واکاوی مقاصد قصاص اعدامی زنده شده در تعارض با قاعده عدالت
زهرا سادات سهروردی
1
(
دانشگاه مازندران، بابلسر، ایران
)
سعید ابراهیمی
2
(
دانشگاه مازندران
)
محمد مهدی زارعی
3
(
دانشگاه مازندران- دانشکده الهیات و معارف اسلامی- گروه فقه و مبانی حقوق اسلامی- بابلسر
)
کلید واژه: حکومت, قصاص, اعدامی زنده شده, اجرای مجدد حکم,
چکیده مقاله :
در نظام مقاصدی اسلام، مقصد حفظ نفس، از اساسی ترین مقاصد است. در جایی که نفس محترمی عامدانه مورد سوء قصد قرار گیرد؛ مجازات قصاص درنظر گرفته شده است. اگر قصاص قاتل به صورت اعدام با طناب دار باشد و پس از انجام حکم قصاص، جانی زنده بماند، آیا دوباره باید وی را اعدام کرد یا اجرای مجدد حکم، نیاز به دلیل داشته و وجاهت قانونی ندارد؟ نویسندگان معتقدند در این مورد، تبدیل قصاص به دیه به حکم واقعی و عدالت کیفری اسلام نزدیکتر است. این حکم علاوه بر اقتضای اصل برائت و قاعده درأ با قواعد اولیه ناظر به مجازاتها نیز هماهنگ است. با در نظر گرفتن اصل عدالت، باز بینی و تغییر در قوانین کیفری قصاص در مواردی که اعدامی زنده می ماند لازم و ضروری است. آنچه مطابق با عدالت کیفری اسلام است، اقتضای عدم مجازات مجدد اعدام را دارد علاوه بر اینکه عدالت حاکم بر قاعده اشتغال یا سایر قواعدی است که می گوید جانی باید دوباره قصاص شود.
چکیده انگلیسی :
Study of quesas of alive executed in contradiction with justice rule Abstract In intentional system of Islam, surviving soul intention intention is one of basic intentions .where a respected soul is subject to abuse intention intentionally, quesas punishment is considered. If quesas of murderer is execution with rope of gallows , and after enforcing quesas sentence , criminal be alived , should be executed again or enforcing sentence again necessitates a reason and haven't legal validity ? Writers believe in this case changing quesas to Diyyah is nearer to actual verdict and criminal justice of islam. This sentence additional to requirement of principle of innocence and the rule of Dare , is harmonized with primary rules of punishments . In addition to the requirement of the principle of innocence and the rule of law, this sentence is also in line with the basic rules governing punishments.Given the principle of justice, it is necessary to review and change the penal code of retribution in cases where the death penalty survives.What is in accordance with the criminal justice of Islam requires that the death penalty not be reinstated, in addition to the fact that justice governs the rule of employment or other rules that say that a person should be retaliated against again.
واکاوی مقاصد قصاص اعدامی زنده شده در تعارض با قاعده عدالت
چکیده
در نظام مقاصدی اسلام، مقصد حفظ نفس، از اساسیترین مقاصد است. در جایی که نفس محترمی عامدانه مورد سوء قصد قرار گیرد؛ مجازات قصاص درنظر گرفته شده است. اگر قصاص قاتل به صورت اعدام با طناب دار باشد و پس از انجام حکم قصاص، جانی زنده بماند، آیا دوباره باید وی را اعدام کرد یا اجرای مجدد حکم، نیاز به دلیل داشته و وجاهت قانونی ندارد؟ نویسندگان معتقدند در این مورد، تبدیل قصاص به دیه به حکم واقعی و عدالت کیفری اسلام نزدیکتر است. این حکم علاوه بر اقتضای اصل برائت و قاعده درأ با قواعد اولیه ناظر به مجازاتها نیز هماهنگ است.
کلید واژه ها
قصاص، اعدامی زنده شده، تجدید مجازات، قاعده عدالت.
1- طرح مساله
بر اساس آموزه های شریعت و آنچه از ظاهر آیات و روایات برمیآید، وضع حکم قصاص در راستای مقصد حفظ نفس، سلامت اعضاء و حفظ منافع آنها است. بنابراین قصاص، یکی از مجازاتهای اصلی است که در جنایات عمدی جاری میشود.(ماده 16 قانون مجازات اسلامی)
بحث ما، اختصاصا در قصاص نفس، مسأله ای است که در میان قدما و متأخرین بدان پرداخته نشده و در میان معاصرین نیز اختلافی است؛ بدین صورت که اگر شخصی که محکوم به قصاص نفس شده است را با طناب دار، اعدام کنند و وی پس از مرگ، که توسط پزشک قانونی تأیید شده و با گذشت مدت زمانی بدون آنکه سعی در معالجه او شود؛ به هر دلیلی زنده شود و علائم حیاتی وی مجددا برگردد: آیا فرض مذکور امکان وقوعی دارد؟ در صورت وقوع، چنین شخصی باید دوباره اعدام شود؟ آیا تکرار مجازات او با عدالت کیفری سازگار است؟
اما اینکه گفتیم این مسأله فاقد سابقه در میان قدما و متأخرین است بدین علت است که در زمان صدر اسلام تا حدود دویست سال اخیر، اعدام با طناب دار مرسوم نبوده است و از شیوههای دیگری غیر از اعدام با طناب دار برای مجازات قتل استفاده میشده است (اردبیلی، 1427، 3، 608). البته مجازات «صلب» به معنای به دار آویختن در ابتدای اسلام بوده است (مشکینی، 1419، 341)؛ اما کیفیت به صلیب کشیدن در آن زمان با کیفیت به دار آویختن در زمان ما که با حلق آویز کردن با طناب به چوبه دار است تفاوت ماهوی و شکلی دارد زیرا در صلب، احتمال زنده ماندن فرد حتی پس از گذشتن سه روز وجود دارد بر خلاف دار زدن در زمان ما که احتمال زنده ماندن پس از تایید پزشکی قانونی تقریبا نزدیک به صفر است. بنابراین به دلیل عدم ابتلای این شیوه مجازات، در زمان گذشته فتوایی هم در این خصوص، نداریم و روایت ابان هم که در ادامه بدان اشاره میکنیم، و مورد استناد برخی قرار گرفته است، به اعدام با وارد ساختن ضرباتی بر جانی تصریح دارد و شامل مورد ما که اعدام با طناب دار است نمیشود.
از همینجا روشن میشود که بحث ما در مواردی نیست که بنا به دلایلی، از قبیل: پاره شدن طناب دار، شکستن چوبه دار، تبانی عوامل اجرایی برای زنده ماندن محکوم و ... حکم اعدام، به درستی اجراء نشده است یا مجرم به دلیل مقاومت بالای بدنی و وجود علائم حیاتی یا موفق شدن به فرار، از اعدام گریخته یا جان سالم به در برده است؛ چرا که در این موارد به اتفاق فقهاء (حکیم، 1427، 50؛ مرعشی نجفی، 1415، 2، 489؛ شاهرودی، 1419، 347) قطعا و یقینا حکم دوباره اجرا میشود زیرا اساسا مجازات محکوم انجام نشده است.
2- امکان وقوعی
با بازگشت به اصل بحث، میخواهیم بدانیم آیا اصولا امکان دارد پس از آنکه مجازات اعدام با رعایت تمام شرایط و ضوابط آن، در حق محکوم به قصاص، انجام شده و جسم وی را که فاقد علائم حیاتی و ظاهرا مرده است را از طناب دار پاییین کشیده؛ پس از گذشت مدت زمانی، با برگشت علائم حیاتی روبرو شده و چنین شخصی دوباره زنده شود؟
1-2 در قرآن کریم
با مراجعه به قرآن کریم، در هفت مورد به زنده شدن مردگان در همین دنیا اشاره شده که عبارت است از:
1- آیه 259 سوره بقره، سرگذشت حضرت عزیر را میخوانیم:« ... فأماته الله مائة عام ثم بعثه ... پس خداوند اورا به مدت صد سال میراند؛ سپس او را زنده کرد ...» در ادامه آیه شریفه آمده است:«... و لنجعلک آیة للناس ... » بنابر این هرچند بازگشت روح به بدن، در این دنیا غیر ممکن به نظر میرسد؛ اما این اتفاق رخ داده است و قرآن نیز از آن بهعنوان نشانهای برای مردم ذکر کرده است تا دور از ذهن بودن آن را برطرف نماید.
2- مورد دیگری که در قرآن کریم آمده در مورد اصحاب کهف است (کهف/18)، پروردگار متعال در ابتدای آیه بعد از عبارت:«و کذالک بعثناهم» استفاده کرده است که به معنای: «و اینچنین زنده کردیم ایشان را»، است و مانند ماجرای حضرت عزیر عبارت واحد «بعث»1 بهکار رفته است(جرجانی، 1404، 2، 169)؛ علاوه بر اینکه طول مدت به خواب رفتن در مورد اصحاب کهف حدود سه برابر بیشتر از موت جناب عزیر است و این احتمال که آنان به امر خداوند، دچار نوع خاصی از مرگ شده بودند را تقویت میکند.
3- آیات 67 تا 71 سوره بقره با اشاره به ماجرای گاو بنی اسرائیل، داستان زنده شدن مقتول را ذکر میکند که نمونه دیگری از زنده شدن مرده، هرچند از طریق معجزه، در این عالم است.
4- مورد دیگری که بیانگر دمیده شدن روح در جسم، پس از مرگ در این دنیا است به ماجرای حضرت ابراهیم مربوط میشود که البته در مورد انسان نیست و مربوط به چهار پرنده است2.
5- خداوند متعال در سوره آل عمران آیه 49 میفرماید:«...أبرئ الاکمه و الابرص و أحی الموتی» یعنی: توانایی بینا کردن کور مادر زاد و بهبود بخشیدن به فرد پیس و نیز زنده کردن مردگان را به حضرت عیسی علیه السلام دادیم.
6- در ماجرای دیگری، زنده شدن گروهی از بنی اسرائیل را ذکر میکند:«و اذ قلتم یا موسی لن نؤمن لک حتی نری الله جهرة فأخذتکم الصاعقة و أنتم تنظرون* ثم بعثناکم من بعد موتکم لعلکم تشکرون»(بقره/55و56).
7- زنده شدن هزاران تن از پیروان حضرت حزقیل«... فقال لهم موتوا ثم أحیاهم ...»(بقره/243)
به هر حال مجموع آیات فوق، بیانگر این مسأله اند که ظرفیت وجودی این عالم، هرچند محدود و نادر، توان پذیرش این مسأله را دارد؛ بنابراین در بحث ما احتمال وقوع چنین مورد یا مواردی دور از ذهن نیست.
2-2 در روایات
نگارندگان هرچند جستجوی فراوانی برای یافتن شواهدی در کلام معصومین، انجام داده اند اما تنها به یک مورد برخورد کرده که در آن امام صادق «علیه السلام»، در مورد شخص غریق و نیز شخص صاعقه زده، دستور میدهند صبر کنند تا حال او معلوم شود و پس از اطمینان از فوت او را غسل داده، کفن کنند و به خاک بسپارند.3 در مورد فرد دوم، یعنی شخص صاعقه زده، امام میفرمایند تا دو روز صبر کنید و سپس او را به خاک بسپارید. از حکم امام به عدم جواز دفن ابتدایی و لزوم تأخیر در آن کشف میشود که به دلیل وجود احتمال زنده بودن یا بازگشت حیات برای چنین اشخاصی، این دستور صادر شده است و الا دلیلی ندارد که با عموم ادله تعجیل و استحباب تسریع در تجهیز و تکفین میت مخالفت شده باشد. از همینجا روشن میشود که احتمال بازگشت میت به زندگی وجود دارد و به خصوص در حوادثی که امکان یا احتمال این امر وجود دارد؛ نباید جواز دفن به سرعت صادر شود بلکه باید تأمل شود تا با اطمینان به مرگ قطعی و یقینی، اقدام به دفن میت گردد.
وجود همین روایات مؤید بحث ما است که امکان وقوعی بازگشت میت را میدهد. روایات باب رجعت که از مسلمات شیعه است نیز در همین راستا است.
3-2 از نظر عقل
گرچه زنده شدن مرده در این دنیا، محال عادی است (شمس الدین، 1375، 116)؛ اما محال عقلی نیست.
عقل با استدلال در دلایل معاد و بازگشت روح به بدن در قیامت، استبعادی برای رخ دادن این اتفاق در دنیا نمیبیند. هرچند اصل الحاق روح به جسم پس از مرگ آن، مربوط به عالم قیامت است اما عقل، ایرادی برای پیوستن روح و جسم و حادث شدن این امر در دنیا نمیبیند.
اگر امری قرار است در آینده رخ دهد چه اشکالی دارد که نمونه یا نمونه هایی از آن هرچند نادر و بهصورت استثناء پیشتر ایجاد شود تا ذهن مادیگرا و دنیابین انسان را تلنگر بزند و برای رسیدن به هدف خلقت وی را مهیا کند؟
بهترین دلیل برای امکان شئ یا پدیده ای، وجود آن است و ما نمونه هایی از بازگشت روح به جسم و زنده شدن مرده در همین دنیا را داریم.
4-2 از نظر علم پزشکی
از نظر علم پزشکی، مرگ زمانی رخ میدهد که علائم حیاتی بدن قطع شود(حسینی، 1394، 4).
بوعلی سینا درباره حقیقت مرگ چنین اظهار نظر میکند: مرگ جز این نیست که روح و نفس آدمی ابزار خود را که به کار گرفته است رها کند. ( منظور از ابزار، همان اعضا و جوارح است که مجموع آنها را بدن مینامند). روح وقتی از بدن خارج شد باقی خواهد ماند و راهی برای فنا و نابوری آن نیست. در جای دیگر میگوید: حقیقت مرگ مفارقت روح از بدن است (daneshyari.com).
در علم پزشکی نوین، مرگ، یک رویداد بیولوژیکی برگشت ناپذیر است که شامل توقف دائمی همه اعمال حیاتی در تمام بدن میشود(لیپینکات، ویلیامز و ویلکینز، 2001، 175). همچنین مرگ، عبارت است از توقف کامل و غیر قابل برگشت فعالیت های گردش خون و تنفس(کاپلان و سادوک، 1401، 1، 61 و 62).
همان گونه که از تعریف فوق پیداست، مرگ از نظر پزشکان، امری غیر قابل بازگشت و درنتیجه فرایندی قطعی است؛ اما دو پیشرفت، منجر به نیاز به تعریف جدیدی از مرگ شد و این تغییر در تعریف مرگ مغزی در گزارش هاروارد در سال 1968 منتشر شد. اولین پیشرفت، اختراع دستگاه تهویه مکانیکی بود که امکان حفظ تنفس و گردش خون را برای فردی که دچار آسیب مغزی شده و عملکردهای حیاتی بدنش از دست رفته را فراهم میکند و از مرگ وی جلوگیری میکند. دومین پیشرفت، پیوند عضو است که معمولا نیازمند در دسترس بودن اندامهای زنده از کالبدهایی است که مرده قلمداد شده اند. اری جاف استاد بالینی در دپارتمان طب اطفال در دانشگاه آلبرتا این مسأله را عنوان کرد که یک مجموعه از دهندگان عضو یعنی کسانی که مرگ آنها پنج دقیقه بعد از وهله اول از دست رفتن نبض اعلام شده است؛ مرده قلمداد نمیشوند به این دلیل که شرایط آنها با مداخله پزشکی قابل برگشت است. ( نجفی، neurosafari.com، 1) نزدیک ترین حالت به مرگ، «کما» نام دارد که در آن پزشکان برای نجات بیمار از دستگاههای مخصوص کمک میگیرند که گاهی بر اثر این تلاشها، برخی از علائم حیات ظاهر میشود و بیمار پس از بهبودی به زندگی عادی برمیگردد. ( دورانی 1383، 51)
نمونه های فراوانی از تجربه های نزدیک به مرگ که اختصارا (ان دی ای) نامیده میشود، عموما در این دسته از حالتها دسته بندی میشود؛ از جمله آن، افرادی هستند که از تجربیات نزدیک به مرگ خود در زمانی که در کما به سر میبردهاند در برنامه ای به نام: زندگی پس از زندگی که طی سالهای 1399 تا 1401 هجری شمسی از شبکه چهار صدا و سیمای ایران، در ماه مبارک رمضان، سخن گفته اند و مستندات لازم را ارائه داده اند.
از نظر علم پزشکی مرگ بر سه دسته است: مرگ قطعی (واقعی)، مرگ ظاهری یا بالینی و مرگ مغزی. در مرگ قطعی، امکان بازگشت به هیچ وجه وجود ندارد برخلاف مرگ ظاهری و مغزی که با انجام عملیات احیاء و نیز با توجه به پیشرفتهای پزشکی نوین و استفاده از ابزار و دستگاههای پزشکی امکان بازگشت وجود دارد.
3- ارتباط روح و جسم
از آنجا که مرگ را به خروج روح از بدن تعبیر کردهاند، در ادامه، به انواع ارتباط روح با بدن و نیز قطع این ارتباط اشاره شده است: بررسی ساحتهای وجودی انسان شامل بدن(وجود مادی، مثالی یا مجرد)، روح(بخاری، نفس)، و مراتب هرکدام، نیاز به تحقیق مستقل دارد؛ اما به اجمال، آنچه روح بخاری4 نامیده میشود؛ که از بخارات خون و گردش آن در بدن حاصل میشود، هرگاه از بدن خارج شود، فرد دچار ایست قلبی شده و علائم حیاتی وی متوقف میشود که با تلاش به موقع قابل برگشت است؛ اما آنچه مرگ قطعی را در پی دارد؛ خروج روح علوی5 یا نفس است که از آن تعبیر به توفی6 شده و معمولا تا روز قیامت برگشت ناپذیر است.
در طب سنتی آمده است:« روح طبی، از بخار لطیف اخلاط که ناشی از حرارت غریزی بدن است و در بدن در حال گردش است پدید میآید و غیر از روح شرعی است و بر سه نوع است: 1- روح طبیعی که در کبد است و وظیفه آن رشد و نمو بدن است.2- روح نفسانی که در مغز است و وظیفه آن حس و حرکت است و روح حیوانی که در قلب است و وظیفه آن تداوم حیات است».(1 http://elmeshafa.blogfa.com/post/31)
علامه درمورد ارتباط روح با بدن میفرماید: «انسان ترکیبی از اعضای مادی نیست تا با مرگ و متلاشی شدنش به کلی از بین برود، بلکه حقیقت او روحی است علوی (و یا اگر خواستی، بگو حقیقت او نفسِ اوست) که به این بدن مادی تعلق یافته است و این بدن را در اهداف و مقاصد خود بهکار میاندازد و زنده ماندن بدن هم از روح است. بنابراین، هرچند بدن ما به مرور زمان و گذشت عمر از بین میرود و متلاشی میشود، اما روح که شخصیت آدمی با آن است، باقی است. پس مرگ معنایش نابود شدن انسان نیست، بلکه حقیقت مرگ این است که خداوند روح را از بدن بگیرد و علاقه او را از آن قطع کند»(طباطبایی، 1374، 11، 405) زمانی که روح بخاری از بدن خارج شود احتمال اعلام مرگ توسط پزشکی قانونی وجود دارد درحالیکه هنوز مرگ حقیقی رخ نداده است؛ اینجاست که محل بحث ما است.
4- اصل عدالت
در بررسی عدالت به منزله یک اصل و قاعده فقهی، تلقی رایج از واژه «اصل و قاعده» منظور نیست بلکه در این تلقی، میزان و معیار استنباط، ملاک است و مجتهد بر مدار این اصل، صحت و استواری حکم خویش را محک میزند. در این برداشت، عدالت در حقیقت ترازویی است که سایر قواعد مانند: لاضرر، لاحرج، درأ و حتی عرفهای عام و بناء عقلا هم در پرتو آن سنجیده میشود(مهریزی، 1379،121).
شهید مطهری در این خصوص میگوید:«اگر ثابت شود که عدل ایجاب میکند که فلان قانون باید چنین باشد نه چنان، اگر چنان باشد ظلم است؛ خلاف عدالت است، ناچار باید بگوییم: حکم شرع هم همین است»(مطهری، 1354، 123)
ایشان در جای دیگری میگوید:«اصل عدالت از مقیاسهای اسلام است که باید دید چهچیزی بر او منطبق میشود. عدالت در سلسله علل احکام است نه در سلسله معلولات. نه این است که آنچه دین گفت؛ عدل است بلکه آنچه عدل است، دین میگوید»(مطهری، 1409، 14 ).
شهید صدر میگوید:«تمام ما با عقل فطری بدیهی خود، ایمان به معیار عمومی برای سلوک داریم و آن معیاری است که تأکید دارد: عدالت، حق و خیر است و ستم باطل و شر است. همانا عدالت در سلوک و قیام بر اساس قسط، شرط اولیه رشد تمام ارزشهای نیک دیگر است»(صدر، 1981، 118 و 120).
نظر یکی از فقها در موارد شبهه، رجوع به اصل عدالت است؛ ایشان در این مورد میگوید:«هرگاه در تشخیص حکم شرعی امر بر ما مشتبه شود، باید با توجه به ذوق سلیم و با تکیه بر عقل، مقتضای عدل و احسان را در آن قضیه بررسی و اجرا کنیم»(شمس الدین، 1375، 116).
با مراجعه به نصوص و متون دینی به این مطلب پی میبریم که عدالت بهعنوان یک اصل پیشینی در استنباط احکام و تطابق آنها با مقاصد شریعت کاربرد دارد. گرچه اصل عدالت، مستند به نصوص ملفوظ یا درک عقل است؛ اما کارایی استقلالی دارد و عدالت به مثابه یک قاعده در کشف حکم بهکار میآید. در واقع عدالت بر احکام حکومت داشته و در کشف حکم، عادلانه بودن آن باید مورد توجه قرار گیرد.
بنابراین عدالت، بهعنوان یک اصل و یک قاعده مورد وثاقت و قبول فقها در استنباط احکام شرعی است بهطوری که در تعارض با سایر احکام، نمیتوان از آن عدول کرد.لازم به ذکر است در این پژوهش منظور ما از عدالت، عدالت کیفری است.
5- نظر فقها
در ارتباط با قصاص اعدامی زنده شده، فقهای متقدم، متعرض بیان فرض مورد نظر ما نشده اند؛ تنها یک بحث قریب به مبحث حاضر، مطرح شده و بدین صورت است: اگر ولی دم، فرد جانی را برای قصاص بزند و سپس او را به گمان اینکه به قتل رسیده است رها نماید و جانی دارای رمق باشد، ولی دم نمیتواند او را مجددا قصاص نماید مگر آنکه در مقابل جراحتی که بر وی وارد نموده است قصاص شود(حلی، 1387، 4، 631؛ حسینی، 1416،3، 728). در موضوع مورد بحث، چند استفتاء از فقهای معاصر، بهدست آمده است که مضمون آنها به قرار ذیل است:
پرسشی که از محضر علما طرح شده بدین قرار است: شخصی را با طناب دار، اعدام کرده اند و ظاهرا مرده است و پزشکی قانونی مرگ وی را تایید کرده است؛ اما پس از گذشت مدت زمانی در سردخانه و بدون علاج دوباره زنده شده است، آیا دوباره باید اعدام شود؟ آیا حکم در مورد قصاص هم همین است؟
آیت الله مکارم:«دلیلی بر سقوط اعدام وجود ندارد ولی خساراتی که در نخستین اجرای حکم اعدام بر آن شخص وارد شده باید با نظر کارشناسان تعیین و از بیت المال به ورثه پرداخت گردد و اگر نحوه اجرا به صورت ناقص بر اثر سهل انگاری انجام شده خسارتها را باید مجریان بپردازند. اما در مورد قصاص، احتیاط آن است که در این موارد، قصاص، به دیه تبدیل شود و آن مقدار که دفعه اول خسارت بر قاتل وارد شده است از دیه کسر شود»(مرکز پاسخگویی به سوالات کد رهگیری 140102270015).
ایت الله بهجت:«باید دوباره اعدام شود و ضامن خسارتهایی که در اول وارد بر مجرم شده یر مباشر آن است هرچند تکلیفا معذور بوده است»(بهجت، 1428، 4، 475).
آیت الله موسوی اردبیلی:«موارد فرق میکند در مورد قصاص نفس، منصوص است که اگر اولیاء دم بخواهند مجرم مورد قصاص را بکشند باید نظیر جرحی که قبلا به او وارد ساخته اند؛ متحمل شوند، سپس قصاص نمایند»(موسوی اردبیلی، 1427، 3، 610).
آیت الله محمد فاضل لنکرانی:«لازم است حکم مجددا اجرا شود تا نتیجه حاصل گردد؛ فرقی-بین قصاص و غیر آن- وجود ندارد؛ لکن در قصاص چنانچه اولیای مقتول از تقاضای خود مبنی بر قصاص، صرف نطر نمایند؛ قصاص ساقط میشود»(لنکرانی، بیتا، 2،459).
آیت الله نوری همدانی:«حکم شرعی اعدام است و چون تحقق نیافته است باید عملی شود و بین حد و قصاص فرقی نیست مگر اینکه فقیه در مواردی نظر خاصی را مصلحت بداند»( نرم افزار گنجینه استفتائات قضایی، 14/7/1382).
آیت الله صافی گلپایگانی:«در فرض سؤال ظاهرا حکم اجرای حد و قصاص به قوت خود باقی است و الله العالم»(صافی گلپایگانی، 1418، 2،363).
1-5 دسته بندی آراء
با بررسی و دقت در نظرات فقها، آراء ایشان در پنج دسته قابل تقسیم بندی است:
1- دسته اول: بدون هیچ قید و شرطی قائل به تجدید قصاص در این مورد هستند:(آیت الله بهجت و آیت الله فاضل لنکرانی).
2- دسته دوم: تجدید قصاص را مشروط به تحمل جراحاتی که بر مجرم در اجرای حکم در مرتبه اول وارد شده است؛ میداند:(آیت الله موسوی اردبیلی).
3- دسته سوم: گرچه حکم به اعدام مجدد داده است اما یک استثناء برای آن قائل شده است و آن در جایی است که فقیه در مواردی، نظر خاصی را مصلحت بداند:(آیت الله نوری همدانی).
4- دسته چهارم: اجرای حکم قصاص برای دومین بار را ظاهرا مجاز میدانند:(آیت الله صافی گلپایگانی).
5- دسته پنجم: اعدام مجدد را تبدیل به دیه کرده و این حکم را موافق با احتیاط میدانند:(آیت الله مکارم شیرازی).
2-5 نقد و بررسی
اکنون به ذکر دلایل هر دسته از آراء مذکور پرداخته و مورد نقد و بررسی قرار میگیرد:
1- آنچه در کلام دسته اول بهعنوان دلیل، در جواز حکم به اعدام چنین فردی، بیان شده ؛ حصول نتیجه است. یعنی این دسته از فقها به دلیل عدم حصول نتیجه در مرحله اولِ قصاص، که کشتن جانی و ازهاق روح او بوده و با زنده ماندن وی حاصل نگردیده است؛ قائل به اعدام مجدد وی هستند.
در پاسخ به ایشان میگوییم: نتیجه مورد نظر شارع در حکم قصاص چیست؟ آیا هدف از قصاص، حیات و تداوم زندگانی فردی و اجتماعی نیست؟( و لکم فی القصاص حیاة یا اولی الالباب لعلکم تتقون. بقره/179) آیا صرف کشتن و گرفتن جان قاتل، مورد نظر شارع بوده است یا علاوه بر آن، احیای فرد و جامعه با اجرای حکم قصاص، در اثر تنبه و تلنگر از مقاصد اصلی بوده است؟ اگر صرف کشتن مد نظر باشد، پس چگونه است که به اولیای دم، اختیار عفو یا تبدیل به دیه را داده است؟ حال که یک مرتبه، حکم قصاص انجام شده است آیا برای عبرت گیرندگان و نیز شخص مجرم، تنبه و حیات معنوی حاصل نشده تا مجددا بخاطر عدم حصول نتیجه، حکم به اعدام مجدد وی داده شود؟
از منظری دیگر، آیا با اجرای مجدد قصاص، شبهه تعدی از حق، پیش نمیآید؟ چرا که یک مرتبه حکم اجرا شده است و در مرحله دوم شبهه اعتداء از حق،(... فمن اعتدی بعد ذلک فله عذاب الیم. بقره/178) مطرح میشود.
از سوی دیگر، آیا با اعدام مجدد، بحث اسراف در قتل که مورد نهی شارع مقدس است رخ نمیدهد؟ اگر اجرای حکم در مرتبه نخست، شامل عنوان قتل نیست، پس شامل چه عنوانی است؟ (... فقد جعلنا لولیه سلطانا فلا یسرف فی القتل انه کان منصورا. اسراء/33)
2- دسته دوم به نظر میرسد فقیه محترم، به روایت ابان استناد کرده است، که بدین شرح است: راوی از امام صادق یا امام باقر(علیهم السلام) نقل میکند: فردی را نزد عمر میآورند که برادر مردی را کشته بود و عمر قاتل را برای قصاص، در اختیار ولی دم، قرار داده و امر کرده بود او را به قتل رساند. برادر مقتول جانی را میزند تا جاییکه گمان میبرد او را کشته است. سپس مقتول را به خانه اش برده و متوجه وجود رمقی در وی میشوند؛ فورا او را مداوا میکنند و سالم میشود. وقتی از منزل خارج میشود، برادر مقتول او را میگیرد و مدعی میشود تو قاتل برادرم هستی و من حق دارم تو را به قتل برسانم و دوباره او را نزد عمر میبرد؛ و عمر دستور قتل مجدد وی را میدهد در حالیکه جانی به زبان اعتراض، میگفت: به خدا سوگند یکبار مرا کشته اید؛ با حضرت علی(علیه السلام) مواجه میشوند و ماجرا را میگویند، امام(علیه السلام) فرمودند: عجله نکنید تا بهسوی شما بیایم. سپس امام(علیه السلام) پیش عمر رفته و میفرمایند: حکم، این نیست که تو گفتی؛ عمر گفت: ای اباالحسن حکم چیست؟ امام(علیه السلام) فرمودند: این شخصِ قاتل که قرار است دوباره قصاص شود، اول از برادر مقتول، این ضرباتی را که به او زده شده قصاص کند بعد برادر مقتول او را بکشد. برادر مقتول که قصد داشت دوباره قصاص کند؛ فکر کرد که اگر ضرباتی را که به قاتل زده است به او بزنند، معلوم نیست جان سالم بهدر ببرد، لذا قاتل برادرش را عفو کرد و دعوا تمام شد(حرعاملی، 1409، 18،97 ؛ کلینی، 1409، 7، 360).
در نقد نظر فوق: روایت استنادی، ناظر به بحث ما نیست، زیرا اولا: در روایت فوق، شیوه قصاص، با وارد آوردن ضربات ذکر شده در حالیکه در بحث مورد نظر ما، شیوه قصاص، اعدام، با طناب دار است. ثانیا: در متن روایت، به صراحت، وجود رمق، در جانی را ذکر کرده است در حالیکه در بحث ما، وجود رمق در جانی مشهود نیست و الا با تأیید مرگ، توسط پزشک قانونی مواجه نیستیم. ثالثا: بنابر نظر صاحب جواهر، این روایت از باب « قضیة فی واقعه » ، یعنی درمورد یک حادثه بخصوص است و قابلیت تعمیم به سایر موارد را ندارد(نجفی، 1404، 42، 341)به فرض اگر هم این روایت را در بحث جاری، بپذیریم، نتیجهای که حاصل میشود یکی است که همان عدم قصاص در مرتبه دوم است؛ چرا که اگر بخواهیم طبق روایت عمل کنیم، ولی دم، باید مانند جانی یکبار به دار آویخته شود و بعد حق قصاص مجدد را داشته باشد؛ و هیچ انسان عاقلی، خطر چنین کاری را به جان نمیخرد، چون چنین کاری،دست کمی از خودکشی ندارد.
3- در مورد حکم دسته سوم به قصاص مجدد و رعایت استثناء آن در مواردی که فقیه، مصلحتی را مد نظر قرار دهد، پرسش ما این است: کدام مصلحت بالاتر از مصلحت رعایت عدالت است؟ آیا در تعارض بین اجرای حکمی که یکمرتبه اجرا شده و اجرای مجدد همان حکم، با قاعده عدالت کدامیک مقدم میشود؟ بدون تردید، عدالت کیفری اقتضا میکند که از اعدام مجدد صرفنظر شود.
4- فقیه گرانقدر، قصاص مجدد را ظاهرا مجاز دانسته اند. از عبارت «ظاهرا»، پیداست که حکم را بهصورت قطعی و واقعی بیان نکردهاند و علاوه بر آن، در پایان فتوای ظاهری خویش، عبارت «و الله العالم» را آورده اند و بیانگر آن است که شاید حکم واقعی، غیر از این باشد.
5- فتوای این عالم وارسته، صراحت در عدم قصاص مجدد داشته و بهخاطر رعایت قاعده احتیاط (در دماء)، تبدیل حکم قصاص به دیه را در این موارد مجاز دانسته است و شاید دلیل آن این باشد که، در جاییکه حکم قصاص اجرا نشده باشد و در همان ابتدا، ولی دم حق گذشت یا تبدیل آن به دیه را دارد؛ حال که یکمرتبه حکم قصاص، اجرا شده است و ولی دم از این اختیار قانونی خویش استفاده کرده است، و از طرفی قاتل هنوز زنده است و شک میکنیم آیا باید دوباره او را بکشیم یا خیر؟ به نظر میرسد استفاده از حکم جایگزین یعنی عفو یا تبدیل آن به دیه به انصاف و احتیاط نزدیکتر باشد.
6- نظر مختار
آنچه از نظرات فقهای عظام، در عصر کنونی برداشت میشود، این است که: جواز تجدید قصاص در مورد اعدامیِ زنده شده، مورد توافق و اجماع آنها نیست.
نگارندگان با توجه به پیش آمدن شبهه درأ، در این مورد؛ احتیاط در دماء و نیز رعایت اصل برائت، همچنین به دلیل حاکمیت قاعده عدالت در مورد تعارض بین تجدید قصاص و رعایت عدالت، و نیز لزوم رعایت تفسیر مضیق به نفع متهم و همچنین لزوم رعایت تناسب میان جرم و مجازات، ( زیرا مجازات، یکمرتبه، با رعایت تمام شرایط و ضوابط بهطور کامل، اجرا شده است و برای تکرار آن نیاز به دلیل داریم که در اینجا دلیلی نداریم)؛ به این نتیجه رسیده اند که به نظر میرسد، حکم به عدم تجدید قصاص به واقعیت نزدیکتر است. بنابراین، جواز تکرار مجازات قصاص، برای قتل نفس، به مثابه تعدی از حق بوده و اعتداء به مثل نیز رعایت نخواهد شد چرا که با تکرار قصاص، مجازات مضاعفی را بر نفسی تحمیل کرده ایم که یک مرتبه او را قصاص کرده ایم و اعدام دوباره او بر خلاف اصل(برائت) و انصاف و عدالت است.
توضیح اینکه، در استحقاق فرد اعدامی، برای اعدام مجدد، تردید وجود دارد و ادعای عدم شبهه بعید به نظر میرسد. علامه مجلسی میفرماید:« حدود شامل حد، تعزیر و قصاص میشود و شبهات شامل هر امر مشتبه است. حتی اگر شبهه در حکم مسأله به دلیل تعارض ادله یا نبودن دلیل به حسی ظاهر باشد »(مجلسی، 1406، 10، 229). شاید برخی بگویند به هر دلیلی سلب حیات صورت نگرفته است و شبهه ای وجود ندارد که مجازات اجرا نشود(میر محمد صادقی، vekalatonline.ir). اما از نظر قاعده احتیاط در دماء و نفوس، با تردید در عنصر مادی و معنوی جرم، برای قاضی تردید حاصل میشود که آیا متهم مشمول مجازات است یا خیر؟ از یک سو وظیفه اجرای حدود الهی و معطل نگذاشتن آن بر عهده قاضی است و از سوی دیگر به مقتضای روایات بسیار، حدود و مجازاتهای الهی، مبنی بر تخفیف و مسامحه است؛ و شارع اهتمام زیادی به حفظ دماء و نفوس مسلمانان دارد(حر عاملی، 1409، 18،336 ؛ نوری، 1408، 18، 27). شهید ثانی در مورد عروض شبهه در قصاص میفرماید:« ... و أن القصاص حد، لتحقق معناه فیه و الظن شبهة، فیدرأ بها، و هذا أقوی».(شهید ثانی، 1413، 15،4) همین علت، قاضی مکلف است در این موارد، به اقتضای احتیاط رفتار کرده، مجازات را از متهم بردارد و یا در مواردی (از جمله در بحث ما)، آن را به کیفر سبکتر، تبدیل سازد(محقق داماد، 1406، 4، 88 ).
بر این اساس، پیشنهاد میشود ماده 438 قانون جدید مجازات اسلامی، در مورد قصاص نفس را که میگوید:«اگر پس از اجرای قصاص نفس، قاتل زنده بماند، حق قصاص برای ولی دم محفوظ است». مورد بازبینی قرار داده و مجازات جایگزین آن را یعنی تبدیل قصاص به دیه، آورده شود تا اشکالات پیشگفته در تکرار قصاص نفسی که قبلا قصاص شده است؛ رخ ندهد. این حکم، با اصل تفسیر مضیق به نفع متهم در قوانین کیفری نیز سازگارتر است؛ مخصوصا اگر قائل باشیم که اجرای حکم اعدام، فقط طریقی برای سلب حیات محکوم بوده است و این طریق ممکن است در همه موارد منتج به سلب حیات دائم مجرم نشود، بتوان مشروعیت تعیین دیه، بجای قصاص مجدد را قائل شد.
7- نتیجه
از مجموع مباحث مذکور در پژوهش، نتایج ذیل بهدست میآید:
1- بنابر مقتضای قواعد اولیه، هدف از اجرای قصاص، صرف انجام ظاهری حکم نیست. بلکه ایجاد تنبه برای کاهش جرم و جنایت و در نتیجه، تقویت حیات ظاهری و باطنی جامعه مد نظر است تا در سایه این حیات طیبه و امنیت روانی، هدف از خلقت که رسیدن به عبودیت و فلاح و رستگاری است حاصل شود؛ بنابراین، هرگاه مجازات قصاص برای جانی انجام شد و تنبه حاصل شد، نیازی به تکرار مجازات نیست. این رأی با اصل رحمانیت خداوند و تسامح در مجازاتهای الهی سازگارتر است.
2- با عنایت به نظر فقهای معاصر، انجام قصاص مجدد برای اعدامی زنده مانده، مورد اتفاق نیست و نزدیک ترین فتوا به واقعیت، تبدیل حکم قصاص به دیه برای قاتل موصوف است.
3- از آنجا که اعدام با طناب دار، یکی از طرق سلب حیات است و این طریق، لزوما در تمام موارد و صد در صد منجر به ازهاق روح نمیشود؛ بنابراین، با تفسیر مضیق به نفع متهم، و قاعده منع مجازات مضاعف، حکم به قصاص مجدد منتفی است و نهایتا برای تشفی خاطر ولی دم، حکم به پرداخت دیه جایگزین میشود، به علاوه که ولی دم، یکبار از حق قانونی خویش استفاده کرده و محکوم به قصاص را دار زده است؛ اکنون که مجرم اتفاقا زنده مانده است، اجرای مجدد حکم، فاقد وجاهت است. این نظر، به احتیاط در نفوس و دماء که مورد تأکید شرع است نزدیکتر و مطابق قاعده درأ است.
4- قاعده عدالت، بر تمام موارد تعارض در اجرای مجدد حکم قصاص، حاکمیت داشته و مانع از تجدید اعدام در خصوص مورد مذکور میباشد.
منابع:
قرآن کریم
1- اردبیلی، سید عبد الکریم موسوی،1427، فقه الحدود و التعزیرات، چ2، موسسه نشر لجامعةالمفید، قم.
2- بهجت، محمد تقی، 1428، استفتائات، ج4، دفتر حضرت آیت الله بهجت، قم.
3- جرجانی، سید امیر ابوالفتح حسینی، 1404، تفسیر شاهی، نوید، تهران.
4- حر عاملی، محمدبن حسن، 1409، وسائل الشیعه، موسسه آل البیت لاحیاءالتراث، چ1، قم.
5- حسینی، سید مجتبی، 1394، مرگ، نیستان، تهران.
6- حسینی، سید عمید الدین عمیدی، 1416، کنز الفوائد فی حل مشکلات القواعد، ج3، دفتر انتشارات اسلامی، قم.
7- حکیم، سید محمد سعید طباطبایی، 1427، مسائل معاصره فی فقه القضاء، چ2، دارالهلال، نجف.
8- حلی، محمد بن حسن بن یوسف، 1387، ایضاح الفوائد فی شرح مشکلات القواعد، ج4، مؤسسه اسماعیلیان، قم.
9- دورانی، عبدالغفور، 1383، ترجمه تجربه ای از مرگ، ندای اسلام، تهران.
10- مکارم شیرازی، ناصر، تاریخ استفتاء از سایت: 27/02/1401، مرکز پاسخگویی به سوالات، کد رهگیری پاسخ: 140102270015، makarem.ir.
11- شاهرودی، سید محمود شاهرودی، 1419، بایسته های فقه جزا، دادگستر، تهران.
12- شمس الدین، محمد مهدی، 1375، علم اصول ابزار یا هدف، مجله فقه اهل بیت، سال دوم، ش8، قم.
13- صافی گلپایگانی، لطف الله، 1417، جامع الاحکام، ج2، چ4، مؤسسه حضرت معصومه(س)، قم.
14- - صدر، سید محمد باقر، 1981، الفتاوی الواضحه، 1981، دارالمعارف، بیروت.
15- طباطبایی، سید محمد حسین، 1374، المیزان فی تفسیر القرآن، دفتر انتشارات اسلامی، قم.
16- عاملی(شهید ثانی)، زین الدین بن علی، 1413 مسالک الافهام الی تنقیح شرایع الاسلام، ج14، مؤسسه معارف اسلامی، قم.
17- کاپلان و سادوک، تاریخ مراجعه به سایت: 26/02/ 1401، مترجمین: فرزین رضایی، فاطمه هداوند خانی، پروین جمشیدیان قلعه شاهی، علی حسن اسفند زاد، خلاصه روانپزشکی، synopsis of psychiatry.
18- کلینی، ابوجعفر محمدبن یعقوب، 1409، دارالکتب الاسلامیه، چ4، تهران.
19- لنکرانی، محمد فاضل موحدی، بیتا، جامع المسائل، ج2، چ11، امیر قلم، قم.
20- لیپینکات، ویلیامز،2001، تاریخ مراجعه به سایت: 17/02/1401، مرگ مغزی در پنجاه سالگی، wijdick EFM.
21- مجلسی، محمد تقی، 1406، روضة المتقین فی شرح من لایحضره الفقیه، ج10، چ2، کوشانپور، قم.
22- محقق داماد، مصطفی، 1406، قواعد فقه جزایی، مرکز نشر علوم اسلامی، چ12، تهران.
23- مرعشی نجفی، سید شهاب الدین، 1415، القصاص علی ضوء القرآن و السنه، انتشارات کتابخانه آیت الله مرعشی نجفی، قم.
24- مشکینی، میرزا علی، 1419، مصطلحات الفقه، 1419، الهادی، قم.
25- مطهری، مرتضی، 1409، مبانی اقتصاد اسلامی، حکمت، تهران.
27- مطهری، مرتضی، 1354، نظام حقوق زن در اسلام، چ2، فرهنگ، تهران.
28- منصور، جهانگیر، 1395، قانون مجازات اسلامی، دیدار، تهران.
29- مهریزی، مهدی، 1379، فقه پژوهی، ارشاد، تهران.
30- میر محمد صادقی، حسین، تاریخ مراجعه به سایت: 17/02/1401، اظهار نظر برخی از اساتید برجسته حقوق راجع به اعدام مجدد علیرضا.م، vekalatonline.ir.
31- نجفی، آرین، ترجمه مقاله مرگ مغزی، تاریخ مراجعه به سایت: 15/02/1401، neurosafari.com.
32- نجفی، محمد حسن، 1404، جواهر الکلام فی شرح شرایع الاسلام، چ7، دار احیاء التراث العربی، بیروت.
33- نرم افزار گنجینه استفتائات قضایی، نسخه 1/5، دفتر آموزش روحانیون و تدوین متون فقهی، قم.
34- نوری، حسین بن محمد تقی،1408، مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، مؤسسه آل البیت، بیجا.
سایت ها:
35-HTTP://elmeshafa.blogfa.com . تاریخ مراجعه به سایت: 16/02/1401.
36- daneshyari.com، تاریخ مراجعه به سایت: 16/02/1401.
[1] اصحاب کهف در تفسیر شاهی آمده است. تعبیر به زنده شدن
[2] بقره/260
[3] محمد بن یعقوب عن محمد بن یحی عن محمد بن احمد عن احمد بن الحسن عن عمرو بن سعید عن مصدق بن صدقه عن عمار عن ابی عبدالله علیه السلام: قال « الغریق یحبس حتی یتغیر و یعلم انه قد مات ثم یغسل و یکفن» و سئل عن المصعوق فقال « اذا صعق حبس یومین ثم یغسل و یکفن»(حر عاملی، 2/489 و 2/475، 1409)
[4] و نفخت فیه من روحی
[5] قل الروح من أمر ربی
[6] الله یتوفی الأنفس حین موتها