درد واقعي و چارۀ نوستالژيانه (خوانش و بررسی رمانهای شیرزاد حسن)
الموضوعات :
1 - استاديار گروه مطالعات کردي، دانشگاه اپسالاي سوئد
الکلمات المفتاحية: شيرزاد حسن, ناتوراليسم, پوزيتيويسم, جبرگرايي,
ملخص المقالة :
شيرزاد حسن (متولد 1950) يکي از رمان نويسان مشهور کرد است که نوشتن را از همان ابتداي جواني آغاز کرد. او که به عنوان يکي از رمان نويسان مدرن کردستان مشهور شده است توانسته تعدادي رمان موفق و چندين جلد کتاب را از زبان انگليسي به زبان کردي برگرداند. حوادث در رمانهايش -که معمولاً در جامعۀ کردي اتفاق ميافتد- بازتاب وقايع جامعۀ خود است. شخصيتهاي رمانهاي شيرزاد حسن غالباً دچار دردي سخت و اندوهي جانکاه ميشوند که براي رهايي از آن به هر امري متوسّل ميشوند، اما ظاهراً هيچ گاه از آن رهايي نمييابند. تنها راه رهايي، بازگشتي نوستالژيک به گذشتۀ قبل از آن واقعه است. ويژگيهايي که در رمانهاي شيرزاد حسن ديده ميشود، خواننده را به سوي ناتوراليسم ميکشاند. به نوعي که فکر ميکند از مکتب ادبي ناتوراليسم از يک طرف و از طرف ديگر نوعي دترمينيسم و پوزيتويسم متأثر است. اين مقاله که با روش تحليلي-توصيفي با استفاده از منابع کتابخانهاي انجام شده است، ما را به اين نتيجه ميرساند که اگر چه عناصر ناتوراليستي در آثار شيرزاد حسن ديده ميشود، اما اين به آن معني نيست که به صورت مستقيم از اين مکتب متأثر بوده است. در واقع ميتوان گفت که برخي از عناصر ناتوراليستي در آثار شيرزاد حسن ديده ميشود.
Gauthier, paul, Zola on Naturalism in Art and history, Modern Language Notes, Vol. 70, No.7 (nov. 1955).
Thompson, Hannah, naturalism Redressed: Identity and clothing in the novels of Emile Zola, Oxford: Legenda, European Humanities Research Centre, university of Oxford, 2004.
Lehan, Richard, The Eroupean Background, Donald pizer, The Cambridge Componion to American Realism and naturalism, Howells to London, Cambridge: University press, 1999.
Jameson, Fredric, The Political Unconscius: Narrative as a Socially Symbolic Art, London: RoutledgeT 1996.
Diaz Lage, Jose M, Naturalism and Modes of Literary Production in George Gissing;s New Grub Street; Atlantis, Vol. 4, no,2 (December 2002).
شیرزاد حەسەن، سەجەمی بەرهەم ٢، هەولێر: ئاراس، ٢٠٠٥.
حەسەن، شیرزاد، کۆڕۆمان: سەرژەمی بەرهەم ١، سلێمانی: ڕەنج، ٢٠١٢.
ميرصادقي، ميمنت و جمال (1388). واژه¬نامۀ هنر داستان نويسي، تهران. کتاب مهناز.
Marchant, Elizabeth A, Naturalism, Race, and Nationalism in Aluisio Azevedo;s O mulato, Hispania, Vol, 83, No.3(sep. 2000)
Ross, Woodburn O, john Steinbeck: Naturalism;s Priest, College English, Vol, 10, No. 8 (may, 1949).
Pizer, Donald, Introduction; Donald pizer (ed), The Cambridge Companion to American Realism and Naturalism: Howells to London< Cambridge: Cambridge University press. 1999.
دو فصلنامه مطالعات زبان و ادبيات کردي دانشگاه آزاد اسلامي واحد سنندج دوره ١، شماره 1، پیاپی ١، بهار و تابستان 140٤ |
| |
درد واقعی و چارۀ نوستالژيانه (خوانش و بررسی رمانهای شیرزاد حسن)
دکتر هاشم احمدزاده1
استاديار گروه مطالعات کردی، دانشگاه اپسالای سوئد
DOI:
| ||
تاريخ دریاف26/2/1404 تاريخ پذیرش: 26/5/1404 | صفحات:113-130 | بەرواری وەرگرتن: 18/5/2025 بەرواری قبووڵ: 17/8/2025 |
چکيده
شيرزاد حسن (متولد 1950) يکي از رمان نويسان مشهور کرد است که نوشتن را از همان ابتداي جواني آغاز کرد. او که به عنوان يکي از رمان نويسان مدرن کردستان مشهور شده است توانسته تعدادي رمان موفق و چندين جلد کتاب را از زبان انگليسي به زبان کردي برگرداند. حوادث در رمانهايش -که معمولاً در جامعۀ کردي اتفاق ميافتد- بازتاب وقايع جامعۀ خود است. شخصيتهاي رمانهاي شيرزاد حسن غالباً دچار دردي سخت و اندوهي جانکاه ميشوند که براي رهايي از آن به هر امري متوسّل ميشوند، اما ظاهراً هيچ گاه از آن رهايي نمييابند. تنها راه رهايي، بازگشتي نوستالژيک به گذشتۀ قبل از آن واقعه است. ويژگيهايي که در رمانهاي شيرزاد حسن ديده ميشود، خواننده را به سوي ناتوراليسم ميکشاند. به نوعي که فکر ميکند از مکتب ادبي ناتوراليسم از يک طرف و از طرف ديگر نوعي دترمينيسم و پوزيتويسم متأثر است. اين مقاله که با روش تحليلي-توصيفي با استفاده از منابع کتابخانهاي انجام شده است، ما را به اين نتيجه ميرساند که اگر چه عناصر ناتوراليستي در آثار شيرزاد حسن ديده ميشود، اما اين به آن معني نيست که به صورت مستقيم از اين مکتب متأثر بوده است. در واقع ميتوان گفت که برخي از عناصر ناتوراليستي در آثار شيرزاد حسن ديده ميشود.
کليد واژهها: شيرزاد حسن، ناتوراليسم، پوزيتيويسم، جبرگرايي
ئازاری ڕاستەقینە و چارەسەری نۆستالژی (خوێندنەوە و پێداچوونەوە بە ڕۆمانەکانی شیرزاد حەسەن)
هاشم ئەحمەدزادە
پرۆفیسۆری یاریدەدەر، بەشی کوردناسی لە زانکۆی ئۆپسالا، سوید
شیرزاد حەسەن (لەدایکبووی ١٩٥٠) ڕۆماننووسێکی بەناوبانگی کوردە و لە تەمەنێکی کەمەوە دەستی بە نووسین کردووە. وەک یەکێک لە ڕۆماننووسە مۆدێرنەکانی کوردستان ناسراوە و کۆمەڵێک ڕۆمانی سەرکەوتوو و چەند کتێبێکی لە ئینگلیزییەوە وەرگێڕاوە بۆ سەر زمانی کوردی. لە ڕۆمانەکانیدا - کە بەزۆری لە کۆمەڵگای کوردیدا ڕوودەدەن - بە دوای ڕەنگدانەوەی ڕووداوەکانی کۆمەڵگاکەیدا دەگەڕێت. زۆرجار کارەکتەرەکانی ڕۆمانەکانی شیرزاد حەسەن، بەدەست ئازارێکی زۆر و خەمێکی ئازاربەخشەوە دەناڵێنن کە پەنا بۆ هەر شتێک دەبەن بۆ ئەوەی لێی ڕزگاریان بێت، بەڵام دیارە هەرگیز ئاسوودەیی نادۆزنەوە. تاکە ڕێگای دەربازبوون گەڕانەوەی نۆستالژیکییە بۆ ڕابردووی پێش ئەوە. ئەو تایبەتمەندیانەی لە ڕۆمانەکانی شیرزاد حەسەندا دەبینرێن، خوێنەر بەرەو سروشتگەرایی ڕادەکێشن. بە شێوەیەک کە پێی وایە لە لایەک لە ژێر کاریگەری قوتابخانەی ئەدەبی سروشتگەرایی و جۆرێک لە دیتەرمینیزم و پۆزەتیڤیزم لە لایەکی دیکەوە. ئەم نووسینە کە بە میتۆدێکی شیکاری-وەسفکەرەوە بە کەڵک وەرگرتن لە سەرچاوەکانی کتێبخانە بەڕێوەچووە، دەمانباتە ئەو دەرئەنجامەی کە هەرچەندە توخمە سروشتییەکان لە بەرهەمەکانی شیرزاد حەسەندا دەبینرێن، بەڵام ئەمە بەو مانایە نییە کە ڕاستەوخۆ کاریگەریی ئەم قوتابخانەیە بووە. لە ڕاستیدا دەکرێ بڵێین بڕێکی دیاریکراو لە توخمە سروشتییەکان لە بەرهەمەکانی شیرزاد حەسەندا دەبینرێت.
وشەسەرەکییەکان: شیرزاد حەسەن، سورشتخوازی، دیتەرمینیزم، پۆزەتیڤیزم.
1. مقدّمه
با تعدادي داستان کوتاه و شش رمان چاپ شده و ترجمۀ بيش از بيست اثر از زبان انگليسي به زبان کردي، شيرزاد حسن يکي از فعالترين نويسندگان چند دهۀ گذشته به شمار ميآيد. آوازۀ شيرزاد حسن در جامعۀ کردي، غير از نوشتههايش، به تلاشهاي او در پروسۀ روشنفکري و شرکت در انجمنهاي جامعۀ مدني برميگردد. تأثير گستردۀ ديدگاههاي شيرزاد حسن در جامعه و چاپ و انتشار آثار او براي چندين باردر سالهاي گذشته، تأثير اين نويسنده را در ميان خوانندگان کرد و جامعۀ کردي نشان ميدهد.1 آثار ادبي اين نويسنده را ميتوان از ديدگاههاي جداگانۀ ادبي و زباني مورد بررسي قرار داد.
در اين نوشته تلاش ميکنم که اصليترين ويژگيهاي رمانهاي شيرزاد حسن را بررسي کرده و آن را آشکار کنم. هدف ديگر اين مقاله اين است که نشان دهم که رمانهاي شيرزاد حسن برمبناي مکاتب ادبي چه جايگاهي ميتواند داشته باشد. گرچه در برخي جاها در محتواي رمانهاي شيرزاد حسن و مقايسه با ويژگيهاي مشهور مکتب ناتوراليسم، خواننده ميتواند چنين نتيجه بگيرد که به صورت کلي اين رمانها بر مبناي سبک و محتوا و جهانبيني و سرنوشت شخصيتهاي اصلي به نوعي متأثر از اين مکتب ادبي هستند.
اين نوشته به اين مسأله ميپردازد که اگر شخصيتهاي اصلي رمانهاي شيرزاد حسن از دست تعدادي درد و آزار واقعي رنج ميبينند، فقط در دنيايي خيالي و نوستالژي روزنهاي براي آرامش و دور شدن از اندوه مييابند. به نظر ميرسد شرايط و اوضاع و احوال زندگي در کردستان، فرصت مناسبي براي شخصيتهاي رمانهاي شيرزاد حسن نگذاشته باشد که بتوانند به آرامش برسند و با آرامش زندگي کنند. نگاهي اجمالي به ويژگيهاي اصلي ناتوراليسم چون سبک و مکتبي ادبي، ميتواند ما را بيشتر به اهداف نوشته نزديک بکند.
1-1.پيشينه
دربارۀ شيرزاد حسن و آثار او، نوشتجات قابل توجهي اعم از کتاب و مقاله و پاياننامههاي دانشجويي نوشته شده است، اما هنوز نسبت به برخي نويسندگان مثلاً زبان فارسي، بسيار اندک است و کم مايه. در سال 1379 در تهران، هنگام نمايشگاه بين المللي کتاب تهران، عبدالخالق يعقوبي مصاحبۀ مفصلي با شيرزاد حسن انجام داد و دربارۀ داستان نويسي کردي و نيز داستانهايش توضيحات مختصري ارائه داد. شاعر و نويسندۀ نام آشناي کرد، هيوا قادر نيز، مصاحبهاي دربارۀ داستانهايش با او انجام داد که ترجمۀ فارسي آن همان سال به چاپ رسيد. ساعدي و همکارانش نيز به صورت تطبيقي، شيرزاد حسن را با صادق چوبک از لحاظ ويژگيهاي اقليمي بررسي کردند و در قالب مقالهاي آن را به چاپ رساندند. خانم سلحشور نيز در مقالهاي به تحليل انتقادي گفتمان مردانگي هژمونيک در رمان کردي، مورد مطالعه رمان حصار و سگهاي پدرم، پرداخته است. اين تحليل بر مبناي تحليل گفتمان فرکلاف در سه سطح توصيف و تفسير و تبيين انجام شده است. بر مبناي همين رمان حصار و سگهاي پدرم، خانم شهلا شميم به واکاوي رفتار با زنان از نگاه فمينسم پرداخته است. احمدي فر نيز در مقالهاي، همين رمان را به شکل ديگري و با عنوان: تحليل رمان حصار و سگهاي پدرم بر اساس نظريۀ کهن الگويي و روان کاوانه، مورد نقد و بررسي قرار داده است. توحيد شالچيان ناظر نيز همين رمان را به همراه رمان ديگري از دولت آبادي با عنوان: داستانهاي چوب خشک بلوط، جايگاه پدر نمادين را بررسي کرده است. معصومۀ معتمدنيا، همين رمان حصار و سگهاي پدرم را با رويکردي روانکاوانه بررسي کرده است. جالب اين است که در هيچ يک از پژوهشهايي که بر آثار شيرزاد حسن انجام شده به مسألۀ ناتوراليسم در آثار او پرداخته نشده است. از اين رو اين پژوهش از هر جهت ميتواند نو باشد.
2-1. مباني نظري
طبیعتگرایی (ناتورالیسم)2
در زماني که علم گرايي (پوزيتيويسم) گفتمان رايج بسياري از علوم اجتماعي و انساني بود، ادبا نيز نميتوانستند خود را از تأثيرات اين گفتمان مسلط، در نوشتههايشان رها کنند. بدين گونه بود که سنگ بناي ناتوراليسم در ادبيات، در اواخر سدۀ نوزدهم و دوران علم گرايي، [فلسفۀ اثباتي] نهاده شد. در واقع ناتوراليسم، مانيفيست ادبي علم گرايي بود و براي چند دهه در سطح جهاني به شکلي آشکارا گسترش پيدا کرد. يکي از پيشگامان ناتوراليسم، اميل زولا، وقتي از ويژگيهاي ناتوراليسم در رمان سخن به ميان ميآورد، به شکلي آشکارا باور خود را به علم گرايي نشان ميدهد و نکات برجستۀ اين مکتب را چنين بيان ميکند: انتخاب یک موضوع هماهنگ، نیازمند دقت بسیار و نظارت دقیق است، و مستلزم تلاش فراوان برای بازآفرینی آن بدون کم و کاست، درست همانگونه که در طبیعت وجود دارد. اشاره زولا به بالزاک بهعنوان کالبدشناس روح و جسم نشان میدهد که زولا رمان و نویسندگی را نوعی تجربه یا پژوهش آزمایشگاهی میبیند.
به شیوهای رواییِ، طبیعتگرایي زولایی، بهگونهای علمی، پژوهش میشود که بر پایۀ دیدگاهی عینی و واقعگرایانه سامان یافته است. موضوع پژوهش این شیوه، کارکردهای غریزیِ محیط طبیعی و اجتماعی در زندگی زن و مرد است. اگرچه طبیعتگرایی بهعنوان مکتب و شیوهای ادبی، مرزهای اروپایی را پشت سر گذاشت و به سبکي ادبیِ جهانی بدل شد، اما در واقع تنها اروپا و آمریکا بودند که بهعنوان خانۀ اصلی آن شیوۀ ادبی باقی ماندند. میتوان بهویژه به کشور فرانسه اشاره کرد که چگونه در فاصلۀ سالهای ۱۸۷۰ تا ۱۸۹۰، طبیعتگرایی نقش برجستهای در معرفی ادبیات واقعگرا داشت. اما از دهه پایانی قرن نوزدهم تا پایان جنگ جهانی دوم، طبیعتگرایی بود که در ادبیات آمریکا تسلط داشت. اگرچه در قرن بیستم، جنبههای خوشبینانه و تجربی طبیعتگرایی جایگاه مرکزی و توجه گسترده خود را از دست داد، اما نگاه موشکافانه این شیوه ادبی، در آثار نویسندگان دیگر، مکاتب و سبکهای ادبی مختلف، به حیات خود ادامه داد.
2. تجزيه و تحليل دادهها
1-2. ردپاي ناتوراليسم در رمانهاي شيرزاد حسن
سرنوشت شخصيتهاي رمان وحوادث پيرامون آنها و اينکه زندگيشان به چه شکلهايي تحت تأثير زيستگاهشان قرار ميگيرد، از ويژگيهاي آشکار ناتوراليسم است. جیمسون در بررسی و تحلیل رمان جهان پایین از نوشتههای گیسینگ به تسليم نشدن شخصيتها که اشاره ميکند همچون يکي از ويژگيهاي برجستۀ ناتوراليسم، از آن ياد ميکند. شخصيتها در آثار ناتوراليستي، به شکست محکوم هستند. همان گونه که جيمسون ميگويد: آنها نميخواهند به چيزي جدا از آنچه هستند بدل شوند. تعداد زيادي از شخصيتهاي رمانهاي شيرزاد حسن، از دردهاي نسبتاً فراواني رنج ميبرند. به نظر ميرسد اين شخصيتها به زندگي دردآوري محکوم شده باشند، با وجود اين ميتوانند از دردهايي که بدانان روي ميآورد، رهايي يابند. شخصيتهاي رمانهاي شيرزاد حسن در محاصرۀ جامعهاي کاملاً طبقاتي قرار دارند. پر از امتيازات اجتماعي و نظام طبقاتي. اين شخصيتها به جاي آنکه به رهايي از چنين جامعهاي اميدوار باشند و بر موانع و ناهمواريهايش فائق آيند، تنها به شکوه و گله ميپردازند و سرانجام براي فرار از شرايط ناهنجار زندگي، به دنياي نوستالوژي خود در گذشته پناه ميبرند. آشتي خواهي شخصيت رمانهاي شيرزاد حسن و پناه بردن به گذشتۀ خود، نشانۀ آشکاري است از آمادگي عمومي ناتوراليستي، آنگونه که مارکسيستها بدان اشاره ميکنند. ناتوراليسم از نظرگاه مارکسيستها آنگونه که خوزه م، دياز گفته، چنين است که: يک مخالفت ضد سرمايهداري و ضد بورژوايي وجود دارد، اما اندازه و دامنه آن بر اساس ايدئولوژي سرمايهداري و بورژوايي شکل گرفته است. همۀ شخصيتها در رمانهاي شيرزاد حسن محکوم به شکست هستند. آنها يا ميميرند يا شکست ميخورند و يا هنگامي که در مقابل مرگ قرار ميگيرند، در دنيايي پر از هذيان و شکايت گم ميشوند.
در رمان «پيدهشتي کارمامزه کوژراوهکان» مردي روستايي و فقير با نام «بايز» عاشق دختر مرد ثروتمندي با نام «همين» ميشود، اما شرايط اجتماعي بايز هيچ گاه به او اجازه نميدهد به خواستگاري همين برود. بايزِ ترانهگو و مسکين از اينکه بتواند به عروسي با دختر مردي ثروتمند مفتخر شود، فاصلۀ زيادي دارد. تنها راهي که براي بايز قابل تصور است، برداشتن همين و همراه او فرار کردن به شهري شلوغ و خود را در شلوغي آن شهر گم کردن است. از اينجا به بعد زندگي پر از رنج و درد آنها آغاز ميشود. هَمين مجبور ميشود براي کمک کردن به بايز در ادارۀ زندگي، به منزل ثروتمندان برود و در آنجا رخت آنها را بشويد. بايز نيز با شکار پرستوها و فروش آنها به رستورانها، روزهايش را در خارج از شهر به سر ميبرد. اما ناملايمات زندگي و رنج و تعب آن به همين بسنده نميکند و بايد حادثهاي طبيعي ناخوش، چهرۀ زشت مرگ را چون هديهاي به آنان بدهد. غروبگاهي پس از شکاري خوب، خوبتر از روزهاي گذشته، وقتي بايز به منزل ميرسد، همين هنوز به خانه برنگشته بود. برنگشتن همين، در هواي باراني و شرايط نامساعد جوي آن غروب، بايز را اندوهگين ميکند. طبيعت و عملکرد ويران کنندۀ آن و آماده بودنش براي نابودي زندگي بايز و همين در آن غروب، به شيوهاي اديبانه و با ظرافتي تجربي، ويژگي ناتوراليستي اين رمان را آشکار ميکند. سيلي نيرومند، که دارد همۀ آبادانيهاي شهر را به ويرانهاي بدل ميکند و همۀ کوچهها و خيابانهاي شهر را به رودي خروشان تبديل کرده است، سبب نگراني بايز بيچاره در مقابل سرنوشت عشق بينوايش شده است. به همين دليل ديوانهوار هر کوي و برزن شهر را ميگردد و بر هر دروازهاي ميکوبد بلکه نشاني از يار گم شدهاش بيابد. اما هيچ خبري از يار نيست. از روي نااميدي به منزل برميگردد ميبيند که خانه نيز ويران شده. اگر ديروز شرايط و وضعيت اجتماعي عامل فرار بايز و همين از روستا به شهر شده بود، امروز طبيعت، بيرحمانه سرپناه اين دو دلدادۀ بيچاره را چنان بر سرشان ويران ميکند و همين را از عاشقش، بايز دور ميکند که تنها ترانههاي خيالي پر از نوستالوژي بايز ميتواند همسفر ديوانگيهاي او باشد. موفق نشدن بايز در تدارک زندگي خوش براي خود و همين همسرش به جايگاه اجتماعي و نظام طبقاتي او برميگردد. به علاوه خشم طبيعت و سيل نيرومند عامل مرگ همين و اين مسأله نيز بعدتر عامل ديوانه شدن بايز ميگردد.
در رمان «تهمي سهر خهرمهن» رابطۀ ژرف و رمانتيک ميان فرهاد و بز ديوانهاش، مايۀ ظرافتها و ريزهکاريهاي روايت در طبيعت اين ارتباط و سرانجامش ميشود. در اين رمان، آماده بودن طبيعت در اوج است. فرهاد حکايت عشق خود نسبت به بز را با ظرافت هرچه تمامتري بيان ميکند. بز در اين حکايت محرم اسرار فرهاد شده است. فرهاد همۀ اسرار خود را براي بز بازگو ميکند و هيچ چيزي را از او پنهان نميکند. به همان صورت، فرهاد همۀ نهانيهاي خود و بز را براي شيرين روايت ميکند. در واقع هيچ جدايي ميان بز و شيرين براي فرهاد وجود ندارد و عشق فرهاد در ميان آنها به طور يکساني تقسيم شده است. مثل هم نگاه کردن به عشق بز و شيرين، فرهاد را چنان بار ميآورد که شيرين و بز را در هم آميزد. براي مثال هنگامي که فرهاد صبحها شيرين را در مدرسه ميبيند، به سختي فرهاد، شيرين و بز را از هم جدا ميکند. حتي گاهي که با دقت به زلفان شيرين خيره ميشود، با تصويري از بز در ذهنش درميآميزد. گاهي دوست دارد شيرين را مانند بز در آغوش گيرد و بوسش کند، اما جرأت انجام آن را ندارد. زماني عشق فرهاد به بز آشکار ميشود که سيامند شبان پاي بز را شکست، در اين هنگام به اوج ميرسد:
شبي ديگر که بز را بيرون آوردم و جلو مهتاب او را نگاه کردم، ديدم که لنگ لنگان راه ميرود اين بود که زد زير گريه و فهميد پدرسوخته با عصايش زده پاي راست بز را شکسته و هيچ کس هم آن را شکسته بندي نميکند. ديگر بوي غارهاي سرد را نميداد، رانهايش را دست ميزدم حس ميکردم که مثل قبل گوشتالو نيست. هرگز! اين بز، بز من نيست. آن شب مانند من غمگين بود، با احساسي چون انسان به مهتاب نگاه ميکرد و ميگريست. هردو براي شکوه از دست رفتهمان گريه ميکرديم و اشکمان بند نميآمد.
شکست قهرمان همچون ويژگي رمانهاي ناتوراليستي، در رمان بسيار آشناي «حصار و سگهاي پدرم» آشکارا خود را نشان ميدهد. پسر ارشد خانواده همچون شخصيت اصلي داستان، پدر خود را به قتل ميرساند. پدر مانند شخصيتي توتاليتر، تمامي اعضاي خانواده را در حصار خود زنداني کرده است. هيچ کسي، حتي حيوانات نيز حق ندارند از زير فرمان پدر شانه خالي کنند و کاري بر عکس خواست او انجام دهند. پسر ارشد خانواده با تشويق ديگر اعضاي خانواده و به اميد اينکه به کشتن پدر حصار و اعضاي خانه رهايي يابند، پدر را ميکشد. اما کشتن پدر عاملي براي هرج و مرج در خانواده ميشود و بعدها پدر از اين عمل خود پشيمان ميشود. خواهر و برادرانش نيز پس از آن به او اجازۀ ماندن در منزل نميدهند. آنها اکنون از پسري که پدر خود را به قتل رسانده است، بيزارند. پسر تصور ميکرد با کشتن پدرش، خواهر و برادران و زنهاي پدر را آزاد ميکند. ولي اکنون برعکس، تمامي خواهر و برادران و زنهاي پدر، با او دشمن شدهاند. آنها به پسر ارشد تهمت بي نظمي و بي انضباطي منزل دادند. پسر که از کشتن پدر پشيمان شده است از منزل فرار ميکند و روي به گورستان مينهد و از گورکن گورستان اجازه ميگيرد که در کنار گور پدرش بزيد. او اکنون در کنار گور پدرش - که در حصار سگهاي پدر محاصره شده است- درازکشيده است. هذيانهاي پسر نشان ميدهد که او ديگر به جزئي از گورستان بدل شده است و جز گريۀ زنان سياه پوش و عوعوکردن سگهاي پدرش نه چيزي ميبيند و نه چيزي ميشنود. سرانجام پسر تسليم ميشود و ميگويد: آن پايان است پايان. خواننده در سرنوشت پسر احساس نوعي جبرگرايي (determinism) ميکند و چنان درک ميکند که پسر به هيچ وجه توان فرار از سرنوشت محتومش را ندارد. او هيچ اميد و نقشهاي براي رهايي ندارد.: این نیز به نوعی سرنوشت از پیش تعیینشدۀ قهرمان اصلی ژرمینال اثر امیل زولا و احساسات او پس از شکست شورش بزرگ کارگری است که خواننده را به یاد میآورد.
در «خواب عنکبوت» و در همان ابتدا، قهرمان داستان، بر اين نظر پاي ميفشارد که او در دنياي رؤياهايش زندگي ميکند و قبل از خواب از خدا ميخواهد که به او توجهي بکند و رؤياي خوبي برايش مهيا کند و با بارش باران، او را از زندگي خشک و بياباني رها کند. زندگي شخصيت اصلي اين رمان که راوي رمان نيز هست، چنان دردمند است که مدام از خدا ميخواهد با خوابي خوش او را از تمامي اين آزارها رهايي بخشد. پناه بردن به دنياي رؤيايي خوش، تنها راهي است که ميتواند قهرمان اين داستان را براي رهاشدن از غمها و آزارهايش رهايي بخشد. اما افسوس که رؤياهايش هميشه خوش نيستند و گاهي پر از ترس و لرز و وحشت است. در يکي از خوابهايش که همسرش، پاکيز وادارش ميکند آن را نقل کند، خوشي و ناخوشيهايش با هم آميخته هستند. او با همسرش در خواب به عنکبوتي تبديل شدهاند. در اينجا خوابي پر از راز و اسرار و شگفتي بيان ميشود. خوابي که آنها هر دو عنکبوت شدهاند و در کالبد عنکبوت با هم عشق بازي ميکنند. حسودي همسر زن قهرمان بينام، ما را به درون پاکيز ميبرد. مرزهاي خواب و واقع را درهم ميشکند و جملههاي پاياني روايت، چيزي جز اصرار قهرمانانه براي خواب و مردن و يا مردن و خواب نيستند. اين است که قهرمان داستان بايد خود را رها کند و طعم تلخ شکست را بچشد و تسليم مرگ شود. «ناچار شدم بميرم که بخوابم و يا بخوابم که بميرم.»
روايتگر ناشناس «ژنيکي منگن» خودش رمان نويس است و اين رمان را براي خاطرات قصابي اختصاص داده، که پدرش همراه اوست و مملو از يأس و نااميدي است. در هنگام پيري با دلشکستگي فراوان ميگويد: «عجيب است که براي کسي جواني نميماند. هيچ است. فرزندم! دنيا هيچ است.»
مموي قصاب همچون شخصيت اصلي رمان، در يکي از شبها اين ماجرا را براي روايتگر رمان بازگو ميکند. تمايل و دقتهاي ممو نسبت به زنهايي که براي خريد گوشت ميآمدند، با دقت و از زبان خودش بازگو ميشود. زخمهاي فراوان دستهايش نشان از سالها زحمت و کار او چون قصابي است که اکنون روايتگر به آن ميانديشد. شاه بيت ميان همۀ روايتها، سخن از عشق مموي قصاب نسبت به دندانپزشکي با نام ليلا است. اين داستان در نهايتِ فقر و ناکامي جنسي ممو ميچرخد. روزي که ليلا براي خريد گوشت به قصابي ميآيد، عشقي ديوانهوار در دل ممو جوانه ميزند و آن را به ملودرامي بيمانند بدل ميکند. وقتي ممو ميفهمد مشترياش دندانپزشک است، به خاطر نزديک شدن به او و لمس صورتش با دستهاي ليلا، به بهانۀ دنداندرد نزد ليلا ميرود و او را وادار ميکند بدون بيحسي دندانش را بکند. اکنون پس از سالها، همۀ اين دردها را هنگام مستي براي پسرش و مهمان نويسندهاش بازگو ميکند و بدين گونه چارۀ غمهايش و آرامشش را فقط و فقط در خيالي نوستالوژيکي دوران جواني مييابد. براي کسي که تمام زندگياش ديوانگي و درد دل بوده، «اکنون تنها لحظات طاقت فرساي گذشته است که او را اندکي آرام ميکند.»
در رمان «ژنيک بهسهر مهنارهوه»، شادي در همان ابتدا به مثابۀ اولين شخصيت رمان، دچار نوعي شکست ميشود. رابطۀ او با بهرام پسر عمويش در کلبۀ باغ و ريختن چند قطره خون و از دست دادن بکارت، آغاز دردي جانکاه ميشود و شاد بودن تنها در ميان شخصيتها چون امري ظاهري ديده ميشود. وگرنه سهم دختر هنرمند و طراح اين رمان تراژيک، جز غم و اندوه چيزي نيست. ارزشهاي اجتماعي جامعۀ کردي و از دست دادن بکارت دختر قبل از عروسي، تابويي وحشتناک است که زندگي قربانياش را به دوزخ بدل ميکند. در تمام رمان، خواننده شاهد آزار ديدن شادي به واسطۀ آن حادثه است. ممکن است انتخاب نام شادي نيز به نوعي بازي گروتسکي باشد که چون کنايهاي نيرومند محتوايي پر از اندوه را در واژۀ شادي پنهان ميکند.
بهرام به دليل رابطهاي که با شادي داشته از سرانجام عملش ميترسد و وطن را ترک گفته و به خارج از کشور فرار ميکند. پس از مدتي ماندن در خارج، حتي از ارسال نامه به شادي خودداري ميکند. شادي نيز با پنهان کردن رازش، مدام آزار ميبيند. بعدها شادي ماجرا را براي هُمر که پيشتر پيشمرگ بوده و از او خواستگاري ميکند، بازگو ميکند. پس از مرگ همر، شادي قصد دارد در همان منزل، که نزديک منارۀ مشهور شهر بوده بماند، اما اکنون حکومت قصد دارد منازل نزديک مناره را خراب کرده مجتمعي بسازد. بهانۀ حکومت اين است که مناره خراب خواهد شد و بايد منازل اطرافش خالي از سکنه شوند. شادي بر ماندن در خانۀ خود پافشاري ميکند و با تمام توان از تخريب نکردن مناره دفاع ميکند. تمامي راههاي راضي کردن شادي براي تخريب با شکست مواجه ميشود. حتي بازگشت بهرام و راضي کردن شادي نيز شکست ميخورد. مونولوگهاي پر از درد شادي هنگام روبه رو شدن با بهرام، زيباترين تلاش و پافشاريِ زني آزارچشيدۀ کُرد در برابر ظلمي است که بر او تحميل شده است. آن هم فقط به خاطر اينکه با مردي که او را دوست داشته، رابطه داشته است. آمادگي طبيعت در نگارههاي شادي، تلاشي خستگي ناپذير هنري است براي حفظ مناره و منزل، که اکنون شکلي نوستالوژي به خود گرفته است. سوژۀ نگارههاي شادي توجه دوستانش را جلب ميکند و باعث سرزنش او ميشود که چرا بايد آنقدر بر ماندن در آن منزل پافشاري بکند. « آخر چرا شادي! آن همه پروانههاي مرده براي چيست؟ آن همه فصل پاييز و برگريزان! آن همه منارۀ کج و ويران! محلۀ ويران! ويرنۀ پر از کلاغ و جغد!»
توصيف ريزهکاريهاي طبيعت و نيز تعريف گروتسکيِ شخصيتها، تکنيکي کاملاً ناتوراليستي است. اين تکنيک به صورت بسيار موفقيتآميزي در رمان «ژنيک به سهر منارهوه» به کار رفته است. آزار چشيدن شادي پس از رابطه با بهرام، همان رنج مستمري است که تمام هستياش را فراميگيرد. غم و اندوه مداوم شادي، دردي عميق براي شادي است که لحظهاي او را رها نميکند. روايت اين رمان، از روايت دقيق و مداوم ترس و لرز کشندۀ شادي، به صورت موفقيت آميزي اثري ناتوراليستي کُردي ميآفريند. رمانهای شیرزاد حسن، بهعنوان یک نیاز برجسته در سبک طبیعتگرایی، به اصول علمی دترمینیسم تکیه نمیکنند و برای واکاوی ریشۀ آن مشکلات اجتماعی که شخصیتهای داستان با آن مواجهاند، بهطور آشکار به این اصول علمی اشارهای نمیکنند. در حقیقت، یکی از اصول اساسی طبیعتگرایی، پایبندی کامل به مبانی این نگرش علمی مادیگرایانه است. به علاوه شيرزاد حسن بسيار موفقيت آميز بستر اجتماعي و ساختار آن را مييابد و خواننده به درستي کارکرد تخريبي اين معيار اجتماعي را احساس ميکند و ميبيند که چگونه زندگي انسانها ميتواند به بازيچۀ باورهايي بدل شود که چيزي نيستند جز ساخته شدۀ اجتماعي که به روشني ميتوان ميزان غلبۀ فرهنگي آنها را در اين زمينه مشاهده کرد.
2-2. پناه بردن به گذشتۀ نوستالژيانه
نکتۀ مشترک در سرنوشت شخصيتهاي شيرزاد حسن، پناه بردن به گذشتهاي نوستالژيانه است. به عبارت ديگر، دنياي نوستالژيانه در زندگي شخصيتهاي رمانهايش آمادگي آشکاري دارند. شخصيتها براي فرار از دست نقش کشنده و آزارهاي مستمر روزانه در زندگي، به نوعي به گذشتهاي خيالي پناه ميبرند، که مايۀ آرامش و آسايششان را فراهم کند. اين ويژگيهاي رمانهاي شيرزاد حسن نميتواند به سادگي در چهارچوب ناتوراليسم قرار گيرد. پسري که در رمان «حهسار و سهگهکاني باوکم»، پدر خود را به قتل ميرساند، پس از ندامت از انجام کار، به گذشتهاي پناه ميبرد که در آن وجود پدر سبب اصلي نظم دنياي منزل و ساکنانش شده است. در رمان « پيدهشتي کارمامزه کوژراوهکان» بايز به دنبال گم شدن همين و ويران شدن منزلش، ديوانه ميشود و با ديوانهگان ديگر همراه ميشود. وقتي حکومت تصميم ميگيرد، همۀ ديوانگان را جمع گند و به پايتخت، يعني بغداد بفرستد، و همه را بر ماشين ارتش سوار ميکنند، بايز ترانهاي ميشنود بياختيار به گريه ميافتد. اين ترانه، بايز را به گذشتهاي شيرين منتقل ميکند. در آخرين دقايق، قبل از حرکت اتومبيلها، ترانهاي عاميانه بايز را به گذشتۀ دور در دوران جواني برميگرداند. در روزهاي خوش گذشته، بايز با صداي خوشش، براي مردم روستايش ترانه ميخواند و سبب شادي و خوشي آنها ميشد. در شب گم شدن همين، علي رغم سيل ويرانگر و تخريبهايش، خاطرات روزگار گذشته در روستا به داد بايز ميرسند، که مأيوسانه در کوچههاي شهر به دنبال همين ميگردد، باعث آرامش روح و روان آشفتهاش ميگردد. بيخود نيست که بايز ميداند بزرگترين درد زندگيش واقعيتي است که او هيچ گاه نخواهد توانست به بهشت گمشدهاش، يعني روستايش برگردد. زندگي در اين شهر قديمي سخت است. در اينجا، در اين فضاي نا آشناي شهر، او چگونه ميتواند زندگي آرامي براي همين فراهم کند و از خشم و تهديد به کشتن مردهاي آقا محافظت کند؟
خاطرات گذشته و ترانههاي عاميانه، در واقع مرهمي بر زخمهاي بايز هستند. چرا که تنها از طريق ترانههايش بود که بايز در مسابقۀ به دست آوردن دل همين بر همه فائق آمد. بايز ميدانست که ارباب روستا، باوجود داشتن سه زن، قصد داشت همين را به عنوان چهارمين زن براي خود بگيرد. به همين دليل عاشق همين شدن کار آساني نبود و باعث خشم و انتقام ارباب از او ميشد. بايز براي برنده شدن در اين مسابقه از ارباب روستا و به دست آوردن دل همين، چيزي جز صداي خوش ترانههايش ندارد. پس از سي سال زندگي پنهاني در شهر و ترس از بازگشتن به روستا، اکنون همين از بايز درخواست ميکند که اگر مُرد، جنازهاش را به روستا برده آنجا دفن کند. اکنون که بايز در اتومبيلي همراه ديوانگان ديگر به بغداد برده ميشود، ترانهاي ميشنود و او را به ياد آخرين روز زندگي با همين مياندازد که در آن غروب براي هميشه ناپديد شد. در واقع آن ترانه بيتي عاميانه است که براي دفن جنازۀ همين در روستا به ياد بايز ميآورد و اکنون با صداي اندوه باري آن را به ياد بايز ميآورد.
دەروێش ...نەکەی لێرە بمنێژی...
ئۆباڵی منت بە ئەستۆ...
ڕۆژبازاڕی قیامەتێ...
ئەگەر مردم توو خوا نەکەی لێرە بمنێژی...
بمبەوە...بمبەوە دەشتێ ...گوندەکەی خۆمان
گەردەنت ئازا ناکەم...
ئەگەر لە سەر گردی عاشقان نەمنێژی؟
ئاخر کوڕەتیم زۆری تێدا نەژیام...
دە با بە مردن بچینەوە ئەوێندەرێ...
ئەوجا هەموو فەسڵی بۆهاران وەرە سەر گۆڕەکەم و دووسێ چەپکە نێرگز لەبەر.
پێیانم...
نا...نەکەی...
لە کن سەرم دابنێ، تا تێر تێر بۆنیان بکەم...
ئەمن دەزانم بایز...
جارێکی دیکە ئەوێندەرێ نابینمەوە...
ئەمک دەزانم هەردووکمان گوڕ غەریف دەبین...
ئەمن دەزانم...3
شادي در «ژنيک به سهر منارهوه»، تقدير و سرنوشت خود را با مناره گره بسته است و شديداً بر زندگي در خانۀ خود پافشاري ميکند و با تمامي تهديدات مقاومت ميکند. در اين رمان، مناره به سمبولي براي گذشته بدل ميشود. نظارت دقيق و ادامۀ مناره و تأثير وسيع آن در نگارکشيهاي شادي، به سمبوليک بودن مناره اشاره ميکند که روزگاري رمز مقاومت و آرامي و خوشي بوده است.
ممو، در رمان «ژنيکي منگن» داراي دردهايي واقعي است که از دست آنها در رنج است. اما او تنها در دنياي خيالي خود و هنگامي که دستش در ميان بز و گوسفندهاي قصابي شدهاش هست، به فکر زنان زيباي خريدار گوشت ميافتد و آرام ميشود. اکنون فقط زماني به ياد مشتريان زن ميافتد که با شگفتي دست و بازويشان را نگاه ميکرد و از آن لذت ميبرد. فرهاد در رمان «تهمي سهر خهرهند» با برگشت به دوران بچگي خود از تنهايي اکنون پر از ملالتش فاصله ميگيرد. نقش افسانهها و رمانهاي عاشقان در شکل گيري شخصيت فرهاد، به روشني در اشارات او به گذشتهاش نمايان ميشود. هنگامي که او پس از ساليان طولاني زندگي در خارج به وطن بازميگردد و با شهر ويرانهاش مواجه ميشود هيچ چارهاي جز پناه بردن به حکايات مادربزرگش – که در دوران بچگي برايش تعريف کرده بود - نمييابد.
«نفرين بر تو باد مادربزرک...اين حکايتهاي تو بودند که گردن مرا شکست. تا امروز و تا ابد مرا فريب دادند. اولين حکايت عشق و سفر تو بود که مرا هوايي کرد و به خيالپردازي افتادم...براي هميشه مرا بيچاره کرد. داستانهاي پر از اميد و خوشي و نااميدي و حسرت عشق بود که در آن سن و سال اندک، مرا دچار حالتي کرد که خودم نيز نميدانم چيست. اين گناه تو بود که مغز کوچک مرا پر از افسانه و حکايت و داستان کرد. شبها نيز در خواب وارد همان دنياهايي ميشدم که تو براي من در داستانها آفريده بودي. چقدر با حکاياتي چون: شيرين و فرهاد، لاس و خزال، خج و سيامند، خورشيد و خاور، ليلا و مجنون، مم و زين، پسر کچل و دختر پادشاه، به من زندگي دادي. چنان اين حکايات را بازگو ميکردي که گاهي خودم را فرهاد، لاس، سيامند، مجنون، مم و...حس ميکردم. به قهرمان شکست ناپذير همۀ داستانهايت بدل ميشدم.
سرنوشت تراژدي مانند بز فرهاد و پناه بردن او به حکايات مادربزرگ براي رهايي از دردهاي تلف شدن بز، نمونۀ ديگري است از پناه بردن به گذشته و رها شدن از اکنون. در واقع ميان فرهاد و بزش نوعي فنا در همديگر ديده ميشود. بعدها بز از بلندي سقوط ميکند و تلف ميشود. فرهاد بز را در خواب ميبيند که او را صدا ميزند و به او ميگويد: اگر به راستي مرا دوست داري، بيا و با هم بميريم. فرهاد مرگ بز را چون خودکشي نام ميبرد. پس از مرگ بز فرهاد کاملاً بيمار ميشود. مادربزرگ براي اينکه فرهاد را مداوا کند او را به کوه ميبرد. در مسير، هنگامي که فرهاد بر اسبي در آغوش ننهاش سوار شده از مادربزرگ ميخواهد که برايش حکايتي تعريف کند. مادربزرگ هنگام تعريف کردن حکايت براي فرهاد، بر روي اسب ميميرد. گوش دادان به حکايات مادربزرگ، فرهاد را به ياد شيرين مياندازد، تنها کسي که فرهاد ميتوانست نهانيهايش را براي او بازگو کند. دوباره گذشته و آرامش و عشق.
3. نتيجه گيري
خوانش دقيق رمانهاي شيرزاد حسن نشان ميدهند که همۀ آنها به صورت کلي، داراي ويژگيهاي سبک ناتوراليستي هستند. بر مبناي تعريفي که ريچارد لهان از اين مکتب ارائه داده است ميتوانيم با اطمينان بيشتري رمانهاي شيرزاد حسن را به نوعي وابسته به اين مکتب ادبي بدانيم. لهان در تعريف مکتب ناتوراليسم ميگويد: اين مکتب ادبي عبارت است از باورهايي که در چهارچوب سبکي ادبي قابل جمع بندي هستند. اما از نظر تعدادي از نويسندگان، به شکل جدا به کار ميروند. البته اگر ناتوراليسم عبارت باشد از باوري منسجم که به طرزي يکسان توسط تعدادي نويسنده رعايت شود، مشکل است بتوانيم شيرزاد حسن را داراي سبکي ناتوراليستي بدانيم. براي مثال جانب علمي و علم گرايي در برابر فرد و جامعه در رمانهاي شيرزاد حسن به شکل آشکارا ديده نميشود. در واقع هيچ گاه همۀ کارکردهاي علم در معناي محدودش، در رمانهاي شيرزاد حسن ديده نميشوند. اما تا آنجا که به شخصيتها و شکست آنها و آمادگي طبيعت برميگردد، رمانهاي شيرزاد حسن نمونۀ خوب و موفق ناتوراليسم ادبي هستند. آنچه که دربارۀ جان اشتاين بک گفته ميشود، تا حدودي دربارۀ شيرزاد حسن نيز صحيح است. نوشتههاي اشتاين بک تا آنجا که به ابژه بودن برميگردد، خارج از روش دقيق علمي و ناتوراليستي هستند. اشتاين بک عاشق هرچيزي است که طبيعي ميداند و در سطح توجه و احساسات، خيلي هوشيار است. زندگي شخصيتهاي رمانهاي شيرزاد حسن نميتوانند از امکان آزادي فرد بهره بگيرند. به عبارت ديگر، بر مبناي ديدگاههاي اميل زولا در بارۀ ناتوراليسم، شخصيتهاي رمانهاي شيرزاد حسن به نوعي سوژۀ دترمينيسم هستند و خارج از خواست و ارادۀ خودشان، دچار حوادث سخت و کشندۀ زندگي ميشوند. در واقع گاهي اوقات تنها بخشهايي از يک مکتب ادبي به وسيلۀ نويسندهاي با فرهنگي ديگر به کار برده ميشود. سبک آثار ناتوراليستي اواخر سدۀ نوزدهم و آغاز سدۀ بيستم به شکلي گسترده از جانب نويسندگان جهان مورد توجه قرار ميگرفت. رمان نويس برزيلي، آليسو آزيفيدو (1857- 1913)، برخي از ويژگيهاي مکتب ادبي ناتوراليسم را وارد ادبيات برزيلي کرد. رومانهاي شيرزاد حسن نيز به همين شکل ديده ميشوند که مکتب ادبي ناتوراليسم در زمانهاي ديگر به شکلي ديگر وارد ادب ديگري ميشود.
به احتمال، شيرزاد حسن به شکلي آگاهانه يا ناآگاهانه از سبک ناتوراليسم، به مثابۀ تکنيکي شايسته و براي آشکار کردن زندگي سخت و پر درد شخصيتهايش در کردستان بهره گرفته است. دونالد پيزر در مقدمۀ خود براي کتاب کمبريج براي رئاليسم و ناتوراليسم آمريکايي ميگويد:
«بدين گونه ممکن است که ناتوراليسم چون ابزاري براي نسلي از نويسندگان آمريکايي باشد براي نشان دادن دورانهاي سخت زندگي در آمريکا. زندگي سخت هم به معني سختي اقتصادي و هم به معني بيماريهاي روحي رواني. هر نسلي نيز نگرانيهاي روشنفکري و اجتماعي روزگار خود را با ويژگيهاي ناتوراليسم در هم ميآميزد. براي مثال فرويديسم و مارکسيسم در دهۀ سي سدۀ بيستم و جنگ ويتنام و پس از آن.
به باور پيزر، اشارات مکتب ناتوراليسم در بسياري از نويسندگان آمريکايي مانند: فاکنر، همينگوي، ريچارد رايت، نلسون آلگرين، نورمن ميلر و جيمس جونز ديده ميشود. شيرزاد حسن به سبب توصيفات بسيار دقيق شخصيتهايش و دنياي ذهنشان و همچنين توصيفات تأثير طبيعت بر انسانها، خود را چون وابسته به مکتب ناتوراليسم نشان ميدهد. فرار از دنياي واقعي، که آزارهاي کشنده به مردمان ميدهد و دنبال نوعي آرامش گشتن، شخصيتهاي شيرزاد حسن را واميدارد به دنيايي نوستالژي پناه ببرند.
منابع و مآخذ
Gauthier, paul, Zola on Naturalism in Art and history, Modern Language Notes, Vol. 70, No.7 (nov. 1955).
Thompson, Hannah, naturalism Redressed: Identity and clothing in the novels of Emile Zola, Oxford: Legenda, European Humanities Research Centre, university of Oxford, 2004.
Lehan, Richard, The Eroupean Background, Donald pizer, The Cambridge Componion to American Realism and naturalism, Howells to London, Cambridge: University press, 1999.
Jameson, Fredric, The Political Unconscius: Narrative as a Socially Symbolic Art, London: RoutledgeT 1996.
Diaz Lage, Jose M, Naturalism and Modes of Literary Production in George Gissing;s New Grub Street; Atlantis, Vol. 4, no,2 (December 2002).
شیرزاد حەسەن، سەجەمی بەرهەم ٢، هەولێر: ئاراس، ٢٠٠٥.
حەسەن، شیرزاد، کۆڕۆمان: سەرژەمی بەرهەم ١، سلێمانی: ڕەنج، ٢٠١٢.
ميرصادقي، ميمنت و جمال (1388). واژهنامۀ هنر داستان نويسي، تهران. کتاب مهناز.
Marchant, Elizabeth A, Naturalism, Race, and Nationalism in Aluisio Azevedo;s O mulato, Hispania, Vol, 83, No.3(sep. 2000)
Ross, Woodburn O, john Steinbeck: Naturalism;s Priest, College English, Vol, 10, No. 8 (may, 1949).
Pizer, Donald, Introduction; Donald pizer (ed), The Cambridge Companion to American Realism and Naturalism: Howells to London< Cambridge: Cambridge University press. 1999.
[1] .Hashemahmadzadeh@gmail.com
[1] . براي اطلاعات بيشتر در بارۀ آثار شيرزاد حسن و چاپ و انتشار آثار او و گفتگوها و مصاحبههاي با نويسنده نگاه کنيد به سايت نويسنده: www.sherzadhasan.com
[2] . ناتوراليسم يا طبيعت گرايي مکتبي است که بر اساس نظريهاي فلسفي به همين نام در اواخر قرن نوزدهم و اوايل قرن بيستم، نخست در فرانسه و سپس در آمريکا و انگلستان و ساير کشورهاي اروپايي به وجود آمد. بر اساس فلسفۀ ناتوراليسم، هرچيزي که وجود دارد، بخشي از طبيعت است. بنابراين در حوزۀ فعاليت علم قرار دارد و به وسيلۀ علتهاي مادي و طبيعي قابل توصيف و توجيه است. پيروان مکتب ناتوراليسم بر اساس همين فلسفه حوادث و رويدادهاي زندگي را تشريح ميکنند و اعتقادي به علت ماوراءالطبيعي و ماوراء پديدههاي علمي براي توجيه حوادث و رويدادهاي زندگي ندارند و به زبان سادهتر فلسفۀ جبرگرايي را در ادبيات و به خصوص در داستان نويسي به کار ميبرند...به اعتقاد اميل زولا کار رمان نويس، تشريح و کالبد شکافي زندگي است و رمان نوعي آزمايش بر روي زندگي محسوب ميشود. (ميرصادقي، 1388: ذيل ناتوراليسم)(م)
[3] . در اينجا به بهانۀ اين چند سطري که آمد، ميخواهم به روش نقطهگذاري در رمانهاي شيرزاد حسن اشاره بکنم تا حدود بسياري خارج از ضوابط و قوانين شناخته شدۀ نوشتههاي مدرن است. نقطهگذاري به عنوان ابزاري مهم براي آسانتر کردن درک متن در نظر گرفته ميشود و بدون توجه به نشانه گذاريهاي نوشتن، مشکل است خواننده بتواند ارتباط لازم را با متن برقرار کند. اين مطلب اگر براي نوشتن چون ابزاري ارتباطي درست باشد، در آثار ادبي که نشانهها در واقع بخشي از ظرافتکاري متن و آفرينش معناست، به مراتب مهمتر است. اگر نقطۀ پاياني جمله عبارت باشد از تمام شدن جملهاي و آغاز شدن جملۀ ديگر، خواننده نميداند دو نقطه پس از جمله و گاهي واژه به چه معني است. البته گاهي اين دو نقطه به سه نقطه هم بدل ميشود و خواننده اطمينان ندارد که آيا اين سه نقطه همان و غيره است يا معناي ديگري دارد.
Real Pain and the Nostalgic Solution (Reading and Reviewing Shirzad Hassan's Novels)
Hashem Ahmadzadeh
Assistant Professor, Department of Kurdish Studies, Uppsala University, Sweden
Abstract
Shirzad Hassan (born 1950) is a famous Kurdish novelist who began writing at a young age. He has become known as one of the modern novelists of Kurdistan and has translated a number of successful novels and several volumes of books from English into Kurdish. The events in his novels - which usually take place in Kurdish society - reflect the events of his own society. The characters in Shirzad Hassan's novels often suffer from severe pain and agonizing sadness from which they resort to anything to escape, but apparently they never find relief. The only way to escape is a nostalgic return to the past before that. The features seen in Shirzad Hassan's novels draw the reader towards naturalism. In a way that he thinks he is influenced by the literary school of naturalism on the one hand and a kind of determinism and positivism on the other. This article, which has been conducted with an analytical-descriptive method using library resources, leads us to the conclusion that although naturalistic elements are seen in Shirzad Hassan's works, this does not mean that he was directly influenced by this school. In fact, it can be said that a certain amount of naturalistic elements is seen in Shirzad Hassan's works.
Keywords: Shirzad Hassan, naturalism, positivism, determinism