نقش الگوهای ادبیات تعلیمی قرآن در تحقق حیات طیّبه
محورهای موضوعی : نشریه پژوهشنامه معارف اهل بیت علیه السلام
1 - معلم، مترجم و محقق تعلیم و تربیت
کلید واژه: قرآن, ادبیات تعلیمی, الگو, حیات طیبه, ایمان و عمل صالح.,
چکیده مقاله :
یکی از نکات مهم در تبیین شیوه ها و مبانی تعلیمی، تدبر در آیات قرآن است. از آنجائیکه انتقال قرآن کریم از ذات اقدس الهی بر قلب مطهر پیامبر اکرم (ص) و نیز کیفیت ابلاغ این وحی توسط آن حضرت به مردم، خود نوعی آموزش محسوب می شود ، لذا آیات قرآن خود به نوعی تصویری از آموزش پویا ارائه می دهند که در آن انسان همیشه متعلم و قرآن معلم اوست. بر این اساس تحقیق حاضر می کوشد تا با رویکردی قرآنی، برخی از مبانی و شیوه های آموزش قرآن در تحقق حیات طیبه را به تصویر بکشد. قرآن، کلام الله المجید و تجلّی گاه ذات اقدس او با حقیقت زبانی ـ بیانی خود برای اتّصال موجودات زمینی به حبل متین سراسر نور آسمانی فرو فرستاده شد، تا مایه ذکر و پندپذیری و دستور العمل کامل زندگانی از نوع «حیات طیبه» باشد. اولین برخورد زمینی با این کلام آسمانی، با دستور «اقرأ» به برگزیدۀ برگزیدگان الهی صادر و با تلاوت بر او و تلاوت او بر مردم و تعلیم کتاب و حکمت و تزکیه ادامه یافت. و در این میان، یکی از مهمترین تعالیم وحیانی قرآن کریم، تحقق حیات طیبه است. حیات طیبه، حیات حقیقی انسانی است که حیات دنیوی با همه گستردهگیاش بستر آن، و حیات اخروی با جاودانگی و اهمیتش تبلور این حیات حقیقی است. این حیات اصیل و حقیقی، واقعیتی ورای حیات ظاهری است که در همین دنیا حاصل میشود.
One of the important points in explaining the teaching methods and foundations is to consider Qur’anic verses. Since the transference of the Holy Qur’an from the divine essence to the heart of the Holy Prophet (pbuh), as well as the quality of communion of this revelation by the Prophet to the people, is itself a form of education, so the Qur'anic verses themselves provide some kind of image of dynamic learning. In that man, he is always a student and a Qur'an is his teacher. Accordingly, the present study tries to illustrate some of the principles and methods of teaching the Qur'an in realizing the life of Ṭayyib in a Qur'anic approach. The Qur'an, the Word of Allah the Almighty and the manifestation of His Essence, sent him to the truth of his expressive language for the connection of earthly creatures to the holy graves throughout the heavenly light, in order to be a reference to, fullness, and complete recipe of the life of the life of the Tayyib. The first earthly encounter with this celestial script was issued by the decree of the Qur'an to the election of the divine choirs and continued with recite him and his recitation of the people and the teaching of books and wisdom and cultivation. And among these, one of the most important teachings of the Holy Qur’an is the realization of Ṭayyib's life. Ḥayāt Ṭayyibah is the true life of a human whose worldly life, with its wide range, is the basis of it, and the eternal life with eternity and its significance is the embodiment of this real life. This genuine and real life is a reality beyond the apparent life that comes in this world. Ḥayāt Ṭayyibah comes from a high level of human spirit. The believer in the transcendental way and his spiritual excellence, which is born after birth, confirms the divine enthusiasm from the heart of his faith that the life of the ṭayyib is its fruit.
قرآن کریم.
1- نهجالبلاغه، ترجمه محمد دشتی، قم: انتشارات مشهور، 1379.
2- صحیفه سجادیه، ترجمه حسین انصاریان، چ4، تهران: پیام آزادی، 1379.
3- ابن طاووس، علی بن موسی، الإقبال بالأعمال الحسنة، ج3، قم: دفتر تبلیغات اسلامی، 1377.
4- ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، محقق و مصحح: جمالالدین میردامادی، چ3، بیروت: دار الفکر للطباعة و النشر و التوزیع، 1414ق.
5- امام خمینی، سید روحالله موسوی، تقریرات فلسفه، ج3، تهران: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(ره)، 1381.
6- امام خمینی، سید روحالله موسوی ، شرح چهل حدیث، تهران: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(ره)، 1374.
7- جوادی آملی، عبدالله، تسنیم، ج5، چ5، قم: اسراء، 1389.
8- جوادی آملی، عبدالله ، تسنیم، ج7، چ4، قم: اسراء، 1388.
9- جوادی آملی، عبدالله ، تسنیم، ج9، چ3، قم: اسراء، 1388.
10- جوادی آملی، عبدالله ، تسنیم، ج11، چ2، قم: اسراء، 1387.
11- جوادی آملی، عبدالله ، تسنیم، ج13، چ3، قم: اسراء، 1389.
12- جوادی آملی، عبدالله ، تفسیر موضوعی قرآن کریم (توحید در قرآن)، ج2، قم: اسراء، 1383.
13- جوادی آملی، عبدالله ، تفسیر موضوعی قرآن کریم (مراحل اخلاق در قرآن)، جلد11، چ7، قم: اسراء، 1386.
14- جوادی آملی، عبدالله ، تفسیر موضوعی قرآن کریم(حیات حقیقی انسان در قرآن)، جلد15، چ2، قم: اسراء، 1384.
15- جوادی آملی، عبدالله ، تفسیر موضوعی قرآن کریم(جامعه در قرآن)، جلد17، چ3، قم: اسراء، 1389.
16- جوادی آملی، عبدالله ، امام مهدی «عج» موجود موعود، چ6، قم: اسراء، 1389.
17- جوادی آملی، عبدالله ، تفسیر انسان به انسان، چ5، قم: اسراء، 1389.
18- حر عاملی، محمدحسن، وسائل الشیعه، ج15، تهران: انتشارات اسلامیه، 1367.
19- حسینی طهرانی، محمدحسین، امامشناسى، ج16، بیروت: دار المحجّة البیضاء، بیتا.
20- خوانسارى، محمد بن حسین، شرح غرر الحکم، چ4، تهران: انتشارات دانشگاه تهران،1366.
21- راغب اصفهانی، حسین بن محمد، المفردات فی غریب القرآن، چ2، قم: دفتر نشر کتاب، 1404ق.
22- سعادت پرور، علی، سر الاسراء، ج1، قم: منشورات مکتبة التشیع، 1374.
23- طباطبایى، محمدحسین، المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی همدانی، قم: دفتر انتشارات اسلامی، 1374.
24- فیض کاشانی، محمد بن محسن، الوافی، اصفهان: مکتبة الامام امیرالمؤمنین علی(ع) العامه، 1365.
25- کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، چ4، تهران: دار الکتب الإسلامیة، 1407ق.
26- کلینی، محمد بن یعقوب، اصول کافى، ترجمه مصطفوى، ج2، تهران: نشر نور، 1362.
27- کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، قم: دار الحدیث للطباعة و النشر، 1387.
28- مجلسى، محمدباقر، بحار الأنوار، چ2، بیروت: دار إحیاء التراث العربی، 1403ق.
29- مصطفوی، حسن، التحقیق فی کلمات القرآن، تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1360.
30- مطهرى، مرتضی، ج3، 22-21 و 25، تهران: انتشارات صدرا ، 1368.
نقش الگوهای ادبیات تعلیمی قرآن در تحقق حیات طیّبه
نقش الگوهای ادبیات تعلیمی قرآن در تحقق حیات طیّبه
هانیه علیایی1
تاریخ دریافت: ۲۸/10/1402 تاریخ پذیرش: ۱۴/12/1402، صفحۀ ۷۴ تا ۸۶ (مقالۀ پژوهشی)
چکیده
یکی از نکات مهم در تبیین شیوه ها و مبانی تعلیمی، تدبر در آیات قرآن است. از آنجائیکه انتقال قرآن کریم از ذات اقدس الهی بر قلب مطهر پیامبر اکرم (ص) و نیز کیفیت ابلاغ این وحی توسط آن حضرت به مردم، خود نوعی آموزش محسوب می شود ، لذا آیات قرآن خود به نوعی تصویری از آموزش پویا ارائه می دهند که در آن انسان همیشه متعلم و قرآن معلم اوست. بر این اساس تحقیق حاضر می کوشد تا با رویکردی قرآنی، برخی از مبانی و شیوه های آموزش قرآن در تحقق حیات طیبه را به تصویر بکشد. قرآن، کلام الله المجید و تجلّی گاه ذات اقدس او با حقیقت زبانی ـ بیانی خود برای اتّصال موجودات زمینی به حبل متین سراسر نور آسمانی فرو فرستاده شد، تا مایه ذکر و پندپذیری و دستور العمل کامل زندگانی از نوع «حیات طیبه» باشد. اولین برخورد زمینی با این کلام آسمانی، با دستور «اقرأ» به برگزیدۀ برگزیدگان الهی صادر و با تلاوت بر او و تلاوت او بر مردم و تعلیم کتاب و حکمت و تزکیه ادامه یافت. و در این میان، یکی از مهمترین تعالیم وحیانی قرآن کریم، تحقق حیات طیبه است. حیات طیبه، حیات حقیقی انسانی است که حیات دنیوی با همه گستردهگیاش بستر آن، و حیات اخروی با جاودانگی و اهمیتش تبلور این حیات حقیقی است. این حیات اصیل و حقیقی، واقعیتی ورای حیات ظاهری است که در همین دنیا حاصل میشود. حیات طیبه برخاسته از مرتبه بالای روح انسانی است. انسان مؤمن در سیر متعالی و تعالی معنوی خویش که تولدی بعد از تولد مییابد، به افاضه الهی از دل ایمانش مؤید به روحی میشود که حیات طیبه ثمره آن است.
کلیدواژهها: قرآن، ادبیات تعلیمی، الگو، حیات طیبه، ایمان و عمل صالح.
درآمد
یکی از اسرار قرآنی و حقایق عرفانی، «حیات طیبه» اولیای خداست که تنها یک بار در قرآن مجید، به صراحت از آن سخن به میان آمده، اما در جای جای قرآن اشارات بسیاری به آن شده است. حیات طیبه یا زندگی اولیاء اللّه، پیراسته از هر ناپسندی، کژی، بدی، ناراستی و زشتی است؛ چرا که در محضر او و در مقام قرب خداوندی، جای برای این امور نیست. «حیات طیبه» در آیه 97 سوره نحل آمده است؛ «مَنْ عَمِلَ صَالِحاً مَن ذَکَر أَوْ أُنثَی وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْیینَّهُ حَیاةً طَیبَةً وَلَنَجْزِینَّهُمْ أَجْرَهُم بِأَحْسَنِ مَا کَانُواْ یعْمَلُونَ؛ هر کس، از مرد یا زن، کار شایسته کند و مؤمن باشد، قطعاً او را با زندگی پاکیزه ای، حیات می بخشیم و مسلماً به آنان بهتر از آنچه انجام می دادند، پاداش خواهیم داد»(نحل/ 97). راه یافتن به عالم «عنداللّه» پاداش صبر و بردباری مؤمنانی است که عهد و پیمان خدا را نشکسته و آن را به بهای ناچیز نفروخته اند ؛ پس به نتیجه ای بهتر از عملشان می رسند. این نتیجه و پاداشِ بهتر از عمل، که در اثر عمل صالح مشروط به ایمان نصیب هر زن و مردی می شود، «حیات طیبّه» است؛ زندگی پاک از هرگونه نابودی و کمبودی که ناکامی و بیم و اندوه آن را ناگوار می کند. حیات طیبه معناى وسیعى دارد. حیاتى دور از هر نگرانى و تلخکامى، حیاتى همراه با قناعت و پرهیز از افراط و تفریط، حیاتى سرشار از معنویت و ایمان و احسان به خلق، حیاتى به دور از غفلت، سهو و نسیان و.... . پس برای نیل به چنین سعادتی، باید به وحی الهی دستاویز شد و از وسوسه های شیطان گریخت؛ زیرا شیطان بر مؤمنان اهل توکل هیچ نفوذی ندارد.
طرح مسأله
درباره «حیات طیبه» نظرات گوناگونی توسط مفسرین مطرح شده است. مرحوم طبرسی در تفسیر بزرگ مجمع البیان برخی از آنها را بدین صورت بیان نمودند: رزق و روزی حلال؛ زندگی شرافتمندانه همراه با قناعت و خشنودی؛ بهشت پر طراوت و زیبا و زندگی خوش در آنجا؛ زندگی خوشبختانه در بهشت برزخی.(تفسیر مجمع البیان، ج 7، ص 734ـ735)؛ برخی دیگر حیات طیبه را عبارت می دانند از: «عبادت همراه با روزی حلال» و «توفیق بر اطاعت فرمان خدا و مانند آن» را نیز افزوده اند.(تفسیر نمونه، ناصر مکارم شیرازی و دیگران، ج 11، ص 394). و باز در روایتی که در نهج البلاغه از امیر مؤمنان(ع) آمده چنین می خوانیم: «و سئل عن قوله تعالی فلنحیینه حیاه طیبه» فقال هی القناعه؛ از امام علی (ع) پرسیدند: منظور از جمله «فلنحیینه حیاه طیبه» چیست؟ فرمود: قناعت» (نهج البلاغه، کلمه قصار 229). البته بدون شک مفهوم این تفسیر امیرالمومنین، محدود ساختن حیات طیبه به صرف قناعت نمی باشد بلکه بیان مصداق و نمونه روشنی از آن است، چون اگر همه دنیا را به کسی بدهند ولی روح قناعت را از او بگیرند همیشه در آزار و رنج و نگرانی به سر می برد و به عکس اگر انسان روح قناعت داشته و از حرص و آز و طمع بر کنار باشد، همیشه آسوده خاطر و خوش است (تفسیر نمونه، ج 11 ، ذیل آیه 97 سوره نحل). پس به هر حال حیات طیبه چنان معنای وسیع و گسترده ای دارد که همه این معانی فوق را در بر می گیرد.
حیات طیبه غیر از ایمان، به عمل صالح نیز احتیاج دارد؛ البته ایمان راستین، عمل صالح را به وجود می آورد و عمل صالح هم ایمان را زیاد می کند. هر گامی که مؤمن در راه انجام اعمال صالح برمی دارد به ایمان خود می افزاید و ازدیاد ایمان و رشد و پرورش روحی، کردار شایسته را به دنبال دارد. معیار برخورداری از حیات طیبه، ایمان و بردباری در جهاد با هواهای نفسانی است
مرحوم علامه طباطبایی در مورد «حیات طیبه» بیانی عمیق و عالی دارند، ایشان در تفسیر خود و در ذیل آیه 97 سوره مبارکه نحل می فرماید: مراد از «احیاء» بخشیدن و افاضه حیات و زندگی است و آیه شریفه دلالت دارد که خداوند سبحان، انسان با ایمانی را که عمل شایسته و مصالح انجام می دهد با زندگی جدیدی که غیر از زندگی معمول مردم است، اکرام می کند و آثار زندگی حقیقی که همان علم و قدرت است با این زندگی جدید همراه و همگام است و این درک جدید و قدرت باعث می گردد چنین فرد مؤمنی، چیزها را چنان که هستند ببینید؛ یعنی می تواند امور و اشیاء را به دو قسم حق و باطل تقسیم کند. سپس با قلب و روحش از امور باطل که در معرض فنا و زوال هستند که همان زندگی و حیات دنیوی است روی گردان می شود و به آن پشت می کند و دل به زینت ها و مظاهر فریبنده دنیا نمی بندد و چون از بند این تعلقات دنیوی و ظواهر گول زننده آن رها شد، شیطان نمی تواند او را خوار و ذلیل خود سازد و در بند خود گرفتار آرد. و در مقابل، قلب و روحش به پروردگار باقی و جاوید مرتبط و پیوسته می گردد و جز ذات پاک او و قرب و جوار او را طلب نمی کند و جز از خشم و دوری از او از چیزی هراس ندارد و در این هنگام برای خود زندگی پاک و جاودانه و بی زوال مشاهده می کند که کارگردان این زندگی و مدبر امور آن، پروردگار بخشنده و مهربان او است و در سراسر این زندگی معنوی و پاک جز زیبایی و جمال چیزی مشاهده نمی کند و تنها اموری را که خداوند آنها را قبیح و زشت شمرده، زشت و ناپسند می شمرد.این چنین انسانی چنان نور و کمال و قدرت و عزت و لذت و شادمانی در زندگی خود می یابد و مشاهده می کند که پایان و انتهایی ندارد. (تفسیر المیزان، علامه طباطبایی، ج 12، ذیل آیه 97 نحل).
پایه ها و راه های رسیدن به حیات طیبه
حیات طیبه بر دو پایه استوار است: «ایمان» و «عمل صالح»؛ «من عَمِلَ صالحا مِنْ ذکرٍ أو أُثنی و هو مؤمن فَلنُحیینَّهُ حیاةً طیّبةً» (نحل/ 97). فرد مؤمن و صالح از آرامش و صفای دل برخوردار است. قرآن در معرفی مؤمن می فرماید: کسی که در کردارهایش میانه روست و از زندگیِ زجرآورِ تجمّلی و چشم و همچشمی و اسراف و تبذیر پرهیز می کند، او مؤمن است؛ «و الّذین إذا أنفقوا لَم یُسِرفوا و لم یقتُرُوا وَ کانَ بَینَ ذلک قواما؛ مؤمنان کسانی هستند که چون هزینه می کنند اسراف نمی کنند و خسّت نمی ورزند بلکه میان این دو، راه اعتدال را می گیرند» (فرقان/ 67)؛ و این همان اعتدال و اقتصاد؛ یعنی برنامه ریزی برای زندگی و خرج میانه، چه در اجتماع و چه خانواده؛ چه توسط فرد و چه توسط دولت، است که زمینه ساز رسیدن به حیات طیبه و آرامشِ روحی و روانی ابدی است.
طبق همین آیه، حیات طیبه غیر از ایمان، به عمل صالح نیز احتیاج دارد؛ البته ایمان راستین، عمل صالح را به وجود می آورد و عمل صالح هم ایمان را زیاد می کند. هر گامی که مؤمن در راه انجام اعمال صالح برمی دارد به ایمان خود می افزاید و ازدیاد ایمان و رشد و پرورش روحی، کردار شایسته را به دنبال دارد. معیار برخورداری از حیات طیبه، ایمان و بردباری در جهاد با هواهای نفسانی است.
برای حضور در عالم «عنداللّه» و تحقق حیات طیبه، باید عوامل درونی وابستگی به حیات دنیا را از بین برد و لازمه این توفیق، «صبر و استقامت» بر عهد عبودیت است که موجب آزاد شدن دل از قید و بندهای دنیا می گردد و پیش از فرا رسیدن مرگ طبیعی، شهادت معنوی و حیات طیبه، نصیب بنده بردبار و مجاهد فی سبیل اللّه می گردد. پس «صبر» زمینه ساز حضور در عالم عنداللّه و تحقق حیات طیبه است؛ « مَا عِنْدَکُمْ یَنْفَدُ وَمَا عِنْدَ اللَّهِ بَاقٍ وَلَنَجْزِینَّ الَّذِینَ صَبَرُواْ أَجْرَهُم بِأَحْسَنِ مَا کَانُواْ یعْمَلُونَ؛ آنچه نزد شماست نابود می شود و آنچه نزد خداست پایدار می ماند و بدون شک، کسانی که صبر ورزیدند به نیکوتر از عملشان پاداش می دهیم» (نحل/ 96)؛ زیرا صبر و بردباری پایه عزم و اراده قوی و کارآمد در صحنه مبارزه با نفس است.
برخی از ویژگی های حیات طیبه یا عالم عنداللّه
1. زندگی حقیقی: راه یافتگان به عالم «عنداللّه» از زندگانی حقیقی در محضر خداوند، برخوردارند: «بَلْ أَحْیاءٌ عِندَ رَبِّهِمْ یرْزَقُونَ؛ زنده اند و نزد پروردگارشان روزی دارند »(آل عمران/169).
2. جامع خیر دنیا و آخرت: عالم «عندیت» نه محصور در دوران حیات دنیایی است و نه منحصر به حیات اخروی؛ بلکه خیر آن بر دنیا و آخرت گسترده شده و برخورداران از آن در همین دنیا از آن بهره مندند: «فَعِندَ اللّهِ ثَوابِ الدُنیا وَ الاخرَةِ؛ پس پاداش دنیوی و اخروی نزد خداست»(نساء/134).
3. پایداری: ثمره حیات طیبه، ابدی و ماندنی است و نابودی و فرسودگی در آن راه ندارد. در همین آیات مورد بحث در سوره نحل، خدای تعالی پس از آنکه فرمود: عهد الهی را نفروشید، چرا که بهره عنداللّه برای شما نیکو و پسندیده یا بهتر است؛ و در آیه ای دیگر میفرماید: «وَ ما عِندَاللَّهِ خَیرٌ وَ أَبْقَی؛ آنچه نزد خداست نیکوتر و پایدارتر است» (شوری/ 36).
4. نامحدود بودن: سرچشمه بی کران و بی پایان همه چیز نزد خداست «وَ إِن مِن شَیء إِلاَّ عِندَنَا خَزَائِنُهُ؛ و هیچ چیز نیست، مگر اینکه معادن آن نزد خداست» (حجر/21). به این علت، راه یافتگان به آن عالم هرچه بخواهند، برایشان فراهم است و محدودیتی ندارند؛ «لَهُم مَا یشاءونَ عِندَ رَبِّهِم؛ هر چه بخواهند برای آنها نزد پروردگارشان هست»(زمر/ 34) و فراتر از این فرمود: «لَهُم مَا یشاؤُون َفیهَا وَ لَدَینَا مَزِیدٌ؛ برایشان هر چه بخواهند در آنجا هست و نزد ما بیش از آن است» (ق/35).
5. معیار و میزان بودن: از آن رو که حیات طیبه، نهایت کمال الهی انسان است، لذا آن عالم و برخورداران از درجات آن معیار و میزان می باشند؛ «ذَلِکُمْ أَقْسَطُ عِندَاللّهِ؛این کار شما نزد خداوند عادلانه تر است» (بقره/ 282) و یا «هُوَ أَقْسَطُ عِندَاللَّهِ؛ او عادلانه تر است نزد خدا»(احزاب/5).
6. جایگاه راستی: جایگاه راست و استوار اهل حیات طیبه: «فی مَقْعَدِ صِدْق عِنْدَ مَلِیک مُقْتَدِر؛ در جایگاه راستین، نزد پادشاهی توانا»(قمر/ 55) می باشد. ایشان راه درست را یافته، به جایگاه و موقعیت راستین می رسند و با حق به سر می برند، نه با فریب ها و سراب ها.
7. جلوه آیات الهی: عالم عندیت جلوه روشن آیات الهی است; چنان که فرمود: (إِنَّمَا الآیاتُ عِندَاللّهِ)(انعام: 109 / عنکبوت: 50); تمام آیات الهی فقط نزد خداوند است. کسی می تواند آیات الهی را درک کند که چشمی به عالم عنداللّه گشوده و خبری از آن یافته باشد. عالمْ سراسر آیات الهی است، اما برای کسی که خداوند را مشاهده کرده و ربط پدیده های جهان را با حق تعالی به تماشا نشسته است.
8. علم: «علم» در ادبیات قرآن، یعنی شناخت خدا و آیات و آثار اوست؛ و قرآن تمام علم را نزد خدا می داند: «إِنَّمَا الْعِلْمُ عِندَاللَّهِ؛ علم فقط نزد خداست. بنابراین، یکی از برترین شاخص های حیات طیبه، علم است. اهل بیت(ع) معدن و منبع این علم و سرآمد اهل حیات طیبه اند؛ چنانکه در زیارت جامعه کبیره، امام هادی (ع) خاندان مبارک خود را «خزّان العلم» می شمارد.
9. نور: کسانی به عالم عنداللّه و حیات طیبه راه پیدا می کنند که دل و جان خود را صاف کرده و از همه تعلّقات و تیرگی ها رها ساخته و آیینه گون شده اند؛ «وَ الَّذِینَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ رُسُلِهِ أُوْلَئِکَ هُمُ الصِّدِّیقُونَ وَالشُّهَدَاء عِندَ رَبِّهِمْ لَهُمْ أَجْرُهُمْ وَ نُورُهُمْ؛ کسانی که به خدا و رسولش ایمان آوردند آنها اهل راستی و گواهان نزد پروردگارند که پاداش و نورشان برای آنهاست»(حدید/ 19).اینها کسانی هستند که خدا را با تمام وجود درک کرده و آینه دار نور و نام او شده اند و در میان مردم با این نور حرکت کرده و مایه هدایت خلق می باشند؛ «أَ وَ مَن کَانَ مَیتاً فَأَحْیینَاهُ وَ جَعَلْنَا لَهُ نُوراً یمْشِی بِهِ فِی النَّاسِ کَمَن مَثَلُهُ فِی الظُّلُمَاتِ لَیسَ بِخَارِج مِنْهَا»(انعام/ 122).
ايمان: معيار حيات طيّبه
ايمان معيار حيات طيّبه است; به اين معنا كه با ايمان، مى توان به حيات طيّبه وارد شد. كسى كه ايمان كافى داشته باشد بدون ترديد، از حيات طيبّه برخوردار است و هر قدر ايمان بالاتر رود، درجات بالاتر و ناب تر حيات طيّبه نصيب انسان مى شود.
پروردگار مهربان در قرآن عظيم مى فرمايد: (مَنْ عَمِلَ صَالِحاً مِن ذَكَرَ أَوْ أُنْثَى وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَيَاةً طَيِّبَةً وَ لَنَجْزِيَنَّهُمْ بِأَحْسَنِ مَاكَانُوا يَعْمَلوُنَ)(نحل: 97); هر كه را از زن و مرد مؤمن كه عمل نيك انجام دهد، به حياتى پاك و طيّب زنده مى كنيم و پاداش بهتر از عملشان مى دهيم. از اين آيه و آيه پيشين به روشنى برمى آيد كه بهره عالم «عنداللّه»، كه به اهل ايمان و عمل صالح مى رسد، حيات طيّبه است; زيرا در آيه 96 سوره نحل، پايدارى عالم «عنديّت» مقدّمه جزاى صابران قرار گرفته و پاداش آنها با عبارت (أَحْسَنِ مَا كَانُوا يَعْمَلوُنَ)معرفى شده و در آيه 97 همين سوره، «صبر» تفصيل يافته، پايه و پيكر آن (ايمان) و پيامد آن (عمل صالح) و در نهايت، پاداش (أَحْسَنِ مَا كَانُوا يَعْمَلوُنَ) براى آنها تكرار شده است. بنابراين، ظهور آيات چنين است كه آيه 97 تفصيل و تأكيد آيه 96 بوده و اين دو آيه شريفه با هم كامل مى شوند. همچنان كه (اَلَّذينَ) در عبارت (الَّذينَ صَبَروا)در آيه بعد، با بيان (مِن ذَكَر أَوْ أُنثَى) توضيح يافته، (مَا عِنْدَاللّهِ بَاق) نيز با بيان (فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَيَاةً طَيَّبَهً)روشن شده است. همچنين در دو آيه 96 و 97 (وَ لَنَجْزِيَنَّ الَّذِينَ صَبَرُوا... فَلَنُحْيِيَنَّهُ)ضماير راجع به خداوند از غايب به متكلّم تغيير كرده كه اين التفات و عنايت خاص الهى را در مورد حيات طيّبه مى فهماند.
در اين آيه شريفه، عمل صالح، كه مصداق جامع آن صبر در بندگى و مخالفت با نفس است، زمينه ساز حيات طيّبه و معيار نهايى آن ايمان معرفى شده است. خداشناسى و خداجويى به عنوان دو ركن ايمان،32 آگاهى و اراده انسان را به ساحت قدس احديّت مى كشد و هنگامى كه انسان با اين دو جنبه، كه تمام وجود او را دربر مى گيرد، به عالم پاك ربوبيت وارد شود، در آن مقام قرب و قدس الهى، حياتى ديگر مى يابد. گويى بار ديگر متولّد شده، و به عالمى رسيده است كه عالم طبيعت محض در برابر آن همانند رحم مادر، در پيش اين جهان گسترده مادى و طبيعى است. حضرت عيسى(عليه السلام) فرمود: «لَن يلج مَلَكوتَ من لَم يولَد مَرَّتين.»; به ملكوت آسمان ها راه نمى يابد، كسى كه دو بار زاده نشود.
در اين حال كه قلب مؤمن از محدوديت اين عالم رها مى شود و با دو بال «ايمان» و «تقوا» به آسمان پر نور ولايت الهى پر مى گشايد و از اين دنياى دون پا مى كشد، در ظاهرش دگرگونى زيادى پديد نمى آيد، اما قلب و روح او وسعت يافته و به عالمى بزرگ تبديل شده، و عرش رحمانى را در خود جاى مى دهد.
رسول خدا(صلى الله عليه وآله) فرمودند: «قَلب المؤمنِ عَرشُ الرَّحمنِ» قلب مؤمن عرش خداى مهرگستر و بخشنده است.
صد البته اين ايمان مراتب بالا و خالص معرفت الهى است كه قلب مؤمن را جايگاه تجلّيات كامل و عرش عظيم خداوند مى سازد. ايمان همانند نور، حالات و مراتب شديد و ضعيف و كم و زياد دارد. ايمان برخى آنقدر كم فروغ است كه قلب آنان را به خوبى روشن نمى كند و از ظلم و ظلمت بكلى پاك نمى سازد. ولى كسانى هستند كه ايمانشان همچون خورشيد تابان عالمى را پر نور نموده، و در جذبه ايمان و روشنايى وجودشان، قلب هاى سخت و تاريك روشنى و نرمى پيدا مى كند.
بزرگان براى ايمان چهار مرتبه برشمرده اند:
اول. باور قلبى به مضمون اجمالى شهادتين كه لازمه اش عمل به بيشتر فروع است و انجام برخى از گناهان با اين مرتبه از ايمان منافاتى ندارد.
دوم. اعتقاد تفصيلى به حقايق دينى كه خداى تعالى درباره اين گروه از مؤمنان مى فرمايد: (اِنَّمَا الْمُؤمِنُونَ الَّذينَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ ثُمَّ لَمْ يَرْتَابُوا وَ جَاهَدُوا بِأَمْوَالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ في سَبيلِ اللَّهِ أُولَئِكَ هُمُ الصَّادِقُونَ)(حجرات: 15); مؤمنان تنها كسانى هستند كه به خدا و رسول ايمان آورده، سپس ترديدها را از خانه دل بيرون ريخته، و با جان و مال در راه خدا جهاد مى كنند، ايشان راست گويان و راست پويانند.
سوم. اين مرتبه از ايمان در پى تسليم محض شدن در برابر امر و اراده خدا و رسول او(صلى الله عليه وآله) پديد مى آيد. آيات آغازين سوره مؤمنون در اين باره بوده و همه اخلاق فاضله ميوه و ثمره اين مرتبه از ايمان است. در حقيقت، مؤمن در اين مقام، همه هستى را ملك خدا مى بيند و خود را خارج از ملك و حكومت او نمى يابد. از اين رو، تسليم محض او شده، و به كسب همه فضايل همّت مى گمارد; زيرا خود را نيز ملك خداى تعالى مى داند و به خواست او در امور خود تصرف مى كند.
چهارم. در اين مرتبه از ايمان، شخص مؤمن به حقيقت معناى مالكيت پروردگار مى رسد و درمى يابد كه مالكيت او همانند مالكيت عرفى و بشرى نيست، بلكه در برابر او، هيچ موجودى استقلال ندارد و همه چيز، اعم از ذات و صفات و افعال، به او وابسته بوده و در ربط مطلق به اوست. در اين مقام، توحيد مالكيت و توحيد ذاتى حق ـ تبارك و تعالى ـ از حدّ تصور عادى مى گذرد، پرده پندارها را مى درد و غير حق در نظر مؤمن مى سوزد و مى ريزد و استقلال را از هر چه غير وجه ذوالجلال است، مى زدايد و به حقيقت معناى اين آيه مى رسد كه فرمود:
(كُلُّ شَىء هَالِكٌ إِلاَّ وَجْهَهُ) (قصص: 88); همه چيز نابود است، مگر روى و نماى حق تعالى.
وقتى اين حال تمام قلب را فرامى گيرد، مؤمن در زمره اولياى خدا وارد مى شود كه درباره آنها در قرآن فرموده است: (أَلا إِنَّ أَولِيَاء اللّهِ لاَ خَوْفَ عَلَيْهِمْ وَ لاَ هُمْ يَحَزَنُونَ الَّذينَ آمَنُوا وَ كَانُوا يَتَّقُونَ) (يونس: 62ـ63); آگاه باشيد كه اولياى خدا از هر بيم و اندوهى دور و رها هستند; كسانى كه ايمان آورده و پروا پيشه كردند.
تحقق حيات طيّبه در ولايت الهى
حيات طيّبه با معيار ايمان و تحت ولايت الهى در عالم «عنديّت» تحقق پيدا مى كند; چنان كه فرمود: (اللّهُ وَلِىُّ الَّذِينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُم مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّوُرِ) (بقره: 257); خداوند ولىّ كسانى است كه ايمان آورده اند، آنان را از تاريكى ها به سوى نور بيرون مى برد.
در اين آيه، شايد منظور از «ظلمات» عالم برساخته از اوهام دنيوى و مراد از «نور» عالم عنديّت باشد كه با توضيحات گذشته، استدلال اين برداشت روشن است. در آيه ديگر، خداوند مى فرمايد: (وَاللّهُ وَلىُّ الْمُؤمِنينَ) (آل عمران: 68); و خداوند ولىّ و سرپرست ايمان آورندگان است.
بى ترديد، بر حسب مراتب ايمان، مراتب ولايت الهى بالا مى رود و درك حضور عالم عنديّت در اوج ايمان و ولايت به طور كامل ميسّر مى شود.
ولايت الهى، هم مستقيم از خداوند به بنده مؤمن مى رسد و هم با واسطه هايى كه برترين اولياى خدا هستند و ولايتشان همان ولايت خداست: (إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللّهُ وَ رَسُولَهُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا الَّذينَ يُقيِمُونَ الصَّلَاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَ هُمْ رَاكِعُونَ) (مائده: 55); فقط ولىّ شما خدا و رسول و كسانى هستند كه ايمان آورده اند; كسانى كه نماز را بپا داشته و در حال ركوع زكات مى دهند.
نكته مهم در اين آيه شريفه، مفرد بودن كلمه «ولى» در عبارت (إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللّهُ...) است; زيرا نشان مى دهد كه ولايت رسول و اهل ايمان غير از ولايت خداوند نيست. و ذكر نام آنها پس از نام خدا موجب نشد كه بفرمايد: انّما اولياءكم... بنابراين، ولايت رسول و افراد ويژه اى كه در آيه ذكر شده، تجلّى ولايت خداوند يكتا بوده و غير آن نيست.
اما كسانى كه پس از اسم رسول معرفى شده اند با شأن نزول آيه معلوم مى شود كه منظور حضرت على(عليه السلام) و سپس جانشينان معصوم ايشان هستند. ولايت آنها بر مؤمنان تجلّى ولايت خداست و آنان حق حيات معنوى بر مؤمنان دارند.
ابوبصير مى گويد: از امام صادق(عليه السلام) شنيدم كه مى فرمود: «انّ المُؤمنَ اذا ماتَ رأى رَسول اللّه وَ عَلّياً يحضُرانه وَ قالَ رَسول اللّه: اَنا اَحَد الوالدَين وَ عَلىٌّ الاَخر قالَ: قُلت: وَ أىُّ موضعُ ذلكَ مِن كتابِ اللّه؟ قالَ: قوله (اعبدوا اللّه وَ لا تشرَكوا به شيئاً و بالوالدينَ احساناً)»;37 به راستى، هنگامى كه مؤمن مى ميرد پيامبر و حضرت على(عليه السلام) را حاضر مى بيند و پيامبر فرمود: من يكى از والدين مؤمن هستم و على يكى ديگر. ابوبصير گفت: پرسيدم كجاى قرآن اين سخن آمده است؟ امام صادق(عليه السلام)فرمود: سخن خداست كه مى فرمايد: خدا را بپرستيد و به او شرك نورزيد و به والدين نيكى كنيد.
علّامه مجلسى در بيان اين روايت، نوشته اند: «... انسان يك زندگى جسمانى با روح حيوانى دارد و يك حيات ابدى با ايمان و علم و كمالات روحانى كه موجب دست يابى به سعادت هميشگى است و با تأكيد خداى تعالى در جاى جاى قرآن كريم، كافران را با وصف مردگان و درگذشتگان از اهل ايمان را به حيات توصيف نمود; چنان كه فرمود: (وَ لاَ تَحْسَبَنَّ الَّذينَ قُتِلُوا في سَبيلِ اللّهِ أَمْوَاتاً بَلْ أَحْيَاء عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ)(آل عمران: 169); و نپنداريد آنان كه در راه خدا كشته شدند، مردگانند بلكه زنده اند و نزد پروردگارشان روزى دارند. و آيات و روايت ديگر كه در اين باره كم نيست.
حق والدينِ نَسَبى و جسمانى واجب است; زيرا در زندگى فانى دنيا و لوازم رشد و توانايى در آن دخالت داشته و مؤثرند. اما حقّ پيامبر و امامان(عليهم السلام)از دو جهت واجب است:
نخست اينكه آنها علت غايى آفرينش بوده و ايجاد و بقاى عالم به خاطر آنهاست و آفريدگان همگى به خاطر آنها روزى داده شده اند; باران بر آنها باريده و رنج ها از ايشان دور مى شود و تمامى اسباب را به خاطر آنها، خداوند سبب ساخته است. اما حق دوم براى حيات بزرگ ترى است كه مردمان با راهنمايى آنها هدايت يافته واز انوار آنها برگرفته و در چشمه سار دانش آنها خداوند حيات طيّبه فناپذير را براى هميشه نصيبشان مى كند. پس ثابت شد كه آنها به راستى پدران روحانى هستند كه پاس دارى از حقوقشان و پرهيز از قهرشان بر مردمان لازم است. حيات طيّبه در پرتو ولايت خداى تعالى و از طريق ولايت اهل بيت عصمت و طهارت(عليهم السلام) تحقق مى يابد و جز از طريق آنها، كه معدن علم و منزل نور و مهبط وحى الهى اند، نمى توان به سرچشمه حيات طيّبه و محضر الهى بار يافت. آنها نشانه هاى راه و بلكه خود راه و از اين فراتر عين عالم عنداللّه و كامل ترين درجات نزد خداى تعالى هستند و معرفت آنها كمال معرفت حق تعالى است.
رابطه ایمان و عمل صالح
شرط اساسی حیات طیبه، که همانا زندگی شایسته در دنیا و سعادتمندی آخرت است، در گرو ایمان و عمل صالح است. از اینرو خداوند می فرماید: هیچ فرقی میان زن و مرد، پیر و جوان، سیاه و سفید و دیگر رنگها و نژادها نیست؛ آنچه مهم است و حیات طیبه را برای انسان به ارمغان می آورد، ایمان و عمل صالح است.در سوره نح آیه 97 آمده است:"مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثى وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَياةً طَيِّبَةً وَ لَنَجْزِيَنَّهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ ما كانُوا يَعْمَلُونَ: هر كس از مرد و زن عمل شايسته كند و مؤمن باشد او را زندگى نيكو دهيم و پاداششان را بهتر از آنچه عمل مىكردهاند مىدهيم". علامه طباطبایی نیز در این خصوص می فرمایند:
"وعده جميلى است كه به زنان و مردان مؤمن مىدهد، كه عمل صالح كنند، و در اين وعده جميل فرقى ميان زنان و مردان در قبول ايمانشان و در اثر اعمال صالحشان كه همان احياء به حيات طيبه، و اجر به احسن عمل است نگذاشته، و اين تسويه ميان مرد و زن على رغم بنائى است كه بيشتر غير موحدين و اهل كتاب از يهود و نصارى داشتند و زنان را از تمامى مزاياى دينى و يا بيشتر آن محروم مىدانستند، و مرتبه زنان را از مرتبه مردان پايينتر مىپنداشتند، و آنان را در وضعى قرار داده بودند كه بهيچ وجه قابل ارتقاء نبود.” علامه طباطبایی در ادامه تفسیر آیه، با ایضاح مفهومی "احیای حیات طیبه" که توسط خداوند در آیه بیان می شود می فرماید:
"حيات طيبهاى كه خداوند به زن و مرد نكوكردار وعده داده است حياتى حقيقى و جديد است كه مرتبهاى بالا و والا از حيات عمومى و داراى آثارى مهم مىباشد. و در جمله" فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَياةً طَيِّبَةً" حيات، به معناى جان انداختن در چيز و افاضه حيات به آن است، پس اين جمله با صراحت لفظش دلالت دارد بر اينكه خداى تعالى مؤمنى را كه عمل صالح كند به حيات جديدى غير آن حياتى كه به ديگران نيز داده زنده مىكند و مقصود اين نيست كه حياتش را تغيير مىدهد، مثلا حيات خبيث او را مبدل به حيات طيبى مىكند كه اصل حيات همان حيات عمومى باشد و صفتش را تغيير دهد، زيرا اگر مقصود اين بود كافى بود كه بفرمايد:" ما حيات او را طيب مىكنيم" ولى اينطور نفرمود، بلكه فرمود: "ما او را به حياتى طيب زنده مىسازيم". با بررسی قرابت و همنشینی ایمان و عمل صالح در ریشه های آن ها در کلام الله مجید، معلوم می شود که سه ریشه "امن" ، "عمل" و "صلح"، مجموعا شصت و پنج مرتبه در قرآن آمده است. با مقدم داشتن ریشه "عمل" و "صلح" بر "امن" نیز، یازده مورد یافت می شود که با حذف موارد تکراری، تنها پنج مورد باقی می ماند؛ که در آیات پیشین، اشاره ای به آن ها نرفته است؛ بنابر این مجموع ترکیب این سه ریشه و مشتقات آن ها در قرآن، دقیقا هفتاد مرتبه در قرآن آمده است.
نقش کرامت انسانی در نظام جهانی قرآن و تحقق حیات طیبه
نظام جهانی قرآن به عنوان یک نظام آرمانی انسان وعده داده شده، دارای ویژگی ها و ساختاری است که آن را از سایر نظام ها متمایز می کند. دستیابی به این نظام و تشکیل آرمان شهر قرآنی جز با معرفت و شناخت خصوصیات آن حاصل نمی شود. امروزه بشر در عصر ارتباطات و پیشرفت های علمی و حتی با وجود دستیابی بر ابر تکنولوژی های برتر، بیشتر از پیش نسبت به تشکیل چنین نظام جهانی احساس نیاز می کند و یقینا مکاتب دست ساخته بشری قادر به پاسخگویی مناسب و صحیح به این نیاز آدمی نخواهد بود. قرآن در نقش قانون همیشه زنده و پویای الهی و عترت به عنوان مفسران و مجریان اصلی کلام الله، بهترین و مطمئن ترین تکیه گاه انسان در تشکیل چنین نظامی است تا در سایه سار آن، بعد از قرنهای متمادی جان های تشنه و سرگشته آدمی در حیات طیبه به آرامش و قرار برسد. بر مبنای چنین رویکردی است که معتقدیم در عرصه جهانی شدن، عاملی که بیش از سایر عوامل در جلب توافق بین ادیان تاثیرگذار است، توجه به نقش کرامت انسانی است. تشکیل آرمان شهر قرآنی در نظام جهانی شدن، به معنی حذف سایر ادیان و یا توحید عقائد و یا بی توجهی به اعتقادات ادیان توحیدی دیگرنیست بلکه رسیدن به چنین نظام جهانی یکپارچه موعود الهی، نیازمند توجه عمیق به مشترکات بین ادیان و تقویت آنها است، البته این به معنی بی توجهی به اختصاصات دین مبین اسلام و یا تغافل نسبت به افتراقات بین ادیان نیست، بلکه کمک گرفتن از مشترکات اعتقادی برای بنیان نهادن، یک نظام قرآنی عقلانی مبتنی بر فطریات و کرامت انسانی است که در آن مردم به آرامش، امنیت، آزادی، عدالت و دینداری وعده داده شده الهی دست یابند. در اینجا ما از میان کلیه عواملی که نقش موثری را در ایجاد چنین توافق و تفاهم بین ادیان ایفاء می کنند، کرامت انسانی را حائز نقش پر رنگتر در تقریب بین مذاهب و ادیان توحیدی معرفی می کنیم و لذا برای تبیین این امر، لازم است، مفهوم کرامت به معنای لغوی، عام و قرآنی آن توضیح داده شود تا از رهگذر آن، رابطه فطری و انسانی بودن دین و کرامت و نقش آن در جلب توافق بین ادیان ارائه شود. قطعا با تکیه بر درک مشترک ادیان از معنا، جایگاه و اهمیت کرامت انسانی می توان به تشکیل یک نظام واحد، هدفمند و یکپارچه قرآنی و جهانی دست یافت.
عقل معاش و عقل معاد و نقش آن در تحقق حیات طیبه
مراد از عقل معاد، اندیشه های عقلانی مربوط به امور ماورایی و معنوی است. این عقل همان است که در روایت مذکور از امام صادق علیه السلام چنین توصیف شده که العقل ما عبد به الرحمان و... که با آن خدا پرستش شود و بهشت به دست آید. (علامه مجلسی، 1386ش، 1/ 26 )
مراد از عقل معاش نیز، اندیشه های عقلانی مربوط به زندگی این دنیا و چاره اندیشی در باره مشکلات زندگی و تدابیر امور جاری حیات مادی،هماهنگ با قوانین شرعی و سازگار با آن است، تا اینکه حیات آرمانی یعنی حیات معقول و حیات طیبه قرآنی تحقق یابد. (علامه مجلسی، 1386ش) آنجا که امام علی علیه السلام می فرماید: لا عقل کالتدبیر: هیچ عقلی و اندیشه ای (از حیث رتبه و ارزش) مانند (اندیشه و) چاره جویی در امور زندگی نیست، ( همان، 1/95 ) اشاره به همین موضوع دارد، زیرا زندگی بدون برخورداری از اندیشه و محاسبه عقلی و نیز بدون داشتن تدبیر و برنامه درست عقلانی، باعث افتادن در مسیر جهل و بن بست های پیچیده می شود که سر انجامی جز سرگشتگی، گمراهی و درماندگی در نداشته و هرگز انسان ره به جایی نخواهد برد. در نتیجه، خرابی معاش، خرابی معاد را نیز به دنبال خواهد داشت. (علامه مجلسی، همان) برخی از دانشمندان علوم دینی، می گویند، عقل دینی، در حوزه معاش، درعین مصلحت اندیشی و مفسده گریزی، در پی عقلانی کردن زندگی و رساندن انسان به «حیات معقول و طیبه » است، تا اینکه انسان در پرتو آن، به تعالی روحی و کمالات معنوی برسد. در حیات معقول، استعدادهای وجود انسان به فعلیت می رسد و این همان زندگی است که در کلام خداوندی به «حیات طیبه » و «حیات مستند به بینه » نام گذاری شده است. (جعفری، 1378، فلسفه دین، ص 347- 349)
نتیجه
از آنچه بیان گشت روشن شد که حیات طیبه نشئتگرفته از پیدایش روحی جدید در انسان است که با فراهم شدن بستر مناسب، به اذن الهی پدیدار شده است. مراد از روح مذکور همان «روح الایمان» است که با اجابت دعوت خدا و رسول و با ایمان و عمل صالح و همچنین شکوفایی عقل، از جانب خدا افاضه شده و سپس موجب پدیدازر شدن حیات طیبه می گردد. در نگاهی دیگر می توان گفت که حیات طیبه همان عبودیت محض مومن و انجام عمل صالحی است که او را تا مرتبه انقطاع از تعلقات عالم مادی و ملکی منقطع کرده و سپس او را به توحید عبادی و افعالی می رساند به گونه ای که به صدق قیام به عبودیت کرده و با وصول به مقام معرفت توحیدی، خدا را به عیان در مظاهر مشاهده نماید و از غیر خدا یکسره جدا شود و تجلی عظمت الهی، او را در مراقبتی خائفانه فرو برد و غایت آمال او مرافقت انبیا و استقرار در «فی مَقْعَدِ صِدْقٍ عِنْدَ مَلیکٍ مُقْتَدِرٍ» باشد، به حیات طیبه بار یافته و به حیات معنوی رسیده است.
منابع
قرآن کریم.
1- نهجالبلاغه (۱۳۷۹ش)، ترجمه محمد دشتی، قم: انتشارات مشهور.
2- صحیفه سجادیه (۱۳۷۹ش)، ترجمه حسین انصاریان، چ4، تهران: پیام آزادی.
3- ابن طاووس، علی بن موسی (۱۳۷۷ش)، الإقبال بالأعمال الحسنة، ج3، قم: دفتر تبلیغات اسلامی.
4- ابن منظور، محمد بن مکرم (۱۴۱۴ق)، لسان العرب، محقق و مصحح: جمالالدین میردامادی، چ3، بیروت: دار الفکر للطباعة و النشر و التوزیع.
5- امام خمینی، سید روحالله موسوی (۱۳۸۱ش)، تقریرات فلسفه، ج3، تهران: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(ره).
6- امام خمینی، سید روحالله موسوی (۱۳۷۴ش)، شرح چهل حدیث، تهران: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(ره).
۷- جوادی آملی، عبدالله (۱۳۸۹ش)، تسنیم، ج13، چ3، قم: اسراء.
۸- جوادی آملی، عبدالله (۱۳۸۳ش)، تفسیر موضوعی قرآن کریم (توحید در قرآن)، ج2، قم: اسراء.
۹- جوادی آملی، عبدالله (۱۳۸۶ش)، تفسیر موضوعی قرآن کریم (مراحل اخلاق در قرآن)، جلد11، چ7، قم: اسراء.
۱۰- جوادی آملی، عبدالله ، تفسیر موضوعی قرآن کریم(حیات حقیقی انسان در قرآن)، جلد15، چ2، قم: اسراء، 1384.
۱۱- جوادی آملی، عبدالله (۱۳۸۹ش)، تفسیر موضوعی قرآن کریم(جامعه در قرآن)، جلد17، چ3، قم: اسراء.
۱۲- جوادی آملی، عبدالله (۱۳۸۹ش)، امام مهدی «عج» موجود موعود، چ6، قم: اسراء.
۱۳- جوادی آملی، عبدالله (۱۳۸۹ش)، تفسیر انسان به انسان، چ5، قم: اسراء.
۱۴- حر عاملی، محمدحسن (۱۳۶۷ش)، وسائل الشیعه، ج15، تهران: انتشارات اسلامیه.
۱۵- حسینی طهرانی، محمدحسین (بیتا)، امامشناسى، ج16، بیروت: دار المحجّة البیضاء.
۱۶- خوانسارى، محمد بن حسین (۱۳۶۶ش)، شرح غرر الحکم، چ4، تهران: انتشارات دانشگاه تهران.
۱۷- راغب اصفهانی، حسین بن محمد (۱۴۰۴ق)، المفردات فی غریب القرآن، چ2، قم: دفتر نشر کتاب.
۱۸- سعادت پرور، علی (۱۳۷۴ش)، سرالاسراء، ج1، قم: منشورات مکتبة التشیع.
۱۹- طباطبایى، محمدحسین (۱۳۷۴ش)، المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی همدانی، قم: دفتر انتشارات اسلامی.
۲۰- فیض کاشانی، محمد بن محسن (۱۳۶۵ش)، الوافی، اصفهان: مکتبة الامام امیرالمؤمنین علی(ع) العامه.
۲۱- کلینی، محمد بن یعقوب (۱۴۰۷ق)، الکافی، چ4، تهران: دار الکتب الإسلامیة.
۲۲- مجلسى، محمدباقر(۱۴۰۳ق)، بحار الأنوار ، چ2، بیروت: دار إحیاء التراث العربی.
۲۳- مصطفوی، حسن (۱۳۶۰ش)، التحقیق فی کلمات القرآن، تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب.
[1] . معلم، مترجم و محقق تعلیم و تربیت: oliaie555@yahoo.com