واکاوی و تحلیل باورهای اساطیری موجود در داستانها و افسانههای سیستانی
محورهای موضوعی : اساطیر ایران و ملل
1 - دانشآموختۀ دکتری زبان و ادبیات فارسی دانشگاه بیرجند
کلید واژه: باورهای اساطیری, سیستان, داستانها و افسانهها, نقد اسطورهشناختی, سکاها,
چکیده مقاله :
باورهای اساطیری، مجموعه دیدگاههایی هستند که عمری به درازای تاریخ بشر دارند و سرچشمۀ بسیاری از آداب و سنّتهایی که انسان امروزی، تعاملات و روابط خود را با سایرین، براساس آن تنظیم نموده است. این باورهای اساطیری از لحاظ مردمشناختی بسیار اهمیّت دارند ودر بسیاری از عرصههای جامعهشناختی، هنری و ادبی متجلّی شدهاند؛ لذا میتوان به راحتی، نشانههای آنها را در میان پدیدههای مختلف انسانی یافت. اصلیترین تجلّیگاههای باورهای اساطیری، افسانهها و داستانهای بومی و محلی است؛ عناصری که با توجه به ارتباط تنگاتنگی که با اسطورهها دارند، نیازمند توجهی جدّی میباشند؛ مسئلهای که در این پژوهش نیز مورد توجه قرار گرفته و براساس آن نگارنده کوشیده است تا با روش توصیفی ـ تحلیلی، به واکاوی و تحلیل باورهای اساطیری در داستانها و افسانههای سیستانی بپردازد. نتایج این تحقیق نشان میدهد که باورهایی همچون اعتقاد به ثنویّت و ستیز ناسازها، تقدّس و قداست خواب و رؤیا، فرّه ایزدی، باور به آرمانشهر و تقدّس استخوان مردگان، از جمله مهمترین معتقدات اساطیری موجود در داستانها و افسانههای سیستانی است که خود حاصل پیوند ناگسستنی مردمان سیستان با فرهنگ کهن ایران باستان و همچنین فرهنگ سکایی است.
Mythological beliefs are enduring perspectives that have played a significant role throughout human history, shaping customs and traditions that influence how modern individuals interact and form relationships. These beliefs hold great anthropological importance and have influenced various sociological, artistic, and literary domains, leaving traces in diverse human phenomena. Central to these beliefs are indigenous and regional legends and stories, closely tied to traditional myths, demanding serious consideration. This study delves into the exploration of mythological convictions within Sistani's narratives and legends, employing a descriptive-analytical approach. The findings reveal prominent beliefs such as the concept of duality and conflicting forces, the reverence for sleep and dreams, divine royal glory (farre izadi), the belief in Utopia, and the sanctity of the deceased's remains within Sistani's tales and legends. These beliefs underscore the deep-rooted connection of the Sistani people with the ancient cultures of Iran and Scythia.
آموزگار، ژاله، تفضّلی، احمد، 1370. اسطورۀ زندگی زرتشت. بابل: کتابسرای بابل.
آیدنلو، سجاد، 1385. ارتباط اسطوره و حماسه بر پایۀ شاهنامه و منابع ایرانی. مجلّۀ مطالعات ایرانی، 10(5)، صص. 32 ـ 1.
اصیل، حجتالله، 1371. تصویر کنگدژ، آرمانشهر نظامی. مجلّۀ کلک، 25 و 26، صص. 56 ـ 47.
افشار سیستانی، ایرج، 1390. سیستان و بلوچستاننامه. تهران: نشر کتابدار.
اوستا، 1385. دو جلدی. گزارش و پژوهش جلیل دوستخواه. تهران: انتشارات مروارید.
ایرانشاه ابن ابیالخیر، 1370. بهمننامه. ویراستۀ رحیم عفیفی. تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی.
بهار ، مهرداد، 1376. از اسطوره تا تاریخ. گردآورنده ابوالقاسم اسماعیلپور. تهران: نشر چشمه.
پورداوود، ابراهیم، 1347. ادبیّات مزدیسنا2: یشتها. ج 2. تهران: کتابخانۀ طهوری.
پیغمبری، حمیدرضا و شفیعیان، مریم، 1397. پیوند فرّ و جغرافیا در زامیادیشت؛ ردّ پای سرزمین مقدّس سیستان. جستارهای تاریخی، 9(1)، صص. 41 ـ 27.
https://doi.org/10.30465/hcs.2018.3256
ثروتیان، بهروز، 1350. بررسی فرّ در شاهنامۀ فردوسی. تبریز: انتشارات دانشگاه تبریز.
جعفری دهقی، محمود، 1390. آرمانشهر حکیم طوس در شاهنامه. پژوهش¬های ایرانشناسی، 1(1)، صص. 12 ـ 1.
خجسته، فرامرز و حسنی جلیلیان، محمدرضا، 1389. تحلیل داستان سیاوش بر بنیاد ژرف ساخت اسطورۀ الهۀ باروری و ایزد گیاهی. مجلّۀ تاریخ ادبیّات، 64، صص. 96 ـ 77.
خمر، غلامحسین، حسینآبادی، فاطمه، 1392. قصّههای کودکی (آسوکۀ سیستونی). زاهدان: انتشارات مبصر.
راشدمحصّل، محمدتقی و خسروی جاوید، کامروز، 1388. تأثیر آیینهای ایرانی بر مراسم تدفین مردگان در نزد ترکان باستان. مسکویه، 11(4)، صص. 110 ـ 91.
رایس، تامارا تالبوت، 1370. سکاها. ترجمۀ رقیه بهزادی. تهران: انتشارات یزدان.
رحیمی، سید مهدی، سامخانیانی، علیاکبر، محمدی، ابراهیم و فاطمیمنش، محمد، 1399. بررسی بنمایههای اساطیری در افسانۀ سیستانی نهنگ بور و شهزاده. فصلنامۀ ادبیات عرفانی و اسطورهشناختی، 58(16)، صص. 125 ـ 93.
https://dorl.net/dor/20.1001.1.20084420.1399.16.58.4.7
رضایی، مهدی، 1382. آیینهای تدفین اقوام باستان. مجلّۀ کتاب ماه و هنر، 55 و 56، صص. 134 ـ 120.
رضایی، احمد، 1394. مقایسۀ خواب و رؤیا در متون حماسی و عرفانی. مجلّۀ پژوهشهای ادبی، 48(12)، صص. 118 ـ 89.
http://dorl.net/dor/20.1001.1.17352932.1394.12.48.4.5
رضی، هاشم، 1370. مرگ در دیانت زرتشتی. مجلّۀ آینده، 12-9(17)، صص. 696 ـ 683.
روایت پهلوی، 1367. ترجمۀ مهشید میرفخرایی. تهران: مؤسسۀ مطالعات و تحقیقات فرهنگی.
رئیسالذاکرین، غلامعلی، 1370. کندو (فرهنگ مردم سیستان). مشهد: نشر مؤلف.
زارع حسینی، سیّده فاطمه و ابهری مارشک، 1399. چهرۀ سیستان در آینۀ باورها و اساطیر زرتشتی. فصلنامۀ علمی ادبیات عرفانی و اسطورهشناختی، 61(16)، صص. 194 ـ 163.
https://dorl.net/dor/20.1001.1.20084420.1399.16.61.6.5
سرّامی، قدمعلی، 1379. از رنگ گل تا رنج خار: شکلشناسی داستانهای شاهنامه. تهران: انتشارات علمی و فرهنگی.
سرکاراتی، بهمن، 1371. اسطورههای عصر ما را آیندگان خواهند خواند. نامۀ فرهنگ، 7، صص. 89 ـ 84.
سندگل، کبری، سرابندی، امینالله، 1386. نوروز در سیستان. مشهد: نشر پاژ.
سیدسجادی، سید منصور، 1386. گزارشهای شهر سوخته1. تهران: سازمان میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری.
سیستانی، محمداعظم، 2011. مردمشناسی سیستان. سوئد: مرکز علوم اجتماعی آکادمی علوم افغانستان.
شهرکی فرخنده، مرجان و موسوی حاجی، رسول، 1397. بررسی نمادهای زیارتگاههای سیستان. مجلّۀ مطالعات اجتماعی اقوام، 2(1)، صص. 75 ـ 51.
https://doi.org/10.22111/jsse.2020.30816.1015
شیخنژاد، محمودرضا، 1391. افسانههای سیستانی (روایتی از سیستانیهای دشت گرگان). گرگان: نوروزی.
عمرانی، غلامرضا، 1392. ادبیّات سیستان: آسوکه. ج 1. تهران: دریافت.
ــــــــــــــــ، 1393. ادبیّات سیستان: آسوکه. ج 2. تهران: دریافت.
فاطمیمنش، محمد، 1402. بررسی و تحلیل آیینهای سنتی سیستان و چند مضمون اساطیری آنها. فصلنامۀ ادبیات عرفانی و اسطورهشناختی، 72(19)، صص. 147-121.
https://doi.org/10.30495/mmlq.2023.704809
فردوسی، ابوالقاسم، 1369. شاهنامه. ج 2. به کوشش جلال خالقی مطلق. کالیفرنیا و نیویورک: the Persian Heritage Foundation.
فضایلی، سودابه، 1384. فرهنگ غرایب. تهران: نشر افکار.
قائمی، فرزاد، 1395. تحلیل کهنالگویی آرمانشهرگرایی و سیر الگووارههای ادبیّات آرمانشهری در ادب کلاسیک ایران. پژوهشنامۀ نقد ادبی و بلاغت، 1 (5)، صص. 150 ـ 131.
https://doi.org/10.22059/jlcr.2016.59114
کزّازی، میرجلالالدین، 1366. ستیز ناسازها در رستم و اسفندیار. چیستان، 45 و 46، صص. 524 ـ 517.
ــــــــــــــــــــ، 1376. اسطوره، رؤیا و راز. تهران: نشر مرکز.
کیخا مقدم، احمد، 1384. افسانههای کهن نیمروز. ج 1. تهران: مهرآفرین.
ـــــــــــــــــ، 1385. افسانههای کهن نیمروز. ج 2. زاهدان: اوشیدا.
ـــــــــــــــــ، 1396. افسانههای کهن نیمروز. ج5و 4. زاهدان: اوشیدا.
گلستانه، مزار، 1392. دانشنامۀ فرهنگ و تمدّن سیستان: آیینها و باورهای مردم سیستان. به اهتمام محمدتقی رخشانی و قاسم سیاسر. تهران: آبنوس.
گریمال، پیّر، 1393. فرهنگ اساطیر یونان و روم. ترجمۀ احمد بهمنش. تهران: انتشارات دانشگاه تهران.
مختاری، محمد، 1369. اسطورۀ زال. تهران: انتشارات آگه.
مرتضوی، منوچهر، 1369. فردوسی و شاهنامه. تهران: مؤسسۀ مطالعات و تحقیقات فرهنگی.
موسوی، سیدکاظم، خسروی، اشرف، 1389. پیوند خرد و اسطوره در شاهنامه. تهران: شرکت علمی و فرهنگی.
هرودوت، 1389. تاریخ هرودوت. دو جلدی. ترجمۀ مرتضی ثاقبفر. تهران: نشر اساطیر.
همیلتون، ادیت، 1376. سیری در اساطیر یونان و روم. ترجمۀ عبدالحسین شریفیان. تهران: اساطیر.
یاحقی، محمد جعفر، 1386. فرهنگ اساطیر و داستانوارهها در ادبیّات فارسی. تهران: معاصر.
واکاوی و تحلیل باورهای اساطیری موجود در
داستانها و افسانههای سیستانی
چکیده
باورهای اساطیری، مجموعه دیدگاههایی هستند که عمری به درازای تاریخ بشر دارند و سرچشمۀ بسیاری از آداب و سنّتهایی میباشند که انسان امروزی، تعاملات و روابط خود را با سایرین، براساس آن تنظیم نموده است. این باورهای اساطیری که از لحاظ مردمشناختی، بسیار اهمیّت دارند، در بسیاری از عرصههای جامعهشناختی، هنری و ادبی متجلّی شدهاند و میتوان به راحتی، نشانههای آنها را در میان پدیدههای مختلف انسانی یافت. از جمله عرصههایی که یکی از اصلیترین تجلّیگاههای باورهای اساطیری میباشد، افسانهها و داستانهای بومی و محلی است؛ عناصری که با توجه به ارتباط تنگاتنگی که با اسطورهها دارند، نیازمند توجهی جدّی میباشند؛ مسئلهای که در این پژوهش نیز مورد توجه قرار گرفته و براساس آن نگارنده کوشیده است تا به روش توصیفی- تحلیلی، به واکاوی و تحلیل باورهای اساطیری در داستانها و افسانههای سیستانی بپردازد. نتایج این تحقیق نشان میدهد که باورهایی همچون اعتقاد به ثنویّت و ستیز ناسازها، تقدّس و قداست خواب و رؤیا، فرّه ایزدی، باور به آرمانشهر و تقدّس استخوان مردگان، از جمله مهمترین معتقدات اساطیری موجود در داستانها و افسانههای سیستانی به شمار میآیند که خود حاصل پیوند ناگسستنی مردمان سیستان با فرهنگ کهن ایران باستان و همچنین فرهنگ سکایی میباشند.
کلیدواژهها: باورهای اساطیری، سیستان، داستانها و افسانهها، نقد اسطورهشناختی، سکاها.
1- مقدمه
باورها و اعتقادات اساطیری از جمله اموری هستند که اصل و اساس بسیاری از آداب و سنن و رفتارهای جوامع مختلف بشری، به ویژه جوامع سنتی را تشکیل میدهند و به نوعی دارای یک نقش محوری در تنظیم کنشها و نحوۀ تعاملات اجتماعیِّ ابنای بشر هستند. این باورها که ریشه در گذشتهای بسیار دور دارند، بنمایهها و الگووارههایی هستند که سیطرهای خاص بر پدیدههای مختلف مردمشناختی و عناصر روانشناختیِّ انسانها و ادبیات دارند و نمود آنها را به خوبی میتوان در عرصههای گستردهای از زندگیِّ آدمیان مشاهده کرد؛ به گونهای که میتوان چنین ادعا کرد که باورها و اعتقادات اساطیری، تأثیر فوقالعادهای بر شاکله و ساختار هویّتآفرینی اجتماعات بشری دارد و ارتباط نسلهای امروز را با گذشتۀ دیرینی که نیاکان آنها در آن زیست داشتهاند، برقرار میسازد و حتی بدون آنکه افراد خود بدان مطّلع باشند و به آن اشراف داشته باشند، به صورت ناخودآگاه، تحت تأثیر آن قرار دارند و به تبعیّت و پیروی از این باورها و اعتقادات اساطیری مشغول هستند و نمود این باورداشتها، در زندگی آنها به صورت آشکارا، ساری و جاری است.
در این میان، از جمله پدیدههایی که از لحاظ مردمشناختی در عینیّت ساختن باورها و اعتقادات اساطیری بسیار حائز اهمیّت است، قصههای بومی و محلی است؛ عناصری که با انتقال سینه به سینه از نسلی به نسل دیگر، توانسته است یک محمل مناسب، زنده و پویا برای منتقل کردن باورداشتهای کهن به جوامع امروزی باشد و به صورت ناخوداگاه، مخاطبان را در بازشناسایی پیوستۀ هویّت اصیل خویش، یاری سازد. گفتنی است در بین داستانهای بومی و محلّی بسیاری که در کشور ما ایران وجود دارد، افسانههای سیستانی از جمله مقولههایی هستند که تاکنون شاید کمتر به آنها توجه شده و به نحوی بازتابدهندۀ بسیاری از معتقدات اساطیریّ کهنی هستند که از آنها بسیار غفلت شده است؛ امری که نگارنده را واداشته است تا با تأمّل و دقت در داستانهای عامیانۀ سیستانی، به بررسی باورها و اعتقادات اساطیری در آنها اقدام کند و نمود این بنمایهها را در این پدیدههای مردمشناختی، مورد تحلیل قرار دهد و نشان دهد که با وجود آنکه دورۀ حیات اسطورهها به پایان رسیده است؛ اما مظاهر آنها به کمک قصههای بومی، در ذهن و زبان مردمان ناحیۀ سیستان، هنوز پابرجا مانده است و میتوان آثار و نمود آنها را در ادبیات عامۀ ساکنان این منطقه به خوبی مشاهده کرد.
1-1- سوالات پژوهش
این پژوهش بر آن است تا با مبنا قرار دادن بحث از باورها و معتقدات اساطیری در داستانها و افسانههای سیستانی، به پرسشهای زیر، به صورت مبسوط پاسخ دهد:
1- افسانهها و داستانهای سیستانی به صورت عمده، بازتاب دهندۀ چه نوع باورها و اعتقادات اساطیریای هستند؟
2- سرچشمههای بروز و ظهور باورها و اعتقادات اساطیری موجود در افسانهها و داستانهای سیستانی، چیست؟
1-2- پیشینۀ پژوهش
بررسیهای منسجم نگارنده برای یافتن پژوهشی مستقل که در آن به طور مستقیم به باورها و معتقدات اساطیری موجود در داستانهای سیستانی پرداخته شده باشد، نشان میدهد که هیچ پیشینۀ خاصی در این زمینه وجود ندارد و به جز چند کتاب و مقاله که در آنها به باورها و اعتقادات مردم سیستان اشاره شده است، پژوهشی درخور در این زمینه نمیتوان یافت. از جمله این پژوهشها که ذکر آنها به میان آمد میتوان به کتاب نوروز در نیمروز (1386) از سندگل و سرابندی، سیستان و بلوچستاننامه (1390) از افشار سیستانی، آیینها و باورهای مردم سیستان (1392) از گلستانه، مردمشناسی سیستان (2011) از سیستانی و مقالاتی همچون «پیوند فرّ و جغرافیا در زامیادیشت؛ ردّ پای سرزمین مقدس سیستان» (1397) از پیغمبری و شفیعیان، «چهرۀ سیستان در آینۀ باورها و اساطیر زرتشتی» (1399) از زارع حسینی و ابهری مارشک، «بررسی بنمایههای اساطیری در افسانۀ نهنگ بور و شهزاده» (1399) از رحیمی، سامخانیانی، محمدی و فاطمیمنش و «بررسی و تحلیل آیینهای سنتی سیستان و چند مضمون اساطیریّ آنها» (1402) از فاطمیمنش اشاره کرد.
سندگل و سرابندی، (1386)، در کتاب نوروز در نیمروز، در بخشهایی به برخی از باورهای مرتبط با عید نوروز در نزد اهالی سرزمین میپردازند و با اشاره به بیبی نوروز، او را پیامآور خیر، برکت و سرسبزی و سرزندگی میدانند که مردم سیستان براساس باور به آن، تلاش میکنند تا در ایّام عید، میزبان خوبی برای او محسوب شوند. آنها در ادامه به باور مردم سیستان در مورد بیبی تندوری نیز اشاراتی دارند و او را گرهگشای مردمان معرفی میکنند که مردم برای گشایش کارهایشان، نذرهایی را به او پیشکش مینمایند. نویسندگان در این کتاب، تنها به ذکر نکاتی در مورد بیبی نوروز و بیبی تندوری بسنده میکنند و در مورد جلوههای این باورها در قصههای بومی و محلی و یا دیگر پدیدههای مردمشناختی سخنی به میان نمیآورند.
افشار سیستانی، (1390)، نیز در کتاب سیستان و بلوچستاننامۀ خویش، بخشی را به باورهای مردم سیستان اختصاص میدهد و ضمن اشاره به برخی از اعتقادات مرتبط با عید نوروز و دیگر اعیاد اسلامی، باورهایی را که در میان اهالی سیستان رایج است و هنوز نیز معتقدان خاص خود را دارد، برای مخاطبان اثر خود، برمیشمرد؛ باورهایی مانند باران باریدن با تکان خوردن پای گاو، جن زده شدن زن حامله بعد از ده روز تنهایی، ارتباط بین سر بزرگ داشتن و دانایی بسیار و دیگر موارد نظیر آنها. افشار سیستانی نیز در کتاب خود، اشارهای به بروز و ظهور باورها و معتقدات اساطیری در داستانها و افسانههای سیستانی ندارد و در اثر خود تلاش میکند تا به صورت گذرا و کلّی، برخی از باورها و اعتقادات مردم سیستان را به مخاطبان خود بشناساند.
کتاب آیینها و باورهای مردم سیستان از گلستانه، (1392)، دیگر اثری است که میتوان به عنوان پیشینۀ این پژوهش از آن یاد برد. در این کتاب، گلستانه به صورت مفصّل آیینها و معتقدات مربوط به مردمان سیستان را پیرامون مسائل مختلفی همچون تولّد، مرگ، ازدواج، جشنها و نوع پوشاک مطرح میکند و سعی میکند تا مخاطبان را در بازشناسی فرهنگ و هویّت اصیل سیستان، یاری سازد؛ موضوعی که نمود و بازتکرار آن را میتوان با همان شکل و صورت، در کتاب مردمشناسی سیستان از محمداعظم سیستانی، (2011) نیز مشاهده کرد.
در مقالۀ «پیوند فرّ و جغرافیا در زامیادیشت؛ ردّ پای سرزمین مقدس سیستان» از پیغمبری و شفیعیان، (1397) و «چهرۀ سیستان در آینۀ باورها و اساطیر زرتشتی» از زارع حسینی و ابهری مارشک، (1399) هم هر چند موضوع پژوهش در ارتباط با سیستان میباشد، اما نویسندگان، محور کار خود را بر بررسی نوع ارائۀ چهرۀ سیستان در اوستا و کتب پهلوی قرار دادهاند و در این میان، مانند دیگر کتبی که پیش از این به آنها پرداخته شد، هیچ اشارهای به نقش تأثیرگذار فرهنگ باستان و باورهای مبتنی بر آن، بر پدیدههای مردمشناختیای همچون قصهها و افسانههای بومی و محلّی این ناحیه از کشورمان ندارند و توضیحی در این ارتباط ارائه نمیکنند. در واقع، نگارندگان مقالات مذکور، با پیش کشیدن بحث بازتاب سیمای دینی و اساطیری سرزمین سیستان در متون زرتشتی، به تحلیل پیوستگی جغرافیایی سیستان با اندیشههای مذهبی و سیاسی زرتشتی پرداختهاند و فقط این امر را مورد بررسی و تأکید قرار دادهاند.
از مقالات دیگری که در بحث پیشینۀ این پژوهش باید بدان پرداخت، مقالۀ «بررسی بنمایههای اساطیری در افسانۀ سیستانی نهنگ بور و شهزاده» از رحیمی، سامخانیانی، محمدی و فاطمیمنش، (1399)، میباشد. نگارندگان این جستار، با استفاده از نقد اسطورهشناختی، به بررسی و تحلیل بنمایههای اساطیری در یک داستان کهن سیستانی به نام نهنگ بور و شهزاده پرداختهاند و بنمایههایی همچون اژدهاکشی، گذر قهرمان از آب به همراه اسب، خون خوردن و آزار نرساندن آتش به پاکان را از اصلیترین کهنالگوهای موجود در این داستان معرفی کردهاند. آنها در این مقاله، به این نتیجه رسیدهاند که قصهها و داستانهای بومی و محلی سیستانی، از لحاظ درونمایۀ اسطورهشناختی، دارای غنای بسیاری است و با واکاوی و جستجو در آنها میشود نشانههای فرهنگهای کهنی چون فرهنگ چینی و سکایی را به خوبی مشاهده کرد؛ امری که جلوۀ آن را میتوان در مقالۀ بررسی و تحلیل آیینهای سنتی سیستان و چند مضمون اساطیری آنها از فاطمیمنش (14029 نیز ملاحظه کرد. فاطمیمنش در مقالۀ «بررسی و تحلیل آیینهای سنتی سیستان و چند مضمون اساطیری آنها»، با کنکاش در داستانها و افسانههای سیستانی، به شناسایی بازتاب آیینهای سنتی سیستانی همچون اوشیدر، ازدواج با خویشان، جادوگری و سوگواری در قصههای حوزۀ فرهنگی سیستان مبادرت میورزد و مدعی میشود که این آیینها، تحت تأثیر فرهنگ ایران باستان و همچنین آداب و مناسک زرتشتی و سکایی، در این داستانها نمود پیدا کرده و از این طریق در ذهنیّت مردمان این ناحیه، ثبت و ضبط گردیده است. (فاطمیمنش 1402)
با توجه به آنچه که گفته شد، دو مقالۀ اخیر را میشود به نوعی همراستا با این پژوهش دانست، به این دلیل که در این جستارها به نقش مهم و اساسی ادبیات عامیانۀ سرزمین سیستان در بازنمایی تاریخ و تمدّن ایرانی و همچنین دستیابی به مشترکات و پیوندهای فرهنگی و فکری ایرانیان با سایر ملل تأکید شده و آشکار ساختن ریشهها و خاستگاههای اساطیری آیینها و سنّتهای کهن بومی سرزمین سیستان، مورد بحث اصلی قرار گرفته است.
1-3- روش پژوهش
این جستار براساس روش توصیفی- تحلیلی به رشتۀ تحریر درآمده است و در آن تلاش شده تا با جستجو و غور در 144 داستان و افسانۀ سیستانی و همچنین بررسی موشکافانه و روشمند، باورها و اعتقادات اساطیری موجود در خلال آنها، استخراج شود و با کمک منابع کهن و اصیلی که در اختیار است، تحلیلی جامع و دقیق که مبتنی بر آمار و بسامد میباشد، از این باورها و معتقدات اساطیری ارائه شود.
2- بحث اصلی
2-1- انواع باورها و اعتقادات اساطیری در داستانها و افسانههای سیستانی
در اینجا به بحث اصلی این پژوهش خواهیم پرداخت و انواع باورها و معتقداتی که بیشترین بسامد را در میان داستانها و افسانههای سیستانی داشتهاند، مورد بررسی و تحلیل قرار خواهیم داد:
1-1-1- باور به ثنویّت و ستیز ناسازها
منشأ این باور و تفکّر، اعتقاد به وجود نیروهای نیکی و نیروهای بدی در عالم و نبرد دائمی آنان در طی چندین هزاره است که گاهی با شکست نیروهای اهریمنی، به پیروزی نیروهای اهورایی و آفرینش آفریدههای مینوی منجر میشود و گاهی نیز با غلبهی نیروهای اهریمنی، باعث آمیزش نیکی و بدی در جهان و آغاز جهان کنونی میگردد که بنابر باورهای زرتشتی، شش هزار سال دوام میآورد و تاکنون نیز ادامه دارد. (آموزگار و تفضلی 1370: 38-37)
به زبان دیگر، در جهانبینی و هستیشناسی اساطیر ایرانی، دو بُن خیر و شر یا اصطلاحا اهورامزدا و اهریمن و یاران آنها، در زمانی نُه یا دوازده هزار ساله، پیوسته در نبرد هستند که در این ادوار پس از برتری موقّت هر یک از دو طرف، سرانجام نیروهای نیکی پیروز میشوند. در گزارش زروانی از این تقابل که اصیلتر از اشارات مزدایی است، این دوران، نه هزار سال طول میکشد و سه هزار سال برای کامروایی اهورامزدا و چیرگی بر اهریمن در نظر گرفته شده است. در هر صورت، این دوگانهانگاری اساطیری در کتب حماسی در قالب نبردهای نمایندگان اهریمن و اهورامزدا به ظهور درآمده و ذهن و زبان ایرانیان را در تمام مراحل فرهنگی و فکری خویش تحت تأثیر خود قرار داده است. (آیدنلو 1385: 8)
رویارویی کیومرث، هوشنگ و تهمورث با دیوان، هماوردی فریدون با ضحّاک، زورآزمایی پهلوانان نامدار با پتیارگان و اژدهایان، نبردهای دیریاز در میان ایران و توران و پس از آن، جنگهای آیینی در میان ایرانیان و خیونان و سرانجام نبرد رستم و اسفندیار از نمونههای ستیز ناسازها در اساطیر ایرانی است که در کتاب سترگی همچون شاهنامه آشکار گردیده است. (کزازی 1366: 517) این مشخصه، علاوه بر روایتهای اساطیری و حماسی، به انحای مختلف و به صورت تقابل اشخاص، افراد، جایها و ارزشهای متضاد در سراسر روایتها و داستانها عامیانه نیز مجال تجلّی یافته و فرصت بروز و ظهور پیدا کرده است (سرکاراتی 1371: 86)؛ چنانکه بررسیها بر روی افسانهها و داستانهای حوزۀ فرهنگی سیستان نشان میدهد که باورهایی؛ همچون ثنویّت و یا دوگانگی و تقابل پیوسته اهریمن و اهورا یا خیر و شر، اساس بسیاری از این ماجراها را شکل داده است و شخصیّتها و قهرمانان داستان که در اغلب اوقات نمایندهی اهورا یا خیر هستند، به جدال و مبارزه علیه نیروهای اهریمنی پرداختهاند و نیروهای اهریمنی پیوسته خواهان آسیب زدن و ضربه زدن به قهرمانان میباشند.
برای نمونه در داستانهایی نظیر پهلوان احمد، امیرحمزه و جوسر پهلوان، قهرمانان به عنوان نمایندۀ نیروهای خیر، مجبور هستند تا در جنگها و نبردهایی طاقتفرسا، نیروهای پلید و اهریمنی را از بین ببرند تا از شدّت آسیبرسانی آنها به جهان اهورایی بکاهند. در این داستانها اژدهایان، غولها، دیوها و همچنین بزلنگیها، نمایندههای شرور اهریمن هستند که در جلوی راه قهرمان قرار میگیرند و به عنوان یک مانع بزرگ، سعی در نابودی او را دارند. (کیخامقدم 1384، ج1: 46-22 و 95-65) گاهی نیز این انسانهای پلید هستند که به عنوان نیروی اهریمنی و شیطانی به ستیز و تقابل با قهرمان میپردازند؛ مثلاً در داستان محمد میشدار و اسببالدار، بیبی سهشنبه، نیکی و بدی، برادر دارا و نادار و دو برادر، نامادری خیانتکار و بدطینت و دوستان و برادران بیرحم و بیشفقت، کسانی هستند که قهرمان را در چالشی سخت قرار میدهند و او را مجبور به کنشهای متهوّرانه در مقابل خود مینمایند؛ کنشهایی که با یاری و مدد نیروهای معنوی، صورت میگیرد و زمینه را برای شکست نیروهای شرور و نقشههای مزوّرانه و شیطانی آنها فراهم میکند. (همان 1385، ج2: 56-8، همان 1396، ج4: 144-132، سیستانی 2011، 280-271، عمرانی 1393، ج2: 234-192، خمر و حسینآبادی 1390: 44-38)
گفتنی است در بسیاری از این تقابلها که بین دو نیروی خیر و شر حادث میشود، پیوسته خیر است که پیروز است؛ اما در داستانهایی مانند بدک و پیرزن کاردان و نوۀ مکّار مشاهده میکنیم که در تضاد با دیگر داستانها، این نیروی فریبکار، حیلهگر و نماد شرارت است که بر همه پیروز شده و با زیرکی توانسته است ضمن کنار زدن دیگران، قدرت، ثروت و اموال بسیاری را به دست بیاورد (کیخامقدم 1385، ج2: 80-56، خمر و حسینآبادی 1392: 32-24)؛ موضوعی که نشان میدهد با آمیزش نیکی و بدی در جهان در این ششهزارهی زرتشتی، تقابل آنها با یکدیگر، با نوعی توازن همراه است و پیروزی و شکست برای هیج کدام از این دو نیرو، قطعی و همیشگی نیست.
1-1-2- باور به تقدّس و قداست خواب و رؤیا
نیروی خواب و معنویتی که در آن وجود دارد، نزد بشر ابتدایی مقدّس بود. او آنچه را میجست، از این طریق به تحقّق میرساند و خواب را عامل نیرومندی در طرح آرزوها و اندیشههای خویش میدانست. در واقع اقوام ابتدایی، حقایق را از درون خوابها کشف میکردند و خواب برای آنها همچون دریچهای بود که از درون آن میتوان به حقایق واقعی دسترسی یافت. (مختاری 1369: 98-97) حتی در برخی از فرهنگهای باستانی این عقیده وجود داشت که خدایان عاملی هستند که خوابهای راستین را برای پیشبینی آینده و رازآگاهی از آن، بر قلب پارهای از انسانهای نهانبین الهام مینمایند و آنها را به مخزنی از حقایق مبدّل میسازند. (کزازی 1376: 97) در آیین زرتشتی که از آیینهای کهن بشری است نیز خواب پدیدهای است که آینده را آشکار میسازد و به خداوند بزرگ؛ اهورامزدا تعلق دارد و در آن انسان، به یکی شدن با جهان روشنایی و حقیقی دست مییابد و به کشف و شهود میرسد. (مختاری 1369: 97)
در حقیقت، با توجه به آنچه گفته شد، میتوان چنین استنباط کرد که خواب، به عنوان یک عنصری معنوی، اندیشهها، افکار و آگاهیهای آدمی که به فراموشی سپرده شده و در لایههای ژرف و تودرتوی ناخودآگاه پنهان گردیده است را دوباره بیدار میکند و از ناخودآگاه به خودآگاه انتقال میدهد و موجبات همبستگی آگاهی و ناآگاهی را ایجاد مینماید و موقعیّتهای تازه و نگرشهای هوشیارانه و خردمندانهی جدیدی را وارد ذهن انسان میکند و اینگونه با اندیشه و دانایی ارتباط و پیوندی نزدیک مییابد (موسوی و خسروی 1389: 264-261)؛ چنانکه در شاهنامه نیز همین نقش را ایفاء میکند و فردوسی علاوه بر اینکه بسیاری از خوابها و رؤیاهای هشدارگونه را با وحی الهی یکسان میپندارد، به بهانۀ رؤیا، توجه خوانندگان را به این نکته جلب میکند که وقتی همۀ حواسهای ظاهری آدم از کار میافتد و او به خواب میرود، حواس باطنی انسان به کار میافتد و بیداری راستین بر او رخ مینماید و پلی به جهان غیب و عوالم پنهانی برای انسان گشوده میشود که به یاری آن میتواند رازهای درونی و پنهانی را دریابد و به آگاهی و بینشی نو و تازه نسبت به امور برسد. (سرّامی 1379: 980-979)
خواب شاهانی همچون کیقباد، کیخسرو و گشتاسب که در آنها پادشاهی به آنها نوید داده میشود و همچنین خواب پهلوانانی چون پیران، سام و گودرز که در آنها تولّد و حضور انسانهای نیک و فرهمند مژده داده میشود (رضایی 1394: 103-102)، از جمله مواردی هستند که نشاندهندۀ تقدّس و اهمیّت بسیار خواب در روایات حماسی ایران است. خواب افراسیاب، از جمله نمونه خوابهای مهمی است که در آن جنگافروزی گرسیوز، کشته شدن سیاوش و کینخواهی کیخسرو و کشته شدن افراسیاب پیشبینی میشود:
چنین گفت پر مایه افراسیاب |
| که هرگز کسی این نبیند به خواب |
همچنین زمانی که بهمن سیستان را به کینخواهی از اسفندیار، مورد محاصره قرار میدهد و مردمان آنجا را به تنگنا، قحطی و گرسنگی میکشاند، زال خوابی میبیند و در آن تحت راهنمایی گرشاسب، موفق میشود، راه رهایی مردم سیستان را دریابد:
سحرگه به خواب اندر آمد سرش |
| یکی مرد را دید کآمد برش |
در داستانهای سیستانی نیز نظیر آنچه در کتبی؛ همچون شاهنامه و بهمننامه دیده شد، خواب از جایگاه والایی برخوردار است و به نوعی، پلی برای عالم غیب به حساب میآید و ارزش و اهمیّت ویژهای دارد، برای مثال، در داستان شاهزادگان، آنها از طریق خواب متوجه میشوند، کشورشان در خطر است و هر لحظه امکان فتح سرزمین آنها به دست دشمنان وجود دارد، پس با توجه به همین موضوع، با لشکری بزرگ به جنگ آنها رفتند و خطری را که کشور آنها را تهدید میکرد، از بین بردند. (کیخامقدم 1396 ج5: 147) در داستان شاهزادهی زرنج نیز، شاهزاده در خواب خود، همسر آیندۀ خود و نشانی و مأوای او را مییابد و پس از آن برای به دست آوردن وی، راهی سفر میگردد. (همان: 132) در داستان سعد و سعید هم، قهرمان داستان دو بلبل را میبیند که راه گذشتن از دریا را به وی آموزش میدهند و به او نشانی درخت سحرآمیز را بازگو میکنند؛ الهاماتی که باعث میشود تا او با توجه به آنها، همسر خیانتکار خود را بیابد و او را به سختی مورد مجازات قرار دهد. (همان: 122-121)
1-1-3- باور به فرّه ایزدی
کلمهی فرّه در لغت به معنای شأن، شکوه، برازندگی، زیبندگی و شکوهنده است و مشتقات آن فرّهی، فراهت، فرهمند، فرهومند و فروهیده است که در ادبیّات فارسی استعمال میگردد. (پورداوود 1347، ج2: 310) فرّه در اصطلاح اوستایی، حقیقتی الهی و کیفیّتی معنوی است که چون برای کسی حاصل شود، او را به شکوه، جلال و مرحلۀ تقدّس و عظمت معنوی میرساند و صاحب قدرت و نبوغ و خرمی و سعادت مینماید. در اوستا از دو گونه فرّ سخن رفته است: نخست فرّه ایرانی که قدرت و شکوه و به ویژه نیروی فوقالعادهای است که ایران زمین را همواره در برابر دشمنان و غیرایرانیان نگاهبانی میکند و از پرتو این فرّه، سرزمین ایرانشهر همواره مستقل و نیرومند بود و دشمنان نمیتوانستند بر آن چیره شوند و این فرّه بخشندۀ نعمت، ثروت و ستور و احشام به ایران زمین بود. (یاحقی 1386: 608) دیگر فرّه، فرّه کیانی بود که موجب پادشاهی و کامیابی سران و بزرگان کشور میگردید و بر چهرۀ ایزدان، پادشاهان، موبدان، پارسایان و پهلوانان میتابید. (ثروتیان 1350: 5-4)
این نوع فرّه که بنابر مندرجات کیانیشت، نیرویی معنوی، قابل ستایش و تقدیس و جزء لایتجزای وجود اهورامزدا به شمار میآمد، آفرینش را در کمال زیبایی پدید میآورد و عظمت و بزرگی را به همراه دارد (یاحقی 1386: 608) و دارندگان آن میتوانند به کارهایی بپردازند که دیگران از انجام آنها ناتوان هستند. این نوع فرّه در همه جا محسوس است و از کارها، قیافه، نگاه، قدرت، نیرو و زیبایی افراد قابل شناسایی است و از طریق تخمه، نژاد و گوهر از پدر به فرزند میرسد و پشت بر پشت بر اخلاف وی میتابد و منتقل میشود. (ثروتیان 1350: 18)
سرچشمۀ فرّه ایزدی در اساطیر ایرانی، به کیومرث و پس از آن به هوشنگ نخستین شهریار پیشدادی میرسد و بعدها پشت به پشت به جمشید انتقال مییابد و پس از سرکشی و تکبر او در مقابل خداوند و اسیر وساوس اهریمنی شدن، فرّه از وی دور میشود و پس از دورهای فترت، به کیقباد نخستین پادشاه کیانی میرسد و پس از مدت زمانی در چهرهی کیخسرو نمایان میگردد که درخشانترین چهرۀ مویّد به تأیید الهی و فرّه ایزدی محسوب میشود و به واسطۀ قدرت فرّه، به شخصی شکستناپذیر مبدّل میگردد که میتواند افراسیاب را از بین ببرد. (مرتضوی 1369: 134-133)
باور به فرّه ایزدی و نقش آن در حمایت از شاهان که از اندیشههای کهن و باستانی ایرانیان است در داستانها و افسانههای سیستانی نیز بازتاب یافته و در چند داستان همانند امیرحمزۀ پهلوان و شاهزاده ابراهیم، به این باور اشاره شده است. برای مثال در داستان شاهزاده ابراهیم، زمانی که قهرمان قصه، برای به کارگیری در لشکر شاهی به کاخ شاهنشاه میرود، به علت، جذّابیّت و فرّه کیانیای که در چهرۀ او نمایان بود، مورد توجه سرهنگهای لشکر ملک جلالالدّین قرار میگیرد و به کار گرفته میشود و پس از چندی، به عنوان سپهسالار لشکر منصوب میشود و مورد اطمینان ملک واقع میشود. بعد از گذشتن ایامی نیز، به واسطۀ افشاگری مادر ابراهیم، مشخص میشود، وی نوۀ ملک جلالالدین بوده و تابیدن فرّه کیانی از چهرۀ وی، به خاطر منسوب بودن او به خاندان سلطنت بوده است. پس از افشای این ماجرا، ملک جلالالدین، شاهزاده ابراهیم را به عنوان پادشاه سرزمین سرابان معرفی میکند و خود از حکومت کناره میگیرد و زمام امور را به نوهاش میسپارد. (شیخنژاد 1391: 95-93)
بنابر آنچه در فقرات زامیادیشت آمده است، فرّه زمانی که از جمشید به خاطر سبکسریاش، دور میگردد در قالب مرغی شبیه به باز یا شاهین که در نزد ایرانیان مرغی خوشیمن و نیرومند شمرده میشده است، از وی جدا میشود و اینگونه موجبات هلاک و نابودی او را فراهم میآورد و به شاهان دیگر میرسد (پورداوود 1347، ج2: 319-317)؛ اسطورهای که باعث میشود تا این پرنده در داستانهای عامیانه نیز، به عنوان پرندهای سلطنتبخش و نماد فرّه ایزدی معرّفی گردد که بر شانۀ هر کس که بنشیند، شایستگی مقام شاهی را دارد؛ چنانکه در قصۀ سیستانی سعد و سعید، این موضوع مشاهده میشود. در این داستان، طبق رسمی کهن، مردمان یک سرزمین باستانی، با مرگ پادشاه سرزمینشان، بازی خجسته را رها میکنند تا به عنوان فرّه کیانی بر شانۀ پادشاه بعدی بنشیند و ادارۀ امورات کشور را بر عهده بگیرد و شکوه، جلال، قداست و عظمت معنوی را دوباره به جهان مادّی آنها ببخشد. از قضا این باز بر شانۀ سعید مینشیند و از این طریق، سعید به مقام شاهی و سلطنت میرسد و میتواند به قدرت و ثروت بسیاری دست یابد. (کیخامقدم 1396، ج5: 124-123)
در داستان تحفۀ بغداد نیز این ماجرا به نحوی دیگر، بازتاب مییابد. الیاس زرگر و تحفۀ بغداد که همراه با یکدیگر، از شهر زرنج گریختهاند، پس از ماجراهای بسیاری که برای آنها اتفاق میافتد، بر اثر حیلۀ شخصی به نام تیمور از همدیگر جدا میشوند و الیاس ناچار میشود تا شهر به شهر به جستجوی معشوقهاش، تحفۀ بغداد بپردازد؛ جستجویی که منجر میشود تا الیاس به شهر دابارتسا وارد شود. به محض وارد شدن الیاس به شهر دابارتسا، باز شاهی بر روی شانۀ او مینشیند و بنابر رسمی کهن که در آن سرزمین وجود دارد، از سوی سواران شاهی، به عنوان پادشاه آن ناحیه معرفی میشود؛ امری که با مخالفت بسیار مردمان شهر روبرو میشود و تا سه مرتبه تکرار میگردد تا همه یقین پیدا کنند که او شایستۀ مقام شاهی است و لیاقت تصاحب تاج کیانی را دارا است. (شیخنژاد 1391: 107-106)
1-1-4- باور به آرمانشهر
یکی از کهنالگوها و بنمایههای اصلی تفکّر بشر، باور به آرمانشهر است. یونگ، آرمانشهر را از نمادهای تمامیت و آرزوی بازگشت به بهشت را مرتبط به کشش غریزی خودآگاه به سوی وحدت با ناخودآگاه میداند؛ فرآیندی که او آن به فردیّت تعبیر میکند. او داستان بهشت و حضرت آدم را، نمادی از تولّد خودآگاهی یا تولّد خویشتن و مَنِ و درخت ممنوعه یا درخت معرفت را، تصویری از فردیّت میداند؛ فردیّتی که در آن خودآگاه و ناخودآگاه، به همپوشانی میرسند و نتیجۀ این فرآیند، احساس کمال و خداگونگی است، احساسی که انسان آن را از دست رفته و مربوط به زمان ازلی میداند و نسبت به از دست دادنش احساس گناه و غربت میکند و در آرزوی بازگشت به آن است. (قائمی 1395: 137) ورجمکرد، سیاوشگرد، کنگدژ، کاخ مهر و کاخ آناهید از جمله آرمانشهرهایی هستند که در اساطیر ایرانی از آنها یاد شده است. (جعفری دهقی 1390: 11)
در این آرمانشهرهای ایرانی، به یاری اهورامزدا و الطاف او، پیوسته روشنایی وجود دارد و آبراههها همیشه جاری است و مرغزارها سبز و خرم هستند و در آنها خوردنیهایی از میان نرفتنی، خانههایی بلند و ایواندار، حیواناتی نیکو و گیاهانی بلند و خوشبو وجود دارند. در این مکانها جایی برای بیماران و موجودات ناقص نیست و در آنها بیمرگی، بیپیری و بیپتیارگی وجود دارد و برای اهریمن و موجودات پلید جایی نیست. (اوستا 1385، ج2: 674-666) مردمان آنها، پرهیزکار و دیندار هستند و یاقوت، زر، سیم و دیگر گوهرها و نعمتها در این شهرها بسیار فراوان است و آفتی به آنها راه ندارد و در بلندترین و مرتفعترین مکانها قرار دارند (روایت پهلوی 1367: 65-64) و مانند کنگدژ که توصیف آن در شاهنامه آمده است، هیچ دشمنی نمیتواند به آنها نفوذ نماید و سراسر از باغها، کاخها، گلستانها و شکارگاههای بسیار تشکیل شدهاند. (فردوسی 1369، ج2: 309)
در این شهرهای آرمانی، نطفۀ زیباترین زنان و مردان وجود داشت و مردمان گوژپشت، خمیده قامت، پیس و دیوانه در آنها یافت نمیشدند و شهرها، غرق در نور و روشنایی بودند و خورشید، ماه و ستارگان تنها سالی یکبار غروب میکردند و سرود و نیایش مذهبی در فضای آنها طنینانداز بود. (اصیل 1371: 54 و 48) علاوه بر این، آرمانشهرها عمدتاً به وسیلۀ پادشاهان و فرمانروایان بزرگ و پاک بنا میشد؛ مانند ورجمکرد و کنگدژ که به دست جمشید و کیخسرو ایجاد شده بود؛ ولی در برخی از متون نیز ساخت این آرمانشهرها به پهلوانان اساطیری منسوب میگردید؛ همچون شهر زرّین که بنابر روایت گرشاسبنامه و برزونامه، به دست گرشاسب بنا گردید. (قائمی 1395: 140)
در داستانهای سیستانی نیز، تحت تأثیر متون باستانی، نمونههایی از این شهرهای آرمانی را میتوان مشاهده کرد؛ شهرهای سابور، بُست و زرنج، از جمله این آرمانشهرها هستند که زیر نظر پادشاهان عادل و دادگر اداره میشدند. شهرهایی زیبا، با آسبادهای سر به فلک کشیده، باغات سرسبز انگور، نیزارهای باشکوه و کاخها عظیم و بزرگ که در کنارۀ دریاچۀ هامون قرار داشتند و مردم در آنجا با آرامش و آسایش و خوبی و خوشی زندگی میکردند و هیچ گونه ظلم و ستمی در آنجا وجود نداشت و برتابیده نمیشد. کرانشان چون کاشغر و میانشان چون فرخار بود و باغبانان و دهقانان آنجا را آراسته و پیراسته میداشتند و یادآور کنگدژ و ورجمکرد بودند.
برای نمونه در داستان برادر قهرمان، پادشاه سرزمین هندوسیت که فردی نامی، مقتدر و عادل بود، با بنا کردن شهر سابور، توانست یک آرمانشهر بزرگ و زیبا را در کنار دریایی وسیع پدید آورد و با ایجاد کاخی عظیم و بلند در مجاورت آن، بر تمام دریا، باغات و نیزارهای اطرافش تسلط یابد و سرزمینی خرّم و ایمن برای مردمانش پدید بیاورد (شیخنژاد (1391: 46)؛ امری که نمونۀ آن را میتوان در توصیف شهر بُست نیز ملاحظه کرد. بنابر آنچه که در داستان شهزادۀ بُست آمده است، بُست دارای باغهای آراسته و کاخهای پیراسته بود و امیری در آن پادشاهی میکرد که کهتر و مهتر بدو شاد بودند. مردم جز هوای دل او را نمیجستند و او جز دل مردم، کشوری نمیشناخت که شایستۀ حکمرانی بر آن باشد. در این آرمانشهر، کینه از دلها بیرون و کشور به محبّت و مهر، افسون شده بود. باغبانان به یاد پادشاه گل میکاشتند و دهقانان بدو نیایش میکردند. او بهشتی پدید آورده بود که جای آرام و کام بود و دشمنی وجود نداشت که در شهر، بخل و حسد بورزد و هیچ فقیری در آنجا یافت نمیشد. (سیستانی 2011: 255)
1-1-5- اعتقاد به تقدّس استخوان مردگان
اعتقاد به قداست استخوان مردگان از جمله دیگر باورهایی است که در داستانهای سیستانی وجود دارد و بر طبق آن استخوانهای شخص مرده، جمعآوری و ضمن قرار گرفتن در کدو و مهر و موم کردن آن، در تنور مورد نگهداری و تقدیس قرار میگیرد (کیخامقدم 1396، ج4: 36-35)؛ امری که احتمالاً از سنتهای زرتشتی تأثیر گرفته و براساس آن شکل گرفته است. درواقع بنابر آنچه در آیین مزدیسنا آمده است، زرتشتیان جسد مردگان را جایگاه دیوان و آلوده به پلیدی آنها میدانند؛ زیرا مرگ را پیروزی اهریمن بر میشمارند و به همین خاطر جایز نمیدانند، چنین آلودگیای در بطن زمین؛ یعنی مادر همۀ زندگان و یا در میان آتش که فرزند اهورامزدا است، قرار گیرد و آنها را آلوده سازد. به همین خاطر زرتشتیان مردگان خویش را در دخمه قرار میدهند. بالای دخمه کاملاً باز است و در وسط دخمه چاه بزرگ و عمیقی به نام ستودان یا استخواندان وجود دارد که مردهکشها زمانی که گوشت تن مرده فرو میریزد، استخوانهای مردگان را در آن ستودان قرار میدهند. (رضایی 1382: 132) سپس بعد از زمان معینی، استخوانها یا اسکلتها را از دخمه بیرون میآورند و در جایی که از دسترس حیوانات محفوظ است و باران و آفتاب نمیبارد، قرار میدهند و در آنجا، بنابر شأن مردگان و مقام یا استطاعت بازماندگان، استخوانها را در پوششهایی گرانبها، بر برجهای کوچکی مینهند و به تکریم آنها میپردازند و برخورد مناسبی با آنها دارند. (رضی 1370: 690-689)
برخی این نوع برخورد زرتشتیان با استخوان مردگانشان را، ناشی از ترس تصاحب استخوانهای آنها توسط دیوان و شیاطین دانستهاند و آن را این گونه تفسیر کردهاند: بنابر دوگانهگرایی در دین زرتشتی، آسمان قلمرو اهورامزدا و در سیطرۀ اوست، اما جهان زیر زمین که تیره و تاریک است، به اهریمن تعلق دارد؛ لذا با عنایت به این باور، در صورتی که استخوانهای شخص زرتشتی در زمین دفن شود؛ در واقع کالبد محترم او در اختیار دیوان و شیاطین گذاشته شده است، در حالی که زمانی که در دخمه و یا خمره نگهداری شود، توسط اهورامزدا محافظت خواهد شد و استخوانهایش از گزند و دستبرد دیوان، در امان خواهد ماند. (راشدمحصل و خسروی جاوید 1388: 95-94)
البته سکاها که از باشندگان کهن سیستان به حساب میآیند نیز مردگان خویش و قبور و استخوانهای آنها را بسیار تکریم میکردند و در حفظ و نگهداری مقابر درگذشتگان خویش، بسیار حساس بودند؛ چنانکه هرودوت در تاریخ خود، به این قداست اشاره میکند و در خلال شرح جنگ بین سکاها و لشکریان داریوش، پیام فرمانروای سکاها به داریوش را نقل میکند که در آن این پادشاه، داریوش را از آسیب زدن به مقابر سکایی بر حذر میدارد و او را تهدید میکند که در صورتی که کوچکترین آسیبی به مقابر بزند، با حمله سرسختانهی سکاها به لشکریان ایران مواجه خواهد شد. (هرودوت 1389، ج1: 503) چنین به نظر میرسد که حساسیت سکاها نسبت به گورهای نیاکانشان، نشان از نوعی پرستش ارواح گذشتگان در میان آنان باشد. (راشدمحصل و خسروی جاوید 1388: 97) در واقع سکاها به جای پرستشگاهها و زیارتگاههای خود، به گورهای مردگانشان احترام فراوان میگذاشتند و در این امر به چینیان شباهت داشتند که حاضر بودند، جانشان را برای حفظ این گورها نثار کنند. (رایس 1370: 82)
بنابر شواهد باستانشناسی، سکاها که در مناطق آلتایی و استپهای جنوب روسیه زندگی میکردند، برای دفن مردگان خود از چندین روش؛ مانند رها کردن مردگان در طبیعت و در دسترس قرار دادن کالبد ایشان در نزد حیوانات وحشی، قرار دادن جنازه در بالای درختان جنگلی و مومیایی کردن و دفن آنها استفاده میکردند که در همۀ این روشهای مذکور، استخوان پاک مردگان سالم میماند. آنها معتقد بودند تا هنگامی که جسد، گوشت و رگ و پی دارد، موجب هراس در میان زندگان است و غیرقابل لمس میباشد؛ اما زمانی که از او تنها یک اسکلت باقی بماند، آنگاه میتوان آن را لمس و دفن کرد و در این حالت مرده به یک نیای مقدّس و قابل احترام و تکریم مبدّل شده است. (راشد محصل و خسروی جاوید 1388: 96 و 92)
به احتمال زیاد تأثیر باورهای زرتشتی و از سوی دیگر سکایی باعث شده است تا در داستانهایی نظیر کلکهکدو، اینگونه استخوان مردگان مورد تقدّس قرار گیرد و به آنها احترام گزارده شود.
1-1-6- باور به بیبی تندوری
از جمله باورهای دیگری که در داستانهای سیستانی وجود دارد، باور به بیبی تندوری یا تنوری است. در سیستان بالاترین لقبی که به زنان میدهند، کلمۀ بیبی است. سیستانیها در مورد زنان والامقام، سید، خانمهای بزرگان قوم و مادربزرگان گیسسفید از کلمۀ بیبی استفاده میکنند (سندگل و سرابندی 1386: 131-130) و برای آنها حرمت و احترام ویژهای قائل هستند و آنان را بسیار تکریم مینمایند. از جملۀ این زنان که در باورهای مردم سیستان از شأن و منزلت بالایی برخوردار است، بیبی تندوری است که بنابر اعتقاد سیستانیان، آتش تنور و اجاق به واسطۀ او گرما و حرارت دارد و پخت و پز در منزل و وجود برکت در آن، به واسطۀ این بیبی صورت میگیرد و توهین به آتش و خوار شماردن آن، به نوعی بیحرمتی به بیبی تندوری است. (عمرانی 1392، ج1: 138 و رئیسالذاکرین 1370: 19)
بیبیتندوری حتی حاجتبخش و شفادهندۀ بیماران نیز بوده است و مردمان نذوراتی را نیز برای این بیبی اختصاص داده بودند. در واقع زنان نیازمند و صاحب حاجت قدیمی سیستان، به خصوص هنگام درخواست شفای بیمارانشان، طنابی به گردن میآویختند و بعد با التماس و التجا به دور تنور خاموش میچرخیدند و چنین دعا میکردند که یا بیبی تندوری حاجت مرا روا کن. گاهی نیز ضمن التماس و دعا اطراف تنور را جارو میزدند و هنگامی که آرزو و خواستۀ آنان برآورده میشد، داخل همان تنور نان میپختند و به شکل خیرات بین فقیران و مستمندان و یا همسایگان تقسیم میکردند. (همان: 21)
علاوه بر این موارد، از میان 37 زیارتگاه سیستان، 14 زیارتگاه آن دارای تنور است که از جملۀ این زیارتگاهها میتوان به زیارتگاه بیبی دوست، دوازده امام واصلان و شاه اسماعیل اشاره کرد. خراب کردن این تنورها به علّت مرتبط کردن با بیبی تندوری، گناهی بزرگ است و اصلاً جایز نیست و در صورت ضرورت، قبل از تخریب، باید خون مرغ یا خروسی به عنوان قربانی در پای آن ریخته شود تا این خطای بزرگ، مورد عفو و بخشش بیبی تندوری قرار گیرد. (شهرکیفرخنده و موسویحاجی 1397: 70)
بیبی تندوری و قداست و حاجتبخشی آن و همچنین ارتباط آن با آتش، تنور و اجاق خانه، به نوعی او را به هستیا1 یا تابیتی2 شبیه میسازد. هستیا یا تابیتی خداوندگار بزرگ سکاها و ملکۀ آنها محسوب میشد (هرودوت 1389، ج1: 503) و الهه یا ربالنوع آتشگاه یا اجاق خانه به شمار میآمد و بر طبق اساطیر، خدایان و انسانها ضیافتهای خود را مرهون وجود او بودند و طواف اعضای جدید خانواده به دور آتشگاه یا اجاق، به احترام او صورت میگرفت (همیلتون 1376: 44) و آتشگاه یا اجاق خانگی که مقرّ هستیا به شمار میرفت، مرکز مذهبی و قبلۀ حاجات هر خانه و منزلی بود. (گریمال 1393: 421)
سکاهای باستانی بزرگترین مراسم دینی خود را دربارۀ این الهه انجام میدادند و تنها همین الهه در آثار هنری آنها دیده میشود که در مراسمی مانند سوگند خوردن افراد یا تدفین رؤسای بزرگ قبایل شرکت میجوید. هستیا یا تابیتی علاوه بر اینکه نماد مادرسالاری در بین سکاها بود، مظهر باروری و برکت نیز در بین آنها به شمار میرفت و سکاها او را نگهبان سیاسی خود میدانستند. (رایس 1370: 81)
احتمالاً بیبی تندوری و تقدّس ویژۀ آن در بین سیستانیان، تحت تأثیر باورهای کهن سکایی در مورد هستیا قرار گرفته است و خاطرۀ این ایزدبانو، به شکل بیبی تندوری در ناخودآگاه جمعی سیستانیان ثبت و ضبط گشته و در برخی داستانهای عامیانۀ آنها؛ مانند داستان تخم مرغ به کلاه، مسکه به نیفه، بازتاب یافته است، داستانی که در آن پیرزن با این تصوّر که پیرمرد به دیگدان توهین کرده است، او را مورد اهانت قرار میدهد و روسیاه میخواند و امیدوار است، خداوندگار و صاحب اصلی دیگدان و تنور؛ یعنی بیبی تندوری مقدّس، وی را شرمسار و حقیر بنماید و به سزای عمل زشتش برساند تا دیگر به خود این جسارت را ندهد که به محضر بیبی توهین روا بدارد و او را مورد بیاحترامی قرار دهد. (عمرانی 1392، ج1: 138)
1-1-7- باور به بیبی نوروز
از بیبیهای دیگری که در سیستان بسیار مورد احترام است و در داستانهای سیستانی نیز باور به آن نمود پیدا کرده است، اعتقاد به بیبی نوروز است. بنابر افسانهها و باورهای کهن مردمان سیستان، بیبی نوروز یا بیبی گلاَفروز، بانویی است که با آمدن خود، رخوت و سستی را از زمین دور میکند و سرسبزی و نشاط را دوباره به آن باز میگرداند و برکت و رزق و روزی را به مردمان میبخشد. بیبی، نویدبخش بهار است و فصل زمستان با حضور او به پایان میرسد و جهان دوباره جوان میشود. سیستانیان یک روز قبل از نوروز را روز علفه3 مینامند و در این روز به گرامیداشت بیبی نوروز میپردازند. آنها به واسطۀ این روز، خانههایشان را تمیز و پاکیزه میکنند، لباس نو میپوشند، نان و کلوچۀ تازه میپزند، سیاهیها را از خانۀ خود دور میسازند و بر دستهایشان حنا میبندند. بیبی در روز علفه، با خاموش شدن آخرین تنور، به خانهاش میرود و فردا وقتی میآید با پیکری تمیز و آراسته، به ابر دستور باریدن میدهد. وقتی در شبهای عید و روزهای قبل از آن باران ببارد، حتی یک نمنم، میگویند بیبی نوروز سرش را میشوید. (سندگل و سرابندی 1386: 99)
مهرداد بهار، ریشۀ این افسانههای نوروزی را محتملاً از هزارهی سوم پیش از میلاد و تحت تأثیر ماجرای اینانا4 و دُموزی که بعدها به صورت ایشتر و تموز درمیآید، میداند. (بهار 1376: 340) سومریان اینانا را الهۀ آب، حامی زندگی و مظهر باروری میدانستند و بر این باور بودند که تلاش او برای یافتن محبوبش دموزی در زیر زمین و سپس یافتن و پیوند با آن، با گردش سالیانۀ فصول و زایش دوبارۀ زندگی مرتبط میباشد؛ به همین دلیل هر سال در هنگام فرارسیدن بهار، سالگرد ازدواج اینانا و دموزی را جشن میگرفتند و به پاسداشت پیوند آنان میپرداختند (فضایلی 1384: 158)؛ پیوندی که توأم با رویش و سرزندگی دوبارۀ طبیعت و باروری و ثمردهی محصولات کشاورزی و جاری شدن رودخانهها و چشمهسارها است. روشن است که مبنای این اسطوره، جستجوی پاسخ یا توجیهی برای مرگ گیاهان در زمستان و تولّد دوبارۀ انسان در فصل بهار است، پاسخ یا توجیهی که به کمک ازدواجی مقدّس تبیین میگردد.
در واقع، اینانا بانو یا نیرویی آسمانی است که به عنوان الهۀ باروری از بالا به زیر میآید و با سفر به قعر زمین و جهان مردگان، دموزی یا ایزد گیاهی را به عالم زندگان بازمیگرداند و چرخۀ حیات نباتی را کامل مینماید. (خجسته و جلیلیان 1389: 79-78) این اسطورۀ سومری بعدها در ملل دیگر به شکل اسطورههایی همچون اوزیریس و ایزیس، پرسفونه5 و سیاوش نمود پیدا میکند و در سیستان نیز خود را در قالب بیبی نوروز نشان میدهد.
نکتۀ جالب توجه در اینجا، این است که بیبی نوروز علاوه بر مرتبط بودن با زمین و رویش مجدّد گیاهان و نباتات، با آب نیز در ارتباط است و ابرهای بارانآور را نیز تحت سیطرۀ خود دارد که این امر نیز، هر چه بیشتر او را با اینانا یا ایشتار مرتبط میسازد. اکتشافات باستانی در شهر سوخته، از وجود پیکرههای زنانی خبر میدهد که در آنها زنان یا در حالت باروری قرار دارند یا سینههایی برجسته دارند و یا بر سر خود کوزههای آب حمل میکنند که وجود این امر بنابر گفتههای جوزپه توچی، نشاندهندۀ اعتقاد مردمان این نواحی به یک ایزدبانوی آب است که با توجه به جامعۀ چندملیتی شهر سوخته و مناطق اطراف آن و همچنین داد و ستد و تجارت بسیار با بینالنهرین، یادآور باورهای سومری در مورد اینانا است و احتمالاً تحت تأثیر اعتقاد به این ایزدبانو ایجاد شده است. (سیدسجادی 1386: 30-29)
علاوه بر اینها، وجود بیبی نوروز حاکی از تسلط باورهای کهن نظام زنسالارانه در منطقۀ سیستان است که براساس آن زن اصل و اساس تداوم حیات به شمار میآید و عنصر زندگی بر پایۀ آن دوام و قوام یافته است.
نتیجهگیری
واکاوی و تحلیل باورهای اساطیری در داستانها و افسانههای سیستانی نشان میدهد که اعتقادات اساطیری و کهن، نقش مهم و بارزی در بسیاری از قصههای بومی و محلّی سیستانی دارند و به علت رسوخ در ذهن و روان مردمان ناحیۀ سیستان، به صورت الگو و طرحوارهای کهن، محور و اساس تعداد بیشماری از افسانهها و داستانها را شکل دادهاند و اساساً نوع برخورد و تعامل شخصیّتهای داستانی بر طبق این باورهای کهن، انسجام یافته و تنظیم شده است. براساس بررسیهای صورت گزفته، مجموع این باورها در داستانها و افسانههای سیستانی، 101 مورد میباشد که بیشترین بسامد، در ارتباط با باور به ثنویّت و تقابل ستیزها است که در 71 داستان وجود دارد و بعد از آن باورهایی؛ همچون تقدّس و قداست خواب و رؤیا، باور به فرّه ایزدی و باور به آرمانشهر با بسامد 8، 4 و 4 در رتبههای بعدی از لحاظ جایگاه قرار دارند. بقیۀ باورها، مجموعه اعتقاداتی منفرد و یکتا هستند که برخی از آنها تنها در افسانهها و داستانهای سیستانی مشاهده میشوند؛ مثل باور به بیبی تندوری یا بیبی نوروز که در نوع خود بیبدیل نیز شمرده میشوند.
تحلیل کلی این باورها در قصّههای سیستانی نشان میدهد که فرهنگ ایران باستان و دیانت زرتشتی، با وجود گذشت اعصار بسیار، توانسته تأثیر خود را در قالب داستانهای بومی و محلّی، بر هستیشناسی و جهانبینی مردمان شرق ایران حفظ کند و خود را در قالب تقابلهای شخصیتهای خیر و شرّ در داستانها و همچنین باور به تقدّس خواب و استخوان مردگان، باور به فرّه ایزدی و آرمانشهر نشان دهد؛ باورهایی که به انحای مختلف در این روایتها، فرصت بروز و ظهور یافته و کششهای غریزی خودآگاه را به سمت لایههای ژرف ناخودآگاهِ سیستانیان به نمایش میگذارد. از سوی دیگر باید به این نکته نیز توجه داشت که اعتقاد به بیبیهای مختلف در سیستان، به نوعی یادآور فرهنگ مادرسالاری در میان سکاهاست. به احتمال زیاد، باور به بیبی تندوری، بیبی نوروز، بیبی سهشنبه و بیبی دوست و تقدّس ویژۀ آنان در بین سیستانیها، تحت تأثیر باورهای کهن سکایی شکل گرفته و نمودی از ایزدبانوان سکایی است که خاطرۀ آنها، با این شکل و شمایل در ناخودآگه جمعی سیستانیان ثبت و ضبط گشته است.
در جدول زیر میزان بسامد هر یک از باورها و اعتقادات اساطیری در قصههای سیستانی ذکر شده است:
ردیف | نام باور | بسامد |
1 | باور به ثنویّت و ستیز ناسازها | 71 |
2 | باور به تقدّس و قداست خواب و رؤیا | 8 |
3 | باور به فرّه ایزدی | 4 |
4 | باور به آرمانشهر | 4 |
5 | اعتقاد به تقدّس استخوان مردگان | 1 |
6 | باور به بیبی تندوری | 1 |
7 | باور به بیبی نوروز | 1 |
منابع
آموزگار، ژاله و تفضّلی، احمد. 1370. اسطورۀ زندگی زرتشت. بابل: کتابسرای بابل.
آیدنلو، سجاد. 1385. «ارتباط اسطوره و حماسه بر پایۀ شاهنامه و منابع ایرانی». مجلّۀ مطالعات ایرانی. س 5. ش 10. صص 32-1.
اصیل، حجتالله. 1371. «تصویر کنگدژ، آرمانشهر نظامی». مجلّۀ کلک. ش 25 و 26. صص 56-47.
افشار سیستانی، ایرج. 1390. سیستان و بلوچستاننامه. تهران: نشر کتابدار.
اوستا. 1385. دو جلدی. گزارش و پژوهش جلیل دوستخواه. تهران: انتشارات مروارید.
ایرانشاه ابن ابیالخیر. 1370. بهمننامه. ویراستۀ رحیم عفیفی. تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی.
بهار ، مهرداد. 1376. از اسطوره تا تاریخ. گردآورنده ابوالقاسم اسماعیلپور. تهران: نشر چشمه.
پورداوود، ابراهیم. 1347. ادبیّات مزدیسنا2: یشتها. ج 2. تهران: کتابخانۀ طهوری.
پیغمبری، حمیدرضا و شفیعیان، مریم. 1397. « پیوند فرّ و جغرافیا در زامیادیشت؛ ردّ پای سرزمین مقدّس سیستان». جستارهای تاریخی. س 9. ش 1. صص 41-27.
ثروتیان، بهروز. 1350. بررسی فرّ در شاهنامۀ فردوسی. تبریز: انتشارات دانشگاه تبریز.
جعفری دهقی، محمود. 1390. «آرمانشهر حکیم طوس در شاهنامه». پژوهشهای ایرانشناسی. س 1. ش 1. صص 12-1.
خجسته، فرامرز و حسنی جلیلیان، محمدرضا. 1389. «تحلیل داستان سیاوش بر بنیاد ژرف ساخت اسطورۀ الهۀ باروری و ایزد گیاهی». مجلّۀ تاریخ ادبیّات. ش 64. صص 96-77.
خمر، غلامحسین، حسینآبادی، فاطمه. 1392. قصّههای کودکی (آسوکۀ سیستونی). زاهدان: انتشارات مبصر.
راشدمحصّل، محمدتقی و خسروی جاوید، کامروز. 1388. «تأثیر آیینهای ایرانی بر مراسم تدفین مردگان در نزد ترکان باستان». مسکویه. س 4. ش 11. 110-91.
رایس، تامارا تالبوت. 1370. سکاها. ترجمۀ رقیه بهزادی. تهران: انتشارات یزدان.
رحیمی، سید مهدی و همکاران. 1399. «بررسی بنمایههای اساطیری در افسانۀ سیستانی نهنگ بور و شهزاده». فصلنامۀ ادبیات عرفانی و اسطورهشناختی. س 16. ش 58. صص 125-93.
رضایی، مهدی. 1382. «آیینهای تدفین اقوام باستان». مجلّۀ کتاب ماه و هنر. ش 55 و 56. صص 134-120.
رضایی، احمد. 1394. «مقایسۀ خواب و رؤیا در متون حماسی و عرفانی». مجلّۀ پژوهشهای ادبی. س 12. ش 48. صص 118-89.
رضی، هاشم. 1370. «مرگ در دیانت زرتشتی». مجلّۀ آینده. س 17. ش 12-9. صص 696-683.
روایت پهلوی. 1367. ترجمۀ مهشید میرفخرایی. تهران: مؤسسۀ مطالعات و تحقیقات فرهنگی.
رئیسالذاکرین، غلامعلی. 1370. کندو (فرهنگ مردم سیستان). مشهد: نشر مؤلف.
زارع حسینی، سیّده فاطمه و ابهری مارشک. 1399. «چهرۀ سیستان در آینۀ باورها و اساطیر زرتشتی». فصلنامۀ علمی ادبیات عرفانی و اسطورهشناختی. س 16. ش 61. صص 194-163.
سرّامی، قدمعلی. 1379. از رنگ گل تا رنج خار: شکلشناسی داستانهای شاهنامه. تهران: انتشارات علمی و فرهنگی.
سرکاراتی، بهمن. 1371. «اسطورههای عصر ما را آیندگان خواهند خواند». نامۀ فرهنگ. ش 7. صص 89-84.
سندگل، کبری و سرابندی، امینالله. 1386. نوروز در سیستان. مشهد: نشر پاژ.
سیدسجادی، سید منصور. 1386. گزارشهای شهر سوخته1. تهران: سازمان میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری.
سیستانی، محمداعظم. 2011. مردمشناسی سیستان. سوئد: مرکز علوم اجتماعی آکادمی علوم افغانستان.
شهرکیفرخنده، مرجان و موسوی حاجی، رسول. 1397. «بررسی نمادهای زیارتگاههای سیستان». مجلّۀ مطالعات اجتماعی اقوام. س 1. ش 2. صص 75-51.
شیخنژاد، محمودرضا. 1391. افسانههای سیستانی (روایتی از سیستانیهای دشت گرگان). گرگان: انتشارات نوروزی.
عمرانی، غلامرضا. 1392. ادبیّات سیستان: آسوکه. ج 1. تهران: نشردریافت.
ــــــــــــــــ. 1393. ادبیّات سیستان: آسوکه. ج 2. تهران: دریافت.
فاطمیمنش، محمد. 1402. « بررسی و تحلیل آیینهای سنتی سیستان و چند مضمون اساطیری آنها». فصلنامۀ ادبیات عرفانی و اسطورهشناختی. انتشار آنلاین از 19 مرداد ماه.
فردوسی، ابوالقاسم. 1369. شاهنامه. ج 2. به کوشش جلال خالقی مطلق. کالیفرنیا و نیویورک: the Persian Heritage Foundation.
فضایلی، سودابه. 1384. فرهنگ غرایب. تهران: نشر افکار.
قائمی، فرزاد. 1395. «تحلیل کهنالگویی آرمانشهرگرایی و سیر الگووارههای ادبیّات آرمانشهری در ادب کلاسیک ایران». پژوهشنامۀ نقد ادبی و بلاغت. س 5. ش 1. صص 150-131.
کزّازی، میرجلالالدین. 1366. «ستیز ناسازها در رستم و اسفندیار». چیستان. ش 45 و 46. صص 524-517.
ــــــــــــــــــــ. 1376. اسطوره، رؤیا و راز. تهران: نشر مرکز.
کیخا مقدم، احمد. 1384. افسانههای کهن نیمروز. ج 1. تهران: مهرآفرین.
ـــــــــــــــــ. 1385. افسانههای کهن نیمروز. ج 2. زاهدان: اوشیدا.
ـــــــــــــــــ 1396. افسانههای کهن نیمروز. ج 4. زاهدان: اوشیدا.
ـــــــــــــــــ 1396. افسانههای کهن نیمروز. ج 5. زاهدان: اوشیدا.
گلستانه، مزار. 1392. دانشنامۀ فرهنگ و تمدّن سیستان: آیینها و باورهای مردم سیستان. به اهتمام محمدتقی رخشانی و قاسم سیاسر. تهران: آبنوس.
مختاری، محمد. 1369. اسطورۀ زال. تهران: انتشارات آگه.
مرتضوی، منوچهر. 1369. فردوسی و شاهنامه. تهران: مؤسسۀ مطالعات و تحقیقات فرهنگی.
موسوی، سیدکاظم و خسروی، اشرف. 1389. پیوند خرد و اسطوره در شاهنامه. تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی.
هرودوت. 1389. تاریخ هرودوت. دو جلدی. ترجمۀ مرتضی ثاقبفر. تهران: نشر اساطیر.
همیلتون، ادیت. 1376. سیری در اساطیر یونان و روم. ترجمۀ عبدالحسین شریفیان. تهران: انتشارات اساطیر.
یاحقی، محمد جعفر. 1386. فرهنگ اساطیر و داستانوارهها در ادبیّات فارسی. تهران: نشر معاصر.
References
Amoozgar, Jhaleh and Tafzali, Ahmed. (1991/1370SH). Ostūreye zendegīye zartošt. Babol: Babol Library.
Aydanlu, Sajjad. (2006/1385SH). ‘Ertebate Ostūre va hemase bar pāyeye šāhnāme va manabe īranī’. Journal of Iranian Studies. 5nd year. No. 10. Pp 1-32.
Authentic, Hojjat-Allah. (1992/1371SH). "Tasvīre kang dež, ārmānšahre nezāmī". Kelk magazine. No. 25 and 26. pp. 47-56.
Afshar Sistani, Iraj. (2011/1390SH). Sīstān-o-Balūčestān nāmeh. Tehran: Ketabdar Publishing House.
Avestā. (2006/1385SH). Two volumes. With the Effort of Jalil Dostkhah. Tehran: Marvarid Publications.
Iranshah Ibn Abi al-Khair. (1991/1370SH). Bahman-nāmeh. Ed. by Rahim Afifi. Tehran: Scientific and Cultural Publishing Company.
Bahar, Mehrdad. (1997/1376SH). AZ ostōre tā tārix. With the Effort of Abulqasem Esmailpour. Tehran: Cheshme Publishing House.
Pourdawood, Ibrahim. (1968/1347SH). adabīyate mazdīsanā: Yašthā. 2rd vol. Tehran: Tahori Library.
Peyghambari, Hamidreza and Shafiian, Maryam. (2018/1397SH). "The connection between Aura and geography in Zamiadisht; The footprints of the holy land of Sistan". Historical essays. 9nd Year. No. 1. pp. 27-41.
Sarvatian, Behrouz. (1971/1350SH). Barrasīye farr dar šāhnāmeye ferdowsī. Tabriz: Tabriz University Press.
Jafari Dehghi, Mahmoud. (2011/1390SH). "Utopia of Hakim Tus in Shahnameh". Iranian studies. 1nd year. No. 1. pp. 1-12.
Khojaste, Faramarz and Hosni Jalilian, Mohammad Reza. (2010/1389SH). "Analysis of the story of Siavash based on the deep foundation of the myth of fertility goddess and plant god". History of literature magazine. No. 64. pp. 77-96.
Khmmar, Gholamhossein, Hossein-Abadi, Fatemeh. (2013/1392SH). qessehāye kōdakī (āsūkeye sīstūnī). Zahedan: Mobars Publications.
Rashed Mohssel, Mohammad Taghi and Khosravi Javaid, Kamroz. (2009/1388SH). "The influence of Iranian rituals on the burial ceremony of the dead among the ancient Turks". Moscoye. 4nd year. No. 11.Pp. 91-110.
Rice, Tamara Talbot. (1991/1370SH). Sakāhā (The Scythians). Tr. by Ruqiya Behzadi. Tehran: Yazdan Publications.
Rahimi, Seyed Mehdi and others. (1399/2020SH). Investigation of mythological sources in Sistani's legend of Nahang Bor and Shahzadeh. Mystical literature and cognitive mythology. Year 16, Number. 58. pp. 125-93.
Rezaei, Mehdi. (2003/1382SH). "Burial rites of ancient peoples". Moon and art book magazine. No. 55 and 56. Pp. 120-134.
Rezaei, Ahmed. (2015/1394SH). "Comparison of dream and dream in epic and mystical texts". Literary research magazine. 12nd Year. No. 48. Pp. 89-118.
Razi, Hashem. (1991/1370SH). "Death in Zoroastrianism". Ayande magazine. 17nd year. No. 9-12. pp. 683-696.
Revāyate Pahlav̄i. (1988/1367SH). Tr. by Mahshid Mirfakhrai. Tehran: Institute of Cultural Studies and Research.
Raees al Zakirin, Gholam Ali. (1991/1370SH). Kondū (farhange mardome Sīstān). Mashhad: Author's Publishing House.
Zareh Hosseini, Seyedah Fatemeh and Abhari Marshak. (2020/1399SH). "The face of Sistan in the mirror of Zoroastrian beliefs and myths". Scientific quarterly of mystical and mythological literature. 16nd year. No. 61. pp. 163-194.
Sarrami, Gadhamali. (2000/1379SH). AZ range gol tā range xār: šeklšenasīye dāstānhāye šāhnāmeh. Tehran: Scientific and Cultural Publications.
Sarkarati, Bahman. (1992/1371SH). "The future generations will read the legends of our age". Culture letter. No. 7. Pp. 84-89.
Sandgol, Kabri and Sarabandi, Aminullah. (2007/1386SH). Nowrūz dar Sīstān. Mashhad: Page Publishing.
Seyed Sajjadi, Seyed Mansour. (2007/1386SH). gozarešhāye šahre sūxteh 1. Tehran: Organization of Cultural Heritage, Crafts and Tourism.
Sistani, Mohammad Azam. (2011). mardomšenāsīye sīstān. Sweden: Social Science Center of Afghanistan Academy of Sciences.
Shahraki Farkhandeh, Marjan and Mousavi Haji, Rasul. (2018/1397SH). "Investigation of the symbols of the shrines of Sistan". Ethnic Social Studies Magazine. 1nd year. No. 2. Pp. 51-75.
Sheikh Nejad, Mahmoudreza. (2012/1391SH). afsanehāye Sīstānī (revāyatī az sīstānīhāye dašte gorgān). Gorgan: Nowrozi Publications.
Omrani, Gholam Reza. (2013/1392SH). adabīyāte Sīstān: Āsūke. 1rd vol. Tehran: Daryaft.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ (2014/1393SH). adabīyāte Sīstān: Āsūke. 2rd vol. Tehran: Daryaft.
Fatemi Manesh, Mohammad. (2023/1402SH). "Review and analysis of Sistan's traditional rituals and some of their mythological themes". Quarterly journal of mystical and mythological literature. Published online from August 19.
Ferdowsi, Abulqasem. (1990/1369SH). Šāhnāmeh. 2rd vol. With the effort of jalal khaleghi motlagh. California and New York: the Persian Heritage Foundation.
Fazali, Sudabah. (2005/1384SH). Farhange qarāyeb. Tehran: Afkar Publishing.
Ghaemi, Farzad. (2016/1395SH). "Analysis of utopian archetypes and the pattern of utopian literature in classical Iranian literature". Research paper on literary criticism and rhetoric. 5nd year. No. 1. Pp. 131-150.
Kazzazi, Mirjalaluddin. (1987/1366SH). "The conflict of dissidents in Rostam and Esfandiar". Chistan No. 45 and 46. Pp. 517-524.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ. (1997/1376SH). Ostūre, royā va rāz. Tehran: Nahr-e-Karzan.
Keykha Moghadam, Ahmed. (2005/1384SH). Afsānehāye kohane nīmrūz. 1rd vol. Tehran: Mehr Afarin.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ(2006/1385SH). Afsānehāye kohane nīmrūz. 2rd vol. Zahedan: Oshida.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ(2017/1396SH). Afsānehāye kohane nīmrūz. 4rd vol. Zahedan: Oshida.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ(2017/1396SH). Afsānehāye kohane nīmrūz. 5rd vol. Zahedan: Oshida.
Golestaneh, Mazar. (2013/1392SH). Dānešnāmeye farhang-o-tamaddon: āeenhā va bāvarhāye mardome Sīstān. With the Effort Mohammad Taghi Rakhshani and Qasim Siasar. Tehran: Ebony.
Mokhtari, Mohammad. (1990/1369SH). Ostūreye Zāl. Tehran: Age Publications.
Mortazavi, Manouchehr. (1990/1369SH). Ferdowsi Va Šāhnāmeh. Tehran: Institute of Cultural Studies and Research.
Mousavi, Seyyed Kazem and Khosravi, Ashraf. (2010/1389SH). Peyvande xerad va ostūre dar Šāhnāmeh. Tehran: Scientific and Cultural Publishing Company.
Herodotus. (2010/1389SH). Tarīxe Herodot (History of Herodotus). Two volumes Tr. by Morteza Saqib Far. Tehran: Asatir Publishing House.
Hamilton, Edith. (1997/1376SH). Seyrī dar asatīre yonān-o- rom (A study in Greek and Roman mythology). Tr. by Abdul Hossein Sharifian. Tehran: Asatir Publishing House.
Yahaghi, Mohammad Jafar. (2007/1386SH). Farhange asātir VA dāstāvārehā dar adabīyāte fārsī. Tehran: Contemporary Publishing.
[1] . Hestia.
[2] . Tabiti.
[3] . Alafe
[4] . Inana.
[5] . Persephone.