A Strategic Study of the Educated Society from the Perspective of the Words of Amir al-Mominin (as) in Nahj al-Balaghah with the Approach of Governmental Jurisprudence
Subject Areas : Quarterly Journal of Research for the Studies of the Ahl al-Bayt
Hadi Esmailzadeh
1
,
Hasan Felah Ahmad Chali
2
*
,
Rahman Valizadeh
3
1 - PhD Student, Department of Jurisprudence and Foundations of Islamic Law, Babol Branch, Islamic Azad University, Babol, Iran
2 - Assistant Professor, Department of Religions and Islamic Mysticism, Babol Branch, Islamic Azad University, Babol, Iran (corresponding author):.
3 - Assistant Professor, Department of Jurisprudence and Foundations of Islamic Law, Babol Branch, Islamic Azad University, Babol, Iran.
Keywords: Society, Education, Amir al-Mominin (as), Government Jurisprudence.,
Abstract :
Government jurisprudence or bringing the foundations of jurisprudence into the government is a matter that is entrusted to the Islamic government on the one hand, so that the ruler, by providing a suitable platform and reviving the correct traditions, to destroy false norms and rituals in the society and to guide the people to apply the correct methods and then strive to educate them so as to achieve universals, which is far from any kind of shock and convulsion and its people have steadfastly followed the successful paths of education under the shadow of religious orders and have climbed to the lofty peaks of perfection. The most important goal of the government in the direction of governmental jurisprudence is to have divine characteristics and to grow and educate the people and society, and this depends on preparing the conditions for the growth and flourishing of the people's talents and leading the human society towards absolute perfection, and this requires the efforts of the rulers. To achieve this goal by making efforts and applying appropriate methods in the direction of governmental jurisprudence, this article will first define education and government jurisprudence with descriptive-analytical method and with library information and at the end we will examine the educated society from the perspective of the words of Amir al-Mominin (as).
1- قرآن کریم
2- نهج البلاغه
3- ادیب علی،محمدحسین(1342)،راه وروش تربیت ازدیدگاه امام علی علیه السلام،تهران:انتشارات مؤسسه
انجام تاب،چاپ اول.
4- باقری، شهلا(1384)جامعه مطلوب از دیدگاه امیرالمومنین،فصلنامه شیعه شناسی، زمستان 1384،شماره 12. صفحات 213-230.
5- پرور، اسماعیل، (1390ش) «فقه حکومتی چرایی، چیستی و چگونگی»، سوره اندیشه، 3(56).
6- حافظ نیا، محمدرضا، "مقدمه ای بر روش تحقیق در علوم انسانی"، سمت، تهران، 1397.
7- جهانی، سمانه، " جامعه شناسی خانواده در قرآن کریم "، دوفصلنامه تخصصی پژوهش¬های میان رشته¬ای قرآن¬کریم، شماره 1، بهار و تابستان 1391، 100-81.
8- جهان بزرگی، احمد.(1384). آزادی سیاسی چاپ اول.تهران:کانون اندیشه جوان.
9- رشاد، علی اکبر(1385)دانشنامه امام علی جلد دهم. چاپ سوم.قم: پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی
10- رفیعی،بهروز(1381)، آرای دانشمندان مسلمان در مبانی تعلیم و تربیت، جلد چهارم، انتشارات قم پژوهشگاه حوزه و دانشگاه
11- .ذوالفقاری، محمد، سیدیان، سید مهدی، 1391، «فقه حکومتی؛ چیستی، چرایی، چگونگی»، معرفت سیاسی، دوره چهارم، شماره 1، 67-49
12- شب¬خیز، محمدرضا،(1392ش)، اصول فقه دانشگاهی، چ2، تهران: انتشارات کتاب آوا.
13-شعاری¬نژاد،علی اکبر(1346)، فلسفه آموزش و پرورش،تهران: انتشاراتامیرکبیر،چاپ چهارم.و پرورش،تهران.
14- شفیعی مطهری، مرتضی.(1378). پیرا مون انقلاب اسلامی، چاپ شانزدهم. تهران: صدرا.
15- صالحی،اکبروتهامی،رحیمه¬السادات(1388)،بررسی وتحلیل عوامل وموانع مؤثردرتربیت دینی برمبنای سخنان حضرت علی علیه السلام در نهج¬البلاغه،دوفصلنامه تربیت اسلامی،سال چهارم،شماره9.
16- ضیایی¬فر، سعید(1391ش)، رویکرد حکومتی به فقه، علوم سیاسی،53(14).
17- فایضی،علیوآشتیانی،محسن(1341)، مبانی تربیت و اخلاق اسلامی،قم:انتشارات روحانی
18-مطهری،مرتضی(1341)،تعلیم و تربیت در اسلام،تهران، انتشارات صدرا
19- مزینانی،محمدصادق(1382)،روشهای تربیتی سیاسی کارگزارانازمنظرامامعلی علیه السلام،حکومت
اسلامی،سال ششم،شماره22.
20- نیکزاد،محمود(1341)، کلیات فلسفه تعلیم و تربیت، تهران، انتشارات کیهان.
21-هاشمی اردکانی،سیدحسن(1388)،عوامل تربیتی درمسیرکمال وجودی انسان از منظر نهج¬البلاغه،تربیت اسلامی،سال چهارم،شماره8.
بررسی راهبردی جامعه تربیتیافته از منظر کلام امیرالمومنین(ع) در نهجالبلاغه با رویکرد فقه حکومتی
بررسی راهبردی جامعه تربیتیافته از منظر کلام امیرالمومنین(ع) در نهجالبلاغه
با رویکرد فقه حکومتی
هادی اسماعیلزاده1
حسن فلاح احمد چالی2
رحمان ولیزاده3
تاریخ دریافت: 10/09/140۳ تاریخ پذیرش: 22/12/140۳، صفحۀ 52 تا 68 (مقالۀ پژوهشی)
چکیده
فقه حکومتی یا وارد کردن مبانی فقه در حکومت، امری است که از سویی بر عهده حکومت اسلامی گذاشته شده است تا حاکم با فراهم آوردن بستری مناسب و احیای سنتهای درست، نابودی هنجارها و آیینهای باطل در جامعه و به کارگیری روشهای صحیح مردم را راهنمایی و هدایت نموده و سپس به تربیت آنها همت گمارد تا به جامعهای دست یافته شود که از هر گونه حیرت و تشنج به دور بوده و افراد آن در سایه فرامین دینی با استواری راههای موفقیتآمیز تربیت را پیموده و به قلههای رفیع کمال صعود نمودهاند. مهمترین آرمان حکومت در جهت فقه حکومتی خدایی شدن و رشد و تعلیم و تربیت تعالی انسان و جامعه است و این در گرو مهیا نمودن مقدمات رشد و شکوفایی استعدادهای مردم و راهبری جامعه بشری به سمت و سوی کمال مطلق است، و این همت حاکمان را میطلبد تا با تلاش و کوشش و به کارگیری روشهای شایسته در جهت فقه حکومتی به این مهم تحقق بخشند. این مقاله با روش توصیفی- تحلیلی و با اطلاعات کتابخانهای ابتدا به تعریف تربیت و فقه حکومتی پرداخته و در انتها به بررسی جامعه تربیت یافته از منظر کلام امیرالمومنین(ع) خواهیم پرداخت.
کلیدواژهها: جامعه، تربیت، امیرالمومنین، فقه حکومتی.
درآمد
«فقه حکومتی» بهمثابه نگرشی در فقه است که فقیه، در زمان امکان تحقّق حاکمیّت مطلوب شیعی در عصر غیبت، در استنباط مسائل فقهی، اقتضائات حاکمیت سیاسی شیعه و اداره مطلوب جامعه دینی را در نظرگرفته و در استنباط خود ضمن اینکه به رفع نیازهای حکومت عنایت دارد، نیازهای فردی مؤمنان و مکلّفان را نیز ذیل نیازها و شرایط کلان جامعه قرار داده و در استنباط خویش، هویّت کلان نظام سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و ... را مورد لحاظ قرارمیدهد. مطابق این نگرش، در بررسی احکام، مباحث فقهی و بیان افعال مکلفان، انسانها به عنوان فردی از افراد کشور اسلامی در نظر گرفته شده و به عنوان فردی جدا و بریده از اجتماع و حکومت مورد عنایت قرار نمیگیرند. لذا فقه حکومتی، به معنای نگرش و بینش حاکم بر کل فقه، گسترهای همانند فقه غیر حکومتی، مشتمل بر تمامی گستره ابواب فقه دارد، لکن استنباطهای فقهی در فقه حکومتی، به غرض اداره مطلوب و شریعت مدار نظام سیاسی بوده و استنباط تمامی ابواب فقه را بهگونهای که ناظر به اداره کشور اسلامی میباشد، مورد لحاظ قرار میدهد. از اینروی، گسترهای که در فقه حکومتی مورد بحث قرار میگیرد، نه مباحث سیاسی، بلکه تمامی ابواب و مسائل فقه خواهد بود؛ زیرا اداره مطلوب حکومت، مستلزم قانونگذاری مناسب، منسجم و کارآمد در شئون مختلف زندگی مردم و جامعه است و فقیه میبایست در راستای تدوین قوانین مناسب برای اداره جامعه، همه اقتضائات حکومت اسلامی و نیازهای آن را مورد بررسی قرار دهد. مباحثی در حوزه اقتصاد، فرهنگ، حقوق، نظامی، انتظامی، احوالات شخصیه، و.... بلکه تمامی فقه، و گستره فقه حکومتی را تشکیل خواهد داد. بر این اساس، مرکب واژه «فقه حکومتی» با واژه مشابه خویش: «فقه سیاسی» که بررسی موضوعات و مسائل سیاسی درگستره فقه را مد ّ نظر قرار داده متفاوت است و همینطور با واژه «فقه الحکومة» که مباحثی در گستره فقه که حکومت و مسائل آن را مورد بررسی قرار میدهد نیز همسان نیست؛ به عبارت دیگر، بر خلاف «فقه سیاسی» که مباحث سیا سی را گستره فقه، مد ّ نظر قرار داده و بر خلاف «فقه الحکومة» که حکومت به مثابه موضوع فقه را مورد بررسی قرار میدهد و تعیین سیاست و حکومت مطلوب، بررسی مسائل، ارکان، شرایط سیاست ورزی و ویژگیهای حکومت و حاکمان در فقه شیعه را مورد عنایت قرار میدهد، «فقه حکومتی» به مثابه نرمافزار اداره حکومت دینی، نگرشی است که بر تمامی فقه، حاکم بوده و بر اساس آن، فقیهان میبایست در تمام فقه (اعم از مسائل سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، نمامی، فرهنگی و...) هویتی متمایز به نام جامعه و حکومت را مورد توجّه قرار داده و پاسخ به نیازهای آن را سرلوحه اجتهاد و استنباط خود قرار دهند.
ترویج رویکرد فقه حکومتی، امری عرفی و برآمده از ضرورتهای جامعه معاصر نبوده بلکه به مبانی دینی و سیره اهل بیت بخصوص سیره امیرالمومنین(ع) مستند ا ست؛ وعدم به کارگیری این رویکرد در فقه سنّتی شیعه نه به خاطر عدم جواز این نگرش در فرایند استنباط یا فقدان دلیل برای آن، بلکه ازآنروست که فقه شیعه به خاطر اقتضای شرایط زمان غالب عصر غیبت، همواره در حالت تقیّه قرار داشته و از آنجاکه فقیهان هیچگاه در فضای حکومت مطلوب شیعه قرار نداشتند، لذا در استنباطههای خویش اداره مطلوب حکومت را مد نظر قرار نداده بلکه در استنباطهای خویش، پرسشهای مکلّفان در خصوص زندگی مؤمنانهشان مد ّ نظر قرار داده و از این روی، اجتهاد آنها در پاسخ به پرسشهای فردی مؤمنان رقم میخورد. بر این اساس، گرچه فقه شیعه در طول زمانهای طولانی عصر غیبت، همواره به پاسخگویی نسبت به پرسشهای زمانه مشغول بوده و فقیهان همواره در پیامد حوادث و موضوعات جدید، به ا ستنباط احکام آن پرداخته و راه حلی برای این مسائل ارائه میکردند؛ لکن آنچه فقه شیعه را نسبت به زمانهای گذشته متمایز میکند، شرایط موجود جامعه اسلامی مبتنی بر پیروزی انقلاب اسلامی براساس آموزههای فقه شیعه و رهبری مجتهد جامعالشرایط (در قالب ولایت فقیه) است؛ زیرا فارغ از اینکه تحقق انقلاب اسلامی در کشور ایران، زمینه تقیه را ار بین برده و امکان پرسش از مسائل فقه حکومتی را هموار کرده است، استقرار نظام اسلامی با محوریّت فقه شیعه و اداره مطلوب آن، مستلزم عنایت به قانونگذاری مناسبی است که ضمن این ّکه به فقه شیعه و مبانی آن مستند باشد، هویّت جامعه اسلامی را مد نظر قرار داده و براساس نگرش اداره این جامعه وسیع (کشور اسلامی) به استنباط بپردازد.
ادبيات تحقيق
تعریف لغوی تربیت
تربیت از نظر لغوی، به معنای پروردن، پروراندن، پرورش دادن، ادب و اخلاق به کسی دادن (عمید،1362: 311). همچنین به معنای پروراندن و پرورش دادن و بارآوردن میباشد (مطهری، 1366: 71).
تعریف اصطلاح
اما در اصطلاح، تعاریف زیادی از تربیت ارائه شده است که برخی ازمهمترین آنها از این قرار است؛ جولز سیمون، تربیت را اینگونه تعریف می¬کند «تربیت، طریقهای است که عقل بهوسیلهی آن، عقل دیگر و قلب، قلب دیگر می¬شود» (ادیب علی، 1342: 87).
امیل دورکیم، تربیت را با رویکرد جامعهشناختی ویژهی خود تعریف میکند. از نگاه وی، تربیت، «آن عملی است، که به وسیلهی آن، نسلی بالغ و رسیده، نسلی را که هنوز برای زندگی، پختگی لازم را ندارد، متأثر میکند و هدفش، برانگیختن و گسترش حالتهای جمعی، عقلی و اخلاقی متربی است» (رفیعی، 1381: 21).
هربرت اسپنسردر تعریف تربیت میگوید «تربیت، عبارت است از، آماده ساختن انسان ، برای آن¬که بتواند یک زندگی کامل داشته باشد» (ادیب علی، 1342: 87).
شهید مطهری، تربیت را پرورش دادن و به فعلیت رساندن استعدادها و ایجاد تعادل و هماهنگی میان آنها میداند تا از این راه،
متربی به حد بالای کمال (شایسته خود) برسد (مطهری، 1341: 21).
تربیت بر پرورش استعدادهای انسانی، یعنی فراهم کردن زمینه رشد استعدادهای آدمی دلالت میکند و در عین حال از امور ضروری و حیاتی انسان است؛ به طوری که انسان، بدون تربیت هیچ چیز ندارد (صالحی و تهامی، 1388: 78).
تربیت عبارت از هر عمل یا فعالیتی است، که دارای اثر سازنده بر روی جسم، روح، شخصیت و یا شایستگی مادی و معنوی فرد باشد (نیکزاد، 1341: 11).
در واقع تربیت، به معنای انتخاب رفتار و گفتار مناسب، ایجاد شرایط و عوامل لازم و کمک به شخص مورد تربیت است تا بتواند استعدادهای نهفتهاش رادر تمام ابعاد وجودی و به طور هماهنگ پرورش داده، شکوفا کند و به تدریج به سوی هدف و کمال مطلوب حرکت کند (فایضی و آشتیانی، 1341: 32). تربیت عملی اجتماعی است، که اشخاص را تحت تأثیر و نفوذ محیط، برگزیده و مضبوط قرار میدهد تا شایستگی اجتماعی کسب کنند و به هدفهای رشد تکامل فردی و اجتماعی برسند (شعارینژاد، 1367: 121).
با توجه به این تعریف، مربی باید ابعاد مختلف انسان از جمله تربیت سیاسی انسان را بشناسد تا بتواند جریان تربیت را بر اساس سرشت و فطرت او انجام دهد (مزینانی،1382: 46).
تعریف فقه
فقه در لغت به معنای درایت و شناخت عمیق است( ذوالفقاری و سیدیان، 1391، ص 52) و با علم فرق دارد. بعبارتی، ادراک و استنباط عمیق مقررات عملی اسلامی از منابع و مدارک مربوطه همان فقه است (مطهری، 1377: 15).
در اصطلاح علمی: هوالعلم بالاحکام الشریعه الفرعیه عن ادلتها لتفصیلیه.ترجمه علم به احکام شرعی فرعی از روی ادله تفصیلیه قرآن، سنت، اجماع، عقل است(شب خیز، 1392، ص 189).
فقه حکومتی
1-فقه حکومتی دانش احکام شرعی فرعی از روی ادله تفصیلی در چارچوب یک سازمان متشکل مبتنی بر قدرت حاکم در دولت-کشور است(ضیایی¬فر،1391ص131).
2-فقه حکومتی دانشی است، که معارف مربوط به نظامهای اجتماعی یا آموزههای مورد نیاز برای اداره جامعه را از منابع دینی استخراج می¬کند لذا از فقه حکومتی، گاه به عنوان فقه نظام¬ها یا فقه¬الاداره یاد می¬شود(پرور، 1390، ص 192).
تربیت
شهید مطهری، تربیت را پرورش دادن و به فعلیت رساندن استعدادها و ایجاد تعادل و هماهنگی میان آنها میداند تا از این راه، متربی به حد بالای کمال (شایسته خود) برسد (مطهری، 1341: 21).
3- روش تحقیق
پژوهش حاضر به صورت اسنادي، از نوع توصيفي – تحلیلی ميباشد. شیوه گردآوری اطلاعات نیز کتابخانهای است، ادبیات پژوهش در این موضوع با مطالعات مستندی که از سوی دیگران انجام شده است مورد ملاحظه قرار گرفته و سایر اطلاعات نیز از طریق بررسیهای کتابخانهای، اینترنتی و مقالات داخلی و خارجی انجام پذیرفت. در شیوه گردآوری اطلاعات کتابخانهای محقق یافتههاى مصاحبه-ای و کتابخانهاى را گردآورى میکند و با استفاده از روش استقرائى به فشرده¬سازى اطلاعات از طریق بخشبندی و سپس به تجزیه و تحلیل میپردازد و در نهایت حکم صادر میکند و پاسخ مسئله تحقیق را به اتکاى آنها مییابد. روشهای کتابخانهای در تمامی تحقیقات علمی مورد استفاده قرار میگیرد، ولی در بعضی از آنها در بخشی از فرایند تحقیق یعنی مطالعه ادبیات و سوابق پژوهی، استفاده میشود (حافظنیا: 1397، 196). عمدهترین ابزاری که در تحقیقات کتابخانهای برای جمع آوری اطلاعات از آن استفاده میشود عبارتاند از: فیش، جدول و فرم، پرسش نامهی استخراج اطلاعات، نقشه، کروکی و فایل رایانه (همان منبع: 205) در این پژوهش ما بیشتر از ابزار فیش استفاده نمودهایم.
4- یافته ها
شاخصههای جامعه تربیت شده از دیدگاه امیرالمؤمنین(ع) با رویکرد فقه حکومتی جامعهای که در آن اصول تربیت، از حاکم جامعه تا تمامی اقشار جامعه به خوبی رعایت می¬شود، دارای یکسری شاخصهها و نمودهایی است که تبلور تلاش حاکمان در این راه است. در اینجا به برخی از این شاخصه و جلوهها میپردازیم.
الف-عدالت محوری
یکی از مهمترین شاخصههای جامعه تربیت یافته، رعایت اصول عدالت در میان تمامی طبقات مختلف جامعه است.امام علی نمود و اثر این رعایت این اصل مهم رادر سامانیابی امور جامعه اعلام میکنند:
فَإِذَا أَدَّتْ الرَّعِيَّةُ إِلَى الْوَالِي حَقَّهُ وَ أَدَّى الْوَالِي إِلَيْهَا حَقَّهَا، عَزَّ الْحَقُّ بَيْنَهُمْ وَ قَامَتْ مَنَاهِجُ الدِّينِ وَ اعْتَدَلَتْ مَعَالِمُ الْعَدْلِ وَ جَرَتْ عَلَى أَذْلَالِهَا السُّنَنُ، فَصَلَحَ بِذَلِكَ الزَّمَانُ وَ طُمِعَ فِي بَقَاءِ الدَّوْلَةِ وَ يَئِسَتْ مَطَامِعُ الْأَعْدَاءِ.
هرگاه رعيت حق والى را ادا کند و والى حق رعيت را بپردازد، حق در ميان آنها قوى و نيرومند خواهد شد، مسيرهاى دين خالى از انحراف مى گردد، نشانه هاى عدالت استوار مى شود و سنّتها در مجراى صحيح خويش به کار مى افتد و به اين ترتيب زمان رو به صلاح مى رود و مردم به بقاى دولت اميدوار و دشمنان مأيوس خواهند شد.( نهجالبلاغه، خطبه: 216)
البته هنگامی عدالت به معنای حقیقی کلمه در جامعه اجرا می¬شود که تمامی ارکان و مناصب دولتی را نیز شامل شود. بر این اساس حکومت امام علی به شاخصترین نمونه این موضوع، از این ویژگیها برخوردار بود. برخی از جلوهای بارز این عدالت را با هم مرور میکنیم. (قاضی زاده،1383:150)
1- عدالت در زندگی شخصی ایشان
سرآغاز حرکت به سوی جامعهای عادل، اجرای عدالت در زندگی شخصی حاکم است تا بدینوسیله الگویی عینی در مقابل تمامی افراد جامعه از حاکمان جزء تا دیگر افراد فراهم شود. اگر این اصل از سوی حاکمان رعایت نشود، موعظه¬ها و نصایح آنان تأثیر چندانی بر شیوه عمل و زندگی مردم نخواهد داشت.به همین دلیل امام در پاسخ به علت ساده زیستی¬های بسیار در زندگیشان میفرمودند:
أَ أَقْنَعُ مِنْ نَفْسِی بِأَنْ یقَالَ هَذَا أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ وَ لاأُشَارِكُهُمْ فِی مَكَارِهِ الدَّهْرِ أَوْ أَكُونَ أُسْوَةً لَهُمْ فِی جُشُوبَةِ الْعَیشِ: آیا به این قناعت كنم كه به من امیرمؤمنان گفته شود، ولی در سختیهای روزگار با آنان شریك نباشم، یا در تلخیهای زندگی الگویشان محسوب نشوم.
2-تساوی همه افراد جامعه در برابر قوانین
یکی از شاخصههای مهم و محوری جامعه تربیت شده، تساوی تمامی افراد در برابر قوانین و عدم تبعیض اجتماعی و حقوقی در اجرای حدود و ضوابط، از بالاترین مرجع حکومتی و افراد منتسب به آنان تا دیگر افراد است. بر همین اساس امام علی در واپسین دقایق حیات مبارکشان در مورد قاتل خویش سفارش میکنند.
ثُمَّ قَالَ: يَا بَنِي عَبْدِ الْمُطَّلِبِ، لَا أُلْفِيَنَّكُمْ تَخُوضُونَ دِمَاءَ الْمُسْلِمِينَ خَوْضاً، تَقُولُونَ قُتِلَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ [قُتِلَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ]؛ أَلَا لَا تَقْتُلُنَّ بِي إِلَّا قَاتِلِي، انْظُرُوا إِذَا أَنَا مِتُّ مِنْ ضَرْبَتِهِ هَذِهِ فَاضْرِبُوهُ ضَرْبَةً بِضَرْبَةٍ؛ وَ لَا تُمَثِّلُوا بِالرَّجُلِ، فَإِنِّي سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ (صلی الله علیه وآله) يَقُولُ: إِيَّاكُمْ وَ الْمُثْلَةَ وَ لَوْ بِالْكَلْبِ الْعَقُور.
سپس امام (عليه السلام)) فرمود: اى فرزندان عبدالمطلب! نکند بعد از شهادتم (به بهانه قتل من) در خون مسلمانان فرو رويد و بگوييد: اميرمؤمنان کشته شد. آگاه باشيد جز قاتل من را به سبب قتل من نکشيد. (درست) بنگريد هرگاه من از اين ضربت از دنيا چشم پوشيدم، او را تنها يک ضربت بزنيد تا يک ضربت در برابر يک ضربت باشد. و او را مثله نکنيد (گوش و بينى و اعضاى او را جدا نسازيد) که من از رسول خدا(صلى الله عليه وآله) شنيدم که مى فرمود: «از مثله کردن بپرهيزيد، هرچند نسبت به سگ گزنده باشد!».
امام علی تمامی امتیازات تبعیضی وضع شده پیش از حکومت خود را که در میان طبقات مختلف جامعه پیاده شده و به سنتی لازم الاجرا تبدیل شده بود، لغو نمودند. امام علی نه تنها همه مردم را از نظر طبقاتی، حقوقی و و اقتصادی برابر میدانستند، بلکه در سیره اجتماعی نیز همگان در برابر قانون و دادگاه اسلامی برابر بودند، چنانکه برای هیچ کس راه گریز و فراری از قانون و محکمه عدل اسلامی وجود نداشت و کسی نمیتوانست قانون الهی را بر اساس تمایلات و یا مطامع خود تعیین و اجرا کند.همه افراد از خلیفه مسلمین تا افراد عادی در جامعه در برابر قانون یکسان بود.( رشاد،50:1385)
امام در نامه 53 به این اصل اشاره میکنند و میفرمایند:
وَإِيَّاکَ وَالاِسْتِئْثَارَ بِمَا النَّاسُ فِيهِ أُسْوَةٌ: از امتياز خواهى براى خود در آنچه مردم در آن مساوى اند جدّاً بپرهيز
3-پیگیری شخصی و دقیق اجرای عدالت توسط والیان از سوی حاكم جامعه ّ
حاکم جامعه تربیت یافته باید ـ تا حد امکان ـ شخصا به اجرای دقیق احکام و قوانین نظارت داشته باشد. امام علی شخصا به وسیله مأمورانی که در نقاط مختلف قرار داده بودند، بر وضعیت عملکرد والیان خود نظارت دقیق داشتند .نامههای متعدد امام نمونههایی ثبت شده از این حقیقت است. نامه امام به عبدالله بن عباس در مورد نهی از درشتی کردن به تمیمیمان نامه18: و من كتاب له (علیه السلام) إلى عبد الله بن عباس و هو عامله على البصرة:
وَ اعْلَمْ أَنَّ الْبَصْرَةَ مَهْبِطُ إِبْلِيسَ وَ مَغْرِسُ الْفِتَنِ، فَحَادِثْ أَهْلَهَا بِالْإِحْسَانِ إِلَيْهِمْ وَ احْلُلْ عُقْدَةَ الْخَوْفِ عَنْ قُلُوبِهِمْ. وَ قَدْ بَلَغَنِي تَنَمُّرُكَ لِبَنِي تَمِيمٍ وَ غِلْظَتُك عَلَيْهِمْ، وَ إِنَّ بَنِي تَمِيمٍ لَمْ يَغِبْ لَهُمْ نَجْمٌ إِلَّا طَلَعَ لَهُمْ آخَرُ وَ إِنَّهُمْ لَمْ يُسْبَقُوا بِوَغْمٍ فِي جَاهِلِيَّةٍ وَ لَا إِسْلَامٍ، وَ إِنَّ لَهُمْ بِنَا رَحِماً مَاسَّةً وَ قَرَابَةً خَاصَّةً، نَحْنُ مَأْجُورُونَ عَلَى صِلَتِهَا وَ مَأْزُورُونَ عَلَى قَطِيعَتِهَا. فَارْبَعْ أَبَا الْعَبَّاسِ رَحِمَكَ اللَّهُ فِيمَا جَرَى عَلَى [يَدِكَ وَ لِسَانِكَ] لِسَانِكَ وَ يَدِكَ مِنْ خَيْرٍ وَ شَرٍّ، فَإِنَّا شَرِيكَانِ فِي ذَلِكَ؛ وَ كُنْ عِنْدَ صَالِحِ ظَنِّي بِكَ، وَ لَا يَفِيلَنَّ رَأْيِي فِيكَ، وَ السَّلَامُ.
بدان بصره محل نزول ابليس و کشتزار فتنه هاست، به همين دليل با اهل آن به نيکى رفتار کن و گره ترس و وحشت را از دل هاى آنها بگشا (تا آتش فتنه خاموش شود و آنها احساس امنيت کنند) بدرفتارى تو با طائفه بنى تميم و خشونت تو به آنها را به من گزارش داده اند (ولى بدان آنها فضايلى دارند از جمله اينکه) طائفه بنى تميم کسانى هستند که هرگاه رييس نيرومندى از آنها غايب گردد (و از دنيا برود) مرد نيرومند ديگرى در ميان آنها ظاهر مى شود، نه در عصر جاهليّت و نه در عصر اسلام کسى در نبرد بر آنان پيشى نمى گرفت. (علاوه بر اين) آنها با ما پيوند خويشاوندى نزديک و قرابت خاص دارند که ما نزد خداوند به وسيله صله رحم به آنها مأجور خواهيم بود و با قطع آن مؤاخذه خواهيم شد، بنابراين اى ابوالعباس، خدا تو را رحمت کند خويشتن دار باش و مدارا کن در آنچه بر زبان و دست تو از خير و شر جارى مى شود، چرا که هر دو در اين امور شريک هستيم و سعى کن که حسن ظن من به تو پايدار بماند و نظرم درباره (شايستگى هاى تو براى امر حکومت) دگرگون نشود والسلام. نامه به اشعث ابن قیس در مورد رعایت در مصرف بیت المال من كتاب له (علیه السلام) إلى أشعث بن قيس عامل أذربيجان:
وَ إِنَّ عَمَلَكَ لَيْسَ لَكَ بِطُعْمَةٍ وَ لَكِنَّهُ فِي عُنُقِكَ أَمَانَةٌ وَ أَنْتَ مُسْتَرْعًى لِمَنْ فَوْقَكَ؛ لَيْسَ لَكَ أَنْ تَفْتَاتَ فِي رَعِيَّةٍ وَ لَا تُخَاطِرَ إِلَّا بِوَثِيقَةٍ؛ وَ فِي يَدَيْكَ مَالٌ مِنْ مَالِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ، وَ أَنْتَ مِنْ خُزَّانِهِ حَتَّى تُسَلِّمَهُ إِلَيَّ؛ وَ لَعَلِّي أَلَّا أَكُونَ شَرَّ وُلَاتِكَ لَكَ؛ وَ السَّلَام. (نامه به اشعث ابن قيس فرماندار آذربايجان، اين نامه پس از جنگ جمل در شعبان سال 36 هجرى در شهر كوفه نوشته شد).
4- هشدار از استفاده نارواى بيت المال:
همانا پست فرماندارى براى تو وسيله آب و نان نبوده، بلكه امانتى در گردن تو است، بايد از فرمانده و امام خود اطاعت كنى، تو حق ندارى نسبت به رعيّت استبدادى ورزى، و بدون دستور به كار مهمّى اقدام نمايى. در دست تو اموالى از ثروتهاى خداى بزرگ و عزيز است، و تو خزانه دار آنى تا به من بسپارى، اميدوارم براى تو بدترين زمامدار نباشم، با درود. نامه شدیدی اللحن به مصقلة بن هبیرۀ شیبانی در مورد رعایت مساوات در تقسیم بیت المال (نامه43)،
و من كتاب له (علیه السلام) إلى مصقلة بن هبيرة الشيباني و هو عامله على أردشيرخُرّة:
بَلَغَنِي عَنْكَ أَمْرٌ إِنْ كُنْتَ فَعَلْتَهُ فَقَدْ أَسْخَطْتَ إِلَهَكَ وَ عَصَيْتَ إِمَامَكَ؛ أَنَّكَ تَقْسِمُ فَيْءَ الْمُسْلِمِينَ الَّذِي حَازَتْهُ رِمَاحُهُمْ وَ خُيُولُهُمْ وَ أُرِيقَتْ عَلَيْهِ دِمَاؤُهُمْ فِيمَنِ اعْتَامَكَ مِنْ أَعْرَابِ قَوْمِكَ. فَوَالَّذِي فَلَقَ الْحَبَّةَ وَ بَرَأَ النَّسَمَةَ لَئِنْ كَانَ ذَلِكَ حَقّاً لَتَجِدَنَّ لَكَ عَلَيَّ هَوَاناً وَ لَتَخِفَّنَّ عِنْدِي مِيزَاناً، فَلَا تَسْتَهِنْ بِحَقِّ رَبِّكَ وَ لَا تُصْلِحْ دُنْيَاكَ بِمَحْقِ دِينِكَ فَتَكُونَ مِنَ الْأَخْسَرِينَ أَعْمَالًا. أَلَا وَ إِنَّ حَقَّ مَنْ قِبَلَكَ وَ قِبَلَنَا مِنَ الْمُسْلِمِينَ فِي قِسْمَةِ هَذَا الْفَيْءِ سَوَاءٌ، يَرِدُونَ عِنْدِي عَلَيْهِ وَ يَصْدُرُونَ عَنْه. (نامه به مصقلة بن هبيره شيبانى، فرماندار اردشير خرّه «فيروز آباد» از شهرهاى فارس ايران كه در سال 38 هجرى نوشته شد).
5-سخت گيرى در مصرف بيت المال
گزارشى از تو به من دادند كه اگر چنان كرده باشى، خداى خود را به خشم آورده اى، و امام خويش را نا فرمانى كرده اى، خبر رسيد كه تو غنيمت مسلمانان را كه نيزه ها و اسب هايشان گرد آورده و با ريخته شدن خون هايشان به دست آمده، به اعرابى كه خويشاوندان تواند، و تو را برگزيدند، مى بخشى.
به خدايى كه دانه را شكافت، و پديده ها را آفريد، اگر اين گزارش درست باشد، در نزد من خوار شده و منزلت تو سبك گرديده است پس حق پروردگارت را سبك مشمار، و دنياى خود را با نابودى دين آباد نكن، كه زيانكارترين انسانى. آگاه باش، حق مسلمانانى كه نزد من يا پيش تو هستند در تقسيم بيت المال مساوى است، همه بايد به نزد من آيند و سهم خود را از من گيرند.
نامه به عثمان بن حنیف در مورد نهی از شرکت در میهمانی شاهانه
و من كتاب له (علیه السلام) إلى عثمان بن حنيف الأنصاري و كان عاملَه على البصرة و قد بلَغَه أنه دُعِي إلى وَليمة قوم من أهلها، فمَضى إليها- قوله:
6. ضرورت ساده زيستى كارگزاران
پس از ياد خدا و درود اى پسر حنيف، به من گزارش دادند كه مردى از سرمايه داران بصره، تو را به مهمانى خويش فرا خواند و تو به سرعت به سوى آن شتافتى خوردنى هاى رنگارنگ براى تو آوردند، و كاسه هاى پر از غذا پى در پى جلوى تو نهادند. گمان نمى كردم مهمانى مردمى را بپذيرى كه نيازمندانشان با ستم محروم شده، و ثروتمندانشان بر سر سفره دعوت شده اند، انديشه كن در كجايى و بر سر كدام سفره مى خورى. پس آن غذايى كه حلال و حرام بودنش را نمى دانى دور بيفكن، و آنچه را به پاكيزگى و حلال بودنش يقين دارى مصرف كن.
7-تساوی رعایت عدالت در میان مردم و خویشاوندان حاكم
رعایت عدالت میان تمام مردم، از خویشاوندان حاکم تا افراد عادی و پذیرفته شدن این امر از سوی آنان یکی دیگر از نشانه¬های یک جامعه تربیت یافته و متعالی است. توصیهای که امام علی به یاران خود به عنوان اصلی لازم الاجرا می¬فرمودند: (نامه 53)
أَنْصِفِ اللهَ وَ أَنْصِفِ النَّاسَ مِنْ نَفْسِکَ، وَ مِنْ خَاصَّةِ أَهْلِکَ، وَ مَنْ لَکَ فِيهِ هَوًى مِنْ رَعِيَّتِکَ، فَإِنَّکَ إِلاَّ تَفْعَلْ تَظْلِمْ؛
انصاف در برابر خداوند و مردم را نسبت به خويشتن و خاندان خود و کسانى که از رعايا مورد علاقه تواند رعايت کن، زيرا اگر چنين نکنى (و انصاف را رعايت ننمايى) ستم خواهى کرد.
8- آزادیهای اجتماعی
اصل رفتار ملایم و به دور از سخت¬گیری¬های نابجا و ملایمت با مردم، اصلی الهی است که در وضع و اعلام قوانین الهی نیز مورد توجه قرار گرفته، و از سوی حاکم جامعه باید مدنظر قرار گیرد.امام باقر(ع) در این زمینه فرمودند:
کسى که یارى خود را کسانش دریغ دارد، یکدست را از آنان بازداشته، و دستهایى را از یارى خود بداشته، و آن که با اطرافیان طریق نرمى گزیند، پیوسته ّاز کسان خویش مودت بیند.(کلینی،120:1407)
این اصل باید در وضع قوانین اجتماعی و سیاسی مورد توجه قرار گیرد.در جامعه علوی هر فرد آزاد است آنگونه که خود میخواهد، فکر کند. هر کس میتواند افکار، آراّء و خطمشی کلی زندگی خود را پیگیری کند و در تعقیب سلیقهها و علایق اخلاقی، فلسفی و مذهبی خود آزاد باشد بدون آنکه موانع قانونی او را نسبت به شکلی خاص از مذهب یا دیگر اعمال ملتزم و مجبور کند و یا باز دارد. آزادی عقیده صرفنظر از اینکه ماهیت مذهبی یا غیرمذهبی داشته باشد، باید به عنوان یکی از حقوق فردی در مقابل اعتقادات فراگیر اکثریت جامعه محفوظ بماند. بویژه اقلیتهای مذاهب گوناگون در جامعه باید از همان تضمینی که اکثریت برای برخورداری از آزادی دارند، بهرهمند باشند. (جهان بزرگی،72:1384) نکته مهمی که نباید از آن غلفت نمود، اعطای آزادیهای سیاسی و اجتماعی به مردم توأم با رشد مذهبی مردم است. به بیان دیگر آزادی اعطایی به مردم باید توأم با مسئولیت پذیری آنان در برابر خداوند باشد حکومت امام علی به عنوان شاخصه برجسته یک حکومت عالی، از این ویژگی بهرهمند بود. بر همین اساس، و به عنوان نمونه امام علی ضمن برخورد و مقابله سخت و قاطع با قانون شکنان و متخلفان، در مقابل کسانی که با ایشان بیعت کردند، اما به آرامش و نظم عمومی جامعه نیز خللی وارد نکردند، به مقابله رونیاوردند. همچنین ضمن تأکید بر آزادیهای سیاسی و فکری برای همه مردم و اقشار جامعه، با داستان-سرایی کسانی همچون کعب الاحبار ـ که با دروغپردازیهای خود به اعتقادات مردم آسیب وارد میکرد ـ نیز مقابله میکردند.
استاد مطهری در این زمینه میگوید: اصولا مردم باید آزاد باشند تا فکر کنند، تلاش کنند، در راهی که میخواهند، انتخاب کنند و مدتی مردد باشند که این راه را انتخاب کنند یا راه دیگری را. یک دفعه چیزی را انتخاب کنند، سپس به اشتباه خود پی ببرند. باز دفعه دوم و سوم تا تجربیاتشان کامل بشود و بعد به صورت فرد، گروه یا ملتی درآیند که رشد اجتماعی کرده است، وّالا اگر به بهانه اینکه این فرد یا ملت رشد ندارد و باید به او تحمیل کرد، برای همیشه آزادی را از او بگیرند، این ملت تا ابد غیر رشد باقی میماند. رشد هر ملتی به این است که آزادش بگذارند و در آن آزادی ابتدا اشتباه هم بکند، صد بار هم اگر اشتباه بکند، باز آزاد باشد. البته بسیاری از مسائل اجتماعی را اگر سرپرستهای اجتماعی، افراد بشر را هدایت و سرپرستی نکنند، گمراه میشوند.(مطهری،122:1341)
در سیره امام علی در راستای رعایت اصل آزادیهای اجتماعی به نمونههای بسیاری که حضرت در مواجهه با مخالفان به آنها آزادی دادند تا به بیان نظرات خود بپردازند و از جمله این مخالفان خوارج بودند که حضرت بطور مستقیم به انها صحبت کردند به آنها فرمودند که کدام یک از شما در جنگ صفین شرکت کرده بودید؟ ضمن این که اظهار داشتند که ما به هر کدام جداگانه صحبت و مناظره می کنیم و با هر کدام حرفی جداگانه داریم. لازم به ذکر است که هیچکدام از رهبران در دستگاه های حکومتی همت و صبر و دلسوزی امام را نداشتند چرا که حضرت اجازه میدادند مخالفان به بیان خواستهها و اعتراضات خود ـ و حتی گاهی توهینها بپردازند و ایشان ضمن این که خواسته های باطل آن اجابت نمیکردند؛ با متانت تمام با آنها صحبت کرده و آنها را قانع می کردند و این نمونهای از آزادیهای اجتماعی بود که مردم و حتی مخالفان در حکومت امام علی(ع)از آن برخوردار بودند.
9- مشارکت عمومی مردم
بهترین نظامها و بزرگترین شخصیتها در صورتی که به استبداد رای روی آورند و نسبت به اصل مشاوره بیتفاوت باشند، به طور قطع، در طول زمان و به تدریج رو به نابودی خواهند نهاد. (رشاد،50:1385) و در مقابل آن، یکی از نشانههای سلامت حکومت و دوام آن،م شورت با افراد دانا و آگاه است. همانگونه که امام علی به این اصل اشاره نموده اند: مَنِ اسْتَبَدَّ بِرَأْيِهِ هَلَكَ، وَ مَنْ شَاوَرَ الرِّجَالَ شَارَكَهَا فِي عُقُولِهَا. هر كس خود رأى شد به هلاكت رسيد، و هر كس با ديگران مشورت كرد، در عقلهاى آنان شريك شد.
جامعه تربیت یافته توانایی لازم برای ارائه راهکارهای لازم در موارد مختلف را در سطح خود ـ به حکومت دارد. از موارد متعدد بیانات علی(ع) در باب مشورت تاکیدهایی است که حضرت در مساله مشورت در زندگی اجتماعی داشتند و در بیانات متعددی هم به مساله مشورت در حکومت پرداختند. از لحاظ عملی هم سیره امام علی(ع) اینگونه بود که در دوره خلافت خود به جای اینکه بر رأی خودشان استبداد داشته باشند، مردم را به دادن مشورت دعوت میکردند و در خطبه مفصلی که حضرت در صفین ایراد داشتند به مردم توصیه کردند که با من مثل پادشاهان عرفی دنیا برخورد نکنید و طوری نباشید که حالت فخر و تکبر برای من در نظر بگیرید و با من مانند سخن گفتنی که با جباران و پادشاهان دارید سخن نگویید. همچنین در تعبیر بلندی فرمودند «فَلَا تَکُفُّوا عَنْ مَقَالَهٍ بِحَقٍّ أَوْ مَشُورَهٍ بِعَدْلٍ فَإِنِّی لَسْتُ فِی نَفْسِی بِفَوْقِ أَنْ أُخْطِئَ وَ لَا آمَنُ ذَلِکَ مِنْ فِعْلِی إِلَّا أَنْ یَکْفِیَ اللَّهُ مِنْ نَفْسِی» مردم از اینکه در حوزه حکومت حقی را بیان کنید یا مشورت عادلانهای دهید دوری نگزینید و مرا از این مشورت عادلانه و گفتار حق خود محروم نکنید. یعنی به تعبیری با اینکه امام علی(ع) به لحاظ عنایت الهی و بصیرت از خیلی از انسانهای زمانه خودشان متفاوت بودند اما با این حال میفرمایند «اینطور نیست که من هم به عنوان یک انسان از خطا کردن بری باشم و خطا کردن از فعل و کار من دور نمیشود مگر اینکه خداوند که مالک نفس من است مرا باز دارد». بنا بر نظر امام شاید بتوان گفت در زندگی جمعی مشورت کردن در بعضی از موارد نه تنها مستحب که به صورت امری لازم و واجب برای کسانی است که اداره کارهای مردم را بر عهده میگیرند. در نتیجه نه تنها تربیت مردم از جهات مختلف یکی از وظایف حاکم اسلامی است، بلکه این امر یکی از نیازمندیهای حکومت محسوب میشود تا بتواند در حوزههای مختلف از افکار و نظرات مردم بهرهمند شود.البته لازمه این امر کارآمد کردن توانایی¬ها مردم است. از منظر امام حضور و مشارکت فعال مردم در سامان دادن به امور جامعه، بسیار مهم و اثر بخش است. بر همین اساس اگر چه حقانیت زمامداری ایشان مبتنی بر"نصب الهی" بود، و نظر و رأی مردم در آن جایی نداشت، در اولین سخنرانی خود بعد از بیعت مردم با ایشان، پذیرش زعامت را مستند به حضور و بیعت مردم نمودند و آن را حجتی بر خود در اداره جامعه اعلام نمودند. (رشاد،178:1385)
أَمَا وَ الَّذِي فَلَقَ الْحَبَّةَ وَ بَرَأَ النَّسَمَةَ لَوْ لَا حُضُورُ الْحَاضِرِ وَ قِيَامُ الْحُجَّةِ بِوُجُودِ النَّاصِرِ وَ مَا أَخَذَ اللَّهُ عَلَى الْعُلَمَاءِ أَلَّا يُقَارُّوا عَلَى كِظَّةِ ظَالِمٍ وَ لَا سَغَبِ مَظْلُومٍ لَأَلْقَيْتُ حَبْلَهَا عَلَى غَارِبِهَا وَ لَسَقَيْتُ آخِرَهَا بِكَأْسِ أَوَّلِهَا وَ لَأَلْفَيْتُمْ دُنْيَاكُمْ هَذِهِ أَزْهَدَ عِنْدِي مِنْ عَفْطَةِ عَنْزٍ: آگاه باشيد! به خدايى که دانه را شکافته و انسان را آفريده، سوگند! اگر به خاطر حضور حاضران و توده هاى مشتاق بيعت کننده و اتمام حجّت بر من به خاطر وجود يار و ياور، نبود و نيز به خاطر عهد و پيمانى که خداوند از دانشمندان و علماى (هر امّت) گرفته که: «در برابر پرخورى ستمگر و گرسنگى ستمديده و مظلوم سکوت نکنند!»، مهار شتر خلافت را بر پشتش مى افکندم (و رهايش مى نمودم) و آخرينش را به همان جام اوّلينش سيراب مى کردم و در آن هنگام در مى يافتيد که ارزش اين دنياى شما (با همه زرق و برقش که براى آن سر و دست مى شکنيد) در نظر من از آب بينى يک بز کمتر است. همچنین خطبه¬های امام در ترغیب مردم به استقامت بر موازین حق و شماتت کوفیان بر رویگردانی آنان از حق، از نمونههای آن است.به بیان دیگر اصولا ً امام ـ به عنوان الگوی کامل حاکمی که در سعی تمام در تربیت دینی مردم دارد ـ"مردم" را سرمایه اصلی حرکت جامعه و نظام حاکم به سوی رشد و تعالیمی شمردند. (رشاد،178:1385)
10-رواج فرهنگ اخلاقی
یکی از شاخصههای مهم دیگر یک جامعه تربیت یافته، رواج فرهنگ اخلاقی در جامعه است، عاملی که به هر میزان در جامعه بیشتر نمود یابد، راهها و زمینه سوق جامعه را به سوی جامعه متعالی بیشتر هموار و آماده میکند. رسول خدا یکی از شاخصههای خیر بودن جامعه را رواج احکام و اخلاق الهی در جامعه اعلام میکنند: «لَا تَزَال ُ أُمَّتِی بِخَیر ٍ مَا لَم ْ یتَخَاوَنُوا و َ أَدَّوُا الْأَمَانَة َ و َ آتَوُا الزَّکَاۀ َ و َ إِذَا لَم ْ یفْعَلُواذ َلِک َابْتُلُوابِالْقَحْط و َالسِّنِین.» «امت من همواره در خیر خواهد بود تا زمانى که به هم خیانت نکنند، و امانت را به صاحب آن بازگردانند، و زکات مال خود را بپردازند، و اگر چنین نکنند به قحطى وخشکسالى گرفتار خواهند شد. (صدوق،251:1384) این شاخصه هماهنگ با بیان قرآن کریم به معرفی معیار برتری یک جامعه و الگو بودن آن است0البته از لوازم مهم این امر این است که حاکم جامعه اسلامی خود پایبند و مقید به رعایت اخلاق و احکام الهی باشد. امام علی در نامه و سفارش خود به مالک اشتر در این زمینه چنین توصیه میکنند: فَلْيَكُنْ أَحَبَّ الذَّخَائِرِ إِلَيْكَ ذَخِيرَةُ الْعَمَلِ الصَّالِحِ، فَامْلِكْ هَوَاكَ وَ شُحَّ بِنَفْسِكَ عَمَّا لَا يَحِلُّ لَكَ، فَإِنَّ الشُّحَّ بِالنَّفْسِ الْإِنْصَافُ مِنْهَا فِيمَا أَحَبَّتْ أَوْ كَرِهَت. نيكوترين اندوخته خود را كردار نيك بدان و هواى خويش را در اختيار گير، و بر نفس خود بخيل باش و زمام آن را در آنچه برايت روا نيست رها مگردان، كه بخل ورزيدن بر نفس، دادِ آن را دادن است در آنچه دوست دارد، يا ناخوش مى انگارد.
11- وحدت گرایی در جامعه
یکی دیگر از توصیه های امام علی، لزوم سعی در حفظ وحدت در جامعه و تأکید بر آن است
فَإِنَّ يَدَ اللَّهِ [عَلَى] مَعَ الْجَمَاعَةِ، وَ إِيَّاكُمْ وَ الْفُرْقَةَ، فَإِنَّ الشَّاذَّ مِنَ النَّاسِ لِلشَّيْطَانِ كَمَا أَنَّ الشَّاذَّ مِنَ الْغَنَمِ لِلذِّئْبِ. أَلَا مَنْ دَعَا إِلَى هَذَا الشِّعَارِ فَاقْتُلُوهُ، وَ لَوْ كَانَ تَحْتَ عِمَامَتِي هَذِهِ. از تفرقه بپرهيزيد كه موجب آفت است. آن كه از جمع مسلمانان به يك سو شود، بهره شيطان است، چنانكه گوسفند چون از گلّه دور ماند نصيب گرگ بيابان است. آگاه باشيد، هر كه مردم را بدين شعار بخواند او را بكشيد، هرچند زير عمامه من باشد. البته در بیان دیگر امام روشن می¬شود که صرف تجمع یا کمیت نظرات، اصالتی ندارد؛ آنجا که میفرمایند: إِنَّهُ لَا غَنَاءَ فِي كَثْرَةِ عَدَدِكُمْ مَعَ قِلَّةِ اجْتِمَاعِ قُلُوبِكُمْ: کثرت جمعيّت شما با قلّت اجتماع افکارتان، سودى نمى بخشد.
البته وحدت وانسجام و یگانگی به صِرف تجمع افراد و یا انبوهی آنها در کنار یکدیگر حاصل نمیشود و محوریتی میطلبد که قادر به وحدت بخشی افکار و اندیشهها و تألیف قلوب و آراء باشد.امام علی علیه السلام در این زمینه فرمودند: حکمت 215 الاخِلَافُ يَهْدِمُ الرَّأْيَ: اختلاف، تصميم گيرى و تدبير را نابود مى كند. امام به وضوح در این حکمت بیان می¬کند اختلاف سرچشمه همه بدبختى هاست. هيچ قوم و ملتى نابود نشدند مگر بر اثر اختلاف و هيچ جمعيتى پيروز و كامياب نگشتند مگر در سايه اتفاق. جامعه آرمانی امیرالمؤمنین علی برای وحدت انسجام و یگانگی اجتماعی خویش واینکه از تجمع ساده افراد کنار یکدیگر تمیز داده شود نیاز به علایم، مشخصات و معرفی¬هایی دارد؛ از جمله: یکی شدن خواستهها، قلبها، ودستهای مددکار یکدیگر، آنچنان که فرمودهاند خطبه 192
فَانْظُرُوا كَيْفَ كَانُوا حَيْثُ كَانَتِ الْأَمْلَاءُ مُجْتَمِعَةً وَ الْأَهْوَاءُ مُؤْتَلِفَةً وَ الْقُلُوبُ مُعْتَدِلَةً وَ الْأَيْدِي مُتَرَادِفَةً وَ السُّيُوفُ مُتَنَاصِرَةً وَ الْبَصَائِرُ نَافِذَةً وَ الْعَزَائِمُ وَاحِدَةً؛پس انديشه كنيد كه چگونه بودند آنگاه كه: وحدت اجتماعى داشتند، خواسته هاى آنان يكى، قلب هاى آنان يكسان، و دست هاى آنان مدد كار يكديگر، شمشيرها يارى كننده، نگاه ها به يك سو دوخته، و اراده ها واحد و همسو بود. جامعه تربیت شده، با وجود دارا بودن اختلاف نظرها و سلایق فکری و سیاسی، جامعه ای همسو در جهت اعتلای آرمانهای تعالی بخش تمام اقشار جامعه است. لازمه اساسی این امر نیز ترویج فرهنگ اصیل وحدت بخشی در جامعه از سوی حاکمان، و رعایت آن از سوی والیان و مسئولانی است که در ردههای پایینتر حکومتی عمل نموده و چه بسا با وجود اختلاف نظرهایی که با یکدیگر دارند، این اختلاف نظر را به عموم مردم سرایت نمیدهند.در این حالت هم آرامش روانی جامعه حفظ میشود و هم مردم آموزش عملی حفظ وحدت را از مدیران و حاکمان خود می¬آموزند.
و- بهرهمندی از حق شهروندی
در جامعه سالم و پویا، تمامی اقشار جامعه مورد توجه بوده و هر یک در جایگاه خود از حقوق شهروندی و اجتماعی بهرهمنداند. بر اساس فرمایش امام علی طبقات و گروههای اجتماعی عبارتند از:
- سپاهیان، رزمندگان و مشاورین: دژهای استوار رعیت و آبروی دولت و عزت و دین و پشتوانه راههای امن کشور؛
ـ نویسندگان، متفکرین و مشاورین: مورد اعتماد در کارهای خصوصی و عمومی؛
ـ قضات و دادرسها: استواری کار عقدها و معاهدات؛
ـ کارداران، کارگزاران و مسئولین اجرایی و مجموعه اجتماعی(مدیریتها:گردآوری درامدها و سودها
- شهروندان غیر مؤمن، مانند صاحبان ادیان توحیدی و صاحب کتاب(اهل ذمه)که موظف به پرداخت جزیه میباشند، در مشاغل غیر کلیدی غیر سیاسی(جزیه دهندگان)
ـ شهروندان مسلمان: باغداران، کشاورزان یا خرده فروش ها، خرده مالکین، کارگران کشاورزی یا شهری
ـ شهروندان مسلمان: سوداگران، بازرگانان و صنعتگران بزرگ
- بینوایان: شهروندان بیچیز و مستمند که دارایی و ثمره اقتصادی آنها کفاف زندگی آنها را نمیدهد و از پرداخت حقوق الهی معافاند.
بدیهی است که پرداخت حق الهی بایستی توسط اعضاء قشر نخست تا پنجم و نیز از دسته ششم تا هفتم انجام شود و لایه هشتم از پرداخت مالیات الهی نه تنها معاف هستند، بلکه مستحق دریافت مستمری به شیوهای مناسب اند.ّ افراد مستحقی که در شکلهای مختلف و متناسب ساختی، بنا بر دستورات اسلام نسبت به آنان عمل شود. لایه پنجم نیز میزان و مبلغ خاص مربوط به خویش را تحت عنوان ذمه یا جزیه پرداخت میکند. از مهمترین دلایل جامعه شناختی پرداخت و دریافتهای فوق میان این طبقات هشت گانه، تعدیل ثروت و ایجاد عدالت اجتماعی و نیز عدم تمرکز در لایههای اجتماعی، و در برابر، ایجاد "تمرکز ناپایدار" در دولت که واسطه و مکانیزم فرایند تعدیل ثروت است، میباشد. مهمترین خصیصه این نوع قشربندی اجتماعی تخصیص فرصتهای زندگی بر اساس حق شهروندی و نه حق قشربندی است که از جمله مختصات غیر قابل اجتناب در نظام کار و قشربندی جوامع توحیدی است.به همین دلیل میزان ثروت هر کدام از اقشار نمی¬تواند موجب تخصیص غیر عادلانه فرصتهای زندگی شود، همانگونه که قدرتّ حاکم الهی نیز هیچگونه مزیتی از جهت تخصیص فرصتهای زندگی برای آنان فراهم نمیکند. (باقری،1384:227) در نتیجه یکی از موارد لازم برای تربیت تمامی اقشار جامعه و نیز از نشانه های سلامت جامعه، بهرهمندی همه مردم از حق شهروندی است تا زمینه رشد و تعالی برای همگان به طور عادلانه عرضه شود. نتیجه آن که برای تشخیص میزان هماهنگی و تطبیق اصول و قوانین هر حکومت با اصول و قواعد اسلامی، شاخصه و میزان سنجشی وجود دارد که بر اساس آن میتوان به کارایی و نزدیکی یک حکومت با آموزههای دینی پی برد. در اینجا به برخی از مهمترین شاخصه اشاره شد.یکی از شاخصههای مهم و مشترکی که در این امور میتوان به آن اشاره کرد، تأکید بر کرامت انسان و لزوم دخالت دادن مردم ـ درحد لزوم و تعادل ـ در امور جامعه است. امری که به پیشرفت روز افزون جامعه در جهات مختلف و در طول زمان منجر میشود.
5- نتیجه
از مهمترین نتایج بدست آمده در این پژوهش عبارت است از:
1- تربیت با محوریت فقه حکومتی عامل مهم رشد و شکوفایی استعدادهای انسان و رفاه و توسعه جوامع انسانی خواهد بود.
2. جامعه تربیت یافته باعث ایجاد برقراری قسط و عدل، و این دو مهم تمامی خیرات و خوبیها را برای فرد عادل و جامعه عادل و مقسط به بار میآورد.
3. جامعه تربیت یافته از امنیت برخوردار است بنابراین افرادش دارای طمانینه و اطمینان و آرامش خواهند بود.
4. مهمترین نتیجه جامعه تربیت یافته با محوریت فقه حکومتی حرکت به سمت و سوی تقوی، تقرب و رضایت خداوند متعال، که کمال نهایی انسان است و این جامعه بستر را برای ظهور امام عصر (عج) فراهم خواهد کرد.
منابع
1. قرآن کریم
2. نهج البلاغه
3. ادیب علی، محمدحسین (1342)، راه و روش تربیت از دیدگاه امام علی علیه السلام، تهران: انتشارات مؤسسه انجام تاب، چاپ اول.
4. باقری، شهلا (1384)، جامعه مطلوب از دیدگاه امیرالمومنین، فصلنامه شیعه شناسی، زمستان 1384،شماره 12. صفحات 213-230.
5. پرور، اسماعیل (1390ش)، «فقه حکومتی چرایی، چیستی و چگونگی»، سوره اندیشه، 3(56).
6.حافظ نیا، محمدرضا (1397)، مقدمه ای بر روش تحقیق در علوم انسانی، سمت، تهران.
7. جهانی، سمانه، جامعه شناسی خانواده در قرآن کریم، دوفصلنامه تخصصی پژوهشهای میان رشتهای قرآن کریم، شماره 1، بهار و تابستان 1391، 100-81.
8. جهان بزرگی، احمد (1384)، آزادی سیاسی، چاپ اول. تهران: کانون اندیشه جوان.
9. رشاد، علی اکبر (1385)، دانشنامه امام علی، جلد دهم. چاپ سوم. قم: پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی
10. رفیعی، بهروز (1381)، آرای دانشمندان مسلمان در مبانی تعلیم و تربیت، جلد چهارم، انتشارات قم پژوهشگاه حوزه و دانشگاه.
11. ذوالفقاری، محمد، سیدیان، سید مهدی (1391)، «فقه حکومتی؛ چیستی، چرایی، چگونگی»، معرفت سیاسی، دوره چهارم، شماره 1، 67-49
12. شبخیز، محمدرضا (1392ش)، اصول فقه دانشگاهی، چ2، تهران: انتشارات کتاب آوا.
13. شعارینژاد، علی اکبر (1346)، فلسفه آموزش و پرورش، تهران: انتشارات امیرکبیر، چاپ چهارم، آموزش و پرورش، تهران.
14. شفیعی مطهری، مرتضی (1378)، پیرامون انقلاب اسلامی، چاپ شانزدهم. تهران: صدرا.
15. صالحی،ا کبرو تهامی، رحیمه السادات (1388)، بررسی وتحلیل عوامل و موانع مؤثر در تربیت دینی بر مبنای سخنان حضرت علی علیه السلام در نهجالبلاغه، دوفصلنامه تربیت اسلامی، سال چهارم،شماره9.
16. ضیاییفر، سعید (1391ش)، رویکرد حکومتی به فقه، علوم سیاسی،53(14).
17. فایضی، علیوآشتیانی، محسن (1341)، مبانی تربیت و اخلاق اسلامی، قم: انتشارات روحانی
18. مطهری، مرتضی (1341)، تعلیم و تربیت در اسلام، تهران، انتشارات صدرا.
19. مزینانی، محمدصادق (1382)، روشهای تربیتی سیاسی کارگزاران از منظرامام علی علیه السلام، حکومت اسلامی، سال ششم، شماره22.
20. نیکزاد، محمود (1341)، کلیات فلسفه تعلیم و تربیت، تهران، انتشارات کیهان.
21. هاشمی اردکانی، سیدحسن (1388)، عوامل تربیتی در مسیر کمال وجودی انسان از منظر نهجالبلاغه، تربیت اسلامی، سال چهارم، شماره8.
[1] . دانشجوی دکتری گروه فقه و مبانی حقوق اسلامی، واحد بابل، دانشگاه آزاد اسلامی، بابل، ایران: esmailzadeh99@gmail.com.
[2] . استادیار گروه ادیان و عرفان اسلامی، واحد بابل، دانشگاه آزاد اسلامی، بابل، ایران (نویسنده مسئول):h951311@gmail.com
[3] . استادیار گروه فقه و مبانی حقوق اسلامی، واحد بابل، دانشگاه آزاد اسلامی، بابل، ایران:
valizadeh@baboliau.ac.ir