The Semantics of Zeal in Nahj al-Balaghah
Subject Areas : Quarterly Sabzevaran Fadak
fateme alaee rahmani
1
,
maryam noori
2
*
1 - Associate Professor, Department of Quranic and Hadith Sciences, Al-Zahra University, Tehran
2 - Faculty of Theology and Islamic Studies, Alzahra University, Tehran, Iran
Keywords: Faith, Nahj al-Balaghah, Disbelief, zeal, semantics,
Abstract :
Zeal (qhayrah) is an inner human trait, which according to the narrations, especially the hadiths narrated from Imam Ali (as), can be considered one of the highest human virtues. In this article, the semantic components of zeal in Nahj al-Balaghah have been studiedwith the approach of syntagmatic and paradigmatic relations. In Nahj al-Balaghah, zeal has a syntagmatic relation with words such as faith (iman), disbelief (kufr), and chastity (iffat), and has a paradigmatic relationwith the words jealousy and prejudice. According to the teachings of Nahj al-Balaghah, zeal is a moral virtue inmen, which has components such as courage, justice, certainty and patience. The zealou man, in anappropriate position, far from extremism and observing the limits of moderation and justice, I zealou for his wife, family and homeland. When he acquires knowledge that the ground for sin or danger is prepared, defends their existance by observing the side of truth, and rises to jihad. This trait is considered vice in women includes components like quarrel, pointless curiosity, enmity and deviation from accepting right and justice. Based on syntactic relations between zeal and chastity, a zealous person is chaste and has virtues like piety, ijtihad and sadad in word and deed. Prejudice and jealousy are the literal equivalents of zeal that can replace this concept in syntagmatic relation, but zeal is at a higher level than jealousy and prejudice.
معناشناسی توصیفی «غیرت» در نهجالبلاغه
چکیده
غیرت یکی از صفات و خصوصیات درونی انسان است كه با توجه به روايات، بهويژه احاديث وارده از امام علي(عليهالسلام) ميتواند يكي از والاترين كمالات انساني محسوب شود. دراین مقاله مؤلفههای معنايی غیرت با رویکرد همنشینی و جانشینی در نهج البلاغه بررسی شده است. غیرت در نهجالبلاغه با واژگانی همچون ایمان، کفر و عفت همنشین شده و با واژههای حمیّت و تعصّب رابطه جانشینی دارد. بر مبنای آموزههای نهجالبلاغه غیرت یکی از فضايل اخلاقی در وجود مرد است که دارای مؤلفههايی همچون شجاعت، عدالت، یقین و صبر است. این ویژگی در مواردی به عنوان یکی از رذایل اخلاقی در وجود زنان محسوب میشود که شامل مؤلفههايی همچون نزاع، کنجکاوی بیهوده، دشمنی و انحراف از پذیرش حق و عدل ميباشد. با توجه به رابطه همنشيني ميان غيرت و عفت، فرد غیور عفیف بوده و داراي فضايلي همچون ورع، اجتهاد و سداد در قول و عمل است. تعصّب و حمیّت معادلهای لغوی غیرت محسوب میشوند که میتوانند در رابطه جانشینی، جایگزین این مفهوم گردند اما غیرت در درجه بالاتری نسبت به حمیّت و تعصّب قرار دارد.
کلیدواژه: نهجالبلاغه، معناشناسی، غيرت، ایمان، کفر
مقدمه
واژهپژوهي در حوزه قرآنكريم و روايات به عنوان يكي از مقدمات و زيربناهاي اساسي براي ساير پژوهشهاي حوزة علوم ديني محسوب ميشود كه همواره مورد توجه بوده و از جايگاه ويژهاي برخوردار است(پژوهشنامه معارف قرآنی، شماره 45، 118-95). در اين ميان، شيوه معناشناسي (Semantics) به عنوان روشي نوين، قاعدهمند و علمي رشد قابل توجهي داشته و كمك شاياني به تبيين دقيق معناي واژگان و مشخص كردن مؤلفههاي معنایي آنان كردهاست(شریفی، 1394: 69). علم معناشناسي شامل رويكردهاي مختلفي است كه هر كدام از زاويهاي به مقولة معنا پرداختهاند؛ معناشناسی ساختگرا(توصیفی) به عنوان روشی که واژگان را با توجه به روابط همنشینی و جانشینی مورد بررسی قرار میدهد، میتواند دریچههای تازهای را در شناخت مفاهیم ژرف و پرمعنای نهجالبلاغه به روی مخاطبان بگشاید.
«غیرت» یکی از حالات روانی و فطری انسان است که برای هر فردی در هر دورهای قابلتوجه بوده است. شناخت این موضوع که با مسئله انسان، تربيت و مسائل زيرمجموعهاي نیز ارتباط تنگاتنگی دارد، میتواند ما را در فهم مسايل متعددی یاری نماید. از سویی دیگرحالات طبیعی و فطری که خداوند در وجود انسان به ودیعه نهاده است اگر در مسیر صحیح خویش قرار گرفته و در جایگاه درست بهکار گرفته شوند همواره نافع و تعالیبخش خواهند بود. اما ازآنجاکه همه انسانها در ادوار مختلف از سلامت فطرت بهرهمند نبوده و همواره در مسیر، دچار لغزش و خطا میگردند، حالات فطری الهی را با هوا و هوس درهم آمیخته و با توجه به پیشفرضهای ذهني خود معنای این مفاهیم انتزاعی را دستخوش تغییر و تحريف میسازند که در نهايت موجب کجاندیشی و کجروی میشود، از اين رو لازم میآید در شناخت حالات و خصوصیات دروني انسان بازنگری شده و نگاهی همه جانبه به آن داشت. غیرت يكي از اين خصوصيات است كه در روایات از جمله کلام گهربار امام علی(عليهالسلام) و کتاب ارزشمند نهجالبلاغه به آن پرداخته شده است.
در این مقاله ما درصدد هستیم که با شیوه معناشناسی توصیفی که امکان تبیین معنای علمی و ساختارمند را به ما میدهد، با توجه به مفاهیم همنشين و جانشين، مؤلفههای معنایی غیرت را مشخص نموده و از زاویة ديگر ورودی استکمالی به آموزههای نهجالبلاغه داشته باشیم. از آنجاکه در شیوه معناشناسی به عنوان روشی علمی و قاعدهمند صرفاً به منابع لغوی بسنده نمیشود و واژگان درون بافت زبانیِ بهکار گرفته شده مورد تحلیل و ارزیابی قرار میگیرند، مطالعات از اتقان و اعتباری بیشتری برخوردار بوده و نتایجِ حاصل از آن، مقبولیت بیشتری را دربرخواهد داشت.
واژه غیرت از كاربرد بالایی در نهج البلاغه برخوردار نیست اما از آنجا که با مفاهیم پراهمیت و کلیدی همچون ایمان و کفر همنشین شده است، اهمیت شناخت این مفهوم روشن گشته و با توجه به بسامد بالای اين واژگان در نهج البلاغه، انتظار میرود دایرة مؤلفههای مفهوم غيرت گسترش یافته و ما به شناخت صحیح و قابل ملاحظهاي دست یابیم. در اين مقاله به دو سؤال اساسی پاسخ میدهیم؛ کدام واژگان در رابطه همنشينی و جانشينی با مفهوم غيرت قرار دارند و هر کدام شامل چه مؤلفههای معنایی هستند؟ تأثير و نقش اين واژگان در تحليل و تبيين مؤلفههاي معنايي غيرت چیست؟
پیشینه تحقیق
در رابطه با معناشناسي مفهوم غيرت تاكنون پژوهش مستقلي صورت نگرفته است. مقاله(غيرت و كاركردهاي آن درآموزههاي ديني) اثر اکبری و همکاران (1397) به جايگاه والاي غيرت اشاره كرده و به نمونههايي از غيرتورزي خداوند در مورد انبياي الهي و وجود اين خصيصه در پيامبران پرداخته است. پژوهش ديگري تحت عنوان (نقش غيرت در سلامت فرد و اجتماع) تدوین شده توسط اسحاقی(1383) اين موضوع را از لحاظ اجتماعي بررسي كرده و به تبيين اقسام غيرت پرداخته است. همچنين میرحسینی(1385) در مقاله (غيرتمندي از منظر نبوي) به غيرتمندي رسول خدا (ص) پرداخته و صحنههايي از تاريخ اسلام و زندگاني ايشان را كه آكنده از غيرتمندي است بيان نموده و به اقسام غيرت و نتايج حاصل از غيرت منفي و زيانبار اشاره نموده است که هيچكدام از اين پژوهشها به تحليل معنایي غيرت از طریق مفاهیم همنشین و جانشین نپرداخته و با موضوع اين مقاله همپوشاني ندارد.
مباني نظري مقاله
ابتدا به صورت اجمالي به مباني نظري شيوة مورد استفاده در اين مقاله اشاره كرده و سپس به بررسي مفهوم غيرت با توجه به روابط همنشيني و جانشيني خواهيم پرداخت.
تعریف معناشناسی
مطالعة علمی معنا که سطحی از زبانشناسی است، معناشناسی نام دارد (صفوی ،1392: 27). منظور از مطالعات علمی، توصیف پدیدههای زبانی در چارچوب یک نظام، بدون هر پیشانگاری است. این توصیف باید از چنان صراحتی برخوردار باشد که بتوان صحت و سقم آن را محک زد (صفوي، 1392: 27). معناشناسی در زبان عربی «علم الدلاله» و یا «علم المعنی» نام دارد (مختارعمر، 1385: 19).
معنیشناسی ساختگرا
در معناشناسی به طریق ساختگرایی تحلیل همزمانی واژگان اهمیت فوقالعادهای دارد(قائمینیا، 1393: 531). به اعتقاد سوسور شناخت ساختار کلی زبان تنها از راه بررسی همزمانی امکانپذیر است؛ چرا که فرآیند زبانی را نمیتوان به عناصر درزمانی تجزیه کرد و تاریخ یک واژه نمیتواند معنای کنونی واژه را به ما نشان دهد (قائمينيا، 1393: 532). در معناشناسی همزمانی به طریق ساختگرا، روابط مفهومی از جمله روابط ذیل برقرار است:
روابط همنشینی
معمولا ارزش معنایی هر واژه بر روی زنجیره گفتار و در ارتباط با واژههای دیگر مشخص میشود و برای اینکه واژگان بتوانند پیامی را برسانند باید طبق قواعد خاصی بر روی یک محور افقی کنار هم بنشینند (باقری ،1394: 49). این محور را «محور همنشینی» و رابطة واژگانی را که بر روی این محور قرار دارند و مکمل یکدیگر بوده و دارای ویژگیهای مشترکی هستند «رابطة همنشینی» مینامند (باقري، 1394: 49).
روابط جانشینی
رابطة اجزای یک پیام با اجزای غایب از پیام را رابطة جانشینی میگویند، چرا که گوینده از بین اجزای یک مقوله دستوری یکی از آنها را انتخاب کرده و بر روی محور همنشینی قرارداده است و برحسب تشابهی که میان اجزاء یک مقوله دستوری خاص وجود دارد، میتواند از دیگر اجزاء به عنوان جایگزین بر روی محور همنشینی استفاده کند (باقری، 1394: 51).
مؤلفههای معنايی
منظور از مؤلفههای معنايی، مشخصههايی هستند که ویژگی ممیز مفاهیم را نشان میدهند؛ به عبارت دیگر تشخیص معنای یک واژه از طریق عناصر و مؤلفههای معنايی ممیزه صورت میگیرد (پالمر، 1391: 147).
غیرت در لغت
در تاجالعروس آمده است : غيرت به معناي حميّت و غضب است. غيور مشتق از اين واژه بوده و به شخص شديد الغيره، مغيار گفته ميشود (زبيدي، 1414: 7/333).
غیرت به معنای حمیّت، غیرت ورزیدن و ناخوش داشتن شریک شدن غیر در حق مرد به زن و بالعکس است و غائر کسی است که بر زن یا خویشان خود از زنها غیرت ورزد از اینکه بیگانه آنها را لمس کند (شرقی، 1377: 3/523).
در فرهنگ تطبیقی عربی با زبانهای سامی آمده است: غیرت به معنای به رشک و به غیرت افتادن (to be jealous ) است (مشکور، بیتا: 2/615). همچنین در زبان سریانی این واژه به معنای انتقام و نفرت آمده است (همان).
این ماده در زبان عبری به صورت «עוּר» ثبت شده است و به معنای خود را برانگیختن و بیدار کردن (rouseoneself (awakeاست(Gesenius,1939: 734).
غيرت در اصطلاح
علامه طباطبايي در معناي غيرت آورده است: «غيرت يكى از اخلاق حميده و ملكات فاضله است و آن عبارت است از دگرگونى حالت انسان از حالت عادى و اعتدال، بطورى كه انسان را براى دفاع و انتقام از كسى كه به يكى از مقدساتش اعم از دين، ناموس و يا جاه و امثال آن تجاوز كرده، از جاى خود مىكند، و اين صفت غريزى، صفتى است كه هيچ انسانى به طور كلى از آن بىبهره نيست، هر انسانى را كه فرض كنيم، هر قدر هم كه از غيرت بى بهره باشد باز در بعضى از موارد غيرت را از خود بروز مىدهد، پس غيرت يكى از فطريات آدمى است و اسلام هم دينى است كه بر اساس فطرت تشريع شده و در آن امور فطرى را گرفته و تعديل مىكند، آن مقدارش را كه در حيات بشر لازم و ضرورى است معتبر و واجب مىسازد و آنچه نقص و خلل كه در آن هست و بشر در زندگيش نيازى بدان ندارد، حذف نموده و از اعتبار مىاندازد. همچنان كه مىبينيم همين روش را در فطرياتى چون علاقه به جمع مال و به دست آوردن خوراك و شراب و لباس و همسران و غيره معمول داشته است»(طباطبائي، 1374: 4/280).
واژه غيرت به معناي دفاع شديد از عرض و ناموس يا مال و مملكت و دين و آيين است، اين مفهوم معمولاً در جايي بهكار ميرود كه كسي بخواهد حق اختصاصي شخص يا گروهي را ناديده گرفته و حريم آن را بشكند و صاحب آن حق به دفاع برخيزد. اين وصف اگر به صورت معتدل باشد يك فضيلت اخلاقي محسوب ميشود (مكارم شيرازي،1385: 3/423).
آيتالله جوادي آملي در يكي از جلسات دروس اخلاقي خويش پيرامون تبيين معناي غيرت فرمودند: «کلمه غیرت از آن واژههای کمنظیر است که ما در فارسی هیچ معادلی برای آن نداریم. ما غیر را هر چه بخواهیم معنا کنیم ناچاریم سه چهار کلمه بیاوریم تا کلمه غیرت را معنا کنیم. غیرت از پرفضیلتترین فضایل نفسانی است. غیرت یک واژهای است که از سه عنصر دقیق تشکیل میشود؛ یعنی تا این سه عنصر پیدا نشود معنای غیرت ظهور نمیکند، غیرت یعنی آدم در حریم غیر دخالت نکند، غیر را به حریم خود دخالت ندهد و مجموع این جمعها هم متفرع است بر اینکه حریمشناسی کند. این سه عنصر که جمع شد، این مرد میشود اهل غیرت»(http://javadi.esra.ir).
آنچه لغويان و مفسران در تبيين واژه غيرت آوردهاند ناظر به دو نكته است: برخي از آنان در بررسي اين واژه به اصل «غير» به معناي ديگر توجه كردهاند و غيرت را به معناي راندن و كنار گذاشتن ديگران از حريم شخصي و پاسباني از اين حريم گرفتهاند.گروهي ديگر اين واژه را از اصل «تغيير» و «تغيّر» برشمردهاند كه به معناي دگرگوني و تغيير حالاتي است كه فرد غيور دچار آن ميگردد.
مفاهيم همنشين غيرت
مفهوم غيرت در نهج البلاغه با سه مفهوم كليدي و پراهميت ايمان، كفر و عفت همنشين شده است كه در اين بخش هر كدام را جداگانه مورد بررسي قرار ميدهيم.
1. ايمان
واژه ایمان یک بار در باهمآیي با واژه غيرت قرار گرفته است. امام علی (علیهالسلام) میفرمایند: «.. غْیْرَةُ الرَّجُلِ إیمَان ٌ» (نهجالبلاغه، حکمت 124). با توجه به این روایت، غیرتورزی مرد از ایمان وی نشأت میگیرد.
معنای لغوی ایمان
ايمان از ريشه «أمن» به معنای آرامش نفس و از بین رفتن ترس و وحشت است (راغب، 1412: 90). واژههای «امانت» و «ایمان» از مشتقات أمن محسوب میشوند و در هر دوی آنها نوعی امنیت و آرامش و زدودن ترس وجود دارد (مصطفوی، 1430: 1/164).
ايمان گاهي اسم است براي دين و شريعتي كه حضرت محمد(ص) آن را آورده است. گاهي بر سبيل مدح بهكار ميرود و مراد از آن اذعان و تصديق نفس نسبت به حق است و ايمان به اين معنا با تحقق سه چيز استوار ميگردد؛ اذعان با قلب و انديشه، اقرار با زبان و عمل با اعضاء و جوارح و به هريك از اعتقاد يا گفتار يا عمل صالح نيز ايمان گفته ميشود (راغب اصفهاني، 1412: 91).
ايمان در لغت به معاني مختلف آمده است و داراي دو جنبه مادي و معنوي در يك سير تاريخي زبانشناختي ميباشد. عرب بياباني در عصر جاهلي براي آنكه از آرامش بيشتري جهت امرار معاش برخوردار باشد در ماههاي حرام سعي میكرد زندگي خود را با تعهداتي كه به ديگران سپرده هم آهنگ كند و از آنها نيز بخواهد به تعهداتشان عمل كنند و مزاحم آرامش او نگردند. از اين رو ايمان با اطمينان پيوند خورد و به همين دليل ايمان تسليم توام با اطمينان خاطر است. چون اين واژه توليد آرامش براي ديگران نيز هست تا خود در سايه تعهدي كه داده و متقابلاً تعهد ديگران را براي خود به عنوان حقي كه دارد حفظ كند، با امانت نيز مرتبط خواهد شد (شاملي،1391: 1/113). قرآن كريم از لفظ أمن به معناي آرامش، ايمان را به عنوان ايجاد كننده آرامش براي هر كس كه خدا را قبول كند و به او باور داشته باشد به كار گرفت (شاملي، 1391: 1/ 113).
مؤلفههای معنايی ایمان
واژه ایمان یکی از واژههای مهم و پربسامد پس از واژه (الله) در نهج البلاغه میباشد. این واژه محوری وقتی به متعلق خود اضافه میگردد آثار، ارزش ها و الگوهائی میآفریند که نقش اساسی را در زندگی ایفا میکند. در حکمت 31 نهجالبلاغه امام علی(عليهالسلام) 4 رکن را برای ایمان معرفی میکند که هر کدام به چهار دسته دیگر تقسیم میشود و سیستم معنايی ایمان به 16 واژه مرتبط میشود که هر کدام نیز لایه معنايی مستقل دارد. اگر تمام این ارکان موجود باشد ایمان کامل خواهد بود. امام علی(عليهالسلام) میفرمایند «وَ سُئِلَ عَنِ الْإِيمَانِ فَقَالَ عليه السلام: الْإِيمَانُ عَلَى أَرْبَعِ دَعَائِمَ: عَلَى الصَّبْرِ، وَ الْيَقِينِ، وَ الْعَدْلِ، وَ الْجِهَاد....» سپس در ادامه برای هر کدام چهار رکن بیان میکنند.
«وَ الصَّبْرُ مِنْهَا عَلَى أَرْبَعِ شُعَبٍ: عَلَى الشَّوْقِ وَ الشَّفَقِ وَ الزُّهْدِ وَ التَّرَقُّبِ؛ فَمَنِ اشْتَاقَ إِلَى الْجَنَّةِ سَلَا عَنِ الشَّهَوَاتِ وَ مَنْ أَشْفَقَ مِنَ النَّارِ اجْتَنَبَ الْمُحَرَّمَاتِ وَ مَنْ زَهِدَ فِي الدُّنْيَا اسْتَهَانَ بِالْمُصِيبَاتِ وَ مَنِ ارْتَقَبَ الْمَوْتَ سَارَعَ فِي إِلَى الْخَيْرَاتِ». تمام شاخههای صبر بر اعتقادات قلبی استوار است. اعتقاد و عشق به بهشت از غلطیدن در شهوات جلوگیری میکند و این همان صبر بر طاعت است. همچنین خوف از دوزخ باعث دوری از گناهان میشود و بیرغبتی به دنیا سبب تحمل آسانتر مصائب شده و اعتقاد به مرگ سبب شتاب در خیرات میگردد که این خود نیازمند صبر و استقامت فراوان است (مکارم شیرازی، 1375: 12/195). امام از عفّت تعبير به صبر كردهاند و عفّت همان خوددارى از حرص در انواع شهوتهاى محسوس و اطاعت نكردن از قوه شهوت و سركوب ساختن آن و تغيير جهت هواى نفس بر طبق یک اندیشه صحیح است. امّا جهت اين كه امام علي(عليهالسلام) از آن، تعبير به صبر كرده، آن است كه عفّت يكى از لوازم صبر است، زيرا تعريف صبر، عبارت است از كنترل نفس و سركوب كردن آن زمانی که به لذتهای ناروا فرمان میدهد (ابنمیثم، 1404: 5/471).
«وَ الْيَقِينُ مِنْهَا عَلَى أَرْبَعِ شُعَبٍ: عَلَى تَبْصِرَةِ الْفِطْنَةِ وَ تَأَوُّلِ الْحِكْمَةِ وَ مَوْعِظَةِ الْعِبْرَةِ وَ سُنَّةِ الْأَوَّلِينَ؛ فَمَنْ تَبَصَّرَ فِي الْفِطْنَةِ تَبَيَّنَتْ لَهُ الْحِكْمَةُ وَ مَنْ تَبَيَّنَتْ لَهُ الْحِكْمَةُ عَرَفَ الْعِبْرَةَ وَ مَنْ عَرَفَ الْعِبْرَةَ فَكَأَنَّمَا كَانَ فِي الْأَوَّلِينَ». ممكن است اين چهار شعبه یقین اشاره به چهار رشته از علوم انسانى باشد: نخست علوم تجربى است كه از «تبصرة الفطنة» سرچشمه مىگيرد، دوم علوم نظرى است كه از «تأويل الحكمه» به دست مىآيد، سوم علومى است كه از تاريخ نصيب انسان مىشود و مايۀ عبرت اوست و چهارم علوم نقلى است كه از سنن پيشينيان به دست مىآيد. هنگامى كه انسان اين چهار رشتۀ علمى را پيگيرى كند و از آنها بهرۀ كافى ببرد به مقام يقين مىرسد (مکارم شیرازی، 1375: 12/197).
«الْعَدْلُ مِنْهَا عَلَى أَرْبَعِ شُعَبٍ: عَلَى غَائِصِ الْفَهْمِ وَ غَوْرِ الْعِلْمِ وَ زُهْرَةِ الْحُكْمِ وَ رَسَاخَةِ الْحِلْمِ؛ فَمَنْ فَهِمَ عَلِمَ غَوْرَ الْعِلْمِ وَ مَنْ عَلِمَ غَوْرَ الْعِلْمِ صَدَرَ عَنْ شَرَائِعِ الْحُكْمِ وَ مَنْ حَلُمَ لَمْ يُفَرِّطْ فِي أَمْرِهِ وَ عَاشَ فِي النَّاسِ حَمِيداً» در واقع كسى كه بخواهد حكم عادلانهاى كند نخست بايد از قابليت و استعداد شايستهاى در فهم موضوع برخوردار باشد تا هرگونه خطا در تشخيص موضوع موجب خطا در نتيجۀ حكم نشود. سپس آگاهى لازم را در ارتباط با حكم پيدا كند و آن را دقيقاً منطبق بر موضوع نمايد، آنگاه حكم نهايى را به طور واضح و روشن و خالى از هرگونه ابهام بيان كند و در اين مسير، موانع را با حلم و بردبارى برطرف سازد (مکارم شیرازی، 1375: 12/199).
«وَ الْجِهَادُ مِنْهَا عَلَى أَرْبَعِ شُعَبٍ: عَلَى الْأَمْرِ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْيِ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ الصِّدْقِ فِي الْمَوَاطِنِ وَ شَنَآنِ الْفَاسِقِينَ؛ فَمَنْ أَمَرَ بِالْمَعْرُوفِ شَدَّ ظُهُورَ الْمُؤْمِنِينَ وَ مَنْ نَهَى عَنِ الْمُنْكَرِ أَرْغَمَ أُنُوفَ الْمُنَافِقِينَ وَ مَنْ صَدَقَ فِي الْمَوَاطِنِ قَضَى مَا عَلَيْهِ وَ مَنْ شَنِئَ الْفَاسِقِينَ وَ غَضِبَ لِلَّهِ غَضِبَ اللَّهُ لَهُ وَ أَرْضَاهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ.» در واقع امام در این بخش روایت، جهاد را به معناى وسيع كلمه تفسير فرموده نه تنها جهاد نظامى در ميدان جنگ با دشمنان كه نتيجۀ همۀ آنها عظمت اسلام و مسلمانان و دفع شر كافران، فاسقان و منافقان است و به تعبير ديگر امام به هر چهار محور جهاد: جهاد با قلب، با زبان، با عمل و با اسلحه در ميدان نبرد اشاره مىكند كه جهادى فراگير و شامل تمام مصداقها است (همان، ص255). از شجاعت به جهاد تعبيرشده به دليل اين كه لازمه جهاد، داشتنِ شجاعت است و اين تعبير از باب اطلاق اسم ملزوم بر لازم است (ابنميثم، 1404: 5/ 256).
برخی در تحلیل ایمان به صبر، یقین، عدل و جهاد به اصول چهارگانه فضایل انسانی و اخلاقی اشاره میکنند که حکمت، عفت، شجاعت و عدل است. امام علی(علیهالسلام) از حکمت تعبیر به یقین و از عفت تعبیر به صبر و از شجاعت تعبیر به جهاد نموده اند.
ایمان در شبکه معنايی غیرت
امام علی(علیهالسلام) غیرت مرد را برابر با ایمان وی دانستهاند. با توجه به مؤلفههای اصلی ایمان و همنشینی این واژه با غیرت سرایت معنایی صورت گرفته و محمولهای ایمان به مفهوم غیرت منتقل میشود.
با توجه به محمولهای ایمان، مرد با غیرت در جایگاه مقتضی، به دور از افراط و تفريط و رعايت حد اعتدال و عدالت نسبت به همسر، خانواده و وطن خویش غیرت ورزیده، زمانی که علم حاصل کند زمینة گناه یا خطری فراهم آمده با رعایت جانب حق، از کیان آنها دفاع نموده و به جهاد( امر به معروف و نهی از منکر) برمیخیزد که چنین جهادی نیازمند شجاعت است. كسي كه شجاعت يا به تعبير نهج البلاغه شريف روحيه جهاد با متجاوزان را نداشته باشد، نميتواند داراي خصيصة غيرت به معناي صحيح آن باشد. چنین شخص غیوری خود نيز با شکیبائی ورزيدن از شهوات و گناه دوری نموده، عفت پيشه كرده و بر طاعت الهی صبر مینماید، همانطور که امام در حکمت 305 نهج البلاغه میفرمایند «مَا زَنَى غَيُورٌ قَط».
سرايت معنايي محمولهاي ايمان به غيرت
2.كفر
كفر يكي ديگر از واژگان پربسامد در نهج البلاغه شريف است كه يك بار در باهمآیي با غيرت (زنان) «غَیْرَةُ الْمَرْأَةِ كُفْرٌ » (نهجالبلاغه، حکمت124) قرار گرفته است. اين تعبير در روايتي از امام باقر(عليهالسلام) نيز مشهود است «غَیرَةُ النِّساءِ الْحَسَدُ وَالْحَسَدُ هُوَ اصْلُ الْکفْرِ، انَّ النِّساءَ اذا اغَرْنَ غَضَبْنَ وَاذا غَضَبْنَ کفَرْنَ الّا الْمُسَلِّماتِ مِنْهُنَ» (کلینی، 1429: 11/158).
معنای لغوی کفر
خليل بناحمد فراهيدي دو معناي عمده براي اين واژه آورده است : الف. كفر نقيض ايمان است و وقتي در مورد اهل بلاد حرب گفته ميشود: قد كفروا يعني عصوا و امتنعوا ب. كفر نقيض شكر است و كفرالنعمه يعني لم يشكرها . همچنين او چهار قسم براي كفر ذكر كرده است: كفر جحود همراه با معرفت قلبي، كفر عناد همراه با معرفت قلبي، كفر نفاق همراه با انكار قلبي، كفر انكار همراه با انكار قلبي و زباني (فراهيدي، 1409: 5/365).
در معجم المقاييساللغه آمده است: اصل واحد در اين واژه ستر و پوشانيدن است. كفر هنگامي كه مقابل ايمان قرار ميگيرد به معناي پوشانيدن حق و هر گاه مقابل شكر قرار گيرد به معناي انكار و ستر نعمات الهي است (ابن فارس، 1404: 5/191).
راغب نيز اصل اين ماده از پوشانيدن دانسته است. شب را به خاطر اينكه اشخاص را ميپوشاند و زارع را به خاطر اينكه دانه را در دل زمين پنهان ميكند كافر گويند. كفران نعمت پوشانيدن آن است به سبب ترك شكر است و كفر اعظم انكار وحدانيت خداوند، شريعت يا نبوت است (راغب اصفهاني، 1412: 714).
مؤلفههای معنايی کفر
در حکمت 31 نهج البلاغه امام علی(عليهالسلام) همانطور که ارکان ایمان را بیان کردند پایههای کفر را نیز تبیین نمودند. کفر همانند ایمان بر چهار پایه استوار است « وَ الْكُفْرُ عَلَى أَرْبَعِ دَعَائِمَ: عَلَى التَّعَمُّقِ وَ التَّنَازُعِ وَ الزَّيْغِ وَ الشِّقَاقِ» و برای هر یک چهار رکن بیان میدارند:
«فَمَنْ تَعَمَّقَ لَمْ يُنِبْ إِلَى الْحَقِّ» منظور از «تعمق» جستجوگرى بيش از حد است. مخصوصاً در امورى كه رسيدن به كنه آن مشكل يا غير ممكن است (مکارم شیرازی، 1375: 12/209). كنجكاوى، يعنى زيادهروى در جستجوى حق، انحراف از حق به دليل نادانى و رفتن به سمت افراط كه همان صفت ناپسند ستمكارى در برابر فضيلت دادگرى است و چنين كسى به تصور جستجوى حق به جهل و نادانى خود متّكى است. امام از اين صفت ناپسند با بيانِ پيامد آن كه عبارت از بازنگشتن به جانب حق است برحذر داشته است (مكارم شيرازي، 1375: 12/258).
«وَ مَنْ كَثُرَ نِزَاعُهُ بِالْجَهْلِ دَامَ عَمَاهُ عَنِ الْحَقِّ» منظور از تنازع در اينجا همان جدال و نزاع در مباحث مختلف است كه هر گاه ادامه يابد و هر يك از دو طرف بخواهند سخن خود را به كرسى بنشانند و نسبت به ديگرى برترىجويى كنند، تدريجاً حق در نظر آنها پنهان مىشود و خودخواهىها و برترىجويىها مانع مشاهدۀ حق مىگردد و چه بسيار هيچكدام در آغاز بحث به گفتۀ خود چندان مؤمن نباشد؛ ولى با ادامۀ جدال و نزاع كمكم باور مىكند كه آنچه مىگويد عين حق و سخن طرف مقابل عين باطل است (مكارم شيرازي، 1375: 12/258).
«وَ مَنْ زَاغَ سَاءَتْ عِنْدَهُ الْحَسَنَةُ وَ حَسُنَتْ عِنْدَهُ السَّيِّئَةُ وَ سَكِرَ سُكْرَ الضَّلَالَةِ» مىدانيم هر گاه انسان از حق منحرف شود و در شهوات و هوا و هوسها غوطهور گردد تدريجاً به بدىها خو مىگيرد و بر اثر تمايلات باطنى، زشتىها را زيبايى مىپندارد و بر اثر فاصله گرفتن از خوبىها، خوبىها در نظر او زشت و ناپسند مىشود و همانطور كه امام(عليهالسلام) فرموده در مستى گمراهى فرو مىرود و چنين كسى ممكن است حتى در بديهىترين امور مانند وجود خدا كه آثارش در تمام پهنۀ آفرينش نمايان است شك و ترديد به خود راه دهد و حتى او را منكر شود(مکارم شیرازی، 1375: 12/ 212). رویگردانى از حق، گويى همان صفت ناپسند انحراف از فضيلت عفّت مىباشد، يعنى انحراف از حدّ وسط آن به سمت خوى ناپسند تبهكارى، از اين رو كسى كه به این صفت آلوده است همواره، خوب را بد، و بد را خوب مى شمرد (ابن میثم، 5:1404/258).
«وَ مَنْ شَاقَّ وَعُرَتْ عَلَيْهِ طُرُقُهُ وَ أَعْضَلَ عَلَيْهِ أَمْرُهُ وَ ضَاقَ عَلَيْهِ مَخْرَجُهُ» مىدانيم يكى از موانع شناخت همان حجاب خطرناك لجاجت و دشمنى با حق است. اينگونه افراد در پيمودن راه خداشناسى يا معرفت پيامبر (ص) و امام (ع) به كسى مىماند كه در سنگلاخ خطرناكى گرفتار شده و هرگز نمىتواند خود را به مقصد برساند. لجاجت به او اجازه نمىدهد كه از پيشداورىهاى غلط و تعصبهاى بىجا دست بردارد (ابنمیثم، 1404: 5/213). دشمنى با حق، صفت پست زيادهروى و انحراف از فضيلت شجاعت است.
کفر در شبکه معنايی غیرت
با توجه به همنشيني غيرت با كفر در نگاه نخست به مذموم بودن اين خصيصه در وجود زنان پي ميبريم. با بررسي مؤلفههاي حوزه معنايی كفر و سرايت معنايي محمولهاي كفر به غيرت ميتوان دریافت که حالت و خصیصة اخلاقی غیرت در وجود زنان، برگرفته از کنجکاویهای بیمورد و رفتن به سمت افراط و انحراف از حق، نزاع و جدال برای برتری جوئی، دوری از فضیلت عفت، انحراف از حد اعتدال به سمت خوی تبهکاری و لجاجت و دشمنی با حق است؛ چرا که لجاجت و تعصب بیمورد اجازه داوری درست را به وی نمیدهد و او را از پذیرش حق بازمیدارد. با توجه به سخن امام علی(علیهالسلام) مؤلفههاي كفر همچون نزاع، زیغ و شقاق ریشه در حسادت دارد و در خطبه 86 نهج البلاغه به حسادت به عنوان یکی از آفات ایمان اشاره شده است «وَ لَا تَحَاسَدُوا فَإِنَّ الْحَسَدَ يَأْكُلُ الْإِيمَانَ كَمَا تَأْكُلُ النَّارُ الْحَطَبَ». اگر غیرت نتیجه مسئولیتپذیری، پاسداری از حریم خود، خانواده و نگرانی بر سلامت ایمان آنان باشد در قدم نخست همراه با علم بهدور از نگاه شکاکانه و پرهیز ار افراط و تفریط، با رعایت عدالت و اعتدال است که منجربه امر به معروف و نهی از منکر، جهاد و مبارزه با دشمن و تجاوزگر میشود که اين از اوصاف پسندیده و برابر با ایمان است. برخلاف غیرت غیرایمانی که منجربه عداوت و دشمنی و نزاعی برگرفته از غضب میشود که نتایج خیری بر آن مترتب نیست. اکثر شارحان نهجالبلاغه با توجه به روایاتی از ائمه معصومین (ع) و با توجه به معنای غیرت، این روایت را ناظر به مخالفت زنان با ازدواج مجدد مردان میدانند که مخالفت و غیرتورزی آنان مخالفت با حکم شرعی الهی است. هر چند این صریحترین و نزدیکترین مصداق برای این روایت محسوب میشود. اما باید به این نکته اشاره کرد که تفاوتهای تکوینی و تشریعی زنان و مردان موجب کفر شمردن این خصیصه در وجود زنان است. امام علی(علیهالسلام) در نهج البلاغه صفت ترس را به عنوان یکی از اوصاف ممدوح زنان برشمرده و آن را در وجود مردان مذموم دانستهاند. «خِيارُ خِصَالِ النِّسَاءِ شِرَارُ خِصَالِ الرِّجَالِ الزَّهْوُ وَ الْجُبْنُ وَ الْبُخْلُ...» (نهجالبلاغه، حکمت234).
بنابراین شجاعت یکی از خصیصههای ممدوح برای مردان شمرده میشود و با توجه به همنشینی واژه غیرت با شجاعت «ثَمَرَةُ الشَّجاعَةِ الغَيرَةُ» (غررالحکم) این نتیجه حاصل میشود که غیور بودن و داشتن روحیهای که باعث راندن دیگران از پا گذاشتن به حریم همسر و خانواده شود از اوصاف فطری مردان است. از این رو مردان به دفاع از حریم و غیور بودن امر شده و به قوامیت شناخته شدهاند و شجاعت و جهاد از لوازم پاسداری حریم از ورود غیر است.
از طرفی بر همگان روشن است كه در تمام جوامع همواره نگرانی از شکسته شدن حریم زنان توسط غیر وجود دارد که این ناشی از ویژگیهاي طبیعی آنان است و با توجه به همین خصوصیات است که زنان مسئول حفظ حریم خویش آن هم با ترس و دوری کردن از چیزهایی که ممکن است متعرض آنها بشود، هستند. البته این به این معنا نیست که شجاعت صفتی مذموم برای زنان است بلکه این مقوله مربوط به شرایطی است که نگرانی از پا گذاشتن غیر به حریم او و به خطر افتادن عفت و آبروی او در میان است. بنابراین ویژگی غیرت به عنوان صفتی ممدوح برای زنان معرفی نشده و اگر دچار چنین حالتی گردند این همان انحراف از مسیر حق و نتیجه کنجکاویهای بیهوده و جدل و ستیزی از سر حسادت و دشمنی کردن با حق و خواست خداوند است.
سرايت معنايي محمولهاي كفر به غيرت
3. عفت
عفت یکی دیگر از مفاهیمی است که یکبار در نهج البلاغه همنشین غیرت بوده است «قَدْرُ الرَّجُلِ عَلَى قَدْرِ هِمَّتِهِ، وَ صِدْقُهُ عَلَى قَدْرِ مُرُوءَتِهِ، وَ شَجَاعَتُهُ عَلَى قَدْرِ أَنَفَتِهِ، وَ عِفَّتُهُ عَلَى قَدْرِ غَيْرَتِهِ» (نهجالبلاغه، حکمت47).
معنای لغوی عفت
ابن فارس براي واژه عفت دو اصل ذكر كرده است : نخست: كف و بازداشتن از قبائح و چيزي كه شايسته و زيبا نيست. دوم: به معناي چيز اندك مانند باقيمانده شير در پستان (ابنفارس، 1404: 4/3).
عفت حاصل شدن حالتي بر نفس و جان آدمي كه به وسيله آن از غلبطه و تسلط شهوت جلوگيري كند و مستعفف كسي است كه با ممارست و تلاش مداوم اين حالت را كسب نمايد و اصل آن بسنده كردن بر خوراك اندك است (راغب اصفهاني، 1412: 573).
عفت حفظ نفس از تمايلات و شهوات نفساني است همانگونه كه تقوا به معناي حفظ نفس از انجام گناهان ميباشد. بنابراين عفت يك صفت دروني است در حاليكه تقوا ناظر به اعمال خارجي است (مصطفوي، 1430: 9/49). در جمع دو اصل بيان شده ميتوان گفت: شخص عفيف جلوي شهوات خويش را گرفته و در دامن محرمات گرفتار نميشود، همچنين به مقدار اندك از حلال نيز اكتفاء ميكند.
مؤلفه های معنايی عفت
مفهوم عفت در نهج البلاغه با واژگانی همچون (ورع)، (اجتهاد)، (اسداد) همنشین شده است که این خود نشان از ارتباط و نزدیکی معنایی دارد «أَلَا وَ إِنَّکُمْ لَا تَقْدِرُونَ عَلَی ذَلِکَ وَ لَکِنْ أَعِینُونِی بِوَرَعٍ وَ اجْتِهَادٍ وَ عِفَّةٍ وَ سَدَاد » (نهجالبلاغه، نامه45).
«ورع» معنای دوری کردن از چیزهایی است که در تضاد و منافی با عقل و شرع باشد (مصطفوی، 1430: 2/213). قرشی این واژه را به معنای خودنگهداری از معاصی و شبهات آورده است (قرشی،1377: 2/1131).
امام علی(علیه السلام) در بخشی از حکمت 4 نهج البلاغه میفرمایند: «..الْوَرَعُ جُنَّةٌ..» که با توجه به معنای لغوی آن میتوان نتیجه گرفت که ورع همچون سپری که در جنگ محافظ اصابت ضربه است مانع و دافع ضرباتی است که بر عقل و ایمان فرد وارد میشود و او را از گرفتاری در گناه نجات میدهد. همچنین در جایی دیگر امام فرمودند: هیچ ورعی همانند توقف در نزد امور شبههآور نیست «و لا الْوَرَعُ الْوُقُوفُ عِنْدَ الشُّبْهَهِ» (حکمت 113). در این سخن نیز معنای دوری گزیدن و اجتناب مشهود هست. وجه اشتراک عفت و ورع همان بازداشتن از محرمات است.
«اجتهاد» در لغت به معنای تلاش و کوشش بهخرج دادن است (شرقی، 1366: 1/324). در مفردات راغب آمده است: اجتهاد یعنی خود را با صرف نیرو و تحمل به مشتقت و سختی واداشتن(راغب اصفهانی،1412: 208).
مشخص است این واژه را از ریشه جُهد به معنای مشقت و سختی گرفته است. برخی آن را به معنای بذل توانایی و کوشش و سعی به اندازه طاقت و توان دانسته و از ریشه جَهد به معنای طاقت و توان گرفتهاند (زبیدی،1414: 4/408) .
اجتهاد در نامه 45 نهج البلاغه به معنای تلاش کوشش در راه حفظ عدالت و حمایت از محرومان، همچنین تلاش و جهد در راه عمل به تکالیف شرعی معنا شده است (مکارم شیرازی،1375: 10/187).
«سداد» در لغت به معنای استقامت و پایداری و درستی و راستی در قول و فعل است (حسن یوسف،1410: 1/205). همچنین معنای ارشاد و هدایت یافتن نیز برای آن ذکر شده است (شرقی، 1366: 2/326). در نهج البلاغه، تقوا به عنوان کلید سداد معرفی شده است «فَإِنَّ تَقْوَى اللّهِ مِفْتَاحُ سَدَاد» (نهجالبلاغه، خطبه 230) با این تعبیر فردی که تقوا و ورع الهی پیشه کند و از گناه و امور شبهآور دوی کند به استقامت و درستی و راستی در عمل و گفتار نائل میشود و در لایههای معنائی عمیقتر کسی که دارای قول و فعل سدید است، متقی نیز میباشد و اوصاف متقیان در او وجود دارد.
عفت در شبکه معنايی غیرت
همنشینی عفت با مفاهیم سداد، ورع و اجتهاد نشان از آن دارد که این فضايل و خصوصیات انسانی مؤلفههای معنايی نزدیک به هم دارند. کسی که دارای تقوا در مرتبه عالی آن یعنی ورع است از گناه و حتی مسائل شبهآور دوری میکند، این چنین فردی تکالیف الهی را با جهد و تلاش پیگیری کرده و در این راه درستی و استقامت بخرج میدهد. چنین شخصی عفیف بوده و دامن به گناه آلوده نمیکند و در دنیا به قدر کفایت از نعمات بهره میبرد و این مؤلفهها در سرایت معنایی به غیرت نیز منتقل میشود. شخص غیور که مانع ورود غیر به حریم خانواده و مملکت و... میشود و این از ایمان و مسئولیت پذیری وی ناشی میشود. همین فرد، عفیف بوده و خود را از ورود به حریم خصوصی دیگران برحذر میدارد و در این راه نهایت جهد و تلاش خود را بهکار بسته و راستی و استقامت پیشه میکند؛ چرا که همان ایمانی که او را وادار به حفاظت از حریم خود میکند عفت را پیشة وی ساخته و مانع از ناپاکی او میگردد . همانطور که امام علی(عليه السلام) فرمودند دلیل غیرت مرد عفت اوست «دَليلُ غَيرَةِ الرَّجُلِ عِفَّتُهُ » (غررالحکم، 5104).
با توجه به رابطه همنشینی این واژگان با عفت و همنشینی عفت با مفهوم غیرت، بايد گفت در لایههای معنایی عمیقتر هر یک از این واژگان میتوانند در رابطه جانشینی با غیرت قرار گیرند.
سرايت معنايي محمولهاي عفت به غيرت
مفاهیم جانشین غیرت
واژه غيرت با مفاهيم تعصّب و حميت در رابطه جانشيني قرار گرفته است كه در ادامه به آنها خواهيم پرداخت. واژگان جانشين بر مبناي ترادف و نزديكي معنايي انتخاب شدهاند.
1. تعصّب
تعصّب يكي از واژگان پربسامد در نهجالبلاغه است كه بهدليل ترادف لغوي از مفاهيم جانشين غيرت محسوب ميشود.
تعصّب در لغت
«تعصّب» و «عصبيّت» در اصل از ماده عصب به معنى پىهايى است كه مفاصل را به هم ارتباط مىدهد، سپس هر گونه ارتباط و به هم پيوستگى را تعصّب و عصبيّت ناميدهاند، اما معمولاً اين لفظ در مفهوم افراطى و مذموم آن به كار مىرود.
ابنمنظور در مورد معنای لغوی عصبیّت میگوید «إن یدعوالرجل إلی نصرة عُصبته و التألّب معهم علی من یناویهم ظالمین او مظلومین:عصبة خویشاوندان پدری هستند و در پی آن شخص به دنبال طرفداری و دفاع از قوم و قبیله خود میباشد چه ظالم باشند چه مظلوم ( ابن منظور، 1/ 606).
عصبیه به معنای دفاع و حمايت است ولى در اصطلاح تعصّب و عصبيّته، عدم قبول حق است (قرشی، 1377: 2/722).
تعصّب مصدر باب «تفعّل» و به معنای حميّت و عصبيّت، جانبدارى و طرفدارى و حمايت است (زمانی، 1367: 412).
مؤلفه های معنايی تعصّب
امام علی(علیهالسلام) در خطبه قاصعه تعصّب را یکی از رذایل اخلاقی دانستند. ایشان در این باره فرمودند: «فَأَطْفِئُوا مَا کمَنَ فِي قُلُوبِکمْ مِنْ نِيرَانِ الْعَصَبِيَّةِ وَ أَحْقَادِ الْجَاهِلِيَّةِ فَإِنَّمَا تِلْک الْحَمِيَّةُ تَکونُ فِي الْمُسْلِمِ مِنْ خَطَرَاتِ الشَّيْطَانِ وَ نَخَوَاتِهِ وَ نَزَغَاتِهِ وَ نَفَثَاتِهِ» همچنين در بخشي ديگر از اين خطبه پيروي از سران كبر را مذموم دانسته و فرمودند «وَ جَاحَدُوا اللَّهَ عَلَى مَا صَنَعَ بِهِمْ مُکابَرَةً لِقَضَائِهِ وَ مُغَالَبَةً لِآلَائِهِ فَإِنَّهُمْ قَوَاعِدُ أَسَاسِ الْعَصَبِيَّةِ وَ دَعَائِمُ أَرْکانِ الْفِتْنَةِ وَ سُيُوفُ اعْتِزَاءِ الْجَاهِلِيَّةِ». تعصّب یکی از خصیصههای مذموم است اما از آنجاکه از کینههای دوران جاهلی نشأت گرفته و در وجود انسان ریشه دوانده است امام علي(عليه السلام) برای اینکه این خلاء وجودی انسان جبران شود او را به تعصب در امور نیک، آن هم به پیروی از شجاعان و خوبان فرا میخواند «فَإِنْ کانَ لَا بُدَّ مِنَ الْعَصَبِيَّةِ فَلْيَکنْ تَعَصُّبُکمْ لِمَکارِمِ الْخِصَالِ وَ مَحَامِدِ الْأَفْعَالِ وَ مَحَاسِنِ الْأُمُورِ الَّتِي تَفَاضَلَتْ فِيهَا الْمُجَدَاءُ وَ النُّجَدَاءُ مِنْ بُيُوتَاتِ الْعَرَبِ وَ يَعَاسِيبِ القَبَائِلِ بِالْأَخْلَاقِ الرَّغِيبَةِ وَ الْأَحْلَامِ الْعَظِيمَةِ وَ الْأَخْطَارِ الْجَلِيلَةِ وَ الْآثَارِ الْمَحْمُودَةِ فَتَعَصَّبُوا لِخِلَالِ الْحَمْدِ مِنَ الْحِفْظِ لِلْجِوَارِ وَ الْوَفَاءِ بِالذِّمَامِ وَ الطَّاعَةِ لِلْبِرِّ وَ الْمَعْصِيَةِ لِلْکبْرِ وَ الْأَخْذِ بِالْفَضْلِ وَ الْکفِّ عَنِ الْبَغْيِ وَ الْإِعْظَامِ لِلْقَتْلِ وَ الْإِنْصَافِ لِلْخَلْقِ وَ الْکظْمِ لِلْغَيْظِ وَ اجْتِنَابِ الْفَسَادِ فِي الْأَرْضِ» (نهج البلاغه، خطبه192)
با توجه به عبارات وارده میتوان نتیجه گرفت تعصّب بار معنايي مثبت ندارد و انسان متعصّب خود به تنهايی قادر به تشخیص صلاح امور نیست و باید پیرو اهل خرد و شجاعت باشد. حضرت در این خطبه مصادیقی برای تعصّب مورد قبول بیان میدارند، بنابراین مفاهیم همنشین جنبه مصداقی دارند نه جنبه توضیحی و تبیینی، چرا که تعصب ذاتاً امري ممدوح و پسنديده نيست. امام علی(عليه السلام) تعصّب مذموم را ناشی از کبر و خودپسندی و کینههای جاهلی دانستهاند که موجب دشمنی و مبارزه با خواست الهی و نپذیرفتن حق میگردد.
تعصّب در محور جانشینی غیرت
با توجه به نزدیکی معنايی و مترادف قلمداد شدن دو واژه تعصب و غیرت در کتب لغت میتوان غیرت زنان را برابر با تعصب مذموم یا به بیان دیگر اصل تعصب دانست كه با مفاهيمي همچون كبر و خودپسني، كينه، فساد و مبارزه با حق و خواست خدا همنشين شده است و غیرت مردان یا غیرت ایمانی را مرادف با تعصب ممدوح یا به بیان دیگر مترادف با مصادیق تعصب ممدوح دانست. با توجه به محمول های واژه تعصب باید گفت غیرت نسبت به تعصب در مرتبه بالاتری قرار دارد و ذاتاً امری قابل قبول و بهدور از افراط و تفریط است.
2. حمیّت
واژه حمیت 9 بار در نهج البلاغه بهکار رفته است امام علی (ع) در بخشی از خطبه 39 میفرمایند «أَمَا دِينٌ يَجْمَعُكُمْ وَ لَا حَمِيَّةَ تُحْمِشُكُمْ» که نشان از ممدوح بودن این نوع حمیت دارد. اما ازحمیت به عنوان یکی از رذایل اخلاقی در کنار تعصب یاد میشود که اولاً نشان از مذموم بودن آن و درثانی به ارتباط نزدیک معنائی میان تعصب و حمیت اشاره دارد. هر دوی این واژگان در نوع مذموم با مفاهیم مشترکی همنشین شده اند که در ادامه بدان میپردازیم.
حمیت در لغت
حميّت به معنى خوددارى، امتناع و غيرت است كه از غصب سرچشمه مىگيرد (قرشی، 1377: 1/ 308).
«حمیّت» در اصل از ماده «حمى» (بر وزن حمد)، به معنى حرارتى است که از آتش، یا خورشید، یا بدن انسان و مانند آن به وجود مى آید و به همین دلیل به حالت «تب» «حُمّى» (بر وزن کبرى) گفته مىشود، و به حالت خشم و همچنین نخوت و تعصب خشم آلود نیز «حمیّت» مى گویند. (مکارم شیرازی، 1374: 22/96).
تعزز و ناخوش داشتن بهجهت خودپسندى، تكبر و محافظت محرم و دين از تهمت حمیت نام دارد (شرقی،1366: 1/ 458). عرب از نيروى غضب وقتى فوران كند و شدت يابد تعبير به حميت مىكند، مىگويد:« حميت على فلان» يعنى عليه فلانى سخت خشم كردم (راغب اصفهانی، 258).
مؤلفههای معنايی حمیّت
واژه حمیّت با مفاهیم حسادت، شقاوت، کبر، جهالت و غضب همنشین شده است. «عَدَاوَةِ الْحَسَدِ وَ قَدَحَتِ الْحَمِيَّةُ فِي قَلْبِهِ مِنْ نَارِ الْغَضَبِ وَ نَفَخَ الشَّيْطَانُ فِي أَنْفِهِ مِنْ رِيحِ الْکبْرِ الَّذِي أَعْقَبَهُ اللَّهُ بِهِ النَّدَامَةَ وَ أَلْزَمَهُ آثَامَ الْقَاتِلِينَ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَة»ِ (خطبه192). همانطور که از واژگان همنشین مشهود است این حالت از آن رو مذموم و غیرایمانی است که ناشی از حسادت و جهل و خود بزرگ بینی دوران جاهلی است. چنین فردی نه بخاطر اینکه احکام الهی مورد عمل قرار نمیگیرد و یا احساس مسئولیت، دلاوری و شجاعت و قوامیتی که نسبت به خانواده دارد، بلکه بدلیل اینکه خداوند به دیگری فضیلتی داده دچار حالت غضب، کینه و دشمنی میگردد. در حالت ممدوح این واژه با مفاهیم دینداری، شجاعت و نصرت الهی همنشین شده است «مُنِيتُ بِمَنْ لَا يُطِيعُ إِذَا أَمَرْتُ وَ لَا يُجِيبُ إِذَا دَعَوْتُ. لَا أَبَا لَكُمْ، مَا تَنْتَظِرُونَ بِنَصْرِكُمْ رَبَّكُمْ، أَمَا دِينٌ يَجْمَعُكُمْ وَ لَا حَمِيَّةَ تُحْمِشُكُمْ « (نهجالبلاغه، خطبه39). «على قَدرِ الحَمِیَّهِ تکونُ الشَّجاعَهُ » (غررالحکم، 6180). که نشان از آن دارد که این حرارت، خشم وغضب همانند غیرت ایمانی زمانی یک فضیلت اخلاقی محسوب میشود که در مسیر عمل به احکام و فرامین الهی، دفاع و حمایت از مظلومان و نصرت دین قرار گیرد.
حمیّت در محور جانشینی غیرت
با توجه به محمول های واژه حمیّت که در قسمت قبل بدان پرداخته شد.حمیّت به عنوان یکی از واژگان مترادف با غیرت نزدیکی معنایی بیشتری با واژه غیرت اشته و حمیّت ممدوح برابر با غیرت ایمانی و حمیت ناپسند برابر با غیرت غیرایمانی است. خصيصه حمیت همانند غیرت به جهت عمل به فرامین الهی و نصرت دین در وجود انسان مؤمن بوجود میآید و همانند غیرت، شجاعت یکی از مؤلفههای اصلی آن است. حمیت مذموم همانند غیرت غیرایمانی مبتنی بر حسادت، غضب و کبر است که تمام این موارد از عوامل کفر محسوب میشوند. البته باید این نکته را متذکر شد که غیرت به معنای صحیح آن در مرتبه بالاتری نسبت به حمیت قرار دارد. غیرت صحیح همان ایمان است ولی حمیت زمانی مورد تایید است که در مسیر نصرت دین الهی قرار گیرد.
نتيجهگيري
غیرت در نهج البلاغه با مفاهیمی همچون ایمان، کفر و عفت در رابطه همنشینی قرار گرفته است، که این نشان از اهمیت بالای این خصیصه روانی دارد. با بررسی حوزه معنائی هر یک از واژگان همنشین محمول های آنها را استخراج نمودیم، بدین ترتیب که ایمان در نهج البلاغه با مفاهیمی همچون یقین، عدل، جهاد و صبر در رابطه مستقیم و اشتدادی قرار گرفته و طبق رابطه همنشینی ایمان با غیرت مؤلفههای ایمان به غیرت سرایت میکند. پس انسان غیور فرد با ایمانی است که در جایگاه مقتضی، به دور از افراط و تفريط و رعايت حد اعتدال و عدالت نسبت به همسر، خانواده و وطن خویش غیرت ورزیده، زمانی که علم حاصل کند زمینة گناه یا خطری فراهم آمده با رعایت جانب حق از کیان آنها دفاع نموده و به جهاد ( امر به معروف و نهی از منکر) برمیخیزد.
همچنین کفر در نهج البلاغه شامل مؤلفههاي نزاع، زيغ، شقاق و كنجكاوي بيهوده است که این محمولها نیز طبق رابطه همنشینی بر غیرت سرایت میکند. غيرت زنان برگرفته از کنجکاویهای بیمورد و رفتن به سمت افراط و انحراف از حق، نزاع و جدال برای برتریجوئی، دوری از فضیلت عفت و انحراف از حد اعتدال به سمت خوی تبهکاری و لجات و دشمنی با حق است. واژه عفت سومین واژه همنشین است كه محمولهاي آن از جمله ورع، اجتهاد و سداد در قول و فعل است كه به مفهوم غيرت سرايت ميكند. همچنين محمولهای واژگان تعصّب و حمیّت به عنوان واژگان مترادف با غیرت مورد بررسی قرار گرفت و طبق رابطه جانشینی هر یک از این واژگان میتوانند جانشین غیرت قرار گیرند البته غیرت ممدوح در مرتبه بالاتری نسبت به این دو مفهوم قرار دارد؛ با توجه به تعابیری که در نهج البلاغه آمده است، حمیّت و تعصّب شدت و تأثیر بیشتری بر نفس انسان دارد و خردورزی را از وی سلب میکنند و باید کنترل شده در مسیر صیحیح بهكار گرفته شوند، اما غیرت صحیح همواره همراه خردورزی است.
کتابنامه
قرآن كريم.
نهج البلاغه، 1380 ش، مترجم: محمد دشتی، قم: انتشارات مؤمنین.
ابن درید، محمد بنحسن، 1988 م، جمهرة اللغة، بیروت: دارالعلم للملالین.
ابن فارس، احمد بنفارس، 1404 ق، معجم مقاییس اللغة، محقق: عبدالسلام محمد هارون، قم: مکتب الاعلام الاسلامی.
ابن میثم، میثم بنعلی،1404 ق، شرح نهج البلاغه، تهران: دفتر نشر الکتاب.
ابن منظور، محمد بن مکرم، 1414 ق، لسان العرب، بیروت: دار صادر.
ازهری، محمد بن احمد، 1421ق، تهذیب اللغة، بیروت: نشر دار احیاء التراث العربی.
باقری، مهری. 1394 ش، مقدمات زبانشناسی، تهران: نشر قطره
پالمر، فرانک. 1391ش، نگاهی تازه به معناشناسی، ترجمه کوروش صفوی، تهران: نشرمرکز.
تمیمی آمدی، عبدالواحد، بیتا، غررالحکم و درر الکلم، تهران.
جوهری، اسماعیل بنحماد، 1376ق، الصحاح، بیروت: دارالعلم للملالین.
راغب اصفهانی، حسین بن محمد، 1412ق، مفردات الفاظ القرآن، بیروت: نشر دارالقلم.
زبیدی، محمد بن محمد مرتضی زبیدی،1414 ق، تاج العروس، بیروت: نشر دارالفکر.
زمانی، کریم، 1367ش، فرهنگ لغات نهج البلاغه، تهران: نشر کیهان:
شرقی، محمدعلی، 1366، قاموس نهج البلاغه، تهران، دارالکتب الاسلامیه.
شریفی، علی، 1394ش، معناشناسی قرآن در اندیشه شرقشناسان، تهران: دانشگاه ادیان و مذاهب.
شاملی، نصرالله، 1391ش، معناشناسی واژه های اخلاقی نهج البلاغه، اصفهان: دفتر تبلیغات اسلامی.
صاحب، اسماعیل بنعماد، 1414ق، المحیط فی اللغة، بیروت: عالم الکتب.
صبوري، افسانه، 1399ش، معناشناسي حريت در نهج البلاغه، تهران: نشر نوشناخت.
صالح، صبحی، 1370ش، فرهنگ نهج البلاغه، تهران: نشر اسلامی.
صفوی، کورش، 1384ش، فرهنگ توصیفی معناشناسی، تهران: فرهنگ معاصر.
، 1392ش، درآمدی بر معناشناسی، تهران: انتشارات سوره مهر.
طباطبائی،سیدمحمدحسین،1417ق، المیزان فی تفسیرالقرآن، قم: دفتر انتشارات اسلامی جامعه مدرسین حوزه علمیه قم.
، ترجمه تفسیر المیزان، 1374ش، ترجمه محمد باقر موسوی، قم: دفتر انتشارات اسلامی.
طریحی، فخر الدین بن محمد، 1375ش، مجمع البحرین، تهران: مرتضوی.
فراهیدی، خلیل بن احمد، 1409ق، کتاب العین، قم: نشر هجرت.
فیومی، احمد بن محمد، 1414ق، المصباح المنیر فی غریب الشرح الکبیر للرافعی، قم: موسسه دارالهجرة.
قائمی نیا، علیرضا، 1393ش، بیولوژی نص؛ نشانهشناسی و تفسیر قرآن، تهران، پژهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی.
قرشی، علی اکبر، 1371ش، قاموس قرآن، تهران: دارالکتب الاسلامیة.
قرشی، علی اکبر، مفردات نهج البلاغه، مرکز فرهنگی نشر قبله.
مختارعمر، احمد. معناشناسی، ترجمه حسین سیّدی، انتشارات دانشگاه فردوسی، چاپ اول، 1385ش
مشکور، محمدجواد، بیتا، فرهنگ تطبیقی عربی با زبان های سامی و ایرانی، انتشارات بنیاد فرهنگ ایران.
مصطفوی، حسن، 1430ق، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، بیروت: دارالکتب العلمیة، چاپ سوم.
مكارم شيرازي، ناصر، 1374ش، تفسیر نمونه، تهران: نشر دار الکتب الاسلامیة.
، 1375ش، پیام امیر المؤمنین علیه السلام، تهران: دارالکتب الاسلامیه.
مهنا، عبدالله علی، 1413ق، لسان اللسان، بیروت: دارالکتب العلمیة.
موسی، حسن یوسف، 1410ق، الافصاح، قم: مکتب الاعلام الاسلامی.
نراقی، احمد بن محمد مهدی، 1348ش،معراج السعاده، تهران: حوزه علمیه.
Bibliography
The Holy Quran.
Nahj al-Balaghah, 2001, Translator: Mohammad Dashti, Qom: Mo'menin Publications.
Ibn Darid, Muhammad ibn Hassan, 1988, Language Journal, Beirut: Dar al-Alam.
Ibn Faris, Ahmad Ibn Faris, 1404 AH, Mojam Al-Maqayis Al-Lugha, researcher: Abdul Salam Mohammad Harun, Qom maktab al-Alam al-Islami.
Ibn Maysam, Maysam Ibn Ali, 1404 AH, Sharh Nahj al-Balaghah, Tehran: Book Publishing Office.
Ibn Manzoor, Muhammad ibn Makram, 1414 AH, Lesana Al-Arab, Beirut: Dar Sader.
Azhari, Muhammad ibn Ahmad, 1421 AH, Tahdhib al-Lingha, Beirut: Dar Al-Ahya Al-Tarath Al-Arabi.
Bagheri, Mehri 1394, Introduction to Linguistics, Tehran: Qatreh Publishing.
Palmer, Frank. 2012, A New Look at Semantics, translated by Kourosh Safavid, Tehran: Markaz Publishing.
Tamimi Amadi, Abdolvahed, No date, Gharr al-Hakam and Darr al-Kalam, Tehran.
Johari, Ismail Ibn Hammad, 1997 AH, Al-Sahah, Beirut: Dar Al-Alam Al-Mulla.
Ragheb Isfahani, Hussein Ibn Muhammad, 1412 AH, Mafradat al-Faz al-Quran, Beirut: Dar al-Qalam.
Zabidi, Mohammad Ibn Mohammad Morteza Zubaidi, 1414 AH, Taj Al-Arus, Beirut: Dar al-Fikr.
Zamani, Karim, 1988, Dictionary of Nahjul Balagha, Tehran: Kayhan Publishing.
Sharghi, Mohammad Ali, 1987, Dictionary of Nahjul Balagha, Tehran, Islamic Bookstore.
Sharifi, Ali, 2015, the Semantics of the Qur'an in the Thought of Orientalists, Tehran: University of Religions and Religions.
Shamli, Nasrullah, 2012, Semantics of Ethical Words of Nahjul Balagha, Isfahan: Qom Islamic Propaganda Office.
Sahib, Ismail Ibn Emad, 1414 AH, al-Muhit fi al-Lingha, Beirut: Alam al-Kotob.
Saleh, Sobhi, 1991, Farhang Nahj al-Balaghah, Tehran: Islamic Publishing.
Saboori, Afsaneh, 2016, The Semantics of Freedom in Nahj al-Balagheh, Noshanakht Publishing.
Safavi, Kourosh, 2005, Descriptive Semantic Culture, Tehran: Contemporary Culture.
Safavid, Cyrus, an Introduction to Semantics, 2013, Tehran: Surah Mehr Publications.
. Tabatabai, Seyyed Mohammad Hussein, 1417 AH, Al-Mizan Fi Tafsir Al-Quran, Qom: Islamic Publications of the Seminary Teachers Association.
Tabatabai, Seyyed Mohammad Hussein, translation of Tafsir al-Mizan, 1995, translated by Mohammad Baqir Mousavi, Qom: Islamic Publications Office.
Torihi, Fakhruddin bin Mohammad, 1996 Bahrain Complex, Tehran: Mortazavi.
Farahidi, Khalil Ibn Ahmad, 1409 AH, Al-Ain Book, Qom: Hijrat Publishing.
Fayumi, Ahmad Ibn Muhammad, 1414 AH, Al-Misbah Al-Munir Fi Gharib Al-Sharh Al-Kabir for Rafi'i, Qom: Dar Al-Hijra Institute.
Ghaeminia, Alireza, 2014, text biology; Semiotics and Interpretation of the Quran, Tehran: Research Institute of Islamic Culture and Thought.
Ghorashi, Ali Akbar, Articles of Nahj al-Balaghah, Qibla Publishing Cultural Center.
Mukhtar Omar, Ahmad 2006, Semantics, translated by Hossein Seyedi, Ferdowsi University Press, first edition.
Mushkour, Mohammad Javad, No dated, Comparative Arabic Culture with Semitic and Iranian Languages, Iranian Culture Foundation Publications.
Mustafavi, Hassan, 1430 AH Al-Tahqiq Fi Kalmat Al-Quran Al-Karim, Beirut: Dar Al-Kitab Al-Almiya, Third Edition.
Makarem Shirazi, Nasser, 1995, Sample Interpretation, Tehran: Islamic Bookstore.
Makarem Shirazi, Nasser, 1996, Message of Amir al-Mo'menin (as), Tehran: IsIamic Bookstore.
Mohnna, Abdullah Ali, 1413 Lsan al-Lsan, Beirut: Dar al-Kitab al-Alamiya.
Musa, Hassan Yusuf, 1410 AH, Al-Afsah, Qom: Maktab al-Alam al-Islami.
Naraghi, Ahmad Ibn Mohammad Mehdi, 1348, Meraj Al-Saada, Tehran:
Seminary.
The Semantics of Zeal in Nahj al-Balaghah
Abstract
Zeal (qhayrah) is an inner human trait, which according to the narrations, especially the hadiths narrated from Imam Ali (as), can be considered one of the highest human virtues. In this article, the semantic components of zeal in Nahj al-Balaghah have been studiedwith the approach of syntagmatic and paradigmatic relations.
In Nahj al-Balaghah, zeal has a syntagmatic relation with words such as faith (iman), disbelief (kufr), and chastity (iffat), and has a paradigmatic relationwith the words jealousy and prejudice. According to the teachings of Nahj al-Balaghah, zeal is a moral virtue inmen, which has components such as courage, justice, certainty and patience. The zealou man, in anappropriate position, far from extremism and observing the limits of moderation and justice, I zealou for his wife, family and homeland. When he acquires knowledge that the ground for sin or danger is prepared, defends their existance by observing the side of truth, and rises to jihad. This traitis considered vicein women includes components like quarrel, pointless curiosity, enmity and deviationfrom accepting right and justice. Based on syntagmatic relations between zeal and chastity, a zealous person is chaste and has virtues like piety, ijtihad and sadad in word and deed. Prejudice and jealousy are the literal equivalents of zeal that can replace this concept in syntagmatic relation, but zeal is at a higher level than jealousy and prejudice.
Key words: Nahj al-Balaghah, Semantics, zeal, faith, disbelief.