مادری وبازتعریف هویت"زنان همسر ازدست داده" مطالعه ای در منطقه عباس آباد و افسریه تهران
محورهای موضوعی : در این فصلنامه موضوعات جامعه شناختی در اولویت چاپ هستند و موضوعات نزدیک به جامعه شناسی در اولویتهای بعد قرار می گیرند
1 - دبیر جامعه شناسی شهر تهران
کلید واژه: مادری, زن همسر از دست داده, زن بیوه, بازتعریف هویت جنسیتی,
چکیده مقاله :
دراین پژوهش در پی آن هستیم که دریابیم مادر بودن چگونه بر باز تعریف هویت زنان فاقد همسر تاثیر میگذارد. با افزایش تعداد زنان فاقد همسر در دهه اخیر با گروهی از زنان در جامعه مواجه هستیم که مادران فاقد همسر یا مادران مجرد هستند. در این پژوهش با بهرهگیری از تجربیات زیسته زنان فاقد همسر به روند بازتعریف هویت زنانه و نقش مادری در بین زنان فاقد همسر ساکن در دو محله افسریه و عباسآباد، پرداختهایم. روش این پژوهش کیفی است و با استفاده از رهیافت نظریه دادهبنیاد انجام شدهاست. ابزار پژوهش مصاحبه نیمه ساختمند ومشاهده است. یافتههای پژوهش حاکی از آن است که زنان پس از قرارگرفتن در موقعیت زن فاقد همسر و گذراندن دوران سوگواری و اندوه ناشی از فقدان همسر، در موقعیت زن فاقد همسر قرار میگیرند. مقولات شناسایی شده در باره زنان فاقد همسر در سه گروه بیوههای شاد، بیوههای غمگین و بیوههای سرگردان قابل دسته بندی است. البته بیوههای شاد خود به زیرمقولههای زنان حمایتطلب، زنان مستقل و زنان مقاوم قابل دستهبندی است. زنان فاقد همسر با قرار گرفتن در موقعیت جدید به بازتعریف هویت مادرانه خود میپردازند. در خلال فرآیند بازتعریف هویت، زنان فاقد همسر در پنج پارادایم زن فناشده، زن حمایتطلب، زن سرگردان، زن مقاوم و زن مستقل قرار میگیرند. تعمق و تدقیق در روند بازتعریف زنان فاقد همسر حاکی از این است که هویت مادرانه امری صرفا فردی و وابسته به جسم زنان نیست بلکه نوعی برساخت اجتماعی است و تحت تاثیر موقعیتی که فرد در آن زندگی میکند، بازتعریف میشود..
In this research, we try to realize how women without spouses redefine their gender identity; we would like to know how motherhood plays a role in the new gender identity. In modern Iran, there is a group of mothers without a spouse. I conducted research in the two neighborhoods of Afsaria and Abbasabad in Tehran. The research method is a grounded theory approach. Semi-structured interviews gathered data and also observation. Findings show that women who lost their spouses go through a period of grief and mourning. I categorized them into three groups: happy widows, sad widows, and wonders widows. Happy widows categorize dependent women, persistent women, and independent women. Women without spouses redefine their identity in a new position. How they redefine their maternal identity is influenced by the socioeconomic and cultural resources at their disposal. Based on this, women without a husband could be understood into five paradigms: perished woman, dependent woman, Wandering woman, persistent woman, and independent woman. The process of redefining the gender identity of women without a spouse suggests that maternal identity is not an individual and physical matter, but it is a kind of social construct and is influenced by the situation in which the individual lives.
ابوت پاملا و کلر والاس (1398) «جامعه شناسی زنان» منیژه نجم عراقی، چاپ سوم، تهران: نشر نی.
جنکینز، ریچارد (1396) «هویت اجتماعی»، مترجم: نازنین میرزابیگی، چاپ اول، تهران: نشرمرکز.
خسروان،شهلا و همکاران(1392)«تجربه زنان بیوه سرپرست خانواده از تغییر نقش»،مجله تحقیقات کیفی در سلامت، سال دوم، شماره1.
دوبوار، سیمون (1402) «جنس دوم»، مترجم: قاسم صنعوی، چاپ دهم، تهران: انتشارات توس.
ذکایی،محمدسعید وقاراخانی،معصومه(1386)«دختران جوان وتجربه زنانگی(مطالعه موردی در میان دختران دبیرستانی شهر تهران)»،مجله زن در توسعه وسیاست،شماره 17.
علیرضانژاد، سهیلا (1396) «اصول اخلاقی در پژوهشهای اجتماعی» چاپ اول، گرمسار: دانشگاه آزاد اسلامی.
غیاثوند،احمد و عرب¬خراسانی،سمیه(1396)«درک معنا و تجربه مادرانه از جدایی»،فصلنامه علوم اجتماعی،سال 27،شماره80.
فریدان، بتی(1394) «رازوری زنانه»، مترجم: فاطمه صادقی و دیگران، چاپ دوم، تهران: نشر نگاه معاصر.
کاستلز، مانوئل(1402)«عصر اطلاعات(قدرت هویت)» مترجم: احمدعلیقلیان، چاپ ششم، تهران: انتشارات فرهنگ نشر نو.
کرمانی،مهدی وهمکاران(1392)«عوامل موثر بر توانمندی زنان سرپرست خانوار»، مجله جامعه¬شناسی ایران،دوره چهاردهم،شماره 3.
گیدنز، آنتونی(1400) «جامعهشناسی»، مترجم: منوچهر صبوری، چاپ دهم، تهران: نشر نی.
گیدنز، آنتونی(1394)، «تجدد و تشخص(جامعه و هویت شخصی در عصر جدید)»، ناصر موفقیان،چاپ هفتم، تهران: نشرنی.
همتی،رضا وکریمی،معصومه(1397)«زنان مطلقه و تجربه سرپرستی خانوار(نمونه موردی زنان مطلقه سرپرست خانوار شهر فارسان)»، پژوهش¬نامه زنان،سال نهم ،شماره دوم :پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی
-Chakravarti, Uma(2013).Gender, Caste And Labour: Economic And Political Weekly.
-Cheng Sim,Hew(2003).Women Workers,Migration And Family In Sarawak: Routledge Curzon.
-Evans,Martin(2011). Single Mothers In Malaysia,social Protection As An Exercise Of Definition In Search Of Solution: Institute Of Development Studies.
-Ghosh,shuvo(2015). Developmental and Behavioral Articles.
-Kotwal, Nidhi & Prabhaker,Bharti(2009).Problems Faced By Single Mothers,social science journal:Kamla raj.
-Martin,C.L. & Dinella,L.(2001). International Encylopedia Of The Social & Behavioral sciences.
-Van de wall,dominique(2011).Lasting Welfare Effects Of Widowhood in Mali, Washington:World Bank.
پژوهشهای جامعه شناختی، سال هجدهم/شماره سوم / پاییز ۱۴۰۳
Journal of Sociological Researches, 2024 (Autumn), Vol.18, N.3
.............................................................................23
DOI: 10.71854/soc.2024-1128416
Motherhood and Redefining Women Without a Spouse’s Gender Identity: a Study in Abbasabad And Afsaria District
Mozhgan Boolouri1
Ph.D. and High School Teacher inSociology, Tehran, Iran
Abstract:
In this research, we try to realize how women without spouses redefine their gender identity; we would like to know how motherhood plays a role in the new gender identity. In modern Iran, there is a group of mothers without a spouse. I conducted research in the two neighborhoods of Afsaria and Abbasabad in Tehran. The research method is a grounded theory approach. Semi-structured interviews gathered data and also observation. Findings show that women who lost their spouses go through a period of grief and mourning. I categorized them into three groups: happy widows, sad widows, and wonders widows. Happy widows categorize dependent women, persistent women, and independent women. Women without spouses redefine their identity in a new position. How they redefine their maternal identity is influenced by the socioeconomic and cultural resources at their disposal. Based on this, women without a husband could be understood into five paradigms: perished woman, dependent woman, Wandering woman, persistent woman, and independent woman. The process of redefining the gender identity of women without a spouse suggests that maternal identity is not an individual and physical matter, but it is a kind of social construct and is influenced by the situation in which the individual lives.
Key Words: Motherhood, Divorcees, Widows, Redefine gender Identity.
مادری و باز تعریف هویت «زنان همسر از دست داده»: مطالعهای در منطقه عباس آباد و افسریه تهران
مژگان بلوری2
دکتری بررسی مسایل اجتماعی و دبیر جامعهشناسی شهر تهران، ایران
تاریخ ارسال: ۱۶/۵/۱۴۰۳ تاریخ پذیرش: ۱۸/۷/۱۴۰۳
چکیده
دراین پژوهش در پی آن هستیم که دریابیم مادر بودن چگونه بر باز تعریف هویت زنان فاقد همسر تاثیر میگذارد. با افزایش تعداد زنان فاقد همسر در دهه اخیر با گروهی از زنان در جامعه مواجه هستیم که مادران فاقد همسر یا مادران مجرد هستند. در این پژوهش با بهرهگیری از تجربیات زیسته زنان فاقد همسر به روند بازتعریف هویت زنانه و نقش مادری در بین زنان فاقد همسر ساکن در دو محله افسریه و عباسآباد، پرداختهایم. روش این پژوهش کیفی است و با استفاده از رهیافت نظریه دادهبنیاد انجام شدهاست. ابزار پژوهش مصاحبه نیمه ساختمند ومشاهده است. یافتههای پژوهش حاکی از آن است که زنان پس از قرارگرفتن در موقعیت زن فاقد همسر و گذراندن دوران سوگواری و اندوه ناشی از فقدان همسر، در موقعیت زن فاقد همسر قرار میگیرند. مقولات شناسایی شده در باره زنان فاقد همسر در سه گروه بیوههای شاد، بیوههای غمگین و بیوههای سرگردان قابل دسته بندی است. البته بیوههای شاد خود به زیرمقولههای زنان حمایتطلب، زنان مستقل و زنان مقاوم قابل دستهبندی است. زنان فاقد همسر با قرار گرفتن در موقعیت جدید به بازتعریف هویت مادرانه خود میپردازند. در خلال فرآیند بازتعریف هویت، زنان فاقد همسر در پنج پارادایم زن فناشده، زن حمایتطلب، زن سرگردان، زن مقاوم و زن مستقل قرار میگیرند. تعمق و تدقیق در روند بازتعریف زنان فاقد همسر حاکی از این است که هویت مادرانه امری صرفا فردی و وابسته به جسم زنان نیست بلکه نوعی برساخت اجتماعی است و تحت تاثیر موقعیتی که فرد در آن زندگی میکند، بازتعریف میشود..
واژگان کلیدی: مادری، زن همسر از دست داده، زن بیوه، بازتعریف هویت جنسیتی
مقدمه
در پی بروز تغییرات در ساختار فرهنگی و اجتماعی کشور، در سالهای اخیر شاهد روند صعودی جمعیت زنان «همسر از دست داده» در جامعه هستیم. دادههای آماری نشان میدهد که در فاصله سالهای ۱۳۸۵ تا ۱۳۹۵ جمعیت این گروه از زنان از ۴/۷% به ۵/۹% افزایش یافتهاست. براساس تعریف مرکز آمار ایران «زنان فاقد همسر» به دو گروه ۱)بیهمسر بر اثر فوت و ۲)بیهمسر در اثر طلاق، تقسیم میشوند. زنان «بیهمسر در اثر فوت»، همسران خود را به دلایل مختلفی از قبیل کهولت سن، بیماری، حوادث و غیره از دست دادهاند. این زنان مجدداً ازدواج نکردهاند. زنان «بیهمسر در اثر طلاق» کسانی هستند که حداقل یکبار تجربهی ازدواج و زندگی مشترک داشتند. آنان به هر دلیلی از همسر خود جدا شدهاند و هم اکنون فاقد همسر هستند. زنان فاقد همسر پس از مواجهه با پدیده فقدان همسر، با چالشهای متعددی روبرو میشوند؛ زیرا زن بودن معمولاً در خانواده و جامعه از طریق نقشهای همسری و مادری تعریف میشود. (کرمانی،۱۳۹۲: ۱۱۶). برای زن فاقد همسر، مادری هم یکی از عناصر اصلی هویت و هم یکی از چالشهای عمده زندگی محسوب میشود، زیرا مادر بودن جنبه مهمی از زندگی زنان است و زایش و پرورش فرزند، محور اصلی زندگی زن در نظر گرفته میشود (ابوت و والاس،۱۳۹۸: ۱۳۱). اصطلاح «مادران فاقد همسر» یا «مادران مجرد» به زنان بسیاری اشاره دارد، از جمله مادرانی که همسرانشان فوت کردهاند، مجرد هستند یا از همسرانشان طلاق گرفتهاند. (Cheng Sim,2003:95-96 ). البته لازم به ذکر است که ما در ایران، آمار صحیحی از مادرانی که اصطلاحاً مجرد خوانده میشوند و فرزندشان که حاصل ازدواج رسمی نیست، نداریم درنتیجه در این پژوهش این گروه از زنان جامعه هدف ما نیستند. اگرچه «مادری» عنصر مرکزی در تعریف هویت بخش بزرگی از زنان است اما زنان فاقد همسر در عین برعهده داشتن نقش مادری، با موقعیت «زن فاقد همسر» نیز مواجه هستند. انتظار میرود که قرارگرفتن در این موقعیت، آنان را در معرض تجربیات تازهای در باره «مادری» و نقشهای مرتبط با آن قرار دهد.
کاستلز معتقد است که برای هر فرد، چه بسا چندین هویت وجود داشته باشد، این کثرت برای بازنمایی خود و کنش اجتماعی، سرچشمه تناقض است. باید «خود» را از آنچه نقش و مجموعهی نقشها نامیدهاند، متمایز ساخت. او معتقد است که هویت منبع معنا برای «خود»کنشگر است و بهدست خود آنها، از رهگذر فردیت بخشیدن ساخته میشود. اگرچه ممکن است هویتها از نهادهای مسلط نیز ناشی شوند، اما این در صورتی است که کنشگران اجتماعی آنها را درونی کنند. گاهی تعاریف «خود» با نقشهای اجتماعی مطابقت دارد؛ مثل وقتی که مادر بودن از نظر کنشگر مهمترین «خودتعریف» باشد. اما هویت در مقایسه با نقش، منبع معنایی نیرومندتری است. زیرا در برگیرندهی فرآیندهای ساختن خویش و فردیت یافتن است. به بیان ساده، هویت سازماندهندهی معنا است ولی نقش، سازماندهنده کارکردها است (کاستلز،۱۴۰۳: ۲۳).
در مقایسه با گذشته، در دوران کنونی انسانها به دلیل مواجهه با بحرانهای متعدد زندگی شخصی، امکان بیشتری برای بازیابی و بازتعریف خود دارند (گیدنز، ۱۴۰۰: ۵۷). از نظر گیدنز هویت شخصی، نوعی خصیصه متمایز یا مجموعه ای از«خود»های متمایز نیست که در اختیار فرد باشد. هویت شخصی در حقیقت همان «خود» است که، شخص آن را مورد تأمل قرار میدهد و بهمنزلهی بازتابی از زندگینامهاش میپذیرد. هویت به معنای تداوم فرد در زمان و مکان است. هویت شخصی عبارت است از همین تداوم، اما بهصورت بازتاب تفسیری که شخص از آن بهعمل آوردهاست (گیدنز، ۱۴۰۰: ۸۲-۸۱). به تعبیرگیدنز نحوهی زندگی افراد و تغییراتی که در جریان زندگی خود تجربه میکنند، باعث شکلگیری تفسیرهای جدید از«خود» برای انسان میشود. انتظار میرود که زنان فاقد همسر در جریان مواجهه با پدیده فقدان همسر، با احساسات و تجربیات جدیدی در ارتباط با هویت مادری خود مواجه شوند و این امر بر چگونگی بازتعریف هویت جنسیتی آنان تأثیرگذار باشد. براین اساس مهم است که بدانیم وجه مادری زنان فاقد همسر(بر اثر فوت یا طلاق) چگونه بر بازتعریف هویت جنسیتی آنان تأثیر میگذارد.
پیشینه پژوهش
پژوهشهایی که تاکنون درباره مادری زنان فاقد همسر انجام شدهاست، عموماً با رویکرد رفاه اقتصادی و چگونگی حمایت دولتها از زنان فاقد همسر دارای فرزند، انجام شدهاست. در این پژوهشها کمتر به بحث هویت و نحوه شکلبندی هویت مادران فاقد همسر پرداخته شدهاست. نیدهی کوتوال3 وبارتی پراب هاکر4 (۲۰۱۹) مشکلات اقتصادی را مهمترین فشار روانی و عامل کاهش توان مدیریت مسئولیت و برنامهریزی برای زندگی آینده فرزندان مادران فاقد همسر مینامند. مارتین ایوانز5 (۲۰۱۶) به موضوع حمایت اجتماعی از مادران مجرد پرداختهاست. او مشکلاتی را که مادران مجرد با آن مواجه هستند، بدین شرح طبقهبندی میکند: ۱) سرپرستی فرزندان، ۲) درآمد پایین، ۳) مشکلات تحصیلی فرزندان. یوما چاکراوارتی6 (۲۰۱۳) به مشکلات زنان فاقد همسر در عرصه اشتغال پرداخته و نتیجهگرفتهاست که هنجارهای اجتماعی تأییدکننده رفتار زنان فاقد همسر، تحتتأثیر اعتقادات و مادر بودن آنان است. این هنجارهای اجتماعی از نظام فرهنگی پدر سالارانه حاکم برجامعه تأثیر میپذیرد. دومنیک ون دوال(۲۰۱۱) 7، به تأثیرات رفاه اقتصادی بر زنانی که شوک بیوه شدن را متحمل شدهاند و بر فرزندان آنان در کشور مالی پرداختهاست. دوال معتقد است که «زنان بیوه دارای فرزند» از منظر اقتصادی و حمایتهای اجتماعی چندان مورد توجه نیستند. رضا همتی و معصومه کریمی(۱۳۹۷) عمدهترین مشکلات زنان مطلقه را سرپرستی فرزندان بدون بهرهمندی از حمایت همسر میدانند. احمد غیاثوند و سمیه عرب خراسانی(۱۳۹۷) معتقدند که وجود فرزندان در درک زنان از جدایی و کنش عملی در این مسیر تأثیرگذار است. شهلا خسروان و همکاران (۱۳۹۲) تصمیم زنان فاقد همسر برای سرپرستی از فرزندان را نوعی تصمیمگیری برای داشتن هویت «از خودگذشتگی» یا «اجتماعگرا» نامیدند.
مروری بر مفاهیم و نظریات
این پژوهش با روش کیفی و براساس نظریه دادهبنیاد انجام شدهاست، در نتیجه در این پژوهش حساسیت نظری مطرح است و در ادامه مروری بر نظریات مرتبط با بحث، انجام خواهد شد.
الف) مادری
در باره مادری دیدگاههای متفاوتی وجود دارد که میتوان آنها را به دو گروه کلی طبقهبندی کرد: ۱)گروه اول مادری را امری ذاتی میدانند و آن را تحتتاثیر فیزیولوژی جسمی زنان تعریف میکنند. به نظر میرسد عمدتاً اندیشمندان کلاسیک از افلاطون تا ریو این رویکرد را به نمایش میگذارند. آنان معتقدند که نقشهای اجتماعی و همچنین خانوادگی اموری هستند که از طبیعت زندگی بشری سرچشمه میگیرند و خدشه ناپذیر هستند. براین اساس از منظر این اندیشمندان حضور مرد در عرصههای اجتماعی و فرزندآوری و نقش و احساسات مادرانه، امری ذاتی وطبیعی است (ذکایی،۱۳۸۶: ۷۶). ۲)گروه دوم احساسات مادری را تنها محدود به فیزیولوژی زن نمیدانند و آن را نوعی برساخت اجتماعی تلقی میکنند. این گروه از اندیشمندان از ابعاد متفاوتی به مادری مینگرند. برخی از مهمترین این رویکردها عبارتند از:
· مادری به مثابه حصارتن: گروهی از اندیشمندان، «مادری» را نوعی محدودیت جسمی برای زن تلقی میکنند و مادر شدن را اسارت ناشی از فیزیولوژی میدانند. دوبوار معتقد است که «غریزه مادری» وجود ندارد. رفتار مادر از طریق مجموعه شرایط و نحوه پذیرش این شرایط توجیه میشود. این شرایط بسیار متغیر است (دوبوار، ۱۴۰۰: ۳۸۳). دوبوار در مورد رفتار مادران با فرزندان میگوید رفتار نسبتا رایجی که مادران در قبال فرزندان از خود بروز میدهند، از خودگذشتگی مازوخیستی است. برخی از مادران برای جبران خلاء قلبی و مجازات خود بابت مخاصمتی که نمیخواهند به زبان بیاورند، برده فرزندانشان میشوند. آنان قادر به تحمل دوری فرزند نیستند. از هرگونه لذت، از هرگونه زندگی شخصی، چشم میپوشند. این امر به آنان اجازه میدهد که سیمای قربانی به خود بگیرند و از این فداکاریها، این حق را کسب میکنند که به انکار استقلال فرزند بپردازند (دوبوار، ۱۴۰۰: ۳۹۰).
· مادری به مثابه رسیدن به کمال: در این رویکرد، مادری به عنوان یکی از راههای رسیدن زن به کمال تلقی میشود. دویچ از مادری تعبیری متفاوت از دوبوار ارائه میکند. او به تمایل زن به مادر شدن اهمیت زیادی دادهاست. دویچ اعتقاد دارد که زن از طریق مادری به بهترین نحو کمال میپذیرد، اما مشروط به آنکه این وظیفه را آزادانه به عهده گرفته باشند (همان: ۳۹۹). مادر بودن مشغلهای تمام وقت برای زنان به شمار میآید و تصور میشود که زنان به طور طبیعی از عهده آن برمیآیند و از انجامش لذت وافر میبرند و زنان را مسئول تربیت و نظارت بر فرزندان میدانند(ابوت،۱۳۹۸: ۱۳۱).
· مادری به مثابه مانعی برای حضور زن در عرصههای اجتماعی: نگاه فریدان به مادری و روابط مادر با فرزندان تحت تأثیر نگاه او به اشتغال زنان و حضور آنان در عرصههای عمومی جامعه است. او از حضور دائمی زنان در خانه تعبیر «مشکل بینام» دارد و این حضور در کنار فرزندان را «همزیستی» مینامد. او این همزیستی را مخرب تلقی میکند که به جزیی از «رازوری زنانه» بدل شده و فرآیندی تدریجی است. رازوری زنانه به دختران اجازه میدهد از برخورد با واقعیت و تعهدهای جدی در مدرسه و جهان بگریزند ونیز به آنها مژده میدهد که از طریق ازدواج میتوانند به کامروایی جادویی دست یابند. بدین ترتیب زنان فاقد هویت شخصی بوده و درک ضعیفی از خود دارند (فریدان، ۱۳۹۴: ۲۷۷-۲۷۸). براین اساس مادری و همسری هویت زنانه را میسازد و احتمالا «زن همسر از دست داده» با چالش هویتی جدی مواجه است.
· مادری به مثابه بازتولید روابط خانوادگی در جامعه: چودروف هویت مادری زنان را ناشی از نوعی بازتولید میداند که در خانواده شکل میگیرد. به اعتقاد چودروف زنان در مقام مادران، دخترانی بار میآورند که دارای تواناییهای مادری و میل به مادر شدن هستند. این تواناییها و نیازها در نفس رابطة مادرـ دختری ساخته میشود و رشد میکند. در مقابل، زنان در مقام مادران (و مردان در مقام غیرمادر) پسرانی بار میآورند که تواناییها و نیازهای آنان به تغذیه و تربیت و بزرگکردن کودکان بهطور منظم محدود میشود. تقسیم کار خانوادگی و جنسی که در آن زنان مادرند و بیش از مردان درگیر روابط بین شخصی و عاطفی هستند، در پسران و دختران باعث ایجاد تقسیم تواناییهای روانشناختی میشود که آنان را به سمت بازتولید این تقسیم کار جنسی و خانوادگی هدایت میکند. زنان کم و بیش خواهان مادری هستند و با مادر بودن ارضا میشوند؛ و با همة تضادها وتعارضها در مادر بودن موفق بودهاند (کاستلز، ۱۴۰۳: ۲۷۶).
بدین ترتیب مادری هویت و موقعیتی زنانه است که در خانواده رخ می دهد. همسر بهطور مستقیم با آن در ارتباط نیست اما ازدواج و حضور مرد برای محقق شدن آن ضروری است. بدین ترتیب زنان بدون همسر، در عین مواجهه با پیامدهای موقعیت مادری، عملا از حضور مرد بیبهره هستند. شاید برخی از «زنان همسر از دست داده» در این شرایط خود را دارای تواناییهای لازم برای ایفای این نقش ندانند. همچنین شاید برخی از زنان براین باور باشند که برای ایفای نقش مادری به حضور همسر نیاز ضروری ندارند.
ب) هویت جنسیتی
هویت جنسیتی احساس فرد نسبت به خود به عنوان مرد یا زن (در مواردی محدودی هردو) است. هویت جنسیتی مغهومی فراتر از جنبه آناتومیک فرد را در میگیرد و شامل آگاهی درونی و تعابیر بیرونی فرد از جنس خود است. دیدگاههای جدیدتر معتقدند که هویت جنسیتی در ارتباط با واکنشهای اجتماعی دربرابر فرد، ساختار اجتماعی و انتظارات فرهنگی از ایفای نقش فرد در جامعه شکل میگیرد (Martin & Dinella,2001:602). هویت جنسیتی به معنای درک شخصی فرد از مرد یا زن بودن، است. این جنبه از هویت به شدت در ارتباط با نقشهای جنسیتی است که به عنوان هنجارهای مشخص در جامعه برای فرد تعریف میشود .(Ghosh,2015:1)
دیدگاههای متفاوتی در باره نحوه شکلگیری هویت جنسیتی وجود دارد که برخی از مهمترین این دیدگاهها در ذیل مورد بحث قرار میگیرد. از نظر جنکینز جنسیت یکی از پایدارترین و فراگیرترین مضمونهای تعیین هویت در تاریخ انسان است. جنسیت هم فردی و هم جمعی است و از این بابت میتواند متمایز باشد. اگرچه تمامی هویتهای انسان، اعم از فردی یا جمعی، قطعا تعاملیاند. هر جنسیت عبارت است از محل برخورد یک نسبت پایه از تفاوت و یک نسبت پایه از شباهت. در ساخت نهادی جهان انسان و پاداشها و جزاهای آن، جنسیت افراد به دلیل عضویت آنها در یک مقولة جمعی از لحاظ تعاملی تا حد زیادی واقعی میشود. از طرف دیگر، جنسیت (که ریشه در تفاوتهای جنسی دارد)، در مرکز دیدگاه جسمانی از خویشتن و وجه درونی دیالکتیک تعیین هویت فردی قرار دارد. از نظر جمعی اشتراک در تجربیات یکسان زندگی، که ممکن است قویاً جسمانی باشند، نیز این امکان را برای جنسیت فراهم میآورد که اصلی از شکلگیری گروهی باشد. این وجه درونی تعیین هویت جمعی است (جنکینز، ۱۳۹۶ :۹۸). تعیین هویتهای اولیه خویشتن و جنسیت از دیگر هویتها خیلی مقاومترند. اگر چه نمیتوان انسان بودن را به جنسیت تقلیل داد و این دو هویت از هم متمایزند اما هویت جنسیتی بسیار زود کسب میشود؛ بسیار مهم و در حد زیادی جسمانی است که با خویشتن انسانی فرد در پیوندی متقابل قرار میگیرد (جنکینز، ۱۳۹۸:۱۰۲). سیمون دوبوار نگاه نسبتاً متفاوتی به شناخت زن از خود دارد. او میگوید: «همانقدر که کافی نیست که گفته شود زن ماده است، او را با شناختی هم که خودش از زنانگیاش دارد، نمیتوان تعریف کرد. زن در بطن اجتماعی که خود عضو آن است بر زنانگی خود شناخت پیدا میکند. فرد از طریق گزینش خود در دنیا خود را تعریف میکند.» (دوبوار، ۱۴۰۰: ۹۴) گیلیگان معتقد است که زنان در شیوه نگرش، وضعیت سنتیتری نسبت به مردان دارند که، این امر او را بیشتر پایبند به روابط مراقبتکنندگی میکند. بینشهای زنان درباره خودشان برپایه برآوردن موفقیتآمیز نیازهای دیگران است و نه بالیدن به موفقیتها و پیشرفتهای فردی (گیدنز،۱۴۰۰: ۱۸۷).
ج)بازتعریف هویت
جنکینز تعبیر وانگنپ8 را در زمینة باز تعریف هویت میپذیرد. براساس ایدههای وانگنپ (۱۹۶۵) امروز یک اجماع نسبتاً جاافتاده وجود دارد که انسانها زندگی را بهصورت گذار از یک هویت به هویتهای دیگر سپری میکنند. این گذارها کمابیش تشریفاتی هستند و یک صورت تقریباً سه بخشی دارند (لیچ، ۱۹۷۶: ۷۹-۷۷؛ موریس ۱۹۸۷: ۲۴۶-۲۶۳ به نقل از جنکینز، ۱۳۹۶). آن صورت سه بخشی یک پدیده عمومی ساختاری نیست، بلکه صرفاً از لحاظ منطقی و موقعیتی بامعنا است. این صورت سه بخشی را بدین شرح میتوان توضیح داد:
1. نخست جدایی از حالت یا هویت کنونی؛
2. گذار (یا حالتی از برزخ که میتواند مبتنی بر یک مجموعة نمادین مربوط به مرگ باشد)؛
3. در نهایت ادغام در اجتماع با حالت یا هویت جدید (جنکینز، ۱۳۹۶: ۲۲۸).
اما گیدنز بازتعریف هویت را بهگونه متفاوتی ارائه میکند. به زعم او بازتابندگی «خود» مداوم و همهگیراست و در هر لحظه، یا دست کم در فواصل زمانی منظم، فرد باید برحسب اتفاقاتی که رخ دادهاست، به نوعی بازپرسی از خود، مبادرت ورزد. با شکلگیری یک رشته پرسشهای آگاهانه، فرد عادت میکند که از خود بپرسد چگونه میتوانم از لحظهی کنونی برای دگرگونی خویشتن استفاده کنم؟ تحقق یافتن خویشتن را به تعادل بین فرصت جویی و خطرکردن تعبیر میکنند. رها کردن گذشته و به یاری تکنیکهای گوناگون از قید عادات عاطفی آزار دهنده خلاص شدن، فرصتهای متنوعی برای توسعهی شخصیت پدید میآورد (گیدنز، ۱۳۹۴: ۱۱۴-۱۱۲).
به تعبیر گیدنز، جریان زندگی متشکل از یک رشته «گذرگاه»ها است. فرد قاعدتاً باید این گذرگاهها را پشت سر بگذارد ولی این عبور لزوماً همراه با آئینهای رسمی نهادینه شده نیست. اینگونه نقل و انتقالها باختهایی را در بردارد (و همچنین بعضی بردهای بالقوه) و اینگونه باختها را - مثلاً در مورد طلاق- باید سوگوارانه پذیرفت. بهخصوص اگر قرار باشد که تحقق یافتن خویشتن را در طول زندگی همچنان ادامه دهیم. گذرگاههای زندگی، برجستگی و ضرورت بیشتری به کنشهای متقابل بین خطرهای احتمالی و فرصتهای جدید میبخشند. خاصه هنگامی که این تغییر و تبدیلها به دست همان شخصی صورت گرفتهباشد که باید پیامدهای آن را تحمل کند. اقدام به نوعی نقل و انتقال یا تغییر مهم در زندگی، ترک خانه، انتخاب یک شغل جدید، مواجهه با بیکاری، ایجاد نوعی ارتباط یا خویشاوندی جدید، همه و همه به معنای پذیرفتن آگاهانهی خطرهای احتمالی به قصد دستیابی به فرصتهای تازهای است که بحرانهای شخصی در برابر انسان قرار میدهند (گیدنز، ۱۳۹۴: ۱۱۷).
به نظر میرسد که زنان در جریان قرارگرفتن در موقعیت «زن همسر از دست داده» براساس شرایطی که در آن قرار دارند، با چالشها و تجربیات جدیدی مواجه میشوند که موجب بازتعریف هویت زنانه و مادرانه آنان میشود. با مرور مبانی نظری و تعمق در یافتههای پژوهش برای پاسخگویی به پرسش آغازین سوالات زیر مطرح شد: نحوه مواجهه زنان فاقد همسر با فقدان همسر چگونه بر هویت مادری زن فاقد همسر تأثیر میگذارد؟ منابع در دسترس زنان فاقد همسرچگونه بربازتعریف هویت مادری آنان تأثیر میگذارد؟
روش پژوهش
برای پاسخگویی به پرسش آغازین در این پژوهش، از رهیافت نظریه داده بنیاد استفاده شدهاست. ابزار پژوهش مصاحبه نیمه ساختمند ومشاهده بود. مشارکت کنندگان در این پژوهش، بیست ویک نفر از زنان فاقد همسر ساکن در دو محله افسریه (منطقه۱۵ شهرتهران) و عباس آباد (منطقه ۶ شهر تهران ) هستند. پژوهش با استفاده از روش نمونهگیری هدفمند آغاز شده و به تدریج با مشخص شدن مقولات و شکلگیری پاردایمها، به نمونهگیری تئوریک تبدیل شد. مشارکتکنندگان شامل زنان همسر ازدست داده در گروههای مختلف سنی، شغلی، تحصیلی است. زنان بیوه و مطلقه مشارکتکننده، از نظر تعداد بهطور مساوی در دو محله عباسآباد و افسریه حضور دارند.
جدول۱: مشخصات جمعیت شناختی مشارکتکنندگان تحقیق به ترتیب مصاحبه
علت فقدان همسر | محل سکونت | تعداد فرزند | شغل | تحصیلات | سن | نام | ردیف |
طلاق | عباسآباد | ۱ فرزند | پرستار سالمند | سیکل | ۳۹ | معصومه | ۱ |
فوت | افسریه | ۳ فرزند | خدمتگزار مدرسه | ششم ابتدایی | ۶۱ | بتول | ۲ |
طلاق | عباسآباد | ۲ فرزند | مالک آموزشگاه آرایشگری | کارشناسی | ۴۶ | مرجان | ۳ |
طلاق | عباسآباد | ۲فرزند | آرایشگر | دیپلم | ۴۸ | منیژه | ۴ |
فوت | افسریه | ۳ فرزند | خانهدار | ابتدایی | ۴۵ | فاطمه | ۵ |
طلاق | افسریه | ۱ فرزند | طراح طلا وجواهر | دیپلم | ۳۹ | مریم | ۶ |
فوت | افسریه | ۲ فرزند | خانهدار | سیکل | ۳۵ | فرشته | ۷ |
فوت | افسریه | ۵ فرزند | خانهدار | ششم ابتدایی | ۵۹ | رقیه | ۸ |
طلاق | عباسآباد | ۱ فرزند | خانهدار | دانشجوی کارشناسی | ۴۰ | لیلا | ۹ |
طلاق | عباسآباد | فاقد فرزند | خانهدار | کارشناسی ارشد | ۳۷ | سارا | ۱۰ |
فوت | افسریه | ۴ فرزند | خانهدار | بیسواد | ۷۰ | اکرم | ۱۱ |
طلاق | عباسآباد | ۲ فرزند | مالک آتلیه عکاسی و فیلمبرداری | کارشناسی | ۳۹ | رویا | ۱۲ |
طلاق | عباسآباد | ۱ فرزند | کارمند | کارشناسی | ۳۷ | الهام | ۱۳ |
طلاق | افسریه | فاقد فرزند | کارمند | دیپلم | ۲۹ | زهرا | ۱۴ |
طلاق | افسریه | ۲ فرزند | بازنشسته | کارشناسی | ۵۳ | اشرف | ۱۵ |
فوت | عباسآباد | ۱ فرزند | بازنشسته | کارشناسی | ۶۰ | پروین | ۱۶ |
طلاق | افسریه | فاقد فرزند | خانهدار | کارشناسی | ۴۴ | صدیقه | ۱۷ |
فوت | افسریه | ۲ فرزند | خانهدار | سیکل | ۴۲ | ناهید | ۱۸ |
طلاق | عباسآباد | ۱ فرزند | کارمند | دانشجوی دکتری | ۴۰ | آزاده | ۱۹ |
فوت | افسریه | ۱ فرزند | خانهدار | زیر دیپلم | ۳۵ | نسرین | ۲۰ |
طلاق | عباسآباد | فاقد فرزند | کارمند | دانشجوی کتری | ۴۰ | شمیم | ۲۱ |
بنیان شکلگیری مفاهیم، مقولات، پارادایمها ودر نهایت، گزارههای تئوریک بهدست آمده در این پژوهش حاصل کدگذاری باز، کدگذاری محوری و کدگذاری انتخابی است. نمونهای از کدگذاری در جدول زیر آمدهاست.
جدول ۲: نمونه کدگذاری باز و محوری
مفهوم | زیر مقوله | مقوله | نوع مقوله |
معرفی خود در جامعه با هویت زن مطلقه | پذیرش هویت در موقعیت زن فاقد همسر | عدم انکار هویت زن فاقد همسر | استراتژی |
داشتن شغل مناسب
| تأثیر اشتغال
| اشتغال
| عوامل علّی |
داشتن مدرک تحصیلی دانشگاهی
| تحصیلات بالا
| سرمایه فرهنگی
| |
شرایط اقتصادی مناسب | پایگاه اقتصادی نسبتاً فرادست | سرمایه | |
داشتن حمایت خانواده نخستین | روابط خانوادگی | برخورداری از حمایت خانواده | عوامل زمینه ای |
داشتن شبکه دوستانه با روابط عمیق | روابط دوستانه عمیق | شبکه ارتباط دوستانه عمیق | عوامل مداخلهگر |
عدم انکار هویت مادری و تلقی وجه مادری به مثابه قدرت | وجه مادری | بازتعریف هویت مادر مجرد | پیامد |
برای رسیدن به اعتمادپذیری و اطمینان، از مراجعه مکرر به مشارکتکنندگان، برای تأیید صحت دادههای بهدستآمده از مصاحبهها استفاده شد. همچنین با صاحب نظران و کارشناسان این حوزه، گفتوگوهایی برای کسب اطمینان از یافتهها بهعمل آمد. شایان ذکر است، اگرچه این پژوهش ادعایی بر تعمیمپذیری یافتهها ندارد، اما تلاش کردهاست تا به معیارهای انتقالپذیری در روش کیفی نزدیک شود. از آنجا که رعایت اصول اخلاقی در پژوهش برای پژوهشگر یک وظیفه است، تلاش شده است برای رعایت اصول اخلاقی، نهایت دقت بهعمل آید و در انجام تمام مصاحبهها، میل و رغبت مشارکتکننده در نظر گرفته شود. رضایت آگاهانه، حوزهای از رویهها را در برمیگیرد که در هنگام مطالعه جوامع انسانی، لازم است اجرا شود. افرادی که در یک مطالعه مشارکت میکنند، لازم است از طبیعت پروژه پژوهشی آگاه شوند و پژوهشگر ناگزیر است رضایت آنان را پیش از مشارکت در پژوهش، بهدست آورد (علیرضانژاد، ۱۳۹۶: ۱۵۵). همچنین در جریان تحلیل دادهها کوشش شده تا از هرگونه دخل وتصرف در یافتههای پژوهش پرهیز شود.
یافتههای پژوهش
نتایج حاصل از پژوهش نشان داد که، زنان متأهل با از دست دادن همسر مرحله اندوه وسوگواری را پشت سر میگذارند و گذراندن این مرحله، وجه اشتراک تمام آنان است؛ اما آنچه که زنان فاقد همسر را از هم متمایز میکند، مکانیسم جایگزینی آنان در موقعیت «زن همسر از دست داده» است. این امر تحتتأثیر موقعیت اجتماعی، شرایط خانوادگی، و دسترسی و کنترل منابع مادی و غیرمادی که در اختیار زن قرار دارد و نیز وجه مادری آنان است.
منابع اقتصادی |
منابع فرهنگی |
شرایط خانوادگی |
داشتن فرزند |
موقعیت اجتماعی |
تصویر۱: روند جایگزین شدن زن متأهل در موقعیت زن فاقد همسر |
براین اساس میتوان «زنان همسر از دست داده» را در گروههای زیر طبقه بندی کرد:
۱ . بیوههای شاد (راضی)
گروهی از زنان فاقد همسر از قرارگرفتن در موقعیت «زن فاقد همسر» ناراضی نیستند و احساس رضایت از «خود» و زندگی دارند. در بین بیوههای شاد وجوه اشتراک و تفاوتهایی مشاهده میشود. بیوههای شاد را میتوان به شرح زیر طبقهبندی کرد.
الف. بیوههای شادحمایت طلب
این گروه از زنان عمدتا به لحاظ اقتصادی واجتماعی زنان مستقلی نیستند و با بهرهگیری از حمایتهای همهجانبه اطرافیان (اغلب پدر و مادر) زندگی خود را میگذرانند. زنان حمایتطلب از عدم استقلال ناراضی نیستند و امکان برخورداری از حمایت خانواده را بهمثابه فرصت تلقی میکنند. شایان ذکر است که استفاده از مفهوم حمایتطلب تنها معطوف به حمایت اقتصادی نمیشود. نکته مهم این است که زنان حمایتطلب علاوه بر بهره بردن از حمایت اقتصادی، از حمایتهای اجتماعی و عاطفی خانواده نیز برخوردارند. بیوههای شاد حمایتطلبی که در این پژوهش با آنان مواجه شدیم، همگی دارای فرزند بودند. بهگونهای که بهنظر میرسد یکی از ویژگیهای این گروه از زنان، مادر بودن آنان است. در بین زنان مشارکتکننده که در گروه زنان حمایتطلب قرار میگرفتند، زن فاقد فرزند مشاهده نشد. به نظر میرسد که مادر بودن به زندگی آنان معنای خاصی داده و تداوم زندگی برای آنان با محوریت فرزند معنا میشود. در جریان مصاحبهها، بیوههای حمایت طلب، عمدتاً اشاره میکردند که، داشتن فرزند و مادر بودن برای آنان بهمثابه هدف و امید برای تداوم زندگی است. آنان بهرغم اینکه عموماً فرزندان را حامی خود میدانستند، حضورآنها را بهمثابه توجیهی برای دریافت حمایت از خانواده نخستین عنوان میکردند. از اینرو عجیب نیست که این گروه از زنان فاقد همسر را «حمایتطلب» نامیدهاند؛ زیرا آنان برای برطرف کردن نیازهای فرزندان، از خانواده حمایت میگیرند و درعین پشتیبانی از فرزندان، از حمایت آنان نیز برخوردار میشوند. دریافت حمایت از فرزندان برای بیوههای شاد حمایت طلبی که در ردههای پایینتر سنی قرار داشتند، غالباً به معنای حمایت عاطفی بود. اما برای زنانی که در ردههای سنی بالاتری قرارداشتند مفهوم حمایت اقتصادی را هم در بر میگرفت. مریم در این زمینه میگوید:« فرزندم دلیلی برای ادامه زندگی است و بیشتر از این که من مراقب دخترم باشم او مراقب من است.» بیوههای شاد حمایتطلب، در حالیکه تمایل به بازگشت به دوران تجرد و عضویت در خانواده نخستین و برخورداری از امکانات خانواده دارند، ا مادر بودن خود را انکار نمیکنند. بهنظر میرسد که فرزند برای آنان بهمثابه رهاوردی از دوران تأاهل است. مشارکتکنندگانی که در این پژوهش درگروه بیوههای شاد حمایتطلب طبقهبندی شدند، تمایل چندانی به ازدواج مجدد نداشتند و برخورداری از حمایت عاطفی و اقتصادی خانواده نخستین و فرزندان را برای ادامه زندگی خود کافی میدانستند. لازم به ذکر است که در این پژوهش زنان فاقد همسری که در گروه بیوههای شاد حمایت طلب طبقهبندی شدند، همه ساکن محله افسریه بودند. در برسی ساختار سنی بیوههای حمایتطلب، ردههای سنی مختلفی مشاهدهشد.
ب.بیوههای شاد استقلالطلب
گروه دیگری از زنان فاقد همسرکه پس از فوت همسر یا جدایی از او، بهطور نسبی به ثبات و رضایت دست یافتند، «بیوههای شاد استقلالطلب» هستند. این گروه پس از خروج از موقعیت زن متأهل و سپری کردن دوران اندوه وسوگواری ناشی از فقدان همسر، معمولا به دلیل در اختیار داشتن سرمایههای اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی نسبتاً بالا، به موقعیت پایداری رسیدهاند. آنان در شرایط جدید اجتماعی، توان ادامه زندگی وگذران زیست روزمره خود و فرزندانشان را دارند، این امر عامل نیل به استقلال در زندگی آنان شدهاست.
تلقی زنان استقلالطلب از مادری، صرفنظر از مسئولیتهایی که این نقش به همراه دارد، مانند یک افتخار است. آنان از مادربودن رضایت کامل دارند. در مطالعه تجربیات زیسته بیوههای استقلال طلب، مشاهده شد که آنان بهطور معمول در زندگی، تجربه انکار مادری را نداشتند. آنان همواره مسئولیت مادری را پذیرفته و از مادر بودن خود راضی هستند. بیوههای شاد استقلالطلب عموماً مادربودن را برای خود بهعنوان یک فرصت تلقی میکنند. آزاده که خود را با هویت مادر مجرد معرفی میکند، اعتقاد دارد که برای او مادر مجرد بودن یک استراتژی برای زندگی در جامعه است. او علیرغم اینکه مشکلات سرپرستی از فرزند را بدیهی میداند ولی هرگز به انکار مادری فکر نکردهاست و مادر بودن را برای خود یک نقطه قوت میداند. بیوههای شاد استقلالطلب در عین رضایت از مادری و ایفای نقش مادرانه، برای آینده خود و فرزندانشان برنامهریزی و چشمانداز مشخصی دارند. آنان توان مدیریت روابط خود با همسر سابق و یا خویشاوندان او، برای حفظ منافع فرزندانشان را دارند. آنان آینده خود را تنها در هویت مادری خود نمیبینند و روابط و موقعیت اجتماعی خود را درکنار مسئولیت مادری در نظر دارند. ذکر این نکته ضرورت دارد که مشارکتکنندگانی که در گروه بیوههای استقلالطلب طبقهبندی شدند، همگی ساکن منطقه عباسآباد بودند.
ج. بیوههای شاد مقاوم
«بیوههای شاد مقاوم» در موقعیت زن فاقد همسر تثبیت شدهاند و بهدلیل دسترسی به منابع اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی، از موقعیتی که در آن قرار دارند، راضی هستند. آنان عمدتاً هویت خود را با فعالیت در عرصههای اقتصادی و اجتماعی تعریف میکنند. بیوههای شاد مقاوم تمایل زیادی به کسب درآمد و دسترسی هرچه بیشتر به منابع اقتصادی دارند. بیوههای مقاوم عموماً بهدلیل فشار ناشی از تحمل مسئولیت زندگی ، در دورههایی از زندگی خود، از داشتن فرزند احساس پشیمانی داشتند یا بهنوعی این حس را تجربه کردهبودند. پروین معتقد است که"،اگر فرزندم را بهدنیا نمیآوردم برای خود او هم بهتر بود ودرگیر مشکلات زندگی نمیشد. شایان ذکر است که این نوع از احساسات بهمعنای عدم علاقه به فرزند یا دلزدگی از او نیست، بلکه بیشتر نشانگر گرانباری مسئولیت زنان مقاوم است. بهنظر میرسد بیوههای مقاومی که دارای فرزند نیستند، از این بابت نگران نبوده و داشتن فرزند اولویت زندگی آنان نیست. شمیم در این زمینه میگوید که، «نداشتن فرزند برایم مهم نیست.» در مجموع میتوان گفت که داشتن فرزند نقش چندانی در هویت این زنان و احساس موفقیت آنان ندارد. این زنان غالباً بهدلیل احساس مسئولیت در برابر فرزند و حفظ امنیت و آرامش او تمایلی به ازدواج مجدد نداشتند. این امر دربین زنانی که فرزند دختر داشتند، بیشتر مشهود بود. این گروه از مشارکتکنندگان در پژوهش، همگی ساکن منطقه عباس آباد بودند.
۲. بیوههای غمگین (ناراضی)
این گروه از زنان فاقد همسر، بهنوعی در نقطه مقابل بیوههای شاد قرار میگیرند و متشکل از زنانی هستند که پس از فقدان همسر در شرایط عزاداری و اندوه از دست دادن او (براثر طلاق یا فوت) باقی ماندهاند. آنان از مرحله عزاداری و اندوه گذر نکردهاند یا گمان میکنند باید در این مرحله باقی بمانند. بیوههای غمگین هویت خود را در سوگواری و باقی ماندن در اندوه ناشی از فقدان همسر یا احساس برجاماندگی ناشی از طلاق بازتعریف میکنند. مشارکت کنندگانی که در این پژوهش، در گروه بیوههای غمگین طبقهبندی شدند، در مجموع دسترسی کمتری به منابع اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی داشتند و در ردههای سنی بالاتری قرار داشتند. عمدتاً زنانی که در این پژوهش در گروه بیوههای غمگین طبقهبندی شدند، ساکن منطقه افسریه بودند.
بیوههای غمگین خود را درنقش زن و مادر قربانی شده، میبینند. آنان عمدهترین تعابیری که از خود دارند را در شرح فداکاریها و از جانگذشتگیهای خود برای فرزندان و همسرشان ارائه میکنند. آنان براین باورند که این فداکاریها موجب عدم توجه و نادیده گرفتن خواستههای شخصیشان شدهاست. آنان در بیان تاریخچه زندگی خود، عموماً تعبیر «عمر ازدست رفته» را ارائه میکنند. آنچه دربین این گروه از زنان مشهود است، احساس عدم دریافت نتیجه از فداکاریها و ازخودگذشتگیهایشان در زندگی نسبت به همسر و فرزندانشان است. بتول معتقد است: «من همه زندگیم رو گذاشتم برای بزرگ کردن بچهها اما نتونستم بچههام رو به جایی برسونم چون سوادم کم بود. درآمدم کم بود، نتونستم.» اشرف که از همسر خود طلاق گرفته، میگوید: «من یک حسرت و افسوسی نسبت به عمری که تباه شد، دارم. من همیشه خودم رو رزمندهای تصور کردم که از میدان برگشتم سر و لباسم پاره و خاکیه با غنیمتهای شکسته». بیوههای غمگین بهدلیل عدم برخورداری از حمایت خانواده نخستین و نیز عدم دسترسی به منابع اقتصادی و فرهنگی، توان برنامهریزی چندانی برای آینده خود و فرزندانشان ندارند. نگاه آنان به آینده خود و فرزندانشان بیشتر جبرگرایانه و تقدیرگرایانه است. بیوههای غمگینی که در ردههای سنی بالاتر قرار دارند، عمدتا از موقعیت فرزندان خود در زندگی رضایت ندارند. تلقی بیوههای غمگین از ازدواج مجدد بیشتر نوعی جفا و نامهربانی در حق فرزندان و همسر سابق آنان است. فاطمه در مورد ازدواج میگوید: «من اصلا تو این مدت به ازدواج فکر نکردم. خدا یکی شوهر یکی. از فکر کردنش هم خوشم نمیاد. دوست ندارم بچههامو با ازدواجم اذیت کنم. اگر قسمتم بود شوهر داشته باشم اولی زنده میموند».
۳. بیوههای سرگردان
این گروه از زنان فاقد همسر را زنانی تشکیل میدهند که بعد از خروج از موقعیت زن متأهل و سپری کردن دوران اندوه و سوگواری ناشی از فقدان همسر، در موقعیت زن فاقد همسر، به ثبات هویت دست نیافتهاند. آنان همچنان سرگردانی و بیثباتی ناشی از تغییر موقعیت را تجربه میکنند. شاید در این گروه بیش از هر گروه دیگری بتوان هویت زن همسر از دست داده را در مقام یک هویت موقعیتی مشاهده کرد. بیوههای سرگردان پس از سپری کردن دوران اندوه و سوگواری ناشی از فقدان همسر و جایگزین شدن در موقعیت زن فاقد همسر، بسته به موقعیتی که در آن قرار میگیرند، با ویژگی مادری به نحو متفاوتی برخورد میکنند. زمانی بهشدت درگیر احساس مادرانه میشوند و زمانی آن را انکار میکنند. آنان به نوعی درگیر تعارض در باره «مادر بودن» هستند و غالباً در حالی که نسبت به فرزندانشان احساس مادری دارند، مادر بودن را انکار میکنند و فرزندشان را ترک میگویند. در بسیاری از موارد آنان سرپرستی فرزند را به پدر واگذار میکنند. آنان نسبت به فرزند، رفتارهای دوگانهای از خود بروز میدهند. برای مدتی فرزند را تحت سرپرستی خود میگیرند، سپس او را به پدر بازمیگردانند و دوباره با احساس گناه برای پس گرفتن فرزند، با همسر سابق خود میجنگند. بسیاری از آنان از انکار مادری خشنود نیستند و معمولا از احساس گناه ناشی از ترک فرزند رنج میکشند. در مواردی ادامه زندگی با این احساس گناه برای آنان میسر نیست و پس از مدتی مجدد سرپرستی فرزند را برعهده میگیرند. همچنین در بین این گروه از زنان دیده میشود که در همان حال که سرپرستی فرزند را برعهده دارند، گمان میبرند که حضور او مانع ازدواج مجدد آنان است و از این بابت احساس ناخرسندی دارند. الهام در این مورد میگوید: «یک خلایی دارم. جلوی دخترم همیشه شرمندهام. دوست دارم درون خودم رو پر کنم چون من تنهاش گذاشتم. من نمیتونستم با شوهرم ادامه بدم. اگر ادامه میدادم خودکشی میکردم. احساس میکنم بچهام زمانی که میرفته مدرسه زن بابا داشته. زن باباش هیچ وقت بهش صبحونه نداده. ناهار نداده. احساس میکنم نبودم تو زندگیش. الان میخوام خیلی باشم.» بیوههای سرگردان تمایل زیادی به مهاجرت خود و فرزندانشان از کشور دارند. بهنظر میرسد مهاجرت برای بیوههای سرگردان، نوعی تلاش برای دستیابی به هویت جدید است. شایان ذکر است که بیوههای سرگردان در هردو منطقه عباسآباد و افسریه مشاهده شدند. در بین بیوههای سرگردان ساکن در محله افسریه، تمایل زیادی به تغییر محل زندگی وسکونت در محلههای مرفهتر دیده شد. بیوههای سرگردان عموماً تمایل به ازدواج مجدد دارند. بیوههایی که در این پژوهش در گروه بیوههای سرگردان طبقهبندی شدند، در ردههای سنی پایینتری نسبت به سایر زنان فاقد همسر مشارکتکننده در پژوهش قرار داشتند.
پاردایمها
در تجزیه و تحلیل تجارب زیستهی زنان «همسر از دست داده» و با توجه به مقولهها و زیرمقولههای ذکر شده، پنج پاردایم هویتی شناسایی شد که میتوان آن را در شکل زیر به نمایش گذاشت. در یک سوی نمودار ، پاردایم «مادر قربانی» با عدم توانایی در بازتعریف هویت مادرانه جدید براساس موقعیت زن فاقد همسر و در سوی دیگر، مادر مستقل با توان بالا برای رسیدن به ثبات هویتی و بازتعریف هویت مادرانه جدید براساس موقعیت زن فاقد همسر، جای گرفتهاست. در این طیف تغییر در عاملیت و امکان دسترسی به منابع اقتصادی ، اجتماعی و فرهنگی قابل مشاهده است.
تصویر۲: طیف نحوه بازتعریف هویت در زنان فاقد همسر
تصویر ۳ پارادایمهای شناسایی شده در بازتعریف هویت زنان فاقد همسر و ویژگیهای آنان |
پارادایم۱ . مادر قربانی
این دسته از زنان «همسر از دست داده»، بهدلیل عدم دسترسی به منابع اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و دراختیار نداشتن حمایت از جانب خانواده نخستین، هویت خود را در فناشدن برای فرزندان بازتعریف میکنند. آنان بهدنبال دستیابی به پشتوانه حمایتی فرزندان در آینده بوده و در نقش قربانی باقی میمانند. تلقی مادر قربانی از هویت مادری، عمدتاً در قالب وظایف سنتی مادر است. او در شرایط فقدان همسر، توان بازتعریف هویت جدید مادر بدون همسر (مادر مجرد) را برای خود ندارد و در هویت مادری که همچنان در اندوه از دست دادن پدر خانواده سوگواری میکند، باقی میماند. مادر قربانی ازدواج مجدد را بهدلیل احساس دلسوزی برای فرزندان و همسر فوت شده، انکار میکند و این امر نوعی استراتژی برای رسیدن به هویت قربانی است.
پارادایم ۲. مادر حمایتطلب
این دسته از زنان «همسر از دست داده» موقعیت مادر فاقد همسر را پذیرفتهاند ولی بهدلیل عدم دسترسی به منابع فرهنگی و اقتصادی، برای حمایت از فرزندان و گذران زندگی روزمره خود و فرزندانشان بهدنبال کسب حمایت از خانواده نخستین خود هستند. این هویت در پی بلوغ فرزندان، در حمایتطلبی از آنان هم تداوم مییابد. «مادر حمایتطلب» هویت مادری خود را در کنار تمایل به عضویت مجدد در خانواده نخستین و برخورداری از مزایای این عضویت، حفظ میکند. این گرایش، نوعی استراتژی برای دریافت حمایت بیقیدوشرط از جانب خانواده نخستین است. مادران حمایتطلب عمدتاً تمایلی به ازدواج مجدد ندارند و برخورداری از حمایت خانواده و فرزندان را برای ادامه زندگی خود کافی تلقی میکنند. فرزندان در زندگی این زنان از چنان اهمیتی برخوردارند.
پارادایم ۳. مادر سرگردان
این دسته از زنان در موقعیت «زن همسر از دست داده» تثبیت نشده و براساس موقعیتی که در آن قرار میگیرند، هویت مادرانه خود را میپذیرند و یا آن را انکار میکنند. «مادر سرگردان» در جریان انکار و پذیرش هویت مادرانه، درگیر احساس گناه میشود. هویت «مادر سرگردان» در واقع هویتی موقعیتی است . این دسته از زنان در تلاش برای دستیابی به هویت تثبیت شده به اقداماتی از قبیل ادامه تحصیل، تلاش برای ازدواج مجدد و مهاجرت در داخل و یا به خارج از کشور، اقدام میکنند.
پارادایم ۴. مادر مقاوم
این گروه از زنان، موقعیت «زن همسر از دست داده» را پذیرفته و هویت مادرانه خود را انکار نمیکنند. اما نکته مهم آن است که مادری برای این زنان، مسئولیتی در کنار سایر مسئولیتهای اجتماعی و اقتصادی است و از اولویت برخوردار نیست. برای مادر مقاوم، پس از فقدان یا ترک همسر، مادر بودن الویت اول نیست بلکه دستیابی به پیشرفتهای اقتصادی و اجتماعی و نیز تثبیت شدن در موقعیت «زن موفق» در عرصههای اجتماعی اقتصادی از اولویت بیشتری برخوردار است. بدان دلیل که «مادر مقاوم» تمایلی به دریافت حمایت از خانواده نخستین ندارد و حتی در مواردی نقش حامی برای خانواده نخستین را هم ایفا میکند، در نتیجه او بیشتر از ایفای نقشهای مادری در قالب زن مقاوم و سختکوشی که ممکن است یکی از نقشهای او مادری باشد، ظاهر میشود. این دسته از زنان ممکن است به ازدواج مجدد بیاندیشند اما این امر هم برای آنان از اولویت برخوردار نیست. اگر آنها سرپرستی فرزند خود را به پدر، واگذارند به دلیل تمایل به غرق شدن هر چه بیشتر در نقشهای اجتماعی و اقتصادی است.
پارادایم ۵. مادر مستقل
در این پژوهش، «زنان مستقل» در کنار «زنان مقاوم» از نظر در اختیار داشتن منابع اقتصادی ، اجتماعی و فرهنگی در بالاترین ردههایی که زنان میتوانند به آن برسند، قرار دارند. «زنان مستقل» برخلاف «زنان مقاوم» کاملا در موقعیت مادر فاقد همسر (مادر مجرد) تثبیت شدهاند. آنان هویت خود را بهعنوان مادر مجرد بازتعریف میکنند. این گروه همچنین برخلاف «زنان مقاوم» از حمایت مادی و غیرمادی خانواده نخستین خود برخوردارند. در عین حال «زنان مستقل» همانند «زنان مقاوم» شخصاً به منابع اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی مناسبی دسترسی دارند. نکته مهم آن است که برای این زنان، «مادر بودن» همانند قدرت تلقی میشود و میتوان گفت که معمولا حتی از ایفای نقشهای اجتماعی، مهمتر است. حمایت خانواده نخستین به آنان اجازه میدهد که برای ارتقای شرایط خود و فرزند/فرزندان برنامهریزی کنند. مادری برای آنان به تعبیر دوبوار، حصار تن تلقی نمیشود. این گروه از زنان ،علیرغم دریافت توجه از سوی مردان، معمولا در پی ازدواج مجدد نیستند. اگر آنان به ازدواج بیندیشند، احتمالاً به دلیل تمایل به داشتن فرزند است.
براساس کدگذاری گزینشی، میتوان گفت که مقوله هسته «هویت پذیرفته شده مادرانه» مشارکت کنندگان در این پژوهش است. همچنین باید گفت که هیچ یک از این پنج پارادایم در هر دو منطقه مسلط نیست. با توجه به سن و منطقه محل زندگی زنان مشارکتکننده، میتوان گفت در بین زنان ساکن محله افسریه در محدوده سنی بالای ۶۵ سال، هویت «مادر قربانی» مسلط است اما زنان جوانتر معمولا در قالب هویت «مادرحمایتطلب» و «مادر سرگردان» به طور توأمان مشاهده میشوند. در محله عباس آباد در بین زنان مسنتر، هویت «مادر حمایتطلب» مسلط بود اما با جوانتر شدن زنان و افزایش تحصیلات و دسترسی آنان به جامعه، هویتهای «مادر مقاوم» و «مادرمستقل» قابل مشاهده است.
جمعبندی و نتیجهگیری
با تعمق در الگووارههای این پژوهش، میتوان نتیجه گرفت، هویت مادری برای «زنان فاقد همسر» بهزعم جامعهشناسان کلاسیک صرفا در برگیرنده ابعاد فیزیولوژیک و جسمانی نیست که پس از فوت همسر همچنان با رویه سابق ادامه یابد؛ بلکه یک برساخت اجتماعی است که تحت تأثیر شرایط اجتماعیـ اقتصادی زنان است. به تعبیر گیدنز، فرد با قرارگرفتن در شرایط مختلف و در موقعیت حوادث و اتفاقات ناگوار زندگی توان بازتعریف هویت خود را دارد. در واقع هویت فرد، بازتابی از زندگینامه او است. زنان مشارکتکننده در این پژوهش، در جریان زندگی خود و تحتتأثیر منابع و امکاناتی که در اختیار داشتند و تجربیات زیستهای که از سرگذراندهبودند، به باز تعریف هویت زنانه ـ مادرانه خود پرداختند. یافتههای این پژوهش، نتایج تحقیقات نیدهی و بارتی پراب هاکر(۲۰۱۹)را، که نشان میدهد، مشکلات اقتصادی مهمترین فشار روانی و عامل کاهش توان مدیریت مسئولیت و برنامهریزی برای زندگی آینده فرزندان مادران فاقد همسر است، تأیید میکند. همه این زنان مادر نبودند اما آنان به مادری اندیشیده و در این باره تصمیم گرفته بودند. در واقع هویت مادرانه «زنان همسر از دست داده»، تحت تأثیر موقعیتی که در آن قرار میگیرند، بازتولید میشود. هیچیک از زنان مشارکتکننده در این پژوهش که صاحب فرزند بودند، از مادر بودن ناراضی نبودند. آنان علیرغم مشکلات ومسئولیتهایی که مادر بودن برای آنان به همراه داشت، از داشتن فرزند خشنود بودند. از نظر زنان مشارکتکننده در این پژوهش، بسته به موقعیتی که در آن قرارداشتند، مادری فرصتهایی برای دریافت حمایت عاطفی، اقتصادی و یا حتی احساس قدرت برای حضور در عرصههای اجتماعی به همراه داشت. تجربه زیسته مشارکتکنندگان در این پژوهش، بهنوعی دیدگاه دویچ را، که مادری نوعی امکان برای رسیدن به کمال برای زن است، (دوبوار،۱۴۰۲: ۹۹)، تأیید میکند. اما یافتههای این پژوهش نشان میدهد که کمترین توجه به مادری، در دو پارادایم «زن مقاوم» و نیز «زن سرگردان» مشاهده میشود. در پاردایم «زن سرگردان»، برگشت به مادری دیده میشود و در پاردایم «زن مقاوم»، مادری مهمترین ویژگی زنانه تلقی نمیشود. شاید بهطور کلی بتوان گفت که مشابه ایده جنکینز، نوعی از شکلگیری هویت جمعی مادری، حداقل در سه یا چهار پاردایم، مشاهده میشود. جنکینز معتقد است، از نظر جمعی، اشتراک در تجربیات یکسان زندگی،که ممکن است قویاً جسمانی باشند، نیز این امکان را برای جنسیت فراهم میآورد که اصلی از شکلگیری گروهی باشد (جنکینز،۱۳۹۶: ۹۸). آنچه که در این پژوهش، «زنان همسر از دست داده» را در امکان بازتعریف هویت مادری از یکدیگر متمایز میسازد، میزان دسترسی آنان به منابع اقتصادی و نیز عناصر مدرن تحصیلات و اشتغال است.
منابع
ابوت پاملا و کلر والاس (1398) «جامعه شناسی زنان» منیژه نجم عراقی، چاپ سوم، تهران: نشر نی.
جنکینز، ریچارد (1396) «هویت اجتماعی»، مترجم: نازنین میرزابیگی، چاپ اول، تهران: نشرمرکز.
خسروان،شهلا و همکاران(1392)«تجربه زنان بیوه سرپرست خانواده از تغییر نقش»،مجله تحقیقات کیفی در سلامت، سال دوم، شماره1.
دوبوار، سیمون (1402) «جنس دوم»، مترجم: قاسم صنعوی، چاپ دهم، تهران: انتشارات توس.
ذکایی،محمدسعید وقاراخانی،معصومه(1386)«دختران جوان وتجربه زنانگی(مطالعه موردی در میان دختران دبیرستانی شهر تهران)»،مجله زن در توسعه وسیاست،شماره 17.
علیرضانژاد، سهیلا (1396) «اصول اخلاقی در پژوهشهای اجتماعی» چاپ اول، گرمسار: دانشگاه آزاد اسلامی.
غیاثوند،احمد و عربخراسانی،سمیه(1396)«درک معنا و تجربه مادرانه از جدایی»،فصلنامه علوم اجتماعی،سال 27،شماره80.
فریدان، بتی(1394) «رازوری زنانه»، مترجم: فاطمه صادقی و دیگران، چاپ دوم، تهران: نشر نگاه معاصر.
کاستلز، مانوئل(1402)«عصر اطلاعات(قدرت هویت)» مترجم: احمدعلیقلیان، چاپ ششم، تهران: انتشارات فرهنگ نشر نو.
کرمانی،مهدی وهمکاران(1392)«عوامل موثر بر توانمندی زنان سرپرست خانوار»، مجله جامعهشناسی ایران،دوره چهاردهم،شماره 3.
گیدنز، آنتونی(1400) «جامعهشناسی»، مترجم: منوچهر صبوری، چاپ دهم، تهران: نشر نی.
گیدنز، آنتونی(1394)، «تجدد و تشخص(جامعه و هویت شخصی در عصر جدید)»، ناصر موفقیان،چاپ هفتم، تهران: نشرنی.
همتی،رضا وکریمی،معصومه(1397)«زنان مطلقه و تجربه سرپرستی خانوار(نمونه موردی زنان مطلقه سرپرست خانوار شهر فارسان)»، پژوهشنامه زنان،سال نهم ،شماره دوم :پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی
-Chakravarti, Uma(2013).Gender, Caste And Labour: Economic And Political Weekly.
-Cheng Sim,Hew(2003).Women Workers,Migration And Family In Sarawak: Routledge Curzon.
-Evans,Martin(2011). Single Mothers In Malaysia,social Protection As An Exercise Of Definition In Search Of Solution: Institute Of Development Studies.
-Ghosh,shuvo(2015). Developmental and Behavioral Articles.
-Kotwal, Nidhi & Prabhaker,Bharti(2009).Problems Faced By Single Mothers,social science journal:Kamla raj.
-Martin,C.L. & Dinella,L.(2001). International Encylopedia Of The Social & Behavioral sciences.
-Van de wall,dominique(2011).Lasting Welfare Effects Of Widowhood in Mali, Washington:World Bank.
[1] Corresponding Author: MozhganBoolouri@gmil.com
[2] . نویسنده مسئول: MozhganBoolouri@gmil.com
[3] -Nhdhi Kotwal
[4] -Bharti Prabhaker
[5] -Martin Evans
[6] -Uma Chakravarti
[7] -Dominique Van De Walls
[8] -Van Genp