افقهای پوزیتیویستی در تاریخنگاری ایرانی - اسلامی
محورهای موضوعی : پژوهشهای معرفت شناختیامیرحسین حاتمی 1 , میثم اکبرزاده 2
1 - گروه تاریخ، دانشکده ادبیات و علوم انسانی، دانشگاه بین المللی امام خمینی، قزوین، ایران
2 - گروه الهیات، دانشگاه پیام نور، تهران ، ایران
کلید واژه: تاریخنگاری اسلامی, تاریخنگاری پوزیتیویستی, تجربه, مشاهده,
چکیده مقاله :
تاریخنگاری پوزیتیویستی یکی از انواع تاریخنگاریهای مدرن است که در سده نوزدهم میلادی تحث تأثیر گسترش اندیشه پوزیتیویسم پدید آمد. اصالت دادن به تجربه و مشاهده، تفکیک گزارههای عینی از داوریهای ارزشی، تلاش برای نگارش تاریخ آنگونه که روی داده، سندگرایی و تکیه بر منابع اصلی از مهمترین مفروضات این نوع تاریخنگاری است. در واقع از نظرگاه پوزیتیویستها مورخ گزارشگری دقیق و امین است که با استناد به اسناد و شواهد معتبر بیشتر به دنبال کشف گذشته است تا بازسازی آن. به دیگر سخن، جهان عینی بیرونی (تاریخ در معنای رویدادهای گذشته) منتظر کشف واقعگرایانه از جانب مورخ است. با این وصف، این مقاله بدون آنکه بخواهد مفهومی مدرن را بر معرفتی پیشامدرن تحمیل کند، در پی پاسخ به این پرسش اصلی است که آیا در سنت تاریخنگاری ایرانی ـ اسلامی نشانهها و نمونههایی از تاریخنگاری مبتنی بر این مفروضات وجود دارد؟ بر مبنای یافتههای تحقیق برخی از مورخان بزرگ مسلمان نظیر بیرونی، مسکویه، مقدسی، یعقوبی، مسعودی، حمزه اصفهانی و ...، در تاریخنگاری خود معتقد به مبانی و روشهایی بودهاند که در سدههای نوزدهم و بیستم میلادی همان مبانی و روشها مورد قبول و تأکید مورخان پوزیتیویست بوده است.
Positivist historiography is one of the types of modern historiography that emerged in the 19th century due to the influence of the spread of positivism. Giving authenticity to experience and observation, separating objective propositions from value judgments, trying to write history as it happened, documentation and relying on original sources are the most important assumptions of this type of historiography. In fact, from the point of view of positivists, the historian is an accurate and reliable reporter who seeks to discover the past rather than to reconstruct it by referring to authentic documents and evidence. In other words, the external objective world (history in the sense of past events) is waiting for a realistic discovery by the historian. With this description, without trying to impose a modern concept on a pre-modern epistemology, this article seeks to answer the main question: Are there signs and examples of historiography based on these assumptions in the Iranian-Islamic historiography tradition? Based on the findings of the research of some great Muslim historians such as Biruni, Meskawieh, Maghdisi, Yaqoubi, Masoudi, Hamza Esfahani, etc., believed in the principles and methods that were accepted and emphasized by positivist historians in the 19th and 20th centuries.
استنفورد، مایکل، (1382)، درآمدی بر فلسفه تاریخ، ترجمه احمد گل¬محمدی، تهران، نشر نی
اصفهانی، حمزه، (1346)، تاریخ پیامبران و شاهان (سنی الملوک الارض و الانبیاء)، ترجمه جعفر شعار، تهران، انتشارات بنیاد فرهنگ ایران
اُکشا، سمیر، (1398)، فلسفه علم، ترجمه هومن پناهنده، تهران: فرهنگ معاصر
التون، ج.ر(1383)، شیوه تاریخنگاری، ترجمه منصوره اتحادیه، تهران: نشر تاریخ ایران.
ایگرس، گئورگ، (1389)، تاریخنگاری در سده بیستم: از عینیت علمی تا چالش پست مدرن، ترجمه عبدالحسین آذرنگ، تهران: سمت
باتومور، تی، بی(1356)، جامعهشناسی، ترجمه سید حسن منصور و سید حسن حسینی کلجاهی، تهران: شرکت سهامی کتابهای جیبی
بلیکی، نورمن، (1395)، پارادایم¬های تحقیق در علوم انسانی، ترجمه سید حمدرضا حسنی و دیگران، قم: پژوهشگاه حوزه و دانشگاه
بنتلی، مایکل، (1399)، تاریخنگاری نوین، ترجمه علیرضا ملائی توانی، تهران: پژوهشکده تاریخ اسلام
بنتون، تد و کرایب، یان(1384)، فلسفه علوم اجتماعی(بنیادهای فلسفی تفکر اجتماعی)، ترجمه شهناز مسمی پرست و محمود متحد، تهران: نشر آگه.
بیرونی، ابوریحان، (1362)، تحقیق ماللهند، ترجمه منوچهر صدوقی سها، تهران: مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی
بیرونی، ابوریحان، (1363)، آثار الباقیه، ترجمه اکر داناسرشت، تهران: امیرکبیر
توسلی، غلامعباس(1369)، نظریههای جامعهشناسی، تهران: انتشارات سمت
چالمرز، آلن. اف، (1390)، چیستی علم: درآمدی بر مکاتب علم¬شناسی فلسفی، ترجمه سعید زیباکلام، تهران: سمت
حاتمی، امیرحسین، (1398)، «کاربست روش¬شناسی اسکینر در تفسیر متون تاریخنگاری و تاریخ اندیشه ایرانی – اسلامی»، فصلنامه مطالعات میان¬رشته¬ای در علوم انسانی، 12 (1)، 54-29
خرمشاهی، بهاءالدین، (1361)، نظری اجمالی و انتقادی به پوزیتیویسم منطقی، تهران: علمی و فرهنگی
خواجگی اصفهانی، محمد معصوم. 1368. خلاصة السیر. زیر نظر ایرج افشار. تهران: انتشارات علمی
روزنبرگ، الکس، (1384)، فلسفه علم، ترجمه مهدی دشت بزرگی و فاضل اسدی امجد، تهران: نشر طه
زریاب خویی، (1350)، «مورخان ایران در دوره اسلام»، مندرج در گوشه ای از سیمای تاریخ تحول علوم در ایران (مجموعه مقالات تحقیقی)، تهران: وزارت علوم و آموزش عالی
ساروخانی، باقر(1373)، روشهای تحقیق در علوم اجتماعی، تهران: انتشارات پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی.
فتحی، حسن، و غریبی، سکینه، (1390)، «پوزیتیویسم منطقی و تجربه¬گرایی از دید فریدمن»، غرب¬شناسی بنیادی، سال دوم، شماره 2
فروند، ژولین(1387)، نظریه های مربوط به علوم انسانی، ترجمه علی محمد کاردان، تهران: مرکز نشر دانشگاهی
فومنی، عبدالفتاح. 1349. تاریخ گیلان. تصحیح منوچهر ستوده. تهران: بنياد فرهنگ ايران.
فی، برایان، (1383)، پارادایم شناسی علوم انسانی، ترجمه مرتضی مردیها، تهران: پژوهشکده مطالعات راهبردی
کار، ئی.ایچ، (1378)، تاریخ چیست؟، ترجمه حسن کامشاد، تهران: خوارزمی
کالینگوود، رابین جورج(1385)، مفهوم کلی تاریخ، ترجمه علی اکبر مهدیان، تهران: نشر اختران.
کراگ، هلگه، (1396)، مقدمه¬ای بر تاریخ¬نویسی علم، ترجمه امیر حاجی¬زاده، تهران: پژوهشکده تاریخ اسلام
کرایب، یان(1382)، نظریه اجتماعی کلاسیک، (مقدمه ای بر اندیشه مارکس، وبر، دورکیم و زیمل)، ترجمه شهناز مسمی پرست، تهران: نشر آگه.
کلارک، الیزابت، (1397)، تاریخ، متن، نظریه: مورخان و چرخش زبانی، ترجمه سیدهاشم آقاجری، تهران: مروارید
گدیس، جان لوئیس، (1379)، «تأملی در تاریخ معاصر»، مندرج در فلسفه تاریخ: روش شناسی و تاریخنگاری، (1379) ترجمه حسینعلی نوذری، تهران: طرح نو
لیتل، دانیل(1373)، تبیین در علوم اجتماعی، ترجمه عبد الکریم سروش، تهران: مؤسسه فرهنگی صراط.
مسعودی، ابوالحسن، (1378)، مروج الذهب و معادن الجوهر، ترجمه ابوالقاسم پاينده، تهران، علمي و فرهنگي
مسعودی، علی بن حسین، (1381)، التنبیه و الاشراف، ترجمه ابوالقاسم پاینده، تهران، علمی و فرهنگی
مسکویه، ابوعلی، (1389)، تجارب الامم، ترجمه ابوالقاسم امامی، تهران، سروش
مقدسی، مطهر بن طاهر مقدسی، (1381)، آفرینش و تاریخ، ترجمه محمدرضا شفیعی کدکنی، تهران: آگه
میردال، گونار، (1357)، عینیت در پژوهش¬های اجتماعی، ترجمه مجید روشنگر، تهران: نشر مروارید
نواک، جورج، (1384)، فلسفه تجربی¬گر از لاک تا پوپر، ترجمه پرویز بابایی، تهران: آزادمهر
ولی، عباس، (1380)، ایران پیش از سرمایه¬داری، ترجمه حسن شمس آوری، تهران: نشر مرکز
یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، (2536)، البلدان، ترجمه محمد ابراهیم آیتی، تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب
Caetani, L., introd. The Tajārib al-Umam, Leyden, 1909, vol. I, pp XI-XII Hempel, Carl. G (1942), the Function of General Laws in History, Source: The Journal of Philosophy, Vol. 39, No. 2, pp. 35-48.
Hollis, Martin (1977), Models of Man: Philosophical Thoughts on Social Action, Cambridge University Press Tarif Khalidi, Mu’tazilite Historiography: Maqdisī's Kitāb al-Bad’ wa al-Ta’rīkh, Journal of Near Eastern Studues, Vol. 35, No. 1 (Jan., 1976), pp.1-12.
دوفصلنامه علمی پژوهشی پژوهشهای معرفت شناختی Biannual Academic Journal
سال سیزدهم، شماره 27، بهار و تابستان 1403 The Epistemological Research
صفحات 149-127 Vol. 13, No. 27, Spring & Summer 2024
افقهایِ پوزیتیویستی در تاریخنگاری ایرانی - اسلامی
امیرحسین حاتمی1
میثم اکبرزاده2
چکیده
تاریخنگاری پوزیتیویستی یکی از انواع تاریخنگاریهای مدرن است که در سده نوزدهم میلادی تحث تأثیر گسترش اندیشه پوزیتیویسم پدید آمد. اصالت دادن به تجربه و مشاهده، تفکیک گزارههای عینی از داوریهای ارزشی، تلاش برای نگارش تاریخ آنگونه که روی داده، سندگرایی و تکیه بر منابع اصلی از مهمترین مفروضات این نوع تاریخنگاری است. در واقع از نظرگاه پوزیتیویستها مورخ گزارشگری دقیق و امین است که با استناد به اسناد و شواهد معتبر بیشتر به دنبال کشف گذشته است تا بازسازی آن. به دیگر سخن، جهان عینی بیرونی (تاریخ در معنای رویدادهای گذشته) منتظر کشف واقعگرایانه از جانب مورخ است. با این وصف، این مقاله بدون آنکه بخواهد مفهومی مدرن را بر معرفتی پیشامدرن تحمیل کند، در پی پاسخ به این پرسش اصلی است که آیا در سنت تاریخنگاری ایرانی ـ اسلامی نشانهها و نمونههایی از تاریخنگاری مبتنی بر این مفروضات وجود دارد؟ بر مبنای یافتههای تحقیق برخی از مورخان بزرگ مسلمان نظیر بیرونی، مسکویه، مقدسی، یعقوبی، مسعودی، حمزه اصفهانی و ...، در تاریخنگاری خود معتقد به مبانی و روشهایی بودهاند که در سدههای نوزدهم و بیستم میلادی همان مبانی و روشها مورد قبول و تأکید مورخان پوزیتیویست بوده است.
کلید واژهها: تاریخنگاری اسلامی، تاریخنگاری پوزیتیویستی، تجربه، مشاهده
مقدمه
امروزه از یک چشمانداز کلی تاریخنگاری ایرانی ـ اسلامی به دو دوره مدرن و پیشامدرن (سنتّی) منقسم میشود و معمولا تاریخنگاری سنتّی بیشتر به روشها و مکاتب صرفاً نقلی و روایی شناخته میگردد. یا به عبارت بهتر جنبه نقلی و روایی تاریخنگاری اسلامی دیگر جنبههای آن را تحتالشعاع قرار داده است. چرا که بسیاری از مورخان مسلمان اغلب آثاری پدید آوردهاند که عموماً دارای ماهیتی ادبی و دینی هستند و با روشی روایی نگاشته شدهاند. در تاریخنگاریهای عربی، آثار تاریخنگارانه غالباً به شدت تحت تأثیر معارف اسلامی (حدیث، فقه، اخلاق و کلام) و روش محدثان (اِسناد) قرار گرفتهاند. در تاریخنگاریهای فارسی نیز آثار تاریخنگارانه به همان شدت تحت تأثیر ادبیات و بلاغت ادبی بودهاند.
اما بر خلاف این دریافت مشهور، سنت تاریخنگاری در ایران و اسلام، هرگز یکدست و یکپارچه نبوده است. در واقع از مشخصههای اصلی این سنت تاریخنگاری، تعدد و تنوعِ اشکال، انواع، روشها، موضوعات و مکاتب آن است. اگر بخشی از آن تحت تأثیر علوم دینی و ادبی بوده، بیشک بخش قابل توجهای از آن نیز، از دانشهایی دیگر از قبیل جغرافیا و علوم عقلی به شکلی جدی متأثر بوده است. آثار پدیدآمده در بخش اخیر به دست مورخانی جستجوگر، مشاهدهگر و منتقد نگاشته شده و نشان از وجود ماهیتی تجربی و انتقادی در آنها دارد. این مورخان بر خلاف مورخان آن بخش دیگر، پژوهش و جستجوی خود را محدود و محصور به مدارس و کتابخانهها نکردند و به مشاهده و معاینه و تجربه شخصی دست زدند. درست در همینجاست که میتوان از وجود افقها و مفروضاتِ پوزیتیویستی3 در بخشی تاریخنگاری اسلامی سخن گفت. افقهایی که در آثار مورخانی نظیر بیرونی، مقدسی، یعقوبی، مسعودی و... به وضوح قابل جستجو و ردیابی است.
البته بدیهی است که تحمیل مفهوم مدرن پوزیتیویسم بر معرفتی سنتّی امری خطاست4. اما در اینجا هرگز قصد چنین تحمیلی نیست، بلکه بحث بر سر آن است که آیا در تاریخنگاری ایرانی ـ اسلامی نشانهها و نمونههایی از تاریخنگاری مبتنی بر مفروضات پوزیتیویستی وجود دارد یا نه؟ بر مبنای یافتههای تحقیق برخی از مورخان بزرگ مسلمان نظیر بیرونی، مسکویه، مقدسی، یعقوبی، مسعودی، حمزه اصفهانی و ... در تاریخنگاری خود معتقد به مبانی و روشهایی بودهاند که در سدههای نوزدهم و بیستم میلادی همان مبانی و روشها مورد قبول و تأکید مورخان پوزیتیویست بوده است.
پیشینه پژوهش
در باب پیشینه پژوهش باید گفت، آن بخش که مربوط به زمینههای پیدایش، ویژگیها، مؤلفهها و کیفیّات تاریخنگاری پوزیتیویستی در دوره مدرن است، کم و بیش مورد مطالعه و بررسی قرار گرفته است. برای نمونه ایگرس در اثرش تاریخنگاری در سده بیستم: از عینیت علمی تا چالش پست مدرن (1389)، بنتلی در کتاب تاریخنگاری نوین (1399)، التون در اثر مشهور خود شیوه تاریخنگاری (1383)، کراگ در کتاب مقدمهای بر تاریخنویسی علم (1396)، گدیس در مقاله تأملی در تاریخ معاصر (1379) و لیتل در کتاب تبیین در علوم اجتماعی (1373) به این موضوع پرداختهاند.
همچنین کتابهای پارادایمهای تحقیق در علوم انسانی نوشته نورمن بلیکی (1395)، فلسفه علوم اجتماعی (بنیادهای فلسفی تفکر اجتماعی) نگاشته تد بنتون و یان کرایب (1384)، و فلسفه تجربیگر از لاک تا پوپر اثر جورج نواک (1384)، منابع سودمندی برای خواننده فارسیزبان جهت آشنایی با مفهوم پوزیتیویسم (اثباتگرایی) است.
اما تا آنجا که نگارنده جستجو نمود، اثری جدی و مستقل مربوط به جستجویِ افقهای پوزیتیویستی در تاریخنگاری ایرانی و اسلامی منتشر نشده است. البته پیرامون وجوه مختلف تاریخنگاری هر کدام از مورخان مورد اشاره در این مقاله، پژوهشهای مستقلی صورت گرفته است. اما هیچ کدام از منظر مورد بررسی در این مقاله بدان نپرداختهاند.
چارچوب مفهومی
پوزيتيويسم (اثباتگرايي)5 به عنوان يك جنبش فكري خود از دل پيشرفتهاي علمی و صنعتی قرون جدید و رشد و تحول خيرهكننده علوم طبيعي برآمد. از دیدگاه تاریخی، اثباتگرایی شاخهاي از تجربهگراییِ برآمده از انديشههاي بیکن، هیوم، لاک، منتسکیو و روسو است. بهطور کلی در این نظریه، حس، یگانه منشأ تصورات و افکار بشری دانسته شده و کار ذهن پس از دریافت صورتهایی از حواس، صرفا ترکیب، تجرید و تعمیم آنها است. بنابر هستیشناسیِ اثباتگرا جهان دارای نظم و متشکل از رویدادهای قابل مشاهده، مجزا و ذرهای است. این نظم را میتوان به وسیله گزارههای کلی و وجود ارتباطات ثابت بین رویدادها نشان داد. تنها آنچه مشاهدهپذیر بوده و قابل تجربه حسی باشد، واقعی بوده و پرداختن به آنها ارزش علمی دارد. فعالیت انسانی به عنوان یک رفتار قابل مشاهده که در یک شرایط مادی و قابل مشاهده اتفاق میافتد، قابل درک است (بلیکی، 1395: 193-192). از این منظر معرفت علمی، معرفتی «اثباتشده» است. در این معنا علم بر آنچه میتوان دید و شنید و لمس کرد و نظایر آن بنا شده است. عقاید و سلایق شخصی و تخیلات ظنّی هیچ جایی در علم ندارند (چالمرز، 1390: 13). بنابراین از اصول اساسی پوزیتیویسم، منحصر به فرد بودن «تجربه» به مثابه تنها مبنای قابل اعتماد برای معرفت علمی است. پوزیتیویستها به گردآوری دادههایی میپردازند که حقیقتاً در تجربه آشکار شوند.
در واقع آنچه به عنوان دانش شمرده میشود باید مبتنی بر تجربه باشد، تجربهای که مشاهدهگر میتواند به وسیله حواس خود درک کند. حواس تنها راه آشنایی مستقیم ما با جهان و تنها منبع خبریِ دستکاری نشده ما هستند (Hollis, 1977: 147). این ادراک باید در یک فرایند شناختاری بدون دخالت ذهنیات حاصل شود؛ یک تجربه ناب و خالی از هر آگاهی پیشداورانه باشد. با این وصف در کلیترین حالت، اثباتگرایی نظریهای است که بر این موارد تصریح دارد: تنها معرفت معتبر، معرفت علمی است؛ این معرفت عبارت است از توصیف الگوهای تغییرناپذیر و توصیف پدیدههای قابل مشاهده؛ انکار هر معرفتی غیر از علم؛ و در نتیجه مخالفت با متافیزیک؛ پافشاری بر تباین میان ارزشها و امور واقعی (بلیکی، 1395: 77).
در نیمه نخست قرن بیستم، اثباتگرایی در شکل جدیدترِ «پوزیتیویسم منطقی»، صورتی تازه به خود گرفت. پوزیتیویسم منطقی نظریهای است معرفتشناسانه که تجربهگرایی قوی (اینکه منشأ همه شناختها حواس تجربی است) را با منطق ریاضی ترکیب میکند، و معتقد است که درستیِ هر گزاره علمی صادق باید قابل اثبات باشد. پوزيتيويستهاي منطقي ميخواستند دامنه علم را به تمامي حوزههـاي حقيقـت گـسترش دهند و با اين ادعاي فلسفه ذهنگرا كه ميتوان نوعي رهيافت فراعلمي به حقيقت داشت، به شدت مخالف بودند. در واقع آنها خودشان را پيروان يـك سـنت اصـالت تجربـي قـرن نوزده در وين ميدانستند كه ارتباط نزديكي با ترجبهگرایی انگليسي داشت که اوج اين سـنت در تعاليم علمگرايانه و ضدمتافيزيك ارنست ماخ بود. مـاخ درصدد يگانه كردن علوم و در ضمن اين فرايند، منزه كردن آن از عناصر متافيزيكي بود. پوزيتيويستهاي منطقي از ميان تمام شعبههـاي فلـسفي، رد مابعدالطبيعـه متعاليه را دنبال ميكردند؛ زيرا مدعي بودند احكام آن معنا ندارد؛ چون به تصور آنها هيچ راهي براي اثبات يا تحقيـق ايـن احكـام بـه صـورت تجربـي وجـود نـدارد.
به اعتقاد پوزيتيويستهاي منطقي سه نوع جملـه يـا گـزاره يـا قـضيه وجـود دارد:
1. گزارههاي مشاهداتي يا گزارههاي مربوط به گزارههاي مشاهداتي كه در آخر بـه تجربـه و تجربه حسي تكيه دارد؛ 2.گزارههاي تحليلـي كـه ضـرورت و بـداهت منطقـي دارنـد؛
3. گزارههايي كه هر چند ممكن است ساختمان نحوي درستي هم داشته باشند، ولي از لحاظ منطقي ساختمان آنها خلل دارد. اين دسته سوم را شبهگزاره مينامند كـه نـه صـادقانـد و نـه كاذب، بلكه مهمل و بدون معنا هستند. به ا عتقاد آنان روشهاي تجربي به هيچ نحو نميتواند شبهگزارهها را تحقيقپذير كند. از اين رو آنها نتيجه ميگرفتند اين گونـه قـضايا و احكـام هـيچ خبـر يـا معنايي را در بر ندارند. از نظر پوزيتيويستهای منطقی فقط دسته اول و دوم قضاياي ذكر شده داراي معنا هستند. منظور آنان از بيمعنا بودن احكام متافيزيكي ايـن اسـت كـه ايـن احكام فاقد معاني محصل يا معرفتبخـش هـستند (خرمشاهی، 1361: 12-4).
با این وصف، مشخصترين و مهمترين اصل و آموزه پوزيتيويستهاي منطقي اصل «تحقيـقپـذيري» است؛ با اين توضيح كه شرط لازم براي معناي محصل داشتن هر جمله يا گزاره يا قضيه، اين است كه بايد آن قضيه به صورت گزارهاي بيان شود كه يا تحليلي باشد؛ يعني صدقش از خودش برآيد و به گونهاي باشد كه انكارش مستلزم تناقض باشد يـا اينكـه مـضمون آن قضيه از نظر تجربي تحقيقپذير باشد.
البته اشاره به این نکته ضروری است که پوزیتیویسم منطقی و تجربهگرایی سنتی به رغم اشتراک در برخی مبانی و اصول اساسی خود، تفاوتهای مهمی نیز با هم دارند. اگر تجربهگرايي به معناي ايـن اسـت كـه كـل دانش مبتني بر تجربه است، در واقع درگير تمايز بين جملاتي است كه مـيتـوانيم در مـورد صدق آنها آگاهي پيدا كنيم و جملاتي كه هيچگاه نميتوانيم از صدق يـا كذبشـان آگـاهي پيدا كنيم، اما پوزيتيويسم منطقي درگير معيار معناداري جملات و عبارات اسـت. بنـابراين، تجربهگرايي درگير دانش، و پوزيتيويسم منطقي درگيـر معناسـت (برای بحث بیشتر بنگرید به فتحی و غریبی، 1390: 110 به بعد).
اما فارغ از انواع و اقسام پوزیتیویسم، اثباتگراها از منظر روششناختی با تحسين علم و تلقي آن به منزله عاليترين شكل معرفت اصيل، بر مبنای اصل «وحدت روشی»، بر این دیدگاه تأکید دارند که هم در دانشهای طبیعی و هم در دانشهای انسانی، تجربیات و پردازش منطقی و ریاضی آنها، یگانه سرچشمه اطلاعات درست به حساب میآیند (ساروخانی، 1373: 1/31). بر اين اساس روشهاي همه علوم ميبايست تابع روشهاي علوم طبيعي و تجربي باشند تا بتوانند به مرحله علمي ارتقا يابند. به ديگر سخن، آموزه وحدت روشي علوم بر آن است که «معرفت علمی نهایتاً صورت یک مدل منطقی را به خود خواهد گرفت (همان مدل تئوری قیاسی متحد) و یک روش تحقیق و تصویب بر آن سایه خواهد افکند (روش فرضیهسازی و آزمودن تجربی تئوریها). و ... معرفت علمالاجتماع اگر بخواهد به درجه علمیت برسد هم میباید واجد خصایص منطقی و روششناختی علوم طبیعی گردد» (لیتل، 1373: 385). بر این مبنا، پوزیتیویسم در واقع به این امر تمایل جدی دارد که از علوم غیرتجربی، سلب اعتبار نماید.
چارچوبهاي اصلي اين وحدت روشي را ميتوان در هفت آموزه كلي زير مشخص نمود:
الف- ذهن انسان به صورت «لوح سفيد» شروع به كار ميكند. ما شناختمان را از طريق تجربه حسي خود از جهان كسب ميكنيم.
ب- هر ادعاي معرفتي اصيل به كمك تجربه (مشاهده يا آزمايش) آزمونپذير است.
پ- بر اين اساس ادعاهاي معرفتي درباره هستيها را كه نميتوان مشاهده كرد، كنار ميروند.
ت- قوانين علمي گزارههايي در مورد الگوهاي عام و تكرار شونده تجربهاند.
ج- تبيين پديدهاي از لحاظ علمي اثبات اين مسئله است كه آن پديده نمونهاي از قانون علمي است.
چ- شناخت اين قانون علمي ما را قادر ميسازد رخدادهاي آينده مرتبط با آن پديده را پيشبيني كنيم.
هـ- عينيت علمي متكي به تفكيك صريح گزارههاي آزمونپذير از داوريهاي ارزشي است (بنتون و کرایب، 1384: 38-39).
آموزه آخر در واقع مدعای اصلی عینیتگرایی6 است؛ دیدگاهی که به شدت از سوی پوزیتیوستها برآن تأکید شده است. بر مبنای عینیتگرایی «واقعیت به خودی خود و مستقل از ذهن موجود است و این که این واقعیت به همان شکل که هست، قابل فهم است» (فی، 1383: 287) در این تز میان آن چیزی که در ذهنها وجود دارد وآن چیزی که از واقعیت بیرون به دست میآید تفاوت گذاشته میشود (همان: 288).
در طول قرون هجده و هفدهم، اين هفت آموزه، اساس روششناسيهاي علوم طبيعي - تجربي بودند. بر بنیاد همين آموزهها بود كه تجربهگرايان، علوم طبيعي و تجربي را مصداق حقيقي معرفت اصيل و علمي ميدانستند. به دنبال چنين گرايشي بود كه در اين دو قرن برخي از انديشمندان علوم انساني براي آنكه اين علوم را نيز به مرحله «علمي» ارتقا دهند، تنها راه كار را كاربست روششناسي اثباتي و تجربي در علوم انساني دانستند. نخستین کسی که درباره ضرورت تصور علوم انسانی به عنوان علوم اثباتي پای فشرد، سن سیمون بود. سن سیمون در اثر خود به نام گزارشی درباره علوم انسانی، بر این ضرورت تأکید نهاد که علوم انسانی باید به صورت علم تحصلی یا تحققی (اثباتي) درآید نه علم فرضی یا حدسی (فروند، 1387: 58).
با این حال، اين اگوست کنت و استوارت میل بودند که در حقیقت این نظریه عمومی را به شکل فلسفه تحصلی و اثباتی درآورند. کنت که تأثیر بسیار زیادی از سن سیمون پذیرفته بود (بنتون و کرایب، 1384: 54) با تحصلی کردن جامعهشناسی راه را هموار نمود تا در تجزیه و تحلیل پدیدههای اجتماعی و سیاسی و اقتصادی از حد تفسیرهای یزدانشناختی و مابعدالطبیعی فراتر رود. او از جامعهشناسی به «فیزیک اجتماعی» یاد میکرد، چرا که مطالعه محیط اجتماعی مستلزم معرفت قبلی به محیط طبیعی (فیزیکی) و آلی بود. بدین معنا که جامعه نظامی طبیعی است که از قوانین تغییرناپذیری پیروی میکند و این قوانین جامعهشناختی از نوع قوانین سایر علوم است، با این تفاوت که قوانین جامعهشناسی به جای اینکه در نظام مادی (فیزیکی) و نظام حیاتی به کار بسته شود، در نظام اجتماعی به کار گرفته میشوند، چرا که همه این انواع مختلف نظام، تنها جلوههای گوناگونی از طبیعت واحدند. به باور کنت، این همبستگی میان علوم در زمینه موضوع و مقام، در زمینه روششناسی نیز صدق میکند (فروند، 1387: 61-60).
در این روششناسی، تبيين يكي از كليديترين مفاهيم است. از نظرگاه اثباتگراها يك پديده هنگامي در روششناسي پوزيتيويستي قرار ميگيرد و ميتوان آن پديده را علمي دانست كه «تبيين»7 شود(برای بحث بیشتر در باب مفهوم تبیین در علم بنگرید به: اُکشا، 1398: 75-51؛ روزنبرگ، 1384: 90-48). به باور استوارت ميل «یک واقعیت منفرد را وقتی میتوان تبیینشده دانست که علت آن نشان داده شود، یعنی قانون یا قوانین عینی که پیدایش این واقعیت موردی از آنهاست، بیان گردد» (باتومور، 1356: 31). بر اساس اين تعريف كه مورد اتفاق همه اثباتگراهاست، تبيين يعني تعليل. هنگامي علت يك پديده كشف شد، خواه ناخواه آن پديده به صورت عيني درون يك قانون فراگير قرار ميگيرد. اين تعليل (تبيين) در علوم طبيعي و علوم انساني به يك صورت و به يك ميزان از قطعيت و اعتبار انجام ميپذيرد. چنين توصيفي از تبيين پس از انتشار مقاله مشهور همپل (Hempel, 1942)، به «مدل قانون فراگير» مشهور شد.
با وصف آنچه گفته شد، تاریخ نیز به مثابه یک علم انسانی، بویژه در سده نوزدهم تحث تأثیر اندیشه تجربهگرایِ پوزیتیویسم واقع شد. رابطه بیواسطه ذهن و عین و حصول ساده و سهل ذهن به عین، به عنوان مفروضِ معرفتشناسانه پوزیتیویسم، از ویژگیهای سنت پوزیتیویستی در مطالعات تاریخی است. در این سنت، شناخت به معنای انتزاع جوهر عینیاتِ خارجی به وسیله ذهن شناساگر است. بر اساس این نوع معرفتشناسی، جهان عینی بیرونی (که میتواند تاریخ یک جامعه باشد) منتظر کشف واقعگرایانه از جانب مورخ است. در این نوع معرفتشناسی، واقعیتهای تاریخی همان واقعیتهای عینی تلقی شده و بر پایه آن ادعا میشود که شناختی واقعبینانه از هر مرحله تاریخی ارائه میشود. بنابراین در معرفتشناسی تاریخیِ پوزیتیویستی ـ تجربهگرا، واقعیت تاریخی (تجربه) به عنوان امری خودگویا و مشخص، تنها منبع، روش و داور معرفت است. بنابراین اساساً معرفت تاریخی با تجربه (واقعیت تاریخی)آغاز شده و با آن شکل میگیرد و به همین اعتبار معرفت تاریخی تنها محصول تجربه (واقعیت تاریخی) خواهد بود. پس هر گزاره تاریخی باید به شکل بالفعل یا بالقوه تحقیقپذیر و مشاهدهپذیر باشد.
سنت پوزیتیویستی، خصوصاً تاریخ را با گذشته، آنگونه که در پیکره شواهدِ موجود برای پژوهش نمایان است همذات میداند؛ شناخت تاریخی بنابراین شناخت گذشتهای است که در شواهد نهفته است. اعتبار مفهوم پوزیتیویستی از تاریخ و شناخت تاریخی به مفروضات کلیدیِ معینی وابسته است: اینکه امر واقع با واقعیت نمایان در آن همذات است؛ اینکه شواهد گذشته تاریخی با آن همذات است؛ و اینکه گذشته، یعنی موضوع شناخت تاریخی، وجود حیّ و حاضر در گفتمان دارد. مفهوم امر واقع به عنوان از پیش محقق و خودگویا در مرکز این مفروضات قرار دارد (ولی، 1380: 4).
در سده نوزدهم اندیشه پوزیتیویسم بیش از همه در تاریخنگاری لئوپولد فون رانکه مورخ آلمانی نمود یافت. جمله مشهور رانکه یعنی اینکه باید تاریخ را «آنگونه که واقعاً بوده» روایت کرد، نمایشگر میزان تأثیر پوزیتیویسم در تاریخنگاری است. آرزوی همه مورخان پوزیتیویست سده نوزدهم نیز همین بود (کالینگوود، 1385: 168؛ کار، 1378: 33؛ استنفورد، 1382: 97). به دیگر سخن، رانکه باور داشت که رسالت مورخ «قضاوت درباره گذشته، و هدایت حال به نفع قرون آینده» نیست، بلکه «تنها نشان دادن چیزهایی است که واقعاً و عملاً اتفاق افتاده است» (گدیس، 1379: 535). در واقع تأکید رانکه بر ضرورت تحقیق مبتنی بر مطالعه اسناد محل نزاع نبود: او اعلام کرد هرجا سندی وجود نداشته باشد تاریخی هم وجود ندارد. رانکه تأکید داشت مورخان تاریخ باید به سراغ بایگانیها بروند تا اسناد یعنی منابع دست اول را پیدا کنند، در این صورت است که میتوانند با استفاده از آنها یک روایت عینی واقعی تاریخی بسازند (کلارک، 1397: 25-24). در همین چارچوب بود که او از منابع اصلی موجود در آرشیوها با رغبت و به صورت کامل استفاده میکرد که این امر در تحقیقات تاریخی پدیدهای کاملاً نو بود. او دانشجویانش را وا میداشت تا منابع اصلی را با راهنماییهای او مطالعه کنند؛ یعنی «اصل شناخت منابع» را در برنامه آموزشی دانشگاه و در آغاز سمینارها و گفتوگوهای علمی میگنجاند (بنتلی، 1399: 68).
همچنین پژوهش عالمانه از دیدگاه رانکه، با روش انتقادی پیوند نزدیک داشت. آموزش کامل در روشهای نقادی واژهشناختی، پیششرط ضروری او در این کار بود. او سمینارهایی برای تربیت تاریخدانان آتی در بررسی انتقادی اسناد سدههای میانی برگزار کرد. در و اقع درک رانکه از پژوهش دقیق، پرهیز اکید از داوریهای ارزشی را پیش فرض داشت. به باور او تاریخدان باید از «داوری کردن درباره گذشته» دست بر میداشت و خود را به «نشان دادن چگونگی چیزهایی» محدود میساخت که «در حقیقت روی داده بودند» (ایگرس، 1389: 28-27) این عینیتگرایی در تاریخ بیشتر به صورت «رهیافت بیطرفانه» مورخ جلوه میکرد. چرا که این رهیافت فقط در پی نشان دادن «آن چیزی است که در واقع روی داده بود» (همان: 29).
از مجموعه آنچه در باب تاریخنگاری پوزیتیویستی گفته شد، میتوان نتیجه گرفت که بر اساس این نوع تاریخنگاری، تاریخ رونوشتی از گذشته است که بر مجموعهای از «واقعیات به خوبی مستند شده» مبتنی شده است. در واقع تاریخنگاری پوزیتیویستی مبتنی بر مفروضات زیر است:
1- تاریخ (در معنای رویدادهای گذشته) یک واقعیت عینی است که آمال همیشگی مورخ است.
2- بر عهده مورخ است که گذشته را آنگونه که بوده است، بسازد. یعنی یک توصیف صادق از جریان حوادث گذشته ارایه کند، اما تفسیر یا ارزیابی وقایع گذشته، یا نتیجهگیری بر مبنای گذشته در مورد حال یا آینده، بر عهده وی نیست.
3- در واقع نوشتن تاریخ «آنگونه که واقعاً رخ داده» یعنی به دست آوردن دانش عینی از تکههای گذشته تاریخی، ممکن است. این عینیت معرفتشناختی، در کنار دعاوی دیگر بیان میکند که سوژه (مورخ) میتواند از ابژه (رویدادهای تاریخی) که میتواند از بیرون نگریسته شود، جدا شود.
4- تاریخ میتواند مجموعهای سامانیافته از وقایع خاص ساده باشد که میتواند از خلال مطالعه مستندات گذشته با استفاده از روشهای سنجش منبع، کشف شود. کار ارزشمند مورخ کشف همین وقایع است (کراگ، 1396: 63-62).
افقهای پوزیتیویستی در تاریخنگاری ایرانی ـ اسلامی
با توجه به مجموع مباحث پیشین، میتوان اصالت تجربه و حس، نگارش تاریخ آنگونه که واقعاً روی داده، سندگرایی، و مشاهدهگری را به عنوان چهار مبنا و مفروضِ روششناختی تاریخنگاری پوزیتیویستی در نظر گرفت. در اینجا نشانه و نمونههای هر یک از این موارد چهارگانه در تاریخنگاری ایرانی ـ اسلامی بررسی میشود:
1) اصالت تجربه و حس
همانگونه که گفته شد، باور به اصالت تجربه و حس، از بنیادیترین اصول پوزیتیویسم و تاریخنگاری پوزیتیویستی است. (بنگرید به روزنبرگ، 1384: 210-203) در این مورد مطهر بن طاهر مقدسی در تاریخنگاری اسلامی جایگاه ممتازی دارد. چرا که از معدود مورخان و شاید تنها مورخی باشد که به بحث نظری و تئوریک درباره اهمیت «تجربه حسّی» و معرفت عقلانی در تاریخنگاری پرداخته است. مقدسی در آغاز فصل نخست اثر مهماش البدء و التاریخ یادآور میشود او خود کتابی ویژه بحث در مبانیِ معرفت و شناخت به نام کتاب العلم و التعلیم نگاشته و خوانندگان را بدان ارجاع میدهد. او از اصالتِ حس و تجربه حسّی سخن میگوید و نتیجه میگیرد بازگشتِ همه انواع معرفت به «عقل» و «تجربه حسی» است و اگر این دو در کسی زیان نیافته باشند، کسی در اصالت آنها تردید روا نمیدارد. او تعریفی صریح از علم به دست میدهد تا اهمیت حس و عقل را در آن نشان دهد:
«علم، اعتقاد به شیء است به همانگونه که آن شیء هست، اگر محسوس است به حسّ و اگر معقول است به عقل. از این رو اصل آنچه دانشها بدان باز میگردد، حس و عقل است و هرچه را از رهگذر این دو حکم به اثباتِ آن کردیم ثابت است و هرچه را بدین دو حکم به نفی آن دادیم منتفی است. البته در صورتی که حس و عقل از آفت به سلامت باشند ... تا در معقول و محسوس آنها اختلافی روی ندهد. چرا که این دو، حس و عقل، بر ضرورت قرار گرفتهاند و برای حسکننده هیچ تردید و شکی درباره هیئت و صورت آن شیء حس شده روی نمیدهد و آنکه به ضرورت عقل چیزی را دریافته، نمیتواند آنچه را که دریافته و دانسته و یقین کرده، نداند» (مقدسی، 1381: 1/138-137).
مقدسی سپس میپرسد اگر ما اصالت تجربه حسی را انکار کنیم، آیا جایی برای هیچ دانشی باقی میماند؟ در آن صورت آیا روا خواهد بود که کسی مدعی شود با گوش خود میبیند و با چشم خود میشنود؟! «و اگر این چنین روا باشد، همه دانشها باطل میشود و همه اعتقادها یکسره فاسد میگردد، هرکه هر چه بگوید رواست که گوش دعوی دیدن کند و چشم دعوی شنیدن و یا مرده را زنده انگارند و زنده را مرده و این محال است». مقدسی در ادامه نتیجه میگیرد که انکار بداهتِ عقل و تجربه حسی فقط از دو کس ساخته است: یا نادان عامی که در این مسائل جز به ظن و گمان خویش نمیاندیشد و یا منکرِ معاند. (همان: 1/138).8
مقدسی همچنین از همان ابتدا تحقیق و پژوهش بر پایه پیشفرضهای از قبل نقش بسته در ذهن را نقد میکند. او توضیح میدهد که نباید مثل «عوامِ امّت ... بر بنیاد آنچه در اوهام ایشان نقش بسته و در خاطرشان استوار شده است، بیهیچگونه ورزیدگی در راه دانش و بیهیچ شناختی از روشهای گفتار و بیهیچ آمادگی در قلمرو فنّ جدل و بیهیچ بصیرتی نسبت به حقایق کلام»، به تحقیق و پژوهش پرداخت (همان: 1/125). مقدسی تلاش دارد تا کتابی بنگارد تا «از شایبه دستکاریِ حقیقت بر کنار باشد» و «پالوده از یافهها، و گزافهها، و از خرافات پیرزنان و مجعولات قصهپردازان و برساختههای جعّالان» باشد. او در این راه به «جستجوی اَسنادِ درست» میپردازد (مقدسی، 1381: 1/128).
ابوعلی مسکویه مورخ بزرگ خردگرای جهان اسلام نیز گرچه به صراحتِ مقدسی به این موضوع نپرداخته، اما بیشک روش او نیز بسیار به روش پوزیتیویستهای قرن نوردهمی شبیه بوده است. در واقع مسکویه بیش از دیگر مورخان بر «تعمیم»، «تجربه» و «اندرز» تأکید کرده است. البته تقریباً همه مورخان اسلامی به تاریخ از آن رو نگریستهاند که تاریخ اندرز است و میتوان از آن پند گرفت، اما تنها کسی که در این باب استدلال حکیمانه و فلسفی کرده و دید اخلاقی و پراگماتیک داشته و جابهجا در کتاب خود به موارد تجربه و فواید عملی اشاره کرده، مسکویه است. مسکویه قائل به اصالت عمل و اصالت تجربه بوده است (زریاب خویی، 1350: 181).
لئون کایتانی در مقدمه خود بر بخش نخست چاپ عکسی تجارب الامم ضمن تأیید این «اصالتِ تجربه» در تجارب الامم، به شباهتهای تاریخنگاری مسکویه با تاریخنگاری معاصر مورخان غربی که ناشی از ذهن استدلالی و دانش والای اوست، اشاره کرده و مینویسد؛
«افزون بر این اثری که از مسکویه بر جای مانده بر شالودهای استوار است که از نگاه روششناختی با اصولی که در نزد تاریخنویسان مغرب زمین و مورخان معاصر به کار بسته میشود، خویشاوندی نزدیک دارد... در صفحات این اثر عنصری شخصی به چشم میخورد که جای آن در سایر تصنیفهای تاریخی این دوره خالی است. تجارب الامم، به روشنی کاری است برآمده از ذهنی استدلالی که در پرتو برداشتی والا از هدف و وظیفه مورخ عمل میکند. از این رو مسکویه نسبت به مورخان پیشین و معاصران خویش که به تازی نوشتهاند، برتری بزرگی نشان میدهد. وی بدان خشنود نیست که به گردآوری مایههای تاریخی و ارائه آن در یک نظم گاهشناختی بسنده کند. چه وی بر این باور است که رویدادهای گذشته با شبکهای از شئون و مصالح بشری به هم پیوند داشته است و در حقیقت، تاریخ نیز چنانکه وی میبیند، همین است و درگزارش راستین آن، خردمند چیزی خواهد یافت که کانی از دانش ارجمند است»(Caetani, 1909, vol. I, pp XI-XII).
مسکویه از همان آغاز تجارب الامم بر «تعمیم» و تکرارپذیریِ تجربههای تاریخی بشر تأکید میکند و آن را انگیزه و علتی میداند که او را واداشته تا به تاریخنویسی روی آورد «من چون سرگذشت مردمان و کارنامه شاهان را ورق زدم و سرگذشت کشورها و نامههای تاریخ را خواندم، در آن چیزها یافتم که میتوان از آنها در آنچه مانندش همیشه پیش میآید و همتایش پیوسته روی میدهد، پند گرفت». او سپس بر سودمندی عملی مطالعه تاریخ انگشت مینهد و مینویسد «نیز دیدم اگر از اینگونه رویدادها در گذشته نمونهای بیابیم که گذشتگان آن را آزموده باشند و آزمونشان راهنمای آیندگان شده باشد، از آنچه مایه گرفتاری کسانی میبود، دوری جسته و بدان چه مایه نیکبختی کسانی دیگر، چنگ زدهاند. چه کارهای جهان همانند و و در خور یکدیگرند» (مسکویه، 1389: 1/46-45).
2) تاریخ آنگونه که واقعاً روی داده
گزاره نگارشِ تاریخ «آنگونه که واقعاً روی داده» به مثابه اصل بنیادین مورخان پوزیتیویست و باورمندان به آرمان «عینیّت» (برای مفهوم عینیت بنگرید به میردال، 1357: 14-12)، به صراحت از سوی برخی از مورخان مسلمان بیان شده است. در این میان ابوریحان بیرونی چهرهای شاخص است. در اینجا آنچه بیش از همه و صراحتاً روش و رویکرد پوزیتیویستی و تجربی بیرونی را تأیید میکند، مقدمهای است که بر کتاب تحقیق ماللهند نگاشته است. بیرونی در توضیح چگونگی تألیف کتاب، جملهای دارد که خواننده را به روشنی به یاد جمله مشهور رانکه (تاریخ آنگونه که واقعاً بوده) میاندازد. او در مقدمه کتاب تصریح میکند که کتاب را تألیف کرده «بیآنکه بهتانی زنم به خصم یا باکی داشته باشم از نقل کلام باطل او که شنیدن آن به نزد غیراهل آن فظیع است، از آن رو که همی خواستم که عقاید قوم بدان گونه که هست بازنمایم» (بیرونی، 1362: 4). بیرونی در اینجا با نظرگاهی عینیتگرا به صراحت تأکید میکند قصدش «حکایت محض» است، «بیمیل به سوئی یا مداهنتی». او در ادامه منظورش را از حکایت محض اینگونه توضیح میدهد «و کتاب، کتاب محاجه و لجاج نیست که حجتهای خصم بیاورم و باطل آن نقض کنم. بلکه کتاب حکایت است و از این رو سخن هندوان بدانگونه که هست ایراد کنم» (همان).
اما بیرونی چگونه میخواهد به این تاریخ «واقعی» دست پیدا کند؟ او در همین مقدمه، از دو روش مورد استفاده در تحقیقات تاریخی صحبت میکند یکی خبر (روش روایی ـ نقلی) و دیگر عیان (روش مشاهده). سپس با برشمردن عیوب و نواقص جدی روش نخست، از تکیه و اعتماد صرف بدان فاصله میگیرد:
«این سخن راست گفتهاند که خبر چون عیان نیست. از آن روی که عیان اندریافت دیده بیننده است، مر ذات دیده را در زمان وجود و مکان حصول آن. و لکن اگر نبود آفاتی که عارض خبر میگردد، برتری آن بر عیان و نظر پدیدار میآمد، زیرا که عیان و نظر مقصور است بر وجودی که از آنات زمان در نمیگذرد و خبر جامع موجود و معدوم است، بدین معنی که شامل است بر آن وجود، نیز بر آنچه که به زمانهای گذشته بوده است با آنچه که زمان آن هنوز نرسیده ... از آن سوی خبر به گونهای یگانه در معرض صدق و کذب است و این هر دو بر آن عارض گردند. که همتها دیگرگونند و ستیزهجویی بر مردمان غالب» (بیرونی، 1362: 1).
بیرونی در ادامه «دروغ» را مهمترین آفت خبر برمیشمرد:
«دروغزنی را میبینی که بهر بزرگنمایی خویش، جنس خود را بزرگ مینمایاند، از آن روی که خود از آن جنس است، یا بدان نیت بر جنس خلاف عیب میآورد، دستیابی بر مراد خویش را و دانسته است که این هر دو از دواعی شهوتاند و نکوهیده، و دیگری را میبینی که سپاس بر قومی را که دوستدار آنان است، یا انکار بر طایفهای را که با آنان خصمی میورزد، سخنی میگوید به دروغ و او نیز چنان است که اولی از آن رو که باعث بر فعل وی نیز از دواعی محبت است یا چیرگی غضب». بیرونی همچین تأکید میکند در زنجیره راویان کسانی از روی «شرارت» و «خبث» و «نادانی» دروغ میگویند (همان: 2-1).
توجه و تأکید بر گزارش تاریخ آنگونه که واقعاً روی داده، در روایات برخی مورخان دیگر نیز قابل مشاهده است. حتی برخی از مورخان متأخرتر نیز فارغ از اینکه در عمل تا چه میزان به این امر پایبند بودهاند، اما در مقدمه آثار خود به این گزاره اشاره نمودهاند. برای نمونه محمد معصوم بن خواجگی اصفهانی در خلاصهالسیر نگاه عینی و بیطرفانه خود در گزارش رویدادها را به صراحت بیان داشته «این حقیر... واقعات و سانحات را به نوعی که به ظهور آمده علی حده در قید تحریر میآورد» (خواجگی اصفهانی، 1368: 29). علاوه بر این وی ضمن تاکید بر لزوم مشاهده عینی و شخصی در روایت آنها، هنگامی که به دلیل منصوب شدن به وزارت قراباغ از ثبت وقایع دوره حکومت شاه عباس دوم بر مبنای مشاهده عینی ناتوان میشود از ادامه کار اجتناب کرده و از اهمیتی سخن میگوید که برای مشاهده عینی به عنوان بهترین منبع نقل رویدادهای تاریخی قائل است: «میخواستم که در نشر مناقب این دولت ابد پیوند آنچه سانح و واقع شود دیوانها و دیباچهها بپردازم اما چون آنچه قبل از این تحریر یافته تمامی را من اوله الی آخره خود در میان بوده بیتصلف و تکلف که غبار کذبی بر ناصیه عبارات باشد به قید کتابت آوردم، الحال از سستی طالع که بعد مسافت از زمین تا آسمان است به مجرد اخبار واقع و غیرواقع جرات نوشتن نتوانستم کرد چرا که «شنیده کی بود مانند دیده» بنابراین دست از تحریر آن برداشتم» (همان: 315).
همین نگاه عینی و بیطرفانه را در اثر عبدالفتاح فومنی میبینیم. از چند عبارت وی در کتابش تاریخ گیلان، برمیآید که دیدگاه پیشروانهای درباره عینیتگرایی دارد، آنجا که فومنی از این گلایه میکند که وقایع مهم روزگارش به درستی و مطابق حقیقت ثبت و ضبط نشده و وی در صدد آن بوده که کتابش گزارشی واقعگرایانه و عینی از رخدادها باشد: «به خاطر دفاتر خطور نمود که قضیه مذکوره را به نوعى که سانح شده بود، تألیف نماید. چون واقعات مذکوره، حسب الواقع به تحریر واقع نشده بود» (فومنی، 1349: 5).
3) اصل شناخت منابع و سندگرایی
اما گذشته از مباحث نظری در باب اصالت تجربه و حس و تلاش برای دستیابی بر آنچه «واقعاً» روی داده از سوی مورخان فوق؛ در تاریخنگاری اسلامی تأکید و تصریح بر سندگرایی و بویژه «اصل شناخت منابع» به مثابه یکی ویژگیهای اصلی تاریخنگاری پوزیتیویستی نیز قابل ردیابی است. چهره شاخص در این زمینه حمزه اصفهانی است. در حقیقت از این لحاظ، گاه خواننده امروزیِ اثر حمزه اصفهانی، تصور میکند با مورخ و محققی معاصر مواجه است که دست به «مقابله» نسخ و بررسی انتقادی آنها میزند تا از این راه درست از نادرست و دقیق از مغشوش بازشناخته شود. برای نمونه در ابتدای کتاب، اصفهانی به نقد روایات مربوط به پیشدادیان، کیانیان و اشکانیان میپردازد و مینویسد «سنوات این پادشاهان عموما نادرست و مغشوش است، زیرا پس از 150 سال از زبانی به زبان دیگر و از خطی شبیه ارقام عدد به خطی شبیه ارقام عقود نقل شده است. از این رو در بیان مطالب این باب چاره نداشتم جز اینکه به گردآوری کتابهایی که این مطالب در آنها به طور مختلف نگاشته شده بپردازم» (اصفهانی، 1346: 7). او توضیح میدهد ابتدا هشت نسخه از کتاب سیرالملوک در این زمینه به دست آورده بود؛ سیر ملوک الفرس ابن مقفع، سیر ملوک الفرس ترجمه محمد بن جهم برمکی، تاریخ ملوک الفرس مستخرج از گنجینه مأمون، کتاب سیر ملوک الفرس ترجمه زادویه بن شاهویه اصفهانی، کتاب سیر ملوک الفرس ترجمه یا تألیف محمد بن بهرام بن مطیار اصفهانی، کتاب تاریخ ملوک بنیساسان ترجمه یا تألیف هشام بن قاسم اصفهانی، و کتاب تاریخ ملوک بنی ساسان تألیف بهرام بن مردان شاه موبد ولایت شاپور از بلاد فارس. (همان) حمزه سپس بعد از مقابله، مقایسه، تنقیح و تهذیب روایتها به تألیف آنچه درست و دقیق میپنداشت پرداخت.
حمزه بلافاصله دوباره از زبان ابومعشر منجم نقل میکند که «بیشتر سنوات تاریخی مغشوش و نادرست است، زیرا قومی سالیان و روزگاران دراز زندگی میکنند و چون تاریخ آنان را از کتابی به کتاب دیگر یا از زبانی به زبان دیگر نقل میکنند با افزایش یا کاهش غلط روی میدهد، چنانکه یهودیان در نقل تاریخ انبیا و امم درباره سالهای فاصل میان آدم و نوح میان دیگران اشتباه کردهاند» (همان: 8). و یا اینکه از قول یکی از منابعاش میگوید «در کتاب موسوم به خداینامه ... نگریستم و در نسخههای آن چندین با دقت و استقصا کردم، همه آنها با یکدیگر اختلاف داشتند تا آنجا که دو نسخه یکنواخت و مطابق نیافتم، و این اختلاف در نتیجه اشتباه مترجمان از زبانی به زبان دیگر به وجود آمده بود.» (همان: 13). اهمیت کار حمزه در این زمینه آنجا بیشتر مشخص میگردد که بدانیم کار پرزحمت و طاقتفرسای گردآوری نسخههای متعدد یک اثر و مقابله و مقایسه آنها برای رسیدن به روایتی صحیح و دقیق از آن اثر، یکی از مشخصات بارز تاریخنگاری پوزیتیویستی در قرن نوزدهم است.
4) مشاهدهگری
همانگونه که در بخش چارچوب مفهومی مشخص شد، یکی از پربسامدترین واژهها و مفاهیم در تاریخنگاری پوزیتیویستی، «مشاهده» است. در حقیقت مشاهده و سروکار داشتن با رویدادهای مشاهدهپذیر یکی از مفروضات بنیادی این تاریخنگاری است. در تاریخنگاری ایرانی ـ اسلامی نیز مورخان بزرگی پدید آمدند که با اصالت دادن به تاریخنگاری مشاهدهگرانه در قیاس با تاریخنگاری صرفاً نقلی و کتابخانهای به افقهای پوزیتیویستی نزدیک شده بودند. ابن واضح یعقوبی و ابوالحسن مسعودی دو تن از شاخصترینها در این زمینه هستند.
یکی از مهمترین ویژگیهای يعقوبي كه از متن آثارش به دست ميآيد، علاقهمندي به تحقيق و تفحص درباره بلاد و سرزمينهاست كه خود ملهم از روح مشاهدهگر اوست. اين علاقه به تصريح خود او به دوره نوجوانياش باز ميگردد «من در عنفوان جواني ... به دانستن اخبار بلاد و مسافت ميان هر سرزمين تا سرزمين ديگر علاقمند بودم و در پي آن رنج بردم؛ چه در آغاز جواني پا به سفر نهادم، و سفرهاي من پيوسته گشت، و دورماندنم (از وطن) ادامه يافت. پس چنان بودم كه هرگاه به مردى از آن بلاد برخوردم، وى را از وطنش و شهرش پرسش نمودم، و آنگاه كه ميهن و جايگاهِ خود را براى من مىگفت، او را از همان سرزمينش پرسش مىنمودم، درباره [اينكه] ... كِشت آن چه چيز است و ساكنان آن از عرب و عجم كيانند ... (و هم چنين از) آب آشاميدنى اهالى آن جا، تا آن جا كه از پوشاكشان پرسش مىكردم ... و هم از كيشها و عقايد و گفتارهاى آنان و كسانى كه بر آن جا دست يافتهاند. و آنان كه در آن جا سرورى دارند (و نيز) از مسافت آن سرزمين و سرزمينهاى نزديك به آن و... كاروانها؛ سپس، گزارشهاى هر كسى را كه به راستگويى او وثوق داشتم، مىنگاشتم؛ و به پرسش گروهى پس از گروهى يارى مىجستم، تا آن كه از خَلقى بسيار و جهانى از مردم خاور و باختر در موسم [حج] و غير موسم، پرسش نمودم، و اخبارشان را نوشتم» (یعقوبی، 2536: 2-1). اين ويژگي در روش تاريخنگاري مشاهدهگرانه یعقوبی تأثيري مستقيم نهاد.
مسعودی نیز همانند یعقوبی، اصالتی واقعی به مشاهدهگری میداد. تا جاییکه او از خوانندگان التنبیه و الاشراف به سبب اغلاط احتمالی پوزش خواسته و دلیل آن را سفرها و بادیهپیماییهای طولانی دانسته است:
«اگر در تألیف ما خطائی رخ داده از آنگونه که مبتلایان غفلت انسانی و خطای بشری از آن مصون نتوانند بود، یا استمرار غربت و دوری از وطن و سفرهای پیاپی موجب آن شده است عذر میخواهم که گاهی به شرق و زمانی به غرب بودهایم چنانکه ابوتمام گوید: جانشین خضر کسی است که در وطنی و شهری اقامت دارد وطن من پشت شتران است .... و هم سخن او گوید: چنان سوی غرب رفتم که مشرق را از یاد بردم و چندان سوی شرق رفتم که مغرب ها را فراموش کردم.» (مسعودی، 1381: 6).
در مروج الذهب نیز ضمن تکرار همین مطلب به مقاصد برخی مسافرتها اشاره نموده:
«اگر در این باب تفصیری رفته یا غفلتی شده پوزش میخواهم که خاطر ما به سفر و بادیهپیمایی، به دریا و خشکی مشغول بوده که بدایع ملل را به مشاهده و اختصاصات اقالیم را به معاینه توانیم دانست. چنانکه دیار سند و زنگ و صنف و چین و زابج را درنوردیدیم و شرق و غرب را پیمودیم. گاهی به اقصای خراسان و زمانی در قلب ارمنستان و آذربایجان و اران و بیلقان بودیم. روزگاری به عراق و زمانی به شام بودیم، که سیر من در آفاق چون سیر خورشید در مراحل اشراق بود ... و آنکه در وطن خویش به جا ماند و به اطلاعاتی که از اقلیم خود گرفته قناعت کند با کسی که عمر خود را به جهانگردی و سفر گذرانیده و دقایق و نفایس اخبار را از دست اول گرفته برابر نتواند بود» (مسعودی، 1378: 1/2 و 4).
در اینجا مسعودی به وضوح مورخانی که «در وطن خویش» میمانند، و بیمشاهده و تجربه فردی در مورد اقالیم دیگر مینویسند انتقاد میکند و آنان را قابل قیاس با مورخانی را که عمر خود را به جهانگردی مشاهدهگرانه میگذرانند، نمیداند.
نتیجهگیری
حاصل سخن آنکه، گرچه پوزیتیویسم مفهومی کاملاً مدرن است و بیتردید تحمیل مفاهیم مدرن بر معرفتهای سنتی امری خطاست، اما بحث اصلی در این مقاله آن است که اندیشه پوزیتیویسم و در ذیل آن تاریخنگاری پوزیتیویستی بر مبانی و مفروضاتی مبتنی است، که با جستجو در سنت تاریخنگاری ایرانی ـ اسلامی میتوان نمونهها و نشانههایی از آن را ردیابی نمود. در واقع مفروضات اصلی پوزیتیویسم نظیر اصالت دادن به تجربه و مشاهده، تفكيك صريح گزارههاي آزمونپذير از داوريهاي ارزشي و این گزاره اصلی که واقعیت به خودیِ خود و مستقل از ذهن موجود است و اینکه این واقعیت به همان شکل که هست، قابل فهم است، در تاریخنگاری پوزیتیویستی به صورت این گزاره مرکزی جلوه نمود که وظیفه تاریخ «تنها نشان دادن چیزهایی است که واقعاً و عملاً اتفاق افتاده است». نتیجه این گزاره آن بود که مورخ میبایست گذشته را آنگونه که بوده است، روایت کند. یعنی یک توصیف صادق از جریان حوادث گذشته ارایه کند، اما تفسیر یا ارزیابی وقایع گذشته، یا نتیجهگیری بر مبنای گذشته در مورد حال یا آینده، بر عهده وی نیست.
با این وصف در سنت تاریخنگاری ایرانی ـ اسلامی به دست مورخانی جستجوگر، مشاهدهگر و منتقد آثاری پدید آمده که نشان از وجود ماهیتی تجربی و انتقادی در آنها دارد. این مورخان پژوهش و جستجوی خود را محدود و محصور به مدارس و کتابخانهها نکردند و به مشاهده و معاینه و تجربه شخصی دست زدند. درست در همینجاست که میتوان از افقهای پوزیتیویستی در تاریخنگاری اسلامی سخن گفت. این مورخان در تاریخنگاری خود به شکل قابل توجهی به همان مفروضات، مبانی و روشهایی معتقد بودهاند که در سدههای نوزدهم و بیستم میلادی همان مبانی و روشها مورد قبول و تأکید مورخان پوزیتیویست بوده است. بررسی دقیق آثار مورخانی نظیر بیرونی، مقدسی، یعقوبی، مسعودی، حمزه اصفهانی و شماری دیگر از مورخان، نشان میدهد این مورخان به مبانی و مفروضاتی نظیر اصالت تجربه، مشاهدهگری، سندگرایی، و مهمتر از همه تلاش برای گزارش تاریخ «آنگونه که واقعاً» روی داده باور داشتهاند.
منابع
استنفورد، مایکل، (1382)، درآمدی بر فلسفه تاریخ، ترجمه احمد گلمحمدی، تهران، نشر نی.
اصفهانی، حمزه، (1346)، تاریخ پیامبران و شاهان (سنی الملوک الارض و الانبیاء)، ترجمه جعفر شعار، تهران، انتشارات بنیاد فرهنگ ایران.
اُکشا، سمیر، (1398)، فلسفه علم، ترجمه هومن پناهنده، تهران: فرهنگ معاصر.
التون، ج.ر(1383)، شیوه تاریخنگاری، ترجمه منصوره اتحادیه، تهران: نشر تاریخ ایران.
ایگرس، گئورگ، (1389)، تاریخنگاری در سده بیستم: از عینیت علمی تا چالش پست مدرن، ترجمه عبدالحسین آذرنگ، تهران: سمت.
باتومور، تی، بی(1356)، جامعهشناسی، ترجمه سید حسن منصور و سید حسن حسینی کلجاهی، تهران: شرکت سهامی کتابهای جیبی.
بلیکی، نورمن، (1395)، پارادایمهای تحقیق در علوم انسانی، ترجمه سید حمدرضا حسنی و دیگران، قم: پژوهشگاه حوزه و دانشگاه.
بنتلی، مایکل، (1399)، تاریخنگاری نوین، ترجمه علیرضا ملائی توانی، تهران: پژوهشکده تاریخ اسلام.
بنتون، تد و کرایب، یان، (1384)، فلسفه علوم اجتماعی (بنیادهای فلسفی تفکر اجتماعی)، ترجمه شهناز مسمی پرست و محمود متحد، تهران: نشر آگه.
بیرونی، ابوریحان، (1362)، تحقیق ماللهند، ترجمه منوچهر صدوقی سها، تهران: مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی.
بیرونی، ابوریحان، (1363)، آثار الباقیه، ترجمه اکر داناسرشت، تهران: امیرکبیر.
توسلی، غلامعباس(1369)، نظریههای جامعهشناسی، تهران: انتشارات سمت.
چالمرز، آلن. اف، (1390)، چیستی علم: درآمدی بر مکاتب علمشناسی فلسفی، ترجمه سعید زیباکلام، تهران: سمت.
حاتمی، امیرحسین، (1398)، «کاربست روششناسی اسکینر در تفسیر متون تاریخنگاری و تاریخ اندیشه ایرانی – اسلامی»، فصلنامه مطالعات میانرشتهای در علوم انسانی، 12 (1)، 54-29.
خرمشاهی، بهاءالدین، (1361)، نظری اجمالی و انتقادی به پوزیتیویسم منطقی، تهران: علمی و فرهنگی.
خواجگی اصفهانی، محمد معصوم. 1368. خلاصة السیر. زیر نظر ایرج افشار. تهران: انتشارات علمی.
روزنبرگ، الکس، (1384)، فلسفه علم، ترجمه مهدی دشت بزرگی و فاضل اسدی امجد، تهران: نشر طه.
زریاب خویی، (1350)، «مورخان ایران در دوره اسلام»، مندرج در گوشهای از سیمای تاریخ تحول علوم در ایران (مجموعه مقالات تحقیقی)، تهران: وزارت علوم و آموزش عالی.
ساروخانی، باقر(1373)، روشهای تحقیق در علوم اجتماعی، تهران: انتشارات پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی.
فتحی، حسن، و غریبی، سکینه، (1390)، «پوزیتیویسم منطقی و تجربهگرایی از دید فریدمن»، غربشناسی بنیادی، سال دوم، شماره 2.
فروند، ژولین(1387)، نظریههای مربوط به علوم انسانی، ترجمه علی محمد کاردان، تهران: مرکز نشر دانشگاهی.
فومنی، عبدالفتاح. 1349. تاریخ گیلان. تصحیح منوچهر ستوده. تهران: بنياد فرهنگ ايران.
فی، برایان، (1383)، پارادایم شناسی علوم انسانی، ترجمه مرتضی مردیها، تهران: پژوهشکده مطالعات راهبردی.
کار، ئی.ایچ، (1378)، تاریخ چیست؟، ترجمه حسن کامشاد، تهران: خوارزمی.
کالینگوود، رابین جورج (1385)، مفهوم کلی تاریخ، ترجمه علیاکبر مهدیان، تهران: نشر اختران.
کراگ، هلگه، (1396)، مقدمهای بر تاریخنویسی علم، ترجمه امیر حاجیزاده، تهران: پژوهشکده تاریخ اسلام.
کرایب، یان (1382)، نظریه اجتماعی کلاسیک، (مقدمهای بر اندیشه مارکس، وبر، دورکیم و زیمل)، ترجمه شهناز مسمی پرست، تهران: نشر آگه.
کلارک، الیزابت، (1397)، تاریخ، متن، نظریه: مورخان و چرخش زبانی، ترجمه سیدهاشم آقاجری، تهران: مروارید.
گدیس، جان لوئیس، (1379)، «تأملی در تاریخ معاصر»، مندرج در فلسفه تاریخ: روش شناسی و تاریخنگاری، (1379) ترجمه حسینعلی نوذری، تهران: طرح نو.
لیتل، دانیل (1373)، تبیین در علوم اجتماعی، ترجمه عبد الکریم سروش، تهران: مؤسسه فرهنگی صراط.
مسعودی، ابوالحسن، (1378)، مروج الذهب و معادن الجوهر، ترجمه ابوالقاسم پاينده، تهران، علمي و فرهنگي.
مسعودی، علی بن حسین، (1381)، التنبیه و الاشراف، ترجمه ابوالقاسم پاینده، تهران، علمی و فرهنگی.
مسکویه، ابوعلی، (1389)، تجارب الامم، ترجمه ابوالقاسم امامی، تهران، سروش.
مقدسی، مطهر بن طاهر مقدسی، (1381)، آفرینش و تاریخ، ترجمه محمدرضا شفیعی کدکنی، تهران: آگه.
میردال، گونار، (1357)، عینیت در پژوهشهای اجتماعی، ترجمه مجید روشنگر، تهران: نشر مروارید.
نواک، جورج، (1384)، فلسفه تجربیگر از لاک تا پوپر، ترجمه پرویز بابایی، تهران: آزادمهر.
ولی، عباس، (1380)، ایران پیش از سرمایهداری، ترجمه حسن شمس آوری، تهران: نشر مرکز.
یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، (2536)، البلدان، ترجمه محمد ابراهیم آیتی، تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب.
Caetani, L., introd. The Tajārib al-Umam, Leyden, 1909, vol. I, pp XI-XII
Hempel, Carl. G (1942), the Function of General Laws in History, Source: The Journal of Philosophy, Vol. 39, No. 2, pp. 35-48.
Hollis, Martin (1977), Models of Man: Philosophical Thoughts on Social Action, Cambridge University Press
Tarif Khalidi, Mu’tazilite Historiography: Maqdisī's Kitāb al-Bad’ wa al-Ta’rīkh, Journal of Near Eastern Studues, Vol. 35, No. 1 (Jan., 1976), pp.1-12.
[1] . دانشيار گروه تاريخ، دانشگاه بينالمللي امام خميني، قزوين، ايران (نويسنده مسئول)
hatami@hum.ikiu.ac.ir
[2] . عضو هیأت علمی گروه الهیات، دانشگاه پیام نور، تهران، ایران. dr.m.akbarzadeh@gmail.com
تاریخ دریافت مقاله؛ 30/2/1403 تاریخ پذیرش مقاله؛ 5/6/1403
[3] . لازم به ذکر است موضوع این مقاله بررسیِ درستی یا نادرستیِ مبانی و مفروضات پوزیتیویستی و بحث بر سر امکان یا عدم امکان تحقق آنها نیست.
[4] . برای بحث بیشتر در این مورد بنگرید به (حاتمی، 1398: 35-32)
[5] . براي آگاهي از معناي لغوي اين اصطلاح و مفاهيم و مصاديق آن در زبان فارسي بنگريد به (توسلی، 1369، 48)
[6] . objectivism
[7] . Explanation
[8] . طریف خالدی روش مقدسی را بسیار شبیه به تاریخنگاری معتزله دانسته است. (Khalidi, 1976:1-12)