تجدید رقابت میان اصولی و اخباری در صدر دوره قاجار
محورهای موضوعی : فصلنامه تاریخالهام امیری 1 , غلامحسین زرگری نژاد 2 * , سینا فروزش 3
1 - دانشجوی دکتری تاریخ اسلام، واحد علوم و تحقیقات، دانشگاه آزاد اسلامی، تهران، ایران
2 - استاد گروه تاریخ، واحد علوم و تحقیقات، دانشگاه آزاد اسلامی، تهران ایران
3 - دانشیار گروه تاریخ، واحد علوم و تحقیقات، دانشگاه آزاد اسلامی، تهران، ایران
کلید واژه: اجتهاد, روحانیت, اخباریگری, عصر قاجار, استرآبادی,
چکیده مقاله :
تجدید رقابت میان اصولی و اخباری در صدر دوره قاجارچکیده:اختلاف نظر میان دو مکتب فقهی اخباری و اصولی، پیش از آنکه در سده 12 ه.ق به پایان برسد چالش دنبالهدار بین دو نحله در قرن 13 نیز مجددا شروع میشود. در این روند پیوستگیهای نسبی و سبب بین روحانیون اصولی به تقویت مجتهدان و اتحاد آنها علیه دیدگاه روحانیون اخباری منجر شد. با ظهور میرزامحمد استرآبادی(در قرن سیزدهم هجری و در روزگار قاجاریه) دور جدیدی از تشدید تقابل بین علمای اخباری و اصولی به وقوع پیوست. مجادلات و مباحثات دو اندیشه اصولی و اخباری در دوره قاجار پیامدهای گوناگون سیاسی و مذهبی داشت که به ویژه در حوزهی تحولات مربوط به دستگاه روحانیت در گسترش اندیشه اجتهاد و تقلید، تحکیم نهاد مرجعیت قدرت یابی و نفوذ روحانیت در میان تودههای مردم و رویارویی با دولت و نظام حکومتی، گرایش بخشی از روحانیت اصولی به اندیشههای روشنگرانه و تفکرات جدید و استقبال از برخی مظاهر نوگرایی ظاهر شد. تحولات سیاسی منطقه و از جمله جنگهای ایران و روس عامل رقابت میان اصولیان و اخباریان بود. این مقاله تلاش دارد تا با پیگیری قرابتهای موجود بین علمای دینی درباره علل گرایشهای اخباری در میان روحانیت عصر قاجار بپردازد و تجدید رقابت میان این دو نحله در عرصه تحولات درون سازمانی روحانیت بررسی شود.واژگان کلیدی: اخباریگری، اجتهاد، استرآبادی، روحانیت، عصر قاجار
Renewal of competition between Usuliyan and akhbarians at the beginning of the Qajar periodAbstractDisagreement between the two schools of jurisprudence, Akhbari and Usuli, before the end of the 12th century AH, the series of challenges between the two schools in the 13th century begins again. In this process, the relative and causal connections between the fundamentalist clerics led to the strengthening of the mujtahids and their unity against the views of the Akhbari clerics. With the advent of Mirza Mohammad Astarabadi (in the thirteenth century AH and during the Qajar period), a new round of intensification of the confrontation between akhbarian and fundamentalist scholars took place. discussions about both fundamentalist and akhbarian ideas in the Qajar period had various political and religious consequences, especially in the field of incitement related to the clerical apparatus in spreading the ideas of ijtihad and imitation, strengthening the institution of authority and influence of the clergy among the Tuido people and confronting The government, part of the fundamentalists clergy, appeared to enlightenment and new ideas and to welcome some manifestations of modernity. Political developments in the region, including the Iran-Russia wars, were the cause of rivalry between the fundamentalists and the Akhbaris. This article tries to follow the existing similarities between religious scholars about the causes of akhbarian tendencies among the clergy of the Qajar era and to examine the renewed competition between these two sects in the field of intra-organizational developments of the clergy.Keywords: Akhbari, Ijtihad, Astarabadi, Clergy, Qajar era
_||_
تجدید رقابت میان اصولی و اخباری در صدر دوره قاجار
چکیده:
اختلاف نظر میان دو مکتب فقهی اخباری و اصولی، پیش از آنکه در سده 12 ه.ق به پایان برسد چالش دنبالهدار بین دو نحله در قرن 13 نیز مجددا شروع میشود. در این روند پیوستگیهای نسبی و سبب بین روحانیون اصولی به تقویت مجتهدان و اتحاد آنها علیه دیدگاه روحانیون اخباری منجر شد. مجادلات و مباحثات دو اندیشه اصولی و اخباری در دوره قاجار پیامدهای گوناگون سیاسی و مذهبی داشت که به ویژه در حوزهی تحولات مربوط به دستگاه روحانیت در گسترش اندیشه اجتهاد و تقلید، تحکیم نهاد مرجعیت قدرت یابی و نفوذ روحانیت در میان تودههای مردم و رویارویی با دولت و نظام حکومتی، گرایش بخشی از روحانیت اصولی به اندیشههای روشنگرانه و تفکرات جدید و استقبال از برخی مظاهر نوگرایی ظاهر شد. تحولات سیاسی منطقه و از جمله جنگهای ایران و روس عامل رقابت میان اصولیان و اخباریان بود. این مقاله تلاش دارد تا با پیگیری قرابتهای موجود بین علمای دینی درباره علل گرایشهای اخباری در میان روحانیت عصر قاجار بپردازد و تجدید رقابت میان این دو نحله در عرصه تحولات درون سازمانی روحانیت بررسی شود.
واژگان کلیدی: اخباریگری، اجتهاد، روحانیت، عصر قاجار
در آمد:
ایران در حالی وارد قرن سیزدهم هجری قمری و دوران حاکمیت خاندان قاجاریه می شد که مناسبات مذهبی علمای شیعه ی امامیه دوران جدیدی را تجربه می کرد. پس از زوال خاندان صفوی، دوره ای از رکود در روابط دولت و علمای شیعه پدید آمد. در واقع روابط علما و دولت در اواخر دوران سلطنت صفویه به میزانی حداکثری رسیده بود. روابط علمای شیعه با دولت در پی به قدرت رسیدن نامنتظر دولت سنی مذهب افغان ها با سیاست های افراط گرایانه ی ضد شیعی و پس از آن دوران افشاریه و زندیه در قیاس با روزگار صفویان بطور معنا داری کاهش یافته بود. این همه سبب انزوای سیاسی غالب علمای شیعه – اعم از اخباری و اصولی – گردید. حضور و تجمع علما با مشرب های مختلف فکری در عتبات باعث رونق بحث و مناظره گردید. اصولیان در دوران انزوای سیاسی و رونق مناظرات و جدل های کلامی سربلند بیرون آمده و تقریبا موفق شدند رقبای اخباری را تا حد زیادی تحت تأثیر قرار داده و در اقلیت قرار دهند. در چنین شرایطی ایران وارد قرن سیزدهم هجری قمری می شد. همزمان آقامحمد خان قاجار با غلبه ی نهایی بر مدعیان متعدد زندیه حکومت را به خاندان قاجاریه منتقل کرده و دوران جدیدی از حیات سیاسی در ایران آغاز می گردید. حکومت موسس خاندان قاجار چندان به طول نیأنجامید و فتحعلی شاه قاجار به عنوان دومین پادشاه این خاندان وارث حکومت شد. روزگار طولانی حکومت وی مشحون تحولات بزرگی در وجوه مختلف تاریخ ایران بوده است. در دوران سلطنت فتحعلی شاه عصر جدیدی از روابط دین و دولت به وجود آمد. در دوران حکومت وی یکی از مهم ترین علمای اخباری متأخر موسوم به میرزا محمد نیشابوری ظهور کرد و برای مدتی مناسبات درونی علمای امامیه را تحت تأثیر قرار داد. هم چنین دوران طولانی جنگ های ایران و روسیه سبب تحولی جدید در روابط دین و دولت گردید. دولت به سبب الزامات زمانی ناگزیر به اتحاد با علمای شیعه بود. صدور فتاوای جهادی از سوی علما و نگارش رساله هایی در این باب از دیگر مختصات دوران مورد بحث می باشد.
روابط دولت قاجاریه با علماء در روزگار فتحعلی شاه:
فتحعلی شاه قاجار رابطه ی نزدیکی با اکثر علمای شیعه داشت. وی هم به سبب دلبستگی های مذهبی و هم به سبب الزامات سیاسی به اتحاد با علمای بزرگ شیعه نیاز داشت. به این ترتیب در دوران سلطنت فتحعلي شاه، قدرت روحانيون و دخالت آن ها در امور گسترش یافت. البته باید توجه داشت که روحانيون گروه بزرگي را شکل مي دادند؛ ولي يک پارچه و متحد نبودند. بارزترین افتراق آن ها هم چنین که در این رساله مورد توجه قرار گرفته است، گرایش های اصولی و اخباری آن ها بود. مباحثه و مناظره ميان اخباريان و اصوليان در دوران فتحعلي شاه نيز ادامه يافت؛ ولي در عتبات به شکست کامل اخباريان و پيروزي مجتهدين و رهبري جماعت توسط ايشان انجاميد. در روزگار سلطنت فتحعلي شاه، نفوذ علما در دربار گسترش يافت. در اين دوره، با توجه به گرايش هاي شديد مذهبي و همچنين نياز حکومت و روحانيت به یکديگر، رابطه اي دوسويه ميان آن دو شکل گرفت. شاه براي جلب حمايت علما، به تزيين اماکن متبرکه و ساختن مساجد پرداخت و شيخ الاسلام هايي را از ميان آن ها برگزيد. از اين رو، بخشي از روحانيون وارد مناصب اداري شدند و از دولت مواجب مي گرفتند؛ با اين حال، اکثريت اين گروه مستقل بودند و دولت به خواسته هاي ايشان تن مي داد.
فتحعلی شاه به مباحث مذهبی و رقابت هایی که میان اصولیان، اخباری ها و هم چنین صوفیان در جریان بود علاقه نشان داده و بعضا در این گونه مناظرات شرکت می جست.1 البته وی آشکارا هوادار تفکر اصولیان بود و با اينکه گاه در تمايلات مذهبي تسامح نشان مي داد، هرگز گروه هاي رقيب را بر اصوليان ترجيح نداد. به همین سبب نیز روزگار سلطنت وی اگرچه برای مدت بسیار کوتاهی تحت تأثیر حضور میرزا محمد اخباری در دربار قرار گرفت، در کل روزگار حمایت از مجتهدان اصولی و اتحاد با آن ها بود. اوج این روابط حسنه را می توان در مناسبات شاه قاجار با شیخ جعفر کاشف الغطاء – معروف به شیخ اکبر و رییس وقت مجتهدین – سراغ کرد.
جنگ های اول ایران و روسیه:
در جريان دورة اول جنگ هاي ايران و روسيه، دربار قاجار به مرور مي ديد که سربازان و مردم ايران در اهداف قاجارها از اين نبرد ترديد مي کنند و حاضر به همياري نظامي و مالي براي مدافعه در برابر روس ها نيستند. پس براي اينکه همکاري نزديک مردم و نخبگان نظامي و ايلي را در اين نبردها به دست آورند و جنگ با روسيه را از نبرد نظامي به نبرد عقيدتي » اسلام با کفر» تبديل نمايند و حملة روس ها را، نه حمله به قلمرو قاجارها، بلکه يورش به قلمرو اسلام شيعي براي از بين بردن اسلام و اشاعة کفر وانمود کنند، درصدد گرفتن فتاواي جهادي از علماي اصولي برآمدند تا از طريق آنها به نبرد خود با روسيه مشروعيت دهند. روحانيون و علماي طراز اول اين دوره، اگرچه حکومت قاجار را مشروع نمي دانستند، ولي چون شاهد ازدست رفتن سرزمين هاي اسلامي بودند، و از سويي در خود نيز شرايط لازم براي تشکيل حکومت و لشکرکشي در برابر روس ها را نمي ديدند، به درخواست فتحعلي شاه و عباس ميرزا پاسخ مثبت دادند و رسايل و فتاوايي براي مقابله با روس ها نوشتند و به دست قاجارها دادند.2 روحانیون در این رسایل فتحعلي شاه را از جانب خود به عنوان فرمانده سپاه اسلام براي مقابله با روس ها معرفي کردند و به وي براي اخذ مال از مردم به منظور مقابله با روس ها اختيار دادند.3
عبدالرزاق دنبلی در باب چگونگی در خواست شاه و دربار قاجار از علما برای صدور فتاوای جهادیه می نویسد:« در میان این قتال و جدال، مقربان حضرت را در ماه های روزه و غیره، از صلوه و صیام و حکم اسیر و چپاول و فروعات آن، مسأله ای چند عارض می شد که تمیز و تشخیص این حروب با غزا و جهاد مشکل می نمود و خار این اندیشه بر دامن دل ها می آویخت که آیا تحمل این مشقت و مصابرت در این زحمت بی نهایت که هنگامه ی محشر از آن نمونه و روز غضب داور از آن نشانه بود و صرف اموال بیکران و تضییع جان ها و در باختن سرها و روان ها در درگاه الهی، مثمر سعادتی و باعث ایثار رحمتی و مغفرتی است یا محض صیانت ملک یا مجرد دفاع یا رعایت سد رخنه ی بیگانگان یا به خصوص اهل آذربایجان یا غزا و جهادی ست که همه ی مسلمانان در این زحمت شرکت دارند و این همه ذخایر و سلاح که در اصلاح این کار و تجهیز لشکر جرار صرف می شود؛ خزینه ها پرداخته و کارها ساخته می گردد؛ موافق شرع رسول اکرم(ص) است یا نتعارف به قاعده ی معرف و دستور ملکداری خسروان معظم و شیوه ی کسری و جم. بنابر تمهید این مقدمات، نایب السلطنه و قایم مقام بعد از عرضه داشت به دربار خاقان جم جاه، اولا عالی جناب حاجی محمد باقر سلماسی و ثانیا صدر المله و الدین مولانا صدرالدین محمد تبریزی را برای استفتاء و حل مسایل و تحقیق مدعا از شیخ جعفر نجفی و میرزا ابوالقاسم چاپلقی و آقا سید علی مجتهد، نورالله مضجعهم و شکرالله مساعیتهم، به عتبات عالیات عرش درجات روانه نمودند و نیز مکاتبات و مراسلات در این خصوص به تفتیش آیات و نصوص به علمای اصفهان و یزد و کاشان مانند حاجی محمد حسین، امام جمعه ی اصفهان و ملا علی اکبر ایجی و ملا احمد کاشی نگاشتند و در اندک مدت رسایل عدیده از اطراف و جوانب در رسید.»4
به باور سپهر - مورخ متأخر روزگار قاجار – در باب کسب فتوا از مجتهدان و علل آن می نویسد: « شاهنشاه از بهر تشویق سپاه مسلمانان در محاربت و مضاربت با روسیان، میرزا بزرگ قایم مقام، وزارت کبری را فرمان کرد تا از علمای اثنی عشریه طلب فتوا کند و او حاجی ملا باقر سلماسی و صدرالدین محمد تبریزی را برای کشف این مسأله خدمت شیخ جعفر نجفی و آقا سید علی اصفهانی و میرزا ابوالقاسم جیلانی نمود تا در عتبات عالیات و دارالایمان قم خدمت ایشان را دریابند و نیز به علمای کاشان و اصفهان مکاتیب کرد.»5 نکته جالب توجه این که در تاریخ ایران برای نخستین بار است که دولت ایران برای رهایی خود از خطر دشمن بیگانه به شکل گسترده و آشکار دست به دامن علما گردیده و از آن ها در خواست صدور فتاوای جهاد نمودند.6
باید توجه داشت که اگرچه منابع تاریخی همروزگار با دوره ی اول جنگ های ایران و روسیه اشاره ی صریح و مستقیمی به تمایلات عباس میرزا در جهت اخذ فتاوای جهادی از علما و مجتهدین شیعه نکرده اند؛ با این همه باید اذعان کرد که نایب السلطنه بیش از شخص شاه در پی اخذ فتاوای جهادی از علما و تبدیل جنگ با روس ها از یک نبرد صرفا نظامی به جنگی اعتقادی و میهنی بوده است. البته ظاهرا تا آن جا که به عباس میرزا مربوط می شود، این علاقه جز تلاش برای مشروع ساختن جنگ با روس ها ، دلیل شخصی دیگری هم داشته است. در واقع عباس میرزای نایب السلطنه در پی آن بود که به وسیله ی تلاش برای گرفتن این فتاوای جهادی، موضع و پایگاه دینی خویش را نزد علما و عامه مردم تحکیم و تقویت نماید. بهر حال این همه باعث می شد که موقعیت عباس میرزا در برابر رقبای درباری – برادران پر تعدادش- تقویت شود.7
باید به این نکته دقت کرد که علما نیز در زمان کوتاهی خواسته ی شاه و دربار را درباب صدور فتاوای جهادی اجابت کرده به آن پاسخ مثبت دادند. آن ها اگرچه با مشروعیت حکومت قاجاریه از اساس دچار مشکل بودند؛ با این همه مصالح دینی و میهنی را در این زمان خطیر ارجح دانسته و در صدد اجابت درخواست دولت برآمدند. به همین سبب قایم مقام موفق شد در زمان نسبتا کوتاهی به جمع آوری و تدوین این فتاوی همت گماشته و کتاب مهم و ارزشمند « احکام الجهاد و اسباب الرشاد» را از همین رساله های پراکنده تألیف نماید. این رویداد بی نظیر سبب به وجود آمدن سبکی جدید در نگارش به نام ادب جهادی گردید. البته لازم به توضیح است که غیر از کتاب معروف قایم مقام، کتاب ها و فتاوای دیگری نیز در این دوره و در همین باب بطور مستقل تألیف گردید .8
البته باید تأکید کرد که علی رغم تلاش های قایم مقام و دیگران و با توجه با استقبال علما و مجتهدان بزرگ اصولی شیعه، متأسفانه فتحعلیشاه چنان که باید در دوره اول جنگ های ایران روس به این موضوع عنایت توجه لازم را نداشته و بیش از آن که مستظهر به پشتیبانی عموم مردم ایران و علما باشد، تلاش کرد که باز هم از طریق دربارهای خارجی مشکل را حل نماید. وی دست به دامن انگلیسی ها و سفرایی مانند سرجان ملکم و سرهارفورد جونز شد. به این ترتیب تا حدود زیادی اندیشه ی بسیج جامعه علیه روس ها با تبلیغ وظایف شرعی و ملی و هم چنین انتشار فتاوای جهادی علما معلق باقی ماند.9
به هر حال محتوای اصلی « احکام الجهاد و اسباب الرشاد» شامل فتاوای علما و مجتهدین مبنی بر ضرورت جهاد دفاعی در برابر قوای متجاوز روس در سال 1223هـ ق یا حداکثر در آغاز سال 1224هـ ق به تبریز رسید و توسط میرزا عیسی بزرگ گردآوری و تدوین گردید. عبدالرزاق دنبلی در این خصوص می نویسد:« بالجمله بعد از ورود رسایل، قایم مقام]میرزا عیسی[ صدر دولت به مطالعه ی آن ها پرداخته، عمری صرف ساخت و پس از تحقیق و تدقیق فتاوی و اجتهادات فضلاء را مطابق یافت، همت بر جمع و تدوین مسایل رسایل نهاد، مجالس روح پرور، در تشریف حضور افاضل هنرور آراست و شروع در جمع اقوال مجتهدین در رساله ای علیحده نمود. مسایل جهادیه که سال ها متروک بود و هیچ یک از فضلاء و علماء در روزگارها اقبال و التفات به تدریس و مباحثه ی آن ننمود، از آن روی که سلاطین سابق را محتاج الیه نبود، قایم مقام، مجرد چند روز مطالعه و تتبع از حدت ذهن سلیم و استقامت سلیقه، چنان در آن مسایل مهارت یافتند که کسی را مقدور نبود و فریدی بر آن متصور نمی گشت. رساله ی علیحده به اتمام رسید و محتاج الیه امراء و سرتیپان و سرهنگان بود. اندکی بسط یافت و مطلب در اذهان دیرتر جای گرفت، لهذا به ترتیب رساله ای دیگر پرداختند و آن نسخه را در اندک روزی مضبوط و مدون ساختند و آن رساله در نهایت اختصار، پسندیده ی طبایع مختلفه و آراء متفاوته آمد و از روی آن نسخه، نسخ دیگر در قلم آمد و در انجمن حضور اعلیحضرت شاهنشاهی به عرض رسید و مورد تحسین و آفرین گردید.»10
فتحعلی شاه قاجار به سبب دلخوش کردن به هیأت انگلیسی به سرپرستی سرهار فورد جونز و سپس سرجان ملکم – که به همراه خود مقادیری سلاح و مهمات و تعدادی مستشار نظامی آورده بودند- چندان مایل به دنبال کردن پروژه ی مشروعیت بخشی به جنگ و تبدیل آن به جهاد بین اسلام و کفر نبود. به همین سبب هم« احکام الجهاد» و باورهایی که در آن مورد تأکید علما و سپس میرزا عیسی قرار گرفته بود، متروک ماند. سرانجام در سال 1234هـ ق و تقریبا پنج سال پس از فقدان میرزا عیسی قایم مقام و در حالیکه عباس میرزا هم چنان اندیشه ی باز پس گیری مناطق از دست رفته را در ذهن می پروراند و از طرف دیگر روس ها نیز در پی تجاوزی دوباره به ایران بودند؛ متن تخلیص شده ی « احکام الجهاد» در تبریز و به فرمان نایب السلطنه انتشار یافت. متن این اثر فشرده اگرچه ارزشمند و نشانه ی احاطه ادبی و فقهی میرزای بزرگ فراهانی می باشد؛ با این همه به هیچ عنوان محتوای متن اصلی « احکام الجهاد و اسباب الرشاد» را که میرزای بزرگ در تدوین آن تمام همت، توانایی و ذوق ادبی و آگاهی های فقهی خود را صرف آن کرد، منعکس نمی کند.11
دوره دوم جنگ های ایران و روس:
دولتمردان قاجاری و به ویژه نایب السلطنه عباس میرزا در پی اتحاد با علمای شیعه در تقابل با دشمن قدرتمندی مانند روسیه بودند. در دوره اول جنگ های ایران و روس علی رغم همراهی علما نتایج دلخواه حاصل نشد. در دوره دوم جنگ های ایران روسیه تلاش شد تا قبل از وقوع نبرد، اتحادی برآمده از فتاوای مذهبی در ایران به وقوع پیوندد. البته تا آن جا که به موضوع بحث این رساله مربوط است باید به این نکته مهم اشاره کرد که در غالب تحرکاتی که برای مشروعیت بخشی به مساله جنگ با روس ها انجام می گرفت، طرف مذاکره دولتمردان قاجاری علمای اصولی و به عبارت دیگر فقهای مجتهد بودند. در واقع در این دوره اخباریون در اقلیت و انزوا قرار داشتند و جز میرزا محمد اخباری از روحانی اخباری ذی نفوذی در دوران جنگ با روسیه سخن چندانی به میان نیآمده است. میرزای اخباری که با جریان قتل سیسیانف در دوران جنگ های اول ایران و روسیه در پی تأثیرگذاری در فرآیند جنگ و هم چنین به دست آوردن نفوذ در دربار قاجاریه بود نیز پنج سال پس از عهدنامه گلستان و در سال 1232هـ ق به قتل رسیده بود. به این ترتیب در جریان تحولات و رویدادهای مذهبی مربوط به دوره دوم جنگ های ایران و روسیه، علمای اصولی بی رقیب بودند.
به هرحال برخی اختلافات در خوانش معاهده ی گلستان و بدعهدی های روسیه سبب نارضایتی طرف ایرانی از روند اجرای کامل مفاد عهدنامه مذکور گردید. هنگام مذاکره بر سر مفاد عهد نامه گلستان؛ رتيشچوف، نماينده و سردارروسي منعقدکنندة قرارداد، و سرگوراوزلي، وزيرمختار انگليس که واسطه صلح بود، متعهد شدند تزار قسمت هايي از مناطقي را که بر اساس معاهدة گلستان از ايران جدا شده بود، دوباره مسترد کنند.12 البته باید به این نکته توجه داشت که علی رغم قلت داده های تاریخی ، می توان نتیجه گرفت که نایب السلطنه و سپس تما م درباریان و حتی میرزا ابوالحسن خان ایلچی به موافقت نامه ی گلستان که در 29 شوال 1228هـ ق به امضا رسید به عنوان عهدنامه ای میان ایران و روسیه نمی نگریستند. در واقع شاه و نایب السلطنه به تلاش های صلح طلبی اوزلی تنها به عنوان گفتگوهایی برای متارکه جنگ و نه عقد مصالحه ی دایمی می نگریستند. 13
به هرحال، در فاصله سيزده ساله از انعقاد عهدنامه گلستان تا آغاز دور دوم جنگ ها در سال 1241هـ ق، قاجارها تلاش هاي گسترده اي براي بازگرداندن دست کم بخشي از مناطق ازدست رفته انجام دادند.14روس ها ضمن رد دخالت انگلستان ؛ مدعی بودند که تمامی ولایات تصرف شده به غیر از گنجه، به میل و علاقه پیوستن به قلمرو امپراتوری تزارها را پذیرفته اند.15 در نهایت نیز تضاد منافع و مواضع ایران و روسیه باعث گردید تا در فاصله ی بین دو دوره جنگ ها، علی رغم مذاکرات متعدد و طولانی نتیجه درخور و قابل توجهی حاصل نگردد.16به این ترتیب عباس ميرزا و نزديکانش چون نتوانستند از طريق گفت وگو مناطق ازدست رفته را پس بگيرند، تصميم به جنگ گرفتند. در واقع عباس میرزا تحت فشار شاهزادگان رقیب و هم چنین افکار عمومی که وی را مسوول از دست رفتن ولایات در دوره اول جنگ ها می دانستند، آماده ی نبرد دوباره با روس ها گردید.17
در نامه ای که در حین این رویدادها، عباس میرزای نایب السلطنه خطاب به آصف الدوله نگاشته است؛ هدف غایی وی از به میدان کشاندن روحانیت به خوبی نمایان است. از طرف دیگر این نامه نشانگر میزان قابل توجه نفوذ علمای اصولی و مجتهدان امامیه در این برهه از تاریخ قاجاریه می باشد. در واقع سیر وقایع و نامه ی زیر نشانگر این واقعیت است که مجتهدان اصولی با کنار زدن سایر مدعیان مذهبی – اعم از اخباری و صوفی- به بازیگران انحصاری و بلامعارض تبدیل گردیده اند. عباس میرزا خطاب به آصف الدوله و با اشاره به اهمیت حضور روحانیون در این مقطع از تاریخ ایران می نویسد:« آمدن جناب معزي اليه ]مجاهد[ در اين وقت، مفيد فايده کليه است؛ چراکه اگر صلح را مضبوط کند، منت ها بر سر روسيه مي توان گذاشت که با آمدن او و شورش اهل اسلام، باز مصالحه را بر هم نزديم و اگر جنگ را شروع نماييد، حرف او اثر کلي خواهد کرد و وجود او سبب شوق و شور مردم خواهد بود. چنان که مي بينيم، مردم تا شنيده اند او به دربار همايون مي آيد، شوري عظيم در دل هاي مردم افتاده ... چون اين خاصيت از آمدن معزي اليه مي باشد، صلاح اين است که ايشان دولت او را اعظم بسيار دهند و به قول عوام، هول عظيمي نکند و قدغن شود که در راه ها به هر شهر مي رسد، ملاها با چاوش و علم استقبال کنند و همچنين از دارالخلافه ملاها به اين وضع، و شاهزاده ها به طريق خودشان استقبال نمايند که اگر اين عظم را براي مصلحت کار به او ندهند، نه در صورت صلح از نشنيدن حرف او منتي به روسيه مي توان ]گذاشت[، نه در صورت جنگ، حرف او براي مردم خودمان مايه ]اي[، و آمدنش براي روسيه باعث حرف خواهد بود. جناب معزي اليه مردي است ملا و ضعيف و اسباب جلالش دو سر ملا و سيد فقيرند و عظم جلوه آن، بسته به اين طورهاست که بشود... باری تفنگ خوبی پر شده؛ اگر خوب خالی بشود؛ چون طالع پادشاهی اسباب همه ی کارها را آماده نموده و می نماید.»18
در واقع عباس میرزا تلاش می کند با استفاده از قدرت روحانی علمای شیعه و نقش تعیین کننده ی قدرت بسیج کنندگی فتاوای جهادی ایشان، جایگاه جنگ با روسیه را به نبرد اسلام و کفر ارتقاء دهد. از نامه ای که فتحعلی شاه به عباس میرزا نوشته است؛ بیش از گذشته آشکار می شود که اندیشه ی تبدیل جنگ با روسیه به جهاد از عباس میرزا و همفکرانش بوده است. شاه در نامه ای که شباهت به اتمام حجت دارد؛خطاب به نایب السلطنه می نویسد:« در هر مورد من قصد و نظر شما را انجام داده ام. شما مصلحت دانستيد آقا سيدمحمد با رؤساي مذهبي به اينجا آورده شوند. بسم الله، آن ها آمده اند. شما به من گفتيد به سلطانيه بيايم. بسم الله، من اينجا هستم. شما پول مي خواستيد... اگر پول بيشتري مي خواهيد، من آورده ام. شما وضع سرحد و احوال امور را مي دانيد. اگر فکر مي کنيد صلح مصلحت مي باشد، صلح نماييد. اگر خواهان جنگ هستيد، آن را شروع کنيد و مسئوليت آن را به گردن بگيريد؛ چون مرا تا اينجا کشانده اي، ديگر بهانه نياور که من همراهي نکرده ام.»19
شاه قاجار هم چنین پس از شکست ایران در دور دوم جنگ ها و نهایی شدن عهدنامه ی ترکمانچای از عباس میرزا می خواهد که « بعد از این در فکر برهم زدن صلح با همسایگان نباشد.»20 با توجه به متون نامه های اخیر تا حد زیادی روشن می شود که نظر برخی مورخان که فتاوای علما را علت درگیر شدن شاه و عباس میرزا در جنگ های مرحله ی دوم با روسیه دانسته اند، مقرون به صحت نمی باشد.21
نکته ی بسیار مهمی که باید به آن توجه کرد، انگیزه ها و محرک هایی ست که علمای اصولی شیعه را در همگامی با قاجارها و صدور فتاوای جهاد در جنگ با روس ها تشویق می کند. آشکار است که علت و انگیزه ی اولیه حفظ حدود و ثغور مملکت شیعه از تعرض کفار روس بوده است. با این همه برخی انگیزه ها و بایسته های فقهی خاص نیز سبب می گردید تا در این مقطع زمانی مجتهدان و علمای اصولی برای تحکیم و نهادینه کردن جایگاه خود در جامعه و دربار انگیزه ای دو چندان برای دخالت در اینگونه امور داشته باشند. طبق باور غالب علمای شیعه اصولی ؛ اگر امام معصوم (ع) غایب باشد و کسب اجازه (استیذان) از ایشان ممکن نباشد« واجب است بر مجتهدین قیام بر این کار]جهاد[؛ واجب است تقدیم افضل مجتهدین یا مأذون از جانب او... واجب است مردم را اطاعت ایشان؛ و هر که مخالفت ایشان کند، مخالفت اما علیه السلام کرده.»22 بهره گيري روحانيون اصولي از ظرفيت اجتهادي، سبب شد که آنان در شرايطي مانند جنگ هاي ايران و روسيه، بنا بر مقتضيات زمانه، اگرچه حق حکومت را از آن نايب امام غايب )عجل الله تعالي فرجه الشريف( از طبقه روحانيون مي دانستند، اما به فتحعلي شاه از جانب خود اجازه اقدام به جهاد براي دفاع از کيان اسلامي بدهند. بر اساس فتوای اکثر قریب به اتفاق علمای مذکور در دوره اول جنگ ها؛ مادامی که سرزمین های مسلمین در اختیار کفار و زنان و مردان مسلمان در دست آن ها گرفتار و اسیر بودند؛ صلح به هیچ عنوان جایز نبود.»23 به این ترتیب عهدنامه ی گلستان از منظر این علما وجهی نداشت و به همین علت هم در برابر خواسته ی عباس میرزا برای صدور فتاوای جهاد با وی همکاری کردند.
نکته ی جالب توجه این که علما و مجتهدین برخلاف دوره ی اول جنگ با روس ها که به صدور فتاوا و نگارش رسایل جهادی بسنده کرده بودند؛ در دوره دوم جنگ ها حضور فعالتری داشته و حتی در معیت سپاه ایران و برای مقابله با روس ها به آذربایجان رهسپار شدند. ریاست این گروه از روحانیون بر عهده سید محمد مجتهد مجاهد بود.24رویدادی که باعث برانگیخته شدن شور مذهبی در میان مردم در بالاترین حد خود گردیده و سبب حضور داوطلبین بسیاری برای نبرد شد.25 پيروزي هاي اولیه قشون ايران خيره کننده بود؛ به گونه اي که بيشتر مناطقي که روس ها از ايران گرفته بودند« به دلاوري سپاه و تحريض مجتهدين دين پناه ضميمه ممالک محروسه شد.»26
ظهور ميرزا محمد اخباري وتجدید فعالیت اخباريگري :
با ظهور وحید بهبهانی و تلاش و مساعی وی شرایط حوزه های علمیه و مراکز تدریس بیش از گذشته به نفع علمای اصولی و شاگردانشان گردید. در واقع شیوه ی اقناع گرایانه ی وحید به همراه سلوک شخصی وی سبب گردید تا بسیاری از طالبان علم به سمت اصولی گری تمایل یابند. وي شاگردان و پيروان مبرّز و نخبه اي داشت كه روش او را به درستي حفظ كردند و فقه شيعي را به سوي تكامل به پيش بردند.27 این در حالی بود که تا قبل از ظهور این نابغه ی اصولی، مكتب اخباري در عالم تشيع گسترش چشمگيري داشت،28
در واقع می توان اوضاع حاکم بر مدارس و مراکز مذهبی روزگار قاجار را نشانه ای از به تمر نشستن آمال و تلاش های وحید بهبهانی و شاگردان برجسته ی وی قلمداد کرد. به عبارت دیگر پیروان و شاگردان وحيد در آغاز حاکمیت خاندان قاجار در طلیعه ی قرن سيزدهم هجری قمری به علت اقتدار علما و علل سياسي و اجتماعي ديگر در بالاترين سطح خود قرار داشت. در واقع نفوذ و اقتدار علمای اصولی شیعه به حدی رسید که شيخ جعفر كاشف الغطاء براي مشروعيت بخشی به حكومت فتحعلي شاه قاجار به هنگام جنگ ايران و روس به وي اذن سلطنت عطا كرد.29برخي از تاريخ نگاران اين دوره از روابط برتر فقها با نظام سلطاني با عنوان « سلطنت مأذون» یاد کرده اند. در واقع فقهایی مانند کاشف الغطاء از منظر نظری تنها حکومت فقها یا کسانی که از جانب آن ها اجازه ی اعمال قدرت سیاسی یافته باشد را در غیاب امام معصوم مشروع می دانستند. اما چنان که در متون عهد قاجار و بویژه در روزگار سلطنت فتحعلیشاه مشخص است کاشف الغطاء شاه را تأیید کرده و اصطلاحا چنان که گفته شد سلطنت امثال وی را به همین سبب سلطنت مأذون می گفتند.
به این ترتیب و در شرایطی که جایگاه علمای اصولی در بالاترین حد به نظر می رسید؛ میرزا محمد اخباری در صحنه ی دینی، اجتماعی و سیاسی ایران و عالم تشیع ظهور کرد. ابو احمد جمال الدین محمد (1232-1178هـ ق) فرزند عبدالنبی بن عبدالصالح نیشابوری استرآبادی فقیه، محدث و از بزرگترین علمای اخباری شیعه در روزگار قاجار به شمار می رود که بعد از توفیق وحید بهبهانی در به انزوا کشاندن اخباریون ظهور کرد. منابع در باب نسب وی نظرات مختلفی را طرح کرده اند.طبق مشهورترین نظرات؛ ميرزا محمد در اكبرآباد يا فرّخ آباد، در سرزمين هند از مادري استرآبادي متولد شد چون پدرش به هند مهاجرت كرده بود در همانجا متولد شد.30جدش عبدالصانع از مردم استرآباد و پدرش عبدالنبي مقيم نيشابور بود كه بعدها به هند مهاجرت كرد. البته مولف قصص العلما وی را از مردم بحرین دانسته است که ظاهرا و با توجه به مطالب گفته شده درست به نظر نمی رسد.31
ميرزا محمد تحصيلات مقدماتي خود را در هندوستان به انجام رسانيد و در حدود بيست سالگي براي گذراندن حج با خانواده راهي حجاز شد.وی در سال 1198هـ ق در ميانه راه حج پدرش را از دست داد. پس از اتمام مناسك، راه عراق را در پيش گرفت و چندي در نجف و سپس در كربلا ماند و سرانجام در كاظمين سكني گزيد. در زمان سکونت در اين شهرها، محضر چند تن از علماي برجسته مانند آقا محمدعلي بهبهاني، ميرزا مهدي شهرستاني و شيخ موسي بحريني را درك كرد و ديري نپاييد كه در علوم معقول و منقول صاحب بصيرت شد. وی در كنار علوم متداول ديني، در علوم غريبه از قبيل طلسمات و نيز نجات و جفر و اعداد مطالعاتي كرد و در بحث و جدل نيز مهارت يافت.32
گروهی از مورخان و تذکره نویسان ضمن آن که فضل و دانش میرزا محمد را ستایش کرده اند وی را در علوم غریبه دارای تبحر دانسته اند. هم چنین در آثار شرح حال نویسان از آثار متعدد مکتوب وی نیز سخن به میان آمده است.33 وي سه پسر و يك دختر داشت. يكي از پسران در كاظمين به همراه پدر به قتل رسيد. تنها دختر وي نیز با حاج ملاهادي سبزواري فيلسوف شهیر روزگار قاجار ازدواج کرد.34
بهرحال عمده ی شهرت میرزا محمد اخباری ظهور وی و آرای قابل تأملش در دورانی ست که علمای اصولی تقریبا عرصه ی رقابت همیشگی با اخباریان را در اختیار گرفته و تصور می شد بی رقیب جدی، فضای مدارس علمیه شیعی و هم چنین نگرش اجتماعی شیعیان معطوف به مجتهدان اصولی است. میرزا محمد در حالی تصمیم به مقابله ی همه جانبه با اصولیان گرفت که در دربار قاجار هم چنان که اشاره گردید توجه و اقبال ویژه ای به مجتهدان اصولی و بویژه شيخ جعفر كاشف الغطاء می شد. به این ترتیب آشکار بود که مبارزه جویی و رویارویی میرزا محمد با اصولیان با واکنش شدید آن ها روبرو شود.
سفر میرزا محمد به ایران و عرضه ی علوم غریبه:
میرزا محمد به سبب دیدگاه افراط گرایانه ی خود به سرعت در عتبات مشهور گردید و از آن جا که در آن روزگار برتری با اصولیان بود مجبور شد تحت فشار مجتهدان اصولی و پیروانشان عتبات را ترک کرده به ایران مهاجرت کند. در واقع دشمنی وی با اکثریت علمای اصولی سبب گردید که شرایط زندگی برای وی در عتبات دشوار شود. در نهایت نیز علمای برجسته ی اصولی حکم به محاربه ی وی داده و او را به تبعید از عراق محکوم کردند که در ادامه ی همین فصل به آن پرداخته خواهد شد. وی در بازگشت به ایران برای مدتی در شهر ری ، اصفهان، خراسان، گیلان، فارس و دیگر مناطق سکونت داشت و در نهایت به تهران نقل مکان کرد. میرزا محمد تلاش کرد تا از حمایت فتحعلی شاه قاجار در مقابله با مخالفانش استفاده نماید. وی در این مسیر تلاش کرد با استفاده از علوم غریبه در دربار پادشاه قاجار کسب اعتبار نموده و خود را عالم و دانشمندی دارای کشف و کرامات روحانی معرفی نماید.35
در برخی منابع روزگار قاجار نیز نشانه هایی از برخی کشف و کرامات وی ذکر گردیده که فارغ از صحت و سقم این مطالب، نشانگر این واقعیت است که میرزا محمد در آن دوران در میان گروهی از عوام و خواص دارای جایگاه و منزلتی بوده و برخی به مراتب روحانی وی اعتقادی عمیق یافته بودند. به عنوان مثال در فارسنامه ناصری و درباب کرامات میرزا محمد در مدت اقامت وی در ایالت فارس آمده است:« مي فرمايد كه من از جماعتي مردمان كهنه سال خورده از اهالي فيروزآباد فارس شنيدم كه در حدود سال هزار و دويست و پانزده و شانزده جناب حاجي ميرزا محمد اخباري نيشابوري در قصبه فيروزآباد توقف داشت و با قامت نماز جمعه و جماعت روز مي گذاشت كه ملخ مصري محصول بيشتر از بلوكات فارس راخورد و ببلوك فيروز آباد هجوم آورد و روزي گذشت و زيان بسيار رسانيد. اهل فيروز آباد از آن جناب در خواست دعايي براي دفع و رفع ملخ نمودند. آن جناب كلمات چندي بر پاره كاغذي نوشت و فرمود اين كاغذ را در ميان صحراي فيروز آباد بر چوب بلندي بسته بر تلي كه تمامت صحرا ديده شود، نصب كنند و به آواز بلند بگويند: محمد نیشابوری گفته است بروید. و چون چنین کردند تمام ملخ ها دفعتا برخاستند مانند ابری از آفتاب سایه انداختند و رفتند و دیگر نیآمدند.»36
هم چنین روایتی دیگر از تقاضای مباهله ی میرزا محمد اخباری از بزرگان مجتهدان تهران در دست است که ظاهرا مجتهدان اصولی حاضر به پذیرش تقاضای میرزا محمد نشده و به نوعی از مباهله با وی خودداری کرده و به عبارتی ترسیده اند.37 طبق گزارش منابع وقتی مجتهدین و بطور مشخص شیخ جعفر کاشف الغطاء؛ میرزا محمد را متهم می کنند که « با این کلمات واهیه امر را بر عوام مشتبه می نمایی و سخنان فاسد خود را در ظاهر زینت می دهی»؛ میرزای اخباری به وی چنین پیشنهاد کرد:« اگرترا با من سخني است فردا صبح در بيرون دروازه به مباهله مي رويم تا محق از مبطل مشخص گردد. پس صبح آن روز هر دو بيرون رفتند و ميرزا محمد زودتر از شيخ حاضر شد و به نماز ايستاد و جمع كثيري به وي اقتدا كردند و چون شيخ ديرتر رسيد و نيز به نماز ايستاد جمعيت همه در عقب شيخ رفتند وبه نماز او ايستادند. پس ميرزا محمد به تعجيل نماز را تمام كرد و بلافاصله به شهر بازگشت و به مباهله نايستاد.»38
ظاهرا قدرت اقناع گری و تسلط میرزا محمد اخباری در فن جدل وی را در مباحثه با رقبا در موضع برتر قرار می داده است. از آخوند ملاصفرعلي لاهيجاني نقل شده كه «علت غلبه وي در مجادلات از اين رو بود كه او جامعيت درعلوم داشت و در مسئله اي كه صحبت مي داشته اگر مي ديده كه عجز دارد خصم را از آن مسئله به تدابير وحيل بيرون مي برده و در علم ديگر وارد مي شده واگر در آن هم مال كار را بر عجز مي ديده باز به علم ديگري و مسئله ديگر منتقل مي شده تا اينكه دشمن را عاجز كند.39
از جمله اقدامات دیگری که وی ظاهرا با توسل به علوم غریبه، ریاضت و طلسمات انجام داد و آن را در شمار کرامات خود به حساب آورده و سبب شهرت مظاعفش گردید؛ واقعه ی قتل سیسیانف- فرمانده مشهور سپاهیان روسیه در جنگ با ایران- بود. به نوشته منابع«]میرزا محمد[ اخباري به فتحعلي شاه وعده داد كه من به چله می نشینم و سر اشپخدر(سيسيانوف) سردار روسي را در عرض چهل روز در تهران حاضر مي كنم؛ مشروط بر اينكه سلوك اجتهاد را منسوخ نمايي و بن و بيخ مجتهدان را قلع و قمع نمايي و مسلك اخباري گري را در ايران رايج گرداني؛ شاه هم شرط وي را پذيرفت.»40 ظاهرا پس از این شرط و پیمان میرزا به حرم شاه عبدالظیم رفته و در حجره ای برای چهل روز معتکف می شود. وی در حالی که نقش صورت مردی را بر دیوار حجره کشیده و وی را « اشپختر» خطاب می کرد ؛ مرتبا اورادی را تکرار می نمود و چنان به نقش بر دیوار خیره شده که چشمانش به شدت سرخ شده بود. وی پس از چهل روز دشنه ای را در سینه ی نقش بر دیوار فرو کرد و مدعی شد که در همین موقع اشپختر کشته شده است. طبق نظر برخی منابع ساعتی بعد سر سیسیانف را به حضور فتحعلی شاه آوردند. هرچند برخی پژوهشگران اساسا در صحت این موضوع تردید کرده اند41، با این همه این رویداد در زمان خود هم در میان موافقان و هم مخالفان میرزا محمد اخباری تأثیرگذار بود.42 از جمله باعث مزید توجه درباریان به وی گردید. در واقع از یک طرف باعث تقویت موضع طرفداران درباری میرزا محمد شد و از طرف دیگر این واقعه ترس و دلهره ای در دل مخالفان وی ایجاد نمود که ممکن است دشمنی با وی به اتفاقات شومی منجر گردد. به همین سبب واقعه ی قتل سیسیانف روسی در آینده ی روابط میرزای اخباری در دربار و بعدها در عتبات تأثیر جدی داشت.
به هر حال تقویت موقعیت میرزا محمد اخباری در دربار فتحعلی شاه قاجار- که تا آنزمان حامی مجتهدان اصولی و دشمن سرسخت صوفیه بشمار می رفت- شگفت انگیز می نمود. درباریان و شاهزادگان علاقه مند به شیوه ی سلوک میرزا محمد بیش از گذشته به وی نزدیک شدند . چنان که برخی از تألیفات میرزای اخباری به خواهش شاهزدگان و امیران دربار قاجار به رشته ی تحریر در آمد. از آن جمله می توان به پاسخ به پرسش های کلامی حاکم همدان اشاره کرد.43 وی هم چنین در سال 1320هـ ق به فرمان نایب السلطنه عباس میرزا (م 1249هـ ق) کتابی تحت عنوان «آیینه عباسی» و یا « امالی عباسی» به رشته ی تحریر در آورد. این کتاب در واقع رساله ای در رد مواضع یهودیان، مسیحیان و مجوسان بود.44
با این همه نزدیکی روابط شاه و درباریان با میرزا محمد اخباری بیش از این ممکن نبود. دلایل بسیاری سبب جلوگیری از این نزدیکی می گردید که با توجه به مطالب پیش گفته ی این فصل قابل پیش بینی و طبیعی به نظر می رسید. وجود فقها و مجتهدان با نفوذ اصولی در تهران و در دربار شاه قاجار دیر یا زود عرصه را برای فقیه اخباری پرشوری مانند میرزا محمد تنگ می کرد. از طرف دیگر القای این باور که ممکن است تبحر میرزای اخباری در علوم غریبه باعث خطراتی برای شاه قاجار گردد؛ ذهن فتحعلی شاه را مشوش ساخته و از ادامه ی حضور میرزا محمد هراسان ساخت. به این ترتیب شاه نیز اینبار از وی حمایت نکرد و وی را یکبار دیگر عازم عتبات عراق کرد.45
تصوف و اخباريگري در اندیشه های میرزا محمد:
تفاوت ماهیت و چیستی جریان های اخباریگری و تصوف چنان واضح و غیر قابل اغماض است که از لحاظ نظری کمتر بحثی در باب احتمال شباهت و نزدیکی این دو طریقه ی فکری و مذهبی قابل طرح می باشد. با این همه تصوف همواره در میان شقوق و فرق مختلف مذهبی و فقهی اسلامی و حتی فلسفی پیروان و علاقه مندانی داشته است. این گروه البته تلاش کرده اند تا راهی برای نزدیکی مذاهب و طریقت های فقهی و فکری خود با تصوف گشوده و آن ها را به هم نزدیک سازند. در باب ماهیت اخباریگری و نگرش خاص اخباریان در تبیین احکام و فقه امامیه در فصول قبل به قدر استطاعت این رساله سخن به میان آمده است. چنان که ذکر آن رفت؛ اخباریگری در نيمه نخست سده يازدهم هجري توسط محمدامين استرآبادي بنيانی تازه و مدون یافته و به عبارت دیگر احیاء گردید.46
چنان که اشاره شد و با توجه به بنیان های اخباریگری و نظریات و آرای بزرگان این فرقه با در نظر گرفتن چيستي جداگانة هر يك از دو جريان صوفي گري و اخباري گري، تمايز آنها روشن و بديهي است؛ چنان که برخي از بزرگ ترین شخصيت هاي اخباري مانند شيخ حرّعاملي و صاحب حدایق و غيره صراحتا از مخالفت با تصوف سخن گفته اند. دو شخصیت نامبرده رسالاتی در مخالفت شیعه ی امامیه با تصوف تحت عنوان «الاثنا عشرّيهًْ في رد علي الصوفی هو نفحات الملكوتیه في رد علی الصوفیه» به رشته ی تحریر درآورده اند.47
از طرف دیگر برخی علما و بزرگان اخباری در صدد آشتی دادن بین مبانی اخباریگری با بنیان های تشیع امامی بوده اند. رویدادی که در میان اصولیان و سایر فرق شیعی نیز بی سابقه نبوده است. از جمله اخباریانی که حتی قبل از احیاء جریان اخباری گری توسط امین استرآبادی، در پی نزدیکی اخباریگری و تصوف برآمد؛ ابن ابي جمهور احسائي است. وی از دانشمندان بنام شيعه در اواخر سده نهم و اوايل سدة دهم هجری ست، که به حكمت و تصوف گرايش داشته است.48
در سالیان پس از امین استرآبادی و در واقع در روزگار اوج و گسترش اخباریگری در عالم تشیع نیز شخصیت های برجسته ای در پی تلفیق باورهای صوفیانه با شیوه ی اخباریون بوده اند. به عنوان مثال فيض كاشاني که در حوزه تبيين احكام فقهي، مسلك اخباري افراطي داشته و در كتاب خود به نام سفينه النجاه روش اجتهاد را كفر دانسته است49؛ يكي از شخصيت هاي بزرگ عرفان نظري در جهان تشيع به شمار مي رود. پژوهشگران وی را از سردمداران بزرگ اخباري گري در جنبش اخباري عصر صفوي دانسته و از علاقه ی وی به تصوف و مواضع تلفيقي وي اظهار شگفتي کرده اند.50
ظاهرا نگاه تلفیقی میرزا محمد اخباری را نیز می بایست در ذیل باورهای اخیر طبقه بندی کرد. با این همه و علی رغم وجود سابقه در تلفیق اخباریگری و تصوف؛ نکته ی قابل تأمل این است که رویکرد هیچ یک از فقها در قبال علمای اخباری/صوفی سابق مانند رویکرد آن ها به شیوه ی تلفیقی میرزا محمد توأم با افراط و سختگیری نبوده است.51 ميرزا محمد اخباری نيشابوري از يك سو به شدت از اخباري گري جانبداري كرده و آثار متعددي در اين موضوع پديد آورده است و از سویي ديگر، گرايش خود به عرفان و تصوف را نشان مي دهد. اين جهت گيري در جانبداري وي از ابن عربي بزرگ ترين شخصيت تصوف نظري آشكار مي شود. میرزا محمد از ابن عربي با تعبیر « اکابر العرفاء» یاد کرده است.52 نکته جالب توجه این که وی تلاش می کند با برخی استدلال ها وی را به تشیع امامیه منتسب نماید.53 وی هم چنین در کتابی تحت عنوان« میزان التمییز فی علم العزیز» شرحی تفصیلی از منازل عشق به میان آورده و سپس به دفاعی تمام عیار از عقیده ی « وحدت وجود» پرداخته است.54
البته با وجود مطالب مذکور باید اذعان کرد که میرزا محمد آثاری نیز در نقد تصوف به رشته ی تحریر درآورده است. این که این قبیل آثار در چه دوره ای از زندگی وی نگاشته شده و در آن روزگار میرزا محمد چه باوری در خصوص تصوف داشته است، احتمالا می تواند توضیحی قانع کننده برای این تناقض اعتقادی میرزا باشد. با این همه برخی از پژوهشگران بر این باورند که نقد نيشابوري نسبت به تصوف را نمي توان به معناي نفي تصوف پنداشت، بلكه مي توان آن را مشابه نگرش بسياري از عارفان و فيلسوفان اشراقي دانست كه در عين پايبندي به جهان شناسي عرفان و تصوف از ميان تفسيرها و قرائت هاي متفاوت از اين معرفت شناسي، به نفي برخي از آن ها پرداخته اند و در تأیید بعضي ديگر مي كوشند. نکته مهم دیگری که در تأیید همدلی میرزا محمد اخباری و صوفیه می توان ذکر کرد؛ علاقه و مواضع جانبدارانه برخي از تذکره نویسان نزدیک به صوفیه درباره ميرزا محمد است . این افراد در بیان شرح حال میرزا محمد ضمن هواداری از باورها؛ ضمن اشاره به واقعه ی قتل میرزا؛ او را شهید خطاب کرده اند.55
علاوه بر آن چه گفته شد؛ مشی اخباریگرایانه ی برخی اقطاب صوفیه و جانبداری ایشان از میرزا محمد، نشانگر احساس نزدیکی و همدلی این دسته از بزرگان صوفیه با میرزای اخباری است. از جمله زین العابدین شیروانی ملقب به « مستعلیشاه» ( م 1253هـ ق) به عنوان یکی از اقطاب صوفیه56، ضمن باور به اندیشه های اخباری از شیوه ی تلفیقی میرزا محمد دفاع کرده است.57 هم چنین به نوشته ی منابع میرزا محمد اخباری با مشایخ صوفیه همدان مانند صدر الدین دزفولی و میرزا محمد رضا همدانی ملقب به کوثر مراوده داشته است.58
سیر تحول رابطه میرزا محمد اخباری با اصولیان :
علی رغم وجود مطالب و شواهد بسیاری که روابط فوق العاده خصمانه ی میرزا محمد اخباری و علمای اصولی را تأیید می کند؛ با این همه باید اذعان داشت که بر اساس گزارش متون تاریخی و هم چنین نوشته های باقی مانده از میرزا محمد می توان به این نتیجه رسید که روابط وی با علمای اصولی از آغاز ملتهب و همراه با افراط در طعن و دشمنی نبوده و به تدریج هر دو طرف به سمت تقابل بی حد و مرز سوق یافته اند. در واقع در آغاز ظهور میرزای اخباری وی در کتب خود از علمای برجسته ی اصولی به نیکی نیز یاد می کرده است. به عنوان نمونه وی در کتاب « رجال» خود و در معرفی علّامه بحرالعلوم- شاگرد برجسته و جانشين وحيد بهبهاني – وی را يك« فقيه مدقّق، ثقه، ورع و نادره ی عصر خود » توصیف مي كند كه «عدالت و فقاهتش مورد اتفّاق همه عالمان شيعه است.»59 وی هم چنین مقام علمی دیگر روحانیان اصولی شیعه؛ ميرزا محمد مهدي شهرستان - شاگرد برجسته و مورد عنايت وحيد بهبهاني - و هم چنین آقا محمدعلي كرمانشاهي - فرزند و شاگرد وحيد بهبهانی- را نیز ستایش کرده و از آن ها به نیکی یاد کرده است.60
با این همه میرزا محمد یا به دلیل تغییر تفکرات و یا جاه طلبی های شخصی و یا بایسته های سیاسی در رویکرد خود تغییر روش داده و در ادامه روشی خصمانه و اهانت آمیز در خصوص مجتهدان در پیش می گیرد. تاریخ دقیقی برای شروع تقابل قطعی میرزا محمد اخباری با علمای اصولی و مجتهدین شیعه وجود ندارد. اما برخی احکام صادره از سوی مجتهدین علیه وی، نشانگر قدمت این دشمنی ها است. به عنوان مثال آقا محمد علی کرمانشاهی (م 1216هـ ق) - در روزگاری که هنوز میرزا محمد در عتبات حضور داشت و وقایع مربوط به جنگ های ایران و روس و قتل سیسیانف پیش نیآمده بود- تصمیم به اخراج میرزا محمد از عتبات را داشته است. وی به همراه آقا سید علی مجتهد- مولف کتاب الریاض- در نامه ای خطاب به شیخ جعفر کاشف الغطا؛ ضمن شرح مصایب و مشکلاتی که از اقدامات میرزا محمد بوجود آمده است، به سبب کسب تکلیف می نویسند:« چه می گویی در مورد کسی که در دین بدعت گذارد و تلاش در اتلاف شریعت سید المرسلین نموده و به فساد در روی زمین بپردازد و با اولیای الهی محاربه نماید؟» در واقع در پاسخ به این نامه است که شیخ بزرگ – جعفر کاشف الغطاء- با توجه به احکام اسلامی در باب محاربه؛ میرزا محمد را به تبعید محکوم می کند.61 در واقع متهم و محکوم شدن میرزا محمد اخباری به محاربه راه را برای فتاوای بعدی که منجر به قتل وی خواهد گردید هموار می کند.
بدیهی ست که صدور چنین احکامی میرزا محمد را در اتخاذ تقابل های افراطی مصمم تر می کرد. وی در این تقابل افراطی نه تنها علمای هم روزگار خود را بی نصیب نمی گذارد؛ بلکه استاد و زعیم درگذشته ی آن ها وحید بهبهانی را نیز مورد تاخت و تاز تهمت های فراوان قرار می دهد. میرزا محمد ضمن زیر سوال بردن توان علمی بهبهانی، وی را گاه از خوارج و « نهروانی» می نامد و گاه به وی لقب « بهتانی» می دهد. به این ترتیب میرزا محمد اخباری بزرگترین علمای اصولی را با اتهام های مختلف خطاب قرار داده و به آن ها القابی ناشایست منتسب می کند. میرزا ابوالقاسم قمی و گروه شاگردان و مریدانش را « قاسمه» می نامد و مجتهد دیگری به نام سید علی و یارانش را « ازارقه» لقب می دهد. وی مجتهد برجسته ی دیگری موسوم به سید محسن کاظمی را متهم به حلال دانستن برخی از گناهان می کند؛ اما ظاهرا بزرگترین دشمنی ها را در خصوص شیخ جعفر کاشف الغطاء به کار می گیرد. به گزارش اعتمادالسلطنه؛ وی « به علمای عهد خاقان مغفور فتحعلی شاه قاجار توهینات می آورد لاسیما با فقیه اجل شیخ جعفر نجفی صاحب کشف الغطاء – رضی الله عنه- مکاتبات ناسزاوار دارد.»62 شيخ جعفر كاشف الغطاء را اموي مي خواند و فقيه مروانيان خطاب مي كرد. روز درگذشت كاشف الغطاء را عيد قرار داده و اظهار سرور مي كرد و در بالاي منبر، آيات قرآني پيرامون فرجام كافران و ستمگران را براي درگذشت وي به كار مي برد. روابط او با دو تن از مراجع اصفهان يعني حاجي كلباسي و سيد شفتي تيره بود. هواداران میرزا محمد لعن بر علما را بر روي ديوارها مي نوشتند و علماي اصفهان را لعن مي كردند. او به تقابل با سید دلدار علي نقوي نيز پرداخت. سید دلدار رهبری و زعامت شیعیان هند را بر عهده داشت و در کتب رجال شیعی از وی با القابی مانند « خاتم المجتهدین» و «آیت الله العظمی فی الاولین و الآخرین» یاد شده است.63
البته باید به این نکته نیز توجه داشت که برخی از منتقدان میرزا محمد اخباری، حتی گرایش وی به اخباریگری را به چالش کشیده و آن را نه از باور قلبی میرزا که به سبب استفاده ی ابزاری از آن دانسته اند. اسدالله شهرخواستی از جمله ی این منتقدان است که در کتابی تحت عنوان « کاشف الاسرار » یا « رشک بهشت» که در سال 1227هـ ق و همزمان با حیات میرزا محمد اخباری نگاشته است؛ به نقد آرای این عالم اخباری/صوفی پرداخته است. به باور این نویسنده؛ دفاع میرزا محمد از اخباریگری پوششی بیش نیست و وی یک صوفی بی اعتقاد و چند چهره است که در پی ضربه زدن به فقهای اصولی و درهم شکستن اقتدار آن هاست. وی در انتقاد از میرزای اخباری می نویسد: « حاج میرزا محمد اخباري در مملكت ايران مدعي بود كه من از خواص شيعيانم و با وجود اينكه در باطن اخباريين را لعن مي كند و در ظاهر ايشان را سپر الحاد خويش كرده و در مملكت ايران رساله رد بر مذاهب حقّه ی مجتهدين عظام تصنيف و تأليف كرده، آن رساله را ميزان التمييز نام نهاده. بعضي از فقرات آن رساله را درين كتاب خواهم نوشت كه مسلمانان را از كفر آن گمراه مطلّع و آگاه كنم و چون از مملكت ايران بحسب الامر خاقان ملايك پاسبان ايران - فتحعلي شاه - خلدالله ملكه او را راندند در مملكت روم - قلمرو عثماني و شهر بغداد – رفت و رساله ی رد بر مذهب امامیه نوشته است... میرزا محمد اخباري بخشي از اين كتاب ضد شيعه را براي برخي از مشايخ صوفيه غرب ايران فرستاد كه اگر مصلحت شد آن را ميان عوام و خواص پخش كنند والّا تا وقت مقتضي و مناسب پنهان دارند تا آن زمان نشر کنند.»64 به باور این نویسنده در کتاب میرزا محمد مطالبی در تأیید مواضع سلفیان افراطی و در مخالفت با آرای شیعیان وجود داشته است که از آن جمله می توان به مخالفت با عزاداری امام حسین(ع) و حتی دفاع از معاویه و موضوع جنجال برانگیز عدم جواز لعن یزید اشاره کرد.65
برخی نوشته ی های عالمان برجسته ی شیعی نیز نظرات فوق را تا حدود زیادی تأیید می کند. به عنوان مثال شيخ جعفر كاشف الغطاء خطاب به میرزا محمد اخباری و با اشاره به حضور وی در بغداد و نزدیکی موقتی اش به حاکمان سنی آن شهر مي نويسد:«كارهايي مي كني كه كوه را از جاي تكان مي دهد. تبديل و تحريف اخبار و اين كه مدتي به حاكمان بغداد پناه برده بودي تا تشيع را خراب كنند، اما حتّي آنان نيز قبول نكرده از تو اعراض كرده و از كشور اخراجت كردند و دروغ هاي تو را نپذيرفتند.»66
خوانساري نیز در انتقادی شدید از ميرزامحمد؛ وی را داراي كردارهاي زشت و باورهاي كفرآور فاسد توصيف مي كند.67 هم چنین محمدحسين كاشف الغطاء در ریشه یابی علل رفتارهای میرزا محمد می نویسد: « ميرزامحمد در هند به دنيا آمده و از فيلسوفان كهن الحادي كيش هندو تأثير پذيرفته و به ظاهر مسلمان، اما در باطن كافر بود. او صوفی مسلك و معتقد به تناسخ و حلول بود و انديشه هاي مشابه و عقيده اي فاسد داشت.»68
نکته جالب توجه این که شهرخواستی در ادامه ی انتقادات خود، میرزا محمد را بطور تلویحی با فرنگیان مرتبط دانسته و با طعن به باورهای صوفیانه ی وی می نویسد:« وی خود ترک مصاحبت مشتاقان بزم وصال کرده و هرزگردی شعار فرموده، اکنون از قرار طرق اخبار مختلفه، به مملکت فرنگ تشریف بردند تا در آن مملکت مذهب خویش را کامل فرمایند.»69
با توجه به حجم اتهامات و دایره ی وسیع مطالب ضد شیعی و حتی بعضا ضد اسلامی که به میرزا محمد اخباری نسبت داده شده است، می توان به این نتیجه ی احتمالی رسید که ممکن است برخی از این اتهامات تحت تأثیر شرایط زمانی و در پی بالا گرفتن درگیری های کلامی در میان اصولیان و میرزا محمد اخباری پدید آمده باشند و چندان با واقعیت هم خوانی نداشته باشد ؛ زیرا نویسندگان متون مذکور بعضا دلیل قانع کننده ای برای تضمین صحت ادعای بزرگی که علیه میرزا طرح کرده اند؛ ارایه نمی کنند. به هرحال هیچ بعید نیست که هم میرزا محمد اخباری و هم مخالفان اصولی وی در گرماگرم تقابل ها از مرزهای انصاف خارج شده و مطالب ناصحیح به یکدیگر نسبت داده باشند.
فتوای قتل میرزا محمد اخباری:
در نهایت تقابل دایمی و افراطی میرزا محمد با اصولیان و هوادارانش باعث گردید که موضوع اختلاف از مناظره های نظری در گذرد و در نهایت تکفیر میرزا محمد و فتوای قتل وی از سوی مجتهدان اصولی منجر شود. در فصول قبل از روابط و تقابل های پر نشیب و فراز علمای اصولی و اخباری سخن به میان آمد. در ادوار مختلف اصولی ها و یا اخباری ها قدرت و نفوذ خود را در مراکز دینی، دربار و حتی اجتماع شیعیان گسترش و بسط داده و این حالت سیال و جابجایی قدرت در بین آن ها تا عصر قاجار ادامه پیدا کرده بود. چنان که در فصل قبل ذکر آن رفت با فروپاشی دولت صفویه، اساسا از میزان نفوذ علمای شیعه کاسته شد. افغان ها، افشاریان و زندیان هر کدام به علل متفاوت هرگز قدرت و نفوذی را که علمای شیعه در روزگار صفوی از آن برخوردار بودند را اعاده نکرده بودند. این همه و ناملایمات ناشی از این رویداد باعث دوری تدریجی غالب علمای اصولی و اخباری از امور سیاسی و دربار سلطنتی گردیده و باعث مهاجرت بزرگان علما به عتبات و رونق گرفتن بساط بحث و مناظره بین طرفین اصولی و اخباری در عراق شده بود. چنان که گفته شد وجه بارز این دوره نگاه تعامل جویانه و هم زیستی مسالمت آمیز بزرگان اصولی و اخباری در عتبات بود. حضور شیخ بحرانی – به عنوان بزرگ و زعیم اخباری ها در مجالس درس وحید بهبهانی - و هم چنین نماز گذاردن وحید بر جنازه ی بحرانی از مناسبات دوستانه و مصلحت جویانه آن ها حکایت می کرد.70
علاوه بر این ها ملّا احمد نراقي از فقهاي بزرگ اصولي با وجود نقد گسترده ی اعتقادات اخباريان71 نمازگزاردن پشت سر علمای اخباري را با قيد اوصافي جايز مي دانست.72 هم چنین شيخ جعفر كاشف الغطاء؛ علی رغم پایداری و تعصبی که در جدال با اخباریان داشت در کتابی که برای تبیین حقیقت مذاهب اخباری و اصولی تحت عنوان «رسالهًْ الحقّ المبين في تصويب المجتهدين و تخطئهًْ جهال الاخباريين» خطاب به فرزند خویش نوشت بر این اصل مهم تأکید کرده و می نویسد: « عقاید دو گروه در اصول دين مثل هم است و درباره روايات مربوط به فروع دين، مرجع همه آنان روايات برجای مانده از امامان معصوم (ع) است. پس مجتهد، اخباري است و اخباري، مجتهد است و فضلاي طرفين از رستگاران اند و طعنه زنندگان از هلاك شوندگانند.»73همچنين ميرزاي قمي- دیگر عالم برجسته ی اصولی- در این باب مي نويسد:« گفتارهايي كه در ميان اصولي و اخباري و مجتهد و غيرمجتهد است، نقلي به دين و ملّت و كفر و اسلام ندارد.»74 این شواهد بیانگر این واقعیت است که لااقل تکفیر میرزا محمد اخباری از دیدگاه نظری و به عنوان یک روحانی اخباری وجهی نداشته و علل این رویداد و در نهایت قتل میرزا را باید در جای دیگری جستجو کرد.
سيدعبدالله حسيني اصفهاني گزارش نسبتا جامعي را درباره رویدادهای منجر به صدور فتواي قتل میرزا محمد به دست فقها و كشته شدن وی ارایه کرده است. وی در این باب می نویسد:« ميرزا محمد در منابر و محافل كاظمين، شيخ مرحوم (كاشف الغطاي كبير) را سب و لعن مي كرد. سيد محمد مجاهد (م. 1242هـ ق) او را از اين كار نهي فرمود؛ اما وي نه فقط نپذيرفت، بلكه اسباب آزار وي را نيز فراهم كرد. آقا سيد محمد نزد شيخ موسي( پسر شيخ جعفر كه پس از پدرش سرآمد فقها بود) رفت و وي را در جريان كار قرار داد. شيخ موسي بي درنگ با گروهي از مردم نجف با جلال و شوكت وارد كاظمين شد و در آنجا انجمني از علما همانند سيدعبدالله شبر، شيخ اسدالله و آقا سيد محمد مجاهد تشكيل دادند و از شيخ موسي استسفا کردند که درباره میرزا محمد اخباری چه می فمایید که پیوسته به سب علما می پردازد؟ در پاسخ نوشت: قتل او واجب است و هرکه در قتل او شریک شود من ضامن هستم بر او بهشت را. این حکم را علمای دیگر امضا کردند و به دست یکی از گماشتگان آقا سيدعبدالله شبر دادند تا بر مردم عوام قرائت كردند. چون داود پاشا اين فتوا را شنيد، او هم كمك كرد و عوام را شورانيد. جماعتي كه از نجف و بغداد آمده بودند، با عوام و اشرار كاظمين همدست شدند و اجتماعي غريب بر پا شد و او را به قتل رساندند.»75 برخی منابع بر این باورند که « شانزده نفر از اهالي نجف با پيشگامي يكي از بزرگان بيوت نجف را عامل قتل وي نام مي برد كه به قصد قربت به اين كار مباشرت كردند.»76 شیخ آغا بزرگ تهرانی نیز علت صدور فتوای قتل میرزا محمد را نگارش یک رساله دانسته و می نویسد:« میرزا محمد اخباری به خاطر نگارش کتاب السلم المرونق فیمن تکفر و تزندق در 1232هـ ق در کاظمین کشته شد.»77
از طرف دیگر برخی اسناد تاریخی نشانگر دخالت برخی از حاکمان و یا صاحب منصبان ترک بغداد در قتل میرزا محمد اخباری است. میرزا محمد به محض ورود به عراق سعی کرد با نفوذ در ساختار قدرت، حاکمان دست نشانده ی دولت عثمانی در بغداد را با خود همراه کرده و به این ترتیب در برابر اکثریت مجتهدان عتبات از قدرت و نفوذ برخوردار شود. بنظر می رسد داود پاشا- یکی از مدعیان قدرت در بغداد- به علت ترس از گرفتاری در طلسمات و نیرنجات میرزای اخباری در قتل وی همکاری کرده باشد.78 طبق این نظر داود پاشا كه در پي بهانه ای برای مقابله با میرزا بود وقتی از عزم جدی بزرگان شیعه با خبر شد، «عوام را شورانيد و مردمي كه از نجف و بغداد آمده بودند با عوام و اشرار كاظمين همدست شده و همه گفتند حاجي ميرزا محمد كافري است عنود و ملحدي مردود، و چنانكه در تاريخ قاجاريه فرموده در شب آن روز خود وي خبر از قتل خود داد و درخانه نشسته از اين واقعه برحسب ظاهر بي اطلاع بود و گفت تا كشتن من ساعتي نمانده، پس مردم غوغائي، به خانه وي ريخته و او را پاره پاره نموده و ريسماني بر پايش بسته و او را در كوچه و بازار كشيدند و نزديك غروب در بيرون دروازه كاظمين نزديك قهوه خانه اي دفن كردند.(1232هـ ق)79
منابع:
1. آقا بزرگ طهرانی، محمد حسن(1355هـق)، الذریعه الی تصانیف الشیعه، نجف، مطبعه الغری.
2. اسچربانوف، (1353)، « مقدمات جنگ دوم ایران و روسیه»، مجله بررسی های تاریخی، شماره51.
3. اعتضادالسلطنه، علیقلی میرزا(1370)، اکسیرالتواریخ، به اهتمام جمشید کیانفر، تهران، ویسمن.
4. اعتمادالسلطنه، محمد حسن خان(1355)، مطلع الشمس، ویرایش محمد مقدم و مصطفی انصاری، تهران، امیرکبیر.
5. اعتمادالسلطنه، محمد حسن خان(1367) تاریخ منتظم ناصری، تصحیح محمد اسماعیل رضوانی، تهران، دنیای کتاب.
6. الگار، حامد(1369)، دین و دولت در ایران ، نقش علما در دوره قاجار، ترجمه ابوالقاسم سری، تهران، انتشارات توس.
7. افندی تبریزی، عبدالله بن عیسی بیگ(1401هـ ق)، ریاض العلماء و حیاض الفضلاء، محقق احمد حسینی اشکوری، به اهتمام محمود مرعشی، قم، کتابخانه آیت الله مرعشی نجفی.
8. ایزدهی، سید سجاد(1386)، اندیشه سیاسی ملا احمد نراقی، قم، بوستان کتاب.
9. بجنوردی، سهام الدوله(1374)، سفرنامه های سهام الدوله بجنوردی، به کوشش قدرت الله روشنی زعفرانلو، تهران، علمی و فرهنگی.
10. بحرالعلوم طباطبایی، سید محمد مهدی(1385/1965م)، رجال السید بحرالعلوم، تحقیق و تعلیق محمد صادق بحرالعلوم و حسین بحرالعلوم، نجف، مطبعه الاداب.
11. براون،ادوارد،(1384)، تاریخ ادبیات ایران از آغاز عهد صفویه تا زمان حاضر، ترجمه رشید یاسیمی، تهران، آثار برگزیده جاویدان.
12. بهبهانی،محمد علی(1412هـ ق)، خیراتیه، به تحقیق سید مهدی روحانی، قم، انصاریان.
13. تیموری، ابراهیم (1384)، دو سال آخر ؛ یادداشت های روزانه سر جان کمبل نماینده انگلیس در دربار ایران سال های 1834-1833، تهران، دانشگاه تهران.
14. جعفری لنگرودی، محمد جعفر(1370)، مکتب های حقوقی در حقوق اسلام، تهران، گنج دانش.
15. جهانگیر میرزا (1384)، تاریخ نو، به سعی و اهتمام عباس اقبال آشتیانی، تهران، انتشارات علم.
16. جهانگیری، محسن(1367)، محی الدین عربی ؛ چهره برجسته عرفان اسلامی، تهران، انتشارات دانشگاه تهران.
17. حایری، عبدالهادی(1378)، نخستین رویارویی های اندیشه گران ایرانی با دو رویه تمدن بورژوازی غرب ، تهران، امیرکبیر.
18. حر عاملی، محمد بن حسن(1400هـ ق)، الاثناعشریه، تحقیق شیخ محمد درودی تفرشی و سید مهدی حسینی الازوردی، قم، دارالکتب العلمیه.
19. حرزالدین، محمد (1405)، معارف الرجال فی تراجم العلماء والادباء، تعلیق محمد حسین حرزالدین، قم، انتشارات کتابخانه آیت الله مرعشی نجفی.
20. حسینی فسایی، میرزا حسن(1367)، فارسنامه ناصری، تصحیح منصور رستگار فسایی، تهران، امیر کبیر.
21. خاوری، میرزا فضل الله شیرازی (1380)، تاريخ ذوالقرنين ، تصحيح و تحقيق ناصر افشارفر، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، سازمان چاپ و انتشارات كتابخانه موزه و مركز اسناد مجلس شوراي اسلامي.
22. خضری، احمد رضا و ملکی، نعیمه (1395)، « واكاوي انديشه هاي اعتقادي ميرزامحمد اخباري از ديدگاه ميرزا اسداللّه شهرخواستي مازندراني» ، مجله مطالعات تاریخ اسلام، سال هشتم، شماره 31.
23. خورموجی، محمد جعفر(1363)، حقایق الاخبار ناصری، به کوشش حسین خدیو جم، تهران نشر نی.
24. رجبی، محمد حسن(1382)، علمای مجاهد، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی.
25. رجبی، محمد حسن؛ پور امید، فاطمه(1384)، مکتوبات و بیانات سیاسی و اجتماعی علمای شیعه، تهران، نشر نی.
26. زرگری نژاد، غلامحسین(1379)، « بررسی احکام الجهاد و اسباب الرشاد( نخستین اثر تکوین ادبیات جهادی تاریخ معاصر ایران)»، مجله دانشکده ادبیات دانشگاه تهران، شماره155.
27. زرگری نژاد، غلامحسین(1390)، «موافقت نامه گلستان، قرارداد متارکه ی جنگ یا عهد نامه قطعی(؟!)»، مطالعات تاریخ اسلام، سال سوم، شماره، 8
28. زرین کوب، عبدالحسین(1369)، دنباله جستجو در تصوف ایران، تهران، امیرکبیر.
29. سپهر، محمد تقی لسان الملک (1377)،ناسخ التواریخ(تاریخ قاجاریه)، به اهتمام جمشید کیانفر، تهران، اساطیر.
30. سهیلی خوانساری، احمد(1355)، «شاه درویش»، مجله گوهر، شماره46.
31. شوشتری،عبداللطیف(1363)، تحفه العالم و ذیل تحفه، به اهتمام ص. موحد، تهران، طهوری.
32. شیروانی، زین العابدین(1348)، حدایق السیاحه، تهران، مهرآیین.
33. طباطبایی فر، سید محسن(1384)، نظام سلطانی از دیدگاه اندیشه سیاسی شیعه( دوره صفویه و قاجاریه)، تهران، نشر نی.
34. علوی شیرازی، میرزا محمد هادی (1363)، دلیل السفرا؛ سفرنامه ی میرزا ابوالحسن خان شیرازی(ایلچی) به روسیه، به کوشش محمد گلبن، تهران، دنیای کتاب.
35. فیض کاشانی، ملا محسن(1369)، سفینه النجاه، ترجمه محمدرضا تفرشی، قم، موسسه تحقیقات و نشر معارف اسلامی.
36. قائم مقام فراهانی، میرزا ابوالقاسم(1337)، منشآت قائم مقام، به اهتمام جهانگیر قائم مقامی، تهران، کتابخانه ابن سینا.
37. قائم مقام فراهانی، میرزا ابوالقاسم(2537)نامه های پراکنده قائم مقام فراهانی، به کوشش جهانگیر قائم مقامی، تهران، بنیاد فرهنگ ایران.
38. قائم مقام فراهانی، میرزا عیسی(1380)، احکام الجهاد و اسباب الرشاد، به کوشش غلامحسین زرگری نژاد، تهران، بقعه.
39. قائم مقام فراهانی، میرزا عیسی(بی تا)، جهادیه، با مقدمه میرزا ابوالقاسم قائم مقام فراهانی، به اهتمام جهانگیر قایم مقامی، تهران، فرهنگ ایران زمین.
40. قمی ، عباس(1387)، فواید الرضویه فی احوال علماء المذهب الجعفریه؛ سرگذشت عالمان شیعه، قم، بوستان کتاب.
41. کاشف الغطاء، شیخ جعفر(1391)، دو رساله « المسایل و الاجوبه» و « کشف الغطاء عن معایب میرزا محمد عدو العلماء»، تصحیح و تحقیق رسول جعفریان، تهران، نشر کتابخانه و مرکز اسناد مجلس شورای اسلامی.
42. کاشف الغطاء، شیخ جعفر(1422هـ ق)، کشف الغطاء عن مبهمات شریعه الغرا، قم، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی، بوستان کتاب.
43. کاشف الغطاء، محمد حسین(1418هـ ق)، العبقات المنبریه فی الطبقات الجعفریه، تحقیق جوده القزوینی، بیروت، بیسان، للنشر و التوزیع.
44. گریبایدوف، الکساندر(2536)، نامه های الکساندر گربایدوف، ترجمه رضا فرزانه، اصفهان، انتشارات ثقفی.
45. مالکوم،جان (1362)، تاریخ ایران، ترجمه اسماعیل حیرت، تهران، فرهنگسرا- یساولی.
46. محقق قمی، میرزا ابوالقاسم(1364)، قم نامه ، سید حسن مدرسی طباطبایی، قم، انتشارات کتابخانه عمومی آیت الله مرعشی نجفی.
47. مدرس، میرزا محمد علی (1392)، ریحانه الادب فی تراجم المعروفین با کنیه و اللقب، قم، کتابخانه عمومی آیت الله مرعشی نجفی.
48. مدرسی طباطبایی، سید حسن(1362)، زمین در فقه اسلامی، تهران، دفتر نشر اسلامی.
49. مستوفی انصاری، میرزا مسعود(1349)،تاریخ زندگانی عباس میرزا نایب السلطنه، به کوشش محمد گلبن، تهران، مستوفی.
50. مفتون دنبلی، عبدالرزاق (1369)، مآثرالسلطانیه، تهران، انتشارات علمی.
51. موسوی خوانساری، میرزا محمد باقر(1390)، روضات الجنات في احوال العلماء و السادات، تحقیق اسدالله اسماعیلیان، قم، انتشارات اسماعیلیان.
52. مهدوی، سید مصلح الدین(1367)، بیان سبل الهدایه فی ذکر اعقاب صاحب الهدایه یا تاریخ علمی و اجتماعی اصفهان در دو قرن اخیر، قم، دار الذخایر.
53. نایب شیرازی،محمد معصوم(معصوم علیشاه) (1345)، طرایق الحقایق، تصحیح محمد جعفر محجوب، تهران، انتشارات علمی.
54. نجمی، ناصر(1374)، عباس میرزا، تهران، انتشارات علمی.
55. نراقی، ملا احمد(1390)، معراج السعاده، به کوشش مجید جلینی و نیلوفر قلی پور، تهران، جمهوری.
56. نفیسی، سعید(1361)، تاریخ سیاسی اجتماعی ایران در دوره قاجار، تهران، بنیاد.
57. واتسن، رابرت گرانت(1363)، تاریخ قاجار، ترجمه عباسقلی آذری، تهران، کتابخانه ابن سینا.
58. هدایت، رضاقلی خان(1373)، فهرس التواریخ، تصحیح عبدالحسین نوایی و میر هاشم محدث، تهران، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی.
59. هدایت، رضاقلی خان(1380)، تاریخ روضه الصفای ناصری، به کوشش جمشید کیانفر، تهران، انتشارات اساطیر.
60. همایونی، مسعود(1358)، تاریخ سلسله های طریقت نعمت اللهیه درایران، تهران، مکتب عرفان ایرانی.
نسخ خطی:
61. شهرخواستی مازندرانی، اسدالله بن غفار(بی تا)، رشک بهشت (کاشف الاسرار)، نسخه ی خطی، کتابخانه آستانه ی حضرت معصومه، شماره 253.
62. کاشف الغطاء، شیخ جعفر(بی تا)، رسالهْ الحقّ المبين في تصويب المجتهدين و تخطئهْ جهال الاخباريين، نسخه ی خطی، تهران، کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران.
[1] . الگار، حامد(1369)، دین و دولت در ایران ، نقش علما در دوره قاجار، ترجمه ابوالقاسم سری، تهران، انتشارات توس، ص60
[2] . زرگری نژاد، غلامحسین(1379)، « بررسی احکام الجهاد و اسباب الرشاد( نخستین اثر تکوین ادبیات جهادی تاریخ معاصر ایران)»، مجله دانشکده ادبیات دانشگاه تهران، شماره 155، صص80-378
[3] . قایم مقام فراهانی، میرزا عیسی(1380)، احکام الجهاد و اسباب الرشاد، به کوشش غلامحسین زرگری نژاد، تهران، بقعه، ص76
[4] 1. مفتون دنبلی، عبدالرزاق (1369)، مآثرالسلطانیه، تهران، انتشارات علمی، ص146
[5] . سپهر، محمد تقی لسان الملک (1377)،ناسخ التواریخ(تاریخ قاجاریه)، به اهتمام جمشید کیانفر، تهران، اساطیر، ج1، ص184
[6] . حایری، عبدالهادی(1378)، نخستین رویارویی های اندیشه گران ایرانی با دو رویه تمدن بورژوازی غرب ، تهران، امیرکبیر، ص378
[7] . زرگری نژاد، ص382
[8] . قایم مقام فراهانی ،ص81
[9] . همان ، ص83
[10] . زرگری نژاد، ص395
[11] . همان، ص396
[12] . علوی شیرازی، میرزا محمد هادی (1363)، دلیل السفرا؛ سفرنامه ی میرزا ابوالحسن خان شیرازی(ایلچی) به روسیه، به کوشش محمد گلبن، تهران، دنیای کتاب، ص252؛ نفیسی، سعید(1361)، تاریخ سیاسی اجتماعی ایران در دوره قاجار، تهران، بنیاد، ج2، ص80؛ تیموری، ابراهیم (1384)، دو سال آخر ؛ یادداشت های روزانه سر جان کمبل نماینده انگلیس در دربار ایران سال های 1834-1833، تهران، دانشگاه تهران، ج2،ص1097)
[13] .زرگری نژاد، غلامحسین(1390)، «موافقت نامه گلستان، قرارداد متارکه ی جنگ یا عهد نامه قطعی(؟!)»، مطالعات تاریخ اسلام، سال سوم، شماره، 8، ص89
[14] . علوی شیرازی، ص189و265
[15] . هدایت، رضاقلی خان(1380)، تاریخ روضه الصفای ناصری، به کوشش جمشید کیانفر، تهران، اساطیر، ج9،ص7707
[16] . قایم مقام فراهانی، میرزا ابوالقاسم(2537)نامه های پراکنده قایم مقام فراهانی، به کوشش جهانگیر قایم مقامی، تهران، بنیاد فرهنگ ایران، صص5-71؛ هدایت، ج9، ص4-7820؛ اسچربانوف، (1353)، « مقدمات جنگ دوم ایران و روسیه»، مجله بررسی های تاریخی، شماره 51، ص73
[17] . اسچرباتوف، ص54؛ نفیسی، ج2،ص6
[18] .قایم مقام فراهانی، میرزا ابوالقاسم، نامه های پراکنده قایم مقام فراهانی، صص1-50
[19] .تیموری، ج2،ص1103
[20] .قایم مقام فراهانی، میرزا ابوالقاسم(1337)، منشآت قایم مقام، به اهتمام جهانگیر قایم مقامی، تهران، کتابخانه ابن سینا، ص114
[21] . اعتضادالسلطنه، ص373؛ مستوفی انصاری، ص38؛ جهانگیر میرزا (1384)، تاریخ نو، به سعی و اهتمام عباس اقبال آشتیانی، تهران، علم، صص30-29 ؛ گریبایدوف، الکساندر(2536)، نامه های الکساندر گربایدوف، ترجمه رضا فرزانه، اصفهان، انتشارات ثقفی، ص71 ؛ نجمی، ناصر(1374)، عباس میرزا، تهران، انتشارات علمی، صص5-384 ؛ خورموجی، محمد جعفر (1363)، حقایق الاخبار ناصری، به کوشش حسین خدیو جم، تهران، نشر نی، ص18؛ بجنوردی، سهام الدوله(1374)، سفرنامه های سهام الدوله بجنوردی، به کوشش قدرت الله روشنی زعفرانلو، تهران، علمی و فرهنگی، ص159
[22] .رجبی، محمد حسن؛ پور امید، فاطمه(1384)، مکتوبات و بیانات سیاسی و اجتماعی علمای شیعه، تهران، نشر نی، ج1، صص7-36
[23] . قایم مقام فراهانی، میرزا عیسی(بی تا)، جهادیه، با مقدمه میرزا ابوالقاسم قایم مقام فراهانی، به اهتمام جهانگیر قایم مقامی، تهران، فرهنگ ایران زمین، ص73
[24] . سپهر، ج1،ص 366؛ جهانگیر میرزا، ص34
[25] . واتسن، رابرت گرانت(1363)، تاریخ قاجار، ترجمه عباسقلی آذری، تهران، کتابخانه ابن سینا، ص129؛ فسایی، ج1،ص 729
[26] . فسایی، ج1،ص730
[27] . مدرسی طباطبایی، سید حسن(1362)، زمین در فقه اسلامی، تهران، دفتر نشر اسلامی، ج1،ص 72
[28] . گرجی، تاریخ فقه و فقها، ص238
[29] . کاشف الغطاء، شیخ جعفر(1422هـ ق)، کشف الغطاء عن مبهمات شریعه الغرا، قم، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی، بوستان کتاب، ج1،ص 333
[30] . طباطبایی فر، سید محسن(1384)، نظام سلطانی از دیدگاه اندیشه سیاسی شیعه( دوره صفویه و قاجاریه)، تهران، نشر نی، ص175
[31] . تنکابنی، ص177
[32] . معلم حبیب آبادی، ج3،ص928
[33] . مدرس، میرزا محمد علی (1392)، ریحانه الادب فی تراجم المعروفین با کنیه و اللقب، قم، کتابخانه عمومی آیت الله مرعشی نجفی، ج4،ص42
[34] قمی ، عباس(1387)، فواید الرضویه فی احوال علماء المذهب الجعفریه؛ سرگذشت عالمان شیعه، قم، بوستان کتاب، ج2،ص356
[35] . سپهر ج1،ص92؛ دوانی، وحید بهبهانی،ص196
[36] . حسینی فسایی، ج1،ص254
[37] . تنکابنی، ص141
[38] .همان
[39] .معلم حبیب آبادی، ج3،ص935
[40] . تنکابنی،ص179
[41] .الگار، ص175
[42] . کاشف الغطاء، شیخ جعفر(1391)، دو رساله « المسایل و الاجوبه» و « کشف الغطاء عن معایب میرزا محمد عدو العلماء»، تصحیح و تحقیق رسول جعفریان، تهران، نشر کتابخانه و مرکز اسناد مجلس شورای اسلامی، ص18
[43] . موسوی خوانساری، ج7،ص129
[44] . آقا بزرگ طهرانی، محمد حسن(1355هـق)، الذریعه الی تصانیف الشیعه، نجف، مطبعه الغری، صص2و53و318
[45] . تنکابنی،قصص العلما ، ص175.
[46] . جناتی، ص307
[47] . حر عاملی، محمد بن حسن(1400هـ ق)، الاثناعشریه، تحقیق شیخ محمد درودی تفرشی و سید مهدی حسینی الازوردی، قم، دارالکتب العلمیه، ج1،ص202
[48] . مدرس، ج7، ص331؛ افندی تبریزی، عبدالله بن عیسی بیگ(1401هـ ق)، ریاض العلماء و حیاض الفضلاء، محقق احمد حسینی اشکوری، به اهتمام محمود مرعشی، قم، کتابخانه آیت الله مرعشی نجفی، ج5،ص57
[49] . فیض کاشانی، ملا محسن(1369)، سفینه النجاه، ترجمه محمدرضا تفرشی، قم، موسسه تحقیقات و نشر معارف اسلامی، ص149
[50] . جعفری لنگرودی، محمد جعفر(1370)، مکتب های حقوقی در حقوق اسلام، تهران، گنج دانش، ص284
[51] . معلم حبیب آبادی، ج3،ص925
[52] . خوانساری، ج8،ص56
[53] . جهانگیری، محسن(1367)، محی الدین عربی ؛ چهره برجسته عرفان اسلامی، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، صص360-354
[54] . شهرخواستی مازندرانی، اسدالله بن غفار(بی تا)، رشک بهشت (کاشف الاسرار)، نسخه ی خطی، کتابخانه آستانه ی حضرت معصومه، شماره 253،
[55] . شیروانی، ص611؛ هدایت، رضاقلی خان(1373)، فهرس التواریخ، تصحیح عبدالحسین نوایی و میر هاشم محدث، تهران، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، ص377
[56] . نفیسی، ج2،ص41؛ زرین کوب، عبدالحسین(1369)، دنباله جستجو در تصوف ایران، تهران، امیرکبیر، ص406- 342
[57] . شیروانی، صص613-611
[58] . شهرخواستی، همان، برگ 90؛
[59] . بحرالعلوم طباطبایی، سید محمد مهدی(1385/1965م)، رجال السید بحرالعلوم، تحقیق و تعلیق محمد صادق بحرالعلوم و حسین بحرالعلوم، نجف، مطبعه الاداب، ج1،ص 48
[60] . موسوی خوانساری، میرزا محمد باقر(1390)، روضات الجنات في احوال العلماء و السادات، تحقیق اسدالله اسماعیلیان، قم، انتشارات اسماعیلیان، ج7،ص 138
[61] . کاشف الغطاء، محمد حسین(1418هـ ق)، العبقات المنبریه فی الطبقات الجعفریه، تحقیق جوده القزوینی، بیروت، بیسان، للنشر و التوزیع، ص102؛ به نقل از خضری و دیگران، ص80
[62] . اعتمادالسلطنه، محمد حسن خان(1355)، مطلع الشمس، ویرایش محمد مقدم و مصطفی انصاری، تهران، امیرکبیر، ج3،ص142
[63] . موسوی خوانساری، ج2،ص205 و ج7،ص138
[64] . شهرخواستی، همان،برگ 90
[65] . همان، برگ 92
[66] . خوانساری، ج2،ص206
[67] . همان، ص202
[68] . همان، صص87و97و102
[69] . شهر خواستی همان، برگ 95-93و 60
[70] . معلم حبیب آبادی، ص944
[71] .نراقی، ملا احمد(1390)، معراج السعاده، به کوشش مجید جلینی و نیلوفر قلی پور، تهران، جمهوری، ص89
[72] . ایزدهی، سید سجاد(1386)، اندیشه سیاسی ملا احمد نراقی، قم، بوستان کتاب، ص23
[73] . کاشف الغطاء، شیخ جعفر(بی تا)، رسالهْ الحقّ المبين في تصويب المجتهدين و تخطئهْ جهال الاخباريين، نسخه ی خطی، تهران، کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران، شماره 6974، برگ4-1 به نقل از مهدوی، سید مصلح الدین(1367)، بیان سبل الهدایه فی ذکر اعقاب صاحب الهدایه یا تاریخ علمی و اجتماعی اصفهان در دو قرن اخیر، قم، دار الذخایر، ج1، ص66
[74] .محقق قمی، میرزا ابوالقاسم(1364)، قم نامه ، سید حسن مدرسی طباطبایی، قم، انتشارات کتابخانه عمومی آیت الله مرعشی نجفی، ص355
[75] . معلم حبیب آبادی، ج3،ص943
[76] . حرزالدین، محمد (1405)، معارف الرجال فی تراجم العلماء والادباء، تعلیق محمد حسین حرزالدین، قم، انتشارات کتابخانه آیت الله مرعشی نجفی، ج2،ص336
[77] . آقا بزرگ طهرانی، ج12،ص221
[78] . خاوری، ج1،ص239
[79] . سپهر، ج1، صص4-83