اساطیر هم از جهت ساختار و هم از جهت درونمایه دارای وجوه و معانی بسیاری هستند. یکی از اسطورههای حاضر در آئین باستان "ضحاک" است که صاحبنظران و منتقدان از دیدگاههای متفاوت آن را مورد بررسی قرار دادهاند. نگارنده این مقاله تحلیلی- پژوهشی بر این باور است که میتوان این داس أکثر
اساطیر هم از جهت ساختار و هم از جهت درونمایه دارای وجوه و معانی بسیاری هستند. یکی از اسطورههای حاضر در آئین باستان "ضحاک" است که صاحبنظران و منتقدان از دیدگاههای متفاوت آن را مورد بررسی قرار دادهاند. نگارنده این مقاله تحلیلی- پژوهشی بر این باور است که میتوان این داستان را از رویکرد روانشناسی مطابق با نظریه یونگ مورد بررسی و واکاوی قرار داد و نمادهای دیگر عناصر سازنده این داستان را نیز در کنار آن یافت.
تفاصيل المقالة
اسطوره در کنار حماسه، افسانه و فرهنگ عامه، یکی از عناصر تشکل دهندة فرهنگ و هویّت قومی و ملی جوامع و منشوری از باورهای اجتماعی است که در بستر فرهنگی تولید می شود. موضوع اسطوره از مطالعات آیین های مذهبی جدا نیست و می توان آن را در حکم ابزاری دانست که اعتقادات و نهادهای أکثر
اسطوره در کنار حماسه، افسانه و فرهنگ عامه، یکی از عناصر تشکل دهندة فرهنگ و هویّت قومی و ملی جوامع و منشوری از باورهای اجتماعی است که در بستر فرهنگی تولید می شود. موضوع اسطوره از مطالعات آیین های مذهبی جدا نیست و می توان آن را در حکم ابزاری دانست که اعتقادات و نهادهای موجود را با استناد به دین توضیح می دهد. گناه به منزلة کنش یا رفتار، مفهومی حائز اهمیت است؛ تا جایی که بدون درک ارتباط مفهوم و اثرات انگیزاننده اش نمیتوان رخدادهای فرهنگی مربوط به آن را درک کرد. داراب و اولیس بهعنوان قهرمانان اساطیری، شخصیت های فرهنگی به شمار می روند و موضوع گناه آن ها نیز به مثابه یک کنش در مقولة فرهنگ جای می گیرد. نظریة اسطوره شناسی تطبیقی ژرژ دومزیل با توجه به زمینه های فرهنگی یک اثر، علاوه بر کاوش معنای نهفته و ضمنی متن، به بافت اجتماعی/ فرهنگی نیز توجه دارد. یافته های این پژوهش که به شیوة توصیفی – تحلیلی انجام شده نشان می دهد که خط سیری از یک اسطوره و گناه او در دو تمدن ایران و یونان به وضوح مشخص است. درون مایه هایی همچون فریب از اهریمنان و شک در خالق، غرور و ادعای خدایی، رسیدن به قدرت و ترس از دست دادن حکومت، سرپیچی کردن از فرمان ایزدان و خدایان، کشتن موجودات و پهلوانان آیینی، بی احترامی به آتش و کاشتن تخم کینه در نهاد بشر، زمینه ساز بیشترین گناهان در میان ایران و جهان است. یافته های پژوهش حاکی از آن است که ساختار ثابتی در اساطیر هندواروپایی وجود دارد؛ که در طی قرن ها، در این فرهنگ ها باقیمانده و بهرغم گستردگی جغرافیایی و اصلاحات ادیان مختلف، ردپای آن ها، همچنان پس از سال ها پیدا است.
تفاصيل المقالة
بدون شک یکی از مهمترین و قدیمیترین مکتبهای اسطورهشناسی اِوِمریسم است که اسطورهها را گزارشهای تحریفشدة رویدادهای تاریخی میشمارد. این رویکرد از دیرباز در ایران هواداران بسیاری داشته، اما پژوهش اندکی در مورد آن صورت گرفته است. در این مقاله تاریخچۀ این مکتب را از زم أکثر
بدون شک یکی از مهمترین و قدیمیترین مکتبهای اسطورهشناسی اِوِمریسم است که اسطورهها را گزارشهای تحریفشدة رویدادهای تاریخی میشمارد. این رویکرد از دیرباز در ایران هواداران بسیاری داشته، اما پژوهش اندکی در مورد آن صورت گرفته است. در این مقاله تاریخچۀ این مکتب را از زمان انتشار کتاب تاریخِ مقدس اومروس در 300 سال پیش از میلاد مسیح تا قرن 18 میلادی هنگامیکه به عنوان یک مکتب اسطورهشناسی تثبیت شد، مورد بررسی قرارداده و نشان دادهایم که چرا و چگونه دیدگاه اومروس به عنوان نظریهای مذهبی دربارۀ خدایان اساطیری به تدریج تبدیل به مکتبی در اسطورهشناسی مدرن شده است. در این راستا تلاش کردهایم از متون دست اول استفاده کنیم، از جمله بخشی از کتاب تاریخ مقدس اومروس را به فارسی برگرداندهایم. در نهایت کوشیدهایم بازتاب کتاب اومروس را در ادبیات فارسی بیابیم و نشان دادهایم که بخشی از حماسة کوشنامه را میتوان اقتباسی از این کتاب دانست.
تفاصيل المقالة
رنه ژرار، با اتخاذ رویکردی انتقادی نسبت به دیدگاههای مردمشناختی فریزر و اشتروس و در ضمن تعلّق خاطر به مکتب روانکاوی فرویدی یا همان روانکاوی متأخر فرانسوی، مبحثی را در باب تاریخ و فرهنگ مطرح میکند که آمیزۀ بدیعی از نقد ادبی، اسطورهشناسی، روانکاوی و دینپژوهی است. أکثر
رنه ژرار، با اتخاذ رویکردی انتقادی نسبت به دیدگاههای مردمشناختی فریزر و اشتروس و در ضمن تعلّق خاطر به مکتب روانکاوی فرویدی یا همان روانکاوی متأخر فرانسوی، مبحثی را در باب تاریخ و فرهنگ مطرح میکند که آمیزۀ بدیعی از نقد ادبی، اسطورهشناسی، روانکاوی و دینپژوهی است. او با طرح این موضوع که در هر اسطورهای میتوان ردّپای خشونتی واقعی را یافت که در گذر زمان تبدّل یافته و تغییر چهره داده است، در نهایت به نوعی نظامِ اسطورهشناختی اُهمریستی روی میآورد که به موجب آن، خشونتهای عینی تاریخی، برسازندۀ آیینها و اسطورههای اقوام تلقی میشوند. به این ترتیب، با خوانش متون، قرائن و نشانههایی را احصاء میکند که دالّ بر وجود میل محاکاتی در ساخت وجودی و روانی بشر و استمرار فراشدِ قربانی و بلاگردان در بنیادهای فرهنگی اقوام است. بر این اساس، مقالۀ پیشرو میکوشد با رویکردی تحلیلی ـ انتقادی ضمن بررسی خاستگاههای نظری اندیشۀ ژرار، استدلالهای وی را در این باره بررسی و تحلیل کند. در این پژوهش نگارنده با تأکید بر جایگاه نظری ژرار مبنی بر قول به عدم اصالت آگاهی، موضع ضد دکارتی او را نسبت به سوژه، محل تأمل می‎داند و معتقد است آنچه ژرار به مثابۀ ساختارِ بنیادی فرهنگ مطرح میکند، از نوعی ناخودآگاهی کور و لجام گسیخته پیروی میکند که مبتنی بر نفیِ جایگاه خودآگاه و خودکار بودگی میل است.
تفاصيل المقالة
اسطورهها همواره پیوند عمیقی با ادبیات داشتهاند و میتوانند علاوه بر معنا، بر فرم و ساختار صوری اثر، تأثیر بگذارند. بررسی و تحلیل مناسبات اسطورهای یک متن ادبی نقش مهمی در تبیین و دریافت معانی و مفاهیم آن دارد. هدف از پژوهش حاضر خوانش نشانههای اسطورهای رمان ولی دیوان أکثر
اسطورهها همواره پیوند عمیقی با ادبیات داشتهاند و میتوانند علاوه بر معنا، بر فرم و ساختار صوری اثر، تأثیر بگذارند. بررسی و تحلیل مناسبات اسطورهای یک متن ادبی نقش مهمی در تبیین و دریافت معانی و مفاهیم آن دارد. هدف از پژوهش حاضر خوانش نشانههای اسطورهای رمان ولی دیوانهوار نوشتۀ شیوا ارسطویی به روش تحلیلی ـ توصیفی است. نتایج بررسی این رمان بر مبنای خوانش اسطورهای نشان میدهد که معانی و حتی فرم رمان از اسطوره تأثیر پذیرفته و احضار اسطورۀ شیوا به متن رمان، علاوه بر کمک به گسترش مفاهیم رمان، در فرم و پیشبرد روایت نقش داشته است؛ یعنی زنی که در دایرة ساعت میرقصد، با حرکت خود ریتم رمان را تنظیم میکند و مشخص میسازد که کدام ماجرا در چه زمانی روایت شود. همچنین رمزگانهای مختلفی همچون نامها (شیوا، خدای سهسر هندی...)، مکانها (آبانبار، جعبة پاندورا، پالمیر...) و مفاهیمی چون مرگ و نوشتن در این رمان به عنوان واحدهای معناداری از یک گفتمان اسطورهای هستند.
تفاصيل المقالة
یونگ روانکاوی را باستانشناسی در بستر گونههای انسانی میداند. از همینرو اصطلاح کهنالگو (آرکیتایپ) که زیربنای نظریۀ فرایند تفرّد است، حاصل اشتقاق دو واژۀ باستانشناسی (آرکیولوژی) و گونهشناسی (تایپولوژی) است. تفرّد، کهنالگوی رشد روانی است که غیرارادی، تدریجی، منظم أکثر
یونگ روانکاوی را باستانشناسی در بستر گونههای انسانی میداند. از همینرو اصطلاح کهنالگو (آرکیتایپ) که زیربنای نظریۀ فرایند تفرّد است، حاصل اشتقاق دو واژۀ باستانشناسی (آرکیولوژی) و گونهشناسی (تایپولوژی) است. تفرّد، کهنالگوی رشد روانی است که غیرارادی، تدریجی، منظم و نیرومند است. این کهنالگو متشکل از زنجیرۀ کهنالگوهایی همچون سایه، نقاب، پیر خردمند، آنیما و خویشتن است. غایت فرایند تفرّد چیزی جز یکپارچهسازی آگاهانۀ تمام حلقههای این زنجیرۀ کهنالگویی نیست. در همین راستا، پژوهش پیشِرو با روش تحلیلی ـ توصیفی در پی بازشناسی زنجیرۀ کهنالگوهای تفرّد و چگونگی فرایند یکپارچه شدن آنها است. از آنجا که در خوانش یونگیِ کتابهای کودک ایرانی، نشانههای تصویری همواره مغفول واقع شدهاند؛ کتاب تصویری بوقی که خروسک گرفته بود برای موضوع پژوهش اختیار شده است. کتاب مذکور اثر حامد حبیبی و به تصویرگری علیرضا گلدوزیان است. نتیجۀ پژوهش نشان میدهد: شناخت شکافهای میان خودآگاه و ناخودآگاه و پذیرش بخش تاریکِ وجود، لازمۀ شکلگیری هویت یکپارچۀ انسان است.
تفاصيل المقالة
فروید اسطوره ها را نیز همچون رؤیاها وجه نمادین شدۀ آرزوهای جنسیِ سرکوب شده و نتیجۀ اضطراب اختگی می داند و در همین راستا، خوانشی روان اسطوره شناختی از کهن الگوی سر مدوسا ارائه می دهد. او آثار هنری مختلف را بر اساس نظریۀ اضطراب اختگی واکاوی می کند و معتقد است: داستانِ روا أکثر
فروید اسطوره ها را نیز همچون رؤیاها وجه نمادین شدۀ آرزوهای جنسیِ سرکوب شده و نتیجۀ اضطراب اختگی می داند و در همین راستا، خوانشی روان اسطوره شناختی از کهن الگوی سر مدوسا ارائه می دهد. او آثار هنری مختلف را بر اساس نظریۀ اضطراب اختگی واکاوی می کند و معتقد است: داستانِ روان شناختی، همچون سایکوبیوگرافی (شرح حال بیمار روان رنجور)، قابل خوانش روانکاوانه است. از آنجا که داستان کوتاه بچّۀ مردم و درخت، در تعریف داستان روان شناختی صدق می کند؛ لذا خوانش روانکاوانۀ درون مایۀ این داستان با خوانش روانکاوانۀ اسطورۀ مدوسا، مقایسه شده است. هدف از مقایسۀ مذکور نشان دادن آن است که هم اسطوره ها و هم داستان های کودک و نوجوان معاصر، چیزی جز فرافکنی روان اسطوره های درونی انسان نیستند. مقالۀ حاضر در پی پاسخ گویی به چگونگی بازنمایی اضطراب اختگی در داستان مذکور و اسطورۀ مدوسا است. در همین راستا، پژوهش پیش رو با روش تحلیلی ـ توصیفی نخست داستان مذکور را رمزگشایی، سپس با بازتفسیری فرویدی، درون مایۀ آن داستان را با ویژگی های روان اسطوره ای مدوسا مقایسه می کند. نتیجۀ پژوهش نشان می دهد که تصویرِ دورۀ روانی ـ جنسیِ فالیک (به عنوان یکی از چهار پندار خیالیِ نخستین) در طول تاریخ، از اسطوره های برساختۀ انسان های بدوی تا داستان های معاصر کودک و نوجوان، همواره بازنمودی مستمر داشته است.
تفاصيل المقالة
مرکز از جمله موضوعات بنیادین در توضیح و فهم جهان هستی و پدیدهها است. بسیاری از هستیشناسان مبانی خود را با اتکاء به تلقی خود از این مفهوم تبیین میکنند. پژوهش حاضر به روش تحلیلی ـ تطبیقی درصدد بررسی مفهوم نمادینِ مرکز با تکیه بر نظریات دو اسطورهشناس برجسته، میرچا الیا أکثر
مرکز از جمله موضوعات بنیادین در توضیح و فهم جهان هستی و پدیدهها است. بسیاری از هستیشناسان مبانی خود را با اتکاء به تلقی خود از این مفهوم تبیین میکنند. پژوهش حاضر به روش تحلیلی ـ تطبیقی درصدد بررسی مفهوم نمادینِ مرکز با تکیه بر نظریات دو اسطورهشناس برجسته، میرچا الیاده و گوستاو یونگ است. سؤال اصلی پژوهش حاضر آن است که مفهوم نمادین مرکز در نگاه میرچا الیاده و گوستاو یونگ چه بوده و نمود آن در جهان خارج کدام است؟ برای پاسخ به این سؤال، ابتدا تلقی این دو اندیشمند از جهان، انسان و رابطۀ جهان و انسان بررسی و سپس مفهوم مرکز در نظام معرفتیشان تبیین شده و در نهایت با توجه به نگاه نمادگرایانۀ آنها، نمادهای این مفهوم در جهان خارج نیز معرفی شده است. بر اساس مطالعات صورت گرفته، الیاده مرکز را نقطۀ شروع آفرینش میداند که در آن نقطه مراتب مختلف هستی به یکدیگر مرتبط و متصل میشوند. وی ستون کیهانی را به عنوان نماد این مفهوم معرفی میکند. یونگ حقیقت را در روان انسان جستوجو و کهنالگوی خویشتن را به عنوان مرکز روان و ماندالا را به عنوان نماد این کهنالگو در جهان خارج معرفی میکند.
تفاصيل المقالة
پژوهش حاضر به روش توصیفی ـ تحلیلی تلاش میکند با تکیه بر نظریة اسطورهشناسی تطبیقی ژرژ دومزیل، کنشهای شخصیتهای اساطیری اودیسة هومر و دارابنامة طرسوسی را با یکدیگر انطباق دهد و به این پرسش پاسخ دهد که کنشهای شخصیتهای اساطیری در دارابنامه و اودیسه تا چه میزان با نظر أکثر
پژوهش حاضر به روش توصیفی ـ تحلیلی تلاش میکند با تکیه بر نظریة اسطورهشناسی تطبیقی ژرژ دومزیل، کنشهای شخصیتهای اساطیری اودیسة هومر و دارابنامة طرسوسی را با یکدیگر انطباق دهد و به این پرسش پاسخ دهد که کنشهای شخصیتهای اساطیری در دارابنامه و اودیسه تا چه میزان با نظریة کنشهای سهگانة دومزیل انطباق دارند و موارد تشابه و تفاوت آنها کدام است؟ یافتهها حاکی از آن است که شخصیتهای اصلی این دو اثر؛ یعنی داراب و اسکندر را میتوان با اولیس در یک طبقهبندی قرار داد. بررسی کنشهای داراب و اولیس نشان میدهد که هر دو در جایگاه پادشاهی، مؤید ویژگیهای هر سه کنش هستند؛ با این تفاوت که اولیس زادة خدایان (زئوس) است و داراب در مقام پادشاهی دارای فّرهایزدی است. هوشمندی و حیلهگری از بارزترین صفات اولیس است درحالیکه داراب با صفت قدرتمندی شناخته میشود. اسکندر مقام پادشاهی را برای فتوحات دینی رها کرد، اما اولیس به سبب عدم قربانی برای خدایان مجازات شد. سایر شخصیتها از جمله طمروسیه و بوراندخت با پنلوپ نیز با تفاوتهای جزیی مظهر پاکدامنی هستند. تأکید بر وفاداری به پیمان ازدواج در اودیسه گفتمان غالب است، اما در دارابنامه فتوحات دینی برای اسکندر بر سایر وجوه گفتمانی غلبه دارد.
تفاصيل المقالة
پژوهش پیش رو به روش توصیفی ـ تحلیلی، بر آن است تا روش نقد اسطورهای ژیلبر دوران را بر آثار نمایشی بهرام بیضایی (نمایشنامه و فیلمنامه) اعمال نماید و از این مسیر به اسطورهسنجی نویسنده یا الگوی اسطورهایِ پسِ پشت این آثار نائل آید. این مهم از مسیر فرایند سهگانۀ اسطورهشن أکثر
پژوهش پیش رو به روش توصیفی ـ تحلیلی، بر آن است تا روش نقد اسطورهای ژیلبر دوران را بر آثار نمایشی بهرام بیضایی (نمایشنامه و فیلمنامه) اعمال نماید و از این مسیر به اسطورهسنجی نویسنده یا الگوی اسطورهایِ پسِ پشت این آثار نائل آید. این مهم از مسیر فرایند سهگانۀ اسطورهشناسی، با تکیه بر متن و تدقیق در مهمترین اثر هنرمند و تشخیص خردهاسطورۀ کانونی آثار وی به انجام رسید. روانسنجی با تکیه توأمان بر متن و فرامتن (ردیابی خردهاسطورۀ یافتشده در دیگر آثار نویسنده، زندگی شخصی ـ حرفهای هنرمند و تشخیص عقدۀ شخصی نویسنده) و کنار همگذاری مجموعۀ یافتهها، به کشف اسطورۀ شخصی و فراشخصی هنرمند نائل میشود. یافتههای پژوهش حاکی از آن است که خردهاسطورۀ کانونی آثار بیضایی عبارت است از: برخوانی گذشته برای ساخت آینده، ستیز با ستم و جهل و هر آنچه مانع باروری مام میهن باشد، و در صورت لزوم قربان شدن برای نیل به این باروری و بر همین سیاق، زندگی در برابر مرگ، و زنانگی در حکم منشأ زندگی. عقدۀ شخصی وی نیز تثبیتشدگی و توقف در گذار از ساحت خیالی به ساحت نمادین ژاک لکان و اسطورۀ شخصی او ایزدبانو آناهیتا است.
تفاصيل المقالة
در پژوهشهای شاهنامه دو رویکرد عمده وجود دارد. یک گروه از پژوهشها یک داستان واحد را در شاهنامه موشکافی میکنند؛ در حالی که گروه دیگر بر انسجام کلی داستانهای شاهنامه تأکید دارند. این پژوهش که به روش توصیفی-تحلیل و با شیوه تحلیل ساختارشناسی انجام میگیرد، پیشنهاد میکند أکثر
در پژوهشهای شاهنامه دو رویکرد عمده وجود دارد. یک گروه از پژوهشها یک داستان واحد را در شاهنامه موشکافی میکنند؛ در حالی که گروه دیگر بر انسجام کلی داستانهای شاهنامه تأکید دارند. این پژوهش که به روش توصیفی-تحلیل و با شیوه تحلیل ساختارشناسی انجام میگیرد، پیشنهاد میکند که حماسهی ملی ایران داستانهای پراکنده نیست بلکه از یک ساختار کلی که به دورهی هندواروپایی بازمیگردد، پیروی میکند. بدین منظور پژوهش حاضر بر دو بنیان نظری استوار است: 1- طبق نظریهی ژرژ دومزیل، کیهان هندواروپایی دارای نظم طبقاتی است. 2- به گفته بهمن سرکاراتی حماسه ملی ایران بر اساس طول عمر محدود جهان و رویارویی نیروهای خیر و شر به سه دوره تقسیم میشود. این مطالعه نشان می دهد که در دورهی نخست، نظم اهورایی به شکل نظام طبقاتی نمود مییابد که به موجب آن سه گروه کارکردی مذکور در اندیشهی دومزیل به ترتیب با سلطنت هوشنگ، تهمورث و جمشید شکل میگیرند و در دورهی دوم، کام اهریمن به صورت بر هم خوردن نظام طبقاتی متجلی میشود.
تفاصيل المقالة
بر اساس دیدگاه اسطوره‌شناسی ساختاری، اسطوره‌ها از طریق عناصر میانجیی که ارائه می‌کند، می‌کوشد تضادّی را از میان بردارد که میان جفت‌های متقابل برقرار است. عناصر میانجی مزبور در مسیر این تقابل، پیوسته در رفت و آمد است و می‌کوشد از طریق مبارزه أکثر
بر اساس دیدگاه اسطوره‌شناسی ساختاری، اسطوره‌ها از طریق عناصر میانجیی که ارائه می‌کند، می‌کوشد تضادّی را از میان بردارد که میان جفت‌های متقابل برقرار است. عناصر میانجی مزبور در مسیر این تقابل، پیوسته در رفت و آمد است و می‌کوشد از طریق مبارزه و یا آمیختگی با یک سو یا هر دو سوی تقابل، راه وحدتی بیابد تا تضادّ موجود را خنثی یا دست‌کم کم‌رنگ‌تر کند. در این نوشته به معرّفی نظریۀ ساختاری لوی‌استروس در تحلیل اسطوره خواهیم پرداخت و با تحلیل نمونه‌وار داستان جمشید، میزان کاربرد نظریه را در بررسی اسطوره‌های ایرانی نشان خواهیم داد. بر این اساس، یمه/جم اسطوره‌ای است که برای بیان کوشش ذهن هندوایرانی در رفع تقابل مرگ و زندگی شکل گرفته است و پس از رفت و برگشت در دو سوی تقابل؛ یعنی تعارض میان اصل میرایی انسان و آرزوی دست‌یابی به زندگانی جاویدان، اگرچه نمی‌تواند تناقض موجود را بتمامی از میان بردارد، در نهایت به تجسّمی آمیخته از هر دو مفهوم مرگ و زندگی بدل می‌شود که آن را مرگ زنده نامیده‌ایم.
تفاصيل المقالة
سند
Sanad is a platform for managing Azad University publications