نقد تحلیلی «فضیلت انسانیت» در نظام اندیشگانی مولانا و مارتین سلیگمن
محورهای موضوعی : آموزه های اخلاقی و تربیتی
مریم مردانی ورپشتی
1
*
,
مسعود روحانی
2
1 - پژوهشگر پسادکتری گروه زبان و ادبیات فارسی، دانشگاه مازندران، بابلسر، ایران (نویسنده مسئول)
2 - استاد گروه زبان و ادبیات فارسی، دانشگاه مازندران، بابلسر، ایران
کلید واژه: مولانا, سلیگمن, روان شناسی, فضیلت انسانیت. ,
چکیده مقاله :
مثبت نگری به عنوان یکی از شاخههای علم روانشناسی توسط مارتینسلیگمن، با هدف کمک به انسانها برای بهینهسازی کیفیت زندگی و رشد فضایل انسانی در شش گروه: خردمندی، شجاعت، انسانیت، عدالت، اعتدال و تعالی، شکل گرفتهاست. در اندیشهها و آموزههای مولانا میتوان تمامی این فضایل و توانمندیهای منش را نمایان ساخت. این جستار که به روش تحلیلی- توصیفی انجام شده، درصدد است تا به تحلیل و تبیین فضیلت «انسانیت» (از فضیلتهای ششگانة سلیگمن) در آثار مولانا بپردازد. این فضیلت و زیر مجموعههای آن: عشق، مهربانی، هوشاجتماعی، در آموزههای مولانا قابل تبیین و بررسی است. البته سلیگمن و مولانا در این زمینه اختلافاتی نیز با یکدیگر دارند؛ مانند اختلاف در مبحث عشق، تأثیر از مسائل دینی و... . اما مهمترین اختلاف، در نوعِ نگاهِ این دو اندیشمند به انسان است؛ چراکه آبشخورهای این دو اندیشمند برای بیان یک آموزة همسان، با یکدیگر متفاوت است؛ یعنی نگاه مولانا، براساس آموزههای عرفانیِ اسلام و تأکید بر ارزشهای معنوی و قرآنی «خدامحور» است؛ اما نگاه سلیگمن بر اساس فرهنگ پوزیتیویستیِ غرب و روانشناسیِ وجودگرا «انسان محور» است.
Positivism as one of the branches of psychology by Martin Seligman, with the aim of helping people to optimize the quality of life and the development of human virtues in six groups: wisdom, courage, humanity, justice, tempevance and transcendence has been formed. In the thoughts and teachings of Rumi, all these character strengths and virtues can be shown. This essay, which was done in an analytical-descriptive way, tries to analyze and explain the virtue of "humanity" (one of Seligman's six virtues) in the works of Rumi. The research results indicate that this virtue and its subsets: love, kindness, social intelligence, can be explained and applied in the teachings of Rumi. Seligman and Rumi also have differences with each other in this field, the most important of which is the way these two thinkers look at humans. Because the methods of these two thinkers to express the same doctrine are different from each other; That is, Rumi's view is based on the religious and mystical teachings of Islam and emphasis on spiritual and Quranic values "God-centered"; But Seligman's view is based on the positivist culture of the West, existential psychology and relying on man and his needs, a "human-centered" view.
- قرآن مجید.
- احراری، صدیقه؛ بهنام¬فر، محمد؛ رحیمی، سیدمهدی(1402). «تحلیل تطبیقی نظریة «عدم خشونت» در اندیشه گاندی و مولوی»، مجله علمی – پژوهشی مطالعات شبه قاره،15 (45)، صص27-44، دانشگاه سیستان و بلوچستان.
- اصغری¬مهر، فاطمه¬صغری؛ آذر، امیراسماعیل؛ زیرک، ساره(1401). «مثبت¬گرایی و شادمانی از دیدگاه مولوی و سلیگمن»، پژوهشنامه ادب غنایی، دوره 20، شماره 39، صص 44-23، دانشگاه سیستان و بلوچستان.
- اصغری¬مهر، فاطمه¬صغری؛ آذر، امیراسماعیل؛ زیرک، ساره (1401). «کسب رضایت-مندی در مثنوی مولوی با رویکرد نظریة مثبت¬گرایی سلیگمن»، دوفصلنامه علمی پژوهش¬های بین رشته¬ای ادبی، سال 4، شماره 8، صص 29-1، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی.
- انوشیروانی، علیرضا (1389). «ناهشیاری هوشیارانة مولوی در دیوان شمس»، کاوش-نامه زبان و ادبیات فارسی، سال ششم، شماره 10، صص38-9، دانشگاه یزد.
- بهاروند، محسن؛ سپه¬وندی، مسعود؛ حیدری، علی(1401). «مقایسة مصادیقی از حکمت عملی در اشعار سنائی و مثنوی مولوی»، پژوهشنامه ادب غنایی، سال 19، شماره 36، صص 96-77، دانشگاه سیستان و بلوچستان.
- پارسایی، حسین؛ پروین¬دخت رضایی مجدآبادی؛ رضا فرصتی جویباری(1402). «تحلیل زنجیره¬های واژگان مثبت در دیوان شمس تبریزی»، نشریه علمی سبک شناسی نظم و نثر فارسی (بهار ادب)، دوره 16، پیاپی 85، صص 240-217، تهران.
- تابان¬فرد، عباس؛ رسمی، سکینه (1399). «تحلیل هیجان مثبت «عشق عرفانی» در مثنوی معنوی با رویکرد مثبت¬گرا»، مجله متن پژوهی ادبی، سال 24، شماره 85، صص112-69، دانشگاه علامه طباطبایی.
- پسندی، فائزه؛ اقبالی، عباس؛ سیفی، محمد (1398). «روانکاوی مؤلفه¬های شادکامی در شعر خالد ابوخالد بر اساس روان¬شناسی مثبت¬گرا»، دانشگاه یزد، دو فصلنامه علمی نقد ادب معاصر عربی، سال نهم/ نوزدهم پیاپی/ 17 علمی، صص: 282-255.
- تابان فرد، عباس؛ رسمی، سکینه (1396). «تحلیل داستان «اعرابی درویش و همسر او» در مثنوی مولوی بر اساس نظریة مثبت¬گرای سلیگمن»، دانشگاه کرمان، مجله پژوهش-های ادبیات تطبیقی، دوره 6، شماره 3، صص43-23.
- حاتمی، حافظ و محمدرضا نصر اصفهانی (1389). «زبان نشانه ها (بررسی انگاره¬های نمادین رمان «کیمیاگر» و مقایسه با نمونه¬های عرفان و تصوف اسلامی»، دانشگاه آزاد تهران، فصلنامه ادبیات عرفانی و اسطوره شناختی، س 6، شماره 18.
- حیدری نوری، رضا؛ زهرا جعفری؛ هومن نامور (1401). «اثربخشی معنا و هدفمندی در روان¬شناسی مثبت¬گرا از نظر سلیگمن و تطبیق آن با اشعار عطار»، دانشگاه سنندج، فصلنامه علمی پژوهشی زبان و ادب فارسی، سال چهاردهم، شماره 51، صص 94-69.
- خواجه گیر، علیرضا (1387). «تعالی معنوی انسان در آموزه های مولانا»، دانشگاه شهید بهشتی، فصلنامه فلسفه و کلام اسلامی آینه معرفت، سال ششم، شماره هفدهم، صص67-96.
- رماک، هنری (1391). «تعریف و عملکرد ادبیات تطبیقی»، ترجمه رزانه علوی¬زاده، فرهنگستان زبان و ادب فارسی، ویژه¬نامة ادبیات تطبیقی، سال سوم، شمارة 2 (پیاپی6)، صص73-54.
- زمانی، کریم (1401). میناگر عشق، چاپ بیستم، تهران: نی.
- سلیگمن، مارتین. ای. پی(1379). کودک مثبت¬گرا (چگونه فرزندان خود را در برابر افسردگی بیمه نماییم)، ترجمه ناهید ایران¬نژاد، تهران: دانژه.
- سلیگمن، مارتین. ای. پی(1394). شکوفایی روان¬شناسی مثبت¬گرا، ترجمه امیر کامکار و سکینه هژبریان، تهران: روان.
- سلیگمن، مارتین. ای. پی؛ پیترسون، کریستوفر (1400). طبقه¬بندی توانمندی¬های مَنِش و فضیل¬¬های انسانی (راهنمای تشخیصی و آماری) (Character strenghths and virtues: a handbook and classification)، ترجمه محسن زندی؛ لیلا باقری، تهران: رشد.
- سلیگمن، مارتین. ای. پی (1402). خوش¬بینی آموخته¬شده/ چگونه می¬توان ذهنیت و زندگی خود را تغییر داد، مترجمان: فروزنده داور پناه؛ میترا محمدی، چ پنجم، تهران: رشد.
- طبرسی، فضل ابن حسن، (1372). مجمع البیان فی التفسیر قرآن، ترجمه علی کرمی، ج۱۰، قم: ناصرخسرو.
- فانی اسکی، راضیه؛ یوسف پور، محمدکاظم (1396). «زمینه های کاربرد مفهوم تکبر در مثنوی»، سومین همایش متن پژوهی ادبی (نگاهی تازه به آثار مولانا)، تهران.
- قدیری یگانه، شبنم؛ آذر، اسماعیل؛ زیرک، ساره (1401). «تحلیل تطبیقی و بین¬رشته¬ای مسئولیت¬پذیری در نظریة معنادرمانی ویکتور فرانکل و مثنوی مولوی»، دانشگاه بیرجند، مجله مطالعات بین رشته¬ای ادبیات، هنر و علوم انسانی، سال دوم، شماره دوم، پیاپی 4، صص 53-80.
- گلمحمدی، مجید؛ مرتضی محسنی، احمدغنی پور ملکشاه، قدسیه رضوانیان (1400). رساله دکتری «مثبت اندیشی در ادب فارسی از آغاز تا قرن 7 هجری»، دانشگاه مازندران، دانشکده ادبیات و زبان های خارجی.
- گلی¬زاده، پروین؛ یزدانجو، محمد؛ مساعد، مینا (1395). «تحلیل اندیشه¬های مثبت-گرایانه در مثنوی¬معنوی از منظر علم روانشناسی»، ، دانشگاه اصفهان، مجله پژوهش-های عرفانی (گوهر گویا)، سال دهم، شماره اول، پیاپی 30، صص127-101.
- لینلی، آلکس؛ ژوزف استفن، (1388)، روان¬شناسی مثبت در عمل، ترجمه احمد برجعلی و سعید عبدالملکی، تهران: پنجره.
- مجلسی، محمدباقر (1377). بحارالانوار، ج16، مصحح: محمدباقر بهبودی، تهران: دارالکتب اسلامیه.
- مردانی¬ورپشتی، مریم (1402). «واکاوی مفهوم عشق در اندیشة کاترین پاندر و مولانا»، هفتمین همایش بین¬المللی زبان و ادبیات فارسی، دانشگاه همدان.
- مولوی، مولانا جلال الدین محمد بلخی (1388). کلیات شمس تبریزی، مطابق نسخه استاد بدیع الزمان فروزانفر، با مقدمه دکتر عبدالحسین زرین کوب، چاپ پنجم، تهران: صدای معاصر.
- مولوی، مولانا جلال الدین محمد بلخی (1375). مثنوی معنوی، به تصحیح رینولد نیکلسن، تهران: امیرکبیر.
- ولک، رنه؛ آوستن وارن (1373). نظریة ادبیات، ترجمه ضیاء موحد و پرویز مهاجر، تهران: علمی و فرهنگی.
- قدیری¬یگانه، شبنم؛ آذر، اسماعیل؛ زیرک، ساره (1401)، «تحلیل تطبیقی و بین¬رشته¬ای مسئولیت¬پذیری در نظریة معنادرمانی ویکتور فرانکل و مثنوی مولوی»، دانشگاه بیرجند، مجله مطالعات بین¬رشته¬ای ادبیات، هنر و علوم انسانی، سال دوم، شماره دوم، پیاپی 4، صص 80-53.
نقد تحلیلی «فضیلت انسانیت» در نظام اندیشگانی مولانا و مارتین سلیگمن
مریم مردانیورپشتی،1 مسعود روحانی2*
10.71630/parsadab.2025.1197644
چکیده
مثبتنگری یکی از شاخههای علم روانشناسی است که مارتین سلیگمن، با هدف کمک به انسانها برای بهینهسازی کیفیت زندگی و رشد فضایل انسانی در شش گروهِ خردمندی، شجاعت، انسانیت، عدالت، اعتدال و تعالی، شکل داده است. در اندیشهها و آموزههای مولانا میتوان تمامی این فضایل و توانمندیهای منش را نمایان ساخت. این جستار که به روش تحلیلیتوصیفی انجام شده، درصدد است تا به تحلیل و تبیین تطبیقی فضیلت «انسانیت» (از فضیلتهای ششگانۀ سلیگمن) در آثار مولانا بپردازد. این فضیلت و زیرمجموعههای آن، یعنی عشق، مهربانی و هوش اجتماعی، در آموزههای مولانا قابل تبیین و بررسی است. البته سلیگمن و مولانا در این زمینه اختلافاتی نیز با یکدیگر دارند؛ مانند اختلاف در مبحث عشق، تأثّر از مسائل دینی و... . اما مهمترین اختلاف، در نوعِ نگاهِ این دو اندیشمند به انسان است؛ چراکه آبشخورهای این دو اندیشمند برای بیان یک آموزۀ همسان، با یکدیگر متفاوت است؛ یعنی نگاه مولانا، براساس آموزههای عرفانیِ اسلام و تأکید بر ارزشهای معنوی و قرآنی «خدامحور» است؛ اما نگاه سلیگمن براساس فرهنگ پوزیتیویستیِ غرب و روانشناسیِ وجودگرا «انسان محور» است.
واژگان کلیدی: مولانا، سلیگمن، روانشناسی، فضیلت انسانیت.
1. مقدمه
در طول تاریخ، اهتمام و تلاش معنویان بزرگ دنیا، همچون مولانا بر این بوده است تا با تعلیم آموزههای عرفانی که با روان و باطن بشر در ارتباط است، فضایل و قابلیتهای انسانی را پرورش دهند، تضادها را از بین ببرند و بستری مناسب برای شکوفایی معنوی فراهم آورند. ادبیات فارسی و بهطور کلی ادبیات عرفانی، بهصورت مستقیم و غیرمستقیم تحتتأثیر معارف قرآنی و دینی قرار گرفته و غنای فرهنگی و نوعدوستیاش بیشتر، وامدار آموزههای دینی و اسلامی است. آثار و آموزههای مولانا، یکی از بنیانیترین و مهمترین منابع معنویت نهتنها در ایران، بلکه در کل جهان شناخته میشود.
در روزگار معاصر نیز جنبش نوظهور علم روانشناسی مثبت، با رهبریِ مارتین الیاس پیتر سلیگمن،3 راهگشای مناسبی برای انسان معاصر است تا به او بیاموزد که چگونه میتوان برای شاد زیستن و رضایت از زندگی، از دستاوردهای متنوعِ علم، عرفان و ادبیات بهرهمند شد. تلاش وی بر این است تا فضیلتها و توانمندیهای منش را جایگزینِ مؤلفههای دستورالعمل تشخیصِ اختلالات روانشناختی قرار دهد و کیفیت زندگی بشر را بهبود بخشد.
روانشناسان برای شناخت ویژگیهای انسانی، به اطلاعات گسترده و جامع و مفصلی دربارۀ فضایل و توانمندیهای انسان نیاز دارند و آثار ادبی میتواند منبعی شایسته و درخور توجه در این زمینه باشد. تغییر نگرشِ روانشناسی نوین باعث شد تا روانشناسان مثبتنگر بار دیگر به ادبیات و فرهنگ توجهی ویژه نشان دهند؛ بر همین اساس، علم روانشناسی و ادبیات باهم ترکیب شده و شاخهای جدید به نام «روانشناسی ادبی» را به وجود آورده است که بررسی روانشناختی صاحب اثر، بررسی فرایند آفرینش اثر، آگاهی از اصول و نشانههای روانشناسی موجود در اثر و مطالعۀ تأثیر ادبیات بر خوانندگان یک اثر ادبی، از اهداف آن به شمار میرود (ولک و وارن، 1373: 82).
پژوهش حاضر که به روش تحلیلیتوصیفی انجام شده، بر آن است تا از میان شش فضیلت و توانمندیِ منش که توسط سلیگمن و همکارانش در علم روانشناسی مثبتگرا تدوین شده، یعنی فضایلِ خردمندی، شجاعت، انسانیت، عدالت، اعتدال و تعالی، به فضیلت «انسانیت» و زیرمجموعههای آن (عشق، مهربانی، هوش اجتماعی) بپردازد و آنها را در آثار و آموزههای مولانا تبیین و تحلیل نماید. مولانا با بهرهگیری از توانمندیها و فضایل انسانی توانسته است علاوهبر علاج روح و روان خود در مقابل هجمههای روزگار، در بهبود وضعیت روحی و روانی جامعۀ عصر خویش و حتی اعصار بعد نیز گامهای مؤثری بردارد؛ بهطوریکه موجب گرایش و توجه بسیاری از افراد عصر حاضر به متون ادبی- عرفانی شده است.
آراء و آموزههای مولانا بازتاب بخش عمیقی از گرانبهاترین دستاوردهای علمی، اخلاقی، فکری و فلسفی جوامع بشری است. با تعمق در آموزههای مولانا و تطبیق آن با آموزههای روانشناسی مثبت سلیگمن درمییابیم که بسیاری از مفاهیم تعلیمی و عرفانی مولانا همسو و قابل تطبیق با فضایل مثبتی است که در علم روانشناسی جدید به آن اشاره شده است و این مفاهیم مثبت در ادب غنی و اصیلِ ایرانی مفاهیم جدید و نوظهوری نیستند؛ بلکه اندیشمندان و ادیبان ایرانی قرنها پیش هرکدام بنابر مقتضیات زمان خود، این اصول روانشناسی مثبت را در آثار ارزشمند خود جلوهگر نمودهاند.
1-1. اهداف و ضرورت پژوهش
تعالیم و آموزههای ارزشمند مولانا از جهات گوناگونِ جامعهشناسی، روانشناسی، فلسفی، مذهبی و... قابلیت تأویل و تفسیر دارند. ازآنجاکه این آموزههای برجسته، با بسیاری از مباحث مطرحشده در دانش روانشناسی مثبتگرا همخوانی و هماهنگی دارند، چنین تحقیقاتی میتواند بستر بسیار مناسبی برای بومی کردن تحقیقات و علوم جدید را در کشور فراهم آورد، به آرامش فکری و بهداشت روانی افراد جامعه کمک شایانی نماید و راهکارهای ارزندهای برای درمان نیازهای روحی و مشکلاتی روانی انسان معاصر در مسیر نیل به شکوفایی زندگی بامعنا ارائه کند. همچنین با استفاده از این آموزهها و مؤلفههای عرفانی در پرتو مبانی علم روانشناسی جدید مثبتگرا میتوان نتایج نوینی دریافت کرد و میان این دو معرفت و دانش، تطبیق و پیوند برقرار نمود.
1-2. روش و سؤالات پژوهش
این پژوهش که به روش تحلیلیتوصیفی انجام شده و در آن از مطالعات کتابخانهای و یادداشتبرداری استفاده شده، درصدد است تا به این پرسشها پاسخ دهد: 1. نقاط تشابه اندیشگانی مولانا و سلیگمن دربارۀ توانمندیهای انسانیت چیست؟ 2. سلیگمن و مولانا چه اختلاف نظری در این زمینه با یکدیگر دارند؟ 3. از این تحلیل چه نتیجهای حاصل میشود؟ در این جستار بعد از جمعآوری دادهها در آثار مولانا بر طبق مؤلفههای ذکرشده، به تبیین و تحلیل آموزههای مولانا طبق نظریۀ سلیگمن پرداخته شده و نقاط افتراق آن نیز بیان گردیده و درنهایت به نتیجه رسیده است.
1-3. پیشینۀ پژوهش
دربارۀ مولانا و مقایسۀ آموزههای وی با مبانی روانشناسی مثبت، تاکنون پژوهشهای بسیاری انجام شده که از آن جمله است:
گلیزاده و همکاران (1395)، در مقالۀ «تحلیل اندیشههای مثبتگرایانه در مثنوی معنوی از منظر علم روانشناسی» به اثرگذاریها و اثرپذیریهای دو مقولۀ روانشناسی و ادبیات پرداخته و برخی مؤلفههای علم روانشناسی ازجمله هیجانهای مثبت، خصیصههای مثبت و نهادهای مثبت را با آرای مولانا در کتاب مثنوی بررسی کردهاند. قدیری یگانه و همکاران (1401) در مقالۀ «تحلیل تطبیقی و بینرشتهای مسئولیتپذیری در نظریۀ معنادرمانی ویکتور فرانکل و مثنوی مولوی» به بررسی شباهتها و تفاوتهای دیدگاه مولانا و فرانکل درخصوص مسئولیتپذیری و مقایسۀ یک نظریۀ مطرح روانشناسی با اندیشۀ عرفانی- تعلیمی مولانا میپردازد. تابانفرد و رسمی (1396) در مقالۀ «تحلیل داستان "اعرابی درویش و همسر او" در مثنوی معنوی مولوی براساس نظریۀ مثبتگرای سلیگمن»، روش رواندرمانی توانمندمدار ـ یکی از شیوههای رواندرمانی مثبتنگر ـ را در یکی از داستانهای مثنوی براساس نظریۀ مثبتگرای سلیگمن تحلیل کرده و ظرفیتهای ادبی و زیباییشناختی این داستان را نمایاندهاند. ایشان همچنین در مقالهای دیگر (1399)، با عنوان «تحلیل هیجان مثبت "عشق عرفانی" در مثنوی معنوی با رویکرد مثبتگرا» ضمن پرداختن به کارکردهای روان درمانیِ «عشق عرفانی»، آن را ابزاری برای بالا بردن تابآوری و توانمندیهای درونی سالک بهمنظور نیل به مقام قرب الی الله دانستهاند که در مراتب پایینتر با قابلیت «همنوعدوستی» در روانشناسی مثبتگرا قابل مقایسه است. صفری و همکاران (1400) در مقالۀ «مطالعۀ شاخصههای نظریۀ بهزیستی در غزلیات شمس بر پایۀ روانشناسیِ مثبتنگر سلیگمن»، به تحلیل و مقایسۀ برخی از مفاهیم عرفانی در غزلیات شمس مانند حال، مقام، سماع، بسط، قبض، شادی، عشق و... با شاخصههای روانشناسی مثبتنگر پرداخته و نقاط همسان و ناهمسان نظام اندیشگانی مولانا و سلیگمن را تبیین نمودهاند. اصغریمهر و همکاران (1401) در مقالۀ «مثبتگرایی و شادمانی از دیدگاه سیلگمن و مولوی» با روش تحلیلیتوصیفی به بررسی و تطبیق متغیرهای شادمانی و مثبتگرایی در مثنوی و یافتن نقاط اشتراک و افتراق آن با مؤلفههای سلیگمن پرداختهاند. همچنین ایشان در مقالهای دیگر (1401) با عنوان «کسب رضایتمندی در مثنوی مولوی با رویکرد نظریۀ مثبتگرای سلیگمن»، به تحلیل و تبیین مقولۀ «رضایتمندی» در مثنوی مولوی با رویکرد نظریۀ مثبتگرایی پرداخته و به این نتیجه رسیدهاند که دستاوردهای مشترک هر دو اندیشمند حاصل پیوند عمیق با ایمان و معنویت است؛ اما دیدگاه مولانا بهدلیل تکیه بر ارزشهای معنوی- الهی قویتر است. حیدرینوری و همکاران (1401) در مقالۀ «اثربخشی معنا در روانشناسی مثبتگرا ازنظر سلیگمن و تطبیق آن با اشعار عطار»، به بررسی اشعار عطار با توجه به نظریۀ معنایابی در روانشناسی مثبتگرا در ارائۀ راههای حصول آرامش و امنیت روانیِ انسان معاصر پرداخته و به این نتیجه رسیدهاند که شادمانی اصیل و بهزیستی و تلاش برای درک معنای زندگی، باعث احساس امنیت و ارزشمند بودن در انسان میشود. پارسایی و همکاران (1402) در مقالۀ «تحلیل زنجیرههای واژگان مثبت در دیوان شمس تبریزی»، با تحلیل غزلهای دیوان شمس تبریزی، طبق نظریۀ روانشناسی مثبتگرای سلیگمن، دریافتهاند که درصد فضیلتهای مثبت سلیگمن در دیوان شمس بهترتیب شامل این موارد میشود: تعالی، خرد و دانایی، شجاعت، نوعدوستی، اعتدال، عدالتجویی. قابلیتهای عشق و رهبری و کمال، بیشترین و شوخطبعی، عدالتجویی و پایداری، کمترین نمود را داشتهاند. آنها به این نتیجه رسیدهاند که تمامی مؤلفههای روانشناسی مثبتگرای سلیگمن در کلیات شمس قابل مشاهده است؛ همچنین عناصر زبانی و فکری مولانا در دیوان شمس با آرای سلیگمن منطبق هستند.
بر این اساس، تاکنون پژوهشی که بهطور مستقل و مشروح به فضیلت «انسانیت» از فضایل مطرح در مبانی روانشناسی مثبت سلیگمن پرداخته باشد، یافت نشد.
2. چهارچوب نظری پژوهش ی
2-1. روانشناسی مثبتگرا
مارتین الیاس پیتر سلیگمن، پدر علم روانشناسی مثبتنگر و استاد دانشگاه پنسیلوانیا، پس از سالها پژوهش آزمایشگاهی و موفقیت در نظریۀ «درماندگی آموختهشده» در سال 1999 به سِمَت ریاست انجمن روانشناسی آمریکا4 برگزیده شد (سلیگمن و پیترسون، 1400: 20). اساس روانشناسی مثبت سلیگمن، توجه و تأکید بر فضایل مثبت و توانمندیها، در مقابل بیان و درمان ضعف و بیماریها و کاستیهاست. سلیگمن دربارۀ هدف روانشناسی مثبت میگوید: «فهم، درک و شفافسازی شادمانی و احساس ذهنی بهزیستی،5 موضوع محوریِ روانشناسی مثبتنگر است» (سلیگمن، 1379: 14). او در سال 1999 طیّ سخنرانی خود یادآور شد که علم روانشناسی از سه رسالتی که تا قبل از جنگ جهانی دوم بر عهده داشته، غافل مانده و فقط به یک رسالت خود، یعنی «درمان بیماریهای روانی» عمل کرده است و دو رسالت دیگر یعنی «کمک به افراد برای هدایت زندگی بهگونهای پربارتر و شکوفاتر» و «شناسایی و پرورش استعدادها و توانمندیها» مغفول ماندهاند. سلیگمن با توجه به این موضوع، تلاش کرد تا با استفاده از نفوذ خود بهعنوان رئیس انجمن روانشناسی آمریکا تحولی در علم روانشناسی ایجاد نماید و بر روانشناسی مثبت تمرکز و تأکید بیشتری داشته باشد. هدف او این است تا به افراد کمک کند تا از حداکثر توانایی و ظرفیت خود در جهت رشد و تکامل خویش استفاده کنند (همو، 1394: 3).
بر طبق نظریات سلیگمن، افراد باورمند نسبت به سایر افراد جامعه، از سطح رضایت و شادی بیشتری برخوردارند. سلیگمن و همکار وی، میهای چیکسنتمیهایی 6پس از تحقیقات بسیار اعلام کردند که علم روانشناسی، بهرغم پیشرفتهای فراوانی که در درمان بیماریهای روانی داشته، برای رسیدن انسانها به شکوفایی روحی و رسیدن به کمال، عملاً کاری انجام نداده است؛ بنابراین باید از این پس، به فضیلتها و نیروهای روحی و بهزیستی انسانها توجه بیشتری نمود (Seligman & Csikszentmihalyi, 2000: 5-14)؛ چراکه «روانشناسی فقط مطالعۀ بیماری، ضعف و کاستیها نیست. روانشناسی مطالعه و بررسی نقاط قوّت و جنبههای مثبت نیز هست» (سلیگمن، 1394: 12).
روانشناسی مثبتگرا به سلامت روان و بهباشی/ بهزیستی و آنچه زندگی را ارزشمند میکند، میپردازد (لینلی و استفن، 1388: 16) و در این میان، اصلیترین شاخص تعیین بهزیستیِ ذهنی و کیفیت ذهنی، حسِّ رضایتمندی از زندگی است (Diner et al., 2003: 403). در واقع قلمروهای مهم در روانشناسی مثبتنگر این مفاهیم هستند: «توصیف و تبیین زندگی خوب، شادکامی اصیل، بهباشی لذتنگر، بهباشی فضیلتنگر، هیجانهای مثبت، انگیزههای مثبت، صفات مثبت، خود مثبت، تفکر مثبت، روابط مثبت، بازسازی، مداخلهها و درمان مثبتنگر، تابآوری، رشد پسآسیبی، بدنِ مثبت، تعلیم و تربیت مثبتنگر، سازمانها و ادارات مثبتنگر و...» (سلیگمن و پیترسون، 1400: 21). «در روانشناسی مثبتنگر بر تجربههای مثبت در سه مقطع زمانی تمرکز میشود: 1. گذشته؛ با تمرکز بر بهباشی، خرسندی و رضایت؛ 2. حال، که به مفاهیمی مانند شادکامی و تجربههای سرزندگی توجه دارد؛ 3. آینده؛ با مفاهیمی چون خوشبینی و امید» (همان: 55).
2-1. فضیلتهای انسانی و توانمندیهای منش
روانشناسی مثبتگرا، فضایل و توانمندیهای مثبت انسانها را در شش گروه (ششگانۀ بزرگ7) تقسیمبندی میکند که عبارتاند از: خردمندی، شجاعت، انسانیت، عدالت، اعتدال و تعالی. هرکدام از این شش گروه نیز بهنوبۀ خود دارای صفات زیرمجموعهای هستند (درمجموع 24 صفت) که عبارتاند از: خلاقیت، کنجکاوی، آزاداندیشی، عشق به یادگیری، ژرفنگری، دلاوری، پشتکار، یکپارچگی، سرزندگی، عشق، مهربانی، هوش اجتماعی، رعایت حقوق شهروندی، انصاف، رهبری، بخشایش، فروتنی، دوراندیشی، خودنظمدهی، درک زیبایی، قدردانی، امیدواری، شوخطبعی و معنویت (ر.ک: سلیگمن، 1400).
نمودار 1: فضیلتها و توانمندیهای منش (سلیگمن، 1400)
2-1-1. فضیلت انسانیت8 و توانمندیهای زیرمجموعۀ آن
از منظر مارتین سلیگمن، فضیلت انسانیت، صفات مثبتی را شامل میشود که در روابط توجهآمیز و حمایتی با دیگران متجلی میگردد؛ یعنی گرایش به مراقبت و رفاقت.9 توانمندیهای زیرمجموعۀ انسانیت عبارتاند از: عشق،10 مهربانی11 و هوش اجتماعی12. این توانمندیها، گستردگی اجتماعی زیادی دارند و نشانگر صفات میانفردی مثبت و معطوف به روابط یک فرد با یک فرد دیگرند، نه افرادِ بسیار (همان: 450).
3. همانندیها در دیدگاه مارتین سلیگمن و مولانا دربارۀ توانمندیهای فضیلت انسانیت
3-1. عشق13
توانمندیِ عشق از منظر سلیگمن، روایتگر موضعِ شناختی، رفتاری و هیجانی به دیگران است که در خود، احساسات مثبتِ قدرتمند، تعهد و حتی فداکاری و ازخودگذشتگی را دارد. ویژگیِ عشق، اشتراک طرفین در همیاری و مددکاری، راحتی و آرامشبخشی و پذیرش است. توانمندیِ عشق از نظرگاه سلیگمن شامل این موارد میشود: «عشق و رابطۀ رمانتیک، عشق میان والدین و بچهها، روابط مرشد و مریدی، پیوندهای هیجانی بین همتیمیها، همکاران و مصادیقی ازایندست» (همان: 450). این توانمندی، معیارهای روانشناسانهای همچون رضایتبخشی، ارزشمندی اخلاقی، متضادهای ناخوشایند و... را برآورده میسازد (همان: 451-453).
پایه و بنیان تصوف و عرفان مولانا بر توانمندی عشق بنا شده است. در مثنوی، مسائل مربوط به عشق ازجمله حالات و صفات عشق، رابطۀ عاشق و معشوق، عشق حقیقی و مجازی، مراتب و تقابل عقل و عشق و... مورد بحث قرار میگیرد. مولانا که خود نیز عاشقی شوریدهحال بود و رنج فراق را با تمام وجودش حس نموده بود، پیوسته انسان را به جانب عالم عشق دعوت میکند. وی را میتوان سرحلقۀ عارفان عاشق دانست؛ چراکه بعد از سالها درس و تحقیق، ناگهان حدود و ثغور مکتبهای کلاسیک تصوف را برهم زد و با پشتپا زدن به آداب و ترتیب و تکلیف، قسمی نو از تصوف بر پایۀ عشق و شور و مستی بنا نهاد.
مرده بدم زنده شدم گریه بدم خنده شدم |
| دولت عشق آمد و من دولت پاینده شدم |
|
| (مولوی، 1375، ج1: 10) |
«آغاز مثنوی معنوی حکایت جان عاشق از زبان نی است. نی، روحی ملکوتی و عاشق است که از مقام وصل جانان و اصل و سرمنشأ خود دور مانده و بیصبرانه و با سوزوگدازی عاشقانه تلاش میکند تا به معشوق ابدی خود در نیستان بازگردد. در واقع اندیشههای بنیادین مولانا در همین هجده بیت آغازین مثنوی است که در آن حکایت مهجوری عاشقانۀ نی یا همان روح بشر بیان میشود که با رسیدن به معشوق و فانی شدن در او جاودانه و سرمد میگردد. عرفان مولانا، عرفانی عاشقانه است» (مردانیورپشتی، 1402: 9).
مولانا زیربنای عالم هستی را بر عشق استوار میداند. او آتش نی، جوشش مِی و بهطور کلی، فضیلت بشر خاکی بر تمام افلاک و کائنات را از عشق میداند:
آتش عشق است کاندر نی فتاد |
| جوشش عشق است کاندر می فتاد |
|
| (مولوی، 1375، ج1: 10) |
مولانا به اهمیت وافری که عشق در رسیدن انسان به کمال راستین دارد، آگاهی دارد و در توصیه به عشق میگوید:
آتشی از عشق در جان برفروز |
| سربهسر فکر و عبارت را بسوز |
|
| (همان، ج2: 1763) |
از منظر مولانا هرکس عشق را نشناخته باشد، از نثار نور غالب بیبهره است:
هرکه را دامان عشقی نابُده |
| زآن نثار نور بیبهره شده |
|
| (همان، ج1: 762) |
در نظام اندیشگانی مولانا عشق، قدرتی خارقالعاده و سوزان دارد. او در توصیف تواناییهای عجیب و عظمت بیحدومرز عشق سروده است:
عشق جوشد بحر را مانند دیگ |
| عشق ساید کوه را مانند ریگ |
عشق بشکافد فلک را صد شکاف |
| عشق لرزاند زمین را از گزاف |
|
| (همان، ج5: 2735-2736) |
از منظر مولانا عشق، زمانی که با دیگران تقسیم میشود، باعث اتحاد و یگانگی میگردد:
آفرین بر عشق کل اوستاد |
| صد هزاران ذره را داد اتحاد |
|
| (همان، ج2: 3727) |
زمانی که سخن از عشق به میان میآید، اختلافنظرها و حتی تفاوت در مذاهب و ادیان گوناگون نیز از میان میروند؛ زیرا عشق، ماهیتی فراتر از تمامی ادیان و مذاهب دارد:
ملت عشق از همه دینها جداست |
| عاشقان را مذهب و ملت خداست |
|
| (همان، ج2: 1770) |
مولانا معتقد است نیروی فوق طبیعی و خارقالعادۀ عشق، ازمیانبرندۀ تمامی عیوب و ویژگیهای ناشایست انسانی است:
هرکه را جامه ز عشقی چاک شد |
| او ز حرص و جمله عیبی پاک شد |
|
| (همان، ج1: 22) |
در نظام اندیشگانی مولانا، عشق مانند پزشک و طبیبی حاذق برای تمامی دردهای بشری است که میتواند تمام بیماریها را شفا بخشد:
شاد باش ای عشق خوشسودای ما |
| ای طبیب جمله علتهای ما |
ای دوای نخوت و ناموس ما |
| ای تو افلاطون و جالینوس ما |
|
| (همان، ج1: 23) |
3-2. مهربانی14
سلیگمن باور دارد توانمندی مهربانی بیانگر تمایل گسترده به خوبی به دیگر انسانهاست؛ یعنی شفقتورزی و دغدغهمندی نسبت به رفاه و بهزیستیِ آنان؛ محبت و لطف به آنان، انجام اعمال نیک در حقشان و مراقبت و حمایت از آنان (سلیگمن، 1400: 453). «آیین و سلوک غیرنگری،15 اساس زندگی اخلاقی و معنوی در تمام مذاهب بزرگ دنیا و بسیاری از سنتهای موفق فضیلتمحور است. انسان نوعدوست، سود رساندن به دیگران را هدفی فیالنفسه ارزشمند میداند، نه اینکه آن را دستاویزی برای قدردانیِ اجتماعی یا بهباشیِ درونی بداند» (همان: 498).
مارتین سلیگمن معتقد است مهربانی، سخاوتمندی،16 پرورش وحمایت/ مهرورزی،17 مراقبت،18 شفقت،19 عشق به همنوع/ عشق انسانی20 و خوبی21 «شبکهای از اصطلاحات کاملاً مرتبط هستند که جهتگیری22 عمومی فرد به دیگران را نشان میدهند. این جهتگرایی با منگرایی23 در تضاد است. در منگرایی، «خود» فقط تا جایی با دیگران در ارتباط است که برای برنامههای او مفید و سودمند باشند. مهربانی و عشق به همنوع، مستلزم باور به خوی انسانی عامی است که دیگران تنها بهخاطر خودشان و بدون هیچگونه دلیل سودنگرانهای ارزش توجه و پذیرش دارند» (همان: 497).
شخصیت استعلایافتۀ مولانا همواره بر مهربانی، همدلی و نوعدوستی در حق سایر انسانها، از هر نوع نژاد، مذهب و دینی تأکید و اصرار میورزد. او نهادینه شدن این توانمندی را یکی از آرمانها و الگوهای عینیت یافتن کنش رفتاری شایستۀ انسان در جوامع بشری برمیشمارد. از منظر او مهربانی و عطوفت تمام تلخیها را به شیرینی و حلاوت تبدیل میکند و اصل آن باعث رشد و هدایت است:
مهر، تلخان را به شیرین میکشد |
| زآنک اصل مهرها باشد رشد |
|
| (مولوی، 1375، ج1: 2580) |
مولانا با الهام از آیات مبارک قرآن مجید که خداوند بزرگ همگان را از نفس واحدی خلق کرده است همچون «یا أَیهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّكُمُ الَّذِی خَلَقَكُم مِّن نَّفْسٍ وَاحِدَة؛ نساء: 1» و «هُوَ الَّذِی خَلَقَكُمْ مِنْ نَفْسٍ وَاحِدَة؛ اعراف: 189» و نیز حدیث پیامبر(ص): «مَثَلُ الْمُؤْمِنِینَ فِی تَوَادِّهِمْ وَتَرَاحُمِهِمْ وَتَعَاطُفِهِمْ، كَمَثَلِ الْجَسَدِ إِذَا اشْتَكَى مِنهُ عُضْوٌ تَدَاعَى لَهُ سَائِرُ الجَسَدِ بِالسَّهَرِ وَ الْحُمَّى: مؤمنان در دوستی، مهربانی و همکاری با یکدیگر، مانند پیکری هستند که اگر یک عضو آن به درد آید، سایر اعضا با بیخوابی (بیقراری) و تب با آن همنوا میشوند» (مجلسی، 1337، ج16: 50)، تمامی انسانها را برابر و یکسان میداند و بر این اساس، خوبی به همنوعِ خود را خوبی به خود میشناسد. او رنج و راحت یک مؤمن را رنج و راحت سایر مؤمنان میداند که چون عضوی از بدن به دردی مبتلا شود، سایر اعضا با او همدردی میکنند:
بر مسلمانان نمیآری تو رحم |
| مؤمنان خویشند و یک تن شحم و لحم |
رنج یک جزوی ز تن رنج همهست |
| گر دم صلح است یا خود ملحمهست |
|
| (مولوی، 1375، ج4: 3247-3248) |
انگارههای مثبت و روشهای نظامدار رفتار مهربانانۀ مولانا درخصوص سایر افراد جامعه، از راهبردهای ترویج سبک زندگی بهینه و عملکرد شایسته در جوامع است که هم بر کاهش رفتارهای پریشانساز و نامطلوب و هم بر افزایش و ارتقای رویکردهای مهربانانه و مثبت افراد نسبت به هم تأثیری بسزا داشته است. «تمام باورهای مولانا چون تساهل، دگرپذیری، شمولگرایی و... در راستای توسعه و تعالی معنوی انسان است و برونداد نو ماحصل آن چیزی نیست جز انسان خودساخته و کمالیافتهای که با خود و تمامی اجزای کائنات بر سر صلح و مهرورزی است» (احراری و همکاران، 1402: 27).
من ندیدیم در جهان جُستوجو |
| هیچ اهلیت به از خوی نکو |
انبیا را واسطه زآن کرد حق |
| تا پدید آید حسدها در قلق |
(مولوی، 1375، ج2: 810)
این توانمندی در مولانا سبب بهبود عملکرد و کفایت اجتماعی افراد در سطحی والا شده است. مولانا در جایجای مثنوی به مزین شدن به این صفات و خلق نیکو تأکید دارد:
هرکه را خوی نکو باشد برست |
| هرکسی کو شیشهدل باشد شکست |
پس امام حیّ قائم آن ولی است |
| خواه از نسل عمر، خواه از علی است |
|
| (همان، ج2: 816)
|
شخصیت بارور، توانمند و اعتلایافتۀ مولانا، سیرت نیکو را بسیار برتر از صورت نیکو میداند و پیوسته انسان را به بهرهگیری از این توانمندی دعوت میکند:
پس بدان که صورت خوب و نکو |
| با خصال بد نیرزد یک تسو |
ور بود صورت حقیر و ناپذیر |
| چون بود خُلقش نکو در پاش میر |
|
| (همان، ج2: 1018)
|
در نظام اندیشگانی مولانا، مهربانی و محبت، همچون اکسیری است که قابلیتی جادویی و خارقالعاده دارد و میتواند بزرگترین عجایب را رقم زند:
از محبت تلخها شیرین شود |
| از محبت مسّها زرین شود |
از محبت دُردها صافی شود |
| از محبت دَردها شافی شود |
از محبت مرده زنده میکنند |
| از محبت شاه بنده میکنند |
|
| (همان، ج2: 1529)
|
تأکید مولانا بر مهربانی و نوعدوستی نشان از ماهیت سلامت روان و شخصیت تکاملیافتۀ او دارد. از منظر او مهربانی و رقت قلب، وصف انسانی است و اگر مهر در وجود حیوان کم است، بهخاطر کمی قوای ذهنی و هوشی در اوست:
کم بُوَدشان رقّت و لطف و وداد |
| زآنک حیوانیست غالب بر نهاد |
مهر و رقت وصف انسانی بود |
| خشم و شهوت وصف حیوانی بود |
|
| (مولوی، 1375: 1/2435)
|
ایثار و بخشندگی یکی از جلوههای مهربانی و محبت است و «ازآنجاکه مولوی دارای عواطف، خُلق و خوی مثبت و عزتنفس بالایی است، بهصورت قابل توجهی علاقهمند کمک و یاری رساندن به دیگران است؛ چراکه حقیقت والای انسانی این فضیلت یکی از صفات شخصیتی تکاملی هویت مهربان مولوی را شکل داده و به کمال رسانده است» (گلمحمدی، 1400: 232).
امروز دستی برگشا ایثار کن جان سخا |
| از کفر حاتم رست چون، بد در سخا آویخته |
|
| (مولوی، 1388: 639)
|
3-3. هوش اجتماعی24
مارتین سلیگمن معتقد است هوش اجتماعی فاقد پیوستگی زبانی روشنی با فضایل و توانمندیهای مختلفی است که قرنها توسط فلاسفه و الهیدانان فهرست شده است (سلیگمن، 1400: 458). افرادی که هوش هیجانی بالایی دارند، ظرفیتی ویژه در رابطه با تجربه و تدبیر دربارۀ هیجان نشان میدهند. آنها در فهم هیجانات ابرازشده در روابط، ماهرند و درک عمیقی در روابط هیجانیشان با دیگران و نیز معنای هیجانات در آن روابط بروز میدهند (همان: 511).
سلیگمن در ادبیات رایج خویش، از هوش اجتماعی گاهی با عنوان هوش هیجانی25 یا هوش فردی26 بحث میکند و معتقد است: «هوش هیجانی به توانایی در بهکارگیری اطلاعات هیجانی در استدلالورزی میپردازد. هوش فردی، مستلزم خودفهمی و خودارزیابی دقیق، ازجمله شامل توانایی استدلال دربارۀ فرایندهای انگیزش درونی، هیجانی و بهطور کلی، فرایندهای پویاست. هوش اجتماعی به روابط فرد با دیگر افراد میپردازد؛ ازجمله به روابط اجتماعی که در صمیمیت و اعتماد، اقناع، عضویت گروهی و توان سیاسی وجود دارد. بهلحاظ مفهومی، سه هوش توصیفشده در اینجا همپوشانی دارند؛ اما بهلحاظ تجربی، میزان همپوشی بهخوبی مشخص نشده است» (سلیگمن، 1400: 513).
یکی از برجستهترین صفات و جنبههای مثبت شخصیت مولانا، بهرهمندی او از هوش هیجانی و اجتماعی است. بهدلیل وجود چنین صفات ارزشمندی، وی توانسته است به شخصیتی تکاملیافته و بهرهمند از رفتارهای بهنجار و نظامدار دست یابد. این ویژگیها وی را قادر ساخته تا در شبکۀ تعاملات اجتماعی و در برقراری ارتباط با دیگر افراد، بسیار موفق عمل کند. مولانا از این فضیلت برای هدایت و پیشبرد روابط خویش و درنهایت احساس مثبت آرامش و آسایش در شبکۀ روابط اجتماعی خویش با دیگر افراد جامعه بهرهمند شده است. او بر این باور است در هر وجودی، میتوان گنجی باارزش یافت. نباید حتی از حقیرترین افراد جامعه غافل شد و آنان را نادیده گرفت؛ چهبسا همانان، شمعی درون خویش دارند که باعث هدایت و تعالی دیگران گردد:
چون تو را آن چشم باطنبین نبود |
| گنج میپندار اندر هر وجود |
|
| (مولوی، 1375، ج2: 2155)
|
تشویق به احسان و نیکوکاری و رواج آن در میان اجتماع بهعنوان سنتی فراگیر مورد تأکید همۀ شاعران ایران بهویژه مولانا بوده است. مولانا با الهام از گفتار پیامبر(ص) که دو فرشتهاند که برای نیکوکاران از خداوند طلب نعمت میکنند و برای ممسکان تلف و زیان میخواهند، میگوید:
گفت پیغمبر که دائم بهر پند |
| دو فرشته خوش منادی میکنند |
کای خدایا منفقان را سیر دار |
| هر درمشان را عوض ده صد هزار |
ای خدایا ممسکان را در جهان |
| تو مده الا زیان اندر زیان |
ای بسا امساک کز انفاق به |
| مال حق را جز به امر حق مده |
تا عوض یابی تو گنج بیکران |
| تا نباشی از عداد کافران |
|
| (همان، ج1: 2223-2227)
|
مولانا رفتارهای مطلوب و سنجیدهای را در برقراری ارتباط با سایر انسانها برمیگزیند. او نهتنها احسان و نیکرفتاری با همنوعان و دوستان را تأیید و تشویق میکند، بلکه تأثیر آن را حتی در دشمنان نیز مؤثر و نتیجهبخش میداند:
پس صلۀ یارانِ ره لازم شمار |
| هرکه باشد گر پیاده، گر سوار |
ور عدو باشد همین احسان نکوست |
| که به احسان بس عدو گشتهست دوست |
گر نگردد دوست کینش کم شود |
| زانکه احسان کینه را مرهم شود |
|
| (همان، ج2: 2144)
|
تلاش مولانا پیوسته بر این بوده است تا با نمایان ساختن جنبههای مثبت رفتاری، در فعالیتهای عمیقتر و پرمعناتری مشارکت جوید. این راهبرد، هم بر پیشبرد سلامت روان و ظرفیتهای مثبت ذهنی و هم بر کسب آرامش درونی و شادکامی او تأثیر داشته است.
مولانا در برابر مشکلات و مسائل سایر افراد جامعه، احساس مسئولیت میکرده و میکوشیده است تا با تأکید بر افزایش تواناییهای شناختی و ارزشگذاریهای مثبت و با توسعۀ هوش هیجانی خود در ارتباط با خلقیات و هیجانات دیگران، در عین ابراز همدلی و همدردی، سطح پیشرفتهای از رضایت خاطر را نیز برایشان به وجود آورد و باعث ایجاد و تداوم یک زندگی شاد و مطلوب گردد. این امر موجب ایجاد و افزایش آرامش درونی و امنیت و بهداشت روانی برای خودِ مولانا و اطرافیان وی میشده است. وی در توصیه به اهمیت به مسائل و مشکلات اطرافیان میگوید:
چه باشد گر چو عقل و جان نخسبی |
| برآری کار محتاجان نخسبی |
|
| (مولوی، 1388: 972)
|
مولانا از عارفان بزرگی است که فقط به منافع و مصالح خویش نمیاندیشید؛ بلکه عواطف و احساسات دیگران او را متأثر میساخت. وی «از هوش هیجانی بالایی برخوردار بوده و از این فضیلت در جهت توسعه و هدایت روابط و درنهایت ایجاد احساس مثبت آرامش در شبکۀ تعاملات اجتماعی خویش و دیگران بهره برده است. بهرهمندی از این نیرو کاهش سطح تنش و تداوم انگیزههای نیرومند و حیاتبخش شخصیت او نسبت به دیگران را در تعاملات اجتماعی به همراه داشته است» (گلمحمدی، 1400: 228). طبق عقاید آزادمنشانۀ مولانا یکی از دلایل اصلی اینکه آدمیان در روابط اجتماعی خویش دچار تنش و نزاع میشوند، درک نکردن دیگری و داشتن تعلقات به امور اعتباری دنیاست. در منش عرفانیِ مولانا اگر آدمیان به هویت اصیل و بیرنگ خویش نزدیک گردند و تیرگیهای دنیای ماده را از خویش بزدایند، تنشها و دیگرانگاریها محو شده، قاعدۀ اخوت و دوستی جایگزین میشود؛ چراکه همدلی و آسایش انسانها منوط به فروریختن تعصبات و رنگهایی است که باعث بیگانگی و جدایی میشود:
چونکه بیرنگی اسیر رنگ شد |
| موسیای با موسیای در جنگ شد |
چون به بیرنگی رسی، کان داشتی |
| موسی و فرعون دارند آشتی |
|
| (مولوی، 1375، ج1: 2467-2468)
|
درحقیقت، حسّ نوعدوستی، خیرخواهی برای دیگران، همنوایی با سایر افراد و درمجموع عواطف مثبت او درخصوص فهم صحیح و شناخت کافی احساسات و اندیشههای دیگران، در گسترش و غنای شخصیت مثبتنگر او نقش ارزندهای داشته است. وی در نهی از ترهب و لزوم شرکت در جماعت و زندگی مسالمتآمیز در میان اجتماع و منفعت دادن به مردم میسراید:
از ترهب نهی کردهست آن رسول |
| بدعتی چون درگرفتی ای فضول |
جمعه شرط است و جماعت در نماز |
| امر معروف و ز منکر احتراز |
رنج بدخویان کشیدن زیر صبر |
| منفعت دادن به خلقان همچو ابر |
|
| (همان، ج6: 479-481) |
مولانا با استفاده از توانمندیهای هوش اجتماعی همچون خویشتنداری، نوعدوستی، تحمل و سازگاری با تنشها و ناملایمات و مدیریت عواطف اطرافیان، خودکنترلی، تساهل و تسامح و اعتمادبهنفس در تعاملات اجتماعی با دیگران بسیار مؤثر عمل کند. غور و تعمق در آثار مولانا، موارد متعددی از امور خیرخواهانه را آشکار میکند که همگی در راستای برآوردن نیازهای مستمندان و خیررسانی به آحاد خلق است.
بنگر به لطف سوی گدایان که گاهگاه |
| شاهان نظر دریغ ندارند از فقیر |
|
| (مولوی، 1388: 281)
|
4. افتراق دیدگاه سلیگمن و مولانا
مولانا و سلیگمن بهرغم اشتراکاتی که در توانمندیهای فضیلت انسانیت دارند، اختلافاتی نیز با یکدیگر دارند که در ادامه به آنها اشاره میشود:
4-1. افتراق در توانمندی عشق
نکتۀ مهم و تفاوت کلی در نگاه مولانا و سلیگمن در نوع عشق است. عشق مولانا عارفانه و نمادین و عشق سلیگمن زمینی، ملموس و انسانی است. مولانا عشق را فقط سزاوار معشوق آسمانی و الهی میداند. وی غایت عشق را در شناخت و وصول به معشوق حقیقی که همان پروردگار و منشأ تمام عشقهاست میداند. از منظر او عشق، علت نهایی آفرینش جهان هستی و باعث تکامل و سعادت انسان است. همچنین «آنچه عالم هستی را به طواف محور هستی که معشوق حقیقی است وامیدارد، عشق است و این عشق، رازی است از رازهای خداوند که در جهان جلوه کرده و با همهکس سخن نمیگوید. زندگی حقیقی و سعادت واقعی در پرتو این عشق حقیقی میسر است و تا انسان به آن حقیقت نرسد، معنای زندگی واقعی را نخواهد فهمید» (خواجهگیر، 1387: 72)
بمیرید بمیرید در این عشق بمیرید |
| در این عشق چو مردید همه روحپذیرید |
بمیرید بمیرید از این مرگ مترسید |
| کز این خاک برآیید سماوات بگیرید |
|
| (مولوی، 1388: 250) |
مولانا عشق را وسیلهای میداند که با آن انسان به بندگی حق میرسد. در نظام اندیشگانی مولانا، عشق در راستای عمل به تکالیف شرعی و شریعت است و اوج شریعت هم در عشقورزیِ بنده به حق است. انسان عاشق، در مسیر شریعت گام برمیدارد و مرحلهبهمرحله مراتب بندگی و خلوص خود را به ظهور میرساند. در واقع، عاشق، خواستار آزادی نیست، بلکه خواستار بندگیِ ابدی حق است:
[1] * پژوهشگر پسادکتری گروه زبان و ادبیات فارسی، دانشگاه مازندران، بابلسر، ایران (نویسنده مسئول)
[2] ** استاد گروه زبان و ادبیات فارسی، دانشگاه مازندران، بابلسر، ایران M.rouhani@umz.ac.ir
تاریخ وصول: 15/09/1403 تاریخ پذیرش: 21/12/1403
[3] . Martin. E.P. Seligman
[4] . APA
[5] . Well being
[6] . Mihaly Csikszentmihalyi
[7] . High Six
[8] . Humanity
[9] . tend and befriend
[10] . Love
[11] . Kindness
[12] . Social intelligennce
[13] . Love
[14] . Kindness
[15] . Other-regarding
[16] . Generosity
[17] . Nurturance
[18] . Care
[19] . Compassion
[20] . Altruistic
[21] . Niceness
[22] . orientation
[23] . solipsism
[24] . Social intelligence
[25] . Emotional Intelligence
[26] . Personal Intelligence