Feasibility study of "forgiveness" of possible contagion due to crim
Hamid Masjedsaraei
1
(
semnan university
)
Hasan Poorlotfalah
2
(
PhD student in Jurisprudence and Fundamentals of Islamic Law, Semnan University, Semnan, Iran
)
Reaz Elhami
3
(
Assistant Professor, Department of Islamic Jurisprudence and Law, University of Tabriz, Tabriz, Iran
)
Keywords: Death, Amnesty for a crime, possible transmission, a victim, removal of a guarantee,
Abstract :
The Islamic Penal Code has been silent on the possibility of a "pardon" of Johnny by Majniyah against the possible future spread of the crime of intentional assault. Reference to authentic Islamic sources and fatwas indicates that the present issue is the source of disagreement among jurists, so that the well-known jurists, mainly because such an amnesty requires our removal, do not consider it correct and remove the guarantee from They do not know the next infection. The second view considers such an amnesty to be a valid will, which is valid and effective for up to one-third of the diyat, and more than one-third of which is subject to the permission of the heirs. In contrast, some other contemporary jurists, without justifying this pardon by will, have absolutely ruled that such an amnesty is correct, which, in turn, guarantees the removal of any further contagion for Johnny. The present article, with its descriptive-analytical method, while re-reading the jurisprudential principles of the proposed views and using the available documents and approvals, has considered the third promise to be defensible. The proposal of the present article is that the legislature, with the aim of creating the unity of judicial procedure, by adding a legal article, to give legal validity to the "correctness of pardon from contagion and non-guarantee of life
امکان سنجی «عفو» از سرایت احتمالی در اثر جنایت
چکیده
قانون مجازات اسلامی درباره امکان «عفو» جانی توسط مجنیٌ علیه قبل از بهبودی کامل، نسبت به سرایت احتمالی بعدیِ ناشی از جنایت ضرب و جرح عمدی، به سکوت برگزار کرده است. مراجعه به منابع و فتاوی معتبر اسلامی حاکی از این است که موضوع حاضر، خاستگاه اختلاف نظر بین فقهاست؛ به طوری که مشهور فقیهان عمدتاً به دلیل اینکه چنین عفوی مستلزم ابراء ما لم یجب می شود آن را صحیح ندانسته و موجب رفع ضمان از سرایت بعدی نمیدانند. دیدگاه دوم، چنین عفوی را از باب وصیّت صحیح میداند که تا ثلث دیه، صحیح و نافذ بوده و بیشتر از ثلث، موقوف به اجازه ورّاث میباشد. در مقابل، برخی دیگر از فقهای معاصر، بدون توجیه این عفو به وصیّت؛ به طور مطلق حکم به صحّت چنین عفوی کردهاند که نتیجتاً، رفع ضمان هرگونه سرایت بعدی برای جانی را در پی دارد.
نوشتار حاضر با روش توصیفی تحلیلی، ضمن بازخوانی مبانی فقهی دیدگاههای مطرح و با بهرهگیری از مستندات و مؤیدات موجود، قول سوم را قابل دفاع دانسته است. پیشنهاد نوشتار حاضر آن است که قانونگذار با هدف ایجاد وحدت رویه قضائی، با افزودن یک ماده قانونی، به «صحّت عفو از سرایت و عدم ضمان جانی»، وجاهت قانونی ببخشد.
کلیدواژهها: عفو از جنایت، سرایت احتمالی، جنایت اولیّه، جانی، مجنیٌ علیه، رفع ضمان
تبیین مسأله
یکی از مسائل مورد مناقشه در حقوق جزا، امکان عفو از سرایت احتمالی، قبل از ایجاد آن میباشد؛ بدینسان که ممکن است مجنیٌ علیه قبل از بهبودی کامل جنایت وارده، که هر آن ممکن است در اثر سرایت آن، دامنه جنایت اولیّه توسعه پیدا نماید؛ شخص جانی را نسبت به سرایت احتمالی ناشی از جنایت، مورد عفو قرار دهد؛ حال طرح این سؤال مناسب است که آیا امکان عفو سرایت احتمالی قبل از ایجاد آن، وجود دارد؟ به تعبیر دیگر، مجنیٌ علیه استحقاق این را دارد که قبل از استقرار وجودی سرایت، هر نوع سرایت احتمالی ناشی از جنایت اولیّه را مورد عفو قرار دهد؟ ناگفته نماند که پرداختن به این مسأله از جهات مختلف حائز اهمیّت و ضرروی است؛ بدان جهت که از یک سو، وقوع چنین مسائلی در محاکم قضایی در هر زمان و موقعیّتی امکانپذیر میباشد؛ یعنی ممکن است مجنیٌ علیه قبل از بهبودی جنایت وارده، که احتمال سرایت آن وجود دارد؛ هر نوع سرایت احتمالی ناشی از این جنایت، مورد عفو و بخشودگی قرار دهد یا همراه با اصل جنایت، سرایت احتمالی آن را نیز مورد عفو قرار دهد. و از سوی دیگر، نظرات فقیهان در این باره مختلف بوده و مبنای واحد فقهی ارائه نشده است و در قانون مجازات اسلامی نیز که منبع صدور احکام کیفری و به نوعی ایجاد وحدت رویه قضایی است در این زمینه، هیچ گونه تصریحی به آن نشده است؛ از اینرو سعی بر این است که با تحلیل و بازخوانی مبانی فقهی دیدگاههای وارده و نیز با بهرهگیری از مستندات و مؤیدات موجود، مسأله حاضر تحلیل و بررسی گردد.
1. دیدگاه های فقهی
در این قسمت ابتدا نظرات فقهی وارده را مطرح ساخته و سپس به تحلیل و بازخوانی مبانی فقهی آنها خواهیم پرداخت:
1-1. دیدگاه اول: عدم جواز عفو
مشهور فقهای امامیه بر این باورند که، اگر مجنیٌ علیه سرایت احتمالی ناشی از جنایت را قبل از این که ایجاد شود، مورد عفو قرار دهد؛ چنین عفوی صحیح نمیباشد (ابن شجاع قطّان، 1424، 2، 571؛ علامه حلّی، 1413، 3، 637؛ همو 1410، 2، 212؛ صیمری، 1420، 4، 413) از اینرو، فخر المحققین، با عبارت «الاصحّ عندی أنّه لایصحّ» حکم به عدم صحّت چنین عفوی کرده است (فخرالمحققین، 1387، 4، 641) و شهید ثانی نیز با مطرح ساختن دو قول پیرامون حکم فقهی مسأله، صحیحترین این دو قول را، قول عدم صحّت دانسته و معتقد است: قول اصحّ در میان دو این قول، این است که، چنین عفوی لغو بوده و شخص جانی در قبال سرایت بعدی، ضامن میباشد؛ چون اسقاط شیء قبل از ثبوت آن، دور از انتظام بوده است1 (شهید ثانی، 1413، 15، 309)؛ بنابراین مطابق این دیدگاه، اگر بعد از عفو مجنیٌ علیه، جنایت اولیّه منجر به سرایت گردد؛ عفو سابق مجنیٌ علیه، موجد اثر نبوده و شخص جانی در قبال سرایت ایجاد شده، ضامن میباشد.
1-1-1. مبانی فقهی دیدگاه اول
الف: یکی از ادلّه فقهی دیدگاه اول، این است که صحّت عفو منوط بر این است که متعلَّق آن واجب شده باشد؛ یعنی یک حقّی واجب شده باشد که مورد عفو قرار گیرد؛ به گونهای که وجوب حقّ، به منزله سبب برای جواز عفو میباشد و تا حقّی واجب نگردد؛ عفو از آن بیمعنی میشود، پس در مسأله مورد بحث، از آن جهت که هنوز مورد عفو (سرایت) ایجاد نشده است، پس چنین عفوی صحیح نمیباشد؛ چون مسبّب بر سبب تقدّم نمییابد2 (فخرالمحقّقین، 1387، 4، 641). در واقع مستدِّل در این استدلال، وجوب حق را به منزله سبب برای جواز عفو محسوب نموده است، حال از آن جهت که قاعدتاً تا سبب حاصل نشده، مسبّب موجود نمیگردد، پس قبل از وجوب یک حقی در اثر ایجاد سرایت، عفو از آن صحیح نمیباشد.
ب: دلیل دیگر این است که عفو، همان ابراء میباشد؛ و ابراء در واقع، ازاله چیزی است که در ذمّه ثابت شده است؛ پس قبل از ثبوت چیزی در ذمّه، ابراء از آن صحیح نمیباشد. از اینرو برخی از صاحب نظران، در تعلیل عدم صحّت چنین عفوی تصریح میدارند: «لأنّ الإبراء، ازاله مایثبت فی الذمّه فلایصحّ قبل الثبوت فی الذمّه» (فخرالمحققین، 1387، 4، 641). و یا برخی دیگر در این باره معتقدند: «و هو أنّ العفو ابراء، و ابراء ممّا لایجب لایصحّ: لأنّ شرط العفو کون المعفو عنه ثابتاً فی الذمّه و هذا لیس کذلک: و این عفو، همان ابراء است و ابراءِ چیزی که واجب نشده، صحیح نمیباشد؛ چون شرط عفو کردن، این است که شیء مورد عفو، در ذمّه ثابت گردد که در مسأله مورد بحث، چنین نیست.» (صیمری، 1420، 4، 413)؛ در واقع در این استدلال، مستدِّل عفو را به منزله ابراء محسوب کزده است؛ از آن جهت که ابراء قبل از اشتغال ذمّه، صحیح نمیباشد پس عفو از سرایت احتمالی نیز که هنوز ایجاد نشده و ذمّه جانی به آن اشتغال نیافته، صحیح نمیباشد.
ج: دلیل سوم، مغایرت زمانی عفو و ایجاد سرایت است؛ یعنی از آن جهت که، موقع عفو، زمان حال است که شخص مجنیٌ علیه سرایت احتمالی را مورد عفو قرار میدهد و اما زمان تحقق سرایت احتمالی، آینده است که هنوز ایجاد نشده است؛ پس به دلیل تغایر زمانی عفو و ایجاد سرایت، امکان عفو از سرایت احتمالی وجود ندارد؛ چرا که زمان حال با زمان آینده، قابل اجتماع نیستند (شهید اول، 1414، 4، 400) بنابراین در مسأله مورد بحث، عفو از سرایت احتمالی که استقرار وجودی آن، موکول به زمان آینده است؛ صحیح نمیباشد.
1-1-2. نقد و بررسی
اما در نقد ادلّه فوق الذکر، میتوان گفت که:
الف) ابراء یا اسقاط ما لم یجب در فرض بطلان آن، صرفاً در مواردی است که موضوع، عرفاً در معرض وجوب و ثبوت نباشد؛ اما تردیدی نیست که در مسأله مورد بحث، موضوع، در معرض وجوب و ثبوت یا قریب به آن است.3 همان طور که در ابراء طبیب توسط مریض یا ولی، اینگونه است؛ یعنی قبل از اقدام پزشک به معالجه، که هنوز هیچ حقی واجب و ثابت نشده، ابراء وی از صدمات احتمالی ناشی از معالجه که ممکن است بعداً رخ دهد، صحیح میباشد (سبزواری، 1413، 29، 54) به عبارت دیگر، در مسأله مورد بحث، بین جنایت ارتکابی و سرایت ناشی از آن، عرفاً فاصله زمانی زیادی متصوّر نمیشود که اشکال اسقاط ما لم یجب یا اجتماع حال و آینده مطرح شود و بلکه با وقوع جنایت اولیّه، سرایت ناشی از آن، در معرض وجوب و ثبوت است؛ یعنی جنایت اولیّه در واقع زمینه ساز، سرایت ناشی از آن است که از لحاظ عرفی این مقدار فاصله زمانی مخلّ نبوده و مجموع جنایت ارتکابی و سرایت ناشی از آن، جنایت واحدی محسوب میشود که بعد از ایجاد جنایت اولیّه، میتوان سرایت ناشی از آن را نیز که در معرض ثبوت است، مورد عفو قرار داد.
ب) دلیل استنادی دیگر، که برخی از صاحبنظران متذکر آن شدهاند، این است که لازمه چنین عفوی، در بیشتر موارد، به اسقاط حق غیر منتهی میشود (نجفی، 1404، 42، 429؛ تبریزی، 1426، 336) بدینسان که، اگر بعد از وقوع جنایت اولیّه، مجنیٌ علیه سرایت احتمالی ناشی از همین جنایت را مورد عفو قرار داده و ذمّه جانی را نسبت به آن بری نماید؛ و سپس جنایت وارده به نفس مجنیٌ علیه سرایت نموده و موجب مرگ وی شود؛ در این صورت، حق قصاص نفس یا دریافت دیه آن، حق ورّاث است نه حق مجنیٌ علیه، که استحقاق عفو آن را داشته باشد؛. بنابراین در چنین مواردی از آن جهت که، عفو قبلی مجنیٌ علیه، در واقع اسقاط حق غیر محسوب میشود، چنین عفوی صحیح نمیباشد.
ج) اینکه در فرض سرایت به نفس، عفو از سرایت احتمالی، به اسقاط حقّ غیر (یعنی اولیای دم) محسوب میشود، قابل نقد است، بدان جهت که از یک سو، اولاً و بالذات، حق قصاص نفس، متعلّق به خود مجنیٌ علیه میباشد، چون عوض جان وی است؛ همانگونه که در قصاص عضو، حق قصاص برای خود مجنیٌ علیه ثابت میشود؛ اما از آن جهت که، در قصاص نفس، استیفای آن توسط خود مجنیٌ علیه، امکانپذیر نیست؛ خداوند متعال استیفای آن را برای ولی دم قرار داده است؛ پس زمانی که مجنیٌ علیه با اختیار خود آن را اسقاط نماید، موضوعی جهت قصاص یا مطالبه دیه برای ولی دم باقی نمیماند. و از سوی دیگر، آیه شریفه «من قتل مظلوماً فقد جعلنا لولیّه سلطاناً» (مائده، 40) در واقع در مقام اثبات اصل ولایت ولیّ است و هیچ اظهار نظری، درباره عدم ولایت مولی علیه، در حیات وی ندارد.4 (سبزواری، 1413، 29، 53؛ فاضل لنکرانی، 1421، 442) در واقع لسان دلالی آیه شریفه، لسان اثباتی است و لسان انحصاری و نفی را نمیتوان از این آیه شریفه استفاده کرد؛ بنابراین از این جهت که حق قصاص نفس مثل قصاص عضو، فی نفسه برای برای خود مجنیٌ علیه ثابت میگردد، از اینرو نمیتوان اسقاط چنین حقّی را اسقاط حق غیر محسوب نمود.
1-2. دیدگاه دوم: جواز عفو از باب وصیّت
مطابق این دیدگاه که قائل نخست آن مرحوم شیخ طوسی در کتاب خلاف بوده، این است که عفو سرایت احتمالی ناشی از جنایت ارتکابی صحیح میباشد؛ و چنین عفوی به منزله وصیّت است که اگر کمتر از ثلت دیه باشد فی نفسه صحیح و نافذ است و در فرض تجاوز از ثلث، نفوذ آن، منوط به اجازه ورثه میباشد (شیخ طوسی، 1407، 5، 208). بنابراین مطابق این دیدگاه، مجنیٌ علیه استحقاق این را دارد که قبل از بهبودی کامل جنایت اولیّه، سرایت احتمالی ناشی از این جنایت را مورد عفو قرار دهد که در فرض ایجاد سرایت، عفو سابق مجنیٌ علیه تا ثلث دیه، صحیح و موجد اثر بوده و موجب رفع ضمان سرایت بعدی از عهده جانی میشود، اما در فرض تجاوز سرایت از ثلث دیه، نفوذ چنین عفوی منوط به اجازه ورّاث مجنیٌ علیه میباشد.
البته ناگفته نماند که مرحوم شیخ طوسی، بر خلاف نظر خود در کتاب خلاف، در کتاب مبسوط در این زمینه قائل به تفصیل شده و معتقد است: اگر عفو مجنیٌ علیه نسبت به سرایت احتمالی، با لفظ وصیّت باشد؛ چنین عفوی صحیح بوده و به منزله وصیّت محسوب میشود، اما اگر با غیر لفظ وصیّت باشد، یعنی با لفظ عفو یا ابراء ابراز نماید؛ از آن جهت که لفظ فقط بر معنای خود دلالت میکند چنین عفوی تبدیل به وصیّت نمیشود و از طرف دیگر، چون ابراء یا اسقاط ما لم یجب محسوب میشود، پس چنین عفوی صحیح نیست (شیخ طوسی، 1387، 7، 110)؛ بنابراین مطابق نظر شیخ طوسی در کتاب مبسوط، عفو از سرایت احتمالی قبل از ایجاد آن، تنها در فرضی، صحیح و موجد اثر است که با لفظ وصیّت ابراز شده باشد؛ و در غیر این صورت صحیح نیست.
پس با تحلیل و بررسی نظرات مرحوم شیخ طوسی در هر دو کتاب فقهی وی، فهمیده میشود؛ که مطابق نظر شیخ طوسی در کتاب خلاف، عفو سرایت احتمالی قبل از ایجاد آن، به طور مطلق (یعنی با هر لفظی ابراز گردد) از باب وصیّت، صحیح است که تا ثلث دیه، نافذ بوده و نفوذ بیشتر از ثلث، منوط به اذن ورّاث میباشد. اما نظر وی در کتاب مبسوط، مبتنی بر تفصیل است؛ بدین سان که عفو از سرایت احتمالی، تنها در صورتی صحیح و موجب رفع ضمان سرایت بعدی است که با لفظ وصیّت ایراد گردد و اگر با لفظ عفو یا ابراء ابراز گردد، صحیح و موجد اثر نمیباشد.
1-2-1. نقد و بررسی (اشکال)
ممکن است استشکال شود که عفو از سرایت احتمالی جنایت بر نفس در صورتی که منتهی به مرگ وی شود منوط به ثبوت حق قصاص یا دیه نفس و متوقّف بر ازهاق روح است؛ یعنی روح مجنیٌ علیه باید از بدنش جدا شود، اما قبل از ثبوت چنین حقّی برای مجنیٌ علیه، وصیّت به آن امکانپذیر نمیباشد. به عبارت دیگر، وصیّت مجنیٌ علیه به عوض نفس خود قبل از مرگ، وصیّت به چیزی است که هنوز مستحق آن نمیباشد (نجفی، 1404، 42، 429) بنابراین نمیتوان جواز عفو سرایت احتمالی را با احتساب آن به منزله وصیّت، توجیه کرد.
1-2-2. پاسخ اشکال
اما در پاسخ چنین اشکالی میتوان گفت این که وصیت به چیزی که موصی بعداً استحقاق آن را پیدا میکند، صحیح نیست؛ این استدلال در جای خود قابل نقد میباشد؛ چراکه همان طور که خود مُستشکل نیز به آن اعتراف کرده است (نجفی، 1404، 42، 429) ممکن است عموم ادلّهای که بر مشروعیّت وصیّت دلالت مینمایند، شامل مواردی که میّت بعداً استحقاق مالکیّت آن را پیدا میکند، نیز بشود و موجب مشروعیّت اینگونه وصیّت گردد. بنابراین با توجه به اقتضای عموم ادلّه وصیّت، اشکال وارده، چندان وارد به نظر نمیرسد.
البته این دیدگاه، از این لحاظ قابل تأمل است که، در فرضی که بعد از عفو مجنیٌ علیه، جنایت وارده سرایت به نفس مجنیٌ علیه کرده و موجب مرگ وی شود؛ از آن جا که در این صورت چنین وصیّتی، وصیّت برای قاتل محسوب میشود؛ صحّت چنین عفوی مبتنی بر این است که وصیّت برای قاتل صحیح باشد؛ همانگونه که برخی از صاحبنظران بر این باور هستند؛ از اینرو شیخ طوسی در این زمینه معتقد است: «و الذي يقتضيه مذهبنا أنّها تصحّ للقاتل لأنه لا مانع منه: آنچه که مذهب امامیه آن را اقتضاء مینماید، این است که وصیت برای قاتل صحیح میباشد؛ چون مانعی برای آن وجود ندارد» (شیخ طوسی، 1387، 7، 110). اما مطابق نظر برخی دیگر از فقها، همچون ابن جنید اسکافی که وصیّت برای قاتل را به جز در قتل خطایی، صحیح نمیداند.5 (ابن جنید، 1416، 371) توجیه این عفو از باب وصیّت، محلّ اشکال است.
1-3. دیدگاه سوم: جواز عفو مطلقاً
اما در مقابل دیدگاه دوم، برخی دیگر از صاحبنظران، بدون توجیه عفو از سرایت احتمالی به وصیّت، به طور مطلق حکم به صحّت چنین عفوی کردهاند. از اینرو، امام خمینی (ره) در این باره معتقد است: «اگر مجنیٌ علیه، بگوید: این جنایت و سرایت ناشی از آن را عفو کردم؛ شبههای وجود ندارد که نسبت به آن مقدار جنایتی که هنگام عفو، ثابت شده است؛ عفو صحیح میباشد. اما سرایتی که هنوز ثابت نشده، صحّت چنین عفوی، محل خلاف است که قول وجیهتر، صحّت چنین عفوی است.» (موسوی خمینی، بیتا، 2، 552) و محقق اردبیلی نیز با عبارت «و اعلم أنّه لایبعد العفو عن السرایه بالتّبع و بعد وجود ما یؤثره» (اردبیلی، 1403، 14، 143)؛ جواز عفو از سرایت احتمالی را به تبع وجود اصل جنایت، که مؤثر در سرایت است، چندان بعید ندانسته است. یعنی از آن جهت که، منشأ و سبب سرایت که عبارت از اصل جنایت است، تحقق یافته است؛ بنابراین عفو از سرایت احتمالی ناشی از آن نیز، صحیح میباشد. محقق سبزواری نیز، قائل به این دیدگاه شده و حکم به جواز چنین عفوی مینماید (سبزواری، 1413، 29، 54) بنابراین فرق بین دیدگاه دوم و سوم در این است که مطابق دیدگاه دوم، صحّت چنین عفوی از باب وصیّت میباشد که قاعدتاً تا ثلث صحیح و نافذ بوده است. اما مطابق دیدگاه سوم، بدون نیاز به توجیه جواز این عفو از باب وصیّت، میتوان به طور مطلق، حکم به صحّت چنین عفوی کرد؛ طبیعی است که مطابق این دیدگاه، بعد از عفو مجنیٌ علیه، هر نوع سرایتی ایجاد شود، شخص جانی در قبال آن، محکوم به ضمان نیست.
1-3-1. مبانی فقهی دیدگاه سوم
اوّل: صحّت ابراء طبیب در روایات و منابع فقهی
در روایت سکونی از امام صادق (ع) آمده است: « قَالَ: قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ(ع) مَنْ تَطَبَّبَ أَوْ تَبَيْطَرَ فَلْيَأْخُذِ الْبَرَاءَةَ مِنْ وَلِيِّهِ وَ إِلَّا فَهُوَ لَهُ ضَامِنٌ» (حرّ عاملی، 1409، 29، 260؛ کلینی، 1407، 7، 364؛ شیخ طوسی، 1407، 10، 234). در این روایت، امام صادق (ع) از امام علی (ع) نقل مینماید؛ هر کسی که در مقام طبابت است اگر از ولیّ مریض اخذ برائت کند؛ در مقابل صدمات ناشی از طبابت ضامن نیست و گرنه محکوم به ضمان است. از اینرو مشهور فقها، با استناد به این روایت و ادلّه دیگر، بر این باورند که، اگر پزشک قبل از معالجه، از مریض یا ولیّ او اخذ برائت نماید؛ در مقابل صدمات وارده، ضامن نیست (محقق حلّی، 1418، 2، 304؛ ابوالصلاح حلبی، 1403، 402؛ ابن ادریس، 1410، 3، 373).
قانونگذار نیز در قانون مجازات اسلامی (مصوّب1392)، ابراء پزشک از صدمات احتمالی ناشی از معالجه را، موجد اثر دانسته، و در ماده 495 مقرر مینماید: «هرگاه پزشک در معالجاتی که انجام میدهد موجب تلف یا صدمه بدنی گردد، ضامن دیه است مگر آن که عمل او مطابق مقررات پزشکی و موازین فنی باشد یا این که قبل از معالجه برائت گرفته شود و مرتکب تقصیری هم نشود و چنانچه أخذ برائت از مریض به دلیل نابالغ یا مجنون بودن او، معتبر نباشد و یا تحصیل برائت از او به دلیل بیهوشی و مانند آن ممکن نگردد، برائت از ولی مریض تحصیل میشود.» و در تبصره دوم این ماده نیز مقرر میدارد: «ولیّ بیمار اعم از ولیّ خاص است مانند پدر و ولیّ عام که مقام رهبری است. در موارد فقدان یا عدم دسترسی به ولیّ خاص، رئیس قوه قضاییه با استیذان از مقام رهبری و تفویض اختیار به دادستانهای مربوطه به اعطای برائت به طبیب اقدام مینماید» همانگونه که مشاهده میشود قانون گذار نیز، صراحتاً اعطای برائت به طبیب، قبل از ارتکاب هر نوع جنایت و صدمهای را صحیح و موجب برائت ذمّه طبیب از تمام جنایات احتمالی ناشی از معالجه دانسته است.
حال وجه استدلال این است که اگر ابراء طبیب قبل از جنایت صحیح باشد ابراء جانی قبل از ایجاد سرایت، به طریق أولی صحیح است6 چراکه اولاً، برخلاف مسأله طبابت که ابرا ذمّه طبیب از صدمات احتمالی، از باب ناچاری و اضطرار است، یعنی چون مریض مجبور به مداوای خود میباشد به خاطر رفع بیماری و تامین سلامتی خود، اقدام به ابراء ذمّه طبیب از صدمات احتمالی مینماید تا پزشک اقدام به معالجه وی نماید؛ اما در مسأله مورد بحث، ابراء ذمّه جانی از مسئولیت سرایت احتمالی، از باب اضطرار و ناچاری نیست و بلکه از باب عفو و تفضّل است که در شرع مقدس نسبت به آن، بسیار ترغیب و تشویق شده به گونهای که از جمله عبادات محسوب میشود؛ از اینرو در موارد تردید نسبت به صحّت چنین عفوی، میتوان با استناد به اصاله الصحّه، حکم به صحّت چنین عفوی کرد7 (فخرالمحققین، 1387، 14، 641)؛ ثانیاً، همانگونه که برخی از صاحبنظران نیز متذکّر شدهاند عفو از سرایت احتمالی، مشکلتر از ابراء طبیب قبل از معالجه نیست؛ از اینرو اگر ابراء طبیب جایز باشد، عفو از سرایت قبل از ایجاد آن، به طریق أولی جایز است. (شهید اول، 1414، 4، 400 )، از اینرو برخی از صاحبنظران در این زمینه، تصریح دارند: بر فرض اینکه عفو از سرایت قبل از ایجاد آن، ابراء ما لم یجب محسوب گردد؛ اما با توجه به وجود دلیل بر صحّت و جواز چنین چیزی در برخی موارد، همچون ابراء طبیب قبل از معالجه، مانعی از صحّت آن، در مسأله مورد بحث وجود ندارد؛ و بلکه به طریق اولی صحیح و جایز میباشد؛ چراکه در ابراء طبیب، ابراء قبل از وجود جنایت است؛ اما در مسأله مورد بحث، ابراء بعد از تحقق جنایت و قبل از ایجاد سرایت است.8 (فاضل لنکرانی، 1421، 442) یعنی بر خلاف مسأله ابراء طبیب - که هنوز هیچ جنایتی ایجاد نشده است - در مسأله مورد بحث، منشأ و سبب سرایت (جنایت اولیه) ایجاد شده است؛ یعنی زمینه ایجاد چنین سرایتی وجود دارد که ممکن است در اثر عوامل مختلف جنایت اولیّه منجر به سرایت گردد؛ از اینرو مجنیٌ علیه، با احتمال ایجاد سرایت و قبل از وقوع آن، اقدام به ابراء ذمّه جانی از مسئولیّت کیفری سرایت ناشی از جنایت مینماید. بنابراین اگر ابراء ذمّه طبیب قبل از ایجاد هر گونه صدمه، موجب برائت ذمّه وی از صدمات احتمالی ناشی از معالجه باشد؛ در مسأله مورد بحث نیز، به طریق أولی، باید عفو از سرایت احتمالی صحیح باشد.
دوّم: مقتضای عموم ادلّه عفو و کثرت ترغیب به آن
عموم ادلّه عفو و کثرت ترغیب و تحریصی که در آموزههای دینی، نسبت به عفو و گذشت شده است، موجب این گردیده که، عفو و گذشت در جامعه نیز ارزش ذاتی پیدا کند به گونهای که در عرف مردم نیز رایج شده که «در عفو لذّتی است که در انتقام نیست» که از جمله این ادلّه، آیه شریفه 134 آل عمران «الّذین ینفقون فی السَّرّاء و الضَّرّاء و الکاظمین الغیظ و العافین عن النّاس و الله یحبّ المحسنین» میباشد، که خداوند متعال در این آیه شریفه، فرو بردن خشم و عفو را، همسان با انفاق در راه خدا قرار داده که فضیلت آن بر کسی پوشیده نیست؛ از اینرو چنین افرادی را جزو محسنین قرار داده که محبوب خداوند متعال هستند. از آن جا که این آیه شریفه به طور عام بر فضیلت و ارزش ذاتی هر نوع عفو و بخشش تصریح مینماید؛ عموم مفاد این آیه شریفه و توصیه صریحی که به عفو و گذشت نموده است، میتواند بر جواز عفو از سرایت احتمالی قبل از استقرار وجودی آن دلالت نماید. و از سوی دیگر، این عفو، همچون صدقه است که در آیه شریفه «... و الجروح قصاص فمن تصدّق به فهو کفّاره له» (مائده، 45) به آن تصریح شده است؛ از آن جا که « من» موصوله، برای عموم وضع شده است؛ از اینرو مفاد آیه شریفه، بعد از تشریع قانون قصاص، به طور عام، عفو و بخشش را، موجب کفاره گناهان شخص مجنیٌ علیه برشمرده است؛ یعنی ضمن این که خداوند متعال در این آیه شریفه در مقام تشریع قانون قصاص است؛ اما در عین حال توصیه به عفو نموده و آن را موجب پاکیزگی شخص مجنیٌ علیه از گناهان قبلی دانسته است که به نوعی تشویق به عفو و گذشت میباشد؛ که مقتضای عموم آن، میتواند بر مشروعیّت عفو از سرایت احتمالی در مسأله مورد بحث نیز، دلالت نماید (شیخ طوسی، 1407، 5، 209؛ سبزواری، 1413، 29، 54)؛ از اینرو، محقق اردبیلی در تعلیل صحّت چنین عفوی مینویسد: «لعموم ادلّه العفو و کثره الترغیب و التحریص فی الکتاب و السّنه» (اردبیلی، 1403، 14، 143) یعنی عموم ادلّه عفو و کثرث ترغیبی و تشویقی که به عفو بخشش شده است؛ اقتضای این را دارد که عفو از سرایت قبل از ایجاد آن، صحیح و مترتب اثر باشد.
سوّم: مقتضای اصل
دلیل دیگر، استناد به اصل میباشد که مرحوم شیخ طوسی نیز با عبارت «الاصل جوازه، و المنع یحتاج الی دلیل: اصل جواز این عفو است و منع آن، نیازمند دلیل است» به آن استناد نموده است (شیخ طوسی، 1407، 5، 209). به نظر میرسد مراد از جواز در کلام شیخ طوسی، همان صحّت است؛ یعنی منظور از این اصل، همان اصاله الصحه میباشد؛ همانگونه که برخی از صاحبنظران نیز به آن اشاره کردهاند «لأنّ الأصل، صحّه العفو» (نجفی، 1404، 42، 429) یعنی در فرضی که مجنیٌ علیه، سرایت احتمالی ناشی از جنایت را قبل از این که ایجاد گردد، مورد عفو قرار دهد و درباره صحّت یا عدم صحّت چنین عفوی، تردید واقع شود؛ اصل بر این است که چنین عفو صحیح بوده و موجد اثر میباشد. و از طرف دیگر، دلیل دیگری که جلوی این اصل را گرفته و مانع از استناد به آن گردد، وجود ندارد. بنابراین با استناد اصاله الصحه، میتوان حکم به صحّت چنین عفوی کرد که طبیعتاً، موجب رفع ضمان از سرایت بعدی شود.
چهارم: تحقّق سبب سرایت (جنایت اولیّه)
دلیل دیگر، این است که هر چند موقع عفو، هنوز معفو عنه (سرایت)، وجود خارجی نیافته است؛ اما چنین عفوی، ابراء ما لم یجب محسوب نمیشود که حکم به عدم صحّت چنین عفو شود؛ بدان جهت که، وجود سبب مانند وجود مسبّب میباشد که موجب تحقق وجوب مسبّب میشود، هر چند که مسبّب استقرار وجودی نیافته باشد؛ چرا که عدم استقرار، منافی با وجوب آن نیست؛ چون نقیض أخصّ با عین اعمّ هیچ گونه منافاتی ندارد؛ بنابراین در مسأله مورد بحث نیز، هر چند که موقع عفو، سرایت، استقرار وجودی نیافته است اما از آن جهت که سبب آن، یعنی جنایت اولیّه، تحقق یافته است؛ پس تحقق سبب سرایت، در تحقق وجوب سرایت کافی است که مصحِّح چنین عفوی میشود (شهید اول، 1414، 4، 400؛ فخرالمحقّقین، 1387، 4، 641)؛ از اینرو، محقق اردبیلی در این باره، معتقد است: «عفو از سرایت قبل ایجاد آن، ابراء ما لم یجب نیست؛ تا ابراء و عفو از معدوم محسوب گردد؛ چون سبب سرایت (جنایت اولیّه) با برخی از آثارش، موجود است» (اردبیلی، 1403، 14، 142) و محقّق صیمری نیز در تعلیل صحّت این عفو تصریح میدارد: «وجود سبب مانند وجود مسبّب است، از آن جهت که، سبب سرایت؛ یعنی جراحت اولیّه، موقع عفو موجود است؛ پس عفو از سرایت، صحیح میباشد؛ همانگونه که اگر خود سرایت موجود میبود؛ عفو از آن صحیح میشد» (صیمری، 1420، 4، 413) بنابراین در مسأله مورد بحث، هر چند موقع عفو، سرایت استقرار وجودی پیدا نکرده است، اما از آن جهت که سبب آن، تحقق خارجی یافته است، پس وجود سبب سرایت، مستلزم وجوب سرایت نیز میشود که همین قدر، برای دفع اشکال ابراء ما لم یجب کافی است و موجب جواز این گونه عفو میشود.
پنجم: فقدان مانع عقلی و شرعی بر صحّت عفو
فارغ از ادلّه فوق الذکر، هیچ مانع عقلی و شرعی بر صحّت چنین عفوی در مسأله مورد بحث، وجود ندارد؛ بدینسان که اگر مجنیٌ علیه، بگوید؛ سرایت ناشی از این جنایت را مورد عفو قرار دادم؛ گرچه هنوز، این سرایت پیدا نشده است؛ اما این قول مجنیٌ علیه، بر علیه وی حجّت و ملاک بوده؛ و به مقتضای آن عمل میشود؛ بدان جهت که، از یک سو، ادلّه لزوم وفای به شرط همچون «المومنون عند شروطهم» (حرّ عاملی، 1409، 21، 276) عمومیّت دارد که در این مسأله نیز، مجنیٌ علیه را ملزم مینماید که به مقتضای قول و تعهدی که داده، عمل نماید.9 از سوی دیگر، طبق آیه «لم تقولون ما لاتفعلون» (صفّ، 2) قول بدون عمل، به شدت مورد مذمّت قرار گرفته است؛ که شامل این مورد نیز میشود.10 (اردبیلی، 1403، 14، 143)؛ بنابراین مقتضای عموم ادلّه وفای به شرط از یک جهت، و عموم مذمّت قول بدون عمل از جهت دیگر، مستلزم این است که عفو از سرایت احتمالی صحیح و موجد اثر باشد هر چند که موقع عفو، سرایت وجود خارجی نیافته است؛ بدین معنی که، عدم وجود خارجی سرایت موقع عفو، منافاتی با جواز چنین عفوی ندارد و بلکه هر موقع، سرایت پیدا شد، این قول مجنیٌ علیه بر علیه وی، حجت بوده و موجب رفع ضمان سرایت بعدی از عهده جانی میشود.
1-3-2. نقد و بررسی
عمده اشکالی که بر صحّت عفو از سرایت قبل از ایجاد آن، مطرح شده، این است که چنین عفوی در بیشتر موارد، بر اسقاط حقّ دیگری منجر میشود (نجفی، 1404، 42، 429؛ تبریزی، 1426، 336) بدین سان که، بر فرض مثال؛ اگر بعد از وقوع جنایت اولیّه، شخص مجنیٌ علیه ذمّه جانی را نسبت به سرایت احتمالی بری نماید؛ و سپس جنایت وارده به نفس مجنیٌ علیه سرایت کرده و موجب مرگ وی شود؛ در این صورت، از آنجا که قصاص نفس یا دریافت دیه آن، حق ورّاث است نه حقّ مجنیٌ علیه، پس عفو یا ابراء ذمّه جانی توسط مجنیٌ علیه، ابراء یا اسقاط حق دیگری محسوب میشود که صحیح نیست.
در پاسخ اشکال فوق باید گفت: اینکه عفو از سرایت قبل از ایجاد آن، در فرض سرایت به نفس، اسقاط حق غیر (ورّاث) محسوب میشود؛ چنین ادعایی در جای خود قابل نقد میباشد؛ بدان جهت که از یک سو، حق قصاص نفس، اولاً و بالذات، متعلّق به خود مجنیٌ علیه میباشد، چون عوض نفس وی است؛ همان طور که در قصاص عضو، حق قصاص برای خود مجنیٌ علیه ثابت میشود؛ اما از آن جهت که، در قصاص نفس، استیفای آن توسط خود مجنیٌ علیه، امکانپذیر نیست؛ خداوند متعال استیفای آن را برای ولی دم قرار داده است؛ پس زمانی که مجنیٌ علیه با اختیار خود آن را اسقاط کرد، موضوعی جهت قصاص برای ولی دم باقی نمیماند. و از سوی دیگر، آیه شریفه «من قتل مظلوماً فقد جعلنا لولیّه سلطاناً» (مائده، 40) در واقع در مقام اثبات اثبات اصل ولایت ولیّ است و هیچ اظهار نظری، درباره عدم ولایت مولّی علیه، در حیات وی ندارد (سبزواری، 1413، 29، 53)؛ در واقع لسان دلالی آیه شریفه، لسان اثباتی است و لسان انحصاری و نفی را نمیتوان از این آیه شریفه استفاده کرد. از اینرو برخی از صاحبنظران در این زمینه تصریح دارند: « حق قصاص، ابتدا برای خود میّت ثابت میشود؛ چون عوض جانش است؛ همانطور که حق قصاص عضو، برای خود مجنیٌ علیه ثابت میشود؛ اما نهایت امر، فرق بین این دو، در این است که در قصاص عضو، امکان استیفای قصاص، برای مجنیٌ علیه وجود دارد از اینرو خودش استیفای مینماید، اما در قصاص نفس، امکان استیفای برای خود مجنیٌ علیه وجود ندارد؛ در نتیجه به ورّاث وی منتقل میگردد؛ بنابراین برگشت این عفو، به اسقاط حق غیر (یعنی ولی مقتول) نیست بلکه اسقاط حق خودش است»11 (موحدی لنکرانی، 1421، 442) بنابراین از این جهت، که چه در فرض سرایت عضوی و چه نفسی، مجنیٌ علیه، با عفو اختیاری خود، در واقع حق خودش را که فی نفسه برای وی ثابت است، از ذمّه جانی بری مینماید؛ بنابراین چنین عفوی به اسقاط حق غیر منتهی نمیشود و صحیح میباشد.
2. تبیین دیدگاه مختار
طبق بررسیهای صورت گرفته، درباره حکم فقهی عفو از سرایت احتمالی قبل از بهبودی کامل جنایت وارده، دیدگاههای مختلفی مطرح شده است؛ به گونهای که با تحلیل منابع فقهی، سه دیدگاه فقهی در این زمینه احصاء گردیده است که مطابق نظر مشهور فقیهان، عفو از سرایت احتمالی قبل از ایجاد آن صحیح نیست؛ بنابراین اگر بعد از عفو مجنیٌ علیه، جنایت اولیّه سرایت پیدا کند شخص جانی در قبال سرایت ایجاد شده، ضامن میباشد. اما مطابق دیدگاه دوم که قائل اصلی و نخست آن، مرحوم شیخ طوسی در کتاب خلاف بوده؛ چنین عفوی در حکم وصیّت میباشد که تا ثلث صحیح و نافذ بوده و در فرض تجاوز از ثلث دیه، نفوذ آن موقوف به اجازه ورثه است. اما در مقابل این دو دیدگاه، برخی از فقهای معاصر، به طور مطلق حکم به صحّت چنین عفوی کردهاند؛ یعنی بدون نیاز به توجیه این عفو از باب وصیّت - که مقدار سرایت تا ثلث دیه، صحیح و نافذ باشد- به طور مطلق عفو از سرایت احتمالی را صحیح میدانند که موجب رفع ضمان از هر گونه سرایت بعدی میشود. حال با تحلیل و بررسیهای صورت گرفته و نیز با توجه به ادلّه متعددی که پیرامون مسأله آورده شد، دانسته میشود که در میان این دیدگاههای وارده، دیدگاه سوم از نقطه قوّت برخوردار بوده و میتوان عفو از سرایت را قبل از استقرار وجودی آن، به طور مطلق صحیح و موجد اثر دانست که قاعدتاً موجب رفع ضمان هر گونه سرایت بعدی از عهده شخص جانی میشود.
اما در تحلیل حقوقی این مسأله نیز میتوان گفت؛ هر چند که درباره حکم قانونی عفو از سرایت احتمالی قبل از ایجاد آن، هیچ ماده قانونی ذکر نشده است اما از آن جهت که در موارد مشابهی قانونگذار، ابراء قبل از ثبوت حق را صحیح و قانونی دانسته، میتواند مؤید صحّت عفو در مسأله مورد بحث گردد؛ مثلاً قانونگذار در قانون مجازات اسلامی (مصوّب 1392)، ابراء پزشک قبل از معالجه از صدمات احتمالی را، توسط مریض یا ولیّ وی، موجد اثر دانسته و در ماده 495 مقرر مینماید: «هرگاه پزشک در معالجاتی که انجام میدهد موجب تلف یا صدمه بدنی گردد، ضامن دیه است مگر آن که عمل او مطابق مقررات پزشکی و موازین فنی باشد یا این که قبل از معالجه، برائت گرفته شود و مرتکب تقصیری هم نشود و چنانچه أخذ برائت از مریض به دلیل نابالغ یا مجنون بودن او، معتبر نباشد و یا تحصیل برائت از او به دلیل بیهوشی و مانند آن ممکن نگردد، برائت از ولی مریض تحصیل میشود.» و در تبصره دوم این ماده نیز مقرر میدارد: « ولیّ بیمار اعم از ولی خاص است مانند پدر و ولی عام که مقام رهبری است. در موارد فقدان یا عدم دسترسی به ولی خاص، رئیس قوه قضاییه با استیذان از مقام رهبری و تفویض اختیار به دادستانهای مربوطه به اعطای برائت به طبیب اقدام مینماید» همانطور که مشاهده میشود قانون گذار، صراحتاً اعطای برائت به طبیب، قبل از ارتکاب هر نوع جنایت و صدمهای را صحیح دانسته و موجب برائت ذمّه پزشک از تمام جنایات احتمالی ناشی از معالجه میداند. حال همانگونه که قبلاً به تفصیل گفته شد؛ اگر ابراء طبیب از جنایات احتمالی قبل از اقدام به معالجه، صحیح باشد؛ عفو از سرایت احتمالی قبل از بهبودی کامل جنایت اولیّه، به طریق اولی جایز است؛ بدان جهت که اولاً، برخلاف مسأله ابرا ذمّه طبیب، که کاملاً به نفع بیمار است؛ یعنی مریض جهت رفع بیماری و تامین سلامتی خود، اقدام به ابراء ذمّه طبیب از صدمات احتمالی مینماید تا پزشک اقدام به معالجه وی نماید؛ اما در مسأله مورد بحث، ابراء ذمّه جانی از مسئولیّت کیفری سرایت احتمالی، از باب عفو و تفضّل بوده که در شرع مقدس نسبت به آن، بسیار ترغیب و تشویق شده به گونهای که از جمله عبادات محسوب میشود از اینرو، لازمه ارزش ذاتی عفو در اسلام، این است که در چنین مواردی با استناد به اصالة الصحه، حکم به صحّت چنین عفوی گردد. ثانیاً، ابراء طبیب قبل از معالجه، مشکلتر از عفو سرایت احتمالی قبل از بهبودی جنایت است؛ بدان جهت که ابراء طبیب، ابراء قبل ارتکاب هر نوع جنایت است، یعنی پزشک هنوز به معالجه، هیچ اقدام عملی نکرده است؛ حال آن که در مسأله مورد بحث، جنایت اولیّه واقع شده است یعنی سبب و منشأ سرایت تحقق یافته است که هر آن، ممکن است که منجر به سرایت گردد؛ یعنی احتمال ایجاد سرایت با توجه به ایجاد سبب آن (جنایت اولیّه) در مسأله مورد بحث، به مراتب بیشتر از وقوع صدمات احتمالی ناشی از معالجه است؛ بنابراین وجه اولویّت جواز عفو سرایت احتمالی نسبت به ابراء طبیب، کاملاً نمایان است.
نتیجه گیری
1- با وجود اختلاف نظر فقهی درباره حکم فقهی عفو سرایت احتمالی قبل از بهبودی کامل، مشهور فقیهان با استناد به این که در زمان عفو، هنوز هیچ سرایتی ایجاد نشده، چنین عفوی مستلزم ابراء ما لم یجب است که صحیح نمیباشد. اما در مقابل مشهور، برخی دیگر از صاحبنظران معتقدند چنین عفوی به منزله وصیت است که تا ثلث دیه، صحیح و نافذ بوده و بیشتر از ثلث، موقوف به اجازه ورثه میباشد. در مقابل این دو دیدگاه، برخی دیگر از فقهای معاصر، قائل به صحّت چنین عفوی به طور مطلق هستند.
2- از دیدگاه مختار نویسندگان، قول سوم از نقطه قوّت برخوردار بوده و میتوان به طور مطلق، حکم به صحّت چنین عفوی کرد که قاعدتاً موجب رفع ضمان هر گونه سرایت بعدی از عهده شخص جانی میشود. عمده ادلّهای که تقویت و دفاع از این دیدگاه را یاری مینماید، دلایل ذیل است:
اولاً- از یک سو، عمده دلیل قائلین به عدم جواز عفو آن است که چنین عفوی به ابراء یا اسقاط ما لم یجب میانجامد که صحیح نیست؛ اما چون فرض مسأله در این است که جنایت اولیّه ایجاد شده است، و قبل از بهبودی کامل آن مجنیٌ علیه سرایت احتمالی را مورد عفو قرار داده است؛ بنابراین به جهت وجود سبب و منشأ سرایت (جنایت اولیّه)، سرایتی که مورد عفو قرار گرفته، گرچه هنوز استقرار وجودی پیدا نکرده است اما مشمول حکم وجوب است و نتیجتاً اشکال ابراء ما لم یجب پیش نمیآید.
ثانیاً- عفو از سرایت احتمالی، به مراتب سهلتر از ابراء طبیب قبل از معالجه است، و اگر ابراء طبیب از جنایات احتمالی قبل از اقدام به معالجه، صحیح باشد؛ عفو از سرایت احتمالی به طریق اولی صحیح است.
ثالثاً- کثرت ترغیب و تحریصی که در آیات و روایات نسبت به عفو و گذشت شده است، موجب این گردیده که عفو، از جمله عبادات محسوب گردد و مستلزم این است که در موارد تردید، میتوان با استناد به اصاله الصحه، حکم به صحّت چنین عفوی کرد.
رابعاً- هیچ مانع عقلی و شرعی از جواز چنین عفوی وجود ندارد؛ چرا که مقتضای عموم ادلّه وفای به شرط از یک جهت، و عموم مذمت قول بدون عمل از جهت دیگر، مستلزم این است که عفو از سرایت احتمالی صحیح و موجد اثر باشد.
3- از آنجا که مسأله مورد بحث، مبتلی به بوده، یعنی این امکان وجود دارد که شخص مجنیٌ علیه قبل از بهبودی جنایت اولیه، شخص جانی را نسبت به سرایت بعدی جنایت، مورد عفو قرار دهد پیشنهاد میشود قانونگذار با هدف ایجاد وحدت رویه و جلوگیری از تشتّت آرای محاکم قضایی، به صحّت عفو از سرایت احتمالی و عدم ضمان جانی در قالب ماده قانونی جداگانه ای وجاهت قانونی ببخشد.
متن پیشنهادی از این قرار است: «هرگاه مجنیٌ علیه پس از ایراد جنایت توسط جانی، وی را نسبت به سرایت احتمالی ناشی از جنایت عفو کند صحیح بوده و موجب رفع هرگونه ضمان از شخص جانی میشود».
فهرست منابع
1- ابن ادریس حلّی، محمد بن منصور (1410ق). السرائر الحاوی لتحریر الفتاوی. جلد سوم. چاپ دوم. قم: موسسه النشر الاسلامی.
2- ابن جنید اسکافی، محمد (1416ق). مجموعة فتاوی إبن جنید. چاپ اول. قم: موسسه النشر الاسلامی.
3- ابن شجاع قطان، شمس الدین محمد (1424ق). معالم الدین فی فقه آل یاسین. جلد دوم. چاپ اول. قم: موسسه امام صادق علیه اسلام.
4- ابوالصلاح حلبی، تقی الدین (1403ق). الکافی فی الفقه. چاپ اول. اصفهان: کتابخانه عمومی امام امیر المومنین علیه السلام.
5- اردبیلی(محقق)، احمد بن محمد (1403ق). مجمع الفائده و البرهان فی شرح ارشاد الأذهان. جلد چهاردهم. چاپ اول. قم: موسسه النشر الاسلامی.
6- تبریزی، میرزاجواد (1426ق). تنقیح مبانی الاحکام (کتاب قصاص). چاپ دوم. قم: دار الصدیقه الشهیده سلام الله علیها.
7- جبعی عاملی(شهید ثانی)، زین الدین بن علی (1413ق). مسالک الأفهام الی تنقیح شرائع الاسلام. جلد پانزدهم. چاپ اول. قم: موسسه المعارف الاسلامیه.
8- حرّ عاملی، محمد بن حسن (1409ق). وسائل الشیعه الی تحصیل مسائل الشریعه. جلد بیست و یکم و بیست و نهم. چاپ اول. قم: موسسة آل البیت علیهم السلام.
9- حلّی(علامه)، حسن بن یوسف (1410ق). ارشاد الأذهان الی احکام الایمان. جلد دوم. چاپ اول. قم: موسسه النشر الاسلامی.
10- حلّی(علامه)، حسن بن یوسف (1413ق). قواعد الاحکام فی معرفه الحلال و الحرام. جلد سوم. چاپ اول. قم. موسسه النشر الاسلامی.
11- حلّی(محقق)، جعفر بن حسن (1418ق). المختصر النافع فی فقه الامامیه. چاپ ششم. قم: موسسه المطبوعات الدینیه.
12- سبزواری، سید عبد الأعلی (1413ق). مهذّب الاحکام. جلد بیست و نهم. چاپ چهارم. قم: موسسه المنار.
13- صادقی، جواد (1392). قانون مجازات اسلامی. تبریز: آیدین. انتشارات یانار.
14- صیمری، مفلح بن حسن (1420ق). غایه المرام فی شرح شرائع الاسلام. جلد چهارم. چاپ اول. بیروت: دار الهادی.
15- طوسی(شیخ الطائفه)، محمد بن حسن (1387ش). المبسوط فی فقه الإمامیه. جلد هفتم و هشتم. چاپ سوم. تهران: المکتبه المرتضویه لإحیاء الآثار الجعفریه.
16- طوسی(شیخ الطائفه)، محمد بن حسن (1407ق). تهذیب الأحکام. ج ششم و دهم. چاپ چهارم. تهران: دار الکتب الاسلامیه.
17- طوسی(شیخ الطائفه)، محمد بن حسن (1407ق). کتاب الخلاف. جلد پنجم. چاپ اول. قم: موسسه النشر الاسلامی.
18- عاملی(شهید اول)، محمد بن مکّی (1414ق). غایه المراد فی شرح نکت الارشاد. جلد چهارم. چاپ اول. قم: انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی.
19- فاضل لنکرانی، محمد (1421ق). تفصیل الشریعه فی شرح تحریر الوسیله ( القصاص). چاپ اوّل. قم: مرکز فقهی ائمه اطهار علیهم السلام.
20- فخرالمحقّقین، محمد بن حسن بن یوسف (1387ش). ایضاح الفوائد فی شرح مشکلات القواعد. جلد چهارم. چاپ اول. قم: موسسه اسماعیلیان.
21- فخلعی، محمدتقی (1386). تاملی فقهی پیرامون ماده 268 قانون مجازات اسلامی. مطالعات اسلامی. شماره 75.
22- کلینی، محمد بن یعقوب (1407ق). الکافی. جلد هفتم. چاپ چهارم. تهران: دارالکتب الاسلامیه.
23- موسوی خمینی، سید روح الله (بی تا). تحریر الوسیله. جلد دوم. چاپ اول. قم: موسسه مطبوعات دار العلم.
24- نجفی(صاحب جواهر)، محمدحسن (1404ق). جواهر الکلام فی شرح شرائع الاسلام. جلد چهل و دوم. چ هفتم. بیروت: دار احیاء التراث العربی.
The "amnesty" feasibility study is a possible spread of crime
Abstract
The Islamic Penal Code has been silent on the possibility of a "pardon" of Johnny by Majniyah against the possible future spread of the crime of intentional assault. Reference to authentic Islamic sources and fatwas indicates that the present issue is the source of disagreement among jurists, so that the well-known jurists, mainly because such an amnesty requires our removal, do not consider it correct and remove the guarantee from They do not know the next infection. The second view considers such an amnesty to be a valid will, which is valid and effective for up to one-third of the diyat, and more than one-third of which is subject to the permission of the heirs. In contrast, some other contemporary jurists, without justifying this pardon by will, have absolutely ruled that such an amnesty is correct, which, in turn, guarantees the removal of any further contagion for Johnny.
The present article, with its descriptive-analytical method, while re-reading the jurisprudential principles of the proposed views and using the available documents and approvals, has considered the third promise to be defensible. The proposal of the present article is that the legislature, with the aim of creating the unity of judicial procedure, by adding a legal article, to give legal validity to the "correctness of pardon from contagion and non-guarantee of life".
Keywords: Amnesty, Possible Infection, Primary Crime, Johnny, Majni Alayh, Guarantee Elimination
[1] . «أصحّهما: أن هذه الألفاظ لاغيه، و يلزمه ضمان ما يحدث، فإن إسقاط الشيء قبل ثبوته غير منتظم».
[2] . «إنّ السرایه لم تحصل حال العفو فلایجب مقتضاها ... لأنّ المسبّب لایتقدّم علی السّبب» .
[3] . «لأنّ اسقاط ما لم یجب علی فرض بطلانه انّما هو فی مورد لم یکن لموضوع معرضیه عرفیه للوجوب و الثبوت، و لا ریب فی أنّ المقام له معرضیّه عرفیه لذلک».
[4] - «فلأن الحق أولاً و بالذات لنفس المجني عليه، و حيث انّه لايمكن استيفاؤه جعله اللّه تعالى لوليّه، فإذا أسقطه باختياره فلا موضوع للوليّ، و أما الآيه المباركه و لاتَقْتُلُوا النَّفْسَ الَّتِي حَرَّمَ الله الّا بِالْحَقِّ وَ مَنْ قُتِلَ مَظْلُوماً فَقَدْ جَعَلنا لِوَلِيِّهِ سُلْطاناً فلايُسْرِفْ فِي الْقَتْلِ إِنَّهُ کانَ مَنْصُوراً «مائده: 40»، في مقام إثبات أصل الولايه للوليّ، و لا نظر لها إلى عدم الولايه للمولّى عليه في زمان حياته أصلاً» (سبزواری، 1413، 29، 54).
[5] - « قال ابن الجنيد: و عفو المقتول خطأ عن جنايته كوصيّته يصحّ منها ما يصحّ من وصاياه، فأمّا عفوه عن القاتل عمدا فباطل لايصحّ لوجهين أحدهما انّه عفي عمّا لايملك، و الثاني أنّه وصيه لقاتل عمدا و هي لاتصحّ عندنا» (ابن جنید، 1416، 371).
[6] . البته به طریق اولی بودن قابل مناقشه می باشد زیرا اینکه بیمار ناچار به ابراء طبیب است وقتی در مقابل سایر ضوابط عدم ضمان طبیب قرار می گیرد از آن نمی توان اولویت را استنباط نمود، ضوابطی مانند عدم تقصیر پزشک؛ در حالی که در مانحن فیه جانی ممکن است مرتکب جنایت عمدی شده باشد و یا در جنایت غیر عمدی مقصر باشد. بعلاوه در مورد پزشک، قاعده احسان مبنای عدم ضمان است که در مورد غیر پزشک چنین قاعده ای ممکن است صادق نباشد. برخی نیز اساساً معتقدند قیاس عفو از قصاص یا دیه در جنایات با برائت طبیب، قیاس مع الفارق است و از مصادیق بارز قیاس ظنّی است و دلایل متعددی نیز برای آن بر شمرده اند. نک: فخلعی، 1386، 123.
[7] . «لصحّته قبل الجنايه في قول على عليه السّلام من تطبب أو تبيطر فليأخذ البراءه من وليّه و الّا فهو له ضامن، و إذا صحّ قبل الجنايه و قبل السرايه فبينهما اولى (لأصاله) الصحه (و لانّه) من باب العفو المرغب فيه شرعا فهو من باب العبادات فيناسب الصحه»
[8] - «أمّا كونه إبراء ممّا لايجب، فلا مانع منه بعد قيام الدليل على جوازه و صحّته في بعض الموارد، كالإبراء عن الجنايه للطبيب و البيطار، بل في المقام يكون بطريق أولى، لأنّه هناك كان الإبراء عن الجنايه قبلها، و هنا يكون بين الجنايه و بين السرايه كما هو المفروض» (فاضل لنکرانی، 1421، 442).
[9] . برخی استناد به ادله وفای به عهد را در این مقوله مورد اشکال قرار داده اند، با این تقریر که ادله وجوب وفای به شرط شامل فقط شروطی می شود که شرعاً الزام آور باشند اما در مسأله مورد بحث، التزام به عفو و اسقاط حق غیر شرعاً الزام آور نیست و مشمول ادله وفای به شرط نمی شود (ر.ک: فخلعی، 1386: 126).
[10] - « مع أنّه لا مانع في العقل و الشرع عن سقوط حقّ حتّى بقوله: عفوت عن اثر هذه الجنايه و ان لم يوجد و يكون مؤاخذا بقوله، و يعمل معه بمقتضاه، فإنّ عموم أدله الإيفاء بالشرط - و ذمّ القول بغير عمل، مثل «لِمَ تَقُولُونَ ما لاتَفْعَلُونَ» (صفّ: 2) يشمله» (اردبیلی، 1403، 14، 143).
[11] . «أنّ حقّ القصاص إنّما يكون للميّت ابتداء، لأنّه عوض نفسه، كما أنّ حقّ الاقتصاص في الطرف ثابت للمجنيّ عليه، غايه الأمر إنّ الفرق بينهما هو إمكان استيفاء الحقّ في الثاني للمجنيّ عليه و عدم إمكانه في الأوّل له، و لأجله ينتقل إلى الوارث و عليه فلايكون مرجع العفو إلى إسقاط حقّ الغير و هو الوليّ، بل إسقاط لحقّ نفسه».