جلوههای عامیانۀ نوستالژی اجتماعی در شعر لری استان کهگیلویه و بویراحمد
محورهای موضوعی : زبان، گویش ها و ادبیات لریمینا خوبانی 1 , محمد هادی خالق زاده 2 , محمد رضا معصومی 3
1 - دانشجوی دکتری گروه زبان و ادبیات فارسی، واحد یاسوج، دانشگاه آزاد اسلامی، یاسوج، ایران
2 - دانشیار گروه زبان و ادبیات فارسی، واحد یاسوج، دانشگاه آزاد اسلامی، یاسوج، ایران.
3 - دانشیار گروه زبان و ادبیات فارسی، واحد یاسوج، دانشگاه آزاد اسلامی، یاسوج، ایران.
کلید واژه: شعر لری, فرهنگ عامیانه, نوستالژی, کهگیلویه و بویراحمد.,
چکیده مقاله :
شعر لری استان کهگیلویه و بویراحمد از گذشته در قالبهای یاریار، دیبلال، سِرو و شَروه نمود داشته است. موضوع این اشعار، عمدتاً عشق به زادگاه و زن، ستایش طبیعت، نعمتهای خدادادی، شرح حماسه و جنگهای محلی بوده است. یکی از درونمایههایی که در شعری لری این خطه بسامد زیادی داشته، نوستالژی است. به موازات توسعۀ منطقه، تعداد عشایر به حداقّل ممکن رسیده و فضای روستاها دچار تغییرات اساسی شده است و هر روز تمایل به شهرنشینی بیشتر میشود. در این میان، شعر دستمایهای شده است تا انسان امروزی به کمک آن به بیان دلتنگیها و حسرت بازگشت به گذشته و تکرار تجربۀ زیست عشایری، روستایی و یادآوری سنتها و خردهفرهنگها بپردازد. شعر لری امروز استان، عرصۀ تداعی خاطرات شیرین زندگی در جوار کوه، دشت، چشمه و آبشارهاست. این نوع میل به یادآوری گذشته و آرزوی تکرار تجارب دیرین؛ یعنی نوستالژی، به دو گونۀ اجتماعی و فردی تقسیم میشود. در پژوهش حاضر که به صورت میدانی و کتابخانهای انجام شده، عوامل و وجوه مختلف نوستالژی اجتماعی در شعر لری استان بررسی و با ارائۀ نمونههایی از اشعار شاعران استان از جمله: حسن بهرامی، رسول سنایی، شاهرخ موسویان و فریدون داوری تحلیل شده است. یادآوری آواها و رایحهها، آداب، رسوم عامیانه و سنتها، دلتنگی برای شبنشینیها و به دست گرفتن تفنگ، برپا کردن خیمۀ عشایری، شکایت از شهرنشینی و تغییر محیط زندگی روستایی از جملۀ این عواملاند.
The poetry of the Kohgiluyeh and Boyer-Ahmad Province has historically manifested in forms such as Yaryar, Di-Ballal, Serv, and Sharveh. The themes of these poems primarily revolve around love for the homeland and women, praise of nature, divine blessings, and the narration of local epics and battles. One of the prominent themes in the poetry of this region is nostalgia. Alongside the development of the area, the number of nomadic tribes has diminished to a minimum, and the rural landscapes have undergone fundamental changes, with an increasing tendency toward urbanization. Amidst this transition, poetry has become a means for contemporary individuals to express their longings and yearnings to return to the past, to revisit the experiences of nomadic and rural life, and to remind themselves of traditions and subcultures. Today, Lori poetry reflects the realm of recalling the sweet memories of life near mountains, plains, springs, and waterfalls. This inclination to remember the past and the desire to repeat ancient experiences - termed nostalgia - is divided into two types: social and individual. In the present study, conducted through field and library research, the various factors and aspects of social nostalgia in Lori poetry are examined. This is analyzed through examples from poets of the region, including Hassan Bahrami, Rasool Sanaei, Shahrokh Mousavian, and Fereydoun Dâvari. Recollections of sounds and scents, folk customs and traditions, longing for gatherings at night, taking up arms, setting up nomadic tents, and complaints about urban living and the changes in rural life are among these factors.
- افسر، ماشاءاللّه (1396). چتر افتو: گزیده اشعار شاعران کهگیلویه و بویراحمد. تهران: سورۀ مهر.
- بهرامی، حسن (1392). ساجمه باران: گزینۀ غزل بومی کهگیلویه و بویراحمد. سیسخت: فرهنگ مانا.
- بهرامی، حسن(1398). تو را قوچ کوهی نفس میکشد: گردآوری، تصحیح و تحلیل یاریارهای کهگیلویه و بویراحمد از آغاز تا امروز. تهران: آناپنا.
- بهرامی، حسن(1395). خیش گا: دوبیتیهای لری. یاسوج: رزبار.
- بهرامی، حسن، و فاموری، مهدی (1390). مرثیه در یاریارها. مجموعه مقالات همایش ملی ادب محلی و محلی سرایان ایران زمین، یاسوج، دانشگاه آزاد اسلامی واحد یاسوج، صص146-162.
- باطنی، محمد رضا(1385). فرهنگ معاصر پویا: انگلیسی- فارسی. تهران: فرهنگ معاصر.
- جاودان، بهرام(1396). جامعهشناسی ایل بویراحمد. یاسوج: چویل.
- جبارنژاد، حسنقلی(1377). جستاری در شعر و شاعری ایل بزرگ بویراحمد. پایاننامۀ کارشناسی ارشد، دانشگاه یزد.
- جعفری، محمّد جعفر(1388). عرف و عادت در کهگیلویه و بویراحمد. یاسوج: چویل.
- حسینیان، حمید(1397). تِشک اَفتو: مجموعه اشعار برگزیدۀ جشنوارۀ شعر محلی. تهران: آناپنا.
- حسینی بویراحمدی، سید ابوالحسن(1381). فرهنگ لغات و اصطلاحات لری. یاسوج: فاطمیه.
- حسینی، ساعد(1381). بخشی از شعر، موسیقی و ادبیات شفاهی استان کهگیلویه و بویراحمد. یاسوج: فاطمیه.
- داوری، فریدون(1380). ایل احساس. یاسوج: چویل.
- شریفیان، مهدی، و تیموری، شریف(1385). بررسی فرایند نوستالژی در شعر معاصر فارسی(براساس اشعار نیمایوشیچ و مهدی اخوان ثالث). کاوشنامۀ زبان و ادبیات فارسی، 7(12)، 62-33. doi:10.29252/KAVOSH.2006.2337
- صفار حیدری، سعید، و صفارحیدری، حجت(1398). خوانشی جامعهشناسانه از نوستالژی در مدرنیسم ادبی (با تأکید بر آرای زیمل، وبر و لوکاچ). مکتبهای ادبی، 3(9)، 136-114. doi:10.22080/RJLS.2019.16651.1028
- طایی سمیرمی، حاتم ، تجلی اردکانی، اطهر، و علیزاده، علی(1399). نوستالژی دوران حماسی در شعر بختیاری. ادبیات و زبانهای محلی ایرانزمین، 10(3)، 129-111. doi: 10.30495/IRLL.2020.677878
- عباسی، محمود، و فولادی، یعقوب(1392). بررسی نوستالژی در شعر منوچهر آتشی. ادبیات پارسی معاصر، 3(2)، 43-74.
- عباسی، موسی، سنایی، رسول(1385). کله پاچۀ عروسی: گزیده شعرهای طنز بومی. تهران: سورۀ مهر.
- کریمی، روحالله، رضایی، حمید، درودگریان، فرهاد(1399). نوستالژی در شعر برزگری، یکی از گونههای شعر عامۀ بختیاری. فرهنگ و ادبیات عامه، 8(36)، 311-287.20.101.1.23454466.1399.8.36.1.6 doi:
- مجیدی کرایی، نورمحمّد(1393). یادوارۀ نظام سنتی ایلات کهگیلویه و بویراحمد. سیسخت: فرهنگ مانا.
- موسویان، شاهرخ(1380). کُه دنا. تهران: نقش جهان.
- موسویان، شاهرخ، و خائفی، عباس(1385). پژوهش اجتماعی در شعر لری. کاوشنامۀ زبان و ادبیات فارسی، 7(13)، 176-149. doi:10.29252/KAVOSH.2007.2360
- نظری، جلیل، و پیروزه، علی(1395). بازتاب گیاهان و درختان در شعر محلّی کهگیلویه و بویراحمد. ادبیات و زبانهای محلی ایران زمین، 6(3)، 122-95. 20.1001.1.2345217.1395.6.2.6.6 doi:
- یوسفی، جعفر(1389). قوم لر. تهران: امیرکبیر.
جلوههای نوستالژی اجتماعی در شعر لری استان کهگیلویه و بویراحمد
چکیده
شعر لری استان کهگیلویه و بویراحمد از گذشته در قالبهای یاریار، دیبلال، سِرو و شَروه نمود پیدا کرده است. موضوع این اشعار، عمدتاً عشق به زادگاه و زن، ستایش طبیعت، نعمتهای خدادادی، شرح حماسه و جنگهای محلی بوده است. یکی از درونمایههایی که در شعری لری این خطه بسامد زیادی داشته، نوستالژی است. به موازات توسعۀ منطقه، تعداد عشایر به حداقّل ممکن رسیده و فضای روستاها دچار تغییرات اساسی شده است و تمایل به شهرنشینی هر روز بیشتر میشود. در این میان، شعر دستمایهای شده است تا انسان امروزی به بیان دلتنگیها و حسرت بازگشت به گذشته و تکرار تجربۀ زیست عشایری، روستایی و یادآوری سنتها و خرده فرهنگها بپردازد. شعر لری امروز استان، عرصۀ تداعی خاطرات شیرین زندگی در جوار کوه، دشت، چشمه و آبشارهاست. این نوع میل به یادآوری گذشته و آرزوی تکرار تجارب دیرین یعنی نوستالژی به دو گونۀ اجتماعی و فردی تقسیم میشود. در پژوهش حاضر که به صورت میدانی و کتابخانهای انجام شده، عوامل و وجوه مختلف نوستالژی اجتماعی در شعر لری استان بررسی و با ارائۀ نمونههایی از اشعار شاعران استان از جمله: حسن بهرامی، رسول سنایی، شاهرخ موسویان، فریدون داوری مورد تحلیل قرار گرفته است. یادآوری آواها و رایحهها، آداب، رسوم عامیانه و سنتها، دلتنگی برای شبنشینیها و به دست گرفتن تفنگ، برپا کردن بهون یا خیمۀ عشایری، شکایت از شهرنشینی و تغییر محیط زندگی روستایی از جملۀ این عواملاند.
کلمات کلیدی
شعر لری، فرهنگ عامیانه، نوستالژی، استان کهگیلویه و بویراحمد
1.مقدمه
استان کهگیلویه و بویراحمد با مساحتی برابر 15504 کیلومتر مربع در مرزهای جغرافیایی و سرزمینی استانهای: فارس، اصفهان، چهارمحال و بختیاری، بوشهر و خوزستان جای دارد و شامل پنج شهرستان: بویراحمد، کهگیلویه، دنا، چرام، گچساران، بهمئی و باشت است. موقعیت جغرافیایی طبیعی مجموع مساحت و گسترۀ ارضی استان که در خطوط رشته کوههای زاگرس مرکزی جای دارد، کوهستانی است به جز بخشهایی از این خطه که دشتی و نیمه کوهستانی میباشد که در هر محدودۀ جغرافیایی و سرزمینی آن، رودخانهها و چشمهسارانی روان است که بودن این منابع طبیعی تأمین کنندۀ زندگانی کشاورزی و دامداری مردم استان است(نک: مجیدی کرایی، 1393: 17) در گذشتههای نه چندان دور و به صورت جزئی در حال حاضر، افراد این استان زندگی کوچنشینی و توأم با جابجایی داشته که قشلاق آنها مناطق گرمسیری استان و ییلاق آنها مناطق سردسیری و سرحدی شامل شهرستان کنونی بویراحمد و دنا بوده است.
از آنجایی که زندگی فردی و تک بعدی در این دیار جایی نداشته و همۀ مردم در همۀ مراحل زندگی خود به خانواده و سطح بالاتر آن، قبیله و طایفه وابسته بودهاند، عادات و رسوم و خردهفرهنگهای این دیار نشانگر پیوندهایی قوی و استوار در حوزۀ زندگی جمعی است. انسانها در چنین شرایط و موقعیتی مبدع روشهایی میشوند که آنان را به یکدیگر نزدیکتر و پیوندهای فکری و همدلی عمیقتری را میان آنها رقم بزند. یکی از این روشها، سرودن شعر و ابیاتی متضمن عناصر فرهنگی و طبیعی است که در اغلب موارد در دورهمیها و شبنشینیها با موسیقی محلی نیز همراه بوده است. «با اندک تأملی بر مضامین و مفاهیم ساختاری ابیات این دیار با ویژگیهای بارز و شاید بینظیری روبرو میشویم که نشان از فرهنگی غنی و عمیق و دیرپا دارد، فرهنگی که بیشک بازمانده و یادگار اقوام ایرانی است که به صورتی منحصر بهفرد و استثنایی در این سرزمین در کشاکش تاریخ پرتلاطم ایران محفوظ مانده و ادامه یافته است. جایی که همواره پویایی و عشق و امید و آرزو چالاکی با خون و سلاح حماسه و سلحشوری نه تنها درهم میآمیزد بلکه یگانه و ممزوج میشود. هرجا به عشقی اشاره میشود لاجرم و بیدرنگ با سلاح و جنگ و جنگاوری مقایسه میشود تا آنجا که سلاحورزی با ذات آفریدگار هستی و همۀ مقدسات دیگر از ائمه تا اولیاء و امامزادگان پیوند و تبرک و تقدیس مییابد»(حسینی، 1381: 145).
شکی نیست که شعر لری این استان به دلیل مقتضیات فرهنگی و اجتماعی، گسترهای از توصیفات زندگی ایلی و آداب و رسوم جمعی خاص خود و افتخار به آنهاست. سرزمین کهن کهگیلویه و بویراحمد در حوزۀ فرهنگ عامیانه در قالبهای یاریار، دیبلال و سِرو و شَروه نمود پیدا کرده که غالبترین گونۀ شعر عامیانه کهگیلویه و بویراحمد، یاریار و در قالب تک بیت است. «در شعر بومی کهگیلویه و بویراحمد به دلیل نوع گویش لری (ایستایی و نازایی) و نبود قالبها و وزنهای گوناگون شعری محدودیت دایرۀ واژگان پیش میآید و به همین دلیل بعضی از اشعار بومی دچار آسیب عروضی شدهاند»(بهرامی و فاموری، 1390: 146). با این حال شاعران زیادی هستند که این سنت شعرگویی را زنده داشته و اشعار فاخری به زبان لری در قالبهای دو بیتی و غزل نیز سرودهاند. فاصله گرفتن از سبک زندگی قدیم مردمان لر، شاعر را واداشته تا زبان به گله و شکایت باز کند و از تغییر اوضاع و احوال زمانه بنالد.
او دورۀ تش تاوه ره |
| او دورۀ میش کاوه ره |
صیی درا وته نیا |
| بوری گا وته نیا |
(موسی عباسی؛ نقل در: عباسی و سنایی، 1397: 22)
u dowraye taš tāva rah
u dowraye miš kāva rah
siyey dera va tah niyā
bureye gā va tah niyā
برگردان: دورۀ نان پختن با آتش و تابه(ابزار نون پختن) گذشته است، دورۀ میش کاوه گذشته است.
صدای زنگولۀ گوسفندان دیگر به گوش نمیرسد، صدای گاو دیگر نیست.
همان انسانی که به محض صنعتی شدن منطقه و دیدن زیباییهای شهر، طبیعت بکر و نعمتهای رنگارنگ خداوندی را فراموش کرد و به شهر پناه برد اکنون آرزوی بازگشت به همان روزها را دارد.
و یا:
«سخت مشتاقم که ورگردم و او مالل قییم» (فاطمه دانشی اصل؛ نقل در: حسینیان، 1397: 25)
saxt moštāqom ke vargardom va u mālal qayim
برگردان: بسیار مشتاقم تا به روزهای قدیم برگردم.
اشعار لری علاوه بر یادآوری خاطرات، بستری برای بازنمایی سنتها و خرده فرهنگهای ایلیاتی و قومی در این سرزمین نیز هست، مثل «خصوصیات قومی و ایلی، آداب و رسوم، خانواده و آداب ازدواج، باورها و انگارههای خاص، فرهنگ و ذوقیات، ورزش و بازی، آرایش و پوشاک، خورد و خوراک و پوشاک و درمان»(جاودان، 1397: 76).
در این پژوهش به بحث و بررسی جلوهها و انواع تصویرپردازیهای نوستالژیک در شعر لری استان کهگیلویه و بویراحمد، با تکیه بر اشعار شاعرانی از جمله حسن بهرامی، فریدون داوری، شاهرخ موسویان، مصطفی مبارکی دیل، رسول سنایی و برخی از یاریارها با مضامین و محتوای مرتبط پرداخته خواهد شد.
2.بیان مسئله
در عرصۀ شعر لری این خطه، هرچه به زمانهای دورتر برگردیم، به تصویری زنده و روشن از وضعیت اجتماعی، امرار معاش و دغدغههای فردی و جمعی مردم منطقه میرسیم. در این گونه شعرها، به وضوح بر هرآنچه که برای شاعر و همتبارانش مهم و پراهمیت بوده تأکید میشود و زندگی واقعی و ملموس را بیان میکند، زیرا شاعر خود در میان آن عناصر و در بطن آن جامعه است اما هرچه به ادبیات دهههای متأخر نزدیک میشویم با گسستگی شاعر از موطن اصلی خود و ابراز دلتنگی و یادکرد از گذشتههای پرافتخار و حسرت ساده زیستی در قالب زندگی ایلی و عشایری روبرو میشویم. با ورود به زندگی مدرن و ماشینی و دور شدن از محیطهای روستایی، تغییر سبک زندگی مردم عشایر و یکجانشین شدن اغلب آنها، بسیاری از سنتها و خردهفرهنگها از میان رفته و شاعر امروزین با شعر خود به گذشته سفر میکند و خاطرات آن روزها را چه خود تجربه کرده باشد و چه براساس شنیدهها، بازگو میکند که در روانشناسی به آن نوستالژی گفته میشود. همچنین در مقابل آن قالبهای ساده و زبان شعری بیپیرایۀ دیروزی، شعر خود را به عمد با کاربرد واژگان اصیل لری میآراید و آن را در ظرف غزل و دوبیتی و مثنوی میریزد.
مسئلۀ ما در این پژوهش این است که در شعر لری به چه جنبههایی از نوستالژی پرداخته شده است و کدام یک از عناصر فرهنگ عامیانه بیشتر و ویژهتر مورد توجه قرار گرفته است. این رهیافت تنها از طریق بازشناسی جلوههای نوستالژیک در شعر لری استان کهگیلویه و بویراحمد با تکیه و تأکید بر اشعار لری شاعران از نقاط مختلف استان با تنوع گویشهای لری آنها امکانپذیر است.
3.پیشینۀ پژوهش
دربارۀ موضوع این تحقیق، کار جامع و مستقلی تا به حال صورت نگرفته است. اما آثاری در حیطۀ شعر لری و نوستالژی به صورت جداگانه توسط پژوهشگران انجام شده است که به برخی از آنها در زیر اشاره میشود.
نمونهای از اشعار محلی مردم کهگیلویه و بویراحمد از یعقوب غفاری(1349)، جستاری در شعر و شاعران ایل بزرگ بویراحمد از عباس علی جبارنژاد، علما و شاعران و استان کهگیلویه و بویراحمد از نورمحمد مجیدی کرایی(1378)، بخشی از شعر، موسیقی و ادبیات شفاهی کهگیلویه و بویراحمد از ساعد حسینی، تو را قوچ کوهی نفس میکشد(گردآوری، تصحیح و تحلیل یاریارهای کهگیلویه و بویراحمد ازر آغاز تا امروز) از حسن بهرامی(1398) از جمله کتابهای ارزشمندی هستند که در حیطۀ شعر لری استان تألیف شدهاند که در آنها به جمعآوری و شناسایی گونههای شعر لری استان پرداخته شده است.
علاوه بر کتب مقالات مرتبطی نیز نزدیک به حیطه وجود دارد. شاهرخ موسویان و عباس خائفی در مقالهای با عنوان «پژوهشی اجتماعی در شعر لری» که در شمارۀ 13 نشریۀ کاوشنامۀ زبان و ادب فارسی(1385) درج شده، مینویسند: ادبیات لری با پیشینهای کهن تصویرگر زندگی سنتی و ایلی است. شناخت چنین ادبیاتی مددرسان شناخت ویژگیهای مردمشناختی و جامعهشناسی آن ناحیه است. این مقاله به بررسی بافت عشیرهای و ایلاتی جامعۀ لر با تأکید بر شهرستان بویراحمد پرداخته است. محدودۀ زمانی این بررسی دهۀ هزار و سیصد و پنجاه و قبل از آن است و سادگی و بیپیرایگی رسوم لری را-قبل از آمیزش با ادبیات رسمی دههای اخیر-بیان میکند.
جلیل نظری و علی پیروزه در مقالهای تحت عنوان «بازتاب گیاهان و درختان در شعر محلی کهگیلویه و بویراحمد» که در فصلنامۀ ادبیات و زبانهای محلی ایران زمین(1395) به چاپ رسیده است، به معرفی و تحلیل اشعاری که در آنها از درختان و گیاهان نام برده شده است میپردازند. در نتیجهگیری این مقاله آمده است: مطالعه و بررسی ادبیات قوم لر اعم از شعر و نثر نشان میدهد که عناصر طبیعی و مناظر و مضامین حاصل از آنها بیشترین کاربرد را در سرودهها و نوشتههای لری دارد. این عناصر شامل کوهها، جنگلها، درختان، برف و باران و غیره میشوند که به همان سادگی و بیپیرایگی طبیعت در شعر لر بازتاب یافته است.
روحالله کریمی، حمید رضایی و فرهاد درودگریان در مقالهای با نام «نوستالژی در شعر برزگری؛ یکی از گونههای شعر عامۀ بختیاری» چاپ شده در نشریۀ فرهنگ و ادبیات عامه(1399)، نوستالژی در اشعار برزگری را با توجه به گویندۀ آنها به دو دوستۀ نوستالژی زنانه و مردانه تقسیم میکنند و به بررسی جلوههای آن در این گونۀ شعری میپردازند. یکی از نتایج این پژوهش این است که مهمترین کارکرد نوستالژی در شعر برزگری، ایجاد آرامش روحی و روانی، رفع خستگی و تجدید نیرو برای برزگر دورمانده از یار و دیار است که با خواندن اشعار و ذکر خاطرات و یادآوری ایام وصال، دوران سخت درو و هجران را به پایان میرساند. پژوهش دیگری در شعر لری بختیاری با عنوان «نوستالژی دوران حماسی در شعر بختیاری» توسط حاتم طایی سمیرمی، اطهر تجلی اردکانی و علی علیزاده در فصلنامۀ ادبیات و زبانهای محلی ایران زمین (1399) به چاپ رسیده است و در آن چنین آمده است که نوستالژی و حسرت بر گذشتهای که در اشعار شاعران بختیاری وجود دارد، بیانگر انس و همزیستی آنها با طبیعت و حال و هوای زندگی ایلیاتی در زمان نه چندان دور گذشته و عظمت بختیاریها بوده و این غم فراگیر آرمانهای از دست رفته، همیشه همراه مردم بختیاری بوده است.
دربارۀ نوستالژی در ادب یا شعر فارسی نیز مقالاتی وجود دارد. مقالۀ «خوانشی جامعهشناسانه از نوستالژی در مدرنیسم ادبی»، اثر سعید صفار حیدری و حجت صفار حیدری(1398)، مقالۀ «بررسی فرایند نوستالژی در شعر معاصر فارسی» از مهدی شریفیان و شریف تیموری(1385)، مقالۀ «بررسی نوستالژی در شعر منوچهر آتشی» از محمود عباسی و یعقوب فولادی(1392) از آن جمله مقالت هستند.
4.روش تحقیق
روش تحقیق در این مقاله توصیفی-تحلیلی است یعنی ابتدا اشعار شاعران استان مورد مطالعه قرار گرفت و از میان آنها شعرهای لری انتخاب و سپس از میان اشعار لری، آن دسته از شعرها که مضمون یادکردِ گذشته در آنها قویتر بود و نمود بیشتری داشت، جمع آوری شد. در ادامه، همۀ موارد را بر اساس طبقهبندی محتوای نوستالژیک، دسته بندی و تحلیل و بررسی کردیم.
5.مبانی نظری
5-1.نوستالژی
در تعریف لغوی نوستالژی حسرت گذشته، احساس غربت و غم غربت را بیان میکنند و نوستالژیک را، حسرتآور، حسرتبار، دستخوش حسرت گذشته و دچار غم حسرت معنی کردهاند(باطنی، 1385: 1005). از لحاظ اصطلاحی، نوستالژی یک پدیدۀ روانشناسی است زیرا در ارتباط با روان و خاطرات ذهنی شخص شکل میگیرد. «نوستالژی حسرت از دست رفتهها و شکایت از زمان حال در تقابل با گذشته است. یادآوری خاطرات شیرین روزهایی که رفتهاند و دیگر برنمیگردند»(عباسی و فولادی، 1392: 45) یادآوری خاطرات گذشته ممکن است حالت اندوه یا لذت برای شخص به همراه داشته باشد و لزوماً یادآوری همراه با ناراحتی نیست گرچه در اغلب موارد با حسرتی که ایجاد میکند، باعث ناراحتی و اندوه میشود. این واژه که در فارسی به طورکلی حسرت بر گذشته و غم غربت معنا میشود درحالیکه قطع به یقین، دربردارندۀ تمام مفهوم آن نیست. از جمله عواملی که در فرد ایجاد حس نوستالژی میکند، به قرار ذیل است:
«-از دست دادن اعضای خانواده یا عزیزی که باعث گریستن و مرثیه خواندن میشود.
-حبس و تبعید
-حسرت بر گذشته که عامل گله و شکایت از اوضاع زمان میگردد. این مسئله ناشی از آن است که شاعر در دورۀ پیشین در شادکامی میزیسته است.
-مهاجرت
-یادآوری خاطرات دوران کودکی و جوانی و ...
-غم و درد پیری و اندیشیدن به مرگ»(شریفیان و تیموری، 1385: 34) بیان آلام ناشی از حس نوستالژی نه تنها در سخن گفتن و رفتارهای عادی انسان بروز میکند بلکه هنرمندان و ادیبان به زیبایی این حس را بیان میکنند. نوستالژی را به دو گونۀ فردی یا شخصی و جمعی یا اجتماعی تقسیم میکنند. تمامی خاطرات و حسرت بر گذشتهای که حاوی اتفاقاتی خاص زندگی یک شخص باشد و نتوان دیگران را در آن حس با خود شریک کرد، نوستالژی فردی و ابراز احساسات دربارۀ گذشتۀ پرافتخار مشترک، یادآوری هرآنچه از دوران سپری شدۀ پیشین که بتوان عموم یک جامعه یا اجتماعی خاص را با آن تحت تأثیر قرار داد و آنها را در این حس نوستالژیک شریک گرداند، نوستالژی جمعی میگوییم.
5-2.نوستالژی و ادبیات
همانطور که گفته شد، اصطلاح نوستالژی پدیدهای روانشناختی است که به حوزۀ هنر و ادبیات نیز وارد شده است. «در بررسیهای ادبی به شیوهای از نگارش اطلاق میشود که برپایۀ آن شاعر یا نویسنده در سروده یا نوشتۀ خویش، گذشتهای را که در نظر دارد یا سرزمینی که یادش را در دل دارد، پرحسرت و دردآلود ترسیم میکند و به قلم میکشد»(همان: 36) ظهور نوستالژی در عرصۀ ادبیات با میزان مدرن بودن محیط زندگی شاعر و نویسنده ارتباط مستقیم دارد زیرا هر نوستالژی بیان کنندۀ دوری و جدایی انسان از چیزی یا موقعیتی است و این شکاف موجب دلتنگی او میشود و احساس حسرت بر گذشته را به بار میآورد. حیدری دربارۀ همبستگی مدرنیته و نوستالژی چنین میگوید: نوستالژی یکی از پیامدهای فرهنگی ورود به عصر مدرن است. دلزدگی، احساس فقدان یا تمنّای بازگشتی که در نحلهها و آثار ادبی مدرن مشاهده میشود، همگی بر همبستگی میان مدرنیته و نوستالژی تأکید میکنند(نک: حیدری، 1398: 19 و 20) باتوجه به تعاریف نوستالژی فردی و جمعی، هرگاه شاعر یا نویسنده در اثر خود به یادآوری خاطرات و گذشتۀ شخصی خود بپردازد و نتواند کسی را در حس نوستالژیک خود شریک کند و تنها حس همدردی را دیگران زنده میکند، اثر وی متضمن نوستالژی فردی میباشد، مثل ابراز دلتنگی برای پدر و مادری که فوت شدهاند. در مقابل، نوشتن و سرودن از خاطرات جمعی و حسرت بر اتفاقات و گذشتۀ مشترک میان جامعه یا حداقل گروهی از مردم، نشان دهندۀ عوامل نوستالژیک جمعی در اثر ادبی است.
این پژوهشگر در این مقاله، به مطالعه و بررسی جلوههای اجتماعی نوستالژی در شعر لری استان کهگیلویه و بویراحمد خواهد پرداخت.
5-3. نگاهی به شعر لری استان کهگیلویه و بویراحمد
شعر لری استان را میتوان به دو دستۀ کلی تقسیم کرد. اشعاری که به مناسبتی خاص سروده شده مانند اشعار متعلق به جنگهای محلی یا ستایش قهرمانیهای یک شخص نامی و دستۀ دیگر اشعاری که سرایش آنها به مناسبتی خاص نبوده، بلکه حاوی دغدغهها، عشقها، حماسهها، طبیعت و مسائلی از این قبیل است که مقبولیت عام یافتهاند و به عنوان فولکلور از آنها یاد میشود اما تعداد این گونه ابیات محدوداند. غالب این اشعار در قالب تک بیتهای مثنویگونه سروده شدهاند که معانی مستقلی دارند، زیرا یک زندگی ساده و بدوی تنها یک قالب از شعر را برمیتابد که ساده و به دور از پیچیدگی باشد؛ یعنی مثنوی. شاعر آزاد لر با روحیۀ سرکش و صحرایی نمیتواند قید و بند و محدودیتهای قالب قصیده و غزل را تاب بیاورد. به ندرت پیش میآید این مثنویها بیشتر از یک بیت باشند و شاعر تمام مفهوم و حرف خود را در همان یک بیت بیان میکند. اشعار لری عمدتاً به صورت آواز و همراه با موسیقی خوانده و به ندرت به صورت تصنیف و ریتمیک خوانده میشده است. اغلب این اشعار در دستگاه دشتی یا مایه دشتی و مقداری نیز در دستگاه همایون که با سوز و اندوه همراه هستند، خوانده میشده است(نک: موسویان و خائفی، 1385: 152-154) از اصلیترین قالبهای شعر لری فولک، یاریار و دی بلال است که موضوعات مختلفی دارند و غالباً با آواز حزنانگیز خوانده میشوند. سِرو(سرود) قالب دیگری است که مخصوص محتوای شاد بوده و بهویژه در مجالس عروسی خوانده میشود، در مقابل، شَروه که نالۀ شیون و موضوع آن مرثیه است و کاربرد آن در مجالس عزاداری مردم و همچنین در مراسم مذهبی مثل عاشورا است.
در عصر حاضر، این گونه اشعار سنتی و کلاسیک محسوب میشوند و شاعرانِ لر زبان، در قالبهای مثنوی بلند، غزل، دوبیتی و شعر نو طبعآزمایی میکنند. این اشعار برخلاف قالبهای فولک، قابلیت امتزاج با موسیقی را ندارند و اشعاری در قالب ترانههای لری به طور خاص برای ترکیب با موسیقی محلی سروده میشوند.
6. بحث و بررسی
اگر نوستالژی را دو گونۀ فردی و جمعی در نظر بگیریم، شعر لری استان کهگیلویه و بویراحمد از این وجوه سرشار است. شاعران برای هر چیزی که در زندگی دیروزین مردم این خطه جایگاه بالایی داشته است، ابراز دلتنگی میکنند. تفنگ و برنو، وطن و زادگاه، بهون، شبنشینیها و آداب و رسوم خاص زندگی عشایری و... از جمله پرکاربردترین مواردی هستند که شاعران در شعر خود از آنها یاد میکنند. « انسان معاصر در برخورد با تکنولوژی آنگونه دچار سردرگمی و بحران هویت شده که به ناچار نقبی به گذشتهها میزند و دنبال پارههای از دست رفتۀ خود میگردد. اکنون که روایتهای کلان شکست خوردهاند، بهترین روایت چیزی جز بها دادن به خردهفرهنگها نیست»(بهرامی، 1398: 16) گاهی شاعر نه تنها دلتنگ روزهایی است که صفا و صمیمیت زندگی در کنار خانواده و خویشاوندان بیشتر و پررنگتر بوده بلکه به هدف یادآوری آن برای دیگران یا بازنمایی و آشنایی با زندگی سنتی مردمان لر زبان در این خطه برای نسل جدیدی است که در عصر مدرنیزه شدن زندگیها و مهاجرت مردم از روستاها به شهر متولد شدهاند و زندگی میکنند. بعضی از شاعرانی که در این گروه قرار میگیرند، به بیان دلتنگیها و حسرتهای شخصی همچون آرزوی بازگشت به دورانی که پدر یا مادر در قید حیات بودهاند، دلتنگی برای معشوقی که از عاشق دور مانده یا دست بدعهد روزگار وی را به عقد دیگری درآورده است و سایر مواردی که در تعریف نوستالژی میگنجد اما درد مشترک جامعۀ لر نیست. این موارد که در دستۀ نوستالژی فردی قرار میگیرند در پژوهش حاضر مورد توجه قرار نگرفتهاند.
در اشعار لری شاعران استان، مواردی که در دستۀ نوستالژی جمعی قرار میگیرد، استخراج و دسته بندی شد که در ادامه به تفکیک موضوع، نمونههایی ذکر و به تحلیل آنها پرداخته میشود.
6-1. یادآوری خاطرات و عناصر زندگی عشایری و روستایی
از ایماژهای پرکاربرد شعر لری، خاطرهبازی با فضای روستایی و عشایری است. اغلب ابیاتی که دارای چنین مضمونی هستند با کلمۀ «یاد» همراه هستند و شاعر، مخاطب را نهیب میزند که چرا روزهای خوش گذشته را از یاد برده است. خاطرات روز برفی و آتش روشن کردن در خانۀ گلی، غذاها و پخت نانهای محلی و بازی و سرگرمیهای کودکانه از جمله یادآوریهای شاعر است.
روز برفی، تش بلیطی، تو گلی یایش وخیر |
| کنج چاله، کتر سه و خلخلی یایش وخیر |
گِرده و کَلگ و تکو و شلشلی یایش وخیر |
| او متیلل نصپ شو و کشک خردن زرجلی یایش وخیر |
(موسویان، 1380: 30)
ruze barfi taš baliti tu geli yayeš vaxeyr
konje čāla ketre se vo xolxeli yayeš vaxeyr
gerda vo kalgo takow šolšeli yayeš vaxeyr
u matilal nespe šow vo kašk xardan zerjeli yayeš vaxeyr
برگردان: روز برفی و آتش با چوب بلوط یادش بهخیر، کتری سیاه و پوشیده از خاکستر در کنج چالۀ آتش یادش بهخیر
گِرده و کَلگ و تکو و شلشلی (همگی نوعی نان هستند با ترکیب خمیر آرد گندم که به شیوههای متفاوتی پخت میشوند) یادش بهخیر، متیلهای نصفه شبی و دزدکی کشک خوردن زیر پتو یادش بهخیر
مه و یادت رهتنه مشک و ملارل زیتری؟ |
| مالل بهسن زر سایی چنارل زیتری |
( بهرامی، 1392: 33)
ma va yadet rahtene maško malāral zitari?
mālal behsen zer sayey čenāral zitari
برگردان : مگر مشک(پوستینهای از چرم طبیعی که دوغ را در آن میریزند) و ملارهای( چوبهای باریکی که به صورت سه پایه بلند نصب و مشک را به آن وصل میکنند) قدیمی از یادت رفتهاند؟ مالها بار میانداختند زیر سایۀ چنارهای قدیمی
شاعر در این بیت تصویر روشنی از زندگی ساده و باصفای عشایری را به تصویر میکشد و از خود امروزینش یا مخاطبانش میپرسد که آیا این تصاویر را از خاطر بردهاید؟
6-1-1. دلبستگی به تفنگ
تفنگ یکی از واجبات زندگی عشایری بوده است که همیشه همراه مردان لر بوده تا از خود، خانواده و گله محافظت کنند و تفنگ برنو یکی از نامهای پرکاربرد در شعر بویراحمدی است که نشان از اهمیت آن در زندگی مردم این خطه دارد. همانطور که در حماسههای ادبیات فارسی از شمشیر و کمان و گرز سخن به میان میآید، مصداق آن در حماسههای بویراحمدی تفنگ برنو است. «برنو آنقدر عزیز بود که در بسیاری از محاورات و تشبیهات، مردم این منطقه هر چیز عزیزی را به برنو تشبیه میکردند اگر میخواستند بگویند: چه بز خوبی! میگفتند: این بز یک برنو میارزد. اگر میخواستند بگویند فلانی پسر خوبی دارد، میگفتند: پسر برنویی است»(موسویان و خائفی، 1385: 155) برنو در میان مردم ایلیاتی بسیار پرطرفدار بوده به طوریکه حتی معشوقههای خود را به برنو تشبیه میکردند و عبارت «برنو بلند» را خاصه برای زنان و دختران زیبا به کار میبردند. اهمیت تفنگ خاصه تفنگ برنو تا جایی بوده است که اغلب جنگهایی که میان قبایل و ایلات و یا شهرهای اطراف صورت میگرفت، برای تصرف و به دست آوردن همین برنو بوده است:«ای سفر که ایرَوُم غارتِ سمیرم، ایارُم برنو بلند اگر بمیرم» برگردان: در این سفری که دارم برای غارت به سمیرم میروم، با خودم برنو به غنیمت خواهد آورد حتی اگر کشته شوم.(ناشناس)
بنابراین مردان امروزی که تفنگ دیگر نمیتواند در زندگی آنها جایگاه خاصی داشته باشد، حسرت دوباره در دست گرفتن برنو و اظهار قدرت و مردانگی به وسیلۀ آن را در شعر خود بیان کنند.
شور که گروهتمه غم کرده زمندم |
| کو دولول خش زنم کو برنو بلندم؟ |
(بهرامی، 1398: 150)
šur koh gerotemeh ɣam kerde zamandom
ku dolul xašzanom ku bernow blandom
برگردان: شور و اشتیاق کوه رفتن من را دربر گرفته و غم خرد خستهام کرده، کجاست [تفنگ] دولول خوش نشانهام؟ کجاست برنوی بلندم؟
برنو محبوب، یار و توتم مرد بویراحمدی بوده است و همچنانکه عرب جاهلی از شمشیر سخن گفته است، بویراحمدی نیز در وصف و مدح برنو داد سخن داده است. برنو نماد حماسه و غیرت و شرف و مردانگی بوده و در اشعار حماسی و غنایی این منطقه کاربرد فراوان دارد(نک: جبارنژاد، 1377: 69)
در زندگی امروزین مردم منطقه، دیگر نیازی به وجود تفنگ در دست هر مرد نیست و تفنگ داشتن دیگر نماد قدرت و آسودگی خیال برای محافظت از خانه و خانواده نیست. در نمونۀ زیر، حذف تفنگ و فشنگ و باروت را قضا و بلا و بدبیاری میداند:
چه قضی بارسه؟ نونم تش تندی نه دیاره |
| نه و باروتل بی نم، نه و کبریتل روسی |
نه و او کلگ نه سیده، نه و چشمی زر مالی |
| نه تفنگی، نه قطاری، نه فشنگی، نه کروسی |
(مصطفی مبارکی دیل؛ به نقل از: بهرامی، 1392: 85)
če qazey bārese? Nownom taš tondi nadiyare
na va barutale bi nam na va kebritale rusi
na va u kalg naseyda na va češmey zeremali
na tofangi na qatāri na fešangi na karusi
برگردان: چه اتفاقی افتاده؟ نمیدانم آتش تندی پیدا نیست، نه از باروتهای بینم نه از کبریتهای روسی
نه از آن کَلگِ(نان بلوط) نساییده، نه از چشمۀ زیر مال، نه تفنگی، نه فشنگی، نه خشابی
6-1-2. برپا کردن بهون (bohun)
مردمان لر در محل قشلاق و ییلاق در طی مدت اقامت خود، در اولین قدم، بهون یا همان سیاه چادر را که از پشم طبیعی گوسفند بافته میشد، برپا میکردند. درواقع برپایی بهون نخسین اقدام بعد از اتمام کوچ عشایر و انتخاب مکان مناسب یا ساکن شدن در وردهای همیشگی ایل است که نیاز به مهارت و تجربه دارد. این بهون حکم خانه و منزلگاه آنان را داشت و زندگی زیر سایۀ آن صفا و صمیمیتی داشته است که در هیچ خانهای امروزه یافت نمیشود.
برپا کردن بهون نیازمند کمک چندین نفر بوده و ساعتها طول میکشیده است. دلتنگی برای برپا کردن بهون در بعضی از اشعار دیده میشود. مانند:
مال بالا بکنی سی و سرحد بروی |
| زر داری بغل چشمه بهونی بزنی |
(رسول سنایی؛ نقل در: بهرامی، 1392: 66)
māla bālā bekeni siyo va sarhad beravi
zer dāri baɣale češma behuni bezani
برگردان: [چه خوش است] مال را به سمت سردسیر(سرحد) ببری و زیر درخت کنار چشمه بهون برپا کنی
شاعر تنها به دنبال یادآوری خاطرات نیست بلکه آرزو و تمنای تکرار آن تجربه را دارد. بیشک برپایی بهون یکی از قویترین و پرررنگترین تصاویر زندگی ایلی و سنتی است که هرگز از خاطر کسی زدوده نمیشود.
ایا از باره وربندم بهونه؟ |
| بنم سرپام و روغن دم پرونه |
(بهرامی، 1395: 78)
iya azbarah varbandom behuna?
benom sarpāmo ruɣan dom peruna
برگردان: میآید [روزی که] دوباره سیاهچادر را برپا کنم؟ پرون(تفنگ ساچمه زنی رگباری) را بگذارم روی پایم و روغنکاری کنم؟
6-1-3. بارش باران بر سقف خانۀ کاهگلی
از خاطرات زیبا و فراگیر همۀ روستاییان، تجربۀ زندگی در خانههای کاهگلی است. در اغلب مناطق این استان، بارش برف و باران در ایام سال یک امر عادی و همیشگی است و موجب رونق کشاورزی و دامپروری برای مردم این خطه است. در زمانهای پیشین که مصالح اصلی خانهسازی در روستا کاه و گل بود، سقف خانههای کاهگلی در روزهای بارانی معمولا چکه میکرد. این اتفاق در زمان خود، مطمئناً موجب ناراحتی و نگرانی اهالی خانه بوده است اما شاعران در سرودههای خود آرزوی برگشت به دوران گذشته و تکرار چنین تجربهای را بازگو میکنند.
خشه من تو سهو تی دی بشینی |
| یه تک او تپ کنه من بال سینی |
در در تاوتا بو سر بزرنی |
| کتو زردونه زر بارون بوینی |
(بهرامی، 1395: 33)
xaše men tu sehu tey dey bešini
yatak ow top kene men bāle sini
dame dar tāvatā bu sar bezorni
ketu zarduna zer bārun bevini
برگردان: خوش است توی اتاق تاریک قدیمی پیش مادر بنشینی، مدام آب از سقف چکه بکند و روی سینی بریزد.
در چوبی خانه باز باشد؛ سر بچرخانی سگ زرد را زیر باران ببینی
6-2. دلتنگی برای آداب و رسوم و سنتها
دوری از محیط زندگی صمیمانه و همزیستی مسالمتآمیز با فامیل و خویشاوندان موجب از بین رفتن آداب این همزیستی میشود و رفته رفته در خاطرهها رنگ میبازد. دورهم جمع شدن و شب نشینیهای شبانه، شاهنامه خوانی در این شب نشینیها و رسوم دیگری مانند کاسه بهره و شیر وهرّه از آن جملهاند.
6-2-1. شبنشینی
مردان و زنان لر در طول روز سرگرم کار کشاورزی و گله داری و سایر امور زندگی بوده و در هنگام شب همۀ اعضای خانواده و حتی همسایهها که همگی فامیل و خویشاونداند، آتشی روشن میکردند و گرد آن جمع میشدند و صمیمانه با هم گفتگو میکردند. درحالیکه انسان امروز از این دورهمی شبانه محروم است، چنانکه حسرت این تجربه را در بیت زیر میبینیم:
آخ و او روزل خوبو که د نی ورگردن |
| تا بشینی و نو حرف خمونی بزنی |
(رسول سنایی؛ نقل در: بهرامی، 1392: 66)
āx va u ruzale xubu ke danivargarden
tā bešini vanow harfe xomuni bezani
برگردان: آخ از آن روزهای خوب که دیگر برنمیگردند، تا بنشینیم و حرفهای خودمانی بزنیم.
6-2-2. شاهنامهخوانی
یکی از آداب همنشینیهای شبانه در سیاهچادرهای ایل خوانش شاهنامه با لحنی خاص توسط مردان بوده است. مردمان لر به اقتضای سبک زندگی خود با حماسه پیوندی عمیق دارند و از این روست که شاهنامۀ فردوسی از دیرباز میان مردم این منطقه جایگاه ویژهای داشته است. چنانچه در اغلب موارد نام فرزندانشان را نیز از میان نامهای پهلوانان و نامداران شاهنامه برمیگزیدند و در زندگی خود از دلاوریهای آنان الهام میگرفتند. شاهنامهخوانی از رسوم دیرینهای است که امروزه به صورت نمادین برجای مانده و در قدیم جزئی جدانشدنی از محافل و شبنشینیها بوده است.
شاهنامه خوانی در اینجا و سایر مناطق عشایری جنوب تنها روایتی تمثیل وار نبود که به حالت دکلمه خوانده شود بلکه با تمام وجود از دل برمیخاست و کوبنده و جوشنده و پرحرارت بود و در دل مردم شوق و هیجان و امید و دلیری و ازخودگذشتگی ایجاد میکرد و تارهای سستی و خمودی و ترس و ضعف را ازهم میدرید(نک: حسینی، 1381: 37) شاعر در ابیات زیر به یادآوری این رسم زیبا پرداخته است:
کُه دنا شانومه خوندن من کپر یایت ایا؟ |
| قصه سهراب و رستم شیر نر یایت ایا؟ |
شونشینی اهل دهن تا سحر یایت ایا؟ |
| غلغل قلیون و خندۀ بی قمر یایت ایا؟ |
(موسویان، 1380: 24)
koh dena šānuma xondan men kapae yāyet iyā?
qeseye sohrābo rostam šire nar yāyet iyā?
šownešini ahle dehna tā sahar yāyet iyā?
ɣolɣole qelyuno xandey biqamar yāyet iyā?
برگردان: ای کوه دنا شاهنامهخوانی داخل کپر را به یاد داری؟ قصۀ سهراب و رستم دلاور مثل شیر نر را به یاد داری؟
شبنشینی اهل روستا را تا هنگام سحر به یاد داری؟ صدای قلیون و خندههای بی بی قمر را به یاد داری؟
اشعار و ابیات مهیج و جذاب شاهنامه در نشستها، شادی، عزا، سور، سوگ و گاه برای تهییج احساسات قومی و قبیلهای و مردمی در بهترین ساعات خوش شب، در شبنشینیها، در سیاه چادرهای عشایری در کوه و دشت توسط افرادی که عنوان خاص شاهنامه خوان را داشتند با صدای بلند و رسا و تاثیرگذار خوانده میشد. نگرش لرها به شاهنامه پیوسته بر پایۀ همان هدفی که شاهنامه را هستی بخشیده، یعنی برابری خواهی و عدالت قومی، در چهرۀ صلح و دوری از ستم و خونریزی است»(یوسفی، 1389: 96).
6-2-3. کاسه بهره و شیر وهرَّه
از دیگر رسومی که امروزه به کلی فراموش شده و در اشعار شاعران بسامد بالایی دارد، رسم «کاسه بهره» است. در سنوات گذشته که خانوارهای عشایری در کپر یا چادر زندگی میکردند، نه دیواری بود تا آنان را از یکدیگر جدا کند و نه پوشش و حایلی وجود داشت تا چیزی را استتار کند. در نتیجه همه چیز آشکار بود ومردم از احوال یکدیگر باخبر بودند در چنین حالتی همگان از غذای مصرفی یکدیگر و نوع آن اطلاع داشتند. و چون گاهی مشاهده میکردند که بعضی از همسایههایشان غذا ندارند یا غذایشان به قدر کفایت نیست، مقداری از غذای خود را به همسایگان میدادند که به این عمل «کاسه بهره» میگفتند(نک: جعفری، 1388: 35- 36) همچنین نوع دیگری از تعاون در میان عشایر همیاری در گردش شیر است. به این صورت که در هنگام دوشیدن شیر گوسفندان، زنان خانوارها، شیرهای دوشیده شده را هر بار به یک خانوار میدادند تا تمام آن شیرها قابلیت بیشتری برای تبدیل به ماست و دوغ و کره داشته باشد و هرخانوار به اندازۀ مقداری که شیر بخشیده بود از تولیدات آن بهره میبرد. این روش برای خانوارهایی که دام کمتری داشتند بسیار کمک کننده بود(همان: 42-43) «نوبه و وعدۀ شیر، چند خانواده مشترکاً شیر را روزانه یا بیشتر بین خود رد و بدل میکنند و این شیروهره است»(حسینی بویراحمدی، 1381: 163). برای مثال در بیت زیر رسم کاسه بهره و شیر وهرَّه که هر دو در میان مردم بویراحمد مسبوق به سابقه است را یادآوری میکند:
رسم کاسه بهریل یایت هه؟ |
| جر شیر وهرّهیل یایت هه؟ |
(داوری، 1382: 34)
rsme kāsabahriyal yayet he?
jar šir vaharriyal yayet he?
برگردان: رسم کاسه بهره و شیر وهرّه را به یاد داری؟
6-3. شکایت از شهرنشینی و تغییرشکل فضای زندگی روستایی
مدت زیادی از شهرنشینی و مهاجرت مردم این خطه از روستا به شهر نگذشته است. هنوز پیوند و رشتۀ علاقۀ مردمان لر به محیط روستا و زندگی در دامان طبیعت پابرجاست؛ به شهرنشینی عادت نکرده اند و از آن گلهمند اند. چنانکه شاعر حیات خود را چنان وابسته به طبیعت که خواستگاه نسل اوست میداند که زندگیاش را بدون آن رو به مرگ بیان میکند. در ابیات زیر، میزان دلبستگی به محیط زندگی سنتی چنان شدید است که شهر را خاک غربت معرفی کرده و بوی گل انار و بنه جای جان دادن دارد:
چه وری مومه که ویسامه منی خاک غریب؟ |
| به خدا! بی بن و کهریز و کنار ئیمیرم |
شهر می بند گره خه و گرفتارم که |
| سی صیی زنگل و سی بو گل نار ئیمیرم |
(حسن بهرامی؛نقل در: افسر، 1396: 20)
če varimuma ke veysame meni xāke ɣarib?
be xoda bi bano kohrizo konār imirom
šahr mey band gereh xah vo gereftārom ke
si siyey zangalo si bu golenār imirum
برگردان: چه به سرم آمده که در این شهر غریب ماندهام؟ به خدا قسم بدون بَن(بنه، نوعی درخت) و کهریز(انجیر کوهی) و کنار(سدر) میمیرم.
شهر مانند بند [به دورم] گره خورد و گرفتارم کرد، برای صدای زنگوله و بوی گل انار میمیرم.
همین انسان دردمند و گلهمند از شهرنشینی به زندگی در روستا هم دیگر راضی نیست زیرا فضای روستا دیگر مانند قبل نیست. خانههای کاهگلی جای خود را به ساختمانهای نوساخت داده و باغها از بین رفتهاند. دیگر اثری از طبیعت بکر و دست نخوردۀ محیط زندگی پیشین نیست:
قلعیل رمبهسنه دروازه یل پیسهسنه |
| سیسه یل ریسهسنه افتانه دارل زیتری |
(بهرامی، 1392: 34)
qaliyal rombehsene darvaziyal pisehsene
sisiyal risehsene oftāne daral zitari
برگردان: قلعهها فروریختهاند، دروازهها پوسیدهاند، سیسهها(نام میوهای کوهی) ریختهاند و درختان قدیمی افتادهاند
گاه شاعر این اتفاقات را طبیعی و جزئی از روال عادی زندگی میداند مانند بیت بالا و گاه تغییرات را نتیجۀ افعال انسان امروزی میداند که تیشه به ریشۀ درختان و باغها زده و خود بر نابودی محیط اولیۀ زندگی خویش کمر بسته است:
باد توسون اومده تولویی نزیمه |
| باغلِ شابهرمَ هَرَه وَش نَهیمه |
(مصطفی مبارکی دیل؛ نقل در: بهرامی، 1398: 217)
bāde tusun umadeh tuluyi nazime
bāɣal šābahrom harra vaš naheyme
برگردان: باد تابستان وزید(تابستان رسید) و هنوز تولهای نچیدیم، [چون] باغهای شاهبهرام را اره کردهایم.
آنچنان که پیداست، برگشتن به زیست بوم گذشته و قرار گرفتن در همان حال و هوای روستانشینی کاملاً امری خیالی تلقی میشود زیرا امکان چنین وضعیتی با وجود تغییر شکل فضای روستاها و از بین رفتن عناصری که هویت زندگی ایلی را میساختند، دیگر وجود نخواهد داشت و بازگو کردن چنین مواردی در اشعار شاعران، تنها لمس دردی سخت و جانکاه است.
6-4. دلتنگی برای وطن
در شعر لری کهگیلویه و بویراحمد وطن در معنای عام آن یعنی ایران نیست بلکه محدود به سرزمین اجدادی خود میباشد. «نظام محدود ایل و زندگی بسته آنان موجب شده بود که مرد لر ایران را در زادگاه خویش، بویراحمد خلاصه کند. آن وقتها راههای ارتباطی نبود. مرد لر آخر دنیا را سرحدّات ییلاق و قشلاق خودش میدانست»(موسویان و خائفی، 1385: 161) یادکردهای وطن به دلایل مختلفی صورت میگیرد که مهمترین آن دوری و جدایی انسان امروز از زادگاه آباء و اجدادی است. انسانی که روزگاری در دامان طبیعت بکر و کوههای بلند و دشتها و چشمهها به سر میبرد حالا شهرنشین شده است و دلش برای مناطق خوش آب و هوا و خاطرهانگیز تنگ میشود. در اغلب این اشعار، دلتنگی برای زادگاه شخصی نیست بلکه بیان تصویرهای زیبا از مناطق خاص سرزمین پدری است:
شربت گل بزنین گل وابیده بیمار |
| گلش پسوچنار برفوش سفیدار |
(سهراب علیزاده؛ نقل در: بهرامی، 1398: 282)
šarbate gol bezanin gol vabide bimār
geleš pasowčenār barfeš safidār
برگردان: شربت گل فراهم کنید زیرا گل(استعاره از معشوق) بیمار شده است، گلش از پسوچنار و آبش از برف سپیدار باشد. در این گونه اشعار، هر منطقه با ویژگی و امکانات خاص خود نام برده میشود.
نمونۀ این مضمون را در بیت زیر هم میبینیم:
اوی سردی وم بدین تا کنه هلاج |
| یا وچشمه ی تیتِکُه یا و پیرحاجی |
(کامحمد علیزاده؛ نقل در: همان: 107)
owy sardi vam bedin tā keneh halāji
yā va češmey titakoh yā va pirahāji
برگردان: آب سردی به من بدهید تا درمانم باشد، یا از چشمۀ تیتِکُه یا پیرحاجی
شاعر در این دو بیت از زبان انسانی دور افتاده از وطن سخن میگوید و آب و خاکش سرزمینش را معجزه آسا و شفابخش میپندارد. قویترین تصویر از وطن، همان جلوههای طبیعی و محیط دست نخوردۀ روستا است که با همۀ سادگیاش دیگر در دسترس نیست. در بیت زیر شاعر آرزو میکند به جای قوچی باشد تا در کوه و روستا بگردد.
چه خشه دمه پسین چی غوچ بلیدون |
| بو بنی و تیتِکُه ری بدی و رونون |
(حسن بهرامی؛ نقل در: همان: 150)
če xaše dame pasin či ɣuče balidun
bu beni va titakoh ri bedi va rownun
برگردان: خوشا غروب همچون قوچ بلیدون، تیتِکُه(نام مکان) را ببویی و به رونون(نام کوه) بروی.
نام بردن از مکانها و کوهها از بیشترین یادکردهایی است که در یاریارها و اشعار لری جدید به چشم میخورد. بیان نامهای محلی مکانها خود نوعی التیامبخشی برای روح درمانده و دورمانده از موطن است. در همۀ این موارد افتخار به مالکیت این مکانها دیده میشود تا حسرت انسان امروزی را چندین برابر کند:
بگیتو ملۀ بهشت مگیتو ملۀ باشت |
| اسکندر نیره و هند شیخ جلیل ار داشت |
(سهراب علیزاده؛ نقل در: همان: 134)
bgitu mli behešt magitu mli bāšt
eskandar nira va hend šexjalila ar dāšt
برگردان: به ملۀ باشت(نام مکان) ملۀ بهشت بگویید، اسکندر اگر شیخ جلیل (نام مکان) را داشت هرگز به هند نمیرفت.
6-5. یادآوری صداهای طبیعی
زندگی ایلیاتی و روستایی در دامان طبیعت وحشی و بکر استان یعنی زندگی در میان انواع صداهای طبیعت از جمله صدای حیوانات و آواهای طبیعی همچون صدای باران. انسان امروز از شنیدن صداهای گوشخراش شهری فراری و آرزوی شنیدن صدای حیوانات و اصوات ساطع شده از دل طبیعت را دارد. نیز از گذشتههای دور، زندگی سنتی این مردم با موسیقی محلی عجین شده است و از موسیقی اختصاصی خود در جشنها و عزاداریها و حتی شبنشینیها استفاده میکردند که خود نوعی الهام از آوای طبیعت بود.
6-5-1. صدای حیوانات
تنها تصویرسازی نیست که ما را با حسرتها و خاطرات شیرین گذشته پیوند میدهد. شاعران با گفتن از صداها نیز روزهای خوب و شیرین گذشته را برای مخاطب تداعی میکنند. زندگی در دامان طبیعت فرصت درک آواهای طبیعی پیرامون را به دست میدهد و مردمی که همۀ عناصر زندگی خویش را وامدرا طبیعتاند به صداهای مختلفی از محیط پیرامون خود عادت کردهاند و همواره در گوش آنها میپیچد. صداها و آواهای خاطرهانگیزی مانند صدای حیوانات و باران و ...
هپی سگ، کارکار بز، رلی میش |
| گری کلگ و صیی بارون و بو تش |
(حسن بهرامی؛ نقل در همان: 12)
hapey sag kārakāre boz relay miš
geray kalgo siyey bāruno bu taš
برگردان: [چه شد] هاپ هاپ «سگ و مع مع بز و بع بع میش؟ لقمۀ بزرگ کلگ و صدای باران و بوی آتش؟
زندگی مردم روستایی وابسته به دام و رمه است. آنها با صدای حیواناتی مثل گوسفند و سگ و اسب مأنوس هستند. یادآوری این صداها نوعی بیان دلتنگی برای روزهایی است که در کمال سادگی در روستا زندگی میکرده و وجود حیوانات و جانوران اهلی در روستا بخشی از حیات آنها بوده است و حالا که زندگی انسان امروزی دیگر وابسته به این موجودات نیست، شاعر مخاطب را وادار میکند تا پستوهای ذهنش به دنبال صداهای آشنای اسب و گاو و گوسفند بگردد:
شهنۀ اسب کهر یایت هه؟ |
| بورۀ گاو و گور یایت هه؟ |
(داوری، 1380: 33)
šehneye asbe kohar yayet he?
buraye gāvo guar yayet he?
برگردان: صدای اسب کهر را به یاد داری؟ صدای گاو و گوسفند را به یاد داری؟
6-5-2. نوای موسیقی
مردم استان کهگیلویه و بویراحمد نیز مانند هر قوم دیگری دارای موسیقی محلی و مخصوص به خود بودهاند و زندگی جمعی آنها ایجاب میکرده که از این موسیقی در موقعیتهای مختلف اجتماعی همچون جشن عروسی، دورهمیها و حتی عزادارایها استفاده کنند. افرادی را که مسئولیت نواختن موسیقی محلی برعهده داشتند و در قبال آن مزد میگرفتند و این پیشه را به نسلهای بعد از خود واگذار میکردند "مهتر" میخوانند. نمونۀ زیر بیان ابراز دلتنگی برای دیدن و شنیدن رقص و آواز محلی میباشد.
چه وابی گمب گمب گرم مهتر |
| گل سوز و سفید و سرخ دسمال؟ |
(بهرامی، 1395: 52)
če vābi gomb gombe garme mehtar
gole sowzo safido sorxe dasmāl?
برگردان: چه شد صدای گرم نوازندۀ ساز و نقاره؟ و گل سرخ و سفید و سبز دستمال[های رقاصی]
6-6. دلتنگی برای رایحهها
شاعران علاوهبر صداها، با یادآوری بوها و رایحههای خاطرهانگیز نیز بین زمان حال و گذشته پل میزنند تا مخاطب را بیشتر و بهتر با عناصر زندگی روستایی آشنا کنند و تصاویری نوستالژیک از زندگی در روستا بیافرینند. همسایگی و همجواری صمیمانه و نزدیک مردم روستایی یا عشایر موجب میشود که هیچ حد و مرزی بین خانوادهها نباشد و مادر خانوادهای که درحال نان پختن یا غذا پختن میبود بیشک بوی آن به مشام همسایگان میرسید. اما امروزه وجود چنین موقعیت و تجربهای در فضای شهری تنها میتواند یک خاطره باشد که شاعر اینگونه از آن یاد میکند:
عطر چمپی زر جوک نی ریسه من آشاپلان |
| خاله قندی وی بلندی نون بلبل نیکنه |
(بهرامی، 1392: 41)
atre čampey zerjovak nirise men āšāpelān
xāla qandi vey belandi nun balbal nikene
برگردان: عطر برنج چمپای زِرجُوَک نمیریزد در آش پالا، خاله قندی نان بلبل نمیپزد.
علاوهبر بوی مطبوع غذاها، رایحههای طبیعی از دیگر مواردی است که به مشام مردمان ایلی و روستایی آشناست و از صفحۀ خاطرات آنها پاک نمیشود. در این میان بوی میخک و مهلو که گیاهانی خوشبو هستند و از آنها برای زیور و آرایش زنان نیز استفاده میشود خاطرهانگیزتر هستند:
پسین بو میخک و مهلو نیایه |
| زنی بی خرشله سر او نیایه |
(بهرامی، 1395: 62)
pasin bu mixako mehlo niyaye
zani bey xaršala sar ow niyaye
برگردان: در هنگام عصر دیگر بوی میخک و مهلو نمیآید، و هیچ زنی با الاغ و بار برای آب آوردن نمیآید.
نتیجه
اشعار لری استان کهگیلویه و بویراحمد امروزه، از شعر لری فاصله گرفته و بستری برای بیان مفاهیم و دغدغههای جدیدی شده است. این اشعار جدید به لحاظ محتوایی، دربردارندۀ یک مضمون تازه به نام نوستالژی است. درمورد پدیدار شناسی این مضمون در شعر لری استان میتوان گفت که به موازات توسعۀ شهرنشینی، به تدریج روستاها ترک شدند و سنتهای مربوط به زندگی ایلی رنگ باخت. در چنین شرایطی شاعران که طبعی لطیف و نکتهسنج دارند به یادآوری خاطرات زندگی روستایی و عشایری میپردازند و گذشتۀ پرشکوه زیستن در دامان طبیعت و همبستگیهای فامیلی و طایفهای را به مخاطب خود گوشزد میکنند. شعر دیرین لری، حاوی سادهترین و ابتداییترین مضامین همچون شادی، عزا، عشق، طبیعت و ... بوده و شعر امروز آن، درکنار موضوعات همیشگی، آیینۀ میراث گذشتگان و سنتهاِی روبه فراموشیست.
شاعرانی که به زبان لری میسرایند، علاوه بر اظهار احساسات نوستالژیک، در پی بازنمایی سنتها و خرده فرهنگهای ریشهدار در ایل و طوایف استان هستند. آنها به گونهای شاعرانه و ظریف به وسیلۀ شعر، در خط زمان سفر میکنند. گروهی از آنان تنها به بیان دلتنگی و حسرت بر گذشته اکتفا میکنند بیآنکه کسی یا چیزی را مقصر فراموشی راه و رسم و سبک زندگی اصیل و سادۀ قوم لر بدانند یا راه چارهای برای آن داشته باشند و گروهی دیگر علاوه بر اظهار غم و اندوه انسان امروز برای جدایی از گذشتۀ خود، به دنبال تشویق و تحریک مخاطب برای رجوع به گذشته و فراموش نکردن اصالت خود هستند. باتوجه به تنگ بودن دایرۀ واژگانی در گویش لری و زاینده نبودن آن، بسیاری از شاعران، سعی در زنده کردن واژگان و اصطلاحات لری در شعر خود دارند.
از جمله عوامل نوستالژیک در اشعار لری، یادآوری عناصر زندگی روستایی و عشایری مانند تفنگ، وطن، خانههای کاهگلی، صداها و رایحههای آشنا و خاطرهانگیز و شکایت از شهرنشینی و گلهمندی از تغییر شکل محیط زندگی روستایی و یادآوری و تأکید بر سنتها و آداب و رسوم خاص منطقه همچون شبنشینی و شاهنامهخوانی و کاسه بهره و غیره است. از میان اشعاری که برای جمعآوری دادههای این پژوهش مورد بررسی قرار گرفتند، سرودههای حسن بهرامی دارای بسامد بیشتری از مضامین نوستالژیک به خصوص دربارۀ «دلتنگی برای وطن» و «یادآوری خاطرات زندگی ایلیاتی و روستایی» است. فریدون داوری و شاهرخ موسویان در اشعارشان به یادآوری اصیلترین «آداب و رسوم مردم محلی و زندگی سنتی» پرداختهاند. رسول سنایی و مصطفی مبارکی دیل نیز بر «یادکرد گذشته و زنده کردن عناصر فراموش شدۀ زندگی عشایری و نظام ایلی» در اشعارشان تأکید دارند. در میان یاریارها نیز، اشعار کامحمد علیزاده و سهراب علیزاده بیشتر از دیگران متضمن مفاهیم نوستالژیک همچون «دوری از وطن و حسرت بر گذشتۀ پرافتخار ایل لر» است.
منابع
افسر، ماشاءاللّه(1396). چتر افتو: گزیده اشعار شاعران کهگیلویه و بویراحمد. تهران: سورۀ مهر.
بهرامی، حسن(1392). ساجمه باران: گزینۀ غزل بومی کهگیلویه و بویراحمد. سیسخت: فرهنگ مانا.
--------(1398). تو را قوچ کوهی نفس میکشد: گردآوری، تصحیح و تحلیل یاریارهای کهگیلویه و بویراحمد از آغاز تا امروز. تهران: آناپنا.
--------(1395). خیش گا: دوبیتیهای لری. یاسوج: رزبار.
بهرامی، حسن، و فاموری، مهدی (1390). مرثیه در یاریارها. مجموعه مقالات همایش ملی ادب محلی و محلی سرایان ایران زمین، یاسوج، دانشگاه آزاد اسلامی واحد یاسوج، صص146-162.
باطنی، محمد رضا(1385). فرهنگ معاصر پویا: انگلیسی- فارسی. ج 2، تهران: فرهنگ معاصر.
جاودان، بهرام(1396). جامعهشناسی ایل بویراحمد. یاسوج: چویل.
جبارنژاد، حسنقلی(1377). جستاری در شعر و شاعری ایل بزرگ بویراحمد. پایان نامۀ کارشناسی ارشد، دانشگاه یزد.
جعفری، محمّد جعفر(1388). عرف و عادت در کهگیلویه و بویراحمد. یاسوج: چویل.
حسینیان، حمید(1397). تِشک اَفتو: مجموعه اشعار برگزیدۀ جشنوارۀ شعر محلی. تهران: آناپنا.
حسینی بویراحمدی، سید ابوالحسن(1381). فرهنگ لغات و اصطلاحات لری. یاسوج: فاطمیه.
حسینی، ساعد(1381). بخشی از شعر، موسیقی و ادبیات شفاهی استان کهگیلویه و بویراحمد. یاسوج: فاطمیه.
داوری، فریدون(1380). ایل احساس. یاسوج: چویل.
شریفیان، مهدی، و تیموری، شریف(1385). بررسی فرایند نوستالژی در شعر معاصر فارسی(براساس اشعار نیمایوشیچ و مهدی اخوان ثالث). کاوشنامۀ زبان و ادبیات فارسی، 7(12)، 33-62، doi:10.29252/KAVOSH.2006.2337
صفار حیدری، سعید، و صفارحیدری، حجت(1398). خوانشی جامعهشناسانه از نوستالژی در مدرنیسم ادبی (با تأکید بر آرای زیمل، وبر و لوکاچ). مکتبهای ادبی، 3(9)، 114-136، 10.22080/RJLS.2019.16651.1028 doi:
طایی سمیرمی، حاتم ، تجلی اردکانی، اطهر، و علیزاده، علی(1399). نوستالژی دوران حماسی در شعر بختیاری. ادبیات و زبانهای محلی ایران زمین، 10(3)، 111-129، doi: 10.30495/IRLL.2020.677878.
عباسی، محمود، و فولادی، یعقوب(1392). بررسی نوستالژی در شعر منوچهر آتشی. ادبیات پارسی معاصر، 3(2)، 43-74.
عباسی، موسی، سنایی، رسول(1385). کله پاچۀ عروسی: گزیده شعرهای طنز بومی. تهران: سورۀ مهر.
کریمی، روحالله، رضایی، حمید، درودگریان، فرهاد(1399). نوستالژی در شعر برزگری، یکی از گونههای شعر عامۀ بختیاری. فرهنگ و ادبیات عامه، 8(36)، 287-311، 20.101.1.23454466.1399.8.36.1.6 doi:
مجیدی کرایی، نورمحمّد(1393). یادوارۀ نظام سنتی ایلات کوگیلویه و بویراحمد. سیسخت: فرهنگ مانا.
موسویان، شاهرخ(1380). کُه دنا. تهران: نقش جهان.
موسویان، شاهرخ، خائفی، عباس(1385). پژوهش اجتماعی در شعر لری. کاوشنامۀ زبان و ادبیات فارسی، 7(13)، 149-176، doi:10.29252/KAVOSH.2007.2360
نظری، جلیل، پیروزه، علی(1395). بازتاب گیاهان و درختان در شعر محلّی کهگیلویه و بویراحمد. ادبیات و زبانهای محلی ایران زمین، 6(3)، 95-122، 20.1001.1.2345217.1395.6.2.6.6 doi:
یوسفی، جعفر(1389). قوم لر. تهران: امیرکبیر.