رنگ و نقش مایههای پارچههای ایرانی در هفت قرن اول تمدن اسلامی
محورهای موضوعی : باحث معرفتی و روش­ شناختی تاریخ پژوهیافسانه حیدری 1 , امین مفتاحی 2 , سیامک ناظمی 3
1 - طراحی لباس, دانشگاه آزاد اسلامی واحد تهران جنوب, تهران
2 - گروه
3 - طراحی لباس.دانشگاه آزاد اسلامی واحد تهران جنوب. تهران
کلید واژه: نقش, رنگ, تمدن اسلامی, منسوجات, پارچه های ایرانی,
چکیده مقاله :
نساجی از مهمترین هنر-صنعتهای راهبردی در میان فعالیتهای فرهنگی-اقتصادی اسلامی است. در طی دورانهای مختلف ترکیب زیبای هنر و صنعت سبب بافت و تولید منسوجات با کاربردهای مختلفی بوده و با ورود دین اسلام، تغییر و تحول فراوانی در شاخصههای منسوجات ایرانی اعم از رنگ و نقش مشاهده میشود و بر همین اساس منسوجات هفت قرن اول قمری از جایگاه ویژهای برخوردار هستند. منسوجات ایرانی این دوران، تحت تأثیر مذاهب، عقاید و شرایط سیاسی، اجتماعی و اقتصادی از خصوصیات و شاخصههایی بهره مند شدهاند که آنها را منحصر به فرد کرده است. بر همین اساس استخراج و بررسی این شاخصهها در حوزههای رنگ و نقش میتواند ظرفیت بالایی را برای شناخت بهتر و عمیقتر از منسوجات ایرانی- اسلامی برای توسعه صنعت پوشاک و نساجی کشور فراهم آورد. بدین منظور این تحقیق که با روش توصیفی- تحلیلی انجام شده است به بررسی و تحلیل رنگ و نقشمایههای پارچههای ایرانی از زمان ورود اسلام تا آخر قرن هفتم هجری قمری پرداخته تا مبانی نظری لازم از منظر عقاید اسلامی جهت طراحی و تولید منسوجات نوین ایرانی را فراهم نماید.
Textile is one of the most important strategic arts-industries among Islamic cultural economic activities. During different eras, the beautiful combination of art and industry has led to the weaving and production of textile of different application and with the advent of Islam, there has been a lot of evolution in the characteristics of Iranian textiles, including colors and motifs. Hence the textile of the first seven centuries AH have got a special position. Iranian textiles of these eras, under the influence of religion, beliefs and political, social and economic conditions, have benefited from the features and characteristics that made them unique. Accordingly, the extraction and study of these features in the fields of color and motif can provide a high capacity for a better and deeper knowledge of Iranian – Islamic textiles for the development on the country’s clothing and textile industry. For this purpose, this research which is carried out using descriptive – analytical method, studies and analyzes the colors and motifs of Iranian fabrics from the advent of Islam to the end of the seventh century AH to provide the necessary theoretical foundation in terms of Islamic beliefs, for designing and producing modern Iranian textiles.
_||_
رنگ و نقشمايههاي پارچههاي ايراني در هفت قرن اول تمدن اسلامي
چكيده
نساجی از مهمترین هنر-صنعتهای راهبردی در ميان فعالیتهای فرهنگی-اقتصادی اسلامی است. در طي دورانهاي مختلف تركيب زيباي هنر و صنعت سبب بافت و توليد منسوجات با كاربردهاي مختلفي بوده و با ورود دين اسلام، تغيير و تحول فراواني در شاخصههاي منسوجات ايراني اعم از رنگ و نقش مشاهده ميشود و بر همین اساس منسوجات هفت قرن اول قمری از جايگاه ويژهاي برخوردار هستند. منسوجات ايراني این دوران، تحت تأثير مذاهب، عقايد و شرايط سیاسی، اجتماعي و اقتصادي از خصوصیات و شاخصههايي بهره مند شدهاند كه آنها را منحصر به فرد كرده است. بر همين اساس استخراج و بررسي این شاخصهها در حوزههاي رنگ و نقش ميتواند ظرفيت بالايي را براي شناخت بهتر و عمیقتر از منسوجات ایرانی- اسلامی برای توسعه صنعت پوشاك و نساجي كشور فراهم آورد. بدین منظور این تحقیق که با روش توصیفی- تحلیلی انجام شده است به بررسي و تحليل رنگ و نقشمایههای پارچههاي ايراني از زمان ورود اسلام تا آخر قرن هفتم هجري قمری پرداخته تا مباني نظري لازم از منظر عقاید اسلامی جهت طراحی و توليد منسوجات نوين ايراني را فراهم نمايد.
واژگان کلیدی: منسوجات، رنگ، نقش، پارچههاي ايراني، تمدن اسلامي
مقدمه
نساجی در ایران از قدمت زیادی برخوردار است و آثار و یافتههای تاریخی متعددی از ادوار مختلف زندگی بشر در این سرزمین وجود دارد. با ظهور اسلام و ورود آن به ایران نیز تحولات چشمگیری در این رشته به وجود آمد و با توجه به سابقه و زمینه نساجی در ایران باستان و همچنین ذوق و استعداد ایرانیان منسوجات مختلف با الهامگیری از عقاید و فقه اسلامی عصری جدید را طی هفت قرن اول اسلامی پیدا نمودند. این هفت قرن که شاهد دوران اموی، عباسی، ساماني، آل بويه و سلجوقي است متاثر از عقاید، مذاهب، تحولات سیاسی، اجتماعی و فرهنگی فراز و نشیبهای زیادی را داشته است و یکی از جلوههای اصلی ظهور و بروز آن منسوجات آن دوران بوده است. این تحولات که مبنایی اعتقادی داشتهاند هریک به نوبه خود دارای شاخصهها و نمودهایی هستند که خاستگاه آنها بیشتر به اصول عقاید و فقه مذاهب اسلامی باز میگردد و معمولا با الهام از آیات قرآن، روایات و سیره نبوی طراحی و تولید شدهاند.
در اوايل دوران اسلامي دگرگونيهاي زيادي در زمينه تغيير باورها و عقايد به وجود آمد كه اثر آن در هنرهاي آن دوران به خصوص منسوجات اسلامي قابل مشاهده است. به دليل وجود عقايد گوناگون پيشرفت در منسوجات اين دوران كند بوده و معمولا هر گروه از مردم منسوجات مورد نياز خود را توليد مینمود و از نظر برخی محققان به دنبال تحول اساسی در منسوجات نبودهاند. بر همین اساس در اوایل دوره اسلامی شاخصههاي منسوجات تبعیت زیادی از دوران قبل از اسلام خصوصا دوره ساساني داشتند. با این وجود ورود اسلام تاثير محسوسی را بر روي پارچهها و شاخصههاي منسوجات اسلامي با توجه به مذاهب و عقايد هر دوره گذاشت. به عنوان مثال پس از ظهور اسلام، مسلمانان به جاي به كاربردن تصاوير در حاشية پارچهها از نوشتهها استفاده ميكردند و تفاوت عمده منسوجات اسلامي با پارچههاي دوره باستان در اين بود كه به تدريج نوشتهها جاي چهرهها را گرفتند.
بر همین اساس رنگ و نقش که یکی از شاخصههاي مهم منسوجات اسلامي نیز در هر دوره با توجه به مذهب و فرهنگ آن دوره داراي تغيير و تحول بوده است. در واقع رنگها و نقوش در دوران مختلف كاربرد خاصي داشته و براي طبقه خاصي مورد استفاده قرار ميگرفتهاند. از دیگر وجوه تمايز منسوجات دوران اسلامي با دوران قبل از اسلام بافت خط، به خصوص خط كوفي، در پارچهها بود و به موازات این مهم نیز کاربرد چهره انسان و نقوش انسانی کم شد چرا که اسلام آن را نهي كرده و هنرمندان اسلامي نقوش گياهي و هندسي را جايگزين آن نمودند.
رضايي آذر سال 1392ش در مقاله بررسي عنصر رنگ در پارچههاي دوره اسلامي كوشيده است عوامل تعيينكننده عنصر رنگ و ويژگيهاي آن، در هنر پارچهبافي اين دوران را بررسي نماید. در واقع هدف اين پژوهش شناخت جايگاه رنگ در پارچههاي اسلامي است. همچنین نتایج این پژوهش نشان داد که به کار گیری رنگها نقشی سمبلیک و نمادین دارند و بافتهها بازگوکننده مفاهیم عرفانی هستند که با ترکیببندیهای عالی، نظام رنگبندی پر تلألو، درخشان و به دور از سایه روشن، خود فضایی دلنشین و زیبا را بر اساس ذوق بافنده و سلیقه متقاضی به تصویر میکشند.
رضوي 1394ش در مقاله سير تحول نقوش پارچه در ايران به بررسی گلچيني از هنر بافندگي پارچه و نقوش آن پرداخته و تاريخچه و علل از بين رفتن صنعت بافت دستي را مورد توجه قرار داده است. این پژوهش مشخص نمود که با ورود اسلام به سرزمین ایران در کنار اعتقاد به آیین جدید و یک جهان بینی نو، سبکی نو نیز در حوزهای فرهنگ و هنر به وجود آمد. بدین معنا که در ابتدا تزیینات پارچهها متأثر از اسلوب ساسانی بود ولی به تدریج جای خود را به طرحهای اسلیمی و نقوش پیچیده مفصل گیاهی و طوماری همراه با نقوش جانوری مختلف و صحنههای شاعرانه، داستانی، حماسی و عاشقانه مقتبس از داستانهای قدیم ایران داد.
نوروزي 1394ش در پاياننامه سير تحول طرح و نقش منسوجات ايران از آغاز دوره اسلامي تا قرن هفتم به توصيف و تحليل منسوجات ايران و روند تغيير و تحولات تدريجي طرح و نقش آنها از آغاز دوره اسلامي تا قرن هفتم ه پرداخته و كوشیده است تا تصويري روشن و واضح از منسوجات ناشناخته اين دوره در بستر تاريخ هنر ايران ارائه نمايد. نتايج این پژوهش نشان داد كه طرح و نقش منسوجات ايران در آغاز دوره اسلامي به شيوه ايراني- ساساني و در دوره آلبويه به شيوه ايراني- اسلامي است و در دوره سلجوقي نیز به شيوه تجريدي اسلامي ميباشد.
بر اساس مطالعات انجام شده در این پژوهش تلاش شده است تا با بررسی منسوجات هفت قرن اول اسلامی در ایران، به تبیین رنگ و نقش آنها پرداخته و با تحليل شاخصههای منسوجات این دوران زمینه بهرهگيري از آنها را برای طراحي و توليد منسوجات نوین ايراني-اسلامي فراهم آيد. بر همین اساس باید گفت که این پژوهش با هدف بررسي شاخصههای رنگ و نقش منسوجات هفت قرن اول اسلام و همچنين تحلیل و توصیف شاخصههای منسوجات ایرانی–اسلامی از منظر عقاید اسلامي انجام گرفته است.
رنگ و نقش پارچههاي دوره امويان
در اوايل دوره اسلامي، منسوجات با سبك قبطي و ساساني تهيه ميشد. بر همين اساس امويان نيز در كارهاي هنري خود از شيوه هنري ايرانيان و صنعتگران ايراني بهره ميبردند و با تاثير گرفتن از كارهاي ايراني، منسوجات خود را تولید مینمودند.1
به علاوه توليد منسوجات ابريشمي در این دوره اوج گرفت كه در ايجاد كارگاههاي ابريشمبافي اندلس توسط اعراب، تاثير گذاشت. در منسوجات بنياميه، طرحهايي مانند شاهيني كه در حال چنگ انداختن به يك غزال است، حيوانات در دوايري به دنبال هم، بر روي پارچههاي رنگارنگ اين دوره ديده ميشود.2
لباس خلفاي اموي از حرير، پارچه وشي (ابريشم گلدار) و ابريشم با رنگهاي متنوع و شفاف تهيه ميشد كه نقش گل يا تزييناتي از تارهاي طلا و نقره در بافت پارچه يا روي آن به كار ميرفت. امويان بر خلاف خلفای راشدين و سنت پیامبر اسلام، علاقه زيادي به استفاده از منسوجات ابريشمي داشتند، آنها از پارچههاي ابريشمي گلدار، پرنقش و نگار و رنگارنگ استفاده ميكردند و پارچههاي ابريشمي شوش مورد توجه خلفاي اموي بود. طرح روي اين پارچهها شامل صحنههاي شكار، جنگ آدمها با حيوانات، نقوش تزييني سنتي ايراني همانند شير، تازي، سگ بالدار، گراز، بزكوهي، انواع پرندگان و درختان بافته ميشد. نقشهاي ايراني ساده، استوار، معنيدار و داراي رنگهای معتدل بودند و رنگ با نقشتناسب و هماهنگي زیادی داشت.3
اندک اندک كتيبه يكي از مشخصات بارز در منسوجات زمان خلافت امويان شد، كتيبه نويسي با روشهاي مختلفي انجام ميشد و كتيبهنويسي و حاشيهاندازي به وسيله سوزندوزي بر كناره پارچهها را نيز طراز میناميدند. اين كتيبه يا در بافت پارچه بود و يا روي آن دوخته دوزي ميشدند و اين پارچه خاص خليفه و سلطان بود كه آن را به مناسبتهاي مختلف هديه ميدادند. در هر صورت پارچههايي كه با اين خصوصيت بافته ميشدند طراز نام داشتند.4 به همين دليل پس از اسلام، توليدات كارگاههاي پارچهبافي در سرزمين خوزستان به ويژه شهرهاي شوش، شوشتر و جنديشاپور از نظر تنوع در شيوه بافت به اوج شهرت رسيد و علاوه بركارگاههاي موجود، كارگاههاي متعدد ديگري جهت بافت پارچه طراز در اين مراكز داير شد.5
در دوره اموی رنگ منسوجات نيز بسیار مورد توجه بود؛ امويان پس از پيامبراكرم(ص) رنگ پرچم اسلامی را عوض كردند و پرچم امويان سرخ شد. اما بعدها امويان رنگ سفيد را مجددا مظهر خود قرار دادند. امويان به رنگ سفيد خود را ميآراستند و به عنوان سفيد جامگان در تاريخ معروف هستند. رنگ سفيد با فرهنگ اسلامي رابطهاي معنايي دارد و در قرآن و احاديث بارها به آن اشاره و تاكيد شده است. رنگ سفيد در ميان ديگر رنگها در اسلام بسيار سفارش شده است و در پوشش پيامبر و ديگر امامان شیعه نیز اين رنگ جايگاه ويژهاي داشته است.
تصوير1، قطعه پارچه داراي نقوش انساني و حيواني متاثر از سبك عربي در اوايل اسلام را نشان میدهد. تحت تاثير اسلام و به دلیل منع استفاده از تصویر، نقوش كتيبهاي و گياهي نمود بيشتري نسبت به نقوش انساني دارند. در بالاي پارچه يك رديف خط كوفي به صورت افقی در كنار نقوش هندسي وجود دارد و از نقوش گياهي هم براي پر كردن فضاي بين ديگر نقوش استفاده شده است. جنس پارچه از پشم و كتان تيره رنگ ميباشد و نقوش با رنگ متضاد زمينه روي پارچه نقش شده است.6
تصوير2، نيز پارچه ابريشمي مربوط به سده اول و دوم ه ميباشد كه بهرام گور سوار بر اسب در حال شكار را نشان ميدهد. اين تصوير به صورت قرينه نقش شده است و بين آن و اطرافش نقوش گياهي ديده ميشود. در قسمت پايين تصوير دو حيوان وجود دارد كه فرم بدن گاو را نشان ميدهد. همه اين نقوش در محيط يك دايره نقش بسته شدهاند و اطراف آن نقوش گياهي به صورت مدور ديده ميشود. كاربرد نقش هندسي دايره و تركيب ساير نقوش به صورت قرينه و داراي تقارن و تعادل در داخل آن از شاخصههاي منسوجات اسلامي ميباشد.7
|
|
تصوير1. پشم و كتان، بافت ايران عصر اموي نقوش انساني و حيواني 8 | تصوير 2. پارچه ابريشمي، بهرام گور در حال شكار، سدة 1 و 2 ه9
|
رنگ و نقش پارچههاي دوره عباسي
در زمان خلفاي عباسي، كانون مركزي دنياي فرهنگي و سياسي اسلام به سوي شرق يعني از سوريه به عراق منتقل شد و پايتخت به بغداد تغيير مكان داد، جايي كه در قبل از اسلام يكي از بزرگترين پايتختهاي ساساني(تيسفون) بود و به همين دليل بود كه هنر ايراني در ديدگاه زيباييشناسي عباسيان رخنه كرد. میتوان گفت یکی از قديميترين منسوجات عباسي پردههاي پشمي و پنبهاي است كه برخي از آنها طرح بز كوهي دارند. اين نمونهها، تاثير شديد طرحهاي دوره ساساني را بر روي پارچهها نشان ميدهند.10 در قرن سوم در بغداد، توليد منسوجات ابريشمي از اهميت ويژهاي برخوردار بود كه با استفاده از قلابدوزي و گلدوزيهاي زيبا، تزيين ميشدند. در خراسان، نيشابور و مرو بهترين پارچههاي پنبهاي و پارچه با تارهاي نخي، توليد ميشد و در مرو پارچه سياهرنگ، يعني پارچه مصرفي عباسيان و ابريشمينههاي كتيبهدار براي عمامه رواج يافته بود.11
مهمترين و برجستهترين نقوش منسوجات اين دوران، خروسهايي در ترنجهاي هشتگوش است كه در زمينهاي از واحدهاي هندسي قرار گرفتهاند. منسوجات پردهاي با نقوش انتزاعي و نخهاي طلا توليد شدهاند. شايد نفيسترين آنها قلابدوزيهاي ابريشمي و طلايي بر زمينه پارچه ملحم12 باشد. اين پارچهها، نقوش زيباي حيواناتي مانند شير، طاووس و شيردال را در قاببنديهاي تزييني يا رديفهايي بر زمينه غير تزييني نشان ميدهند كه شواهدي بر وجود كارگاههاي بافندگي فعال در عراق است.
در نقوش پارچههاي ايران نيز در دوره عباسي استفاده از خط به عنوان عامل تزييني و همچنين به عنوان ابلاغكننده پيام مورد نظرخلفا استفاده ميشد. نقوش كتيبهاي از نخستين و شاخصترين طرحهايي بودند كه از آغاز دوره اسلامي به روي منسوجات ايران راه يافتند و مهمترين تفاوت ميان منسوجات دوره اسلامي با دوره قبل از اسلام را مشخص ميسازند. همانگونه که در تصوير3 نشان داده شده است به منظور کتیبهدوزی، نخست خطوط به صورت بسيار ابتدايي بر روي پارچههاي ساده و با تكنيك چاپ ايجاد ميشد، سپس آن خطوط را با تكنيك سوزندوزي اجرا ميكردند كه معمولا پارچه زمينه از جنس پنبه و كتان و نخ سوزن دوزي از جنس ابريشم بود. اين كتيبهها فضای كمي را در پارچه به خود اختصاص ميدادند.13
|
تصوير3. قطعه پارچه ملحم با كتيبه ابريشمي، سال توليد 266 ه، نيشابور14 |
به كار بردن نقوش حيواني براي تزيين، در هنر مردم ايران مرسوم بود و در ايجاد هنر تزييني خاص عباسيان نيز اثر گذاشت. طرحهايي مانند شيران جنگجو، اسبهاي بالدار و نظير آن، گسترش يافتند ولي ديگر مفهوم نمادين آن در نظر نبود و به آرايههاي تزييني مبدل شدند. بيشتر منسوجات اين دوره، داراي اشكال انسان و جانوران بوده و از پشم بافته شدهاند.
رنگ در دوره عباسي تحولات ویژه خود را داشت و با محوريت جريانات سياسي اعتقادي آن زمان تغييرات خاصي را داشت. عباسيان بر خلاف امويان رنگ سياه را سمبل خود قرار دادند. عباسيان همچنان شعار و رنگ سياه را تا زمان مأمون حفظ كردند و به همين جهت آنان را (سياهپوشان) ميناميدند. اما به محض آنكه حضرت امام عليبنموسالرضا(ع) از جانب خليفه به عنوان وليعهد تعيين گرديد، رنگ سبز جانشين سياه شد. زيرا كه سبز نمادي از پيامبر شده بود و در روايات اسلامي در بيشتر مواقع استفاده از پوشش سياه نهي شده است.
در واقع میتوان گفت که رنگ سياه در اسلام و عرفان اسلامي معنايي دوگانه دارد. در برخی احاديث استفاده از این رنگ در پوشش توصيه نميشود، اما در عرفان اسلامي نشانه و معناي نمادين تعالي است. به دستور اسلام، استفاده از رنگهاي زنده، به ويژه رنگهاي قرمز، آبي، بنفش و سبز در ميان زنان بسيار مرسوم بود. لازم به ذکر است که رنگ قرمز را بيشتر، زنان جوان استفاده ميكردند و این در حالي بود كه زنان بيوه و پير، معمولا رنگ سفيد را به كار ميبردند.
در دوره عباسي استفاده از برخی رنگها مختص خليفه، خانواده وي، اشراف و كاركنان دارالخلافه بود. همچنین البسه مجلل و نفیس، پرچمهاي دارالحکومه، پوشش قابها و جلدها به رنگ سياه بود و رجال دولت و بزرگان، براي حضور در مجالس بزم، ملزم به پوشیدن لباس مخصوصی بودند كه آن را جامه بزم ميناميدند و از پارچههايی به رنگهاي زرد، سرخ و سبز تهيه ميشد.15
به منظور تقرب بیشتر ذهن با فرهنگ و سبک پارچههای دوران عباسی تلاش شده است تا تصاویری از برخی نمونههای بجا مانده از این دوره در ادامه ارایه شود تا مفاهیم بیان شده ملموستر گردند.
تصوير4 حالتی از سه سواركار شاهين بر دست را نشان ميدهد که نشانهای از قدرت و سرعت سواركار بوده است. همچنین سواركاران كلاهي كه متاثر از سرپوش دوره ساساني بر سر دارند و در پايين نقش آنان بزهايي زرد رنگی به تصویر کشیده شدهاند كه در حال فرار هستند. سایر نقوش انسانی و حيواني نیز به رنگ قهوهاي بوده و زمينه پارچه به رنگ كرم است. تصویر اين قطعه پارچه تاكيدي بر صحنه شكار دارد.16
تصوير5، پارچهاي از قرن دوم و سوم ه است كه داراي نقوش حيواني ميباشد. اين نقش، دو شير رو به روي هم به رنگ آبي تيره يا سرمهاي در زمینهای کرم را نشان ميدهد كه متاثر از دوران ساساني درون دايرهاي قرار گرفتهاند. در تمام دورههاي اسلامي براي نشان دادن قدرت و عظمت حکومت از نقش شير به شكلهاي مختلف استفاده ميكردند. قسمت بالا و پايين دايره داراي نقوش گياهي بوده و خطوطي كه به صورت دورگيري اطراف نقوش ديده ميشود به رنگ سفيد ميباشد.17
|
|
تصوير 4. پارچه سدههاي 2 و 3 ه، ايران شرقي18 | تصوير5. ابريشم، بافت ايران در عصر عباسي19 |
رنگ و نقش پارچههاي دوره ساماني
هنر ساماني بر پایه هنر ایران باستان، تحول ویژهای را در هنري ايران بوجود آورد به همین جهت هنر این دوره، در تاريخ هنر اسلامي ايران، از جایگاه خاصی برخوردار است و به عنوان نقطه عطف موثری بر دورانهای غزنوي و سلجوقي به شمار ميرود. همچنین سامانیان مشوق قدرتمندي در زمينه شكوفايي علم و هنر بودند و کارهای بزرگی را در این زمینه انجام دادند و در این میان، هنر پارچهبافي بسیار مورد توجه بود و پيشرفت چشمگيري داشت و كارگاههاي مهم پارچهبافی درخراسان و به ويژه شهر نيشابور فعالیت زیادی داشتهاند.20
از نيشابور که بزرگترين شهر خراسان آن زمان بود، جامههاي ابريشم و كرباسهاي نازك و لطيف تولید شده و انواع پارچه سفيد برای تولید انواع البسه از قبیل عمامه، مقنعه، جامههاي نخي و ابريشمي مرغوب و پارچههاي كلفت و نازك توليد و صادر ميشد.21
از ویژگیهای منحصربفرد طراحی پارچه در این دوران، کاربرد عنصر قرينه در نقوش، حضور پررنگتر نقوش هندسي و گياهي و سپس نقوش جانوري و انساني و استفاده از نقش گياهي اسليمي بود. به علاوه عنصر درخت زندگي به عنوان یک سمبل ایرانی در تركيب با نقوش حيواني، تقابل نقوش حيواني، ترسيم نقوش حيواني و انساني از رو به رو، استفاده از خط كوفي، اهميت به حاشيه پارچه و همچنين تاثير و تداوم پارچهبافي دوران ساساني از دیگر شاخصههای طراحی پارچه در تمدن سامانی است.22
با بررسي پوشاك اين عصر ميتوان به رنگهاي پركاربرد در پارچههاي آنان پي برد، افراد ارتش ساماني به تبعيت از عباسيان از رنگ سياه در منسوجات خود استفاده ميكردند؛ لباسهايي به رنگهاي سياه و سرخ و امرا قباهايي به رنگ سرخ و سبز و سفيد و جامههايي به رنگ زرد ارغواني به تن ميكردند. نيمتنهاي ميپوشيدند كه به رنگهاي شرابي، كبود و آبي فيروزهاي بود. همچنين بدنه ميپوشيدند كه به رنگ سرخ، زرد، كبود، آبي آسماني، سياه و يا سفيد بود و كلاه هايي به رنگ سياه به سر ميگذاشتند. رنگهاي زرد، آبي، قهوهاي و سفيد از جمله رنگهاي مشاهده شده در منسوجات دوره ساماني ميباشد.23
شناسايي دقيق پارچههاي خراسان در اين دوره به واسطه گروهي از پارچههاي كتيبهدار ميسر شده است. يكي از آنها يك طراز بافت نيشابور و سه قطعه ديگر بافت مرو است و گروه ديگر قطعات پارچهاي نقشدار و كتيبهدار است که همه تاريخ بافت سده سوم ه بر خود دارند. يكي از مهمترين اين پارچهها كه در موزه لوور نگهداري ميشود، پارچه ابريشم با نقش فيل است كه كليد و سند مهمي براي نشان دادن تداوم شيوه اصيل ساساني در خراسان است. همچنین از قديميترين قطعه پارچه حريري میباشد که در دوره اسلامي در ايران سال 346 ه براي حاكم خراسان بافته شده و در كليساي سن ژوست در شهر پادوكاله به دست آمده است. همانطور که در تصویر6 مشاهده میشود، پارچه مزبور از دو قطعه نامساوي با زمينه قرمز رنگ تشكيل شده است. طرح پارچه عبارت است از تصوير فیلها رو در رو كه حاشيهاي از حروف كوفي و رديفي از اشتران بلخي در آن نقش بسته است. رديف شتران بايستي براي بازنمايي حركت بوده باشد، ولي نقشپردازي آنها به قدري لطيف و نرم است كه نسبت به فیلها منقوش و درشت زمينه، ايستايي كمتري دارند، اما نقش چهارم كه عبارت از نقش يك شيردال است كه در قسمت زير بدن فيل و در ميان پاهاي او قرار گرفته، شيوهاي متفاوت و سنتي غربي است، بين پاهاي عقب و جلوي آنها دو خروس قرار دارد، كه البته در منابع مختلف از اسامي طاووس و اژدهها نيز براي اين نقش استفاده شده است. رديف شترها در حاشيه و نقش خروس در هر گوشه میباشد. نقش طاووس (خروس) در يكي از زواياي مدور و حاشيهاي از نقوش قلب و نوارهاي درازي كه از گردن شتران آويزان شده، که میتوان بیان نمود که اين نقشمايه تداوم نقشمايههاي پارچههاي ساساني را نشان میدهد. همچنین كل شيوه تداوم شيوههاي فلزكاري است كه بر طرحهاي پارچههاي ساساني سايه افكنده است و امكان دارد تاثير گرفته از چين باشد.
تصوير7، قطعه پارچه ديگري كه از اين دوران در موزه لوور موجود است، قطعه فرشينه ابريشمي می باشد که حفريات نزديك اصفهان به دست آمده و به رنگهاي آبي، سبز، سفيد و قرمز ميباشد. ويژگيهاي اين فرشينه گوياي آن است كه اين دو پارچه(پارچه ابريشمي با نقش فيل لوور و فرشينه ابريشمي) شبيه به يكديگرند و بايد در يك منطقه و در يك دوره بافته شده باشند. نقشمايه این فرشینه سفينكس سفيدي است که اين نقشمايه چهار بار تكرار شده است و رو به روي هم قرار گرفتهاند و بدون بال هستند كه بدن آن به شكل شير و سرش به صورت شاهزاده خانم است. بدن اين موجود داراي خميدگي و تاب است و مار بزرگ قرمزي دور بدن سفينكس چنبر زده است. حالت مارپيچي و چنبره زدن ماري كه به دور بدن سفينكس فرشينه است، قابل مقايسه با قوس سر شيردالهاي پارچه ابريشمي لوور است، كه اين عنصر بيش از عناصر ديگر اين پارچه ابريشمي، مديون هنر و تمدن شرق آسيا است.24
با بررسی نقوش مورد استفاده در تصوير8، نقوش ستاره هشتپر، نقوش گياهي و هندسي منسوجات دوره ساساني در راستاي فلسفه و جهانبيني اسلامي، ساده و تجريدي شده و شبكه هندسي يكپارچهاي را به صورت مستقل به وجود آورده است. نقوش هندسي چهار پر، با هاشورهاي خطي و گل تزيين شدهاند و در ميان نقش ستارههاي هشتپر، همچنان از نقش خروس، گل و قلب رايج در تمدن ساساني استفاده گرديده و پارچه به رنگ سبز، زرد و آبي نيلي است.25
|
|
تصوير6. پارچه ابريشمي از سن خوزه نزديك كان، ايران، موزه لوور پاريس26 | تصوير7. فرشينه ابريشمي، شرق ايران، سده 4، موزه لوور پاريس 27 |
|
تصوير8. قطعه پارچه ابريشمي با طرح ستاره و نقوش هندسي، قرن 3 يا 4 ه28 |
رنگ و نقش پارچههاي دوره آلبويه
دوران آلبويه نقش به سزايي در شكلگيري هنر اسلامي داشته است و پيشرفتهاي مختلف در دوران آلبويه، صنعت نساجي اين دوره را متحول نمود. پارچههاي بافته شده در اين دوره، اغلب داراي تاريخ هستند و طراحي پارچههاي اين دوره، علاوه بر اينكه ادامه نقوش ساساني را نشان ميدهد، برخي اشكال ديگر با ظرافت به آنها اضافه شده است و بافندگان ويژگيهاي هنر ساساني را در قالبي نو و موافق با اصول اسلامي بر روي پارچهها نقش ميزدند. بر اساس موضوعات مختلفي كه روي پارچههاي بويهي نقش بسته شده است ميتوان بيان نمود كه نقوش نشاندهنده قوه تصور، مهارت هنرمندان و بافندههاي اين دوره میباشد و همچنین علاوه بر زيبايي، بيانكننده انديشه اصلي هنرمند است.
بويهيان در سده چهارم ه طرازبافی را تكميل كرده و بافت پارچههاي ابريشمي و پنبهاي را ترویج كردند. مهمترين مراكز توليد پارچههاي ابريشمي در دوره آلبويه عبارت بود از: شهرهاي شوش، شوشتر، فارس، ري و يزد. همچنين توجه ویژه آلبویه به نساجی باعث شد تا طبرستان بزرگترين مركز پرورش كرم ابريشم شود و در شهر ري صنايع پارچهبافي و سفالگري رونق دوچندان بگیرد وپارچه منير که کار دست هنرمندان این دیار بود و گاه با نقش راهراه ظاهری زیبا میگرفت شهرت بسیاری پیدا نماید. در فسا ممتازترين پارچه ابريشمي زربفت ايران به نام ((وشي)) بافته ميشد و علاوه بر آن قاليهاي گرانبها نیز براي خليفه يا براي تجارت ميبافتند. در پارچههای دوران آلبويه معمولا بافتهاي ساده، جناغي و همچنين پارچههاي ابريشمي معروف به لمپاس که دارای گل برجسته بودند بافته ميشد.29
با توجه به كاربرد منسوجات و محل استفاده از آنها در لباس ، نقوش گاهي به صورت ريز و گاهي درشت در كنار هم قرار میگرفتندو طرحها عموما دارای قابهاي مدور، لوزی و بعضا مربع بودند كه در حقیقت دنباله روی سنت تركيببندي ساساني است. در منسوجات آلبويه نسبت به دوران ساساني، فضاي خالی كمتري در سطح پارچه ديده ميشود و در برخي از نمونههاي اين دوران تكنقشهاي مجزا نيز بافته میشد كه درون قاب يا به تنهايي در سطح پارچه جای میگرفتند. از لحاظ پيچيدگي طراحي نیزبايد گفت که نقوش آلبویه حد فاصل نقوش ساساني و سلجوقي است و عموما فضاهاي خالي آن با نقوش تزييني گياهي پر شدهاند.30
از ديگر نكات مهم در اين دوران، طراحي در حد فاصل قابهاي مدور است كه به نوعي ميتوان از آنها به عنوان طرح مكمل ياد نمود و معمولا طرح آنها عبارت از چهار جفت يا تك پرنده يا حيوان بود كه به دور يك نقطه مركزي چيده شدهاند و تزيينات برگ نخلي آنها را از هم جدا نموده و فضا را پر كرده است. تداوم سنت تقارن مركزي در درون مداليونها در زمره مهمترين تركيببنديها در اين دوره است و تقارن مركزي در دو راستا از جمله ابداعات اين دوره ميباشد.31
رنگهاي كاربردي اين دوره، اغلب رنگهاي سيرند و در بافتها معمولا از دو رنگ تيره و روشن استفاده شده است. به علاوه بيشتر رنگهای سفيد، نخودي و قهوهاي كمرنگ در منسوجات به كار رفته است. عموما نقوش روي پارچهها با رنگهاي روشن نمایان ميشدند و دورگيريها با رنگهاي تيرهتر از زمينه تصوير انجام میشد.32
در طرحهاي منسوجات ابريشمي آلبويه، از رنگ براي مشخص كردن خطوط طرحها كه منظور اصلي هنرمند است به كار ميرود. طرح اين پارچهها بيشتر جنبه ترسيمي دارد و به اين سبب است كه ارزش حقيقي آنها پس از دقت از نزديك آشكار ميشود، البته به اين معنا نيست كه نقش پارچهها از دور ارزشي ندارد زيرا خاصيت هنر ايراني اين است كه در هر فاصلهاي داراي اعتبار خاصي است، يعني از دور هر يك از اين نقشها، تضاد دو طرح مختلف يك رنگ را نشان ميدهند و هرچه نگاه به آنها نزديكتر شود، جزئيات طرح بيشتر آشكار ميشود تا آنجا كه زيبايي خطوط منحني برگها جلوه ميكند. از اين شاخصه كه طرح پارچه به راحتي قابل فهم نباشد و با دقت در آن نقوش نمايان شوند ميتوان در طراحي منسوجات تمدن نوين استفاده كرد. 33 با بررسيهاي انجام شده منسوجات اين دوران را ميتوان به نقوش زير تقسيم نمود:
نقوش كتيبهاي: با روي كار آمدن سلسله ايراني تبار آلبويه طراز، از جايگاه ویژهای برخودار شد تا آنجا كه به عنوان نشان مخصوص حكومتي استفاده میشد و به همین دلیل طرازبافي در رديف مشاغل مهم رسمي و دولتي قرار گرفت. به علاوه در این دوران خطوط كوفي ايراني که ویژگی منحصر بفردش استفاده از حروف عمودي كشيده است رايج شد. در ابتدای دوران عباسی، خطوط كتيبهها معمولا در يك سطر جاي داده ميشدند و رفته رفته دو سطري شدن كتيبهها فضای بیشتری را برای بافنده ايجاد كرد تا خلاقیت و هنر خود را بیش از پیش نمایان نماید(تصوير9).
|
تصوير 9. قطعه پارچه ابريشمي اريب بافت، متعلق به بهاءالدوله، قرن 5 ه، آل بويه 34 |
نقوش حيواني: در تصوير 10، نقوش حيواني با نقش سيمرغ و طاووس با ظاهري عظيمالجثه و بالهاي قوي و پنجههاي قدرتمند، به صورت متقابل و متقارن در دو طرف درخت زندگي نقش گرديدهاند و گاو بزرگي را به چنگال گرفته است. همانطور كه مشاهده ميشود دم سيمرغ _ طاووس پهن و گرد، حاشيه دمها با نقوش گياهي گلدار به شيوه ساساني و ميان آنها با نقوش شطرنجي نقش گرديده است. انحناي دمها، داراي طرح راهراه كه يك در ميان، ساده و داراي نقش قلبهاي متصل به هم و متوالي است. با توجه به نماد سيمرغ و طاووس كه نمادي براي نشان دادن مرگ است و بزرگي نقوش كه نشان دهنده قدرت و عظمت مرگ است، اين نقش در تدفين كاربرد داشته است 35.
|
تصوير10. قطعه پارچه ابريشمي با نقش سيمرغ – طاووس، قرن 4 ه ، آل بويه36 |
نقوش انساني : در تصاویر پارچههای به جا مانده از دوره آلبویه و همان طور که درتصوير11مشاهده میشود، نقوش انساني كه مختص به طبقه حاكم بوده، تغيير كرده و از حالت انفرادي و اختصاصي دوره هاي گذشته خارج شده است و جاي خود را به نقوش انساني در فضايي با مضمون عرفاني و معنوي داده است. نقوش اين پارچه به صورت طرحي از دو جوان شبيه به يكديگر در حالت نشسته و با حالتي غرق در تفكر با سرهاي خميده و بيآنكه به نقطه معيني نگاه كنند در عالم خيال غوطه ور و در دو طرف درخت سروي به صورت متقارن و متعادل، مقابل چشمه كيهاني درون ترنج باستاني دوره ساساني نقش شدهاند. با توجه به حالت نقوش ميتوان بيان نمود كه يكي از انسانها مظهر توجه به عالم باقي و جاودان و ديگري تمثيلي از رويكرد به عالم فاني بوده است. در اطراف نقوش انساني زبان عربي به صورت نقوش كتيبهاي نقش شده است كه نشاندهنده سبك آلبويه ميباشد، زيرا اين حاكمان آلبويه بودند كه بيشتر از زبان عربي حمايت ميكردند و درك بهتري هم از زبان عربي داشتند. به طور كلي در طراحي نقوش اين پارچه، هنرمند سعي در نماياندن فضاي يك رخداد معنوي را داشته است و كاربرد رنگ آبي لاجوردي و طلايي براي ايجاد فضاي معنوي، مفاهيم و رموز عرفاني بوده و اشارهاي به عالم نور و عرفان داشته است و بر اساس متن کتیبه پيامش تأكيد بر مرگ حتمي براي هر انسان است. همچنين با توجه به شيعه بودن آلبويه طراحی نقوش این پارچه بر اساس اعتقادات فلسفي و مذهبي همراه با زيباشناسي اسلامي صورت گرفته است و ميتواند در طراحي پارچه به عنوان ركني جهت توليد پارچه تمدن نوین اسلامي استفاده گردد.37
|
تصوير11. قطعه پارچه ابريشمي با بافت مركب، قرن 5 ه، اواخر آل بويه و اوايل سلجوقي38 |
نقوش هندسي: تصوير12، نقش ستاره هشتپر به صورت دو تكه ترسيم شده است كه ستاره هشتپر بيروني با زواياي تند و تيز بوده و از مماس آنها، نقوش به صورت ستاره چهارپر با زواياي باز پديد آمده است. فضاي داخلي ستارهها با نقوش گياهي پر شده است. استفاده از اعداد خاص مانند40،12،8،7،5،4، براي ايجاد اشكال مختلف مانند ستاره هشت پر و چهار پر با الهامگيري از مفاهيم عميق شيعي يكي از مهمترين شاخصههاي طراحي پارچه تمدن ايراني – اسلامي ميباشد.
نقوش گياهي: تصوير13، نشان دهنده نقشی مرکب از تمدن آلبویه است که با استفاده از دوایر کوچک و بزرگ شکل گرفته است. در دايره بزرگ مركزي نقوش گياهي به صورت چرخان تكرار شده است و دایرههای كوچك بر محیط دايره بزرگ مركزي مماس شدهاند و درون آنها، علاوه برنقش بز و هلالهاي ماه به صورت يك در ميان، نقوش گياهي ظريفي در بالاي نقوش حيواني ترسيم شده است. از ویژگیهای نقوش این پارچه ريتم، تكرار، تقارن و تأكيد بر نقطه مركزي می باشد. تاكيد بر نقطه مركزي ، ميتواند نمادي از توجه به وحدت باشد. در هنرهاي اسلامي كعبه مركز عالم امكان و مركز توحيد است. همچنین اين طرح داراي محور و مركز تقارن بوده و شاید بافنده سعي نموده است چرخش اجرام آسماني را نشان دهد.
|
|
تصوير12. قطعه پارچه ابريشمي با طرح ستاره و نقوش گياهي، قرن 4 تا 5 ه، آل بويه39 | تصوير13. قطعه پارچه ابريشمي با نقش بز و هلال ماه، قرن 4 ه، آل بويه40 |
رنگ و نقش پارچههاي دوره سلجوقي
با ظهور حكومت سلجوقيان، كارگاههاي بافندگي منسوجات ايران، شام و انطاكيه41 در انحصار حكومت سلجوقيان قرار گرفت. توسعه پارچهبافي در اين دوره، مديون پيشقدمي سلسله آلبويه بود. در اكثر شهرهاي ايران در دوره سلجوقي انواع پارچه تهيه ميشد. علاوه بر خوزستان، خراسان، طبرستان،گرگان، آذربايجان و فارس نيز در اين زمان از ايالات مهم ايران محسوب ميشدند كه در اكثر اين مناطق پارچهبافي رونق فراوان داشت. ايران در عصر سلجوقيان مهمترين صادركننده منسوجات به كشورهاي مديترانه بوده است.42
از دوره سلجوقي بيش از پنجاه قطعه پارچه به جا مانده است كه كيفيت بافت، طرحهاي منحصر و مهارت بافندگان دوره سلجوقي را به خوبي نشان ميدهد و موضوع طرح پارچهها بسيار متنوع بود، زيرا پادشاهان سلجوقي اعتقاد داشتند كه هنر از متعلقات سلطنت و خدمتگذار دين است. در اين دوره، ابريشم از مهمترين مواد پارچهبافي بود و پارچههاي زربف ديبا، مخمل و... نيز به كار برده ميشدند. شيوههاي پارچهبافي دوره سلجوقي بسيار غني بوده و توسعه صنعت نساجي در اين دوره تا آنجا رسيد كه بافندگان قادر بودند ظريفترين نقوش را با مهارت و ظرافت بر روي پارچهها ببافند و هنوز روي برخي از آنها اصول دورههاي پيشين ديده ميشود. از بافتهاي معمول در اين دوره بافت شطرنجي يك در ميان و دولا و پارچههاي دو رو اطلسي در كمال مهارت، رايج بود. همچنين ويژگيهاي خاص بافتههاي سلجوقي اين است كه بافندگان صحنههاي شاعرانه و مناظر طبيعي را از روي نقاشي معاصر خود تقليد ميكردند و آن را روي پارچهها به تصوير ميكشيدند. پارچههاي اطلس و حرير كه رنگشان با تغيير نور، تغيير ميكرد از پارچههاي مرسوم در اين زمان بودند.43
با پيشرفت صنعت بافندگي در دوره سلجوقي و كاربرد دستگاههاي مختلف بافندگي، بافتساتنمركب و كاربرد الياف فلزي با كيفيت بالا كه از درخشندگي زيادي برخوردار بوده، رايج شده و جلوه خاصي به منسوجات اين دوره داده است. دقت در طراحي، محكمي بافت، نازكي و سبكي وزن پارچه از ديگر ويژگيهاي پارچههاي اين دوره است.44 همچنين پارچههاي سفتتاب و شلتاب كه باعث تكامل بافت جناغي پارچهها شد و رگههاي اريب را بر پارچهها نمايان ساخت، در اين دوره رايج گرديد. در دوران شكوفايي سلجوقي طرحها داراي خطوط پيچ و خمدار و يا شكسته بودند و حتي پارچههاي با بافت مورب طرفداران بيشتري داشتند. استفاده از زمينه و متن برگدار پراكنده براي تزيين كل سطح پارچه، در كنار ديگر عناصر تصويري مانند حيوانات اسطورهاي و پيكرههاي درون قاببنديهاي تزييني و لوزي از خصوصيات منسوجات سلجوقي ميباشند.45
در دوره سلجوقي منسوجات به لحاظ نقش و رنگ پيشرفت چشمگيري داشتند كه از هنر كاشيكاري اين دوره الهام گرفته است. در اين دوران برخي از پارچهها را در قطع دراز طراحي ميكردند و به عنوان پوشش تابوت و يا مقبره به كار ميگرفتند. اين پارچهها مضموني راجع به مرگ دارند و عموما خط نوشتهها با مضمون طلب بخشش از خداوند و اشاره به نابودي و نيستي اين دنيا كار شدهاند و داراي خط نگاره و ادعيه قرآني و نمونههاي ديگر داراي اشكال مدور يا هندسي با طرح جانوران رو به روي هم يا پشت به پشت و اسليميهاي چرخان پرشده هستند. اين نمونه پارچههاي دوره سلجوقي كه تماما از نيستي و مرگ بر روي پارچهها بافته شده، كاربردي براي روپوش قبر و يا تدفين داشتهاند. به دليل مسلمان بودن مردمان اين دوره و تاكيدي كه اسلام به فناي دنيا و زندگي اخروي دارد، اهميت اين باور و اعتقاد بر روي پارچههاي تدفيني آنها آشكار ميشود كه طراحان پارچههاي آن دوران بسيار زيبا و دلنشين توانستند اين اعتقادات را بر روي منسوجات نقش ببندند.
بسياري از پارچههاي اين دوره از ابريشم دو پودي بوده و با خط كوفي نقشدار شدهاند. پارچههاي ابريشمي سلجوقيان داراي تزييناتي متراكم و پر از نقوش ريز ميباشند كه در وسط هر دايره نقش يك يا دو حيوان باستاني به كار رفته است و اشكال گياهي به صورت محوري در مدار مركزي عمل ميكنند و كتيبه در تركيب نقوش پارچهها سهمي عمده داشت و اين بازتابي از تاثير پارچههاي طراز بود. در دوره سلجوقي هنرمندان ساقههاي حروف را طولاني كرده و به آنها شكل گياهان، حيوانات، پرندگان يا بدن و صورت انساني دادهاند و ميتواند به عنوان شاخصه منسوجات اسلامي در طراحي منسوجات امروزي كاربرد داشته باشد.46
از ابداعات دوره سلجوقي، به تصوير كشيدن نقش پرنده با راستاي عمودي و تعادل ناپايدار است. در اين دوران غلبه استفاده از شكل پرنده به جاي تصوير حيوانات اساطيري را شاهد هستيم. نگارههاي ابريشمي سلجوقي شامل شمسههاي درشت هستند و درونشان تصاوير پرندگان بزرگي قرار دارد كه برخي با خطوط كوفي تزيين يافتهاند. تقارن مركزي مداليونهاي حاوي پرنده و مداليون در برگيرنده يك پرنده در نماي سه رخ يا رو به رو، از ابداعات اين دوران است. همچنين تركيببندي داراي ريتم دوگانه و توجه به فضاي خالي از پيشرفتهاي اين عصر بوده است.47
از شاخصههاي ديگر منسوجات دوره سلجوقي، رنگ پارچهها ميباشد. در اين دوره، پارچهها از نظر رنگ، تنوع زيادي دارند و كاربرد رنگهاي درخشان و با طراوت گوياي مهارت رنگرزان اين دوره بوده است. بافنده دوره سلجوقي تضاد ساده سير و روشنها را به خوبي تشخيص ميداد و معمولا فقط دو رنگ، آبي كمرنگ يا سرمهاي، سياه يا سبز برروي زمينهاي به رنگ سفيد يا سرخ را ترجيح ميداد. در اين دوران رنگهاي آبي آسماني يا فيروزهاي براق و رنگ سبز (زيتوني) و رنگهاي نخودي، طلايي و ارغواني تند(زرشكي يا عنابي) همچنان در پارچهها جلوهگر بود و رنگهاي سرمهاي و سفيد در منسوجات اين دوره بسيار كاربرد داشته است، رنگ سفيد از دوره امويان (به جز عباسيان) تا اين دوره تداوم داشته و يكي از رنگهاي پركاربرد در پارچههاي دوره سلجوقي است. استفاده از رنگ سفيد به دليل اهميتي كه در اسلام داشت و تاكيدي كه پيامبر داشتند، در دورههاي مختلف به كرات مشاهده ميشود.48
نقوش كتيبهاي: درتصوير14، بافنده از بافت مركب در طراحي اين پارچه استفاده كرده است و نقوش به صورت افقي طراحي شدهاند. پارچه داراي دو رديف كتيبه كوفي ميباشد كه با نقش گره به شيوه بسيار استادانه تزيين شده است و هر رديف كتيبه داراي حاشيهاي از گل ساده چهارپر و طرح تزييني زنجيرهاي و در ميان هر دو رديف كتيبه، خطوط نازك به صورت موازي قرار گرفته است. حروف كشيده مانند الفها به گونهاي شعلهآسا به سوي عالم بالا و آسمان تمايل دارند و آنچنان پيچيده و در هم تنيده شدهاند كه تداعيكننده هالهاي از روشنايي و نور ميباشند. استفاده از رنگ روشن در خطوط كتيبه با زمينه آبي نيلي كه فضاي عرفاني را مضاعف نموده، نشان از غلبه نور بر ظلمت است و از شاخصههاي منسوجات اسلامي ميباشد.
در اين دوره، نقوش كتيبهاي به صورت نقوش تزييني و پركار تبديل شدهاند، از حالت ساده و جزيي كه در دورههاي گذشته بود، خارج شدهاند و پارچهها تنها جنبه زيبايي دارند و كتيبهها ناخوانا هستند.49
|
تصوير14. قطعه پارچه ابريشمي با بافت مركب، قرن 5 يا 6 ه، احتمالا سلجوقي50 |
نقوش حيواني: بر اساس بررسي بافتهاي پركاربرد در اين دوره و سطح پارچه كه صاف و براق به نظر ميرسد، در تصوير 15، پارچه داراي بافت ساتن است. نقوش حيواني به كار برده شده در اين پارچه، خرگوش و حيواني شبيه به گرگ ميباشد كه درون ترنج هشت ضلعي به صورت مزدوج و رو به روي هم، در ميان نقوش گياهي بسيارظريف نقش گرديدهاند. زمينه پارچه به رنگ آبي روشن و سطح آن پوشيده از نقوش گياهي به رنگ سفيد ميباشد. اطراف نقوش گياهي و حيواني، كتيبه كوفي به صورت هشت ضلعي و به رنگ آبي نيلي طراحي شده است و زمينه هشت ضلعي به رنگ قهوهاي ميباشد. تصوير نمودن حيوانات در زمينه قهوهاي هشت ضلعي با توجه به متن كتيبه(همانا به خوبي ميدانم اگرچه شب تاريك است ولي بهشت در بيرون لبه مرزي آن است)، شايد اشارهاي به سختيها و مشكلات در دنياي محدود و فاني زميني است و فضاي خارج از محدوده هشت ضلعي با نقوش گياهي سفيد در زمينه آبي نمادي از معنويت و ابديت، آرامش و وعده بهشت جاودان، را تداعي ميكند. همچنين براساس نقوش حيواني طراحي شده در اين پارچه، اين نتيجه به دست ميآيد كه نقوش حيوانات طبيعي كه در اوايل اسلام به صورت خشك و رسمي نقش ميشدهاند، در اين دوره جاي خود را به حيوانات طبيعي با حالاتي جاندار و سرزنده در حال حركت دادهاند و شايد اين موضوع نشاندهنده تاثير اسلام و عرفان در افكار هنرمند بافنده اين دوره بوده است.
|
تصوير15. قطعه پارچه ساتن با نقش خرگوش و گرگ، نيمه دوم قرن 6 ه51 |
نقوش انساني : در تصوير 17، نقوش انساني بر خلاف دورههاي گذشته به صورت تمامرخ طراحي شده است كه از نوآوريهاي دوره سلجوقي ميباشد. نقوش طراحي شده در اين پارچه، سواركاري را نشان ميدهد كه عمامهاي عربي بر سر دارد و لباسش با نقوش هندسي تزيين شده است. همچنين اطراف آن به وسيله كتيبه كوفي كه با نقوش گياهي تزيين شده، به صورت دايره احاطه شده است. نقوش هندسي به كار برده شده روي لباس سواركار، استفاده ازعمامه عربي و كتيبه كوفي با تزيينات نقوش گياهي، پارچه را به يك طرح كاملا اسلامي تبديل نموده است.
نقوش هندسي: در طراحي اين پارچه از نقوش هندسي مختلفي مانند لوزي، مستطيل و بيضي استفاده شده است. در تصوير 18، نقوش مستطيل و بيضي در مركز، تركيب و تداخل يافته و در داخل نقوش هندسي نقوش زيادي همچون نقوش كتيبهاي، حيواني و پرنده به صورت ساكن و در حال حركت نقش گرديده است. تركيب زيبا و چشمنواز نقوش هندسي، كتيبهاي و حيواني ميتواند مبناي شاخصههاي منسوجات تمدن نوين اسلامي باشد.
|
|
تصوير17. قطعه پارچه ابريشمي دو رو با طرح سواركار شاهين بر دست، قرن 5 تا 7 ه52 | تصوير18. قطعه پارچه ابريشمي با طرح و نقش هندسي، قرن 5 و 6 ه53
|
نقوش گياهي: با توجه به اهميتي كه نقوش گياهي در اين دوره داشته و بر اساس نقوش مشاهده شده در تصوير 19، نقوش گياهي پيچكي سراسر پارچه را به طور يكسان پوشانده و نقوش حيواني كه نقش عقاب دوسر ميباشد، به شكل ساده و با جزئيات كمترنقش شده است و عظمت نقش عقاب پارچههاي گذشته را ندارد كه شايد دليل آن مذهب سني حاكم در آن دوران بوده است. نقوش حيواني به صورت رديفي و چنان ساده نقش شدهاند كه نقوش گياهي قويتر به نظر ميرسند. همچنين ميتوان بيان نمود بافنده براي ايجاد فضاي معنوي و عرفاني زمينه پارچه را به رنگ آبي و نقوش را سفيد طراحي كرده است.
|
تصوير19. قطعه پارچه با بافت ساتن با نقوش گياهي و حيواني، قرن6 يا 7 ه، دوره سلجوقي54 |
نتيجه گيري
پارچهبافي و طراحيپارچه يكي از مهمترين صنايع هنراسلامي ميباشد و نوآوري در اين هنر باعث جذب مخاطب ميگردد و در صورت زيبايي مخاطبين بسياري را به خود جذب ميكند. به طور كلي منسوجات دوران اسلامي تحت تاثير اسلام در باطن خود داراي شاخصههايي هستند كه نمود مذهب و فرهنگ هر دوره ميباشند. در دورانهاي مختلف اسلامي بر اساس شرايط اجتماعي، اقتصادي، فرهنگي و مذهب حاكم در هر دوره شاهد تغييرات و پيشرفتهايي در هر يك از شاخصههاي منسوجات بوديم. در دورهاي كه شرايط اجتماعي و اقتصادي مناسب بوده تنپوشهاي فاخر به تن ميكردند و الياف گرانبها در بافت منسوجات به كار ميبردند كه نشان از پيشرفت صنعت بافندگي در آن دوره بوده است.
در دوران اسلامي به واسطه ارتباط با چين پيشرفتهاي بسياري در زمينه صنعت به خصوص صنعت نساجي داشتهاند. تحتتأثير چينيها علاوه بر پنبه و كتان، به كاربرد فراوان ابريشم و پرورش كرم ابريشم در پايتخت حكومتها ميپرداختند و تنوع بافت منسوجات باعث شد تا ايران در قرن 5 و 6 ه مهمترين صادركننده منسوجات باشد. تاثير شاخصههاي ساساني كمرنگتر شده و منسوجات داراي شاخصههاي اصيل اسلامي ميباشند. حمايت پادشاه از صنعت نساجي و پوشاك در دوران اسلامي و همچنين تشويق دانشمندان و هنرمندان پيشرفت چشمگيري در فناوري بافت پارچه، طراحي نقوش و رنگ داشته است. پارچههاي پنبهاي از مرغوبيتي ويژه برخوردار بودند و ابريشم، چشمگيرترين مواد اوليه پارچهبافي بود كه در پارچههاي زربفت ديبا، مخمل و منسوجات ديگر به كار ميرفت كه نمودي از تكنيكهاي پيشرفته بافندگي در آن دوران بوده است.
نقوش در دورانهاي مختلف اسلامي شامل نقوش كتيبهاي كه نخستين و شاخصترين نقوش ميباشد و نقوش هندسي كه پايه و اساس نقوش ديگر را تشكيل ميدهد، كاربرد نقوش گياهي در آرايش كلام خداوند در صفحات قرآن و نقوش حيواني و نقوش انساني كه در اوايل ورود اسلام به دليل منع تصوير كردن انسان كاربرد كمتري داشته است. در هردوره تاريخي از اسلام با توجه به تغيير عقيده پادشاه نقوش نماد مختلفي داشتهاند و هنرمند با مذهب و عقيده حاكم در هر دوره نقوش و رنگهاي گوناگوني بر اساس معيارهاي اسلامي انتخاب و در بافت پارچه استفاده ميكرده است. در دوران اسلامي به تاكيد پيامبر(ص) رنگ سفيد بيشترين كاربرد را داشته و در كنار اين رنگ با توجه به نوع كاربرد منسوجات از رنگهاي متنوع ديگري استفاده ميشده است و با توجه به شرايط اجتماعي، مذهب و عقيدهاي كه در هر دوره وجود داشته، معنا و مفهوم نقش و رنگ تغيير ميكرده است.
در اين دوران هنرمندان مسلمانان تحت تأثير اسلام و قرآن با كاربرد آيات قرآن در منسوجات باعث گسترده شدن اسلام در دورانهاي مختلف شدند و فضاي معنوي و عرفاني در پارچه ايجاد كردند. هدف از اين كار ميتواند بيان شاخصههاي اسلامي و كاربرد آن در زندگي باشد و با افزودن شاخصههاي اسلامي در ظاهر و باطن منسوجات به آنها معنا و هويت اسلامي بخشيدند. مسلمان تحت تاثير اسلام به دنبال خلق اثري بودهاند كه علاوه بر زيبايي داراي شاخصههاي اسلامي باشد، شاخصههايي كه در هر دوره تاريخي با توجه به عقيده و مذهبي كه داشتهاند داراي معنا و مفهوم متفاوت بوده اما در همه دورانها بر اساس اعتقادات اسلامي و هدف و غايت آفرينش، نمود صفات الهي و بازگشت به اصل و روح الهي و يكي شدن خالق و مخلوق است و هنرمند در حد توان خويش با استفاده از نقوش مختلف اين هدف را به تصوير كشيده است.
هنرمندان مسلمان در تلاش بودند با خلق منسوجات اسلامي پيام پروردگار را در قالب طرح، نقش و رنگ به بيننده ابلاغ كنند. در اين دوران منسوجات اكثرا داراي مضمون اسلامي و كاربرد مذهبي بودهاند. علاوه بر ارزشهاي ظاهري و مادي هر پارچه، بايد ارزشهاي باطني آن در نظر گرفته شود تا بتوان به معيارهاي اسلامي آن دست يافت. ارمغان اين ايمان و اعتقاد، ايجاد طرح ها و نقوشي است كه پس از گذشت قرنها همچنان قابل بررسي و استفاده در دوران حاضر است. هنر ايراني زماني ماندگار خواهد بود كه از شاخصههاي اسلامي برخوردار باشد، زماني كه منسوجات علاوه بر زيبايي داراي اين شاخصهها در باطن خود باشند ماندگارتر خواهند بود. نقشهاي طراحي شده توسط هنرمندان مسلمان ايراني داراي اصولي از قبيل: تعادل، تقارن، ريتم، وحدت شكل، زيبايي و... ميباشد كه در واقع اين اصول در قرون اوليه اسلامي توسط هنرمندان مسلمان پيريزي و به عنوان شاخصههاي نقوش اسلامي در طراحي منسوجات رعايت ميشده است.
كتابشناسي
آپهام پوپ، آرتور، سيري در هنر ايران، نجف دريابندي، انتشارات علمي و فرهنگي، 1387ش.
اتينگهاوزن، ريچارد، يارشاطر، احسان، اوجهاي درخشان هنر ايران، ترجمه يعقوب آژند، تهران، انتشارات مولي، 1376ش.
اكرمن، فيليس، نساجي ايران- بافتههاي دوران اسلامي، ترجمه زريندخت صابرشيخ، سازمان صنايع دستي ايران، 1361ش.
بوركهارت، تيتوس، ارزشهاي جاودان در هنر اسلامي، ترجمه نصرالله پورجوادي، تهران، انتشارات دانش، 1369ش.
بيكر، پاتريشيا، منسوجات اسلامي، ترجمه مهناز شايستهفر، تهران، موسسه مطالعات هنر اسلامي، 1385ش.
برزين، پروين، پارچههاي قديم ايران، شماره 59، دوره 5، 1346ش .
دادور، ابولقاسم، حديدي، الناز، بررسي نقوش منسوجات قرون اوليه اسلامي(قرن اول ه تا اواخر دوره سلجوقي)، جلوه هنر، دوره جديد، شماره6، ص 15 تا 22، 1392ش.
تائبي، فاطمه ، بررسي و تحليل نقش درخت زندگي و جانوران اطراف آن در قرون اوليه اسلامي، پاياننامه كارشناسي ارشد، دانشگاه پيام نور، 1395ش.
رضايي آذر، ندا، بررسي عنصر رنگ در پارچههاي دوره اسلامي، فصلنامه علمي – پژوهشي هنرهاي تجسمي نقشمايه، سال پنجم، شماره 15، ص 91 تا 99، 1392ش.
رضوي، زمزم سادات، طاهري، محبوبه، شريعت پناهي، دكتر سيد ماهيار، سير تحول نقوش پارچه در ايران اسلامي، مؤسسه سفيران فرهنگي مبين، ص 108 تا 115.
روح فر، زهره، نگاهي بر پارچهبافي دوران اسلامي، انتشارات سمت، 1394ش.
زكي، محمد حسن، تاريخ صنايع ايران بعد از اسلام، ترجمه محمد علي خليلي، نشر اقبال، 1366ش.
سياحي، ساره، مؤلفههاي اسلامي در تنپوش ايرانيان پس از اسلام تا اواخر صفويه، پاياننامه كارشناسي ارشد، دانشگاه الزهرا، 1395ش.
حكمآبادي، عارفه، خزايي، محمد، احمدپناه، سيد ابوتراب، بررسي نقوش پارچههاي ساماني، خراسان بزرگ، سال ششم، شماره 20، ص 57 تا 74 ، 1394ش.
فتحي، ليدا، خطنوشتهها، روي پارچههاي دوره اسلامي، دو فصلنامه مدرس هنر، دوره دوم، شماره 2، ص 63 تا 75 ، 1386ش.
عزتي، زينب، تجزيه و تحليل منسوجات دوره سلجوقي، پاياننامه كارشناسي ارشد، دانشگاه علم و فرهنگ، 1397ش.
عطائي عظيمي، آيدا، مطالعه كاربرد ارزشهاي تزييني هنرهاي اسلامي _ ايراني در طراحي پارچه با تأكيد بر نقشمايههاي آثار شاخص فلزكاري و دست بافتههاي دوران سلجوقي و صفوي، پاياننامه كارشناسي ارشد، دانشگاه پيام نور، 1394ش.
[1] طالب پور، ص63
[2] همان، ص 65
[3] نوروزي، ص25
[4] سياحي،ص 31
[5] طالب پور، ص 63
[6] مونسي، ص22
[7] غيبي، ص 303
[8] مونسي، ص 22
[9] غيبي، ص 303
[10] مونسي، ص 23
[11] طالب پور، ص 66
[12] پارچه با تارهاي ابريشم و پود با جنسهاي متفاوت
[13] نوروزي، ص 65
[14] همان، ص 65
[15] چيتساز، ص 79
[16] مونسي، ص 23
[17] غيبي، ص 282
[18] مونسي،ص 23
[19] غيبي،ص 282
[20] حكم آبادي، ص 57
[21] روح فر، ص15
[22] حكم آبادي، ص 58
[23] خزايي، ص 72
[24] حكم آبادي، ص60
[25] نوروزي، ص 109
[26] اتينگهاوزن و ديگران، ص 360
[27] پوپ و اكرمن،ص982
[28] نوروزي، ص 109
[29] همان، ص 31
[30] سياحي، ص40
[31] عظيمي صياد، ص 95
[32] سياحي، ص 113
[33] نوروزي، ص 31
[34] همان، ص 65
[35] همان، ص 86
[36] همان، ص 86
[37] همان، ص 107
[38] همان، 106
[39] وب سايت موزه كليولند
[40] نوروزي، ص 70
[41] شهري در روم باستان بوده كه به دست يونانيان در سال 3000 قبل ميلاد بنا شده و هم اكنون جزء قلمرو كشور تركيه است.
[42] حيدري، ص14
[43] نوروزي، ص 34
[44] نعمت الهي، صص27و28
[45] عظيمي صياد، ص 114
[46] سياحي، صص56_ 52
[47] عظيمي صياد، ص 112
[48] سياحي، صص113_ 110
[49] نوروزي، ص 68
[50] نوروزي، ص67
[51] وب سايت موزه كليولند
[52] همان
[53] همان
[54] نوروزي، ص 96
Abstract
Textile is one of the most important strategic arts-industries among Islamic cultural economic activities. During different eras, the beautiful combination of art and industry has led to the weaving and production of textile of different application and with the advent of Islam, there has been a lot of evolution in the characteristics of Iranian textiles, including colors and motifs. Hence the textile of the first seven centuries AH have got a special position. Iranian textiles of these eras, under the influence of religion, beliefs and political, social and economic conditions, have benefited from the features and characteristics that made them unique. Accordingly, the extraction and study of these features in the fields of color and motif can provide a high capacity for a better and deeper knowledge of Iranian – Islamic textiles for the development on the country’s clothing and textile industry. For this purpose, this research which is carried out using descriptive – analytical method, studies and analyzes the colors and motifs of Iranian fabrics from the advent of Islam to the end of the seventh century AH to provide the necessary theoretical foundation in terms of Islamic beliefs, for designing and producing modern Iranian textiles.
Keywords: textiles, color, motif, Iranian fabrics, Islamic civilization.