A Study of Mostafa Tabataba’i’s Interpretative Views on the Verses of Wilāyat and Uli al-Amr
Subject Areas : Quarterly Journal of Research for the Studies of the Ahl al-Bayt
1 -
Keywords: Imamate, Verse of Wilāyah, Mostafa Tabataba’i, Wahhabism, Qur’anic Movement, Wali al-Amr.,
Abstract :
Mostafa Hosseini Tabataba’i, a commentator associated with the Shi’a-like Qur’anic movement, in his tafsir (interpretation) book titled Bayan Ma’ani dar Kalam-e Rabbani (Explanation of Meanings in the Divine Speech), interprets the verse of Wilāyah (Verse 55 of Surah Mā’īdah) by translating the word Walī as “friend” and “confidant.” He also questions the authenticity of the asbāb al-nuzūl (occasions of revelation) narratives for this verse and the narratives of Imam Ali’s (as) giving away of his ring while in rukū’ (bowing). He denies the wilāyah (guardianship) and leadership of Amir al-Mu’minin Ali (as), arguing that leadership and guardianship other than God are not permissible for Muslims. Accordingly, he interprets wilāyah in this verse as “friendly companionship.” Similarly, in the verse of obedience or Ulu al-Amr (Verse 59 of Surah Nisá), he understands Ulu al-Amr to mean officials and military commanders. This study, using a descriptive-analytical method, demonstrates that the narratives employed by Mostafa Tabataba’i are weak in chain of transmission and anomalous compared to the mutawātir (widely transmitted) narratives regarding the occasion of revelation of the verse of Wilāyah. It further affirms that the wilāyah of the Imams is dependent upon the wilāyah of God. Also, considering the necessity of the infallibility of Ulu al-Amr in the verse of obedience, officials and governmental authorities cannot be considered as Ulu al-Amr in this verse.
1) ابن البطريق، حافظ ،(بی¬ تا)، خصائص الوحى المبين، محقق: الشيخ مالك المحمودي، بی¬جا: دار القرآن الكريم، چاپ نگین.
2) ابن اثیر، ابوالسعادات (1399ق) النهایة فی غریب حدیث ، تحقيق: طاهر أحمد الزاوى - محمود محمد الطناحي، بیروت: مكتبة العلمية.
3) ابن الأثير، عزالدین، (1417ق)، الكامل في التاريخ، بیروت: دار الكتاب العربي.
4) ابن تیمیه، احمدبن عبدالحلیم، (1406ق)، منهاج السنه، عربستان: جامعة الإمام محمد بن سعود.
5) ابن حنبل، احمد (1421ق)، مسند امام احمد بن حنبل، تحقیق شعیب الارنووط، عادل مرشد، چ اول، بی جا، موسسه الرساله.
6) ابن عطیه اندلسی، أبو محمد، (1422ق)، المحرر الوجيز في تفسير الكتاب العزيز، بیروت: دار الكتب العلمية.
7) ابن مردويه، أبي بكر أحمد بن موسى، (1424ق)، مناقب علي بن أبي طالب (ع) وما نزل من القرآن في علي (ع)، قم: دارالحدیث.
8) ابن منظور، محمد بن مکرم (۱4۱4ق)، لسان العرب، با تحقیق جمال الدین میردامادی، بیروت: دار الفكر للطباعة و النشر و التوزيع ، چ ۳.
9) ابن¬تیمیه، احمدبن عبدالحلیم، (1406ق)، منهاج السنه، عربستان: جامعة الإمام محمد بن سعود.
10) ابن¬جوزی، أبو الفرج عبد الرحمن بن علي، (1422ق)، زاد المسير في علم التفسير، بیروت: دار الكتاب العربی.
11) ابنخزیمه، محمد، (۱۳۸۸ق)، توحید، به کوشش محمد خلیل هراس، قاهره.
12) ابن¬فارس، احمد،(1399ق)، معجم مقاییس اللغه، بیروت: دارالفکر.
13) ا¬بن¬قیس الهلالی، سلیم، (بی¬تا)، سلیم بن قیس الهلالی، بی¬جا،سایت کتابخانه مدرسه فقاهت (https://lib.eshia.ir).
14) ابن¬معین، یحیی، (1405ق)، تاريخ ابن معين روايه ابن محرز، دمشق: مجمع اللغة العربية.
15) ابن¬هشام الحميري، (بی¬تا)، سيره ابن هشام، تحقیق: طه عبد الرؤوف سعد، بی-نا.
16) ابوداود سجستانی، سلیمان، (بی¬تا)، السنن، بیروت: المكتبة العصرية.
17) الأندلسي، أبي حيان، (1420ق)، البحر المحيط في التفسير ، بيروت: دار الفکر.
18) ایماندوست، علی اصغر، (1395ش)، آیات ولایت در تفسیر فخرالدین رازی، تهران: انتشارات دلیل ما.
19) آلبانی، ناصر الدين، (1412ق)، سلسلة الأحاديث الضعيفة والموضوعة،، دار المعارف.
20) بغوي الشافعي، أبو محمد، (1420ق)، معالم التنزيل في تفسير القرآن (تفسير البغوي)، بیروت: دار إحياء التراث العربي.
21) بیضاوی، عبدالله بن عمر، (1418ق)، انوارالتنزیل و اسرارالتأویل (تفسیر بیضاوی)، بیروت: دار احیاء التراث العربی.
22) ترمذی، محمد بن عيسى، (1395ق)، سنن الترمذی، مصر: شركة مكتبة ومطبعة مصطفى البابي.
23) تفتازانى، سعد الدين، (1409ق)، شرح المقاصد فی علم الکلام، قم: الشريف الرضي.
24) ثعلبی، احمدبن ابراهیم،(1422ق)، الکشف و البیان عن تفسیر القرآن، چ اول، بیروت: دار إحياء التراث العربي.
25) جعفریان, رسول (1383ش)، جریان ها و سازمان های مذهبی سیاسی ایران سال های ۱۳۲۰- ۱۳۵۷, تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی.
26) حسکانی، حاکم، (بی¬تا)، شواهد التنزیل، موسسة الطبع و النشر.
27) حسینی تهرانی، محمد حسین، (1390ش)، تلخیص موضوعی امام شناسی، تهران: انتشارات سوره مهر.
28) حسینی طباطبائی، مصطفی (بی تا) ، بیان معانی در کلام ربّانی، https://archive.org/details.
29) حسینی طباطبائی، مصطفی، (1390ش)، بازنگری در معانی قرآن، بیجا.
30) حمویی جوینی، ابراهیم، (بی¬تا)، فرائد السمطین، موسسه المحمودی.
31) حیدری¬فر، مجید، (1393ش)، مدرسه امامت، قم: انتشارات زائر استان قدس، چاپ سوم.
32) راغب اصفهانی، حسین بن محمد (1428ق)، المفردات، بیروت: دارالمعرفه.
33) روشن¬ ضمیر، محمد ابراهیم، (1390ش)، جریان شناسی قرآن¬بسندگی، تهران: سخن.
34) زبیدی، مرتضی، (بی¬تا)، تاج العروس من جواهر القاموس ، دار الفكر.
35) زمخشری، محمود بن عمرو، (1419ق)، أساس البلاغة، بیروت: دار الكتب العلمية.
36) زمخشری، محمودبن عمر، (1407ق)، الکشاف عن حقائق التنزیل، بیروت، دار الكتاب العربي، چاپ سوم.
37) سیوطی، جلال الدین (1404ق)، الدراالمنثور، بیروت: دار الفكر.
38) سیوطی، جلال الدین، (1384ش)، الاتقان فی علوم القرآن، مترجم: مهدی حائری، تهران، موسسه امیر کبیر.
39) شریف مرتضی، (1410ق)، الشافي في الإمامة، تحقیق: سید عبدالزهرا حسینی، چ2، تهران: موسسه الصادق(ع).
40) طباطبائی، محمد حسین، (1374ش)، ترجمه تفسیر المیزان، مترجم: محمد باقر موسوی همدانی،قم: دفتر انتشارات اسلامي.
41) طباطبائی¬فر، سید محسن، (1400ش)، جریان شناسی فکری و فرهنگی در ایران معاصر، تهران: موسسه آفتاب خرد.
42) طبری آملی، محمد بن جرير (1420ق)، جامع البيان في تـأويل القـرآن، تحقیق: أحمد محمد شاكر، بیروت: مؤسسة الرسالة.
43) طبري، أبو جعفر، (1387ق)، تاريخ الطبري، بیروت: دار التراث.
44) طریحی، فخرالدین، (1375ش)، مجمع البحرين، تهران: انتشارات مرتضوی.
45) طیب، عبدالحسین، 1378، اطیب البیان فی تفسیر القرآن، انتشارات اسلام تهران
46) عاملی، علي بن يونس، (1384ش)، الصراط المستقيم، تحقیق: محمد باقر بهبودی، المکتبه المرتضویه.
47) عروسى الحويزى، عبد على بن جمعة، (1415ق)، تفسير نور الثقلين، قم: اسماعيليان، چاپ چهارم.
48) فخر رازی،محمد¬بن عمر،(1420ق)،التفسیر الکبیر(مفاتیح الغیب)، دارالفکر
49) ¬فراهیدی، خليل بن أحمد، (بی¬تا)، العین، محقق: المخزومي، السامرائي، دار و مكتبة الهلال.
50) فیّومی، احمد¬بن محمد، (1425ق)، المصباح المنير، قم: دارالهجره.
51) القشيري النيشابوري، مسلم بن الحجاج أبو الحسن (بی¬تا)، صحیح مسلم،محقق: محمد فؤاد عبد الباقي، بیروت: دار إحياء التراث.
52) قلمداران، حیدر علی، (1339ش)،ارمغان آسمان، چاپخانه قم.
53) قندوزي، سليمان بن ابراهيم، (بی¬تا)، ينابيع المودة لذو القربى، دار الاسوة للطباعة والنشر المطبعة.
54) کلینی، محمدبن یعقوب، (1407ق)، الکافی، مصحح علی اکبر غفاری و محمد آخوندی، تهران: دارالکتب الاسلامیه. چ چهارم.
55) مجلسی، محمدباقر، (1404ق)، مرآه العقول فی شرح اخبار آل الرسول، تصحیح سیدهاشم رسولی، مروی: دارالکتب الاسلامیه.
56) مجلسي، محمدتقي، (1406ق)، روضة المتقين في شرح من لا يحضره الفقيه، قم: مؤسسه فرهنگى اسلامى كوشانبور.
57) مقدس اردبیلی، احمدبن محمد، (بی¬تا)، زبده البیان فی احکام القرآن، تهران: المکتبه المرتضویه.
<132> پژوهشنامه معارف اهل بیت (ع)، سال چهارم، شمارۀ یازدهم، بهار 1404 ش
Research for the Studies of the Ahl al-Bayt (as), Year 4, Issue 11, Spring 2025
بررسی آراء تفسیری مصطفی طباطبائی در آیات «ولایت و اولی الأمر»
مجید بابالیان1
تاریخ دریافت: 26/07/140۳ تاریخ پذیرش: 26/11/140۳، صفحۀ ۱۳ تا 32 (مقالۀ پژوهشی)
چکیده
مصطفی حسینی طباطبائی از مفسران جریان شیعهنمای «قرآنیان»، در کتاب تفسیر خود با عنوان بیان معانی در کلام ربّانی در تفسیر آیه ولایت (آیه 55 سوره مائده) با ترجمه عبارت «ولیّ» به معنای دوست و همدل و نیز زیر سئوال بردن روایات شأن نزول این آیه و روایات انفاق انگشتر در حال رکوع توسط امام علی?،؛ ولایت و سرپرستی امیر مؤمنان علی علیهالسلام را انکار نموده و با این استدلال که ولایت و سرپرستی غیر خدا برای مسلمانان جایز نیست، ولایت در این آیه را به معنای دوست همدل معنا نموده و در آیه «اطاعت» یا «اولی الأمر» (آیه 59 سوره نساء) نیز، «اولی الأمر» را به معنای کارگزاران و مقامات لشکری دانسته است. در این پژوهش به روش توصیفی تحلیلی، اثبات شده روایات بهره برداری شده توسط مصطفی طباطبائی در مقابل روایات متواتر شأن نزول آیه ولایت، ضعیف السند و شاذّ بوده و ولایت امامان تابع ولایت خدا است. همچنین با توجه به لزوم معصوم بودن اولی الأمر در آیه «اطاعت»، کارگزاران و مقامات کشوری نمیتواند مصداق «اولی الأمر» در این آیه باشد.
کلیدواژهها: امامت، آیه ولایت، مصطفی طباطبائی، وهابیت، قرآنیون، ولی امر.
1- 1- درآمد
گرایش به جریان قرآن بسندگی از زمان خلیفهی دوم با شعار «حسبنا کتاب الله» شروع شد. در همهی دورههای تاریخ، این جریان فراز و نشیبهایی داشته، ولی در دو قرن اخیر در دو شبهقارهی مصر و هند، شکلی منسجم به خود گرفت (روشن ضمیر، 1390ش، 22-23 ).
بررسی تاریخ جوامع اسلامی نشان میدهد قدرت سیاسی و نظامی و اقتصادی اسلام پس از نخستین دوران اوج خود یعنی سدهی نخست تا نیمهی سده سئم هجری قمری که با حاکمیت مسلمانان بر آسیای مرکزی تا اندلس و مغرب همراه بود؛ مجدداً از سدهی نهم تا نیمه سده یازدهم اوج گرفت و سه قدرت سیاسی مهم در قلمرو مسلمانان یعنی عثمانیان، صفویان، گورکانیان شکل گرفتند. پس از مضمحل شدن این قدرتها از قرن 17 میلادی، مسلمانان گرفتار فقر، ظلم، استبداد، استعمار، استثمار و بحران هویت و فرهنگ و مورد هجوم تمدّن جدید غربی شدند. در این شرایط برخی جنبشهای اسلامی، بازگشت به سیره سلف و قرآن را راه حل دانستند (بنیادگرایان یا سلفیگرایان) و مخالف تجدد و نوآوری بودند، گروهی برای جبران عقبماندگی از غرب بر مدرنیزاسیون در جوامع اسلامی تأکید کردند (تجددگرایان) و گروهی برقراری جامعهی اسلامی بر پایهی وحی را راهحل دانستند که به احیاگران دینی معروف هستند (طباطباییفر، 1400ش، 5- 8). نظریه پردازان انقلاب اسلامی ایران همچون امام خمینی(ره) از این گروه بودند.
گروه اول یعنی اصلاح طلبان سلفیگرا با سادهسازی فهم و عمل به متن موجب گردیدند به قشر و ظاهر دین قناعت کنند و علومی مانند فلسفه و عرفان را که ریشه در دین اسلام دارند، پس زدند و با انحصار تمام معنای متن در وحی بهجای تفسیر فرا زمانی و جاودانانه از قرآن و با شعار اینکه همه نص شفاف است و نیاز به مفسر ندارد گرفتار دایرهی تنگ اندیشههای محدود مسلک وهابیت قرار گرفتند (همان، 53). استاد مرتضی مطهری مینویسد: «اینها این نهضت را به نوعی به سلفیگری تبدیل نمودند و پیروی از سنت را تا حدّ پیروی از ابنتیمیه تنزل دادند و در حقیقت بازگشت به اسلام نخستین را بهصورت بازگشت به حنبلیگری که قشریترین مذاهب اسلامی است تفسیر کردند. روح انقلابی مبارزه با استعمار و استبداد تبدیل شد به مبارزه با عقائدی که بر خلاف معتقدات حنبلیان، مخصوصاً ابنتیمیه حنبلی است.» (مطهری، بررسی اجمالی نهضتهای صد سال اخیر، 50). این گروه، که برداشتی ساده از اسلام بود، برای همگان قابل درک بود و فاقد پیچیدگی در فهم بود از اینرو موجب جذابیت و توسعه این مسلک شد (طباطباییفر، جریانشناسی فکری فرهنگی در ایران معاصر، 111). از سوی دیگر پول نفت عربستان نقش مهمی در توسعه این مسلک داشت.
جریان فکری قرآنیان، با تکیه بر شعار بازگشت به قرآن، در سالهای مشروطه و پس از آن، تحت تأثیر اندیشههای اخوان المسلمین از جمله سید قطب و رشید رضا و اندیشههای اصلاحی شیخ هادي نجم آبادی توسط یکی از شاگردان وی به نام اسدالله خرقانی شکل گرفت. خرقانی علیه رضاشاه موضع گرفت و مشابه جنبشهای سلفیگرای جدید، عامل انحطاط مسلمین را ترک عمل به سیاسات مقرره اسلام دانست و الگوی قابل تقلید را همان چهل سال نخست اسلام دانست. او برای نشان دادن جمهوریت، نظریه امامت شیعی را کنار گذاشت و با تفسیر اولی الأمر به رئیس جمهور معتقد بود اسلام ملک الملوک ندارد بلکه اسلام مجری احکام لازم دارد. سپس در ادامه شیخ محمد خالصیزاده از اصلاحگران ضد رضا شاه و پس از او حیدرعلی قلمداران با ترجمه برخی از آثار او و تأثیر پذیری از خرقانی و شریعت سنگلجی علاوه بر تأکید بر حکومت اسلامی به طرح عقائد سلفی با عنوان مبارزه با خرافات در جامعه پرداختند. اما رفته رفته نسل دوم قرآنیون مانند مصطفی طباطبائی و ابوالفضل برقعی از یک حرکت وحدتگرا و مبارز در نسل اول، به یک جنبش انتقادی در درون تشیع تبدیل شدند. کار بهجایی رسید ابوالفضل برقعی که قبلاً به نقد تصوف و فلسفه و بعدها به نقد باورهای عامیانه شیعه میپرداخت به نقد اصل تشیع پرداخت و در اوج کار به وهابیت رسید و کتاب عقیده اسلامیه محمدبن عبدالوهاب را ترجمه نمود (جعفریان، 1383ش، 834).
بهطور کلی اکثر نسل جدید جریان قرآنیان از جمله نسل اخیر این جریان همانند ابوالفضل برقعی و مصطفی طباطبائی در برخی از مسائل اعتقادی از قبیل اصل امامت، مهدویت، شفاعتخواهی، عزاداری و زیارت با شیعیان اختلاف دارند و با تضعیف روایات در خصوص جایگاه انبیاء و امامان و متهم نمودن به غلوّ در مورد ایشان، نگاه بدبینانهای به اینگونه روایات دارند.
البته برخی انتقادات حقی نیز وجود دارد که مرجعیت شیعه آن را میپذیرد به عنوان مثال خرافات و بدعتهایی مانند قمهزنی در ایام محرم که موجب وهن تشیع شده و خوشبختانه پس از انقلاب اسلامی بهتدریج با فتاوا و رهنمودهای مقام معظم رهبری برچیده شد. یا برخی عقائد غلو آمیز شیخیه و اهل حق در خصوص اهل بیت A که از فرق تشیع بوده ولی علمای تشیع آن را قبول ندارند.
1-1- 2- مصطفی طباطبائی و کتاب تفسیر وی
مصطفی حسینی طباطبائی از جمله عناصر شاخص این جریان در سال 1314 به دنیا آمد. تفسیر «بیان معانی در کلام ربانی» مهمترین تالیف وی است و در 14 جلد در فضای مجازی منتشر یافته که به همراه کتاب تفسیر «تابشی از قرآن» ابوالفضل برقعی از مهمترین تفاسیر جریان فکری قرآنیان بهشمار میرود.
برخی از کتابهای معروف وی عبارت است از: خیانت در گزارش تاریخ، شیخ محمد عبده مصلح بزرگ مصر، متفکرین اسلامی در برابر منطق یونانی، حقارت سلمان رشدی، راهی به سوی وحدت اسلامی، نقد کتب حدیث، بازنگری در معانی قرآن، قرآن بدون حدیث هم قابل فهم است، اسلام و مقوله خشونت (از خوارج تا داعش).کتاب اخیر وی نشان میدهد علیرغم اینکه وی برخی از عقائد شیعه را تخطئه میکند و برخی عقائد شبه وهابی دارد ولی با این حال، عقائد تکفیری داعش را انکار مینماید.
1-3- بیان مسئله
مصطفی طباطبائی در تفسیر آیه ولایت (آیه 55 سوره مبارکهی مائده) یعنی 6إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ5 را با ترجمه عبارت «ولیّ» به معنای دوست و همدل و نیز زیر سئوال بردن روایات شأن نزول این آیه و روایات تصدق انگشتر در حال رکوع توسط امام علی ع،؛ ولایت و سرپرستی امیر مؤمنان علی علیه السلام را انکار نموده و با این استدلال که ولایت و سرپرستی غیر خدا برای مسلمانان جایز نیست، ولایت در این آیه را به معنای دوست همدل معنا نموده و در آیه 59 سوره مبارکه نساء که به آیه اطاعت (اولی الامر) معروف است نیز، «اولی الأمر» را به معنای کارگزاران و مقامات لشکری دانسته است.
از اینرو در این پژوهش به این سئوال پاسخ داده خواهد شد که آیا استدلالهای مصطفی طباطبائی بر اساس استدلالهای عقلی و نقلی قابل قبول میباشد؟ و اگر قابل قبول نیست خطاهای مبنایی موصوف در تفسیر این آیات چیست؟
با توجه به در قید حیات بودن مصطفی طباطبائی، وی به عنوان تنها عنصر شاخص قرآنیان مطرح بوده، لذا هواداران مشاراالیه و نیز برخی از مردم عادی بدلیل عدم شناخت عقائد خاص ایشان در جلسات تفسیر وی در فضای مجازی و حقیقی حضور می یابند که تبیین و نقد عقائد مشارالیه در توجیه و اقناع سازی ایشان ضرورت دارد.
1-4- پیشینه تحقیق
علیرغم اینکه تاکنون پژوهشهای فراوانی در خصوص آیه «ولایت» و آیه اطاعت (اولی الأمر) صورت گرفته و تمامی مفسران شیعه در کتب تفسیری خود در این باره بحث نمودهاند، ولی پیرامون دیدگاههای تفسیری مصطفی طباطبائی دربارهی این آیات، پژوهش اندکی صورت گرفته است. در نقد دیگر آثار مصطفی طباطبایی کتاب «بررسی و نقد مبانی فکری و اعتقادی جریان شبه سلفی در ایران با تأکید بر آرا و عقاید مصطفی طباطبایی» توسط محمد ملکزاده تألیف شده، ولی دربارهی این آیات تحقیقی صورت نگرفته است. یکی از همفکران قبلی وی بهنام محمد تقی حسینی ورجانی سایتی با نام «قرآنیون»2 راه اندازی نموده بود که در آن، ضمن اعلام برائت از این جریان، ردیهای بر عقائد مختلف قرآنیان و تفسیر وی بهصورت مختصر نوشته شده است. اخیراً نقد محمد تقی ورجانی بهصورت کتاب درآمده و تحت عنوان «موحدان سلفی و کتاب خدا» به چاپ رسیده است که بحث بررسی آیات امامت و ولایت در آن نیامده است.
از جمله امتیازات این مقاله در نقد تفسیر بیان معانی در کلام ربانی استفاده از روایات صحیح السند و استفاده از کتب معتبر اهل سنت در این زمینه است. همچنین در این رساله سعی شده از طریق مبانی و روش تفسیری مصطفی طباطبائی به نقد این تفسیر پرداخته شود.
این واژه از ماده «ولی» اشتقاق شده است. راغب معنای «ولی» را چنین بیان میکند: هرگاه دو چیز به گونهای کنار هم قرار گیرد که فاصلهای بین آنها نباشد (راغب، المفردات، 547). لذا اصل و ریشه این کلمه را به معنی «قرب و نزدیکی» دانستهاند و معنای ثانوی این کلمه مانند صاحب و ناصر و حبّ از آثار و لوازم قرب و نزدیکی است (ابن فارس، معجم المقاییس اللغة، 6/141). همچنین «والی» از اسماء خدا است به معنای صاحب همهچیز و متصرّف در آن (ابنمنظور، 1414ق، 15/407). ابناثیر میگوید: «واژه ولایت یعنی حسن تدبیر و قدرت و فعل را گویند و اگر این خصوصیات در کسی جمع نشود به او والی نگویند» . سپس به واقعهی غدیر اشاره و مینویسد: «عمر به علی گفت: «أصْبَحْتَ مَوْلَى كُلِّ مُؤمِن» یعنی ولیّ هر مؤمن» (ابن اثیر، 1399ق، 5/227). بنابراین لفظ «ولی» مشترک معنوی است؛ یعنی برای یک معنای کلّی (قرب و نزدیکی) مصادیق متعددی وجود دارد.
کلمه «ولیّ» و همخانواده این کلمه در قرآن بیش از 100بار تکرار شده که در هر مورد با توجه به قرائن، معنی و مفهوم آن بر اساس معنای اصلی «ولی» و معانی ثانویه آن بهدست میآید.
امامت ریاست عام و فراگیر در امور دنیایی و دینی است (شریف مرتضی، 1410ق، 1/5؛ تفتازانی، 1409ق، 5/234). امامت به معنای زمامداری امور مسلمین و حکومت و اولویت در امور است که لازمهی معنای ولایت است. ولی معنای ولایت این است که امور ما، تحت اوامر او است و ما باید از او پیروی کنیم. با اثبات مقام، امامت هم ثابت میشود چرا که امامت از آثار و لوازم مترتبه بر ولایت است (حسینی تهرانی، 1390ش، 144).
نظرات مصطفی طباطبائی در مورد آیات ولایت و امامت
۞ إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ (مائده: 55)
سرپرست و ولیّ شما، تنها خداست و پیامبر او و آنها که ایمان آوردهاند؛ همانها که نماز را برپا میدارند، و در حال رکوع، زکات میدهند.
1-2- زیر سئوال بردن روایات انفاق انگشتر در حال رکوع توسط امام علی?
مصطفی طباطبائی برای اینکه ابتدا بر روایات اسباب نزول آیه ولایت خدشه وارد کند، به اختلاف برخی از این احادیث با یکدیگر پرداخته و میگوید: «در برخی روایات آمده علی? انگشتر خود را به سائل بخشید ولی در روایت کلینی آمده حضرتش جامه خویش را که قیمت هزار دینار داشت، بدو بخشید و بعید است امام علی? با آن زهد و پارسایی جامهی هزار دیناری بر تن داشته باشد. سپس بیان میدارد: از ابن عباس آمده که انگشتری علی? از طلا بود! (خاتمٌ من ذهب) و در مذهب امامیه مسلّم شده که انگشتری طلا به دست کردن برای مردان جایز نیست» (حسینی طباطبائی، 1390ش، 102-103).
سپس از بین آن همه روایت که سبب نزول آیه را اعلام ولایت امام علی? و شأن نزولش را اعطاء انگشتر توسط ایشان به سائل میدانند - علامه امینی فقط نام شصت و شش نفر از حفاظ و مشایخ بزرگ اهل تسنن را به نقل از کتابهایشان آورده است- به مانند ابنتیمیه (ابن تیمیه، 1406ق، 7/15) روایت شاذّی که امام علی? را مصداقی از «الذین امنوا» در این آیه دانسته، روایت صحیح میداند، و با بیان اینکه؛ ممکن نبود دست به چنین اسرافی بزند و آن ثروت کثیر را به یک مرد فقیر بدهد؛ روایات سبب نزول آیه ولایت را زیر سئوال میبرد (حسینی طباطبائی ، تفسیر بیان معانی در کلام ربانی، 3/55).
ولی در تناقضی آشکار بر خلاف کتاب تفسیرش، در کتاب بازنگری در معانی قرآن، پس از ذکر این شبهات، ادعاها و استدلالهای خود را تعدیل نموده و قول زمخشری را برگزیده و مینویسد: «آیه بر لفظ جمع آمده هرچند سبب نزول آن یکتن-علی?- بوده است تا مردم در عمل به نظیر کار وی رغبت بندند». سپس اظهار میکند: «این معنا منافی با آن نیست که سبب نزول آیه کریمه، انفاق امام علی ? در راه خدا باشد که الحق مصداق کامل آیه قرآنی بوده است و انکار همهی روایاتی که در این باره – چنانکه بعضی برآن رفتهاند- ناموجّه است» (همان، 1390ش، 104-106).
ابتدا باید گفت در تمامی روایات، «انفاق انگشتر» آمده و روایتی که شیخ کلینی در کتاب خود مبنی بر «انفاق لباس» به قیمت هزار دینار آورده (کلینی، الکافی، 1/289) از لحاظ سندی ضعیف است که علامه مجلسی به ضعف سندی آن اشاره نموده است (مجلسی، 1404ق، 3/249).
علاوه بر تفاسیر تشیع، تفاسیر اهل سنت فوق الذکر (طبری، بغوی، زمخشری، ابوحیان، بیضاوی، ابنجوزی) که شأن نزول آیه ولایت را ذکر نمودهاند، هیچکدام روایتی مبنی بر طلا بودن انگشتر نیاورده و فقط «انگشتر» و یا «انگشتر نقره» نقل نمودهاند (طبری آملی، 1420ق،10/425-426؛ بیضاوی، انوارالتنزیل و اسرارالتأویل، 4/301؛ ابنجوزی، 1422ق، 1/561؛ أبي حيان الأندلسي، البحر المحيط في التفسير، 4/301، بغوی، معالم التنزيل في تفسير القرآن، 2/63-64). از جمله دانشمندان اهل سنت که روایات مربوط به شأن نزول آیه ولایت را به طرق مختلف در کتاب خود جمع نموده حاکم حسکانی از مفسران قرن پنجم است که در کتاب خود بیش از 25 روایت از طرق مختلف از جمله ابنعباس، انسبن مالک، محمدبن حنفیه و پدرش، عطاءبن سائب، ابنجریح، امام باقر?، عمّاربن یاسر، جابربن عبدالله انصاری، مقدادبن اسود، ابوذر غفاری و خود امام علی ?، مبنی بر نزول آیه ولایت در پی انفاق انگشتر توسط امام علی? به سائل، نقل نموده است. این در حالی است در تمامی این احادیث از عنوان خاتم (انگشتر) استفاده شده و فقط در چهار روایت از ابن عباس به نوع آن انگشتر اشاره شده که در یکی عبارت «خاتَمٌ عَقِيقٌ يَمَانِيٌّ أَحْمَرُ» و در دو مورد عبارت «خَاتَمَ فِضَّةٍ» (انگشتر نقره) و فقط در یک مورد « خاتَمٌ من ذهب» نقل شده که آنهم گفته نشده که از انگشت دستش بیرون آورده که حکم حرام بودن برای مرد داشته باشد. ولی مصطفی طباطبائی شیطنت نموده و از بین این همه روایت فقط به روایت ابن عباس و آنهم روایت ضعیفی که در آن عبارت «خاتَمٌ من ذهب» آمده، اشاره کرده تا روایات را تضعیف نماید.
مصطفی طباطبائی از بین چندین حدیثی که ابن جریر طبری دربارهی آیه ولایت آورده و در آن شأن نزول وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ ، امام علی? ذکر شده، بدون اینکه به آنها اشاره کند روایتی که به نفع عقائد خود است انتخاب نموده و امام علی? را یکی از مصادیق این قسمت از آیه معرفی نموده است. جالب این است که حسکانی حدود 25 روایت از طرق مختلف آورده که آیه ولایت در شأن امام علی ? است و فقط یک روایت از عبدالملک آورده که عَلِيٌّ مِنَ الَّذِينَ آمَنُوا (حاکم حسکانی، بیتا، 1/223- 243). سند کامل حدیث طبری را حسکانی چنین آورده است: حَدَّثَنَا شُرَيْحُ بْنُ يُونُسَ قَالَ: حَدَّثَنَا هُشَيْمٌ، عَنْ عَبْدِ الْمَلِكِ قَالَ سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ (همان، 1/221). در بررسی احوال راویان این حدیث، فارغ از اینکه اکثر راویان این حدیث از امام باقرع، سنّی مذهب هستند، هُشَيْم کذّاب معرفی شده است (ابنمعین، 1405ق، 2/243). همین روایت را ثعلبی به گونهای دیگر از امام باقرع نقل نموده که نشان از اختلاف و تشتّت در این حدیث است: شريح بن يونس، هشيم بن عبد الملك قال: سألت أبا جعفر عن قوله إنما وليكم الله ورسوله والذين آمنوا قال: هم المؤمنون بعضهم أولياء بعض (ثعلبی، 1422ق ، 4/81). در این روایت هم سند رجالی آن و هم قسمت آخر روایت متفاوت با حدیث طبری و حسکانی است.
جالب این است که مصطفی طباطبائی دادن یک انگشتر به سائل از سوی امام علی ? ، بدلیل اسراف بعید دانسته و آن را ثروت کثیر خوانده است. این در حالی است که در بررسی روایات فوق الذکر هیچ اشارهای به گرانبها و ثروت کثیر بودن آن انگشتر اشاره نشده است. همچنین ابن عطیه اندلسی قول جمهور مفسرین میداند که اتفاق نظر دارند علی بن ابی طالب در حالی که در رکوع بود صدقه را اعطاء کرده است (ابن عطیه اندلسی، 1422ق، 2/208).
از سویی دیگر به نظر میرسد منظور مصطفی طباطبائی از این جمله آن است که علی? از بیت المال و زکات مسلمین، بعید است چنین انگشتر گرانبهایی انفاق کند، این در حالی است که واژه زکات 32 بار در قرآن آمده که به انفاق مال با انگیزه الهی نظر دارد و قید مستحب یا واجب باید به مدد قرینه باشد، بلکه قرائن و روایات بیشتر نشان میدهد این انفاق، صدقه بوده و از زکات مسلمین پرداخت نشده است.
2-2- ولیّ به معنای دوست همدل و همپیمان
مصطفی طباطبائی بر خلاف تشیّع معنای ولایت در این آیه را به معنی اولی به تصرف نمیداند وی ولایت به آن معنا را فقط برای خداوند میداند. وی میگوید: واژه ولیّ به معنی «دوست همدل و همپیمان» یا «سرپرست» است. اما از آنجا که بعید بوده مسلمانها غیر خدا را به سرپرستی بگیرند، لذا مراد از ولیّ در آیهی ولایت را «دوست و یاور» میداند (حسینی طباطبائی، تفسیر بیان معانی در کلام ربانی، 3/45-48).
اولاً در قرآن چند دسته آیات دربارهی ولایت وجود دارد. برخی آیات، ولایت تکوینی و هرگونه تصرف و تدبیر را بالاصاله فقط برای خداوند میداند. مانند: مَا لَكُمْ مِنْ دُونِهِ مِنْ وَلِيٍّ وَلَا شَفِيعٍ (سجده: 14) و در همین معنا میفرماید: وَنَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيدِ (ق: 16). دستهای دیگر نیز ولایت تشریعی و هدایت و ارشاد را بالذات برای خدای متعال ثابت میکند: اللَّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ (بقره: 257).
اما برخی آیات قرآن ولایت تشریعی را همانند آیه ولایت و آیهی النَّبِيُّ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ (احزاب: 6) برای رسول خدا(ص) و امام علی? ثابت میکند که برگشت این نوع ولایت بهسوی ولایت تشریعی خداوند عالم است که در خدا بهصورت اصل و مستقل و در غیر او به تبع است و حصر صورت گرفته در آیه ولایت با واژه انّما این مطلب را میرساند که این ولایت شامل عام و شامل همه نیست (طباطبائی، 1374ش، 6/15-19). در حقیقت هشداری است به مسلمانان که مراقب باشند که دیگران را بجای خدا و مؤمنانی که خداوند معرفی کرده، به عنوان ولیّ انتخاب نکنند. لذا ولایت و سرپرستی خداوند اصل است و ولایت و سرپرستی پیامبر و مؤمنین موصوف در آیه، تابع ولایت خداوند است (زمخشری، 1407ق، 1/648).
ثانیاً در صورتیکه در این آیه «ولی» را به معنی دوستی و یاور بگیریم تنها مومنانی که خاضع هستند دوستدار و یاور یکدیگر خواهند بود که با آیه 51 مائده َا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا الْيَهُودَ وَالنَّصَارَى أَوْلِيَاءَ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْضٍ در تناقض خواهد بود.لذا رابطه محبت و نصرت هرگز انحصاری نیست و بایسته همه مسلمانان است.
ثالثاً بررسی آیات قرآن نشان میدهد نصرت خداوند بهصورت مطلق بیان نشده بلکه همواره بهصورت مشروط است. در حالی که در این آیه ولایت بصورت مطلق آمده است. مانند إِنْ تَنْصُرُوا اللَّهَ يَنْصُرْكُمْ5 (محمد: 7)؛ 6وَلَيَنْصُرَنَّ اللَّهُ مَنْ يَنْصُرُهُ (حج: 40).
رابعاً برخی روایات نیز نشان میدهد معنای ولیّ در این آیه به معنای وزیری وجانشینی پیامبر است و این مقام در پاسخ به درخواست پیامبر خدا برای وزیری امیر مؤمنان در امور ایشان است:
از نظر روایی نیز ثعلبی و فخر رازی از ابوذر غفاری نقل نمودهاند که پس از اعطاء انگشتر توسط امام علی ع در رکوع، پیامبر(ص) فرمودند: «اللهم إن أخي موسى سألك، فقال: رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي وَيَسِّرْ لِي أَمْرِي ... وَاجْعَلْ لِي وَزِيراً مِنْ أَهْلِي هارُونَ أَخِي اشْدُدْ بِهِ أَزْرِي سپس فرمود: اجْعَلْ لِي وَزِيراً مِنْ أَهْلِي عليّا أشدد به ظهري» سپس ابوذر میگوید بهخدا قسم هنوز دعایش تمام نشده بود که جبرئیل نازل شد و فرمود: يا محمد اقرأ، فقال: وما أقرأ؟ قال: اقرأ إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ...و هم راکعون (ثعلبی، 1422ق، 4/80-81؛ فخر رازی، 1420ق، 12/383؛ ابن البطريق، بیتا، 1/79؛ عاملی، 1384ش، 1/260).
جالب این است که ابن تیمیه، بدون اشاره به اسناد این حدیث، ثعلبی را متهم به نقل روایت از احادیث ضعیف نموده و دلیل باطل بودن آن را روایت نکردن مفسرانی همچون ابن جریر طبری خوانده است (ابن تیمیه، 1406ق، 7/10-13). آلبانی دیگر عالم وهابی نیز با انتقاد از برخی از علمای شیعه که این روایت را بدون ذکر سند آن، صحیح و موثق خواندهاند با اشاره به سخنان ابن تیمیه، بر ثعلبی تاخته است (آلبانی، سلسلة الأحاديث الضعيفة والموضوعة، 10/673). این در حالی است حتی ابن تیمیه نیز بدون ذکر سند روایت، این حدیث را باطل دانسته است. البته اگر همه مفسران اهل سنت، احادیثی که به ضرر خودشان هست ذکر کنند، جای تعجب است!
3-2- لفظ جمع دلیلی بر عدم انحصار آیه
مصطفی طباطبائی به مانند برخی از اهل سنت همچون زمخشری و بیضاوی (زمخشری، 1407ق، 1/649؛ بیضاوی، تفسیر بیضاوی، 2/132)، سبب نزول آیه ولایت را دربارهی امام علی? دانسته ولی معتقد است آیه وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ بر لفظ جمع آمده و حمل جمع بر مفرد تا قرینهی روشن نباشد، خلاف اصل است (حسینی طباطبائی، 1390ش، 104؛ همان، تفسیر بیان معانی در کلام ربانی، 3/55).
در قرآن مجید چندین مورد وجود دارد که برای مفرد از صیغههای جمع استفاده شده است. مانند آیهی مباهله که فضیلتی بینظیر بر امیرمؤمنان و حضرت زهرا(سلام الله علیها) و دو فرزند بزرگوارشان است. در این آیه لفظ جمع «انفسکم» برای حضرت علی ? به عنوان «جان پیامبر» بهکار رفته است، چنانکه سیوطی و فخر رازی در تفاسیرشان بر اساس روایات بر این امر صحّه گذاشتهاند (فخر رازی، 1420ق، 8/248؛ سیوطی، الدر المنثور في التفسير بالمأثور، 2/233).
علامه طباطبائی در این زمینه پاسخی مناسبتر داده است، ایشان میگوید: «فرق است بين اينكه لفظ جمع را اطلاق كنند و یک نفر را اراده كنند، با آیهای که بصورت جمع بهکار رود در صورتى كه مشمول آن قانون جز يك نفر كسى نباشد و حالت دوم در عرف زیادتر از حالت اول است. چنانچه در آیه يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا عَدُوِّي وَ عَدُوَّكُمْ أَوْلِياءَ تُلْقُونَ إِلَيْهِمْ بِالْمَوَدَّةِ با دليل معتبر و روايت صحيح داريم بر اينكه مرجع ضمير اليهم با اينكه ضمير جمع است يك نفر بيش نيست و آن حاطب بن ابى بلتعه است یا در آيه: يَقُولُونَ لَئِنْ رَجَعْنا إِلَى الْمَدِينَةِ لَيُخْرِجَنَّ الْأَعَزُّ مِنْهَا الْأَذَلَّ روايت صحيح داريم كه قائل اين سخن يك نفر بيش نيست و او عبد اللَّه بن ابى بن سلول رئيس منافقين است» (طباطبائی، 1374ش، 6/9-10). یعنی لفظ جمع در معنای مفرد استعمال نشده، بلکه لفظ جمع، بیش از یک فرد در خارج مصداق نداشته و آن علی بن ابیطالب? است.
از سویی دیگر هر چند شأن نزول آیه دربارهی یک فرد، سبب انحصار دلالت آیه نمیشود امّا در این آیه در حقیقت تعبیر صیغه جمع از این جهت است که میخواهد بفهماند اگر شارع، ولایت را به بعضی از افراد ارزانی میدارد از این جهت است که او در اخلاص و عمل بر دیگران تفوّق و برتری دارد (طباطبائی، 1374ش، 6/11). البته برخی از مفسّران شیعه نیز از تعبیر به لفظ جمع در این آیه، با توجه به برخی روایات، ولایت امامان دیگر را نتیجه گرفتهاند (مقدس اردبیلی، بیتا، 1/108، عروسی الهویزی، 1415ق، 1/643). اگر مؤمنینی که باید ولایت آنها را در آیه ولایت پذیرفت، همان «وَالَّذِينَ آمَنُوا» باشد، در اینصورت «ولیّ» و «ولایتپذیر» یکی میشود، بنابراین مکلّفین این آیه مسلّماً غیر مؤمنینی هستند که در آیه ولایت با قید «و هم راکعون» محدود شدهاند (ایماندوست، آیات ولایت در تفسیر فخرالدین رازی، 290).
شاهد دیگر مفرد آمدن «ولیّ» است؛ اگر «الذین آمنوا» به بیش از یک نفر نظر داشته باشد، مطابقت میان مبتدا و خبر را میطلبد و باید چین میگفت: «انّما اولیائکم... الذین امنوا» (حیدریفر، 1393ش، 113).
مصطفی طباطبائی برای اینکه انحصار «وهم راکعون» را از امام علی? بردارد معنای آن را تغییر داده که در ادامه به آن اشاره میشود.
4-2- «و هم راکعون» به معنای «و هم خاضعون»
مصطفی طباطبائی «وَهُمْ رَاكِعُونَ» در آیه ولایت را جمله حالیّه برای «وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ» گرفته، سپس بر اساس کتاب لغت «لسان العرب» رکوع را به معنای «خضوع» معنا میکند و میگوید: آیه شریفه مفهوم وسیعی دارد و ولایت عامّ مؤمنان را بر یکدیگر میرساند (مصطفی طباطبائی، 1390ش، 105؛ همان، بیتا، 3/49).
اکثر دانشمندان لغتشناس همچون فراهیدی، زمخشری، زبیدی، طریحی، ابنفارس، راغب اصفهانی، فیّومی معنای حقیقی و لغوی رکوع را به معنای انحنا و خم شدن دانستهاند (فراهیدی، بیتا، 1/200؛ زمخشری، 1419ق، 1/381؛ زبیدی، بیتا، 11/176؛ طریحی، 1375ش، 4/340؛ ابنفارس، معجم مقائيس اللغة، 2/434؛ راغب اصفهانی،1428ق، 208؛ فیّومی، 1425ق، 1/237). بنابراین معنای لغوی رکوع، خم شدن به نحو مخصوص است، که در شرع نیز به همین معنا استعمال میشود و چون قرینهای در آیه ولایت بر معنای مجازی رکوع به معنای خضوع و تواضع وجود ندارد، جایز نیست بدون قرینه در این معنا بهکار برده شود. بنابراین صرف استناد به لغتنامهی ابنمنظور نمیتواند دلیلی بر صحت آن باشد. از سویی دیگر در این لغتنامه در ادامه، رکوع را به معنای انحناء و خم شدن نیز ذکر کرده است: والرُّكوع: الِانْحِنَاءُ، وَمِنْهُ رُكوع الصَّلَاةِ (ابنمنظور، 1414ق، 8/133). لذا کاربست رکوع در یکی از اجزای نماز به همین مناسبت است. پس با توجه به مدنی بودن سوره مائده، روشن میشود رکوع در آیه انفاق در معنای اصطلاحی یعنی رکوع نماز است.
5-2- برخی دلایل انتصاب الهی امامت و اثبات امامت
لزوم خالی نبودن زمین از حجت الهی
آفرینش خدای تعالی از وجود انسانهای کامل (حجت خدا) خالی نبوده و نخواهد بود. در قرآن و روایات شواهد متعددی در باره این حقیقت وجود دارد که به برخی از آن اشاره میشود:
إِنَّمَا أَنْتَ مُنْذِرٌ وَلِكُلِّ قَوْمٍ هَادٍ (رعد آیه 7): تو تنها بیم دهنده هستی و برای هر قومی هدایتگری است.
این آیه اثبات میکند هیچ قومی بدون هدایتگر حقیقی نخواهد بود. مفسرین زیادی درباره این آیه با توجه به روایات متعدد فرمودهاند: زمین هیچگاه از هدایتگر حقیقی یعنی معصوم خالی نخواهد بود. علامه طباطبائی میگوید: «زمین هیچ وقت از هدایتگری که مردم را به سوی حق هدایت کند خالی نمیشود، یا باید پیغمبری باشد و یا هادی دیگری که به امر خدا هدایت کند» (حسینی تهرانی، تلخیص امام شناسی، 11/ 416).
بالغ بر 26 حدیث مفصل و مختصر در تفسیر این جمله که عبارت وَلِكُلِّ قَوْمٍ هَادٍ تفسیر شده به ائمه اطهار هر کدام در زمان خود؛ در بعضی از این اخبار حسب و نسب و اسم هر یک را معین نموده است (طیب، 1378ش، 7/ 311).
به عنوان مثال در کتب اهل سنت مانند الدرالمنثور آمده است که : ابن جریر و ابن مردویه و ابونعیم در کتاب المعرفه و دیلمی و ابن عساکر و ابن نجار روایت کردهاند که وقتی آیه إِنَّمَا أَنْتَ مُنْذِرٌ وَلِكُلِّ قَوْمٍ هَادٍ نازل شد رسول خدا ص دست خود را بر سینهاش نهاد و فرمود: من منذرم، آنگاه دست بر شانه علی نهاد و فرمود تو هادی هستی یا علی، هدایت یافتگان بعد از من بوسیله تو هدایت میشوند (سیوطی 1404ق، 4/ 45).
یا در کتاب کافی به سند خود از فضیل روایت کرده که گفت: از امام صادق ع پرسیدم معنای جمله وَلِكُلِّ قَوْمٍ هَادٍ چیست؟ فرمود: هر امامی، هادی مردمان قرنی است که وی در میان آنان زندگی میکند (کلینی، کافی، 1/ 191). در همین کتاب از امام صادق ? نقل شده است: «رسول خدا در تفسیر این آیه فرمود: من منذرم و علی هادی است، حال به نظر تو ای ابا محمد آیا در امروز هادی و هدایت گری وجود دارد؟ عرض کردم فدایت شوم ، همواره از شما هادیانی یکی پس از دیگری وجود داشته تا نوبت به شخص شما رسیده است. فرمود خدا رحمت کند ای ابا محمد، اگر این چنین بود که وقتی آیهای که در حق مردی نازل شده با مردن آن مردم، میمرد ، قرآن میمرد ولی قرآن کریم در بازماندگان جاری است، چنانچه در گذشتگان جاری بود» (کلینی، کافی، 1/192). علامه طباطبائی در این روایت شمول آیه شریفه به علی ? را از باب جری بر مصداق میداند که از همین باب بر باقی ائمه ع نیز جریان مییابد (طباطبائی، 1374ش، 11/ 447- 449).
همچنین از جمله روایاتی که پس از نزول آیه 71 سوره اسراء يَوْمَ نَدْعُوا كُلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِم پیامبر ص به امامان بعد از خود از جانب خدا و از اهل بیت خود اشاره کرده و علامه مجلسی سند آن را که در کتاب الکافی آمده، صحیح ارزیابی کرده بدین شرح است:
لَمَّا نَزَلَتْ هَذِهِ اَلْآيَةُ - يَوْمَ نَدْعُوا كُلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِم قَالَ اَلْمُسْلِمُونَ يَا رَسُولَ اَللَّهِ أَ لَسْتَ إِمَامَ اَلنَّاسِ كُلِّهِمْ أَجْمَعِينَ قَالَ فَقَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ أَنَا رَسُولُ اَللَّهِ إِلَى اَلنَّاسِ أَجْمَعِينَ وَ لَكِنْ سَيَكُونُ مِنْ بَعْدِي أَئِمَّةٌ عَلَى اَلنَّاسِ مِنَ اَللَّهِ مِنْ أَهْلِ بَيْتِي (مجلسی، 1414ق، 2/442؛ کلینی، الکافی، 1/215).
از نظر استدلال عقلی نیز پاسخ حقیقی به نیازهای مخلوقات در سیر استکمال از اقتضائات حکمت الهی در نظام آفرینش است. وَآتَاكُمْ مِنْ كُلِّ مَا سَأَلْتُمُوهُ (ابراهیم آیه 34): و از هر آنچه خواستهاید به شما داده است. حال در این مسیر استکمال، انسان به وجود معصومان A نیاز ثابت و استمراری دارد و بدون وجود انسان کامل و معصوم راه حق را آنچنان که هست نمیتواند کشف نماید، لذا وجود پیامبران و رسل و ائمه ع در پاسخ خدای تعالی به این نیاز فطری و آفرینشی انسان است و بدون وجود استمراری هدایتگران معصوم، آفرینشی غیرحکیمانه و عبث است که چنین امری از خدای تعالی محال است (طباطبائی، 1374ش، 54- 64).
دلایل نقلی دیگر انتصاب الهی امامان A
معرفی ویژگی و نام امامان A
در معتبرترین کتب اهل سنت پیامبر ص خبر از شکستناپذیری دین اسلام از طریق 12 خلیفه که همگی از قریش است خبر میدهد. اسناد رجالی این حدیث در کتاب سنن ابو داود و ترمذی و مسند احمدبن حنبل صحیح ذکر شده است (مسلم، بیتا، 3/1453؛ ابوداود، بیتا، 4/106،ترمذی، 1395ق، 4/501، ابن حنبل، 1421ق، 34/469).
یا در روایاتی دیگر که در کتب اهل سنّت نیز است، ایشان فرمود: علیّ أخي و وزيري و وارثي و خليفتي في أمّتي و وليّ كل مؤمن بعدي هو أوّلهم ثم ابني الحسن،ثم ابني الحسين ثم تسعة من ولد الحسين واحد بعد واحد حتى يردوا عليّ الحوض (حمویي الجویني، بیتا، 1/318). یا در روایتی دیگر فرمودند: يا جابر إنّ أوصيائي و أئمة المسلمين من بعدي أوّلهم علي، ثم الحسن، ثم الحسين، ثم علي بن الحسين، ثم محمد بن علي المعروف بالباقر ستدركه يا جابر فاذا لقيته فاقرأه منّي السّلام، ثم جعفر بن محمد، ثم موسى بن جعفر، ثم علي بن موسى، ثم محمد بن علي، ثم علي بن محمد، ثم الحسن بن علي، ثم القائم اسمه اسمي و كنيته كنيتي محمد بن الحسن بن علي (قندوزي، بیتا، 3/399). نیز دهها روایت دیگر که مجالی به اشاره در این پژوهش نیست.
اسناد تاریخی در مورد انتخابی نبودن امامت و جانشینی پیامبرص
گذشته از روایات متواتر فوق، گزارشهای تاریخی نیز حاکی از این است که پیامبر ص در همان روزهای اول پیامبریاش مسئله جانشینی را یک مسئله الهی میداند و در برابر بیعت بنی عامر در ازای خلافت و جانشینی آنها (إنْ نَحْنُ بَايَعْنَاكَ عَلَى أَمْرِكَ، ثُمَّ أَظْهَرَكَ اللَّهُ عَلَى مَنْ خَالَفَكَ، أَيَكُونُ لَنَا الْأَمْرُ مِنْ بَعْدِكَ؟) میفرماید: الْأَمْرُ إلَى اللَّهِ يَضَعُهُ حَيْثُ يَشَاءُ (ابنهشام، بیتا، 2/51). در حقیقت آنچه به روز غدیر اختصاص داشت، اعلام رسمی و گرفتن بیعت از مردم بود و گرنه رسول خدا ص در طول دوران رسالتش بارها، جانشینی امیر مؤمنان علی ع را بهویژه در اوایل رسالت پس از نزول آیه وَأَنْذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ گوشزد کرده بودند: إن هذا أخى و وصيي وخليفتي فيكم فاسمعوا له وأطيعوا (طبری، 1387ق، 2/63؛ ابناثیر، 1417ق، 1/661). لذا معرفی امام علی? به عنوان ولیّ و وصیّ و خلیفه و جانشین بعد از رسول خدا، موضوعی نبوده که در روز غدیر برای اولین بار تازگی داشته باشد بلکه از ابتدای دعوت در یوم الدار آغاز شده و در روز غدیر جنبه همگانی یافت.
3- انکار تطبیق آیه اولی الأمر یا آیه اطاعت بر امامانA
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ فَإِنْ تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ (نساء: 59)
در این آیه خداوند همگان را به اطاعت از اولی الامر فرا میخواند و این گروه را در کنار پیامبر مینشاند. این اطاعت قید و شرطی به همراه ندارد و بیچون و چرا است و این مطلب جز با عصمت "اولی الامر" سازگار نیست زیرا سر سپردگی اینچنینی تنها در برابر کسی شایسته است که از کجروی و کجاندیشی در امان است (طباطبایی، 1374ش، 4/620-622). در روایاتی از رسول خدا و امیر مؤمنان ع نیز علت اطاعت از اولی الامر، عصمت ایشان دانسته شده است (صدوق، علل الشرایع، 1/123؛ صدوق، الخصال 1362ش، 1/139؛ ابن قیس، بیتا، 1/406 و 408).
سیوطی در کتاب خود به نقل از ابن عباس سوره نساء را ششمین سوره مدنی و سوره مائده را بیست و هفتمین سوره مدنی از مجموع 28 سورهی نازل شده ذکر نموده است (سیوطی، 1384ش،1/51). این موضوع نشان میدهد آیه اطاعت یا اولی الأمر مقدمه و زمینهساز برای ابلاغ جانشینی رسول خدا بوده است. همچنانکه آیه تطهیر مهر اثبات عصمت اهل بیتA و بدنبال آن خود تعیینکنندهی مصداق اولی الأمر است.
در روایات متعددی از شیعه از جمله کتاب معتبر شیعه یعنی کافی، امام باقرع مصداق و مقصود «اولی الأمر» در این آیه را ائمه معصومان ع معرفی نمودهاند: «إيانا عنى خاصة، أمر جميع المؤمنين بطاعتنا»: «مقصود از آن فقط ما هستیم و خداوند همهی مؤمنان را به اطاعت از ما امر کرده است» (کلینی، 1407ق، 1/276). علامه محمد تقی مجلسی در بارهی سند این حدیث نوشته است: «روى الكليني في القوي كالصحيح، بل الصحيح» (مجلسی، 1406ق، 6/8).
مصطفی طباطبائی با بیان اینکه عدهای از شیعیان واژه «اولی الامر» را منحصر به دوازده معصوم میدانند، بدون کوچکترین اشاره به روایات شأن نزول این آیه، چنین اتهامی به شیعه نسبت میدهد: «این موضوع نیز شاید ریشهی تاریخی داشته و ناشی از مبارزات استقلالطلبانه ایرانیان علیه خلفای عرب باشد». سپس وی با توجه به آیه فوق بیان میکند: مقصود از «امر»، امور دینی نیست، زیرا دین در کتاب خدا و سنّت تمام میشود. سپس با توجه به آیه 83 همین سوره: وَإِذَا جَاءَهُمْ أَمْرٌ مِنَ الْأَمْنِ أَوِ الْخَوْفِ أَذَاعُوا بِهِ وَ لَوْ رَدُّوهُ إِلَى الرَّسُولِ وَإِلَى أُولِي الْأَمْرِ، همانند همفکرش حیدرعلی قلمداران (قلمداران، 1339ش، 276)؛ مأموران کشوری و لشگری را مصداق اولی الامر میداند و اطاعت از آنها را (در حدود مأموریتشان) پس از اطاعت از خدا و رسول لازم میداند. البته وی اولی الامر را مرجع مطلق نمیداند و با توجه به این بخش از آیه: فَإِنْ تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُول در صورت اختلاف با ایشان کتاب و سنّت را تنها مرجع مطلق معرفی میکند (مصطفی طباطبائی، 3/167-168).
فخر رازی علیرغم اینکه دانشمند متعصب اهل سنت است ولی قسمتی از
استدلالهای وی، ذیل آیهی اولی الأمر بهترین پاسخ به شبهات افرادی همچون مصطفی طباطبائی است، وی مینویسد: «خداوند متعال در این آیه اطاعت از صاحبان امر را به قاطعیت، امر فرموده است و هر که را خداوند امر به اطاعت از او کرده است، از روی قطعیت باید معصوم از خطا باشد زیرا اگر معصوم نبود، آنگاه با توانا بودن او به خطا، خداوند دستور میدهد که از آن پیروی کنند، و این امر به منکر است پس این امر منجر به جمع شدن امر و نهی در موضوع واحد میشود که محال است». هرچند وی در ادامه در تعیین و مصداق معصومان ع به خطا رفته و اجماع امت را مصداق اولی الامر دانسته است. همچنین فخر رازی در جواب اکثر اهل سنت و افرادی مانند مصطفی طباطبائی که مصداق اولی الأمر را امیران لشکر میدانند، مینویسد: «حمل آیه، بر اطاعت از امیران مستلزم درج شرط در آیه است، زیرا اطاعت از امیران تنها در صورتی واجب است که با حق باشند. اینکه اطاعت از خدا و اطاعت از رسول او مطلقاً واجب است ... اما اطاعت از امیران و سلاطین قطعاً واجب نیست» (فخر رازی، 1420ق، 10/113).
مصطفی طباطبائی بهدلیل اینکه در آیه فوق محل نزاع مردم در حکم خدا را اولی الامر معرفی نکرده، از این موضوع چنین استنباط میکند که پس «امر» امور دینی نیست. در حالی که این قسمت از آیه صاحب تشریع یعنی کتاب خدا و سنت رسول خدا را معرفی میکند. این قسمت از آیه شریفه بدین معنا است که ولیّ امر حق تغییر حکم ثابت الهی و دستور بر خلاف اوامر الهی را ندارد بلکه برای اینکه اولی الأمر مغایر با اوامر و نواهی خدا و رسول خدا عمل نکند باید معصوم باشد (حسینی تهرانی، 1390ش، 65). لذا شأن اولی الأمر تبیین حکم خدا و رسول است که همانند حکم الهی و پیامبر واجب الاطاعه است.
به عبارت دیگر اطاعت اوامر پیامبر(ص) دو حوزه دارد: بیان حلال و حرام و احکام الهی بر اساس وحی؛ بیان راهکارهای مدیریتی در شئون مختلف جامعهی اسلامی؛ اولی الأمر در حوزهی اول حق تشریع ندارد بلکه حق روایتگری و گزارش و تشریح احکام را دارد و در صورت اختلاف فقط بر اساس قانون الهی که بهوسیله پیامبر به مردم رسانده شده داوری میکند و مرجع حلّ اختلاف است، ولی در حوزه دوم میتواند فرمان دهد و عهده دار تصمیمسازی اجتماعی گردد که در آیهی : وَإِذَا جَاءَهُمْ أَمْرٌ مِنَ الْأَمْنِ أَوِ الْخَوْفِ أَذَاعُوا بِهِ وَ لَوْ رَدُّوهُ إِلَى الرَّسُولِ وَإِلَى أُولِي الْأَمْرِ... بدان اشاره شده است. اما چون باید معصوم باشند در هر دو حوزه مردم باید مطیع محض اوامر ایشان باشند. بنابراین استدلال مصطفی طباطبائی مبنی بر اینکه «امر» امور دینی نیست، صحیح نیست.
روایتی دیگر در مورد آیه اولی الامر: در کتاب معتبر کافی دو روایت از دو طریق آمده: از امام صادق ع پرسیدم آیا اطاعت اوصیا واجب است، فرمود: بلی خداوند در مورد ایشان فرمود: «أَطِيعُوا اَللّهَ وَ أَطِيعُوا اَلرَّسُولَ وَ أُولِي اَلْأَمْرِ مِنْكُم» و باز دربارهی ایشان این آیه را نازل فرمود: «إِنَّما وَلِيُّكُمُ اَللّهُ ... وَ هُمْ راكِعُونَ » (کلینی، 1407ق، 1/189). بررسی اسناد این دو حدیث در نرم افزار درایه النور که ویژه بررسی رجالی سند روایات شیعه است نشان میدهد یکی از احادیث، صحیح و دیگری موثق(به دلیل وجود غیر امامی ثقه در سلسه سند بهنام قاسم بن محمد الجوهری) ارزیابی شده است.در منابع اهل سنت نیز اخبار متعددی مبنی بر اینکه آیه اولی الامر، در شأن علی ? نازل شده، وجود دارد(ابن مردویه، 1424ق، 1/127 و 130؛ حسکانی، بیتا، 1/ 189-194).
یکی از خطاهای تفسیری مصطفی طباطبائی بیتوجهی به روایات متواتر شأن نزول آیات و انتخاب گزینشی روایات شاذ و ضعیف برای زیر سئوال بردن روایات دال بر انتصاب الهی امام علی? به مقام ولایت و امامت است. یکی دیگر از انحرافات مصطفی طباطبائی لغزشهای وی در مسئله ولایت پذیری است که آن را فقط برای خداوند میداند این در حالی است که مسئله ولایت بالاصاله برای خداوند است و خداوند ولایت را برای پیامبران و امامان A با اذن خود بصورت غیر مستقل و محدود اعطاء نموده است. وی برای اینکه آیه ولایت را به تمام مؤمنین بسط دهد بدون توجه به معنای لغوی «راکعون» و بدون قرینه خاصی، با استناد به یک کتاب لغت، آن را به «خاشعون» ترجمه نموده است. به طور کلی مبنای عمده اشکالات مصطفی طباطبائی، عدم تتبع کامل در آیات قرآن و عدم دقت کافی در سیاق برخی آیات، بیاعتنایی وی به احادیث صحیح در این زمینه است.
منابع
علاوه بر قرآن کریم،
1. ابن البطريق، حافظ (بی تا)، خصائص الوحى المبين، محقق: الشيخ مالك المحمودي، بیجا: دار القرآن الكريم، چاپ نگین.
2. ابن اثیر، ابوالسعادات (1399ق)، النهایة فی غریب حدیث ، تحقيق: طاهر أحمد الزاوى - محمود محمد الطناحي، بیروت: مكتبة العلمية.
3. ابن أثير، عزالدین (1417ق)، الكامل في التاريخ، بیروت: دار الكتاب العربي.
4. ابن تیمیه، احمدبن عبدالحلیم، (1406ق)، منهاج السنه، عربستان: جامعة الإمام محمد بن سعود.
5. ابن حنبل، احمد (1421ق)، مسند امام احمد بن حنبل، تحقیق شعیب الارنووط، عادل مرشد، چ اول، بی جا، موسسه الرساله.
6. ابن عطیه اندلسی، أبو محمد (1422ق)، المحرر الوجيز في تفسير الكتاب العزيز، بیروت: دار الكتب العلمية.
7. ابن مردويه، أبي بكر أحمد بن موسى (1424ق)، مناقب علي بن أبي طالب (ع) وما نزل من القرآن في علي (ع)، قم: دارالحدیث.
8. ابن منظور، محمد بن مکرم (۱4۱4ق)، لسان العرب، با تحقیق جمال الدین میردامادی، بیروت: دار الفكر للطباعة و النشر و التوزيع ، چ ۳.
9. ابنجوزی، أبو الفرج عبد الرحمن بن علي (1422ق)، زاد المسير في علم التفسير، بیروت: دار الكتاب العربی.
10. ابنفارس، احمد (1399ق)، معجم مقاییس اللغه، بیروت: دارالفکر.
11. ابنقیس الهلالی، سلیم (بیتا)، سلیم بن قیس الهلالی، بیجا، سایت کتابخانه مدرسه فقاهت (https://lib.eshia.ir).
12. ابنمعین، یحیی (1405ق)، تاريخ ابن معين روايه ابن محرز، دمشق: مجمع اللغة العربية.
13. ابنهشام الحميري (بیتا)، سيره ابن هشام، تحقیق: طه عبد الرؤوف سعد، بینا.
14. ابوداود سجستانی، سلیمان (بیتا)، السنن، بیروت: المكتبة العصرية.
15. الأندلسي، أبي حيان (1420ق)، البحر المحيط في التفسير، بيروت: دار الفکر.
16. ایماندوست، علی اصغر (1395ش)، آیات ولایت در تفسیر فخرالدین رازی، تهران: انتشارات دلیل ما.
17. آلبانی، ناصر الدين (1412ق)، سلسلة الأحاديث الضعيفة والموضوعة، دار المعارف.
18. بغوي الشافعي، أبو محمد (1420ق)، معالم التنزيل في تفسير القرآن (تفسير البغوي)، بیروت: دار إحياء التراث العربي.
19. بیضاوی، عبدالله بن عمر (1418ق)، انوارالتنزیل و اسرارالتأویل (تفسیر بیضاوی)، بیروت: دار احیاء التراث العربی.
20. ترمذی، محمد بن عيسى (1395ق)، سنن الترمذی، مصر: شركة مكتبة ومطبعة مصطفى البابي.
21. تفتازانى، سعد الدين (1409ق)، شرح المقاصد فی علم الکلام، قم: الشريف الرضي.
22. ثعلبی، احمدبن ابراهیم (1422ق)، الکشف و البیان عن تفسیر القرآن، چ اول، بیروت: دار إحياء التراث العربي.
23. جعفریان, رسول (1383ش)، جریان ها و سازمان های مذهبی سیاسی ایران سال های ۱۳۲۰- ۱۳۵۷, تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی.
24. حسکانی، حاکم (بیتا)، شواهد التنزیل، موسسة الطبع و النشر.
25. حسینی تهرانی، محمد حسین (1390ش)، تلخیص موضوعی امام شناسی، تهران: انتشارات سوره مهر.
26. حسینی طباطبائی، مصطفی (بیتا)، بیان معانی در کلام ربّانی، https://archive.org/details.
27. حسینی طباطبائی، مصطفی (1390ش)، بازنگری در معانی قرآن، بیجا.
28. حمویی جوینی، ابراهیم (بیتا)، فرائد السمطین، موسسه المحمودی.
29. حیدریفر، مجید (1393ش)، مدرسه امامت، قم: انتشارات زائر استان قدس، چاپ سوم.
30. راغب اصفهانی، حسین بن محمد (1428ق)، المفردات، بیروت: دارالمعرفه.
31. روشن ضمیر، محمد ابراهیم (1390ش)، جریان شناسی قرآنبسندگی، تهران: سخن.
32. زبیدی، مرتضی (بیتا)، تاج العروس من جواهر القاموس ، دار الفكر.
33. زمخشری، محمود بن عمرو (1419ق)، أساس البلاغة، بیروت: دار الكتب العلمية.
34. زمخشری، محمودبن عمر (1407ق)، الکشاف عن حقائق التنزیل، بیروت، دار الكتاب العربي، چاپ سوم.
35. سیوطی، جلال الدین (1404ق)، الدراالمنثور، بیروت: دار الفكر.
36. سیوطی، جلال الدین (1384ش)، الاتقان فی علوم القرآن، مترجم: مهدی حائری، تهران، موسسه امیر کبیر.
37. شریف مرتضی (1410ق)، الشافي في الإمامة، تحقیق: سید عبدالزهرا حسینی، چ2، تهران: موسسه الصادق(ع).
38. طباطبائی، محمد حسین (1374ش)، ترجمه تفسیر المیزان، مترجم: محمد باقر موسوی همدانی،قم: دفتر انتشارات اسلامي.
39. طباطبائیفر، سید محسن (1400ش)، جریان شناسی فکری و فرهنگی در ایران معاصر، تهران: موسسه آفتاب خرد.
40. طبری آملی، محمد بن جرير (1420ق)، جامع البيان في تـأويل القـرآن، تحقیق: أحمد محمد شاكر، بیروت: مؤسسة الرسالة.
41. طبري، أبو جعفر (1387ق)، تاريخ الطبري، بیروت: دار التراث.
42. طریحی، فخرالدین (1375ش)، مجمع البحرين، تهران: انتشارات مرتضوی.
43. طیب، عبدالحسین (1378ش)، اطیب البیان فی تفسیر القرآن، انتشارات اسلام تهران
44. عاملی، علي بن يونس (1384ش)، الصراط المستقيم، تحقیق: محمد باقر بهبودی، المکتبه المرتضویه.
45. عروسى الحويزى، عبد على بن جمعة (1415ق)، تفسير نور الثقلين، قم: اسماعيليان، چاپ چهارم.
46. فخر رازی، محمد ابن عمر (1420ق)، التفسیر الکبیر(مفاتیح الغیب)، دارالفکر
47. فراهیدی، خليل بن أحمد (بیتا)، العین، محقق: المخزومي، السامرائي، دار و مكتبة الهلال.
48. فیّومی، احمدبن محمد (1425ق)، المصباح المنير، قم: دارالهجره.
49. القشيري النيشابوري، مسلم بن الحجاج أبو الحسن (بیتا)، صحیح مسلم، محقق: محمد فؤاد عبد الباقي، بیروت: دار إحياء التراث.
50. قلمداران، حیدر علی (1339ش)،ارمغان آسمان، چاپخانه قم.
51. قندوزي، سليمان بن ابراهيم (بیتا)، ينابيع المودة لذو القربى، دار الاسوة للطباعة والنشر المطبعة.
52. کلینی، محمدبن یعقوب (1407ق)، الکافی، مصحح علی اکبر غفاری و محمد آخوندی، تهران: دارالکتب الاسلامیه. چ چهارم.
53. مجلسی، محمدباقر (1404ق)، مرآه العقول فی شرح اخبار آل الرسول، تصحیح سیدهاشم رسولی، مروی: دارالکتب الاسلامیه.
54. مجلسي، محمدتقي (1406ق)، روضة المتقين في شرح من لا يحضره الفقيه، قم: مؤسسه فرهنگى اسلامى كوشانبور.
55. مقدس اردبیلی، احمدبن محمد (بیتا)، زبده البیان فی احکام القرآن، تهران: المکتبه المرتضویه.
[1] . دانش آموخته دکتری علوم قرآن و حدیث، واحد علوم و تحقیقات آذربایجان شرقی، دانشگاه آزاد اسلامی ، تبریز، ایران: majbaybayi@gmail.com
[2] . ر.ک به آدرس: http://www.quraniun.com/index.php/quranian