جایگاه دیوانسالاران ایرانی در ساختار خلافت عباسی (خاندان برامکه-آل سهل)
محورهای موضوعی : باحث معرفتی و روش­ شناختی تاریخ پژوهیفاطمه پارسافر 1 , محمّد سپهری 2 , نعمت الله احمدی نسب 3
1 - انشجوی دکتری تاریخ اسلام ،گروه تاریخ ،واحد تهران مرکزی ،دانشگاه آزاد اسلامی ،تهران ،ایران f.parsafar93@gmail.com
2 - استاد گروه تاریخ ،واحد تهران مرکزی ،دانشگاه آزاد اسلامی ،تهران ،ایران (نویسنده مسوول)sepehran55@gmail.com
3 - استادیار گروه تاریخ ،واحد تهران مرکزی ،دانشگاه آزاد اسلامی ،تهران ،ایرانnemat ahmadi@gmail.com
کلید واژه: خلافت عباسی, آل سهل, دیوانسالاران ایرانی, برامکه, فرهنگ ایرانشهری,
چکیده مقاله :
عباسیان که با حمایت ایرانیان به خلافت رسیده بودند به دیوانسالاران ایرانـی بـرای اداره امپراطوری اسلامی توجه خاصی نشان دادند. در میان وزرای ایرانی دربار عباسـیان، دو خاندان آل برمک و آل سهل از موقعیت بسیار بالا و چشمگیری برخوردار بودند.اعتبار علمی و اجتماعی برمکیان به همراه حمایت آنان از ایرانیان بـیش از هـر چیـز موجب خشم و رشک اعرابی شده بود که از حضور و قدرت ایرانیان واهمه داشتند. از دلایل نفوذ روزافزون ایرانیان در میان عباسیان دو دلیل برجسته تر است: نخست به خاطر مهارت و پیشینه ایرانیان در فن حکومت مداری و دوم آن که خراسان را حاکمان محلی ایرانی اداره می کردند. از این رو نیاز بود تا مأمون برای به دست آوردن رضایت آنان سیاستی آشتی جویانه دنبال کند. بر اساس آنچه گفته شد، سوال محوری پژوهش حاضر آن است که دیوانسالاران ایرانی در ساختار خلافت عباسی دارای چه جایگاهی بودند؟ فرض پژوهش آن است که دیوانسالاران ایرانی از جمله خاندان برامکه و آل سهل بواسطه نفوذ در خلافت عباسی، عملا تمام اختیارات سیاسی دولت را در اختیار گرفته و امورات را بر حسب نظر خود اداره می کردند. پژوهش حاضر با استناد به روش کتابخانه ای و روش توصیفی-تحلیلی سامان یافته است
The Abbasids, who had reached the caliphate with the support of the Iranians, paid special attention to the Iranian bureaucrats for the administration of the Islamic empire. Among the Iranian ministers of the Abbasid court, the two families of Al-Barmak and Al-Sahl had a very high and impressive position.The scientific and social credibility of the Bermakians, along with their support of the Iranians, caused the anger and jealousy of the Arabs, who were afraid of the presence and power of the Iranians. Among the reasons for the increasing influence of Iranians among the Abbasids, two reasons are more prominent: firstly, because of the skill and background of the Iranians in the art of circuitous government, and secondly, that Khorasan was governed by local Iranian rulers. Therefore, it was necessary for Ma'mun to follow a conciliatory policy in order to gain their satisfaction. Based on what was said, the central question of the current research is what position did the Iranian bureaucrats have in the structure of the Abbasid Caliphate?The assumption of the research is that the Iranian bureaucrats, including the Bramke family and the Sahl family, practically took over all the political powers of the government and managed the affairs according to their opinion due to their influence in the Abbasid caliphate. The current research is based on library method and descriptive-analytical method
_||_
ارزیابی تطبیقی عملکرد برامکه و آل سهل
عصر اول خلافت عباسی با دوره نفوذ پارسیان که با خلافت ابوالعباس سفاح آغاز شد و با خلافت واثق پایان یافت (۲۳۲-۱۳۲ق) از وجوه مختلف در تاریخ سیاسی و فرهنگی و اجتماعی اسلام عصری متمایز به شمار می رود. این تمایز نه فقط درمقایسه با عصر اموی و مشخصات جامعه و فرهنگ و سیاست به روزگار خلیفه گان دمشق جلو مگر می شود، بلکه باید آن را بستر اصلی و واقعی تحولات شگرفي دانست که به دوران بعد، خاصه سده چهارم هجری بارور شد. برمکیان و آل سهل هر دو از برجسته ترین خاندان های وزارت و دیوان سالاری عصر خلافت عباسی بودند که در صحنه تاریخ سیاسی اسلام ظاهر شدند و جلال خاصی به این خلافت بخشیدند. یکی از موضوعاتی که پژوهشگران تاریخی با آن رو به رو هستند، بررسی تطبیقی عملکردهای این دو خاندان ایرانی و نقششان در خلافت عباسی و زوال و نابودیشان است. در این پژوهش که به روش تاریخی و توصیفی و با توجه به منابع کتابخانه ای انجام می پذیرد به این مسئله پرداخته شده است. رهیافت این پژوهش آن است که خاندان برامکه و آل سهل دو خاندان با نفوذ ایرانی در دستگاه خلافت بودند و تمام اختیارات و مقامات کشوری و لشگری در دست آنان بود و در نهایت هر دو مغضوب خلافت واقع شدند.
واژگان کلیدی: دیوانسالاران ایرانی، برامکه، آل سهل، خلافت عباسی
مقدمه:
از دیدگاه سیاسی، شکل گیری دولت عباسی و استقرار پایه های آن به وسیله ایرانیان، به رغم بنیادهای اجتماعی و سیاسی که امویان پی افکنده بودند، با آموزه های فکری که به تشویق آنان بنیاد شد و از آن پس قیام های پرمخاطره گروه های مذهبی و قومی که به انقراض امویان امیدها بسته و اینک شکست آن آرزوها را با وجود عباسیان می دیدند. ظهور نخستین دولت های محلی درقلمرو شرقی و غربی خلافت، و ظهور و حضور ایرانیان و دیوان سالاری ایرانی در دستگاه خلفا سخت قابل تأمل است. از دیدگاه اجتماعی ، تحولاتی که در شئون مختلف زندگی ، به ویژه زندگی شهری ایجاد شد و تأثير انکارناپذیر تمدن اقوام مغلوب خاصه ایرانیان در زندگی مادی و معنوی مسلمانان و تکامل نهادهای اجتماعی صورت گرفت.
از بعد فرهنگی، عصر عباسی، آغاز مهمترین و گسترده ترین داد و ستدهای مثبت و جدی فرهنگی میان مسلمانان و اقوام دیگر، ایجاد اولین پایگاه های نشر دانش ، شکوفایی بی مانند شعر و ادب، و آغاز عصر ترجمه و تألیف و تصنیف منظم در فنون مختلف بود. همچنین نقش و تأثیر چشمگیر ایرانیان درتکوین بافت سیاسی و فرهنگی این دوره که بی گمان در همه آن تحولات سهم عمده و در بسیاری از آنها فضل تقدم داشته اند و نقشی که از عصر فتوح با انتقال دیوان ساسانی به دولت اسلامی آغاز شد و به تدریج توسعه يافت.
گرچه در عصر دولت عربگرای اموی که از شرکت و دخالت اقوام غیرعرب ،خاصه ایرانیان را در امور دولتی خوش نمی داشتند و آنان را بندگان خویش می خواند، اندیشه های فرهنگی و تمدنی ایرانیان چندان مجال جلوه گری نیافت، سهل است که مورد تحقیر نیز قرار می گرفت. همین رفتار از یک سوی موجب ظهور شعوبی گری و مقابله فرهنگی ایرانیان با امویان نژادگرا از راه تأليف آثار متعدد در طعن و هجو عنصر عربی و ذكر فضایل ایرانیان و ترجمه آثار ایرانی پیش از اسلام به عربی برای نمایاندن پيشينه فکری و فرهنگی خود شد. از سویی دیگر به انگیزه ای نیرومند برای پشتیبانی ایرانیان از علویان و عباسیان به عنوان مهمترین رقیبان و دشمنان دولت اموی تبدیل گردید . تا آنجا که پیشوایان عباسی ، ایرانیان را مهمترین تکیه گاه خود در قیام می دانستند و برجسته ترین داعيان وسرداران خویش را از میان آنان برمی گزیدند.
این چنین بود که وقتی دولت عباسی مستقر شد، ایرانیان چنان در ارکان آن جای گرفتند که مورخان و نویسندگان آن را دولتی ایرانی خواندند و فرمانروایانشان را - خليفگان را باخسروان قیاس می گرفتند. در واقع نیز نه فقط سازمان دولت و مهمترین نهادهای دولتی درعصر اول عباسی از سازمان های ایرانیان اقتباس شد و مشهورترین دیوانسالاران دستگاه خلفا و اکثریت وزیرانشان را ایرانی بودند، بلکه حیات اجتماعی و فرهنگی بخش اعظم قلمرو خلافت هم از سنن و مظاهر مادی و معنوی ایرانی متأثر بود. نگاهی به نام و نشان دانشمندان علوم مختلف از دانشهای دینی و فلسفی تا شعر و ادب و هنر با انبوه آثاری که پدید آوردند، و نیز عناصر مادی حیات مانند خوردنی ها و نوشیدنی ها وزينت ها و سرگرمی ها و بازی ها و جشن ها آشکارا این معنی را اثبات می کند.
در میدان سیاست و نظامی گری در اوایل عصر عباسی ، هم اینان نگاهبان كیان خلافت اسلامی بودند و هرگاه که روی به ضعف و انقراض می نهادند، سیطره دستگاه خلافت نیز به مخاطره می افتاد. پایمردی کسانی چون ابوسلمه خلال و خالد بن برمک و يحيى بن خالد و فرزندانش و زان پس فضل بن سهل و حسن بن سهل را در توسعه قدرت دولت وسيطره خلافت بغداد و نگاه داشت آن سيطره انکار نمی توان کرد. در میان این وزیران نامدار برمکیان، از آن پس آل سهل از بزرگترین خاندان های ایرانی و دیوان سالار عصر شکوه خلافت به شمار می روند. نخست آن که عصر آنان ، اوج نفوذ ایرانی گری در دستگاه خلافت با وجود خلقایی چون هارون الرشید و مأمون که خود فرمانروایانی توانا محسوب می شدند .دوم ،شیوه ملکداری این دو خاندان که دولت عباسی را به نیرومندترین دولت تبدیل کرد و قدرتی جهانی پدید آورد . سوم ،دامنه نفوذ این دو خاندان و نظارت آگاهانه و مستمر آنان بر جزئیات امور این قلمرو بی مانند. چهارم ،نقش و تأثیرشان درایجاد نهضت فرهنگی و پشتیبانی از دانشمندان و ادیبان که خود نیز در زمره آنان به شمار میرفتند . پنجم ، تأثیرشان بر شئون مختلف زندگی مادی و معنوی عام و خاص و تصویری که از فضایل انسانی در اذهان خلق پديد آمد. با در نظر گرفتن چنین نگاهی است که پژوهش حاضر به دنبال ارزیابی و مقایسه عملکرد دو خانواده مهم از دیوانسالاران ایرانی در دستگاه خلافت عباسی است.
پیشینه پژوهش
در باره خاندان های ایرانی مستقر در خلافت عباسی، در ظاهر ما با انبوهی از مطالب روبرو هستیم که در منابع تاریخی قدیم و پژوهش های جدید آورده شده است. اما این تصور نادرستی است و هنگامی که یک پژوهشگر پا به میدان تحقیق می گذارد خطا بودن این تصور بر او معلوم می گردد. زیرا هرچند ما با انبوهی از مطالب در باره یکی از این خاندان ها یعنی برمکیان مواجه می گردیم لیکن متاسفانه در باره بقیه خاندانها تقریبا اطلاعات بسیار اندکی وجود دارد. از این رو برای مثال درباره خاندان برامکه می شود صدها کتاب و مقاله را نام برد که به زبان های مختلف نوشته شده است. حجم این آثار چندان زیاد است که برای معرفی جزء به جزء آنها باید کتابی مستقل نگاشت، چنانکه بخشی از آنها را لوسین بووا در کتاب برمکیان بنابر روایات مورخین عرب و ایرانی آورده است.
در نقد آثار مربوط به خاندان ها نیز می توان به دو نکته مهم اشاره کرد: یکی اینکه غالبا این آثار از روی هم رونویسی شده اند. بنابراین خواننده با حجم زیادی از مطالب تکراری مواجه می شود و همین امر پی بردن به کنه ماجرا را برای مخاطب جستجوگر دشوار می کند. دوم اینکه غالب این آثار - بخصوص هرچه قدیمی تر باشند- به داستان پردازی در باره این خاندان ها روی آورده اند. به این معنی که به جای روایت دقیق تحولات تاریخی و تحلیل موقعیت و عملکرد آنان، در مثالب یا مناقب شان آنچنان قصه گویی کرده اند که تشخیص سره از ناسره را بسیار دشوار کرده و در مجموع شناخت درست و دقیق و بی طرفانه ای از این خاندان را در اختیار خواننده نمی گذارد. دراین میان علی الخصوص تاثیر یا نقش این خاندانها در توسعه هویت ایرانی - اسلامی ناشناخته مانده است و حتی برای مثال احمد اشرف در کتاب خود هویت ایرانی از دوران باستان تا پایان پهلوی با اشارهای ساده از کنار این موضوع رد می شود، حال آنکه به نظر ما این موضوع اهمیت بیشتری دارد. درکتاب هویت ایرانی درگذر تاریخ نیز عماد افروغ به این نکته توجهی نشان نداده و در کتاب هویت ایرانی و زبان فارسی اثر شاهرخ مسکوب نیز اساسا به این موضوع پرداخته نشده است.
دیوانسالاری عباسیان
در دوران امویان، چیزی با عنوان وزارت در ساختار حکومت وجود نداشت. اصولا هر خليفه خود بر همه کارها نظارت می کرد و مشاوران و كاتبانی داشت که به نوعی کارهای وزارت را انجام می دادند. نخستین بار در دوران عباسیان بر ضد امویان، شخصی با نام ابوسلمه خلال کار اداره انقلاب و داعیان و مبلغان ارسالی به نقاط مختلف را انجام می داد. از همان روزگار، وی به عنوان وزیر آل محمد شهرت یافت. وقتی عباسیان پیروز شدند، عناصر ایرانی فراوانی در دستگاه آنها وجود داشت. این افراد منتقل کننده برخی از آداب و رسوم سیاسی ایران پیش از اسلام بودند. یکی از آنها نیز همین منصب وزارت بود که به تدریج وارد دستگاه اداری - سیاسی عباسیان شد. البته باید توجه داشت که در همین روزگار، هنوز بیشتر والیان شهرها عرب بودند. حتی موالی یعنی ایرانیان ساکن سرزمین های عربی که به نوعی به قبائل عربی پیوند خورده بودند در این روزگار کاملا رنگ عربی به خود گرفته بودند.
پس از ابو سلمه، باز برای مدتی نام وزارت در کار نبود منصور فردی مستبد بود و از آنجا که خود در همه امور مداخله میکرد، جایی برای حضور وزیر باقی نمی گذاشت. از زمان مهدی عباسی، وزارت شكل صريح و روشنی به خود گرفت. معاوية بن يسار كاتب و وزیر مهدی عباسی، موقعیت بالایی به دست آورد و از این زمان عنوان وزارت به صورت رسمی مطرح شد. تا روزگاری که برامکه قدرت وزارت را در اختیار گرفته و با حضور قاطع خود در اداره امور مداخله کردند، سمت وزارت اهمیت واقعی خود را به دست نیاورده بود از آن پس، وزارت سمتی شد که به هیچ روی امکان حذف آن از نظام سیاسی عباسی و نظام های دیگر، چه معاصر و چه پس از آن نبود.البته وزیر در مراحل نخست، بیشتر مجرى اوامر خليفه بود که عنوانش وزارت تنفيذ بود، اما به تدریج وزارت تفويض مطرح شد که اختیار اداره امور را به وزیر وامی گذاشت(جعفریان، 1377: 334)
مشروحا وزارت در ممالک اسلامی دو قسم بود وزرات تفویض و وزارت تنفيذ. وزیر تفويضی ، همه کارها را با فکر و نظر خويش تسویه می کرد و جزء سه موضوع زیرین که مخصوص خلیفه بود ،در همه کارها از خود اختيار تام داشت و آن سه موضوع چنین بود:
۱- حق تعیین ولیعهد که وزیر در آن مداخله نداشت و مخصوص خلیفه بود. ۲- خليفه می توانست هرکس را که وزیر به کار گماشته ،برکنار سازد ولی وزیر آن حق را نداشت. ٣- خليفه می توانست پیشخود از امامت استعفا دهد، اما وزير آن حق را نداشت. خلفای عباسی در پاره ای موارد مهر خلافت را به وزیران (تفویضی ) می دادند و خود از هر جهت برکنار می نشستند موضوع مهر گرقتن هارون از جعفر و سپردن او به برادرش فضل نمونه ای از نفوذ و اقتدار وزیران تفويضی می باشد. وزیر تنفيذی ، از خود اختیاری نداشت و فقط أوامر خلیفه را اجرا می کرد و در واقع رابط میان مردم وخليفه محسوب می شد و عرایض اهالی را به خلیفه رسانیده ، جواب می گرفت و یا عزل ونصب مامورین عالی را ابلاغ می کرد در صورتی که وزیر تقويضی هر کس را می خواست به هر کاری می گماشت یا از آن مقام برمی داشت(زیدان،بی تا: 118). خلیفه می توانست دو وزیر تنفيذ داشته باشد یکی در امور مالی و دیگری در امور نظامی رابط می باشد اما وزیر تقويضی در هر حال یکی بود.
ورود برامکه و آل سهل به دستگاه خلافت
خواندمير، برمک را اولین فرد از برمکیان می دانست که بر مسند وزارت نشست، ولی خالدبن برمک اولین فرد از خاندان برمکیان بود که بر مسند وزارت نشست و در موردش آگاهی های مستند تاریخی وجود دارد(خواندمیر، 1353: 2/233).خالدبن برمک درنهضت عباسی نقش مهمی داشت و این امر نفوذ خاندان برمک در دولت عباسی بود و با قدرت يافتن عباسیان کارش بالا گرفت و سفاح اولین خلیفه عباسی خالد را به نیابت وزیرخود ابوالجهم در دیوان خراج و ديوان جيش منصوب کرد(نخجوانی، همان: 103) . بعد از وی، پسرش یحیی نیز که از طرف خليفة المهدی به سرپرستی پسرش هارون گماشته شد، مانع استعفای او از ولایت عهدی شد و او را در به خلافت رسیدن یاری نمود و هنگامی که هارون به خلافت رسید تمامی کارهای مملکت را به او و پسرانش واگذار نمود.
در سوی دیگر، نحوه ورود خاندان آل سهل به درون دستگاه خلافت از طریق خاندان برمکیان صورت گرفته و درواقع آنان دست پرورده برامکه بودند به این ترتیب که : فضل پسر سهل بن ذائفروخ در روزگار برمکیان به دست سلام غلام يحيى بن خالد اسلام آورد و بعدها دو فرزندش حسن و فضل به خدمت برمکیان درآمدند. فضل بن سهل در خدمت فضل بن جعفر گماشته شد و اداره کارهای او را برعهده گرفت و حسن بن سهل به خدمت عباس بن فضل پیوست. آن دو همچنان درخدمت ایشان بودند تا این که یحیی برمکی آنان را شناخت و زیر چتر حمایت خود قرار داد. بر اساس منابع تاریخی، يحيي به تأمین آسایش خدمتگزاران توجه بسیار داشت.
فضل بن سهل کتابی از فارسی به عربی برای یحیی بن برمکی ترجمه کرد. یحیی از هوش و ذکاوت فضل و عبارات سلیس و روان او خوشش آمد و به او گفت : هوش و استعداد تو فوق العاده است و آینده خوبی داری اسلام بیاور تا تو را در امور کارهایمان مشارکت دهم و به تو نیکی کنم. فضل پذيرفت يحيی وی را به جعفر سپرد که پیش مأمون ببرد تا اسلام بیاورد. تا زمان سقوط برمکیان در خدمت آنها بود و بعد از برمکیان به مأمون پیوست (جهشیاری، همان:147-148).
قدرت یابی دیوانسالاران ایرانی در دستگاه عباسی
هوش و كاردانی خاندان برمکی وآل سهل موجب به حکومت رسیدن آنان گردید به این صورت که «چون خليفه خواست هارون را از ولایت عهدی خلع کند و پسرش جعفر را ولیعهد گرداند یحیی سخت مقاومت کرد و هارون را نیز برانگیخت و چنان شد که به خواست هادی در اطراف هارون کسی جز یحیی نماند و مردم حتی بر او سلام نیز نمی کردند كوشش های هادی نزدیک بود به نتیجه رسد که يحيی مداخله کرد تا آنجا که او را به زندان انداختند و قصد قتلش کردند. اما در این میان هادی درگذشت و يحيی از زندان آزاد شد و از سوي هارون، خلیفه جدید نامه به عاملان و حاکمان شهرها فرستاد در مورد خاندان سهل نيز آنان همچون برامکه در به قدرت رسیدن مأمون نقش اصلی را ایفاء نمودند. فضل مأمون را برانگیخت تا در بغداد بماند و همراههارون به خراسان برود و استدلال او این بود که رشید بیمار است و بیم آن می رود که حادثه ای برای او رخ دهد و برادرت برضد تو توطئه چینی کرده و تو را خلع نماید. وقتی اختلاف بین دو برادر آشکار شد فضل بن سهل اختیارات نبرد برضد امین را به عهده گرفت و با تدبيرات وی بود که طاهر بن حسین به عنوان سردار سپاه انتخاب شد و به جنگ علی بن عيسی فرستاده شد. فضل بن سهل وارد بر مأمون شد و کشته شدن ابن ماهان فرمانده نیروهای امین را به او تبریک گفت و مردم وارد شدند و به او تبریک گفتند»(طبری، 1373: 8/473). به این صورت این دو خاندان توانستند قدرت را به دست گیرند و به خليفه نزدیک شوند و امنیت فکری و آسودگی ذهنی که يحيى بن برمکی و فضل بن سهل برای هارون و مأمون تأمين كردند باعث شد تا آنان خلافت را به دست گیرند.
صفات اخلاقی و رفتاری برامکه و آل سهل؛ درباره فضایل اخلاقی برمکیان داستان ها گفته اند و خاصه سخاوت و دادگری و مردم داری ایشان بیشتر موضوع و مضمون اشعاری است که درمدح این خاندان سروده شده است. يحيي از کبر و نخوت بیزار بود ومتکبران را شماتت می کرد. غزالی که از جوانمردی و پاكدلى او سخن ها رانده يادآور شده که میان خویش و دیگران هیچ فرقی نمی نهاد او در گرفتاری ها بزرگترین پناهگاه مردم بود و از این کار هیچ گاه رویگردان نمی شد. فضل بن يحيی نیز به رغم تندخویی که داشت از جمله نخبگان بود و جوانمردان به شمار می آمد حتی کسانی را که هجوش می گفتند از سخا و عطای خوش بی بهره نمی گذاشت(سجادی، همان: 122) . جعفر را نیز به نیکخویی و سخا ستوده اند و جود و داد اورا همه جا منشاء خیر و برکت دانسته اند . این مایه سخا و بزرگی خميرة جان و خصلت ذاتی آنان بود فضل بن سهل مردی سخی و کریم بود، چنانکه در جود و کرم با برمكيان برابری می کرد، وی مردی بردبار و بلیغ و به آداب پادشاهان دانا، و در چاره اندیشی بصير و بينا دارای حدسی نيكو، و در تحصيل أموال زبردست، و در عقوبت و مجازات بسیار سخت گیر بود. مردم فضل بن سهل را « الوزير الأمير» می نامیدند.(ابن طقطی، همان: 306)
مورخان خوش خلقی، خرد و به ویژه گشاده دستی فراوان حسن را ستودهاند. البته سخاوت او به سبب ثروت سرشارش نیز بود که تشریفات عروسی دخترش با مأمون گویاترین سند آن است. جعفر را هارون به مصاحبت خود برگزیده بود جعفر«مردی فصیح و خردمند و زیرک و کریم و بردبار بود هارون الرشید به جعفر بیشتر از برادرش فضل انس داشت زيرا جعفر اخلاقی ترم ، ولی فضل تندخو بود به گفته فخري هرگاه حسن نزد مأمون می رفت مأمون سخن را طولانی می کرد و هروقت حسن می خواست برود مانع رفتن او می شد.(نخجوانی، همان: 161؛ ابن طقطقی، همان: 281)
از دیگر خصوصیات آنان توجه به آداب و رسوم ایرانی بود فضل سعی داشت که آداب و رسوم ایرانی را در میان عربها گسترش دهد و راه و رسم زندگی را به دانش آموختگان یاد دهد تا جایی که فرزندان و اقوام و خدمتکاران خود را نزد پیر پارس در خراسان فرستاد تا حکمت را از او بیاموزند خاندان برمکی نیز با روی کار آمدن به احياء سنن آداب ایرانیان در دستگاه خلافت کمک فراوان کردند(نخجوانی، همان: 144).
بنابراین برمکیان به آیین های ایرانی ارج می نهادند و فضل دست پرورده آنها بود فرمانروایی عرب و فخرفروشی آنها بر ایرانیان ،روح بلندپرواز او را آزرده میکرد و از میان رفتن آداب و رسوم ایرانی برای او بسی ناگوار بود هرچند بارهای از آیین های ایرانی چون نوروز به وسيله کسانی چون خالد برمکی و پس از آن به وسيله يحيی برمکی و فرزندانش از نو،پا گرفته بود اما اندیشه فضل در فضایی برتر پرواز می کرد او آرزو داشت بار دیگر ایرانی آباد به چشم خود ببیند و شکوه دیرینه زمان ساسانیان را از نو زنده کند(یغمایی، 1356، 74).
ثروت برمکیان و خاندان سهل؛ خالد برمکی در زمان خلافت منصور به دستگاه حکومت راه یافت و در آن تاریخ اسم و رسمی از فرزندان و نواده های او در میان نبود . خصوصیات کاخ او در این بود که از خشت خام ساخته شده بود و از حیث زیبایی و آراستگی با قصر خليفه برابری می کرد . ثروت و شوکت برمکیان را در حدی دانسته اند که حتی نزدیکترین خویشاوندان آنان چون بني قحطبه را که دائی های جعفر برمکی بودند بر ضد ایشان به کار واداشت و محبت و خوشاوندی را از میان برداشت ،چه گفته اند تمام درآمد قلمرو خلافت به خزانه برمکیان وارد می شد و از آنجا برای مخارج گوناگون حواله می گردید و خلیفه را بر آن دست نبود.
از اسماعیل بن يحيی هاشمی نقل کرده اند که هارون در شکارگاه از مرکب پرشکوه و بزرگ جعفر و نیز روستاهای آباد و ثروتمندی که در راه می دید و چون از صاحبان آنان می پرسیدند می گفتند از آن جعفر برمکی است ،حيرت و خشم خویش پنهان نتوانست کرد و نزد اسماعيل شکوه ها کرد که برمکیان بر همه چیز دست انداخته اند و هاشمیان را بنده خویش گردانیده اند و فرزندان ما را از این املاک و ثروت ها بی نصیب گذاشته اند.
نویسندگان نیز از اموال هنگفتی یاد کرده اند که برمکیان برای خود و یارانشان صرف می کردند يا صلات گرانی که به شاعران و دانشمندان و ستایشگران خویش می دادند و خلیفه و حرم و یاران او را بدان اموال دسترسی نبود به طوری که وقتی یحیی در زندان بود هارون خودداری او را از پرداخت مالی که زبیده همسر خلیفه درخواست کرده بود به يادش آورد در حالی که همان موقع بیش از یک میلیون درهم میان کارگزارانش تقسیم کرده بود .
كثرت اموال و مال آنان باعث شده بود که هارون معتقد باشد که برمکیان اموال و خزائن دولت را غارت می کنند زیرا وقتی به دستور او در واقعه نکبت جز آن سال ها که از برمکیان گرفتند فضل را به گناه أختفای بقیه اموال خویش به تازیانه بست و سپس دانستند که چیز دیگری در بساط ندارند،خلیفه که انتظار داشت ثروت بی مانندی از ایشان درآورد اظهار شگفتی کرد که با وجود غارت خزانه بیش از این ندارند. حشمت و نفوذ برمکیان و کثرت خدم و حشم ایشان و اقبالی که خاص و عام به آنها نشان می دادند و نیز تقسیم منصبهای بلند پایه میان اعضاء خاندان و اتباع ایشان ، هم از اسباب خشم و حسد هر فرمانروایی تواند بود. بیست و پنج تن از فرمانروایان و نوادگان يحيي مناصب مهم لشکری و کشوری را در اختیار داشتند و جویندگان جاه و مقام تحقق آمال خویش را نزد ایشان می جستند. بیست و پنج تن از فرمانروایان و نوادگان يحيي مناصب مهم لشکری و کشوری را در اختيار داشتند و جویندگان جاه و مقام تحقق آمال خویش را نزد ایشان می جستند. فضل و جعفر را چنان غرور و تکبری فرا گرفته بود که فرمانروایان نیز آن مایه تکبر نداشتند . اتباع و کارگزارانشان نیز به پشتگرمی آنها جسور و گستاخ شده و بزرگی ها می فروختند.(رحیمی، 1364: 43).
عملکرد تطبیقی خاندان های ایرانی:
-خاندان برامکه؛ نویسنده کتاب تاریخ برامکه با رد اسلام آوردن برمک در دوران عثمان یا عبدالملک مروان نوشته است خالد بن برمک سرسلسله جنبان خاندان برامکه جزو فرماندهان لشگر ابومسلم و قحطبه بود که بر ضد خانواده بنی امیه قیام کرده بودند. پس از انقراض خلافت اموی خالد به خدمت عبدالله سفاح پیوست و مکانتی بسزا یافت. از این زمان به بعد است که آفتاب اقبال این خاندان پیوسته رو به ترقی و کمال می رود تا زمان هارون الرشید که به منتهی درجه بلندی و اعتبار می رسد. خالد در زمان سفاح مسئول دیوان خراج شد پس از آن در دوران منصور دوانیقی مقام وزارت گرفت. وی مدتی نیز امارت طبرستان و موصل را در اختیار داشت و در همین ماموریتها بود که ثروتی فراچنگ آورد و سرانجام به سال ۱۶۹ق بدرود حیات گفت. پس از خالد فرزندش یحیی (۱۱۸- ۱۹۰ق) جای او را گرفت. وی یک چند به حکومت آذربایجان و ارمنستان و ری رسید. در زمان خلافت مهدی عباسی مربی هارون شد.(ابن اسفندیار، 1386: ۲۱۰/۱) و در دوره خلافت هادی به سبب دفاع از حق ولیعهدی هارون به زندان افتاد. از این رو در خلافت هارون تقرب بسیار یافت و خود و فرزندانش – جعفر ، فضل ، موسی و محمد – قدرت و نفوذی مانند به دست آوردند. بی چندانکه هفده سال اول خلافت هارون کارهای کشوری و لشگری را با کفایت تمام اداره کردند. ظاهرا در پی ماجرای ارتباط عباسه خواهر هارون و جعفر برمکی بود که هارون بر برمکیان خشم گرفت و یکی پس از دیگری آنان را به قتل رساند و ثروت های شان را مصادره کرد. (این اسفندیار ، همان: ۲۱۰/۱) در سال ۱۸۷ق جعفر بن يحيى و بعد یحیی و فضل و دیگر برمکیان یا به قتل رسیده یا به زندان افتادند.
در ستایش خاندان بر امکه سخن بسیار گفته شده است. در نظر ستایش گران آنها اهل ،مروت جوانمردی و بذل و بخشش فراوان بودند. (کانپوری، 1348:۱۶۴-۱۵۴ ) آنها بنیانگذار بیت الحکمه و از ادب و دانش زیادی برخوردار بودند و در تدبیر ملک و مملکت ید طولایی داشتند مترجمان را به ترجمه کتابهای هندی و ایرانی به عربی تشویق می کردند و طبیبان حاذق را به دربار عباسی می کشاندند. از شاعران عرب حمایت می کردند و نظام اداری عریض و طویلی را برای مدیریت خلافت بغداد تدارک دیدند. حتی در مواردی نادر ادعا میشود که آنها در صدد ترویج اندیشه ایرانشهری و آداب و فرهنگ ایرانی در خلافت عباسی بودند.( شاه ملکی،1397: ۱۸) آنها در عین حال سعی و کوشش وافری داشتند تا قدرت خلافت توسعه پیدا کند و با تربیت کارگزارانی این رویه را استمرار بخشیدند پشتیبانی بی دریغ آنها از خلافت بغداد بیشتر به این دلیل بود که آنها میخواستند ایرانیت را در ظل اسلامیت قرار دهند. این موضوع را میتوان در بعضی گزاره های تاریخی به وضوح مشاهده کرد.
در یک مورد روایت شده است هنگامی که منصور قصد داشت شهر بغداد را ایجاد کند تصمیم گرفت از مصالح کاخ کسری در تیسفون استفاده کند و خالد برمکی با این کار مخالفت کرد منصور او را متهم به داشتن تمایلات ایرانی کرد. اما وقتی منصور به دلیل هزینه زیاد از ادامه این کار منصرف شد خالد به او توصیه کرد که آن را ادامه دهد یک مورد دیگر داستانی است که نشان میدهد فردی ایرانی در حضور یحیی برمکی و در محاجه با یک عرب مدعی شد ایرانیان هزاران سال حکومت کردند و حتی یک روز هم نیازمند اعراب نشدند حال آنکه اعراب پیوسته نیازمند آنان باشند (ممتحن، 1370: ۳۳۶) یحیی برمکی به آن عرب میگوید به ایرانی بگوید اعراب هم اگر سالها حکومت کنند دیگر نیازی به ایرانیان نخواهند داشت. این دو گزاره نشان میدهد خاندان برامکه دولت ساسانی را تمام شده می دانستند و در عوض ما با بودند که خلافت عباسی را تقویت کنند زیرا به نوعی آن خلافت را ادامه ساسانیان و خلافتی از آن خود می دانستند.
خاندان آل سهل: فضل بن سهل بعد از قدرت گیری مامون، وزیر و فرمانروای واقعی در عرصه سیاست گردید. وی در نزد مامون از گرامیترین افراد و خواص وی بود. نفوذ فضل بن سهل در نزد مامون بدان پایه رسیده بود که مامون به صلاحدید وی علی بن موسی علوی (ع) را به ولیعهدی خود برگزید، و این مساله تشویقها و دلمشغولیهای زیادی را برای وی فراهم آورد،( جهشیاری، همان، ص 392)
فضل بن سهل به همداستانی برادرش حسن برای ولیعهدی علی بن موسی (ع) از مردم قلمرو خلافت بیعت گرفت و دستور داد که لباس سیاه را ترک کنند و جامه سبز بر تن کنند و پرچمها و کلاهخودها را به رنگ سبز درآورند؛ اما این اقدام در بغداد، کانون تشکیل حکومت عباسیان، با استقبالی روبهرو نشده، بعضی از بزرگان بغداد از فرمان وی اطاعت نکردند، عباسیان جمع شدند و مامون را از خلافت خلع کردند و با ابراهیم بن مهدی پیمان خلافت بستند.(ابن خلدون، 1364، 2/ 86-385)
فضل بن سهل، برای حفظ و تثبیت موقعیت خود، در صدد قبضه تمامی مناصب حساس دیوانی بر آمده بود و بغداد نیز به عنوان مرکز خلافت عباسی و کانون اصلی خلافت و محل حضور بزرگان مخالف مامون و خاندان فضل در آن، نظارت دقیق از طرف فردی معتمد بر آن را ضروری میساخت. همچنین فضل برای ایجاد تعادل و توازن در خلافت و بهرهبرداری سیاسی از آن، مناطق شرق خلافت را در دست خود داشت و برای تکمیل این طرح تعادل لازم بود که پایگاه قدرتی در غرب قلمرو عباسی نیز برای خود به دست آورد. از اقدامات مهم حسن بن سهل در تثبیت خلافت مامون، گرفتار کردن و به قتل رساندن ابوالسریا بود که عراق را پهنه شورش و فتنه خود ساخته بود.( طبری، همان، 13/ 5637) سرانجام چون مامون از اوضاع عراق و بغداد مطلع شد در سال 202ه.ق با گماردن رجاء ابن ابی ضحاک، خویشاوند حسن بن سهل به جانشینی خود در خراسان به سمت عراق حرکت کرد. در این سفر ولیعهدش امام رضا (ع) و وزیرش فضل بن سهل او را همراهی میکردند.
منابع از ویژگیهایی چون شرافت، سخاوت، مروت و فضیلت فضل بن سهل سخن گفتهاند. به نظر میرسد که وی در این ویژگیها فروتر از برمکیان نبوده است. اما فرق عمدهاش آن بود که در مجازات شدت عمل به خرج میداد با این وجود، اگر از کسی نیکی میدید، از گناهش در میگذشت. به گفتهی جهشیاری، او در تصمیمات خود ثابت قدم بود و فردی سخنور و از فصاحت کلام برخوردار بود و از سخن چینان دوری میگزید. اگر چه ماموران فضل را به قتل رساند؛ اما یکباره دست وابستگان وی را از اداره امور کوتاه نکرد، و با اینکه رجا بن ابی ضحاک خویشاوند فضل بن سهل را، به سبب ناتوانی در امر اداره امور خراسان، معزول کرد؛ ولی باز یکی دیگر از خویشاوندان خاندان سهل یعنی غسان بن عباد را به حکومت خراسان گمارد و عسان توانست اوضاع خراسان را سامان دهد.( یعقوبی، 1403: 2/ 47).
با وجود آنکه فضل بن سهل از عرصه میدان سیاست به کنار رفته بود؛ ولی هنوز حسن بن سهل در عراق صاحب قدرت بود و مامون صلاح دانست، که او را به وزارت برگزیند و برای دلجویی از وی با دخترش پوران ازدواج کند. منابع به اتفاق از عظمت مراسم این عروسی حکایتها دارند و آن را از لحاظ شکوه و عظمت بینظیر توصیف می کنند. حسن بن سهل در ایام اقامت مامون در نزدش از مامون و تمامی همراهانش پذیرایی شایانی کرد و مزرعهها، قریهها، کنیزان، غلامان، اسب و چارپار به آنها تقدیم کرد، و درهم و دینار فراوان نثار مردم کرد، به طوری که به گفته نویسنده تاریخالفخری، هزینه مهمانی فم الصلح به 50 میلیون درهم بالغ گردید. مامون نیز، چون قصد بازگشت به بغداد نمود، خراج یکساله فارس و ولایت اهواز را به حسن بن سهل تفویض کرد. با این پیوند، جایگاه حسن در نزد مامون از استحکام بیشتری برخوردار گردید، پوران نیز از زنان با نفوذ دربار شد و در کارهای خلافت نفوذ بسیاری به هم رساند. بنابراین، با ورود مامون در سال 204ه.ق به بغداد، از نفوذ ایرانیان در خلافت و سپاه به هیچ وجه کاسته نگردید، و آداب و رسوم ایرانی، همچنان به قوت خود باقی ماند.( عمرفروخ، 1992، 36) .
حسن بن سهل مدتی را در ملازمت مامون سپری کرد تا زمانی که مجالست با مامون برایش رنجآور و مشکل گردید و بدین سبب به نزد مامون نمیرفت و دبیران خود مانند احمد بن ابی خالد و احمد بن یوسف را به جای خود میفرستاد، شاید وی که میدانست عامل اصلی قتل برادرش، مامون بوده است، دیدار با قاتل برادر کمکم مایهی رنجش وی را فراهم میکرد. چنانکه بنا بر روایت تاریخ الفخری، بر اثر بیتابی و اندوه مرگ برادرش فضل، دچار سودایی شد و برای علاج آن خانهنشین گردید؛ اما باز هم در میان مردم از منزلت و پایگاه عالی برخوردار بود و گفته شده که احمد بن ابی خالد با آن که در مقام وزارت بود، پیوسته به نزد حسن میشتافت. مامون نیز احترام و تکریم وی را همچنان نگه میداشت، به طوری که چون غسان بن عباد به مدت یک ماه نتوانست اجازه دیدار با خلیفه را به دست آورد، به کمک حسن بن سهل توانست به حضور مامون شرفیاب گردد. حسن بن سهل، همچنان دور از صحنه سیاست به زندگی خود ادامه داد تا به روزگار خلافت متوکل، به روایت طبری، در اول ذیحجه سال 236Ú.ق در حالی که در تنگدستی بهسر میبرد، دیده از جهان فرو بست. متوکل دستور داد که لوازم به خاکسپاری وی را، از خزانه پرداخت کنند؛ اما در همین زمان که وی را بر تابوت نهاده بودند، گروهی از بازرگانان طلبکارش مانع دفن وی شدند تا سرانجام با دخالت یحیی بن خاقان، وی را به خاک سپردند، این نیز سرنوشت تاسف انگیز یکی از وزرای معروف عباسی بود که به بلند همتی و بخشش معروف بودو شوکت مجالس او چشم هر بینندهای را خیره میکرد.( عقیلی. 1364، 77)
زوال و نابودی برامکه و آل سهل
بسیاری از وزرا پس از به قدرت رسیدن بر اثر رشک و حسادت اطرافيان و درباریان مورد اتهامات مختلف قرار می گرفتند و در نهایت سوءظن خليفه، باعث نابودیشان می شد. خاندان برامکه و آل سهل نیز از این استثناء بیرون نیستند به این صورت که هر دو خاندان از طرف خلفای عباسی از بین رفتند. سقوط برمكيان، يكي از حوادث شگفتانگيز و قابل توجه تاريخ اسلام ميباشد كه توجه بسياري از مورخان و نويسندگان را به خود جلب كرده است؛ زيرا برمكيان در اوج اقتدار، شهرت و محبوبيت بودند كه هارون، خليفة عباسي، بر آنها خشم گرفت و يكباره راه اضمحلال و سقوط را طي كردند. مورخان دربارة علل خشم گرفتن هارون بر برمكيان و سقوط آنها اختلاف نظر دارند؛ برخي از اين آرا مشترك و برخي ديگر متفاوتاند. بيشك، اگر يك علت خاص را عامل سقوط برمكيان بدانيم، به خطا رفتهايم؛ زيرا هيچ رويداد تاريخي تكعلتي نيست و سقوط برمكيان نيز از اين نوع است. پس نميتوان يك علت خاص را در مورد سقوط برمكيان پذيرفت، بلكه زمينهها و عوامل مختلفي زمينة سقوط برمكيان را فراهم ساختند.
درباره علل سقوط برمکیان چندین دلیل آوردهاند، تاریخ طبری از قول احمد بن زهیر میگوید: سبب هلاکت جعفر، اطلاع یافتن هارون از رابطه نهانی جعفر و خواهرش عباسه بود، این دو را هارون به عقد هم در آورده بود تا به گفتۀ خودش تنها نگاه آنها به یکدیگر حلال باشد.(طبری،همان:12/8)
«او را به زنی تو میدهم که وقتی در مجلس من حضور دارد دیدنش بر تو حلال باشد.» اما آنها بعدها دارای فرزند شده و او را از هارون مخفی میکردند و این خبر به هارون میرسد و موجب خشم بسیار هارون میشود. دلیل دیگر، سعایت و بدخواهی و بدگویی نزدیکان و حتی دست پروردگان خود آنهاست، اما آنچه سبب اصلی خشم گرفتن هارون بر آنها شد، قدرت، مکنت و اعتبار و نفوذ آنها در دستگاه خلافت و نیز در میان مردم بود، یحیی و فرزندانش فضل و جعفر در زمان هارون رئیس واقعی دولت بودند تا جائی که هارون میگوید: «عباسیان غلام برمکیان شدهاند و با اینکه به صحت این حرف اعتراض میکنند ولی این فکر در ضمیر آنها رخنه کرده است». او که در ظاهر با آنها بسیار مهربان و با احترام رفتار میکرد اما در پی براندازی این خاندان نیز بود چنانکه خود به یکی از نزدیکانش میگوید: «تصمیم دارم خاندان برمک را چنان عقوبت کنم که احدی را عقوبت نکردهام و داستان آنها تا پایان روزگار، عبرت دیگران شود»(یعقوبی، 1413، 432). سرانجام غلام خود، مسرور خادم را برای آوردن سر جعفر به خانه او فرستاد و یحیی و دیگر فرزندانش را نیز به زندان افکند، یحیی نامهای به رشید نوشت تا حرمت و حق تربیت خود را در آن یا دآوری کنند؛(طبری،همان، 12/52). اما رشید هرگز از تصمیم خود بازنگشت این رویداد در سال 187 هـ.ق رخ داد. پس از قتل جعفر و دستگیری یحیی و فرزندانش ، مجموعة اقدامات هارون الرشید در براندازی برمکیان و وابستگانشان ، ایقاع (ابن اثیر، همان:5/ 114ـ115) و نکبت (ابن طقطقی ، همان: 251) خوانده شد که شامل زندان ، مصادرة اموال (جهشیاری ، همان: 187) و قتل نزدیک به هزار تن وابستگان برمکیان و ویرانی سراهای آنان می شده است (طبری همان، 8/296). برخی منابع (جهشیاری ، همان:192) از امان نامه ای مبنی بر حفظ جان یحیی و فرزندانش ، سخن گفته اند. با اینهمه ، سخن اسماعیل بن صبیح کاتب یحیی ، صراحت دارد که تصمیم خلیفه از سه سال پیش از ایقاع گرفته شده بود (یعقوبی، همان:2/ 430).
از قرار معلوم، یحیی نیز نشانه هایی از افول قدرت خود را در رفتار هارون می دیده است. از جمله ، گرفتن ولایات از فضل ، خشم گرفتن هارون بر او در سال(183ق) و فرستادنش به رقه که با شفاعت زبیده (بنت منیر) منتفی شد و خلیفه فضل را به سرپرستی امین برگماشت ولی حکومتی به او نداد (جهشیاری ، همان: 179). علاوه بر یحیی و پسرانش ، ابوالمهدی ، داماد برمکیان نیز دستگیر شد، تنها محمدبن خالد از تعرّض مصون ماند . گرچه بیشتر کودکان برمکی آزاد گردیدند، اما پناه دهندگان برمکیان به مجازاتهای سخت تهدید شدند. زندانیان برمکی را زنانی چون زبیده بنت منیر، مادر فضل ، و دنانیر کنیز یحیی و تنی چند از خادمان همراهی می کردند (طبری همان، 8/ 297).
نابودی خاندان آل سهل نیز بدین صورت بود که حرکت مأمون عباسی از مرو به سوی بغداد با مخالفت فضل بن سهل مواجه شد، خلیفه عباسی بنا به توصيه ارشادی امام رضا(ع) و اخباری که از فرماندهان وفادار به او رسیده بود، تصمیم قاطع بر خروج از خراسان گرفت، در این زمان محبوبیت فضل به دو دلیل نزد مأمون رو به کاهش گذاشت؛ نخست پنهان کاری های او در امور عراق و کتمان اخبار درست این سرزمین از خلیفه گرفت، دیگری اعتراض عباسیان به حکومت برادرش بر عراق بود، که اخبار آن را از چشم خلیفه پنهان نمود. بدین سبب مخالفت فضل با خروج خلیفه شان از خراسان به جایی نرسید.تا این که مأمون در سرخس در راه بازگشت به عراق و دیدار خویشاوندان و تسکین دادنشان، نقشه قتل فضل بن سهل را پیریزی کرد، چرا که وجود فضل را مانع دست یافتن خود به بغداد می دانست، خليفه نه تنها ارزشی به درخواست فضل نداد، بلکه در پی فرصتی بود تا فضل بن سهل را به عنوان مانعی در راه آشتی با بغداد از میان بردارد.خليفه این اقدام را به دایی اش غالب سپرد، دایی اش چهار تن را به نام های مسعود، سياه قسطنطینی رومی، فرخ دیلمی و موفق صقلابی مأمور این کار شدند.(طبری، همان: 13/5672)
مامون پس از کشتن برادرش احتیاج به وجاهت مردمی و شرعی در نزد مردم داشته، شورش های پراکنده ی علویان آزار دهنده میبود و بدین وسیله میخواست، نزد علویان تقرب جسته وكنترلی بر آنها داشته و تائید خراسانیان و ایرانیان شیعه و عباسیان را با هم داشته باشد با توجه به نحوه از بین بردن این دو خاندان از طرف هارون و مأمون میتوان به این نکته پی برد که هارون به یکباره به اضمحلال و نابودی تمامی برمکیان کمر بست و این خشم تنها شامل جعفر نشد بلکه بقيه آنان نیز به نوعی گرفتار شدند ولی مأمون بعداز قتل فضل بن سهل بنا به شرایط سیاسی موجود به دلجویی از برادرش پرداخت و مقام وزارت را بدو واگذار نمود و او را مورد توجه قرار داد و با پوران دختر حسن ازدواج نمود. (بغدادی،1998: 7/320)
آنچه در قتل فضل بن سهل زيركانه و سیاسی است قتل أونيست بلکه قتل او در زمان مناسب است شیوه کشتن او جاهلانه است و زود دست مأمون رو می شود اما ترفندها و حیله های بعدی در خور تأمل است که چگونه از قتل خادم ترين فردی که در رساندن او به خلافت اعجاز کرد با مانورهای محيلانه جهت مجذوب ساختن و فریب دادن حسن بن سهل استفاده می شود .(رادمنش، 1382: 1/63)
در منابع آمده که فضل بن سهل به اركان دولت خود میگفت :سعی من در این دولت بیشتر از ابومسلم است . ایشان گفتند: ابومسلم دولت از قبیله ای به قبیلهای رساند و تو از برادری به برادری فضل بن سهل گفت: اگر عمر باشد خلافت را از خاندانی به خاندانی میرسانم (مستوفی، 1364: 312)به هرحال فضل بن سهل که خود را کم از ابومسلم و جعفر نمیشمرد می خواست تا نامش در ردیف نوابغ قرنها بر صفحه ی تاريخ جا بگیرد. شاید هدف نهایی او تشکیل یک شاهنشاهی بود .بزرگان عرب عقيده داشتند فضل میخواهد فرمانروایی را به خاندان ساسانی بازگرداند(یغمایی، همان: 176) . اگر جز این نبود به بهانه اینکه خلافت را به خاندان على انتقال دهد لباس سبز که ويژه زرتشتیان است نمی پوشید چرا که لباس اولاد علی سپید است نه سبز ولی در منابع ای که مطالعه نمودم به چنین چیزی در رابطه با برمکیان برخورد نکردم یعنی سخن و گفته ای از آنان که بتوان چنین هدفی را در رابطه با آنان حدس زد.
نتیجه گیری
ایرانیان نقش مهم و کلیدی در شکل گیری دولت عباسیان داشتند. با افزایش قدرت روز افزون ایرانیان، اعراب سعی کردند با انواع حیله ها و تدبیرها ایرانیان را از کار برکنار نمایند و خود جانشین آنها شوند. با همین هدف بود که خون برخی از وزیران ایرانی ریخته شد و جان و مال آنان به هدر رفت. هارون الرشید خاندان برمکی را برانداخت و مأمون فضل بن سهل را از میان برداشت. از سوی دیگر، با سعی و تلاش ایرانی نژادان، آداب و رسوم ایران در دربار خلفای عباسی چنان رواج یافت که دربار عباسیان شباهت فراوانی به دربار ساسانیان پیدا کرد. هنرمندان ایرانی در موسیقی و شعر به دربار راه یافتند و زینت بخش مجالس خلفا شدند. هنرهای ایرانی سرمشقی برای هنرمندان اسلامی شد و هنرمندان در رشته های مختلف از منابع کهن ایرانی الهام گرفتند. دانشمندان و علمای ایرانی مورد توجه خلفا واقع شدند و به گسترش و پیشرفت علوم در جامعه اسلامی کمک کردند، خدمات فراوان علمای ایرانی سبب رواج علوم در تمدن اسلامی شد. منجمان و طبیبان ایرانی مورد توجه قرار گرفته و از مقربان درگاه شدند، و این امر سبب شد که فکر ایرانی و اسلوب بیان و کتابت و صنایع ادبی ایشان در میان مسلمان نشر یابد و علوم ایرانی زیربنای مطالعات و تحقیقات دنیای اسلامی گردد. اینکه در جدال میان امین و مأمون، ایرانیان به حمایت از مأمون برخاستند و کمک کردند تا خلافت به او منتقل شود، پیامدی مهم داشت: پیامد این همراهی، افزایش فراوان نفوذ و قدرت ایرانیان در این روزگار شد تا جایی که برخلاف گذشته، عربان نسب خویش را به ایرانیان می رساندند و مدعی انتساب با خاندان کسری بودند. در نتیجه این رخدادهای ایرانیان به یاری خاندان های متنفذ ایرانی چون نوبختی و برمکیان، با حفظ فرهنگ و اخلاق و خردورزی شان، اعراب را مقهور خوش کردند. با این حال در نهایت دیوانسالاران بزرگ ایرانی چون برامکه و آل سهل سرنوشت مشابهی پیدا کردند.
منابع و ماخذ:
ابن اثير، عزالدين ابوالحسن علي بن ابي الكرم؛ الكامل في التاريخ؛ تحقيق عليشيري؛ بيروت :دار احياء التراث العربي، 1413
ابن اسفندیار، تاریخ طبرستان، تصحیح عباس اقبال، کالله خاور، تهران، نسخه اینترنتی.1386
ابن خلدون، عبدالرحمن، العبر(تاریخ ابن خلدون)، ترجمه عبدالمحمد آیتی، تهران، موسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، 1364
ابن خلکان، وفیان الاعیان، بتحقیق الدکتر احسان عباس، بیروت، درالثقافه، 1969
ابن طقطقی، محمد بن علی، الفخری، قم، منشورات الشریف، 1373
ابن کثیر، ابوالفدا اسماعیل، البدایه و النهایه، تحقیق مکتب التراث، بیروت، دراالاحیاء العربی، 1412
ابن نديم، محمد بن اسحاق؛ الفهرست؛ ترجمه م. رضا تجدد؛ تهران:چاپخانه بانك بازرگاني ايران، 1354
الالیدی، محمود، اعلام الناس بما وقع للبرامکه مع بنی عباس، بیروتف دار صادر، 1410
جهشیاری ، محمدبن عبدوس، کتاب الوزراء و الکتاب ، چاپ عبدالله اسماعیل صاوی ، قاهره ،1364
مستوفی ، حمدالله بن ابی بکر حمدالله، تاریخ گزیده ، چاپ عبدالحسین نوائی ، تهران، 1364
خواندمیر، غیاث الدین بن همام الدین، تاریخ حبیب السیر ، چاپ محمد دبیرسیاقی ، تهران ، 1353
مجمل التواریخ و القصص ، چاپ بهار، تهران ، بی تا
نرشخی ، محمد جعفر، تاریخ بخارا ، ترجمة ابونصر احمدبن محمدبن نصر قباوی ، تلخیص محمدبن زفربن عمر، چاپ مدرس رضوی ، تهران ، 1363
نخجوانی، هندوشاه ، تجارب السلف ، چاپ عباس اقبال ، تهران ،1365
زرین کوب، عبدالحسین، تاریخ ایران بعد از اسلام، تهران، امیرکبیر، 1383
رحیمی، محمد، فرهنگ ایران پیش از اسلام، تهران، توس، 1364
زیدان، جرجی، تاریخ التمدن الاسلامی، بیروت، دار مکتبه الحیاه، بی تا
سجادی، صادق، برمیکان از فراز تا فرود، نشریه اطلاعات، ش3، 1383
شاه ملکی، رضا، » نفوذ خاندانهای ایرانی در عصر عباسیان و نقش آنان در بسط اندیشه ایرانشهری«، فصلنامه جندی شاپور، سال چهارم، شماره 1397،1
طبری،محمد بن جریر، تاریخ طبری،ترجمه ابوالقاسم پاینده، تهران، دانشگاه تهران،1373
عقیلی، سیف الدین حاجی بن نظام ،آثارالوزرا، به اهتمام، میرجلالالدین حسنی ارموی، تهران، انتشارات اطلاعات 1364
عمرفروخ، تاریخ الاب العربی، جزء ثانی، بی جا، دارالعلم للملایین، 1992
کانپوری، عبدالرزاق، برمکیان؛ یحیی، فضل، جعفر، ترجمه مصطفی طباطبایی و ..، انتشارات کتابخانه سینایی، تهران،1348
مسعودی، علی بن حسین،مروج الذهب و معادن الجوهر، تصحیح محمد محی الدین عبدالحمید، بیروت، مکتبه الاسلامیه، 1384
ممتحن، حسینعلی؛ نهضت شعوبیه، جنبش ملی ایرانیان در برابر خالفت اموی و عباسی، شرکت سهامی کتابهای جیبی، تهران،1370
يعقوبي، احمد بن ابي يعقوب؛ تاريخ اليعقوبي؛ بيروت: دار صادر، 1413
یغمایی، عبدالکریم، ذوالریاستین، تهران، انتشارات وزارت فرهنگ و هنر، 1356