مباحث این مقاله متمرکز بر مقاله دو جزم تجربهگرایی کواین است. ما کلگرایی کواین را مورد بررسی قرار میدهیم. کلگرایی او دو بعد دارد: کلگرایی معرفتشناختی و کلگرایی معنایی. تز سومی که مورد بررسی ما قرار میگیرد، عدم تمایز تحلیلیـترکیبی است. فودور و لپور با دو تز کل گ چکیده کامل
مباحث این مقاله متمرکز بر مقاله دو جزم تجربهگرایی کواین است. ما کلگرایی کواین را مورد بررسی قرار میدهیم. کلگرایی او دو بعد دارد: کلگرایی معرفتشناختی و کلگرایی معنایی. تز سومی که مورد بررسی ما قرار میگیرد، عدم تمایز تحلیلیـترکیبی است. فودور و لپور با دو تز کل گرایی معرفتشناختی و عدم تمایز تحلیلیـترکیبی مخالفتی ندارند اما مدعی هستند: الف) عدم تمایز تحلیلیـترکیبی، مقدمه کلگرایی معرفتشناختی کواین است. ب) هرچند کلگرایی معرفتشناختی کواین مقدمه کلگرایی معنایی او دانسته میشود، ولی این استنتاج قابل دفاع نیست.
از سوی دیگر اوکاشا و بکر نشان میدهند: الف) کلگرایی معرفتشناختی کواین مقدمه عدم تمایز تحلیلیـترکیبی او است. ب) استنتاج کلگرایی معنایی از کلگرایی معرفتشناختی، قابل دفاع است.
ما در این مقاله اولاً، هر دو دعوی فودور و لپور را رد و از دعاوی اوکاشا و بکر حمایت میکنیم و ثانیاً، یک ادعا را بر دعاوی اوکاشا و بکر میافزاییم، مبنی بر اینکه عدم تمایز تحلیلیـترکیبی و کلگرایی معنایی (که هر دو مبتنی بر کلگرایی معرفتشناختی هستند)، درواقع یک تز هستند.
پرونده مقاله
کانت میان قوه حکم تعیّنی و قوه حکم تأملی تفاوت قائل است و آن را در دو قلمرو زیباشناسی و غایتشناسی تبیین میکند. قوه حکم به معنای کلی، قوهای است که به جزئیات ذیل قانون کلی میپردازد؛ اگر کلی بهمثابه قانون از پیش فراهم باشد، قوه حکم تعیّنی است و چنانچه جزئیات فراهم باش چکیده کامل
کانت میان قوه حکم تعیّنی و قوه حکم تأملی تفاوت قائل است و آن را در دو قلمرو زیباشناسی و غایتشناسی تبیین میکند. قوه حکم به معنای کلی، قوهای است که به جزئیات ذیل قانون کلی میپردازد؛ اگر کلی بهمثابه قانون از پیش فراهم باشد، قوه حکم تعیّنی است و چنانچه جزئیات فراهم باشد و کلی باید استخراج یا کشف گردد، قوه حکم تأملی است. کانت تلاش میکند تبیین نماید که همانگونه که قوه فهم اصل یا اصولی آزاد از تجربه دارد، برای قوه حکم نیز باید اصلی آزاد از تجربه یافت. این اصل آزاد از تجربه برای قوه حکم تأملی، اصل غایتمندی درونی طبیعت است.
پرونده مقاله
معرفت شناسی معاصر تحت تأثیر علم گرایی حاکم بر فلسفه تحلیلی قرن بیستم، رویکردی یکسره مکانیستی به معرفت را اتخاذکرده و تمامی وجوه غیرمعرفتی را از معرفت شناسی زدوده است. این رویکرد باعث نوعی رکود در معرفت شناسی معاصر شده است. اما در سال های اخیر از بطن همین معرفت شناسی، رو چکیده کامل
معرفت شناسی معاصر تحت تأثیر علم گرایی حاکم بر فلسفه تحلیلی قرن بیستم، رویکردی یکسره مکانیستی به معرفت را اتخاذکرده و تمامی وجوه غیرمعرفتی را از معرفت شناسی زدوده است. این رویکرد باعث نوعی رکود در معرفت شناسی معاصر شده است. اما در سال های اخیر از بطن همین معرفت شناسی، رویکردی جدید روییده است که جریان غالب را برنمی تابد و با الهام از معرفت شناسان گذشته، معتقد است نقش عوامل روانی غیرمعرفتی فاعل شناسا را نمی توان در حصول معرفت نادیده گرفت. دو تن از چهره های برجسته این نظریه که معرفت شناسی فضیلت نامیده می شود، عبارتند از ارنست سوزا و لیندا زاگزبسکی. آنها معرفت را محصول کارکرد درست قوایی در فاعل شناسا می دانند که همگی شاید قوای معرفتی، به معنای رایج، تلقی نشوند. آنها شروط معرفت را نه در باور بلکه در فاعل شناسا و عامل شناخت میجویند. در این مقاله ضمن تمرکز بر تأکید معرفت شناسی فضیلت بر نقش عوامل غیرمعرفتی در حصول معرفت، نشان داده شده است که این مؤلفه می تواند افق های جدیدی را در معرفت شناسی معاصر بگشاید و آن را از رکود فعلی خارج کند.
پرونده مقاله
سرنوشت بسیاری از مباحث اختلافی فلسفه اخلاق به این مسأله گره خورده است که حقیقت گزارههای اخلاقی چیست؟ در اینباره دو نظریه عمده وجود دارد؛ عدهای اصول کلی اخلاق را حکایتگر از عالم خارج میدانند و گروهی منکر این حکایتگریاند. مناقشه این دو گروه امروزه نیز ادامه دارد. ب چکیده کامل
سرنوشت بسیاری از مباحث اختلافی فلسفه اخلاق به این مسأله گره خورده است که حقیقت گزارههای اخلاقی چیست؟ در اینباره دو نظریه عمده وجود دارد؛ عدهای اصول کلی اخلاق را حکایتگر از عالم خارج میدانند و گروهی منکر این حکایتگریاند. مناقشه این دو گروه امروزه نیز ادامه دارد. به نظر نگارندگان این مقاله، گره بحث در این مناقشه مبنایی با مباحث انسانشناسی باز میشود.
معتقدان به حکایتگری گزارههای اخلاقی دو راه بیش ندارند: یا باید نشان دهند که بدون طرح عناصر غیر حکایتگر نیز میتوان مسائل مرتبط با اخلاق را حلوفصل کرد یا دستکم نشان دهند که عناصر غیر حکایتگر در اصول کلی اخلاق جایگاهی ندارد. بنابراین، برای قضاوت درست میان این دو گروه، باید از دو امر بحث کرد: ضرورت وجود ادراک اعتباری و ملاک اعتبار.
گروه مقابل، در پرتو تبیین افعال اختیاری انسان اثبات میکنند که هر دو راه مسدود است؛ اولاً، بدون اعتقاد به ادراکات اعتباری نمیتوان افعال انسان را تبیین کرد، ثانیاً، گزارههای اخلاقی ـبهویژه اصول کلی اخلاقـ از ملاک اعتبار برخوردارند و بنابراین، اعتباری و غیرحکایتگرند.
پرونده مقاله
سهروردی بر اساس حضور یا غیبت شیء از فاعل شناخت، علم آدمی را به علم حضوری اشراقی و علم مثالی یا صوری تقسیم میکند. او حضور ذاتی نفس را مبنای علم حضوری و خاطره نفس از عالم محسوسات و مشاهدات را مبنای علم مثالی میداند. به نظر وی ذهن همان جنبه مفهومی نفس است و مفاهیم موجود چکیده کامل
سهروردی بر اساس حضور یا غیبت شیء از فاعل شناخت، علم آدمی را به علم حضوری اشراقی و علم مثالی یا صوری تقسیم میکند. او حضور ذاتی نفس را مبنای علم حضوری و خاطره نفس از عالم محسوسات و مشاهدات را مبنای علم مثالی میداند. به نظر وی ذهن همان جنبه مفهومی نفس است و مفاهیم موجود در ذهن خود دو دستهاند: دستهای بالذات معلوم و آشکارند و دستهای بالعرض شناخته میشوند؛ او بهترتیب آنها را معلومات فطری و غیر فطری مینامد. سهروردی مشاهدات و محسوسات را بدیهیترین ادراکات ذهن میداند و میان شیء و مثال یا مفهوم آن تمایز قائل شده و معتقد است مثال شیء فقط از یک لحاظ میتواند آن را نشان دهد و نباید میان شیء و مثال یا مفهوم آن خلط کرد.
پرونده مقاله
محمد ارکون یکی از مهمترین روشنفکران جهان اسلام در سالهای اخیر است که تلاش میکند در پروژهای با عنوان نقد عقل اسلامی، خوانشی نوین از میراث فکری اسلامی و نحوه شکلگیری و رشد آن ارائه دهد و با تبیین نقاط چالشبرانگیز عقل اسلامی، به نقد قرائتهای سنتی، سلفی و شرقشناسانه چکیده کامل
محمد ارکون یکی از مهمترین روشنفکران جهان اسلام در سالهای اخیر است که تلاش میکند در پروژهای با عنوان نقد عقل اسلامی، خوانشی نوین از میراث فکری اسلامی و نحوه شکلگیری و رشد آن ارائه دهد و با تبیین نقاط چالشبرانگیز عقل اسلامی، به نقد قرائتهای سنتی، سلفی و شرقشناسانه از اسلام بپردازد. او روشی تلفیقی را در این عرصه پی میگیرد اما روش پساساختارگرایی در نقد وی نمود بیشتری دارد. ارکون در پساساختارگرایی تحت تأثیر فیلسوفان پستمدرن فرانسوی، همچون میشل فوکو و ژاک دریدا است و بهخوبی توانسته همان رهیافتها را در اندیشه اسلامی دنبال کند. او در سایه این روش از تبارشناسی و واسازی عقل اسلامی سخن میگوید و تلاش میکند بهزعم خویش، نگرشهای اسطورهای، راستکیشی، جزماندیشی، فهمهای انحصاری رجال دین و انگارههای خیالین را کنار نهاده و به نااندیشیدههایی بپردازد که تاکنون از دید اندیشمندان اسلامی پنهان بوده است. در این مقاله نحوه کاربست روش پساساختارگرایی توسط ارکون در نقد عقل اسلامی واکاوی و تحلیل میشود.
پرونده مقاله