سنجش رضایتمندی سکونتی ازمطلوبیت مکانی در نواحی شهری برنامه ریزی شده
محورهای موضوعی : شهرسازی
1 - دانشیار دانشگاه تربیت مدرس، تهران
کلید واژه: : هلیکوباکتر, سگهای ولگرد, معده, مشهد,
چکیده مقاله :
رضایتمندی سکونتی از سطح رضایت از زیرساخت ها، فرصت های شغلی و شبکه های حمایتی اجتماعی متاثر می شود که مطلوبیت مکانی نیز خوانده می شود. رضایتمندی سکونتی نشان میدهد تا چه حد نیازهای زمینه ای حوزه سکونت تامین شده است. سکونت در این مقوله،مولفه ای چند کارکردی است که نیازهای گوناگونی را مرتفع می سازد.بررسی تحولات رخ داده در منطقه مهرشهرکرج موضوع این بررسی است که می تواند سیر تحول نظام اسکان آن را مشخص سازد. برای بررسی وبرآورد رضایتمندی سکونتی بر پایه روش تحقیق علّی وهمبستگی،از تحلیل های رگرسیونی و مدل مبنای ارزیابی بهره گرفته شد.داده ها از طریق پرسشگری میدانی جمع آوری وتحلیل گردید.نتایج گویای پایین بودن رضایتمندی سکونتی ساکنان مهرشهر می باشد.این موضوع با توجه به سابقه ی سکونت مخاطبین،نشانگر فقدان حس مطلوبیت مکانی به ویژه برای ساکنین تازه وارددارد که نوعی ناکامی درنظام سیاست های جاری شهرسازی در نواحی برنامه ریزی شده محسوب می گردد.
Community satisfaction has often been linked to the level of satisfaction with a community’s infrastructure, job opportunities and social support networks. Apart from concern over population decline, there is another important reason for wanting to have a better understanding of what factors influence “community satisfaction.” Community development practitioners, community leaders, and other local stakeholders see “community cohesion”, “a strong sense of community” and similar concepts as having both intrinsic and instrumental value associated with their work and responsibilities. Yet, most empirical analyses of community and residential satisfaction have focused on only one aspect of the available theory to predict the satisfaction of individuals. However there are some similarities in those definitions which stems from this notion that there is a core in all of those interpretations. Those cores need to be portrayed clearly to make this concept more understandable in multidisciplinary activities. Residential satisfaction reflects the degree to which individuals’ housing needs are fulfilled. RS is a subjective dependent variable which depends on many physical and social parameters. However, the propriety of those parameters could vary for different people with different social cultural and professional back grounds. Housing is a mixed used element that satisfies several needs. The failures of many housing projects stems from lack of knowledge on the determinants of Residential Satisfaction (RS) concept. Results of most studies indicate that housing satisfaction is affected by an array of individual, housing and neighborhood attributes. Nonetheless it’s also important to take into account the effect of social interactions. RS has been an important factor for policy makers during the preparation of their guide line of housing construction for the variety of people. RS for policy makers means that the habitants and resedents needs have been met and that they are happy in their dwelling unit. Residential Satisfaction and its effective relationship with Quality of Life are of those concepts into consideration in recent decades. Not recognizing RS in designing projects leads to a severe problems. These problems includes projects do not satisfy the occupant’s needs, in terms of comfort, social, cultural and religious needs. Consequently, it influences the quality of life and affects the psychosocial aspects of the inhabitants. This study has aimed to investigate the residential satisfaction of Mehrshahr, which had once been consisted of low-rise single house units, settling high-income residents and in recent years has modified to a composite dense structure. So assessing changes occurred in this region is the main point of the study. To achieve this goal,after research several attributes in subjective and objective dimensions were evaluated, applying several regression analysis and a model attributed to Amerigo and Aragones in 1997. Previous models in community satisfaction have included many different categories of variables, but no model has yet incorporated all of them simultaneously. The data were collected through field inquiry and the results indicate low residential satisfaction(below average) in this region, which regarding their length of residents, with significant percentage dwelling less than 10 years, infer the lack of sense of place among individuals.
سنجش رضایتمندی سکونتی و مطلوبیت مکانی در نواحی شهری برنامه ریزی شده
مورد: مهرشهر کرج
چکیده:
رضایتمندی اجتماع معمولا در ارتباط با سطح رضایت از زیرساخت ها، فرصت های شغلی و شبکه های حمایتی اجتماعی می باشد. گرچه اغلب تحلیل های تجربی در این زمینه، تنها بر روی یکی از جنبه های تئوری های موجود جهت پیش بینی رضایتمندی اجتماعی تمرکز داشته اند. رضایتمندی سکونتی مشخص کننده این است که تا چه حد نیازهای مسکن افراد تامین گردیده است. مسکن عنصری چند کارکردی است که نیازهای گوناگونی را مرتفع می سازد.به همین خاطربررسی تحولات رخ داده در منطقه مهرشهرکرج مبحث اصلی این بررسی است. برای بررسی وبرآورد رضایتمندی سکونتی ساکنین از تحلیل های رگرسیونی و مدل مبنای ارزیابی بهره گرفته شد.داده ها از طریق پرسشگری میدانی جمع آوری وتحلیل گردید.نتایج گویای پایین بودن رضایتمندی سکونتی ساکنان مهرشهر (کمتر از حد متوسط) می باشد.این موضوع با توجه به سابقه ی سکونت مخاطبین،که درصد نسبتا قابل توجهی سابقه سکونتی کمتر از 10 سال داشته اند،نشانگر فقدان حس مطلوبیت مکانی به ویژه برای ساکنین تازه وارددارد.
واژگان کلیدی: رضایتمندی سکونتی، کیفیت زندگی، نواحی شهری ایرانی برنامه ریزی شده، مهرشهر کرج
مقدمه:
در کشورایران که با افزایش روزافزون جمعیت مواجه می باشد و بدلیل محدودیت خدمات رسانی در بسیاری از مناطق کشور، با وجود در اختیار بودن سطح، جمعیت ناگزیر به تمرکز در مناطقی محدود می باشد، پرداختن به مسائلی نظیر کیفیت سکونتی و رضایتمندی ساکنان در بافتهای آپارتمانی اهمیتی خاص دارد. از سویی بافتهای کوتاه مرتبه و ویلایی نیز به سبب محدودیت های ذکر شده، قادر نخواهند بود برای مدت طولانی، بافت سابق و گونه ویلایی یا کوتاه مرتبه خود را حفظ کنند. این مسئله به ویژه در کلانشهرها و شهرهای بزرگ کشور، شدیدتر بوده و در آینده ای نزدیک امری گریزناپذیر خواهد بود. این بافتها علاوه بر پرداختن به مسائلی نظیر کیفیت سکونی و تلاش جهت تامین آن، از جنبه ای دیگر نیز بحث برانگیز و حائز اهمیت است ضمن اینکه اغلب ساکنان این مناطق (البته در صورتی که کماکان پس از تغییر بافت منطقه، تمایل به ماندن در محل سکونتی خود را داشته باشند)، با دور شدن از عادات گذشته زندگی خود، نیازمند تطبیق یافتن و سازگاری با سبک جدید زندگی خود هستند.در واقع میتوان اینگونه عنوان کرد که تغییرات تدریجی رخ داده در الگوی سکونت ساکنین بافتهای ویلایی نه تنها باعث ایجاد تغییراتی در ساختار کالبدی و ریخت شناسی مناطق میگردد، بلکه در پاره ای موارد به تغییر در الگوی رضایتمندی آن ها آنها نیز منجر خواهد شد. این امر ممکن است باعث افول کیفیت زندگی در این نواحی گردد. لذا پی بردن به دلایل افول کیفیت زندگی ودر نتیجهکاهش رضایتمندی سکونتی افراد، دلایل بروز نارضایتی ساکنینمی گردد.در این پژوهش، رضایتمندی در مهرشهر کرج به عنوان منطقه ای سکونتی که در ابتدا با ساخت الگوی ویلایی، مکانی جهت سکونت اقشار با درآمد متوسط به بالا بود مورد سنجش قرار گرفته است.این منطقه طی سالهای اخیر بتدریج بافت سنتی خود را از دست داده و مساکن ویلایی غالبا در حال تبدیل به آپارتمانهای 4-5 طبقه هستند.به موازات تحولات عمدتا کالبدی در این محدوده، شاهد پایین بودن طول مدت اقامت افراد ساکن در این محدوده هستیم که نشاندهنده تغییر مکان غالب ساکنان بومی این منطقه است .مهرشهر در حال حاضر متشکل از 4 فاز است و تمامی سطح منطقه چهار کرج را در بر میگیرد. در پژوهش حاضر صرفا فازهای 1 تا 3 که صرفا بعنوان بافتی ویلایی شکل گرفته اند، مبنای بررسی می باشد.
چهارچوب مفهومی:
بر پایه بررسی های کمپ بل(Campbell et .al، 1976)، مارانز و همکارانش در آغاز به درک و بررسی پدیده کیفیت محیط های سکونتی، از منظری مفهومی و تجربی پرداختند(Marans, Rodgers,1975; Lee, Marans, 1980; Connerly, Marans,1980). در ابتدا این ادعا وجود داشت که کیفیت یک مکان یا یک اجتماع جغرافیایی (از قبیل شهر، واحد همسایگی و واحد سکونتی)، یک پدیده ذهنی است و افرادی که این فضاها را اشغال کرده اند، ممکن است دیدگاههای متفاوتی نسبت به این چینش ها داشته باشند. علاوه بر این، چنین دیدگاه هایی ادراکات و ارزیابی های افراد را از تعدادی از مولفه های چینشی مکان منعکس کرده و همچنین می توانند تحت تاثیر ویژگی های شخصی اصلی افراد، خواست ها و نیازهای آنها و تجارب گذشته ی آنها قرار بگیرند. (Marans,2003)تاکنون از واحدها و مقیاس های مختلف اندازه گیری کیفیت، برای مطالعه رضایتمندی سکونتی استفاده کرده اند و به طور کلی اینشاخص را برآیند حاصل شدن رضایت از 2 بعد سکونتی برشمرد: واحد مسکونی و محیط پیرامون آن.
محققان بررسی هایی را در زمینه اینکه آیا افراد واحد سکونتی خود را به عنوان مامن و پناهگاه خود میدانند و یا صرفا به عنوان مکانی برای زندگی به آن نگاه میکنند، و نیز این که آیا افراد نسبت به محیط سکونتی خود احساس تعلق خاطر میکنند یا خیر(Gollin et.al,1975; Hunter,1974) نیزصورت داده اند.(Barton,1975; Rodgers et.al,1975; Fried & Gleicher,1961; Kasarda& Janowitz,1974)نکته قابل توجه این است که سطح رضایتمندی یا نارضایتی از یک مکان توسط طیف وسیعی از عوامل در هر دو سطح خصیصه های اجتماعی و کالبدی از محیط سکونتی، کنترل و مدیریت میگردند. تا آنجا که حتی عواملی شخصی و تجربی نظیر تجارب پیشین سکونتی افراد، سطح و میزان درگیری شخصی افراد با اجتماع، تشکّل های اجتماعی افراد در محیط های سکونتی،گرایشات روانی-اجتماعی افراد نسبت به جامعه به صورت کلی، سنّت ها و آداب و رسوم افراد و میزان اشتیاق و علاقه افراد، همگی می توانند بررضایتمندی سکونتی تاثیرگذار باشند(Pacione,2003)، همچنان که عواملی دیگری نظیر خصوصیات و ویژگی های مسکن، واحد سکونتی و فرد ساکن و همینطور قابلیت های سکونتی یک واحد مسکونی از قبیل خصوصیات و ویژگی های گوناگون سیستم مدیریتی نظیر استاندارد جمع آوری زباله و سایر سیستم های خدمات رسانی محلی در این میان تاثیر گذارند.
ابعاد و مولفه های کیفیت مسکن به طور قابل ملاحظه ای در نواحی مختلف جهان متفاوت بوده و ویژگی های واحد سکونتی در کشورهای گوناگون به طرق مختلفی ارزش گذاری می شود. به عنوان مثال تسهیلاتی نظیر سطوح چوبی سخت و سیستم تهویه هوا که در ایالات متحده معیار ارزش گذاری است، ممکن است برای بسیاری از افراد در کشورهای در حال توسعه، غیر قابل دسترس باشد. خانوارهای با سطح درآمدی پایین، کیفیت های پایین تر سکونتی را مطالبه می کنند و همچنین اولویت های مسکن خانوارها در بسیاری از کشورهای در حال توسعه، صرفا در داشتن یک سرپناه ساده خلاصه می شود.مسئله ای که کشورهایینظیر ایران،خصوصا طی دهه های اخیربا آن روبرو شده اند این است که بدلیل رشد روزافزون جمعیت و محدودیت منابع اقتصادی، مسکن به یکی از مشکلات اجتماعی این کشورها بدل گردیده است. مسکن پایین تر از سطح استاندارد –کمبود و نقصان در سیستم لوله کشی، تهویه، الکتریسیته و تمامیت ساختاری- ساکنان خود را با خطرات اجتماعی و سلامتی بسیاری مواجه میکند. مولفه های سلامت اجتماع، ایمنی آن، تعادل و پایداری و دستیابی افراد به میزانی از استانداردهای کیفیت مسکن، به عنوان یکی از شاخص های مهم در تعیین میزان موفقیت اقدامات دولتی است(Struyk& Turner,1986).لیکن پذیرش سیاست های مسکن از اولویت پایینی برای دولتهای جوامع در حال توسعه برخوردار بوده است، چرا که سرمایه گذاری اقتصادی در این بخش را اساسا ناکارآمد و فاقد بهره وری اقتصادی میدانسته اند. در مقابل در چنین کشورهایی، اولویت های بالا معمولا به بخش هایی اختصاص داده می شود که نتیجه و بازخوردی مستقیم در پس اندازها داشته باشد، نظیر محصولات صنعتی، تولید نیرو، انرژی و حمل و نقل. در اغلب موارد هنگامی مسکن و خدمات مرتبط با آن به عنوان بخشی از اولویت های یک ایالت یا کشور محسوب می شوند که نواحی شهری در آن، ترکیبی از سکونت و کار باشند. (Gilbert & Ward,1985) نادیده انگاشتن استانداردهای کیفیت زندگی،خصوصا در نواحی روستایی چنین کشورهایی نیز باعث افزایش فاصله توسعه نواحی شهری و روستایی شده و نتیجتا منجر به بالا رفتن مهاجرت های روستا به شهر می گردد. لذا شهرها و خصوصا کلانشهرهای کشورهای در حال توسعه، به دلیل محدودیت منابع، با بارگذاری زیاد جمعیت مواجه می شوند.
با توجه به وجود پیچیدگی بیشتر درتبیین و اندازه گیری مفهوم کیفیت مسکن در کشورهای در حال توسعه ای نظیر ایران،در اغلب موارد نیاز به پرداختن به مباحث تلفیقی و بالاخص توجه به سرچشمه ها و منشا فرهنگی عکس العمل های افراد و خانواده ها، به ویژگی های مسکن و واحد سکونتی در این کشورها، وجود دارد.نظیر"نظریه ی سازگاری"که در همین زمینه توسط موریس و وینتر در 1997مطرح می گردد: نظریه که در آن هنجارها مولفه هایی هستند که افراد به وسیله آنها مسکن خود را مورد قضاوت قرار داده و آن را با مسکن دیگران مقایسه می کنند. در نظریه ارائه شده توسط موریس و وینتربه 6 هنجار در زمینه واحدهای سکونتی اشاره گردیده است که کیفیت مسکن یکی از آنها می باشد. (Morris & Winter, 1997) 5هنجار دیگر آن عبارتند از: هنجار های مکانی که به میزان فضای موجود و دسترسی های افراد اشاره دارد، هنجارهای مالکیتی که تعیین کننده نحوه تملک واحد سکونتی است، هنجارهای مصرفی و هزینه که به پیش بینی میزان درآمدی که در سبد هزینه خانوار به مسکن اختصاص داده می شود، هنجارهای ساختاری که نوع واحد سکونتی از قبیل تک خانواری و انواع دیگر واحدهای سکونتی را توصیف میکند و هنجارهای همسایگی که به این موضوع اشاره دارد که به چه میزان واحدهای همسایگی موجود در محل سکونتی افراد با وضعیت اجتماعی و اقتصادی آنها مطابقت دارد.
براساس این نظریه، خانوارهایی که مسکن آنها از استانداردها و هنجارها تبعیت نمی کنند، کمبودهای هنجاری را تجربه خواهند کرد که میزان رضایتمندی خانوارها را تحت تاثیر قرار داده و منجر به بروز رفتارهای آنها جهت تطبیق خود با محیط می گردد. به طوری که هنگامی که یک خانوار از مسکن خود به دلیل کمبودهای هنجاری، ناراضی باشد، تمایلات رفتاری افراد جهت تطبیق خود با شرایط رخ می دهد که این رفتار می تواند شامل نقل مکان افراد یا هر اقدام جایگزین دیگری باشد.نمونه های گوناگونی را در ادبیات مرتبط می توان یافت که در آنها رضایتمندی سکونتی به عنوان متغیر وابسته مدّنظر قرار گرفته است و یا به عنوان شاخصی از کیفیت سکونتی. لیکن اغلب این مطالعات مربوط به کشورهای توسعه یافته غربی بوده و در مقیاس های گوناگون هم در مقیاس ها و سطوح ملّی (Marans and Rodgers, 1975; Campbell et al., 1976; David and Fine-Davis, 1981) و هم در مقیاس ها و سطوح شهری (Galster and Hesser, 1981) انجام گرفته اند و این در حالی است که تنها اندک مطالعاتی یافت میشوند که بررسی محیط های سکونتی در کشورهای در حال توسعه را هدف قرار داده باشند: نظیر مطالعه ای که Potterدر 1993 در زمینه تلقی و ادراک مهاجران از مساکن روستایی خود و یا خانه های شهری آباد نشده درآنکارا در ترکیه و دیگری مطالعه ای که تارکولا(Tarkogla) و همکارانش در 1997 در زمینه رضایتمندی افراد از محیط های سکونتی شان در استانبول ترکیه صورت داده بودند. در کشور ما طی سالیان اخیر مطالعات مرتبطی در خصوص کیفیت محیط و رضایتمندی سکونتی صورت گرفته است، نظیر بررسی صورت گرفته در خصوص رضایتمندی و کیفیت سکونتی ساکنان شهرک اکباتان در سال 1387 که با بهره گیری از روش تحلیل رگرسیونی سلسله مراتبی، نتایج به پایین تر از حد متوسط بودن سطح کیفی سکونت در شهرک اکباتان (5>98/2>1) اشاره میکند(رفیعیان،ودیگران، 1387)، و یا بررسی مشابه صورت گرفته در زمینه تاثیر سرمایه های اجتماعی بر کیفیت زندگی ساکنان محلات شهری در سال 88 که نتایج حاکی از وجود تاثیر مثبت میان سرمایه اجتماعی و ارزیابی افراد از کیفیت محیط سکونتی بوده است(غیاثوند، 1388).
مدل مفهومی پژوهش:
مدلی که در این بررسی مبنای عمل قرار گرفته است، مدل امریگو و آراگونز در 1997 می باشد که بیش از صرفا یک مدل رضایتمندی سکونتی بوده و در عین حال به مطالعه روابط پویای میان افراد و محیط سکونتشان نیز می پردازد. این مدل که اخیرا مطرح گردیده است، جزئی اساسی را به بررسی های رضایتمندی ساکنین می افزاید و آن پرسش از افراد در زمینه مقایسه شرایط واقعی زندگی خود با آرمانها و شرایط ایده آل مدّنظر آنها در محیط است. در واقع این مدل، بیانی مثبت و موثر است در زمینه اینکه فرد چگونه محیط را تجربه می کند و چه اقداماتی جهت تطبیق دادن خود با آن صورت می دهد.(Amerigo and Aragones, 1990, P:323)
شکل 1:مدل مفهومی(بر اساس مدل امریگو و اراگونز 1997)
از آنجا که در مدل امریگو و آراگونز، شاخص ها با جزئیات عنوان نشده بودند، جهت تبیین دقیق آنها، مبتنی بر مطالعه بررسی های صورت گرفته، از منطق دو گروه دیگر از افراد نیز بهره گرفته شد: 1. منطق گاتمن(1965)، برگ و شای(1978)، که به این موضوع اشاره داشته اند که یک پرسش در آن واحد میتواند به موارد مختلفی اشاره داشته باشد. به عنوان نمونه، پرسشی که در زمینه منزل سکونتی به صورت کلی مطرح میگردد و در عین حال، بررسی کیفیت اتاق های خواب، رضایت از تهویه و... را هدف قرار می دهد. 2. منطق فرانچسکاتو در 1986 که طرح 4 سوال کلی را در بررسی های رضایتمندی ضروری دانسته و جهت دستیابی به ارزیابی دقیق تر، طرح پرسش هایی مرتبط به هرکدام را نیز لازم می داند. از دیدگاه فرانچسکاتو، 4 پرسش اصلی عبارتند از: 1. به چه میزان از سکونت در این محل احساس رضایت خاطر دارید؟ 2. چه مدت قصد اقامت در این منطقه را دارید؟ 3. اگر مجددا قصد نقل مکان داشته باشید، آیا باز هم به منطقه ای با شرایط مشابه محیط سکونت حال حاضر خود خواهید رفت؟ 4. آیا سکونت در این منطقه را به دوستان خود هم توصیه می کنید؟ در پایان نیز پرسش دیگری از ساکنان مهرشهر طرح گردید و رویکرد و نگرش انها در قبال محیط سکونت خود بررسی گردید، که بر مبنای مطالعه بررسی های افرادی نظیر هیرشمن1 (1970)، پینگ2(1993)، روزبلت3، زمبرات4 و گان5 در 1982 بوده است.
روش شناسی:
روش تحقیق مبتنی بر روش ترکیبی تحلیلی – توصیفی می باشد و از تکنیک های مختلف گردآوری اطلاعات نظیر بازدیدهای میدانی،کتابخانه ای وتکمیل پرسش نامه استفاده شده است.روش های ارزیابی رضایتمندی سکونتی اغلب در دو روش کلی روش های کل نگرانه و روش های جزء نگرانه دسته بندی می شوند. تئوری های مرتبط با بررسی های مبتنی بر روش های کل نگرانه، که اغلب با طرح سوالاتی کلی نظیر "آیا از واحد سکونتی خود رضایت خاطر دارید؟"، "آیا محیط سکونتی شما از محیط مطلوبی برخوردار است؟" و پرسش هایی از این دست بررسی می گردد، با دو دیدگاه اولیه صورت می گیرد: 1) ارزیابی ساکنان باید بعنوان اساس و سنگ بنای بررسی ها مدّنظر قرار گیرد که این مهم از طریق پاسخ های پرسش نامه ها به دست می آید. 2) ارزیابی های ساکنان از محل زندگی خود، حتی اگر پایه های تئوریک هم نداشته باشند، ارزنده هستند. (International Review and Applied Psychology, 185-208) از این شیوه ارزیابی در مطالعاتی نظیر بررسی رضایتمندی سکونتی – محیطی در دو محله با آپارتمانهایی با تعداد متوسط طبقات در شهری در غرب هلند، در سال 2002، با رویکردی ترکیبی و جامع صورت گرفته بود، بهره گرفته شده است. در روش دوم، مققانی نظیر راپارپورت در 1977، در بررسی های خود، جنبه های جزئی رضایتمندی از مسکن از قبیل سیستم گرمایی و حتی مقبولیت مدارس را نیز واجد اهمیت ذکر کرده اند. (cf. Rapaport,1977,65-80) در این روش محققان در تلاش بوده اند پرسش نامه ای استاندارد تدوین کنند که همزمان تمامی ارزیابی ها را مدنظر قرار دهد. ولی تمامی این پرسش نامه ها، به نوعی خلاصه، ناکامل و کل نگرانه تر از آن بودند که ماهیت اصلی را بیان کنند. (e.g.Ward and Russel, 1981) لذا لزوم دسته بندی انواع گوناگون پرسش ها، جهت حصول ارزیابی کامل ضروری بود.مباحثی نظیر کیفیت زندگی و رضایتمندی عمومی و سکونتی، اغلب از طریق شاخص های ذهنی حاصل از ادراک شهروندان و یا با استفاده از شاخص های عینی حاصل از داده های ثانویه، اغلب مربوط به داده های قابل مشاهده هستند، بدست می آیند. بررسی از طریق شاخص های ذهنی، اغلب مبنای عمل افرادی نظیر دانشمندان علوم اجتماعی بوده و اقتصاددانان و جغرافی دانان، با مدّنظر قرار دادن شاخص های عینی، به ارزیابی می پرداخته اند.(Boyer and Savageau, 1981; Gabriel, Mattey and Wascher, 2003; Liu, 1976)
[1] Hirschman
[2] Ping
[3] Rusbult
[4] Zembrodt
[5] Gunn
در بررسی صورت گرفته، هر دو مولفه عینی و ذهنی از طریق طرح پرسش هایی از ساکنان، مورد ارزیابی قرار گرفته است. پرسش ها در 5 دسته کلی ساختار کالبدی، عوامل محیطی، ابعاد و ویژگی های مسکن، به عنوان شاخص های عینی و عوامل اجتماعی و ابعاد ادراکی به عنوان شاخص های ذهنی، با بهره گیری از ادبیات نظری مرتبط، بررسی شدند.پس از طرح پرسش ها بر مبنای شاخص های تدوین شده، 30پرسش نامه بصورت آزمایشی بصورت مستقیم از افراد تکمیل گردید.در مرحله بعد با استفاده از روش مورگان جامعه آماری محاسبه گردید و 200 پرسش نامه ی اصلاح شده از ساکنان مهرشهر،بر اساس توزیع فضایی وتراکم جمعیتی سه منطقه تکمیل شد. پرسش ها به صورت بسته طراحی شده و از افراد خواسته شده بود پاسخ های خود را در یک طیف 5 تایی رضایتمندی خیلی کم، کم، متوسط، زیاد و خیلی زیاد ارائه نمایند. از میان پرسش نامه های نهایی، 50 عدد به صورت پرسش مستقیم از افراد مطرح گردید.سایرپرسش نامه ها از طریق نهادهای صنفی ومحلی بین ساکنان توزیع وجمع آوری ودر نهایت با روش های آمار توصیفی واستنباطی تحلیل گردید.
نتایج ویافته ها:
مهرشهر، واقع در منطقه 4 کرج، واقع در جنوب غربی این شهرستان می باشد. منطقه ای که از آغاز شکل گیری خود(در حدود 4 دهه پیش) شاهد تغییرات عمده در ساختار جمعیتی بوده است. در ابتدا به دلیل بروز انقلاب اسلامی و تغییر جمعیت ساکن از قشر متصل به طبقه حکومتی و اشراف به افراد عادی با طبقه اقتصادی مرفه، تا چند سال اخیر که به دلیل تحولات عمده رخ داده در ساختار کالبدی منطقه و همچنین تغییر کاربری های رخ داده در پاره ای از مناطق، شاهد خروج نسبی ساکنان بومی اولیه و ورود اقشار متوسط هستیم. تعداد مناطقی نظیر مهرشهر کرج در کشورهای در حال توسعه و در حال رشدی نظیر ایران روز به روز در حال افزایش است. لذا لزوم پرداختن به مسائلی نظیر کیفیت سکونتی در این مناطق که در ابتدا رضایت بالایی از جانب ساکنان خود دریافت میکردند و تلاش برای ارائه راهکارهایی در جهت بهبود کیفیت سکونتی این مناطق و بازگرداندن روح سرزندگی به آنها، لزوما باید در برنامه های توسعه مورد توجه و مدّنظر قرار گیرند.این منطقه از شمال به اتوبان کرج – قزوین و منطقه 5 شهرداری کرج و از جنوب به تپه های حلقه دره محدود شده و با منطقه 12 هم مرز می باشد. مهرشهر در چهار فاز اجرایی ساخته شده است. فازهای 1، 2 و 3 که در سالهای ابتدایی ساخت منطقه (اواسط دهه 1350) ساخته شده اند، در یک پهنه قرار گرفته و بلوار چهاربانده (شهرداری)، به عنوان محور شریانی این منطقه عمل می کند. مهرشهر از شمال شرق و جنوب غرب به دو باغ بزرگ محدود شده است که به عنوان دو حائل در طول تاریخ منطقه، از توسعه شهری و ساخت و ساز در آن ممانعت می کرده اند، و فاز 4 مهرشهر که از بافت مدرن این منطقه تبعیت نکرده و در ادامه محوطه امامزاده طاهر و حاشیه اتوبان تهران – قزوین قرار دارد. مهرشهر در ابتدای ساخت، شامل ویلاهای بزرگ و پراکنده بود و افراد عادی حق ورود به آن را نداشتند. تا سال 1357، تعداد ویلاهای این منطقه رو به فزونی نهاد و پس از انقلاب، راه برای ورود افراد عادی به آن باز شد. در واقع منطقه ای که در ابتدا جهت سکونت قشر مرفه حکومتی شکل گرفته بود، از سال 57 به تدریج نظام طبقاتی سابق خود را از دست داد. بسیاری از مالکان خارج نشین یا به کشور بازنگشتند و یا به طریقی مالکیت این بناها دست به دست شد و به تدریج با خرید و فروش این ویلاها و ایجاد مالکیتهای جدید برای آنها و با رویکرد مهرجرت از مناطق دیگر، جمعیت مهرشهر به تدریج رو به فزونی نهاد و به تبعآن با تغییر کاربری ها در بخشی از منطقه و افزایش تراکم در کل منطقه، ساختمانهای 4-5 طبقه بودند که جای خود را به ویلاهای سابق دادند. منطقه 4 و 5 مهرشهر و محله های کیانمهر، زنبق و گلستان نیز در سالهای اخیر و با ساختاری کاملا متفاوت با سه فاز دیگر یعنی 1، 2 و 3، به این منطقه افزوده شد. روند آپارتمان سازی در مهرشهر کماکان ادامه دارد.
شکل2: آپارتمان سازی در مهرشهر
جمعیت فازهای 1، 2 و 3 که مبنای ارزیابی این پژوهش قرار داشته اند، بالغ بر 90 هزار نفر تخمین زده شد.
نتایج حاصل از پرسش نامه ها با استفاده از نرم افزار SPSS، مورد تحلیل و ارزیابی قرار گرفت.علاوه بر سنجش روایی سوالات،جهت سنجش پایایی نیز، با توجه به مقیاس رتبه ای داده ها و برخورداری آنها از توزیع نرمال، از روش محاسبه آلفای کرونباخ بهره گرفته شد که این مقدار برای تمامی پرسش ها، رقمی مابین 87/0 و 89/0 بدست آمد، که مقدار قابل قبولی است. داده های توصیفی مستخرج از پرسشنامه ها نشان می دهد که 51% پاسخ دهندگان را مردان و 48% آن را زنان تشکیل می دادند. سن غالب این افراد بین 20 تا 40 سال بوده (52%) و مابقی را به ترتیب گروههای سنی 40 تا 60 سال (27%)، بیش از 60 سال (13%) و کمتر از 20 سال (8%) تشکیل می داند. نسبت متاهلین پاسخگو به مجردین 54% به 42% بوده است. نتایج پرسشنامه ها حاکی از این بود که مهرشهر در سه بعد عوامل محیطی، ابعاد مسکن و بعد ادراکی، رضایتمندی بیش از حد متوسط 3 = µ دریافت کرده است.میانگین رضایتمندی سکونتی در ابعاد عینی 98/2 و در ابعاد ذهنی 85/2 بوده و ارزیابی ساکنان در بخش ساختار کالبدی پایین تر از سایرین بوده است. در واقع شاخص ساختار کالبدی در تمامی زیرمعیارها، رضایتمندی کمتر از حد متوسط دریافت کرده است.
جدول 1: آمار توصیفی ابعاد رضایت ذهنی و عینی (ماخذ: نگارندگان) | ||||||||
---|---|---|---|---|---|---|---|---|
| مهرشهر | ساختارکالبدی | عوامل محیطی | ابعاد مسکن | عوامل اجتماعی | بعد ادراکی | رضایت عینی | رضایت ذهنی |
تعداد | معتبر | 162 | 171 | 166 | 154 | 167 | 175 | 171 |
بی پاسخ | 13 | 4 | 9 | 21 | 8 | 0 | 4 | |
میانگین | 45/2 | 39/3 | 08/3 | 64/2 | 05/3 | 98/2 | 85/2 |
پس از بدست آمدن نتایج اولیه میانگین رضایتمندی ساکنان، با انجام آزمون فریدمن بر روی داده ها، اولویت شاخص های ارزیابی بدین ترتیب مشخص گردید:
جدول 2: نتایج آزمون فریدمن(ماخذ: نگارندگان)
میانگین رتبه | |
ساختار کالبدی | 23/1 |
ابعاد مسکن | 50/2 |
عوامل محیطی | 27/2 |
عوامل اجتماعی | 22/1 |
بعد ادراکی | 78/1 |
نتایج بیانگر این مسئله بود که در مجموع، عوامل اجتماعی کمترین رتبه و ابعاد مسکن واجد بالاترین رتبه و اولویت بودند.در مرحله بعد از رویکرد تحلیل عاملی جهت محاسبه بارهای عاملی بهره گرفته و میزان تاثیر ابعاد رضایت عینی و ذهنی در تعیین رضایتمندی سکونتی افراد محاسبه گردید: بارهای عاملی شاخص های ارزیابی بدین ترتیب بدست آمد:
جدول 3: بارهای عاملی شاخص های ارزیابی(ماخذ: نگارندگان)
شاخص | رضایت عینی | رضایت ذهنی |
ساختار کالبدی | 765/0 |
|
ابعاد مسکن | 869/0 |
|
ابعاد مسکن | 798/0 |
|
عوامل اجتماعی |
| 812/0 |
بعد ادراکی |
| 712/0 |
بحث و نتیجه گیری:
نتایج نشان داد در مهرشهر کرج، عوامل محیطی بیشترین تاثیر و بعد ادراکی کمترین اثرگذاری را در تعیین میزان رضایتمندی افراد داشته است.
1. تعیین میزان تاثیر خصوصیات شخصی بر رضایتمندی ساکنان:
نتایج نشان داد که p-value در تمامی شاخص های رضایتمندی عینی، مقداری بیش از 05/0 بوده که نشانگر بی تاثیر بودن این شاخص ها در رضایتمندی ساکنان بوده است. حال آنکه p-value در شاخص تعداد افراد خانوار، در میان ابعاد رضایت ذهنی بررسی شده عدد 01/0 را به خود اختصاص داد که می توان اینگونه عنوان کرد که تعداد افراد خانوار در مهرشهر، بر رضایتمندی ذهنی ساکنان موثر بوده است.
2. تعیین تمایلات رفتاری ساکنان:
با توجه به آنچه هیرشمن1در 1970 بیان می کند، افراد در سطوح مختلف رضایتمندی از مکان و در شرایط گوناگون، تمایلات رفتاری خاصی را نشان می دهند. وی این تمایلات را در 4 رده کلی دسته بندی می کند: 1. وفادار ماندن به مکان 2. بی تفاوتی نسبت به آن 3. خروج از منطقه 4. سعی در بیان و حل مشکلات.(Hischman, 1970) نتایج نشان می دهد در مجموع درصد غالبی از پاسخ دهندگان (52%) سعی در بیان مشکلات به صورتی فعال و تلاش در جهت بهبود اوضاع منطقه داشته اند. 9/14% افراد ترجیح میداده اند منطقه را ترک کنند، 9/14% نسبت به منطقه خود رویکرد منفعل را انتخاب کرده بودند، یعنی به اولیای امور اعتماد داشته و اطمینان داشتند بدون دخالت آنها مسائل منطقه قابل حل است. 16% پاسخ دهندگان منطقه عنوان کردند که مسائل منطقه اهمیت چندانی برای آنها ندارد، و 3/2% از افراد نیز به این پرسش پاسخی نداده اند. پس از آن میانگین رضایتمندی در تمامی شاخص ها، در افرادی که این 4 گزینه را انتخاب کرده بودند، محاسبه گردید. نتایج نشان داد کمترین میانگین رضایتمندی در هر دو دسته شاخص های عینی و ذهنی، مربوط به گروهی بود که گزینه ترک منطقه را انتخاب کرده بودند. به همین ترتیب در مورد ترجیحات رفتاری افراد بیشترین و کمترین میانگین های رضایتمندی به صورت جدول شماره 4 آمده است.
جدول4-بیشترین وکمترین مولفه های موثر بر خروج ساکنان از مهرشهر(ماخذ: نگارندگان)
| بیشترین میانگین | کمترین میانگین |
ترک منطقه | عوامل محیطی | عوامل اجتماعی |
بیان مشکلات | عوامل محیطی | ساختار کالبدی |
رویکرد منفعل | عوامل محیطی | ساختار کالبدی |
بی اهمیت بودن مسائل منطقه | ابعاد مسکن | ساختار کالبدی |
با توجه به جدول میتوان اینگونه استنباط کرد که بهبود کیفی شرایط محیطی در مهرشهر کرج، باعث گرایشات مثبت ساکنین خواهد گردید، و نیز این نتایج به تاثیر نسبتا قابل توجه عوامل اجتماعی در نگرش و رویکرد ساکنان نسبت به منطقه اشاره دارد، چرا که در مواردی که این میزان پایین گزارش شده بود، افراد تمایل بیشتری به ترک منطقه داشته اند.نکته دیگر کم اهمیت بودن شاخص ابعاد کالبدی در نگرش و رویکرد ساکنان نسبت به منطقه است، چرا که با وجود کم بودن میانگین در این بخش، افراد کماکان دیدگاه مثبت و خوش بینانه خود را به منطقه حفظ کرده اند. امروزه این نظر در میان سیاست گزاران و برنامه ریزان قوی تر می شود که تنها کافی بودن تعداد مساکن تامین شده و بهینه بودن کیفیت آنها، برای موفقیت یک پروژه کافی نیست. بلکه در کنار تامین واحدهای سکونتی باید به دنبال تامین محیط زندگی مطلوب از تمامی جنبه ها از قبیل جانمایی، امنیت، خدمات و سازمان اجتماعی و همچنین پیش بینی تغییرات محتمل رخ داده در طول زمان در مناطق شهری، از تمامی جنبه ها اعم از اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی در این مناطق باشیم. دستیابی به چنین هدفی در عمل، بسیار دشوارتر از بیان آن است. چرا که ساختن تعداد کافی واحد سکونتی یک بحث است، در حالیکه دستیابی به رضایتمندی سکونتی در این مساکن، هدفی است که تنها با کنار هم قرار دادن آجر و تخته بدست نمی آید.از جمله میتوان به این مطلب اشاره کرد که اغلب مطالعات رضایتمندی صورت گرفته در سطح جهان به اهمیت بالای عواملی نظیر عواملی اجتماعی در تعیین میزان رضایتمندی سکونتی افراد اشاره داشته اند. نتایج حائز اهمیت حاصل از بررسی رضایتمندی سکونتی پاسخ دهندگان در مهرشهر را میتوان بدین ترتیب خلاصه و جمع بندی کرد:
همانند سایر مطالعات جهانی که تاثیر ابعاد اجتماعی را در بررسی های رضایتمندی بسیار بالا میدانند، در بررسی صورت گرفته در منطقه مهرشهر نیز مشخص گردید که شاخص عوامل اجتماعی تاثیر نسبتا قابل توجهی در تعیین میزان رضایتمندی افراد دارد. بالا بودن اهمیت شاخص عوامل اجتماعی در ادراک ساکنان مهرشهر نسبت به منطقه خود، بیانگر این موضوع است که چنانچه ساکنان از محیط خود درک و تلقی مثبتی داشته باشند، تلاش های بیشتری را جهت تطبیق خود با محیط و یا بهبود اوضاع کنونی منطقه نشان خواهند داد. در واقع می توان گفت در چنین وضعیتی تکیه گاهی محکم برای اطمینان از منطقه و آرامش خاطر ذهنی خواهند داشت که تاثیری مثبت و مطلوب بر ادراک و رضایتمندی آنها خواهد گذاشت. لذا این اطمینان نسبی نیز وجود دارد که بتدریج و با گذشت زمان و با بالا رفتن طول مدت اقامت ساکنان منطقه و آشنایی بیشتر آنها با یکدیگر، که منجر به بالا رفتن وابستگی ها و تعلقات خاطر آنها به محیط نیز می شود، افراد رضایتمندی بیشتری را حتی در مواردی نامرتبط با عوامل اجتماعی عنوان کنند.
در زمینه همگن بودن، ساکنان مهرشهر رضایتمندی کمتر از حد متوسط را اعلام کرده اند و میزان مشارکت عمومی نیز در این منطقه کمتر از حد متوسط بوده است. بررسی های مرتبط صورت گرفته در این زمینه، گویای وجود ارتباط میان همگن بودن منطقه و میزان مشارکت است. نظریات مختلفی در این مورد مطرح شده است. عده ای همگونی را عامل افزایش میزان مشارکت دانسته اند و به عکس، عده ای دیگر محیط ناهمگن را فضای بهتری برای پرورش فعالیت های مشارکتی در افراد میدانند.David E.Campbellدر سال 2004 این تناقض را اینگونه توجیه میکند که انواع گوناگون مشارکت، در محیط های گوناگون تقویت شده و شکل میگیرند. به عنوان مثال تعامل و مشارکت سیاسی که در نتیجه بیان ترجیحات سیاسی افراد رخ میدهد، در جوامع ناهمگون بیشتر دیده میشود و این در حالی است که مشارکت شهری(مدنی) که معمولا هدف آن تاثیرگذاری بر سیاست های عمومی نیست، در جوامع همگون مجال بیشتری برای بروز می یابد. هم چنین نتایج بررسی های وی در ایالات متحده نشان میدهد که ناهمگونی پایدار و منسجم برخلاف آنچه تصور میشود، از نوع ناهمگونی اخلاقی، قومی-نژادی و یا اقتصادی نیست، بلکه ناهمگونی سیاسی می باشد. بنابراین از نتایج این پژوهش اینگونه برمی آید که وجود ناهمگنی در میان ساکنان منطقه مهرشهر، باعث کاهش تمایل افراد به مشارکت شده است. علاوه بر این با توجه به آنچه ذکر شد، از آنجا که ناهمگونی های ابراز شده از سوی ساکنان این منطقه، از نوع فرهنگی-اخلاقی یا اقتصادی بوده، بنابراین میتوان امیدوار بود که این ناهمگونی با گذشت زمان و با افزایش تعاملات اجتماعی کاهش یافته و افراد رضایت خاطر بیشتری در این زمینه کسب کنند. نکته قابل ذکر دیگر در زمینه عوامل اجتماعی این است که در مهرشهر، عوامل اجتماعی بیشترین تاثیر را در تصمیم گیری برای مهاجرت داشته اند، زیرا افرادی که گزینه exitدر این ناحیه را برگزیده اند، کمترین امتیاز را به عواملی اجتماعی در منطقه خود داده اند. نتیجه بدست آمده غیر قابل انتظار نبوده و پیش از آن نیز در بررسی هایی نظیر آنچه در سالهای 80-1970 در ایالات متحده در زمینه رضایتمندی ساکنان صورت گرفته بود، همخوانی دارد2.
از سویی بحث دیگری که در مورد مهرشهر می توان مطرح کرد، غیرمتمرکز بودن تصمیم گیری ها در مورد مساکن و واحدهای همسایگی بوده است. در واقع پراکندگی این واحدها و تملک فردی آنها(وجود مالکیت اختصاصی)، باعث گردیده است که اغلب تصمیمات در مهرشهر توسط مالک یا مالکین به صورت مستقل اتخاذ گردد که همین مسئله نیز باعث عدم تطابق و بروز تعارضات نسبی میان افراد خصوصا در عرصه های نیمه عمومی و عمومی می گردد. لیک با توجه به این امر که چند سالی بیشتر از تغییرات ساختاری قابل توجه در مهرشهر نمی گذرد، پیش بینی می شود در آینده با بالا رفتن طول مدت اقامت افراد و همگن شدن بیشتر جمعیتی در این منطقه (هم بدلیل ایجاد صمیمیت و نزدیکی بیشتر در میان ساکنان و تقویت حس تعلق خاطر) و هم خروج بیشتر افراد بومی از منطقه (که به دلیل شرایط پدید آمده در منطقه و تناقض داشتن وضعیت موجود با آنچه در ابتدای سکونت آنها در این منطقه وجود داشته، و لذا بروز نارضایتی بیشتر در این افراد)، همگنی اجتماعی و جمعیتی بیشتری در میان ساکنین بوجود آمده و رضایتمندی بیشتری از سوی افراد منعکس گردد.چرا که نتایج بررسی ها نشان میدهند ناهمگونی های پایدار و منسجم، برخلاف آنچه تصور می شود، از نوع ناهمگونی اخلاقی، قومی، نژادی یا اقتصادی نبوده، بلکه سیاسی هستند.از سویی نگهداری بلوک های آپارتمانی تازه احداث، به نحوی متمرکزتر توسط هیئت مدیره ها، تعارضات میان افراد و گروههای ساکن در این بافت را کاهش داده و رضایتمندی افراد را افزایش می دهند
[1] Hirschman
[2] نتایج رضایتمندی در ایالات متحده نیز گویای این امر بوده است که مولفه های اجتماعی بیش از عواملی اقتصادی در مهاجرت افراد تاثیرگذارند که این امر در سالهای اخیر در ایالات متحده بارزتر شده است.
منابع و مآخذ:
· رفیعیان، مجتبی، فرزاد امین صالحی و علی اکبر تقوایی، 1387، "سنجش کیفیت محیط سکونتی در شهرک اکباتان تهران"، پژوهشکده علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، شماره 4، صص 63-85.
· غیاثوند، الهام، 1388، "تاثیر سرمایه های اجتماعی بر کیفیت زندگی ساکنان محلات شهری"، فصلنامه مهندس مشاور، شماره 45، صص 22-27.
References:
o Albert O. Hirschman. (1970). Exit, Voice, and Loyalty: Responses to Decline in Firms, Organizations, and States. Cambridge, MA: Harvard University Press.
o Amerigo, M. and J.J. Aragoneses (1990), “Residential satisfaction in council housing”, Journal of Environmental Psychology 10, 313-325.
o Boyer, R., &Savageau, D. (1981). Places rated almanac. Chicago: Rand McNally.
o Gabriel, S., Mattey, J., &Wascher, W. L. (2003). Compensating differentials and evolution in the quality-of-life among U.S. states. Regional Science and Urban Economics, 33 (5), 619–649.
o Gilbert, A. ,& Ward, P. (1988). Housing, the state and the poor. Cambridge: Cambridge University Press.
o International Review of Psychology (SAGE,London&Beverty Hills), Vol31(1982),185-208.
o Liu, B. (1976). Quality of life indicators in metropolitan areas. New York: Praeger.
o Marans, R. W. (2003), Understanding Environmental Quality through Quality of Life Studies: The 2001 DAS and Its Use of Subjective and Objective Indicators, Landscape and Urban Planning, 65, 73-83.
o Morris, E., & Winter, M.(1997). Housing, family and society (2nd edition). St. Paul, Minn: Department of Design, Housing and Apparel, University of Minnesota.
o Pacione, M. (2003), Urban Environmental Quality and Human Wellbeing - A Social Geographical Perspective, Landscape and Urban Planning, 65, 19–30.
o Statistical Centre of Iran, National Census 2006.
o Struyk, Raymond and Margaret Turner. (1986). Finance and Housing Quality in Two Developing Countries, Korea and the Philippines. University Press of America, New York.
o UNESCO World Report: Investing in Cultural Diversity and Intercultural Dialogue (2009)
o Ward, L.M. and Russel, J.A. (1981), “The Phychological Representation of Molar Physical environments”, Journal of Experimental Phsychology: General.
Evaluating Residential Satisfaction & Location Utility in Iranian Planned Urban Areas
Case Study: Mehrshahr of Karaj
Abstract:
Community satisfaction has often been linked to the level of satisfaction with a community’s infrastructure, job opportunities and social support networks. Yet, most empirical analyses of community and residential satisfaction have focused on only one aspect of the available theory to predict the satisfaction of individuals. Residential satisfaction reflects the degree to which individuals’ housing needs are fulfilled. Housing is a mixed used element that satisfies several needs. Results of most studies indicate that housing satisfaction is affected by an array of individual, housing and neighborhood attributes. Nonetheless it’s also important to take into account the effect of social interactions. RS has been an important factor for policy makers during the preparation of their guide line of housing construction for the variety of people. RS for policy makers means that the habitants needs have been met and that they are happy in their dwelling unit.
Key Words:
Residential satisfaction, Quality of life, Iranian Planned Urban Areas, Mehrshahr of Karaj