«شهریار مندنی پور» با واکاوی تبادل و تقابل بر اساس نظریه تحلیل رفتار «اریک برن»
Subject Areas : فصلنامه تخصصی زبان و ادبیات فارسیرعنا ابراهیمی امین اباد 1 , Kamran Pashaiey fakhri 2 , پروانه عادل زاده 3
1 - دانشگاه ازاد تبریز
2 - Memberof the facculty of Islamic Azaduniversity, Tabrizbranch
3 - داشیار گروه ادبیات داشگاه ازاد تبریز
Keywords: «والد, بالغ, كودك», تبادل و تقابل, شهريار مندنيپور, اريك برن.,
Abstract :
«تحليل رفتار متقابل » مجموعهاي از نظریات نوین روان درمانی در پاسخ افرادی است که در جستجوی حقایق نامحسوس و غیرقابل ادراکی هستند در رابطه با چگونگی ماهیت تبادلات «میان فردی». مقاله حاضر بر اساس نظریات «اریک برن» روان پزشک صاحب مکتب و نظریه پرداز مطرح مطابق با سیستم تحلیل رفتار و بر پایۀ چگونگی تغییر حالات درونی تحت عنوان «والد، بالغ، کودک » که اضلاع هرم داده ها و پرداخت های بنیادین ذهنی شناخته می شوند، به بررسی مولفه های تبادل و تقابل رفتاری در آثار «شهریار مندنی پور» پرداخته است. بررسی تعاملات شخصیت ها و برآورد عملکرد حالات نفسانی «والد، بالغ، کودک» چگونگی جابه جایی اطلاعات ذهن خودآگاه و ناخودآگاه را نشان می دهد و این مهّم که بالاترین بسامد در روابط «درون فردی» و «میان فردی» مختّص حیطه «والد» است و دو مؤلفّۀ «بالغ» و «کودک» بسامد کمتری در مقایسه با مؤلفّۀ غالب دارند. تحقیق حاضر به روش تحلیلی- توصیفی و در پاسخ به این پرسش که مؤلفّه های روان شناختی تبادل و تقابل در آثار داستانی شهریار مندنی پور کدامند؟ به بررسی شخصیت های آثار مذکور بر اساس نظریه تحلیل رفتار «اریک برن» می پردازد. در دوره معاصر ارتباط مفهومی بسیاری از علوم از جمله ادبیات و علم روان شناختی پیوند چارچوب ادبی رمان و تعاملات شخصیت ها را با نظریات و شاخصه های نوین روان پزشکی معاصر نمایان می سازد. داده¬های این تحقیق پس از استخراج، منطبق با نظریه تحلیل رفتار «برن» بررسی شد، آن چه در پژوهش بینارشته ای حاضر و بر اساس واکاوی روابط بر پایه سیستم تحلیل رفتار به دست آمد اشتراک، تناسب موضوعی و تلفیق زیر ساخت های رمان با مؤلفّه های نوین روان شناختی مکاتب معاصر است و این مهّم که در مبادلات رفتاری، حالت «والد» به عنوان حوزه مبدأ شناخته شد و بالاترین بسامد در واکاوی روابط در قالب «والد-کودک» مشخّص گردید.
1. برن، اريك (1393)، بعد از سلام چه ميگوييد، ترجمة مهدي قراچهداغي، چاپ دوم، تهران، پيكان.
2. ____،____ (1394)، تحليل رفتار متقابل، ترجمة اسماعيل فصيح، چاپ هفتم، تهران، نو.
3. پيترسون، جردن (1397)، دوازده قانون زندگي، ترجمة حامد رحمانيان، چاپ سوم، تهران، نوين توسعه.
4. تريسي، برايان (1397)، افكارتان را تغيير دهيد تا زندگيتان تغيير كند، ترجمة حديث دهقان، چاپ دوم، تهران، هفت سنگ.
5. جونز، ون ـ استوارت، يان (1394)، تأملّي در روانشناسي تجربي تحليل رفتار متقابل، ترجمة بهمن دادگستر، چاپ بيستوسوم، تهران، دايره.
6. جيمز، موريل، جنگوار، دورتي (1384)، براي خوشبختي و موفقيّت آفريده شدهايم، ترجمة حسن قاسمزاده، چاپ سوم، تهران، آسيا.
7. دليرپور، پرويز ؛ كاربست مدل تحليل رفتار متقابل در حوزه عمليّات رواني و قدرت نرم در جنگهاي نيابتي جهان اسلام»، نشريهمطالعات سياسي جهان اسلام، پاييز دوره 7، شماره 3، صفحه 100-81.
8. شوپنهاور، آرتور (1398)، هنر هميشه بر حق بودن، ترجمة عرفان ثابتي، چاپ پانزدهم، تهران، ققنوس.
9. فروم، اريك (1398)، آناتومي ويرانسازي انسان، ترجمة احمد صبوري، چاپ سوم، تهران، آشيان.
10. ____ ،____ (1387)، بحران روانكاوي، ترجمة اكبر تبريزي، چاپ هشتم، تهران، فيروزه.
11. ____ ،____(1398)، جامعه سالم، ترجمة اكبر تبريزي، چاپ هشتم، تهران، بهجت.
12. ____ ،____(1360)، فراسوي زنجيرههاي پندار، ترجمة بهزاد بركت، چاپ اول، تهران، پايژه.
13. گلاس، ليليان (1398)، آدمهاي سمّي، ترجمة نهضت صالحيان، چاپ هفدهم، تهران، درسا.
14. ملكيان ،محمّدامين ؛ فاطمه حسيني شكيب؛ سارا خليلي؛ نامههاي هنرهاي نمايشي و موسيقي، پاييز و زمستان (1395)، دوره 7، شماره 13، صفحه109-93.
15. مندنيپور، شهريار (1395)، آبي ماوراي بحار، چاپ هفتم، تهران، مركز.
16. ____ ،____(1389)، ارواح شهرزاد، چاپ ششم، تهران، ققنوس.
17. ____ ،____(1387)، سانسور يك داستان عاشقانة ايراني، آمريكا، كناپف.
18. ____ ،____(1380)، سايههاي غار، چاپ دوم، تهران، همراه.
19. ____ ،____(1397)، موميا و عسل، چاپ سوم، تهران، نيلوفر.
20. ____ ،____(1379)، دل دلدادگي، چاپ دوم، تهران، زرياب.
21. ____ ،____(1379)، راز، چاپ دوم، تهران، سروش.
22. ____ ،____(1397)، هشتمين روز زمين، چاپ دوم، تهران، نيلوفر.
23. ____ ،____(1398)، شرق بنفشه، چاپ شانزدهم، 1398، تهران، مركز.
24. ____ ،____(1398)، ماه نيمروز، چاپ نهم، تهران، مركز.
25. ____ ،____(1399)، هفت ناخدا، چاپ دوم، تهران، مركز.
26. منينگر، جات (1392)، موفقيت با تحليل رفتار متقابل، ترجمة مهرداد فيروزبخت، چاپ دوم، تهران، آگاه.
27. نيچه، فردريش (1399)، اين است انسان، ترجمة سعيد فيروزآبادي، چاپ يازدهم، تهران، جامي.
28. هريس، توماس (1393)، من خوبم تو خوبي، ترجمة بيتا حكمي، چاپ يكم، تهران، نامك.
مجله ادبیات فارسی، دوره 19، شماره 36، زمستان 1402، صفحه 69 - 81 |
«شهریار مندنی پور» با واکاوی تبادل و تقابل بر اساس نظریه تحلیل رفتار «اریک برن»
رعنا ابراهیمی 1، كامران پاشايي فخري2*، پروانه عادلزاده3
1 دانشجوي دكتري زبان و ادبيات فارسي واحد تبريز، دانشگاه آزاد اسلامي، ايران، تبريز،
*2 دانشيار گروه زبان و ادبيات فارسي واحد تبريز، دانشگاه آزاد اسلامي، ايران، تبريز (نويسنده مسئول)
3 دانشيار گروه زبان و ادبيات فارسي واحد تبريز، دانشگاه آزاد اسلامي، ايران، تبريز
نويسنده مسئول : pashaeikamran@yahoo.com
تاریخ دریافت:18/07/1402 / تاریخ پذیرش: 05/12/1402
چکیده
«تحليل رفتار متقابل1» مجموعهاي از نظریات نوین رواندرمانی در پاسخ افرادی است که در جستجوی حقایق نامحسوس و غیرقابل ادراکی هستند در رابطه با چگونگی ماهیت تبادلات «میان فردی». مقاله حاضر بر اساس نظریات «اریک برن»2 روانپزشک صاحب مکتب و نظریهپرداز مطرح مطابق با سیستم تحلیل رفتار و بر پایۀ چگونگی تغییر حالات درونی تحت عنوان «والد، بالغ، کودک3» که اضلاع هرم دادهها و پرداختهای بنیادین ذهنی شناخته میشوند، به بررسی مولفههای تبادل و تقابل رفتاری در آثار «شهریار مندنی پور» پرداخته است. بررسی تعاملات شخصیتها و برآورد عملکرد حالات نفسانی «والد، بالغ، کودک» چگونگی جابهجایی اطلاعات ذهن خودآگاه و ناخودآگاه را نشان میدهد و این مهّم که بالاترین بسامد در روابط «درون فردی» و «میان فردی» مختّص حیطه «والد» است و دو مؤلفّۀ «بالغ» و «کودک» بسامد کمتری در مقایسه با مؤلفّۀ غالب دارند.
تحقیق حاضر به روش تحلیلی- توصیفی و در پاسخ به این پرسش که مؤلفّههای روانشناختی تبادل و تقابل در آثار داستانی شهریار مندنیپور کدامند؟ به بررسی شخصیتهای آثار مذکور بر اساس نظریه تحلیل رفتار «اریک برن» میپردازد. در دوره معاصر ارتباط مفهومی بسیاری از علوم از جمله ادبیات و علم روانشناختی پیوند چارچوب ادبی رمان و تعاملات شخصیتها را با نظریات و شاخصههای نوین روانپزشکی معاصر نمایان میسازد.
دادههای این تحقیق پس از استخراج، منطبق با نظریه تحلیل رفتار «برن» بررسی شد، آن چه در پژوهش بینارشتهای حاضر و بر اساس واکاوی روابط بر پایه سیستم تحلیل رفتار به دست آمد اشتراک، تناسب موضوعی و تلفیق زیر ساختهای رمان با مؤلفّههای نوین روانشناختی مکاتب معاصر است و این مهّم که در مبادلات رفتاری، حالت «والد» به عنوان حوزه مبدأ شناخته شد و بالاترین بسامد در واکاوی روابط در قالب «والد-کودک» مشخّص گردید.
کلیدواژه: «والد، بالغ، كودك»، تبادل و تقابل، شهريار مندنيپور، اريك برن.
Transactional Analysis
[2] Eric Bern
[3] Parent, Adult, Child
1. مقدمه
سیستم «تحلیل رفتار» یکی از اساسیترین و تأثیرگذارترین پیشرفتها در علم روانشناختی معاصر است. این نظریه، توسط «اريك برن» دانشمند صاحب مکتب و برپایه حالات درونی انسان مطرح شد که به مثابهی نظامهای به هم پیوسته ادراک و احساس هستند و تحت عنوان دستگاههای درونی طبقهبندی میشوند: «روان برونی1، روان جدید2، روان قدیمی3» که به ترتیب «والد، بالغ، کودک» نام دارد.
«شهریار مندنیپور» از نویسندگان مطرح معاصر در آثار داستانی خود شخصیتهای متفاوتی را به تصویر میکشد که عوامل درونی شامل اضلاع هرم حالات و عوامل بیرونی، افکار و اعمال هر یک را جهت میدهد.
[1] ExTeropsyche
[2] Neopsyche
[3] Archeopsych
مقاله حاضر به روش تحلیلی- توصیفی پاسخی است به این پرسش که «پربسامدترین حوزههای مبدأ مورد استفاده در تبادل و تقابل در آثار داستانی مندنیپور کدامند؟» نگارنده مقاله با بررسی شاخصههای تحلیل رفتار در رمانهای مذکور به این نتیجه دست یافت که مؤلفه غالب و شاخص تعیین کننده عملکرد شخصّیت در تبادل و تقابل میان افراد حالت «والد» است و در جابهجایی «حالات من1» و تأثیرگذاری این حالات «والد محوری» بسامد بالاتری دارد.
در این پژوهش بازخوردهای انسانی و تنشهای «درون فردی2» و «میان فردی3» طبق فرآیند شناسایی و جداسازی دادههای اضلاع هرم «والد، بالغ، کودک» بررسی میشود. نکته حائز اهمیّت در مقاله بینارشتهای حاضر این است که اشراف بر اصول روانشناختی نوین در تحلیل معاملات رفتاری شخصیتهای رمان، ارتباط مؤلفههای سیستم تحلیل رفتار را با زیرساختهای آثار داستانی تعیین میکند.
آنچه در پژوهش حاضر بر اساس واکاوی روابط در چارچوب سیستم نوین تحلیل رفتار براساس نظّریه برن بدست آمد، ماهیّت انطباقپذیری ادبیّات با مؤلفههای نظریهپردازان روانشناختی است و این مهّم که «والد» به عنوان حوزه مبدأ در مؤلفّههای تحلیل رفتار است.
2. بیان مساله و سوالات تحقیق
زمانی که افراد با یکدیگر وارد تعاملات رفتاری میشوند در واقع فرآیند یک رابطه را طی میکنند که علائم رفتاری خاصی از هر دو طرف صادر میشود، درک و تحلیل کنشها و واکنشها در روابط «میان فردی» در سیستمی به نام تحلیل رفتار متقابل صورت میگیرد سیستمی بر پایة نظریات نوین روان شناختی که افکار، احساس، ادراک و رفتار شخص را در رابطه با آن چه اتفاق میافتد در شرایط زمانی و مکانی خاص تحلیل میکند.
«تحلیل رفتار متقابل» نظریهای است بر پایه حالات درونی انسان تحت عنوان «والد، بالغ، کودک» که طیف وسیعی از ادراکات و احساسات را شامل میشود این واقعیت که انسان در لحظهای که میخواهد تصمیم بگیرد در آن واحدی که مصمم است، مردد نیز هست و تضادی در درون خود دارد و این که در بسیاری از موارد قدرتی از بیرون کنترل ذهن را به دست میگیرد در حیطة سیستم تحلیل رفتار متقابل و بر اساس نظریات و شاخصههای روانشناختی اریک برن تحلیل میشود.
در مقاله حاضر که پژوهش بینارشتهای است با هدف تبیین و تشریح علم نوین و تحلیل رفتار و بررسی عملکرد شخصیتهای آثار داستانی «مندنی پور» بر اساس مؤلفههای سیستم تحلیل رفتار به روش کتابخانهای و تحلیل محتوا رمانهای مطرح نویسنده مذکور مورد بررسی قرار گرفت سوال اصلی تحقیق این است که مؤلفههای تحلیل رفتار متقابل در شخصیتهای آثار «شهریار مندنی پور» و اثر «در» «سفر» کدامند؟ و فرضیه اصلی تحقیق ساختار شخصیتی افراد در حیطة درون فردی و میان فردی و تلفیق ابعاد فردی - اجتماعی شخصیتهای رمان با زیرساختهای شناختی بر پایة سیستم تحلیل رفتار رابطه و کارکرد مستقیم این علم را با ادبیات داستانی نشان میدهد با توجه به مطالب فوق و با بررسی دقیق دادههای تحقیق، چگونگی ارتباط و شاخصههای تحلیل رفتار با مصادیق آثار داستانی مذکور، تبیین و تحلیل شد هر کدام از این مؤلفهها به طور جداگانه مورد بررسی قرار گرفته و پس از بیان مبانی و کلیات تحقیق، منابع مورد پژوهش بر این اساس تحلیل و تشریح شده است.
1. مولفههای تحلیل رفتار متقابل در شخصیتهای آثار "شهریار مندنی پور" کدامند؟
2. لزوم بررسی شاخصههای روانشناختی تبادل و تقابل براساس نظریه "اریک برن" در آثار "شهریار مندنی پور"
3. فرضیه تحقیق
1. ساختار شخصیتی افراد در حیطه درون فردی و میان فردی با مولفههای روان شناختی تحلیل رفتار متقابل در چارچوب هرم حالات درونی "والد، بالغ، کودک" براساس نظریه نوین "برن" ارتباط مستقیم دارد.
2. گستردگی و ماهیت ادبیات و همچنین اشتراک و تناسب موضوعی که با علم روان شناختی نوین دارد، قابلیت بررسی آثار برجسته را مطابق با شاخصههای تعامل بر اساس نظریه تحلیل رفتار نمایان میسازد.
4. پیشینه تحقیق
در زمينة بررسي «تبادل و تقابل» بر اساس نظريّات روانپزشك صاحب مكتب قرن نوزدهم «اريك برن» تحقيقات مستقلي صورت نگرفته است، برخي از مقالاتي كه در رابطه با تحليل رفتار وجود دارند تحت عنوان:
«منِ راوي، بررسي حالتهاي گوناگون من مؤلف در انيميشن با تكيه بر نظريّه تحليل رفتار متقابل اريك برن»، محمّدامين ملكيان، فاطمه حسيني شكيب، سارا خليلي، نامههاي هنرهاي نمايشي و موسيقي، پاييز و زمستان (1395). كه نشان ميدهد مؤلّف در هر مرحله از ساخت انيميشن در كدام يك از حالات دروني من قرار دارد و كدام حالات مغلوب شده است.
«كاربست مدل تحليل رفتار متقابل در حوزه عمليّات رواني و قدرت نرم در جنگهاي نيابتي جهان اسلام»، پرويز دليرپور، پاييز (1397)، كه چگونگي اجرايي عمليات رواني و تأثير آن بر روابط اجتماعي و گفتمانهاي اجتماعي را بر اساس نظريّات «اريك برن» نشان ميدهد.
در پژوهش حاضر، ابتدا مبانی نظری و مؤلفّههای روانشناختی تحلیل رفتار متقابل از دیدگاه «اریک برن» ذکر شده است. پس از طرح شاخصههای تحلیل رفتار در مکتب «برن» در خصوص هرم سهگانه حالات درونی «والد، بالغ، کودک» و مداقّة کامل در خصوص چگونگی تلفیق و تفکیک این حالات در روابط میان فردی، رویة پردازش دادهها و اطلاعات ذهن ناخودآگاه و حدّ و مرز «حالات من» در تعیین مؤلفّههای شناختی «تبادل و تقابل» به طور کامل تبیین و تحلیل شده است. سپس قسمتهایی از مجموعه داستانهای «مندنیپور» که منطبق با مؤلفّة مذکور است مورد بررسی قرار گرفته است که از این حیث بدیع میباشد.
5. روش تحقيق
مقاله حاضر به روش توصیفی- تحلیلی میباشد که منابع و مأخذ مربوط به «تبادل و تقابل» و نظریّات و شاخصههای مکتب روانشناختی «اریک برن» مورد مدّاقة کامل قرار گرفته است. آثار داستانی شهریار مندنیپور مطالعه و بررسی شده و شاخصههای «تبادل و تقابل» از دیدگاه «اريك برن» روانشناس صاحب مکتب استخراج گردیده، مورد تحلیل و آنالیز دقیق قرار گرفته است.
6. مباني تحقيق
«پيشگامان تحليل رفتار متقابل «ضبط شدههاي» مردم را تقسيمبندي كردهاند. آنها با مشاهدة طرز استفادة ما از اين ضبطشدهها، زبان ساده و جديدي براي توصيف آنها ابداع كردهاند. به نظر اين متخصصان شخصيت ما از سه بخش مجزا تشكيل شده است و اين سه بخش كلّ رفتارهاي ما را پوشش ميدهند اين سه بخش يا سه «حالت ايگويي» طبق اصطلاحات تحليل رفتار متقابل، «والد، بالغ، كودك» هستند.»4 (منينگر،1383: 32)
7. «والد، بالغ، كودك» اضلاع هرم حالات سهگانه
حالات «والد، بالغ، كودك» در وجود شخص منشاء محركّها و پاسخها هستند. هر اندازه كه به خصوصيات هر كدام از اين حالات مسلّط باشيم، دادههاي بيشتري از تحليل رفتار متقابل به دست ميآوريم. «والد» مجموعهاي از «بايدها و نبايدها» است كه در گسترۀ سيستمي از اوامر سركوبگر، كنترلكننده، بازدارنده و اعمال فشار جاي ميگيرد. «والد» در اصل واكنشهاي قديمي و قضاوتهاي نهادينه شده در وجود انسان است كه بر اساس جنبههاي انتقادي، حمايتي و ارزشي پايهگذاري شده است كه بدون توجه به گذر زمان و تغيير شرايط، به همان صورت اوليه باقي ميماند. حالت «والد» در واقع همان پدر، مادر يا جانشينان اين دو ميباشد كه براي مدتها كنترل و هدايت افكار و اعمال شخص را به عهده داشتهاند. «بالغ» حيطة گستردهاي است كه نظريات «والد» را ردّ يا تأييد ميكند و پس از بررسي و تفكر و تعقّل بر اساس يك نظام اخلاقي «بالغ»انه تصميمگيري ميكند. «بالغ» در واقع پردازش «داده»هاست، آنچه مرز «بالغ» را از «والد» جدا ميسازد، بررسي موقعيت در شرايط زماني و مكاني است، قضاوتهاي «والد» و اوامر او امكان تداخل در حيطة نفساني «بالغ» مستقل را ندارند. از مؤلفههاي مهّم حالت «بالغ» مسئوليتپذيري و كنترل كنشها و واكنشها است. اطلاعات كافي «بالغ»انه مانع از انعطافپذيري در مقابل «والد» است. وجود اطلاعات و دادههاي واقعي و كارآمد در «بالغ» آلوده شدن او را در حيطهي «والد» به حداقل ميرساند. عملكرد «بالغ» سازندهترين و بهترين عملكرد ممكن است. «بالغ» در اصل همان بُعد وجودي انسان است كه كارآمدترين، منطقيترين و راهبرديترين انتخابها و تصميمگيريها را در حيطهخود دارد، همان حيطهاي كه مفهوم «عاقلانه و بالغانه» را در بر ميگيرد. جنبة «بالغ» پردازش دادهها و اطلاعات، سنجش و قضاوت موقعيّتها در زمان بدون تحت تأثير قرار گرفتن از سوي «والد» و در نهايت يك نظام اخلاقي معتبر كه بر اساس بازبيني افكار، احساسات و كنترل ذهن خودآگاه و ناخودآگاه شكل گرفته است. مولفّة بارز «كودك» واكنشهاي غير «بالغ»انه است. غلبة احساسات گذرا، تعابير منظوردار از اتفاقات، برداشتهاي غيرمنطقي، نداشتن ثبات فكري، واكنشهاي نامناسب و خوب بودنها و نبودنهاي ناپايدار از ويژگيهاي چارچوب حالت «كودك» هستند. اين جنبهدروني همان افكار و احساسات سالهاي نخستين زندگي فرد است كه در اكثر موارد منجر به تخريب يا محدود كردن «بالغ» ميشود.
«به همان شيوهاي كه «بالغ» دادههاي والد را براي تعيين اعتبار يا عدم اعتبار آنها به روز ميكند، دادههاي كودك را نيز به منظور تشخيص اين كه كدام احساسات ميتوانند با اطمينان بيان گردند، به روز ميكند» (هريس، 1393: 61).
8. گذري بر مؤلفههای شناختی «والد، بالغ، كودك»
كودكي كه در اوايل زندگي راههاي غلبه بر ناراحتي و ناكامي را ميآزمايد، «بالغ» خود را تقويت ميكند تا به اكتشاف و تسلّط بيشتري دست يابد. اين امر باعث ميشود به كودكي مستقل تبديل شود كه اعتماد به نفس را تجربه ميكند. از طريق درك صحيح «والد، بالغ، كودك» بهتر ميتوان به محتويات و اندوختههاي اين سه بعد دست يافت. گاهي «بالغ» نهتنها قادر به كنترل رفتار و احساسات نيست بلكه نميتواند عامل اين واكنشها و تغييرات خلق و خو را كشف كند. اين كه «بالغ» گاهي براي مدتي موقّتي دستخوش تغييرات غير قابل توجيهي در افكار و احساسات ميشود ناشي از غلبة حالت «كودك» است، در اين برهه ذهن شخص به سرعت از موضوعي به موضوع ديگر منعطف ميشود و تمركزي بر روي مسائل اساسي ندارد، در اين حالت «بالغ» او به اصطلاح معيوب شده و رفتارش معقول و منطقي نيست. اين مسئله شايد براي مدتي تداوم داشته باشد اما زماني كه «بالغ» مجدداً كنترل رفتار و افكار را بدست گرفته و مديريت كنشها و واكنشها را از سر ميگيرد، شخصيت فرد به صورتي متناسب و متعادل جلوه ميكند.
«بالغ تحت فشار كافي ميتواند تا نقطهاي كه در آن احساسات به شكلي نامناسب عنان اختيار را در دست بگيرند پسروي كند. مرزهاي بين والد، بالغ و كودك شكننده، گاهي اوقات درهم و نامعلوم و در برابر آن دسته از سيگنالهاي وارده كه ميخواهند موقعيتهايي كه ما در روزهاي درماندگي و وابستگي دوران كودكي خود تجربه كرده بوديم را بازآفريني كنند، آسيبپذير هستند. گاهي بالغ آنچنان توسط سيگنال خبرهاي بد محاصره ميشود كه به حد يك تماشاچي در رفتارهاي متقابل پسرفت ميكند، فرد در چنين وضعيّتي ممكن است بگويد: من ميدانستم كه آنچه انجام ميدهم اشتباه است ولي نميتوانستم به خودم كمك كنم.» (همان: 63)
9. تداخل ساختاري در مثلث خودآگاهی و ناخودآگاهی
زماني بدون هيچ دليلي كه فرد از آن آگاه باشد، به سمت يك افسردگي يا هيجانات منفي كشيده ميشود به طوري كه احساس پوچي ميكند و زيستن در نظر وي خالي از هدف و انگيزه جلوه ميكند و هيچ اثري از انرژي دروني ديده نميشود. در اين حالت، جنبه «والد» با تمام فشارات و انتقاداتي كه در خود دارد هجوم ميآورد، «بالغ» تقريباً از كار ميافتد و قدرت تفكّر و تعقل شخص تحليل ميرود. درك آنچه در اين چرخهي تغييرات روي ميدهد منوط به اين است كه دريابيم اين احساسات همان «نهادينه» شدههاي جنبهي «كودك» هستند و اين تنشها و تضادّها در واقع پاسخي هستند به اطلاعات ضبط شدهي قديمي در «والد». در هر كدام از فازهاي افسردگي، خودباختگي و خودكمبيني در اصل گفتگوي دروني به صورت «والد، كودك» است. حالات «والد» قدرت «بالغ» را تضعيف كرده، استقلال فكري او را ميكوبد و دستورات متناقضي را به «كودك» تحميل و صادر ميكند. در تشخيص و درمان مشكلات افكاري، احساسي و انتخابي «بالغ» بايد به بررسي ذهن ناخودآگاه و واكاوي مؤلفههاي تخريبگر «والد» پرداخت. آنچه در درمان شخصيت پوچگرا و بيانگيزه وجود دارد اين است كه «كودك» درونش خيلي زود از پرسيدن «چرا»ها بر ميدارد، در واقع ترس از «والد» سركوبگر او را به انزوا كشيده و همين «والد» كنترل وضعيّت دروني و بازتابهاي بيروني فرد را به دست ميگيرد. اصليترين شاخص درمان در اين حالت كه تحت عنوان «آلوده شدن بالغ» يكي از معضلات تداخل حالات سهگانه دروني است، بازگرداندن «بالغ» به همان وضعيّت اجرايي است كه از آن طرد شده است يعني كنترل ذهن خودآگاه و ناخودآگاه و تفكيك بايدها و نبايدها بر اساس ساختار شخصيتي «بالغ». زماني كه حالت «كودك» تحت سيطرهي «والد» نباشد، «بالغ» به كار ميافتد و به كشف دلايل تغييرات افكار و اعمال ميپردازد. ستايش و سرزنشي كه شخص از خود دارد يا «مديريّت» جنبة «بالغ» به درجة منطقي و متعادل خود ميرسد. «بالغ در واقع بخش رايانهاي شخصيّت انسان است. كار بالغ پردازش اطلاعات است ... بالغ اطلاعات را از والد و مشاهدات خودش دريافت ميكند و بر اساس آنها تصميم ميگيرد. به عبارتي «بالغ» واسطه والد و كودك است» (منينگر، 1383: 38).
اين جملة «آلفرد نورث وايتهد» مصداق بارز اين افكار و رفتار آگاهانه است: «تصوّر برخورداري از آموزش اخلاقي جدا از داشتن بينشي هميشگي نسبت به بزرگي و عظمت غيرممكن است» (هريس، 1393: 161).
اگر برداشت از واژهي «اخلاقي» طيف وسيعي از يك «سيستم ارزشي» باشد و «كسلكننده نبودن» يا در نظر ديگران «جالب توجّه بودن» و «خلاق و مولّد بودن» به عنوان ارزش اخلاقي محسوب شوند، در اين صورت كسي كه اولين برداشتهايش از زيستن، كسلكننده بودن زندگي باشد، خود نيز به عنوان يك عنصر مخرّب عمل خواهد كرد! «والد، بالغ، كودك» در واقع ساختار مشترك تمامي انسانهاست و آنچه اين ساختار بنيادي را از انساني به انسان ديگر متمايز ميسازد، عبارت است از: «1) محتويات «والد، بالغ، كودك» كه در هر شخص منحصر به فرد ميباشد و ضبط تجريبات در هر يك از اين بخشها خاصّ خود آن حيطه ميباشد. 2) عملكرد «والد، بالغ، كودك.» (همان: 142)
«اگر من با شما ارتباط برقرار كنم ميتوانم از هر يك از سه حالات نفساني خود كه انتخاب ميكنم شما را مورد خطاب قرار دهم و شما نيز ميتوانيد با هر يك از حالات نفساني خود پاسخ دهيد ... زماني كه من و شما در يك رابطة متقابل قرار ميگيريم، من با علائم رفتاري خاصّ خودم حضور شما را درك ميكنم و شما نيز با علائم رفتاري خود حضور مرا درك ميكنيد.» (جونز، استوارت، 1389: 24)
زماني كه «والد، بالغ، كودك» از هم جدا نيستند و به نوعي در حيطة يكديگر تداخل دارند «آلودگي بالغ» به وجود ميآيد و اين در حالي است كه نظم و صحّت عملكرد حالات سهگانه منوط به اين است كه به طور مجزّا عمل كرده و هيچگونه تأثيرگذاري و تأثيرپذيري نداشته باشند.
آلوده شده |
ايدهآل |
(هريس، 1393: 143)
10. ماهیّت و عملکرد «والد، بالغ، کودک»، مثلث وادارنده و بازدارنده
1-10- مديريت «كودك ـ والد»
«بالغ فقط حقايق را در نظر ميگيرد. «بالغ» در نقش ميانجي «والد و كودك» اطلاعات هر دو را بررسي ميكند و قابل اجرا بودن يا نبودن آنها را ميسنجد.» (منينگر، 1383: 38)
«بالغ بعد از والد و كودك توسعه مييابد و به نظر ميرسد زمان سختي را براي جبران اين تأخير در سراسر زندگي پيش رو داشته باشد. والد و كودك مدارهاي اوليه را اشغال ميكنند و تمايل دارند به طور خودكار در پاسخ به محركها پيشقدم شوند. در نتيجه نخستين راه براي قدرتمند ساختن بالغ حساس بودن نسبت به علايم والد و كودك است. احساسات برانگيخته شده سرنخي است از اين كه كودك گرفتار شده است. شناخت كودك درون و حساس بودن نسبت به احساس خوب نبودن خود، نخستين ضرورت براي پردازش دادهها در بالغ است. آگاه بودن به اين كه «اين كودك من است كه حسّ خوب نبودن دارد» باعث ميشود در اعمال خود از نسبت دادن احساسات به عوامل بيروني خودداري كنيم ... يك راه براي تمرين شناسايي والد ـ كودك، نظارت بر گفتوگوهاي دروني است ... هنگامي كه كسي قادر باشد بگويد «اين والد من است» يا «آن كودك من است» با بالغ خود دارد اين تمايز را قايل ميشود، بنابراين با همان فرآيند پرسشگري به سمت بالغ تغيير وضعيت داده است. انسان تنها با اين پرسش ساده كه «چه كسي دارد واكنش نشان ميدهد؟» قادر است آرامش و تسكين آني در يك موقعيت استرسزا را احساس كند.» (هريس، 1393: 136)
نحوه آگاهي شخص از محتويات «والد، بالغ، كودك» در واقع تسلّط وي را بر دو حيطه «والد ـ كودك» بيشتر ميكند. كنترل «والد ـ كودك» حالت «بالغ» را مستقلتر، قدرتمندتر و اثرگذارتر ميسازد.
2-10- شالوده «بالغ» مستقل
اين كه «بالغ» بتواند تصميمات سازنده در مورد ارزشهاي اساسي بگيرد، مستلزم «زمان» ميباشد. اين تصميمات در واقع پايه و اساس «بايد»ها و «نبايد»ها را تشكيل ميدهند. شرط برقراري يك رابطة متقابل سازنده، وجود «بالغ» مسلّط و حاكم بر اوضاع هست. «بالغ» در اصل به برآورد اطلاعات ميپردازد و ميتواند يك نظام ارزشي به وجود آورد كه شامل تمامي روابط و تعاملات ميشود. بر خلاف حالت «كودك» جنبه «بالغ» ميتواند با تسلّط بر پيامدها و عواقب، سير كنشها و واكنشها را كنترل كند و بر خلاف حالت «والد» كه چارچوب غير قابل نفوذي دارد، «بالغ» ميتواند آگاهانه و بدون آن كه يك حكم «والد»انه صادر كند، با حفظ رويكرد و مسئوليت به سرانجام مطلوب برسد. فردي كه در موقعيتهاي مختلف موفق عمل ميكند، به طور تصادفي به نتيجة مطلوب نميرسد، بلكه «بالغ» محافظهكار او با محاسبات دقيق در واقع ادراكات سريع و واكنشهاي منطقي و متناسب را در خود ذخيره دارد.
«كار «بالغ» اصولاً تبديل محركها به اطلاعات و سپس پردازش و طبقهبندي آنها بر اساس تجربيّات قبلي است ... » «بالغ» يك كامپيوتر پردازندة دادههاست كه پس از محاسبه اطلاعات كسب شده از سه منبع يعني «والد»، «كودك» و دادههايي كه «بالغ» جمعآوري كرده و ميكند، به اخذ تصميمات ميپردازد. يكي از وظايف مهّم «بالغ» بررسي دادههاي موجود در «والد» است براي آن كه ببيند آيا اين دادهها درست و همچنان قابل اجرا هستند يا نه، سپس آنها را ميپذيرد يا رد ميكند. وظيفة ديگر آن بررسي «كودك» براي مشاهده اين نكته است كه آيا احساساتي كه در آن وجود دارد با حال حاضر زندگي او تناسب دارد يا خير و آيا از قديم و صرفاً در واكنش به دادههاي كهنة «والد» آنجا جمع شدهاند يا خير. هدف نه رهايي از «والد» و «كودك» و تخريب آنها بلكه آزاد بودن براي بررسي و واكاوي اين مجموعههاي اطلّاعاتي است» (همان: 59).
11. ساختار کاربردی سیستم تحلیل رفتار متقابل در مکتب «اريك برن»
«جدا كردن انگارهي رفتاري ـ احساسي يك شخص از شخص ديگر، در تشخيص حالات من، «تحليل ساختاري» ناميده ميشود» (برن،1393: 19).
از خصوصيات بارز سيستم تحليل رفتار، ايجاد تغيير در واكنش به محركهاي جديد يا تكراري و انتخاب آزادانه و آگاهانه از ميان گزينههاي موجود ميباشد. در چارچوب زيستي انساني كه اضلاع هرم وجودي او «والد، بالغ، كودك» ميباشد، داشتن آزادي براي انتخاب يا تغيير هدف شرط اول است. اين آزادي از دانستن حقيقت دربارة آنچه در «والد» و «كودك» ميگذرد و چگونگي ارسال اين دادهها به رفتارهاي متقابل روزمره است كه رشد ميكند. آزادي مذكور منوط به داشتن اين آگاهي است كه شخصي كه با او در تعامل هستيم يك «والد»، يك «بالغ» و يك «كودك» دارد. يكي از معضلات رفتاري متداول اين است كه اغلب تصميمگيريها بدون درك صحيح از واقعيّات صورت ميگيرد و اين ادراك و اشراف در حيطه مسئوليت «بالغ» قرار دارد. قائل شدن به اين نظريّه كه انسان آزاد و مختار نيست، در واقع او را از آنچه از وي صادر ميشود سلب مسئوليت ميكند، و اين همان نفي تعهّد و مسئوليتپذيري «بالغ» است. جايگاهي كه كنشها و واكنشها در آن جاي دارد «بالغ» است، در واقع همان كامپيوتر پردازش اطلاعات.
«تحليل رفتار متقابل روشي است براي بررسي يك رفتار متقابل كه در آن «من كاري در مورد شما انجام ميدهم و شما در پاسخ عملي انجام مي دهيد.» ... در عين حال تحليل رفتار متقابل روشي است براي دستهبندي و سازماندهي اطلاعات به دست آمده از تجربه و تحليل اين رفتارهاي متقابل در قالب كلماتي كه براي هر كسي كه از آنها استفاده ميكند تعريف و مفهوم يكساني داشته باشد. اين زبان مشترك به روشني يكي از مهّمترين پيشرفتهاي اين سيستم است» (هريس، 1393: 36).
با استناد به نظرية فوق، در خصوص مسائل شخصي و تنشهاي تعاملي و ارتباطي، علت اين كه نميتوان راهحل اساسي براي مشكلات يافت اين است كه نميدانيم درگير مبادلات رفتاري شدهايم. چرا كه تغيير الگوي رفتاري ما موجب تغيير مسير مبادلات رفتاري ما با ديگران ميشود. اين كه منتظر تغييرات رفتاري ديگران هستيم و حتّي سعي در اين تغيير داريم در اصل نتيجة معكوس به دنبال دارد. تحليل رفتار متقابل، ساختاري است كه قدرت تأثير رفتار ما بر ديگران و بالعكس اثرگذاري رفتار ديگران بر ما را ثابت ميكند و در نهايت منجر به هماهنگ كردن كنشها و واكنشها با اهداف و مقاصد ميشود. آنچه تحت عنوان نظام منطقي اخلاقي بررسي ميشود در سيستم تحليل رفتار متقابل در چهارچوب ارزشها، بايدها و نبايدها در هرم «والد، بالغ، كودك» مورد تجزيه و تحليل قرار ميگيرد. وجود يك ايدة هدفمند، سيستم نظاممند، ساختار كاربردي در شبكة تحليل رفتار متقابل، چگونگي بهبود بخشيدن به ارتباط درونفردي و ميانفردي و حتّي فراتر از آن ارتباط جهاني را در طيفي وسيع از سيستم روانشناختي از حالات دروني «والد، بالغ، كودك» نشان ميدهد. «روانپزشكي اجتماعي (Social Psychiatry) به منظور مطالعهي جنبههاي مختلف روانپزشكي يك تبادل خاص است يا مجموعهاي از تبادلها كه بين دو شخص يا اشخاص متعدّد در زماني معين و در مكاني معين صورت ميگيرد» (برن، 1394: 2).
12. «تبادل و تقابل» در سیستم تحليل رفتار
«اريك برن، نوع ديگري از رابطة متقابل با پيامهاي نهاني را توضيح ميدهد و آن را تبادل و تقابل مينامد. گاهي ممكن است شما را با يك محرك «بالغ» به «بالغ» در سطح اجتماعي مورد خطاب قرار دهم ولي پيام نهاني «بالغ» من به «كودك» شما است در اين صورت اميدوارم كه دعوت مرا بپذيريد و با «كودك» خود پاسخ دهيد ... پيامد رفتاري يك رابطة متقابل با پيامهاي نهاني در سطوح روانشناختي مشخص ميشود نه در سطح اجتماعي. برن تأكيد بر اين دارد كه حتماً در سطح روانشناختي مشخص ميشود نه اين كه ممكن است مشخص شود. او بر اين باور است كه وقتي افراد در دو سطح با يكديگر رابطه برقرار ميكنند، آنچه كه عملاً اتفاق ميافتد هميشه پيامد آن پيامهاي پنهاني است. اگر بخواهيم يك رفتار را خوب بفهميم ميبايست توجه كامل و خاصّ به سطح روانشناختي رابطه داشته باشيم» (جونز، استوارت، 1389: 142).
«هر نوع رابطة متقابل همراه با پيامهاي نهاني كه در آن رابطة «بالغ» به «بالغ» يعني پيامهاي اجتماعي، تبادلات روانشناختي بين «والد» و «كودك» را بپوشاند يك رابطة متقابل دوگانه ناميده ميشود. مبادلات نهاني پيچيدهترين مبادلاتاند. تفاوت آنها با مبادلات مكمّل و متقاطع در آن است كه در اين مبادلات بيش از دو حالت نفساني دخالت دارد: وقتي يك پيام نهاني ارسال ميشود در پس پرده يك مبادله از نظر اجتماعي قابل قبول پنهان ميشود. مثلاً هدف در عبارت «ميايي برويم نقاشيهايم را به تو نشان دهم؟» كه دعوتكننده قصد ديگري دارد، همين است. در اين مورد «بالغ» يك چيز ميگويد در حالي كه «كودك» با كنايه پيام ميفرستد» (جيمز، جنگوار، 1384: 60).
آنچه از شاخصههاي روانشناختي نظريهپردازان بر ميآيد اين است كه در تبادل و تقابل، شخص غالب نوع تعامل را انتخاب ميكند كه از نوع «والد ـ كودك» و يا «بالغ ـ كودك» خواهد بود. «والد» امركننده يا «بالغ» كنترلكننده در لايهي زيرين رابطة متقابل، در واقع «كودك» مطيع و سازگار طرف ديگر رابطه را تحت نفوذ در ميآورد، هرچند ظاهر تعامل به صورت «بالغ ـ بالغ» ميباشد و دو فرد به اصطلاح عاقل و بالغ باهم در ارتباط هستند ولي يك سوي رابطه در اصل «كودك» انعطافپذيري است كه نتيجه را به «والد» يا «بالغ» طرف مقابل واگذار ميكند. تصوير زير تبادل و تقابل همراه با پيامهاي نهاني را نشان ميدهد.
پاسخ |
محرّك روانشناختي |
محرّك اجتماعي |
(جونز، استوارت، 1389: 142)
«ما خيلي زود درگير گذشتهها و مبادلات رفتاري «والد ـ كودك» ميشويم. وقتي طرف مقابل ما كسي است كه سن و ساير خصوصيات او به يكي از والدين ما ميخورد، از زمان حال فاصله ميگيرد و براي دقايقي يا ساعاتي به گذشتهها بر ميگرديم» (منينگر، 1383: 134).
در تبادل و تقابل در واقع نوعي بازي رواني بين دو فرد بالغ در جريان است كه «كودك» مطيع و سازگار را در شخصي كه «بالغ» ناكارآمد دارد، به پذيرش وا ميدارد. معمولاً اين تعامل با نوعي سرزنش و تحقير همراه است كه هرچند پيامهاي ردّ و بدل شده ميان دو طرف به ظاهر در سطح اجتماعي و «بالغ ـ بالغ» ميباشد، در اصل «والد» يا «بالغ» شخص سركوبگر در طيّ يك بازي رواني، جنبة «كودك» طرف مقابل را خطاب قرار داده و او را مجبور به پذيرش خواسته و هدف خود ميكند. نمونهاي از تبادل و تقابل: «فروشندهاي كه ميخواهد يك مشتري را به قلاب بيندازد و او را تحريك به خريدن كند. فروشنده: «البته اين دوربين بهترين نوع دوربين است ولي حدس ميزنم كه بيش از بودجه شما باشد.» مشتري (با غرور): «من ميخرمش» (جونز، استوارت، 1389: 142)
در مثال مذكور سطح اجتماعي كه در ظاهر تبادل ديده ميشود، در اصل نوعي سطح روانشناختي است كه «بالغ» فروشنده با محرّك رواني وارد عمل شده و محرّك يك تبادل و تقابل را به مشتري وارد كرده و او را وادار ميكند كه با حالت نفساني «كودك» خود پاسخ دهد، در نهايت هم در «به قلّاب انداختن» حالت «كودك» مشتري و تحريك او براي انجام معامله، موفق عمل ميكند.
13. شهريار مندنيپور
«مندنيپور» يكي از نويسندگان مطرح معاصر است كه سبك شاخصي در رماننويسي دارد. وي در سال 1335 در شيراز متولد شد و يكي از شاگردان مشهور هوشنگ گلشيري است. براي مدتّي سردبير هفتهنامة توقيف شدة «عصر پنجشنبه» بود و با انتشار اولين مجموعه داستانش به نام «سايههاي غار» با فضاي مهآلود، زبان و فرم جديد، چالشي تازه در نوشتار فارسي آغاز كرد. زباني مختصّ خود دارد كه تغزلّي، حسي ـ شهودي است و به دنبال تازه كردن فرمهاست. مندنيپور از داستاننويسان موفق نسل سوم است كه داستانهايش از لحاظ فرم و زبان از اهميّت قابل توجه و تأثيرگذار برخوردار است. مهمترين آثار وي: «سايههاي غار» نخستين مجموعه داستان منتشر شده از مندنيپور است، اوليّن تجربه در حيطة داستاننويسي كه مجموعهاي است از شخصيتهاي متفاوت در طبقههاي اجتماعي مختلف كه فرهنگ و سبك گفتاري و رفتاري مختّص هر طيف از جامعه را به خوبي نمود داده است. در واقع با اين مجموعه رسماً وارد فضاي ادبيات داستاني ايران شد. «هشتمين روز زمين» مجموعه داستاني كه قدرتي در باورپذير جلوه دادن تمام روايتهايش در رگههاي مضموني آخر زمان نشان داده است. «موميا و عسل» مجموعهاي شامل سيزده داستان كوتاه است كه كاركردهاي زبان و نحوة به كارگيري آن در اين كتاب شهود كامل دارد. در تمامي بخشها شاهد رمز و رازهايي هستيم كه در واقع نويسنده براي كشف معمّاها، خواننده را از هزار توي پيچيدة عواطف، هويت و تجربهي شخصيتهاي داستاني عبور ميدهد. «شرق بنفشه» مجموعه داستاني شامل نه داستان كوتاه است كه عمدتاً مضموني عاشقانه دارد مثل بسياري از آثار نويسنده اين مجموعه هم مملّو از ابهام و رمزنگاري است. «هزار و يك سال» داستان شش خواهر و شش برادر ستارهاي است كه به دنبال كشف صداهايي هستند كه از زمين به گوش ميرسد. هر هزار و يك سال اين حادثه تكرار ميشود. «ماه نيمروز» مجموعهاي شامل هشت داستان كوتاه است كه محور اصلي آن غم و تنهايي، غربت و دلتنگي از دست دادن عزيزان ميباشد. «آبي ماوراي بحار» مجموعهاي از يازده داستان كه در ارتباط با حوادث يازده سپتامبر 2001 ميباشد كه مرتبط با افرادي است كه به نحوي با اين حوادث در ارتباطند. «دل دلدادگي» رماني است متشكّل از سه بخش كه مربوط به حوادث انقلاب، سالهاي جنگ و زلزلة رودبار كه به بخش اول كمتر پرداخته شده است. «هفت ناخدا» مجموعهاي است كه محور اكثر داستانهايش، خشونت است. «سانسور يك داستان عاشقانهايراني» رماني است كه به زبان انگليسي منتشر شده است و روايت عاشقانة «دارا و سارا» ميباشد. «ارواح شهرزاد» كتابي است دربارة «سازهها، شگردها و فرمهاي داستان نو».
«اريك برن، نوع ديگري از رابطة متقابل با پيامهاي نهاني را توضيح ميدهد و آن را «تبادل و تقابل» مينامد. گاهي ممكن است شما را با يك محرّك «بالغ» به «بالغ» در سطح اجتماعي مورد خطاب قرار دهم ولي پيام نهاني «بالغ» من به «كودك» شماست. در اين صورت اميدوارم كه دعوت مرا بپذيريد و با «كودك» خود پاسخ دهيد» (جونز، استوارت، 1394: 42).
«رستم مرا كشاند سرِ زمينش كه ببين امسال چه محصولي دارم. گفتم: خوب نيست. يك خوشه كند و دانههايش را گرفت و شمرد. سيزده تا. گفت: پر است. گفتم: اندازة صدقه است. رفت وسط گندمها دستهايش را باز كرد كه مثلاً نشانم بدهد و هوار كشيد: تو اصلاً ميداني چه جاني كندهام اينجا، تو كه از شهر آمدهاي. گفتم: بدانم يا ندانم اين خاك ديگر مرده، نفس نميكشد، با كود و آبش هم درمان نميشود. بهش برخورد. خيز برداشت طرفم» (مندنيپور، 1397: 15).
ـ آنچه راوي را موفّق به تحريك «كودك» مخاطب ميكند ناديده انگاشتن نتيجه و بازدهي است كه «بالغ» مخاطب بر آن تأكيد دارد «تو اصلاً ميداني چه جاني كندهام اينجا». در واقع «بالغ» راوي با برانگيختن خشم حالت «كودك» مخاطبش و تنها با يك مكالمة به ظاهر ساده ميتواند تدّبر و تعقّل را از «بالغ» مخاطب ساقط كند و با تحريك جنبة «كودك» در «رستم» طبق خواستة خود پيش برود. اين كه «خيز برداشت طرفم» ميتواند بهترين گزينه باشد براي سلب اعتماد و كمرنگ كردن هويت «بالغ» در «رستم».
«افرادي كه داراي هويّت قوي نيستند به آساني از يك «حالت من» به «حالت من» ديگر ميلغزند. به عبارت ديگر داراي حدّ و مرز «حالات منِ» سست هستند. «كودك» و «والد» اگرچه هر دو ضعيف ميباشند ولي به سهولت، چه به طور تدريجي يا به طور ناگهاني ميتوانند به درون حد و مرز «حالت من بالغ» نفوذ كنند و «خود واقعي» تحت فشار روحي جابهجا ميشود» (برن، 1394: 45).
«سه سال پيش روزي كه زن با انگشتهاي سفيدش به ميلهها چنگ زده بود، عيدي قربان به او گفته بود خانة شما آفتاب حياط ما را گرفته و باغچهاش را نشان داده بود. انگشت زن طرف لاله عبّاسي دراز شده بود و همين اشاره پنهان از چشم ديگران حسّ صميميّت و گفتوگويي بيكلام را با آن بيوة خانهنشين در قلب عيدي كاشته بود. هرچند فردا روز دلنگران شد كه شايد زن از حرف او رنجيده باشد و در طول يك هفتهاي كه دريچة آن سوي كوچه تاريك بود، خود را با عذاب تا صبح بيدار نشستن پاي لالة عباسي مجازات كرد» (مندنيپور، 1397: 29).
ـ مرد عاشق با «بيدار نشستن پاي لالة عباسي» به دعوت «بالغ» مخاطب خود پاسخ مثبت ميدهد. حالت «كودك» مرد با تأثيرپذيري عاطفي و احساسي از برخورد زن، قدرت گرفته و تفكّر و اراده را از «بالغ» ساقط ميكند و اين واكنش به دلخوري «بالغ» زن، دستآويزي ميشود كه بيوة خانهنشين را سريعتر به هدف برساند.«اگرچه علايم بيماري ممكن است ناشي از تضّاد يا تباني يا آلودگي بين «حالات من» مختلف باشند، ولي هر علامت نمايشي از يك «حالت من» واحد و مشخّص است ـ چه فعال چه تحريم شده ـ بنابراين در تحليل ساخت اولين كار از نظر نشانهشناسي اين است كه تشخيص داده شود كدام «حالت من» واقعاً اين علامت را از خود نمايان ميسازد» (برن، 1394: 58).
«پسر كوچكتر ميناليد: آخر چرا پدر ... قول ميدهم تحصيلم كه تمام شد برگردم، فقط مبلغي جزئي آنجا بدهكارم، يك سال ديگر تأمينم كن. چه اصراري داري توي اين پستوها و سردابهها بپوسم. من اينجا ميميرم. پدر با انگشت به علفهاي هرز روييده بر كاهگل بامها اشاره ميكرد و ميگفت: تو همين حالا هم مردهاي ... نگاه كن ... گوش بده» (مندنيپور، 1397: 68).
ـ «بالغ» پدر با اشاره به «علفهاي روييده بر كاهگل بامها» حالت «بالغ» پسر را پس زده و با اشارههايي به نبودن و نزيستن، حس ترس را در «كودك» وي بر ميانگيزد. در واقع «بالغ» پدر يقين دارد كه تسلّط بر «كودك» مخاطبش تنها با تضعيف اراده و هدف وي ممكن است و اين سركوب جز با پوچانگاري و توهّمبخشي به خواست او ميّسر نيست. «نكتهمهّم هنگام بررسي عملكرد بالغ، توجه كردن به فرآيند تصميمگيري است نه توجّه كردن به تصميمات. كيفيت بالغ به دقت تصميمات و مناسب بودن تصميمات اين نظام پردازشگر اطلاعات بستگي ندارد بلكه شيوة بالغ براي استفاده از اطلاعات موجود است كه كيفيّت آن را تعيين ميكند. كودكي كه مستقل فكر كردن را ياد ميگيرد يك ظرفيّت بالاي رايانهاي كسب ميكند هرچند تجارب يا به زبان رايانه، دروندادهايشان هنوز امكان عملي كردن تصميماتش را نميدهند» (منينگر، 1383: 39).«به هدايت گفتم: گم شد، ميدانست من دنبالشم ولي اعتنا نكرد چرا؟ پس براي چي آن چهارشنبه خودش خواست فالش را ببينم ... بازيام دادنه؟ تو ميداني. خيلي ميداني بهم بگو. هدايت زل زد به چشمهاي او. اوّلش يك عالمه رؤيا و گل و بعد كه كار تموم شد دروغ و خيانت. آدمها يك چيزي دور از دسترس خيال كردهان اون بالا. اسمش رو هم گذاشتن عشق، زور ميزنند كه بهش برسن.» (مندنيپور، 1398: 70)آنچه حسّ دوست داشتن و اعتماد را در «كودك» مخاطب بر ميانگيزد جلب توجه و محبّت اوست. حالت «كودك» با تحت تأثير قرار گرفتن در مقابل ابراز احساسات، خيالپردازي و حرفهاي عاشقانه، قدرت تمييز را از «بالغ» سلب كرده و به دعوت مخاطب خود پاسخ مثبت ميدهد، اين كه «ميدانست من دنبالشم ولي اعتنا نكرد» در واقع تسلّط معشوق را بر «كودك» عاشق نشان ميدهد كودكي كه در دام «يك عالمه گل و رؤيا» گرفتار شده است!«كودك در واقع همان واكنشها و پاسخهاي هيجاني ما ميباشد. كودك يكي از بخشهاي جالب شخصيت است. خودانگيختگي، باز بودن و پذيرش برخي از ويژگيهاي كودك هستند. «كودك» درون ما بخشي از ما است كه طبيعي و آزاد رفتار ميكند و ذخاير ژنتيكي و گرايشات زيستشناسي را پوشش ميدهد. «كودك» سر به راه نيز به گفتة برن (Berne) رفتارهاي ما را با انتظارات و تأثيرات والد هماهنگ ميكند» (منينگر، 1394: 58).
«ـ سلام جناب طاووسي!
ـ كجا بودي امروز ... همهشان را اخراج ميكنم. كاري ميكنم بيفتند به لبوفروشي ...
ـ باران بدي ميآيد انگار نميخواهد تمام شود.
ـ هشت دقيقه به هشت مانده ... مگر تو نميخواهي اخبار بخواني؟
ـ باران خيلي بدي است. همه جا را خيس كرده. ديوارها تا نصفه ...
ـ تو هم با آنها هستي پس ... چقدر احمق بودم من. تو هم ...؟
ـ برفپاككن ماشينم اصلاً حريف نميشد. باران چرتي است ... نميداني چه باران بدي ميآيد جناب طاووسي! اين جا نشستهاي نميداني ...» (مندنيپور، 1398: 225).
ـ مخاطب به قصد فريب «كودك» طاووسي سعي در دور كردن حالت «بالغ» او از اهميّت مسئله و سوق دادن توجه او به اتفاقات روزمرگي و عادي را دارد «نميداني چه باران بدي ميآيد» در واقع خطاب به حالت «كودك» طاووسي است براي اغفال او تا جايي كه متوجه گذر زمان و از دست دادن فرصت نشود. «اين كتابخانه «بوف كور» ندارد. من توي خانه داشتم. نفهميدي چرا از فرداي همان روز، يك كسي عصر بغل در «حافظيّه» پنجاه شصت كتاب روي زمين چيده ميفروشد، بوف كور هم دارد. چند روز گذشتي و اصلاً نديدي. هركس آمد خواست، گران گفتم. بعضي از كتابهايم را خريدند مجبور شدم تكّههاي جگرم را بفروشم كه كسي شك نكند. روز هفتم بود كه ديدي.
ـ براي شما ده تومان خانم. پول يك نخ سيگار. با دقت بخوانيدش خانم. خيلي بادقت بخوانيدش» (همان، 1398: 9).
ـ هرچند ظاهر قضيّه ارتباط «بالغ ـ بالغ» را نشان ميدهد امّا بطن تعامل رابطة «بالغ ـ كودك» است. اين كه «كتاب روي زمين چيده ميفروشد» در واقع دامي است كه براي «كودك» مخاطب چيده شده به منظور جلب توجه و محبّت او. يعني آنچه مورد نياز و علاقة اوست فراهم شده تا «بالغ» فروشنده به راحتي و غيرمستقيم بتواند او را اغفال كرده، به هدف خود برسد.
«تمركز بسياري از اعمال، پذيرش «كودك»انه تعصّب به عنوان عملي از روي باور است و اين كار اگر نگوييم با حذف كردن، توسط محدود ساختن دخالت «بالغ» به انجام ميرسد» (هريس، 1393: 310).
«ـ شما دل مرا زنده كردهايد. اميدوارم كردهايد كه تمام نشده.
ـ راستي خوشحاليد؟
ـ بله بانو. كي ميرويد؟
ـ همين زوديها. برايتان حتماً نامه مينويسم.
ـ ممنونم بانو. حالا بياييد به اين اطلسي نگاه كنيم. به اسم شما اينها را كاشتهام. ميبينيد چطور گلبرگهايشان جلوي نسيم خم ميشوند. اين رنگهايشان ...
ـ رنگ دل شما هستند. اصلاً دل خود شما هستند.
ـ نه بانو شما كه دل مرا نديدهايد.
ـ هستند، من ميگويم باشند، هستند.
ـ شما فكر مرا خواندهايد؟
ـ نه هميشه، گاهي» (مندنيپور، 1398: 57).
ـ راوي با فراهم كردن يك ديالوگ احساسي سعي در مكالمه با «كودك» بانو را دارد. اين كه «به اسم شما اينها را كاشتهام» آغازي است براي مكالمة «بالغ» او با «كودك» مخاطبي كه شيفتة اطلسيهاست و اين «كودك» به آرامي تحت تأثير صحنهاي قرار ميگيرد كه مخاطب وي براي پيشبرد خواستههايش فراهم آورده و در واقع با آگاهي از زباني كه مختصّ حالت «كودك» است وي را مجذوب ميكند.
«زماني كه «بالغ» درگير ايجاد يك سيستم علت و معلول ميشود در اين زمان بحراني، اگر ناسازگاريها و تناقضات شديد وجود داشته باشد، «كودك» ممكن است تسليم پيچيدگيهاي فكري ساختار عليّت شود و ممكن است در عوض به جاي توجه به رابطة موضوعات و رويدادها به اين نكته بپردازد كه در آن لحظات چه اتفاقي دارد براي او ميافتد» (هريس، 1393: 157).
«عطا سر به اطراف چرخانده بود.
ـ چقدر ميترسي، تو خيلي ميترسي. ميداني؟
از جا بلند شده بود آمده بود جلوي عطا ايستاده بود.
ـ دستت را ببينم.
عطا دستها را مشت كرده بود، حس كرده بود كه اگر پشت دستها و آن دو انگشت معوّج و كج شدة بيناخن را نشان بدهد، انگار برهنه شده ... قاه قاه خنديده بود سالومه. دست دراز كرده بود كه دست عطا را بگيرد. عطا قدمي عقب رفته بود» (مندنيپور، 1398: 112).
ـ ترس يكي از مختصّات جنبة «كودك» در هر فرد بالغي است و اين ترس در وجود «عطا» دستآويزي است براي مخاطب كه وي را جهت رسيدن به هدف خود تضعيف كند. قدرت تفكّر و صلابت «بالغ» با غلبة ترس «كودك» پسروي كرده و زمينه براي «بالغ» قدرت يافتة «سالومه» جهت تسلّط بر حيطهي «كودك» مخاطب فراهم ميشود. «تو خيلي ميترسي» همان تثبيت وحشتي است كه در «كودك» سرخوردة «عطا» وجود دارد. «قدمي عقب رفته بود» نقطة تسليم اين «كودك» در برابر «بالغ» مخاطب است.
«نكتة مهّم در تبادل و تقابل اين است كه زماني كه من محركّ يك رابطة متقابل را به شما وارد ميكنم هرگز نميتوانم شما را وارد كنم كه به يك حالت نفساني خاص برويد، بالاترين كاري كه ميتوانم بكنم اين است كه شما را دعوت كنم كه از آن حالت نفساني پاسخ دهيد» (جونز، استوارت، 1389: 143).
«ـ تو اين دو ماه اصلاً دلت ميخواس همديگه رو ببينيم؟
ـ زن رو برگرداند تا سقوط او را نبيند و اختروشي ديد كه از لابلاي هفت خواهران ميرفت به سمت شرق و فكر كرد اگر هواپيما نباشد چقدر وحشتناك است و پرسيد:
ـ خودت چي؟
مرد گفت: سه چهار روز كه گذشت گفتم فردا زنگ ميزنم، فردا شد پونزده روز، بيس روز، گفتم اگر اين جوري هم ميشه گذروند، پس يعني چي؟
ـ من دنبال بهانهات ميگشتم بعد ديدم كه مهّم نيست، زنگ نميزني. همين. گفتم مهّم نيست هر وقت خواس ميزنه همين» (مندنيپور، 1398: 113).
ـ هر دو بالغ به دنبال كشف احساسات همديگر هستند هرچند ظاهر گفتوگو «بالغ»انه نشان ميدهد اما در اصل، زن در مقابل «بالغ» مرد با حالت «والد» خود پاسخ ميدهد، «گفتم مهم نيست، هر وقت خواس ميزنه.» و اين بدان معناست كه «والد» زن نه تقلّاي ديدار و صحبت دارد نه اضطراب دوري و بيخبري.
«مرد گفت: تو اين دو سال خودمونو از چشم ديگران قايم كرديم كه گندش در نيومده تا حالا. الان كه هيچكس نميدونه اينجاييم، اگه تو بيفتي تو چاه، من براي هميشه يه مرده دارم كه كسي نميدونه كجاست. مردهاي مال خودم. يه راز قشنگ لطيف براي خودم. خنديد. خندهاش هق هقي بود. زن گفت: برگرديم پايين. مرد بلند شد و آمد بالاي سر او ايستاد.
ـ ميترسي؟
ـ نه
ـ جيغ ميزني؟ (همان: 118)
ـ مرد نوعي احساس ترس و دلهره به زن تلقين ميكند. «اگر تو بيفتي تو چاه» حالت پاسخگويي «بالغ»انه را در زن غيرفعال ميكند و احساسات مختصّ حالت «كودك» را در او بر ميانگيزد. جواب «نه» در مقابل سؤالات اغواكنندة «بالغ» مرد در واقع پاسخ «كودك» زن است كه بيشترين انرژي فعّال را در آن لحظه دارد.
«مادام كه قدرت اجرايي در دست «كودك» باشد مشكل ميتوان با «بالغ» ارتباط برقرار كرد زيرا همه چيز از طريق «كودك» پردازش ميشود ... . در بدترين شرايط «كودك» ممكن است به قدري گيج و مغشوش باشد كه اصلاً قادر به درك موقعيّت نباشد» (برن، 1394: 148).
«ـ امروز چندم است؟
آرنجش را به پشتي صندلي تكيه ميدهد و مشتش را زير گونه ميگذارد:
ـ بيستوهشتم. مگر چي؟ يعني چه فرقي ميكند، بيستوهشتم يا بيستونهم و فرداي بيستونهم ... .
ـ شيشهها امروز چرا بخار نگرفتهاند؟
ـ بايد كتري بگذاريم روي بخاري. ميخواهي بگذارم؟» (مندنيپور، 1397: 80).
ـ طرفين گفتوگو در جايگاه دو «بالغ» امّا يكي در حالت «بالغ» و ديگري در حالت «كودك» قرار دارند. «مگر چي؟ چه فرقي ميكند» اين پاسخ حالت «كودك» شخصي است كه طرف مقابلش به قصد آشفتگي و به هم ريختگي سر صحبت را باز ميكند او نيز به راحتي به اين دعوت با جنبة «كودك» خود واكنش نشان داده و با ملزومات حالت «كودك» به جاي «بالغ» وارد تبادل متقابل ميشود.
«گفته بود: «تو نگاه عجيب و غريبي داري، نه كه فكر كني چشمهايت قشنگند، ولي نگاهت سرگردان است، مه گرفته است، البته وقتي مرا ميبيني برق ميزنند گمانم خيالات ناجوري دربارة من داري.
ـ خب اگر داشته باشم.
ـ همچه ميزنم توي گوشت كه برق از چشمهات بپرد» (همان: 85).
ـ آنچه در يك لحظه دريافت «كودك»انة زن را بر ميانگيزد، شرايطي است كه با كمال خونسردي از طرف مرد مهيّا شده، اين كه «خب اگر داشته باشم» به راحتي حالت «كودك» زن را تحريك كرده و او نه با تفكّر بلكه با جايگزيني سريع ادراك «بالغ»انه با واكنش «كودك»انه پاسخي در خور «كودك» خود ميدهد.
«ضبط شدههاي كودك، عمدتاً آن قدر كهنهاند كه اگرچه ما را وادار ميكنند برخي كارها را به صورت خودكار انجام دهيم ولي حكم تكانههاي مبهم، نامشخص و گنگ را به خود ميگيرند» (منينگر، 1383: 238).
«ـ ديگر بايد بروم كه برسم پايگاه. امشب اعزام هست لابد. نميشود اين همه راه را برگردم براي خداحافظي. و باز به پاهاي زن خيره شد، گويي بياميد اشاره ميكرد: بلند شو! اگر بلند شوي روي پاهايت، نميروم ... .
ـ حاليام شده كه با اين رفتارت ميگويي احتياجي به من نداري. به نظرم ميگويي نميتواني ازم متنّفر نباشي ... ميفهمم كه همينها را ميگويي. قبول» (مندنيپور، 1395: 42).
ـ حالت «بالغ» مرد در مقابل ادراكات و دريافتهاي «كودك»انه پسروي كرده و قدرت تشخيص و دريافت را به «كودك» ميسپرد. در واقع زن با بيتوجهي و سكوت خود «كودك» مرد را به واكنش وا ميدارد و او نيز تابع همين احساس و ادراك «كودك»انه پاسخ ميدهد.
«ـ اتاقت را از آن وقتي كه رفتي دست نزدهام.
پسر عصباني به تمسخر قاه قاه زد.
ـ متوجهّي برادر! چه مادر مهرباني دارم. اتاقم را دست نزده.
ـ هر هفته تميزش كردهام. تو هميشه سنگدل بودهاي. بيست سال پيش با آن همه التماس كه مادرت را تنها نگذاري، سنگدل بودي. سال به سال سراغ نميگرفتي مردهام يا زنده، سنگدل بودي ...
ـ واي! بازم شروع شد، دست از سرم بردار! من اگر بيفتم توي عصبانيت، رحم، شكايت، وجدان، از اين چيزهاي آدمها، مجبور ميشوم از قر قر شروع كنم» (همان: 122).
ـ ظاهر مكالمه گفتوگوي دو «بالغ» را نشان ميدهد ولي در بطن آن «كودك» پسري كه مدتهاست از مادرش سراغي نگرفته و اين بيمسئوليتي را با حالت «كودك» خود توجيه ميكند، در واقع شرايطي فراهم ميكند كه مادر، تحت تأثير احساسات و واكنشهاي «كودك»انه فرزندش، از تحكّم و بايد و نبايدهاي «والد»انه فاصله بگيرد.
14. نتيجه گيري
در پژوهش حاضر آثار داستانی «شهريار مندنيپور» بر اساس نظریّه تحلیل رفتار دانشمند صاحب مکتب، «اريك برن» بررسی شد.
واکاوی روابط میان شخصیتها در قالب شاخصههای تحلیل رفتار و بررسی ارتباط مفهومی آثار داستانی با زیرساختهای علم روان شناختی، تلفیق چارچوب رمان را با نظریات و مؤلفّههای مکتبهای معاصر این علم آشکار میکند.
در این مقاله، مؤلفّههای روانشناختی تحلیل رفتار متقابل بر اساس نظریه «برن» معّرفی گردید، تحلیل دادهها براساس شاخصه «تبادل و تقابل» در ساختار مذکور از این قرار است:
1- کارایی و عملکرد هر یک از اضلاع هرم حالات درونی «والد، بالغ، کودک» منوط به شدت قدرتیابی در لحظه مشخص میباشد و فرآیند تعامل یا عدم تعامل در یک رابطه بستگی به «حالت من» غالبی است که در آن زمان مشخص، دارای بیشترین نیروی مؤثر است.
2- با توجّه به بررسی شاخصههای تحلیل رفتار، پربسامدترین حوزههای مبدأ مورد استفاده در فرآیند «تبادل و تقابل»، حالت «والد-کودک» است.
3- ثبات شخصیّت یا عدم ثبات آن منوط به غالب بودن یکی از حالات سهگانه روانی است. این پژوهش قدرتیابی «والد» را در آثار داستانی مندنیپور به عنوان بالاترین بسامد در مؤلفّه مذکور نشان میدهد.
15. منابع
1. برن، اريك (1393)، بعد از سلام چه ميگوييد، ترجمة مهدي قراچهداغي، چاپ دوم، تهران، پيكان.
2. ____،____ (1394)، تحليل رفتار متقابل، ترجمة اسماعيل فصيح، چاپ هفتم، تهران، نو.
3. پيترسون، جردن (1397)، دوازده قانون زندگي، ترجمة حامد رحمانيان، چاپ سوم، تهران، نوين توسعه.
4. تريسي، برايان (1397)، افكارتان را تغيير دهيد تا زندگيتان تغيير كند، ترجمة حديث دهقان، چاپ دوم، تهران، هفت سنگ.
5. جونز، ون ـ استوارت، يان (1394)، تأملّي در روانشناسي تجربي تحليل رفتار متقابل، ترجمة بهمن دادگستر، چاپ بيستوسوم، تهران، دايره.
6. جيمز، موريل، جنگوار، دورتي (1384)، براي خوشبختي و موفقيّت آفريده شدهايم، ترجمة حسن قاسمزاده، چاپ سوم، تهران، آسيا.
7. دليرپور، پرويز ؛ كاربست مدل تحليل رفتار متقابل در حوزه عمليّات رواني و قدرت نرم در جنگهاي نيابتي جهان اسلام»، نشريهمطالعات سياسي جهان اسلام، پاييز دوره 7، شماره 3، صفحه 100-81.
8. شوپنهاور، آرتور (1398)، هنر هميشه بر حق بودن، ترجمة عرفان ثابتي، چاپ پانزدهم، تهران، ققنوس.
9. فروم، اريك (1398)، آناتومي ويرانسازي انسان، ترجمة احمد صبوري، چاپ سوم، تهران، آشيان.
10. ____ ،____ (1387)، بحران روانكاوي، ترجمة اكبر تبريزي، چاپ هشتم، تهران، فيروزه.
11. ____ ،____(1398)، جامعه سالم، ترجمة اكبر تبريزي، چاپ هشتم، تهران، بهجت.
12. ____ ،____(1360)، فراسوي زنجيرههاي پندار، ترجمة بهزاد بركت، چاپ اول، تهران، پايژه.
13. گلاس، ليليان (1398)، آدمهاي سمّي، ترجمة نهضت صالحيان، چاپ هفدهم، تهران، درسا.
14. ملكيان ،محمّدامين ؛ فاطمه حسيني شكيب؛ سارا خليلي؛ نامههاي هنرهاي نمايشي و موسيقي، پاييز و زمستان (1395)، دوره 7، شماره 13، صفحه109-93.
15. مندنيپور، شهريار (1395)، آبي ماوراي بحار، چاپ هفتم، تهران، مركز.
16. ____ ،____(1389)، ارواح شهرزاد، چاپ ششم، تهران، ققنوس.
17. ____ ،____(1387)، سانسور يك داستان عاشقانة ايراني، آمريكا، كناپف.
18. ____ ،____(1380)، سايههاي غار، چاپ دوم، تهران، همراه.
19. ____ ،____(1397)، موميا و عسل، چاپ سوم، تهران، نيلوفر.
20. ____ ،____(1379)، دل دلدادگي، چاپ دوم، تهران، زرياب.
21. ____ ،____(1379)، راز، چاپ دوم، تهران، سروش.
22. ____ ،____(1397)، هشتمين روز زمين، چاپ دوم، تهران، نيلوفر.
23. ____ ،____(1398)، شرق بنفشه، چاپ شانزدهم، 1398، تهران، مركز.
24. ____ ،____(1398)، ماه نيمروز، چاپ نهم، تهران، مركز.
25. ____ ،____(1399)، هفت ناخدا، چاپ دوم، تهران، مركز.
26. منينگر، جات (1392)، موفقيت با تحليل رفتار متقابل، ترجمة مهرداد فيروزبخت، چاپ دوم، تهران، آگاه.
27. نيچه، فردريش (1399)، اين است انسان، ترجمة سعيد فيروزآبادي، چاپ يازدهم، تهران، جامي.
28. هريس، توماس (1393)، من خوبم تو خوبي، ترجمة بيتا حكمي، چاپ يكم، تهران، نامك.
Psychological Investigation Of Character Interactions In The Fictional Works Of "Shahriar Mandanipour" With The Analysis Of Exchange And Confrontation Based On The Behavior Analysis Theory Of "Eric Byrne"
Rana Ebrahimi
Doctoral student of Persian language and literature, Tabriz branch, Islamic Azad University, Iran, Tabriz,
ranaebrahimi26@gmail.com
Kamran Pashai Fakhri
Associate Professor, Department of Persian Language and Literature, Tabriz Branch, Islamic Azad University, Tabriz, Iran (corresponding author) pashaeikamran@yahoo.com
Parvaneh Adelzadeh
Associate Professor, Department of Persian Language and Literature, Tabriz Branch, Islamic Azad University, Tabriz, Iran
adelzade@iaut.ir
Abstract
"Reciprocal behavior analysis" is a collection of modern psychotherapeutic theories in response to people who are searching for subtle and incomprehensible facts regarding the nature of "interpersonal" exchanges. The present article is based on the ideas of "Eric Byrne".
Psychiatrist who owns a school and prominent theorist according to the behavior analysis system and based on how to change internal states under the title "parent, adult, child" which are known as the sides of the pyramid of data and basic mental payments. He has discussed the components of behavioral exchange and confrontation in the works of "Shahriar Mandanipour". Examining the interactions of the characters and estimating the performance of the emotional states of "parent, adult, child" shows how the information of the conscious and unconscious mind is transferred, and it is important that the highest frequency in "intra-individual" and "inter-individual" relationships is specific to the field. is "parent" and the two components "adult" and "child" have a lower frequency compared to the dominant component.
The present research is analytical-descriptive and in response to the question, what are the psychological components of exchange and confrontation in the fictional works of Shahriar Mandanipour? It examines the characters of the mentioned works based on the theory of "Eric Burn" behavior analysis. In the contemporary period, the conceptual connection of many sciences, including literature and psychological science, shows the link between the literary framework of the novel and the interactions of the characters with the new theories and indicators of contemporary psychiatry.
After extraction, the data of this research was analyzed in accordance with the theory of "Bern" behavior analysis, what was obtained in the present interdisciplinary research and based on the analysis of relationships based on the behavior analysis system, commonality, thematic fit and the integration of infrastructures. novel with
The new psychological components of contemporary schools are important, and it is important that in behavioral exchanges, the state of "parent" was recognized as the starting point, and the highest frequency was identified in the analysis of relationships in the form of "parent-child".
Keywords: "Parent, Adult, Child", Exchange and Confrontation, Shahriar Mandanipour, Eric Burn.
[1] Ego States
[2] intrapersonal
[3] Betweenpersonal
. اين سه حالت ايگويي، همان ايد و ايگو و سوپرايگو نيستند، چون والد، بالغ و كودك سه واقعيت مشهودند كه در چهره، حالات، صدا و نگرشها نمود مييابند.