مقایسه تطبیقی عناصرچهارگانه طبیعت در اشعار منتخب افسانه شعبان نژاد و سنیه صالح (شاعر عرب)
محورهای موضوعی : شعرحسین شهابی 1 , مریم جعفری 2 , غلامعباس ذاکری 3
1 - دانشجوی دکتری زبان و ادبیات فارسی دانشگاه ازاد اسلامی سیرجان
2 - استادیار گروه زبان وادبیات فارسی،واحد سیرجان ،دانشگاه آزاد اسلامی سیرجان،ایران(نویسنده مسئول)
3 - استادیار زبان و ادبیات فارسی، دانشکده علوم انسانی، واحد سیرجان، دانشگاه آزاد اسلامی، سیرجان، ایران
کلید واژه: طبیعت, آب, باد, خاک, آتش,
چکیده مقاله :
عناصرچهارگانه طبیعت در باورهای کهن اساس جهان ودرواقع پایه ی جهان را تشکیل می دادند واز عناصری هستند که در فرهنگ بشری با آفرینش هستی گره خورده اند. هدف از این پژوهش،مقایسه تطبیقی موضوعات مربوط به عناصر چهار گانه طبیعت در اشعار منتخب افسانه شعبان نژاد (شاعر فارسی زبان)و سنیه صالح (شاعر عرب زبان) پس از معرفی اجمالی این دو ادیب ،به این صورت انجام شده که موضوعات وصف عناصر طبیعت به صورت جداگانه بررسی و شیوه پرداختن به این مفاهیم همراه با شاهد مثال ذکر شده است . در این مقاله به تعابیر پر تکرار شاعران مورد نظر پیرامون طبیعت پرداخته شده و از نظر کمی شاعرعرب بیشتر از شاعر فارسی زبان به خلق اثر پرداخته در حالی که شاعر فارسی زبان از واژگان آرام بخش و با نشاط در مقابل استفاده ی شاعر عرب زبان از کلمات خشن و ترس و وهم ،آثاری کیفی تر آفریده است . بدون تردید طبیعت و مظاهر آن از مبانی اصلی اشعار سنیه صالح و افسان شعبان نژاد است و در مقاله حاضر با بهره گیری از منابع منتخب دو شاعر کودک ونوجوان به بررسی تطبیقی عناصر چهارگانه طبیعت (آب،باد،خاک وآتش) و برخی واژه ها و تعابیر مرتبط با عناصر طبیعت پرداخته شده است.
Comparative comparison of the four elements of nature In the selected poems of Afshanah Shaban Nejad and Suniye Saleh (Arab (poet Hossein Shahabi*, Maryam Jafari, Ismail Eslami Abstract In ancient beliefs, the four elements of nature formed the basis of the world, and in fact, they are the elements that are tied to the creation of existence in human culture. The aim of this research is to compare the topics related to the four elements of nature in the selected poems of Afshanah Shabannejad (Persian poet) and Suniye Saleh (Arabic poet) after brief introduction of these two authors. Nature is separately investigated and the method of dealing with these concepts is mentioned with examples In this article, the frequent interpretations of the poets in question about nature are discussed, and from a quantitative point of view, Arab poets create works more than Persian poets, while Persian poets use soothing and cheerful words in contrast to Arab poets' use of words. Harsh, fear and illusion, he has created more qualitative works Undoubtedly, nature and its manifestations are one of the main foundations of the poems of Suniye Saleh and Afsan Shaban Nejad, and in this article, using the selected sources of two child and adolescent poets, a comparative study of the four elements of nature (water, wind, earth, and fire) and some words and Interpretations related to the elements of nature have been discussed. Key words: poetry, elements, nature, water, wind, soil, fire
مقایسه تطبیقی عناصرچهارگانه طبیعت
در اشعار منتخب افسانه شعبان نژاد و سنیه صالح (شاعر عرب)
حسین شهابی* مریم جعفری
چکیده
عناصرچهارگانه طبیعت در باورهای کهن اساس جهان ودرواقع پایه ی جهان را تشکیل می دادند واز عناصری هستند که در فرهنگ بشری با آفرینش هستی گره خورده اند.
هدف از این پژوهش،مقایسه تطبیقی موضوعات مربوط به عناصر چهار گانه طبیعت در اشعار منتخب افسانه شعبان نژاد (شاعر فارسی زبان)و سنیه صالح (شاعر عرب زبان) پس از معرفی اجمالی این دو ادیب ،به این صورت انجام شده که موضوعات وصف عناصر طبیعت به صورت جداگانه بررسی و شیوه پرداختن به این مفاهیم همراه با شاهد مثال ذکر شده است .
بدون تردید طبیعت و مظاهر آن از مبانی اصلی اشعار سنیه صالح و افسان شعبان نژاد است و در مقاله حاضر با بهره گیری از منابع منتخب دو شاعر کودک ونوجوان به بررسی تطبیقی عناصر چهارگانه طبیعت (آب،باد،خاک وآتش) و برخی واژه ها و تعابیر مرتبط با عناصر طبیعت پرداخته شده است.
واژگان کلیدی: شعر،عناصر،طبیعت،آب،باد،خاک،آتش
---------
1. *دانشجوی دکتری زبان وادبیات فارسی دانشگاه آزاد اسلامی واحد سیرجان
2. جعفری،مریم، عضو هیات علمی دانشگاه آزاد اسلامی واحد سیرجان
مختصری از زندگی افسانه شعبان نژاد
وی در معرفی شرح زندگی خود نوشته است: ... ميگويند اول ارديبهشت ماهِ سال چهل و دو در شهداد وقتي كه بلبلهاي خرمايي شاد از هواي بهاري، لابهلاي شاخههاي نخل اين سو و آنسو ميپريدند و آواز ميخواندند، صداي گريههاي نازك و كشدار نوزادي كه هشتمين عضو از خانوادهي شعباننژاد بود، به نرمي با صداي بلبلها در هم آميخت. صدايش با نسيم ملايمي كه از كوير ميآمد و برگهاي نارنج و پرتقال باغ را نوازش ميكرد، همراه شد.آن نوزاد من بودم. نامم را افسانه گذاشتند و ناخودآگاه روحم را به شعر وقصه وافسانه پيوند زدند. اين گونه بخشي از آسمان آبي مال من شد. آسماني كه در خواب و بيداري به آن سفر كردهام و سفر ميكنم.پدرم محمود، فرزند حسين و مادرم خديجه غضنفري معروف به بيبي شوكت فرزند صادق از مكتبرفتگان و باسوادان ديار خود بودند. سينهاي داشتند لبريز از شعر حافظ سعدي و مولانا، آغوش هر دو بوي غزل ميداد و نفسهايشان پر از رديف و قافيه و وزن بود. از زماني كه گوشهايم آموختند كه بشنوند، در لابهلاي حرفهاي آنها شعر را شنيدم.از زماني كه چشمهايم ياد گرفتند كه ببينند، از آنها تلاش و سختكوشي و مهرباني را ديدم.پدرم دستاني سبز داشت كه به نخلها صبر را ميآموخت و به آنها ياد ميداد كه در برابر ناملايمات كوير پرتحمل باشند.به نارنجها و پرتقالها ياد ميداد كه پربار باشند. به خاك ياد ميداد كه مهربان باشد و حاصلخيز و من همهي اينها را در پدرم ميديدم و از او ياد ميگرفتم. مادرم دستاني سخاوتمند داشت. سفرهاي هميشه باز و خانهاي هميشه پر از مهمان، ناني كه به زحمت در تنور گوشهي خانه ميپخت تنها براي هشت فرزندش نبود، براي هر كسي بود كه بوي نان او به مشامش ميرسيد.بزرگ ميشدم. در سايه پدر، مادر و در كنار خواهر و برادرهايي همه از من بزرگتر. خردسالي من در كنار درختهاي بلند نخل و پرتقالها و نارنجهاي هميشه سرسبز گذشت. خردسالي من در خانهاي گذشت كه صبح ما، با صداي آواز شرشر جوي آبش آغاز ميشد. ظهر ما در آبهاي خنكش خيس ميخورد و شب ما، در زير آسمان پر از ستارهاش به آخر ميرسيد.چه صفايي داشت دست در دست مادر و پدر در كوچه باغها قدم زدن، به صداي گنجشكها و بلبلها گوشكردن و از اين دنيا غافلبودن. چه صفايي داشت احساس بزرگي كردن و با دستهاي كوچك و كودكانه در كنار پدر و مادر كاركردن چه صفايي داشت با مادر بازيكردن، به شعرها و حرفهاي او گوشكردن، در كوير بزرگشدن و صبر و سرسختي را از او آموختن.( شعبان نژاد : وب سایت شخصی)
مختصری از زندگی سنیّه صالح
این شاعر و نویسنده ی سوری، در سال )۱۹۳۵م(،در شهر مصیاف سوریه به دنیا آمد و در سال )۱۹8۵م( در دمشق به دلیل بیماری سرطان درگذشت. در سال )۱۹۶۲م(، در رشته ی زبان انگلیسی در دانشگاه دمشق پذیرفته شد. همسر او محمّد ماغوط، شاعر بزرگ سوری است، سنیه در شعرش تحت تأثیر محمّد ماغوط قرار نگرفت، این امری است که ماغوط خود در کتاب «اغتصاب کان و أخواهتا»، اثر خلیل صویلح به آن اقرار نموده، که نگرش سنیّه رمانتیک و صوفیانه بود و نگرش شعری من در خیابانها، پیاده روها و... منحصر می شود.
سنیّه در سال (۱۹۶۱م)، شعری با عنوان«جسد السماء »، برای شرکت در مسابقه ای به روزنامه ی «النهار» ، عرضه کرد و جایزه مسابقه از آن او شد؛ از این زمان، سنیّه به عنوان شاعر شناخته شد و تحسین و تعجّب همگان را برانگیخت. او همچنین در سال(۱۹۶۴م)، برنده ی جایزه ی مجلّه ی « حواء» و در سال (۱۹۶۷م(، برنده ی جایزه بزرگ مجلّه «حسناء»، شد. او در زمان حیاتش آن چنان که باید مورد توجّه قرار نگرفت. سنیّه به ذات شاعر بود و برای افکار و اندیشه هایش شعری در نهایت زیبایی خلق نموده است. شعر او از درخشان ترین نمونه های شعر عربی معاصر است.
او در قالب معاصر شعر سروده است و در شعرهایش گرایش به طبیعت، عشق، اوضاع سیاسی کشورهای عربی، کودکی خود و اشعاری در مورد خانواده و دوستان دارد. سنیّه در شعر معاصر عرب دارای جایگاه والایی است؛ چرا که محمّد ماغوط او را همردیف شاعران بزرگی چون نازک المالئکه و غاده سمان و حتّی بزرگتر از آن دو، بلکه به عنوان بزرگترین شاعر زن عرب، معرّفی کرده است. از وی چند دیوان شعر با عناوین : « زمان الضيق، حرب اإلعدام، قصائد، ذکر الورد مجموعه قصّه ی الغبار » و یک مجموعه ی قصّه، برجای مانده است.شعر او سرشار از بلاغت است، چنانکه بلاغت شعری او را با بلاغت شعری شاعرانی چون نزار قبانی و عمرابوریشه برابر دانستهاند. وی در موضوعاتی همچون عشق، طبیعت، خانواده، در زمینهی مقاومت و پایداری و... اشعار زیبایی سروده است. طبیعت مهمترین موضوع از شعر اوست، به طوری که تمام اغراض شعری خود را با فراخوانی عناصر طبیعت و جان بخشیدن و مناجات با آنها بیان میدارد. عشق و مضامین پایداری نیز دو موضوع اساسی در اشعار سنیّه هستند. او با بیانی لطیف و زیبا از عشق سخن میگوید. سنیّه همچنین واقعیتهای ناشی از جنگ جهانی دوم را در قالب شعر، به تصویر میکشد.(شمس الدین،1395)
طبیعت و عناصر چهارگانه
در زبان فارسي طبيعت به معني «سرشت كه مردم بر آن آفريده شـد، نهـاد، آب و گـل، خوي، گوهر...» تعريف شده است و به نقل از مفاتيح العلـوم (ص 58) محـدوده ي آن زير فلك قمر تا مركز زمين دانسته شـده اسـت. (دهخـدا، :1375 ذيـل واژه) در زبـان انگليسي واژه ي nature از ريشه ي لاتين natura به معني كيفيـات ضـروري، خلـق و خوي فطري گرفته شده است و از نظر ادبي، تولـد (birth (معنـي مـي دهـد. natura برگردان لاتين از واژه ي يوناني فيزيك بوده است و مضمون طبيعت يـا بـه طـور كلـي جهـان مـادي ( فيزيكـي)، توسـعه يافتـه از ادراك اوليـه اي اسـت كـه بـا فلاسـفه ي پيش سقراطي آغاز گرديد و رايج شد و با ظهور روش هاي علمـي نـوين در چنـد قـرن اخير تثبيت گرديد. با وجود آنكه در روزگار كنوني ممكن است واژه ي «طبيعت» براي موارد گوناگون استفاده شود، معني آن در اساس به گونه هاي مختلف گياهان و جانوران باز مي گردد و به طور معمول به محـيط زيـست طبيعـي يـا حيـات وحـش، حيوانـات وحشي، كوه ها، جنگل ها، ساحل ها و همه ي آنچه كه نفوذ انسان آن را تغيير نـداده يـا در برابر نفوذ انسان ايستادگي كرده است، اطلاق مي گردد. ايـن معنـاي كـاملاً سـنتي از طبيعت و طبيعي بودن در برابر « ساختگي»قرار مي گيرد كه بـه معنـي هـر آن چيـزي است كه ضمير آگاه يا انديشه ي انسان آن را پديد آورده باشد. بـه ايـن ترتيـب مفهـوم طبيعت يا طبيعي از فرا طبيعي، غير طبيعي و ساختگي جدا ميشود. (Hoad، 1996 (به طور ساده مي توان گفت جهان پديدهها و محسوسات به دو دسته ي طبيعي و غير طبيعي تقسيم مي شود. پس طبيعت همان چيزي است كه انسان آن را نساخته است. بـا اين حال گروهي از جمله ويليامز معناي وسيع تري براي طبيعـت در نظـر مـي گيرنـد و آنچه را كه انسان نساخته اما در آن تصرف كرده است، همچون باغ و پرچين، درنظر آنها جزو طبيعت به شمار مي آيد. و دهخدا در لغت نامه، عناصر چهارگانه طبیعت را چارآخشج ، چهارآخشیج یا عناصر اربعه یعنی خاک و آب و باد و آتش معرفی نموده است.
عناصرچهارگانه در باورهای کهن اساس جهان ودر واقع پایه ی جهان را تشکیل می دادند واز عناصری هستند که در فرهنگ بشری با آفرینش هستی گره خورده اند ،تاجایی که پزشکان متقدمی چون جالینوس وشیخ الرئیس ابوعلی سینا در سایه ی خواص این عناصر امراض بسیاری رادرطب قدیم درمان نمودند،باگذر از اهمیت این عناصر در طب قدیم وباورهای کهن در واقع سیمای خاصی درمتون ادب فارسی نیز دارند ومعانی گسترده ای را از تمام نگاه های عالمانه وشاعرانه به خود اختصاص داده اند تا آنجا که شاعران وعالمان سعی کرده اند از تمام ظرفیت های این عناصر بهره کافی ببرند ومی توان گفت در ادبیات ما بهره گیری از عناصر چهارگانه چه در شعر وچه در نثر مورد توجه شاعران ونویسندگان هر عصری بوده است تا جایی که در دواوین شاعران پارسی گوی تا به امروز که شاعران معاصر را نیز در بر می گیرد این چرخه ی مضامین ومفاهیم عناصر چهارگانه گسترش یافته است وهمانند هر مفهومی که خاص وبکر است راه خود را با ورود به مضامین شاعران دوره های بعد پیدا کرده است.(همتی طلب:1400)
طبیعت و عناصر موجود در آن، در شکل گیری و تحولات مذهبی مردمان باستان از جمله آریایی های ساکن ایران و هند، نقشی پر رنگ داشته است. اعتقاد به قوای طبیعت با گذشت زمان در میان آریایی ها به صورت اعتقاد به خدایان مختلف در آمد و کم کم برای عناصری چون آب ، آتش ، باد و خاک به عنوان بارزترین مظاهر طبیعت تا به حدی اهمیت قائل شدند که آنها را قوای خدایی نامیدند. بر اساس کهن ترین عقاید و باورهای پیشین، این عناصر نماینده پاکی و سرچشمه زندگی در هستی بوده اند.(فتحی،1397)
تحلیل محتوایی عناصر چهارگانه طبیعت در شعر سنیه صالح و افسانه شعبان نژاد
طبیعت و پدیده های طبیعی در شعر معاصر جایگاهی ویژه یافته است. سنیّه از جمله شاعران رمانتیک است، که در شعر خود بسیار به زیبایی های طبیعی توجّه نموده است .
سخن این شاعر سوری از رنگ و بوی طبیعت خالی نیست و در تمام اشعارش حتی اشعار سیاسی، برای بیان اغراض خود از عناصر تشکیل دهنده ی آن غافل نمانده است، می توان گفت: طبیعت، رکن جدایی ناپذیر شعر سنیّه است او در شعرش به توصیف طبیعت بی جان چون: درختان، گلها، کوه، برف، باران، ستاره، آسمان، آب، خورشید، ماه و... و طبیعت جاندار چون: پرندگان و حیوانات پرداخته است. سنیّه از این زیبایی ها به وجد آمده و احساسات خود را در قالب شعر به رشته ی نظم در آورده است. در شعر او به سادگی می توان به ارتباط و پیوستگی عناصر طبیعت با یکدیگر پی برد.
سنیّه بسیار هنرمندانه به وصف این زیبایی های طبیعی پرداخته و عشق خود را به آنها بیان می دارد. او با تصویرگری های زیبایی که در شعر خود به کار می گیرد؛ به عناصر بی جان حرکت، پویایی و ویژگی های انسانی می بخشد. با همه ی این اوصاف می توان گفت: که بهره مندی شاعر از بینش طبیعی باعث جذابیّت شعر او شده است و کمتر شعری از این شاعر برجسته را می توان یافت، که در آن از عناصر طبیعت سخن به میان نیامده باشد، بسیاری از عناوین شعری او برگرفته از طبیعت اطرافش است.
در ادامه به ذکر نمونه هایی از توصیف پدیده های طبیعی در شعر سنیه صالح پرداخته می شود:
آب
سنیّه در قصیده ای، ضمن به تصویر کشیدن خاطرات کودکی خود و خواهرش، چنین از عناصر طبیعت، برای توصیف زیبایی خواهرش بهره می برد:
» شعر در سینه ی من حالات/ هوا، آب و صخره دارد/ و من چنین با آبش تو را سیراب می کنم؛/ تا تو همیشه زیباترین گل باشی «در ابیات مذکور سنیّه، از رهگذر اشاره به عناصر سازنده ی طبیعت، استعداد شعر و شاعری خود را توصیف می کند که شعر نیز یکی از ویژگی های ذاتی اوست و در ادامه از جریان داشتن این استعداد در وجودش به جریان آب تشبیه می کند. او با این هنر ذاتیِ خود، زیبایی های خواهرش را توصیف می کند.
سنيه صالح در شعر زیر با استفاده از عبارت وکلمه خاکستر،آب باران و گل ولای جملگی را در بیهودگی قرار داده است:
و چگونه شدیم
و چگونه عشق شعله ور بود همچون گلخنی و چگونه آتش خاموش شد و آرام گرفت و در اکنون ما هیچ نمانده است جز آمیزه ای از خاکستر آب باران و گل و لای بیهودگی
و در سروده ای دیگر رودخانه:
شاعر از آب زلال و روان رودخانه، با هنر شاعری خود، برای توصیف کشورش که متجاوزان به آن نفوذ یافته اند، چنین بهره می برد: وطن من پشت نقاب های ترس اسیر است/، مانند رودخانه ای که اسب ها در آن فرو می روند، گل آلود است در این ابیات هنرنمایی شاعر در توصیف نابسامانی های سیاسی-اجتماعی کشورش جلوه گر است. او ترس و وحشتی را که دشمن بر کشورش حاکم کرده است، با خیال شاعرانه ی خود به تصویر می کشد و کشورش را به رودخانه ای تشبیه می کندکه اسب ها در آن فرو رفته و آن را گل آلود ساخته اند. او این گونه احساسات درونی خود را به تصویر می کشد .(شمس الدین:21،1395)
و یا با استفاده از نهر:
سنیّه در قصیده ای دیگر چنین به توصیف نهرهای کوچک آب پرداخته است:نهرهای کوچک آواز خواندند/ در حالی که می خندند و در بین صخره ها خم می شوند/، مثل پسر بچه ای که به دنبال پروانه ها سرگرم می گردد.
در این ابیات می توان به نگاه زیبا و موشکافانه ی سنیّه، به جزء جزء طبیعت پی برد. او به نهرهای کوچک صفات و ویژگیهای انسانی می بخشد و صدای جریان آب را به آواز خواندن و خندیدن آنها در بین صخره ها تشبیه می کند و این قدرت شاعر را در تصویر پردازی می رساند. او در ادامه نهرها را چون پسر بچّه ای می داند که به دنبال پروانه ها سرگرم است. (شمس الدین:22،1395)
باران در این شعر سنیه صالح:
سنیّه در سروده ای شدّت اندوه خود را از جنگ، از رهگذر اشاره به باران، این گونه توصیف می کند: باران است و بهار نیست/. باران است بر کشور من، باران/، درها را باز کنید، باران است بر کشور من.
با تأمل در این ابیات می توان به احساس غم و اندوه شاعر پی برد. باران در نزد شاعر یادآور اوضاع نابسامان کشورش در جنگ است. او از آن برای به تصویر کشیدن شدّت نابسامانی های سیاسی-اجتماعی، بسیار هنرمندانه بهره جسته است. این بهره گیری زیبای شاعر از عناصر طبیعت، برای بیان واقعیت های دنیای پیرامونِ خود، بر زیبایی کلام او افزوده است. سنیّه با تکرار لفظ مطر (باران) ، سعی در جلب توجّه مخاطب، به اوج قتل و ویرانی در وطنش دارد.(شمس الدین:18،1395)
آب در شعر افسانه شعبان نژاد کران ناپیدا و همراه با ثمرات و میوه های آبدار است:
آبهای کران ناپیدا
پرنده گفت: موج
درخت گفت: رفیق آبهای بیکران
و ابر زندگی، در آب جست و برکه موجدار شد
(شعبان نژاد،42:1386)
وتوت های آبداردر این سروده :
درخت توت سالهاست/ کناره ی بزرگراه
انتظارمی کشد/ که شاید عابری بایستد
و دست مهربان و کوچکی/ به دانه های توت او رسد
به داد این همه سکوت او رسد/ بزرگراه
پر از صدای قیل وقال/ و ذهن توت و این سوال
چرا کسی به برگ و بار من/ به توت های آبدار من نگاه هم نمی کند
درخت توت غافل است و بی خبر/از اینکه ساقه اش
درست در کنار ساقه ی علامتی است
که در سکوت داد می زند نایست
علامتی که حس سنگ هم نمی دهد
به عابران اجازه ی درنگ هم نمی دهد
(شعبان نژاد، 21:1386)
باد در این شعر از سنیه صالح با تعبیری پرسش گونه آورده است:
کدام باد؟
کدام باد تو را خواهد برد؟
در کتابم بیارام ودررؤیایم بپاخیز
و در این سروده باد هنگامی که سایه دزدی می کند:
اگرسایه ام نبود سقوط می کردم
سایه ای که درتنگناها به آن تکیه دادم
در آغوشش کشیدم
چشیدمش
در پناهش نشستم
و درپشتش پنهان شدم
مانند ترسوها
تا باد از منش دزدید
و سنیه صالح باد را در این سروده توفنده و خشن معرفی نمی کند و نسیمی که از سرود عدالت می وزد را این گونه طرح می کند:
شیپور شهیدان
شهیدان سرود عدالت را بسرایند
باد نه توفنده است، نه خشن
در سرودشان راز آزادی نهفته است و سحر با شیپورشان بیدار می شود
در لجه مرگ پنهان اند
می درخشند
روشنی می بخشند
پنهان و نمایانند
در هیئتی خداگونه شکل می گیرند
وزیدن بادهای مدیترانه ای که به صورت خطابی از سوی سنیه عنوان شده:
ای بادهای مدیترانه بوزید
با بالهای آبی تان
بر تمام ساحل ها بکوبید
بشریت را بیدار کنید
گلهای بابونه
بر نقشه های گسترده شن وویرانی
روییده است
و دراین اثر سرود عدالت را باد خشن وتوفنده دانسته:
بگذارید شهیدان سرود عدالت بسرایند
رازها را بسرایند
که بادی از آن خشن تروتوفنده تر نیست.
و سنیه در اثری دیگر باد را رعب انگیز و همچون کرکس معرفی کرده:
عشق را خواب می دیدم و پیروزی را
ابهام را خواب می دیدم و شگفتی را
تا اینکه باد رعب انگیز آمد
و میدانها را آتش زد
با غرش قطارهای رونده و جنازه های آینده
با ضجه گله ها که
از زیر آسمان به سوی عبودیت سرازیر می شدند.
آیا هنوز چون ماه بر سطوح بتونی پنهانی؟
آنجا که شبهای خواسته های نخستینمان را ترسان
و لرزان به بیداری صبح می کردیم
و باد همچون کرکس در خواب عمیقی فرو رفته بود .
و صالح تندبادهای تاریخ را چنین آورده:
ای عشق
ما به سمت کشتزارهای تو روی می آوریم
به سان مهاجران به تو آمدیم
نقشه ها و قلبهای رنجورمان را بر دوش کشیدیم به تو آمدیم
تا از تندبادهای تاریخ رهایی یابیم و از روزگاران سختمان
تو را در خواب دیدن
به من جرأت زیستن می دهد
و ریه هایم سرشار از هوای مقاومت می شود. .
ترکیب نیش ِباد در این شعر سنیه صالح خواندنی است:
باد هم نیشش را بر من فرود آورد
قلب پاره پاره از عشقم را هم نیش زد
عشقی که در سایه به من عرشی هدیه کرد،
سایه تو
و در فصل گرما
فصلی که از قلب تو می آید همه چیز را شیرین می کند..
و در جایی دیگر سنیه به سخره گرفتن باد اشاره دارد:
به سمت باد همچون داس روی آوردم و التماسش کردم
که پیوندهایم را نگسلد تا من از ارتفاع بر زندگی یورش برم
آن غوطه خورم تا به زهدانش بازگردم اما باد مرا به سخره گرفت در
و ربودنم را آغازید، تکه تکه
آنگاه با دیگری آمد و بی رنج مرا با خود برد.
چون چیزی با خود نبرده بود جز پیراهنی کهنه
که چهره داشت و دست و پا
و باد بر قله برفها
بیرق پادشاه غایب را برافراشت.
خطاب شاعر به باد : بادها را سیاه ودرنده خویان معرفی کرده:
چه ماهی است که شب تولد را از بین می برد
ای باد چرا ستارگان را درفرارازخانه های وحشت زایشان یاری می دهی
و آنها را به خارج از راههای کهکشان می بری ؟ سنیه صالح
باد
و وقتی بادهای سیاه و درنده خویان محاصره ات می کنند اسب هایت را برای فرار زین کن
اما هشدار
گرگ افسانه، تو را نفریبد
و سنیه در اثری دیگر امیدوار است به نابودی بادها:
و ماه تو را نفریبد
آنها دروازه هایی حقیقی جستجو می کنند تا از این جهان بیرون بروند
زمستان رخت بر می بندد
وقتی که سنیه به نابودی بادها اشاره کرده:
زمستان رخت بر می بندد
بادها نابود می شوند
و تاریکی
پوشانده است شتر مرغی را که شبانه
برای ترساندن تو بر دو ساق پنبه ای راه می رود
باد استعاره از بیماری سنیه
سنیّه در سروده ای با عنوان « المحاکمة»چنین به توصیف باد می پردازد: باد عضو قطع شدهای از مرا میگیرد/. من پشت سرش می دوم و آن را باز می گردانم/ و هنگامی که عضوی دیگر از آن را می گیرد و به آن سرگرم می شود/، برای بار دوم، به او حمله می کنم و آن را باز می- گردانم/ و چنین جنگها، در ورودی های جسم در گردش است . در این ابیات باد استعاره از بیماری سنیّه است. او از طریق اشاره به آن مقاومت خود را در برابر بیماری، بسیار زیبا و هنرمندانه به تصویر می کشد. از مفهوم این ابیات می توان به امید بالای شاعر، برای به دست آوردن سلامتی پی برد.
باد و افکار سنیه و تعبیر مرگ
او در سرودهای دیگر این گونه از باد برای به تصویر کشیدن افکار و اندیشه هایش بهره می برد: فصل تو آن زمستان کُشنده است/ و باد آوارگان و شکست خوردگان را/ مانند بیگانگان به سوی صحرا انداخت، آن باد دیگر باد تو نیست. در این ابیات شاعر شکست زنوبیا ملکه ی اسطوره ای، در تاریخ کشورش را در جنگ با روم، به زمستان کشنده تشبیه می کند و سپس از حمله ی رومیان به تدمر و آوارگی و کشته شدن انسان های بی گناه، به باد تعبیر می دهدکه هم وطنانش را مانند بیگانگانی از کشورشان بیرون انداخت: ای باد مرا نگیر!/ بازوهای خشن خود را از من دور کن!/ من فقط برگی زرد و خشک هستم/، که دیروز از این درخت افتاد/. دور آن می گردم و می گردم/، در سایه ی آن می مانم/ و آرزوی بازگشت به سوی آن را دارم. سنیّه در این ابیات به مناجات با مرگ می پردازد و از امید و آرزوی خود به زندگی دوباره سخن می گوید. او خود را در زمان بیماری به برگی زرد تشبیه می کند، که از درخت فرو افتاده است و باد را تعبیری از مرگ می داند که از آن می خواهد او را دور نیندازد، شاید دوباره به سوی درخت باز گردد و درخت در دیدگاه شاعر استعاره از سلامتی، شادابی و طراوت اوست.(شمس الدین:33،1395)
طوفان وتشبیه به خود سنیه
سنیّه در سروده ای، توصیف خود را از طوفان چنین بیان می دارد:: ای زن طوفان!/ از نور متولد شدی/ و به سوی آن بازگشتی! در این ابیات با لغت بی نظیر سنیّه، در توصیف خودش جلوه گر است. شاعر در اینجا خود را مورد ندا قرار می دهد و از خود به عنوان کسی که بسیار با رنج و سختی های زندگی درگیر است، به طوفان تشبیه می کند. او در ادامه از اعتقادات دینی خود سخن می گوید، که از نور خداوند متولّد گشته و به سوی آن باز میگردد. شاعر در ابیات زیر احساسات درونی خود را از رهگذر اشاره به طوفان، این گونه بیان می دارد: »و شکوفه که پاییز او را غافل گیر کرد/، ریشه هایش را در آغوش می گیرد/ اشکهایش را اینجا و آنجا، به عنوان رشوه ای برای طوفان می پراکند.« شاعر در این ابیات خود را در زمان سلامتی، به شکوفه ای تشبیه می کند که با آمدن پاییز می خشکد. پاییز در اینجا استعاره از بیماری سنیّه است. او اندوه و اشکهای فروان خود را درآغاز بیماری، به رشوه ای برای طوفان تعبیر مین ماید و طوفان در تعبیر شاعر استعاره از روزهای سخت بیماری و شدّت یافتن آن است.(شمس الدین:19،1395)
استفاده شعبان نژاد از باد در نمونه اشعار زیر:
ترکیب با باد : بادکنک
بادکنک سرخ وتپل/نشست توی باغچه گل
زنبور زرد وزوزی/ گفت :چه قشنگ و قرمزی
رفت ونشست رو بادکنک/ گفت:توگلی یا شاپرک؟
بادکنک اما ترکید/ زنبوره ترسید وپرید
(شعبان نژاد، 7:1383)
و برق وباد در این سروده شعبان نژاد:
پرنده گفت: عمر/درخت گفت: برق و باد
و قاروقاریک کلاغ دیرسال/ رشته کلام آن دو را گسست
(شعبان نژاد، 16:1386)
یا بازی باد با پیراهن در این سروده:
پیراهنم درحیاط/خیس بود و آفتاب می خورد
با خوشحالی روی بند/ یواش یواش تاب می خورد
آقای باد که آمد/ خانه پراز صدا شد
از روی بند خانه/پیراهنم جدا شد
باد و پیراهن من/ بالای بالا رفتند
من توی خانه بودم/آن ها از اینجا رفتند
پیراهن مرا باد/ با های وهوی وهو برد
شاید که دختری داشت/آن را برای او برد
(شعبان نژاد، 35:1397)
و به وجد آمدن بادبادک دراثر وزش باد:
باد که می آد، بادبادکم می خنده
باز می شه یک پرنده
از روی بام خونه مون
پر می زنه به آسمون
پیچ می خوره، تاب می خوره
اون بالا آفتاب می خوره
بادبادکم گوشواره هاش بلنده
کلاغه قار وقار به اون می خنده
(شعبان نژاد، 5:1391)
یا رفتن باد به دنبال گمشده اش در این سروده شعبان نژاد:
پرنده گفت: گمشده/درخت گفت: جست وجو
وسالهاست/که باد می رود به جست وجو ولی
به گرد آن که گمشده نمی رسد
(شعبان نژاد، 29:1386)
وقتی که از هجوم بادها گله و شکایتی ندارد:
خوش به حال برگ/او که در بهار
مثل کودکی روی شاخه چشم باز می کند
دست را/ رو به آفتاب و آسمان دراز می کند
خوش به حال برگ/او که در خزان
از هجوم بادها نمی کند گله
از کنار شاخه کوچ می کند/ مثل چلچله
خوش به حال برگ/ او که فصل سرد
زیر برفها/ دست سوی ریشه ها دراز می کند
باز در بهار/مثل کودکی
روی شاخه، چشم باز می کند
و نشستن گون روی دستِ باد در این سروده:
بزرگراه بود ومن/ وباد و بوته ای گون
گون پیاده می دوید/ سبک،رها و بی صدا
میان جاده می دوید/ گون نشست روی دست باد
گذشت ازعوارضی/ عوارض عبورهم نداد
گون پیاده بود و رفت ومن سوار/هنوزدرصف عوارضی درانتظار
(شعبان نژاد، 15:1386)
هوا در شعر زیر خیس و سرد توصیف شده:
دوباره راه بسته است/ و برف سرد وبی خیال
سراسربزرگراه/ نشسته است/ زمین/ سفید ولیز/هوا، چه خیس و سرد/میان حرفها و برف سماجت ونبرد
دوباره در میان راه مانده ایم/ میان این بزرگراه مانده ایم/ ولی عبورمی کند کسی چه ساده از کنار من
نگاه می کنم به او/ به برفهای یخ زده/ و رد چرخهای یخ شکن
(شعبان نژاد، 29:1386)
خاک در شعرهای سنیه تعابیر ظریف و لطیفی دارد :
در قصیده ای که شاعر در آن از خاطرات کودکی خود، برای خواهرش سخن میگوید، چنین از خاک در توصیف حالت درونی خود، بهره میبرد:ای خاک زیبا! بوی خوشت را به من ببخش!/ شاید بهار آن چیزی است که قلبم را تکان می دهد.
در ابیات بالا شاعر با جان بخشیدن به خاک، با آن به مناجات می پردازد. او به بوی خوش خاک عشق میورزد و گل و گیاهان زیبای آن را در بهار، عامل رهایی از غم و اندوهش معرّفی می کند. در این ابیات سنیّه تخیّل خود را با طبیعت در می آمیزد؛ تا تصویری زیبا خلق کند.
(شمس الدین:32،1395)
وخاکستر تمدنها در این سروده سنیه صالح:
خاکستر تمدنها
چنین بود که در غبار شادیهای کاسته
و دردهای برخاسته
در سایه برگهای طلایی پاییز
چونان درندگان
از تریبون بالا می رفت
تا از انتساب به آن نسلها و آن وطن
رهایی یابد
با زنی که دوست می دارد
زنی که او را واداشت
به دنبال جاودانگی بشتابد
با دو پای شیشه ای
اصرار داشت که همه چیز را
خواهد گفت.
و چنگ زدن به خاک در این سروده صالح:
امیون
به خاک چنگ زدنت بس است
عالم از ایستگاه هایت هجرت می کند ایستگاه هایی که در آن برای آزادی فریاد می زدیم درآویختن به ابر رؤیاها تو را بس است
که ستارگان
تو را آتش باران می کنند.
امیدواری خاک در این شعر سنیه:
از ضربه های دشنه
مرا بخوان تا خاکم امیدوار شود
و شن هایم ناامید.
و تصویر آفرینی بازوان ِخاکی در این اثر صالح:
تو ثمره پریشانی و حیرانی من هستی
گام های شب
به تاریکی بشتاب تا قلبهایمان را عریان کنیم سر کوچکت را بالای بازوان خاکی بگذار
در پشت پنهان شو
خاک
شب تو را آرام آرام خواهد مکید و زمانی که بدنت با خاک خو بگیرد
بی آنکه به یکدیگر نگاه کنیم
خواهیم توانست با هم سخن بگوییم.
می توانم حتی کلام پنهان در قلبت را بشنوم
وقتی که مادر به خاک آغشته شده در این شع سنیه:
مادرم
ای ابر خوشبوی زیبا
از چه رو شتابان و سرگردانی؟ ای شاه بانوی آغشته به خاک
تو را به فضای مبهمش در آمیخته است وعرش رابه تو بخشیده است.
ماه ِخاکستری یا همان عشق در این شعر سنیه:
آیا آن روز بزرگ که زندگی نام دارد، از هراس جنگها وقتی که اندوه قلبم را سنگین می کند و در کوچه های وطن راه می افتم، احساس می کنم که از کانالهایش می گذرم در زیر مه خاکستری که عشقم نامیده می شود
و اشکهای زن مهجور پدید می آید؟
و در این سروده سنیه تشبیه خاکِ عشق زیبا نشسته است:
قلبی است که خاک عشق را نمی پسندد
از سقوط در آن می ترسید
اگرچه شگفت انگیز باشد
پرواز ابدی را دوست می دارد
و به خاک سپردن در این اثرش:
و باز می گردم تا او را به خاک بسپارم و برای خود بسازم دیروزی نوین را
که فردایش رنگین است
و یا چشم های خاکستری رنگ:
و آن سوی تر، در پس پشت کتلها
مردی با درد و رنج چشم انتظار است
شاید طلوعی سرزند
و با چشمهای خاکستری ما را ببیند
سرایش خاک با تعبیری ترسناک از سنیه:
شاید هم زردی پاییز را
یا گرفتگی زمستان ترسناک را
پیوسته در حال حفر کردن دیده می شوند
حفر می کنند و با اشتیاق همچنان حفر می کنند
و آن دو هم اینک روی خاک مرده اند.
خاک را به کینه هایی شبیه دانسته که :
دنیای ما آرزوها را نمی فهمد
و سرود چشمها را نمی خواند
و چشمهامان رازها را نمی فهمند عشق سرگذشتی است که بازگو می شود
و دیروزی داشت
و گور، او را در آغوش کشید
با خاک کینه ها.
و برخاک گسستن:
و کینه برای او تصویری باقی نگذاشته است
و نفرین روزگار رؤیاها را بر خاک گسسته است.
شنیدن صدای گام های زندگان از زیرِخاک:
اگر چه آرزوها در خونمان جوشید و بیداری در نگاهمان خزید
و دنیاهامان گونه گون است آن را در می یابیم
همانند مردگانی که زیر خاک صدای گامهای رهگذران و ضجه زندگان را در می یابند.
به خاک سپردن همراه با کینه در این اثر سنیه:
و بار سنگین جنایت را
بر ستون گذاشتند سپس آن را طعامی برای گورها
انداختند
کالایی و غنیمتی
و صبح به خاکش سپردند و کینه شان را روی خاکش ریختند
زمین خاکی از دیدگاه سنیه:
شاعر در سروده ای با عنوان «دریای پرهیزکار» تصوّر خود را از کره ی زمین در نابسامانی های سیاسی، چنین به تصویر می کشد: نوه ه ایِ دختری با کلماتی مبهم پرخاشگری می کنند/ و نفس نفس زدن هایشان/، با شمشیر نگاه های پادشاهانه قطع می گردد/. سیّاره ی زمین ورم می کند/، پس قدمهای مان را کجا بگذاریم؟ در این ابیات هنرنمایی شاعر در توصیف اوضاع سیاسی نابسامان کشورش، نمایانگر است. او احساسات درونی خود را در قالب شعر بیرون ریخته است، ویژگی بارز اشعار سنیّه، جان بخشیدن به عناصر بی جان است؛ چنانکه او زمین را چون عضوی از جسم انسان تصور کرده که جنگ و خونریزی بسیار باعث ورم آن گشته است و با این تعبیر هرج و مرج های سیاسی را در گوشه و کنار جهان به تصویر می کشد؛ که امنیت و آسایش را از انسان گرفته اند.
در مجموع سنیه صالح با توجه به شرایط محیطی و جغرافیایی محل زندگی و شرایط سخت دوران زندگی اش از تعابیر مربوط به خاک و نیستی و باد های مهلک بیشتر یا کرده است.در مقایسه، شعبان نژاد متناسب با زادگاه و محیط جغرافیایی اش و همچنین نگاهش به طبیعت برداشت روشن تر و آرام بخش تری از چنین واژگانی در اشعارش بروز داده است :
نمونه هایی از اشعار شعبان نژاد با محوریت زمین خاکی:
تصویرآفرینی بین زمین و آسمان و الاکلنگ بازی:
الا کلنگ بالا برو/الا کلنگ پایین برو
گاهی برو به آسمان/ گاهی روی زمین برو
گاهی مرا همراه خود/ به آسمان ها می بری
گاهی مرا روی زمین/ کنار بابا می بری
دست می زنی، پا می زنی/بین زمین وآسمان
من با تو بازی می کنم/الا کلنگ مهربان
(بین زمین و آسمان و الاکلنگ بازی:
الا کلنگ بالا برو/الا کلنگ پایین برو
گاهی برو به آسمان/ گاهی روی زمین برو
گاهی مرا همراه خود/ به آسمان ها می بری
گاهی مرا روی زمین/ کنار بابا می بری
دست می زنی، پا می زنی/بین زمین وآسمان
من با تو بازی می کنم/الا کلنگ مهربان
(شعبان نژاد، 13:1397)
آتش به مفهوم آتشِ گلوله سخن و همچنین آتش استعاره از استعمار در این اشعار سنیه:
شاعردر سروده ای چنین از آتش برای بیان مفهوم خود بهره می برد: بارها بدنهای مان را تقدیم آتش کردیم/.آتش های ما از دریا می گذرند. در اینجا شاعر مقاومت و پایداری خود و هم وطنانش رادر جنگ، توصیف می کند و با تصویرپردازی زیبایش این مفهوم را از رهگذر جناس تام، بیان می دارد. او در آغاز از تسلیم پی در پی خود و هم وطنانش در برابر آتشِ گلوله سخن می گوید و در ادامه شدّت پایداری خود را به آتش هایی تشبیه می کند که آب دریا هم نمیتواند آنها را خاموش کند و این گونه با هنرمندی، از آتش دو مفهوم متفاوت خلق نموده است. شاعر در سروده ای دیگر، تعبیر خود را از آتش این گونه بیان می دارد: برای خروش آبهای آرام خم می شوم/. بندگی اشک/ و بندگی آتش را نمی پذیرم/ چیزی جز آتش افروخته وجود ندارد/. همه ی دوستانم در آن هستند یا کوچ کنندگان به سوی آنند. دراین ابیات شاعر ابتدا از علاقه ی خود به صدای آبهای در جریان، سخن می گوید و سپس از اوضاع و احوال نابسامان روزگارش شکایت می کند. در اینجا اشک و آتش به ترتیب استعاره از ترس و استعمار هستند، که شاعر هنرمندانه از آنها برای نپذیرفتن ترس و تسلیم نشدن در برابر دشمن بهره می برد. او در حالی این دو را نمی پذیرد؛ که آتشِ جنگ، تمام وطنش را در بر گرفته و همه ی دوستانش قربانی آن خواهند بود.(شمس الدین:34،1395)
سنیه در این شعررفتن را مانند آتش دانسته :
و چون آتش
به سوی بیشه های خویش می رود
به نفس های جانکاه و آه داغش
مخفیانه گوش می سپارد
آتش را در این سروده شاعر عرب بیدار کننده و خطابی عنوان کرده:
ای آتش هستی بیدار شو
تاریکی همه جا را گرفت
ای آتش
مردی از خاشاک
در ژرفاها به جستجوی توست
مردی که با پاهای سوخته
بر شعرها راه پیمود
تا شعله های طلایی کام گیرند
و دیوانه وار فریاد می کشید:
بمير، بمير!
زمان عشق به سر آمده است:
زمان فریاد و شکوه هم.
بر شعله ها می رفت و می آمد،
شعله ها زبانه کشیده بود
زبان تیزش را که قصۀ مرگ می گفت
لگد کوب کرد.
و اندک اندک شعر به توده خاکستر بدل گردید
او با پاهایش
خاکستر را زیر و رو می کرد
در پی جاودانگی
به جستجوی نسلهای شتابان همپای ابر و مه
به جستجوی زنی که دوست می داشت،
اما جز خاکستر هیچ نبود
ای ستاره صبح
چه چیزت از خاکستر خواهد رهانید؟
کیست
که دچار خاکستر
نخواهد شد؟
و جایی که آتش دل چشم ها ی شاعر عرب را بهت زده کرده :
بیرون از شب
جایی که
آتش دلها چشم ها را مبهوت می سازد
آنجا سپاه حقیقت اردو زده است
ای خون شکوهمند!
اینک پرچم آزادی است که،
در تو شناور است
و این آتش ابدی است:
ای عشق چه کسی تو را افروخت
ای آتش ابدی درسینه بی پناه من هر گاه ناامید شوم
چه چیز تو را بیدار ساخت؟
آتش زدن میدان ها:
عشق را خواب می دیدم و پیروزی را
ابهام را خواب می دیدم و شگفتی را
تا اینکه باد رعب انگیز آمد
و میدان ها را آتش زد
با غرش قطارهای رونده و جنازه های آینده
با ضجه گله ها که
از زیر آسمان به سوی عبودیت سرازیر می شدند.
تعبیر سنیه با بهره گیری از ترکیب آتش باران کردن در این اثر:
عالم از ایستگاه هایت هجرت می کند ایستگاه هایی که در آن برای آزادی فریاد می زدیم در آویختن به ابر رؤیاها تو را بس است
که ستارگان
تو را آتش باران می کنند.
دربرگیری آتش و گام هایی بدون صدا:
هر جا بروی
شبش به دنبال توست
آتش آن تو را در بر می گیرد و گام هایش صدایی ندارد.
بر افروختگی آتش:
در کنار شکستها، آتش هایش را برافروخت
و در برهنگی به خود پیچید آنجا که قلب منفجر می شود
از آن پس که چون بیرقی پاره پاره شده بود.
آتش جهنم:
آنان چون سیمهای خاردار در شریانها پیش می تازند
مانند دشمنان و جاسوسان مانند گروهی که هیچ غمی ندارند
جز انداختن تریبون رؤیاها در آتش جهنم
آهای عشاق خونریز
این تریبون
تنها تکیه گاه باقی مانده برای عشق و وطن و کودکان است.
آتشی در قلب:
آنجا میان میله های درهم و خشن آویخته می شود
ماريا برخیز
زمانش رسیده است که فریاد کنی اینچنین است زندگی
آتشی در قلب
آتشی در قلب آتشی در قلب
خشم آتش
و خشم آتش گون مردم و مجدد آتش جهنم:
کارما
برای اینکه به تو خیانت نکنم
برای اینکه بیشتر و بیشتر در خیانت، فرو نروم
این آتش را شعله ور خواهم ساخت برای اینکه تو آن دردی که مرا از پای می اندازد.
صدای خشم مردمی را می شنوم که از دور می آید
از جایی غوطه ور در گرمای نیم روز فریاد می کنند درد درد بیشتر و بیشتر.. و خواهان قانونی شدن بردگی هستند.
کارما
چرا ساکتی
مگر آتش جهنَم در لباست در گرفته است؟
نتیجه گیری
قسمت قابل توجّهی از اشعار سنیّه صالح و افسانه شعبان نژاد را وصف طبیعت و زیبایی های آن در بر گرفته است. بسیاری از شاعران در کنار موضوع اصلی و محوری اشعار خود به طبیعت و زیبایی های آن نیز اشاراتی دارند، امّا باید گفت که طبیعت رکن اساسی و جدایی ناپذیر اشعار این شاعر فارسی زبان و عرب زبان است. اشعار ایشان فقط وصف ظاهری از طبیعت نیستند، بلکه با عناصر طبیعت رابطه ای احساسی و عاطفی برقرار نموده اند و افکار و اندیشه های شان را با بهره گیری از عناصر طبیعت و با جان بخشیدن و مناجات با آنها به تصویر می کشند و البته در وجوه افتراق این دو شاعر درباره اثارشان پیرامون عناصر چهارگانه می توان چنین جمع بندی کرد که سنیه صالح از نظر کمی آثار بیشتری با استفاده از عناصر چهارگانه آب و باد و خاک وآتش دارد و مفاهیمی همراه با خشونت ،جنگ،بی رحمی و فریاد و نظایر آن را جلوه گر ساخته در حالی که افسانه شعبان نژاد از نظر کمی آثار کمتری با این مفاهیم در آثار خلق کرده و ناگفته نماند که در همین آثار اندک، شعرهایی با مفاهیم مثبت اندیشی و روشن و نشاط در زندگی فردی و اجتماعی طرح نموده است.
کتابنامه:
الف. کتاب
آذرنوش،آذرتاش،1956م.چالش میان فارسی و عربی(سده های نخست)،چاپ اول،تهران،نشرنی.
سید نوفل.1945م،شعرالطبیعه فی الادب العربی،قاهره،چاپخانه مصر.
صالح، سنيه( ۲۰۰۸م)، األعمال الکاملة الشعریة، دمشق، دار للثقافة و النشر.
فتوحی،محمود،(1393)،آیین نگارش مقاله پژوهشی،نشر تهران سخن،ویراست سوم،چاپ یازدهم.
فورست، لیلیان،(۱۳۷۵(، رمانتیسم، مترجم: مسعود جعفری جوزی، چاپ اوّل، تهران، انتشارات مرکز.
ب:مقاله
سیدرضایی، طاهره، حسنی، طاهره.(1390). تاملی در سطح فکری شعر کودک و نوجوان. فصلنامه تخصصی سبک شناسی نظم و نثر فارسی، 14(4): 155-171
عمل صالح، احیا، عبدالهی، منیژه، و کارگران، ربابه. (1389). بررسی عناصر طبیعت در کتاب فارسی دوم دبستان. مطالعات ادبیات کودک، 1(2)، 101-123.
محسنی نیا، ناصر، و حجت، محمد. (1387). طبیعت و عناصر آن در شعر امروالقیس. نثر پژوهی ادب فارسی (ادب و زبان)، -(24 (پیاپی 21))، 207-227.
مدنی، داوود، خسروی شکیب، محمد.(1398). نشانه شناسی زبان در شعر کودک. فصلنامه تخصصی ادبیات فارسی دانشگاه آزاد اسلامی مشهد2(1):101-114.
ج:پایان نامه
زنگنه اسدآبادی ، فاطمه.(1401)، بررسی جنبه های زیبایی شناختی شعر کودک در آثار مصطفی رحماندوست و شکوه قاسم نیا،دانشگاه پیام نور استان خراسان جنوبی، مرکز پیام نور قاین.{چکیده}
شمسالدین،پروانه،(1395)،شعرسنیّه صالح (معرّفی، تحلیل محتوا) پایان نامه کارشناسی ارشدزبان وادبیات عرب، دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه رازی. دانشکده ادبیات و علوم انسانی،دانشگاه سلمان فارسی کازرون.
فتحی،فهیمه،(1397)، بررسی تصاویر شاعرانه از باد در شعر سبک خراسانی و ریشه های اساطیری،رساله دکتری تخصصی (PhD)،{چکیده}
همتی طلب،شکوفه.(1400)،تحلیل تصویر آفرینی های فردوسی ازعناصرچهارگانه بر اساس نظریه ی باشلار،پایان نامه کارشناسی ارشد،دانشکده علوم انسانی دانشگاه تربیت مدرس.{چکیده}
د:منابع الکترونیک:
https://www.afsanehshabannejad.com/index.php/fa/afsanehman/afsaneh-man
Comparative comparison of the four elements of nature
In the selected poems of Afshanah Shaban Nejad and Suniye Saleh (Arab (poet
Hossein Shahabi*, Maryam Jafari, Ismail Eslami
Abstract
In ancient beliefs, the four elements of nature formed the basis of the world, and in fact, they are the elements that are tied to the creation of existence in human culture.
The aim of this research is to compare the topics related to the four elements of nature in the selected poems of Afshanah Shabannejad (Persian poet) and Suniye Saleh (Arabic poet) after brief introduction of these two authors. Nature is separately investigated and the method of dealing with these concepts is mentioned with examples.
Undoubtedly, nature and its manifestations are one of the main foundations of the poems of Suniye Saleh and Afsan Shaban Nejad, and in this article, using the selected sources of two child and adolescent poets, a comparative study of the four elements of nature (water, wind, earth, and fire) and some words and Interpretations related to the elements of nature have been discussed.
Key words: poetry, elements, nature, water, wind, soil, fire