در باب چیستیِ «هنر اسلامى»
محورهای موضوعی : فلسفه
کلید واژه: هنر اسلامی, هنر, اسلام, انفُسی/ذهنی, آفاقی/عینی,
چکیده مقاله :
در دهههای اخیر، کسانی در بهدستدادن تعریفی از هنر اسلامی کوشیدهاند، اما ظاهراً این تلاشها به تعریف و تبیین روشنی از هنر اسلامی نینجامیده. مدّعای این مقاله این است که شاید باید چند گامی به عقب برداشت و پیش از تلاش در عرضهی تعریفی از هنر اسلامی، به تحلیل فلسفی این مفهوم پرداخت و با این روش معلوم کرد برای آنکه بتوانیم به نحوی توجیهپذیر از هنر اسلامی سخن به میان آوریم باید پیشتر در خصوص چه مسائل بنیادیتری موضعمان را روشن کنیم، مسائلی از این دست که: اساساً مراد از هنر در هنر اسلامی چیست؟ آیا هنر قابلیّتِ آن را دارد که بتوان صفتِ اسلامی را در مورد آن به کار بُرد؟ قائلبودن به هنر اسلامى چه تعریفى از هنر را اقتضاء میکند؟ هنر اسلامی چه ربطونسبتی با زیبایی دارد؟ هر تعریفی از هنر را نمیتوان مبنا قرار داد، چون هنر بر طبق برخی تلقّیها ممکن است با اسلامیبودن در تعارض افتد. نکتهی دیگر این است که هنر اسلامی لاجرم باید تکلیفش را با مفهوم زیبایی روشن سازد و مشخّصاً موضعش را به لحاظ وجودشناختی در باب زیبایی معلوم دارد: اینکه زیبایی کیفیّتِ عینی امور است یا کیفیّت ذهنیِ آنها؟ مسألهی خطیر در اینجا این است که، از سویی، پذیرفتن ذهنیبودن زیبایی با قائلبودن به زیبایی ذاتیِ خداوند در اسلام تعارض دارد و، از دیگرسو، پذیرفتن عینیبودن زیبایی در فلسفهی معاصر با مشکلات نظریای روبهروست. بنابراین داعیهدارِ هنر اسلامی باید بتواند از پسِ هر دو مسأله بربیاید. و سهدیگر اینکه، به لحاظ معناشناختی، هر موصوفی محدودیتهایی را در خصوص اوصاف احتمالیِ خود ایجاد میکند و بنابراین در کاربرد اسلامی در وصف هنر باید به چنین محدودیتهایی توجه کرد.
In the recent decades, some people have tried to define ‘Islamic art’, but seemingly these efforts have not led to an obvious definition and explanation. In this article, we claim that it would be better to retreat and, before trying to make a definition of ‘Islamic art’, to philosophically analyze this concept. Then, by means of this method, we would clarify that, in order to be able to speak justifiably of ‘Islamic art’, about what fundamental problems we should determine our positions first; problems such as: “What is the meaning of ‘art’ in ‘Islamic art’?” “Does ‘art’ has the capacity to ascribe ‘Islamic’ to it?” “Which definition of art does ‘Islamic Art’ demand?” “What is the relation of ‘Islamic art’ to beauty?” Contemplation on these problems has, at least, this benefit that it makes clear the limits to be observed in order to speak of ‘Islamic art’ and to make a definition of it. Firstly, not every definition of art can be considered as a foundation, because according to some conceptions of art it may conflict with ‘being Islamic’. Secondly, ‘Islamic art’ must determine its position, specifically its ontological position, towards the concept of beauty: Is beauty the objective quality of things or their subjective quality? The critical problems here are that, on the one hand, accepting that beauty is subjective conflicts with the essential beauty of God in Islam; and, on the other hand, accepting that beauty is objective leads us to some theoretical difficulties. Therefore, the advocate of ‘Islamic art’ must overcome both problems. And thirdly, not any adjective can be ascribed to any noun, and there are some considerable limits as such. Therefore, such limits must be considered in ascribing ‘Islamic’ to ‘art’.
_||_