An Introduction and review of Divan Noornameh's Manuscript
Subject Areas :Ali Eynali 1 , Hassan Akbari Beiragh 2
1 - Department of Persian Language and Literature, Faculty of Literature and Humanities, Semnan University, Iran
2 - اMember of the Faculty of Persian Language and Literature Department of Semnan University
Keywords: Persian poetry in the twelfth Hijri century, Khan Bibi Beygom Nishaburi-e Zandi, Nurnameh manuscript, Prophet Muhammad', s life story, Persian female poets,
Abstract :
KhanBibi Beygom Nishaburi-e Zandi, a poetess of the 12th century Hijri , was one of the late Safavid and early Zandieh period poetess. There is no information available about her life and works; Except for the evidence and clues of the text of her Diwan, which she herself and named Allameh Majlisi mentioned, who was her contemporary Shia great scholar, as the reason for writing this Diwan. She has left a Divan of which only one manuscript is available in the library of the Islamic Council, which is registered under the name Noornameh with the subtitle Zia'al-ul-Mumenin. Diwan of this lady poet which can rightly be called unique, is one of the few poems Seerah al-Nabi in Persian literature, which, of course, not only deals with the biography and image of the Prophet , but as a poet of the Shia sect, a significant amount of her poems fourteen innocents (peace be upon them) allocated. According to the dominant style of the period of this female poet and the stagnation period of Indian style poetry, her poems are simple in terms of linguistic basics, difficult words are rare in them, her poetic images are remarkable and In terms of intellectual foundations, the themes of most of the way of life of Islam prophet, as well as mysticism, ethics, wisdom, advice and most importantly, some mythological images of the character of the Prophet Muhammad, Shia Imams(peace be upon them), the Companions, and etc
قرآن کریم.
ایلیاده، میرچا. (1367). افسانه و واقعیت. ترجمۀ نصرالله زنگویی. تهران: پاپیروس.
ایلیاده، میرچا. (1382). اسطوره، رؤیا، راز. ترجمۀ رؤیا منجم. تهران: علم.
بارت، رولان و همکاران. (1394). درآمدی به روایتشناسی. ترجمۀ هوشنگ رهنما. تهران: هرمس.
بیگدلی، لطفعلی بیگ آذر. (1366). دیوان لطفعلی بیک آذر بیگدلی. به کوشش حسن سادات ناصری و غلامحسین بیگدلی. تهران: جاویدان.
بورخس، خورخه لوئیس. (1388). این هنرِ شعر. ترجمۀ میمنت میرصادقی. تهران: نیلوفر.
بوهلال، محمد. (1394). اسلام اهل کلام. ترجمۀ علیرضا باقر. تهران: نگاه معاصر.
جرداق، جرج. (1387). امام علی(ع) صدای عدالت انسانی. ترجمۀ سید هادی خسروشاهی. قم: بوستان کتاب.
داد، سیما. (1380). فرهنگ اصطلاحات ادبی. تهران: مروارید.
راد، علی. (1390). مبانی کلامی امامیه در تفسیر قرآن. تهران: سخن.
روشنضمیر، محمدابراهیم. (1390). جریانشناسی قرآنبسندگی. تهران: سخن.
زرینکوب، عبدالحسین. (1386). نقد ادبی. تهران: امیرکبیر.
شجری، رضا، و عربشاهی کاشی، الهام. (1399). «بررسی سندی و دلالی حدیث موسوم به سیب معراج و بازتاب آن در شعر شاعران آیینی». دوفصلنامۀ علمی حدیثپژوهی، 12(24)، 285ـ312.
شمس لنگرودی، محمدتقی. (1375). مکتب بازگشت. تهران: مرکز.
شمیسا، سیروس. (1383). انواع ادبی. تهران: فردوس.
شمیسا، سیروس. (1393). سبکشناسی شعر. تهران: فردوس.
شهید مطهری، مرتضی. (1385). سِیری در سیرۀ نبوی. تهران: صدرا.
صفا، ذبیحالله. (1378) تاریخ ادبیات ایران. تهران: فردوس.
صفوی، کوروش. (1394) از زبانشناسی به ادبیات. تهران: انتشارات سورۀ مهر.
غضبان، منیرمحمد. (1397). سیرۀ نبوی مشعلی بر راه بیداری اسلامی. ترجمۀ عمر قادری. تهران: احسان.
کراپ، الکساندر و همکاران. (1377). جهان اسطورهشناسی. ترجمۀ جلال ستاری. تهران: مرکز.
مؤتمن، زینالعابدین. (1361). شعر و ادب فارسی. تهران: زرین.
میرشمسی، صدیقه. (1390). ظواهر آیات قرآن مجید و حُجیت آن. تهران: سخن.
نصر، سید حسین و همکاران. (1386). فرهنگ اصطلاحات فلسفه و کلام اسلامی. ویراستار: سید محمود موسوی. تهران: دفتر پژوهش و نشر سهروردی.
نقشبندی یزدی، سعیدا. (1387). دیوان سعیدای یزدی. به کوشش رضیه رضایی تفتی. تهران: ثریا.
نیشابوری زندی، بیبی خان بیگم. (1127). نورنامه/ضیاءالمؤمنین. شمارۀ ثبت: 29910. تهران: مجلس شورای اسلامی.
دو فصلنامه پژوهشنامه نسخهشناسی متون نظم و نثر فارسی
سال هشتم، شماره نوزدهم، بهار و تابستان 1402
معرفی و بررسی نسخۀ دیوان نورنامه1
علی عین علی2
گروه زبان و ادبیات فارسی، واحد سمنان، دانشگاه آزاد اسلامی، سمنان، ایران
حسن اکبری بیرق3
گروه زبان و ادبیات فارسی، واحد سمنان، دانشگاه آزاد اسلامی، سمنان، ایران (نویسنده مسئول).
چکیده
خانبیبی بیگم نیشابوری زندی، شاعربانوی سدۀ دوازدهم، از شاعران اواخر دورۀ صفوی و اوان دورۀ زندیه بوده است. از زندگی و آثار او هیچ اطلاعی در دسترس نیست؛ جز شواهد و قراین متن دیوانش که خود بدان اشاره کرده و نام علامه مجلسی(ره) عالم بزرگ مذهب شیعه و معاصرش را سبب تحریر این دیوان نام برده است. از او دیوانی باقی مانده است که فقط یک نسخۀ خطی از آن در کتابخانۀ مجلس شورای اسلامی موجود است که به نام نورنامه و با عنوان فرعی ضیاءالمؤمنین ثبت شده است. بهلحاظ محتوا دیوان شعر شاعربانو که میتوان بهحق آن را النادر کالمعدوم خواند، از معدود سیرةالنّبیهای منظوم ادبیات فارسی است که البته نهتنها به سیره و شمایل پیامبر(ص) پرداخته، بلکه بهعنوان شاعرۀ شیعیمذهب، میزان بسیاری از سرودههایش را به چهارده معصوم(ع) اختصاص داده است. تقارن زمانی شاعربانو با دورۀ فترت سبک هندی، و بنابر مشرب دوره، سرودههایش را ازنظر مبانی زبانشناختی، عاری از تعقیدات لفظی و معنوی کرده، واژگان دشوار در آن نایاب است، تصویرهای شعری بدیع ساخته و ازنظر مبانی فکری، مضامین اغلب سیرهها و همچنین عرفان، اخلاق، حکمت، پند و اندرز و از همه مهمتر، برخی تصاویر اساطیری از شخصیت پیامبر(ص)، ائمۀ اطهار(ع)، صحابه و... در شعرش وجود دارد. بهلحاظ فرم، رگههایی از نازکخیالی در مطاوی دیوان دیده میشود. در این مقاله بهاجمال نسخۀ منحصربهفرد نورنامه بهلحاظ فرم و محتوا بررسی شده است.
واژههای کلیدی:
شعر فارسی قرن دوازدهم هجری، خان بیبی بیگم نیشابوری زندی، نسخۀ خطی دیوان نورنامه، سیرةالنبی(ص).
1. مقدمه
گسترۀ ادبیات فارسی ایران، همواره چهرههای شاخص و درعینحال مهجوری را به خود دیده است که در صحنۀ روزگار، هرکدام بهنحوی ردّپایی از هنر و خلاقیت هنری را بهعنوان مواریث مکتوب برای میراثداران لاحق به ارث نهادهاند و همواره در هر قرنی، ادیب و ادیبانی نامدار داشته است که در شعر و نثر فارسی طبعآزمایی کردهاند. نسخههای بسیاری از آثار فاخر برجای مانده است که هنوز معرفی نشدهاند. معرفی و شناسایی آنها به جامعۀ فرهنگی و ادبی، گامی در جهت معرفی ادبیات فاخر و غنی ایرانزمین است. با این چشمانداز، پژوهش حاضر، بررسی نسخۀ خطی دیوان نورنامه از خانبیبی بیگم نیشابوری زندی است که با هدف معرفی وی به جامعۀ ادبیات فارسی، ازنظر سبکشناسی بررسی میشود. با توجه به اینکه تاکنون پژوهشی دربارۀ شاعربانوی زندی صورت نگرفته است، این پژوهش میتواند در جهت شناخت شاعر و اثر قابل مداقۀ وی، مفید واقع شود. روش انجام تحقیق بهصورت کتابخانهای و نگارش آن به روش توصیفیتحلیلی است.
دربارۀ وجه تسمیۀ سیره بهمعنای عام و سیره بهمعنای خاص، ذکر این نکته لازم است: سیره در زبان عربی از مادۀ «سِیر» است. سِیر نیز یعنی حرکت (رفتن)، راه رفتن. «سیره» یعنی نوعِ راه رفتن. سیره بر وزن فِعله است و در زبان عربی دلالت بر «نوع» میکند. برای مثال، جَلسَه یعنی نشستن، ولی جِلسَه یعنی سبک و نوع نشستن. سِیر یعنی رفتن، رفتار، ولی سیره یعنی نوع و سَبک رفتار. آنچه مهم است شناختن سبک رفتار پیغمبر است. آنها که سیره نوشتهاند، رفتار پیغمبر را نوشتهاند. این کتابهایی که ما به نام «سیره» داریم، سِیر است نه سیره. برای نمونه سیرۀ حلبیّه، سِیر است نه سیره؛ اسمش سیره هست ولی در واقع سِیر است. رفتار پیغمبر نوشته شده است نه سبکِ پیغمبر در رفتار، نه اسلوب رفتار پیغمبر، نه مِتُد پیغمبر (شهید مطهری، ۱۳۸۵: ۴۶). اما تصور رایجی که از سیرهها نزد ارباب ذوق، عمومی شده همان تلقی زندگینامه است که عبارت است از: تاریخ زندگی یا دورهای از زندگانی یک شخص در حدود اطلاعاتی که نویسنده از احوال وی دارد و نیز شرح دورۀ زندگانی شخصی است که بهصورت زندگینامه نوشته شده باشد. زندگینامه را «ترجمۀ حال» و «کارنامه» نیز میگویند و «صاحب ترجمه» کسی است که ترجمان حال او را مینویسند (داد، ۱۳۸۰: ۱۶۰). همچنین لازم است بیان شود که در لغت فرنگی، سیره مترادف است با: biography-life-practice-way of life (نصر و همکاران، ۱۳۸۶: ۱۶۳).
از دیوان نورنامۀ خانبیبی بیگم نیشابوری زندی، فقط یک نسخه در مخزن نسخ خطی مجلس شورای اسلامی با شمارۀ ثبت 29910 موجود است. این نسخه 172 برگ، 3748 بیت و [340] صفحه دارد. نکتۀ نهفته در مستندسازی این نسخه، این است که دنبالۀ نام شاعربانو، سهواً بهجای بنت... ابن محمدبیگ بن محبعلی بیگ ثبت شده است!
۱ـ۱. پرسشهای پژوهش
1. خانبیبی بیگم نیشابوری، شاعربانوی زندی، کیست؟
2. مقام شاعری خانبیبی بیگم نیشابوری زندی در ادبیات فارسی در چه سطحی است؟
3. ویژگیهای نسخۀ خطی دیوان خانبیبی بیگم نیشابوری زندی چیست؟
4. ویژگیهای برجستۀ شعر خانبیبی بیگم نیشابوری زندی چیست؟
۱ـ۲. پیشینۀ پژوهش
از زندگینامۀ شاعربانو خانبیبی بیگم نیشابوری زندی ـ تا آنجا که وسع نگارندگان در تحقیقات کتابخانهای و منابع تاریخ ادبیات قبل و بعد عصر صفویه و زندیه بود ـ اثری یافت نشد. تاکنون تحقیق یا حتی یادکردی از وی و اثرش یافت نشده است که داوری ارزشی دربارۀ مقام شعری شاعربانو در دورۀ خود یا صرفِ ارزشگذاری دیوان او باشد. بنابراین با توجه به اینکه تاکنون پژوهشی در جهت معرفی کامل دیوان این شاعر انجام نشده، این پژوهش میتواند در جهت شناخت شاعربانو، مفید واقع شود.
در ذیل، ابتدا بهاجمال ویژگیهای صوری نسخه بررسی شده است.
متن یادداشت برای آغاز نسخه: بِسمِلله هذا نورنامه آنحضرت صلّی الله علیه و سلّم، الحمدلله رب العالمین و العاقبه للمتّقین و الصلاه و السلام علی خیر خلقه محمد و آله و اصحابه اجمعین در حدیث آمده است که اول ما خلق الله تعالی نوری خواجه کاینات و خلاصه موجودات...
متن یادداشت برای انجام نسخه: نظر بر روز آخرین کنید که مادامیست و خواهد بود، بیت: دنیاست مثال پیچ در پیچ/ گر نقد جهان از آن تو باشد امروز.
صفحۀ اول نسخه مذهّب است، صفحۀ آخر نسخه نیز تریقمه و طغرا به سال 1127هجری دارد. تمامی صفحات مجدول بوده و برای هر قسمت که موضوع به فراخور بیان شاعر تغییر مییابد، با خطوط جداکننده و رنگ قرمز مرکّب از سایر متن تفکیک شده است؛ که درمجموع 30 فصل از دیوان را شامل میشود.
از دیگر نکات مهم برای ویژگیهای صوری این نسخه عبارتاند از:
· نگارش (پ، چ، گ) به سیاق املای عربی (ب، ج، ك).
· حذف علامت مد: اسیب بهجای آسیب.
· حذف «ه» هنگام جمع با «ها» : خانهای بهجای خانهها.
· استفاده از همزه بهجای «یاء» نكره در كلمات مختوم به «ه» غیرملفوظ: کاشانۀ بهجای کاشانهای.
· حذف «الف» هنگام اتصال با كلمات دیگر: بودست بهجای بوده است.
· جدا نوشتن «ن» نفی و «ب» التزامی در افعال: نه کرده، به ماند.
۲. مبانی نظری پژوهش
۲ـ1. مبانی فکری و اندیشگانی شعر شاعربانو
دربارۀ دورۀ ادبی شاعربانو که دورۀ فترت سبک هندی و آغاز سبک بازگشت بود، بهلحاظ فرم میتوان شباهتهایی را بین این دوره و سبک نئوکلاسیسم متصور شد. مهمترین شاخصۀ «مکتب کلاسیک مبتنیبر لزوم تبعیت از قدما بود؛ لزوم تقلید از قدما مبتنیبود بر الزام عقل، و این نکته که تقلید قدما چیزی جز تقلید کمالِ طبیعت نیست و چون آثار قدما را تمام نسلهای بعد از آنها تحسین و تقریر کردهاند، تقلید و تبعیت از آنها تقلید از حکم عقل و از اجماع عقلی است» (زرینکوب، 1386: 441). بنابراین اگر شاعر بخواهد شعر را به درجۀ کمال هنری برساند، چارهای جز تقلید ندارد؛ [در واقع، بازگشت = تقلید محض] چراکه نهایت دریافت شاعران این دوره از ادبیّت همینقدر نازل است؛ اما همیشه جریان خلاف واقع نیز در هنر هر دوره شایع و قانعکننده بوده است. برای تنویر این جریان به محتوای شعر بیبی که نظر میکنیم، بهلحاظ قلمرو فکری شاعر میتوان گفت احتوای شعر بیبی، برخلاف شعر شاعران مکتب بازگشت [بازگشتیهای نسل اول] با خلاقیتهایی در صورت و محتوا همراه است و به قولی از فاجعۀ بازگشت مبرّاست؛ چراکه برخلاف سبک دوره که «شاعر در حالوهوای همهکس سخن میگفت جز حالوهوای خودش، احساس او احساس عاریتی بود؛ انگار خود وی [شاعر بازگشتی] تجربهای از زندگی [و هنر] نداشت» (شمس لنگرودی، ۱۳۷۵: ۴۹).
شعرِ شاعربانو بهکل این قاعدۀ مطلق را نفی کرده است؛ زیرا پس از جریانات تاریخی و ادبی که طی دو قرن گذشته راه را برای یک انقلاب ادبی بگشاید نبوده و فضای حاکم همان تقلید و نازکخیالیهای هندیسریان، عرصه را برای شاعر خلاق باز کرده که بهکل از سنت شعری دو سدۀ قبل و همروزگارش درگذرد و دست به کاری بزرگ برخلاف جریان شعر دوره بزند؛ و چه انتخاب هوشمندانهای! منظوم کردن سیره و شمایل نبی مکرّم اسلام(ص) و خاندان عصمت و طهارت، که نمیتوان برای این قالب در گسترۀ ادبیات فارسی، هُمالی یافت.
باری، توجه به امکانات زبانی شاعربانو کارکرد زیباییشناسی زبان و ادبیّت را در این اثر به همراه دارد. بیبی از منظر زبانشناختی، شاعر سادهگوست. بافت اشعارش نشان میدهد که واژگان کاربردیاش از واژگان معهود دوره است که اغلب ساده، سهل و متناسب شعر غنایی و عرفانی است. استفاده از واژگان حماسی کاربرد متوسطی دارد؛ زیرا قالب «مثنوی» برای دیوان و کارکرد «بحر خفیف» در سراسر دیوان قدری دست شاعر را ـ در بهکارگیری واژهگزینی روان و متناسب با فضای حماسه ـ بسته است که گاه منجر به ضعف تألیف، تعقید لفظی و... شده است.
منظر خانههای کعبه تمام |
| شد منوّر زِ روی خیر انام |
هرکه را بُد نصیب از ایمان |
| نور آمد درون خانۀ آن |
(در بیان ولادت حضرت سَرور کاینات و مَفخَر موجودات، احمد مجتبی، محمد مصطفی(ص))
بنابراین ظرفیت بهکارگیری عناصر اسطورهای در پردازش شاعرانۀ داستانوارههای روایی شاعربانو، که اغلب به حماسه نیل میکند، تأمل خواننده را به سیر روایت داستان برمیانگیزاند؛ زیرا قصرِ کلام و ایجازگویی در موارد مشابهی که در ذیل بدان اشاره خواهد شد، با روایتِ صرفِ راوی همخوانی ندارد و گاه دچار سردرگمی خواننده میشود. «توصیف روایت بر پایۀ وجه ارائۀ آن (و پافشاری بر نقش راوی) بهجای توصیف آن بر پایۀ مادۀ تشکیلدهندۀ آن (رویدادها) به کوتاهی و بیاعتنایی نسبت به داستانهای بیراوی میانجامد و بهعلاوه، این واقعیت را نادیده میگیرد که داستان نیز روایت را آنگونه که هست میسازد (بارت و همکاران، 1394: 8). برای مثال:
خان گشتی زِ روزگار ملول |
| که نگفتی حدیثِ زوج بتول |
مختصر میکنی روایت را |
| میگذاری همه حکایت را |
که بیت دوم تصریح خودِ شاعر را برای تعلیل ایجازگویی به همراه دارد؛ و نیز ایجاد این گفتمان مستلزم رابطۀ دوطرفه با محور خواننده است. به عقیدۀ بارت: «روایت قسمتی از داستان است که از شخصیتها و حوادث یاد میکند و گفتمان آن بخش از داستان به شمار میرود که راوی با خوانندۀ خود ارتباط برقرار میکند» (صفوی، 1394، ج۱: 138).
ظاهرا خاطرت در آزار است |
| دیدهات از فراق خونبار است |
با مداقه در ظاهر این ابیات ـ و موارد مشابه ـ حسن تعلیل شاعر در عدم توانایی پرداختِ منسجم روایت را میبینیم. اگر با تسامح و تساهل در زبان شاعرانۀ شاعربانو مواجهه کنیم، صرف شاعرانگیِ اثر اقناع خواننده را به همراه خواهد داشت؛ اما با نگاه نقادانه نمیتوان بهراحتی از عناصر شاعرانه و داستانی کلاسیک ـ که مورد انتظار خوانندگان است ـ بگذریم؛ اولاً ژانر [سیرةالنبی(ص)] با آنهمه گستردگی منابع اهل حدیث و روایات اسلامی و بعضاً غیراسلامی اثر، خود مانع بزرگی برای تقریب به خلاقیت شاعرانه شده و ازطرفی پرداختن به سوژۀ اساطیر دینی خود مستلزم فرایندهای زبانی و اندیشگانی منحصربهفردی است که این جنبه نیز بهلحاظ تقابل با مقولات علمی یا سنت شاعرانه در معنای اعم در تضاد بوده و شاعربانو با این رویکرد بدعتی معارض با مقولات نقلی و عقلی ایجاد کرده است و نوعاً به خرافات گراییده، چراکه «باور به قدرت اماکنی معین، درختها و گیاهان خاص؛ خرافات بسیار (دربارۀ آبوهوا، اعداد، علائم، موجودات شیطانی، زندگی فراسوی گور و مانند آن)، نوعی اسطورهشناسی که بهسختی تحت لوای زندگی انبیا استتار شده» (ایلیاده، 1382: 129) را با خود به همراه دارد. در ادامه، چند مورد از فقرات فوق بهعنوان شاهد مثال لحاظ میشود؛ (دو بیت اول اشاره به «تحنّث» دارد):
در حوالیِ مکّه بُد یک غار |
| که در آن میشدی شهِ ابرار |
گاه رفتی میانِ غار درون |
| [مینمودی] فکر قادرِ بیچون |
***
شاه فرمود از ره احسان |
| سازم این جایگاه نخلستان |
گفت عبّاس عمرها باید |
| که شود این درخت اگر شاید |
قدمی چند چون شدند راهی |
| گفت با عمّ خود که میخواهی |
باز بینی درختها پُر بر |
| پا نگهدار بر عقب بنگر |
چون نظر کرد بر قفا ناگاه |
| دید در دم به حکم ربّ اله |
سرکشیده درختهای عجب |
| هم رسیده است خوشههای رطب |
***
چون خرامد شهِ گرانمایه |
| میکند اَبر بر سرش سایه |
گوید آن ابر بر زبان فصیح |
| که همه خلق بشنوند صریح |
با این اوصاف باید تصریح کرد که «شگفت نیست که اسطوره از آن نیروها و قوانینشان غافل میماند، و تنها به عمل دلخواه عاملانِ فوق طبیعی، یعنی اربابِ انواع و دیوان اعتقاد میورزد و جز آن هیچ نمیبیند» (کراپ و همکاران، 1377: 52). خوانندهای که اثر نوعی را با نگاه نقّادانه داوری کند، بهمراتب در پی حقیقتجویی در عالم واقع نیز خواهد رفت؛ اما نمیتوان به قاطعیت دربارۀ سیرۀ پیامبر(ص) که صدها راوی و محدّث جمعِ شمعِ وی شدهاند به اجماع فقیهانه دست یافت، زیرا «پیامبر سنّت را بهسان قرآن منبع دین نمیدانسته و هیچ سخن یا کاری را بهعنوان تشریع انجام نداده و تنها قرآن را به منبع و مصدرِ دین به مردم معرفی کرده است و فهم صحابه از سنت، بدینگونه بوده است؛ لذا پیامبر [در زمان حیات مبارکش] از نگارش آن جلوگیری کرد» (روشنضمیر، ۱۳۹۰: ۲۲۸). حتی دربارۀ بعد از حیات مبارک حضرتش وقتی به شخصیت امام علی(ع) میرسیم، نوعاً همان ویژگیهای اسطورهای در قالب شخصیت انتقالی برای ایشان مورد قبول واقع میگردد؛ چراکه «جایگاه محوری امام بهعنوان رهبر سیاسی و فرمانده نظامی و کسی که بر همهچیز سلطۀ معرفتی و معنوی دارد، از او شخصیتی مقدس و برجسته میسازد. تجسم کامل این ابعاد و ویژگیها در شخصیت امام علی(ع) جلوه کرده است؛ ویژگیهایی که نه ناهماهنگاند و نه جدا و یا ساقط میشوند. مثال از متن نورنامه:
آنکه در مهد بردرید اژدر |
| شده نامش زِ امرِ حق حیدر |
آنکه کعبه بوده مولودش |
| پروریده زِ مهر محمودش |
آنکه داده به سائل انگشتر |
| زد به یک تیغ عَمرو با عنتر |
آنکه بر کوهِ مرده کرده گذر |
| شده زنده زِ شفقت داور |
آنکه شیر از دَمَش نمود فرار |
| کرده مسلمان به معجزش اقرار |
البته برخی از ویژگیها در شخصیت بعضی امامان دیده نمیشود. برای نمونه بُعد سیاسی و نظامی در امام سجاد(ع)، امام باقر(ع)، امام صادق(ع) بهدلیل وضعیت خاص تاریخی دوران زندگی ایشان است که سبب شده تقیّه کنند و معارضۀ سیاسی را به تأخیر انداخته، جهاد را به زمان مناسب واگذار کنند. در این حالت، بُعدی که در شخصیت امام دیده نمیشود، در واقع نهان است ولی هرگز از میان نرفته است (بوهلال، ۱۳۹۴: ۱۴۲).
اما با توجه به منابع دینی و صراحت قرآن کریم دربارۀ منشأ و مبدأ داستانها و تمثیلات قرآنی این نکته که «تمامی گزارههای داستانی و تمثیلی قرآن منشأی حقیقی دارند و بهسان دیگر گزارههای آن شایستۀ استناد و استنباطاند» (راد، ۱۳۹۰: ۱۴۴) نیز محل تأمل است.
گاه در مطاوی اشعار، در موقعیتها و حالاتی، شاعر بهقصد وجدآوریِ خواننده (کاتارسیس)، به افسانهها نیز نظر کرده و از آنها بهره گرفته است. در واقع همآمیغی اسطوره و افسانه برای بهرههای هنری از کلام نهتنها بدعت شعری نیست، بلکه کارکردی خلاقانه را ـ با غرضهای ثانویه ـ میتواند در بر داشته باشد؛ البته این مورد در سایر متون حماسیِ مصنوع و طبیعی با رویکرد دینی در ادبیات فارسی (مانند علینامه، خاوراننامه و...) نیز بهکرّات مشاهده میشود. مثال از نورنامه:
شاه فرمود هم به آن اژدر |
| که به این قافله مکن تو ضرر |
گفت اژدر به حکم ربّ صمد |
| السّلام علیک یا احمد |
داد وی را جواب آن مولی |
| گفت دیگر مَن اتّبعَ الهُدی |
یا محمد بگفت آن اژدر |
| نیستم جانور من ای سرور |
پادشاهم و چندم اقلیم است |
| نامِ من هام ابنِ هیم است |
***
گفتم این دم به نزدت ای مولا |
| اژدهای عظیم بود اینجا |
وهم کردم که از دَم اژدر |
| برسد بر تو یک گزند و ضرر |
خواستم برکنم از او بنیاد |
| غالب آمد از آن زدم فریاد |
غیب گردید در زمان ناگاه |
| من نگشتم زِ سرّ آن آگاه |
کرد تبسّم زِ گفتهاش سرور |
| گفت ای عمّ نبود او اژدر |
ملَکی بود از خدای کریم |
| که نهاده برم سرِ تسلیم |
افسانهپردازیهایی که منتج به نتایج مطلوب و خلاقانه میشود، در نوع خود هنرپروری شاعرانه را بهمنظور زیباییشناسی شعر ملحوظ داشته و بنابر اساس بررسیها «افسانه یک توصیف علمی نیست، بلکه روایت احیای روزگار نخستین است که در برآوردن خواستهای عمیق مذهبی و آرزوهای اخلاقی و اطاعتهای اجتماعی و حتی نیازمندیهای علمی به کار میآید. افسانه در فرهنگ بومی، کارکردی ضروری دارد: افسانه، اعتقاد میآورد، آن را تحکیم میبخشد و رمزآمیز مینماید. افسانه، حافظ اخلاق بوده و آن را تحمیل میکند. افسانه کارایی مراسم عبادت را تضمین مینماید و شامل قوانین علمی برای راهنمایی انسان است. بنابراین افسانه جزئی از حیات تمدن انسان است. افسانه، مَتَلی بیهوده نیست. افسانه، نیروی بهشدت فعال است. افسانه، توصیفی روشنفکرانه یا خیالپردازی هنرمندانۀ [صِرف] نیست، بلکه دستورالعملی برای ایمان و عقل و اخلاق است» (ایلیاده، 1367: 23).
در پایان این بحث باید یادآور شد که حماسه با تمام اجزایش غایتی دارد و «اگر رمان و حماسه را در نظر بگیریم، وسوسه میشویم به این فکر بیفتیم که تفاوت عمده این دو در تفاوت بین نظم و نثر است؛ در تفاوت بین سرودن چیزی و بیان کردن چیزی. تفاوت در این واقعیت است که مسئلۀ مهم در مورد حماسه، وجود قهرمان است ـ انسانی که سرمشقی برای همۀ انسانهاست ـ درحالیکه محور بیشتر رُمانها شکست انسان و استحاله است» (بورخس، ۱۳۸۸: ۵۱).
پس از جمعبندی ویژگیهای شاخص کلام شاعربانو، لازم است ذکر مختصری از نکات خلاقانۀ شعری وی برای مطالعه و ذکر مشابهتها و افتراقات دورۀ مذکور [با تکیه بر دو شاعر قریبالعهد بیبی] در سطح زبان اشاره شود؛ برای مثال:
خواجۀ کونین حبیب اله |
| پاک ز هر پاک طبیب گناه |
(سعیدای یزدی ـ مثنویات، در نعت سید المرسلین)
و همچنین:
خرد کیست؟ خضر طریق صفا |
| خرد نیست جز گوهر مصطفی |
(آذر بیگدلی ـ مثنویات، در نعت و منقبت حضرت ختمی مرتبت صلّی الله علیه و آله)
با توجه به مثالهای فوق، بهاجمال میتوان دریافت که در کلام شاعران قریبالعهد وی نیز کلام از عیوب قافیه، ضعف تألیف، ایرادات دستوری و وزنی همچنین موفق نبودن در تصویرسازی بدیع دیده میشود؛ اما ذکر مختصری از نکات خلاقانۀ شعری برای مطالعۀ سطح زبان شعری شاعربانو نیز لازم است:
همحروفی:
بعد از آن شه سپهراساس |
| که شهید جفا شد از الماس |
جان بده ای محبّ پیغمبر |
| بهر فرزند فاطمه جعفر |
در مواردی نیز ساختار کهن یافت [= اندر بهجای در] میشود:
داد هاتف ندا ز امر خدا |
| اندر آن شب میان ارض و سما |
اندر آن قبّه خفته یک سرور |
| روشن از رویش خسروِ خاور |
یا در بیت زیر، «همی» بهجای «می» پیش از فعل استفاده شده است:
لیک دو امر است مانع من |
| که همیکرد عقل ضایع من |
کاربرد افعال در قافیه در تناسب با اسم متعادل است و میتوان گفت قافیههای فعلی نیز بهلحاظ کمّی هماهنگ با قافیههای اسمی به کار رفتهاند. حروف و ضمایر نسبت به اسامی و افعال بسامد کمتری دارند. تعداد حروف بیشتر از ضمایر است. در قافیههای اسمی بسامد واژگان ساده بالاست. علاقۀ شاعربانو به قافیههای کوتاه است و قافیههای ترکیبی نادر است. از واژگان غیرفارسی، فقط واژگان عربی را استفاده کرده است. این واژگان نیز از واژگان آشنا و متداولاند. این واژهها بیشتر در تلمیحات مربوط به آیات و احادیث کاربرد دارند:
پیشوا و رسول الثّقلین |
| جدّ با رفعت حسن و حسین |
شده والشّمس والضّحی رویش |
| هست والّیل اذا سَجی مویش |
و نیز در استخدام ترکیبسازی او، یک نکته قابل بیان است که شاعربانو با کاربرد پربسامد ترکیب (در ساعت) نوعاً تعجیل و ایجازگویی را همواره مطمح نظر دارد:
کرد اوّل سلام بر حضرت |
| بعد از آن پَرگشاد در ساعت |
که به هر جا سخن کند حضرت |
| بینند و بشنوند در ساعت |
و یا مثلاً در بیت زیر برای اشاره به ایجازگوییهای پرشمار [ایجاز مخل] مضمون ساخته است:
مختصر میکنی روایت را |
| میگذاری همه حکایت را |
و یا جایی که شاعربانو میخواهد بهوسیلۀ گفتار آن دو دلداده [پیامبر(ص) و خدیجه(س)] را به هم برساند، گویی خود را ملزم میداند که بالمرّه همۀ عناصر روایت را به کنار نهد تا هرچه سریعتر وصال محقق شود:
برسانش به وصل از گفتار |
| که شده انتظار او بسیار |
در ترکیبات وصفی نیز همانند واژهگزینی عمل کرده و اغلب موارد ساده است و گاه مواردی از ترکیبهای مطابق سبک بازگشت دیده میشود که البته دشواری چندانی ندارد؛ مانند ترکیب (زهرِ جفا) در بیت زیر:
من چه گویم زِ حضرت موسی |
| که چه سان شد شهیدِ زهرِ جفا |
همچنین تقدّم فعل: «تقدّم فعل در جمله بسیار مهم است، زیرا کلام را حماسی و قاطع و مؤکد و آمرانه میکند... و این آشکارترین مختصۀ نحوی در کلام حماسی است و منطق نثری را در هم میشکند» (شمیسا، 1383: 115).
بردند آن را اسیر در ره شام |
| این نبود احترام خیر اَنام |
دار حرمت دگر حُسینش را |
| شاه مظلوم نورِ عینش را |
۲ـ2. بررسی مختصات اندیشگانی شاعربانو
از دیرباز، سنت اندیشگانی در تدوین سیرهها همواره حول محور شخصیت والای پیامبر(ص)، صحابه و بعضاً در آثار شیعهمسلکان مدح و منقبت امام علی(ع) و ائمۀ معصومین(ع) شکل گرفته است. گاه در تاریخ ادبیات عرب ـ در روزگار گذشته و بزرگان فصیح قوم ازجمله ابوالعلاء معرّی یا در روزگار معاصر جبران خلیل جبران و میخائیل نعیمه ـ نیز دیده شده که پس از پیامبر(ص)، نگاه خاصی به امام علی(ع) و امام حسین(ع) داشتهاند؛ زیرا «حوادث ناگوار، حلقههایی پیوسته از یک زنجیر هستند که بیبندوباری کسانی که به نیکیها تجاوز کرده و خیانت کسانی که ارزشهای والای زندگی را گذاشتهاند، آنها را ساخته است. ابوالعلاء معرّی میگوید:
و علی الدّهر من دماء الشهیدین
علی و نجله شاهدان
(از خون دو شهید، علی(ع) و پسرش حسین(ع) بر روزگار دو گواه نقش بسته است.)
فَهُما فی اواخر اللیل فَجران
و فی اولیاتِه شَفَقان
(این دو گواه، در اواخر شب، دو سپیده و در اویل شب، دو شفقاند.)
ثبتاً فی قَمیصه لیجیء الحشر
مُستعدیاً اِلی الرّحمن
(اینها بر پیراهن روزگار نقش بستهاند تا روز حشر فرارسد و در پیشگاه خداوند دادخواهی کنند)» (جُرداق، 1387: 668).
با این مقدمات، اگر مجدد به جریانِ غالب سبک شعریِ دورۀ بیبی بازگردیم، به نکتۀ بارز تاریخی در ایجاد این فضا پی میبریم که در عصر شاعربانو با وجود ایلغارهای متعدد مهاجمان ـ که قاعدتاً نیاز به حماسهسرایی و تشجیع دلاوران برای دفاع از وطن، انگیزۀ دفاعی را دوچندان میکند ـ همچنان فضای مدح و تعلیم است که شاعر را به صدر و تقرّب میرساند؛ چنانکه «در شعر فارسی تا دورۀ صفویه، مضمون مدح همچنان یک بخش اصلی شعر بود، اما در دورۀ صفویه کمکم از رواج افتاد؛ گرچه بعد از آن بهویژه در دورۀ قاجار دوباره رونق گرفت، اما در این دوره، پادشاهان صفوی با اندیشۀ مذهبی خواستار مدح خودشان نبودند و اعتقاد داشتند که شاعران باید ائمۀ اطهار را مدح بگویند و البته پاداش خود را از آنها دریافت کنند» (مؤتمن، 136۱: 32). بنابراین این جریانِ غالب در دورۀ فترت سبک هندی و گذر به بازگشت، سنّتی پابرجا بود؛ زیرا در شعر بیبی نشانی از مدح پادشاه یا وزیر و امیر نمیبینیم؛ «اگرچه پیش از این در میان شاعران سدۀ نهم و آغاز سدۀ دهم این کار توسط تنی چند از بزرگان شعرای آن روزگار، پایه و بنیاد استوار یافت و چون در دوران صفوی رسید، مقتضیات زمان به اشاعۀ بیشتر آن یاوری کرد؛ بهطوریکه کمتر شاعری را میبینیم که قصیده ساخته و ستایشنامههای مشهوری از پیامبر و امامان شیعه ترتیب نداده باشد» (صفا، 1378، ج۵: 607).
۲ـ2ـ1. مضامین مدحی
بیشترین بسامد شعر مدحی در دیوان نورنامه به پیامبر(ص) اختصاص دارد:
هست محمّد حبیب ربّ جلیل |
| زبدۀ دودمان اسماعیل |
قرّةالعینِ هاشم است محمّد |
| دادهاش حُسن و اصل ربّ صمد |
دارد این معجزات بیپایان |
| از عنایاتِ قادرِ یزدان |
کرده پروردگار انعامش |
| داده از نام خویشتن نامش |
برگزیدش خدای با برکات |
| باشد افضل زِ جمله مخلوقات |
صد و بیست هزار پیغمبر |
| که فرستاده حضرت داور |
شده این نور رحمت عالم |
| بر جمع پیمبران خاتم |
نکتهای که کمتر دربارۀ فرزندان پیامبر(ص) آوردهاند ولی بیبی به زبان ساده و اقناعی آن را مضمون ساخته است:
| زان جهت هم از آن نماند پسر |
نکتهای بدیع نیز دربارۀ تکوّن نطفۀ حضرت زهرا(س) در بهشت که گاه محل بحث شیعه و اهل تسنن است، آورده (ر.ک: شجری و عربشاهی، ۱۳۹۹):
پس درآورد سیب نیکسرشت |
| گفت این هدیه هست زِ باغ بهشت |
حقتعالی زِ امر خود فرمود |
| که خوری سیب را تو ای محمود |
پاره کردم مَنَش زِ امر خدا |
| نور شد از درون آن پیدا |
شده ساطع به بهشت از وی نور |
| که بترسیدم و نشستم دور |
هست از یک بزرگوار این نور |
| که به هفت آسمان بود مشهور |
خان دارد امید از زهرا |
| که کند یاریش روز جزا |
پس از مدح نبی(ص) بیشترین مدح به امام علی(ع) و اشاره به صفاتی از قبیل دلاوری، جوانمردی و... اختصاص دارد:
آنکه در را بکند از خیبر |
| شاه مردان و ساقیِ کوثر |
آنکه آمد ستاره بر بامش |
| لافَتی نهاده است نامش |
آنکه فرمود سیّد دو سرا |
| از سر لطف والِ مَن والا |
آنکه خوابیده در فراشِ نبی |
| از سر مهر بود علی |
آنکه در شأنش رسولِ خدا |
| بارها گفت عادِ مَن عادا |
آنکه داده به سائل انگشتر |
| زد به یک تیغ عَمرو با عنتر |
آنکه بُد اهل بیت پیغمبر |
| تاجِ عزّت نهاده در محشر |
آنکه گفته است پیمبر ذوالمنن |
| که تویی یا علی برادر من |
آنکه روز غدیر گشته امیر |
| بر همه مؤمنان صغیر و کبیر |
همچنین برای سیدالشهدا(ع) نیز چنین ذکر مصیبتی دارد:
دار حرمت دگر حُسینش را |
| شاه مظلوم نورِ عینش را |
که زدندش به خنجر فولاد |
| تشنهلب آن به کربلا افتاد |
| که بیفتد زِ زین به روی زمین | |
چون شهیدش نمود شمرِ دغا |
| مدفنش شد به دشت کرب و بلا |
ذکر نام ائمۀ شیعه(ع) همراه با ذکر مصایبشان:
[1] . تاریخ وصول: 12/5/1402 تاریخ پذیرش: 24/9/1402
[2] . alieynali73@gmail.com
[3] . hakbari@semnan.ac.ir