زندگی و مرگ در اشعار فوزی معلوف و احمد شاملو
محورهای موضوعی : شعرزهرا خسروی 1 , امیر گوهررستمی 2
1 - عضو هیئت علمی دانشگاه آزاد اسلامی واحد تهران مرکز(دانشیار).
2 - **دانش آموخته مقطع دکتری آزاد اسلامی، واحد تهران مرکز
کلید واژه:
چکیده مقاله :
شاعران معاصر ایرانی و عرب، به ویژه شاعران مکتب مهجر در ادب عربی ، زندگی ،مرگ و سرنوشت انسان بعد از مرگ را به گونه های مختلف، دست مایه تأملات شاعرانه خویش قرار داده اند؛ چنانکه اندیشه در این موضوعات جریانی مداوم در شعر معاصربوده است. فوزی معلوف و احمد شاملو دیدگاههای درخور توجه، و در بیشتر موارد مشابهی در این زمینه دارند. هر دو شاعر نسبت به زندگی بدبین هستند و آن را صحنهنبرد بین خیر و شر میبینند، هر چند شاملو در مواقعی که اوضاع اجتماعی بر وفق مراد اوست نسبت به زندگی خوشبین می شود. این دو مرگ را تنها راه نجات از دردها وسختی های زندگی می دانند. از دیدگاه آنان مرگ واقعیتی محتوم است که باید در مقابل آن سر تعظیم فرود آورد. این دو از دست مرگ به دامان عشق پناه می برند، در عینحال مرگ را پایان زندگی انسان نمی دانند.
Contemporary Arab and Persian poets, especially the poets of “Exile” doctrine in Arabic literature, have capitalized life, death and human destiny after death in his poetic meditations in different ways. As thought of these issues has been a steady stream of contemporary poetry. Fawzi Maalouf and Ahmad Shamloo have considerable, and in more cases, similar perspectives in this regard. Both poets are pessimistic about life and see it a battle field between good and evil; though, Shamloo gets optimistic when the social situation is going well. The two know death as the only way to save from the pain of life.From the irview points, death is an inevitable fact that one should bow down in front of it; and they refuge in the arms of love from it, while they don’t know death as the end of man’s life.