تحولات تاریخی از مجرای رویدادهای مسالمتآمیز و خشونتباری چون رفورم، انقلاب، جنبشهای اجتماعی، کودتا و شورش شکل میگیرد. ترور از شیوههای تغییر خشونتباری است که بسته به میزان استحکام و ثبات ساختارهای سیاسی، تاثیرات متفاوتی بر روند تحولات بر جای میگذارد. خشونت سیاسی و أکثر
تحولات تاریخی از مجرای رویدادهای مسالمتآمیز و خشونتباری چون رفورم، انقلاب، جنبشهای اجتماعی، کودتا و شورش شکل میگیرد. ترور از شیوههای تغییر خشونتباری است که بسته به میزان استحکام و ثبات ساختارهای سیاسی، تاثیرات متفاوتی بر روند تحولات بر جای میگذارد. خشونت سیاسی و ترور هم علت و هم معلول انسداد یا فقدان ساختارهای سیاسی نهادینه شده در درون جوامع است. در نبود مکانیسمهایی برای حل و فصل مسالمتآمیز اختلافات ، کشمکش حادث می شود و از خارج از چارچوبهای مورد اجماع گروههای سیاسی و به شیوههای خشونتآمیز فیصله می یابد.خشونت سیاسی و ترور در ایران ، از زمان مشروطه متاثر از تحولات تاریخی داخلی و خارجی، اشکال جدیدی یافت و یکی از متداولترین شیوههای کنشگری سیاسی و تحقق بخشی به آمال و آرمانهای شخصیتها و گروههای رانده شده یا خارج از بلوک قدرت شد. ریشههای فکری ایدئولوژیهای مستعد خشونت، مثل تفسیرهای ناصواب از اسلام و باور به کارآمدی شیوه مبارزات مسلحانه، در کنار انسداد سیاسی و ساختاری در دولت برای مشارکت و کنشگری مسالمتآمیز در تاریخ معاصر ایران، خشونت و ترور را به ابزاری علیالظاهر موثر برای پیشبرد اهداف سیاسی جریانها و گروههای مزبور تبدیل کرده است. دغدغه اصلی این پژوهش را بررسی میزان تاثیرگذاری به کارگیری خشونت به عنوان شیوهای از کنش سیاسی، بر روند تحولات تاریخی ایران در دوره پهلوی دوم تشکیل می دهد. بنابراین در نوشتار حاضر با اتکاء به روش تحلیلی-توصیفی روند شکلگیری خشونت سیاسی و بهکارگیری ترور در ایران معاصر و تاثیرگذاری آن بر تحولات پهلوی دوم را مورد بررسی قرار گرفته است.
تفاصيل المقالة
کشورهای صنعتی توسعهیافته از معاهدات سرمایهگذاری دوجانبه برای حمایت از حقوق شرکتها هنگام سرمایهگذاری در بازارهای نامشخص استفاده اما کشورهای درحالتوسعه و نوظهور معاهدات سرمایهگذاری دوجانبهای را منعقد میکنند تا بتوانند سرمایهگذاری مستقیم خارجی بیشتری جذب و جهت سهم أکثر
کشورهای صنعتی توسعهیافته از معاهدات سرمایهگذاری دوجانبه برای حمایت از حقوق شرکتها هنگام سرمایهگذاری در بازارهای نامشخص استفاده اما کشورهای درحالتوسعه و نوظهور معاهدات سرمایهگذاری دوجانبهای را منعقد میکنند تا بتوانند سرمایهگذاری مستقیم خارجی بیشتری جذب و جهت سهم بیشتر از سرمایهگذاری مستقیم خارجی رقابت کنند؛ لذا به دلیل اهمیت معاهدات سرمایهگذاری دوجانبه و سرمایهگذاری مستقیم خارجی، پژوهش حاضر با هدف بررسی تأثیر نسبی سختگیری قرارداد سرمایهگذاری دوجانبه بر رابطه بین بیثباتی سیاسی و انتخاب مالکیت وابسته در نظر گرفته شد. طیفی از کشورهای درحالتوسعه و تازه صنعتی شده با نمونهای ۱۵۶تایی در یک دوره زمانی ۱۵ساله از سال 1383 تا 1398 با متوسط 3 سرمایهگذاری خارجی جدید در سال انتخاب و با استفاده از رگرسیون لجستیک زوجی مورد تجزیهوتحلیل قرار گرفت. نتایج نشان داد: الف) تأثیر متغیرهای بیثباتی سیاسی و سختگیری معاهدات سرمایهگذاری دوجانبه بهصورت غیرتعاملی معنیدار نبوده اما بهصورت تعاملی با افزایش بیثباتی سیاسی، معاهدات سرمایهگذاری دوجانبهها اقدام به معکوس کردن اولویتهای بنگاههای چندملیتی جهت انتخاب مالکیت اکثریت بهجای مالکیت اقلیت مینماید. ب) در سطوح بالاتر بیثباتی سیاسی، سختگیری بیشتر معاهدات سرمایهگذاری دوجانبه احتمال افزایش انتخاب بنگاههای چندملیتی از سهام را افزایش میدهد. ج) سختگیری معاهدات سرمایهگذاری دوجانبه برای تعدیل رابطه بین بیثباتی سیاسی و انتخاب مالکیت وابسته در کشورهای میزبان عمل میکند و معاهدات سرمایهگذاری دوجانبه سختگیرانهتر با افزایش بیثباتی سیاسی، بنگاههای چندملیتی را ترغیب میکند تا مالکیت اکثریت را بهجای اقلیت انتخاب کند.
تفاصيل المقالة
مقالة حاضر به مفهوم طبقة متوسط جدید و چگونگی گسترش و عملکرد آن در فاصلة زمانی سالهای پهلوی دوم میپردازد. می توان گفت طبقه متوسط جدید به موازات رشدِ خود، جایگاه بسیار بالایی در مشارکت سیاسی و اجتماعی نتوانست پیدا کند و به همین دلیل برخلاف اهدافی که حکومت قبل داشت، به ضد أکثر
مقالة حاضر به مفهوم طبقة متوسط جدید و چگونگی گسترش و عملکرد آن در فاصلة زمانی سالهای پهلوی دوم میپردازد. می توان گفت طبقه متوسط جدید به موازات رشدِ خود، جایگاه بسیار بالایی در مشارکت سیاسی و اجتماعی نتوانست پیدا کند و به همین دلیل برخلاف اهدافی که حکومت قبل داشت، به ضد آن حکومت مُبدّل شد. در این راستا دیدگاههای مختلف دربارة مفهوم طبقة متوسط و طبقة متوسط جدید ارائه شده و سپس فرایند تاریخیِ گسترش آن در دوره زمانی مورد بحث این مقاله تبیین شده است. روش تحقیق مورد استفاده در این مقاله توصیفی تحلیلی می باشد و از زوایای به بیان این مساله پرداخته شده است. در این مقاله تلاش شده تا از مفاهیم و مباحث رایج در جامعهشناسی و علوم سیاسی دربارة طبقات اجتماعی، برای تبیین تحولات تاریخی دورة مورد بحث استفاده شود برهمین اساس پرسش اساسی پژوهش حاضر این است که طبقه متوسط جدید چه جایگاهی در توسعه سیاسی ایران در دوران پهلوی دوم داشته است؟ و بر اساس این فرضیه پی گیری شده است که خطاهای راهبردی محمد رضا پهلوی در رشد کمی طبقه متوسط جدید و عدم پاسخگویی به تقاضای کیفی و اساسی آنان و ائتلاف طبقه متوسط جدید با سنتی منجر به تزلزل در توسعه سیاسی شد.
تفاصيل المقالة
سند
Sanad is a platform for managing Azad University publications