A comparative study of the realm of children's humor in the stories "Haza al-Tanbouri and Al-Arands" by Kamel Al-Kilani and "Dev Dig Be Sir and Noush Jun Agha Beze" by Farhad Hassanzadeh
Subject Areas : شعر
mohammad moradi moradi
1
,
isa zaredorniani
2
*
,
Morteza Rashidi
3
1 - phd sudent of university
2 - member of university of khurazmi
3 - Assistant Professor, Department of arabic Language and Literature, Najaf Abad Branch, Islamic Azad University, Najaf Abad, Iran
Keywords: realm of humor, children's stories, Kamel Al-Kilani, Farhad Hassanzadeh,
Abstract :
Humor in children's stories is appropriate to their world in such a way that the child imagines himself in an attractive atmosphere by reading and listening to the story. The authors also try to educate and educate children through a fun atmosphere, with a special literary method, and they make them think and strengthen the spirit of curiosity and questioning in them. If the superficial and lower layers of the child's humor in the stories are compared in a real space and appropriate to the life and needs between the two languages, it will determine the affinity of the cultures and enrich the humor in the same border and environment. Therefore, considering this important In this essay, by using content analysis, it has been tried to investigate the satirical realms of the children of T Haza Al-Tanbouri and Al-Arands by Kamel Al-Kilani, an Egyptian writer, and "Dive Dig Be Sar and Nosh Jon Agha Bozeh" by the Iranian writer Farhad Hassanzadeh, with the comparative method of the American school. . The findings of the research indicate that the realm of humor in these stories is: entertainment, didactic-educational and simple critical thinking with simple language. It is very attractive and pleasant for younger children.
اصلانی، محمدرضا (1371) فرهنگ و اصطلاحات واژگان طنز، تهران، کاروان.
2- المقالح، عبدالعزیز (1986) الوجه الضائع دراسات فی ادب الطفل العربی، بغداد، ط 2.
3- ایران زاده، نعمت اله، موسویان، انسیه (1391) بررسی شگردهای طنزپردازی در شعر کودک و نوجوان دهه 80، هفتمین همایش انجمن ترویج زبان و ادب فارسی، جلد دوم، صص 119-142.
4- باقریان بستان آباد، الهام (1387) طنز در شعر، فصلنامه ادبیات فارسی سال چهارم، شماره 12، صص 127-144.
5- پدرام، نگار (1383) حرفهای طنزنویسان در مورد کودکان، کتاب ماه و کودک و نوجوان، شماره 86، صص 10-15.
6- پولادی، کمال (1384) بنیادهای ادبیات کودک، چاپ اول، تهران، کاروان، کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان.
7- تسلیمی، سوسن ( 1388). « کفش های میرزا نوروز»، تهران، نشر آفتاب.
8- جلالی، مریم (1393) قلمرو طنز در داستانهای کودک با تکیه بر داستانهای دهه 80 در ایران برای گروه سنی الف، ب، ج، نشریه نقد کتاب کودک، شماره 3، صص 257-264.
8- چیت سازی، الهه (1387) تصحیح طنز، کتاب ماه کودک و نوجوان، شماره 130-131، صص 32 – 36.
9- حری، ابوالفضل (1389) سازکارهای زبان شوخ طبعی، شماره 2، فصلنامه پژوهشهای زبان و ادبیات تطبیقی، سال دوم، صص 19-40.
10- حسام پور، سعید، دهقانیان، جواد، خاوری، صدیقه (1390) بررسی تکنیکهای طنز و مطایبه در آثار هوشنگ مرادی کرمانی، مجله علمی – پژوهشی مطالعات ادبیات کودک دانشگاه شیراز، سال دوم، شماره اول، صص 61-90.
11- عبدالله، محمدحسن (2001) قصص الاطفال و مسرحهم، قاهره، دارقباء.
12- حسن زاده، فرهاد (1392) نوش جون آقا بزه، تهران، دانش نگار.
13- __________ (1388) دیو دیگ به سر، تهران، کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان.
14- خدابین، مریم، میرحسینی، زهره، اباذری، زهرا (1395) طنز و شیوه های طنزپردازی در داستانهای کودک و نوجوان فرهاد حسن زاده، مجله علمی – پژوهشی، دانشگاه شیراز، سال هفتم، شماره دوم، پیاپی 14، صص 53-72.
15- دیاب، مفتاح محمد (1995) مقدمه فی ثقافه و ادب اطفال، مصر الدار الدولیه، الطبعه الاول.
16- رضائی بایندر، محمدرضا، احمدی، ثریا (1400) مبانی روانشناختی استفاده از طنز برای مخاطب کودک در برنامه ساز تلویزیون، فصلنامه علمی رسانه های دیداری و شنیداری، دوره شانزدهم، شماره 1، پیاپی 41، صص 123-148.
17- رادفر، ابوالقاسم (1373) طنز چیست و طنز نویس کیست، نشریه قند پارسی، شماره 7، صص 139- 150.
18- زارعی، بتول (1393) شیوه های طنزپردازی در آثار هوشنگ مرادی کرمانی و فرهاد حسن زاده و شهرام شفیعی، پایان نماه کارشناسی ارشد، رشته زبان و ادبیات فارسی، دانشگاه ولیعصر رفسنجان.
19- شمیسا، سیروس (1386) انواع ادبی، تهران، میترا.
20- علی میرزایی، سمیرا، رضائی، حمید (1396). طنز در آثار منوچهر احترامی، هفتمین همایش ملی پژوهشهای زبان و ادبیات فارسی – بیرجند، اسفندماه، صص 1- 8.
21- عطاردی، الهه (1401). ویژگی و مفاهیم طنز برای مخاطب کودک در رسانه ها، فصلنامه علمی رسانه های دیداری و شنیداری، دوره شانزدهم، شماره 1، پیاپی 41، صص 99- 122.
Journal of Comparative Literature Studies | Volume 19, Issue 75 |
Islamic Azad University in Jiroft | September 2025 |
pp. 121-142 | |
|
|
Research Article
A Comparative Study of the Realm of Children's Humor in the Stories “Haza al-Tanbouri and Al-Arands“ by Kamel Al-Kilani and “Dev Dig Be Sir and Noush Jun Agha Beze“ by Farhad Hassanzadeh
Issa Zare Darniani1*, Mohammad Moradi2 Morteza Rashidi
Abstract
Humor in children's stories is appropriate to their world in such a way that the child imagines himself in an attractive atmosphere by reading and listening to the story. The authors also try to educate and educate children through a fun atmosphere, with a special literary method, and they make them think and strengthen the spirit of curiosity and questioning in them. If the superficial and lower layers of the child's humor in the stories are compared in a real space and appropriate to the life and needs between the two languages, it will determine the affinity of the cultures and enrich the humor in the same border and environment. Therefore, considering this important In this essay, by using content analysis, it has been tried to investigate the satirical realms of the children of T Haza Al-Tanbouri and Al-Arands by Kamel Al-Kilani, an Egyptian writer, and "Dive Dig Be Sar and Nosh Jon Agha Bozeh" by the Iranian writer Farhad Hassanzadeh, with the comparative method of the American school. . The findings of the research indicate that the realm of humor in these stories is: entertainment, didactic-educational and simple critical thinking with simple language. It is very attractive and pleasant for younger children.
Keywords: Realm of humor, Children's stories, Kamel Al-Kilani, Farhad Hassanzadeh
How to Cite: Zare Dorniani I, Moradi M., Rashidi M, A Comparative Study of the Realm of Children's Humor in the Stories ”Haza al-Tanbouri and Al-Arands” by Kamel Al-Kilani and ”Dev Dig Be Sir and Noush Jun Agha Beze” by Farhad Hassanzadeh, Journal of Comparative Literature Studies, ٢٠٢٥;١٩(٧٥):١٢١-١٤٢.
١. Department of Arabic Language and Literature and Faculty, Kharazmi University, Tehran, Iran
٢. PhD Student in Arabic Language and Literature, Najafabad Branch, Azad University, Isfahan, Iran
3. Department of Arabic Language and Literature and Faculty Najafabad Branch, Azad University, Isfahan, Iran
Correspondence Author: Issa Zare Darniani E-mail: isazaredorniani@ku.ac.ir
Receive Date: 2024.05.27 Accept Date: 2024.07.08
فصلنامه علمی مطالعات ادبیات تطبیقی | دوره ١٩، شماره ٧٥ |
دانشگاه آزاد اسلامی واحد جیرفت | تابستان ١٤٠٤ |
https://sanad.iau.ir/en/Journal/clq | صص: ١٤٢-١٢١ |
مقاله پژوهشی
بررسی تطبیقی قلمرو طنز کودك در داستانهاي »حذاءالطنبوري و العرندس« از کاملالکیلانی و »دیو دیگ به سر و نوش جون آقا بزه« از فرهاد حسن زاده
عیسی زارع درنیانی١*، محمد مرادي،٢مرتضی رشیدی
چکیده
طنز در داستانهاي کودکانه، متناسب با دنیاي آنها است به گونهاي که کودك با مطالعه و شنیدن داستان، خود را در فضایی جذاب تصور میکند نویسنده ها هم سعی میکنند کودکان را از طریق فضاي مفرح، با شیوهاي ادبی خاص، تربیت و آموزش دهند و آنها را به اندیشیدن وادار نمایند و روحیه کنجکاوي و پرسشگري را در آنها تقویت کنند. اگر لایههاي سطحی و زیرین طنز کودك در داستانها در یک فضاي واقعی و متناسب با زندگی و نیازها بین دو زبان، مقایسه شود قرابت فرهنگها را مشخص میکند و باعث غنی شدن طنز در یک مرز و بوم میشود.از این رو با توجه به این مهم، در این جستار سعی شده است با بهرهگیري از تحلیل محتوا، قلمروهاي طنز کودك حذاءالطنبوري و العرندس از کاملالکیلانی، نویسنده مصري، و دیو دیگ به سر و نوش جون آقا بزه از فرهاد حسن زاده نویسنده ایرانی، با روش تطبیقی مکتب آمریکایی، بررسی شود. یافتههاي پژوهش حاکی از آن است که قلمرو طنز این داستانها: سرگرم کنندگی، تعلیمی - آموزشی و تفکر ساده انتقادي با زبانی ساده است در این میان ،داستانهاي کاملالکیلانی براي کودکان در سنین بالاتر مناسبتر دیده میشود و در مقابل داستانهاي حسن زاده به گونهاي خلق شده است که براي کودکان در سنین پایین تر، بسیار جذاب و دلنشین است.
واژگان کلیدي: قلمرو طنز، داستانهاي کودك، کاملالکیلانی، فرهاد حسن زاده
1.گروه زبان وادبیات عربی و هیات علمی دانشگاه خوارزمی، تهران، ایران
2.دانشجوي دکتري زبان و ادبیات عربی، واحد نجف آباد، دانشگاه آزاد، اصفهان، ایران
3. گروه زبان وادبیات عربی و هیأت علمی زبان و ادبیات فارسی دانشگاه آزاد نجف آباد اصفهان. اصفهان. ایران.
نویسنده مسئول: عیسی زارع درنیانی ایمیل: isazaredorniani@khu.ac.ir
مقدمه و بیان مسئله
یکی از مهمترین سرمایههای یک جامعه، نیروی انسانی آن جامعه میباشد. همهی ملتها همواره توجه ویژه ای به این امر دارند و بر این باورند که تربیت نیروی انسانی خلاق و مبتکر باید از دوران کودکی شروع شود. کودك باید بر اساس ویژگی و اصولی تربیت گردد تا خود را برای پذیرش نقش ها در آینده آماده کند. داستان به کودك کمک میکند که شخصیتش تا حد زیادی شکل بگیرد.
ادبیات کودك زمانی میتواند رسالت خود را مطلوب انجام دهد که هم جنبهی سرگرمی داشته باشد و هم جنبه آموزشی، و این مهم زمانی که در قالب داستان، بیان شود بهتر و آسانتر، مفاهیم را انتقال میدهد. (پولادی، ١٣٨٤: ٢٤) و به شکلگیری ذهنیت خلاق کودك، یاری میکند و با هنر طنزپردازی و لطافت بیان، کارکرد آموزشی و تربیتی دارد و کودك را شاد میکند و لبخند به او هدیه میدهد (خدابین، و دیگران، ١٣٩٥: ٥٤؛ پدرام، ١٣٨٣: ١١). بنابراین می توان گفت که قلمرو طنز کودك بیشتر جنبه ی سرگرمی و آموزشی دارد البته علاوه بر این می توان تفکر انتقادی را به آن اضافه نمود چون کودك با خواندن این داستان ها میتواند به صورت انتقادی، مطالبی را در ذهن خود بپروراند و با سوال هایی روبرو شود که بدون شک در زندگی آیندهی خود، موثر واقع میشود.
نویسندگان بسیاری در ادبیات به طنز کودك و قلمرو آن در داستانها پرداختهاند که میتوان از بین نویسندگان ادبیات عربی، کاملالکیلانی و در ادبیات فارسی، فرهاد حسن زاده میتوان نام برد. داستانهای متعددی در حوزه ادبیات کودك دارند. قلمرو طنز در داستانهای دو نویسنده، ضرورت انجام پژوهش است که اگر در این زمینه، مقایسه شوند ارزش پژوهش را بیشتر میکند و از این رو، این پژوهش، با روش تطبیقی مکتب آمریکایی با بهرهگیری از تحلیل محتوا به مقایسه قلمرو طنز دو اثر حذاءالطنبوری و العرندس کاملالکیلانی، دیو دیگ به سر و نوش جون آقا بزه از فرهاد حسن زاده میپردازد که با مقایسه، وجوه اشتراك و افتراق تکنیکهای طنز رادر داستانهای آنها بررسی میکند.
سوالهای پژوهش
-قلمرو طنز و شیوه بهکارگیری آن در داستانهای حذاءالطنبوری والعرندس از کاملالکیلانی، و دیو دیگ به سر، نوش جون آقا بزه از فرهاد حسن زاده چگونه است؟
-وجوه اشتراك و افتراق قلمرو طنز کودك در داستانهای حذاءالطنبوری والعرندس از کاملالکیلانی، و دیو دیگ به سر، نوش جون آقا بزه از فرهاد حسن زاده چیست؟
روش پژوهش
روش این پژوهش، روش تطبیقی مکتب آمریکایی است و بر خود متن، تاکید دارد نه بر اساس تأثیر و تأثر رایج در مکتب فرانسوی، اینگونه که با بهرهگیری از تحلیل محتوا، قلمرو طنز در داستانهای (حذاءالطنبوری و العرندس) از کاملالکیلانی و داستانهای (دیو دیگ به سر و نوش جون آقا بزه) از فرهاد حسن زاده، مقایسه شده و وجوه اشتراك و افتراق داستانهای دو نویسنده با ذکر شواهد، مورد توصیف و تحلیل قرار گرفته است.
پیشینه پژوهش
- راضیه علی احمد (١٣٩٤). پایاننامه کارشناسی ارشدبا عنوان »کارکرد طنز در داستانهای کودکانه عربی (گروه سنی ب و ج)«، نویسنده با تکیه بر روش تحلیلی - توصیفی، داستانهای کودکانه عربی را در حوزه مضمون و عناصر داستانی مورد بررسی قرار میدهد. و به این نتیجه میرسد که ادبیات کودك با هر تعریفی که از آن ارائه میشود دو هدف اصلی آموزشی و سرگرم کنندگی دارد. توجه بیش از حد به جنبه صرف آموزشی آن را از هدف دیگر دور میسازد از سوی دیگر، آموزش مستقیم کودك خسته کننده است و سبب بیعلاقگی وی به مطالعه میشود.
- نعمت اله ایران زاده (١٣٩١). مقالهای با عنوان »بررسی شگردهای طنز پردازی در شعر کودك و نوجوان دهه ٨٠«نویسنده با تکیه بر روش تحلیلی - توصیفی، خاطرنشان میکند که در شعر کودك و نوجوان استفاده از طنز و شگردهای خاص آن هنوز جایگاه محکمی ندارد و شاعران به این امر، توجه شایستهای نشان ندادهاند و نتیجه این میشود که اشعار طنز آمیز کودك و نوجوان به لحاظ مضمون و موضوع نیز چندان گسترده نیستند و از مضامین محدودی مثل بازی، شیطنت و سرگرمی، مضامین تربیتی و آموزشی خانوده و مضامین اجتماعی استفاده شده است .
- بتول زارعی جلال آبادی (١٣٩٣). پایاننامه کارشناسی ارشد، با عنوان »شیوههای طنزپردازی در آثار هوشنگ مرادی کرمانی و فرهاد حسن زاده و شهرام شفیعی.« این نویسنده پس از شناسایی شیوههای طنزپردازی با استفاده از روش اسنادی و با بهرهگیری از روش تحلیل محتوای آثار، طنز سه نویسنده را مورد بررسی قرار داده است وتفاوت بین نویسندگان را در قالب و شیوه بیان آنها ذکر نموده است بدین گونه که فرهاد حسن زاده از قالب گزارشگیری و هوشنگ
مرادی کرمانی و شهرام شفیعی از قالب داستان یهره جستهاند و اینکه شیوه بیان طنز در اثر هوشنگ مرادی کرمانی، تاثیرگذارتر و قویتر است.
- زهرا حمزه نژاد (١٣٩٤). پایاننامه کارشناسی ارشد با عنوان »بررسی تطبیقی مولفههای ادبیات کودك در داستانهای کاملالکیلانی و مهدی آذر یزدی«، این پژوهش، به بررسی مؤلفههای ادبیات کودك در آثار داستانی دو نویسنده در گروه سنی »ج« یا روش توصیفی- تحلیلی، میپردارد، و یافتههای این پژوهش، حاکی از این است که شیوههای بیان وقایع داستان در میان دو نویسنده،متفاوت است امّا شباهتهای داستانهای دو نویسنده، در درونمایههای تربیتی، اخلاقی و آموزشی است.
پژوهشهایی که تا کنون انجام شده به بررسی آثار کاملالکیلانی و یا فرهاد حسن زاده به صورت جداگانه پرداخته است اما پژوهش حاضر، به تحلیل محتوایی تکنیکهای طنز کودك در داستانهای دو نویسنده با روش تطبیقی مکتب آمریکایی و بیان وجوه اشتراك و افتراق میپردازد که در این زمینه پژوهشی صورت نگرفته است.
مبانی پژوهش
ادبیات طنز، نوعی آثار ادبی است که اشتباهات انسان، فسادهای اجتماعی و سیاسی و یا اندیشه های فلسفی را به گونهای خندهدار به چالش می کشد (اصلانی، ١٣٨٥: ١٤٠) طنز کودك، با توجه به ویژگیهای روانی و رشد کودك ایجاد میشود و متناسب با مخاطب آن،شامل مشخصههایی است. (عطاردی، ١٤٠١: ١٠٠) و همچنین شامل هر نوع درونمایهای است که باعث هیجان و خنده در کودکان میشود (رضایی، بایندر و دیگران،١٤٠٠: ١٢٧) از جنبههای طنز، قلمرو طنز است که در فضای واقعی و یا خیالی متناسب با زندگی میباشد سه
رویکرد سرگرمی، تعلیمی - آموزشی و تفکر انتقادی را شامل میشود مطالعه و بررسی آثار کاملالکیلانی و فرهاد حسن زاده نشان می دهد این سه قلمرو در داستانهای مذکور دو نویسنده وجود دارد.
کاملالکیلانی
کاملالکیلانی در سال ١٨٩٧ در قاهره مصر متولد شد. پدر وی مالک کتابخانه علوم و معارف بوده است.ایشان بیش از صد داستان نوشته است اولین داستانایشان »السندباد البحری« در سال ١٩٢٧ و آخرین آن، »نعجه الجبل« میباشد. قصه های کودکانه کامل الکیلانی شامل موضوعات شرقی
و غربی است. وی اولین فردی است که به زبان عربی در عصر حاضر برای کودکان داستان نوشت (عبداﷲ، ٢٠٠١: ١٨٨؛ دیاب، ١٩٩٥: ١٣٣).کاملالکیلانی از بزرگترین راویان ادبیات کودك در زبان عربی است داستانهای وی باعث غنی شدن کتابخانههای عربی در این زمینه شده است. وی به آسان کردن بعضی از کتابهای عربی برای نوجوانان و کودکان توجه نموده است (المقالح، ١٩٨٦: ١٨-١٩).کاملالکیلانی، پیشگام و پدر دینی کودکان در جهان عرب،محسوب میشود. وی، به نگارش داستان به زبان عربی ساده و فصیح اقدام کرد، تا زبان عربی برای کودکان عرب، دوست داشتنی نمایان شود. شیوه او در داستان، ساده، روان و پر تکرار و برای کودکان به نگارش درآمده است (یزدانی، ١٣٩٨: ٢).
خلاصه داستان حذاءالطنبوری١
طنبوری یک تاجر بسیار خسیس و مشهور در شهر بود وی یک کفش داشت که سالهای متمادی از آن استفاده میکرد و خساست او باعث شده بود که وی از خرید یک کفش دیگر امتناع کند. روزی طنبوری به حمام شهر رفت یک کفش نو در آنجا بود و گمان کرد که حمامی شهر، دلش برای وی سوخته و کفش را برای او خریده است. آن کفش را پوشید، کفش پوشیده شده برای حاکم شهر بود، حاکم شهر این موضوع را فهمید و طنبوری را جریمه کرد. طنبوری تصمیم گرفت کفشهای خود را نابود کند بنابراین آن را به دریا انداخت صیادان آن کفش را پیدا کردند و به درب منزل وی آوردند از آنجا که طنبوری خانه نبود آن را به داخل خانه انداختند، کفشها به شیشههای عطر و ادکلن برخورد میکند و در اینجا هم طنبوری ضرر فراوانی کرد. بعد از این، دوباره تصمیم گرفت که کفشها را معدوم سازد. شروع به حفر گودال کرد که کفشها را به داخل آن بیاندازد همسایهها گمان کردند که وی قصد دزدی از خانه اشان را دارد، بنابراین سراغ حاکم شهر رفتند و از او شکایت کردند در اینجا طنبوری دوباره جریمه شد و در مرحلهای دیگر، کفشها را بر پشت بام انداخت، روزی سگی از پشت بام میگذشت، کفشها را دید و به دهان گرفت و در حالی که میرفت کفشها از دهانش افتاد و بر سر یک نفر برخورد کرد و سر
١. حذاءالطنبوری معادل فارسی آن »کفش های میرزا نوروز« است که نام فیلمی کمدی ایرانی به نویسندگی داریوش فرهنگ و کارگردانی محمد متوسلانی می باشد. داستان به این قرار است که میرزا نوروز عطاری است که کفش های کهنه و وصله کرده دارد و حاضر نیست آن را دور بیندازد و این امر باعث می شود که خانواده و مردم او را مسخره کنند تا اینکه در نهایت راضی می شود که کفش نو بخرد اما هر جا که کفشش را می اندازد برایش دردسر می شود. ( تسلیمی، ١٣٨٨: ١- ٥٠) با مقایسه این داستان با » حذاءالظنبوری« دقیقا شباهت هایی بین دو داستان عربی و فارسی است اما اینکه داستان » کفش های میرزا نوروز از » حذاء الطنبوری« تأثیر پذیرفته باشد مستنداتی وجود ندارد.
وی شکست، آن مرد شکایت طنبوری را کرد و باز هم جریمه شد. کار به جایی رسید که طنبوری فقیر شد و انواع لقب های نادرست را به کفش خود نسبت داد. شبی کفشها به خواب طنبوری آمدند و از طنبوری به خاطر این که بعد از خدمات چند ساله، وی را رها کرده، گلایه کردند. طنبوری به کفشهایش قول داد که خساست خود را کنار بگذارد. در انتهای داستان طنبوری از حاکم شهر می خواهد که نامه ای بنویسد که دیگر وی با این کفشهایش نسبتی ندارد و آن نامه را به تمام بلاد و سرزمینها ابلاغ کند. در نهایت موضوع به خوبی و خوشی تمام می شود و حاکم هم تمام اموال از دست داده طنبوری را به وی باز میگرداند.
خلاصه داستان العرندس
داستان یک خیاط است. روزی یک پیرمرد گوژپشت به درب مغازه وی آمد و خیاط هم وی را به خانه دعوت کرد هنگام خوردن شام، ناگهان یک ماهی در گلوی وی گیر افتاد و او خفه شد. خیاط و همسرش از ترس اینکه مبادا به خاطر کشتن این پیرمرد به زندان بیفتند وی را شبانه و از ترس به درب خانه طبیب شهر بردند و جنازه پیرمرد را بر دیوار خانه طبیب تکیه دادند و برگشتند طبیب جهت درمان پیرمرد آمد و چون هوا تاریک بود پایش به پیرمرد برخورد کرد و پیرمرد افتاد و طبیب گمان کرد که وی آن را کشته باشد، از ترس، آن را به پشت بام خانه تاجر برد. آن شب تاجر عروسی دعوت بود بعد از برگشتن از عروسی، دید یک نفر پشت بام خانه اش ایستاده است و فکر کرد دزدی است که میخواهد از اموال وی دزدی کند با عصایش به او زد و پیرمرد افتاد و تاجر گمان کرد که وی او را کشته است بنابراین از ترس جان خود جنازه پیرمرد را به محلی برد که هر روز صبح، شخصی برای خواندن نماز صبح به مسجد می رفت، این شخص هنگامی که برای گفتن اذان صبح به مسجد رفت با آن پیرمرد گوژپشت برخورد کرد و احساس کرد که او می خواهد وی را بکشد بنابراین بر روی جنازه می افتد و با او درگیر می شود، اندکی بعد پاسبان شب از راه می رسد و آن را می بیند که بر روی جنازه پیرمردی افتاده است که جان ندارد، و گمان میکند که موذن این پیرمرد را کشته است. بنابراین وی را دستگیر می کنند و نزد حاکم برده و حاکم او را قاتل پیرمرد تشخیص داد. هنگام اجرای حکم اعدام مؤذن، همه مردم جمع شدند، وقتی که ریسمان، بر گردن موذن انداختند یکباره از داخل جمعیت، تاجر بلند شد فریاد زد قاتل من هستم و همچنین طبیب و خیاط از بین جمعیت بلند شده و هریک فریاد می زند من قاتل هستم. حاکم شهر یک وزیر بسیار دانا داشت، تمام موضوع و شرح حال این داستان
را میپرسد و متوجه میشود که این پیرمرد گوژپشت زنده است و مشتی بر پشت کمر پیرمرد میزند و ماهی از دهانش بیرون میآید و پیرمرد زنده میماند.
فرهادحسنزاده
فرهاد حسن زاده، فروردین ماه ١٣٤١ در آبادن به دنیا آمد نویسندگی را از دوران نوجوانی با نگارش نمایشنامه و داستان کوتاه شروع کرد. جنگ تحمیلی و زندگی در شرایط دشوار جنگ زدگی مدتی حسن زاده را از نوشتن به شکل جدی بازداشت، هر چند فرهاد حسن زاده همواره به فعالیتهای هنری ادامه داد و به هنرهایی مکانند عکاسی و نقاشی، خطاطی، فیلنامه نویسی و موسیقی میپرداخت. اما در اواخر دهه ٦٠ ، فرهاد حسن زاده با نوشتن چند داستان و شعر به شکل حرفهای پا به عرصه ی دنیای نویسندگی کتاب برای کودکان و نوجوانان نهاد. اولین کتاب فرهاد حسن زاده »ماجرای روباه و زنبور« نام دارد که در سال ١٣٧٠ به چاپ رسید فرهاد حسن زاده در سال ١٣٧٢ به قصد برداشتن گامهای بلندتر و ارتباط موثرتر در زمینه ادبیات کودك و نوجوان از شیراز به تهران سفرکرد. آثار فرهاد حسن زاده بسیار متنوع هستند او برای تمام گروههای سنی کتاب نوشته است و در گونههای مختلف ادبی مثل رمان، داستان کوتاه، شعر، داستان تصویری، بازآفرینی متون کهن، زندگینامه و طنز دست به تالیف زد و تاکنون نزدیک به صد اثر از او به چاپ رسیده است. وی در عرصه جهانی به دریافت لوح سپاس جایزه »هانس کریستین اندرسن« در سال ٢٠١٨ و همچنین دریافت دیپلم افتخار برای کتاب »زیبا صدایم کن« از سوی IBBY اشاره کرد فرهاد حسن زاده تاکنون سه بار نامزد دریافت جایزه »آستریت لیندگرن« شد که یکی از معتبرترین جایزه های ادبیات کودك جهان است. برخی از کتابهای وی به زبانهای انگلیسی، چینی، مالای، ترکی استانبولی و کردی ترجمه شده و برخی در حال ترجمه شدن به زبانهای عربی و دیگر زبانها است. (قاسمی پور، ١٣٩٨: ١)
خلاصه داستان دیو دیگ به سر
این داستان با یک بز و چهل بره و دلاور و سمندر داستان شروع میشود. داخل یک روستا، چوپانی زندگی میکرد که سمندر نام داشت، چوپان، گله را برای چرا به بیابان می برد، این چوپان یک بز خیلی بازیگوش و چهل بره داشت. روزی از روزها دلاور قصه ما با پدر خود »سمندر« به صحرا رفت بز خیلی بازیگوشی میکرد، همین بازیگوشی داستانی به وجود آورد که تمام روستا را به هم ریخت. بزبزك از گله گوسفندان عقب افتاد و در مسیری که به خانه میآمد به چشمه
ای رسید که زنان روستا میخواستند دیگی که داخل آن آش پخته بودند را بشویند، بزبزك سر در دیگ کرد و چون شاخهای بلندی داشت سرش توی این دیگ گیر افتاد و شبیه یک دیو شد و زنان روستا چون از دیو می ترسیدند، فکر کردند دیو است و پا به فرار گذاشتند. بزبزك دیگ به سر شبیه به دیو شده بود که به آن دیو دیگ به سر میگفتند خلاصه اینکه بزبزك شیطان وارد شهر شد و همهی مغازه ها و بقالی ها و دکان ها .... را به هم ریخت و همه قصد کشتن او را کردند و در نهایت دلاور متوجه شد که او دیو نیست بلکه بزبزك خودشان است که با صدای نی لبک، آن را به طرف خود آورد و توانست آن را نجات دهد و همه چیز به خیر و حوشی تمام شد.
خلاصه داستان نوش جون آقا بزه
داستان از این قرار است که آقا برزو با بزش از روستا به شهر مهاجرت میکند و همسایهای داشت که پسر اوبرای عید یک سبزه کاشته بود تا آن را سر سفرهی هفت سین قرار دهد. پسر بچه از حیاط خانه بیرون میرود و فراموش میکند که درب حیاط خانه را ببندد بز آقا برزو وارد حیاط میشود و سبزهی عید این پسر بچه را میخورد، در ادامه، پسربچه به خانه آقا برزو میرود تا مشکلش را با آنها حل کند، همسر آقا برزو، خانم خوش اخلاقی بود و به جای آن سبزه، یک سبزهی قشنگتر به پسربچه میدهد و آن پسربچه خوشحال و خندان به سمت خانه باز میگردد و به خودش قول میدهد که دیگر فراموش نکند درب حیاط خانه را نبندد. و در راه با خودش میگوید این سبزه از سبزه خودمان بهتر است و نوش جونت آقا بزه، سبزه ای را که خوردی.
قلمرو طنز کودك در آثار کامل کیلانی و فرهاد حسن زاده
هدف اصلی طنز، نقد و اصلاح جامعه و افراد است و شوخی فقط به عنوان یک ابزار محسوب میشودآگاهی افراد یا جامعه به عیبها وفسادها، از بین بردن رذایل اخلاقی، رشد فضیلتها و به طور کلی، تزکیه و اصلاح جامعه و به تکامل رساندن آن است (باقریان، ١٣٨٧: ٢ ؛زارعی،١٢:١٣٩٣). اما آنچه برای کودکان در اولویت است خنده میباشد بنابراین در تولید درونمایه طنز برای کودك، خنداندن در رتبه ی نخست خواهد بود از این رو این درونمایهها، پتانسیلهای زیادی برای اهداف بعدیمانند آموزش مهارتهای آموزشی،اخلاقی و تربیتی دارند (رضائی بایندر و دیگران، ٤٠٠: ١٣١و همچنین از آنجا که طنز بیشتر، با انتقاد و اعتراض همراه است موضوعها در حیطه مسائلی است که ابعاد انتقادی دارند و بیان ناهنجاریها و مسائل
موجود،هنگامی که با خنده تامل برانگیز، باشد نه تنها خواننده را نسبت به مسائل،ناامید نمیکند بلکه او را بهاندیشیدن درباره چرایی آن روبرو میکند (قاسمی پور، ١٣٩٢: ١٣٠).
رویکرد سرگرمی
شوخی و سرگرمی از جمله عوامل پویایی و خنده در ادبیات برای خواننده محسوب میشوند(شمیسا، ١٣٨٦: ٢٤١).اگر طنز بخواهد باعث جلب توجه کودك شود باید با چاشنی ذهنی، ماهیت سرگرمی و شادی داشته باشد.اگر برای بزرگسالان، طنز برای اعتراض، انتقاد و اصلاح است برای کودکان کار اصلی طنز، سرگرمی، تفریح و بازی است. بنابراین هر نوع رویکر د آموزشی - تربیتی باید مطابق با تحول شناختی کودکان باشد همانگونه که کاملالکیلانی در داستان حذاءالطنبوری، پیام خساست طنبوری را با حکایت دوستی و تعلق وی با کفشش را بیان میکند که سال های متمادی با او همراه است و به دلیل خساست، حاضر به تعویض آن نیست و زبانزد عام و خاص شده است طوری که ایشان را با کفشش می شناسند و هر کفش پاره و مندرس را به او نسبت می دهند همین امر و حوادثی که برای جدا شدن از کفش اتفاق می افتد باعث سرگرمی و خنده دار بودن داستان به ویژه برای کودکان می شود:
|
|
| _ |
|
«كما رايت حذاء و انسان اصطحبا زمناً طويلاً فأصبح كلاهما ينسب إلى صاحبه و لا يُعرف إلا به، لقد اصطحب هذان البطلان - أعنى : الطنبوري و جذاءه - سبع سنوات كاملة، لم به يفترقا - في أثنائها - يوماً واحداً، إلا في ساعات النوم.... كان الطنبوري يُحب الما حبا عظيماً ولا ينفق منه شيئاً إلا اضطر إلى ذلك أشد الاضطرار، حتى ذاع صينة في البخل وعرف أمره كل من في بغداد ... مازال يدفعه الحرص والبخل إلى ترقيع جداله » ( کامل الکیلانی (۷-۶ :۱۳۹۸ )
همانطور که دیدید یک کفش و یک انسان، زمان طولانی با یکدیگر دوست بودند و هر یک از
آنها به دوستش نسبت داده میشدو بدون آن شناخته نمیشد، این دو قهرمان - منظورم طنبوری
کفشهایش است هفت سال کامل با هم دوست بودند، در طی آن یک روز هم از یکدیگر جدا نشدند مگر در ساعتهای خواب.... همانگونه که طنبوری، خیلی مال دوست بود و چیزی از آن را نمیبخشید مگر این که واقعا مجبور میشد تا اینکه آوازهاش در خساست پیچید و هرکس در بغداد بود او را میشناخت... همیشه طمع و خساست او را مجبور به وصله کردن کفشهایش کرد.
همچنین کاملالکیلانی جهت نهادینه کردن آداب طعام و عجله ننمودن در غذا خوردن در ذهن کودك، داستانگوژپشت را بیان میکند اینکه بیخیالی و شادبودنش همراه با شکل ظاهریش باعث
توجه و جذب مخاطب به ویژه کودکان می شود و خنده و سرگرمی را برای کودك دوچندان میکند آن زمان که ماهی در گلویش گیر کرده بود و در حالت خفگی، بی هوش شده بود:
» و في ذات يوم كان زقزوق الخياط جالساً في دكانه يخيط بعض الشباب، فمر به رجل أحدث أي: في ظهره جزء خارج گسنام الجمل واسمه العرندس. وكان ذلك الأحدب (أي: الرجل الذي ارتفع عظم ظهره) مبتهجاً راضياً بعيشته على فقره، فجلس قريباً من دكان زقزوق الخياط وظل يعنى، فابتهج الخياط بغنائه و طلب منه أن يصحبه إلى بيته، ليدخل السرور عليه و على زوجته العزيزه وكان العرندس يقص عليهما فيأثناء الأكل قصصاً فكاهية مشوقة (أي: يشتاقإليها من يسمعها ويأكل في شرة عجيب أعني: يُقبل على الطعام ويلتهمه بكثره يَتَعَجَّبُ منها من يراها، وكان يقذف بالسمك في جوفه... »(کامل الکیلانی، ١٣٩٨: ٥-٦) روزی زقزوق خیاط که لباس می دوخت در مغازه خود نشسته بود، مردی گوژپشت از آنجا میگذشت - گوژپشت کسی است که در پشتش یک شی خارجی مثل کوهان شتر وجود دارد که نامش عرندس بود، و آن مرد گوژپشت، (یعنی مردی که استخوان پشتش بلند شده بود)، از زندگی فقیرانه اش خوشحال و راضی بود. نزدیک مغازه زقزوق خیاط نشست و شروع به آواز خواندن کرد. خیاط از آواز او خوشش آمد و از او خواست که همراه او به خانه برود تا همسر عزیزش را خوشحال کند .... عرندس در حین غذا خوردن، داستانهای شگفتانگیز طنزآمیز و شادیآور را برای آنها تعریف میکرد و با حرص و ولع غذا میخورد و در حالی که حرف میزد ماهی را به دهانش میانداخت حرص و ولع، ترس را از یاد او برده بود و ماهی کوچکی در گلویش گیر کرد....
فرهاد حسن زاده هم از طریق داستانپردازی حیوانات بازیگوشی به مانند بزبزك و.... برای انتقال پیام به مخاطب خود یعنی کودکان، باعث سرگرمی و خنده نمودن میشود به عنوان مثال، در داستان دیو دیگ بهسر، بزبزك، شیطنت های بسیار مینمود تا اینکه با سر در دیگ نمودن و شبیه دیو شدن و فرار زنان و مغازه داران از این شکل و شمایل، خنده و سرگرمی کودکان را دو چندان کند:
»توی کوچههای روستا هرکس بزبزك را میدید وحشت میکرد و مثل موش توی سوراخ قایم میشدو ...مردم این روستا خیلی ساده بودند، خیلی هم ترسو، تا بود و نبود از دیو شاخ به سر و دیو کله گنده و دیوهای جور واجور میترسیدند... صدایش که توی دیگ می پیچید، عجیب و ترسناك میشود، یکی از زنها که در آن نزدیکی بود، محکم پشت دستش کوبید و گفت: خدا مرگم بده دیو...... دیو کله سیاه اومده و پا گذاشت به فرار ..... .« (حسن زاده، ١٣٨٨: ١١-١٢).
و همچنین فرهاد حسن زاده در داستان نوش جان آقا بزه،تصویرسازی میکند اینگونه که بزی وارد خانه همسایه میشود و غیر منتظره سبزه عید را میخورد و فرار می کند برای مخاطب که کودکان می باشد خنده آور می شود و سرگرمی ایجاد می کند:
»ولی نمیدانم که چطور شد که حواسم پرت شد و بعد چی شد؟ چیز شد بز همسایه مان که همیشه توی کوچه جلوی در ولو بود آمد توی حیاط ما بی تربیت نه سلامی نه علیکی، نه اجازه ای، بی سر و صدا یک راسا رفت سراغ سبزه خوشکل من که جلوی ایوان بود ... بعد بقیه اش را خودتان حدس بزنید. شما که حواستان جمع است. من خیلی ناراحت شدم، شما بودید ناراحت نمی شدید؟ دویدم دنبالش که بگیرمش اما او که خیلی تیز و بز بود، فرار کرد. من بدو، بز بدو، من بدو، بز بدو، آخرش دستم بهش نرسید.....« (حسن زاده، ١٣٩٢: ٥-٦) تصویرسازی شکلی و قریب به فهم برای کودك که باعث خنده و سرگرمی می شود در داستان
های هر دو نویسنده یافت می شود تفاوت در نوع جذب و سرگرمی با توجه به ذائقه فرهنگ هر کشور میباشد که در داستان های کاملالکیلانی از یک طرف سماجت، خساست و بدشانسی باعث سرگرمی کودك میباشد و از طرف دیگر عدم مسئولیت پذیری و گریز از دردسر اما در داستان های فرهاد حسن زاده، شیطنت های حیوان بازیگوش بزبزك که دردسرهای شیرین ایجاد کرده بود باعث نشستن خنده بر لب های کودك و سرگرمی او می شود و هر دو سعی میکنند به شیوه و زبانی ساده با درنظر گرفتن ذائقه فرهنگی، پیام خود را با داستانی خنده آور برای کودك بیان کنند.
رویکرد تعلیمی - آموزشی
ادبیات تعلیمی ادبیاتی است که موضوع آن، تهذیب، تزکیه و تربیت است و هدف آن این است که انسان از لحاظ فردی و اجتماعی، نیکمنش شود و به خصلتهای پسندیده و مکارم اخلاق ی آراسته گردد(محمدی، ١٣٥٢: ٢٤). و همچنین رویکرد تعلیمی میتواند نکتهای اخلاقی وبهداشتی و .....باشد. اما مباحثی که میتواند برایآموزش به کودکان ارائه شوند بسیار زیاد است از جمله مهمترین آنها، آموزش اخلاق و تفکر (تفکر انتقادی) است و انتقال آنبا بهرهگیری از طنز، امکان دارد و نویسنده در این خصوص، سعی میکند مخاطب را تشویق و یا منع کند (جلالی، ١٣٩٣: ٢٦). در جنبه تعلیمی بودن طنز کودك، اصول مقدماتی، ارتباطات اجتماعی و اخلاقهای پسندیده، انتقال مییابند همانگونه که کاملالکیلانی در داستان حذاءالطنبوری میخواهد به کودکان و خوانندگان، موضوعات اخلاقی - تربیتی متنوعی را گوشزد کند آن زمان که طنبوری
شیشههای طلایی را میخرد و قواعد و قوانین خرید و فروش را رعایت نمیکند و با مکر و حیله آنها را به دست میآورد:
«ذهب الطنبوري إلى سوق الزجاج، فاشترى طائفة كبيرة من الزجاج المذهب جاء بها تاجر من مدينة حلب و أدرك الطنبوري بذكاته حاجة التاجر الغريب إلى المال، وافتقاره إلى بيعها، فانتهز تلك الفرصة، فاشتراها منه بأنخس الأثمان...» « کاملالکیلانی، ١٣٩٨: ١٠) طنبوری به بازار شیشه رفت تعداد زیادی شیشههای طلایی را که تاجری آن را از شهر حلب آورده بود خرید. طنبوری با زیرکی، به نیاز بازگان غریبه به پول و مجبور به فروش آنها پی برد و آن فرصت را غنیمت شمرد و و آنها را با کمترین قیمت از او خرید.
زمانی که صیاد کفشهای طنبوری را در دریا پیدا میکند و آنها را از دیوار به درون خانه پرتاب میکند و به آن شیشههای طلایی برخورد می کند و شیشه ها میشکند که اشاره دارد به ضرب المثل »باد آورده را باد می برد« همچنین در این داستان به کودك فهمانده میشود که انسان نمیتواند به دیگران ظلم کند و از نتیجه و جزای آن فرار کند:
«تم حمل الصياد الحذاء حتى وصل إلى بيت الطنبوري ... فرأى نافذة صغيرة مفتوحة في بيت الطنبوري، فخطر للصياد يقذف بالحذاء من نافذة الدار ... حتى سقط الحذاء يثقله على الرف الذي وضع الطنبوري فوقه الزجاج المذهب فحطمه....» (کاملالکیلانی، ١٣٩٨: ١١).
ماهیگیر کفش ها را برداشت تا اینکه به خانه طنبوری رسید...پنجره کوچک و بازی را در خانه طنبوری دید به ذهن ماهیگیر رسید که کفشها را از آن پرت کند...تا اینکه کفش سنگین روی طاقچه ای که طنبوری روی آن شیشه های طلایی را گذاشته بود افتاد و آن را شکست مخاطب این داستان به خوبی با مفهوم خساست، آشنا میشود و معنی و مفهوم ضرب المثل »آب
از دستش نمیچکد « رامیفهمد و نتیجه خسیس بودن را متوجه میشود: |
|
|
«كان الطنبوري يحب المال حتا عظيما ولا ينفق منه شيئاً إلا اضطر إلى ذلك أشد الاضطرار، حتى ذاع صيته في البخل وعرف أمره كل من في بغداد ... مازال يدفعه الحرص والبخل إلى ترقيع حذائه .. وقد علم الله أن ليس لي في هذا البلاء كله بد... وأراد الله - سبحانه أن يطهرك به من ذنوبك.... وتكف عن حرصك على جمع المال وقفت عليها حياتك كلها ...« (الکیلانی، ١٣٩٨: ٧).
طنبوری، خیلی مال دوست بود و چیزی از آن را نمیبخشید مگر این که واقعا مجبور میشد تا اینکه آوازهاش در خساست پیچید و هرکس در بغداد بود او را میشناخت... همیشه طمع و خساست او را مجبور به وصله کردن کفشهایش کرد... خدا میداند که در این بدبختیها من
مقصر نبودم.. و خداوند پاك و منزه خواست تا بدان وسیله تو را از گناهت پاك کند... و از حرص و طمع در جمع کردن ثروتی که همه زندگیات را در راه جمع کردن آن صرف کردی، صرفنظر کنی...
فرهنگ بخشش،وفای به عهد،کمک و جوانمردی و ایثار را به کودك ما تعلیم و آموزش میدهد:
» فاشتد عجب الخليفة مما سمع. وأمر له بعشرة أمثال ثروته المفقودة ... وقد وفي الطنبوري بعهده الذي أخذه على نفسه في المنام، وأصبح مثالاً نادراً للإحسان والكرم والتجدة والمروءة والإيثار)«الکیلانی، ١٣٩٨: ١٢).
خلیفه از شنیدن آن خیلی متعجب شد و دستور داد که ده برابر ثروت از دست رفته اش را به او بدهند... طنبوری به قولی که در خواب از خودش گرفته بود وفا کرد و در نیکی، بخشش، کمک، جوانمردی و ایثار یک ضربالمثل کمیاب شد.
کاملالکیلانی در داستان دیگر خود به نام العرندس به کودك که مخاطب اصلی داستان است مطالب اخلاقی - تربیتی از جمله صداقت، شجاعت و جوانمردی و گفتن حق و حقیقت، ضایع نکردن حق و حقوق دیگران برای کسب راحتی و رهایی از مشکلات خود، عدالت محوری در قضاوت را آموزش میدهد. کودك با خواندن این داستان، مفهوم »النجاه ی الصدق« را به خوبی درك میکند و می آموزد جز راست نباید گفت:
»وما كان الجلاد يضع الحبل في عنق التاجر ويهم بصلبه، حتى أسرع إليه الطبيب وقد أبي عليه ضميره أن يؤخذ التاجر بذنبه، فصاح في الجلاد: حذار أن تقتل التاجر، فهو برية، ولم يقتل هذا الرجل أحد غيري، ثم قص على القاضي قصته، فأمر بصلبه، وما كان الجلاد يضع الجبل في عنق الطبيب، وبهم يصلبه، حتى أسرع إليه الخياط و صاح قائلا: هذا الرجل بريء، وإنما أنا وحدي القائل. ثم قص على القاضي قصته، فرأى من الحزم أن يؤخر حكمه قليلاً وعجب القاضي من شجاعة التاجر والطبيب والخياط» ( الکیلانی، 1398: 9).
به محض اینکه جلاد، طناب را در گردن تاجر گذاشت و قصد به دار کشیدن او را کرد، پزشک فورا به طرف او شتافت وجدان او نپذیرفت که تاجر به خاطر او گرفتار شود، رو به جلاد فریاد زد: بترس از اینکه تاجر را بکشی، او بیگناه است و کسی جز من این مرد را نکشته است. سپس داستانش را برای قاضی تعریف کرد و قاضی دستور به دار کشیدن او را داد و به محض اینکه جلاد طناب را در گردن پزشک قرار داد و قصد به دار کشیدن او را داد خیاط به طرف او شتافت و فریاد زد و گفت: این مرد بیگناه است و من به تنهایی قاتل هستم، سپس داستانش را برای قاضی تعریف کرد و قاضی به خاطر دوراندیشی و حکت بهتر دید که حکمش را اندکی به تاخیر بیندازد. قاضی از شجاعت بازرگان، پزشک و خیاط تعجب کرد.
حسن زاده هم در داستان نوش جان آقا بزه میخواهد فرهنگ دفاع از حقوق و عدالت را به کودك آموزش دهد:
» آقا برزو آمد دم در.... و نگاهم کرد و گفت: چیه؟ چیکار داری؟ گفتم شما که نمیتوانید جلوی بزتان را بگیرید چرا بز میگیرید؟... با گریه گفتم چطور شده؟ بزت آمده سبزه عید ما را خورده. اگر من هم بیایم سبزه عید شما را بخورم خوشتان میآید؟) « حسن زاده، ١٣٩٢: ٨).
حسن زاده در داستان نوش جان آقا بزه مسئولیتپذیری هم به کودك آموزش میدهد:
» گفت مرد چند بار بگویم تکلیف این بز را روشن کن).« حسن زاده، ١٣٩٢: ٩).
حسن زاده در داستان دیو دیگ به سر، خرافه پرست نبودن، ترسو نبودن را به کودك آموزش میدهد:
» مردم این روستا خیلی ساده بودند، خیلی هم ترسو بودند، تا بود و نبود از دیو شاخ به سر و دیو کله گنده و دیوه های جورواجور می ترسیدند. اسم دیو که می آمد مثل برگ درخت می لرزیدند توی این روستا چوپانی زندگی می کرد به نام سمندر )«....حسن زاده، ١٣٨٨: ١٠) کمک به دیگران در هنگام به وجود آمدن یک مشکل، نخندیدن و شادی نکردن به دیگران در هنگام مواجهه با مشکلات و حواس پرت نبودن به کودك تعلیم و آموزش می دهد:
»لطفا به داستان من نخندید، می خواهم یک داستان خنده دار برایتان بگویم، شاید هم خیلی خنده دار نباشدآها... داستان خنده دار مت ولی داستان من که خنده دار نیست اصلاً خودتان بخوانید و بگوئید هست یا نیست؟ نزدیک های عید بود که آن اتفاق افتاد، کدام اتفاق، ببخشید من چیزم یعنی مامانم میگه، تو حواس پرتی داری می گوید تو سر به هوا هستی «.... (حسن زاده، ١٣٩٢: ٣) همچنین حسن زاده در داستان دیو دیگ به سر، به کودك ما می آموزد که نتیجه غفلت و بی توجهی چیزی جز دردسر و خرابکاری نیست و چه بسا ممکن است یک لحظه غفلت یک عمر پشیمانی را به همراه داشته باشد:
«بزبزك از صدای نعره های شاگرد آهنگر بیشتر ترسید..... زنگولهها، نعل اسبها، قیچیها و هرچه بود و نبود را به هم ریخت و حسابی خرابکاری کرد« در داستان های دو نویسنده، رویکرد های آموزشی، اخلاقی و تربیتی یافت میشود که از اهداف
اصلی نویسندگان می باشد و در موضوعات هم اشتراك هایی وجود دارد از جمله نحوه برخورد با مشکلات، رعایت قانون و مقررات و احترام به عرف وسنت های جامعه با این تفاوت که در داستان
های کاملالکیلانی بیشتر به فضیلت های نفسانی انسانی از جمله بخشندگی، صادق بودن و اجتناب نفس انسان از فریب دادن را به کودکان آموزش می دهد اما در داستان های حسن زاده علاوه بر اشاره به برخی از فضیلت های نفسانی، بیشتر به سنت ها و احترام ها اجتماعی و حق و حقوق دیگران را به کودك، آموزش می دهد.
رویکرد تفکر انتقادی
طنز نوعی انتقاد اجتماعی است که شامل تمام پدیدههای اجتماعی، علل و پدیدههای واپس ماندگی از قبیل انتقاد از حکومت ستمکار، طبقات گوناگون، آداب و رسوم، عقیدهها، خرافات، مشکلات سیاسی، تربیتی و فسادهای اجتماعی ..... میشود« (زارعی، ١٣٩٣: ١٣). هدف از این رویکرد، اندیشیدن کودکان، پرورش روحیه پرسشگری و حس کنجکاوی است (علی میرزایی، ١٣٩٦: ٢). به مانند آنچه درداستان حذاءالطنبوری کاملالکیلانی مشاهده میکنیم طنبوری، انسان خسیسی است که با جمع کردن مال و ثروت و خرج نکردن آن در طول زندگی خود و از دست دادن آنها، در نهایت به انسانی تبدیل میشود که اهل بخشش شده، کودك با مطالعه این داستان با دید انتقادی به آن میاندیشد و در ذهن خود میپرسد که چرا انسان باید اینقدر خسیس باشد و اینکه این خساست برای وی چه مشکلاتی به وجود می آوردو بخشنده بودن
چگونه است؟ |
|
|
|
|
|
|
«قلما يلي الحذاء، وحان وقت الاقتراب، لم يستطيع الحذاء صبراً على ترك صاحبه، وأبي إلا أن يعود إليه مرة بعد اخري ليذكره بقديم خدمته و صحبته، و صادق وده و عشرته، وكانما أزاد الحذاء أن يجزى صاحبه - على غدره به جزاء صارماً ويلقى عليه درساً نافعاً لا ينسى على مر الأيام، كان «الطيوري» يُحب المال حياً عظيماً، ولا ينفق منه شيئاً إلا إذا اضطر إلى ذلك أشد الاصطرار حتى ذاع صيته في البخل، وعرف أمره كل من في «بغداد» ...... » ( الکیلانی، 1398: 7). وقتی کفش کهنه شد و زمان جدایی فرا رسید کفش نتوانست که ترك کردن دوستش را تحمل کند و نپذیرفت مگر اینکه پی در پی نزد او برگردد تا خدمت و دوست قدیمی اش و همنشین صادقش را به یاد او بیاورد. گویی کفش می خواست دوستش را به خاطر پیمان شکنی نسبت به او بیرحمانه مجازات کند و درس خوبی به او بدهد که با گذشت روزها فراموش نشود. طنبوری که خیلی مال دوست بود و چیزی از آن نمی بخشید، مگر اینکه واقعا مجبور می شد. تا اینکه آوازه اش در خساست پیچید و هر کس که در بغداد بود آن را می شناخت.
کاملالکیلانی در داستان دیگر خود به نام العرندس اشاره میکند به اینکه بعضی از انسانهای امروزی، با اشتباه نمودن و سعی در برطرف نکردن منطقی و درست آن، برای دیگران مشکلاتی را به وجود می آورند. کودك با مطالعه این داستان با دید انتقادی خود بیان می کند که چرا اصلا یک انسان باید اشتباه کند؟ و اگر هم مرتکب اشتباهی شد چرا از راه درست آن اشتباه را تصحیح نمی کند؟ چه بسا اشتباه توسط یک نفر، افراد دیگر را ورطه نابودی و تباهی بکشد و اینکه چرا انسان نباید صادق و راستگو باشد؟
» وراى الحياط و زوجه ما خان بالعرندس، فخافاً سوء العاقبة وفكراً طويلاً في وسيلة ( أي : حيلة) يتخلصان بها من هذا المازق «أى المضيق» ثم قر رأيهما عليان يحملا جننه، إلى طبيب قريب من بينهما. فلمَّا بَلَغَا بَيتِ الطَّيبِ قَرْعًا بانه «أي: نقره كلاهما» فنزلت إليهما خادة عجوز، وسالتهما، عما يريدانه .... »(کیلانی، ١٣٩٨: ٧-٨) .
خیاط و همسرش فکر کردند که با عرندس چکار کنند، آنها از سرانجام بد می ترسیدند و برای فکر کردن یک راه حل خیلی فکر کردند، از این بحران رها شوند سپس تصمیم گرفتند جسدش را به نزد پزشکی که نزدیک خانه آنها بود ببرند و قتی به در خانه دکتر رسیدند هر د.و نفر در زدند، خدمتگزار پیری نزد آنها آمد و از آنها پرسید چه می خواهند ....
فرهاد حسن زاده در داستان دیو دیگ به سر، به صورت انتقادی نحوه برخورد منطقی با موضوعات و مسائل و مشکلات را مطرح میکند و اینکه چرا ما باید اصلا به وجود موجودی مثل دیو اعتقاد داشته باشیم؟ انسان امروزی نباید درگیر مسائل خرافاتی همچون دیو شود. باید ترس را کنار بگذارد و اینکه چرا هنگام برخورد با یک مشکل به صورت منطقی برخورد نمی کنیم؟
»بله دردسر از همین جا شروع شد. ناگهان دنیا جلوی چشم بزبزك تیره و تار شد. هر کاری می کرد سرش از دیگ بیرون نمی آمد، صدا زد: مع .... مع .... مع .... اینجا چقدر تاریک است من از تاریکی خوشم نمی آد، یکی به من کمک کند، یکی به دادم برسد، صداش که توی دیگ می پیچید، عجیب و ترسناك می شد...مردم این روستا خیلی ساده بودند، خیلی هم ترسو بودند، تا بود و نبود از دیو شاخ به سر و دی و کله گنده و دیوه های جورواجور می ترسیدند. اسم دیو که می آمد مثل برگ درخت می لرزیدند« (حسن زاده، ١٣٨٨: ١٥).
در داستان دیگر حسن زاده، نوش جان آقا بزه، این فکر انتقادی را متذکر میشود که انسانها با ثروت و مال اندوزی و عدم فرهنک متناسب شهرنشینی به شهر کوچ میکنند. در واقع باید یک رابطه بین ثروت و فرهنگ پذیرش آن فرهنگ وجود داشته باشد، آدمها اگر یک چیز دارند باید فرهنگ آن را نیز داشته باشند، گوسفند مخصوص روستا است نه شهر. روستا و شهر فرهنگ
خاص خود را دارند بز یک سمبل عید را از بین می برد و دختر آقا برزو که سبزه دوم را به آن پسر می دهد صلح و دوستی را برقرار می کند که خیلی از آدم بزرگ ها اهل این ماجرا نیستند. خانم آقا برزو با خوش اخلاقی با آقا احسان برخورد می کند در مقابل خود آقا برزو با بی اخلاقی و بی احترامی جواب آقا احسان را میدهد اصلا چرا ما انسانها اخلاق مداری را رعایت نمی کنیم؟ حواسپرتی چیز خوبی نیست و اینکه حواسپرتی باعث بینظمی و دردسر میشود اصلا چرا انسان باید حواس پرت باشد؟
»زهره خانم گفت: این که نشد جواب آقا برزو، آخه مردم آزاری هم حدی داره این بز مایه دردسره، ببرش ده پیش بابات اینها شهر که جای حیوان داری نیست. حضرت عباسی ما بز می خواهیم چه کار؟ یاد جوانی هایت آفتادی؟ نرگس دست گذاشت رو صورتش و خندید، من هم خنده ام گرفته بود «.... (حسن زاده، ١٣٩٢: ١٣-١٤)
تفکر انتقادی در داستان های دو نویسنده نمود دارد و اشتراك هر دو در این است که نحوه برخورد با مشکلات را باید انسان ها یاد بگیرند و اینکه مشکلات را نه تنها حل کنند بلکه مانع ایجاد مشکل جدیدتر شوند با این تفاوت که در داستان های کاملالکیلانی، نوع برخورد منطقی با مشکلات ضعیفتر از داستانهای حسن زاده است و در داستانهای کاملالکیلانی نوع تفکر انتقادی بیشتر برای رده های سنی بالاتر از کودکان است اما در داستانهای حسن زاده، نوع داستان و انتقاد به داستان ها بیشتر به ذائقه کودکان، نزدیکتر استتفکر انتقادی در داستان های دو نویسنده نمود دارد و اشتراك هر دو در این است که نحوه برخورد با مشکلات را باید انسان ها یاد بگیرند و اینکه مشکلات را نه تنها حل کنند بلکه مانع ایجاد مشکل جدیدتر شوند با این تفاوت که در داستان های کاملالکیلانی، نوع برخورد منطقی با مشکلات ضعیفتر از داستانهای حسن زاده است و در داستانهای کامل الکیلانی نوع تفکر انتقادی بیشتر برای رده های سنی بالاتر از کودکان است اما در داستانهای حسن زاده، نوع داستان و انتقاد به داستان ها بیشتر به ذائقه کودکان، نزدیکتر استتفکر انتقادی در داستان های دو نویسنده نمود دارد و اشتراك هر دو در این است که نحوه برخورد با مشکلات را باید انسان ها یاد بگیرند و اینکه مشکلات را نه تنها حل کنند بلکه مانع ایجاد مشکل جدیدتر شوند با این تفاوت که در داستان های کاملالکیلانی، نوع برخورد منطقی با مشکلات ضعیفتر از داستانهای حسن زاده است و در داستانهای کاملالکیلانی نوع تفکر انتقادی بیشتر برای رده های سنی بالاتر از کودکان است اما در داستانهای حسن زاده، نوع داستان و انتقاد به داستان ها بیشتر به ذائقه کودکان، نزدیکتر استتفکر انتقادی در داستان های دو نویسنده نمود دارد و اشتراك هر دو در این است که نحوه
برخورد با مشکلات را باید انسان ها یاد بگیرند و اینکه مشکلات را نه تنها حل کنند بلکه مانع ایجاد مشکل جدیدتر شوند با این تفاوت که در داستان های کاملالکیلانی، نوع برخورد منطقی با مشکلات ضعیفتر از داستانهای حسن زاده است و در داستانهای کاملالکیلانی نوع تفکر انتقادی بیشتر برای رده های سنی بالاتر از کودکان است اما در داستانهای حسن زاده، نوع داستان و انتقاد به داستان ها بیشتر به ذائقه کودکان، نزدیکتر استتفکر انتقادی در داستان های دو نویسنده نمود دارد و اشتراك هر دو در این است که نحوه برخورد با مشکلات را باید انسان ها یاد بگیرند و اینکه مشکلات را نه تنها حل کنند بلکه مانع ایجاد مشکل جدیدتر شوند با این تفاوت که در داستان های کاملالکیلانی، نوع برخورد منطقی با مشکلات ضعیفتر از داستانهای حسن زاده است و در داستانهای کامل الکیلانی نوع تفکر انتقادی بیشتر برای رده های سنی بالاتر از کودکان است اما در داستانهای حسن زاده، نوع داستان و انتقاد به داستان ها بیشتر به ذائقه کودکان، نزدیکتر استتفکر انتقادی در داستان های دو نویسنده نمود دارد و اشتراك هر دو در این است که نحوه برخورد با مشکلات را باید انسان ها یاد بگیرند و اینکه مشکلات را نه تنها حل کنند بلکه مانع ایجاد مشکل جدیدتر شوند با این تفاوت که در داستان های کاملالکیلانی، نوع برخورد منطقی با مشکلات ضعیفتر از داستانهای حسن زاده است و در داستانهای کاملالکیلانی نوع تفکر انتقادی بیشتر برای رده های سنی بالاتر از کودکان است اما در داستانهای حسن زاده، نوع داستان و انتقاد به داستان ها بیشتر به ذائقه کودکان، نزدیکتر است.
نتیجهگیري
طنز براي کودکان به منظور سرگرمی، براي به چالش کشیدن، لذت بردن، خندیدن و یادگیري بعضی از مطالب در حیطه زندگی به کار میرود. آنچه که براي کودکان طنز محسوب میشود ممکن است براي بزرگسالان خندهآور نباشد. طنز کودك، همراه با تخیل و با واقعیت آمیخته شده است و پیوسته تخیل در طنز کودك بر واقعیت غلبه میکند و میتوان براي آن قلمرو تعریف کرد. در داستانهاي مورد مطالعه از دو نویسنده؛ کاملالکیلانی نویسنده عربی، و فرهاد حسن زاده نویسنده فارسی، رسالت اصلی طنز کودك که بیان قلمرو طنز است را به خوبی انجام دادهاند. به نظر میرسد کاملالکیلانی از صفت جان بخشیدن به اشیا در داستان طنبوري استفاده کرده »کفشها در خواب با طنبوري حرف می زدند« که این خود میتواند براي کودك لذت بخش و سرگرم کننده باشد در مقابل به نظر میرسد شیوه بیان، انتخاب کلمات، تصاویر داستانها، انتخاب حیوان در داستانهاي فرهاد حسن زاده، به گونهاي است که زمینه را براي جذب هر چه بیشتر
کودك به مطالعه این کتاب فراهم میسازد. طبیعت کودکان به گونهاي است که به حیوانات علاقهمند هستند، حسن زاده از این امر به خوبی بهره برده است و با کمک یک حیوان »بز« در داستانهاي خود، داستان طنزآمیزي خلق کرده است و کودك با خواندن این داستان به خوبی سرگرم شده و از خواندن آن لذت میبرد در حالی که کاملالکیلانی از این امر غافل مانده است. در دو داستان العرندس ونوش جون آقا بزه، شروع داستان با حواس پرتی است، دو نویسنده با کمک این ویژگی، صفت داستانی طنز آمیز خلق کردهاند. هر دو نویسنده در ابتداي داستانهاي خود گرهافکنی از قبیل:حرص و حواس پرتی در داستان »العرندس« و حواس پرتی در داستان »نوش جون آقا بزه« خسیس بودن در داستان »طنبوري« بازیگوشی در داستان »دیو دیگ به سر« را به وجود میآورند که در پایان هر چهار داستان این گره افکنی، مشکل حل شده و موضوع به خوبی و خوشی ختم به خیر میشود. کامل الکیلانی در داستانهاي خود به خوبی توانسته مسائل اخلاقی - تربیتی را در قالب داستان طنزآمیز به تصویر بکشد و مفاهیمی همچون صداقت، خساست، را به صورت ملموس و عینی به منصه ظهور بگذارد البته حسن زاده هم در این زمی نه عملکرد موفق آمیزي داشته است. کاملالکیلانی در داستانهاي خود بیشتر به مسائل و ویژگی ها و خصوصیات فردي و شخصی مثل خساست و صداقت میپردازد. در مقابل حسن زاده به صورت انتقادي در داستانهاي خود به معضلات فرهنگی و اجتماعی جامعه »خرافه پرستی، عدم فرهنگ شهرنشینی« اشاره میکند به طور کلی میتوان گفت که داستانهاي کاملالکیلانی براي کودکان در سنین بالاتر و یا حتی براي نوجوانان و جوانان مناسبتر است و در مقابل داستانهاي فرهاد حسن زاده براي کودکان در سنین پایینتر جذاب، دلنشین و مناسب میباشد.
منابع
اصلانی، محمدرضا (١٣٧١) فرهنگ و اصطلاحات واژگان طنز، تهران، کاروان. المقالح، عبدالعزیز (١٩٨٦) الوجه الضائع دراسات فی ادب الطفل العربی، بغداد، ط ٢.
ایران زاده، نعمت اله، موسویان، انسیه (١٣٩١) بررسی شگردهاي طنزپردازي در شعر کودك و نوجوان دهه ٨٠،
هفتمین همایش انجمن ترویج زبان و ادب فارسی، جلد دوم، صص ١١٩-١٤٢.
باقریان بستان آباد، الهام (١٣٨٧) طنز در شعر، فصلنامه ادبیات فارسی سال چهارم، شماره ١٢، صص ١٢٧-١٤٤.
پدرام، نگار (١٣٨٣) حرفهاي طنزنویسان در مورد کودکان، کتاب ماه و کودك و نوجوان، شماره ٨٦، صص ١٠-١٥.
پولادي، کمال (١٣٨٤) بنیادهاي ادبیات کودك، چاپ اول، تهران، کاروان، کانون پرورش فکري کودکان و نوجوانان. تسلیمی، سوسن ( ١٣٨٨). » کفش هاي میرزا نوروز«، تهران، نشر آفتاب.
جلالی، مریم (١٣٩٣) قلمرو طنز در داستانهاي کودك با تکیه بر داستانهاي دهه ٨٠ در ایران براي گروه سنی الف، ب، ج، نشریه نقد کتاب کودك، شماره ٣، صص ٢٥٧-٢٦٤.
چیت سازي، الهه (١٣٨٧) تصحیح طنز، کتاب ماه کودك و نوجوان، شماره ١٣٠-١٣١، صص ٣٢ - ٣٦.
حري، ابوالفضل (١٣٨٩) سازکارهاي زبان شوخ طبعی، شماره ٢، فصلنامه پژوهشهاي زبان و ادبیات تطبیقی، سال دوم، صص ١٩-٤٠.
حسام پور، سعید، دهقانیان، جواد، خاوري، صدیقه (١٣٩٠) بررسی تکنیکهاي طنز و مطایبه در آثار هوشنگ مرادي کرمانی، مجله علمی - پژوهشی مطالعات ادبیات کودك دانشگاه شیراز، سال دوم، شماره اول، صص ٦١-٩٠.
عبدالله، محمدحسن (٢٠٠١) قصص الاطفال و مسرحهم، قاهره، دارقباء. حسن زاده، فرهاد (١٣٩٢) نوش جون آقا بزه، تهران، دانش نگار.
__________ (١٣٨٨) دیو دیگ به سر، تهران، کانون پرورش فکري کودکان و نوجوانان.
خدابین، مریم، میرحسینی، زهره، اباذري، زهرا (١٣٩٥) طنز و شیوه هاي طنزپردازي در داستانهاي کودك و نوجوان فرهاد حسن زاده، مجله علمی - پژوهشی، دانشگاه شیراز، سال هفتم، شماره دوم، پیاپی ١٤، صص ٥٣-٧٢.
دیاب، مفتاح محمد (١٩٩٥) مقدمه فی ثقافه و ادب اطفال، مصر الدار الدولیه، الطبعه الاول.
رضائی بایندر، محمدرضا، احمدي، ثریا (١٤٠٠) مبانی روانشناختی استفاده از طنز براي مخاطب کودك در برنامه ساز تلویزیون، فصلنامه علمی رسانه هاي دیداري و شنیداري، دوره شانزدهم، شماره ١، پیاپی ٤١، صص ١٤٨-١٢٣.
رادفر، ابوالقاسم (١٣٧٣) طنز چیست و طنز نویس کیست، نشریه قند پارسی، شماره ٧، صص ١٣٩- ١٥٠. زارعی، بتول (١٣٩٣) شیوه هاي طنزپردازي در آثار هوشنگ مرادي کرمانی و فرهاد حسن زاده و شهرام
شفیعی، پایان نماه کارشناسی ارشد، رشته زبان و ادبیات فارسی، دانشگاه ولیعصر رفسنجان. شمیسا، سیروس (١٣٨٦) انواع ادبی، تهران، میترا.
علی میرزایی، سمیرا، رضائی، حمید (١٣٩٦). طنز در آثار منوچهر احترامی، هفتمین همایش ملی پژوهشهاي زبان و ادبیات فارسی - بیرجند، اسفندماه، صص ١- ٨.
عطاردي، الهه (١٤٠١). ویژگی و مفاهیم طنز براي مخاطب کودك در رسانه ها، فصلنامه علمی رسانه هاي دیداري و شنیداري، دوره شانزدهم، شماره ١، پیاپی ٤١، صص ٩٩- ١٢٢.
علی احمدي، راضیه (١٣٩٤). کارکردهاي طنز در داستانهاي کودکانه عربی »گروه سنی ب، ج« پایان نامه کارشناسی ارشد، رشته زبان و ادبیات عرب، دانشگاه زابل.
قاسمی پور، فاطمه (١٣٩٨). همه چیزدرباره فرهاد حسن زاده، شهرستان ادب، پرونده اختصاصی ادبیات کودك و نوجوان، ٢٣ اردیبهشت، ساعت ٢٣:١٧.
قاسمی پور، فاطمه، (١٣٩٢). بررسی تکنیکهاي طنز در ادبیات داستانی نوجوان دهه ٨٠، پایان نامه کارشناسی ارشد، رشته زبان و ادبیات فارسی، دانشکده ادبیات و علوم انسانی، دانشگاه شیراز.
فرشیدورد، خسرو (١٣٥٨). انواع ادبی در اروپا و ایران، پژوهش در نقد تطبیقی و مقایسه اي، مجله دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران، شماره ٩٩- ١٠٠، صص ٤٢-٦٩.
کیلانی، کامل (١٣٩٨). حذاءالطنبوري، تهران، دولت علم.
._____________ العرندس، تهران، دولت علم.
١٤٢ | بررسی تطبیقی قلمرو طنز کودك در داستانهاي »حذاءالطنبوري و العرندس...«
محمدي، محمد (١٣٥٢). ادب و اخلاق در ایران پیش از اسلام، تهران، انتشارات اداره کل نگارش وزارت فرهنگ. محمودي، بنفشه (١٣٨٦). طنز نیاز امروز کودکان است، روزنامه همشهري، کد خبر ٢٥٠٦٨ دوشنبه ٤ تیرماه
ساعت ١٣: ٢٦.
یزدانی، معصومه (١٣٨٩). ترجمه و تحلیل برخی از مضامین داستانهاي کامل کیلانی، پایان نامه کارشناسی ارشد، رشته زبان و ادبیات عرب، دانشگاه تربیت معلم سبزوار چکیده .
COPYRIGHTS
© 2025 by the authors. Licensee Islamic Azad University Jiroft Branch . This article is an open access article distributed under the terms and conditions of the Creative Commons Attribution 4.0 International (CC BY 4.0) (https://creativecommons.org/licenses/by/4.0/)
ارجاع: زارع درنیانی عیسی، مرادي محمد، رشیدی، مرتضی، بررسی تطبیقی قلمرو طنز کودك در داستانهاي »حذاءالطنبوري و العرندس« از کاملالکیلانی و »دیو دیگ به سر و نوش جون آقا بزه« از فرهاد حسن زاده، فصلنامه ادبیات تطبیقی، دوره ١٩، شماره ٧٥، تابستان ١٤٠٤، صفحات ١٤٢-١٢١.