نسبت ازخودبیگانگی و آرمانشهر در مکتب فرانکفورت
الموضوعات : فصلنامه مطالعات سیاسیگارینه کشیشیان سیرکی 1 , حامد مهرعلی 2
1 - دانشیار علوم سیاسی، واحد تهران جنوب، دانشگاه آزاد اسلامی، تهران، ایران
2 - کارشناسی ارشد علوم سیاسی، واحد تهران جنوب، دانشگاه آزاد اسلامی، تهران، ایران
الکلمات المفتاحية: رسانه, مدرنیته, نظریهی انتقادی, شیءوارگی, الیناسیون, دیالکتیک منفی,
ملخص المقالة :
مکتب فرانکفورت با مشاهدهی وضع انسان در قرن بیستم میلادی، جامعهی موجود را یکسره تهی از عقلانیت و اجزاء آن را مانع رهایی انسان ارزیابی میکند، فلذا مشخص میسازد که این ساخت بریده از حقیقت، بحرانی را پدید آورده که در مبادی غرب مدرن ریشه دارد. پرسش اساسی پژوهش توصیفی – تحلیلی حاضر این است که مکتب فرانکفورت در جامعهی مدرن چه بحرانی را شناسایی میکند و برای برونرفت از آن چه راهحلی را ارائه میدهد؟ فرضیهی پژوهش توضیح میدهد که فرانکفورتیها با مطالعهی مدرنیته متوجه بحران ازخودبیگانگی شدند و گزارههایی از جمله ماشینیسم، تکنولوژی، عقل ابزاری، صنعت فرهنگ، هنر مستحیل، رسانه، کاپیتالیسم، ساینتیسم، پوزیتیویسم، بوروکراسی و ایدئولوژیهای بهظاهر متضاد را - به شکل تمثیلی و نه حصری- علل موجدهی بحران مزبور دانستند. مواردی که در دو دستهی علل عالی و علل تالی (عللی که همزمان مولود و مولِد ازخودبیگانگی هستند) نیز قابل طرح است. ﺭاﻩ ﺣﻞ ﻣﻮﺭﺩ نظر آن ها منتهی به ﺁﺭﻣﺎﻧﺸﻬﺭﻱ است منهای ویژگیهای جامعهی موجود و مقرون به شناخت دیالکتیکی، یعنی جامعهای عقلانی و به غایت آزاد. ﺟﺎﻣﻌﻪاﻱ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺁﻥ، تکنولوژی در شأن اصلی خود یعنی ابزارگونگی قرار میگیرد تا از این رهگذر، انسان از وضعیت شیءگشتگی خارج و با فطرت اصیل خویش یگانه شود.
_||_