طراحی و تبیین مدل یکپارچه تفکر استراتژیک به عنوان شایستگی سازمانی (مورد مطالعه: شرکت ملی گاز ایران)
محورهای موضوعی : آینده پژوهینیما رحمانی 1 , میرزا حسن حسینی 2 , محمد محمودی میمند 3 , محمدتقی امینی 4
1 - گدانشجوی دکتری، گروه مدیریت مرکز تحصیلات تکمیلی دانشگاه پیام نور، تهران، ایران. (مسئول مکاتبات)
rahmany.nima@gmail.com
2 - استاد گروه مدیریت، دانشگاه پیام نور، تهران، ایران.
3 - دانشیار گروه مدیریت، دانشگاه پیام نور، تهران، ایران.
4 - دانشیار گروه مدیریت، دانشگاه پیام نور، تهران، ایران.
کلید واژه: شایستگی سازمانی, بصیرت, اقتضائات محیطی, پیامدهای مورد انتظار, راهبردهای تفکری,
چکیده مقاله :
زمینه: مطالعاتِ دو دهه اخیر در زمینه تفکر استراتژیک، در دو شاخه روانشناسی و مدیریت توسعه یافته است. محققین اخیراً رویکرد تلفیقی که سبب توسعه یک شایستگی سازمانی میشود را پیشنهاد نموده اند. هدف : هدف این پژوهش آن است که مدلی یکپارچه و فرایندی از تفکر استراتژیک به عنوان یک شایستگی سازمانی و به تفکیک دو بعد محتوایی و راهبردی، جهت مدیران شرکت ملی گاز تدوین گردد بطوریکه عناصر محتوایی، راهبردی، عوامل ایجابی منحصربفرد، عوامل زمینه ساز و پیامدهای مورد انتظار آن تبیین گردد. روش: طرح پژوهش، ترکیبی اکتشافی است که از طریق راهبردهای کیفی(داده بنیاد و متاسنتز)مدل مفهومی بدست آمده و سپس از طریق راهبرد کمی، مدل مفهومی پژوهش آزمون و نیکویی برازش آن محاسبه شده است.در بخش کیفی، پس از نمونه گیری هدفمند، از ابزار گردآوری داده شامل مصاحبه نیمه ساختار یافته با مدیران و فیش برداری از اسناد، استفاده شده است.در بخش کمی، براساس قاعده وینزی تعداد نمونه تعیین و ضمن انجام تست STQV6، داده ها با استفاده از پرسشنامه الکترونیکی گردآوری شده است. یافته ها: اقتضائات و الزامات شامل محیطی، سازمانی و ارزشی به عنوان عوامل ایجابی، ویژگی های مدیر بصیر و سازمان کارآفرین به عنوان عوامل زمینه ساز، بعد محتوایی شامل پنج شیوه تفکر واگرا، راهبردها شامل شش شیوه تفکر معطوف به هدف و پیامدهای مورد انتظار شامل چهار قابلیت سازمانی، فرایند تفکر استراتژیک را شکل می دهند. نتایج: تفکر استراتژیک زمانی به عنوان یک شایستگی سازمانی ظهور می یابد که مدیران استراتژیک در محیط سازمانی همچون سازمان کارآفرین، از اقتضائات محیطی و ضرورت آن آگاهی یافته، بصیرت خود را بر پایه شیوه های تفکر واگرا توسعه داده و راهبردهای فکری را در راستای اهداف سازمانی بکارگیرند تا پیامدهای مطلوب سازمانی حاصل گردد.
Background: Studies of the last two decades in the field of strategic thinking have been developed in two branches of psychology and management. Researchers have recently proposed a hybrid approach that has led to the development of an organizational competency. Objective: the purpose of this study was to develop a comprehensive and process model of strategic thinking for the Iran National Gas Company`s mangers, in accordance with synthesizing the recent studies, as an organizational competency which separated in two dimensions of content and strategies with the aim of developing its components as well as identifying and explaining the unique requesting factors, the underlying factors on both the individual and organizational levels and the expected outcomes. Methods: the research plan was an exploratory combination which through qualitative strategies (Grounded Theory and meta-synthesis), primary conceptual model was obtained. Then, through a quantitative strategy (survey), model was tested. In the qualitative section, a targeted sampling method, a semi-structured interview with managers of strategic level, as well as a taking notes of the company's documents, were applied. In quantitative section, based on vizenry rule, the number and member of sample were determined. The number of sample was determined based on the Vinzi`s rule and STQv6 test. Data was collected by using an electronic questionnaire. Findings: the requirements including environmental, organizational and value as requesting factors, the visionary manager and the corporate entrepreneurship as the underlying factors, the content dimension of strategic thinking, including 5 methods of divergent thinking, strategies include 6 ways of thinking, the target and expected outcomes including 4 organizational capabilities, in whole, form the strategic thinking model. Results: strategic thinking, should be used as an organizational competency focused on the organizational goals and in accordance with environmental requirement to optimally develop organization's capabilities.
_||_
طراحی و تبیین مدل یکپارچه تفکر استراتژیک به عنوان شایستگی سازمانی
(مورد مطالعه : شرکت ملی گاز ایران)1
چکیده :
زمینه :مطالعاتِ دو دهه اخیر در زمینه تفکر استراتژیک، در دو شاخه روانشناسی و مدیریت توسعه یافته است. محققین اخیراً رویکرد تلفیقی که سبب توسعه یک شایستگی سازمانی میشود را پیشنهاد نموده اند.
هدف : هدف این پژوهش آن است که مدلی یکپارچه و فرایندی از تفکر استراتژیک به عنوان یک شایستگی سازمانی و به تفکیک دو بعد محتوایی و راهبردی، جهت مدیران شرکت ملی گاز تدوین گردد بطوریکه عناصر محتوایی، راهبردی، عوامل ایجابی منحصربفرد، عوامل زمینه ساز و پیامدهای مورد انتظار آن تبیین گردد.
روش: طرح پژوهش، ترکیبی اکتشافی است که از طریق راهبردهای کیفی(داده بنیاد و متاسنتز)مدل مفهومی بدست آمده و سپس از طریق راهبرد کمی، مدل مفهومی پژوهش آزمون و نیکویی برازش آن محاسبه شده است.در بخش کیفی، پس از نمونه گیری هدفمند، از ابزار گردآوری داده شامل مصاحبه نیمه ساختار یافته با مدیران و فیش برداری از اسناد، استفاده شده است.در بخش کمی، براساس قاعده وینزی تعداد نمونه تعیین و ضمن انجام تست STQV6، داده ها با استفاده از پرسشنامه الکترونیکی گردآوری شده است.
یافته ها:اقتضائات و الزامات شامل محیطی، سازمانی و ارزشی به عنوان عوامل ایجابی، ویژگی های مدیر بصیر و سازمان کارآفرین به عنوان عوامل زمینه ساز، بعد محتوایی شامل پنج شیوه تفکر واگرا، راهبردها شامل شش شیوه تفکر معطوف به هدف و پیامدهای مورد انتظار شامل چهار قابلیت سازمانی، فرایند تفکر استراتژیک را شکل می دهند.
نتایج: تفکر استراتژيک زمانی به عنوان یک شایستگی سازمانی ظهور می یابد که مدیران استراتژیک در محیط سازمانی همچون سازمان کارآفرین، از اقتضائات محیطی و ضرورت آن آگاهی یافته، بصیرت خود را بر پایه شیوه های تفکر واگرا توسعه داده و راهبردهای فکری را در راستای اهداف سازمانی بکارگیرند تا پیامدهای مطلوب سازمانی حاصل گردد.
کلید واژگان :
بصیرت، راهبردهای تفکری، شایستگی سازمانی، اقتضائات محیطی، پیامدهای مورد انتظار
1 مقدمه :
هنري مينتزبرگ1 در کتاب خود با عنوان "صعود و سقوط برنامه ريزي استراتژيک" با مطرح نمودن سفسطه هاي برنامه ريزي استراتژيک، ميان مفهوم تفکر استراتژيک و برنامه ريزي استراتژيک تفاوت قائل گردیده و اعتقاد دارد که سازمان هاي امروزي در وهله نخست به جاي برنامه ريزان سنتي، نيازمند مديراني اند که در امر استراتژي سازي توانمند بوده و بر اجراي آن نيز متعهد باشند ؛ مديراني که از مهارت تفکر استراتژيک برخوردارند (مینتزبرگ، 1994). انديشمندان ديگر نيز همچون هراکليوس2 (1998) دليل اين ضرورت را در آن مي دانند که متفکران استراتژيک، قادرند هم مفروضات موجود را به چالش کشيده و هم راه حل هاي جديد و خلاقانه ای را توسعه دهند. اين بحث که از دهه 1990 آغاز گرديده است در طي سالهاي اخير در دو شاخه علمي روانشناسی و مديريت توسعه يافته است(استپ تو و همکاران، 2011). در رويکرد مديريتي و در قالب مطالعات پراکنده ، بر فرايند تفکر استراتژيک و اثر گذاري آن بر سایر متغییرهای سازماني و همچنین تعیین عوامل زمینه ساز و توسعه دهنده تفکر استراتژيک و نهایتاً پیامدهای مورد انتظار آن در یک سازمان تمرکز شده است(توکلی و لاتون، 2013؛ مون، 2005). اما در رويکرد روانشناختی تلاش شده است که در سطح فردي، عناصر محتوایی، فرايند ذهني و شيوه هاي تفکر تبيين گردد. بسیاری از تحقیقات پیشین، با رویکرد دوم که در حقیقت صرفاً تئوری سازی بوده، انجام شده است. مطالعات اخير بکارگيري هر دو رويکرد را تحت عنوان شايستگي مديريتي پيشنهاد نموده اند(استپ تو و همکاران، 2011) و معتقدند زمان آن فرارسیده که از واژگان مجردی که مناسب تئوری سازی است به سمت چاره اندیشی برای اجرای استراتژی حرکت نمود (ناتامانوپ و همکاران، 2013) . این محققین معتقدند که رويکرد تلفيقي، به سبب توسعه يک شايستگي مديريتي و توجه به هر دو بعد محتوايي و فرايندي، عملکرد مطلوبتر سازماني را در پي خواهد داشت. اگرچه مبناي اوليه تعريف مفهوم شايستگي همان مفهومي است که توسط مک کلند مطرح شده است - توانايي بروز و به ظهور رساندن مجموعه دانش، مهارتها و قابليت هاي فردي که عملکرد مطلوب را در سطح فردي موجب مي گردد– اما امروزه ميان لياقت و صلاحيت فردي3 و شايستگي سازماني4 تمايز قايل مي گردند (وندرلان، 2010). بُن از جمله اولين انديشمنداني است که مفهوم شايستگي تفکر استراتژيک را مطرح نموده و معتقد است که تفکر استراتژيک زماني مي تواند مفيد باشد که در راستای اهداف سازمانی، ويژگي هاي فردي يک متفکر و همچنين عوامل محيطي و سازماني که تحقق آن را امکان پذير مي سازد به صورت یکپارچه مورد بررسي قرار گيرد. خانم الن گلدمن5 استاد دانشگاه جورج واشنگتن، در سالهاي اخير مطالعات گسترده خود را در حوزه شايستگي تفکر استراتژيک متمرکز نموده و پيشنهادات کاربردي قابل توجهي را نيز ارائه نموده است که مبيّن ضرورت اصلاح ديدگاه نسبت به تفکر استراتژيک است. او بیان می دارد که "در حوزه تفکر استراتژيک شکاف قابل توجهي ميان تئوري و عمل وجود دارد" و معتقد است که مطالعات انجام شده تا کنون موفق نشده اند که رويکرد جامعي را به منظور توسعه شايستگي تفکر استراتژيک ارائه دهند و هرجا که بحث توسعه آن مطرح بوده است تنها بر روي يک بعد و آن هم بر حسب نياز سازمانها تمرکز شده است بدون آنکه به ابعاد محتوايي، فرايندي و عوامل زمنيه اي آن بطور همزمان توجه گردد(گلدمن و همکاران، 2015؛ گلدمن و اسکات، 2016). بنابراین تفکر استراتژيک چنانچه متناسب با الزامات محیطی، سازمانی و شغلی توسعه یابد انتظار می رود که به عنوان یک شایستگی سازمانی موجب ارتقاء عملکرد خواهد شد. امابحث ديگري که در مطالعات در حوزه تفکر استراتژيک (رویکرد روانشناختی) کمتر به آن پرداخته شده است نقش ارزشهاي فردي - اجتماعي در تحديد نمودن و چارچوب بخشي به فضاي ذهني است که متفکران استراتژيک به هنگام گزینش استراتژی بصورت آگاهانه يا نا آگاهانه از آن استفاده مي کنند و بینش آنها (بعد محتوایی) را تحت تأثیر قرار می دهد (هوجکیسون و اسپارو، 2002). رالف کيني6 در کتاب خود تحت عنوان تفکر ارزشي ، با مطرح ساختن اين شيوه تفکر که در حقيقت پارادايمي در تصميم سازي است و رابطه تنگاتنگي با تفکر استراتژيک دارد معتقد است که ارزشها بويژه ارزشهاي اخلاقي، به عنوان اصول ارزيابي بر شيوه تفکر افراد، ابداع گزينه ها، خلاقيت در فرصت يابي و گزينه يابي و جمع آوري و ادراک اطلاعات تأثير بنيادي دارند(کینی و مک دنیلز، 1992). بنابراین ضرورت دارد نقش تأثیرگذار ارزشهای فردی و اجتماعی نیز بر فرایند تفکر استراتژيک مورد بررسی قرار گرفته و عوامل آن تبیین گردد. بر اساس مطالب قوق ، مسأله اين پژوهش آن است که مدلي یکپارچه براي تفکر استراتژيک به عنوان یک شایستگی سازمانی در محدوده شرکت ملي گاز ايران و بر حسب مقتضیات این شرکت تبيين و تدوين گردد بطوریکه با تلفیق دو رویکرد روانشناختی و مدیریتی، عوامل ایجابی، محتوایی، راهبردی، زمینه ای، ارزشی از طریق سنتز یافته های قبلی و براساس مأموریت شرکت ملی گاز توسعه یافته و عملکرد آنرا در حل مسائل استراتژيک بهبود بخشيده و پيامدها و نتايج مطلوبي را حاصل نمايد.
2 مرور پشینه پژوهش:
محققین مختلف بويژه بویاتزیس7 (2008) میان دو مفهوم لیاقت و شایستگی تفاوت قائل می شوند. لیاقت مجموعه ای از توانایی های فردی ، دانش و مهارتی است که برای انجام یک وظیفه يا شغل مورد نیاز است و از انجام یک فعالیت تعیین شده، پشتيبانی می کنند ، اما شایستگی که در واقع حرکت از تئوری به عمل می باشد، هنگامی مطرح میگردد که بهبود عملکرد شغلی در شرایط واقعی و دستیابی به اهداف سازمانی مطرح است و از طریق تناسب میان توانایی ها، ارزشهای فردی، نگرش ها ،انگيزها و تجارب فردی با مسئولیت ها ، نیازهای شغلی، زمینه سازمانی و محیط پيرامونی حاصل می شود. همچنین بویاتزیس بیان داشته است که هنگامی که سه عنصر اساسی شامل نیازها )الزامات( شغلی ، الزامات محیط سازمانی، شایستگی های فردی با یکدیگر سازگاری داشته باشند، عمل یا رفتار مؤثری که عملکرد مطلوب سازمان را در پی دارد رخ خواهد داد؛ براین اساس او سه دسته از شایستگی های سازمانی را شامل شناختی، هوش احساسی و هوش اجتماعی را مطرح می کند. تفکر استراتژيک زیرمجموعه شایستگی های شناختی در نظر گرفته میشود. گلدمن و همکارانش(2015) در نتیجه تحقیقات گسترده خود در طی دو دهه گذشته در حوزه تفکر استراتژيک ضمن دسته بندی مطالعات (1- مطالعاتی که مفهوم و نیاز به تفکر استراتژيک را بیان می کنند 2- فرایندهای ذهنی و رفتارهای درگیرانه تفکر استراتژيک 3- روشها و تکنیک های تفکر استراتژيک 4- شیوه توسعه و بهبود تفکر استراتژيک 5- پیامدها و نتایج آن ) ، بیان می دارند که بسیاری از تحقیقات پیشین، به بعد محتوایی که فرایند ذهنی انتزاعی است پرداخته اند که در حقیقت مفهوم لیاقت و بعد فردی را نشانه رفته اند و صرفاً تئوری سازی بوده است اما برای کاربردی نمودن یافته ها می بایست به تفکر استراتژيک به عنوان یک شایستگی سازمانی با تعاریف فوق نگریسته شود . نانتامانوپ8 و همکارانش(2013) معتقدند که زمان آن فرا رسیده است که از واژگان مجردی همچون "خلاقیت" ، "تحلیل"، "چشم انداز"، "شهود" که صرفاً لیاقت های فردی را ارائه می کنند به سمت شایستگی هایی که بر ظهور و اجرای استراتژی ها در سازمان تمرکز نموده اند ، عزیمت کرد. اگرچه پيشتر نیز در طی تحقیقات تجربی، یافته ها نشان داده بود که متفکران استراتژيکِ موفق ، انتخاب هایی را هم براساس لیاقتهای فردی و هم الزامات سازمانی و محیطی اتخاذ میکنند(لوئیس، 2002) براین اساس می بایست تفکر استراتژيک به صورت فرایندی مطرح گردد ، همانطور که بن(2005، ص 340) بیان داشته است که "به هنگام بررسی تفکر استراتژيک می بایست ويژگی های فردی در درون فرایندهایی که در شرایط زمینه ای و سازمانی رخ می دهد مورد بررسی قرار گیرد." هلنبک9 و همکارانش (2006) نیز پیشنهاد کرده اند که مدلهای موجود می بایست از طریق تعامل و تناسب شایستگی ها، موقعیت و نتایج مورد انتظار تقویت گردند. این درحالیست که استپ تو10 و همکارانش (2011) در نتیجه تحقیقات خود بیان می دارند که " با این وجود ، همچنان تبیین مدلهای تفکر استراتژيک به عنوان یک شایستگی سازمانی، همچنان مغفول باقی مانده اند ." شیپمن11 (2010) در نتیجه تحقیقات خود اعلام میدارد که در ادبیات پژوهش، عناصر پيشنهاد شده زیر مجموعه ی شایستگی تفکر استراتژيک کم اثر می باشند زیرا عمدتاً بر اساس مبانی آکادمیک بوده و کمتر به سطوح عملکردی و موقعیت های سازمانی و محیطی خاص توجه شده است .خانم الن گلدمن و همکارانش (2016) و همینطور مون12 (2013) در طی مطالعات جداگانه ای به ترتیب 7 و 4 دسته از مجموعه شایستگی هایی که می بایست در بین مدیران سازمانهای تحت مطالعه توسعه یابد تا از استراتژيک اندیشیدن آنها اطمینان خاطر حاصل شود را معرفی نموده اند. نکته مشترک هر دو پژوهش آن است که 1- هر دو به نقش تعیین کننده عوامل محيطی و لزوم هوشیاری نسبت به آن در نقش واکنشی و کنشگرا اشاره نموده اند، و مشابه لاتیمر13(2008) معتقدند که شرایط محیطی ضرورت به کارگیری تفکر استراتژيک را ایجاد می کند ، 2- شایستگی های تفکر استراتژيک را در ارتباط با اهداف و پيامدهای مورد انتظار سازمانی توسعه داده اند و 3- همچنین در خصوص اهمیت ایجاد قابلیت هایی برای سازمان در رویارویی با مسائل استراتژيک در نتیجه بکارگیری تفکر استراتژيک بحث نموده اند. به منظور شناخت و تبیین عناصر تفکر استراتژيک به عنوان یک شایستگی سازمانی محققین مختلف شیوه های متفاوتی را به کار گرفته اند ، استپ تو و همکارانش(2011) با بازنگری یافته های مطالعات پیشین از جمله لیدیکا ، مجدداً ، تفکر استراتژيک را در راستای اقتضائات سازمانی و محیطی مفهوم سازی نموده است. برخی دیگر، شایستگی های رفتاری مشترک در بین مدیرانی که سازمان آنها عملکردی مطلوب داشته است را دسته بندی نموده اند(ناتامانوپ و همکاران، 2013)، برخی از مشاوران و متخصصین روانشناسی و مدیریت کمک گرفته اند تا از طریق مشاهده رفتار مدیران برجسته ، شایستگی های تفکر استراتژيک را دسته بندی نمایند اما مناسبترین شیوه را کمپيون14 و همکارانش(2011) پیشنهاد نموده اند که برحسب ملاحظات ويژه سازمانی و شرایط زمینه ای، الزامات شغلی مورد نیاز برای آینده تعیین می گردد. اگرچه مینتزبرگ(1994) دو رویکرد مجزا برای تفکراستراتژيک شامل رویکرد مبتنی بر تفکر و رویکرد برنامه ریزی را معرفی نموده بود ، اما با اتخاذ رویکرد تلفیقی، لوکاس ون درلان15(2010) در رساله دکتری خود تفکر استراتژيک را به دو بعد شناختی و عملکردی مرتبط بهم تقسیم نموده است که مؤلفه ابتدایی آن را بصیرت نام گذاری می نماید. او معتقد است بصیرت مقدم بر بعد راهبردی است و تلاش می کند تا بعد محتوایی را واگرا ، آینده گرا، آرمانی و بعد عملکردی را همگرا، واقع گرا و معطوف به هدف تبیین نماید. گرچه او برای بصیرت چندین سبک از پيش تعیین شده را برمی گزیند. اما نانتامانوپ و همکارانش(2013) در جریان پژوهش خود و به هنگام کدگذاری انتخابی مجموعه یافته های پیرامون بعد محتوایی ، پیشنهاد نموده است که می بایست شیوه های مختلف تفکر و اندیشیدن در این بخش تبیین گردد. بسیاری از محققین اعم از لیدیکا ، اوشاناسی، آبراهام، بن ، گراتز و... ، بعد محتوایی تفکر استراتژيک (بصیرت) را توسعه داده اند که در حقیقت پاسخ به این سوال بوده است که مدیرانی که استراتژيک می اندیشند به لحاظ شخصیت شناسی ، چه ويژگی های مشترکی دارند؟ و به هنگام تفکر در خصوص پدیده های سازمانی ، ابزار ، تکنیک و شیوه تفکر آنها چگونه بوده است؟ اما برخی محققین عمدتاً متأخر، همچون مون (2013)، تاوستیگا16 (2015) بعد راهبردی را که شامل مهارتهای کاربردی در راستای اقتضائات سازمانی است و در واقع پاسخ به این سوال است که مدیران استراتژيکِ موفق چه اقدامات مشترک و رفتارهای درگیرانه ای را طرح ریزی و ابلاغ می کنند را توسعه داده اند. بصیرت مفهومی است که به معنای شناخت و آگاهی است که از تفکر عمیق حاصل میگردد و بدنبال تمییز حق از باطل و درک حقایق و پشت پرده حوادث است ، لذا توسط برخی محققین داخلی معادل تفکر استراتژيک دانسته شده است(غفاریان و احمدی، 1382). با توجه به مطالب فوق ، جهت مدلسازی تفکر استراتژيک در قالب یک فرایند و به عنوان شایستگی سازمانی می بایست عوامل زمینه ساز سازمانی و یا فردی نیز در نظر گرفته شود. محققين مختلفی از جمله ، مینتزبرگ، استیسی و بويژه بن ، معتقدند که سازمانها می بایست عواملی همچون ساختار، فرایندها و سیستم ها که قوه ابتکار، خلاقیت کارکنان و بطور کلی مهارت تفکر استراتژيک را تقویت می کند از طریق اقداماتی چون ارتباطات میان واحدی ، کار تیمی، تطبیق شغل با تخصص، استقلال کاری و... توسعه دهند. اگر چه برخی دیگر همچون هوجکینسون و کلرک17 (2004) بر عوامل فردی همچون بهره مندی از "شناخت مدیریتی" تأکید نموده اند و مفاهیمی چون "تعویض جعبه دنده شناختی"، تغییر جهت از "عادات ذهنی" به سمت "فرایند تفکر فعال " را مطرح نموده اند. رویکرد اولی به عوامل زمینه ساز ، در طی سالهای گذشته توسعه یافته و عواملی چون ، متمرکز سازی، بازارگرایی، سیستم پاداش کیفی را مؤثر دانسته شده اما محقیقنی که موافق رویکرد دوم وقائل به تأثیر بیشتر عوامل فردی می باشند، معتقدند رهبران استراتژيک از طریق انگیزاننده های درونی، تفکر واگرا و چشم انداز گرا، استدلالهای قیاسی و استقرایی می توانند بر سایر محدودیتها فائق آمده و عملکردی فعال و تعیین کننده داشته باشند (گاواتی، 2012). نهایتاً محقیقنی ، تأثیر هر دو عوامل سازمانی و فردی را بطور همزمان بر فرایند تفکر استراتژيک مورد بررسی قرار داده اند که البته صرفاً این عوامل بوده و نقش علی و نه زمینه ساز برای آنها قائل بوده اند(گلدمن و کیسی، 2010)
3 روش پژوهش
بر اساس پياز فرآيند پژوهش (دانایی فرد و همکاران، 1383)، این تحقیق از لحاظ فلسفه، فرا اثبات گرايي و جهت گيري آن در مرحله طراحي مدل، بنيادي و در مرحله آزمون کاربردي می باشد. رويکرد پژوهش، استقرايي-قياسي و راهبرد آن ترکيبي از راهبردهاي کيفي و کمي انتخاب شد که با طرح شيوههاي ترکيبي اکتشافي و تبييني انجام گردید. در ابتدا جهت استخراج مؤلفه ها و طراحی مدل مفهومی از راهبرد داده بنياد با رهيافت نظام مند (استراوس و کوربین، 1998) استفاده شد و سپس به منظور ارزیابی صحت معیارهای شناسایی شده، چگونگی ارتباط میان آنها و تعیین اعتبار مدل تحقیق از طریق طرح پژوهش توصیفی- پیمایشی و معادلات ساختاری اقدام به گردآوری و تحلیل داده ها شد. داده بنياد به عنوان یک روش نظریه پردازی مطرح است که از رويکرد استقرايي بهره مي گيرد و بر سه عنصر مفاهيم، مقوله ها و قضيه ها استوار است. سنتز مطالعات پيشین نشان داد که مدل تفکر استراتژيک به عنوان شایستگی سازمانی در قالب يک نظريه فرايندي که دارای ابعاد مختلف بوده و ممکن است منطبق با الگوی پارادایم در داده بنیاد باشد، قابل طرح است لذا در مرحله اول با بکارگيري چهار اصل نظريه پردازي داده بنياد شامل نمونه گيري نظري، گردآوري داده هاي تکرار شونده، مقايسه مستمر و کدگذاري شفاف و ساختن مفهوم جديد، داده هاي گردآوری شده، کدگذاري گرديد و روابط ميان آنها نيز تا حدودي مشخص گرديد. کدگذاري باز با روش کد گذاری نکات و مضامین18 بر روي مصاحبه هاي پياده سازي شده و خلاصهنويسيهاي صورت گرفته از اسناد و مدارک شرکت در نرم افزار Atlas ti انجام شد. سپس کدگذاري محوري براساس الگوي پاراديم انجام شد. در مرحله کدگذاري انتخابي نيز ارتباط ميان ابعاد تفکر استراتژيک در قالب تحليل روايت پژوهش تعيين شد. براين اساس یک قضيه نظري که بيانگر روابط مفهومي و تعميم يافته مؤلفه های و زیر مؤلفه های مدل مي باشد، ارائه گردید. در مرحله دوم (بخش کمي) ضمن صورت بندی روابط و چگونگی تأثیر و تأثرات متغییرهای مدل پژوهش، به منظور آزمون و تعيين اعتبار مدل مفهومي، با توجه به تعداد پرسشنامه گرد آوری شده (115مورد) از روش مدلسازی معادلات ساختاری (SEM) با رویکرد حداقل مجذورات جزئی PLS استفاده شد. رينارتز و همکارانش، مهمترين دلائل استفاده از اين رويکرد را موارد زير مي دانند: 1- عدم نياز به وجود پيش فرض هايي در ارتباط با توزيع معرف و مقياس اندازه گيري 2- اهداف پيش بيني و نظريه پردازي 3- تناسب PLS با حجم نمونه هاي کوچک 4- عدم وجود راه حل هاي ناسره و نامشخص بودن عوامل.(آذر و همکاران، 1391، صص13-19). ابراز جمع آوري داده ها در بخش کیفی شامل دو شیوه بود : 1 - فيش برداري از اسناد و مدارک مرتبط با برنامه ريزي استراتژيک در شرکت ملي گاز: سعي گرديد به روش نقل قول مستقيم موارد استخراج شده به صورت الکترونيکي در نرم افزار Atlas ti ذخيره سازي گردد تا در مرحله کدگذاري نظري مورد استفاده قرار گيرد. 2- مصاحبه عميق با کارشناسان و خبرگان: ابتدا مصاحبه هاي نیمه ساختاریافته با برخی مديران ستادي شرکت ملي گاز انجام گرفت. همچنین به منظور 1- پالايش و توسعه مفاهيم و مقوله هاي حاصل از مصاحبه هاي تخصصي با مديران شرکت و 2- توسعه مفاهيم و مقوله هاي اوليه حاصل از مطالعه ادبيات پژوهش، مصاحبه هاي نیمه ساختار یافته با اساتيد دانشگاهي نیز، انجام پذيرفت و در بخش کمی نیز ابزار جمع آوري داده ها، پرسشنامه الکترونیکی بود که از دو بخش تشکيل شده بود. بخش اول براساس پرسشنامه STQv6 (پیساپیا و رییز گوئرا، 2008) که مربوط به اندازه گیری میزان برخورداری مدیران از مهارت تفکر استراتژيک است، تهیه گردید. دلیل این امر آن بود که اطمینان حاصل گردد، داده های حاصل از بخش دوم از اعتبار و قابلیت اعتماد بالایی برخوردار خواهند بود. بخش دوم شامل 85 گزاره می شد که براي دریافت نظرات مديران ارشدِ موفق براساس طیف 5 تایی لیکرت طراحی گردید. شاخصهاي پرسشنامه باتوجه به ادبيات و مباني نظري پژوهش و با عنايت به بخش کيفي پژوهش استخراج گرديد. با توجه به لزوم کسب حداقل نمره بالاتر از میانگین از آزمون STQV6، حدود 260 نسخه پرسشنامه توزیع گردید که خوشبختانه از میان آنها 115 نسخه حائز شرایط (در حدود 0.44 از کل مدیران که در عین کسب حداقل نمره از آزمون، بطور قابل قبولی به پرسشنامه تحقیق نیز پاسخ گفته بودند) جهت تحلیل داده ها در اختیار قرار گرفت. جامعه و نمونه آماری پژوهش نیز در بخش کیفی با راهنمايي مشاور صنعتي، مديران خبره در سطح استراتژيک شرکت ملي گاز که به لحاظ گرید مدیریتی دارای رتبه B,C,D بودند و همچنين اساتيد دانشگاهي که در حوزه تفکر استراتژيک پژوهش نموده اند به عنوان جامعه آماري پژوهش در نظر گرفته شدند. جهت نمونه گيري از روش نمونه گيري هدفمند با راهبرد نمونه گيري نظري استفاده شد که از يک روش آن به نام روش متوالي يا متواتر و از نوع گلوله برفي استفاده شد. از آنجا که نمونه گيري نظري تا رسيدن مقوله ها به اشباع نظري ادامه مي يابد. در اين مطالعه از مصاحبه نهم به بعد تکرار در اطلاعات دريافتي مشاهده گرديد اما براي اطمينان بیشتر و تا رسیدن به مرحله اشباع داده ها،( مصاحبه دوازدهم ) مصاحبه ادامه یافت.در نهايت، مصاحبه ها با 12 نفر از مديران استراتژيک شرکت ملي گاز و 9 تن از اساتيد انجام گرديد همچنین در مرحله طراحي مدل، کتابها و مقالات مرتبط با موضوع پژوهش نیز از طریق جستجو در تارنماي Gigalib ،Proquest و... بر حسب معیارهای تعیین شده استخراج گردید که نسخه الکترونیکی آنها در نرم افزار Atlas ti ثبت گردید. مجموعه اسناد و مدارک مرتبط به برنامه ریزی استراتژيک مربوط به شرکت ملی گاز که در دسترس بود نیز جهت استخراج مفاهیم و مقوله مورد مطالعه قرار گرفت. در مرحله کمي، مديران شرکت ملي گاز در سطح ستاد مرکزي و شرکت هاي تابعه که از مهارت تفکر استراتژيک برخوردار بودند، جامعه آماری را تشکیل دادند. براي تعيين حجم نمونه، اگر چه مقدور بود از فرمول کوکران استفاده شود (تعداد نمونه از جامعه 356 نفری در سطح اطمینان 95% برابر 83 نفر)؛ اما با توجه به آنکه در اين پژوهش و به منظور آزمون مدل از روش SEM و رويکرد PLS استفاده شد، براساس قاعده وينزی اقدام گردید. وينزي و همکارانش معتقدند که تعيين حجم نمونه بر حسب 20 مورد به ازاي هر متغيير مکنون مي تواند بسيار اطمينان بخش باشد(آذر و همکاران، 1391،صص.49-60). لذا در اين پژوهش با توجه به آنکه در مدل مفهومی نهایی تعداد 5 متغيير مکنون وجود داشت، حداقل تعداد نمونه برابر 100 نفر انتخاب شد. روایی پژوهش در بخش کيفي از طریق ترکيبي از روش هاي کیفی شامل نظارت مميزان خارجي، کنترل اعضا، همه جانبه گرايي و همچنين مرور همتايان استفاده شد. نتایج کدگذاری نظری توسط 6 نفر از اساتيد مديريت و نيز 5 نفر از کارشناسان شرکت ملي گاز مورد مطالعه و بازبيني قرار گرفت. در بخش کمی براي اطمينان از قابليت ابزار گردآوري داده ها در اندازه گيري هدف، ابتدا روايي محتوايي پرسشنامه به شيوه کيفي و کمي و همچنين روايي صوري آن از طريق دريافت نظرات 10 نفر از صاحبنظران و پس از انجام اصلاحات مورد تأييد قرار گرفت و در مرحله بعد با کمک نرم افزار Smart PLS3 روايي در سطح سازه، شامل روايي همگرایی19و روايي افتراقي20 محاسبه و تأييد گرديد روايي همگرا به اين معناست که مجموعه معرف ها (شاخص ها)، سازه اصلي را تبيين مي کنند. فورنل و لارکز استفاده از واريانس استخراج شده AVE را به عنوان معياري براي اعتبار همگرا پيشنهاد مي کنند. روايي افتراقي نسبتاً يک مفهوم تکميل کننده است، معيار فورنل و لارکر ادعا مي کند که يک متغيير بايد در مقايسه با معرف هاي ساير متغييرهاي مکنون ، پراکندگي بيشتري را در بين معرف هاي خودش داشته باشد(آذر و همکاران، 1391،صص158-160) .
جدول 1- نتایج روایی همگرا، افتراقی و آلفای کرونباخ
ابعاد | اقتضائات | بصیرت | راهبردهای تفکری | عوامل زمینه ساز | نتایج و پیامدها | روایی همگرایی | آلفای کرونباخ |
اقتضائات و الزامات | 83/0 |
|
|
|
| 65/0 | 73/. |
بصیرت | 70/0 | 74/0 |
|
|
| 55/0 | 79/0 |
راهبردهای تفکری | 71/0 | 60/0 | 72/0 |
|
| 52/0 | 81/0 |
عوامل زمینه ساز | 57/0 | 50/0 | 59/0 | 85/0 |
| 72/0 | 78/0 |
نتایج و پیامدها | 49/0 | 63/0 | 61/0 | 60/0 | 75/0 | 57/0 | 75/0 |
4 تحليل داده ها در بخش کيفي
در بخش کيفي از روش کد گذاري نظري (برگرفته از روش نظريه پردازي داده– بنياد) و با استفاده از نرم افزار Atlas ti استفاده شد. استراوس و کوربين21 سه فن کد گذاري پيشنهاد داده اند : کد گذاري باز، محوري و انتخابي. آنها کدگذاري باز را اينگونه توصيف مي کنند " فرآيند تحليلي است که از طريق آن مفاهيم شناسايي شده و ويژگي ها و ابعاد آن در داده ها کشف مي شوند." (استراوس و کوربین، 1998). بنابراين "مفاهيم" واحد هاي پايه اي يا خرد تحليل هستند زيرا از تصوير ذهني و مفهوم سازي از داده هاست که نظريه شکل مي گيرد نه به تنهايي از خود داده هاي واقعي(پندیت، 1996). پيشامدها، نشانه مفاهيم هستند. مقوله ها در مقايسه با مفاهيم ، انتزاعي تر بوده و سطحي بالاتر را نشان مي دهد. آن ها از طريق همان فرايند تحليلي انجام ِ مقايسات براي برجسته سازي که در سطح پائين تر براي توليد مفاهيم استفاده شد، توليد مي شوند. مقوله ها شالوده هاي ساختن نظريه هستند. پژوهشگر مقوله ها را بر همه داده هاي جمع آوري شده خود بنيان مي گذارد. در اين پژوهش از روش کد گذاری نکات و مضامین22 استفاده شد. کد گذاري محوري23 فرايندی است که حول محور يک مقوله تحقق مي يابد . هدف از آن ايجاد رابطه بين مقوله هاي توليد شده در مرحله کدگذاري باز است. اين عمل معمولاً براساس الگوي پارادايم24 انجام مي شود . اساس ارتباط دهي در کدگذاري محوري بر بسط و گسترش يکي از مقوله ها قرار دارد. بنابراين پرسشي که در مرحله کدگذاري محوري مطرح است، عبارت است از : آيا مي توان مقولات مختلف را درون يک توالي يا تسلسل سازماندهي کرد. دسته بندي اصلي (مانند ايده يا رويداد محوري) بعنوان پديده تعريف مي شود و ساير دسته بندي ها با اين دسته بندي اصلي مرتبط مي شوند. شرايط علّي ، موارد و رويدادهايي هستند که منجر به ايجاد و توسعه پديده مي گردند. زمينه به مجموعه اي ويژه از شرايط، و شرايط مداخله گر به مجموعه گسترده تري از شرايط اشاره دارند که پديده در آن قرار دارد. راهبرد هاي کنش يا تقابل ، به اقدامات و پاسخهايي اشاره مي کنند که بعنوان نتجه پديده رخ مي دهند و در نهايت ستاده هاي - خواسته يا ناخواسته – اين اقدامات به پيامدها اشاره دارند. کد گذاري انتخابي عبارت است از فرآيند مرتبط کردن نظام مند دسته بندی اصلی با ديگر دسته بندي ها، تأييد اعتبار اين روابط، و تکميل دسته بندي هايي که نياز به اصلاح و توسعه بيشتري دارند. کدگذاري انتخابي، مرحله اصلي نظريه پردازي است. به اين ترتيب که مقوله محوري را به شکل نظام مند به ديگر مقوله ها ربط داده و آن روابط را در چارچوب يک روايت ارائه کرده و مقوله هايي را که به بهبود و توسعه بيشتري نياز دارند، اصلاح مي کند. فرايند يکپارچه سازي و بهبود بخشي نظريه در کدگذاري انتخابي انجام مي شود (استراوس و کوربین، 1998). در اين پژوهش کدگذاري باز بر روي مصاحبه هاي پياده سازي شده و خلاصهنويسيهاي صورت گرفته از اسناد و مدارک شرکت و سنتز مطالعات پیشین در نرم افزار Atlas ti انجام شد. سپس کدگذاري محوري براساس الگوي پاراديم انجام شد. در مرحله کدگذاري انتخابي نيز ارتباط ميان ابعاد تفکر استراتژيک در قالب تحليل روايت پژوهش تعيين شدند. براين اساس یک قضيه نظري که بيانگر روابط مفهومي و تعميم يافته مؤلفه های و زیر مؤلفه های مدل مي باشند به شرح ذيل تعيين گرديد.
جدول 2 - نتایج کدگذاری باز
مقوله اصلي | مقوله هاي فرعي | برخی از مفاهيم استخراج شده از مصاحبه ها و مطالعه تفصيلي ادبيات نظري و سنتز تحقيقات پيشين |
اقتضائات و الزامات محیطی | پشتيباني از توسعه صنعتي کشور | لزوم تأمين تقاضاي فزاينده گاز توسط مصرف کنندگان عمده؛لزوم تأمين پايدار و توازن در عرضه و تقاضاي گاز |
تأثير پذيري از اقتصاد و کاهش ضربه پذيري درآمدها | لزوم بهبود مناسبات بين المللي؛لزوم افزايش ذخاير راهبردي گاز کشور به منظور اثرگذاري در بازار جهاني؛ لزوم شفاف سازي و جلوگيري از زمينه هاي فساد زا | |
پاسخگويي به انتظارات ذينفعان | فشارهاي مسئولين سياسي استاني در خصوص گاز رساني خارج از برنامه؛ ايجاد دسترسي براي نظارت سازمانهاي نظارتي؛تعامل سازنده و ايفاي نقش شهروندي سازماني | |
تأثير پذيري از عوامل جغرافيايي و دموگرافيکي | تغييرات سبک زندگي مردم و تمايل به شهرنشيني؛ نبود طرح هاي جامع عمراني و آمايش سرزمين و پتانسيل بالاي کشور در بروز حوادث غيرمترقبه | |
اقتضائات و الزمات سازمانی | بودجه بندي استراتژيک | لزوم سرمايه گذاري برای استخراج و صادرات گاز و استفاده از ظرفيت گاز طبيعي؛عدم کفايت بودجه و لزوم مقاوم سازي و پدافند غير عامل بويژه در استانهاي بلاخير |
کنترل استراتژيک | عدم تحقق اهداف برنامه ها ناشي از کارآمد نبودن مقررات مربوطه؛تشديد مشکلات وصول مطالبات؛ لزوم استقرار سيستم هاي تحليل انتظارات ذينفعان و برآورد تأثيرات آن | |
مديريت فناوري اطلاعات | بهره برداري از سامانه يکپارچه آمار و اطلاعات؛ضعف برخي زير ساختهاي فناوري اطلاعات و لزوم متناسب سازي فناوري موجود شبکه با نيازها | |
مديريت توليد و عمليات | بهره برداري از استانداردهاي ملي خطوط لوله گذاري؛ فرسودگي بخش عمده شبکه و ضرورت بازطراحي آن | |
مديريت زنجيره تأمين | عدم تأمين گاز استانها از منابع متنوع و افت فشار در برخی نقاط؛سهولت دسترسي مشتريان به گاز طبيعي و اطمينان به پايداري آن | |
مديريت واحدهاي تابعه | لزوم بهره مندي از پتانسيل همکاري مشترک شرکتهاي استاني؛ عدم توازن منابع و مصارف در برخي استانها | |
مديريت منابع انساني | کم توجهي به برنامه هاي توسعه مهارتهاي مديران و فقدان جانشين پروري؛ لزوم توجه به افزايش ميانگين سني کارکنان و طرح جانشيني | |
الزامات ارزشی | ارزشهاي عملکردي | متکي به دانش و فناوري ، تبديل تهديد به فرصت ؛ کاهش وابستگي ،خودکفايي، |
ارزشهاي اخلاقي (معنوي ) | عقل گرايي و بيداري عقل؛عدالت محوري؛عزت و شکست ناپذيري | |
راهبردهاي تفکری | جريان شناسي | درک هدف مجموعه اقدامات مرتبط به هم که به صورت سلسه وار و منطقي برنامه ريزي شده اند؛ جبهه شناسي؛شناخت قالب هاي بنيادين يا اصول و ارزشهاي موجود در روند ها و فرايندهاي تحول در دل رقابتها و تضادها و منازعات |
تکليف شناسي | احساس مسئوليت نسبت به جامعه، خيرخواه جامعه؛توسعه گزينه هاي استراتژيک همه جانبه؛ اولويت بندي مسائل؛مديريت بر ادارکات؛ باور سازي | |
آينده نگاري | رويارويي با عدم قطعيت،ساختن آينده؛ سناريو نگاري با رويکرد عقلانيت علمي؛ دست يافتن به ادراکي ساختار يافته از شرايط محيطي آتي، دست يافتن به روايتي از آينده | |
پند آموزي و عبرت از گذشته | شناسايي پديده هاي مشابه و مقايسه آنها ؛ شناسايي نقاط آسيب پذير، مقاوم سازي ؛يادگيري از پيامدهاي تصميمات گذشته؛ تجربه اندوزي | |
فرصت سازي | استفاده از تهديدات؛ رهبري بازار؛ رهبري کارآفرينانه ؛صداهاي جديد، شور و شوق جديد؛ ترکيب برنامه ريزي و فرصت طلبي | |
عاقبت انديشي | پيش بيني پيامدهاي اجتماعي تصميمات؛ محاسبه هزينه فرصت از دست رفته؛ تعيين دقيق جايي که به سمت آن حرکت مي کنيد؛ تعيين مرزهاي جديد؛ ايجاد تمايز بين سرانجام و ابزارهاي رسيدن به آن | |
مدير بصير | شایستگی فردی مدیران | مهارتهای فني، تجاري، تجربه کاري(سابقه رويارويي با چالش سازماني )؛ مهارت رهبري در ايجاد ارزشهاي مشترک؛ توانايي تحمل ابهام و به تعويق انداختن نتيجه |
بعد شناختي مديران | خودآگاه، داراي اطمينان و اعتماد به نفس بالا؛ ريسک پذير، خودانگيزاننده؛راست مغز و انتزاعي؛ سبک يادگيري شناختي | |
بعد ارزشي مدير | خيرخواه حق شناس و حق گرا؛ امانتدار؛ تکليف شناس و مسئوليت پذير در عين حال نتيجه گرا، با اراده و شجاع؛طرفداري از ارزشهاي انساني | |
سازمان کارآفرين | تأکيد بر حفظ ارزشهاي سازماني و ريسک پذيري و پيشتاز بودن؛ خلق فضاي حمايتي؛ توسعه تيم هاي ميان واحدي؛ تطبيق توانايي و خبرگي کارکنان با اهداف تعيين شده؛ سيستم پاداش کيفي و فرانقشي؛ رهبري مبتني بر چشم انداز | |
بعد محتوايي تفکر استراتژيک (بصيرت) | تفکر سيستمي-شبکه اي | رفتار يک پديده تنها مي تواند در محيط زمينه اي آن درک شود، يک نقطه مرکزي در شبکه وجود ندارد ک موجوديت ها به آن متصل باشند، الزاماً سیستم سلسله مراتبی نیست. توجه توأمان به جزء و کل، تابع عليت غيرخطي؛ بکارگيري روشهاي عيني و ذهني |
تفکر انتقادي – تحليلي | دوري از سفسطه تعصب و لجاجت و بت هاي ذهني؛ ذهني گشوده تر، منصفانه تر، عميق تر، حرکت از حفظيات به سمت استدلال، قضاوت عقلاني | |
تفکرشهودي -ترکيبي | ترکيب و کنار هم قراردادن ايده هاي موجود؛ ادارک فطري و وجداني؛ متصل کننده شکاف ميان هوشياري و ضمير ناخودآگاه ذهن؛ توجه به روابط احتمالي و پنهان بين متغییرها؛ معاني ضمني و استعاره هايي از واقعيت | |
تفکر ارزشي | تعميق و دوري از سطحي نگري؛ احساس مسئوليت به عنوان پايه فکري؛ آزاد انديشي ؛ عزت مداري؛ عدم سهل انديشي؛ مصلحت انديشي اجتماعي | |
تفکر خلاق | ارائه راه حل هاي جايگزين متعدد براي يک مسأله؛ بازنگري مدل هاي شناختي و به چالش کشيدن مفروضات؛ تصوير سازي ذهني قوي؛ دريافت نو از پيرامون مسأله | |
نتايج تفکر استراتژيک | هوشمندي استراتژيک | کارآمدي در شناسايي و حل مسائل استراتژيک؛ توانايي سازگاري با شرايط متغيير محيطي؛ خلق ارزشهاي جديد براي سازمان |
مسئوليت اجتماعي استراتژيک | تقدم جامعه بر منافع شرکت؛ شبکه سازي و خلق ارزشهاي مشترک با ذينفعان؛ پاسخگويي اجتماعي و در عين حال مساعدت اجتماعي | |
بهبود سبک تصميم سازي | جستجوي نقطه نظرات گروه گسترده تري از افراد بويژه مخالفان، انتقادي بودن نسبت به موفقيت، اکتشاف تغييرات اصلي در محيط پيراموني سازمان | |
حکمت (مديريت تناقضات) | آگاهي نسبت به حقيقت پديده ها؛ مديريت اضداد؛ نگه داشتن دو ايده متناقض در ذهن رهبري تناقضي؛ فائق آمدن بر مشکلات به جاي مبارزه با آن ها |
شکل 1- نتایج کدگذاری محوری و انتخابی |
قضيه : شايستگي تفکر استراتژيک در بين مديران شرکت ملي گاز ، در دو بعد محتوايي (بصيرت) و راهبردي ، تحت تأثير الزامات و اقتضائات محيطي، سازماني و ارزشي ضرورت يافته و در صورت تطبيق شرايط زمینه ای با ويژگي هاي سازمان کارآفرين و همچنين برخورداري مديران از ويژگي هاي يک مدير بصير ، اين شايستگي تقويت و توسعه يافته و نتايج و پيامدهاي مطلوبي را براي شرکت به ارمغان خواهد آورد.
شکل 2 مدل مفهومی |
5 تحليل داده ها در بخش کمي
با توجه به تعداد پرسشنامه گرد آوری شده از روش حداقل مجذورات جزئی PLS جهت آزمون مدل مفهومی ، تعیین اعتبار کلی مدل استفاده شد. به طور کلي روابط بين متغيرها در تکنيک حداقل مربعات جزئي دو دسته است:
1- مدل بيروني : هم ارز مدل اندازهگيري در معادلات ساختاري است و قدرت روابط بين متغيرهاي پنهان با متغيرهاي آشکار را توسط بار عاملی نشان ميدهد. بارعاملي بين 3/0 تا 6/0 قابل قبول است و اگر بزرگتر از 6/0 باشد خيلي مطلوب است. براي بررسي معناداري همبستگيهاي مشاهده شده از روش خودگردان سازي (بوت استراپ ) استفاده ميشود. در سطح خطاي 5% اگر مقدار آماره بوت استراپينگ t-value بزرگتر از 96/1 باشد همبستگيهاي مشاهده شده معنادار است. در این تحقیق با توجه به آنکه مدل مفهومی دوسطحی می باشد و نرم افزار PLS امکان اجرای مدل دو سطحی را ندارد لذا با هدف یافتن بار عاملی متغییرهای آشکار در سطح اول و تعیین و تبیین متغییرهای مکنون سطح اول (شامل :اقتضائات و الزامات محیطی، اقتضائات سازمانی و ارزشی، سازمان کارآفرین، مدیر بصیر) ابتدا مدل بصورت شکل3 اجرا گردید و بار عاملی متغییرهای آشکار سطح اول ثبت و براساس آن متغییرهای مکنون سطح اول به متغییر آشکار تبدیل شدند و پس از آن مدل اصلی مجددا اجرا شد
2- مدل دروني : مدل دروني هم ارز مدل ساختاري در معادلات ساختاري است و روابط بين متغيرهاي پنهان با يکديگر را بررسي مي کند. دو معيار اساسي جهت ارزيابي مدل ساختاري در PLS ارائه مي گردد : الف) ضريب تعيين R^2 : نشان از تاثيري دارد که يک متغيير برون زا بر يک متغيير درون زا مي گذارد. مقادير بیش از 67/0 ، 33/0 و 19/0 در مدل هاي مسيري PLS به ترتيب قابل توجه، متوسط و ضعيف توصيف مي شوند. ب) ضريب مسير: هر ضريب مسير در مدل PLS را مي توان معادل ضريب بتاي استاندارد در رگرسيون کمترين مربعات معمولي در نظر گرفت. براي تعيين فاصله اطمينان ضرايب مسير و استنباط آماري از تکنيک نمونه گيري مجدد استفاده مي شود و ضرايب مسير بايد از لحاظ علامت، بزرگي و معناداري مورد بررسي قرار گيرند. ضرايب مسير مثبت نشان دهنده اثرات مثبت يک سازه بر سازه ديگر است(آذر و همکاران، 1391،ص167).
شکل 1- نتایج حاصل از اجرای مدل سطح اول جهت تعیین بار عاملی متغییرهای آشکار معرف متغییرهای مکنون |
شکل 2 خروجی نرم افزار SmartPlS 3- نتایج حاصل از اجرای مدل اصلی (بار های عاملی متغییرها - ضرابب مسیر) |
شکل 3- خروجی نرم افزار - محاسبه آماره t برای ضرایب مسیر و بارهای عاملی مدل اصلی در سطح خطای 5 درصد |
شکل 4 – خروجی نرم افزار - محاسبه آماره t برای ضرایب مسیر و بارهای عاملی مدل اصلی در سطح خطای 5 درصد |
5.1 برازش کلي مدل:
بشرح جدول ذیل نتایج آزمون مدل به تفکیک ضرایب مسیر و آماره t محاسبه شده ارائه میگردد. GOF يک معيار کلي برای برازش مدل است که توسط تننهاوس و همکارانش پيشنهاد شده است. اين شاخص هر دو مدل اندازه گيري و ساختاري را مدنظر قرار مي دهد و به عنوان معياري براي پيش بيني عملکرد مدل به کار مي رود. اين معيار به صورت ميانگين هندسي و متوسط اشتراک محاسبه مي شود (آذر و همکاران، 1391،ص178). حدود اين شاخص بين صفر و يک است. سه مقدار01/0، 25/0، 36/0 به عنوان مقادیر ضعیف، متوسط و قوی برای این شاخص معرفی شده است(وتزلز و همکاران، 2009، ص 187). در اين پژوهش مقدار GOF براساس خروجي نرم افزار برابر 0.66 بوده است که نشان دهنده مطلوبيت مدل است.
جدول 3- نتایج آزمون مدل ، ضرایب مسیر و آماره t
ردیف | مسیر | ضریب مسیر | میانگین | انحراف معیار | آماره t سطح خطای 5% | معناداری P-Value | وضعیت |
1 | اقتضائات و الزامات بعد محتوایی تفکر استراتژيک | 52/0 | 52/0 | 059/0 | 84/8 | 000/0 | تأیید |
2 | عوامل زمینه ساز بعد محتوایی تفکر استراتژيک | 54/0 | 54/0 | 064/0 | 44/8 | 000/0 | تأیید |
3 | عوامل زمینه ساز راهبردهای تفکراستراتژيک | 53/0 | 53/0 | 071/0 | 48/7 | 000/0 | تأیید |
4 | بعدمحتوایی راهبردهای تفکراستراتژيک | 45/0 | 449/0 | 072/0 | 26/6 | 000/0 | تأیید |
5 | بعدمحتوایی تفکر استراتژيک نتایج و پیامدهای مورد انتظار | 002/0 | 014/0 | 169/0 | 012/0 | 990/0 | رد |
6 | راهبردهای تفکر استراتژيک نتایج و پیامدها | 71/0 | 698/0 | 168/0 | 19/4 | 000/0 | تأیید |