Reflection of Didactic Teachings in the Mirror of Taghi Danesh's Poems
Subject Areas : شاهنامه
1 - Assistant Porfessor of Persian Language and Literature Dept Islamic Axad University Salmas Branch
Keywords: didactic literature, Taghi Danesh, Religious mystical moral Teachings,
Abstract :
Taghi Danesh, the eminent poet of late Qajar and early Pahlavi dynasties has tremendously expressed didactic teachings (moral, mystical, religious) in many of his poetical works. Having extensively applied Arabic and Persian proverbs, allegory, verses, anecdotes and sayings, Danesh has reflected high moral teachings in the mirror of his poesy. The current study using library resources and descriptive-analytical approach has studied didactic teachings in the complete poetry, ballads, sonnets and fragments of Taghi Danesh. The research achieves the result that following predecessors’ reflection didactic teachings have enormous reflection in Taghi Danesh’ sonnets and fragments. This research, seeks to answer the question that: Taqi Danesh has expressed educational teachings (ethical, mystical, religious-devout) in his poems using what methods? In this research, with the descriptive-analytical method and the use of library resources, the didactic teachings of Danesh, have been investigated in the complete poems such as: ballades, sonnets and fragments of Taqi Danesh. The result of the present research, shows that Danesh, with the followig of his predecessors, has reflected educational teachings in numerous forms and on a wide level, in his poems.
_||_
نشريه علمي پژوهشنامه ادبيات تعليمي سال پانزدهم، شمارة پنجاه و هفتم، بهار 1402 |
بازتاب آموزههای تعلیمی در آیینۀ اشعار تقی دانش
دکتر رجب توحیدیان1
چکیده
تقی دانش از شاعران و ادبای اواخر دورۀ قاجار و اوایل پهلوی است که در جایجای دیوان اشعارش به بیان آموزههای تعلیمی (اخلاقی، عرفانی و مذهبی) پرداخته است. دانش با بهرهگیری از آیات قرآنی و احادیث و اقوال بزرگان دینی و با استفاده از امثال و حکم عربی و فارسی و تمثیل، بهترین آموزههای تعلیمی را در آیینۀ اشعارش بازتاب داده است. هدف از این پژوهش، بررسی آموزههای تعلیمی در اشعار تقی دانش، در محدودۀ قصاید و غزلیات و قطعات بوده است. این پژوهش، درپی پاسخ به این سؤال است که «تقی دانش در اشعار خویش با استفاده از چه شیوههایی آموزههای تعلیمی، (اخلاقی، عرفانی و مذهبی ـ دینی) را بیان کرده است؟». در این پژوهش، با روش توصیفی ـ تحلیلی و بهرهگیری از منابع کتابخانهای، آموزههای تعلیمی دانش، در کل قصاید و غزلیات و قطعات دیوانش بررسی شده است. نتیجۀ پژوهش حاضر نشان میدهد که دانش با تأثیر از پیشینیان، آموزههای تعلیمی را بهصورتهای گوناگون و در سطحی گسترده، در دیوان خود انعکاس داده است.
واژههای کلیدی
ادبیات تعلیمی؛ آموزههای اخلاقی و عرفانی و مذهبی؛ تقی دانش
1ـ مقدمه
شعر و ادب تعلیمی یکی از کهنترین و گستردهترین انواع ادبی فارسی است که بهترین آموزههای ناب اخلاقی، عرفانی و مذهبی را در ادوار مختلف شعر و ادب فارسی، به مخاطب عرضه داشته است تا با الگو قراردادن آن آموزهها، در راه سعادت و رستگاری خویش گام بردارد. هرچه از آغاز شکلگیری شعر و ادب فارسی فاصله میگیریم، براساس تغییر رفتار حکومتها، تغییر شیوة زندگی مردم، نحوۀ نگرش صاحبان آثار، فراوانی آثار و انتظاری که عصر و زمان شاعر و نویسنده از آنان دارد، بسامد بهکارگیری مضامین متنوع تعلیمی نیز در آثارشان نسبتبه ادوار قبلی رو به افزایش است. با جستوجو در شعر و ادب فارسی از گذشته تا حال میتوان دریافت که هیچ اثر ادبی، اعم از نظم و نثر، سراغ نداریم که به آموزههای تعلیمی نپرداخته باشد.
شعر تعلیمی شعری است که هدف در آن، تعلیم و علم و اخلاق و هنر است؛ یعنی حقیقت نیکی (خیر) و زیبایی. در ادبیات ملل مختلف دو نوع شعر تعلیمی دیده میشود: 1) نوعی که موضوع آن خیر و نیکی است که در حوزۀ اخلاق قرار دارد؛ 2) نوعی که موضوع آن زیبایی و حقیقت است که حوزۀ شعرهایی است که مسئلهای از علم یا ادب را میآموزند (رستگار فسایی، 1372: 408). در ادب فارسی شعر تعلیمی در هر دو شاخۀ مزبور، دارای بهترین نمونههاست و بخش عمدهای از ادب متعالیمان را شعر تعلیمی به وجود میآورد. چنانکه آثار اغلب شاعران غیردرباری گذشته سرشار از زمینههای تعلیمی است؛ حتی ادبیات درباری نیز در بسیاری اوقات از مایههای تعلیم اخلاق برخوردار است (رزمجو، 1385: 95). منظور از ادبیات تعلیمی، نوشتهها و آثاری است که نیکبختی انسان را در بهبود منش اخلاقی او میداند و برای خواننده پیام و دانش و معارفی را نیز به ارمغان میآورد و تلاش خود را متوجّه تهذیب نفس، تزکیۀ ذهن، پرورش قوای روحی، تعلیم اخلاقی و تعالی کمال انسانی میکند. ادبیات تعلیمی طیف وسیعی از ادبیات فارسی را تشکیل میدهد و بسیاری از شاهکارهای ادبی نیز جنبۀ تعلیمی و آموزشی دارند. پند و اندرز، آموزههای زهدآمیز و اخلاقیات گونههای رنگارنگ ادبیات تعلیمی هستند (مشرّف، 1389: 9). شعر تعلیمی، شعری است که هدف سراینده در سرودن آن، تشریح و تبیین مسائل اخلاقی و اندیشههای مذهبی، حکمی و مضامین پندگونه است. شعری که به معنی خاص، عقیدهای را عرضه میکند و یا نکتهای را میآموزد. این نوع از آثار به دو دسته تقسیم میشود:
1) گونهای که فقط جنبۀ تعلیمی دارد و نمیتوان آن را ازلحاظ هنری و جنبۀ خیالانگیزی، پرمایه و قوی دانست؛ بهگونهای که شاعر این نوع از شعر را در آموزش مسائل علوم مختلف استفاده کرده و قصدش تعلیم فن خاصی از فنون و علوم گوناگون است. منظومههایی که تنها به علوم پژشکی، ریاضی، لغت و تاریخ اختصاص دارد؛ نظیر دانشنامۀ میسری در طب و نصابالصبیان ابونصر فراهی در علوم ادبی (لغت و عروض) و الفیۀ ابنمالک در آموزش صرف و نحو و منظومۀ ملاهادی سبزواری در باب فلسفه و نورالأنوار از بحر الأسرار مظفر علیشاه کرمانی در علم کیمیا.
2) علاوه بر منظومهها و آثاری که فقط جنبۀ تعلیمی دارد و ویژة علم و یا فنی از علوم است، گونهای دیگر از ادب تعلیمی وجود دارد که جنبۀ هنری آن بسیار قویتر و دلکشتر است و یکی از مهمترین انواع و اقسام شعر فارسی است (یلمهها، 1390: 12).
با توجه به دسته دوم، میتوان چنین اظهار نظر کرد که «شعر تعلیمی یکی از درازدامنهترین و گستردهترین اقسام شعر و ادبیات ماست و ما در این زمینه شاهکارهایی چون حدیقه، مخزنالأسرار، بوستان، مثنوی و اشعار بهار و پروین داریم. علت آن نیز آن است که ما ادبیات نمایشی که بسیاری از مسائل اخلاقی و روانشناسی را در بر میگیرد و خود نوعی ادبیات تعلیمی است، نداریم و شاعران ما مسائل اخلاقی و روانشناسی و اجتماعی را بهصورت آثار تعلیمی غیرنمایشی بیان کردهاند. به این سبب ادبیات تعلیمی ما که بسیاری از موضوعات و مسائل ادبیات نمایشی را هم در بر میگیرد، شاید از ادب تعلیمی غرب وسیعتر باشد» (همان: 12).
با تفحص در متون ادبی قبل از اسلام (پندنامهها و اندرزنامههای دورۀ ساسانی) و بعد از اسلام (متون ادبی تعلیمی)، اعم از نظم و نثر و آیات قرآنی و احادیث نبوی و سخنان ائمه (علیهمالسلام) میتوان چنین استنباط کرد که «تعلیم و تربیت همواره یکی از نخستین دغدغههای بشر بوده است و رسالت پیامبران و نقش آنها در زندگی انسانها برای رسیدن به این هدف بوده است. بهتدریج با پیدایش و تکامل ادبیات و تقسیم آن به انواع مختلف، بسیاری از ادیبان بر آن شدند تا با درآمیختن ادب و آموزههای پرورشی و اخلاقی، راه را برای رسیدن به این امر هموار کنند و بدین ترتیب ادب تعلیمی شکل گرفت؛ بنابراین منظور از ادبیات تعلیمی، ادبیاتی است که نیکبختی انسان را در بهبود منش اخلاقی او میداند و خود را متوجه پرورش قوایی روحی و تعلیم اخلاقی انسان میکند» (یلمهها، 1395: 63ـ62).
1ـ1 مستشار اعظم، تقی دانش
محمدتقی ضیاء لشگر متخلص به دانش، در سال1240 شمسی در تهران چشم به جهان گشود و پس از فراگرفتن مقدمات ادب و معلوماتی که در آن زمان برای متصدیان مشاغل دیوانی ضروری بود. در جوانی در خدمت میرزاعلی محمد صفا خوشنویس، به فراگرفتن هنر خطاطی پرداخت و در محضر ملا عبدالصمد یزدی و میرزا ابوالحسن جلوه، فنون عربی و ادب و حکمت و علومی را فراگرفت که در آن زمان مدّنظر دانشمندان و ارباب ذوق و معرفت بود و به مطالعه و تحقیق دیوان شعرای ایران و عرب همت گماشت. در آغاز خدمات دولتی خود در دبیرخانة میرزا علیاصغر اتابک به شغل منشیگری اشتغال داشت و پس از مدتی به آذربایجان (تبریز) در خدمت دیوان انشاء ولایتعهد بود (دانش، 1383: مقدمه الف). سپس در اوایل مشروطیت در جرگۀ آزادیخواهان درآمد و آثار منظوم و قصاید غرّایش در حمایت از آزادی و نکوهش رژیم استبدادی نمایندة آن دوره از عمر اوست. بعد از سقوط محمدعلی شاه و استقرار مشروطۀ دوم در سال 1327 هجری قمری، به سمت ریاست عدلیۀ فارس منصوب شد و در مصاحبت سهامالدوله والی ایالت، به سرزمین سعدی و حافظ رهسپار شد و آنجا اقامت جست. بعد از آن سالها، سمت ریاست دبیرخانۀ ولات فارس را تعهد میکرد و با فضلا و شعرای شیراز همدم بود. وی در سالهای پایان حیات نسبتاً طولانی خود به تهران بازگشت و ایام بازنشستگی و دوران نهایی عمر خویش را در پایتخت گذراند و به دیدار دوستان و سخنسرایان تهران ـ که محضرش را مغتنم شمرده بودند و در ایام خانهنشینی از خرمن ذوق و دانش وی خوشهچینی میکردند ـ صرف اوقات میکرد (همان: مقدمه الف). دانش در اواخر عمر نابینا و خانهنشین شد. در 25 اسفند 1326 درگذشت و در قم مدفون شد (مشیر سلیمی، 1344: 349). دانش دبیر و نویسندهای توانا بود؛ خط نستعلیق را بسیار خوب مینوشت. وی از کودکی خطی خوش داشت و در نه سالگی توانست دیوان حافظ را به خط خود بنویسد و در صرف و نحو، تاریخ و جغرافیا و زبان و ادبیات عربی تبحر داشت و عضو پیوستۀ فرهنگستان ایران از آغاز تأسیس آن (1314) بود (همان: 345). دانش، شاعری را از کودکی شروع کرد. یازدهساله بود که قصیدهای هفتادبیتی سرود که سبب شهرتش شد (برقعی، 1391، ج 2: 1333).
1ـ2 اهداف و سؤالات پژوهش
هدف نگارنده در این پژوهش، بررسی آموزههای تعلیمی (اخلاقی، عرفانی و مذهبی ـ دینی) در اشعار تقی دانش، در محدودۀ قصاید، غزلیات و مقطعات بوده است. این پژوهش درپی پاسخ به این سؤال است که «تقی دانش در اشعار خویش با استفاده از چه شیوههایی، آموزههای تعلیمی (اخلاقی، عرفانی، مذهبی ـ دینی) را بیان کرده است؟».
1ـ3 روش پژوهش
روش تحقیق بهصورت کتابخانهای و توصیفی ـ تحلیلی بوده است. ابتدا به مطالعۀ متون و مقالاتی پرداخته شده است که به موضوع مدّنظر اشارهای داشتهاند. در مرحلۀ بعدی پس از خواندن همة قصاید و غزلیات و قطعات شاعر، آموزههای تعلیمی از کلّ قصاید و غزلیات و قطعات شاعر استخراج، و از اشعار شعرای دیگر، آیات قرآنی، احادیث نبوی و سخنان گوهربار حضرت علی (ع) نیز شواهدی آورده شد.
1ـ4 اهمیت و ضرورت پژوهش
با توجه به اینکه دربارة آموزههای تعلیمی در اشعار تقی دانش، تابهحال هیچ تحقیقی صورت نگرفته و از دید استادان و صاحبان فنّ و پژوهشگران در پردۀ اغماض مانده است، نگارنده درصدد برآمد که این موضوع مهم تعلیمی را در قصاید و غزلیات و قطعات دانش بهطور کامل بررسی کند، تا اهل ادب و علاقهمندانی که در زمینۀ آموزههای تعلیمی در شعر و ادب فارسی فعالیت دارند، هنرنمایی این شاعر را مدّنظر قرار دهند.
1ـ5 پیشینۀ پژوهش
دربارة آموزههای تعلیمی در شعر و ادب فارسی، کتابها، مقالات، پایاننامهها و رسالههای زیادی نوشته شده است؛ اما دربارة پرداختن به آموزههای تعلیمی در اشعار تقی دانش، تابهحال هیچ تحقیقی انجام نشده است. ازجملۀ آثاری که به زندگی شاعر، آثار و شعر و سبک شعری وی پرداخته است، مقدمۀ دیوان خود شاعر است که به قلم علیاصغر حکمت، جلالالدین همایی و هوشنگ میرمطهری (داماد شاعر) نوشته شده است (دانش، 1383، مقدمه الف ـ له). علیاکبر مشیر سلیمی دربارة دانش مینویسد: «...دانش در اواخر عمر نابینا و خانهنشین شد. در 25 اسفند 1326 درگذشت و در قم مدفون شد» (مشیر سلیمی، 1344: 349). «دانش دبیر و نویسندهای توانا بود؛ خط نستعلیق را بسیار خوب مینوشت. وی از کودکی خطی خوش داشت و در نهسالگی توانست دیوان حافظ را به خط خود بنویسد و در صرف و نحو، تاریخ و جغرافیا و زبان و ادبیات عربی تبحر داشت و عضو پیوستۀ فرهنگستان ایران از آغاز تأسیس آن (1314) بود» (همان: 345). سیّد محمد برقعی دربارة تولد و زندگانی و شعر دانش و اینکه از چه سنی شاعری را شروع کرده و سبب شهرت وی مطالبی ذکر کرده و به دوازده نمونه از آثار دانش اشاره کرده است (نک. برقعی،1391، ج 2: 1333). در کتاب سخنوران نامی ایران در تاریخ معاصر، نوشتۀ محمد اسحاق و ترجمۀ اسماعیل برادران شاهرودی، دربارة محل و سال تولد تقی دانش چنین آمده است: «دولتمرد و ادیب معاصر ایرانی، ملقّب به ضیاء لشگر و مستشار اعظم، متخلص به دانش و معروف به حکیم سوری، در تفرش به دنیا آمد و در تهران پرورش یافت. پدرش میرزا حسینخان تفرشی، که ناصرالدینشاه بهدلیل سیهچردگی او را به بلور ملقّب ساخته بود، وزیر ناصرالدینشاه، حاکم تهران و رئیس قورخانه بود» (اسحاق، 1363، ج 2: 195). احمد نیکوهمّت در مقالۀ «زندگانی و آثار دانش» به سال تولد و زندگی و مرگ دانش اشاره کرده است و عقیده دارد که آثار دانش بالغ بر 24 جلد است و از قول دانش، مطالبی دربارة پدر و مادر وی نقل کرده است و به نمونهای از اشعار وی اشاره میکند (نک. نیکوهمّت، 1327: 73ـ66). در هیچیک از این آثار کوچکترین اشارهای به آموزههای تعلیمی در اشعار تقی دانش نشده است. پژوهش حاضر ازجمله کارهای تحقیقی بکری است که به بررسی و تحلیل آموزههای تعلیمی (اخلاقی، عرفانی و مذهبی ـ دینی)، در همة قصاید و غزلیات و قطعات دانش پرداخته است.
2ـ شعر و سبک شعری دانش
علیاصغر حکمت دربارة شعر و سبک شعری دانش مینویسند: «در قصیدهسرایی شیوۀ قدما و مخصوصاً انوری و ظهیر فاریابی را تتبع بسیار کرده و به آن ازنظر احاطۀ کامل به زبان و ادبیات عرب، چاشنی مخصوص بخشیده و سبکی خاص خویش پدید آورده که هم ازحیث پختگی و انسجام الفاظ و جزالت بیان و هم از کثرت معانی و نکات دقیق و هم ازلحاظ روانی و روشنی عبارات در دوران خویش کمتر نظیر داشت؛ بلکه فرد و یکتا بود» (دانش، 1383: مقدمه ب). جلالالدین همایی در این باره مینویسند: «دانش شاعری به تمام معنی استاد بود و فنون و دقایق این هنر را بهخوبی میدانست. گنجینهای سرشار از لغات و اصطلاحات و اطلاعات متفرقۀ علمی و ادبی که برای شعرای کهنهکار مکتب قدیم دربایست است، در مخزن حافظۀ نیرومندش ذخیره داشت... در انواع شعر از قصیده و غزل و قطعه و... دست داشت و لیکن طبعاً قصیدهسرا بود و در این شیوه از اساتید قدیم مخصوصاً خاقانی پیروی میکرد و به اسلوب او، لغات و اصطلاحات علمی و ادبی فارسی و عربی را در اشعار خود به کار میبرد» (همان: ه ـ و).
هوشنگ میرمطهری (داماد شاعر) دربارة شعر و سبک شعری دانش مینویسند: «دوران تاریخی مصادف با ادوار زندگی این شاعر را محققان دوران بازگشت ادبی نام نهادهاند... در این بازگشت، گذشته از توجه به افکار تازهای که از مغرب زمین در ایران راه یافته بود، توجهی خاص در طرز نگارش با تتبع در دیوانهای اشعار قدما مخصوصاً به دوران اولین شکفتگی ادبیات ایران بعد از اسلام پدید آمد و بعدها به کمالات معنوی و عرفانی که در قرن ششم و هفتم در عرفان ایران پیدا شد، نظرها دوخته شد و این دو معنی در بیان شعرای این عصر دیده میشود. مقلدین و تضمینکنندگان قصاید و غزلیات و کلیۀ قالبهای شعری از عنصری شاعر مدیحهسرا و منوچهری عاشق وصف طبیعت و ناصرخسرو شاعر متکلم و سنایی و مولوی ستارگان قدر اول آسمان عرفان و خاقانی که بسیاری از این معانی را در اشعار خود بهنحوی خاص گرد آورده بود، زیاد در این عصر دیده میشوند. دانش نیز در همین سیر پرآشوب و فتنۀ دوران زندگی خود، مثل این است که جمیع این سیر فطری از عشقورزیدن به وصف طبیعت و مدیحهسرایی بهعنوان ستایش مظاهر قدرت ازلیّت و قصاید کلامی به تبعیت از ناصرخسرو و اشعار بلند عرفانی همطراز سنایی و سرودن مثنویات بهشیوة مولوی و احیای تاریخ باستان به سبک فردوسی در بحر خاص و غزلیات دلکش به استقبال از سعدی و حافظ با مضامین بکر و دیگر انواع سخن مانند ابنایمین و بسحاق اطعمه و... حتی قصاید آزادیخواهانه را در آثار خود گرد آورده و به دنیای ادب عرضه داشته است. از این جهت میتوان گفت که دانش احیاکنندۀ جمیع سبکها و طرزهای بیان مطالب بعد از اسلام در عصر خود بود. در دیوانهای بهجایمانده از دانش که بالغ بر بیست و چهار مجلد است از اینکه شاعر گاه و بیگاه این سلطه و عظمت را در خود حس نموده و خود را با اساتید بزرگ ازقبیل خاقانی و ناصرخسرو میسنجیده زیاد به چشم میخورد و صراحتاً در اشعار خود میگوید فضیلت آنان بر من فضیلت تقدم زمانی است» (دانش، 1383: ی ـ یا). با مطالعۀ بیانات هوشنگ میرمطهری معلوم میشود که منظور ایشان از جمیع سبکها و طرزهای بیان مطالب که دانش تحت تأثیر آنها قرار گرفته است، تنها سبکهای شعری خراسانی و آذربایجانی و عراقی بوده است، درحالیکه نشانههای فراوانی از معانی و مضامین مکتب وقوع و واسوخت و همچنین سبک اصفهانی ـ هندی را نیز میتوان در لابهلای معانی و مضامین شعری دانش سراغ گرفت (نک. توحیدیان، 1398: 123ـ120 و نیز نک. توحیدیان، 1399: 124ـ95).
3ـ بازتاب آموزههای تعلیمی در آیینۀ اشعار تقی دانش
با تعمق در دیوان اشعار دانش میتوان دریافت که به پیروی از شاعران پیشین، آموزههای تعلیمی بهکاررفته در اشعار وی از نوع اخلاقی، عرفانی و مذهبی ـ دینی بوده است. با تحقیق در دیوان دانش، این حقیقت بر خواننده آشکار میشود که منشأ و خاستگاه اندیشهها و آموزههای تعلیمی دیوان اشعار وی، امثالوحکم عربی و فارسی، اشعار و جملات شعرا و نویسندگان پارسی، آیات قرآن، احادیث نبوی و سخنان امامان، بهویژه حضرت علی (ع) بوده است. با تحقیق در دیوان اشعار دانش، بهویژه قصاید و غزلیاتش، میتوان دریافت که عنصر خیال تمثیل (از نوع فشرده و گسترده)، در شکلگیری معانی و مضامین و آموزههای اخلاقی وی نقش بسزایی دارد (نک. محمدی، 1374: 143ـ141).
در پژوهش حاضر، 108 آموزۀ تعلیمی «اخلاقی، عرفانی و مذهبی ـ دینی» از دیوان اشعار دانش، در محدودۀ قصاید و غزلیات و قطعات استخراج و بهترتیب از اول تا آخر، با ذکر شمارۀ صفحه آورده شده است. در نمودار آماری هم، درصد آموزههای تعلیمی بهکاررفته در دیوان اشعار دانش مشخص شده است.
دعوت مخاطب خاموشی (دانش، 1383: 45 و 423 و 575)، زار و نزار ساختن تن (همان: 46)، جور درنیامدن صدق و اخلاص و عمل با نامجویی (همان: 46)، اطاعت از پیر و مراد (همان: 46 و 485 و 548)، سپردن کار به اهلش (همان: 48)، بر حذر بودن از همصحبتی با جاهل (همان: 48)، دوستداری پلاسین جامة مرد حق (همان: 49)، بر حذر بودن از مراد و مرید دروغین (همان)، سرسری نگرفتن قهر کردگار (همان)، آسان به دست نیامدن فرّ و شکوه (همان)، مزرعة آخرت بودن دنیا (همان: 49 و 356)، شنیدن پند ناصح خیرخواه (همان: 49 و 325 و 437)، علم توأم با عمل (همان: 50)، هر عالمی باید از علم خود یادگاری در جهان بگذارد (همان)، بر حذر داشتن از عشوه و فریب کهن زال دهر (همان)، رامنشدن گاو آز (همان)، سر به لاک خود بردن موجب ایمنی از تیر قضاست (همان)، بستن گوش از گفتار بیهودهگویان (همان)، لافنزدن در پیش اهل فضل (همان: 51)، عاقل را یک اشاره بس است (همان: 132)، کوشش در علم ابدان و ادیان (همان: 163)، فربهبودن آدمی از راه گوش (همان: 215)، خودشناسی (همان: 222)، صبر پیشهکردن (همان: 225 و 437 و 586)، برداشتن بار تعلقات و جسم از دوش جان (همان: 233)، دعوت به احسان (همان: 235)، دم غنیمت شمردن در فصل بهار (همان: 241)، بر حذر داشتن از هوس (همان: 243 و 246 و 509)، بلا مخصوص اهل ولاست (همان: 244 و 304 و 361)، در فکرِ غم روزیِ فردا نبودن (همان: 250)، معرفت حق (همان: 254)، جهان تاجداران را به جان هم انداخته است (همان: 257)، در روز قیامت در میان مردم خویشی نباشد و همدیگر را نپرسند (همان: 262)، دعوت به اینکه جهان همچون سراب فرینده است (همان: 267 و 268)، ناامید نبودن از رحمت خداوند (همان: 273)، هیچکس قادر به شناخت معرفت ذات حق نیست (همان: 279)، کنارهگیری از غولان راهزن (همان: 282)، آمادهبودن روزی انسان قبل از تولد (همان: 287)، پنهانداشتن راز عشق از مدّعی (همان)، تشویق انسان به باخبربودن از خود بهخاطر مظهر اسما و صفات بودنش (همان: 288)، خدا گر ز حکمت ببندد دری ز رحمت گشاید در دیگری (همان: 288 و 386)، ذکر خداوند (همان: 289)، مهمانبودن انسان در این جهان (همان: 293 و 306)، پرهیز از زهد ریایی (همان: 294)، هر فرازی فرودی دارد (همان: 295)، جهاد برعلیه نفس (همان: 299)، شیخِ طریق ندانستنِ رهروِ نو سفر (همان: 303)، دعوت به اینکه در دل تمامی ذرّات نور خداست (همان: 305)، نجستن آیین مردی از ناکسان (همان: 306)، گرمنشدن دل منکران از وعظ و مقال (همان: 310 )، هرکس از عمل خود ثمر میگیرد (همان: 310 و 570)، بیاعتنایی و گریز از جهان (همان: 312 و 377 و 506)، کشف اسرار فلک از فکر عارف (همان: 312)، عیبپوشی از خلق (همان: 320)، شهرت باعث بلاست (همان: 324)، کارساز نبودن نصیحت به گوش سنگدلان (همان: 325)، ترجیح عارفان بر حکیمان (تقابل عشق و عقل) (همان: 330)، عصامی باید بود نه عظامی (همان: 332 و 405)، باورنکردن دعوی حکمت از فقیه (همان: 336)، فناپذیری دنیا (همان: 352)، دلنبستن به چیز فانی (همان: 352)، به عدد خلایق بهسوی خدا راه هست (همان: 363)، قدر سخن را اهل سخن دانند (همان: 364)، انسان جز خدا فریادرسی ندارد (همان: 367 و 454)، سرنوشت انسان در روز ازل رقم زده شده و قابلتغییر نیست (همان: 407 و 415 و 419 و 458 و 469 و 470)، روی آوردن بهراستی (همان: 437)، عزّت در قناعت است و ذلّت در طمع (همان: 437 و 471 و 472 و 468 و 527)، بر حذر بودن از صحبت ناجنس (همان: 437 و 719)، صبر تلخ است ولیکن بر شیرین دارد (همان: 437)، درس عبرت گرفتن از روزگار (همان: 438)، خداوند افراد قدرتمند و سرکش را از خود میراند ( همان: 441)، هرکه یک نیکی بکند ده برابر آن پاداش میگیرد (همان: 443)، گنجانیدن خود در دل دیگران (همان: 443)، خواندن خدا با اجابت همراه است (همان: 445)، نرفتن به درگاه شخص لئیم (همان: 457)، بر حذر داشتن از دلبستگی به علایق (همان: 459)، مردن به عزّت بهتر از زندگی با ذلّت است (همان: 463)، قناعت (همان: 468 و 527)، هرکه در راه خدا بمیرد شهید است (همان: 461)، دانستن نادانیِ خود نشانة بیخردی نیست (همان: 491)، دعوت به خواهش از خدا و دوری از خلق (همان: 496)، پرداختن به علم و دوری از جهل (همان: 498)، بدی نکردن به خلق (همان)، نیازردن خلق (همان: 499 و 520)، باقیگذاشتن نام نیک از خود (همان: 505 و 508)، تسلط به نفس (همان: 505 و 508)، کمگویی و گزیدهگویی (همان: 520)، منّتننهادن به خلق (همان: 522)، زودگذر بودن عمر (همان: 524)، عشق مجازی بهسوی حقیقت میکشد (همان: 529)، عمل و کردار نیک (همان: 533)، چراغی که در خانه باشد روا، حرام است در مسجد افروختن (همان: 538)، حب وطن از ایمان است (همان: 544)، بخشندگی و کرم (همان: 545)، ریاضت (همان)، تنهایی و گوشهنشینی (همان: 548)، سنجیده حرفزدن (همان: 550)، بیشتر بودن سهم شنیدن از سخنگفتن (همان)، تسلیم در برابر قضای الهی (همان: 575)، همچون شیر نیستان غرّندهبودن و پرهیز از خواب خرگوشی (همان: 576)، بنای خانة دل را برپایة صدق و صفا نهادن (همان: 641)، لدو اللموت و ابنو الخراب (همان: 649)، نادانی دردی است که دوا ندارد (همان: 657)، نصحیت در حضور جمع، سرزنش کردن است (همان: 678)، چشمپوشی، از بهترین پارساییهاست (همان: 705)، بهتربودن گنهکارِ از کردار بیزار، از عابدِ بر طاعات مغرور (همان: 730)، شنونده غیبت یکی از غیبتکنندگان است (همان: 783)، هرکس برای دیگری چاهی بکند خودش در آن میافتد (همان: 799)، از محورهای تقی دانش در پرداختن به آموزههای تعلیمی (اخلاقی، عرفانی و مذهبی ـ دینی) است. با عنایت به اینکه پرداختن به همة آموزههای تعلیمی یادشده در دیوان اشعار دانش، در یک مقاله امکانپذیر نیست و به اطالۀ کلام میانجامد، به چند نمونه از این آموزههای تعلیمی از دیوان اشعار دانش (قصاید، غزلیات و قطعات)، بهترتیب از اول تا آخر دیوان اشاره میشود.
3ـ1 آموزههای اخلاقی
اخلاق یکی از ارکان اساسی تربیت به شمار میآید. در گذشته، انسانی را دارای تربیت میدانستند که فضایل اخلاقی در او بهصورت خوی و ملکه درآمده باشد؛ بنابراین اخلاق مجموعهای از ملکات نفسانی است که یکی از ثمرات تربیت به شمار میرود. بر این اساس تربیت را فعلی دانستهاند که حاصل و نتیجۀ آن اخلاق است (بومری و همکاران، 1400: 108). به شواهدی از آموزههای اخلاقی در دیوان اشعار دانش اشاره میشود:
3ـ1ـ1 خاموشی
زبان از بدترین اعضا و همراه با آفات و مذمتهای بسیار است؛ به همین سبب تنها راه نجات از خطرها و آفات آن خاموشی است. دعوت به خاموشی بهعنوان تنها راه رهایی از گزندها و آسیبهای زبان و برشمردن فواید خاموشی از موضوعاتی است که بهوفور در شعر و نثر تعلیمی دیده میشود (اسکندری شرفی و مبارک، 1399: 27). دانش با تأسی از پیشینیان ادبی، از مضمون خاموشی در آموزههای اخلاقی ـ عرفانی بهره میگیرد:
پر مزن انـدر هـوای دل زبان در کش به کام نیکو مثــل بــود که زبان سر دهد به باد |
| شمع را سـوز از زبـان پروانه را آفت پر است ای بس غرامت است کــه سر از زبان دهد |
ابیات اول و دوم به ضربالمثل «زبان سرخ سر سبز میدهد بر باد» اشاره دارد (دهخدا، 1376، ج 2: 893).
3ـ1ـ2 سپردن کار به اهلش
دانش با پیروی از آموزههای تعلیمی ـ اخلاقی پیشینیان و با بهرهگیری از ضربالمثل، از مخاطب میخواهد کار را به اهلش بسپارد:
هر عمــل کـآن بسپری بر بی بصارت از عمل |
| |
| کاه در پیش سگ است و استخـوان پیش خر است
|
به مثل معروف «کاه پیش سگ و استخوان پیش خر نهادن» اشاره دارد (دهخدا، 1376، ج 3: 1188).
3ـ1ـ3 بر حذر داشتن از همصحبتی با شخص جاهل
دانش با استفاده از ضربالمثل و تمثیل (تمثیل فشرده) (نک. محمدی، 1374: 143‑141)، مخاطب را از همنشینی با شخص جاهل بر حذر میدارد:
دردمنــدان جهالـت را به صحبـت ره مده |
| |
| همچـرای خویش را گـر میکند گر بز گر است |
به مثل معروف «یک بز گَر، گله را گَرگین کند» اشاره دارد (دهخدا، 1376، ج 4: 2038).
3ـ1ـ4 علم توأم با عمل
مطابقت عمل و سخن از آموزههای قرآن کریم است: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ مَا لَا تَفْعَلُونَ» (صفّ: 2). دانش با پیروی آموزههای اخلاقی اندیشمندان حوزۀ اخلاق و شعرای اخلاقمدار پیشین، از مخاطب میخواهد که علم و عمل را توأمان داشته باشد و عالم بیعمل نباشد:
در جهان عمل و عمل جو تا که خاص آیی بهحق |
| |
| آنکـه بیعلم و عمـل، محرومیش از داورست
| |
میان بلبـل و پــروانه فـرق بسیار است |
| |
| کجــا به رتبة کـردار میرسد گفتـار
|
3ـ1ـ 5 بستن گوش از گفتار بیهودهگویان
دانش با پیروی از شعرای پیشین و با بهرهگیری از عنصر خیال تمثیل (تمثیل فشرده و اسلوب معادله) (نک. محمدی، 1374: 143‑141)، از مخاطب میخواهد که گوش خود را از شنیدن گفتار بیهودهگویان ببندد:
گــوش از گفتــار ژاژ یاوهگویان برببند |
| مطرب بدخـوان مجلس، نی زبانش بر کر است
|
3ـ1ـ6 لافنزدن در پیش اهل فضل
دانش با بهرهگرفتن از عنصر تمثیل (تمثیل فشرده) (نک. محمدی، 1374: 143‑141)، مخاطب را از لافزدن در پیش اهل فضل بر حذر میدارد:
ای دل، انـدر نزد اهل فضل لاف از خود مزن |
| زارعیـن دانند بذری را که در هر مبذر است
|
3ـ1ـ 7 عاقل را یک اشاره بس است
عاقلان را یک اشارت بس بود ای عاقلان |
| نکتهای گفتم نکـو قلّ و دلّ خیر الکلام
|
به مثل معروف «اگر عاقلی یک اشارت بس است» (دهخدا، 1376، ج 1: 223) و «عاقلان را یک اشارت بس بود» (همان، ج 2: 1086) و نیز به مثل معروف عربی «العاقلُ یکفیه الاشاره» اشاره دارد (خاتمی، 1373: 457).
3ـ1ـ8 دعوت به احسان
به احسان دل به دست آور اگـر دلبستگی داری |
| |
| که در فرقان به احسان حق کند ترغیب انسان را
|
به قصد، ترغیب و تحریض مخاطب به احسان، مضمون بیت به آیۀ شریفۀ «وََأَنْفِقُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَلَا تُلْقُوا بِأَيْدِيكُمْ إِلَى التَّهْلُكَةِ وَأَحْسِنُوا إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ» تلمیح دارد (بقره: 195).
3ـ1ـ9 خدا اگر ز حکمت دری ببندد، ز رحمت در دیگری میگشاید
بر بنــی آدم همه ابواب عالم بسته نیست غمگین مشو به روی تـو گر بسته شد دری |
| در ز حکمت بسته از رحمت دری بگشاده است بس دوست بــر رخ تـو در بسته باز کرد
|
به ضربالمثلهای عربی «اللهُ یَسُدُّها مِنْ بَابٍ، یَفْتَحُها مِنْ بَوَّابَةٍ» و «إِذَا انْغَلَقَ بَابٌ ، فُتِحَتْ أَبْوَابٌ أُخْرَی» و «اللهُ یَسُدُّ مِنْ بَابٍ وَ یَفْتَحُ مِنْ أَلْفِ بَابٍ» (ناصری، 1390: 228‑227) اشاره دارد.
3ـ1ـ10 عیبپوشی از خلق
عیبپوشی و پردهپوشی، فضیلتی ارزشمند و از اوصاف خدای سبحان است. در ادب تعلیمی و اخلاقی و عرفانی، آدمی به این فضیلت ترغیب و تشویق شده است (اسکندری شرفی و مبارک، 1399: 17). دانش با پیروی از پیشینیان، بهشیوۀ غیرمستقیم مخاطب را به عیبپوشی ترغیب و تشویق میکند:
دانش ز کس ار عیب بپـوشی هنری هست به پیر میکــده گفتم که چیست راه نجات بپوش چشم خود از عیب تا شوی بیعیب |
| گر زآنکـه ز کس عیب بجویی، هنری نیست بخواست جــام می و گفت عیب پوشیدن که عیـبپوش کسان، پردهدار خود باشد |
3ـ1ـ11 انسان باید به دانش و هنر خود فخر بکند نه به اجداد و نیاکانش
به روز عرض حساب آنچه در حساب بیاید خود شو پـدر و جـد خود از نام بجد باش |
| ز عـزّت عمـل کس بود نه عـزّ سیادت برگـو چه فخـار است ز فخـر پدر و جد
|
ابیات فوق به مثل و جمله معروف گلستان سعدی اشاره دارد «اعرابیای را دیدم که پسر را همیگفت: "یا بُنَّی اِنَّک مسئولٌ یومَ القیامةِ ماذا اکتَسَبتَ و لا یُقالُ بمن انتسبتَ." یعنی تو را خواهند پرسیدن که هنرت چیست، نگویند که پدرت کیست » (سعدی، 1374الف: 158)؛ نیز به مثل معروف «یقال کن عصامیّاً لا تکن عظامیّاً» اشاره دارد (مانند عصام باش نه نازنده به استخوان پدران). عصام بن شهر بن حرث جرمی، حاجب نعمان بن منذر است (دامادی، 1379: 142) و نیز به حدیث و حکمت «فَخرُ المَرءِ بِفَضلِه لا بِاَصلِه» (فخر مرد به هنر اوست نه به گهر او) اشاره دارد (راستگو، 1399: 113).
3ـ1ـ12 رویآوردن به راستی
در ایران باستان صداقت و راستگویی و پرهیز از دروغ اهمیت ویژهای داشته است؛ آنگونه که ایرانیان قدیم دروغگویی را زشتترین اعمال میدانستند و پادشاهان ایران با تمام قوا علیه دروغگویان بودند و برای این گناه مجازات سختی تعیین کرده بودند (اسکندری شرفی و مبارک، 1401: 119‑118).
پنــد ز ناصح شنـو کــآن بودت یادگار |
| راستـی آور به پیش، تا کـه شوی رستگار |
3ـ1ـ13 بر حذر بودن از صحبت ناجنس
دانـی علـــوّ نفست محفوظ از چه ماند؟ در صحبـت دانــا بنشین فیـض ابد یاب نیکنامی خواهی ای دل، با بدان صحبت مدار |
| پرهیـز تا توانـــی، از صحبـت دنی دار کـــام دل از آموختـــن علم برآور خـود پسندی جان من، برهان نادانی بود
|
3ـ1ـ 14 درس عبرت گرفتن از روزگار
صحبــت آموزگــار هیچ نیاموزدت هــرکــه نامخت از گذشت روزگار |
| گــر کــه نیاموختت تجربـت روزگار نیـــز نامــوزد ز هیــچ آموزگار |
3ـ1ـ 15 گنجانیدن خود در دل دیگران
در جایجای دیوان اشعار دانش، تأثیرپذیریاش از حافظ شیرازی مشهود است (نک. توحیدیان، 1398: 136‑115). دانش با پیروی از حافظ، از مخاطب میخواهد که خودش را در دل دیگران بگنجاند:
به گوشــۀ دلـی ار خویش را بگنجـانی هـــزار سلطنـت دلبری بدان نرسد |
| چنان بـــود که جهانی تو کردهای تسخیر کــه در دلی به هنـر خویش را بگنجانی
|
3ـ1ـ16 بر حذر بودن از دلبستگی به علایق
با قيـد علايــق نـهاي آزاد كه نآرد |
| جاروب به دم بستـه به سوراخ شود موش
|
با توجه به اینکه دانش از شعرای بازگشت ادبی به شمار میرود، تنها به بهرهگیری از مضامین شعری بهکاررفته در اشعار شعرای سبک خراسانی و عراقی بسنده نکرده؛ بلکه تحت تأثیر شعرای سبک هندی، نظیر صائب هم قرار گرفته است (نک. توحیدیان، 1399: 124‑95).
موش با جاروب در سـوراخ نتوانست رفت |
| |
| خواجه با چندين علايق، چون به حق واصل شود |
به مثل معروف «موش به سوراخ نمي رفت جاروب به دمش بست» اشاره دارد (دهخدا، 1376، ج 4: 1756).
3ـ1ـ17 نیازردن خلق
کمآزاری و پرهیز از آزار رساندن به دیگران ازجمله آموزههای اخلاقی است که همواره عارفان و حکیمان و اندرزگویان به آنها توجه داشتهاند. در ادبیات تعلیمی و عرفانی فارسی، نمودهای ارزشمندی از این آموزۀ اخلاقی دیده میشود (اسکندری شرفی و مبارک، 1399: 30).
در جهــان بسیار جستم راه بهر رستگاری دلت آزار نخواهــد مکـن آزار دل کس مبــاش درپی آزار و هرچه خواهی کن |
| رستـگاری جهـان جز در کمآزاری ندیدم سالها رفت کـه این پند حکیمانه به گوشم کـه در شریعت ما غیر ازین گناهی نیست |
3ـ1ـ 18 کمگویی و گزیدهگویی
کمگویی و خاموشی دو راهکار عملی است که انسان با کاربست آنها میتواند از گزند زبان خود در امان باشد. به همین سبب اندیشمندان علم اخلاق، انسان را به این دو سفارش کردهاند (اسکندری شرفی و مبارک، 1401: 123‑122). دانش با پیروی از سعدی و اندیشمندان علم اخلاق، غیرمستقیم مخاطب خود را به کمگویی و گزیدهگویی تشویق میکند:
تو اگــر سرو روانـی و اگر ماه تمام سعدیـا! قصّــه ختـم کـن به دعا |
| دل بریــدم ز تو مـن قلّ و دلّ خیر کلام اِنَّ خیـــر الکــلام قــلَّ و دلَّ |
به مثل معروف «خیر الکلام ما قلّ و دلّ» اشاره دارد (معین، 1375، ج 4: 117 و دهخدا، 1376، ج 2: 767).
3ـ1ـ19 عمل و کردار نیک
آنچــه باقـی است از تو آن عمل است |
| کــآن نه فانــی است در مرور زمان
|
3ـ1ـ20 چراغی که به خانه رواست، به مسجد حرام است
چـراغـی کــه در خانـه باشد روا |
| حـرام است در مسجـد افروختـن
|
به ضربالمثلهای معروف فارسی و عربی اشاره دارد «چراغی که به خانه رواست به مسجد حرام است» (دهخدا، 1376، ج 2: 610) و «اول خویش سپس درویش» (همان، ج 1: 316) و «الاقرَبُ یَمنعُ الاَبعَد» (خویش نزدیکتر، خویش دورتر را از ارث محروم میکند) (همان: 316).
3ـ1ـ21 سنجیده حرفزدن
اندیشهکردن قبل از گفتار و نیز سبک و سنگین کردن سخن پیش از راندن آن، آموزهای اخلاقی است که بارها در متون صوفیانه و تعلیمی به آن سفارش شده است؛ زیرا سخن بهعنوان وجه تمایز انسان با دیگر موجودات و معیار کمال انسان، اهمیتی ویژه دارد (اسکندری شرفی و مبارک، 1399: 27).
بجست چــون ز کمان تیر باز نتوان داشت سخــن تا نگـویی بر او دست هست |
| سخــن نگفته بباید نخــست سنجیدن چــو گفتـه شود، یابد او بر تو دست
|
3ـ1ـ22 بیشتربودن سهم شنیدن از گفتن
در رسالۀ قشریه آمده است: «یکی از حکیمان گوید مردم را یک زبان آفریدهاند و دو گوش و دو چشم، تا شنودن و دیدن بیشتر بود از گفتن» (قشیری، 1388: 264). از حکیمی پرسیدند که چرا استماع تو از نطق زیاده است؟ گفت: زیرا که مرا دو گوش دادهاند و یک زبان؛ یعنی دو چندانکه می گویی، میشنوی (طوسی، 1346: 205).
حکیــم داده به آداب صحبت این دستور |
| ببایــدت یکــی گفتن و دو بشنیدن
|
3ـ2 آموزههای عرفانی
عرفان و آموزههای عرفانی از دیرباز با ادبیات پیوندی عمیق داشته است. آموزههای عرفانی نهتنها در اشعار شاعران برجستۀ عرفانگرا و عارف گذشته، بلکه در شعر شاعران معاصر نیز جایگاه ویژهای دارد. شعر بهترین وسیله برای بیان تجربیات عرفانی است که در ادبیات فارسی نمودی بسیار گسترده دارد. سنایی شاعری است که عرفان را رسماً وارد شعر فارسی کرد و پس از او، شاعران آن را یکی از مضمونهای اصلی خویش به شمار بردند (سلیمی خراشاد و کیخای فرزانه، 1398: 124ـ123). به شواهدی از آموزههای تعلیمی ـ عرفانی از دیوان اشعار دانش اشاره میشود:
3ـ2ـ1 اطاعت از پیر و مراد
امام سجاد (ع) میفرماید: «هرکس استاد حکیمی که دائماً او را راهنمایی کند نداشته باشد، هلاک میگردد: "هَلَکَ مَن لَیسَ لَهُ حَکیمٌ یَرشِِدُهُ"» (شاهنظری و هاشمی، 1397: 137). با تفحص در متون عرفانی میتوان دریافت که اطاعت محض از پیر و مراد و خضر طریق، ازجملۀ امهّات آموزههای عرفانی است. اثر عرفانی (اعم از نظم و نثر) سراغ نداریم که سالکان و نوآموزان طریق عشق را به اطاعت از پیر و مراد دعوت نکرده باشد. دانش با تأسی از آموزههای عرفانی، مخاطب خود را به اطاعت محض از پیر طریق دعوت میکند:
یا کـه خود کس باش یا اندر پناه کس گریز بی رهبـری ممکن مدان، درک حقایق ای جوان قطع ایــن مرحله بی همرهـی خضر مکن |
| رهـرو رهبر نگشتـه حاجتش بر رهبر است در خدمت پیـری بجان، یک چند خود تکمیل کن ظلمـات است بتــرس از خطر گمراهی |
3ـ2ـ2 خودشناسی
بشنـاس خویشتـن را مشنـاس ماســوا را چـون تو در علــم خویشتن زبون باشی |
| که تو چـون شناختـی خود بشناختـی خدا را عـــارف کردگـار چـون باشی؟
|
به قصدِ تحریض و دعوت مخاطب به خودشناسی، تلمیح به حدیث معروف «مَنْ عَرَفَ نَفسَهُ فَقَد عَرَفَ رَبَّهُ» (فروزانفر، 1376: 471) است.
3ـ2ـ3 برداشتن بار تعلّقات و جسم از دوش جان
دانش با پیروی از شاعران و پیشینیان عرفانی که سالکان طریق را به سبکباری و برداشتن بار تعلقات و جسم از دوش جان دعوت میکردند، خطاب به مخاطب و سالک راه میگوید:
[1] * استادیار گروه زبان و ادبیات فارسی، واحد سلماس، دانشگاه آزاد اسلامی، سلماس، ایران
ra.tohidiyan1352@iau.ac.ir
تاريخ وصول 13/8/1401 تاريخ پذيرش 11/11/1401