Introduction and critical review of manuscripts, structure and characteristics of Mohammad Darabi's commentary on Hafez's poems
Subject Areas :Fariba Kazemi saeed 1 , Aiyoub Koushan 2 , Ali Dehghan 3
1 - Ph.D. Student in Persian Language and Literature, Tabriz Branch, Islamic Azad University, Tabriz,, Iran
2 - Assistant Professor, Department of Persian Language and Literature, Tabriz Branch, Islamic Azad University, Tabriz, Iran.
3 - Associate Professor, Department of Persian Language and Literature, Tabriz Branch, Islamic Azad University, Tabriz, Iran.
Keywords: Latifeye Gheybi, manuscript, Mohammad Darabi, mystical description, structure and content.,
Abstract :
Commentaries, in addition to being able to provide a new point or reading of the text, somehow reflect the mentality of the era in which he lives. These works give a different interpretation according to the expectations of that age. In the current research, Mohammad Darabi's commentary on Hafez's poems has been examined and analyzed from a structural and content point of view. On the other hand, some of the most important manuscripts of this description have been evaluated along with explanations about them. The results show that it is necessary to be very careful in examining the manuscripts of this description because most of these manuscripts are very wrong and full of annotations. Some writers have also mentioned this issue and tried to correct the text. The history of many of these versions is based on speculation, and even in some cases, the introduced version is not related to the famous book "Latifeye Gheybi". In any case, the ideological reading of Hafez's poems, attribution of other people's poems to Hafez, lack of attention to vocabulary and symbols, and criticism of Sufis in Hafez's poems are among the characteristics of Darabi's commentary. This description, with all the problems it may have, from the point of view of "reader reaction" criticism, shows a part of the commentators' mentality in the Safavid era society. An era when Hafez's poetry is interpreted with the principles of Shiism.
معرفی و بررسی انتقادی نسخههای خطی، ساختار و ویژگیهای شرح محمد دارابی (رسالة غیبی) بر غزلیات حافظ
چکیده:
شروح علاوه بر آنکه میتوانند نکته یا خوانشی جدید از متن ارائه بدهند، به نوعی بازتاب دهندة ذهنیت عصری هستند که شارح در آن زندگی میکند. این آثار بنا به توقعاتی که آن عصر دارد، تفسیری متفاوت اراده میدهد. در پژوهش حاضر، شرح عرفانی محمد دارابی(1000- 1130 ق. ؟) بر غزلیات حافظ (لطیفة غیبی/ غیبیه) از دیدگاه ساختاری و محتوایی مورد بررسی و تحلیل قرار گرفته است. از طرف دیگر، برخی از مهمترین نسخههای خطی این شرح همراه با توضیحاتی دربارة آنها مورد ارزیابی قرار گرفته است. در پژوهش حاضر، با استفاده از روش توصیفی-تحلیلی، به این سوال پاسخ داده شده است که ویژگیهای ساختاری و محتوایی لطیفة غیبیه چیست و نسخههای خطی مربوط به این کتاب چه ویژگیهایی دارند؟ نتایج نشان میدهد که در بررسی نسخههای خطی این شرح دقت بسیاری لازم است چراکه اغلب این نسخ بسیار مغلوط و سرشار از حاشیهنگاری هستند. برخی از کاتبان نیز خود به این موضوع اشاره داشتهاند و درصدد تصحیح متن برآمدهاند. تاریخ بسیاری از این نسخ بر اساس حدس و گمان است و حتی در مواردی نسخة معرفیشده مربوط به کتاب مشهور «لطیفة غیبی» نیست. درهرصورت، خوانش ایدئولوژیک اشعار حافظ، اشعریمسلک بودن حافظ، انتساب اشعار دیگران به حافظ، عدم توجه به علم لغت، نمادها و ... در اشعار حافظ از ویژگیهای شرح دارابی است. این شرح با تمام اشکالاتی که میتواند بر آن وارد باشد، از دیدگاه نقد «واکنش خواننده»، بخشی از ذهنیت شارحان را در جامعة عصر صفوی نشان میدهد. عصری که شعر حافظ جامة «تشیّع» میپوشد.
کلیدواژهها: لطیفة غیبی، نسخة خطی، محمد دارابی، شرح عرفانی، ساختار و محتوا.
1. مقدمه و بیان مسأله:
شروح علاوه بر آنکه میتوانند نکته یا خوانشی جدید از متن ارائه بدهند، به نوعی بازتاب دهندة ذهنیت عصری هستند که شارح در آن زندگی میکند. این آثار بنا به توقعاتی که آن عصر دارد، تفسیری متفاوت اراده میدهد. شرحنویسی علیرغم سابقة طولانی آن حدود و ثغور مشخصی ندارد و در شرحنویسی کلاسیک معمولاً نکاتی چون «هدف از شرحنویسی، چرایی و لزوم شرحِ متنی خاص، ویژگیهای شرح خوب و امثال آن چندان مورد توجه نیست»(همتیان و مشاوری، 1395: 28). در هر صورت، «شرح» یکی از اصطلاحات ادبی است که در تعریف آن چنین آمده است: «آنچه در توضيح سخن پوشيدهاي نويسند و نيز به اثري كه بدینگونه در توضيح مطالب ديگري نوشتهشده باشد و فهم آن را براي خواننده آسانتر كند شرح گفته ميشود»(انوشه، 1376: 2 /863؛ نیز مصاحب: 1374؛ ذیل «شرح»). اغراض متعدد و مختلفی میتواند سبب پدید آمدن شروح باشد. اغراض شخصی، برخورداری شارح از یک دانش و تخصص خاص، معرفی تفکر و ایدئولوژی خاص و برجسته کردن دیدگاه خاص یک نویسنده از جملة این اغراض میتواند باشد. یک شرح، با هر غرضی که باشد، از جهات گوناگونی میتواند مورد بررسی قرار بگیرد. مهمترین این نشان دادن ذهنیت گذشتگان ما نسبت به یک متن خاص است. این موضوع حتی در نقد ادبی هم جایگاهی بسیار رفیع دارد و ناقدان «نظریة دریافت» بر آنند که «بر حسب موقعیت زمانی انتظار میرود که خواننده به دریافت تازهای از یک متن برسد»(صفوی، 1400: 99). از این روی منتقدان این نحله از نقد ادبی بر آنند که کار یک منتقد ادبی آن است که برداشتها و تفسیرهای متعدد را از یک متن فهرستبندیی کنند و سپس در کنار «دریافت کنونی متن»، تاریخی از تحول این «دریافت»ها را بر حسب زمان گزارش کنند(نک: همان: 99، برسلر، 1396: 109؛ تسلیمی، 1398: 102).
در میان همة متون کلاسیک، غزلیات حافظ یکی از کانونهای توجه شارحان بوده است و این متن از دیدگاههای مختلفی شرح و تفسیر شده است. عوامل بسیار متعددی را میتوان نام برد که سبب شده است شعر حافظ، «لسان غیب» نام بگیرد و از همین روی زمینهای بسیار مناسب برای برداشتها و تأویلهای مختلف و گاه متناقض بوجود آمده است. در واقع سخنی که دولتشاه دربارة حافظ نوشته و کلام او را آسمان و «نه از جنس بشر» دانسته»، مورد اتفاق همگان بوده است(نک. به: سمرقندی، 1382: 302-303؛ نیز: حمیدیان، 1388: ج1/ 51). هر اندازه از عصر حافظ دور میشویم، نگاه واقعگرایانه به شعر او کمتر شده و وجوه الوهی و فراواقعی و عرفانی و ایدئولوژیک بیشتری به خود میگیرد.
مسألة اصلی پژوهش حاضر نیز از همین نکته نشأت میگیرد. محمد دارابی جزء اولین شارحانی است که در عصر صفوی، و با توجه به ایدئولوژی غالب این دوره یعنی دیدگاه «شیعی»، به تفسیر برخی از اشعار حافظ پرداخته و به زعم خود جواب محکمی به برخی از منتقدان شعر حافظ در سطوح مختلف معنایی، عقاید مذهبی و کلامی داده است. متأسفانه با وجود نسخ متعددی که از این شرح در دست داریم، چاپهایی که از این شرح در اختیار محققان وجود دارد، نارسا، غلط و فاقد یک تصحیح انتقادی همه جانبه است. اهمیت این شرح تنها در معنی برخی از ابیات نیست که حتی شفیعیکدکنی نیز بدان اشاره کرده است(شفیعیکدکنی، 1396: ج1/ 26)، بلکه در این است که بخش مهمی از «دریافت»های مخاطبان شعر حافظ را در تاریخ و فرهنگ ایران بازتاب میدهد. بنابراین، تنها نباید به برخی از تفاسیر عجیب و غریب و «هپروتی»»(حمیدیان، 1388، ج1: 558) دارابی انگشت نهاد و او را ملامت کرد. با توجه به گفتههای فوق، در پژوهش حاضر بر آنیم که مهمترین نسخههای خطی این شرح را معرفی کرده و علاوه بر بررسی آنها، به ویژگیهای این شرح، به لحاظ ایدئولوژیگ و ادبی و فنّی، بپردازیم.
2. پیشینة تحقیق:
دربارة لطیفة غیبی پژوهشی مستقلی وجود ندارد، باوجوداین در برخی از پژوهشها به شرح دارابی اشاره شدهاست. محسنی و ریحانی (1400) در پژوهشی با عنوان «مقایسة شرحهای نقد نیازی و لطیفة غیبی بر غزلیات حافظ بر اساس نظریة دریافت یائوس» به بررسی و تحلیل تفاوتهای دریافت در دو شرح مذکور که در دو زمان مختلف و با افق انتظارات متفاوت بر غزلیات حافظ نگاشته شدهاند، پرداختهاند. مالمیر (1390) در پژوهشی با عنوان «نقد و بررسی قرائتهای تاریخی و زندگینامهای غزلیات حافظ» به برخی از تفاسیر دارابی از شعر حافظ اشارهکرده و در مواردی نظر او را بهتر از دیگران ارزیابی کرده است. در دانشنامة حافظ و حافظپژوهی که به کوشش خرمشاهی (1397) چاپ شدهاست، به اجمال از ساختار این کتاب سخن گفته شدهاست. در مقدمة لطایف الخیال، به صورت مختصری به سال تألیف و اهمیت این کتاب اشاره شدهاست. مقدمة بسیار مختصری که مصحّح لطیفة غیبی بر چاپ جدید این کتاب نوشتهاست(دارابی، 1398)، مطلب تازهای نسبت به دیگران ندارد و از ساختار کتاب و ویژگیهای آن سخنی نگفتهاست. نگارندگان نیز پژوهشی با عنوان «ضرورت تصحیح مجدد رسالة لطیفة غیبی نوشتة ملامحمد دارابی» را به انجام رساندهاند که در نشریة «متن پژوهی» ادبی در دست انتشار است.
3. روش تحقیق:
روش تحقیق در پژوهش حاضر تحلیلی-توصیفیاست و مطالعة منابع و گردآوری اطلاعات به روش معمول کتابخانهای است.
4. بحث و بررسی:
4-1. زندگی و آثار دارابی:
ملاشاهمحمد دارابی اصطهباناتی که در تاریخ ادبیات با عنوان «ملاشاه محمد بن محمد عارف دارابی شیرازی»(صفا، 1364: ج5/ بخش 3/ 490) نیز از او یادشدهاست، حدود سال 1000 ق. در اصطهبانات به دنیا آمد(صدوقی سها، 1359: 118-119) و مقامات علمیّه خود را در آنجا فراگرفت. لقب «اصطهبانات» توسط شاگردش محمد مؤمن صاحب کتاب طیف الخیال برای او انتخابشدهاست و این لقب در فارسنامة ناصری نیز ذکر شدهاست(دارابی، 1385: «مقدمة مؤلّف» 15). او در اوایل سلطنت شاه صفی صفوی وارد اصفهان شد و بنابر قول شیخ آقابزرگ در همین سال نگارش لطیفة غیبی را آغاز کرد و در سال 1043 ق. به پایان رسانید. در سال 1052 به احمدآباد هندوستان رفت که در برخی اقوال 1062 ق. نیز ذکر شدهاست(نقوی، 1347: 203). دارابی در سال 1067 ق. به شیراز بازگشت و در همین سال آغاز به نگارش تذکرة لطایف الخیال نمود که در سال 1078 ق. به پایان رسیده است. پس از چندین سفر به مکه و مشهد و اصفهان، در نهایت ریاضالعارفین را در سال 1083 ق. در هندوستان به پایان برد. در سال1083 ق. در اصفهان اقامت داشته است که نصرآبادی به این موضوع اشاره کردهاست. بنابر برخی اقوال، نگارش لطیفة غیبی در سال 1087 ق. صورت گرفته است که مصحّح لطایف الخیال با استناد به یکی از چاپهای سنگی، مدت نگارش آن را تنها «شش روز» دانسته است(1)(دارابی، 1385: 31). محمد دارابی از این زمان در اصفهان ساکن میشود و تدریس برخی از دروس از جمله استبصار شیخ طوسی و من لایحضر الفقیه شیخ صدوق را بر عهده میگیرد. در سال 1114 ق. ریاضالعارفین را که شرحی از صحیفة سجادیه است به سلطان حسین صفوی(حک. 1105-1135ق.) تقدیم میکند. سرانجام او در حدود 130 (1130 ق.)(صدوقیسها، 1359: 118-119) یا 147 سالگی (1147 ق.) در اصطهبانات از دنیا میرود. آثاری که به شاه محمد دارابی منتسب است عبارتاند از: اثبات عالم امثال، اجازة الحدیث، اخلاق شاه محمدی، اعتقادیه، تحفه المومنین، حل العقاید، دیوان اشعار، ده عقد، روضة الصالحین و حدیقة المومنین، روضة العارفین یا همان ریاض العارفین، ریاض المومنین، شرح اسماء الحسنی، فرح السالکین، کشف الکافی فی شرح اصول الکافی، لطایف الخیال، لطایف غیبیه یا لطیفة غیبی، معراج الکمال، مقامات السالکین(دارابی، 1385: «مقدمه» 25-32).
4-2. نسخههای خطی «لطیفة غیبی»:
با مراجعه به فهرست نسخههای خطی (فنخا) میتوان به 60 مورد از نسخههای خطی این کتاب دست یافت که اغلب این نسخ فاقد تاریخ و ناقص هستند. تاریخ برخی از نسخههای متقدم صحیح نیست و تنها با بررسی دقیق آنهای میتوان به این اشتباه پی برد. از آنجایی که تاریخ این نسخ در «فنخا» مرتب نیست، در جدول ذیل ترتیب تاریخی حفظ شده و برخی دیگر از نسخ خطی که در (فنخا) ثبت نشده است، ذکر شده است (2).
ردیف | محل نگهداری (کتابخانه) | تاریخ کتابت (قمری) | نام کاتب و نوع خط | مشخصات ظاهری | شمارة نسخه |
| مجلس شورای اسلامی | قرن 11 | بدون ذکر نام کاتب و منسوب به خود مولف است. | رقعی. 11×5/ 15 س م. 59 گ. سطور متفاوت. | 1/ 1539 |
| ملی ایران | 1087 | بدون ذکر نام کاتب و نوع خط. | مشخصات نسخه ذکر نشده است. | ۱۲۹۹۸ |
| آیت الله بروجردی | 1094 | بدون نام کاتب (نسخ) |
| شماره اموال: 2/ 2514 A |
| ملی ایران | شعبان ۱۱۰۲
| بهاء الدين حسيني حسني ديباجي | ۸۲پ- ۹۵ (۱۴ برگ)، ۳۱ سطر (۱۰×۲۰) سطر؛ ۱۴×۲۳ س م | 6/14772 |
| مجلس شورای اسلامی | 1094 | مشخصات ذکر نشده است. | ۲-۷۶(۷۴ صفحه)، ۱۸-۲۵ سطر؛ ۱۳×۲۰ س م | 1/5903 |
| گلپایگانی | 1193 | بدون ذکر نام کاتب (نستعلیق). | ۳۳ برگ، ۲۱ سطر؛ ۱۳×۲۱ س م. | 89/36-2/7089 |
| مجلس شورای اسلامی | 1206 | بدون ذکر نام کاتب (نستعلیق). | ۱۷×۲۵ س م. ۶۴ص. | ۱۲۰۸۳۵۳ |
| آیة الله خویی | 1214 | محمدعلي بن محمدنصير هزار جريبي (نستعلیق). | ۱پ-۶۷پ (۶۷ ص)، ۱۵ س سطر؛ ۱۵×۱۰ س م. | 1/151 |
| دايرة المعارف بزرگ اسلامی | 1224 | بدون ذکر نام کاتب (نستعلیق). | مشخصات نسخه ذکر نشده است. | 577 |
|
آیتالله مرعشی | شعبان ۱۲۲۵ | بدون ذکر نام کاتب (نستعلیق). | ۱پ-۳۶ ر، مختلف سطر؛ ۲۰/۵×۱۵ س م. |
1/ 6384 |
|
ملی ایران | 1226 | عبدالله بن عبدالمجيد هزار جريبي | ۱۰۲ برگ، ۱۰سطر(۶×۱۰) سطر؛ ۱۱×۱۴ س م | ۱۴۱۰۷ |
| مجلس شورای اسلامی | 1233
| محمدامين بيگ (نستعلیق). | ۱۵۲-۱۵۶(۴ برگ)، هر صفحه ۲۵ سطر؛ ۲۰×۳۰ س م. |
3/155-ط |
| ملی تبریز | 1234 | نامشخص (نسخ) | مجموعه 20 رساله، لطیفة غیبی (a1 تا b 36) | 1690 |
| آیتالله مرعشی | 1235 | بدون ذکر نام کاتب. (نستعلیق). | ۹-۴۵( ۳۷ برگ)، ۱۸(۸/۵×۱۵) سطر؛ ۱۵/۵×۲۱/۵ س م. | 2/16999 |
| مجلس شورای اسلامی | جمادی الاولی ۱۲۳۸ | بدون ذکر نام کاتب. | ۱۹۶-۲۰۲ (۶ ص) مختلف سطر؛ ۱۵×۲۰/۵ س م. | 37/13569 |
| مجلس شورای اسلامی | 1241 | محمد بن جمشيد مراغي (نستعلیق) | 63 الف – ۶۹ الف (۳ برگ). | 33/9467 |
| آستان قدس رضوی | 1241 | بدون ذکر نام کاتب. | مشخصات نسخه ذکر نشده است. | ۲۹۳۸۴ |
| دانشگاه علامه طباطبایی | 1243 | حسين بن گنجعلي | ۳۰-۵۱ (۲۱ برگ)؛ ۳۱×۱۷ س م. | 2/14161 |
| ملی تبریز | 1244 | نامشخص (نستعلیق) | 82 برگ، 11 سطر. | 1522 |
| مجلس شورای اسلامی | 1244 | بدون ذکر نام کاتب. (نستعلیق). | نسخه 6 برگ دارد. | 37/ 13569 |
| سپهسالار (مطهری) | 1244 | بدون ذکر نام کاتب (نستعلیق) | ۱۶۲ر-۱۰۳پ(س۶۰ برگ) | 3/7170 |
| دانشگاه تهران | 1247 | بدون ذکر نام کاتب (نستعلیق). | ۸۹ پ-۱۳۰ر، ۱۵س ۷×۱۵ سطر. | 2/8548 |
| ملی ایران | 1255 | بدون ذکر نام کاتب (نستعلیق). | مشخصات نسخه ذکر نشده است. | ۱۵۴۳۳ |
| مفتاح، محمدحسین | 1255 | بدون ذکر نام کاتب (نستعلیق). | مشخصات نسخه ذکر نشده است. | 2/ 1434
|
| عاطفی، حسن | 1257 | بدون ذکر نام کاتب (شكسته نستعلیق بدخط). | مشخصات نسخه ذکر نشده است. | 2/11 |
| مجلس شورای اسلامی | ۱۰ صفر ۱۲۵۸
| محمدصادق بن علی حسینی (نستعلیق). | ۱۰×۱۴ س م. ۴۶ گ. ۱۴س. | 11483-10
|
|
مجلس شورای اسلامی | 1259 | محمد (شکسته نستعلیق زیبا). | 8×14 س م. 45 گ. 15س. | 1112 |
| مكتبة آیة الله الحكیم العامة
| 1268 | نصرالله بن حاجي هاشم. (نستعلیق). | ۳۳ صفحه، مختلف سطر؛ ۱۷/۵×۲۲ سم. | 959 |
| مجلس شورای اسلامی | 1275 | میرزا حسین بن احمد کرجی (گرجی؟). | ۱۰/۹×۱۷/۳ س م. ۶۳ گ. ۱۲س. | ۱۵۳۹۰
|
| مجلس شورای اسلامی | 1289 | بدون ذکر نام کاتب (نستعلیق). | 116ص، 17سطر، 10× 18 س م. | 139 |
| دانشگاه فردوسی مشهد | 1290 | سید محمد هاشم بن میرزا محمد باقر بن میرزا محمد هادی طیب اصفهانی | 92 صفحه | ش 205 فرخ
|
| آستانة معصومیه | 1295 | رضاقلي دادمرزي (نستعلیق شكسته) | ۷۶ پ-۱۱۴پ (۳۸ برگ). مختلف سطر؛ ۱۲×۱۸ س م. | 6/350 |
| دانشگاه تهران | قرن 13 | بدون ذکر نام کاتب (نستعلیق). | ۱پ - ۴۶ پ (۴۵ برگ)، ۱۱ س ۵×۶ سطر؛ ۱۰×۱۵ س م. | 1/ 5856.
|
| گلپایگانی | قرن 13 | بدون ذکر نام کاتب (نستعلیق). | 36 برگ، ۱۶ سطر؛ ۲۰/۵×۲۹/۵ س م. | 25/2-205. |
| آستان قدس رضوی | 1316 | غلامحسين بن بهرام كرمانشاهي (نستعلیق). | ۳۰ برگ؛ ۲۰×۱۲ س م. | ۸۵۳ |
| دانشگاه فردوسی مشهد | ندارد. | نام کاتب ندارد | ۱-۹۱ (۹۱ ص)، مختلف السطر، سطر؛ ۱۶×۱۰ سم. | ۲۰۵/۱ فرخ. |
نسخههای دیگری از این کتاب وجود دارد که یا متاخر از موارد ذکر شده هستند و یا به دلیل فاقد بودن آغاز و انجام آن نمیتوان به صورت دقیق دربارة تاریخ کتابت آنها سخن گفت. برای نمونه نسخة شمارة ۱۲۱۰۵۲۳ کتابخانة مجلس شورای اسلامی، بنا به اظهار نظر فهرست کننده، به قرن 12 منتسب است در صورتی که با تطبیق و بررسی آن میتوان به این نتیجه رسید تفاوت چشمگیری با سایر نسخ ندارد و همان عیوب متعدد را در لغات و اصطلاحات و اعراب و ... دارد. از دیگر نسخههایی که با حدس و گمان به سالهای متعددی منتسب شدهاند میتوان به نسخة شمارة 1/2585 کتابخانة ملک منتسب به قرن 12؛ نسخة شمارة 2/19770 کتابخانة مجلس شورای اسلامی منتسب به قرن 13 و نسخة شمارة 1/18418 کتابخانة آیة الله مرعشی منتسب به قرن 14 و ... اشاره کرد.
بررسی و تحلیل برخی نسخهها:
سخن گفتن دربارة همة نسخههای موجود این کتاب فرصت و مجال بیشتری میطلبد لیکن از تعداد 20 نسخة متقدم این کتاب که نگارندگان بدان دست یافتهاند میتوان به موارد بسیار مهمی در تصحیح این متن اشاره کرد. این موارد به شرح ذیل است:
1. در همة نسخههای خطی، اغلاط فراوانی به لحاظ نگارشی و املایی، اعرابگذاری، معنایی و ... وجود دارد. حتی در برخی از نسخههایی که در دسترس نگارندگان است، کاتبان به صراحت ابراز داشتهاند که نسخة اصیلی که در اختیار داشتهاند مشحون از غلط بوده و ناگزیر خودشان نیز «مقابلهای» صورت دادهاند. برای نمونه در نسخهای که در مجلس شورای اسلامی به شمارة 1/5903 (ردیف 4 جدول) وجود دارد، کاتب در پایان نسخه به این نکته اشاره کرده است که نسخة مورد استفادة او بسیار مغلوط بوده و بهناچار مقابله و تصحیحاتی صورت داده است. هرچند تاریخ کتابت این نسخه 1094 قمری است لیکن دخالت کاتب در او بسیار بیشتر است. در نسخة کتابخانة آیت الله بروجردی (ردیف 3) نیز همین اغلاط وجود دارد که تاریخ کتابت آن 1094 ق. است. نسخة مذکور در بسیار از جملات افتادگی دارد و کاتبی دیگر برخی از این کلمات را در حاشیه اضافه کرده است.
2. نسخة شمارة 1/ 1539 کتابخانة مجلس شورای اسلامی (ردیف اول در جدول نسخهها)، که به غیر از چند صفحة اول و آخر که به دست «میرزااحمد تبریزی» تکمیل شده است، به خط خود مولف منسوب است. این انتساب توسط «شعاع» در آغاز نسخه آمده است که تاریخ 1348 ق. ذیل آن قید شده است. با مطالعة این نسخه به همان نتیجهای میرسیم که در بند فوق گفته شد. این نسخه سرشار از غلطهای نگارشی و افتادگیهای پی در پی کلماتی است که بعداً توسط شخص مذکور اضافه شده است. برای نمونه:
«لایمکن التوسّل الی معرفه الرّب کما لایُمکِن التوسّلُ الی معرفة النفس»(برگة a9) که «التوصل» صحیح است و در نسخ دیگر صورت صحیح آن آمده است.
«این طایفة جلیل القدر به همان معنای حثیّیه که موافق سلیقة پست ایشان است حمل مینمایند»(برگة a6). «حسیّه» صحیح است.
«وضو ساختن از چشمة از لوث انانیّت بالکیّه شدن است»(برگة b9). در اصل باید کلمة «عشق» و «پاک» اضافه شود تا عبارت به صورت «وضو ساختن از چشمة [عشق] از لوث انانیّت بالکیّه [پاک] شدن است». نکتة جالب اینجاست که شخصی که این نسخه را در اختیار داشته در حاشیة آن به این کلمات اشاره کرده است. نمونههای دیگر:
«و عقل معادپیشه که او را به تعلیم مقیم میخواند»(برگة a10). «تعلیم مقیم» باید «نعیم مقیم» باشد که در سایر نسخ آمده است.
«مطلوب حقیقی که دل ما برده و زمین محبت خود ساخته»(برگة a10). در اصل باید «رهین محبت خود ساخته» باشد که در نسخ دیگر آمده است.
موارد مغلوط آن چنان زیاد است که جای تردیدی باقی نمیماند که این نسخه به خط خود مولف نیست در نتیجه تاریخ کتابت آن باید متاخّر و حداقل مربوط به بعد از 1250 ق. باشد. در نقل قول از اشعار دیگران، از جمله شعر مولانا و حتی حافظ نیز، که زمینة بحث دارابی است، غلطهای فاحشی وجود دارد که در سایر نسخ بسیار کمتر است. برای نمونه گفته است «خوشا دمی کزین پرده چهره برفکنم»(برگة b12).
3. در میان این نسخ که به عنوان «لطیفة غیبی» در فهرست نسخههای خطی (فنخا) ذکر شده است، مواردی وجود دارد که نسخة کتابی که با همین عنوان (لطیفة غیبی) میشناسیم، نیست. در واقع هرچند این نسخه به دارابی منسوب است، لیکن محتوای این نسخ بالکل متفاوت از لطیفة غیبی است. نسخة ردیف 7 جدول فوق که متعلق به کتابخانة مجلس شورای اسلامی با شمارة ۱۲۰۸۳۵۳ است، از جملة این نسخ است. این نسخه 36 برگ دارد که ظاهراً چند رسالة عرفانی را شامل میشود، لیکن حتی عبارتی را از رسالة غیبی در این نسخه نیافتیم.
4. برخی از نسخههای متقدم این کتاب بسیار ناقص هستند و تنها بخشی از کتاب را در بر دارند. برای نمونه نسخههای ردیف 16و 20 که متعلق به مجلس شورای اسلامی و تاریخ 1241 و 1244 ق. است، ناقص هستند و نمیتوان چندان بهرهای از آنها برد.
5. با توجه به نسخههای موجود و با در نظر گرفتن نسخة کامل این اثر، به نظر میرسد نسخههای کتابخانة ملی تبریز (ردیف 13 و 19) که متعلق به سال 1234 و 1244قمری هستند، ارزش بیشتری دارند. نسخة مجلس شورای اسلامی (ردیف 26) که در تاریخ 1258 ق. نگاشته شده است، به دلیل اغلاط کمتر و کامل بودنش میتواند گزینة دیگری برای تصحیح متن باشد. این نسخه برخی از اغلاط نسخة بروجردی (ردیف 3) را متوجه بوده و در حاشیه نگاشته است. برای نمونه در آنجایی که دارابی به مسأله رویت اشاره میکند، میگوید که: «رؤیتی که در کلام ارباب عرفان واقع است، از قبیل رؤیت اشعری نیست». این جمله در نسخة بروجردی «است» آمده است و چون کاتب نسخة مذکور متوجه این نکته بوده، صورت مغلوط را در حاشیه آورده است. با مقابلة نسخة 1094 ق. بروجردی(ردیف 3) و ملی تبریز (ردیف 19) به این نتیجه رسیدیم که این دو نسخه شباهت بسیار زیادی به یکدیگر دارند، حتی در افتادگی کلمات و اعرابگذاریها.
6. چاپ افست این کتاب که در سال 1319 و 1357 صورت گرفته است عبارات و جملات بیشتری نسبت به نسخههای متقدم دارد. برای مثال عبارت «انا افصح من نطق بالضاد» [من فصیحترین کسی هستم که به عربی سخن میگوید]، در پاراگراف اول کتاب، در هیچکدام از نسخههای متقدم نیامده است. چاپهای سنگی این کتاب که در دانشگاه فردوسی و علامه طباطبایی موجود است با چاپ افست این کتاب بسیار شباهت دارد. از دیگر ویژگی چاپهای سنگی و چاپ افست این کتاب در آن است که عبارات پیچیده و مغلق شارح را به زبان ساده نقل کردهاند.
4-3. ویژگیهای محتوایی شرح دارابی:
4-3-1. خوانش شیعی از اشعار حافظ:
یکی از مهمترین وجوه شرح دارابی در تفسیر ایدئولوژیک شعر حافظ است. تفسیر شیعی از شعر حافظ توسط دارابی میتواند زمینهای برای نقد «واکنش خواننده» باشد و ذهنیت بخشی از فرهنگ شیعی را در آن زمان بازتاب بدهد. مبنا و فرض اساسی نقدی که «خواننده محور» است این است که «هر شخص بنابر ذهنیت شخصی خود و یا بر اساس توقعاتی که زمانهاش برای او ایجاد میکند، قرائت خاصی از یک متن ارائه میدهد که به اندازة هر قرائت دیگری معتبر است»(برسلر، 1396: 109). شعر حافظ به دلایل بسیاری امکان تأویل اشعار را در زمینههای مختلفی ممکن میسازد(پورنامداریان، 1382: 77-88)، از همین روی در ادوار مختلف تاریخی به گرایشات و نحلههای مختلفی منتسب شده است. این انتساب تا جایی است که او را به «نقطویان» نیز منسوب داشتهاند و اشعار او را بر پایة ایدئولوژی آنها تفسیر کردهاند. اگر بتوان شروح کلاسیکِ متعدد حافظ را که بالغ بر 203 مورد برشمردهاند، در نظر گرفت(رادفر، 1368: 271-297)، پژوهش بر مبنای نقد «خواننده محور» این شروح ذهنیت تاریخی فرهنگ ایرانی را نسبت به حافظ به خوبی میتواند نشان بدهد، هرچند این پژوهش بسیار دشوار و نیازمند فرصت بسیار است. نمونهای از این مبحث را قراگوزلو در مقالهای با عنوان «حافظ در میان هفتاد و دو ملت» مطرح کره است(1366: 61-74). در هر صورت در شرح دارابی با خوانش جدیدی از شعر حافظ روبرو هستیم. برای نمونه در تفسیر بیت:
یار مردان خدا باش که در کشتی نوح هست خاکی که به آبی نخرد طوفان را
دارابی مینویسد: «مردان خدا ائمة هدایند که مثل امتی کمثل سفینه نوح من رکب فیها نجی و من تخلّف عنها غرق. لسانالغیب میفرماید دست در عروة الوثقی دامن اهلبیت زن که به مضمون حدیث انّی تارک فیکم الثقلین کتاب الله و عترتی ان تمسکتم بها لن یضلوا بعدی و الا هلکتم، از طوفان هلاکت و جهالت نجات خواهی یافت و الا در بادیة غوایت به هلاکت خواهی رسید»(دارابی، 1357: 39). در تفسیر بیت «مرید پیر مغانم ز من مرنج ای شیخ ...»، دارابی «پیر مغان» را حضرت امیرمؤمنان(ع) تفسیر کرده است(همان: 56). همچنین در تفسیر بیت ذیل:
سرّ خدا که عارف سالک به کس نگفت در حیرتم که بادهفروش از کجا شنید
مینویسد: «یحتمل مراد این باشد که سر خدا یعنی آن کلمهای که از اسرار است و نباید به کسی گفت ... در حیرتم که بادهفروش از کجا شنید و میتواند بود که سر خدا عبارت از چند کلمة مگو باشد که حضرت ختمی پناه صلیالله علیه و آله مأمور بود به کسی نگوید و حضرت مخالفت امر الهی نمیکند در حیرتم که حضرت امیرالمؤمنین علیهالسلام از کجا شنید و ... »(همان: 66؛ همچنبن در صفحات 100ف 123، 109 نیز همین گرایش وجود دارد. دارابی در چند بیت دیگری که به حافظ نسبت میدهد، او را شیعه میداند:
ای دل غلام شاه جهان باش و شاه باش |
| پیوسته در حمایت لطف آله باش |
هممذهب ماست زان سپهر است بلند یعنی فلکالبروج اثنیعشری است
(همان: 119)
4-3-2. حافظ اشعری نیست:
نکتة دیگری که در ادامة «خوانش شیعی» اشعار حافظ وجود دارد، در «اشعری نبودن» حافظ است. تعیین اصول «مکتب کلامی» موردقبول حافظ و نظرگاه او راجع به مسائلی چون «جایگاه عقل»، «جبر و اختیار»، «گناه و خطا»، «عنایت و بخشش» و «خیر و شر» از نکاتی است که در بازگشایی بسیاری از گرههای اشعار او ضروری است؛ لیکن تعیین این خطوط تأمل و دقت بسیار میطلبد چراکه نمیتوان بهراحتی عنوان کرد که حافظ «اشعری»مسلک است یا «معتزلی» یا چیزی دیگر. در جایی که مرتضوی از «راز اشعری مسلک بودن حافظ» سخن میگوید، خرمشاهی عقیده دارد که «حافظ که خود ذهن و مزاج فلسفی دارد نمیتواند اشعری راسخ و معتقدی باشد. حافظ اندیشهورز توسنی است و در برابر رنجهای بشری و ناملایمات کاروبار جهان اعتراضهای حماسی میکند»(خرّمشاهی، 1380: 38). علت این اختلاف اغلب در مسألة جبر و اختیار است که از قضا در دیوان حافظ بهروشنی مشخص نیست که به کدام سمتوسو گرایش دارد(نک. به: شفیعیکدکنی، 1396: ج1/ 98).
همین تناقضات گریبانگیر دارابی در بخش سوم مطالب لطیفة غیبی شده است. بخش سوم لطیفة غیبی کوششی است عجیب و مصرّانه بر این نکته که حافظ «اشعری» نیست. دلایل و توجیهات دارابی در این بخش بسیار ابتدایی و فاقد اساس علمی است. بسیار جالب است که زمانی که دارابی از بحث و استدلال بازمیماند، چنین میگوید که حافظ «تقیه» کرده است: «چه استبعاد دارد که بندة عاجز غیرمعصوم مثل حافظ اگر کلامی به تأویل از او صادر شده باشد، خصوصاً زمان تقیه که اهل کلام را ضرور میشود، تکلّم به کلامی که از روی تقیه باشد؟»(دارابی، 1357: 120). برخی از استدلالات او بدین شرح است:
1. قضا و قدر حتمی نیست: دارابی در ابتدای بخش سوم میگوید: «چون مشیّت و اراده و قضا قدر حتمی نیست منافی اعتقاد عبد نیست پس آنچه لسانالغیب که به قضا و قدر الهی هرگاه معصومین فرموده باشند لسانالغیب که از متتبعان آثار ایشان است چه قصور دارد اگر بگوید همهچیز به قضا و قدر خداست با آنکه صوفی هرگاه به غیر یک وجود و به یک موجود که ذات حق است جلّ شأنه قائل نباشد چگونه به فاعلیت غیر حق قائل شود و این مذهب اشعری نیست»(همان: 113).
2. هر اشعری مسلکی لزوماً از اهل سنّت و جماعت نیست: دارابی میگوید: «بدانکه مذهب در افعال اختیار به عبد به اختلاف بسیاری که در آن شده به سه قول میشود: یکی مذهب معتزله که عبد را در افعال حسنه و سیئه مستقل میدانند، دوم مذهب اشعری است که مجبور میدانند و میگویند که خالق افعال خداست و کاسب عبد است، سوم مذهب امامیه است که لا جبر و لا تفویض بل امر بین الامر، و چنانچه اعتزال تشیع را لازم ندارد مثل صاحب کشّاف و ابن ابی الحدید که با کمال تسنن معتزلیاند، اشعریت تسنّن را لازم ندارد چو مدار تشیع و تسنّن بر این است که هر کس امیرالمؤمنین علیهالسلام را خلیفة بلافصل سید کائنات صلوات الله و سلامه علیه و منقرض الطاعه میداند به نصّ صریح چنانچه در [آیة] کریمة انما ولیّکم الله و رسوله و غیرها، واقع است او را شیعه میدانند»(همان: 117-118).
3. صاحبغرضان و تأویلپذیری اشعار حافظ سبب شده است که او را اشعری بدانند: دارابی میگوید: «اگر کسی گوید چه ضرور است که شخص متکلم به کلامی شود که تأویلش محتاج به تکلفات بعیده و تعسّفات شدیده باشد، جواب آنکه نزد صاحبذوق منصف تکلف نیست اما هرگاه کسی عیبجو باشد گذشته از شعر خواجه حافظ بر آیات و احادیث در اعتراض میگشاید، مثل بعضی معاصران هداههم الله تعالی در بعضی از رسائل خود ذکر نمودهاند که هر گاه پای توجیه به میان آید توجیه از جانب کفار هم میتوان کرد و حال اینکه ندانستهاند که این قیاس معالفارق است»(همان: 124-125).
4. از نظر دارابی، حافظ «تقیّه» کرده است که پیشتر نقل کردیم. در نسخة شمارة 1522، که متعلق به کتابخانة ملی تبریز است، نکتة جالبی وجود دارد که در سایر نسخ نیست. کاتب این نسخه، در اثنای مباحث، از دوستی خود با صائب تبریزی میگوید و بر این باور است که ممکن است شاعری سخنی بگوید که خودِ او به آن سخن باور نداشته باشد. به همین دلیل به بیتی از صائب اشاره میکند که گفته است: «مبر شکایت روزی به بارگاه کریم / که مسجد از همه جا بیشتر گدا دارد». کاتب اشاره میکند که خود صائب باوری برخلاف بیت مذکور داشته است. به همین ترتیب اگر حافظ مطابق عقاید اشعریان و یا اهل سنّت و معتزله چیزی گفته است، باور حتمی او نیست.
4-3-3. عدم توجه به نسخهبدلها:
در لطیفة غیبی هیچ سخنی از نسخههای دیگر به لحاظ صورت شعر گفته نشدهاست. دارابی ابیات حافظ را به همان صورتی که دیده و یا در ذهن داشته، نقل کرده است. به همین دلیل برخی از صورتهای دیگر کلمات در شرح او آمده است. برای نمونه در غزل ذیل، به جای ردیف «میکنند»، که در اغلب تصحیحات آمدهاست(حافظ، 1363: ج1/ 404)، از ردیف «کردهاند» استفاده شدهاست:
بر در میخانة عشق ای ملک تسبیح گوی کاندر آنجا طینت آدم مخمر کردهاند
(دارابی، 1357: 55)
همچنین در مصراع «ناظر روی تو صاحبنظران بسیارند»(همان: 86) که در اغلب چاپها به صورت «صاحبنظرانند، ولی» آمده است. نکتة جالب در این است که با مرور چند نسخة خطی از این شرح میتوان به این نتیجه رسید که کاتبان این شرح نیز در خوانش و انشای صحیح ابیات حافظ، و سایر ابیاتی که به عنوان شاهد آورده شده است، به صورتهای گوناگونی اشعار را نقل کردهاند. «تغییر ده/ کن قضا را» از جملة این موارد است.
4-3-4. ابیات (غزلیات) منتسب:
یکی از منابعی که سبب انتساب برخی اشعار به شاعران شده است، شروحی است که در دورههای مختلف وجود دارند(3). این انتسابات در لطیفة غیبی نیز وجود دارد. در لطیفة غیبی ابیاتی وجود دارند که سرودة حافظ نیست و دارابی آنها را با نام حافظ شرح کرده است. سلمان ساوجی از جملة شاعرانی است که شعر او به حافظ منتسب شده است. سلمان ساوجی غزلی دارد که دارابی سه بیت آن را شرح کرده است:
ز باغ وصل تو یابد، ریاض رضوان، آب |
| ز تاب هجر تو دارد، شرار دوزخ، تاب |
بیت اول، چهارم و هفتم این غزل در شرح دارابی به نام حافظ آمده است(دارابی، 1357: 45-47 و 76-77). نکتة قابلتوجه این است که برخی از غزلیات حافظ که بهنوعی در میان دیگر غزلیات او درخشان نیستند، از نگاهِ دارابی «متعلق به حافظ نیستند». چند غزلی که دارابی به آنها اشاره میکند از قضا در برخی از تصحیحات معتبر نیز چندان جدی گرفته نشدهاند و برخی محققان نیز به «ضعف زبانی و فکری» این غزلیات اشاره داشتهاند. دارابی در مقدمة شرح خود حافظ را مبرّی از چنین اشعاری میداند و در پاسخ کسانی که برخی اشعار او را «بیرتبه» دانستهاند، مینویسد: «جواب اعتراض دویم آنکه چون به صحت پیوسته که دیوان حافظ نوّر الله مضجعه بعد از رحلت او ترتیب یافته چون بعض ردیفها را در غزلیات او نیافتهاند، مانند: دل من در هوای روی فرخ / شده آشفته همچون موی فرخ؛ والغیاث از جور خوبان الغیاث، از خود داخل نمودهاند و صاحب هوش میداند که امثال این مضامین با اشعاری که بعدازاین میآید، از یک کس نیست»(دارابی، 1357: 9).
این دو غزل در دفتر دگرسانیها در غزلهای حافظ (نک. به: نیساری، 1397) نیامده است، درصورتیکه در تصحیح خانلری (حافظ، 1363: ج1/ 206) نقل شدهاست. حمیدیان در این باب مینویسد: «درهرحال، غزل بهقدری سست و سهل است که قبول تعلق آن به حافظ بس دشوار است، هرچند هر شاعری ممکن است در کنار اشعار جدیاش مقداری کم یا بیش از اخوانیات یا سرودههای سردستی نیز داشته باشد، و لذا اصولی نیست که مصححی بهصرف سستی و خساست سخنی آن را از دایره آثار او بیرون بگذارد»(حمیدیان، 1388، ج3/ 1678).
4-3-5. عدم توجه به مسائل اجتماعی، سیاسی و مدیحه:
برای اغلب شارحانی که حافظ را «عارف واصل» میانگارند و او را «لسان غیب» میدانند پذیرش اشعار مدحی او، با تمام صراحتی که خود حافظ دارد، بسیار دشوار است. وقتی حافظ میگوید:
جبین و چهره حافظ خدا جدا مکناد ز خاک بارگه کبریای شاه شجاع
(حافظ، 1363، ج1: 590)
تردیدی در مدیحهسرایی حافظ وجود ندارد. گفتنی است که ابیات مدحی حافظ محدود به این بیت یا غزل نیست و به گفتة حمیدیان، «حافظ با چندین قصیده و قطعة مدحی و حدود یکصد غزل مدحی و مدحآمیز مسلّم (طبق شمارش) و تعدادی دیگر که کمابیش ابهامی در مدحی بودنشان هست خود را به عنوان مداحی حرفهای میشناساند»(حمیدیان، 1388: ج1/ 62). درهرصورت شارحی که حافظ را «از آشیان طایران ذروة لاهوتی» میداند، نمیتواند او را شاعری مدیحهسرا بداند و بشناساند. باوجوداین بیتی در لطیفة غیبی وجود دارد که شارح آن را در مدح یحیی بن مظفر دانسته و شرحی عرفانی به دست نداده است:
روز ازل از کلک تو یک قطره سیاهی |
| بر روی مه افتاد که شد حل مسائل |
«مقصود از این قطعه مدح یحیی بن مظفر است به قرینة مطلع غزل که فرموده: «دارای جهان نصرت دین خسرو کامل/ یحیی بن مظفر ملک عالم عادل» تا آخر قطعه. بههرحال میفرماید که آن سیاهی که در روی مه مینماید که آن را کلف گویند و حکما در این مسئله که آیا چه باشد حیرانند. بعضی میگویند که ثقبهاست بر روی ماه و ضوء [شمس؟] ماه بر آن ثقبها نمیتابد ازاینجهت سیاه مینماید یا سیارهای چند است که بر روی ماه افتاده یا عکس دریاهاست چنانکه مذهب حکمای هند است. لسانالغیب میگوید این قطره سیاهی است که از قلم یحیی بن مظفر بر روی ماه افتاده در این صورت حل مسائل شد چو بر هر یک از این وجوه بحث و اعتراض واجب میآید و خفا بر کل وجوه باقی است و هرگاه ظاهر شد که قطرة سیاهی از کلک یحیی است که بر روی مه افتاده حل مسائل شده و خورشید آرزو کرد که کاش قطرة سیاهی قلم یحیی بر روی من افتاده بود و من آن بنده و هندوی مقبل بودمی»(دارابی، 1357: 23-24).
نکتة جالب اینجاست که در حاشیة همین بیت شرحی عرفانی (احتمالاً از نورانی وصال) ذکر شده است: «روز ازل که از مصدر جلال امر کُن صادر گردید همانا به منزلة نقطة سیاهی بود که از قلم قدرت کامله ریزش نمود و منشأ ایجاد جمله موجودات عالم هستی اعم از مهر و ماه و جمله افلاک شد و در اثر گردش افلاک حل مسائل غامصة عوالم وجود گشت»(همان: 24). این نکته را نیز یادآور میشویم که همچنان که نباید همة اشعار حافظ را عرفانی دانست و تفسیر عرفانی از آن به دست داد، نباید همة اشعار او را نیز در گرو مسائل اجتماعی دانست و با قرائتهای تاریخی و زندگینامهای بررسی نمود(نک. به: مالمیر و دهقانی، 1391).
4-3-6. اشارات بلاغی:
کلیگویی، اجمال، ابهام هنری، ایهام، ایجاز، خوشآهنگی حروف، وسواس در انتخاب کلمات، میناکاريهاي خیرهکننده در آرایشهاي ادبی، جملهبنديهاي بیمانند، عفت بیان، کاربرد ترکیبهاي دلنشین و تعبیرات خاص و نبود وحدت کامل بین بیتهاي برخی از غزلها از مهمترین شاخصههای شعر حافظ است(نک. به: مرتضوی، 1384: 3-10؛ پورنامداریان، 1382: 4 و 104؛ شفیعیکدکنی، 1396: 182 و 196؛ حمیدیان، 1388: ج1/ 443- 683). در شرح دارابی به دلیل غلبة وجوه عرفانی آن چندان اشارهای به این موارد نیست و در برخی موارد که بدانها اشاره شدهاست، نشان میدهد که دارابی قصد شرح بلاغی اشعار حافظ نداشته است.
نخستین موضوعی که دارابی در اشعار حافظ به آن اشاره کردهاست، در باب «اصطلاحاتی» است که برای درک معنای شعر حافظ واجب است. از نظر دارابی «اهل الله را از عالم روحانیات وارداتی است که برخی آن را به صورت نظم ادا میکنند، مانند عراقی و حافظ و بعضی نیز به عنوان نثر مثل صاحب فتوحات و عوارفالمعارف و هر گاه شخصی را آن رتبه نباشد که این معانی که در قلب عارف پرتو انداخته بفهمد و آن اصطلاح نداند لازم نیست که آن کلام بیمعنی باشد»(دارابی، 1357: 8). دارابی با این عبارات نشان میدهد که از وجوه تأویلی (سمبولیک) اشعار حافظ ممکن است آگاهی داشته باشد، لیکن بنا به گفتة حمیدیان، اغلب این شارحان «اصطلاحات» را با بحث «نمادگرایی» خلط کردهاند و در نتیجه در مواردی به تشتّت معنایی [در یک اصطلاح] رسیدهاند(حمیدیان، 1388: ج1/ 560).
موضوع دیگری که در دیوان حافظ بهوفور وجود دارد، متناقضنمایی یا پارادوکس است. شفیعیکدکنی مینویسد: «به نظر من اوج حافظانگی و در حقیقت اوج شعر، همان اصل گرهزدن استادانة عناصر متناقض است، چه در قلمرو صوری کلمات و چه در قلمرو معنایی آنها»(شفیعیکدکنی، 1396: 95). متناقضنمایی یا پارادوکس بنابه تحقیق وحیدیان کامیار (1379: 95) و کاردگر (1396: 331) در کتاب «فن بدیع در زبان فارسی»، با این عنوان شناختهشده نیست و ذیل «تناقض» آمده است. از شرح دارابی معلوم میشود که او این آرایه را با دیدگاه اهل منطق نگریسته و آن را «قیاس خلف» نامیده است. دارابی در توضیح بیت «از خلاف آمد عادت بطلبد کام که من/ کسب جمعیت از آن زلف پریشان کردم»، مینویسد: «لسانالغیب میفرماید که کسب جمعیت که وصول به وحدت است از تفکر در کثرت به جهت من حاصل شد، پس این خلاف عادت است که کثرت سبب وصول به وحدت میشود چو از نقیض و خلاف مقصود به مقصود رسیده و این است که هرگاه از نقیض به مطلوب رسید اهل منطق آن را قیاس خلف گویند و به این معنی مکرّر اشاره فرموده چنانکه میفرماید:
گفتم که کفر زلفت گمراه عالمم کرد گفتا اگر بدانی هم اوت رهبر آید»
(دارابی، 1357: 65).
از عبارت فوق (مکرر بودن قیاس خلف در اشعار حافظ) پیداست که دارابی یکی از مشخصات شعر حافظ را همین موضوع میداند و در چند مورد بدان اشاره میکند. یکی دیگر از ابیاتی که دارابی با استفاده از علم معانی آن را تفسیر کرده است، بیت ذیل است:
این حدیثم چه خوشآمد که سحرگه میگفت |
| بر در میکده با دف و نی ترسایی |
این ابیات در اغلب کتبی که دربارة حافظ نوشتهشدهاست تفسیر شده و داستانهای گوناگونی برای آن ساختهاند. برخی محقّقان به استناد نقل خواندمیر در حبیبالسیر چنین گمانبردهاند که حافظ بیت
این حدیثم چه خوشآمد که سحرگه میگفت بر در میکدهای با دف و نی ترسایی
را نگفته بود؛ لیکن وقتی به سبب سرودن بیتِ
گر مسلمانی از این است که حافظ دارد آه اگر از پی امروز بود فردایی
به انکار قیامت متهم شد. از همین روی، حافظ «به زینالدین ابوبکر تایبادی متوسّل شد و او دستور داد که شعر قبل از مقطع را بسازد»(خرّمشاهی، 1367: 1242). دستغیب نیز همین مطالب را پذیرفته است و بر اساس آن زمان سرودن غزل را سال 767 قمری به بعد دانسته است (دستغیب، بیتا: 703-701). دارابی در لطیفة غیبی افسانة مذکور را رد میکند و اشکالی در بیت پایانی نمیبیند و آن را دلیل بر انکار رستاخیز نمیداند. او در شرح بیت مینویسد: «آن از قبیل تنزیل عالِم نازل منزل جاهل است، چو ظاهرپرستان که مدار علمشان بر مجاز و ظاهر است گوییا منکر روزیاند که نقد اعمال در آن میشود، چنانچه بالفرض کسی ایذای پدر خود را کند، به او خطاب میکنند و میگویند که اگر این پدر تست، با او چنین نباید کرد، با آنکه شک در ابویّت او نیست و این فنی است از فنون بلاغت»(دارابی، 1357: 111). توجیه دارابی که در نوع خود بهترین پاسخ به شبهة مذکور است، بر بنیاد دانش معانی است. برای «ماجرای تکفیر حافظ» بنگرید به (حمیدیان، 1388: ج5/ 4056-4057).
4-3-7. عدم توجه به نقد تصوف در اشعار حافظ:
یکی از مهمترین لغزشگاههای شروح عرفانی حافظ در همین نکته است. تناقضی که در نقد بسیار جدی حافظ بر تصوف و دیدگاه عرفانی و تصوفگرای شارحان وجود دارد بیش از همة موضوعات دیگر خود را نشان میدهد. از همین لغزشهاست که تفاسیر عجیبوغریب و به قول حمیدیان «هپروتی و بیمارگونه» (حمیدیان، 1388، ج1: 558) آغاز میشود. برای نمونه دارابی در شرح بیت ذیل مینویسد:
«مرید پیر مغانم ز من مرنج ای شیخ چراکه وعده تو کردی و او به جا آورد
«مشهور این است که مراد در این مقام از پیر مغان حضرت امیرمؤمنان صلواتاللهعلیه و سلامه علیه و مراد از شیخ آدم صفی است علی نبینا و علیهالسلام میفرماید مرید پیر مغانم ای آدم تو از من مرنج چراکه وعده تو کردی که گندم نخوری و خوردی و او باوجوداینکه وعدة نخوردن نکرد معهذا نخورد! ببین تفاوت ره از کجاست تا بکجا؟»(دارابی، 1357: 56). علیرغم چنین تفاسیر بیربطی مشخص نیست که چرا دارابی در بیت ذیل که همان معنی را دارد، تفسیری دیگر ارائه میدهد(همان: 58):
من که امروزم بهشت نقد حاصل میشود وعدة فردای زاهد را چرا باور کنم
در واقع میتوان ادّعا کرد که تناقضات دیوان حافظ سبب تناقضگویی و سرگردانی شارحان او نیز بوده است.
4-3-8. عدم توجه به «سمبل/ نماد» و خوانش ابیات با اصطلاحات عرفانی:
شعر نمادگرا معمولاً برخوردار از برترین مایه از ابهام و سایهروشن هنری است چراکه «سویة پنهان نماد، مدلول یا شیء شناختهشده نیست، بلکه تجربة شخصی و یک حالت روحی و جذبة فردی است»(فتوحی، 1385: 73؛ نیز: حمیدیان، 1388، ج1: 503). یکی از ضعفهای اغلب شروح دیوان حافظ بهرهگیری از اصطلاحات عرفانی برای بیان دقیق مدلول «سمبل»هاست. درواقع اشتباه بزرگ اغلب شارحان در این است که نمادها و سمبولهای شعر حافظ و نمادگرایان امثال او را میخواهند به شیوة لغت-معنا توضیح دهند. در این «معناسازی»، یک اصطلاح به صورت متناقضوار برای ابیات مختلف استفاده شود. چنین راهکاری باعث میشود که کلمهای چون «می» و دیگر مترادفات آن مشکلات بسیاری را در شرح ابیات و افکار حافظ ایجاد بکند. غالب شارحان عرفاننگر، بهخصوص از ابن عربی به بعد، با استفاده از این اصطلاحات بهزعم خودشان توانستهاند معنایی صحیح از ابیات ارائه بکنند. در لطیفة غیبی نیز چنین موضوعی مصداق دارد. دارابی بیش از 20 بار به گلشن شیخ شبستری، فتوحات مکیه و فصوص الحکم ابن عربی و ملا عبدالرزاق و عوارف المعارف اشاره میکند و ابیات حافظ را با گفتههای آنها شرح میکند درصورتیکه نمادها و مدلولات آنها طیف بسیار گستردهای از معنا ایجاد میکند. دارابی در همان بخش اول این نکته را بیان میکند که شیوة او در تفسیر و تأویل بر همان اصطلاحاتی است که شیخ شبستری و اقران او دارند. برای نمونه: «دیر و خرابات عالم معنی و باطن عارف کامل را گویند و کافر کسی را گویند که یکرنگ وحدت باشد و همهچیز بهغیراز حق در نظر او مستور باشد چه کفر به معنی ستر است و می و بت ذوقی را که در دل عارف ظاهر شود و او را خوش وقت سازد و ساغر و پیمانه را نیز مدرکی گویند که ادراک معانی عالم الهی کند که مشاهدة غیبی گویند و زنّار کمر خدمت مرشد کامل بر میان بستن و علامت یکرنگی و یکجهتی در دین و متابعت راه یقین است چنانچه صاحب گلشن راز فرماید:
بود زنّار بستن عقد خدمت بت اینجا مظهر عشق است و وحدت
و کلیسا و کنشت عالم یقین و مقام ظهور را گویند و ...»(دارابی، 1357: 18-19).
برخی از این تفاسیر بهنوعی «تشتّت» و یا «تناقض» نیز میرسد. برای نمونه در بیت:
سرّ خدا که عارف سالک به کس نگفت در حیرتم که بادهفروش از کجا شنید
«سالک» یک بار به معنی مبتدی و فیضبرنده از مغنی و مطرب و ... (همان: 19) و همچنین به «پیامبر (ص)» تأویل شده است(همان: 65). شفیعیکدکنی با اشاره به انحطاط شعر عرفانی و خلاقیت هنری حاصل از آن در عصر مغول، «پارادایمهای تصوف ابن عربی بهویژه در زبان شعر را به مهرههای شطرنج (شاه و فیل و ... ) تشبیه میکند که به هر طرفی که بخواهند حرکت میکنند و بازی آن هیچ قاعدهای ندارد»(شفیعیکدکنی، 1396: ج1/ 349). همین اصطلاحات دستآویزی برای تفسیر شعر حافظ و دیگران شده است که خلاقیتهای هنری را در عرصة شعر عرفانی نادیده میگیرد.
4-3-9. عدم توجه به علم لغت:
دارابی تقریباً هیچ سخنی دربارة لغات اشعار حافظ نگفته است. تنها موردی که به صورت بسیار مختصر نقل کرده است، در بیت ذیل است که لغت «شرب» را توضیح داده است:
دامنکشان همی رفت در شرب زر کشیده صد ماه روز رشکش جیب قصب دریده
«شِرب به کسر شین و سکون را بهاصطلاح عرف سابق روپوش زرتار گویند»(همان: 82). گفتنی است که در لغتنامة دهخدا و دیگر شروح دیوان حافظ، «شَرب» با «فتحه» خوانده شدهاست(حافظ، 1363، ج2: 1199).
4-4. ویژگیهای ساختاری شرح دارابی:
منظور ما از ساختار «فصلبندی» و «تبویب» کتاب است. دارابی در مقدمهای که بر این شرح نوشته است کتاب خود را به یک مقدمه و سه باب تقسیمبندی کرده و در پایان (خاتمه) نیز به برخی از تفالاتی که بر دیوان حافظ صورت گرفته، اشاره کرده است. دارابی بنابه گفتة خود باب اول را به شرح اصطلاحات تصوف پرداخته است. در باب دوم به شرح برخی از ابیاتی که «ایضاح آن موقوف بر توضیح اصطلاح اهل عرفان» است اختصاص داده است. باب سوم نیز، که مهم ترین بخش شرح به لحاظ دیدگاه ایدئولوژیک است، به شرح ابیاتی پرداخته است که ظاهراً موافق اصول اشعری است اما برخلاف آن است. آنچه که اهمیت این ساختار را برجسته میسازد در این نکته است که در برخی از نسخهها ابیاتی را میبینیم که جایگاه آن بیت در نسخههای مختلف تفاوت دارد. در نظر گرفتن موضوع هر باب از این شرح میتواند راهگشای تشخیص نسخههای معتبر باشد. برای نمونه وقتی بیت «ساقی حدیث سرو و گل و لاله میرود ... » را در باب سوم میبینیم، باید اذعان کنیم که این بیت باید متعلق به باب دوم باشد. هرچند تعداد این نوع ابیات چندان چشمگیر نیست، لیکن به نظر میرسد میتواند راهگشای تشخیص برخی از نسخههای متقدم باشد.
5. نتیجهگیری:
شرح عرفانی محمد دارابی (لطیفة غیبیه) بر غزلهای حافظ چنانکه باید تصحیح نشده است و نسخههای بسیار متعددی از این شرح موجود است. در واقع بالغ بر70 نسخه از این شرح در فهرست نسخههای خطی و کتابخانههای داخل و خارج از ایران وجود دارد که مستلزم دقت بیشتری برای تشخیص اصالت نسخه هستند. در بررسی این نسخ باید دقت بسیار زیادی صورت بگیرد چراکه تاریخ بسیاری از این نسخ، برخلاف اطلاعات مندرج در فهرست نسخههای خطی، متقدم نبوده و محل بحث است. اغلب این نسخهها مملو از اشتباهات متعدد نگارشی، اعرابگذاری، افتادگی و غلطخوانی کاتبان است و حتی در برخی موارد خود کاتب دست به تصحیح مطالب زده است. هر اندازه که نسخ متاخر باشند بر تعداد جملات وحواشی و تفالات افزوده شده است و در مواردی خود کاتبان به صراحت اشاره داشتهاند که مواردی را خود آنها به بخش خاتمه افزدوهاند. برخی ویژگیهایی محتوایی شرح دارابی بسیار در خور توجه است. خوانش ایدئولوژیک، اشعری بودن حافظ، اشارات بلاغی اندک، عدم توجه به نقد تصوف در شعر حافظ، عدم توجه به نمادها، انتساب اشعار دیگران به حافظ از جملة مواردی است که در شرح دارابی راه یافته است. با وجود تمامی اشکالاتی که بر تفسیر دارابی میتوان وارد کرد، از دیدگاه نقد «واکنش خواننده»، این شرح میتواند تلقی عصر شارح را از حافظ نشان بدهد.
پانوشت:
1. این تاریخ در بسیاری از نسخهها که در پژوهش حاضر معرفی شدهاند، ذکر نشده است و بررسی ما نشان میدهد که برافزودة کاتبان در سدههای متأخر است.
2. فهرست این نسخ از سایتهای ذیل اخذ شده است: https://scripts.nlai.ir/ (فهرست نسخههای خطی، فنخا) که به صورت کتاب نیز چاپ شده است و نسخههای مربوط به رسالة غیبی در صفحات 363-366 جلد 27 آمده است.) https://aghabozorg.ketab.ir/ (پایگاه جامع اطلاع رسانی کتب خطی)؛ http://utdlib.ut.ac.ir/ (مرکز اسناد دانشگاه تهران)؛ http://malekmuseum.org/ (کتابخانه و موزة ملی ملک)؛ http://blib.ir/libportal/tabid/ (کتابخانة آیت الله بروجردی). برخی از این نسخههای خطی، از جمله نسخههای مجلس شورای اسلامی را میتوان از طریق سایتهای فوق دریافت کرد و یا خریداری نمود.
3. این انتسابات به خصوص دربارة حافظ بیشتر است؛ چنانکه ختمی لاهوری در طول چند صفحه بیش از 5 غزل سست و بیسند را به حافظ منتسب میکند که نمونة آن ابیاتی از این دست است:
آنچه جان عاشقان از دست هجرت میکشد کس ندیده در جهان جز کشتگان کربلا (ختمی لاهوری، 1374، ج1: 105 به بعد)
منابع و مآخذ:
انوشه، حسن. (1376). دانشنامة ادب فارسي، ج 2، تهران: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي.
برسلر، چارلز. (1396). درآمدی بر نظریهها و روشهای نقد ادبی، ترجمة مصطفی عابدینی فرد، چاپ چهارم، تهران: نیلوفر.
پورنامداریان، تقی. (1382). گمشدة لب دریا، تهران: سخن.
تسلیمی، علی. (1398). نقد ادبی، چاپ دوم، تهران: اختران.
حافظ، شمس الدیم محمد. (1363). دیوان حافظ، تصحیح پرویز ناتل خانلری، تهران: خوارزمی.
حمیدیان، سعید. (1388). شرح شوق، پنج جلدی، تهران: قطره.
ختمی لاهوری، عبدالرحمن بن سلیمان. (1374). شرح عرفانی غزلهای حافظ، تصحیح و تعلیقات بهاءالدین خرمشاهی و کوروش منصوری و حسین مطیعی امین، تهران: قطره.
خرمشاهی، بهاءالدین. (1397). دانشنامة حافظ و حافظپژوهی، ج4، تهران: نخستان.
ــــــــــــ. (1380). ذهن و زبان حافظ، تهران: ناهید.
ــــــــــــ .(1367). حافظنامه (شرح الفاظ، اعلام، مفاهیم کلیدی و ابیات دشوار حافظ)، تهران: علمی و فرهنگی و سروش.
دارابی، محمد بن محمد. (1391). لطایف الخیال، تصحیح یوسف بیگباباپور، با مقدمة سیدصادق اشکوری، تهران: نشر مجمع ذخایر اسلامی.
ـــــــــ (1385). لطیفه غیبی همراه با دارابی: لطیفههای عرفانی برخی از اشعار حافظ شیرازی، تصحیح نصرتالله فروهر، تهران: طراوت.
ـــــــــ (1357). لطیفة غیبی «حاوی توضیح اشعار مشکله حضرت خواجه شمسالدین محمد حافظ شیرازی به ضمیمة بیان اصطلاحات اهل عرفان»، با مقدمة علیاکبر نوریزاده و نورانی وصال، بیجا: 1357.
دستغیب، عبدالعلی. (بیتا). حافظ شناخت، تهران: علم.
دولتشاه سمرقندی. (1382). تذکرة دولتشاه، به اهتمام ادوارد براون، تهران: اساطیر.
ذکاوتی قراگزلو، علی رضا. (1366). «حافظ در میان هفتاد و دو ملت مقاله»، تحقیقات اسلامی، شمارة5 و 6، صص 61-74.
رادفر، ابوالقاسم. (1368). حافظپژوهان و حافظپژوه، تهران: گسترده.
ساوجی، سلمان. (1371). دیوان سلمان ساوجی، مقدمه و تصحیح ابوالقاسم حالت، تهران: ما.
شفیعیکدکنی، محمدرضا. (1396). این کیمیای هستی، تهران: سخن.
صفا، ذبیح الله. (1364). تاریخ ادبیات در ایران، ج 5، بخش سوم، تهران: فردوسی.
صدوقی سها، منوچهر. (1359). تاریخ حکما و عرفا، تهران: انجمن اسلامی حکمت و فلسفة ایران.
صفوی، کورش. (1400). آشنایی با نظریههای ادبی، چاپ دوم، تهران: علمی.
فتوحی، محمود. (1385). بلاغت تصویر، تهران: سخن.
کاردگر، یحیی. (1396). فن بدیع در زبان فارسی «بررسی تاریخی-تحلیلی صنایع بدیعی از آغاز تا امروز»، تهران: صدای معاصر.
مالمیر، تیمور و دهقانی یزدلی، هادی. (1390). «نقد و بررسی قرائتهای تاریخی و زندگینامهای غزلیات حافظ»، متنشناسی ادب فارسی، شمارة 10، صص 63-86.
محسنی، مرتضی و ریحانی، اتنا. (1400). «مقایسة شرحهای نقد نیازی و لطیفة غیبی بر غزلیات حافظ بر اساس نظریة دریافت یائوس»، شعر پژوهی، شمارة 47 ، صص 249- 274.
مرتضوی، منوچهر. (1384). مکتب حافظ، تبریز: ستوده.
مصاحب، غلامحسین. (1374). دایرة المعارف فارسی، تهران: امیرکبیر.
نقوی، سیدعلیرضا. (1347). تذکرهنویسی فارسی در هند و پاکستان، تهران: مطبوعات علمی.
همتیان، محبوبه؛ مشاوری، زهره. (1393). «مبانی شرحنویسی بر متون ادبی»، پژوهش و نگارش کتب دانشگاهی، 18(35)، 28-55.
نیساری، سلیم. (1396). دفتر دگرسانیها در غزلهای حافظ، تهران: فرهنگستان زبان و ادبیات فارسی.
وحیدیان کامیار، تقی. (1379). بدیع از دیدگاه زیباییشناسی، تهران: دوستان.