صدق در فلسفه علم پوپر و مفهوم سمانتیکی صدق تارسکی
محورهای موضوعی : فلسفه
کلید واژه: پوپر, صدق, نظریهی سمانتیکی صدق تارسکی, نظریهی تطابقی صدق, هربرت کویت, سوزان هاک,
چکیده مقاله :
مفهوم صدق در فلسفهی علم پوپر از جایگاه ویژهای برخوردار است و این موقعیت منحصر به فرد، به ویژه وامدار آشنایی وی با آلفرد تارسکی و مفهوم سمانتیکی صدق وی است. برداشت پوپر از مفهوم سمانتیکی صدق تارسکی را که منطبق با نظریهی تطابقی صدق است حداقل از سه منظر متفاوت میتوان نقد کرد. نقد اول، نقد نظریهی تطابقی صدق است فارغ از این که مدافع آن پوپر یا هر فیلسوف دیگری باشد. موضوع نقد دوم اما، برداشت پوپر از صدق تارسکی است. در این نقد به دو پرسش زیر پرداخته میشود: اول اینکه آیا خود تارسکی نظریهی سمانتیکیاش را نظریهای تطابقی میدانست؟ (یا حداقل میخواست که چنین باشد؟) و دوم اینکه فارغ از خواست خود تارسکی، آیا پوپر در به کارگیری آن به عنوان نظریهای تطابقی صدق بر حق بود و نیز اینکه اساساً میتوان چنین برداشتی از نظریهی سمانتیکی صدق تارسکی ارائه کرد؟ نقد سوم هم نقدی درونی است به این معنا که به این پرسش میپردازد که فارغ از درستی یا نادرستی برداشت پوپر از نظریهی سمانتیکی صدق تارسکی، چنین برداشتی از صدق با دیگر آموزههای پوپر در حوزههای مختلف اندیشهی وی (بهویژه دریافت وی از ساختار واقعیت) در توافق هست یا خیر؟ در این گزارش به نقد دوم پرداخته شده است. ابتدا هستهی اصلی نظریهی سمانتیکی صدق تارسکی معرفی شده است و در ادامه تفسیر پوپر و دو نقد مطرح شده بر این تفسیر بررسی شدهاند.
Concept of truth has a unique importance in Popper’s philosophy of science and this is mainly because of his acquaintance with Tarski and his semantic concept of truth. In Popper’s view, Tarski’s theory is a correspondence theory and this viewpoint has been criticized from different perspectives. For example, some philosophers criticized the correspondence theory of truth, regardless of who its proponent is; and some others mentioned that Popper’s interpretation of Tarski’s theory of truth is not consistent with other parts of Popper’s philosophy. In this paper, I’ll try to answer to the following questions: Did Tarski himself regard his semantic theory as a correspondence one? In spite of Tarski's own view, was Popper right in using Tarski’s theory of truth as a correspondence theory? First, the main core of semantic theory of truth is introduced and is continued by Popper’s interpretation and its two main criticisms by Herbert Keuth and Susan Haack.
_||_