Introduction and analysis of rhetorical innovations in Persian interpretative texts
Subject Areas :
Keywords: Keywords: Rhetoric, Tafsir, Discovery of Secrets, Taj al-Tarjam.,
Abstract :
Abstract Rhetoric is one of the most important literary knowledges, the emergence of which has naturally been associated with the development of language, and its historical record should be traced back to the time when language acquired a written aspect. Since the first books on miracles of the Qur'an dealt more with rhetorical topics and the history of Quranic studies is full of rhetorical researches to explain the verbal and expressive miracles of the Holy Quran, the topic of miracles has always been closely related to rhetorical sciences. Understanding the rhetoric and rhetorical methods of the Qur'an not only reveals the rhetorical wonders of this holy book, but also reveals its hidden meanings and secrets. Considering that the hidden secrets of this knowledge were crystallized in the words of the early commentators, including: Abul Fattouh Razi, Shahfur Esfraini, etc., it is appropriate to address the unknown points and crafts of this knowledge based on interpretive texts in order to understand them. It is possible to help rhetoricians in understanding hidden and double meanings of texts. The present article is a research in which the authors have tried to find and analyze the literary beauties of the commentary texts that have been left out of the eyes of rhetoricians or have been less discussed with analytical-descriptive method. After analyzing the examples, the authors conclude that in the early interpretations of the Qur'an, special techniques were used such as: interpretation, startling, useful virtual documents of the meaning of honoring, etc. Abstract Rhetoric is one of the most important literary knowledges, the emergence of which has naturally been associated with the development of language, and its historical record should be traced back to the time when language acquired a written aspect. Since the first books on miracles of the Qur'an dealt more with rhetorical topics and the history of Quranic studies is full of rhetorical researches to explain the verbal and expressive miracles of the Holy Quran, the topic of miracles has always been closely related to rhetorical sciences. Understanding the rhetoric and rhetorical methods of the Qur'an not only reveals the rhetorical wonders of this holy book, but also reveals its hidden meanings and secrets. Considering that the hidden secrets of this knowledge were crystallized in the words of the early commentators, including: Abul Fattouh Razi, Shahfur Esfraini, etc., it is appropriate to address the unknown points and crafts of this knowledge based on interpretive texts in order to understand them. It is possible to help rhetoricians in understanding hidden and double meanings of texts. The present article is a research in which the authors have tried to find and analyze the literary beauties of the commentary texts that have been left out of the eyes of rhetoricians or have been less discussed with analytical-descriptive method. After analyzing the examples, the authors conclude that in the early interpretations of the Qur'an, special techniques were used such as: interpretation, startling, useful virtual documents of the meaning of honoring, etc.
الف) کتاب¬ها:
قرآن کریم.
ابوالفتوح رازی، حسین بن علی، روض الجنان و روح الجنان فی تفسیر القرآن، به کوشش و تصحیح محمدجعفر یاحقی و محمدمهدی ناصح، مشهد: بنیاد پژوهش های اسلامی آستان قدس رضوی، چاپ پنجم، 1396.
اخوان ثالث، مهدی، متن کامل ده کتاب شعر، تهران: انتشارات زمستان، چاپ دوم، 1397.
اسفراینی، ابوالمظفر شاهفور بن طاهربن محمد، تاج التراجم فی تفسیر القرآن للاعاجم، تصحیح نجیب مایل هروی و علی اکبر الهی خراسانی، تهران: انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ اول، 1375.
حسینی واعظ کاشفی، کمالالدین، مواهب علیه یا تفسیر حسینی، تهران: انتشارات اقبال، چاپ اول، 1344.
حسینی نیشابوری، عطاءالله بن محمود، بدایع الصنایع، تصحیح رحیم مسلمانیان قبادیانی، تهران: بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار، چاپ اول، 1384.
دهخدا، علی اکبر، لغت نامه، زیر نظر محمد معین و جعفر شهیدی، تهران: دانشگاه تهران، چاپ دوم، 1377.
رادویانی، محمد بن عمر، ترجمان البلاغه، تصحیح احمد آتش، تهران: انتشارات اساطیر، چاپ دوم، 1362.
سیوطی، جلالالدین عبدالرحمن بن ابی بکر، الاتقان فی علوم القرآن، ترجمۀ سید مهدی حائری قزوینی، تهران: انتشارات امیر کبیر، چاپ یازدهم، 1395.
شفیعی کدکنی، محمدرضا، صور خیال در شعر فارسی، تهران: انتشارات آگاه، چاپ سیزدهم، 1388.
شمیسا، سیروس، معانی، تهران: نشر میترا، چاپ دوم از ویرایش دوم، 1389.
ضیف، شوقی، تاریخ و تصور علوم بلاغت، ترجمۀ دکتر محمدرضا ترکی، تهران: انتشارات سمت، چاپ پنجم، 1397.
فیاض، محمدرضا ابوالحسنی و همکاران، فرهنگ¬نامۀ علوم قرآنی، به¬کوشش جمعی از محققان، قم: دفتر تبلیغات اسلامی حوزۀ قم، چاپ اول، 1394.
قیس رازی، شمسالدین محمد، المعجم فی معاییر اشعار العجم، نهران: نشر علم، چاپ اول، 1388.
کاشفی سبزواری، میرزا حسین واعظ، بدایعالافکار فی صنایع الاشعار، ویراستۀ میرجلالالدین کزازی، تهران: نشر مرکز، چاپ اول، 1369.
کزازی، میر جلالالدین، معانی زیباشناسی سخن پارسی، تهران: نشر مرکز، چاپ هشتم، 1391.
میبدی، احمد بن احمد، کشفالاسرار و عدة الابرار: معروف به تفسیر خواجه عبدالله انصاری، به سعی و اهتمام علی اصغر حکمت، تهران: انتشارات امیرکبیر، چاپ نهم، 1393.
وحیدیان کامیار، تقی، بدیع از دیدگاه زیباییشناسی، تهران: انتشارات سمت، چاپ هشتم، 1398.
ب) مقالات:
توسل، سیده راضیه؛ شهیدی، روحالله؛رضایی هفتادر، حسن؛ روستایی، زینب، «اسرار بلاغی استفهام در قرآن کریم»، نشریۀ ادب عربی (دانشکدۀ ادبیات و علوم انسانی، دانشگاه تهران)، دورۀ 7، شمارۀ 2، 1394، صص 80ـ61.
مالمیر، محمد ابراهیم؛ وزیله، فرشید، «مقایسه و بررسی انشای طلبی در بلاغت فارسی و عربی»، نشریۀ کاوش نامۀ ادبیات تطبیقی، دورۀ 6، شمارۀ 22، 1395، صص 212ـ189.
میرزانیا، منصور، «دیباچهای بر علم بلاغت»، نشریۀ کیهان اندیشه، شمارة 59، 1374، صص 178ـ165.
معرفی و تحلیل نویافتههای بلاغی در
چکیده
بلاغت از مهمترین دانش های ادبی است که پیدایش آن به طور طبیعی با تکوین زبان همراه بوده است و سابقه تاریخی آن را باید در زمانی که زبان جنبۀ مکتوب یافته، پی کاوی کرد. از آنجایی که نخستین کتابهای اعجاز قرآن بیشتر به طرح مباحث بلاغی پرداختهاند و تاریخ قرآن پژوهی، آکنده از پژوهشهای بلاغی جهت تبیین اعجاز لفظی و بیانی قرآن کریم میباشد، موضوع اعجاز همواره ارتباط تنگاتنگی با علوم بلاغی داشته و دارد. شناخت بلاغت و شیوههای بلاغی قرآن نه تنها پرده از وجوه اعجاز بلاغی این کتاب کریم بر میدارد بلکه معانی نهفته و راز های پنهانِ آن را نیز،آشکار میسازد. نظر به اینکه اسرار نهفتۀ این دانش در آغاز در کلام مفسرین اوّلیه، از جمله: ابوالفتوح رازی، شاهفور اسفراینی و... متبلور شده است شایسته است به نکتهها و صنایع گمنام این دانش، بر اساس متون تفسیری پرداخته شود تا با شناخت آنها بتوان در فهم معانی پنهان و مضاعف متون به اهل بلاغت، یاری رساند. نوشتار حاضر پژوهشی است که در آن نگارندگان کوشیدهاند تا با روش تحلیلی ـ توصیفی، زیبایی های ادبی متون تفسیری را که از چشم بلاغیون به دور مانده و یا کمتر به آنها پرداخته شده، یافته و مورد بررسی و تحلیل قرار دهند. نگارندگان پس از تجزیه و تحلیل نمونه ها، نتیجه می گیرند که در تفاسیر اوّلیه قرآن، از صنایع خاصی همچون: تلویح، شگرف آغازی، اسناد مجازی مفید معنای تکریم و... استفاده شده است.
کلید واژگان: بلاغت، تفسیر،کشفالاسرار، تاجالتراجم.
مقدمه
از جمله دانشهایی که در شمار علوم ادبی است و نام آن بیشتر از علوم دیگر با قرآن پیوند خورده و همواره در راستای تبیین صور بیانی قرآن کریم برآمده، علم بلاغت است. پیدایش بلاغت بهطور طبیعی با تکوین هر زبان همراه است؛ امّا بهطور منطقی سابقۀ تاریخی آن را باید در زمانیکه زبان جنبۀ مکتوب یافتهاست، پیکاوی کرد. علم بلاغت اسلامی ریشه در پژوهشهای دانشمندان مسلمانی دارد که میکوشیدند با بررسی ویژگیهای لفظی قرآن کریم، اعجاز لفظی و معنوی آن را به اثبات برسانند؛ با این همه نمیتوان ادعا کرد که پیش از ظهور اسلام و نزول فصیحترین و بلیغترین کلام، مباحث علم بلاغت کنونی وجود نداشتهاست. شوقی ضیف نیز در کتاب تاریخ و تطور علوم بلاغت به این امر اشاره کرده و در بابی به «پیدایش علوم بلاغت در عصر جاهلیت و اسلام» پرداختهاست. (ر.ک: شوقی ضیف، 1397: 3) پس احتمالاً پیش از اسلام، هم در میان ایرانیان و هم در میان قوم عرب، ملاکها و معیارهای مدوّن و مشخصی برای داوری میان کلام برتر و ضعیفتر و تعیین حد و حدود برای رسایی و شیوایی سخنان بهصورت مکتوب یا شفاهی وجود داشتهاست. با ظهور اسلام و نزول قرآن، توجه به بلاغت بیشتر شد و عوامل سیاسی و اجتماعی قرون اول بر گسترش کلام بلیغ تأثیر فراوانی گذاشت. بر همین اساس، بسیاری از مفسران اولیۀ قرآن کریم در نوشتههای خود ضمن بحث از دیگر مسائل قرآنی، از فصاحت و بلاغت نیز در جهت فهم وجوه اعجاز این کتاب کریم، سخن گفتهاند و قرآن کریم را اساس پیدایش دانشهای حوزۀ بلاغت دانستهاند. تفاسیر فارسی و کتب عرفانی گنجینههای نفیسی است که هم از نظر شرح و بیان سخنان خداوند و هم از نظر آشنایی با واژههای کهن پارسی (مستعمل یا نامستعمل در زبان پارسی امروز) بلاغت و طرز جملهبندی و نگارش و اختصاصات انشایی و سبکشناسی، مفردات و مرکّبات لغات و واژهها حائز اهمیت و توجه بسیار است و به عبارت دیگر هم مورد استفادۀ اهل معنا و معرفت است و هم شایستۀ تحقیق و تعمق و پژوهش اهل زبان و ادب؛ امّا متأسفانه برخی از زیباییهای ادبی کلام این مفسران و عرفا تا کنون از چشم پژوهشگران حوزۀ بلاغت بهدور مانده و یا کمتر مورد توجه قرار گرفتهاست که کشف، بررسی و تحلیل این صنایع از لابهلای نوشتههای آنان، ضروری مینماید؛ بنابراین ما در این پژوهش سعی داریم با بررسی تفاسیر فارسی قرآن کریم، تعدادی از این نویافتههای بلاغی را از کلام آنان بیرون بکشیم و به معرفی و تحلیل آنها بپردازیم.
بیان مسأله
بلاغت در لغت به معنی «چیره زبانی، فصاحت، شیوا سخنی و زبان آوری» آمدهاست. (دهخدا، 1377: 4/4941) گاهی نیز آن را معادل «فصاحت» دانستهاند و به کسی انسان بلیغ گفتهاند که بتواند با کلامی فصیح آنچه در ضمیر دارد به مخاطب خویش ابلاغ کند. (ر.ک: میرزانیا، 1374: 165) دانشی که مربوط به طبع و ذوق است و خاستگاه آن قریحۀ ذاتی انسان است و یکی از وجوه اعجاز آمیز قرآن کریم میباشد. پژوهشگران معمولاً «علوم بلاغی» را متشکل از سه دانش معانی، بیان و بدیع دانستاند. «معانی» در نظر ایشان دانشی است که از رازهای ترکیب جمله و معانیِ به دست آمده از ترکیب های خاص آن سخن میگوید؛ امّا دانش بیان به شناخت و ساخت تصاویری میپردازد که اندیشۀ موجود در اثر ادبی را شفافتر و قویتر میسازد تا اثرگذاریاش بر ذهن و جان مخاطب بیشتر شود. دانش بدیع نیز به آرایههای لفظی و معنوی میپردازد؛ فنون و صنایعی که زیبایی اثر و وضوح معنا و اثرگذاری آن را فزونتر میسازد. نکتۀ قابل ذکر دانش بلاغت و ابواب آن، این است که بلاغتپژوهان و سخنشناسان این فن، هرگاه به نقد و توسعۀ آن پرداختهاند، علاوه بر اینکه گاهی مباحث و عناوین تازهای را به آن افزودهاند ـ بهویژه در صنایع پُر شمار علم بدیع که بهحق پارهای از آنها غیر ضروری و بیفایده است ـ وجوه تسمیۀ مختلفی نیز ایجاد کرده و بر موضوعات و عنوانهای طرح شده، نامهای متفاوت و مختلفی نهادهاند که هرکدام از این نامها از جنبهای خاص مورد توجه بودهاست؛ امّا برخی از نکات و لطائف بلاغی نیز از چشم بلاغیون به دور ماندهاست و یا کمتر به آنها پرداخته شده، که با شناخت آنها میتوان به معانی نهفته و جدیدی در بررسی متون رسید؛ بنابراین نظر به اهمیت مسأله و حدود آن و اینکه صنایع مغفول و نویافتهای در متون تفسیری فارسی وجود دارد و با توجه به کمکی که میتواند به پژوهشگران حوزۀ بلاغت و همۀ علاقهمندان به ادبیات در کشف معانی مضاعف و پنهان متون و فهم و استنباط آنها داشته باشد، سعی داریم در این پژوهش به بررسی و بازشناسی تعدادی از آنها بپردازیم.
پیشینۀ تحقیق
پژوهشگرانی که در عرصة بلاغت از دل متون تفسیری گام برداشتهاند و یا آنان که در اندیشة یافتن صنایع مغفول این دانش از میان تفاسیر قرآنی برآمدهاند، گاه اندک اشارهای در مقالات خود به نکات بلاغت در تفاسیر کردهاند:
مقالۀ «بررسی زیباییهای ادبی بلاغی مغفول در متون تفسیری فارسی» از نظری و همکاران به سال 1401در نشریۀ زیباییشناسی ادبی، دورۀ چهاردهم، شمارۀ 53، صص 85ـ65. در این مقاله، صنایع خاصی از جمله مناسبت، قول مقلوب، فضل ذکر و فضل مذکور و اسباب تنکیر بیان شدهاست.
مقالۀ «مغفولات بلاغت در تفسیر روضالجنان و روح الجنان ابوالفوح رازی» از نظری و همکاران به سال1400در نشریۀ دو فصلنامۀ بلاغت کاربردی و نقد بلاغی، دورۀ 6، شمارۀ 2، صص74-63. در این مقاله به صنایع خاصی از جمله: سیاقت قصه، وجه اتصال، تلوین، تغلیب و اکتفا پرداخته شدهاست.
مقالۀ «نقش علوم بلاغی در تفسیر قرآن» از فاطمه عامری و علیرضا باقر به سال 1397 در نشریۀ پژوهش های تفسیر تطبیقی، سال چهارم، شمارۀ دوم، صص 63ـ37. در این مقاله به مطالعۀ موردی کنایه و تعریض آن هم در دو تفسیر عربی تبیان شیخ طوسی وکشاف زمخشری پرداخته شدهاست.
مقالۀ «تفسیر المیزان در آئینۀ بلاغت» نوشتۀ اکرم سلمانی نژاد به سال 1393 در مجلۀ معرفت، سال بیست و سوم، شمارۀ 204، صص 120ـ107. نگارنده در این مقاله تنها دو سورۀ «نساء» و «مائده» را مدنظر داشتهاست و اهمّ نکات مقاله ایشان در مورد مسند و مسندالیه، ایجاز و اطناب، فصل، وصل، قصر، مشاکله، مقابله و استطراد است.
مقالۀ «بایستگی دانش بدیع در تفسیر» نوشتۀ محمد عشایری منفرد به سال 1390 در مجلۀ قرآن شناخت، سال چهارم، شمارۀ دوم، پیاپی 8، صص 34ـ7. این مقاله بیشتر به جایگاهشناسی دانش بدیع در روش تفسیری علامه طباطبایی پرداختهاست و از چند صنعت بدیعی از جمله: طباق، المدح بما یشبه الذم و التفات سخن به میان آوردهاست.
مقالۀ «نکتههای بلاغی در تفسیر طبری» نوشتۀ محمد علوی مقدم به سال 1368 در مجلۀ کیهان اندیشه، شمارۀ 25، صص 119ـ100. نگارنده به نکات قابل تأملی از زیباییهای بلاغی در تفسیر طبری همچون: التفات، حذف اسناد فعل به غیر فاعل اصلی اشاره کردهاست.
امّا به نویافتههای بلاغی این پژوهش تاکنون در هیچ مقاله، کتاب و یا پایان نامهای پرداخته نشده است.
نکتههای نو یافته بلاغی
انواع پرسش و معانی ثانوی جملات استفهامی
یکی از اقسام پر کاربرد جملههای انشایی طلبی، جملههای استفهام است. «استفهام؛ پرسش بهمنظور فهم یک مطلب، از انواع انشا و به معنای طلب آگاهی از چیزی است که پیشتر شناخته شده نبودهاست؛ به عبارت دیگر طلب خبری است که سؤال کننده از آن آگاهی ندارد و مخاطب آن را میداند.» (فیاض و همکاران، 1394: 27)
پرسش دو نوع است یا زبانی است و یا ادبی؛ و در قرآن کریم نیز بسامد بسیاری دارد. (ر.ک: توسل و همکاران، 1394: 80ـ61) هر کدام از این دو، اغراض و مقاصدی دارند؛ یک نوع پرسش زبانی است و زمانی رخ میدهد که متکلم علم ندارد و تنها بهدنبال کسب خبر است و بهواسطۀ استفهام است که علم به مجهول را میطلبد. این نوع استفهام هدف بلاغی را پدید نمیآورد و یک کاربرد نحوی محض است؛ امّا گاهی پرسش از صورت حقیقی خود خارج میشود و برای مقاصد دیگر پرسیده میشود و افزون بر معنای اصلی و مستقیم خود، معنا یا معناهای پیرامونی نیز دارد که از سیاق عبارت تفهیم میشود و در حیطۀ زیباشناسی سخن و در دانش معانی مورد بررسی و تجزیه و تحلیل سخنشناسانه قرار میگیرد و تنها ذهن حساس و ادیبانه و نکته سنج میتواند به آن پی ببرد. فهم شیوهها و لایههای بیان ادبی نیاز به آموزهها و زمینههای ذهنی دارد که البته بخشی از آن جوهرین و ذاتی و بخشی نیز آموزشی و پژوهشی است. کزازی بر اهمیت پرسش هنری تأکید دارد و معتقد است:
«پرسش هنری پرسشی است که خواست از آن آگاه شدن نیست؛ پرسندۀ سخنور نمیپرسد که بداند؛ از پرسش خواستی دیگر دارد؛ انگیزهای جز دانستن او را به پرسیدن بر میانگیزد. جدایی دیگر در میانۀ پرسش «زبان» و پرسش «ادبی» در این است که پرسش زبانی بهناچار میباید به پاسخ برسد؛ زیرا میپرسند برای آنکه بدانند؛ لیک پرسش هنری همواره بیپاسخ میماند؛ زیرا نمیپرسند که بدانند. انگیزهای زیباشناختی سخنور را وا میدارد که به شیوهای هنری بپرسد.» (کزازی، 1391: 206)
ایشان در ادامه دوازده گونه از اغراض ثانویۀ پرسش هنری را ذکر میکنند. (همان: 217ـ200)
شمیسا نیز در فصل سوم کتاب معانی خود به جملات پرسشی پرداخته و نوشتهاست:
«غرض اصلی از پرسش طلب اخبار است مانند: کدامیک از شما میدانید؟ چیست آن که...؟ امّا گاهی برای تأثیر بیشتر کلام، بهجای سایر انواع جمله (بهخصوص خبری) از جملۀ پرسشی استفاده میکنند؛ لذا این گونه جملات پرسشی استفهام مجازی است که به آن استفهام تولیدی هم میگویند. با توجه به اصل صداقت، میتوان گفت که پرسشگر وقتی سؤال میکند که انتظار جواب داشته باشد و جواب سؤال خود را نداند وگرنه بدیهی است که قصد خاصی دارد، به این معنی که با آنکه جواب را میداند یا انتظار جواب ندارد باز سؤال کردهاست.» (شمیسا، 1389: 135) ایشان نیز در ادامه 28 گونه از این نوع پرسش که دارای مقاصد مجازی یا اغراض ثانویه است را نام میبرد و از آنها با عنوان «سؤال بلاغی» یاد میکند و غرض از بهکار بردن جملۀ پرسشی بهجای اخباری و امری و عاطفی را تأثیر بیشتر کلام میداند. (ر.ک: همان: 45ـ135)
سیوطی نیز در کتاب «الاتقان» تا 32 مورد معنای مجازی برای استفهام برشمردهاست. (ر.ک: سیوطی، 1395: 2/56 -252) البته در تعداد این اغراض ثانویه در بین علمای بلاغت اشتراک نظر دیده نمیشود. گفتیم که کزازی دوازده گونه و شمیسا بیست و هشت گونه را در کتابهای خود آوردهاند. اما در نهایت تا 31 عنوان مشترک را در کتب بلاغت فارسی مطرح کردهاند که عبارتند از:
«1. امر؛ 2. نهی؛ 3. نفی؛ 4. انکار؛ 5. تعجب؛ 6. تشویق؛ 7. هشدار و آگاهی؛ 8. تقریر؛
9. تحقیر؛ 10. توبیخ و ملامت؛ 11. تهدید و وعید؛ 12. تهکّم؛ 13. تمنّا و آرزو؛ 14. استبعاد؛
15. تعظیم و تکریم؛ 16. تهویل (ترسانیدن مخاطب)؛ 17. تکثیر؛ 18. تسویه؛ 19. تجاهل از امری؛ 20. اظهار بیتابی (استبطاء)؛ 21. استیناس؛ 22. بیان رنج و اندوه و حسرت؛ 23. اظهار یأس؛
24. اظهار ندامت؛ 25. اخبار به طریق غیر مستقیم و مؤدبانه؛ 26. اظهار مخالفت و بیان عجز؛
27. اظهار امیدواری؛ 28. شمول حکم؛ 29. تقاضا و کسب اجازه؛ 30. تأکید و تقریر خبر و جلب توجّه؛ 31. بیان تردید.» (مالمیر و وزیله، 1395: 194)
در کتب بلاغت عربی نیز تا 35 عنوان مشترک ذکر کردهاند: «1. الإنکار؛ 2. التوبیخ؛ 3. التقریر؛ 4. التعجّب؛ 5. التهویل و التخویف؛ 6. الإستخفاف و التحقیر؛ 7. الإستبطاء؛ 8. الوعید و التهدید؛
9. التنبیه علی الضلال؛ 10. الإستبعاد؛ 11. النفی؛ 12. الأمر؛ 13. التهکّم؛ 14. التشویق و الترغیب؛ 15. النهی؛ 16. التمنّی؛ 17. التعظیم؛ 18. التسویه؛ 19. التحسّر و التأسف؛ 20. التسهیل و التخفیف؛ 21. الإکتفاء؛ 22. التحضیض؛ 23. التکثیر؛ 24. العرض؛ 25. المدح و الذم؛ 26. الإخبار؛ 27. العتاب؛ 28. التذکیر؛ 29. الإفتخار؛ 30. التفخیم؛ 31. الإستئناس؛ 32. التأکید؛ 33. التجاهل؛ 34. الإسترشاد؛ 35. الدعاء.» (همان)
در متون تفسیری فارسی در اینباره و در مورد انواع سؤال در کلام عرب نمونههایی نغز آمدهاست:
نمونۀ 1: «... اگر گویند: چگونه جمع کنی از میان این دو آیت، و مناقضه چگونه زایل کنی میان ایشان ـ اَعنی هذهِ الایَةَ و قولَهُ: وَ لا یُسئَلُ عَن ذُنُوبهِمُ المُجرمون، در یک آیت نفی سؤال کرد و در دگر آیت اثبات سؤال کرد ـ و این مناقضه باشد؟ یک جواب آن است که: نفی سؤال از مجرمان نفی سؤال استعلام و استرشاد است، نه نفی سؤال تقریع و توبیخ، از آن وجه ایشان را سؤال نباشد از این وجه باشد. جواب دیگر آن است که: نفی سؤال مراد قطع سؤال است بر ایشان عند حصول ایشان در دوزخ، و وجهی دگر آن است که: نفی سؤال از بعضی است اِستِخفافاً بِهِم و قِلَّةَ مُبالاةٍ وَ اکتراثٍ بِهِم، و اثبات سؤال در حق بیشتر. و سؤال در کلام عرب بر چهار وجه باشد: سؤال استخبار و استعلام، چنانکه: مَن عِندَکَ و أینَ زیدٌ؟ و این بر خدای تعالی روا نباشد برای آنکه این کسی پرسد که نداند تا بداند و او عالم الغیب است، و دوم سؤال توبیخ و تقریع باشد چنانکه گویند: اَلَم اُحسن اِلَیکَ [ألم] اُنعم اِلیکَ فَکَفَرتَ نِعمتی وَ جَحَدتَ حَقّی، و مِنهُ قَولُهُ: اَلَم اَعهَد اِلَیکُم یا بَنی آدَم، و قَولهُ: اَلَم یَأتِکُم رُسُلٌ مِنکُم، و قولُهُ: اَلَم تَکُن آیاتی تُتلی عَلیکُم، و قالَ العجاج: أطَرَباً و أنتَ قِنَّسرِسًّ و این ملامت است خویشتن را که چگونه طرب میکنی با پیری! سیم سؤال تحضیض باشد و در او معنی امر باشد، کَقَولِکَ: اَلّا تَقُومُ و هَلّا فَعَلت کَذا، اَی قُم وَ افعَل کَذا، و چهارم: سؤال تقریر باشد، کقولِهِم: هَل تَعرِفُ الغَیبَ، و هَل تَعلَمُ ما یَکُونُ غَداً، و هَل تَقدِرُ اَن تَمشِیَ عَلَی الماءِ وَ اَن تَطیرَ فِی الهَواءِ، وَ مِنهُ قولُ الشاعر: وَ هَل یُصلِحُ العطارُ ما أفسَدَ الدّهرُ.» (ابوالفتوح رازی، 1396: 8/31-130)
بحث این نمونه از آیۀ 255 سورۀ بقره است که آمدهاست: کیست که در پیشگاه او جز به اذن او شفاعت کند؟ سپس ابوالفتوح آوردهاست که در یک آیه (پیشین) نفی سؤال شده و در آیهای دیگر اثبات سؤال و این چگونه است؟ سپس پاسخها را بیان میکند که نفی سؤال از مجرمان نفی سؤال استعلام و استرشاد است، نه نفی سؤال تقریع و توبیخ، از آن وجه ایشان را سؤال نباشد از این وجه باشد. جواب دیگر آن است که: نفی سؤال مراد قطع سؤال است بر ایشان عند حصول ایشان در دوزخ، و وجهی دگر آن است که: نفی سؤال از بعضی است. سپس ایشان در ادامه انواع سؤال در کلام عرب را چهار مورد (استخبار و استعلام ـ توبیخ و تقریع ـ تحضیض ـ تقریر) میشمارند و برای هرکدام نمونههایی ذکر میکنند.
نمونۀ 2: «و علی بن ابی طالب ـ رضیالله عنه ـ روایت کند از ابن عباس ـ رضیالله عنه ـ که ایشان را پرسند سؤال تقریر، تا مُقّر آیند و حجّت بر ایشان ظاهر گردد. چنانکه خدای عزّ و جّل ـ میفرماید: لِیَهلِکَ مَن هَلَکَ عَن بَیّنَةٍ وَ یحیی مَن حَیَّ عَن بَیّنَةٌ. و نپرسید سؤال استعلام و استخبار، از بهر آنکه خدای تعالی عالم است به جملۀ افعالِ ایشان و عالم بود بدانچه ایشان همیخواستند کرد پیش از آنکه ایشان را آفرید. پس معنیش آن است که پرسند ایشان را بر سبیلی؛ یعنی بر سبیل استعلام نپرسند و بر سبیل اعلام پرسند.» (اسفراینی، 1375: 3/1191) در این نمونه نیز که از تفسیر «تاج التراجم» یافت شدهاست نکاتی در مورد منظور انواع سؤال آمدهاست؛ مانند اینکه مثلاً سؤال تقریر را میپرسند تا مُقّر آیند و حجّت بر ایشان ظاهر گردد یا نباید سؤال استعلام و استخبار پرسید چرا که خداوند عالم است به جملۀ افعال، بلکه باید سؤال برای اعلام پرسید.
نمونۀ 3: «وَ یسْئَلُونَكَ ما ذا ینْفِقُونَ الآیة... ارباب معانى گفتند- سؤال بر سه ضرب است: یكى سؤال تقریر و تعریف، چنانك، رب العزة گفت: فَوَ رَبِّكَ لَنَسْئَلَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ عَمَّا كانُوا یعْمَلُونَ ـ و هو المشار الیه بقول النبى صلّىالله علیه و آله و سلم- لا یزول قدما عبد یوم القیمة حتى یسئل عن اربع: عن شبابه فیما ابلاه، و عن عمره فیما افناه، و عن ماله من این جمعه، و فیما ذا انفقه، و ما ذا عمل بما علم» دیگر سؤال ـ تعنّت ـ است، چنانكه بیگانگان از مصطفى پرسیدند كه قیامت كى خواهد بود؟ و به قیامت خود ایمان نداشتند، و به تعنت مىپرسیدند، و ذلك قوله: یسْئَلُونَكَ عَنِ السَّاعَةِ أَیانَ مُرْساها، و كذلك قوله: ـ وَ یسْئَلُونَكَ عَنِ الْجِبالِ الآیة. سدیگر سؤال ـ استفهام ـ است و طلب ارشاد، چنانك درین آیات گفت! یسْئَلُونَكَ عَنِ الْخَمْرِ وَ الْمَیسِرِ، وَ یسْئَلُونَكَ ما ذا ینْفِقُونَ، وَ یسْئَلُونَكَ عَنِ الْیتامى وَ یسْئَلُونَكَ عَنِ الْمَحِیضِ- این همه سؤال استرشادانند و مردم درین سؤال مختلفاند.» (میبدی، 1393: 1/593) بحث این نمونه نیز که از تفسیر «کشفالاسرار» آمدهاست مربوط به آیۀ 219 سورۀ بقره است که از سه نوع سؤال (تقریر و تعریف ـ تعنّت ـ استفهام) یاد شده و برای هر کدام نیز مثالهایی ذکر شدهاست.
شگرفآغازی (اعجاب)
حروف واقع در آغاز بعضی از سورههای قرآن چهارده حرف از حروف الفبای عربی است که در عبارت «علی صراط حق نمسکه» جمع شدهاند، در آغاز 29 سوره آمدهاند و بهصورت جدا جدا تلفظ میشوند، «فواتح سور»، «حروف مقطعه» یا «حروف نورانی قرآن» نامیده میشوند. حروف مقطعه ابتدای سورهها حداقل یک و حداکثر پنج حرفی هستند: یک حرفی: «ص» (سورۀ مبارک ص) و «ق» (سورۀ مبارک ق) و «ن» (سورۀ مبارک قلم). دو حرفی: «طه» (سورۀ مبارک طه) و «طس» (سورۀ مبارک نمل) و «یس» و «حم» در (سور مبارک غافر، فصّلت، شوری، زخرف، دخان، جاثیه و احقاف). سه حرفی: «الم» در (سور مبارک بقره، آل عمران، عنکبوت، روم، لقمان و سجده) و «الر» در (سور مبارک یونس، هود، یوسف، ابراهیم و حجر) و «طسم» در (سور مبارک شعراء و قصص). چهار حرفی: «المص» در (سورۀ مبارک اعراف) و «المر» در (سورۀ مبارک رعد). پنج حرفی: «کهیعص» در (سورۀ مبارک مریم) و «حمعسق» در (سورۀ مبارک شوری). در مورد حروف مقطعه قرآن کریم سخنهای بسیاری گفته شده و آرا و نظریات گوناگونی مطرح شده که برخی از آنان در بلاغت و بهخصوص علم معانی قابل تأمل است؛ مثلاً حسن بیان و بلاغت سخن، در این است که گوینده مستمع را، بهمنظور اصلی سخن خود متوجه سازد و در او شوق درک سخن را ایجاد کند تا شنونده به شنیدن آن ترغیب شود. برای این منظور گوینده، شنونده را گاهی با ذکر ادوات تنبیه مانند: الا، امّا و... جلب میکند. در بین شاعران نیز این امر معمول بودهاست؛ مثلاً مهدی اخوان ثالث شعر «آنگاه پس از تندر» را اینگونه آغاز کردهاست: «اما نمیدانی چه شبهایی سحر كردم/ بیآنكه یكدم مهربان باشند با هم پلكهای من...» (اخوان ثالث، 1397: 1/ 608) و این شگرفآغازی (شگفت آغاز کردن) در ادبیات و بهخصوص علم معانی قابل توجه است. در متون تفسیری قرآن کریم بارها به این شگرف آغازی حروف مقطعه و نظریات مربوط به آنها پرداخته شده و از این شگرد، برای جلب توجه مخاطب یاد شدهاست:
نمونۀ1: «کهیعص؛ سوگند یاد کرد خدای عزَّ و جلَّ ـ بدین حرفها. کافی و هادی و رحیم و علیم و صادق است خدای عزوجل؛ گروهی گفتند که این نام مِهین وی است. و گفتهاند که ذِکر این حرفها تنبیهی است سامع را از غفلت، تا گوش بدان دارد که سپس این یاد کرد. و این در حقیقت لُطفی بُوَد از خداوند تعالی از تنبیه بنده.» (اسفراینی، 1375: 3/1347)
بحث این نمونه مربوط است به تفسیر آیۀ 1 سورۀ مریم که در تفسیر «تاج التراجم» یافت شدهاست و نظریۀ اعجاب (جلبتوجه مخاطب) برای آمدن حروف مقطعه را بهصراحت مطرح کردهاست؛ همچنین آمدهاست که این حروف مأخوذ از نامهای خدای تعالی است؛ چنانکه: کهیعص؛ «کاف» از کافی است، و «ها» از هادی و... است.
نمونۀ 2: «قوله: الم، بدان که: علما چند قول گفتند در آنکه سبب چیست که خدای تعالی در اوّل این سورتها حروف مقطّع گفت. بعضی گفتند: سبب آن بود که چون رسول ـ علیهالسلام ـ قرآن خواندی، جماعت مشرکان بیامدندی و مجمع ساختندی و شعر خواندندی و سَمَر گفتندی و لَغط تا مردمان آواز رسول نشنوند و حلاوت و تلاوت کلام قدیم ـ جل جلاله ـ در نیابند و ندانند و رغبت نکنند در اسلام، چنانکه قدیم ـ جل جلاله ـ از ایشان حکایت کرد: وَ قالَ الّذینَ کَفَروا لا تَسمَعُوا لِهذَا القُرءانِ وَالغَوافیهِ...، خدای ـ جل جلاله ـ این حروفِ مقطع فرستاد و ایشان مانند این نشنیده بودند تا چون بشنیدند ایشان را عجب آمد، خاموش شدند و گوش با قراءَت کردند تا دگر مانند آن خواهد بودن. و قرآن شنیدند و حجت برایشان متوجّه شد. قولی دیگر آنکه خدای تعالی به این حروف مقطع تنبیه کرد خلقان را بر آنکه این قرآن از جنس حروف و اصوات است، گفت: الم ذلِکَ الکِتابُ؛ یعنی این حروف مقطع این کتاب است؛ یعنی این کتاب از این حروف مقطع منظوم است تا بدانند که معنی برَأسِهِ جنسی دیگر نیست مخالف حروف و اصوات. قولی دیگر آن است که به این حروف تنبیه کرد خلقان را بر حدوث قرآن، گفت: این کتاب از این حروف است و از جنس اوست، و علامت حروف در مقطّع ظاهرتر بود از آنکه در منظوم. و مراد آنکه، چون معلوم است که این حروف مُحدَث است و این کلام از این جنس است، یک جنس نشاید که بعضی قدیم بود و بعضی مُحدث.... اکنون بدان که مفسران در معنی این کامت اعنی «الم» و مانند این خلاف کردند. بعضی گفتند: سِرٌ مِن اَسرارالله اِستَأثَرَالله بِعلمِها؛ سرّی از اسرار خداست که خدای تعالی به علم آن مختص است. بعضی دگر گفتند: سِرٌ مِن اَسرارِ القُرءانِ؛ سرّی است از اسرار قرآن.» (ابوالفتوح رازی، 1396: 1/7 -93) بحث این نمونه مربوط است به آیات آغازین سورۀ بقره که ابوالفتوح به بیان نظریات مختلف در مورد حروف مقطعه قرآن کریم پرداخته و سخنان هر کدام را آوردهاست. یک قول از حروف مقطعه آن است که وقتی پیامبر(ص) قرآن میخواند، جماعت مشرکان میآمدند و داستان و تعریف و خبر میگفتند تا مردم آواز رسول نشنوند و حلاوت و تلاوت کلام خداوند را در نیابند و ندانند و به آن رغبت نکنند (از آنجاییکه بیشتر سورههایی که با حروف مقطعه شروع میشود، سورههایی است که در مکه نازل شدهاست و میدانیم که مسلمانان در آنجا در اقلیّت بودند و دشمنان لجوج و سرسخت حتی حاضر نبودند به سخنان پیامبر(ص) گوش بدهند، این نظر به صواب نزدیک است)؛ بنابراین پیامبر این حروف را برای تنبیه و ساکت کردن کافران میفرمودند. یک قول دیگر آن است که این حروف سرّی از اسرار خداوند است و خلاصهای از قرآن کریم. قولی دیگر که ابوالفتوح به نقل از عبدالله عباس آورده، این است که این حروف قسم است و خداوند با آنها سوگند یاد میکند که کلام او از این حروف منظوم است یا ستایشی است که بر خود میگوید. سعید جبیر نیز گفتهاست که این حروف نامهای خداوند است اگر مردم تألیف آن را بلد باشند؛ سپس مثال آوردهاست: «الر» و «حم» و «نون» چون جمع کنی الرَّحمن باشد. قتاده گفته این حروف نامهای قرآن است. یکی دیگر گفتهاست نام سوره است. قولی دیگر از عبدالله عباس آمده که گفته این حروف ماخوذ از نامهای خداوند است: «کاف» از کافی، «ها» از هادی، و «یا» از حکیم است. برخی دیگر هم گفتند که این حروف، از جملۀ حروف هجا است به بعضی، چنانکه گویند: فلان «ا، ب، ت، ث» و اَبجد میآموزد و مراد جمله باشد، و مراد آن است که: کتاب از این حروف است. یا با توجه به این رسم عرب که از جمله به یک حرف قناعت میکند این حروف نیز چنین میباشند.
اغراض لف و نشر
لفّ و نشر که «طی و نشر و پیچش و گسترش» نیز خوانده شده، آن است که چند چیز بهصورت مجمل و مبهم ذکر گردد و سپس افعال و صفات آنها بیاید و فهمِ نسبت آنها به مخاطب واگذار شود. در لغت، لف به معنای پیچیدن و نشر به معنای باز کردن و گستردن است. در کتب بلاغی: کنز الفوائد/ ص49؛ دقایق الشعر/ ص70؛ حقایق الحدائق/ ص130؛ بدایعالافکار/ ص143؛ بدایع الصنایع/ ص198؛ انوار البلاغه/ ص332؛ بیان بدیع/ ص91؛ مدارج البلاغه/ ص101؛ ابدع البدایع/ ص301؛ درّه نجفی/ ص206؛ دُرَر الادب/ ص188؛ هنجار گفتار/ ص247؛ معالم البلاغه/ ص354؛ فنون بلاغت/ ص279؛ معانی بیان/ ص196؛ نقد الشعر/ ص160؛ نگاهی تازه/ ص115؛ بدیع کزازی/ ص125؛ بدیع وحیدیان/ ص74، به آن اشاره کردهاند. حقایق الحدائق این صنعت را جزء صنایعی میداند که «به تصرف متأخرانست». و هفت گونۀ مختلف آن را ذکر میکند؛ گونههایی که با مباحث موقوف، تقسیم، شعر مسجع، و صنعتی به نام «ترافق» در هم آمیخته و از بحث لفّ و نشر فاصله گرفتهاست. از این رو اعتمادی به مباحث کتاب در این زمینه نیست. بدایعالافکار این صنعت را با توجّه به ترتیب قرار گرفتن لفّ و نشر به دو گونۀ مشوش و مرتّب تقسیم کرده که این تقسیمبندی در غالب کتب بدیعی نیز تکرار شدهاست. مؤلف، تقسیمبندی دیگری نیز از این صنعت به نقل از «بعضی فضلا»! ارائه دادهاست. به این معنی که تکرار لفظ لف را به همراه نشر، «مصرّح» خوانده و عدم تکرار آن را «مبهم» نامیده است؛ مثال مصرّح مشوّش:
ز چشم و زلف توام زار و بیقرار و دلم |
| ز زلف تست پریشان ز چشم تو بیمار |
مثال مبهم مشوّش:
افکند زلف و عارض آن ماه مهر تاب |
| گل را به آب و سنبل پر پیچ را به تاب |
بدین ترتیب با درآمیختن اصطلاحات مرتّب، مشوّش، مصرّح و مبهم چهار شکل لفّ و نشر را اینگونه بر شمرده: مصرّح مرتّب، مبهم مرتّب، مصرّح مشوّش، مبهم مشوّش. (ر.ک: کاشفی سبزواری، 1369: 45 -143) بدایع الصنایع از منظر فصحای عرب چون تفتازانی و صاحب کشاف به بحث پرداخته و تقسیمبندیهایی ارائه داده که تفاوت چندانی با تقسیمبندی بدایعالافکار ندارد. جز اینکه لفّ و نشر مشوش را «مختلط الترتیب» خوانده و از قسمی با نام «معکوس الترتیب» نام برده که همان لفّ و نشر مشوّش است. (ر.ک: حسینی، 1384: 198)
مباحث کتب بدیعی ادوار بعد، در ذیل لفّ و نشر، فراتر از دو کتاب بدایعالافکار و بدایع الصنایع نیست. جز در بدیع کزازی که معادل فارسی اصطلاحات را آورده و معکوس را «وارونه» و مختلط را «آمیخته» نامیدهاست و در باب تفاوت تقسیم و لفّ و نشر سخن گفته که در تقسیم نسبتها را گوینده، خود توضیح میدهد در حالیکه در لفّ و نشر فهم نسبتها به مخاطب واگذار میشود. در باب علل و عوامل زیبایی این صنعت نیز در کتب قدما مطالب مهمی نیامدهاست. بدایعالافکار همۀ انواع لفّ و نشر را پسندیده میداند و ابدع البدایع بهترین انواع این صنعت را آن میداند که مرتّب و مکرّر باشد و از سلامت و انسجام خارج نشود. شمیسا و وحیدیان نیز مانند ابدع البدایع، شکل مرتّب آن را زیبا میدانند. ابدع البدایع این دو بیت فردوسی را نمونۀ برتر این صنعت میداند:
به میدان کین آن یل ارجمند |
| برید و درید و شکست و ببست |
وحیدیان، خلاف روال عادی بودن نسبها، انتظار کنجکاوی مخاطب، تلاش ذهنی و قرینهسازی را عامل زیبایی آن میداند و سرانجام مینویسد: «به هر حال با آنکه بعضی از لفّ و نشرها بسیار زیبا هستند؛ اما آمدن لفّ و نشر تصنعی است یا تصادفی و به همین دلیل هم لفّ و نشر بهویژه لفّ و نشر زیبا کم اتفاق میافتد.» (وحیدیان، 1398: 75) به نظر میرسد که غلبه بر وزن و چینش دلخواه کلمات در این صنعت، موجب شگفتی مخاطب میشود. آنچه در برخی از کتب بلاغی با عنوان «تفسیر خفی» (رادویانی، 1362: 85) یا «تبیین و تفسیر» (شمس قیس رازی، 1388: 378) آمده، هم از حیث تعریف و هم از حیث شواهد کاملاً مشابه لف و نشر است و برخی از معاصران (شفیعی کدکنی، 1388: 309) از چنین اصطلاحی برای اشاره به همین منظور بهره بردهاند.
«لفّ و نشر ربط دادن مطلبی به چند مطلب پیشگفته، بهطور مرتّب یا غیر مرتّب (مشوّش) است. «لفّ» در اصل لغت به معنای پیچیدن و تا کردن، و «نشر» به معنای گستردن و باز کردن است. «لفّ و نشر» یکی از انواع اسلوب بدیعی قرآن است که به ترتیب کلام مربوط میشود، و در اصطلاح به این صورت است که دو یا چند مطلب آورده شود و پس از آن، چند امر دیگر از قبیل صفات، افعال یا معانی بیاورند که هرکدام از آنها به یکی از چند مطلب اولیه مربوط باشد؛ بدون اینکه تعیین کنند به کدامیک از آن مطالب بر میگردد؛ بلکه به فهم و ذوق شنونده اعتماد میکنند. لف و نشر بر دو گونه است: 1. لفّ و نشر مرتّب: آن است که نشر بهترتیب لفّ باشد؛ مانند «وَ مِن رَّحمتِهِ جَعلَ لَکُمُ اللَّیلَ وَ النَّهارَ لِتسکُنُوا فِیهِ وَ لِتَبتَغُوا مِن فَضلِهِ: و از رحمت او (این است که) برای شما شب و روز آفریدهاست تا در آن بیارامید و از فضل او روزی بجویید.» (قصص: 73) در این آیه، ابتدا شب و سپس روز را بیان فرمود؛ سپس آرامش در شب و طلب روزی در روز را آوردهاست. 2. لفّ و نشر غیر مرتب: آن است که نشر بر عکس لفّ باشد؛ مانند «وَجَعَلنا اللَّیلَ وَالنَّهارَ آیتینِ فَمَحَونا آیةَ اللَّیلِ وَ جعَلنا آیةَ النَّهارِ مُبصِرَةً لِتبتغُوا فَضلاً مَّن رَّبکُم وَ لَتعلَموا عَدَدَ السِّنینَ وَ الحِسابَ: و شب و روز را دو نشانه قرار دادیم؛ سپس پدیدۀ شب را محو و پدیدۀ روز را روشن گرداندیم تا از فضل پروردگارتان [روزی] بجویید و شمار سالها و حساب را بدانید.» (اسراء: 12) در این آیه، شب و روز را یاد کرده و سپس بر خلاف ترتیب، طلب روزی که در روز است اول، و شمارش سالها و حساب که مربوط به شب است بعد آمدهاست.» (فیاض و همکاران، 1394: 83-882)
در تفسیر روض الجنان ابوالفتوح رازی در سه مورد به لف و نشر اشاره شدهاست و نکتۀ تعلیلی تازهای در باب این صنعت آمدهاست که در بلاغت خودمان کمتر به آن پرداخته شدهاست. نکته این است که عرب در بیان لف و نشر مشوّش دو خبر مختلف بگیرند و بهشیوۀ مقابله، رعایت انسجام، تقدیم و تأخیر و یا بهخاطر سازگاری با فواصل قرآن مانند آیات 3-5 سورۀ انسان (إِنّا هَدَیناهُ السَّبیلَ إِمّا شاکِرًا وَ إِمّا کَفُورًا...). لف و نشرها را عامدانه میپیچند و بهصورت لف و نشر مشوّش ذکر میکنند. همچنین گاهی یکی از لف یا نشرها را حذف میکنند و به فهم شنونده اعتماد میکنند؛ چرا که او آن را در مییابد و به نوعی بهجاى خود مینهد.
نمونۀ2: «قولى دگر آن است كه: حق تعالى بر طریقۀ عرب كه از ایشان معروف است «العرب تلفّ الخبرین لفّا فترمى بهما رمیا ثقة منها بانّ السّامع یضع كلّا منهما موضعه»، عرب دو خبر مختلف بگیرند و به هم بر پیچند و بیندازند براى آنكه دانند و واثق باشند كه شنونده هر یك به جاى خود بنهد؛ مثالش قوله: جَعَلَ لَكُمُ اللَّیلَ وَ النَّهارَ لِتَسْكُنُوا فِیهِ وَ لِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ...، و معنى آن است كه شب پیدا كرد تا بیارامید و روز پیدا كرد تا طلب فضل و روزى او كنید، و لكن درهم بیخت، چه معلوم بود كه سامع جدا داند كردن، این آیت همچنین است و تقدیر این است كه جهودان گفتند: كس به بهشت نرود مگر جهودان، و ترسایان گفتند: كس به بهشت نرود مگر آنكه ترسا باشد. آنگه در هم بیخت و به یك بار از هر دو خبر داد از جهودان و ترسایان، و تقدیر آنكه: و قالت الیهود لن یدخل الجنّة الّا من كان هودا، و قالت النّصارى لن یدخل الجنّة الّا من كان نصرانیا. آنگه حق تعالى رد كرد بر ایشان و ایشان را جواب داد به لطیفتر جوابى، گفت: این خبر از آرزوى خود مىدهند.» (ابوالفتوح رازی، 1396: 2/115) بحث این نمونه مربوط است به تفسیر آیۀ 73 سورۀ قصص: (و از مهربانیاش برای شما شب و روز را قرار داد تا در آن آرامش یابید و روزیاش بجویید). که البته در این آیه، ابوالفتوح ذکر لف و نشر مشوش را کردهاست و فرموده: عرب دو خبر مختلف بگیرند و به هم بر پیچند و بیندازند براى آن كه دانند و واثق باشند كه شنونده هر یك بهجاى خود بنهد. لیکن در این آیه، ابتدا شب و سپس روز را بیان فرمود؛ سپس آرامش در شب و طلب روزی در روز را آوردهاست. همچنین در این آیه ما دو واژۀ متناسب «شب» و «روز» را در کنار یکدیگر میبینیم و این تناسب ما را مشتاق آن میکند که دلیل رحمت بودن آنها را بدانیم و دو عبارتی که پس از این آمدهاست، آن دلیل را روشن میکند. البته مقدّم نمودن «آرامش» بر «پویش برای روزی» نیز از باب تقدیم «آمادگی» بر «کوشش» است.
نمونۀ 2: «قوله تعالى: وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ مِنْ سُلالَةٍ مِنْ طِینٍ، حق تعالى از اینجا در قصۀ خلق آدمى و آدم گرفت، گفت: وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ، بهدرستى كه ما انسان را از سلالۀ گل آفریدیم. و عبدالله عبّاس گفت و مجاهد كه: مراد به انسان هر آدمى است، براى آنكه اصل هر آدمى از آدم است و آدم را از گل آفریدند. و این قول نیكوست تا مطابق بود آن را كه گفت: ثُمَّ جَعَلْناهُ نُطْفَةً فِی قَرارٍ مَكِینٍ. و آدم نطفه نبودهاست در قرارى. و گفتند مراد به سلالۀ صفوت و خلاصۀ آدم است. آنگه «من طین» راجع باشد با آدم، و تقدیر آنكه: خلقنا اولاد آدم من مائه و آدم من طین، آنگه اجمال كرد براى آنكه مخاطب هر یك بهجاى خود بنهد. و سلالة الرّجل، ولده. و كذلك سلیله، لأنّه كان قد استلّ منه، پندارى فرزند از پدر بیرون آوردهاند. و «فعاله» بنایى باشد براى هر چیز كه از چیزى بیفتد، كالقلامة و القمامة و النّخامة و النّشارة.» (ابوالفتوح رازی، 1396: 14/9) بحث این نمونه مربوط است به تفسیر آیات 14-12 سورۀ مومنون: (و همانا انسان را از عصارهای از گِل آفریدیم. سپس او را بهصورت نطفهای در جایگاهی استوار قرار دادیم. آنگاه نطفه را لختۀ خونی کردیم و لختۀ خون را به پارهگوشتی مبدل نمودیم پس آن را استخوانها کردیم، آنگاه به استخوانها گوشتی پوشاندیم، سپس آن را آفرینشی دیگر دادیم [و در آن روح دمیدیم]. که ابوالفتوح معتقد به لف و نشر مشوش در آن است: اولاد آدم را به «من مائة» و آدم را به «من طین» بر میگرداند.
نمونۀ 3: «آنگه بیان كرد كه: این نعمتها بر شما از رحمت و كرم و فضل اوست، نه به استحقاقى و سابقهاى كه شما را بودهاست، گفت: وَ مِنْ رَحْمَتِهِ، و از رحمت و بخشایش خود. و «من» تبیین راست، و روا بود كه تبعیض باشد، و تبیین بهتر است.
جَعَلَ لَكُمُ اللَّیلَ وَ النَّهارَ، «جعل» به معنى خلق است و متعدّى باشد به یك مفعول، گفت: از رحمت خود شب و روز بیافرید و پدید كرد. لِتَسْكُنُوا فِیهِ وَ لِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ، تا شما در او بیارامى و طلب فضل او كنى، یعنى روزى او. از عادت عرب آن بود كه: دو چیز بگیرند و در هم پیچند و بیندازند براى آنكه ایمن باشند كه مخاطب هر یكى بهجاى خود بداند نهاد، و اگر كلام مفصّل و مبین گفتى، چنین بودى كه: و من رحمته جعل لكم اللّیل لتسكنوا فیه و النّهار لتبتغوا من فضله، شب پدید كرد تا در او بیارامى، و روز پدید كرد تا در او طلب روزى كنى.» (ابوالفتوح رازی، 1396: 15/165) بحث این نمونه همان مثال اول است با این تفاوت که ابوالفتوح معتقد است که این رسمی در کلام عرب است که لف و نشر را پراکنده و دور از هم ذکر کنند وگرنه که خداوند میتوانست لف و نشر را به همراه یکدیگر ذکر کند و بفرماید: و من رحمته جعل لكم اللّیل لتسكنوا فیه و النّهار لتبتغوا من فضله، شب پدید كرد تا در او بیارامى، و روز پدید كرد تا در او طلب روزى كنى. پس عامدانه بدین صورت آوردهاست.
تلویح (لحن و انواع آن)
این نکته مربوط به کنایه و تعریض است که ذیل علم بیان تعریف و تشریح میگردد. شمیسا در تعریف تعریض آوردهاست: «تعریض معمولاً کنایهیی است خصوصی که بین دو نفر رد و بدل میشود و معمولاً جملهیی است اخباری که مکنیٌّ عنه آن هشدار به کسی یا نکوهش یا تنبیه و یا سخره کردن باشد.» (شمیسا، 1387: 282) در ترجمۀ تفسیر مجمع البیان نیز در موردش آمدهاست: «تعریض در مقابل تصریح است كه كلام، دلالت ضمنى بر مطلب داشته باشد نه صراحت، و ریشۀ این كلمه "عرض" است كه بهمعناى جانب و ناحیه میباشد.» (طبرسی، 1393: 3/41) ایشان در جایی دیگر از کتاب نوشتهاست: «و علّت اینكه به (تعریض) (لحن) گفته میشود آنست كه لحن عبارتست از كشاندن سخن به جهت خلاف مسیر آن، و از همین باب است كه عمر گفته است كنایه و لحنگویى را بیاموزید همان گونه كه قرآن را مىآموزید.» (همان: 23/82)
صاحب تفسیر روض الجنان نکات تازهای را در مورد آن آوردهاست و علاوه بر تعریف لحن، انواعی را نیز برای آن ذکر کردهاست:
نمونۀ1: «عبدالله عباس گفت: لَحنُ القول، معناهٌ حسن گفت: فحواهُ. قُرظی گفت: مقصده و مغزاه. و اصل او، عدول باشد کلام را از جهتِ خود و از آن طریق که او را وضع کرده باشند.
و لحن در اعراب هم از اینجاست، برای آنکه، ذهاب باشد از جهت صواب. و جمله آن است که، لحن بر دو ضرب است در استعمال: یکی محمود و یکی مذموم. آن که محمود است، این است که کنایت باشد و تعریض که ضد تصریح بود، و منه قوله تعالی ـ علیهالسلام ـ : فَلَعلَ اَحَدهُم اَن یَکُونَ الحَن بِحُجَّتِه، ای؛ اذهب بها فی جهات الاختلاف.» (ابوالفتوح رازی، 1396: 17/311)
بحث این نمونه مربوط به آیۀ 30 سوره محمّد است و اصطلاح «لحن القول» (طرز گفتار، کنایه زدن) که در این آیه ذکر شدهاست و ابوالفتوح معتقد است که «لحن» عبارت است از «هرگونه انحراف و یا عدول از کلام» و انواعی را نیز برای آن بر میشمرد: لحن محمود (=کنایه و تعریض)، و لحن مذموم، که البته ادبی نیست.
نمونۀ 2: «ابو عمرو بن العلاء گفت: وجوه لغت عرب چنان بسیار شدهاست كه من نمىیارم كه لحنى بر كسى بگیرم، مىگویم باشد كه آن را وجهى بود كه من نمىدانم.» (ابوالفتوح رازی، 1396: 5/ 244)
بحث این نمونه در تفسیر آیۀ 3 سورۀ نسا آمده است که ابوالفتوح از زبان ابو عمرو بن العلاء دوباره از اصطلاح «لحن» استفاده کرده است و به نظر میرسد در اینجا به معنای اعتراض یا ایراد (زهر کلام) گرفتن از دیگری باشد.
نمونه3: «وَ لا جُناحَ عَلَیكُمْ، بزه نیست بر شما، خطاب با مردان است. فِیما عَرَّضْتُمْ بِهِ مِنْ خِطْبَةِ النِّساءِ، در آن تعریض كه كنى از خواستن زنانى كه در عدّت باشند، و اصل «تعریض» تلویح و آرایش سخن و مقدّمات حاجت باشد، و آن ضدّ تصریح باشد. و اصل كلمت، من عرض الشّىء و هو جانبه باشد، یقال: ضرب به عرض الحایط.» (ابوالفتوح رازی، 1396: 3/299)
در این نمونه نیز، که از آیۀ 235 سورۀ بقره است ابوالفتوح با اصطلاح «تلویح» (کنایه و اعتراض و...) که ضد تصریح است به آن اشاره کردهاست.
نمونه4: «وَ لَوْ نَشاءُ و اگر ما مىخواهیم لَأَرَیناكَهُمْ هر آئینه بنمائیم به تو ایشان را یعنى علامتها و نشانها پیدا كنیم بر ایشان فَلَعَرَفْتَهُمْ پس هر آئینه تو بشناسى بِسِیماهُمْ به علامتى كه دال باشد بر نفاق ایشان وَ لَتَعْرِفَنَّهُمْ و هر آئینه تو بشناسى ایشان را فِی لَحْنِ الْقَوْلِ درگردانیدن سخن از صوب صواب بجهت تعریض و توبیخ.» (حسینی، 1344: 1146)
این نمونه که از تفسیر «مواهب علیه» آمدهاست مربوط به آیۀ 30 سورۀ محمّد است که خداوند «لحن القول» را یکی از نشانههای شناختن منافقان، برای پیامبر اکرم(ص) معرفی میکند.
اسناد مجازی مفید معنای تکریم و برای رعایت ادب شرعی
این صنعت ادبی که شاید ذیل مبحث حذف اسم و یا مضاف نیز قرار بگیرد بدین صورت آمدهاست که اسناد حقیقی را به اسناد مجازی تبدیل کنیم که مفید معنای «تکریم و برای رعایت ادب شرعی» باشد. صاحب روض الجنان آوردهاست:
نمونۀ1: «سعید بن المُسَّیِب روایت کرد از ابو هُرَیره که، رسول ـ علیهالسلام ـ گفت: اهل جاهلیت گفتندی، ما را گشت روزگار و آمد و شد شب و روز هلاک میکند. خدای تعالی از ایشان بازگفت: وَقالوا ما هی اِلّا حَیاتُنا الدُّنیا نَموتُ و نحیا وَ ما بُهلِکنا اِلّا الدَّهر، آنگه روزگار را دشنام میدهند و خدای تعالی گفت: فرزند آدم مرا میرنجاند به دشنام روزگار انا الدهر و بیدی الامر؛ روزگار منم و کار به من است که شب و روز من میآرم. هم ابو هریره گفت که، رسول
ـ علیهالسلام ـ گفت، خدای تعالی گفت: ای فرزند آدم نگر تا نگویی: یا خَیبةَ الدَّهر فَانّی اَنا الدّهر، نومید باد روزگار که روزگار منم، شب و روز به فرمان من میگردد. اگر خواهم فروگذارم و اگر خواهم قبض کنم و از اینجا گفت رسول ـ علیهالسلام ـ لاتَسُبّوا الدّهر فانَّالله هو الدهّر، گفت: روزگار را دشنام مدهی که خدای روزگار است. بعضی گفتند معنی آن است که: فانّالله مصّرف الدّهر و مدبره، آنگه ذکر مصرّف و مدّبر از کلام بیفگند. پس کلام علی حذف المضاف و اقامة المضاف الیه مقامه، افتاده است.» (ابوالفتوح رازی، 1396: 17/237) بحث این مورد مربوط است به آیۀ 24 سورۀ الجاثیة که ابوالفتوح در تفسیر آیه به نکتۀ ظریفی از سخن خداوند اشاره فرمودهاست و آن این است که: مشرکان گفتند جز زندگی دنیوی ما هیچ نیست؛ میمیریم و زنده میشویم و ما را جز روزگار (گشت روزگار و آمد و شد شب و روز) هلاک نمیکند و خدای تعالی گفت: فرزند آدم مرا میرنجاند به دشنام روزگار «انا الدهر و بیدی الامر»؛ روزگار منم و کار به من است که شب و روز من میآرم. سپس بر پیامبر فرمودهاست کهای فرزند آدم نگر تا نگویی چرا که روزگار خود من هستم و بهخاطر همین پیامبر اکرم(ص) فرمود: لاتَسُبّوا الدّهر فانَّالله هو الدهّر، گفت: روزگار را دشنام مدهید که خدای روزگار است و بعضی گفتند معنی آن است که: فانّالله مصّرف الدّهر و مدبره، آنگه ذکر مصرّف و مدّبر از کلام بیفگند؛ پس کلام علی حذف المضاف و اقامة المضاف الیه مقامه، افتادهاست؛ سپس در ادامۀ تفسیر آیه شاهد مثالهای فراوانی از ابیات شاعران که در آن بر روزگار دشنام داده شده را آوردهاست. ما از این نمونه اسناد مجازی مفید معنای «تکریم و برای رعایت ادب شرعی» یاد کردهایم که در ادبیات ما نیز بیشتر قابل تأمل است.
نتیجه
آنچه در بررسی نویافتههای بلاغت در متون تفسیری فارسی مشخص شد، این است که کتب تفسیری دارای نکات بلاغی مغفولی است که اگر با ملاک های زیباییشناسی به پیکاوی آنان رفت، میتوان به نویافتههای بلاغی جالبی رسید و صاحبان این تفاسیر نهتنها بهعنوان مفسر چهرة موفّقی دارند، بلکه بهعنوان عالم نحوی و بلاغی نیز مطرح هستند. آنان همچنانکه در زمینۀ تفسیر آیات به بحث های جالبی پرداختهاند، در عرصۀ بلاغت نیز پارهای از نوآوریها را به وجود آوردهاند که متأسفانه طی قرنها از چشم بلاغیون به دور مانده و یا کمتر مورد توجه قرار گرفتهاست که نیاز به تبیین و باز نشر بیشتری دارد. ازبررسی، توصیف و تحلیل نمونههای نویافته های بلاغی در تفاسیر چنین برمیآید که:
1. در باب انواع پرسش و معانی ثانوی آن، نکات و اغراضی همچون هدف از پرسش تقریری، نفی سؤال از مجرمان (برای استعلام و استرشاد) و غیره آمدهاست.
2. شگرفآغازی (نظریۀ اعجاب) جلب نظر و ترغیب مخاطب بهمنظور اصلی سخن گوینده و مانند آن با شاهد مثال آوردن حروف مقطعۀ قرآن کریم.
3. در باب اغراض لف و نشر آمدهاست، این است که عرب در بیان لف و نشر نامرتب دو خبر مختلف را بهشیوۀ مقابله، رعایت انسجام، تقدیم و تأخیر و یا بهخاطر سازگاری با فواصل قرآن عامدانه بهصورت مشوش ذکر میکنند و یا گاهی یکی از لفها و یا نشرها را حذف میکنند و به فهم شنونده اعتماد میکنند.
4. تلویح یا لحن القول (هرگونه انحراف و یا عدول از کلام) و انواع آن که در ذیل علم بیان و مربوط به مبحث کنایه و تعریض است با انواع پسندیده و ناپسندیدۀ آن.
5. تبدیل اسناد حقیقی به اسناد مجازی بهخاطر تکریم و رعایت ادب شرعی است.
کتابنامه
الف) کتابها:
قرآن کریم.
ابوالفتوح رازی، حسین بن علی، روض الجنان و روح الجنان فی تفسیر القرآن، به کوشش و تصحیح محمدجعفر یاحقی و محمدمهدی ناصح، مشهد: بنیاد پژوهش های اسلامی آستان قدس رضوی، چاپ پنجم، 1396.
اخوان ثالث، مهدی، متن کامل ده کتاب شعر، تهران: انتشارات زمستان، چاپ دوم، 1397.
اسفراینی، ابوالمظفر شاهفور بن طاهربن محمد، تاج التراجم فی تفسیر القرآن للاعاجم، تصحیح نجیب مایل هروی و علی اکبر الهی خراسانی، تهران: انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ اول، 1375.
حسینی واعظ کاشفی، کمالالدین، مواهب علیه یا تفسیر حسینی، تهران: انتشارات اقبال، چاپ اول، 1344.
حسینی نیشابوری، عطاءالله بن محمود، بدایع الصنایع، تصحیح رحیم مسلمانیان قبادیانی، تهران: بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار، چاپ اول، 1384.
دهخدا، علی اکبر، لغت نامه، زیر نظر محمد معین و جعفر شهیدی، تهران: دانشگاه تهران، چاپ دوم، 1377.
رادویانی، محمد بن عمر، ترجمان البلاغه، تصحیح احمد آتش، تهران: انتشارات اساطیر، چاپ دوم، 1362.
سیوطی، جلالالدین عبدالرحمن بن ابی بکر، الاتقان فی علوم القرآن، ترجمۀ سید مهدی حائری قزوینی، تهران: انتشارات امیر کبیر، چاپ یازدهم، 1395.
شفیعی کدکنی، محمدرضا، صور خیال در شعر فارسی، تهران: انتشارات آگاه، چاپ سیزدهم، 1388.
شمیسا، سیروس، معانی، تهران: نشر میترا، چاپ دوم از ویرایش دوم، 1389.
ضیف، شوقی، تاریخ و تصور علوم بلاغت، ترجمۀ دکتر محمدرضا ترکی، تهران: انتشارات سمت، چاپ پنجم، 1397.
فیاض، محمدرضا ابوالحسنی و همکاران، فرهنگنامۀ علوم قرآنی، بهکوشش جمعی از محققان، قم: دفتر تبلیغات اسلامی حوزۀ قم، چاپ اول، 1394.
قیس رازی، شمسالدین محمد، المعجم فی معاییر اشعار العجم، نهران: نشر علم، چاپ اول، 1388.
کاشفی سبزواری، میرزا حسین واعظ، بدایعالافکار فی صنایع الاشعار، ویراستۀ میرجلالالدین کزازی، تهران: نشر مرکز، چاپ اول، 1369.
کزازی، میر جلالالدین، معانی زیباشناسی سخن پارسی، تهران: نشر مرکز، چاپ هشتم، 1391.
میبدی، احمد بن احمد، کشفالاسرار و عدة الابرار: معروف به تفسیر خواجه عبدالله انصاری، به سعی و اهتمام علی اصغر حکمت، تهران: انتشارات امیرکبیر، چاپ نهم، 1393.
وحیدیان کامیار، تقی، بدیع از دیدگاه زیباییشناسی، تهران: انتشارات سمت، چاپ هشتم، 1398.
ب) مقالات:
توسل، سیده راضیه؛ شهیدی، روحالله؛رضایی هفتادر، حسن؛ روستایی، زینب، «اسرار بلاغی استفهام در قرآن کریم»، نشریۀ ادب عربی (دانشکدۀ ادبیات و علوم انسانی، دانشگاه تهران)، دورۀ 7، شمارۀ 2، 1394، صص 80ـ61.
مالمیر، محمد ابراهیم؛ وزیله، فرشید، «مقایسه و بررسی انشای طلبی در بلاغت فارسی و عربی»، نشریۀ کاوش نامۀ ادبیات تطبیقی، دورۀ 6، شمارۀ 22، 1395، صص 212ـ189.
میرزانیا، منصور، «دیباچهای بر علم بلاغت»، نشریۀ کیهان اندیشه، شمارة 59، 1374، صص 178ـ165.
Introduction and analysis of rhetorical innovations
in Persian interpretative texts
Azar Salarond4, Masoud Sephondi Ph.D5*, Ali Fardad Ph.D6
Abstract
Rhetoric is one of the most important literary knowledges, the emergence of which has naturally been associated with the development of language, and its historical record should be traced back to the time when language acquired a written aspect. Since the first books on miracles of the Qur'an dealt more with rhetorical topics and the history of Quranic studies is full of rhetorical researches to explain the verbal and expressive miracles of the Holy Quran, the topic of miracles has always been closely related to rhetorical sciences. Understanding the rhetoric and rhetorical methods of the Qur'an not only reveals the rhetorical wonders of this holy book, but also reveals its hidden meanings and secrets. Considering that the hidden secrets of this knowledge were crystallized in the words of the early commentators, including: Abul Fattouh Razi, Shahfur Esfraini, etc., it is appropriate to address the unknown points and crafts of this knowledge based on interpretive texts in order to understand them. It is possible to help rhetoricians in understanding hidden and double meanings of texts. The present article is a research in which the authors have tried to find and analyze the literary beauties of the commentary texts that have been left out of the eyes of rhetoricians or have been less discussed with analytical-descriptive method. After analyzing the examples, the authors conclude that in the early interpretations of the Qur'an, special techniques were used such as: interpretation, startling, useful virtual documents of the meaning of honoring, etc.
Keywords: Rhetoric, Tafsir, Discovery of Secrets, Taj al-Tarjam.
[1] 1. دانشجوی دکتری گروه زبان و ادبیات فارسی، دانشکده ادبیات و علوم انسانی، دانشگاه آزاد اسلامی، خرمآباد، ایران.
Email: azar.salavand1980@gmail.com
[2] 2. دانشیار گروه زبان و ادبیات فارسی، دانشکده ادبیات و علوم انسانی، دانشگاه آزاد اسلامی، خرمآباد، ایران. (نویسنده مسئول)
Email: s.sepahvandi@khoiau.ac.ir
[3] 3. استادیار گروه زبان و ادبیات فارسی، دانشکده ادبیات و علوم انسانی، دانشگاه آزاد اسلامی، خرمآباد، ایران.
Email: fardad1351@gmail.com
تاریخ ارسال: 20/11/1402 | تاریخ پذیرش: 01/02/1403 |
[4] . PhD student, Department of Persian Language and Literature, Faculty of Literature and Humanities, Islamic Azad University, Khorramabad, Iran
Email: azar.salavand1980@gmail.com
[5] . Associate Professor, Department of Persian Language and Literature, Faculty of Literature and Humanities, Islamic Azad University, Khorramabad, Iran. (Author)
Email: s.sepahvandi@khoiau.ac.ir
[6] . Assistant Professor, Department of Persian Language and Literature, Faculty of Literature and Humanities, Islamic Azad University, Khorramabad, Iran
Email: a.fardad1351@gmail.com