سلب حمایت از حق حیات در فقه و حقوق کیفری ایران
محورهای موضوعی : جامع الفقهیهسونیا سلطانی سروبالا 1 , امیر محمد صدیقیان 2
1 - دانشجو دوره دکتری گروه حقوق ،واحد میبد ،دانشگاه آزاد اسلامی ،میبد ،ایران
2 - استادیار گروه حقوق ،واحد میبد ،دانشگاه آزاد اسلامی ،میبد ،ایران(نویسنده مسول)
کلید واژه: حق حیات, کیفر سلب حیات, اعدام حدی, اعدام تعزیری, قصاص نفس و ارعاب,
چکیده مقاله :
از بدو خلقت انسان تاکنون شدیدترین نوع مجازات بشری که صرفنظراز عادلانه یا ظالمانه بودن وچگونگی نحوه اجرای آن, با چالشها و مخالفت هایی همراه بوده، مجازات سلب حیات است. همه انسانها برخوردار از حق حیات هستند. سلب این حق خدادادی با اعمال مجازات شرعی یا قانونی در ادیان وحکومتهای مختلف برای افراد و خانواده آنها زیان بار بوده و تبعات اجتماعی و روانشناختی زیادی را درپی دارد. دراسلام علاوه بر مجازات اعدام ناشی از احکام تعزیری، اعدام های شرعی ناشی از جرائم حدی و قصاص نفس در قوانین جزایی، احصاءگردیده است. مقاله حاضر با تمرکز بر کیفر سلب حیات به دنبال احراز فلسفة کیفر سلب حیات است. در این فرایند آشکار میگردد کیفر سلب حیات علیرغم همنوایی نسبتاً کامل با اهداف آینده گری نظیر ناتوانسازی و همراهی نسبی با بازدارندگی از طریق ارعاب، به تفکّر رقیب یعنی پیشینه گرا نزدیکتر است. ابطال یا تضعیف توجیهات آیندهنگر معمول کیفر سلب حیات میتواند در حذف یا حداقل محدود کردن آن کیفر به قانونگذار کمک کند. نظر به اهمیت حق بر حیات و وجود چالش های فراوان در عرصه منازعات حقوق بشری برای جمهوری اسالمی ایران، وارد نمودن نظام حقوقی ایران در قلمرو تحقیق ضروری است و باید متذکر شد که علی رغم وجود تضمین های عدیده درج شده در قوانین ایران، برای حفظ و تکریم حیات انسان ها، سهل انگاری های قانونی توسط مقنن، آن هم در موضوع حق بر حیات انسان ها به چشم می خورد.
The right to life has a relatively clear meaning compared to other legal terms. This right means that being alive, staying alive, and living is a fundamental right and does not require a reason, and must also be protected from the aggression of others. From the beginning of human creation until now, it is the most severe type of human punishment, regardless of whether it is fair or cruel and how it is done. Its implementation is accompanied by challenges and opposition, and the punishment is deprivation of life. All human beings have the right to life.Taking away this God-given right by applying Sharia or legal punishment in different religions and governments is harmful for individuals and their families and has many consequences. The right to life, in Islam's view, is a right given to mankind by God, and humans are obliged to preserve it. Taking life, the most severe punishment among the series of punishments, has accompanied mankind throughout history with various implementation methods, and it has countless supporters and opponents. The result of these fundamental differences is the story. In many countries, it is in law or in practice to overcome opponents and eliminate this punishment. . The present article focuses on the punishment of taking life, and seeks to verify the philosophy of the punishment of taking life.In this process, it becomes clear that the punishment of taking life is closer to the competitor's thinking, i.e. historicalist, despite the relatively complete conformity with the goals of futurism such as incapacitation and relative association with deterrence through intimidation. Considering the importance of the right to life and the existence of many challenges in the field of human rights conflicts for Iran
منابع 1. قرآن کریم
2. ابن عابدين، حاشية ابن عابدين، ج6، ص60.
3. ابن قدامة، المغني، ج9، ص148.
4. ابن قدامة، المقنع، ج3، ص480.
5. ابن محمد على بن أحمد بن سعيد بن حزم الظاهري، المحلى، دار الآفاق الجديدة، بيروت، لجنة إحياء التراث العربي.
6. ابن نجيم، البحر الرائق، ج5، ص44.
7. أبو داود سليمان بن داوود السجستاني
الازدي (275ﻫ)، سنن أبو داود، المكتبة العصرية، بيروت، الأدب، باب في الشفاعة، ح5132.
8. أبو داود، الحدود، باب العفو في الحدود ما لم تبلغ السلطان، ح4376.
9. أبو داود، الحدود، باب من سرق من حرز، ح4229.
10. أبو عبد الله محمد بن يزيد القزويني ابن ماجة (275ﻫ)، سنن ابن ماجة: الحدود، باب من سرق من الحرز، دار إحياء التراث العربي، ح2595.
11. أبو محمد الدارمي(255ﻫ)، سنن الدارمي، دار الكتاب العربي، 1987م، الحدود، باب السارق يوهب منه السرقة بعدما سرق، ح2299.
12. أحمد، ح4878، ح4879، ح4881.
13. اردبیلی، م .ع. (1379). حقوق جزای عمومی، ج1، تهران: نشر میزان.
14. الإمام مالك بن أنس، (179ﻫ) الموطأ، دار إحياء العلوم، بيروت 1988م. الحدود، باب ترك الشفاعة للسارق إذا بلغ السلطان، ح1579.
15. آدمی، حسین و حاجی میرزاعلیان، مهشید. (1393). بررسی تعدد و تکرار در جرم سرقت تعزیری و مستوجب حد. نخستین همایش ملی الکترونیکی رویکردهای کاربردی و پژوهشی در علوم انسانی و مدیریت، قم، https://civilica.com/doc /417282 .
16. البخاري، الزكاة، باب التحريض على الصدقة والشفاعة فيها، ح1432.
17. بن قدامة، المغني، ج9، ص148.
18. پارسانیا، حمید. (1390). فلسفه حقوق بشر از دیدگاه آیتالله جوادی آملی. در فصلنامه اسراء، س3، ش7.
19. پوربافرانی، حسن. (1388). جرایم علیهی اشخاص، تهران: انتشارات جنگل. 20. رازی. (1995).
21. الرملي، نهاية المحتاج، ج8، ص20.
22. زراعت، عباس. (1392). شرح مختصر قانون مجازات اسلامی (مصوب 1392). چاپ 1. ققنوس.
23. زيلعي، تبيين الحقـائق، ج3، ص 207.
24. زين الدين بن عبدالعزيز المليباري، فتح المعين بشرح قرة العين، دار الفكر، بيروت، ج4، ص168.
25. سلسلة الینابیع الفقهیة. جلد 23 : صفحه 432.
26. سمیعی، ح. (1333). حقوق جزا، چ 4، تهران: شرکت مطبوعات.
27. السيد البكري، إعانة الطالبين، ج4، ص168.
28. الشربيني، مغني المحتاج، ج5، ص522.
29. شرح الشرواني وابن القاسم، ج9، ص180.
30. شیخ مفيد. (١٤١٠). ٧٤٠.
31. صانعی، پ. (1374). حقوق جزای عمومی، ج 2، چ6، تهران: انتشارات گنج دانش.
32. صدرالمتألهین شیرازی. (بیتا). اسفار اربعه، جلد ششم، ترجمهی محمد خواجوی، تهران: انتشارات موسی.
33. طباطبایی، محمدحسین. نهایة الحکمة، 371. 34. عبد القادر عودة، التشريع الجنائي الإسلامي، الطبعة الأولى، 1368ﻫ/1949م مطبعة دار النشر الثقافية بالإسكندرية، ج1 ص91. 35. عزیزیان، مریم و مولوی، سعید. (1394). جرم لواط از دیدگاه قانون مجازات اسلامی 92، نخستین کنگره بین المللی جامع حقوق، https://civilica.com/doc/503011. 36. علاء الدين أبو بكر مسعود بن أحمد
الكاساني (587ﻫ)، بدائع الصنائع في ترتيب الشرائع، دار الكتاب العربي، بيروت، 1982م، الطبعة الثانية، ج7، ص64.
37. عن أبي موسى الأشعري، ح19087، 19168.
38. القرافي، الفروق، ج4، ص177.
39. القرافي، أنوار البروق، ج4، ص177.
40. قليوبي وعميره، حاشيتا قليوبي وعميره، ج4، ص207.
41. کاشانی. (1986).
42. الكاساني، بدائع الصنائع، ج7، ص34.
43. گلدوزیان. (1376). حقوق جزای عمومی ایران، ج2، چ4، تهران: انتشارات جهاد دانشگاهی.
44. لإمام أحمد بن حنبل (241ﻫ)، مسند أحمد، مؤسسة التاريخ العربي، دار إحياء التراث العربي 1991م،
45. محمد بن إسماعيل البخاري (256ﻫ)، صحيح البخاري، دار القلم، بيروت، 1987م. المناقب، باب ذكر أ
سامة بن زيد، ح3733،
46. معین، محمد. (1387). فرهنگ فارسی، انتشارات فرهنگ نما با همکاری انتشارات آراد.
47. مکارم شیرازی، ناصر. (1305). تعزیر و گستره آن، ص۱۳۷-۱۴۰.
48. منصور ابن يونس بن إدريس البهوتي، كشاف القناع، دار الفكر، بيروت، 1402ﻫ، تحقيق: هلال مصيلحي مصطفى هلال، ج6، ص123. 49. منلا خسرو، درر الحكام، ج2، ص75.
50. النسائي، قطع السارق، باب الرجل يتجاوز للسارق عن سرقته، ج8، ص60، 61.
51. النسائي، قطع السارق، باب ما يكون حرزا وما لا يكون، ح4886. والدار قطني، الحدود، بلفظ: اشفعوا ما لم يصل إلى الوالي، فإذا وصل إلى الوالي فعفا فلا عفا الله عنه، ج3، ص204.
52. نوربها، ر. (1369). زمینه حقوق جزای عمومی، تهران: کانون وکلای دادگستری مرکز.
53. نووی. (1408).
54. النووي، المجموع شرح المهذب، ج18، ص357.
55. والإمام النسائي (303ﻫ)، سنن النسائي، نشر دار إحياء التراث العربي، الزكاة، باب الشفاعة في الصدقة، ح2557.
56. والبخاري، أحاديث الأنبياء، باب حديث الغار، ح3475،
57. والبكري، إعانة الطالبين، ج4، ص166.
58. والترمذي، سنن الترمذي: الإمام أبو عيسى محمد بن عيسى سورة الترمذي 279ﻫ دار الكتب العلمية، الحدود، باب ما جاء في كراهية أن يشفع في الحدود، ح1430.
59. ومسلم، صحيح مسلم: الإمام مسلم بن الحجاج القشيري النيسابوري 261ﻫ دار إحياء التراث العربي 1954ﻫ. الحدود، باب قطع السارق الشريف وغيره والنهي عن الشفاعة في الحدود، ح1688.