بررسی و نقد جامعۀ اندرزگویانِ ایرانی (پس از اسلام تا قرن هشتم هجری)
محورهای موضوعی : آموزه های اخلاقی و تربیتی
1 - دکتری زبان و ادبیات فارسی، دانشگاه خوارزمی تهران، تهران، ایران
کلید واژه: اندرز, پند, اندرزگویان, دورۀ اسلامی,
چکیده مقاله :
سابقۀ پرداختن به ادب تعلیمی و اندرزگویی در جامعۀ ایرانی، به درستی مشخص نیست و چه بسا مربوط به زمانی باشد که هنوز خطی و کتابتی در میان نبوده است. از آن زمان تا کنون، اندرز و پند همواره یکی از پُر تکرارترین مباحث و موضوعات ادبی- فرهنگی سرزمین ایران بوده است و گزاف نخواهد بود اگر آن را ویژگیِ سرشتین فرهنگ ایرانی بدانیم. خمیرمایۀ ادبیات فارسی در دورۀ اسلامی، به مانند دورۀ پیش از اسلام، با پند و اندرز عجین شده است، گستردگی و حجم بالای مضامین اندرزی در ادب فارسی به حدّی است که حتی در میان قصاید مدحی و غزلیات عاشقانه نیز میتوان آموزههای اخلاقی را مشاهده نمود؛ بنابراین از جنبههای مختلفی میتوان به مطالعه و بررسی پیرامونِ آن پرداخت. از جمله پژوهش دربارۀ جامعۀ اندرزگویان ایرانی در دو دورۀ پیش و پس از اسلام. در همین راستا، این پژوهش میکوشد تا با روش توصیفی- تحلیلی و مطالعات کتابخانهای به بررسی و معرفی افراد و گروههای اصلیِ اندرزگو در ایرانِ دورۀ اسلامی بپردازد و برخی مباحث مرتبط با آن را نیز بازگو نماید. از مهمترین یافتههای این تحقیق، میتوان به عمومی شدنِ اندرزگویی در دورۀ اسلامی –برخلاف دورۀ پیشین- بهویژه در میانِ شاعران و نویسندگان اشاره کرد، مسألهای که خود، نتایج مثبت و منفیای را به همراه داشته است.
The history of Didactic literature and sermon in Iranian society is not accurately known and it may even date back to a time before written language existed. from that time until now, advice and counsel has always been one of the most frequent literary-cultural topics in the land of Iran and it will not be excessive if we consider it as a characteristic of Iranian culture. The leaven of Persian literature in the Islamic period, like the pre-Islamic period, is mixed with counsel and advice, The breadth and volume of Didactic topics in Persian literature is such that moral teachings can be observed even among eulogy poems and romantic lyrics; Therefore, it is possible to study and investigate about it from the aspects. including the research on the community of Iranian advisers in the two periods before and after Islam. In this regard, this research tries to investigate and introduce the main people and groups of adviser in Islamic period Iran with descriptive-analytical method and library studies And also recount some topics related to it. One of the most important findings of this research is the popularization of sermon in the Islamic period - unlike the previous period - especially among poets and writers, A subject that has brought positive and negative results.
نشريه علمي پژوهشنامه ادبيات تعليمي سال شانزدهم، شمارۀ شصت و یکم، بهار 1403، ص 75-39
|
بررسی و نقد جامعۀ اندرزگویانِ ایرانی (پس از اسلام تا قرن هشتم هجری)
سجاد رحمتیان1
چکیده
سابقۀ پرداختن به ادب تعلیمی و اندرزگویی در جامعۀ ایرانی، بهدرستی مشخص نیست و چهبسا مربوط به زمانی باشد که هنوز خطی و کتابتی در میان نبوده است. از آن زمان تاکنون، اندرز و پند همواره یکی از پُرتکرارترین مباحث و موضوعات ادبیفرهنگی سرزمین ایران بوده است و گزاف نخواهد بود اگر آن را ویژگیِ سرشتین فرهنگ ایرانی بدانیم. خمیرمایۀ ادبیات فارسی در دورۀ اسلامی، بهمانند دورۀ پیش از اسلام، با پند و اندرز عجین شده است. گستردگی و حجم گستردۀ مضامین اندرزی در ادب فارسی بهحدّی است که حتی در میان قصاید مدحی و غزلیات عاشقانه نیز میتوان آموزههای اخلاقی را مشاهده کرد. بنابراین از جنبههای مختلفی میتوان به مطالعه و بررسی پیرامونِ آن پرداخت؛ ازجمله پژوهش دربارۀ جامعۀ اندرزگویان ایرانی در دو دورۀ پیش و پس از اسلام. در همین راستا، این پژوهش میکوشد تا با روش توصیفیتحلیلی و مطالعات کتابخانهای، به بررسی و معرفی افراد و گروههای اصلیِ اندرزگو در ایرانِ دورۀ اسلامی بپردازد و برخی مباحث مرتبط با آن را نیز بازگو نماید. از مهمترین یافتههای این تحقیق، میتوان به عمومی شدنِ اندرزگویی در دورۀ اسلامی ـ برخلاف دورۀ پیشین ـ بهویژه در میانِ شاعران و نویسندگان اشاره کرد؛ مسئلهای که خود، نتایجی مثبت و منفی به همراه داشته است.
واژههای کلیدی: اندرز، پند، اندرزگویان، دورۀ اسلامی.
1. مقدمه
مورخان در یک نگاه کلی، تاریخ سرزمین ایران را به دو دورۀ پیش و پس از اسلام تقسیم کردهاند که اساس آن به شکست ایرانیان از اعراب، در حدود هزار و چهارصد سال پیش برمیگردد. پس از این شکست، جامعۀ ایرانی تحت سیادت و برتری اقوام مهاجم قرار گرفت و درنتیجۀ آن، بسیاری از بنیادهای سیاسی، اجتماعی و فرهنگی و بهویژه ادبیات ایرانی برای بیش از دو قرن دچار رکود شد؛ بهطوریکه قدیمیترین و نخستین اشعار برجایمانده از ایرانِ دورۀ اسلامی، به اواسط سدۀ سوم هجری برمیگردد. بنابراین، در نگاه نخست ممکن است چنین تصور شود که پس از فروپاشی ساسانیان و آغاز سیطرۀ تازیان بر سرزمین ایران، سنّتها و آیینهای ایرانی رو به فترت و فراموشی نهاده و براثر سختگیریهای پیروان دین جدید، تلاشی نیز برای استمرار و تداوم آنها صورت نگرفته است؛ تصوری که تا حدود زیادی ـ البته از برخی زوایا ـ اشتباه است. یکی از مظاهر و نمودهای فرهنگ کهن ایرانی که در دورۀ اسلامی از میان نرفت، بلکه با پذیرش تغییراتی، بسیار پُررنگتر و پُربارتر از قبل به حیات خود ادامه داد، مقولۀ اندرز و پند و جریانِ تعلیمی ادبیات است. «ادبیات فارسی بدون هیچگونه اشکالی، در دست روحانیان و مؤمنان زرتشتی به راه خود، البته با جنبۀ دینی، ادامه میدهد و درعینحال، مراحل اولیۀ ادبیات فارسی دری نیز آغاز میگردد» (ریپکا و همکاران، 1385: 193). در این دوره و از همان آغاز، پند و اندرز، همپای سایر موضوعات ادبی به یکی از برجستهترین موضوعات و مضامین ادب فارسی بدل شد؛ بهطوریکه با مراجعه به قدیمیترین اشعار و ابیات باقیمانده از سدههای نخستین هجری، نظیر آنچه از حنظلۀ بادغیسی، ابوسلیک گرگانی، شهید بلخی و دیگران به دست ما رسیده، میتوان مضامین و سخنان پندآمیز را مشاهده کرد. به دیگر سخن، «با شعر نخستین شاعران پارسیگوی، اندرز در ادبیات فارسی پدیدار میشود. طبعاً پندهای این شاعران، دنبالۀ اندرزهای کهن است که ازطریق سنت شفاهی از دوران قدیم انتقال یافته است» (مزداپور، 1386: 65)؛ البته در آثاری نظیر شاهنامۀ فردوسی نیز میتوان تداوم اندرزهای مکتوب پیش از اسلام را مشاهده کرد.1 در نثر نیز تا حدودی وضع به همین منوال است. هرچند نخستین نوشتههای نثر ایرانی در دورۀ اسلامی، به زبان عربی است، همین آثار عربی سدههای نخستین هجری، خود بهمیزان زیادی تحتتأثیر و گاهی مقتبس از منابع ایرانِ پیش از اسلاماند و درحقیقت، اینگونه آثار همچون پُلی معنوی، نوشتههای پهلوی و اوستایی و بهویژه میراث ارزشمند اندرزنامههای ایران باستان را به جریان ادب فارسی دری مرتبط میسازند.2 اندرز در نثر فارسی یک تفاوت آشکار با نمونههای مشابه در پیش از اسلام دارد و آن اینکه در آثار ادبی دورۀ اسلامی، اندرزنامهها از قالبِ رسالات کوتاه تعلیمی و با مضامین اندرزیِ نامرتب و دستهبندینشده، به کتابهایی مفصلتر و با نظم تقریباً منطقی و عموماً دستهبندیشده، تغییرشکل میدهند. همچنین در این دوره، بسامد و میزان اندرزگویی در شعر، بهمراتب بیشتر از نثر است. گستردگی و دایرۀ شمول اندرز و پند در آثار ادبی و تاریخی دورۀ اسلامی بهحدّی است که کمتر اثر و نوشتهای را میتوان یافت که در آن کمابیش، نکته و نصیحتی اخلاقی ایراد نشده باشد و همین امر، حوزۀ وسیعی از مطالعات ادبی را برای واکاوی و بررسیِ جنبههای مختلف آن، پیشِ روی پژوهشگران قرار میدهد. یکی از این جنبهها، مطالعه و بررسی جامعۀ اندرزگویان ایرانی در دو دورۀ پیش و پس از اسلام است؛ بدین معنا که در جامعۀ ایرانی و در هر دوره، چه افراد و گروههایی به گفتن پند و اندرز اهتمام ویژهای داشتهاند و اندرزگویی آنان بر چه نمط و اساسی استوار بوده است.
۱ـ۱. پیشینۀ پژوهش
نوع نگاه به ادبیات اندرزی در این پژوهش ـ تا حدود زیادی ـ تازگی دارد و در مطالعات پیشینِ ادب تعلیمی، یا بدان پرداخته نشده و یا بهصورت مروری بدان اشاره شده است؛ اما دربارۀ اندرزگویی و آثار تعلیمی در دورۀ اسلامی، پژوهشهای قابل توجهی صورت گرفته که در زیر به برخی از آنها اشاره شده است:
ـ عقیقی، فائزه. (1400). تحلیل اندرزنامههای فارسی قرون چهارم و پنجم هجری از منظر موضوع و شخصیت الگو. رسالۀ دکتری، دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه شهید بهشتی. نویسنده در این پژوهش بیش از هرچیز دیگری کوشیده است تا نشان دهد در این دو سدۀ هجری، مهمترین موضوعات تعلیمی مد نظر اندرزگویان چه بوده است و ازنظر ایشان چه کسی نمونۀ آرمانی و الگوی شخصیتی محسوب میشود.
ـ ایمانپور، محمدتقی، صفرزایی، عبداله، و ناظمیانفرد، علی. (1397). «تأثیر اندرزهای شاهان ساسانی بر آرای تربیتی عنصرالمعالی در قابوسنامه». پژوهشهای تاریخ ایران و اسلام. شمارۀ 22، 89ـ108. نکتۀ اصلی مورد بحث در این مقاله، بررسی چگونگی و ابعاد تأثیرگذاری اندرزهای شاهان ساسانی بر اندرزهای قابوسنامه و نیز تبیین چگونگی درهمآمیختگی اندرزهای پهلوی با اندرزهای اسلامی است.
ـ دلپذیر، زهرا. (1397). بررسی تطبیقی مبانی اندرزی دینکرد ششم و شاهنامۀ فردوسی. رسالۀ دکتری. دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه بیرجند. نویسنده در این پژوهش بیش از هرچیز دیگری کوشیده است تا مهمترین مبانی اندرزی دینکرد ششم و شاهنامۀ فردوسی را بهشیوۀ تطبیقی و تحلیل محتوایی بررسی کند. این مبانی ذیل عناوینی همچون اعتدال، بخت و کنش و خرد طبقهبندی شدهاند.
ـ شکوری، بهناز. (1397). مقایسه و بررسی پند و اندرزهای سیاسی و حکومتی در شاهنامه، برزونامه و ماجراهای تِلِماک. رسالۀ دکتری. دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه آزاد اسلامی واحد تهران مرکزی.
ـ مهدوی، بتول، و تقیزاده، فاطمه. (1397). «بررسی آموزههای اخلاقی آفریننامۀ ابوشکور بلخی با نگاهی به میزان تأثیر آن بر قابوسنامه». پژوهشنامه ادبیات تعلیمی، شمارۀ 38، 185ـ231.
ـ سبزیانپور، وحید. (1390). «بازتاب حکمت ایرانی در آثار سعدی». بوستان ادب دانشگاه شیراز، ۳(3)، 49ـ76. نویسنده با نگاهی تطبیقی به بررسی بینامتنی میان بوستان و دیگر آثار سعدی با اندرزهای ایرانیان باستان پرداخته است. در این مقاله از منابع پهلوی ترجمهشده به فارسی کمتر استفاده شده و بهجای آن از منابع عربی سدههای نخستین هجری ـ که منعکسکنندۀ اندرزهای ایرانی پیش از اسلاماند ـ بیشتر بهره گرفته شده است.
ـ محمودی، علیمحمد. (1389). حکمت و اندرز در گرشاسبنامۀ اسدی طوسی. پایاننامۀ کارشناسیارشد. دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه اصفهان.
ـ فوشهکور، شارل هانری دو. (1377). اخلاقیات (مفاهیم اخلاقی در ادبیات فارسی از سدۀ سوم تا سدۀ هفتم هجری). ترجمۀ محمدعلی امیرمعزی و عبدالمحمد روحبخشان. تهران: مرکز نشر دانشگاهی و انجمن ایرانشناسی فرانسه. نویسنده در آن به بررسی و معرفی چند متن تعلیمی در ادبیات فارسی (نظیر بوستان سعدی) پرداخته است.
۱ـ۲. اهداف و روش تحقیق
هدف اصلی این پژوهش، نمایاندن چهرهها و طیفهای اصلیِ اندرزگو در جامعۀ ایرانی پس از اسلام (تا پایان قرن هشتم هجری) است. برای این منظور، نخست به جستوجوی افراد و گروههای اندرزگو در دورۀ اسلامی، ازطریق آثار و نوشتههای موجود این دورۀ تاریخی پرداخته میشود؛ البته بهدلیل گستردگی و حجم فراوان اندرزهای این دوره، امکان معرفی همۀ آنان و نقل اندرزهای بیشمار نیست. بنابراین از هر گروه و طبقۀ اجتماعی، چند تَن از چهرههای شاخص بهعنوان نمونه ذکر و سپس به بررسی و کیفیت اندرزگویی ایشان پرداخته میشود.
۲. اندرزگویان ایران دورۀ اسلامی3
آنگونه که از مستندات پیداست، در دورۀ پیش از اسلام، در سرزمین ایران، بیشتر، افرد و طبقات خاصی از جامعه که متولی امور دینی و سیاسی جامعه بودهاند، مسئولیت ارشاد مخاطبان خاص و همینطور عام را در قالبِ اندرزها و یا اندرزنامههایی بر عهده داشتهاند4 و جدای از این، از دیگر طبقات یا کاستهای جامعۀ آن دوران، ازجمله دبیران و خنیاگران، پندنامهای برجای نمانده است تا بتوانیم فرضیۀ دیگری را برای آن متصور شویم. این امر، مبیّن این نکته است که چهبسا در ایران پیش از اسلام و تحتتأثیر نظام طبقاتی جامعه، وظیفۀ موعظه و ارشاد نیز اختصاص به افراد و گروههای خاصی داشته است؛ بهطوریکه حتی از مقام و مسئولیتهایی نظیر «هندرزبد» در این دوره نام برده میشود.5 اما در دورۀ اسلامی و با فروریختن این نظام طبقاتی، اندرزگویی و پندنامهنویسی نیز عمومیت مییابد و گروههای جدیدتر و تازهنفستری بدان افزوده میشود؛ یعنی شاعران و نویسندگانِ دورۀ اسلامی. آنچه در ادامه میآید، گروههای اصلیِ اندرزگو در دورۀ اسلامی، با معرفی شماری از چهرههای شناختهشده و نیز کمترآشنای هر گروه است، با نقل مواردی از اندرزهای ایشان.
۲ـ1. شاعران و نویسندگان
توجه به اندرز و اندرزگویی در ادبیات دورۀ اسلامی، از نخستین سالهایی که ادب فارسی دری آغاز شد، مورد توجه شاعران و نویسندگان این دوره قرار گرفت و در این زمینه آثار گرانقدری نیز توسط آنان به یادگار ماند. یکی از مهمترین تفاوتهای اندرزگویی در ایرانِ پیش و پس از اسلام نیز همین نکته است: روی آوردن شاعران و نویسندگان دورۀ اسلامی به اندرز و پند؛ که در دورۀ پیش از اسلام و آثار و نشانههای برجایمانده از آن دیده نمیشود.
فراوانی توجه به پند و اندرز در میان آثار شاعران و نویسندگان دورۀ اسلامی بهحدّی است که کمترین اثری را میتوان یافت که در آن کموبیش به مضامین تعلیمی پرداخته نشده باشد؛ بنابراین اشاره به نام و نمونههای اندرزی همۀ شاعران و نویسندگانی که به موضوع اندرزگویی پرداختهاند، از حوصلۀ این پژوهش بیرون است و درنتیجه، فقط به ذکر برخی از آنها که در این حوزه اهتمام ویژهای داشتهاند و یکی از وجهههای ادبی ایشان، توجه به اندرز بوده، پرداخته شده است؛ شاعران و نویسندگانی همچون بوشکور بلخی، سعدی، ناصرخسرو و دیگران.6
۲ـ1ـ1. رودکی
زمانه پندی آزادوار داد مرا |
| زمانه چون نگری سربهسر همه پند است |
به روز نیک کسان گفت تا تو غم نخوری |
| بسا کسا که به روز تو آرزومند است |
زمانه گفت مرا: خشم خویش دار نگاه |
| کرا زبان نه به بند است، پای در بند است |
|
| (رودکی، 1383: 18) |
۲ـ1ـ2. بوشکور بلخی
بیاموز هرچند بتوانیا |
| مگر خویشتن شاه گردانیا |
|
| (لازار، 1342: 93) |
میلفنج دشمن که دشمن یکی |
| فراوان و دوست ار هزار اندکی |
|
| (همان: 108) |
۲ـ1ـ3. ابنمسکویه
ـ «و از مردم کسی هست که کار نیک را برای خاطرِ خود خیر انجام میدهد و کسی است که آن را برای خاطر "ذکر جمیل" یعنی نام نیک انجام دهد و کسی است که آن را تنها برایِ ریا میکند. و آشکار است که برترینِ آنها به پایگاه کسی است که آن کار را برایِ ذاتِ آن میکند؛ مقصودم این است که آن را برایِ ذات خیر انجام میدهد» (ابنمسکویه، 1381: 198).
ـ «وجوهِ زیانهایی که دوست تو به جفای خود و شکستن مَوَدَّتِ خود بر تو وارد میسازد، بسیار بزرگ است، و آن این است که به دشمن مُبَدَّل میشود و منافع او به مَضَرّات تَحوُّل مییابد؛ پس، از غائلهها و عداوتهایِ او ایمن مباش بااینکه نیکوکاریها و منافع او را هم نخواهی» (همان: 206).
۲ـ1ـ4. کسایی مروزی
تو گر به مال و امل بیش از این نداری میل |
| جدا شو از امل و گوش وقت خویش بمال |
|
| (ریاحی، 1383: 86) |
ای خویشتن به جامۀ نیکو فریفته |
| وندر زبان همیشه تو را بانگ و مشغله |
زان جامه یاد کن که بپوشی به روز مرگ |
| کاو را نه بادبان و نه گوی و نه اَنگُله7 |
|
| (همان: 94) |
۲ـ1ـ5. فردوسی
چُنین است کردار چرخ بلند |
| به دستی کلاه و به دیگر کمند |
چو شادان نشیند کسی با کلاه |
| به خمّ کمندش رباید ز گاه |
چرا مهر باید همی بر جهان |
| بباید خرامید با همرهان |
چُن اندیشۀ گنج گردد دراز |
| همی گشت باید سوی خاک باز |
اگر هست ازین چرخ را آگهی |
| همانا که گشتهست مغزش تهی |
چُنان دان کزین گردش آگاه نیست |
| ز چرخ زین بگذری راه نیست |
بدین رفتن اکنون بباید گریست |
| ندانم که کارش به فرجام چیست |
|
| (فردوسی، 1386، ج2: 194ـ195) |
۲ـ1ـ6. بیهقی
ـ «بدان که خدای قُوَّتی به پیغامبران داده است و قُوَّت دیگر به پادشاهان و بر خَلقِ رویِ زمین واجب کرده که به آن دو قُوَّت بباید گروید و به آن راهِ راستِ ایزدی بدانست. و هرکس که آن را از فَلَک و کَواکِب و بُروج داند، آفریدگار را از میان بردارد و مُعتزلی و زندیق و دَهری باشد و جای او در دوزخ بُوَد» (بیهقی، 1390: 6).
ـ «هیچ نبشته نیست که آن به یک بار خواندن نیرزد» (همان: 14).
۲ـ1ـ7. ناصرخسرو
نکوهش مکن چرخ نیلوفری را |
| برون کن ز سر، باد خیرهسری را |
بری دان ز افعال، چرخ برین را |
| نشاید ز دانش نکوهش بری را |
|
| (ناصرخسرو، 1387: 126) |
بشنو پدرانه ای پسر پندی |
| این پند که داد نوح سامش را |
پرهیز کن از کسی که نشناسد |
| دنیا و نعیم بیقوامش را |
|
| (همان: 134) |
۲ـ1ـ8. غزالی
ـ «و بدبختترین کسی آن است که به پادشاهی خویش غِرِّه شود و جهان آبادان نکند و زندگانی نداند کردن. این جهان را به رنج گذاشت و بدان جهان نکوهش و پشیمانی و بیچارگی یافت و عذابِ جاودان» (غزالی، 1389: 118).
ـ «صد ره گفتم: هرچه بدو رسیدنی است برگذشتنی است و هرچه فرارسیدنی [است] به رسیدنی است» (همو، 1394: 236).
ـ «ای عزیز تو که در سن هفتادی، پس روی از سلطنت ابدی باقی گردانیدن و توجه به این کم اندر کم خسیس خبیث مکرر با رنج آمیخته کردن، نه شیوۀ عاقلان است و بهسبب این پنج روز منغّص، مُلک ابدی و آسایش جاودانی از دست خود رها کردن، نه کار شیرمردان است» (همو، بیتا: 13).
۲ـ1ـ9. نظامی عروضی
ـ «پس دبیر باید که... مراتب ابناء زمانه شناسد و مقادیر اهل روزگار داند و بر حطام دنیاوی و مزخرفات آن مشغول نباشد، و به تحسین و تقبیح اصحاب اغراض و ارباب اغماض التفات نکند و غرّه نشود و عِرض مخدوم را در مقامات ترسّل از مواضع نازل و مراسم خامل محفوظ دارد» (نظامی عروضی، 1388: 116).
ـ «شاعر باید که در مجلس محاورت خوشگوی بود و در مجلس معاشرت خوشروی. و باید که شعر او بدان درجه رسیده باشد که در صحیفۀ روزگار مسطور باشد و بر السنۀ احرار مقروء، بر سفائن بنویسند و در مدائن بخوانند که حظّ اوفر و قسم افضل از شعر، بقای اسم است» (همان: 143).
۲ـ1ـ10. نظامی گنجوی
مطلق از آنجا که پسندیدنیست |
| دید خدا را و خدا دیدنیست |
دیدنش از دیده نباید نهفت |
| کوری آنکس که «به دیده» نگفت... |
کفر بود، نفی ثباتش مکن |
| جهل بود، وقف جهاتش مکن |
|
| (نظامی، 1389: 9ـ10) |
اگر صد سال مانی، ور یکی روز |
| بباید رفت ازین کاخ دلافروز |
پس آن بهتر که خود را شاد داری |
| دران شادی خدا را یاد داری |
|
| (همان: 105) |
۲ـ1ـ11. عطار نیشابوری
روزِ نعمت گر تو پردازی به کس |
| روزِ محنت باشدت فریادرس |
چون بیابی دولتی از مُستعان |
| اندر آن دولت مَبُر از دوستان |
|
| (عطار نیشابوری، 1380: 87) |
تا توانی تشنه را سیراب کن |
| در مجالس خدمتِ اصحاب کن |
خاطر ایتام را دریاب نیز |
| تا تو را پیوسته حق دارد عزیز |
|
| (همان: 106) |
۲ـ1ـ12. سعدی
ـ «دشمن چو از همه حیلتی فرومانَد، سلسلۀ دوستی جنباند؛ وانگه به دوستی کارهایی کند که هیچ دشمن نتواند» (سعدی، 1387ب: 174).
چه خوش گفت یک روز داروفروش |
| شفا بایدت داروی تلخ نوش |
|
| (همو، 1387الف: 70) |
بالای بام دوست چو نتوان نهاد پای |
| هم چاره آنکه سر بنهی زیر بام دوست |
|
| (همو، 1384: 407) |
۲ـ1ـ13. عبید زاکانی
ای دل ز اهل و اولاد، دیگر مکش ملامه |
| در شهر خویش بنشین بالخیر و بالسلامه |
آن قوم بیکرم را یک بار آزمودی |
| «من جرب المجرب حلت بی الندامه» |
|
| (عبید زاکانی، 1379: 104) |
از رسالۀ اخلاق الاشراف: «اگر کسی با شما سخن گوید که پدر شما را در خواب دیدم، قلیه حلوا میخواهد. زنهار به مکر آن فریفته مشوید که آن من نگفته باشم و مرده چیزی نخورد...! من آنچه در زندگی نخورده باشم، در مردگی تمنا نکنم» (همان: 176).
از رسالۀ صد پند: «طمع از خیر کسان ببرید تا به ریش مردم توانید خندید» (همان: 205).
از مثنوی عشاقنامه:
جوانی، از جوانی بهره بردار |
| ز دور شادمانی بهره بردار |
جوانان را طریق عشق سازد |
| شنیدهستی که پیری عشق بازد؟! |
جوانی کو نگشت از عاشقی شاد |
| یقین دان کو جوانی داد بر باد |
|
| (همان: 129) |
در اینجا اشاره به یک نکته ضروری به نظر میرسد و آن اینکه برخی افراد که در گروه شاعران و نویسندگان بهعنوان اندرزگو معرفی شدند، در حوزههای مختلفی فعالیت داشته و از خود آثاری به یادگار نهادهاند؛ برای مثال امام محمد غزالی، که وی را میتوان در وهلۀ اول یک عارف و متکلم دانست، ولی ازآنجاکه کتابی در اندرز به پادشاهان نوشته است (= نصيحة الملوک)، بنابراین در گروه شاعران و نویسندگان از وی نیز یاد شد.
۲ـ2. شاهان و امیران
در دورۀ اسلامی، وضعیت پادشاهی در ایران تا حدود زیادی نسبت به پیش از اسلام، دستخوش تغییر شد. دیگر از حکومت مطلقه و مقتدر بر سرزمین پهناور ایران خبری نبود و کشور ایران بهصورت معنوی و غیرمستقیم، تحت سیطره و نظارت دستگاه خلافت قرار گرفت. در این میان، حکومتهایی از دودمانهای ایرانی و ترک، هریک بر گوشهای از سرزمین ایران حُکم میراندند که بیشتر نیز ازطریق جنگ و منازعات منطقهای به دست میآمد و یا از جانب شخص خلیفه و به پاس خدماتی ارزشمند، بدانها اهدا میگردید. ازجمله مشخصههای دربارهای سلطنتی در دورۀ اسلامی، توجه ویژه به شاعران و ادباست؛ بهطوریکه کمتر درباری در ایران دورۀ اسلامی را میتوان یافت که چندین شاعر بدان وابسته نبوده باشد. این موضوع دربارۀ قدرتهای محلی نیز تا حدود زیادی صادق است. امیران این دوره نهتنها شاعران و نویسندگان را تحت حمایت خویش قرار دادند، بلکه خود نیز در موارد بسیاری، اهل شعر و شاعری بودند و از ایشان نیز اشعاری برجای مانده است. در ادامه، به برخی شاهان و امیران دورۀ اسلامی که از آنان اندرزنامه یا پندهایی در کتابهای تاریخی بر جای مانده، با ذکر نمونههایی از اندرزهایشان، اشاره شده است.
۲ـ2ـ1. طاهر بن حسین
از طاهر بن حسین (طاهر ذوالیمینین) که از جانب مأمون عباسی به حکومت خراسان رسید، نامۀ مفصلی در دست است که آن را خطاب به پسرش عبدالله نوشته و در آن، وی را بهشیوۀ اندرزنامهها و عهدهای شاهان ساسانی، نصیحت و سفارش کرده است؛ هرچند که حالوهوا و روح اسلامی در تاروپود آن ریشه دوانیده است. در زیر به قسمتی از این نامه اشاره شده است:
بسم الله الرحمن الرحیم، اما بعد؛ پرهیزگاری یزدان یکتا و بیهمتا را بر خویش واجب شمار و همواره خدایترس و مراقب او باش و از خشم وی عزوجل بپرهیز و شب و روز در نگهبانی رعیت خویش بکوش و در برابر نعمت تندرستی که ایزد به تو ارزانی داشته است، پیوسته آن جهان را به یاد آور و بیندیش که سرانجام به سرای دیگر میروی و زندگی جاوید تو در آن جهان است و در آنجا همۀ کردارهای تو مورد پرسش و بازخواست واقع خواهد شد. پس چنان شیوهای پیش گیر که ایزد عزوجل تو را از هر لغزش نگه دارد و روز رستاخیز تو را از شکنجه و عذاب دردناک برهاند... و باید بزرگترین سیرت و بهترین شیفتگی تو چیزی باشد که مایۀ خشنودی خدای عزوجل و نظام دین و ارجمندی قدرت پیروان دین گردد و سبب عدالت و شایستگی در میان ملت اسلام و همعهدان «اهل ذمۀ» آنان شود.
و من از خدای عزوجل مسئلت میکنم که به تو یاری کند و تو را توفیق بخشد و هدایت فرماید و حفظ کند، والسلام (ابنخلدون، 1398، ج1: 591ـ607).
۲ـ2ـ2. امیر سبکتکین
از امیر سبکتکین، پدر سلطان محمود غزنوی، که بهحق، وی را بنیانگذار سلسلۀ غزنویان میدانند، پندنامهای در دست است که در آن، جانشین خود، محمود را در امر سلطنت و چگونگی رفتار با مردمان، مورد نصیحت و پند و اندرز قرار داده است. این پندنامه بهصورت کامل در کتاب مجمع الانساب نقل شده است که در زیر به بخشی از آن اشاره میشود:
چنین گفت امیر سبکتکین مر فرزند خود را محمود، گفت ای پسر بدان که... حکم بر بندگان خدایتعالی کردن کاری کوچک نیست و پادشاهی کاری خطری است و خطر جان در اوست. باید که از خدای بترسی و چون تو از خدای بترسی، بندگان و زیردستان از تو بترسند. و باید که پارسا باشی که پادشاه و امیر ناپارسا را حرمت و حشمت نباشد... و باید که جاسوسان و منهیان بر جملۀ ممالک خود بگماری تا روز و شب از احوالها تو را آگاه کنند که هر خلل که پادشاهان را افتاده، از غفلت و اهمال بوده. و باید که این سخنها که من تو را گفتم بر دل نقش کنی و از آن نگردی تا خدایتعالی تو را نیکبخت دو جهان گرداند. انشاءالله تعالی (شبانکارهای، 1363: 36ـ41).
۲ـ2ـ3. محمود غزنوی
در کتاب لباب الباب عوفی و برخی کتب دیگر، اشعار و سخنانی به محمود غزنوی نسبت داده شده است که بیشتر آنها نیز ماهیتی تعلیمی دارند؛ برخی از آنها چنین است:
دل جزع کرد گفتم ای دل صبر |
| این قضا از خدای عدل آمد |
آدم از خاک بود خاکی شد |
| هرکه زو زاد باز اصل آمد |
|
| (عوفی، 1906، ج1: 24) |
ـ «سختی بر بدکردار و نرمی بر نیکوکردار و راست گردانیدن امید و بیم و بهزودی راه دادن رسولان اصحاب اطراف و کسانی که شب آیند؛ چه این جمله از مهمّات ملک و دولت است» (ظهیری سمرقندی، 1349: 394).
۲ـ2ـ4. مسعود غزنوی
از مسعود غزنوی چند نامه در کتاب تاریخ بیهقی آمده که در لابهلای مسائل مختلف، میتوان اندرزهایی را نیز در آنها مشاهده کرد. بهطور حتم، علاوهبر مسعود، از دیگر فرمانروایان این دوره نیز میتوان نامههایی و نوشتههایی را یافت که در اثنای آنها اندرزهایی نقل شده باشد؛ اما ازآنجاکه اشاره به همۀ آنها از حوصلۀ این مقال خارج است، برای اختصار، به ذکر اندرزهای مندرج در برخی نامههای مسعود غزنوی، بهعنوان نمونهای از اندرزهای اینچنینی، بسنده شده است؛ ازجمله:
ـ «خان داند که بزرگان و ملوکِ روزگار که با یکدیگر دوستی به سر بَرَند و راهِ مصلحت سپرند، وِفاق و مُلاطفات را پیوسته گردانند و آنگاه، آن لُطفِ حال را به آن منزلت رسانند که دیدار کنند؛ دیدار کردنی بسزا، و اندر آن دیدار کردن شرطِ مُمالَحَت را به جای آرند و عهد کنند و تکلفهای بیاندازه و عقود و عهود که کرده باشند به جای آرند تا خانهها یکی شود و همۀ اسباب بیگانگی برخیزد» (بیهقی، 1390: 121).
ـ «هرگاه اصل به دست آید، کارِ فرع آسان باشد» (همان: 123).
۲ـ3. وزیران
در دورۀ اسلامی، وزیران نیز که از نخبگان و اندیشمندان جامعه محسوب میشوند، به اندرزگویی التفات دارند؛ و همچنانکه در دورۀ پیش از اسلام، خسرو انوشیروان از بزرگمهر خواست تا اندرزنامهای را برای راهنمایی درباریان و کارگزاران بنویسد. در این دوره نیز ملکشاه سلجوقی از وزیرش، خواجه نظامالملک، میخواهد تا کتابی را در چگونگی مُلکداری برای وی بنویسد. مورخان منصب وزارت (= وزیر اعظم) در دورۀ اسلامی را تقلیدی از منصب «وُزُرگ فرمدار» دورۀ ساسانی میدانند و معتقدند که ازطریق همین منصب در دورۀ اسلامی میتوان به برخی اختیارات وزرگ فرمدار و قدرت وی در دورۀ ساسانی نیز پی برد. در ادامه، چند وزیر دورۀ اسلامی که از آنها اندرزنامه و یا اندرزهایی بر جای مانده، با ذکر نمونههایی از اندرزهایشان معرفی شدهاند.
۲ـ3ـ1. ابوطیب مصعبی
إختلس حظّک فی دنیاک من أیدی الدهور |
| واغتنم یوماً ترجیحه بلهوٍ و سرور |
واصنع العرف إلی کلِّ کفور و شکور |
| لک ما تصنع و الکفران یزری بالکفور |
|
| (ثعالبی، 1403ق، ج4: 90) |
جهانا همانا فسوسی و بازی |
| که بر کس نپایی و با کس نسازی... |
به ظاهر یکی بیت پرنقش آزر |
| به باطن چو خوک پلید و گرازی |
هم از توست شه مات شطرنجبازان |
| تویی مهره داده به شطرنجبازی |
چرا زیرکانند بس تنگروزی؟ |
| چرا ابلهان راست بس بینیازی؟ |
چرا عمر طاووس و درّاج کوتاه |
| چرا مار و کرکس زید در درازی؟ |
جهانا همانا از این بینیازی |
| گنهکار مائیم و تو جای آزی |
|
| (لازار، 1342: 48ـ49)8 |
۲ـ3ـ2. خواجه نظامالملک طوسی
ـ «پادشاه را چاره نیست از ندیمان شایسته داشتن و با ایشان گشاده و گستاخ درآمدن، که با بزرگان امرا و سپاهسالاران لشکر نشستن بسیار شکوه و حشمت پادشاه را زیان دارد که ایشان دلیر گردند؛ و در جمله هرکه را شغلی و عملی فرمودند، او را نباید که ندیمی فرمایند و هرکه را ندیمی فرمودند، نباید که عملی فرمایند که بر حکم انبساط که بر بساط پادشاه دارد درازدستی کند و مردمان را رنج رساند» (نظامالملک، 1394: 109).
ـ «در همه حال مداهنت و مهاندت بهتر از مخاشنت و مشاحنت است و وفاق و اشفاق علی کلّ التقادیر بر طعان و ضرب ترجیح دارد» (تحفه، 1341: 116).
۲ـ3ـ3. خواجه نصیرالدین طوسی
ـ «و زن صالح شریک مرد بود در مال و قسیم او در کدخدایی و تدبیر منزل و نایب او در وقت غیبت و بهترین زنان، زنی بود که به عقل و دیانت و عفت و فَطنت و حیا و رقّت دل و تودّد و کوتاهزبانی و طاعت شوهر و بَذل نَفس در خدمت او و ایثار رضای او و وقار و هَیبت، نزدیک اهل خویش، مُتحلّی بود و عقیم نبود و بر ترتیب منزل و تقدیر نگاه داشتن در انفاق واقف و قادر باشد...» (نصیرالدین طوسی، 1399: 139).
ـ «در سیروسلوک باید که قصد مقصد معیّنی کند و چون مقصد حصول کمال باشد، از کامل مطلق پس نیت باید که مشتمل باشد بر طلب قدرت به حقتعالی که اوست کامل مطلق و چون چنین باشد، نیتِ تنها از عملِ تنها بهتر باشد» (همو، 1386: 6).
۲ـ4. موبدان
موبدان ایرانی نهتنها پیش از اسلام، بلکه در دورۀ اسلامی نیز همواره در حفظِ دین، فرهنگ و سنتهای خویش سخت کوشا بودند و ازطریق نگارش کتب و رسالههای مختلف و همچنین برپایی برخی سنّتهای دیگر، سعی در پُربارتر نمودن و نیز نگهداری از آنها در برابر قومِ غالب داشتند. یکی از این حوزههای فرهنگی که موبدانِ دورۀ اسلامی بدان توجه نشان دادند و آثاری را نیز از خود به یادگار نهادند، حوزۀ ادبیات تعلیمی و پند و اندرز بود. در ادامه به معرفی چند تَن از موبدان این دوره و آثاری که در پند و اندرز و یا مرتبط با آن نوشتهاند، با ذکر نمونههایی از اندرزهایشان، اشاره شده است.
۲ـ4ـ1. آذرفرنبغ فرخزادان
ـ «تا پدر زنده است، شوهر فقط با موافقت پدر است؛ و پس از پدر، فقط با موافقت سالار؛ جز آن نتوان کرد» (فرخزادان، 1384: 2).
ـ «چه دروندان، که بمیرند، آن دروج که به زندگی با (ایشان) بود، (ایشان را) گیرد، به دوزخ (ایشان را) رهبری کند، نزدیکِ اهریمن» (همو، 1375: 37).
ـ «بدیهی است که تمام خوبیها آفریدۀ اورمزد و همۀ بدیها ساختۀ اهریمن است» (فرخزادان و امیدان، 1392: 112).
ـ «پرسید که کِشتن خرد چه. او گفت که کِشتن خرد آموختاری و آب آن نیوشیداری و یار آن گزیداری و جای آن بهشتِ روشن همه آسانی» (آسانا، 1391: 93).
۲ـ4ـ2. زادسپرم
ـ «نخست این[که] به مجادلۀ ناراست نزد کسان مروید؛ 2. اگر با شما به ستم رفتار کنند، دادگری پیش گیرید؛ 3. خویدوده کنید که برای ادامۀ نسل پاک بهترین کارهای زندگان است و عامل نیکزایی فرزندان است» (زادسپرم، 1366: 37).
ـ «برای جای دادن پرهیزگاری ایزدان در خانۀ خویش، راه نیکان را به خانۀ خویش گشاده داشتن» (همان: 39).
۲ـ4ـ3. منوچهر
ـ «همۀ کار[های] ثواب آنانی که او از دین غیرایرانی و بددینی محافظت کرد و به بهدینی استوار ساخت و هر کار ثوابی که پس از آن کنند ـ که بهسبب تلاش و خدمتی است که او کرد و آنها به دین باقی ماندند و از بددینی رهایی یافتند ـ گویی که او خود رواج داده باشد» (منوچهر پسر گشن جم، 1397: 119).
ـ «این سود است که برای آگاهی از دین ایزدان و بیگمانی (= یقین) به مزد مینوی، در تنگدستی خرسندتر، در سختی و تسلیم و آستانه (= بدبختی) چارهشناستر و به نجات و رستگاری امیدوارتر باشند» (همان: 127).
۲ـ4ـ4. امید اشوهیشتان
ـ «هر فردی که آرزوی انجام عمل خیری را دارد، بهترین و پرثمرترین راه این است که هر زمان فرصت انجام عمل خیری پیش آمد و انجام آن ضرورت داشت، آن را انجام دهد» (امید اشوهیشتان، 1376: 95).
ـ «شرط اصلی بخشوده شدن و پاک گردیدن از گناه، توبۀ خالصانۀ قلبی است که میبایست از الفاظ و اعمال انسان [همیشه] نمایان باشد» (همان: 107).
۲ـ4ـ5. زرتشت بهرام پژدو
مر آن را که باشد خرد رهنمای |
| نکو باشدش کار هر دو سرای |
بدان تو حقیقت که ایزد یکیست |
| مر او را همانند و انباز نیست |
چو خواهی که باشی به دین درست |
| به هستیّ دادار بگرو نخست |
|
| (زرتشت بهرام پژدو، بیتا: 1ـ2) |
نرفتن یک قدم بیامر یزدان |
| قدم بر جای بود همچو مردان |
نگشتن چو قدمسستان به هر باد |
| بسان کوه بودن سختبُنیاد |
|
| (ارداویرافنامه، 1391: 37) |
۲ـ5. امیرزادگان و حکام ولایات
از دیگر شخصیتهای سیاسی جامعۀ ایرانی در دورۀ اسلامی، که از آنها اندرزنامههایی برجای مانده است، باید از امیرزادگان و حاکمان محلی نام برد؛ همانهایی که زیر نظر پادشاه و سلاطینِ قلمروهای پهناورتر، مشغول امارت و حکمرانی بودهاند. در زیر به دو شخصیت شاخص این گروه، که دو کتاب مهم اندرزی دورۀ اسلامی نیز به قلم ایشان نوشته شده، اشاره شده است.
۲ـ5ـ1. مرزبان بن رستم
ـ «ای ملک، بدانک هرچند تو با جهان عقدی سختتر بندی، او آسانتر فرومیگشاید و چندانک درو بیشتر میپیوندی، او از تو بیشتر میگسلد. جهان تو را ودیعتداریست که جمعآوردۀ تو را بر دیگران تفرقه میکند و ثمرۀ درختی که تو نشانی، به دیگران میدهد و هر بساط که گستری، درنوردد و هر اساس که نهی، براندازد» (مرزبان بن رستم، 1389: 199).
ـ «عاشق نیز نازِ معشوق چندان کشد که نیازمندِ او بود و با او چندان پیوندد که دل در مهرِ دیگری نبندد» (همان: 386).
۲ـ5ـ2. عنصرالمعالی کیکاووس
ـ «و مردم باید که در آینه نگرد اگر دیدارش خوب بود، باید که کردارش چو دیدارش بود که از نیکویی زشتی نزیبد. نشاید که از گندم جو روید و از جو گندم» (عنصرالمعالی، 1390: 38).
ـ «اما با بیخردان هرگز دوستی مکن که دوست بیخرد از دشمن بخرد بتر بود؛ که دوست بیخرد با دوست از بدی آن کند که صد دشمن باخرد با دشمن نکند» (همان: 140).
۳. نقد و بررسی
آنچه در ادامه میآید، حاصل غور و بررسی در موضوع مورد بحث، یعنی جامعۀ اندرزگویان ایرانی در دورۀ اسلامی است و بدین وسیله به چند نکتهای که حین مطالعه و نگارش پژوهشِ حاضر به دست آمده، اشاره میشود.
۳ـ1. کیفیت و چگونگی اندرزگویی
اضافه شدن گروه ادیبان به اندرزگویان دورۀ اسلامی، ازجمله تفاوتهای دورههای پیش و پس از اسلام در این زمینه محسوب میشود؛ چه آنکه در دورۀ پیش از اسلام از وجود ایشان در عرصۀ اندرزگویی خبری نیست. در این دوره (پیش از اسلام)، دبیران در دربار حضور داشتند و کارهایی نظیرِ نامهنگاری، ثبت تواریخ و کارهایی از این قبیل بر عهدۀ آنها بود و خنیاگران، بیشتر به داستانسرایی و سرایش منظومههای بزمی، آنهم در کنار بهرهگیری از سازوآلات موسیقی میپرداختند. خنیاگرانی همچون باربد و نکیسا از این دسته هستند.9
یک نکته که در اینجا نباید از قلم بیفتد این است که بین گروه شاعران و نویسندگان و سایر گروههای اندرزگو، یک تفاوت اساسی وجود دارد و آن اینکه برای بیشتر شاعران و تا حدودی نویسندگان، اندرز و پند در درجۀ دوم اهمیت قرار دارد؛ بدین معنا که اینان از اندرز و پند بهعنوان خمیرمایه و ابزاری در جهت بیانِ شاعرانه و هنری استفاده میکنند و درحقیقت برای آنها چگونه گفتن، از چه گفتن مهمتر است؛ زیرا در حوزۀ ادبیات اندرزی، «معنیآفرینی به حداقل میرسد و بیشتر معانی و مضامین همانهایی است که قبلاً گفته شده است. شاعران و نویسندگانی که به این حوزه روی میآورند، میکوشند معانی را بهگونهای جدید و هنریتر بیان کنند و لباس برازندهتری به آنها بپوشانند» (خوئینی و رحمتیان، 1395: 60). به همین دلیل است که در میان اندرزهای شاعران و نویسندگان دورۀ اسلامی، مضامین همواره تکرار میشوند و بسیار دیده میشود که مضمونی اندرزی از دورۀ پیش از اسلام، در آثار تعلیمی بسیاری از اُدبای دورۀ اسلامی تکرار شده است؛ البته در جامهای نو و با تصویری جدید و اگر به بررسی بینامتنی اینگونه مضامین پُرکاربرد پرداخته شود، میتوان کتاب مستقلی را از آنها استخراج نمود. این امر، یعنی نگاه ابزاری به مضامین اندرزی در میان گروه ادیبان، درست نقطۀ مخالفِ دیگر گروههای اندرزگوست که برایشان آنچه مهم است، آن چیزی است که انجام دادنش سفارش میشود یا پرهیز از انجام آن توصیه میشود، نه چگونه گفتن آن.
شاعران و نویسندگانِ دورۀ اسلامی، نسبت به سایر گروههای اندرزگو، در حوزۀ پندگویی و اندرزنامهنویسی فعالتر بودهاند و حجم اندرزهای بهجامانده از آنان بسیار بیشتر از سایر گروههاست و کمتر کتاب ادبی در دورۀ اسلامی را میتوان یافت که در آن بهنحوی به مضامین و موضوعات تعلیمی پرداخته نشده باشد. علت اصلی این امر را نیز باید در شمار فراوان شاعران و نویسندگان دورۀ اسلامی، نسبت با سایر گروههای اندرزگو و طبعآزمایی ایشان در موضوعات مختلف ادبی و ازجمله مضامین تعلیمی و اندرز دانست؛ دیگر اینکه سایر گروههای اندرزگو با توجه به اشتغالِ به امور دیگر (= شاهان، حُکام و وزیران، سرگرمِ امور سیاست و مُلکداری و موبدان، تبیین مسائل شرعی و دفاع از دیانت خود در برابر تهمتها، در کنارِ محدودیتهای موجود) فرصت و ارادۀ کمتری را برای پرداختن به اندرز و نگارش رسالات تعلیمی داشتهاند.
شاعران و نویسندگان، هم آثار و نوشتههایی صرفاً تعلیمی را سروده و نگاشته، نظیر مخزنالاسرار نظامی و گلستان سعدی و هم در لابهلای مطالب مختلف به پند و اندرز پرداختهاند. مانند اندرزهای موجود در اشعار شاعرانی همچون رودکی، فردوسی و سایر شاعران. نکتۀ دیگر اینکه در آثار و نوشتههای آنان، مضامین و موضوعات تعلیمیِ بیانشده، گاه طبقهبندی شدهاند و مخاطب میداند که در این کتاب، به چه موضوعاتی پرداخته شده است و اندرزها و نصایح در چه حوزهای هستند؛ حالآنکه در نمونههای مشابه در پیش از اسلام، کمتر به چنین مواردی برمیخوریم و بیشتر، مضامین و موضوعات مختلف و پراکندهای از جانب آنها در یک رسالۀ کوتاه تعلیمی، جمعآوری شده است.
در این دوره نیز بهمانند دورۀ پیش از اسلام، به شاهانی برمیخوریم که به پند و اندرز توجه نشان داده و اندرزنامهها و پندهایی از خویش به یادگار نهادهاند، که گاهی بهصورت اندرزنامه است در خطاب به جانشین، بهمانند نمونههای بهجامانده از دورۀ ساسانی و گاهی در قالب شعر و بهمانند شاعران این دوره. اما اندرزگویی شاهان و اُمرا در دورۀ اسلامی یک تفاوت اساسی با نمونههای مشابه در دورۀ پیش از اسلام دارد و آن اینکه نسبت به آن در مقیاس بسیار پایینتری قرار دارد و شاهان دورۀ اسلامی کمتر به موضوع اندرزگویی بهعنوان یک سنّت فرهنگیِ مهم توجه کردهاند. اگر در آن دوران و بهویژه دورۀ ساسانیان، کمتر پادشاهی وجود داشت که از وی اندرزی برجای نمانده باشد، در دورۀ اسلامی کمتر شاهی را میتوان یافت که به اندرزگویی پرداخته باشد، چه رسد به آنکه اندرزنامهای نیز به یادگار نهاده باشد. در این دوره بهجز پندنامۀ امیر سبکتکین به پسرش محمود و نیز نامۀ اندرزی طاهر بن حسین به پسرش، اندرزنامۀ دیگری از جانب شخص شاه، سلطان، امیر و دیگر فرمانروایان وجود ندارد. دراینباره، حتی اگر امیرزادگان و حُکام محلی را نیز زیرمجموعۀ شاهان و سلاطین قرار دهیم، بازشمار آنها ـ به نسبت دورۀ پیشین ـ کم و انگشتشمار است. البته طبیعی است که در میان نامهها و سخنانی که از ایشان در میان کُتب مختلف نقل شده است، بتوان اندرزهایی را یافت؛ ولی حقیقت آن است که در دورۀ اسلامی، اندرزگویی در میان پادشاهان و اُمرا عمومیت و جذابیت چندانی ندارد. در این دوره، شاهان بیشتر از آنکه اندرزگو باشند، مخاطب اندرز قرار میگیرند و به عوالم شعری بیشتر التفات نشان میدهند. وقتی پادشاه بزرگی همچون سنجر سلجوقی، که یکی از بزرگترین سلاطین دورۀ اسلامی نیز محسوب میشود، در مورد خود چنین میگوید: «اگر بگویند مثالها به توقیع ما یافتهاند، معلوم است که ما خواندن و نوشتن ندانیم» (اقبال، 1395: 316)؛ که نشانگر بیسوادی پادشاه بزرگ و مقتدری همچون سنجر سلجوقی و از نکتههای حائز اهمیت در تاریخ و فرهنگ ایران دورۀ اسلامی محسوب میشود و میتواند نشانگر وضع سواد در میان اُمرا و سلاطین این دوره ـ البته نه در همۀ موارد ـ باشد. از دیگر سلاطین و اُمرای این دوره که بیشترِ دوران حکومت خویش را سرگرم جنگ و لشکرکشی و توجه به حواشی حکومت بودهاند، نمیتوان انتظار داشت که به مقولههای فرهنگی و ازجمله پرداختن به اندرز و اندرزگویی، نگاه ویژهای داشته باشند.
در دورۀ اسلامی، وزیران نقش پررنگتری را در جامعه ایفا میکنند؛ بهطوریکه در این دوره و در میان کتب تاریخی از وزیرانِ بانفوذِ فراوانی سخن به میان آمده و این درست عکس دورۀ پیش از اسلام است؛ زیرا از وزیران تاریخی پیش از اسلام تا قبل از حکومت ساسانیان هیچ اطلاعی در دست نیست و در دورۀ پادشاهی ساسانی نیز بهجز بزرگمهر بختگان ـ که پیرامون وی را نیز هالهای از افسانهها فرا گرفته است ـ از مابقی جز نام و نشانی، اطلاعات بیشتری به جا نمانده است. «اینکه بیشتر مورخینی که به عصر ساسانی میپرداختهاند بهندرت از وزیران آن دوره یاد کردهاند، خود میتواند دلیلی بر این باشد که نهاد وزارت در آن دوره نهاد قدرتمندی نبوده و یا حداقل در مورد شخص شاه نهادی ضعیف بوده است» (نوحهخوان، 1399: 94). در دورۀ اسلامی، وزیران همچنان به اندرزگویی میپردازند و بهویژه خطاب به شخص اول جامعه. برخی از آنها حتی به نگارش کتابهایی مستقل و جامع برای اندرز و راهنماییِ شاه مبادرت جستهاند؛ نظیر خواجه نظامالملک در سیاستنامه. برخی نیز که از طبع شعر و شاعری بهرهمند بودهاند، بهمانند شاعران در لابهلای اشعارشان و بهصورت مستقیم و غیرمستقیم به اندرزگویی پرداختهاند؛ نظیر ابوطیب مصعبی. البته این نکته را نباید فراموش شود که در این دوره با وجود اینکه مقام وزارت پس از مقام پادشاهی، در بالاترین سطح قرار دارد، با وزیری همچون بزرگمهر سروکار نداریم که بهمانند او به اندرزگویی توجه و التفات ویژه نشان داده باشد. ازآنجاکه در بیشتر موارد، مخاطب اصلی اندرزهای وزیر، شخص شاه و سلطان است، میبایست در بیان آنها نهایت دقت و ظرافت را به خرج میداد تا مبادا موجب خشم و غضب وی واقع شود و یا اینکه مورد پذیرش قرار نگیرد؛ به همین دلیل وقتیکه وزیری همچون خواجه نظامالملک میخواهد کتابی را در نصیحت به پادشاه بنویسد، بیشتر پندهای مد نظر خود را در قالب حکایات و داستانهای تاریخی بیان میکند و بهشیوۀ غیرمستقیم، مخاطب خویش را مورد خطاب و اندرز قرار میدهد.
از دیگر نکات قابل توجه در دورۀ اسلامی، ادامه یافتن سنت اندرزگویی توسط موبدان این دوره است. شاید در نگاه نخست چنین تصور شود که در دورۀ اسلامی، دیگر مجال و فرصت مناسبی در اختیار موبدان، که از جانب روحانیان دین جدید در تنگنا قرار دارند، وجود ندارد که بتوانند و بخواهند سنتهای سلف خویش را ادامه دهند؛ اما با همۀ اینها، این سنّت نیز بهمانند برخی از آیینهای دیگر، توسط موبدان پیگیری میشود؛ بهطوریکه در این دوران، جامعترین و مفصلترین اندرزنامۀ زردشتی، یعنی کتاب ششم دینکرد را موبدانی همچون آذرفرنبغ فرخزدان و آذرباد امیدان گردآوری و تدوین میکنند. البته ناگفته نماند که در این دوره، دیگر از رسالات کوتاه اندرزی و پندهای فراوان از جانب این دسته از اندرزگویان خبری نیست و موبدان این دوره، بیشترِ کتابها و نوشتههای خود را در راستای اثبات حقانیت دین زردشتی و نیز پاسخگویی به سؤالات فقهی و حقوقی جامعۀ زردشتیان نگاشتهاند و کمتر پیش میآید که از موبدان این دوره، اندرزی در مسائل فردی و تدبیر منزل دیده شود.
۳ـ2. نقد اندرزگویی دورۀ اسلامی
همانطور که گفته شد، در دورۀ اسلامی، اندرزگویی در میان طبقۀ حاکم و سلاطین بهشدت رو به ضعف و کاستی مینهد؛ بهطوریکه از میان تعداد فراوان اُمرا و سلاطین این دوره، فقط از دو نفر، یعنی امیر سبکتکین و طاهر بن حسین، اندرزنامهای در دست است و جز این، از هیچ شاه و امیری پندنامهای برجای نمانده است، مگر تعدادی پند و اندرز بهصورت پراکنده در لابهلای اشعار و نامهها و نوشتههای دیگر. در عوض، گروه شاعران و نویسندگان دورۀ اسلامی، بهمانند پادشاهان و موبدانِ پیش از اسلام، به اندرز و پند توجهی ویژه نشان میدهند و جانشین واقعی آنان در این زمینه محسوب میشوند. اما علت این موضوع، یعنی بیتوجهی شاهان دورۀ اسلامی به مقولۀ اندرز و استقبال بینظیر ادیبان به آن را باید در اوضاعواحوال سیاسیاجتماعیِ حاکم بر سرزمین ایران جستوجو کرد. بنابر مستندات تاریخی، بر جامعۀ ایران پیش از اسلام، از گذشتههای دور و تا پایان حکومت ساسانیان، نظام طبقاتی ویژهای حکمفرما بود و با دقت و وسواس فراوانی نیز مراعات میشد؛ «نظام طبقاتی حاکم بر جامعۀ ایران باستان، نظامی مستحکم بود و تداوم حاکمیت آن در طی سالیانی دراز، آنان را بهنحوی قانع کرده بود که هر فرد سرنوشت خود را بپذیرد، موقعیت اجتماعیاش را قبول کند، به حقوق دیگران احترام گذارد، به کار و پیشۀ خود علاقهمند باشد و همچنانکه استعداد و شایستگیهایش حکم میکند به حرفۀ خویش وفادار بماند» (العاکوب، 1374: 36). از قراین موجود و اندرزنامههایی که از چند گروه معدود در پیش از اسلام بر جای مانده است، چنین به ذهن متبادر میشود که در ایران باستان و بنابر همان نظام طبقاتی رایج، فقط برخی افراد و گروهها میتوانستهاند به اندرز و اندرزنامهنویسی ـ بهصورت ویژه ـ بپردازند و یکی از آن گروهها، پادشاهان بودند. پادشاهان از همان دوران کودکی، زیر نظر موبدان، که متولی امر آموزش در کشور بودند، در حوزههای مختلف و ازجمله اخلاق و سیاست، آموزش میدیدند. «روحانیون درستکار واسطۀ بین جامعه و خدایاناند و حاکمان را خصوصاً و جامعه را عموماً، تعلیم میدهند» (کرین بروک، 1388: 93). بنابراین پس از آنکه به مقام پادشاهی میرسیدند، با توجه به دانش و معلومات کسبشده و همچنین برطبق سنّت اندرزگویی که از قبل توسطِ شاهان پیشین به وجود آمده بود، به اندرزگویی و نگارش عهد و رسالههای اندرزی برای عامۀ مردم و همچنین جانشینان آنها مبادرت میجستند و گواه آن، شمار فراوان اندرزهایی است که از ایشان تا روزگار ما به یادگار مانده است. اما در دورۀ اسلامی، این نظام طبقاتی بهیکباره فروریخت و جای خود را به برابری و مساوات اجتماعی داد؛ درنتیجه بسیاری از موضوعات مرتبط با آن نظام طبقاتی نیز رنگ باخت و بهسرعت رو به افول و فراموشی نهاد. یکی از این موضوعات، توجه به اندرز و اندرزگویی در میان پادشاهان و اُمرا بود. در دورۀ اسلامی، بهدلیل فقدان ثبات و آرامش کافی، و شورشهای مکرر از یکسو و نیز بدوی بودن و بیاصالتی خانوادگی برخی خاندانهای حکومتگر ازسوی دیگر، و همچنین جایگزینی سنّت شعر و شاعری و شاعرپروری بهجای سنّتهای فرهنگی پیشین، موضوع اندرز و اندرزگویی ازسوی شاهان و امیران این دوره بهندرت پیگیری و انجام میشود. علت اصلی روی آوردنِ شاعران و نویسندگان دورۀ اسلامی به اندرزگویی را نیز باید با فروریختن نظام طبقاتی عصر ساسانی مرتبط دانست؛ زیرا در دورۀ اسلامی از آن سختگیریهای دورۀ پیشین خبری نیست و دیگر دلیل و مانعی پیشِ روی گروه ادیبان ایرانی قرار ندارد تا آنها را از مقولههایی همچون اندرزگویی و اندرزنامهنویسی برحذر دارد.
عمومیت یافتن اندرزگویی در دورۀ اسلامی و اقبال شاعران و نویسندگان بدان، دارای جنبههای مثبت و منفی نیز بوده است. بیرون آمدن سنت اندرزگویی از دربارها و آتشکدهها و رویکرد همهجانبۀ ادیبان به آن، سبب استفاده از ظرفیت و نبوغ شاعران و نویسندگان در این حوزه شد؛ چراکه این گروه اخیر، بهمانند سلف خویش، یعنی دبیران و حتی خنیاگرانِ پیش از اسلام، باید در انواع علوم زمانۀ خویش دستی داشته باشند و به قول نظامی عروضی، «در انواع علوم متنوع باشد و در اطراف رسوم، مستطرف؛ زیرا چنانکه شعر در هر علمی به کار همیشود، هر علمی در شعر به کار همیشود... اما شاعر بدین درجه نرسد الّا که در عنفوان شباب و در روزگار جوانی بیست هزار بیت از اشعار متقدمان یاد گیرد و دههزار کلمه از آثار متأخران پیش چشم کند و پیوسته دواوین استادان همیخواند و یاد همیگیرد که درآمد و بیرونشدِ ایشان از مضایق و دقایق سخن بر چه وجه بوده است، تا طرق و انواع شعر در طبع او مرتسّم شود و عیب و هنر شعر بر صحیفۀ خرد او منقّش گردد، تا روی در ترقی دارد و طبعش به جانب عُلو میل کند...» (نظامی عروضی، 1388: 143). در ادامه و با ذکر مثالهایی، چگونگي بهرهگيري از ظرفیت و نبوغ شاعران و نويسندگان در دورۀ اسلامي، در موضوع مورد بحث ما، یعنی اندرزگویی، بهخوبي نشان داده شده است.
آذرباد مارسپندان، روحانی معروف دورۀ ساسانی، در اندرزنامهاش، پسرش را اینگونه مورد خطاب قرار داده است: «هرچه برایت نیک نیست، به دیگر کس نیز مکن» (آذربادِ مهرسپندان، 1379: 77). مضمون این اندرز به مرور زمان و بهواسطه، به دورۀ رودکی در اوایل قرن چهارم هجری رسیده و وی در اشعارش، همین اندرز را اینگونه ادا کرده است:
انگشت مکن رنجه به در کوفتن کس |
| تا کس نکند رنجه به در کوفتنت مُشت |
|
| (رودکی، 1383: 27) |
پس از رودکی، فردوسی نیز همین اندرز را در شاهنامۀ خویش بهشیوۀ زیر بیان کرده است:
هرآن چیز کانت نیاید پسند |
| دل دوست و دشمن بر آن بر مبند |
|
| (فردوسی، 1386، ج7: 4) |
ناصرخسرو نیز دراینباره چنین میگوید:
به کس مپسند آنچهت ناپسند است |
| که واجب کشتن مار از گزند است |
مشو کس را به کین خانهبرانداز |
| که هرکس بد کند یابد بدی باز |
|
| (ناصرخسرو، 1387: 568) |
در قرن هفتم، سعدی نیز در بوستان، اندرز فوق را بهگونۀ دیگری بیان کرده است:
چه نیکو زدهست این مثل برهمن |
| بود حرمت هرکس از خویشتن |
چو دشنام گویی دعا نشنوی |
| بهجز کِشتۀ خویش ندروی |
|
| (سعدی، 1387 الف: 154) |
هرچند اندرز گفتهشده ازسوی آذرباد در نوع خود و ازجهت ایجاز و اختصار زیباست، آیا میتوان میان آن و اندرزهای مشابه از شاعران دورۀ اسلامی که با بهرهگیری از ظرایف ادبی، برای هنریتر شدنِ آن مضمون اندرزی کوشیدهاند، از منظر زیباییشناسی تفاوتی قائل نشد؟ و یا اندرز زیر از بهزاد فرخ فیروز، روحانی دورۀ ساسانی:
«خرد داشتار پناه جان [است] خرد بوختار (= نجاتدهنده) فریادرس تن [است]» (بهزاد فرخ فیروز، 1346: 37)؛ که در شاهنامۀ حکیم ابوالقاسم فردوسی با ظرافت و تصویرسازی ادبی، اینگونه بیان شده است:
خرد چشم جان است چون بنگری |
| که بیچشم شادان جهان نسپری |
نخست آفرینش خرد را شناس |
| نگهبان جان است و آن سه پاس |
سه پاس تو چشم است و گوش و زبان |
| کزین سه بود نیک و بد بیگمان |
|
| (فردوسی، 1386، ج1: 5) |
البته نمونههای بسیار دیگری که مجال ذکرشان نیست و ذکر تنها تعدادی از آنها، باعث اطناب نوشته میشود و ما در اینجا و برای نمونه، فقط به دو مورد از آنهمه اشاره کردیم. اما همانطور که گفته شد، عمومیت یافتن اندرزگویی در دورۀ اسلامی، در کنار جنبۀ مثبت، نکتۀ منفی نیز داشته و عیب آن در این است که در این دوره، دیگر از تخصصگراییای که در بیشتر منابع بهجامانده از دورۀ پیشین دیده میشود، خبری نیست و در نمونههای فراوانی از آثار این دوره میبینیم که شخص شاعر و یا نویسنده، مخاطب خود را به چیزی سفارش میکند و یا از امری برحذر میدارد که هیچگونه تخصصی دربارۀ آن و حتی آشنایی با رسوم و آیین آن را ندارد و فقط بهصرف خواندن آن در کتابی و یا شنیدن از فرد دیگری، به بیان آن مبادرت جسته است؛ بنابراین باید در پذیرش بیچونوچرای آن قدری درنگ نمود و احیاناً از پذیرش آن سر باز زد. به دیگر سخن، پس از اسلام و با عمومي شدن ادبيات اندرزي، خالقان اينگونه آثار، شاعران و نويسندگاني هستند که بهدليل تخصص در فن نويسندگي و شاعري، آثاري را که خلق کردهاند بسيار زيباتر از بيان سادۀ اندرزنامههاي پيشين است و بسیار دیده میشود که شاعر و نويسندهای، مضامين اندرزی را از دیگران به عاریت گرفته و بهشيوهاي بس بديع و زيبا بيان کرده است؛ اما مطلب مهم اينکه موضوع اندرزها از حوزۀ تخصص اندرزگويان خارج ميشود. با بررسي آثار پيش از اسلام در حوزۀ پند درمييابيم که محتواي بیشتر آنان با تخصص شخصِ اندرزگو در تناسب کامل است. پادشاهان، بیشتر در حوزۀ سیاست و جامعه، موبدان نیز بیشتر دربارۀ مسائل دینی و اخلاق فردی و خانوادگی اندرز میدهند؛ پس با تعمق در اندرزنامههای آنان، کمتر موردی را میتوان یافت که خارج از چارچوبِ مشخصِ حوزۀ فعالیت شخص اندرزگر باشد. برای مثال، عهد اردشیر بابکان که برای جانشین و جانشینانش نوشته شده، از ۳۶ اندرز تقریباً مفصل تشکیل شده است که تمامی آن در موضوعات مختلفِ مرتبط با کشوداری و ادارۀ مملکت، نظیرِ «برای منش شاه هیچچیز زیانمندتر از همنشینی بیخردان و سخنگویی با فرومایگان نیست» (عهد اردشیر، 1348: 105)، نوشته شده است و اندرزی خارج از این موضوعات در این پندنامه دیده نمیشود. یا اندرزنامۀ آذرباد مارسپندان که برای فرزندش به نگارش درآمده، از ۱۵۴ اندرزِ عموماً کوتاه تشکیل شده که تماماً در موضوعاتِ مرتبط با اخلاق فردی، تدبیر منزل و دیگر موضوعات دینی است و جز چند اندرز معدود نظیرِ «اندر معاهدهها، حکم دروغ مهر مهزن» (آذربادِ مهرسپندان، 1379: 78)، مواردی خارج از موضوعاتِ یادشده در آن دیده نمیشود. گاهان زردشت نیز از ۵ سرود و ۲۳۸ گفتار تشکیل شده که همۀ آن یا در نیایش و گفتوگوی میان زردشت و اهورامزداست و یا شامل اندرزهایی است که بهصورت مستقیم و گاه غیرمستقیم در موضوعاتِ مرتبط با دینداری، ازجمله سفارش به اشه و راستکرداری، نظیرِ «تیرهروزی از آنِ دُروَند است و بهروزی بهرۀ کسی شود که پایبند "اشه" است» (اوستا، 1392، ج1: 78) بیان شدهاند. و بسیاری نمونههای دیگر.
اما پس از اسلام، محتواي اندرزها با تخصص شخص اندرزگو و بهویژه شاعر يکي نيست. شاعر نه فيلسوف است نه وزير نه لشکري و نه پادشاه؛ لذا آنچه از پند در آثارش از اين موضوعات ديده ميشود، برخلاف دورۀ پيشين، حاصل تجربههاي زيستی وي نيست؛ بلکه همان چيزهايي است که نویسنده و شاعر از آثار ديگران خوانده است؛ بدين سبب گهگاه در ديوان يک شاعر و يا در اثر يک نويسنده به اندرزهايي برميخوريم که ضدونقيضاند و نشان ميدهد که وی مجموعۀ اندرزهايي را در اثر خود جمع کرده که گاه حتی همديگر را ابطال ميکنند. نمونههایی قابل توجه از این موارد را میتوان در میان اندرزهای سعدی بهویژه در کتاب بوستان و اندرزهای عنصرالمعالی کیکاووس در کتاب قابوسنامه و دیگر آثار تعلیمی این دوره مشاهده کرد. برای روشنتر شدن موضوع، بهتر است با ذکر یک نمونه، به توضیح آن پرداخته شود.
سعدی در باب اول بوستان، به نصیحت و اندرز سلطان زمانهاش، در موضوعات مختلف میپردازد؛ ازجمله:
مزن با سپاهی ز خود بیشتر |
| که نتوان زد انگشت با نیشتر |
|
| (سعدی، 1387 الف: 73) |
عیبی که در این اندرز به چشم میخورد، این است که آیا سعدیِ شیرازی که همۀ عمر خویش را به سیروسیاحت و تدریس و تعلّم و شاعری و نویسندگی گذرانده است و هیچ تجربهای در امور مربوط به لشکرکشی و نظامیگری ندارد، میتواند اندرزگوی مقبول و پذیرفتهشدهای در امور لشکرکشی و سپاهیگری باشد؟ هرچند سعدی شاعر و نویسندهای با دانش است که در بیشتر علوم زمانۀ خویش نیز غور نموده است و بهاحتمال زیاد این اندرز را نیز از خود نمیگوید ، بلکه مضمون آن را از کسی و جایی عاریت گرفته است، درهرصورت نمیتوان منکر این حقیقت شد که پذیرش این اندرز که از شخص غیرمرتبطی در امر لشکرکشی بیان شده است، از جانب سلطان باید با دیدۀ تردید نگریسته شود. این مسئله در بیت دیگر بوستان تقویت میشود؛ جایی که سعدی میگوید:
شب تیره پنجه سوار از کمین |
| چو پانصد به هیبَت بدرّد زمین |
|
| (همان: 74) |
در اینجا سلطان که مخاطب سعدی است، با دو نظریۀ مختلف در مواجهه با دشمنانِ از خود بیشتر و قویتر، مواجه میشود؛ سعدی یک بار میگوید که اصلاً نباید با دشمنی که تعدادشان از تو بیشتر است به نبرد بپردازی چراکه حتماً شکست خواهی خورد؛ اما چیزی نمیگذرد که نظر وی تغییر مییابد و معتقد است که با شبیخون زدن بر دشمنان، میتوان بر آنها چیره شد؛ حتی اگر شمار سپاهیانِ از تعداد نیروهای دشمن کمتر باشد. یا در جای دیگر میگوید:
چو دستی نشاید گَزیدن ببوس |
| که با غالبان چاره زَرق است و لوس |
|
| (همان: 73) |
که خلاف نظر جنگاوران است که کشته شدن به دست دشمنان در میدان جنگ را به زندگی با ذلت ترجیح میدهند؛ نظیر این سخنان رستم فرخزاد، فرمانده سپاهیان ایران در جنگ با تازیان، خطاب به سعد وقاصّ:
بگویش که در جنگ مردن به نام |
| به از زنده دشمن بدو شادکام |
|
| (فردوسی، 1387، ج8: 429) |
پس در اینجا یک اشکال اساسی در پذیرش اینگونه اندرزها به وجود میآید که از نداشتن تخصص بهویژه از جانب ادیبان دورۀ اسلامی نشئت میگیرد؛ و نقطۀ تاریکی که در مناسبات سیاسیاجتماعی این دوران به چشم میخورد اینکه چرا شخص اول جامعه باید آیین لشکرکشی را از یک ادیب بیاموزد؟ درحالیکه در دورۀ پیشین و حتی در بدترین اوضاع آن، یعنی دورۀ یزدگرد سوم، فرد کارآزمودهای همچون رستم فرخزاد حضور دارد که راهورسم درست لشکرکشی و نبرد را با پادشاه در میان بگذارد؛ جایی که یزدگرد را اینگونه مورد اندرز قرار میدهد: «در جنگ، تأمل از شتاب بهتر است و اینک تأمل باید، که جنگ سپاهی از پس سپاهی دیگر، از هزیمت یکجا درستتر مینماید و برای دشمن سختتر است...» (طبری، 1383، ج5: 1672).
و این خود جای بسی شگفتی است که شاهی که خود باید اندرزگو باشد و احیاناً اندرزنامهای نیز از خود به یادگار بگذارد، در این دوره، مخاطبِ اندرز آنهم از مرجعی غیرتخصصی قرار میگیرد! نکتۀ جالب اینکه سعدی در رسالهای تعلیمی که با عنوان نصيحة الملوک شناخته میشود و در آن ملوک و سلاطین را اندرز داده، به اینگونه اندرزهای تخصصی نپرداخته است و بیشتر مضامینِ اندرزی این رساله دربارۀ سفارش به رعیتنوازی، ترغیب به اخلاق حَسَنه و موضوعاتی اینچنینی است. نظیر اندرزهای زیر:
ـ «پیران ضعیف و بیوهزنان و یتیمان و محتاجان را همهوقت امداد میفرماید که گفتهاند که هرکس که دستگیری نکند، سروری را نشاید و نعمت بر او نپاید» (سعدی، 1384: 888)؛
ـ «در همه حال از مکر و غدر ایمن ننشیند و اندیشه کند تا حاسدان فرصت غنیمت شمارند» (همان، 890)؛
ـ «عمل به کسی ده که دستگاهی دارد وگرنه بهجز سوگند حاصل نبینی» (همان، 896).
البته این تناقضگویی در دورۀ اسلامی، فقط به گروه شاعران و نویسندگان محدود نمیشود؛ بلکه حتی در آثار وزیر طراز اوّلی همچون خواجه نظامالملک نیز به چشم میخورد. برای مثال، خواجه نظامالملک در ابتدای سیاستنامه، اینچنین اندرز میدهد: «چاره نباشد پادشاه را از آنکه در هفته دو روز به مظالم بنشیند و داد از بیدادگر بستاند و انصاف بدهد و سخن رعیت بشنود بیواسطه» (نظامالملک، 1394: 9)؛ اما خود وی در پایان کتاب و با نظری متناقض با آنچه در ابتدا گفته بود، چنین میگوید: «...پس این در بر ایشان نباید بستن تا حاجت غریب و شهری که حاضر آیند، جمله را جمع کنند و بر جای نویسند و هیچکس بهجز پنج کس معتمد و عاقل نباید که آن سخن بگویند و بر آن جمله مثال بستانند، چون مثال بدیشان رسد باید که درحال بازگردند...» (همان: 291). همانطور که مشاهده میشود، خواجه یک بار از سلطان میخواهد که خود بیواسطه به مظلمه بنشیند و دادخواهی مظلومان را بشنود، اما در جای دیگری و بهدنبال مصلحت دیگری، از سخن پیشین خود عدول مینماید و از مخدوم خویش میخواهد که مظلومان بهواسطۀ پنج معتمد، سخن خویش را به گوش پادشاه برسانند. همچنین، باآنکه خواجه نظامالملک کتاب خویش را به ابواب جداگانهای تقسیم کرده و هر باب آن را به موضوعی مشخص اختصاص داده، همواره به این تقسیمبندی وفادار نمانده است و گاهی خلط مبحث و تکرار مکررات ـ آنهم بدون هیچگونه تغییری در طرز بیان ـ در آن دیده میشود. برای مثال، در فصل هفدهم کتاب سیاستنامه ذیل عنوان «اندر ندیمان و نزدیکان و ترتیب کار ایشان» میخوانیم که «پادشاه را چاره نیست از ندیمان شایسته داشتن و با ایشان گشاده و گستاخ درآمدن که با بزرگان امرا و سپاهسالاران لشکر نشستن بسیار، شکوه و حشمت پادشاه را زیان دارد که ایشان دلیر گردند» (همان: 109). سپس در جای دیگری و در فصلی با عنوان «اندر ترتیب مجلس شراب و شرایط آن»، همان سخنان خود را در مورد ندیمان، آنهم بدون بهرهگیری از شیوۀ بیانی تازه، تکرار میکند که مستحسن نمینماید. آن سخن چنین است: «پادشاه را از ندیمان شایسته گزیر نیست که اگر با بندگان بیشتر نشیند، حشمت پادشاه را زیان دارد و حرمت شکسته شود و رکیکطبعی باشد که ایشان خدمت را نشایند و اگر با بزرگان و سپاهسالاران و عمیدان محتشم مخالطت بیشتر کنند، شکوه پادشاه را زیان دارد» (همان: 149ـ150). و این البته جدای از اشتباهات تاریخی است که در کتاب سیاستنامه به چشم میخورد که آنهم بهدلیل مورّخ نبودن خواجه و بیدقت از جانب وی، در نقل حوادث و رویدادها رخ داده است؛ چه هدف اصلی وی در وهلۀ نخست، پند است و اندرز، نه نوشتن کتاب تاریخی؛ ولی بههرروی، وجود اینگونه موارد در این کتاب نیز سند دیگری از رعایت نکردن تخصصگرایی در این دوره است. برای مثال، حکایت فصل چهلم کتاب که در آن، ساختن شهر بدخشان به هارون و همسرش زبیده نسبت داده شده است و حالآنکه پیدایش این شهر به دورانی کهنتر برمیگردد و گویا همسر وی، یعنی زبیده، در این شهر دژ و بارویی ساخته است و نه همۀ شهر را، یکی از اغلاط تاریخی این کتاب محسوب میشود.10
۴. نتیجهگیری
با مطالعه و بررسیِ جامعۀ اندرزگویان ایرانی، چنین حاصل میشود که در هر دوره، افراد و گروههای خاصی، متوجه ارزش پند و اندرز بودهاند. در حوزۀ مورد مطالعۀ ما (دورۀ اسلامی)، موضوع، اندکی با نمونۀ مشابه در پیش از اسلام متفاوت است. اگر از دورۀ پیش از اسلام، اندرزهای فراوانی از پادشاهان بر جای مانده است، در دورۀ اسلامی کمتر شاه و امیری را میتوان یافت که به نوشتن اندرزنامه و یا عهدی برای جانشینش مبادرت ورزیده باشد که دلیل آن را نیز باید در اوضاعواحوال جامعۀ ایرانی جستوجو کرد؛ چه آنکه در دورۀ اسلامی، امپراتوریِ نیرومند و حکومت واحد بر سرزمین ایران، جای خود را به حکومتهای نیمهمستقل و بهندرت مستقل داد. در این دوران، از ثبات و آرامش نسبی دورۀ پیشین خبری نیست و زندگی شاهان و امیرانِ این دوره، بیشتر به جنگ و کشمکشهای داخلی و خارجی سپری شده است؛ بنابراین واضح است که برای آیین و سنتهایی که نیازمند ثبات و آرامش است، نظیرِ اندرزگویی و تربیت و تعلیم شاهان و شاهزادگان، مجال چندانی باقی نمیماند. اصولاً وقتی بیشتر سلطنتها ازطریق جنگ و لشکرکشی و نه ازروی اصالت خانوادگی و مسائلی ازاینقبیل به دست بیاید، دیگر مجالی برای پیشرفت فرهنگ در سطوح عالی آن باقی نمیماند. وقتی پادشاه مقتدری همچون سنجر، خود را فاقد تواناییِ خواندن و نوشتن معرفی کرده است، پس جای تعجب نیست که از شاهان و امیران این دوره، بهجز چند مورد اندک و انگشتشمار، اندرزنامۀ مستقل و قابل اعتنایی بر جای نمانده باشد.
در عوض، ما در این دوره، شاعران و نویسندگانی را میبینیم که به موضوع اندرزگویی توجهی ویژه دارند و کمتر اثری از ایشان را میتوان یافت که در آن و به مناسبتهای گوناگون به اندرز و پند پرداخته نشده باشد و این البته جدای از رسالههایی است که فقط مختص اندرزگوییاند؛ نظیر گلستان سعدی. درحقیقت در دورۀ اسلامی، اندرزگویی از درون دربارها (پادشاهان و وزیران) و آتشکدهها (موبدان) به نوشتههای ادیبان راه مییابد و همینها هستند که بزرگترین گنجینۀ میراث معنوی این دوره را رقم میزنند. اندرزگویی شاعران و نویسندگان با دیگر گروههای معرفیشده یک تفاوت اساسی نیز دارد و آن اینکه هدف نخستین و اصلیِ گروههای دیگر از اندرز، نصیحتِ مخاطب و راهنمایی اوست، ولی برای شاعران و نویسندگان، اندرز ابزار و آلتی در جهت هنرنمایی و ایجاد مضمون است؛ بنابراین موعظه و ارشاد در درجۀ دوم اهمیت قرار دارد.
عمومیت یافتن اندرزگویی در دورۀ اسلامی دارای جنبههای مثبت و منفی بوده است. نکتۀ مثبت آن اینکه از ظرفیت و توانایی گروه شاعران و نویسندگان در این زمینه استفاده شده است؛ بهطوریکه حجم گستردهای از آثار تعلیمیِ این دوره، همچنین هنریترین آنها را، گروه مزبور، گفته و سرودهاند. نکتۀ منفی آن نیز به رعایت نکردن تخصصگرایی ازسوی شاعران و نویسندگان برمیگردد؛. چه ما بارها مشاهده میکنیم که شخص شاعر و یا نویسنده، در موضوع یا موضوعاتی اندرز میدهد که هیچگونه سنخیتی با وی و جایگاه سیاسیاجتماعیاش ندارد. برای مثال، سعدی، ادیب توانای این دوره، بخش زیادی از مثنوی بوستان را به پند و اندرزِ سلطان زمانهاش، آنهم در موضوعاتی همچون جنگ و لشکرکشی اختصاص داده است. بدین سبب این مسئله خود میتواند بهعنوانِ نمونه و شاهدی از روزگار آشفته و پریشان ایرانیان آن دوران تلقی شود که شاعر و نویسندهای که با جنگ و لشکرکشی سالها بیگانه است، شخص اول جامعه را اندرز دهد؟ آنهم در اینکه چگونه با دشمنانش بجنگد و مسائلی ازاینقبیل.
در دورۀ اسلامی، یکی دیگر از مشخصههای بارز رعایت نشدن تخصصگرایی در اندرزگویی را میتوان در نمودِ پُررنگ اندرزها در آثار غیرتعلیمی مشاهده کرد؛ بدین معنا که در لابهلای مطالب مختلفِ آثار غنایی و حماسی و دیگر حوزههای ادبی، نمونههای فراوانی از پند و اندرز و آموزههای اخلاقی قابل مشاهده است که به مناسبتهای گوناگون و در قسمتهای مختلف نقل شدهاند.
پینوشتها
[1] * دکتری زبان و ادبیات فارسی، دانشگاه خوارزمی تهران، تهران، ایران
تاریخ وصول26/9/1402 تاریخ پذیرش 17/12/1402
منابع
1. اوستا. (1392). گزارش و پژوهش جلیل دوستخواه. تهران: مروارید.
2. آذرباد مهرسپندان. (1379). اندرزهای آذرباد مهرسپندان. گردآوردی و ترجمۀ رهام اشه و شهین سراج. تهران: فروهر.
3. آسانا، جاماسب. (1391). متنهای پهلوی. ترجمۀ سعید عریان. تهران: علمی.
4. ابنخلدون، عبدالرحمن بن محمد. (1398). مقدمۀ ابنخلدون. ترجمۀ محمد پروین گنابادی. تهران: علمی و فرهنگی.
5. ابنمسکویه، احمد بن محمد. (1381). تهذیب الاخلاق. ترجمۀ علیاصغر حلبی. تهران: اساطیر.
6. ارداویرافنامه. (1391). ویراستۀ دستور کیخسرو دستور جاماسپ آسا. با مقدمۀ کتایون مزداپور. تهران: توس.
7. اقبال، عباس. (1395). وزارت در عهد سلاطین بزرگ سلجوقی از تاریخ تشکیل این سلسله تا مرگ سلطان سنجر. به کوشش محمدتقی دانشپژوه. تهران: دانشگاه تهران.
8. العاکوب، عیسی. (1374). تأثیر پند پارسی بر ادب عربی (پژوهشی در ادبیات تطبیقی). ترجمۀ عبدالله شریفی خجسته. تهران: علمی و فرهنگی.
9. امید اشوهیشتان. (1376). روایت امید اشوهیشتان. ترجمۀ نزهت صفای اصفهانی. تهران: نشر مرکز.
10. بهزاد فرخ فیروز. (1346). «اندرز بهزاد فرخ فیروز». ترجمۀ فرهاد آبادانی. مجله دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تبریز. ۱۹(81)، 36ـ42.
11. بیهقی، ابوالفضل محمد بن حسین. (1390). تاریخ بیهقی. ویرایش جعفر مدرس صادقی. تهران: نشر مرکز.
12. تحفه (در اخلاق و سیاست) (1341). به اهتمام محمدتقی دانشپژوه. تهران: بنیاد ترجمه و نشر کتاب.
13. ثعالبی، ابیمنصور عبدالملک. (1403ق). يتيمة الدهر فی محاسن أهل الدهر. شرح و تحقیق مفید محمد قمیحه. بیروت: دارالکتب العلمیه.
14. خوئینی، عصمت، و رحمتیان، سجاد. (1394). «بررسی مآخذ برخی از اندرزهای شاهنامه». متنشناسی ادب فارسی. شمارۀ ۱ (پیاپی 25)، 115ـ136.
15. خوئینی، عصمت، و رحمتیان، سجاد (1395). «جستاری در مأخذشناسی برخی از اندرزهای بوستان». متنشناسی ادب فارسی. شمارۀ ۴ (پیاپی 32)، 43ـ62.
16. دانشیار، مرتضی. (1398). «سیر الملوک نظامالملک: اغلاط، مجعولات و عامل آنها». پژوهشنامه تاریخ تمدن اسلامی، ۵۲(۱)، 27ـ57.
17. دریایی، تورج. (1392). امپراطوری ساسانی. ترجمۀ خشایار بهاری. تهران: فرزانروز.
18. رادمنش، عطامحمد، و جلالی، حسین (1391). «پژواک فرهنگ آزرم و ادب در شاهنامه و متون پهلوی». پژوهشنامه ادبیات تعلیمی، ۴(۱۴)، 1ـ22.
19. رستگار فسایی، منصور. (1397). انواع نثر فارسی. تهران: سمت.
20. رودکی، ابوعبدالله جعفر بن محمد. (1383). دیوان. شرح و توضیح منوچهر دانشپژوه. تهران: توس.
21. ریاحی، محمدامین. (1383). کسایی مروزی: زندگی و اندیشه و شعر او. تهران: علمی.
22. ریپکا، یان و دیگران. (1385). تاریخ ادبیات ایران از دوران باستان تا قاجاریه. ترجمۀ عیسی شهابی. تهران: علمی و فرهنگی.
23. زادسپرم. (1366). گزیدههای زادسپرم. ترجمۀ محمدتقی راشد محصل. تهران: مؤسسۀ مطالعات و تحقیقات فرهنگی.
24. زرتشت بهرامپژدو. (بیتا). زراتشتنامه. ازروی نسخۀ مصحح فردریک روزنبرگ. با تصحیح مجدد و حواشی و فهارس به کوشش محمد دبیرسیاقی. تهران: طهوری.
25. سعدی، مصلحالدین. (1384). کلیات. براساس نسخۀ محمدعلی فروغی. تهران: شقایق.
26. سعدی، مصلحالدین. (1387الف). بوستان. تصحیح و توضیح غلامحسین یوسفی. تهران: خوارزمی.
27. سعدی، مصلحالدین. (1387 ب). گلستان. تصحیح غلامحسین یوسفی. تهران: خوارزمی.
28. شبانکارهای، محمد بن علی بن محمد. (1363). مجمع الانساب. تصحیح میرهاشم محدث. تهران: امیرکبیر.
29. شفیعیکدکنی، محمدرضا. (1352). «انواع ادبی و شعر فارسی». خرد و کوشش، ۴(11 و 12)، 96ـ119.
30. شُمُن، ماری لوئیز. (1385). «مناصبی از دورۀ ساسانی». در: جامعه و اقتصاد عصر ساسانی. گردآوری و ترجمۀ حسین کیانراد. تهران: سخن.
31. شمیسا، سیروس. (1386). انواع ادبی. تهران: میترا.
32. ظهیری سمرقندی، محمد بن علی. (1349). اغراض السیاسة فی اعراض الریاسة. تصحیح جعفر شعار. تهران: دانشگاه تهران.
33. عبید زاکانی، خواجه نظامالدین (1379). کلیات. به کوشش پرویز اتابکی. تهران: زوار.
34. عطار نیشابوری، فریدالدین محمد بن ابراهیم. (1380). پندنامه. تصحیح و تحشیۀ سیلوستر دوساسی. با مقابله و بازنویسی عبدالمحمد روحبخشان. تهران: اساطیر.
35. عنصرالمعالی، کیکاوس بن اسکندر. (1390). قابوسنامه. تصحیح غلامحسین یوسفی. تهران: علمی و فرهنگی.
36. عوفی، نورالدین محمد. (1906). لباب الباب. تصحیح ادوارد براون. لیدن: بریل.
37. عهد اردشیر (1348). گردآوری و تدوین احسان عباس. ترجمۀ محمدعلی امام شوشتری. تهران: انجمن آثار ملی.
38. غزالی، ابوحامد محمد بن محمد. (1389). نصیحة الملوک. به کوشش قوامالدین طه. تهران: جامی.
39. غزالی، ابوحامد محمد بن محمد. (1394). مجموعه آثار فارسی غزّالی. به اهتمام احمد مجاهد. تهران: دانشگاه تهران.
40. غزالی، ابوحامد محمد بن محمد. (بیتا). پندنامۀ حضرت محمد غزالی به یکی از ملوک. بینا.
41. فرخزادان، آذرفرنبغ. (1375). ماتیکان گجستک ابالیش. ترجمۀ ابراهیم میرزایِ ناظر. تهران: هیرمند.
42. فرخزادان، آذرفرنبغ. (1384). روایت آذرفرنبغ فرخزادان. تصحیح و ترجمۀ حسن رضایی باغبیدی. تهران: مرکز دایرةالمعارف بزرگ اسلامی.
43. فرخزادان، آذرفرنبغ، و امیدان، آذرباد. (1392). کتاب ششم دینکرد. ترجمۀ فرشته آهنگری. تهران: صبا.
44. فردوسی، ابوالقاسم. (1386). شاهنامه. تصحیح جلال خالقی مطلق. تهران: دایرةالمعارف بزرگ اسلامی.
45. کریستنسن، آرتور. (1384). ایران در زمان ساسانیان. ترجمۀ غلامرضا رشید یاسمی. ویراستار: حسن رضایی باغبیدی. تهران: صدای معاصر.
46. کرین بروک، فیلیپ. (1388). «اخلاق و جامعه در فلسفۀ زرتشتی». جستاری در فلسفۀ زرتشتی (مجموعه مقالات). ترجمۀ سعید زارع و سعیدرضا منتظری. قم: دانشگاه ادیان و مذاهب.
47. گرشویچ، ایلیر، و بویس، مری (1377). ادبیات دوران ایران باستان. ترجمۀ یدالله منصوری. تهران: فروهر.
48. لازار، ژیلبر. (1342). اشعار پراکندۀ قدیمترین شعرای فارسیزبان. تهران: انجمن ایرانشناسی فرانسه و تهران.
49. محمدی، هاشم. (1386). «تطبیق دیباچۀ شاهنامه با متون زرتشتی». مطالعات ادبیات تطبیقی، شمارۀ 2، 125ـ144.
50. مرزبان بن رستم. (1389). مرزباننامه. ترجمۀ سعدالدین وراوینی. به کوشش خلیل خطیب رهبر. تهران: صفی علیشاه.
51. مزداپور، کتایون. (1386). اندرزنامههای ایرانی. تهران: دفتر پژوهشهای فرهنگی.
52. منوچهر پسر گشن جمله مبهم ات.. (1397). دادستان دینی (پارۀ دوم). مقدمه، آوانویسی، برگردان فارسی و یادداشتها بههمراه متن پهلوی از مهشید میرفخرایی. تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی.
53. ناصر بن خسرو قبادیانی، ابومعین. (1387). دیوان اشعار. تصحیح مجتبی مینوی. به اهتمام نصرالله تقوی. تهران: معین.
54. نصیرالدین طوسی، محمد بن محمد. (1386). سیر و سلوک (اوصافالاشراف). قم: نشر برگزیده.
55. نصیرالدین طوسی، محمد بن محمد. (1399). اخلاق ناصری. تصحیح عزیزالله علیزاده. تهران: فرهنگ روز.
56. نظامالملک، حسن بن علی. (1394). سیاستنامه. تصحیح عباس اقبال آشتیانی. تهران: اساطیر.
57. نظامی عروضی، احمد بن عمر. (1388). چهار مقاله. تصحیح علامه محمد قزوینی. تعلیقات محمد معین. ویراستۀ ایرج بهرامی. تهران: زوار.
58. نظامی گنجهای، الیاس بن یوسف. (1389). خمسه. براساس نسخۀ وحید دستگردی. به کوشش سعید حمیدیان. تهران: نشر قطره.
59. نوحهخوان، حامد. (1399). دیوانیان از ساسانیان تا سامانیان. تهران: ندای تاریخ.
60. ویسهوفر، یوزف. (1396). ایران باستان. ترجمۀ مرتضی ثاقبفر. تهران: ققنوس.
[1] . برای آگاهی بیشتر دربارۀ استمرار اندرزهای مکتوبِ ایران باستان در شاهنامه، ر.ک: محمدی، 1386: 125ـ144؛ رادمنش و جلالی، 1391: 1ـ22؛ خوئینی و رحمتیان، 1394: 117ـ128.
[2] . ر.ک: مزداپور، 1386: 75.
[3] . برخی پژوهشگران نظیرِ شفیعیکدکنی در مقالۀ «انواع ادبی و شعر فارسی»، ادب عرفانی را زیرمجموعۀ انواع دیگر و ازجمله نوعِ غنایی طبقهبندی کردهاند (شفیعیکدکنی، 1352: 113). برخی دیگر نظیر سیروس شمیسا در کتابِ انواع ادبی، برخی آثارِ این حوزه را زیرمجموعۀ نوعِ حماسی قرار دادهاند (شمیسا، 1386: 121ـ124). اینگونه آثار همچنین دارای ماهیتی تعلیمی و آموزشی هستند که میتوان آنها را زیرمجموعه ادبیات تعلیمی و حِکمی نیز قرار داد؛ اما با همۀ اینها، در این پژوهش بهدلیل طرزِ بیان و حالوهوای خاص آثار عرفانی و همچنین گستردگی آنها، خود حوزۀ ادبی مستقلی شناخته شدند.، بنابراین در بررسی و معرفی اندرزگویان و نوشتههای اندرزی، بدانها اشارهای نشد.
[4] . براساس مطالعات و تحقیقاتی که نگارندگان انجام دادند، در دورۀ پیش از اسلام، از چهار گروهِ پیامبران و مدعیان پیامبری (زردشت، مانی)، موبدان، پادشاهان و وزیران، اندرزنامههای مستقلی در دست است و از دیگر طبقات جامعۀ آن دوران، اندرزنامهای به دست ما نرسیده است، جز برخی اندرزها و پندهای پراکنده که در لابهلای کتابهایی همچون شاهنامه و دیگر منابع تاریخی از پهلوانان و جنگاوران و دیگر شخصیتها به یادگار مانده است.
[5] . دراینباره رجوع شود به کریستنسن، 1384: 86؛ شُمُن، 1385: 62؛ دریایی، 1392: 142؛ ویسهوفر، 1396: 23.
[6] . در این پژوهش، به آثار تعلیمی و اندرزیای که نویسندۀ آنها مشخص نبود (نظیر تحفه؛ تحفة الملوک)، همچنین، رسالاتی که درونمایهای عرفانی و نگرشی صوفیانه داشتند، پرداخته نشد.
[7] . بند یا حلقهای که گوی (= دکمه) گریبان را در آن اندازند.
[8] . اندرزها همواره مستقیم اظهار نمیشوند؛ گاهی نیز در لایههایی پنهان و غیرمستقیم، متضمن نکات و گوشزدهایی تعلیمی هستند؛ نظیرِ قطعه شعر مزبور از ابوطیب مصعبی، که در ظاهر، ابیاتی است که در شِکوه و گلایه از جهان و روزگار سروده شده است، اما در پایان، حاوی این نکتۀ اخلاقی است که خوب و بد، پستی و بلندی انسانها و مسائلی اینچنینی، نه از جهان و فلک، که از انسان و به دست خود او صورت میپذیرد.
[9] . برای اطلاعات بیشتر دربارۀ دبیرانِ پیش از اسلام، ر.ک: رستگار فسائی، 1397: 230؛ همچنین دربارۀ خنیاگران، ر.ک: گرشویچ و بویس، 1377: 109.
[10] . برای آشنایی بیشتر دربارۀ اغلاط تاریخی کتاب سیاستنامه، ر.ک: دانشیار، 1398: 27ـ57.