تحلیل و بررسی غزل معاصرمبتنی بر جریان های غزل معاصر پساسیمین
مهوش سلیمانپور
1
(
دانشجو، دانشگاه
)
احمد خیالی خطیبی
2
(
استادیار و عضو هیات علمی دانشکده زبان و ادبیات فارسی. دانشگاه آزاد اسلامی واحد تهران مرکزی.
)
لطیفه سلامت باویل
3
(
استادیار دانشگاه آزاد اسلامی واحد تهران مرکزی
)
کلید واژه: کلمات کلیدی: غزل معاصر, غزل گفتار, غزل فرم, غزل مینیمال, غزل پستمدرن,
چکیده مقاله :
تحلیل غزل معاصر و بررسی (مبتنی بر جریانهای غزل پساسیمین) چکیده شناخت حرکتهای ادبی به لحاظ نمایندگان، ویژگیها، دگرگونیها و درست و نادرستیهای آن حرکتهای ادبی را جریانشناسی میگویند. بررسی این خصلتها و ویژگیها در غزل معاصر بعد از سیمین بهبهانی منجر به شناخت جریانهای غزل نوین ایران میشود. پس از نوآوریهای سیمین بهبهانی در غزل، جوانان پرشوری در قالب غزل دست به نوآوریهای محتوایی، زبانی، فرمی و ساختاری زدند. برای غزل معاصر پساسیمین میتوان چندین جریان در غزل معرفی کرد ازجمله: غزل گفتار، غزل فرم، غزل مینیمال، غزل پست مدرن، غزل پیشرو (غزل جنگ با سبقة جهانی)، و...همهی این جریانها در قالب غزل اشتراک دارند اما هر یک مبتنی بر مکاتب غربی شکل گرفتند که از لحاظ فرهنگی و اجتماعی بر اندیشه و نوع نگارش ادبیات ایران تاثیر گذاشتند.در این مقاله به معرفی این جریانها و ویژگیها و شاعران آنها خواهیم پرداخت. کلمات کلیدی: غزل معاصر، غزل گفتار، غزل فرم، غزل مینیمال، غزل پستمدرن
چکیده انگلیسی :
*Abstract* Knowledge of literary movements in terms of their representatives, characteristics, transformations, and correctness and incorrectness of those literary movements is called streamology. Examining these features and characteristics in contemporary ghazal after Simin Behbahani leads to the knowledge of modern Iranian ghazal trends. After Simin Behbahani's innovations in ghazal, passionate young people made content, language, form and structural innovations in the form of ghazal. For contemporary post-Seminian ghazal, several currents can be introduced in the ghazal, including: ghazal of speech, ghazal form, minimal ghazal, post-modern ghazal, progressive ghazal (war ghazal with global preemption), and...all these currents share the form of ghazal, but each They were formed based on Western schools, which culturally and socially influenced the thought and writing style of Iranian literature.In this article, we will introduce these currents and their characteristics and poets. *Keywords*: contemporary ghazal, speech ghazal, form ghazal, minimal ghazal, postmodern ghazal solemanpoor mahvash so0zan pon
تحلیل غزل معاصر و بررسی
چکیده
شناخت حرکتهای ادبی به لحاظ نمایندگان، ویژگیها، دگرگونیها و درست و نادرستیهای آن حرکتهای ادبی را جریانشناسی میگویند. بررسی این خصلتها و ویژگیها در غزل معاصر بعد از سیمین بهبهانی منجر به شناخت جریانهای غزل نوین ایران میشود. پس از نوآوریهای سیمین بهبهانی در غزل، جوانان پرشوری در قالب غزل دست به نوآوریهای محتوایی، زبانی، فرمی و ساختاری زدند. برای غزل معاصر پساسیمین میتوان چندین جریان در غزل معرفی کرد ازجمله: غزل گفتار، غزل فرم، غزل مینیمال، غزل پست مدرن، غزل پیشرو (غزل جنگ با صبقۀ جهانی)، و...همۀ این جریانها در قالب غزل اشتراک دارند اما هر یک مبتنی بر مکاتب غربی شکل گرفتند که از لحاظ فرهنگی و اجتماعی بر اندیشه و نوع نگارش ادبیات ایران تاثیر گذاشتند. در این مقاله به معرفی این جریانها و ویژگیها و شاعران آنها خواهیم پرداخت. که در طی این معرفی مشخص خواهد شدف اغلب جریانهای غزل پساسیمین هریک با تبعیت از یکی از مکاتب غربی شکل گرفته است. غزل فرم، مکتب فرمالیسم، غزلمینیمال مکتب مینیمالیسم، غزل پستمدرن مکتب پستمدرنیسم و...
کلمات کلیدی: غزل معاصر، غزل گفتار، غزل فرم، غزل مینیمال، غزل پستمدرن
Abstract
Knowledge of literary movements in terms of their representatives, characteristics, transformations, and correctness and incorrectness of those literary movements is called streamology. Examining these features and characteristics in contemporary ghazal after Simin Behbahani leads to the knowledge of modern Iranian ghazal trends. After Simin Behbahani's innovations in ghazal, passionate young people made content, language, form and structural innovations in the form of ghazal. For contemporary post-Seminian ghazal, several currents can be introduced in the ghazal, including: ghazal of speech, ghazal form, minimal ghazal, post-modern ghazal, progressive ghazal (war ghazal with global preemption), and...all these currents share the form of ghazal, but each They were formed based on Western schools, which culturally and socially influenced the thought and writing style of Iranian literature.In this article, we will introduce these currents and their characteristics and poets.
Keywords: contemporary ghazal, speech ghazal, form ghazal, minimal ghazal, postmodern ghazal
۱_ دانشجوی دکتری گروه زبان و ادبیات فارسی ،واحد تهران مرکزی ،دانشگاه آزاد اسلامی ،تهران ،ایران . solemanpoormahvash@yahoo.com ۲_استادیار گروه زبان و ادبیات فارسی ،واحد تهران مرکزی ،دانشگاه آزاد اسلامی ،تهران ،ایران .نویسنده مسئول Ahmad khatibi840@yahoo.com ۳_استادیار گروه زبان و ادبیات فارسی ،واحد تهران مرکزی ،دانشگاه آزاد اسلامی ،تهران ،ایران . salamatlatifeh@yahoo.com
1.مقدمه
جایگاه ممتاز غزل در میان قالبهای شعر فارسی دلایل و عوامل متعددی دارد. از جمله این که این قالب توانسته به درستی مجموعة فرهنگ، اندیشه و روحیة ایرانی- اسلامی را نهادینه کند؛ به گونهای که خود، به تنهایی محملی برای فرهنگ، اندیشه، عرفان، روحیات انسانی و دیگر مظاهر مثبت ایرانیان شده است. غزل فارسی نمایندة تمام عیار ادبیات فارسی و در نتیجه فرهنگ و تمدن ایرانی است و بسیاری از معانی عاشقانه که نشان دهندة فکر لطیف و احساس ظریف ایرانی است تا مطالب عارفانه که نمایندة وسعت تفکر پیچیده و بلند این قوم است در غزل متجلی شده و به وسیلة آن حفظ گردید؛ برای ما به یادگار مانده است. (شمیسا، 1369: 284)
ضرورت آشکار نواندیشی و نوگرایی در ادبیات معاصر و شیفتگی بسیاری از اهل ادب امروز به نوجویی و نوآوری در شعر فارسی منجر شده است. هنگامی که نیما با پیگیری مداوم خود طرحی تازه در شعر فارسی درافکند و پیشنهادهای جدیدی را برای شعر ایران مطرح کرد؛ فریادش آنقدر مؤثر بود که غزلسرایانی چون پرویز ناتل خانلری، محمد حسین شهریار، مهرداد اوستا، مشفق کاشانی، حسین منزوی و سیمین بهبهانی و... با تأثرپذیری از جریانهای نوگرای شعر معاصر، هر کس به اندازهای در قالب سنتی شعر فارسی نوآوری کردند و فضاهای تازهای تجربه شد. اشتیاق به نوگرایی و نوآوری همچنان تا به امروز ادامه یافته و شیوههای گوناگونی تجربه شده است. (حسنلی، 1398: 417-418) با توجه به آنکه برخی از صاحبنظران معاصر همچون براهنی با بیان اینکه غزل ساختمانی ایستا دارد... و بازگشت به شکل غزل و یا شناختن آن به صورت یکی از اشکال زنده، فکری است ارتجاعی. (همان)
غزل را ناتوان از بیان تصاویر جامعة امروز میداند. یکی از کسانی که در برابر این موضع گیریها ایستاد، سیمین بهبهانی است. او که از نامدارترین غزلسرایان نوگرای معاصر است؛ در پیوند با کارکرد غزل امروز میگوید: اعتقاد من این که غزل نوعی از شعر است که هرگز نخواهد مرد. البته باید بگویم که در این دوران دیگر سرودن غزل به سبک و شیوة گذشتگان بیهوده و بیحاصل است. بر روی هم غزل شاید بیشتر از انواع شعر کلاسیک با روزگار ما سازگار باشد. (بهبهانی، 1355: 600) بعد از انقلاب اسلامی حدوداً بعد از دهة هفتاد، عدهای از جوانان نیز در پی شور و حس نوسرایی در زبان، نگاه، فضا، لحن و محتوا حرکتهایی انجام دادند. اغلب این افراد از شاگردان محفل سیمین بهبهانی بودند و مورد استقبال دیگر شاعران جوان نیز قرار گرفتند. از جمله نامهایی که بر این نوع غزلها که اکثراً بازگوکنندة نگرش جهان غرب بودند؛ گذاشتهاند؛ میتوان غزل نئو کلاسیک، غزل نو، غزل فرم (غزل مینیمال، غزل داستان، غزل روایی) غزل خودکار، فراغزل، غزل نیمایی و... و نهایتاً غزل پستمدرن را نام برد که مهمترین جریانهای معاصر در حوزۀ غزل فارسی هستند. (ساکی، 1397: 1179)
از جمله نئوکلاسیکسرایان که غزل را به سمت گفتار محاورهای سوق دادند؛ میتوان به محمد علی بهمنی اشاره کرد. غزل فرم نیز توسط چند تن از جوانان پرشور ازجمله محمد سعید میرزایی، آرش آذرپیک، هادی خوانساری، صادقی پناه که همگی از شاگردان سیمین بهبهانی بودند؛ بنیان گذاشته شد اما دیری نپایید که از غزل فرم سه شاخه اصلی جدا شد. محمد سعید میرزایی با سوق دادن غزل به سمت فرمهای محتوایی سورئالیستی و فرمالیسم غزل فرم مبتنی بر تعریف فرمالیستی را به وجود آورد. آرش آذرپیک با سوق دادن غزل به سمت مکتب مینیمالیسم و مکتب اصالت کلمه نوعی هایکوی بسیط موسوم به غزل مینیمال و با تکیه بر دکلماسیون طبیعی زبان غزل گفتار را به وجود آورد. هادی خوانساری با سوق دادن غزل به سمت محتوای ادبیات پایداری، جنگ و مفاهیم پست مدرنیستی، غزل پیشرو (آوانگارد) را به وجود آورد. سید مهدی موسوی نیز با تکیه بر مفاهیم و نظریات مکتب پستمدرنیزم غزل پستمدرن را به وجود آورد. میتوان نتیجه گرفت که جریانهای اواخر قرن بیستم هستند که در ایران نیز منجر به ایجاد سبکهای نگارشی در شعر و خصوصا غزل شدند. در این نوشتار این جریانها و ویژگیهای آنها در غزل معاصر ایران بررسی میشود. تا بخشی از روند طی شده در غزل مورد بررسی موشکافانه و دقیق قرار گیرد.
2.بیان مسئله
غزل معاصر، پاسخ و عکسالعملی به انواع مکاتب مغرب زمین است. به عنوان مثال غزل فرم مبتنی بر نگرش فرمالیسم روسی، غزل مینیمال مبتنی بر نگرش مینیمالیسم، غزل پیشرو بر گرفته از ادبیات پایداری در کشورهای امریکای جنوبی و غزل پستمدرن مبتنی بر نگرش پستمدرنیسم شکل گرفته است. وجه اشتراک این جریانها که معمولاً پس از تحولات سیمین در غزل شکل گرفت، پیروی از قالب غزل میباشد. که جریان پستمدن از قالب غزل نیز گذر کرده است و قالب غزل را به عنوان یک کل در نظر میگیرد که میتواند انواع قالبهای دیگر را در برگیرد. لذا میتوان گفت تفاوت این جریانها در نوع نگرش آنها به جامعه، فرهنگ و حوادث و نوع نگارشی است که در پیش میگیرند. بنابراین، موضوع اصلی این تحقیق، جستوجو و تجزیه و تحلیل غزل معاصر مبتنی بر جریانهای پساسیمین به روش تحلیلی و توصیفی میباشد.
3. پیشینۀ تحقیق:
تا به حال در مورد غزل فرم، غزل مینیمال، غزل گفتار، غزل پستمدرن، مقالات و کتب فراوانی به رشتهی تحریز در امده است از جمله میتوان به:
1_غزل نو( بررسی و تحلیل غزل نو در شعر معاصر ایران)، (1390) علی اصغر بشیری اشاره کرد این اثر به بیان کلیاتی از شعر و غزل و شعر نیمایی پرداخته است.
2_بررسی سیر تحول غزل معاصر از مشروطه تا پستمدرن ( 1398) حسن مافی این کتاب پس از نگاهی گذرا به سبکها و مکتبهای مختلف شعر و غزل فارسی، به غزل مشروطه و ویژگیهای پرداخته و در نهایت به سراغ غزلسرایان دههی هفتاد رفته و اشعار آنها را بررسی کرده است. اما این بررسی گزینشی است و برخی جریانهای دههی هفتاد از قلم افتاده و یا اصلا بررسی نشده است. لذا این نوشتار درصدد است تا با معرفی غزلسرایان دههی هفتاد و جریانهای شکلگرفته کاستیهای مقالات و کتب پیشین را جبران کند.
از جمله مقالات میتوان به موار د زیر اشاره کرد: 1_مشخصههای غزل گفتارگرای معاصر( 1391) خلیل بیگزاده و ماندانا کمرخانی، 2_تحلیل مؤلفههای غزل ماکسیمال (1401) پروین احمدی 3_نوآوری در فرم ذهنی«غزل فرم» و « غزل مینیمال» (1401) ناهید صیدی،4_ غزل معاصر: ژانر غنایی و جایگاه غزل رومانتیک(تحلیل محتوایی و جریان شناختی)(1399) یحیی طالبیان و علی محمد محمودی و...
3.مبانی نظری تحقیق
1_3.تبارشناسی غزل امروز
برای شناخت بنیادهای غزل دو دهة اخیر، ناگزیر از کاوشی تبارشناسانه هستیم تا زیرساختهای آن را از حدود دهة پنجاه بررسی کنیم. زیرساختهایی که پایههای غزل مدرن شد و در مراتب تکامل با فراز و فرودهایی، به صورت جریانهای عمدة غزل معاصر درآمد.
سیمین بهبهانی از نخستین مجموعه شعر خود (سه تار شکسته_1330 شمسی) که به شیوة سنتگرایان سروده شده تا به امروز همواره در حال دگرگونی، نوگرایی و تکامل بوده است. در مجموعههایی که از دهة 60 به این طرف منتشر کرده است یعنی خطی ز سرعت و از آتش (1360)، دشت ارژن (1362)، یک دریچه آزادی (1374)، جای پا تا آزادی (1377) و یکی مثل این که...(1379)، بسیاری از نوگراییها را تجربه کرده است. (حسن لی، 1398: 434-435)
سیمین بهبهانی با ابداع وزنهای جدید شیوة بیان روایی و ترکیب لحن محاورهای و رسمی، حسین منزوی با روی آوردن به وزنهای تازة مطبوع، آفرینش تصویرهای بکر و تازه و محد علی بهمنی نیز با سرودن غزل به زبان محاوره و کوچه بازاری و به زبان مردم و همچنین انسجام محتوای غزل در تازه کردن غزل امروز نقش بسزا دارند. بسیاری از شاعران غزلسرای جوان راه این سه شاعر خصوصا سیمین بهبهانی را پیگیری کردند و گروهی دیگر نیز به این بنا سنگهای دیگر افزودند.
در من نشسته به نرمی تخدیر سبز بهاری تکرار آبی باران تسلیم زرد قناری
(بهبهانی، 1393: 569)
- «آری منم.» خاموش ماندم...
- خوبی؟ خوشی؟ قلبت چطور است؟»
(چیزی نگفتم راه دور است.)- « خوبم، خوشم، الحمدالله»
کودک شدیم انگار هردو، (شش سال من کوچکتر از او)
باز آن حیاط و حوض و ماهی، باز آن قنات و وحشت و چاه
قایم نشو پیدات کردم! بیخود ندو میگیرمتها!
افتادم و پایم خراشید رنگ او از بیم چون کاه
(بهبهانی، 1393: 1020-1021)
2_3.جریانشناسی غزل امروز
در سال 1376 فصل تازهای در مناسبات اجتماعی و سیاسی جامعة ایرانی گشوده میشود و هنر و به شکل خاص، ادبیات در این دوره از رشد قابل توجهی برخوردار است. شاعران و نویسندگان با توجه به بازشدن فضای سیاسی و فرهنگی به خلق آثار قابل تأملی مبادرت میورزند. روزنامهها و مجلههای بسیاری تأسیس میشود و صاحبان قلم در فضایی باز و آزاد جابهجا در آثارشان به طرح مسائل و مشکلات جامعه میپردازند. (مظفری و ساوجی، 1393: 172) و به تدریج تفکراتی به وجود آمد و جامعة مدنی و حقوق شهروندی مطرح شد مبنی بر این که همة افراد جامعه به عنوان شهروند دارای حقوق برابر بوده، هیچ کس بر دیگری برتری ندارد و همه در برابر قانون که از دل اعضای جامعه جوشیده و به آنها کلیت بخشیده یکسانند...
بدین ترتیب این تفکر ریشه و زیربنای غزل شد و در آن تحول ایجاد کرد تا جایی که در غزل نوین شاهبیت وجود نداشته و همة ابیات به یک اندازه ارزش و اهمیت ادبی داشته و با هم برابرند. همانطور که در جامعة مدنی، شهروندان رابطهای ارگانیک با هم دارند و با حذف بخشی از جامعه وجود بخش دیگر امکانپذیر نیست فرم درونی غزل نوین نیز به گونهایست که نمیشود بیتی را حذف یا جابهجا کرد اما در غزلیات مولانا، حافظ، بیدل، شهریار و... که کلاسیک و نئوکلاسیک هستند جابهجا کردن ابیات تفاوتی در کلیت و مفهوم شعر ایجاد نمیکند و شاهبیت سالاری در آن حاکم است و این همان چیزیست که در همة مکاتب و سبکهای پیشین مثلا در مکتب عراقی، هندی، وقوع، بازگشت، شعر مشروطه و... مشهود و مبرهن است. این تحول چهار جریان غزل فرم، غزل روایی، غزل سیاه (وحشت) و غزل مینیمال را که در نیمة دوم دهة هفتاد شکل گرفتند؛ دربر میگیرد. اما اوج و تکامل نهایی این دیدگاه یعنی «کلمهشهروندی» در غزل مینیمال نمود پیدا کرد که مجموعة غزل «لیلا زانا دختر اسطورههای سرزمین من» تالیف آرش آذرپیک نمود برجستة این جریان فکریادبی است. (آذرپیک، 1397: 25-26)
همزمان با تحولات صورت گرفته در خرداد 76 و ظهور اصلاحات، محمد سعید میرزایی با کتاب «درها برای بسته شدن آفریده شد» و جریان غزل فرم که با کتاب دوم او یعنی «مرد بیمورد» شهرت یافت موجی را ایجاد کرد که به نوعی تمامی نحلههای گوناگون که پس از آن برای شیوههای سرایش غزل پدید آمد تا به امروز زادة آن موج هستند. «در شعری که او نمایندگی میکرد؛ برتری فرم بر محتوا و ایجاد تناسبات جدید در غزل خبر میداد که فرم درونی را با خود همراه داشت.» (سوری، وزن دنیا 1398: 219) از نامهای دیگر پر تکرار اواخر دهة هفتاد و ابتدای دهة هشتاد هادی خوانساری است. «او با برند «غزل پیشرو» و مجموعههای «چه ریکهای جوان» و «تظاهرات تک نفره» توانست بحثهای زیادی را در حوزة غزل پدید آورد.» (همان) اواخر دهة هفتاد یکی از موثرترین کسانی که تئوریزه کردن تحولات غزل را بر عهده گرفته بود و در مقالات پرشماری از این ابداعات میگفت سید مهدی موسوی بود. «او که در همان سالها عنوان سبک شعری خود را «غزل پستمدرن» نامگذاری کرد با حضور پر سر و صدایش در محافل ادبی و کتاب زیر زمینی «فرشتهها خودکشی کردند» باعث توجه گستردهای به غزل و تحولات آن شد.» (همان) در ادامه پس از معرفی جریانهای غزل پساسیمین تفاوتها و تشابهات این جریانها را بررسی خواهیم کرد.
4.جریانهای غزل پساسیمین
1_4.غزلگفتار
باباچاهی شعرگفتار را محدود به اواخر دهة 60 تا 80 میداند و علت این نامگذاری را رونق مشخصههایی از زبان در شعر ذکر کرده است. سید علی صالحی و فروغ فرخزاد روح شعر گفتار را در گرو انتخاب ساحتهایی از زبان گفتار مردم کوچه و بازار، پرهیز از زبان کتابت و دبیری و دوری از ساختها و مفاهیم سنتی و کهنهگرایی میداند. (بیگ زاده و کمرخانی، 1395: 495-510)
انوری مبتکر غزل گفتار است که سعدی آن را به کمال رسانده است. اگر چه ساخت قالب و اسکلتبندی غزل گفتارگرا توسط اکثر غزلسرایان معاصر به سیاق کهن است و این روش از پیش پرداخته شده و تا حدودی بازدارنده در غزل ادامه دارد اما برخی از شاعران در قالب نو نیز طبع آزمایی کردهاند و غزل را در سطح ساختاری و محتوایی با لحن و لفظ زنده و محاورهای در کنار دیگر شاخصههای گفتار متحول نمودهاند. ( امینی، 1379: 40)
همانگونه که سید علی صالحی در شعر آزاد ایران، مبدع شعر گفتار بودهاند. آرش آذرپیک هم در شعر کلاسیک ایران، بنیانگذار غزلگفتار هستند. -چون ما غزل را قالب ملی شعر کلاسیک ایران میدانیم بنابراین از آن به عنوان نمایندة تمام قوالب شعر کلاسیک ایران نام خواهیم برد.- این ژانر از سال ۱۳۷۶ با چاپ آثاری در این شیوه در مطبوعات استان کرمانشاه و کشوری آغاز و پس از پنج سال در انتظار مجوز بودن سرانجام برای نخستین بار در سال ۱۳۸۳ به گونهای کاملاً تئوریک، در کتاب «لیلا زانا» مطرح و معرفی شد. پیش از آن هیچ مجموعه شعری در ادبیات کلاسیک ایران -در همه قوالب آن- نبوده که به زبان گفتاری امروز و توأمان با زبانی ساده، روان، عریان، بدون هیچ کلمة مخفف و شکستهای چاپ شده باشد و کتاب مذکور بزرگترین سند این مدعاست. (مسیح: 1400 :108-121) غزل گفتار برای رسیدن به گفتارگی خاصی که نمیخواست در تعریف بستة شعر گفتار صالحی بماند چند پیشنهاد ویژه داشت:
1- عدم کاربرد هر گونه کلمة مخفف و شکسته در بافت اثر که اصلیترین علت غیرطبیعی بودن شعر کلاسیک بود. لیلا زانا اولین کتاب در تمام تاریخ ادبیات کلاسیک ایران است که حتّی یک کلمة شکسته در آن وجود نداشت.
2- به حداقل ممکن رسانیدن ترکیبسازیهای ادیبانه برای رسیدن به دکلماسیون طبیعی زبان.
3- به حداقل ممکن رسانیدن آرایهها و ایماژهای کلاسیک ادبیات برای نزدیکی فضا و بیان شعر به طبیعت خالص زبان.
4- زبان امروزین، ساده، روان و در عین گریز از زبان لوده، آسان و مبتذل.
۵- نزدیکی بیش از پیش به نحو سالم زبان با وجود تمام بستارهها و گشایشهای وزن عروضی. (مولانا، ۱۳۹۸: ۸۹)
غزلهایی که دیالوگ، تکگویی درونی و مونولوگ، نقش برجستهای در آنها ایفا میکند؛ بارزتر است. زیرا در ارتباط با ذات زبان طبیعت و طبیعت زبان به معنای روی آوردن به واژگان عامیانه، ترکیبات عامیانه و اصطلاحات و کنایات و فرهنگ عامیانه نیست. دقیقاً صالحی و باورمندان به زبان گفتار متاسفانه محاورهنویسی با زبان گفتار موجود در غزلهای حافظ و سبک عراقی و هندی اشتباه گرفتهاند. دکلماسیون طبیعی زبان را در نمایشنامههای بزرگ، در دیالوگها و در انواع گفتمانها میتوان مشاهده کرد و انواع صداها در جامعه میتوانند در غزل خود را بیان کند. لذا زبان محاوره تنها یک وجه از زبان گفتار است و نمیتوان آن را به تمامیت زبان تسری داد. (مسیح،1400 :108-121)
زبان راوی
شب شد و یک سایه آمد باز بر متن کولهاش را کرد کمکم باز بر متن
شاعرِ این بارِ قصه ناگهان دید دختری آشفته با یک ساز بر متن
(آذرپیک، ۱۳۹۷: ۹۷)
زبان زن عاشق
گفتم: «آخر دلم به خاطر تو داد خود را به باد» حرف نزد
قطره قطره مرا شکست باز مثل سنگ ایستاد حرف نزد
(همان:۹۹)
2_4.غزل فرم
پس از غزل نئوکلاسیک یکی از جریانهای فراگیری که در حوزة شعر امروز پدیدار شد؛ جریان موسوم به غزل فرم بود. «در دهة هفتاد، شاعران جوان با تأثیرپذیری از جریانهای تازه در شعر آزاد، غزلهایی سرودند که بیشتر به فرم و ساختار میاندیشید و از امکانات مطرح شده در شعر پیشرو ایران، بهره میجست.» (حسنلی، 1385، 32)
در غزل فرم نگاهی تازه به زبان، ردیف، قافیه، وزن و حتی آرایش نوشتاری غزل وجود داشت. در شکلگیری غزل فرم عوامل متعددی دخیل بودند. در سالهای آغازین دهة هفتاد، روند جهانی شدن و رسوخ ضوابط مدرنیته در لایههای جامعه ایرانی، پیش از همه در آثار هنرمندان و از جمله شاعران منعکس میشد. بهعنوان مثال بهمن ساکی در کتاب «گونههای نوپدید در شعر معاصر ایران» جریان غزل فرم را به سه دسته غزل مینیمال، غزل داستان و غزل روایی تقسیم کرده است. مینیمال آخرین مکتب ادبی پیش از پست مدرنیسم بود که آرش آذرپیک به تبعیت از مؤلفههای مکتب مینیمالیسم در غرب، جریان غزل مینیمال را با انتشار کتاب «لیلا زنا دختر اسطورههای سرزمین من» بهوجود آورد و سپس محمد سعید میرزایی با تبعیت از مؤلفههای غزل فرم خصوصاً رویکرد متنمحور و تصاویر سورئالیستی، نوعی غزل روایی متن محور به وجود آورد که با عنوان غزل فرم در ادبیات اعلام حضور کرد و در نهایت سومین شاخه از غزل فرم غزل هادی خوانساری بود که با بهرهبردن از ادبیات پایداری خصوصاً ادبیات پایداری برون مرزی (کوبا و شیلی) نوعی غزل فرم با رویکرد پایداری به وجود آورد. (مسیح، 1399 :48-56) که در ذیل این سه جریان را به اختصار معرفی میکنیم.
1_2_4.غزل فرم
غزل فرم شاخهای از مکتب فرمالیسم و نام آن نیز برگرفته از همین مکتب با ویژگیهای خاص آن است که در دهة هفتاد به آرامی ریشههای خود را در ادبیات دوانید. از آغازگران این جریان میتوان محمد سعید میرزایی، آرش آذرپیک، هومن عزیزی، حسن صادقیپناه و امیر مرزبان را نام برد. (آذرپیک: 1397: 21) از میان این افراد محمد سعید میرزایی با انتشار چندین مجموعه در این راستا گوی سبقت را از دیگران ربود و غزل فرم را به نام خود ثبت کرد. فرم تناسب و هماهنگی میان عناصر سازندة صورت یعنی خیال، زبان، موسیقی و در کل شعر، سازش و همنوایی میان صورت و معنی است. (پورنامداریان،1381: 147) وقتی تعدادی از این موارد یا همة آنها توأمان با یکدیگر ترکیب شوند فرم تازهای خلق میشود. منظور از فرم در غزل فرم قالب بیرونی آن نیست بلکه فراتر از شکل ظاهری شعر است و همین امر باعث متفاوت شدن غزلهای بسیاری از شعرا با وجود اشتراک ساختاری گرافیکی غزل در اشعار آنها شده است. زیرا بر اساس مولفة «حقیقت عمیق» در مکتب اصالت کلمه، فرم درونی در آثار هریک از شاعرانی مانند عطار، مولانا، حافظ و... با حفظ بعد ثابت (فرم بیرونی) با دیگری متفاوت است. اما فرم درونی (بُعد متغییر) در شعر هر یک از آنها با حفظ فرم بیرونی (بُعد ثابت) با همدیگر متفاوت است. (آذرپیک، 1397: 21-22)
انواع فرمهای درونی را میتوان در آثار محمد سعید میرزایی و آرش آذرپیک دید که البته این تنوع فرمهای درونی با حفظ فرم بیرونی (قالب غزل) شکل گرفته است.
غزل فرم دو ویژگی اساسی دارد:
1) تازگی فرمهای درونی با حفظ فرم بیرونی غزل
2) برتری فرم بر محتوا (همان:33)
از نیمة دوم دهة هفتاد غزل فرم -اگر در مکتب مینیمالیسم محدود و محصورش نمیکردند- میتوانست خودآگاهانه مبدأ بستر انواع و اقسام فرمهای درونی در کار شاعرانی باشد که در قوالب کلاسیک نیز خواستار متون پیشنهاد دهنده و تجربی هستند. مانند غزل فرم سورئالیستی، غزل با فرم رئالیستی، غزل با فرم باروکیستی، غزل با فرم مینیمالیستی، و غزل با فرم پلیژانریک، غزل با فرم فرمالیستی -همان جریانی که با عنوان غزل فرم معروف شده است.- غزل با فرم پسامدرنیستی، غزل با فرم داستانی، غزل با فرم فیلم نامهای غزل با فرم نمایشنامهای و... و حتّی غزل با فرم پلیقالبیک- که با حفظ بُعد ثابت غزل بتواند ساختاری پلیقالبیک به خود بگیرد- و... غزل فرم به معنای محدود فرمالیستی آن در ایران به نوعی روایتگری سوق دارد و همین کدواژة روایت، وجه اشتراک آن با غزل روایی است هر چند که در غزل فرم روایتها هنریتر جلوهنمایی میکنند. (همان: 36-37)
فرم با ایجاد ارتباط بین تصاویر و طبعاً ارتباط بین اجزای این تصاویر و البتّه جا دادن آنها در شعر، آن تصاویر را برای خواننده قابل هضم و جذاب جلوه میدهد. البته فرم برای سادگی کار نیست بلکه فرم ذاتا به پیچیدگی شعر میافزاید. و خواننده را به تفکر وا میدارد که برای درک تصاویر پشت پردة شعر و فهم پیامهای موجود در آن کشف و شهود کند. (هرمونوتیک)
غزل میرزایی تخیلپردازی و انواع صورخیال را از ناخوداگاه و جریان سیال ذهن و در کل مکتب سورئالیسم به وام گرفته است. محمد سعید میرزایی برای شاعرانهترکردن و ادبیترکردن تغزلهای خود، غزلهای اخیرش را در فضایی سوررئالیستی و رؤیایی روایت میکند. فضایی که آنها را کاملاً خیالانگیز میسازد و این خیال تا حد زیادی به خاطر عنصر ابهام در شعر است. (مافی، 1398: 222) «ابهام در نظریههای ادبی جدید، برخلاف دیدگاههای قدما نکوهیده نیست بلکه ارزش محسوب میشود. در گذر زمان ذوق زیباییشناسی مردم جهان به تدریج به جانب ابهام و چند معنایی متمایل شده است. تا آنجا که از قرن بیستم به بعد منتقدان و نظریهپردازان ادبی، ابهام را جوهر ذاتی متن ادبی به شمار میآورند. (شیری، 1391: 14)
از لحاظ محتوا غزلیات میرزایی مملو از تصاویر خیالی و گاه خوابمانند هستند که آن را از سایر انواع غزل متمایز میسازد. میرزایی با بهرهگیری از عنصر خواب و رؤیا و به تصویر کشیدن خوابها و رویاهای آشفته سعی دارد خودآگاه را به حالت تعلیق درآورده و به ذهن و ناخودآگاه اجازه میدهد نگارش را به دست گرفته و بیان کند.
در انزوای صدفهای خالی از رویا - چه میکنید؟ پریهای آب منتظرم!
(میرزایی،1392: 23)
انگشتهای سبز بریده، تمام شب بر شیشههای پنجرة خواب ما زدند.
(همان: 28)
از لحاظ فرم نیز مبتنی بر تعریف فرمالیستی از فرم است که بیشتر بر متنمحوری یا دالمحوری تأکید دارند.
آغاز ناگهانی و پایان ناتمام
یکی از شیوههایی که شاعران غزلسرای مدرن برای ایجاد فرم متفاوت در غزل ایجاد کردهاند پایان باز و ناتمام است. بدینوسیله شاعر، خواننده را در تکمیل غزل به همراهی فرا میخواند و همینطور «گاهی نیز شعرش را به گونهای آغاز میکند که گویی بخشی از گفتههایش را پیش از آن گفته است تا خواننده بتواند نانوشتههای شاعر را بنابر سلیقة خود هرطور که خواست بخواند» سپیدخوانی و ردیفهای حرفی، که، و ، از، و ... به این مساله بیشتر کمک کردهاند. (حسن لی، 1391: 463 )
آغاز ناگهانی
قطار ریخت به شهر و رسید دریا، رود
زنی پیاده شد و رفت: مرد، غمگین بود.
(میرزایی، 1393: 92)
پایان باز
ردیف «رفتن» دارد و بیجهت، شاعر
درون قافیهها میکند تصرف که...
(همان: 15)
2_2_4.غزل مینیمال
آرش آذرپیک، غزل مینیمال را پیش از بیست سالگی و قبل از ظهور مکتب اصالت کلمه ابداع و تئوریزه کردند. غزل مینیمال با آنکه شاخهای از مکتب عریانیسم است در عین حال از تکنیکهای مینیمالیسم استفاده میکند اما تابع چارچوب ایدئولوژیک مکتب مینیمالیسم و ماتریالیسم پنهان در جهانبینیِ آن به کلمه نیست بلکه به تبعیت از مکتب عریانیسم به نگرش انسان-کلمه معتقد است و عکس نگاه خشک و ابزارگونة ماتریالیستهای ادبی -همانند مینیمالیستها-، کلمه را دارای وجودی زنده میداند. (آذرپیک،1397 :80) و بنابراین نظریة «کلمه-شهروند» در جامعة مدنی سنتگرا در سالهای آغازین پیدایش غزل نوین ایران توسط ایشان (آرش آذرپیک) ارائه شد و مباحث مربوط به آن در مانیفست غزل مینیمال در سالهای 78-79 در مطبوعات محلی کرمانشاه و اهواز و... منتشر شد که بر مبنای آن: «غزل کلاسیک زادة یک فرهنگ شاه و رعیتی و طبقه محور در اجتماع بود اما غزل نوین حاصل تحولات بعد از خرداد 76 به ویژه غزل مینیمال، شعر را از اولین تا آخرین کلمه تماما غزل میداند و دیگر خبری از شاه بیت نیست. زیرا غزل سرایان نوین نمایندة جامعة مدنی هستند که در آن با تحقق کلمه-شهروندی همة ابیات بدون هیچ برتری یا وابستگی و پیوستگی کامل کلمات به هم غزل را به یک پیکرة واحد تبدیل کردهاند.» (همان)
از تکنیکهای مکتب مینیمال در غزل مینیمال میتوان شفاف بودن، برهنگی واژگان، حداقل استفاده از آرایههای ادبی و ایجاز مطبوع را نام برد. در واقع در غزل مینیمال، زبان، جدای از جنبههای گفته شده جنبهای گفتاری روایتی و دیالوگ گونه «پلی فونیک» دارد. که به تنوع، قدرت و ارزش ادبی کار میافزاید چرا که شاعر با استفادة درست از آن در واقع به جایگاهی تثبیت شده میان مردم و جوهر شعری، با نزدیکیها و فاصلههایی یکسان دست مییابد... در غزل مینیمال استفاده از کلماتی که نوعی ارتباط منطقی شاعرانه و در واقع یک «موسیقی معنوی» ایجاد میکنند... به قدرت زبان میافزاید. (آذرپیک، 1383: 51)
در غزل مینیمال شعریت باید در خود روایت بوده و با حداقل جلوههای ویژهی شعری، روایت در ذاتِ خود، زایشگر شعریت باشد یعنی «اگر کسی بخواهد در این واقعیتها با جلوههای ویژة شعری دست ببرد به خودش خیانت کرده است.» (همان: 60) «از ویژگیهای متفاوت غزل مینیمال این است که باید خودِ روایتِ مکشوف و شکارشده در آن، در کلیت خود شعری کامل را بسازد نه به کمک صناعات ادبی. بنابراین هر روایت مینیمالیستی، تنها به صرف قرار گرفتن در قالب غزل نمیتواند تبدیل به غزل مینیمال شود.». (آذرپیک و همکاران،1396، 373)
مهمترین قسمت در بدنة غزل مینیمال، پایانبندی آن است. پایانبندی ممکن است با تردید، ابهام، تعجب یا پیوند به متن همراه باشد. پایانبندی درواقع یک نتیجهگیری شاعرانه و هشداردهنده از اتفاقات و حوادث شعر است و درواقع مهمترین قسمت در غزل مینیمال به شمار میآید. (آذرپیک، 1383: 57)
شب و طغیان یک تعصب کور مسلخ یک فرشتة تنها
(آذرپیک، 1383: 14)
پردهای وا شد- دهان آسمان هم باز ماند «دختر غمگین شاه هفت دریا»! ناگهان
مرد از تکشاخ پایین آمد و تعظیم کرد بوسهها زد، عاشقانه دست او را -ناگهان.
(همان: ۱۹)
این چارشنبه سوریتان، راه گبرهاست باید نشان آن را برداشت از میان
لیلا که شعلهافشان از کوچهها گذشت فریاد شد - «هماره بمان رسم باستان»
(همان: ۲۳)
سر به دیوار زدن و حفظ آبرو در میان قبایل از جمله باورهای سنتی و فرهنگ عامیانة ماست. که در غزل «سارا»، آذرپیک به زیبایی و در قالب یک روایت دیالوگمحور، آن را بیان میکند. اغلب در غزلهای آذرپیک بیان روایت از طریق دیالوگ کاراکترهای مختلف صورت میگیرد. در واقع غزل بستری برای بیان صداهای مختلف در متن است که در نهایت صدای فرهنگ عامه حرف آخر را میزند. چهارشنبهسوری و برگزاری جشن چهارشنبهسوری یکی از رسوم فرهنگ عامیانه است که از گذشتگان به یادگار مانده است و آذرپیک در غزل لیلا زانا به پاسداشت این فرهنگ و سنت اشاره میکند.
3_2_4.غزل پیشرو (آوانگارد)
از دیگر شاخههای غزل فرم میتوان به غزل پیشرو اشاره کرد. هادی خوانساری با منطق تطبیق و با ارائة یک وجه زیباییشناختی خاص به گونهای این ژانر را به وضعیت مکتب پستمدرنیسم نزدیک کرد بهطوری که غزل پیشرو دارای اشتراکات مبنایی با مکتب پستمدرنیسم شد. تعلیق، آنتیتز، اتفاق و... مشترک در غزل پیشرو و مکتب پسامدرن این ژانر را در سایه روشن این مکتب قابل اعتنا و اعتبار کرد. اتفاق مهم دیگر استحالة روایت کلان به خرده روایت است که این امر اساس مکتب پستمدرن را تشکیل میدهد. واگویه همیشه از زبان دانای کل ارایه میشود. شکل اجرا و شیوع تغزلی غزل کلاسیک در شکلگیری این کلان روایت تأثیر مهمی دارد اما در غزل پیشرو چون مؤلفهها در گذار از یکدیگر به تبیین هم میپردازند و اصل تغییرناپذیر اتفاق و تعلیق همیشه وجود دارد؛ کلان روایتها به خرده روایتها ختم میشوند. خوانساری غزل پیشرو را به جایی رسانده که تمییز قوالب به سختی صورت میپذیرد و خود این شعر را که از همة امکانات موجود بهره میبرد؛ شعر همگرا میداند. (ر.ک. دکترسیدعلی میرباذل روزنامه جامجم 8/آذر/1386 خوانساری، 1389 )
سیدعلی میرباذل در مورد غزل پیشرو میگوید: «...غزل به شیوة کلاسیک حتی با ساختار نوین همیشه با مؤلفههای ثابت و تغییرناپذیر در تعامل پیوسته قالب و محتوا شکل میگیرد. به تعبیری ساختمان و ساختار سیستماتیک در همه حال در غزل کلاسیک و نئوکلاسیک خودنمایی میکند. اما در غزل پیشرو قالب و محتوا در انعکاس موضوع، بار مفاهیمی قابل تغییر را دقیقا برمبنای پیوند ارگانیک، شکل، مضمون، محتوا، قالب و زبان غیررسمی عرضه میکند. مفاهیم واژگانی، ساز و کار قافیه و ردیف معمولا در یک موقعیت (لانگشات) و گاهی تعلیق در مصراع خودنمایی میکند.» (همان)
دایرة واژگانی بسیار متوسع در این ژانر از جنبة معناشناختی، نشانهشناختی خصوصا زیباشناختی بهگونهای اثر را به ساختار متنشناختی سوق میدهد. هرچند این امر تا اندازهای باعث رواییشدن مضمون میشود اما انفکاک موضوع با محتوا و همآهنگی آنها با فرم (شکل) (که مدلول همان دایرة واژگانی میباشد) اثر را در فیدبکهای ذهنی از شکل روایی خارج میسازد. در این شیوه از غزل همگرایی اصولی مفاهیم سطحی عینی با زیرساخت عمیق ذهنی مخاطب را از جنبة زیباشناختی متن به تکانشهای عاطفی، اجتماعی میکشاند. در اینصورت اثر در بُعد همهسویهپذیری قرار میگیرد. «غزل پیشرو» در پیش ساخت جز قالب از هیچ معیار و مولفة تعیین شدهای پیروی نمیکند.
اگرچه تصاویر تناوبی خطی، موجی که منتج به تصویرهای دیزالو میشود تا اندازهای اثر را به جنبة رئالسانتیمانتالیسم نزدیک میکند. لیکن با درنظر گرفتن شاخصهای مهم، اشتراک، آنتیتز، کنایه، اتفاق و تعلیق که به نوعی در این ژانر از غزل و مکاتب پستمدرن وجود دارد؛ ساختمندی اثر بیشتر در سایه روشن مکتب پستمدرنیسم هویت میگیرد در کل جنبة مفاهیمی و حتی تغزلی، در غزل پسامدرن دارای مفاهیم غیرتکوینی و پارادوکسیکال میباشد. همین امر به نوعی به ساختار، ماهیت پلیژانریک (چندنوعی) میدهد و باعث رفع تصنع بسیاری از عناصر تشکیلدهنده در ساختمان و ساختار اثر میشود. «غزل پیشرو» با دایره واژگانی خاص در رهیافت از ژرفساخت به روساخت به گونهای ساختاری مشابه شعر سپید دارد و با توجه به قالب ثابت، این ساختار نیز عموما پارادوکسیکال در محتوا و انتقال مفاهیم عمل میکند. البته این امر در تجانس منظم زبان، تصویر، محتوا، شکل و... قرار میگیرد. در این صورت «غزل پیشرو» یا به تعبیری غزل پستمدرن، برای مخاطبان در جابهجایی قالب و متن، زیبایی و لطافت خاصی ایجاد میکند. «غزل پیشرو» برعکس شیوة کلاسیک قالب غزل که در توصیف و تخیلی نامتوازن با ساختار و فرم عمل میکند در دایرة توصیف و تحلیل در ساختار دچار نوعی فرمگرایی درونی میشود.» (خوانساری، 1389: 13)
قافیه به صورت حرف اضافه
در ونیز آب آب مارکوپولو همیشه مارکوپولو و در
قاهره هرم همیشه یک هرم و رود نیل باز رود نیل با
اینکه در کلمبیا همیشه مافیای مرگ در مسیر مردم است
در پرو هوای گرم مردم فقیر و ساقههای نیشکر که تا
(خوانساری، 1389: 59)
مدرج پیوسته
عشق من سلام، حال تو تفنگ تو رقیبِ
من چهطور زندگی کنم بدون... روی شیبِ
تند صخرهها به خواب میروی و تختخواب
خالی است نیمة پر جهان، درخت سیبِ
(همان: 61)
5.غزل پستمدرن
در میان انواع متنوع غزل امروز فارسی، غزل پستمدرن به دلیل ویژگیهای خاصی همچون ساختارشکنیهای برآمده از رویکرد پساساختارگرایی، چندصدایی بودن، بازیهای زبانی و تمایزگرایی، به همراه نگاه متفاوت و کشف دنیایی جدید که از پس آن خرده روایتها عریان و بیان میشوند در میان دیگر دستاوردهای غزل جدیدترین دستاورد و فضای تازه در غزل است.
فرم مجموعهای پیوسته از تصویر، زبان، موسیقی و محتواست. به بیانی دیگر فرم تناسب و هماهنگی میان عناصر سازندة صورت یعنی خیال، زبان و موسیقی است. در کل شعر، سازش و همنوایی میان عناصر سازندة صورت و معنی است. (پورنامداریان، 1374: 411) «در تحلیل سبکشناسانة متن بنا نیست هر فرم یا ساختاری را مورد بررسی قرار دهیم بلکه اساس کار ما را فرمها یا ساختارهایی تشکیل میدهند که برجستهتر از دیگراناند. (وردانک، 1393: 25) در این جستار نوآوریهای فرمیک سید مهدی موسوی در غزل مبتنی بر غزلهای این شاعر در کتاب «پرندة کوچولو نه پرنده بود و نه کوچولو» مورد بررسی قرار میگیرد.
شکست روایت
دردی کشیدد د... شد از مغز، خاله را که پر نمود قدمت بغض پیاله را!
میخواستم...؟! خودش به خودش فکر شد کسی بایست از زمین خدا این تفاله را
رفت و جلوی آینه با خشم شانه کرد موهای رنگ کردة بیچند ساله را!
... یعنی فرشتهای هوس سیب کرد و بعد از دور سر به سمت تو انداخت هاله را!
(همان:172)
یکی از عناصری که در غزل پستمدرن به چشم میخورد «شکست روایت» است. یعنی دیگر ساختار خطی و روایی بر غزل حکمفرما نیست. این نوع نگاه برگرفته از نگاه خاص پستمدرنها به مسالة زمان میباشد. یعنی ما دیگر زمان را به صورت یک حرکت خطی و دارای تقدم و تأخر نبینیم بلکه آن را از بالا و به صورت یک کلیت پیوسته دارای جزءهای نامشخص و دارای ارزش یکسان ببنیم؛ دیگر حوادث سیر منطقی خود را طی نمیکنند و ما میتوانیم آینده را پیش از گذشته لمس کنیم. در این مثال از غزل موسوی از همان بیت اول ما با تکههایی از روایتهای به ظاهر بیربط به هم مواجه هستیم که ناشی از بیان روایت در زمانهای متفاوت است که از یک روایت کامل انتخاب شدهاند. و در نهایت در کلیت متن میتوان ارتباط آنها را به همدیگر باز یافت و در برخی موارد ابیاتی هم وجود دارد که ربطی به روایت ندارد و حاصل پریشانگویی و ذهن مغشوش شاعر میباشد. (مسیح: 1399: 108_121)
- یک مرد و زن... و قوطی کنسرو روی میز آقای محترم، گلدان، خانم عزیز!
- آقای غیرمحترم و دختر شلوغ _«یک استکان دیگر از آن چشمها بریز»
- از این دو عکس جنزده در آلبوم پیر چیزی نمانده جز «بودن» غیر «هیچ چیز»
(همان:178)
از دیگر ویژگیهای غزل پستمدرن چند صدایی در متن است. در غزل و متون کلاسیک راوی اول شخص و مباحث کلی نقش برجستهتری در ایفا میکردند. اما در غزل پستمدرن هر شخص با توجه به خصوصیات فردی و زمانی و مکانی و اندیشگانیاش و حتی شخصیتپردازی و نوع گویش دارای صدای مخصوصی است و غزل پستمدرن چون یک متن دالمحور است مملو از صداهایی است که هر یک فردیتشان را در متن فریاد میزنند. چند صدایی یکی از ویژگیهای داستان پستمدرن است که به شعر و خاصه غزل نیز راه پیدا کرده است.
در چند صدایی متن راوی و حتی نویسنده نیز دارای صدای خاص خود میباشند و فردیتشان را در متن حفظ میکنند لذا در چند صدایی مؤلف برخلاف داستان کلاسیک دست به نتیجهگیری نمیزند و قضاوت را به عهدة خواننده میگذارد. تنها متن صحنه ارائه و بیان صدای کلان روایتها و خرده روایتها است که تا به حال اجازة بروز و نمود نداشتهاند. در این نمونه از غزل موسوی نیز در هر بخش که با یک عدد مشخص شده است. روایت از زاویهای خاص و از زبان یک راوی خاص بیان شده است. (مسیح، 1399: 48-56 )
6.بحث و نظر
به منظور درک درستی از تفاوت جریانهای غزل پساسیمین، این تفاوتها را در چند گزاره یعنی از لحاظ فرم، زبان، ساختار و محتوا بررسی میکنیم.
1- غزل میرزایی چون مبتنی بر تعریف فرمالیستی از فرم است و در تعریف فرمالیستی فرم عدول از زبان مرسوم میباشد لذا از لحاظ نوآوریهای فرمی انواع بازیهای زبانی و متنمحوری را به اجرا درآورده است. در واقع متنمحوری یکی از محوریترین تفکرات فرمالیستها برای اصالت دادن به متن بود. از لحاظ فرم بیرونی غزل (موسیقی) نیز کاربرد قافیة حرف اضافه یکی از نوآوریهای میرزایی برای ایجاد تنوع در غزل بود. از لحاظ فرم عمودی و ارتباط معنایی بین ابیات، چون غزل میرزایی از جریان سیال ذهن و سورئالیسم تبعیت میکند از جلوههای ویژة سورئالیستی بهره برده و ابیات آنچنان ارتباط عمودی قوی را برقرار نمیکند. درواقع رشتة اتصال ابیات محفوظ است اما غالب ابیات شعر میتواند هویت مستقلی داشته باشد. در غزل خوانساری غزل به سمت پستمدرن سوق پیدا کرد و آنچنان وابستگی به فرم و بازیهای زبانی و متنمحوری نشان نداد؛ هر چند خالی از بازیهای زبانی و متنمحوری و سایر ویژگیهای فرمالیستی نیست اما غزل خوانساری از لحاظ فرم خام و ناتمام است. در واقع غزل خوانساری نه بهطور کامل به مولفههای فرمالیستی وفادار ماند و نه به طور کامل توانست ویژگیهای پستمدرنیستی را در غزل ارائه دهد و نه حتّی توانست جنس سومی از فرم و پستمدرن را در غزل پیاده کند بلکه توانسته است رویکرد دیگری از فرم به نام «فرم معنادار» را متجلی سازد. در فرم معنادارِ کلایوبل، محتوا نیز حائز اهمیت است. وغزل خوانساری که از آغازگران غزل فرم است توانسته به محتوای ادبیات جنگ در غزل فرم بپردازد. برخلاف خوانساری، موسوی در غزل اصالت را به زبان داده و غزل پستمدرن آیینة تمام نمای انواع بازیهای زبانی و نوآوریهای فرمالیستی در غزل میباشد.
اما آذرپیک چنانچه در کتاب دوشیزه به عشق باز میگردد بیان میکند: «از نیمة دوم دهة هفتاد غزل فرم میتوانست خودآگاهانه مبدأ و بستر انواع و اقسام فرمهای درونی در کار شاعرانی باشد که در قوالب کلاسیک نیز خواستار متون پیشنهاد دهنده و تجربی هستند. مانند غزل با فرم مینیمالستی، غزل با فرم رئالیستی، غزل با فرم باروکیستی، غزل با فرم سورئالیستی، غزل با فرم پلی ژانریک،... غزل با فرم پسامدرنیستی، غزل با فرم داستانی، تمثیل، حجم و...» (آذرپیک، 1397: 36) فرم را در تعریف فرمالیستی آن محدود ندانسته و غزل مینیمال فرم خاص خود را دارد. در واقع آذرپیک فرم ذهنی رباعی و فضای محتوایی قطعه که تمثیلی میباشد را به همافزایی رسانده است و علاوه بر نوآوری سبب احیای فرم و فضای این دو قالب در غزل شده است. در غزل مینیمال هیچ کدام از ابیات بدون بیت آخر هویت شعری ندارند. زیرا فرم عمودی در غزل مینیمال که مبتنی بر یک روایت کامل و سالم است؛ سبب استحکام فرم عمودی و ارتباط بین ابیات شده است. در واقع در غزل مینیمال به هیچ وجه نمیتوان یک بیت و حتّی یک مصرع را جابهجا و یا حذف و اضافه کرد. در حالی که در غزل فرم، پست مدرن و پیشرو میتوان ابیات را حذف و به عنوان تک بیت استفاده کرد. ضمن اینکه فرم در غزل مینیمال گشوده میباشد. زیرا با توجه به فرم هر مکتب و نگرش ادبی میتواند دچار تغییر و دگرگونی شود. لذا فرم غزل مینیمال فرم ثابت و لایتغیری نیست بلکه با توجه به نوع نگرش و نگارش هر مکتب میتوند دچار استحاله شود.
2- زبان: میرزایی به علت تبعیت از فرم فرمالیستی، انواع بازیهای زبانی را در غزل ارائه میدهد. بنابراین زبان شعرش نو، گاهی هنجارشکن و متفاوت از غزل نئوکلاسیک میباشد. خوانساری سعی دارد بازی زبانی را در خدمت محتوای ادبیات چپ قرار دهد اما سبب کاهش پتانسیل فرم میشود و تنها رنگ و بویی نامحسوس از فرم در غزلش باقی میماند. لذا زبان غزل خوانساری به غزل نئوکلاسیک نزدیکتر است. در غزل مینیمال نیز انواع بازی زبانی به کمینه میرسد ولی نوآوری آذرپیک بهرهبردن از دکلماسیون طبیعی زبان گفتار است. بهگونهای که در غزل «نقشه» تمام ابیات دیالوگهای دو کاراکتر و پدیدارشناسی مسئلة مرز بین انسانها و کشورها میباشد. اما در غزل پستمدرن، انواع بازیهای زبانی به حد وفور یافت میشود و موسوی از تمام شگردهای فرمالیستی و پستمدرنیستی جهت تنوع زبان استفاده میکند.
3- ساختار: ساختار هر اثری ارتباط بین انواع آرایههای ادبی، تصویر، خیال و زبان و... است. لذا در این راستا میتوان به دو نوع غزل اشاره کرد: غزل پیرایه محور و غزل آرایه محور. غزل میرزایی، خوانساری و موسوی را میتوان جزو دستة غزل آرایهمحور قرار داد زیرا تمام سعی غزلسرایان بر این است تا بتوانند آرایههای بیشتری در جهت ایجاد ساختار و فرم متنوع به کار ببرند. این در حالی است که غزل مینیمال به علت کاهش انواع آرایهها و ترکیبات استعاری و اضافی و... نوعی غزل پیرایهمحور را معرفی میکند که زیبایی در ذات تصاویر نهفته است نه در آرایههایی که متن را زینت میبخشند لذا غزل مینیمال بر خلاف غزل نئوکلاسیک که شعریت در آرایهها و تصاویر نمود پیدا میکرد تا حد توان آرایهها را کاهش داده است و میتوان گفت بر ضد غزل آرایهمحور سنت شوریده است.
درواقع غزل آرایهمحور داشتههای ادبیات -عناصری که قابل یادگیریاند و منحصر به فرد نیستند- را که شامل انواع آرایهها و بازیهای زبانی است به رخ مخاطب و خوانندگان شعر میکشد اما غزل پیرایهمحور به دنبال کشف ساحاتی طبیعی از هستی است که میتواند یک رخداد و حتّی تکهای از زندگی به شمار رود که چه در عین و چه در ذهن رخ داده است لذا جلوههای شعری در آن به کمینهترین سطح ممکن میرسد امّا از لحاظ کاربرد روایت در غزل و ساختار عمودی همانطور که اشاره شد غزل مینیمال چون فضای انواع مکاتب ادبی را تجربه کرده است و هر مکتب نوعی روایت ارائه میدهد و ژانر خاصی از روایت دارد لذا روایتها در هر فضایی مبتنی بر نوع نگرش آن مکتب است که میتوان از لحاظ محتوایی بر آن نام غزل «فرم گشوده» نهاد.
در واقع میتوان گفت: «ساخت در غزل مینیمال شباهتهایی به شعر حجم و اصلیترین خصوصیات آن دارد. سرپیچی از قوانین دستور معمول، برجستگی تصاویر و کلمات، نداشتن تاریخ مصرف، ثبت شاعرانة مفاهیم و تصاویر از این شباهتها هستند. (آذرپیک، 1383: 52) لذا یکی از مشخصههای غزل مینیمال وجود ارتباط ارگانیک بین تصویر و مفاهیم ابیات است یعنی ارتباط افقی بین اجزای بیتها (ساخت ) و ارتباط عمودی بین ابیات (فرم)، ساختار غزل روایی به سبب ارتباطی که بین ارکان شعر وجود دارد و به پیروی از روایت یک مفهوم، یک تصویر و یا یک داستان کوتاه به گونهایست که در سیستم کلی آن، ابیات، از یک ارتباط تنگاتنگ و از برهانی خاص پیروی میکنند. (همان)
«اتفاق مهم دیگر استحالة روایت کلان به خرده روایت است که این امر اساس مکتب پستمدرن را تشکیل میدهد. واگویهها همیشه از زبان دانای کل ارایه میشود. شکل اجرا و شیوع تغزلی غزل کلاسیک در شکلگیری این کلان روایت تأثیر مهمی دارد اما در غزل پیشرو چون مولفهها در گذار از یکدیگر به تبیین هم میپردازند و اصل تغییرناپذیر اتفاق و تعلیق همیشه وجود دارد؛ کلان روایتها به خرده روایتها ختم میشوند. (خوانساری، 1391: 18) چیزی که در غزل پستمدرن شکست روایتها بهطور کامل اتفاق میافتد و نویسنده به جای پرداختن به مسائل انسانی و جنگ و فرهنگ و... سراغ خصوصیترین مسائل انسانها رفته است. اگر غزل فرم میرزایی به دنبال شکار تصاویر سورئال است و فرم عمودی غزل به گونهای پراکنده، غیرمنسجم و ناترتیبمند است که میتوان ابیاتی را حذف و جدا کرد؛ غزل آذرپیک به دنبال واگویه کردن بنیان روایتها و مسائل بشری و دغدغههای فلسفی ست. در عوض غزل خوانساری در لباس یک چریک صدای خرده روایتهای آزادی خواه شده است. اما غزل موسوی با کاربرد انواع تکنیکهای زبانی و فرمالیستی در یک غزل چندین بار روایتها را میشکند و روایت دیگری بیان میکند.
4- محتوا: غزل فرم مبتنی بر تعریف فرمالیستی محمد سعید میرزایی که از لحاظ محتوایی متکی بر نگارش خودکار ذهن و سورئالیسم است؛ تصاویر پراکنده و پریشان. آرش آذرپیک اما روند دیگری در پیش گرفت و با تکیه بر نگرشهای مکتب اصالت کلمه که خود بنیانگذار آن بود و همافزایی غزل و مکتب مینیمالیسم و همچنین دکلماسیون طبیعی گفتار، غزل مینیمال و گفتار را معرفی کرد و از لحاظ متنمحوری و باورهای فرمالیسم، غزل مینیمال از متنمحوری فرمالیسم فراروی کرده و علاوه بر پرداختن به ذهن و ایجاد یک ساختار درون متنی با فرا ارجاع به درون و بیرون از متن رویة جدیدی را در پیش گرفت که میتوان غزل «سایة پشت پرده، خط چهار و بوسة شمشیر» را نام برد.
امّا غزل پیشرو یا آوانگارد با تکیه بر محتوای پایداری خصوصا پایداری در کشورهای امریکای لاتین (ادبیات چپ) و اروپا و گرایش به سمت مولفههای شعر پستمدرن از غزل فرم به معنای فرمالیستی آن دور شد. هر چند جهت نوآوری در فرم، خوانساری در برخی از غزلها از متنمحوری و پایان ناتمام، برجسته نوشتن قسمتهای از غزل، استفاده از کانکریت و... بهره میبرد اما محتوایی که برگزیده (شعر جنگ و چریکی) سبب تمایز غزلش از آذرپیک و میرزایی شده است زیرا محتوای غزل میرزایی اغلب، تصاویر اسکیزوفرنی سورئال میباشد و محتوای غزل آذرپیک مسائل اجتماعی، وجود، عشق، و... است. غزل موسوی نیز به نوعی فمنیستی رفتار کرده و اغلب از لحاظ محتوا متمرکز بر مسائل زنان و آزادی و مبارزه با ظلم است که در این راستا تا خصوصیترین مسائل انسانها را بازگو کرده است. در واقع به جای پرداختن به مسائل اجتماعی از زاویة عمومی، این مسائل را از زاویة شخصی و بسیار خصوصی بیان میکند.
فرم | زبان | ساختار | محتوا | |
فرم | اصل/ نامعناگرا | اصل | فرع | فرع/ سورئالیستی |
مینیمال | همافزایی/ فرم گشوده | همافزا | همافزا | همافزا/ بسیط |
پیشرو | اصل/ معنادار | فرع/ شعر آسان | فرع | فرع/ادبیات چپ |
پستمدرن | ضد فرم | زبانپریش | ساختارشکن | فقدان محتوا و معنا |
گفتار | شناور | اصل | فرع | شناور |
7. نتیجهگیری
با توجه به اینکه سیمین بهبهانی به عنوان طلایهدار و پیش قراول، سبب نوگرایی و ایجاد نگاه نو در فرم، محتوا، موسیقی و حتی زبان در غزل شد؛ سایر غزلسرایان نیز درصدد برآمدند تا غزل را با توجه به شرایط فرهنگی، اقتصادی، فکری و حتی سیاسی جامعه به پیش ببرند و همگام با زمان و تحولات فرهنگی و اقتصادی ایران و جهان غزل نیز دچار دگرگونی شود. لذا با توجه به نگرشهای مطرح در سطح جهان که ایران نیز از آن بینصیب نماند دست به نوآوری زدند. ابتدا غزل فرم مبتنی بر نگاه مکتب فرمالیسم شکل گرفت و سپس از غزل فرم سه شاخة متمایز و متفاوت ریشه برآورد. غزل مینیمال مبتنی براساس مکتب مینیمالیسم ظهور کرد. غزل خوانساری برگرفته از ادبیات چپ و به ادعای خودش مکتب پستمدرن بود و غزل پستمدرن رویکردی از شعر پستمدرن به شمار میآمد.
هر کدام از این جریانها با توجه به مکتب جهانی که از آن تأثیر پذیرفته بودند ویژگیهای آن مکتب را در غزل ارائه کرده و تفاوت این جریانها در واقع به تفاوت مکتبی که از آن مایه گرفتهاند؛ برمی گردد. چنانچه میرزایی، خوانساری و حتّی موسوی اصالت را به فرم و بازیهای زبانی دادند. در واقع فرم اصل و محتوا فرع بود. آذرپیک اما اصالت را به هم افزایی فرم و محتوا داده است و همة این جریانها در غزل بودن و فرم به معنای کلی فرم وجه اشتراک دارند. و از لحاظ فرم، محتوا و ساختار و زبان دست به نوآوری زده و در تقابل با غزل نئوکلاسیک که نوهندی سراها، نوخراسانیها و نوعراقی سراها را معرفی کرده؛ غزل مدرن ایران توانسته است جریانهای غزل، غزل فرم، غزل مینیمال، غزل ماکسیمال و غزل پیشرو و غزل پستمدرن را معرفی کند.
منابع
آذرپیک، آرش، اهورا، هنگامه، مسیح، نیلوفر (1396) چشمهای یلدا و کلمه کلید جهان هولوگرافیک، تهران: نشر روزگار.
آذرپیک، آرش (1397)، دوشیزه به عشق باز میگردد، کرمانشاه: دیباچه.
آذرپیک، آرش (1383)، (لیلا زانا دختر اسطورههای سرزمین من)، قم، انتشارات قم
امینی، مفتون(1379)، برگزیدة ادبیات معاصر، تهران: کتاب نیسان.
بهبهانی، سیمین (1393)، مجموعة اشعار، چاپ ششم، تهران: نگاه.
بهبهانی، سیمین (1355)، دگرگونی مفاهیم قالبها را شکست، هفته نامة هنر، شماره 10، ص 600.
پورنامداریان، تقی (1381)، سفر در مه، چاپ دوم، تهران، مروارید.
پورنامداریان، تقی (1374)، سفر در مه، چاپ اول، تهران، نگاه
حسن لی، کاووس (1385)، گونههای نوآوری در شعر معاصر، تهران: نشر ثالث.
خوانساری، هادی (1391)، هاوانا، بیروت، آبادان، چاپ اول، تهران: مهدیار.
ساکی، بهمن (1399)، فرهنگ گونههای نوپدید در شعر معاصر فارسی، تهران: عصر داستان.
شیری، قهرمان(1391)، ابهام، فریاد ناتمام، همدان: دانشگاه بوعلی.
شمیسا، سیروس (1369)، سیر غزل در شعر فارسی، تهران: فردوسی.
مافی، حسین (1398)، بررسی سیر تحول غزل معاصر از مشروطه تا پستمدرن، تهران: ناشر تخصصی شعر.
مظفری ساوجی، مهدی (1393)، غزل اجتماعی معاصر، دورة سه جلدی، تهران: نگاه.
مولانا، مارال (1398)، عاشقانههای آخرین ملکة هخامنشی، تهران: انتشارات اریکه سبز
میرزایی، محمد سعید (1393)، مرد بیمورد، چاپ سوم، تهران: نیماژ.
میرزایی، محمد سعید(1382)، الواح صلح، قم: همسایه.
مقالات:
بیگزاده، خلیل و کمرخانی، ماندانا (1395)، «مشخصههای غزل گفتارگرا»، هفتمین همایش ترویج زبان و ادب فارسی ایران.
سوری، پوریا (1398)، «گزارش اقلیت»، ماهنامة شعر ایران وزن دنیا، شمارة چهار، ص 214-220.
مسیح، نیلوفر(1399)، «فرم در غزل پستمدرن»، ماهنامة فرهنگی ادبی سخن، سال ششم، شمارة 53، ص 48-56.
مسیح، نیلوفر(1400)، «زبان در غزل آذرپیک»، ماهنامه فرهنگی ادبی سخن، سال ششم، شمارة 55.صص نداره 108_121
Bibliography
Azarpik, Tehran: Nosh Roozer. Azarpik, A. (2017), The Maiden Returns to Love, Kermanshah: Preface. Azarpik, A (1383), (Lila Zana, the daughter of the legends of my land), Qom, Qom Publications Amini, M. (1379), Selected Contemporary Literature, Tehran: Nissan Kitab. Behbahani, S. (2013), collection of poems, 6th edition, Tehran: Negah. Behbahani, S. (1355), the transformation of concepts of formats broke, Art Weekly, No. 10, p. 600. Pournamdarian, T. (1381), Journey in the Mist, second edition, Tehran, Marwarid. Pournamdarian, T. (1374), Travel in May, first edition, Tehran, Negah
Hasan Lee, K. (2006), Types of Innovation in Contemporary Poetry, Tehran: Third Edition. Khansari, H. (2011), Havana, Beirut, Abadan, first edition, Tehran: Mahdiar. Saki, B. (2019), The Culture of New Species in Contemporary Persian Poetry, Tehran: Asr Dastan. Shiri, A.H. (2013), Ambiguity, Unfinished Cry, Hamadan: Boali University. Shamisa, S. (1369), Ghazal course in Persian poetry, Tehran: Ferdowsi. Mafi, H. (2018), review of the evolution of contemporary ghazal from constitutional to postmodern, Tehran: Shaar Specialized Publisher. Mozafari Savji, M. (2013), Contemporary Social Poems, a three-volume series, Tehran: Negah. Molana, M. (2018), Romances of the Last Achaemenid Queen, Tehran: Erika Sabz Publications Mirzaei, M. (2013), A Man Without a Case, Third Edition, Tehran: Nimage. Mirzaei, M. (1382), Alwah Salah, Qom: Neighbor.
Articles
Begzadeh, K. and Kamarkhani, M. (2015), "Characteristics of speech-oriented ghazal", the 7th Iranian Persian Language and Literature Promotion Conference. Suri, P. (2018), "Minority Report", Iranian Poetry Magazine, Weight of the World, Number Four, pp. 214-220. Masih, N. (2019), "Form in Postmodern Ghazal", Sokhan Literary Culture Monthly, Year 6, Number 53, pp. 48-56. Masih, N. (1400), "Language in Azarpik's Ghazal", Sokhan Literary Cultural Monthly, 6th year, No. 55. No pp. 121-108