The Intertextual Dialogue between Qabus-nameh and Sufi Elders' Sayings through the Lens of Gerard Genette's Theory
Subject Areas : Mystic LiteraturEbrāhim Dānesh 1 , Farāmarz Jalālat 2
1 - The Assistant Professor of Persian Language and Literature, Mohaghegh Ardabili University
2 - The Assistant Professor of Persian Language and Literature, IAU, Ardabil Branch
Keywords: Intertextuality, Gerard Genette, Qabus-nameh, Sufi Elders' Sayings, Social Interactions,
Abstract :
Qabus-nameh, one of the prominent works of Persian didactic literature, holds a central position among Persian literary works owing to its formal elegance and diverse themes. This text plays an integral intertextual role in the realm of Persian language and literature by facilitating the acquisition and dissemination of religious, social, and educational teachings. The profound wisdom and educational counsel from the elders of Islamic-Iranian Sufism represent invaluable legacies that have been passed down to significant Persian works through Qabus-nameh. A detailed intertextual examination of Qabus-nameh alongside Sufi elders' sayings can illuminate the influence of mysticism and Sufism on the educational framework of Unsur al-Ma'ali Keikavus, the book's author, and provide insights into the intertextual dynamics of Qabus-nameh and its intellectual sources. The findings of the present study, presented in a descriptive-analytical manner, underscore the prevalence of both implicit and explicit intertextuality in Qabus-nameh, highlighting its rich literary and aesthetic merit. Furthermore, the abundance of social and religious educational themes, as well as the emphasis on linguistic and behavioral decorum, underscores the significance of social connections and interactions within Unsur al-Ma'ali Keikavus's worldview and the intellectual landscape of Sufism. The attentiveness to the teachings and conduct of the venerable figures of Islamic mysticism indicates Unsur al-Ma'ali Keikavus's steadfast commitment to drawing educational insights from the key sources of this spiritual tradition.
الآبي، ابوسعد، 1424. َنثرُ الدُّر فِي¬المُحاضرات. تحقيق خالد عبدالغني محفوظ. ط1. بيروت: دارُالكُتُبِ العِلمِيّة.
آلن، گراهام، 1397. بینامتنیّت. ترجمة پیام یزدان¬جو. چ6. تهران: مرکز.
ابنُ¬المُلَقِّن، سِراجُ¬الدّین، 1406. طَبَقاتُ¬الأولیاء. حَقَّقَهُ وَ خَرَّجَهُ نورُالدّین شُرَیبَة. ط1. بیروت: دارالمعرفة.
ابنالجوزی، ابوالفرج، 2005. صفة¬الصفوة. تحقیق خالد مصطفی طرطوسی. ط1. بیروت: دارالکتاب العربی.
ابن¬حمدون، محمد، 1996. َالتَّذکِرَةِ¬الحَمدونِیّة. تحقیق احسان عباس و بکر عباس. ط1. بیروت: دارصادر.
ابنمنوّر، محمّد، 1381. اسرارُالتوحيد فِي مقاماتِ الشّيخ أبي¬سعید. تصحيح محمدرضا شفيعي كدكني. چ5. تهران: آگاه.
ابوالفتوح رازی، جمال الدین. 1334. تفسير(رَوضُ¬الجنان و روح¬الجنان)، تصحيح مهدي الهي قمشه¬اي. چ3. تهران: علمي.
ابونُعَيْم¬الإصفهاني، اَحمد، 1423. حِليَة¬الأولياء وَ طَبَقاتُ¬الأصفِياء. تحقيق مصطفي عبدالقادر عطا. ط2. بيروت: دارالكتب¬العِلميّة.
اعوانی، غلامرضا و همکاران، 1387. «تصوّف» مندرج در دائرة¬المعارف بزرگ اسلامی. ج15. صص 549-395. تهران: مرکز دائرة¬المعارف بزرگ اسلامی.
انصاري، عبدالله. 1372، رسائل انصاری. تصحيح محمّدسرور مولايي. چ1. تهران: توس.
بدوی مصری، عبدالمجید، 1377. « قابوسنامه»، مجلّة سیاست خارجی. ش47، صص 118-106.
پورنامداریان، تقی، 1380. در سایة آفتاب. چ1. تهران: سخن.
الثعالبي، ابومنصور، 2003. اَلتّمثيل وَ المُحاضَرة. تحقيق قُصَي الحُسَين، ط1. بيروت: دار و مكتبة¬الهلال.
الجرجانی، علی. 1424. کتاب¬التعریفات. ط1. بیروت: دار إحیاء¬التراث العربی.
جلالت، فرامرز، دانش، ابراهیم. 1402. «همزیستی ادب غنایی و تعلیمی در آینة تحلیل بینامتنی آثار نظامی و قابوسنامه بر اساس نظریّة ژرار ژنت». دوفصلنامة زبان و ادب فارسی. دانشگاه تبریز. س79. ش247. صص 176-151.
https://doi.org/10.22034/perlit.2023.55507.3453
الحصري القيرواني، ابواسحاق، 1424. زَهرُالآداب وَ ثَمَرُالألباب. تحقیق صلاح¬الدّين الهواري. ط1. بيروت: المكتبة العصريّة.
داد، سیما، 1382. فرهنگ اصطلاحات ادبی. تهران: مروارید.
الرّاغب¬الإصفهاني، حسين، 1416. مُحاضراتُ¬الأدباء وَ مُحاوراتُ¬الشّعراء وَ البُلَغاء. ط1. قم: مكتبة الحيدريّة.
رضازادة شفق، صادق، 1369. تاریخ ادبیّات ایران. چ1. تهران: آهنگ.
زرینکوب، عبدالحسین، 1380. نه شرقی، نه غربی، انسانی. چ4، تهران: امیرکبیر.
ــــــــــــــــــــــ، 1381. ارزش میراث صوفیه، چ2، تهران: امیرکبیر.
الزمخشري، ابوالقاسم، 1410. رَبيعُ¬الأبرار وَ نُصوصُ¬الأخبار. تحقيق سليم النعيمي.ط1. قم: دارالذّخائر للمطبوعات.
ژنده¬پیل، احمدِ جام، 1350. ُانس¬التّائبین وَ صِراطُ¬اللهِ¬المُبین. تصحیح و توضیح علی فاضل. چ1. تهران: توس.
ساسانی، فرهاد، 1383. «بینامتنیّت: پیشینه و پسینه نقد بینامتنی» مجلّة بیناب. ش5 و 6، صص 185-172.
ـــــــــــــــ، 1384، «تأثیر روابط بینامتنی در خوانش متن»، مجلّة زبان و زبان¬شناسی. س1، ش2، صص 54-39.
سجاسی، اسحاق، 1368. فَرائِدُالسُّلوک. تصحیح نورانی وصال و غلامرضا افراسیابی. چ1. تهران: پاژنگ.
السُّلمی، ابوعبدالرحمن، 1424. طَبَقاتُ¬الصّوفِيّة. تحقیق مصطفي عبدالقادر عطا. ط1. بيروت: دارالكتب العلميّة.
سهروردي، شهاب¬الدين عمر، 1384. عَوارفُ¬المَعارِف. ترجمة ابومنصور بن عبدالمؤمن اصفهاني. به اهتمام قاسم انصاري. چ3. تهران: علمي و فرهنگي.
سهلگي ، محمّد، 1384. دفتر روشنايي. ترجمة محمّدرضا شفيعي كدكني. چ2. تهران: سخن.
الشعرانی، ابوالمواهب، 1426. َالطّبقاتُ¬الکُبری. تحقیق سلیمان الصّالح. ط1. بیروت: دارالمعرفة.
شفیعی کدکنی، محمدرضا، 1386. قلندریّه در تاریخ. چ1. تهران: سخن.
شیمل، آن. ماری، 1381. ابعاد عرفانی اسلام، ترجمة عبدالرحیم گواهی. چ4. تهران: فرهنگ اسلامی.
صادقی، اسماعیل، رئیسی نافچی، راضیه. 1399. «بررسی تصویر شاه ـ انسان کامل در متون نثر تعلیمی(قابوسنامه ، سیاست¬نامه، اخلاق ناصری، گلستان سعدی و سلوک الملوک)». پژوهش-نامة ادبیات تعلیمی. س12، ش48، صص 36-1.
عطّار نيشابوري، فريدالدّين، 1383. َتذكِرةالأولياء. تصحيح محمّد استعلامي. چ14. تهران: زوّار.
ــــــــــــــــــــــــ ،1386. اسرارنامه. مقدّمه، تصحيح و تعليقات محمّدرضا شفيعي كدكني. چ2. تهران: سخن.
عنصرالمعالي، كيكاوس، 1312. نصیحت¬نامه معروف به قابوسنامه. تصحیح سعید نفیسی. چ1. تهران: مجلس.
عنصرالمعالي، كيكاوس، 1380. قابوسنامه. تصحيح غلامحسين يوسفي. چ11. تهران: علمي و فرهنگي.
عين¬القضات همداني، عبدالله، 1377. نامه¬های عین¬القضات. به اهتمام علینقی منزوی و عفيف عُسيران. چ1. تهران: اساطیر.
الغزّالي، محمّد، 1419. احياء علوم¬الدّين. ط1. حلب: دارالوعي العربي.
القشيري، ابوالقاسم، 2000. الرّسالةالقشیریة. تحقيق عبدالكريم العطا. دمشق: مكتبة أبي¬حنيفة.
کاشانی، عزالدین، 1381. مصباح¬الهدایة و مفتاح¬الکفایة. مقدّمه و تصحیح جلال¬الدین همایی، چ6. تهران: هما.
الماوردي، ابوالحسن، 1425. أدب¬الدّنيا والدّين. تحقیق محمّد ابوالخيرالسيد و محمّد الشّرفاوي. ط1. بيروت: مؤسّسة ¬الرسالة ناشرون.
محبّتی، مهدی، 1382. سیمرغ در جستجوی قاف. چ2، تهران: سخن.
ـــــــــــــ. 1388. از معنا تا صورت. ج1. چ1. تهران: سخن.
مستملي بخاري، ابوابراهيم، 1373. شرح¬التّعرّف لمذهب¬التصوّف. تصحيح محمّد روشن. چ2. تهران: اساطير.
مستوفی، حمدالله، 1362. تاریخ گزیده. به اهتمام عبدالحسین نوائی. چ2. تهران: امیرکبیر.
المكّي، ابوطالب. 1417. قوت¬القلوب في معاملة¬المحبوب. تحقیق باسل عيون¬السّود. ط1. بيروت: دارالكتب العلميّة.
مولوي، جلال الدّين، 1381. فيه ما فيه. تصحيح بديع¬الزّمان فروزانفر. چ9. تهران: اميركبير.
ميبدي، رشيدالدّين، 1382. كشف¬الأسرار و عدة¬الأبرار. به اهتمام علي¬اصغر حكمت. چ7. تهران: اميركبير.
نامور مطلق، بهمن، 1394. درآمدی بر بینامتنیّت. چ2. تهران: سخن.
ـــــــــــــــــ، 1395. بینامتنیّت از ساختارگرایی تا پسامدرنیسم. چ1. تهران: سخن.
نجم¬الدین رازي، عبدالله، 1380. مرصادالعباد. به اهتمام محمّد امين رياحي. چ9. تهران: علمي و فرهنگي.
نسفی، عزیزالدین، 1381. الإنسان¬الکامل. تصحیح ماریژان موله. پیش¬گفتار هانری کُربن. چ6. تهران: طهوری.
الهامی، فاطمه، 1391. «جایگاه قابوسنامه در قلمرو ادبیات تعلیمی». پژوهش¬نامة ادبیات تعلیمی. س4، ش16، صص158-131.
هجویری، علی، 1383. کشف¬المحجوب. تصحیح و تعلیقات محمود عابدی. چ1. تهران: سروش.
English Sources
Baldick. C. (2001). The Concise Oxford Dictionary of Literary Terms. New York: Oxford University Press.
Peck, J. & Coyle M. (2002). Literary Terms and Criticism. New York: Palgrave Macmillan.
تعامل بینامتنی قابوسنامه و اقوال پیرانِ صوفیّه بر اساس نظریّة ژرار ژُنت
چکیده
قابوسنامه از آثار برجستة ادب تعلیمیِ فارسی است که به دلیل جذّابیّت فرمی و تنوّع محتوایی از گرانیگاههای متون ادب فارسی بهشمارمیرود. این کتاب از لحاظ اخذ، ترشیح و انتقال آموزههای اعتقادی، اجتماعی و تربیتی، نقشِ بینامتنیِ انکارناپذیری در تطوّر کهکشانِ متنی زبان و ادب فارسی داشتهاست. از مواریث ارزشمندی که از طریقِ قابوسنامه به آثار مهمّ فارسی بعد از وی رسیده، اقوالِ حکیمانه و پندهای تربیتی بزرگان تصوّف اسلامی-ایرانی است. تحلیل بینامتنیّت قابوسنامه با اقوال صوفیّه، میتواند علاوه بر تبیین سهمِ عرفان و تصوّف در نظامِ تربیتیِ عنصرالمعالی، ما را با میزان و نحوة کارکرد بینامتنی قابوسنامه و آبشخورهای فکری آن آشنا و در فهم بهتر این کتاب و متون مرتبط با آن یاریکند. پژوهش حاضر به شیوة توصیفی-تحلیلی انجام شده، به نتایجی از این قبیل رسیدهاست که بسامد بالایِ بینامتنیّت ضمنی و صریح از حیثیّت والایِ ادبی و زیباییشناختی قابوسنامه حکایتمیکند. همچنین وفورِ موضوعات تعلیمیِ اجتماعی و اعتقادی، و لزومِ ادب گفتاری و رفتاری نشان اهمیّت روابط و تعاملات اجتماعی در دیدگاه عنصرالمعالی و چهارچوبِ فکریِ تصوّف است. توجّه به اقوال و افعال مشایخ طراز اول عرفان اسلامی نیز حاکی از اعتقاد استوار عنصرالمعالی به اخذ آموزههای تعلیمی از سرچشمههای اصلی این نهضت است.
کلیدواژهها: بینامتنیّت، قابوسنامه، اقوال صوفیّه، ژرار ژنت.
مقدّمه
عرفان و تصوّف به عنوان مهمترین تجلّیگاهِ بُعد معنوی و باطنیِ اسلام، از لحاظِ زبانی، فکری، ادبی و تربیتی تأثیرِ چشمگیری بر فرهنگ و اجتماعِ مسلمانان داشتهاست؛ از این روی، بررسی جریانهایِ فکری، هنری و ادبیِ اسلام و ایران، بدونِ درنظرگرفتنِ نقش تصوّف در تطوّر آنها به معنیِ نادیدهگرفتن یا انکار حقایقی گریزناپذیر در تاریخ فرهنگ و تمدّن آنهاست.
سهمِ ایرانیان در تکامل عرفان اسلامی، بیش از سایر مسلمانان بودهاست و عرفان اسلامی در ادبِ هیچ قومی بهتر از آنچه در آثار عطّار، جلالالدین مولوی و حافظ آمدهاست، تجلّی نیافتهاست.(ر.ک. زرینکوب 1380: 42) در تاریخ پر فراز و نشیب ایران که با حملهها، غارتگریها و قتلعامهای اقوام مهاجم همراهبوده، مبارزات نظامی و سیاسی، معمولاَ نتایج بزرگ و ماندگاری بههمراهنداشته و مبارزات دینی و فرهنگی توانستهاست این نقیصه را جبران و هویّت و فرهنگِ از رمق افتادة ایرانی را به درختی بارور و سایهگستر تبدیلکند. در این میان مهمترین جریانِ مقاومتِ فرهنگِ ملی ایران، پس از نهضتِ شاهنامهسرایی، بسط و استحکامِ عرفان، در شرایطِ خاصّ تاریخی قرنهای پنجم و ششم است.(ر.ک. محبتی 1382: 430)
آثارِ ادبیِ فارسی، در هر نوع، قالب و زبانی از جریانِ عظیم عرفان اسلامی-ایرانی به صورت مستقیم یا غیرمستقیم تأثیرپذیرفته، به غنای آن افزوده یا از آن در راستای تکامل زبانی، فرمی و محتوایی خویش سودبردهاند. در این میان نقشِ بنیادینِ قابوسنامه به عنوان اثری برجسته و دستورنامهای تعلیمی-تربیتی در منظومة متنیِ ادب و فرهنگ فارسی و تکامل فرهنگ و تمدّن اسلامی-ایرانی انکارناپذیر است. یکی از نشانههایِ جامعیّت و کارآیی این متنِ گرانسنگ، اشتمال آن بر اقوال و اندیشههای تعلیمی-تربیتیِ صوفیانه و أخذ، جذب و انتقال آنها به متنهای پسین است.
بیان مسأله
قابوسنامه به عنوان متنی تأثیرگذار در تکاملِ ادب تعلیمی فارسی، محلّ تقاطع اندیشهها و متونِ گوناگون تعلیمی و عرفانی است؛ بدین نحو که به دلیل أخذ، ترشیح و انتقالِ عناصر، فرمی و محتواییِ متون حکمی و عرفانی، از گرانیگاههای بینامتنیِ زنجیرة متون نثر فارسی محسوب میشود. عنصرالمعالی به ارزش و اهمیّتِ انسانیِ متون صوفیّه واقفبوده(ر.ک. عنصرالمعالی 1380: 250)، به تناسبِ ابواب و موضوعاتِ کتاب از اقوال و حکایاتِ صوفیّه به شیوههای مختلفِ بینامتنی استفادهکرده، به غنای وجوهِ زبانی، ادبی و تربیتی کتاب خویش افزودهاست.
با توجه به این که متونِ ادبی، در روابط بینامتنی، در دادوستدی متقابل، از وجوهِ مختلف زبانی، ادبی و اندیشگانی هم سود برده، نقشی کلیدی در گرهگشایی متنی و گسترش افقهای معنایی یکدیگر ایفامیکنند، بررسی روابطِ بینامتنی قابوسنامه و اقوال مشایخ با ارائة شواهد، میتواند نشاندهندة تعاملِ سازندة آنها و نقش برجستة قابوسنامه در تطوّر زبان، فکر، فرهنگ و تمدن اسلامی-ایرانی باشد.
اهداف پژوهش
- بررسی جایگاه مطالب، مفاهیم و مصطلحات مربوط به صوفیّه در پیکرة ادبی و اندیشگانی قابوسنامه.
- آشکارکردن ارزشهای فکری، ادبی و تربیتی اقوال صوفیّه در متن قابوسنامه.
- بررسی نقش بینامتنی اقوال صوفیّه در تنوّع فرمی و محتوایی و جذّابیت ادبی قابوسنامه.
- بررسی نقش رسانهایِ قابوسنامه در تکامل ابعادِ ادبی تربیتی و عرفانیِ زبان و ادب فارسی.
روش و سؤال پژوهش
این مقاله به روش توصیفی-تحلیلی و بر اساس نظریة بینامتنیّت ژرار ژُنت، دادوستدِ قابوسنامه و اقوال مشایخ صوفیّه مندرج در متون نثر را بررسی و با تکیه بر شواهد، این روابط را در سطوح زبانی، ادبی و اندیشگانی تحلیلکردهاست؛ تا از این طریق، نقشِ متنِ تعلیمیِ برجسته و جریانسازی چون قابوسنامه را در تکامل متون عرفانی و حکمی فارسی نشاندهد.
نقش بینامتنیِ قابوسنامه به عنوان اثری برجسته در ادب فارسی، در أخذ، پرورش و انتقال آموزههای تعلیمی، اعتقادی و اجتماعی صوفیّه چیست؟
پیشینة پژوهش
با وجودِ ابواب، موضوعات، مفاهیم و مصطلحاتِ صوفیانه در قابوسنامه، تاکنون پژوهشی، دربارة جایگاه عرفان و تصوّف در ساختارِ ادبی و تعلیمی-تربیتی آن و ارتباط بینامتنیاش با متون و اقوال صوفیّه در متون نثر، انجام نشدهاست؛ امّا اهمّ اشارات مرتبط با قابوسنامه و متون صوفیّه از این قرارند:
سعید نفیسی در مقدّمة کتاب «نصیحتنامه معروف به قابوسنامه»، عنصرالمعالی را مردی عارفمشرب، بسیار پارسا، راستگو و درستکردار معرفیکردهاست.(ر.ک. عنصرالمعالی 1312: به)
مؤلّف مقالة «قابوسنامه» نیز برآن است که عنصرالمعالی در پنجاه سالگی به زهد و وَرَع رویآورده و این معنی از اندرزهای وی در فصول مختلف کتاب پیداست.(ر.ک. بدوی مصری 1377: 117)
نویسندگان مقالة «بررسی تصویرِ شاه-انسان کامل در متون نثر تعلیمی(قابوسنامه، سیاستنامه، اخلاق ناصری، گلستان سعدی و سلوکالملوک)» معتقدند که عنصرالمعالی تحت تأثیر نگرشِ عرفانی و درونمایة ایرانیِ فرّة ایزدی، تزکیة نفس را لازمة پادشاهیِ عادلانه و اخلاقمدار میداند.(ر.ک. صادقی و رئیسی نافچی 1399: 31 و 32)
نویسندة مقالة «جایگاه قابوسنامه در قلمرو ادبیات تعلیمی» استفاده از آیات قرآن کریم، احادیث نبوی و سخنان اولیاء و بزرگان را موجب غنای بُعد تعلیمی قابوسنامه دانستهاست.(ر.ک. الهامی 1391: 131)
نویسندگان مقالة «همزیستی ادب غنایی و تعلیمی در آینة تحلیل بینامتنی آثار نظامی و قابوسنامه بر اساس نظریة ژرار ژنت» معتقدند که اشتراک باورها، اعتقادات و موضوعات اجتماعی بین این دو حکیم نشان پایبندی آنها به مبانی اعتقادی و اجتماعی اسلام است.(ر.ک. جلالت و دانش، 1402: 171)
بحث و بررسی
در نقد ادبی معاصر، «اثر ادبی» جای خود را به «متن» داده، جنبة «متنیّت» اثر مورد تأکید قرارگرفتهاست؛ زیرا کلمة «اثر» حاوی معنای ضمنیِ عقاید مؤلّف، کنترل وی و مفهوم کمالِ زیباییشناختی است.(پِک و کویل1 2002: 175) معنای متن نیز دچار تحوّلی اساسی و دایرة شمول آن از حوزة نشانههای زبانی بسی فراختر شده، پدیدههای غیرزبانی مانند تصاویر و... را نیز دربرمیگیرد؛ بنابراین میتوان گفت که متن عبارت است از جملات عینی و واقعی یک اثر مکتوب، جدای از تفسیر یک خواننده از ماجرا و درونمایه و زیرمتن آن یا اثری خاص که در معرض تحلیل قرارمیگیرد.(ر.ک. بالدیک2 2001: 257)
ساختار متن، متشکل از دالّهایی است که در هر کدام، ردّها3 با ارجاعات پایانناپذیر به یکدیگر دلالتمیکنند و در نتیجه، این جریانِ بیوقفة رفتن از دالّی به دالّ دیگر وصول معنی را بهتأخیرمیاندازد.(ر.ک. پورنامداریان 1380: 16)
ویکتور شکلوفسکی4 از میان تمامی تأثیرپذیریهای هنری، تأثیر و تأثّر متون ادبی از یکدیگر را مهمتر میشمارد و به نظر میخائیل باختین5 هر پارهگفتاری میتواند به «مجموعهای از نشانهها» خواه یک گفته، شعر، ترانه، نمایش و فیلم اشارهکند.(ر.ک. ساسانی 1383: 173) ژولیا کریستوا6 از بنیانگذران نظریّة بینامتنیّت نیز معتقد بود که هر متن بر اساس متونی که خواننده قبلاً خوانده معنامیدهد. تعبیر «روابط بینامتنی» یا «ارجاعات بینامتنی» یا هر تعبیر دیگری که معنای متن، و فهم آن را منوط به رجوع به متنهای دیگری کند، در مبحث بینامتنیّت جای میگیرد.(ر.ک. همان: 181)
بینامتنیّت
بینامتنیّت7 به عنوان رویکردی دقیق و علمی در بررسی روابط متون به عنوان عناصر سازندة کهکشان متنها(ر.ک. نامور مطلق 1394: 12)، به روابط گوناگون هر متن با سایر متون از طریق نقلقولها، تلمیحات و... اطلاقمیشود که در آن هر متنی یک بینامتن8 یعنی جایگاهی از تلاقیِ متون بیشمار است.(ر.ک. داد 1382: 423 و 424) این نظریّه، «متن» را از حصاری که ساختگرایان به دور آن تنیدهبودند و آن را فارغ از هر گونه تعامل و روابط بیرونی تلقّیمیکردند، نجاتداد و به امکان گرهگشایی و فهم همهجانبة آن توسط متون متقدّم و متأخّر اشارهکرد.(ر.ک. نامور مطلق 1394: 13و14)
ژرار ژُنت9 اصطلاح «ترامتنیّت10» را بر مجموعة روابط متون اطلاقکرد و هر چیزی را که پنهانی یا آشکار، متن را در ارتباط با دیگر متنها قراردهد، در حوزة ترامتنیّت قرارداد.(ر.ک. نامور مطلق 1395: 21) ترامتنیّت به پنج دستة پیرامتنیّت11، فرامتنیّت12، سرمتنیّت13، بیشمتنیّت14 و بینامتنیّت15 تقسیممیشود.
تصویر شماره1: انواع ترامتنیّت
بینامتنیّت از نظر ژنت رابطهای بر اساس «حضور یک متن در متنی دیگر»(آلن 1397: 144) است؛ بنابراین حضورِ مستقیم یا غیرمستقیمِ عناصر یک متن در متنی دیگر که تأثیر و تأثّر آنها را تأییدکند، میتواند نشانة وجود رابطة بینامتنیّت میان آنها باشد.
انواع بینامتنیّت
الف) بینامتنیّت صریح
در این رابطه، «متن به شکل مستقیم و صریح از متن دیگر یادمیکند»(ساسانی 1384: 49)؛ یعنی مؤلّف عناصری از متن متقدّم را در متن متأخّر عیناً نقل و گاهی با علائمی از قبیل گیومه و... متمایز میسازد یا آن را به دلیلِ آشکاری و شهرت، بدون ارجاع در اثر خود میگنجاند. این نوع بینامتنیّت در ادب فارسی و عربی شاملِ نقل قول، تضمین، استشهاد، اقتباس، درج، عقد، ارسالالمثل و... میشود.
ب) بینامتنیّت ضمنی
در این نوع بینامتنیّت، فقط خوانندة آشنا به مآخذ با تکیه بر نشانههای دلالتگر میتواند دادوستد فکری و معنایی بین متون را کشف کند. این نوع بینامتنیّت در ادب فارسی و عربی انواعی چون اشارات، تلمیحات، کنایات، ترجمة هنری، حلّ و... را دربرمیگیرد.
ج) بینامتنیّت پنهان
در این نوع بینامتنیّت، عناصرِ متنِ پیشین، عیناً یا به صورت پنهان، در متنِ پسین حضورمییابد. ترجمة عینی، درج مطلب بدون ارجاع و انواع سرقت ادبی از قبیل انتحال، مسخ و اِغاره، سلخ و اِلمام، از نمونههای بینامتنیّت پنهان در ادب فارسی و عربی بهشمارمیروند.
شرایط مطالعة رابطة بینامتنی
مطالعة روابط بینامتنی مستلزم شرایط زیر است:
- وجود متنها و تمرکز بر روی «متنیّت» آنها.
- وجود قرائن و شواهدِ دالّ بر ارتباط بین متون.
- وجود رابطة همحضوری بین متون.(ر.ک. نامور مطلق 1395: 33 و 34)
مراحل مطالعة رابطة بینامتنی
مطالعة روابط بینامتنی مراحلی دارد که عبارتند از:
- ارائة دلایلِ مبتنی بر تأثیرپذیریِ متن.
- شناسایی، جمعآوری و احصاء شواهدِ همحضوری و اشتراک.
- دستهبندی و گونهشناسیِ عناصرِ همحضور برای تعیین میزان و نوع همحضوری.
- تحلیل موارد همحضوری از دید فرم و محتوا.
- تعیین رابطة کلان متون مورد بررسی.(ر.ک. همان: 35 - 37)
تصویر شمارة 2: انواع بینامتنیّت
اهمیّت و نقش مخاطب در بینامتنیّت
بینامتنیّت معلول اجتنابناپذیرِ وجود قوّة نطق در آدمی، تظاهر مکتوب و ملفوظ آن به عنوان نمودهای عینیِ نظام زبان و نقش رسانگی آن بین افراد و نسلهاست که باعث وجود ارجاعات متقابل بین متون میشود؛ بنابراین مؤلّف، شارح یا منتقد تعیینکنندة معنای قطعی و نهاییِ متن نیستند بلکه خواننده با تشخیص ارجاعهای مستقیم و غیرمستقیم به خوانش خاصّی از معنای چندلایهای از متن میرسد(ر.ک. ساسانی 1384: 54) که متأثر از حال و و هوا و بافتِ حاکم بر زمان و مکانِ مطالعة متن.(ر.ک. پورنامداریان 1380: 17)
خواننده در فرایندی خلّاق، دانش خود را از متون پیشین به گفتوگو با متن جدید وامیدارد یا با آن دانش، به گفتوگو با متن میرود تا به فهمی از متن دستیابد؛ فهمی که از سویی وامدار متون پیشین است و از این رو میتواند اشتراکاتی با خوانشهایِ دیگر مخاطبان داشتهباشد و از سوی دیگر به دلیل مشارکت فعّالِ خواننده در پرکردن شکافهای متن16، منحصر به خود وی باشد.
عنصرالمعالی و قابوسنامه
کتب حاویِ امثال و حکم و مواعظ از قبیل قابوسنامه، نقش مهمّی در فهمِ اقوال، تعالیم و اطوار صوفیّه و درک مقاصد و مطالب آنها دارند و احاطه بر تمام مواریثِ روحانی صوفیه بدون توجّه به آنها ممکن نیست.(ر.ک. زرینکوب 1381: 130)
عرفان و تصوّف به معنای اخّص آن از دورة سلجوقیان نضج و تکاملیافت؛ بنابراین میتوان گفت که معنا و معناگرایی در ادب فارسی تا اوایل قرن پنجم بیشتر پیرامون مسائل اخلاقی، حکمی و تعلیمی میچرخید تا مسائل عرفانیِ صِرف، و ادب عرفانی فارسی که با ظهور سنایی یکی از مهمترین ادوار تحوّل خود را پشتسرمیگذاشت، با أخذ مسائلِ حکمی و تعلیمی و درج و حلّ آن در خود، راه تکامل را پیمود و تصویری جدید از معنا و معناگرایی ارائهداد.(ر.ک. محبتی 1388: 1/121-122)
پیش از شعرای بزرگ عرفان و تصوّف ایران، اندیشههای حکمی-تعلیمی و فرهنگی را نویسندگان چیرهدست متون تعلیمیِ نثر فارسی و عربی آماده کردهبودند، تا بنای رفیع عرفان و تصوّف فارسی بر آن استوارشود و به بار نشیند؛ بنابراین بررسی روابط بینامتنیِ اقوال و امثالِ مشایخ با متون منثوری چون قابوسنامه میتواند ما را با برخی از سرچشمههای اسلامی، ایرانی و انیرانیِ متون صوفیّه در حوزة تعلیم و تربیت آشنا و چگونگی تطوّر آنها را در تاریخ ادب فارسی و میزان نوآوری و نحوة استفاده از آنها را نشاندهد.
حکیم عنصرالمعالی از ادبای جامعالأطراف نثر پارسی است که موضوعات گوناگون سیاسی، اجتماعی، حقوقی، مردمشناختی، فنّی، ادبی، تربیتی و... را در فصول چهلوچهارگانة قابوسنامه درجکردهاست. بخش اعظم موضوعاتِ اجتماعی قابوسنامه دربارة آداب معاشرت و دوستی، ترتیب زندگانی، کسب فضائل و تهذیب خصائل است.(ر.ک. رضازادة شفق 1369: 236) او در تبویب و تنظیم الگوی ادبی-تربیتی خود، علاوه بر اختصاص باب چهلوچهار به مطالب عرفانی، در جایجای کتاب از زبان، بیان و اندیشة مشایخ به صورتهای آشکار، ضمنی و پنهان سودبرده، بر گستره و غنایِ ادبی و تعلیمی اثر اخویش افزوده، آنها را به متون پس از خود منتقلکردهاست.
مشرب فتوّت وی از بررسی مطالب قابوسنامه بویژه باب چهلوچهارم به خوبی آشکارمیشود؛ چنانکه خود وی میگوید: «بدان که جوانمردیِ عیّاری آن بُوَد که او را از آن چندگونه هنربُوَد: یکی آن که دلیر و مردانه و شکیبا بُوَد به هر کاری و صادقالوعد و پاکعورت و پاکدل بوَد و زیان کسی به سود خویش نکند و زیان خود از[بهرِ سود] دوستان روادارد و بر اسیران دستنکشد و اسیران و بیچارگان را یاریدهد و بدِ بدکنان از نیکان بازدارد و راست شنوَد چنانکه راستگوید و داد از تنِ خود بدهد و بر آن سفره که نان خورَد، بدنکند و نیکی را بدی مکافاتنکند و از زنان ننگ دارد و بلا راحت بیند.»(عنصرالمعالی 1380: 247) وی دربارة اهمیّت کمآزاری نیز گفتهاست: «اصلِ مردمی، گفتهاند که کمآزری است؛ پس اگر مردمی، کمآزار باش.»(همان: 38) او در اهمیّتِ پرهیزگاری نیز گفتهاست: «پرهیزگارِ بیدانش را زاهد مدان.»(همان: 36) و «بر زُهد و توحید اگر قادرباشی، تقصیرمکن که به هر دو جهانَت نیکوییرسد.»(همان: 191)
تصوّف
«تصوّف» را از مادّة «صوف» بر وزن «تَفَعُّل» به معنی «پشمینهپوشی» دانستهاند.(ر.ک. کاشانی، 1381: 65) در اصطلاح عبارت است از: «پاکیزهگرداندنِ قلب از موافقتِ مردم، دوری از اخلاقِ طبیعی، و سستگردانیدنِ صفات بشری، و پرهیز از خواستههایِ نفسانی و دریافتِ صفاتِ روحانی و پیوند با علومِ حقیقی و کاربست آنچه که برای جاودانگی ضروری است و خیرخواهی برایِ تمام امّت و وفاداری حقیقی نسبت به خداوند تعالی و پیروی از رسول خداوند(ص) در شریعت.»(الجرجانی 1424: 47)
تصوّف سبک خاصّی از حیات، مبتنی بر افکار و رفتارهایِ خاصِّ ناشی از نگاهِ اعتقادی و معرفتی به هستی و انسان و رابطة آن دو در راستایِ رسیدن به سعادت دوجهانی و وصال معشوق حقیقی است و این امر در ادوار، سرزمینها و زبانهای گوناگون به دلیلِ رنگپذیری از منابع دینی و فرهنگیِ مختلف شکلها، اسامی، ساختارها و راه و رسمهای گوناگونی بهخودگرفتهاست؛ بنابراین «تصوّف را جریانِ روحانیِ عظیمی که از میانِ همة ادیان میگذرد، خواندهاند.»(شیمل 1381: 36)
خاستگاه تصوّف
منشأ طریقة صوفیّه حاجت درونی انسان برای برقراری رابطه مستقیم با مبدأ وجود و معبود خویش است؛ رابطهای دو سری که خدا و انسان را به هم بپیوندد.(ر.ک. زرینکوب 1381: 30) برخی از مبادی و اصولِ تصوّف اسلامی با پارهای از افکار و عقاید غیراسلامی مناسبات و اشتراکاتی دارد. امّا این شباهت آشکارکنندة منشأ تصوّف نیست(ر.ک. همان: 14)؛ زیرا زهد، عبادت، ترک دنیا و تعالیم اشراقی که از پایههای مهمّ تصوّف است، پیش از اسلام بین مذاهب و اقوامی چون عیسویها، زردشتیها، مانویها و حکمای ایران وجود داشت(ر.ک. کاشانی 1381: 86)، امّا تصوّف و عرفان اسلامی، از بُعد نظری و عملی ریشه در قرآن، سنّت و سیرتِ عملی پیامبرِ اکرم(ص) و امامان شیعه بویژه علی(ع) که بسیاری از صوفیان سلسلة خود را به او میرسانند، دارد.(ر.ک. اعوانی و همکاران 1387: 15/ 406) منشأ اجتماعی و اخلاقی تصوّف نیز زهد و پرهیز بودهاست که بعدها با عقاید و آراء حکمی و اشراقی آمیخته شدهاست.(ر.ک. زرینکوب 1381: 174)
جریانهای تصوّف
در نیمه دوم قرن سوم هجری در ایران جریانهای فکری، روحی، اجتماعی، فرهنگی و سیاسی وجود داشت که وجه مشترک آنها صبغة زهد و تصوّفشان بوده. این جریانها عبارتند از: الف) مذهب کرّامیّه، ب) مذهب ملامتیّه، ج) مذهب صوفیّه، د) مذهب اصحاب فتوّت.(ر.ک. شفیعی کدکنی 1386: 21-23)
در تعریف فتوّت گفتهاند: «اَلفُتُوَّةُ فِی اللُّغَةِ، اَلسَّخاءُ وَ الکَرَمُ وَ فِی اِصطِلاحِ اَهلِ الحَقیقَةِ هِیَ أن تُؤثِرَ الخَلقَ عَلی نَفسِکَ بِالدُّنیا وَ الأخِرَة.»(الجرجانی 1424: 135) تصوّفِ اصحاب فتوّت، با نگاهی مردمگرایانه، ایثار و دور از جنبههای شخصی است.(ر.ک. شفیعی کدکنی 1386: 25)
دربارة اقسام فتوّت گفتهاند: «فتوّت سه قِسم است: قِسمی با خود، قِسمی با خلق و قِسمی با حق: قِسم حق آن است که به توانِ خود در بندگی بکوشی و قِسم خلق آن است که به عیبی که از خود دانی، ایشان را نیفکنی و نگویی و قِسم خود آن است که تسویل نفس خود را و آرایش وی نپسندی.»(انصاری 1372: 1/261)
با این که سرچشمههای فتوّتِ اسلامی را به حیات فکری، اعتقادی و عملی پیامبر(ص) و ائمة معصومین(ع) میرسانند(ر.ک. میبدی 1382: 5/668)، وجودِ نشانههای متعدّد در متون دینی، تاریخی و ادبی فارسی و عربی، حاکی از رواج عیّاری و جوانمردی در میان ایرانیان و اعراب پیش از اسلام است.(ر.ک. اعوانی و همکاران 1387: 15/ 510) در دورة اسلامی اهل فتوّت با نامهایی چون عیّار، جوانمرد، سالوک، فتی، شطّار، رند، درویش و اَخی شناخته میشدند(ر.ک. همان). برخلاف زهّاد قدیم که غالباً فقیه، اهل قرآن و حدیث بودند، صوفیان بیشتر پیشهور و بازاری بودند؛ چنانکه تشکیلاتِ اصناف، مجمعِ اهل تصوّف بود.(ر.ک. زرینکوب 1381: 66)
ادبیات تصوف
احوال شورانگیز و شررآمیز صوفیانه در زبان و منطق روزمرّه درنمیگنجید و مراتب ادبیّت را یکی پس از دیگری درمینوردید و در پیوستاری که یک سوی آن نثر مرسل و سویةدیگر آن شعر فنّی بود، انواع مختلفی چون نثرهای موزون، مسجّع و شاعرانه، غزلهای پرشورِ رازآلود و... را پدیدمیآورد. امّا ادب عرفانی ایران به شور و هیجان غزلهای ناشی از سکر و جذبه محدود نمیشود بلکه رنگ تعلیم، شکل موعظه و تحقیق، قصه و تمثیل هم میپذیرد، در تمامِ انواع ادبی از غزل، مدیح، حماسه، اخلاق، سیرت و تذکره مجال آزمایش دارد و تحول آن تابع طلوع و افول احوال و قلوب است.(ر.ک. زرینکوب ۱۳۸۰: ۲67)
در انواع ادبیِ ایرانِ اسلامی گونهای جدید به نام «ادبیّات عرفانی» متولّد شد که از سویی عهدهدارِ تعلیم و تربیت، و ترویج فرهنگ، اخلاق، مذهب و انسانیّت بود و از سوی دیگر رابطة عاشقانة وی را با معشوقی فناناپذیر و ازلی و ابدی ترسیممیکرد. این ادبیّات محکمترین حلقة پیوندی است که فرهنگ ایران را با تمام آنچه در ادبیات دنیا انسانی و جهانی است، ارتباطمیدهد.(ر.ک. همان: 232)
کارکرد فرهنگی ادبیات تصوف
میراث شگرف صوفیّه در فرهنگ و آداب و امثال و تربیت مسلمانانِ جهان تأثیری عظیم داشتهاست؛ سرمایة عمدة این میراث در حقیقت عرفان و ادب آنان است که بررسی ارزش و کارکرد آن برای دریافت پایة واقعی فرهنگ اسلامی ضرورت دارد.(ر.ک. زرینکوب 1381: 33)
ادبیات عرفانی، ادب کلاسیک ایران را از قیودِ مرز، نژاد، محیط، طبقه و هرچه تصنّعی، تقلیدی و غیراخلاقی است، منزّهکرد و آن را به سطح آرمانهای انسانی، معرفت جهانی و بُعد وجدانی بالا برد. از مختصّات بارزِ این ادبیات، توجّه به احوال طبقات محروم و درماندگان برای تصویر بی عدالتیهای اجتماعی است.(ر.ک. زرینکوب ۱۳۸۰: ۲۳۳)
کارکرد تربیتی ادبیات تصوّف
ادب عرفانی، گاه با قلمرو ذوق و گاه با دنیای عقل و فکرِ خواننده یعنی عرفان، حکمت، موعظه و تربیت صوفی، سیرت و اقوال مشایخ و تأویل قرآن و حدیث سر و کار دارد.(ر.ک. زرینکوب 1381: 129) هدف تربیت در نزد صوفی پرورش انسان کامل است که در شریعت، طریقت و حقیقت تمام است.(ر.ک. همان: 90)
کارکرد دینی و اعتقادی ادبیات تصوف
بیانِ صوفیه دربارة توحید، که مفهومتر و مقبولتر از احتجاجات فلاسفه بود، در تهذیب اخلاق و تعلیم حقایق اسلام تاثیری بسیار داشت(ر.ک. همان: 165)؛ چنانکه گفتهاند: «چون از قرآن و اخبار گذشتی، هیچ سخن بالایِ سخنِ مشایخِ طریقت نیست... که سخنِ ایشان نتیجة کار و حال است، نه ثمرة حفظ و قال... از علم لدنّی است نه از علم کسبی... که ایشان ورثة انبیاءاند.»(عطار نیشابوری 1383: 4)
شواهد بینامتنی دادوستد قابوسنامه و اقوال پیران صوفیّه
* «سپاسِ خداوندِ نعمت واجب است بر همه كس بر اندازة فرمان، نه بر اندازۀ استحقاق كه اگر همگيِ خويش شُكر سازد، هنوز حقِّ شُكرِ يك جزو از هزار جزو نگزاردهباشد.»(عنصرالمعالی 1380: 16)
ابوسعید ابوالخیر:
بی تو جانا قرار نتوانم کرد |
| احسان تو را شمار نتوانم کرد (ابنمنوّر 1381: 19) |
نوع تعامل: اخذ؛ نوع بینامتنیّت: ضمنی(عنصرالمعالی شعر فوق را در متن قابوسنامه «حلّ» کردهاست)
* «اگر خواهی که بندة تو تو را طاعتدارد، تو از طاعتِ خداوندِ خویش مگریز.»(عنصرالمعالی 1380: 16)
سریّ سقطی: «مَن اَطاعَ مَن فَوقَهُ، اَطاعَهُ مَن دونَه.»(السّلمی 1424: 56)
نوع تعامل: اخذ؛ نوع بینامتنیّت: ضمنی(عنصرالمعالی سخن ابوسعید را ترجمة هنری کردهاست.)
* «آفريدگارْ چون خواست كه جهان آباد مانَد، اسبابِ نسل پديدكرد در شهوتِ جانور.»(عنصرالمعالی 1380: 24)
«خَلَقَ لَكَ شهوةَ الجِماعِ، حَتّي تُجامِعَ فَيَبقي نَسلُكَ(الغزّالی 1419: 4/172)؛ نیز «لَو انقَطَعَت شَهوَةُ الوِقاع لَانقَطَعَ النسلُ.»(همان: 3/90)
نوع تعامل: انتقال؛ نوع بینامتنیّت: ضمنی(غزّالی بخشی از سخنِ عنصرالمعالی را ترجمة هنری کردهاست.)
«و شهوتِ فَرْج، بقایِ نسل راست؛ که چون وجودِ دایم ممکن نبُوَد، دوامِ وجودِ او در دوامِ وجودِ نوعِ او بستند.»(عینالقضات همدانی 1377: 1/261)
نوع تعامل: انتقال؛ نوعِ بینامتنیّت: ضمنی(سخنِ عینالقضات به سخنِ عنصرالمعالی تلمیح دارد.)
* «آنچه روزیِ تو باشد به تو رسد؛ که روزی مقسوم است؛ به هر کس آن رسد که در ازل قسمت کردهشده است.»(عنصرالمعالی 1380: 26)
«روزی در ازل مُقدَّر است و هرکس را آنچه هست مقسوم.»(سجاسی 1368: 289)
نوع تعامل: انتقال؛ نوع بینامتنیّت: صریح(سجاسی مضمون سخن عنصرالمعالی را اقتباسکردهاست.)
* «هرکه را زبان خوشتر، هواخواهش بیشتر.»(عنصرالمعالی 1380: 28)
«هر کس که در صحبتْ خوشخویتر، یاران و متابعان او بیشتر.»(سهروردی 1384: 169)
نوع تعامل: انتقال؛ نوع بینامتنیّت: صریح(سهروردی مضمون سخن عنصرالمعالی را اقتباسکردهاست.)
* «سخنْ ناپرسيده مگوي.»(عنصرالمعالی 1380: 28)
«ادبْ اندر گفتار آن است که ... تا چیزی از وی نپرسند، نگوید.»(هجویری 1383: 525)
نوع تعامل: انتقال؛ نوع بینامتنیّت: صریح(هجویری مضمون سخن عنصرالمعالی را اقتباسکردهاست.)
* «جزای نیک و بد هم اندر این جهان به تو رسد.»(عنصرالمعالی 1380: 29)؛ نیز «مکافاتِ نیک و بد هم بدین جهان مییابی.»(همان:30)
گفتهاند: «المکافاةُ فِی الطَّبیعَةِ واجِبَةٌ.»(نسفی 1381: 216)
نوع تعامل: انتقال؛ نوع بینامتنیّت: ضمنی(نسفی مثلِ مورد استفادة عنصرالمعالی را ترجمة هنری کردهاست.)
* «خویشتن را به نیکویی و نیکوکاری به مردم نُمای و چون نُمودی بخلافِ نُمودهمباش.»(عنصرالمعالی 1380: 32)
بایزید بسطامی: «یا چنان نُمای که باشی یا چنان باش که نُمایی.»(سهلگی 1384: 202)
نوع تعامل: اخذ؛ نوع بینامتنیّت: صریح(عنصرالمعالی مضمون سخن بایزید را اقتباسکردهاست.)
«چناننُمای که باشی و چنانباش که نُمایی.»(انصاری 1372: 1/420)
نوع تعامل: اخذ؛ نوع بینامتنیّت: صریح(عنصرالمعالی مضمون سخن عبدالله انصاری را اقتباسکردهاست.)
ابوعلی دقّاق: «الصّدقُ اَنتکونَ مَعَ النّاسِ کَما تَرَی مِن نَفسِکَ اَو تَرَی مِن نفسکَ کَما تَکون.»(القشیری 2000: 339)
نوع تعامل: اخذ؛ نوع بینامتنیّت: ضمنی(عنصرالمعالی مضمون سخن ابوعلی دقّاق را ترجمة هنری کردهاست.)
* «راستِ بهدروغْمانند مگوی.»(عنصرالمعالی 1380: 41)
عبدالله انصاری: «راستی که به دروغ مانَد مگوی.»(مستوفی 1362: 663)
نوع تعامل: اخذ؛ نوع بینامتنیّت: پنهان(عنصرالمعالی سخن عبدالله انصاری را بدون اشاره به نام وی آوردهاست.)
* «خاموشی دوم سلامت است.»(عنصرالمعالی 1380: 47)
«الصَّمتُ سلامهٌ.»(القشیری 2000: 208)
نوع تعامل: اخذ؛ نوع بینامتنیّت: ضمنی(عنصرالمعالی سخن قشیری را ترجمة هنریکردهاست.)
* «هرچه بگویی نااندیشیده مگوی و همیشه اندیشه را مقدّم گفتار دار تا بر گفته پشیمان نشوی.»(عنصرالمعالی 1380: 47)
یحیی بن مُعاذ:» گفت: هر که سخن گوید پیش از آن که بیندیشد، پشیمانیش بازآرد(عطار نیشابوری 1383: 324)
نوع تعامل: اخذ؛ نوع بینامتنیّت: ضمنی(سخن عنصرالمعالی به گفتةیحیی بن معاذ تلمیح دارد)
نخست اندیشه کن آنگه سخن گو بسی پرسیدن و گفتن مکن خو
(عطار نیشابوری 1386: 223)
نوع تعامل: انتقال؛ نوع بینامتنیّت: صریح(عطار سخن منثور عنصرالمعالی را به نظم کشیده است= عقد)
* «اگر خواهی بِآبروی باشی آزرم را پیشهکن.»(عنصرالمعالی 1380: 54)
یحیی بن مُعاذ: «مَن کَساهُ الحیاءُ ثَوبَه سُتِرَ عَنِ الناسِ عَیبُه.»(ابنحمدون 1996: 2/231؛ الحصری القیروانی 1424: 4/ 168)
نوع تعامل: اخذ؛ نوع بینامتنیّت: ضمنی(عنصرالمعالی سخن یحیی بن معاذ را ترجمة هنری ارائهکردهاست.)
* «گِلِة دشمنان با دوستان کنند.»(عنصرالمعالی 1380: 62)
«شکایتِ بیگانگان با دوستان کنند.»(مستملی بخاری 1373: 1/62)
نوع تعامل: اخذ؛ نوع بینامتنیّت: پنهان(عنصرالمعالی سخن مستملی بخاری را بدون اشاره به نام وی آوردهاست.)
* «اگر خواهی که از شمارِ آزادان باشی، طمع را در دلِ خویش جای مده.»(عنصرالمعالی 1380: 55)
ابنخُبَیق انطاکی: «مَن أرادَ أنیَعیشَ حُراً أیّامَ حَیاتِهِ فلایُسکِن الطّمعَ قلبَه.»(الزمخشری 1410: 3 /432)
نوع تعامل: اخذ؛ نوع بینامتنیّت: پنهان(عنصرالمعالی ترجمهای عینی از سخن ابنخُبَیق بدون اشاره به نام گوینده، ارائهکردهاست.)
* «متواضعی نعمتِ ایزدی است که کس بَرو حسد نبرد.»(عنصرالمعالی 1380: 79)
«التّواضُعُ نِعمَةً لایُحسَدُ عَلَیها.»(القشیری 2000: 244)
نوع تعامل: أخذ؛ نوع بینامتنیّت: پنهان(عنصرالمعالی سخن قشیری را بدون اشاره به نام گوینده، ترجمة عینی کردهاست.)
* «اگر وصالی بُوَد که بعد از آن فِراقی خواهدبود، آن وصالْ خود از فراق بَتَر بُوَد.»(عنصرالمعالی 1380: 81)
«الفِراقُ بَعدَ الوِصالِ اَشَدُّ مِن کُلِّ عَذاب.»(مستملی بخاری 1373: 2/ 478)
نوع تعامل: اخذ؛ نوع بینامتنیّت: ضمنی(عنصرالمعالی سخن مستملی بخاری را ترجمة هنری کردهاست.)
* «نُخُست چشم بیند، آنگه دل پسندد.»(عنصرالمعالی 1380: 81)
«هر چه چشم نبیند، دل نخواهد.»(میبدی 1382: 5/26)
نوع تعامل: انتقال؛ نوع بینامتنیّت: صریح(میبدی سخنِ عنصرالمعالی را اقتباسکردهاست.)
* «شیخ ابوسعید بوالخیر رَحِمَهُ الله گفتهاست که: آدمی را از چهار چیز ناگزیر بوَد: اول نانی، دوم خُلقانی، سوم ویرانی و چهارم جانانی.»(عنصرالمعالی 1380: 82)
نوع تعامل: اخذ؛ نوع بینامتنیّت: صریح(عنصرالمعالی از ابوسعید ابوالخیر عیناً نقلقول کردهاست.)
«یا آدم... رو در آن خاکدان بنشین و به نانی و خلقانی و ویرانی قناعتکن.»(میبدی 1382: 3/298)
نوع تعامل: انتقال؛ نوع بینامتنیّت: صریح(میبدی سخن عنصرالمعالی را اقتباسکردهاست.)
* «حکیمان خواب را موتُ الأصغر خوانند.»(عنصرالمعالی 1380: 90)
«خوابْ موتِ اصغر است»(کاشانی 1381: 282)
نوع تعامل: انتقال؛ نوع بینامتنیّت: پنهان(کاشانی عبارت مذکور را بدون اشاره به نام گوینده، ذکر کردهاست.)
* «هرگز سوگند بدروغ و راست مخور.»(عنصرالمعالی 1380: 110)
حارث محاسبی: «به خدای سوگند یادنکنی، نه بهراست و نه بهدروغ.»(عطار نیشابوری 1383: 235)
نوع تعامل: اخذ؛ نوع بینامتنیّت: صریح(عنصرالمعالی سخن حارث محاسبی را اقتباسکردهاست.)
* «اگر خواهی که با خواستة بسیار، درویشنباشی حسود و آزمند مباش.»(عنصرالمعالی 1380: 120)
حارث محاسبی: «الحریصُ فَقیرٌ وَ اِن مَلَکَ الدُّنیا.»(ابنحمدون 1996: 1/ 245)
نوع تعامل: اخذ؛ نوع بینامتنیّت: ضمنی(عنصرالمعالی سخن حارث محاسبی را ترجمة هنری ارائهکردهاست.)
* «بسیاردوستِ کمدشمن باش و لکن با صدهزار دوست، یک دشمن مکن.»(عنصرالمعالی 1380: 147)
ابوسعید ابوالخیر: «هزار دوست اندکی باشد و یک دشمن بسیار بود.»(ابنمنوّر 1381: 1/284)
نوع تعامل: اخذ؛ نوع بینامتنیّت: صریح(عنصرالمعالی سخن ابوسعید را اقتباسکردهاست.)
حسن بصری: «لاتَشتَرِ عَداوَةَ رَجُلٍ بِمَوَدَّةِ اَلفِ رَجُلٍ.»(المکّی 1417: 2/376)
نوع تعامل: اخذ؛ نوع بینامتنیّت: ضمنی(عنصرالمعالی سخن حسن بصری را ترجمة هنری کردهاست.)
* «با گردنکشانْ گردنکش باش.»(عنصرالمعالی 1380: 149)
«قِیلَ لِابنِ المُبارَک: مَا التَّواضُعُ؟ فَقالَ: اَلتّکَبُّرُ عَلی المُتَکَبِّرین.»(المکّی 1417: 2/ 89؛ الآبی 1424: 4/127)
نوع تعامل: اخذ؛ نوع بینامتنیّت: ضمنی(عنصرالمعالی سخن ابن مبارک را ترجمة هنری کردهاست).
یحیی بن مُعاذ: «التّکبُّرُ علی المُتکبِّرِ تواضعٌ.»(الثعالبی 2003: 242)
نوع تعامل: اخذ؛ نوع بینامتنیّت: ضمنی(عنصرالمعالی سخن یحیی بن معاذ را ترجمة هنری کردهاست.)
بشر حافی: «التّکبُّرُ علی المُتکبِّرِ مِن التّواضُعِ.»(ابنالملقِّن 1406: 112)
نوع تعامل: اخذ؛ نوع بینامتنیّت: ضمنی(عنصرالمعالی سخن بشر حافی را ترجمة هنری کردهاست.)
* «آخرِ همهْ تمامها نقصان شناس.»(عنصرالمعالی 1380: 199)
«الزّیادةُ عَلَی الکَمالِ نُقصانٌ.»(مولوی 1381: 219)
نوع تعامل: انتقال؛ نوع بینامتنیّت: ضمنی(مولوی ترجمهای هنری از سخن عنصرالمعالی ارائهکردهاست.)
* «هر که درم را از خویشتن عزیزتر دارد، زود از عزیزی به ذلیلی اوفتد.»(عنصرالمعالی 1380: 199)
حسن بصری: «مَا اَعزَّ اَحدٌ الدَّراهِمَ الاّ اَذَلَّهُ اللهُ.»(الزّمخشری 1410: 5/14؛ الشّعرانی 1424: 47)
نوع تعامل: اخذ؛ نوع بینامتنیّت: ضمنی(عنصرالمعالی ترجمهای هنری از سخن حسن بصری ارائهکردهاست.)
حسن بصری: «به خدا که زر و سیم را کس دوست و عزیز ندارد، که نه خدای عزَّ وَجلَّ او را خوارگرداند.»(عطار نیشابوری 1383: 39)
نوع تعامل: تداوم؛ نوع بینامتنیّت: صریح(عطار سخن حسن بصری را نقل قول کردهاست.)
* «گفتهاند: مَن طَلَبَ الکُلَّ فاتَهُ الکُلُّ.»(عنصرالمعالی 1380: 216)
«مَن طَلَبَ الکُلَّ فاتَهُ الکُلّ.»(میبدی 1382: 5/26)
نوع تعامل: انتقال؛ نوع بینامتنیّت: صریح(میبدی از این مَثَل برای تأکید و تقریر مطلب خویش سودبردهاست)
* «اگر چنانکه خداوندْ کوچک بُوَد، به کوچک مَشُمَر؛ که مثالِ پادشاهزادگانْ بر مثالِ بچّهمرغابی باشند و بچّهمرغابی را شنا نبایدآموخت.»(عنصرالمعالی 1380: 218)
«در مثَل گویند: بَطْبچه را آشنا نبایدآموخت؛ که او آشناکردنْ از شکمِ مادر بیرونآوردهاست.»(ژندهپیل1350: 1/287)
نوع تعامل: انتقال؛ نوع بینامتنیّت: صریح(احمد جام از این مَثَل برای تأکید و تقریر مطلب خویش سودبردهاست.)
* «اندر هر کاری که بخواهیکردن، نُخُست با خِرَد مشورتکن؛ که وزیرالوزراء پادشاهْ خِرَد است.»(عنصرالمعالی 1380: 227)
«وزیرْ پادشاه را به مثابتِ عقل است دل را؛ چنانکه دل را از عقلی کامل ناگزیر است تا به مشاورتِ او در ممالکِ بدن تصرّفکند و مصالحِ کلّی و جزوی بدین رعایت کند، پادشاه را از وزیری عالمِ عادلِ منصفِ متمیّزِ کافی ِامینِ واقفِ جهاندیدة کاردانِ صاحب همّتِ صاحب رایِ بامروّتِ نیکوخُلقِ دیندارِ متدیّنِ پاکاعتقادِ مشفقْ ناگزیر است که در جملةاحوال در خصوص و عموم با او مشاورت کند.»(نجمالدین رازی 1380: 450)
نوع تعامل: انتقال؛ نوع بینامتنیّت: صریح(نجمالدین رازی از این مثل که در کتب معتبر امثال آمدهاست: «قیل فی المثل: العقلُ وزیرٌ ناصحٌ»(الماوردی 1425: 32)، برای تبیین مطلب خویش استفادهکردهاست.
* «همچنانکه مصلحتِ لشکر نگهداری، مصلحتِ رعیّت نیز نگهدار؛ ازآنکه پادشاهْ چون آفتاب است، نشاید آفتاب بر یکی تابد و بر دیگری نتابد.»(عنصرالمعالی 1380: 233)
«سریّ سقطی گفت: عارف آفتابصفت است که بر همۀ عالم بتابد.»(عطار نیشابوری 1383: 295)
نوع تعامل: اخذ؛ نوع بینامتنیّت: صریح(عنصرالمعالی از این مَثَل(رک. الزمخشری 1410: 1/102)، برای بیان لزوم عام بودن لطف پادشاه استفادهکردهاست.)
«حسن بصری گفت: احسان آن باشد که عام داری بر همه کس از دوست و دشمن و مستحق و نامستحق چون آفتاب.»(ابوالفتوح رازی 1334: 2: 449)
نوع تعامل: اخذ؛ نوع بینامتنیّت: صریح(عنصرالمعالی از این مَثَل، برای بیان لزوم عام بودن لطف پادشاه استفادهکردهاست.)
* «گفتهاند: اصلِ جوانمردی سه چیز است: یکی آنکه هرچه گویی بکنی و دیگر آنکه خلافِ راستی نهگویی، سوم آنکه شکیب را کاربندی.»(عنصرالمعالی 1380: 246)
«پیری را گفتند: صدق چیست؟ گفت: آنچه گویی، کُنی و آنچه نُمایی، داری و آنجا که آوازدهی باشی.»(میبدی 1382: 8/ 424 و 2/ 95)
نوع تعامل: انتقال؛ نوع بینامتنیّت: ضمنی(میبدی به صورت تلمیح به سخن عنصرالمعالی اشارهکردهاست.)
* «دروغ مگوی که همة ناجوانمردی اندر دروغ گفتن است.»(عنصرالمعالی 1380: 260)
حارث مُحاسَبی: «بدین خصلتها مواظبتنمای... از دروغ پرهیزکنی.»(عطار نیشابوری 1383: 235)
نوع تعامل: اخذ؛ نوع بینامتنیّت: ضمنی(عبارت عنصرالمعالی به سخن حارث محاسبی تلمیح دارد.)
* «محتشمتر کسی آن بُوَد که او را در جهان به کس نیاز نباشد و خوارتر و فرومایهتر کسی باشد که طامع و نیازمند است، که از جهتِ طمع و نیاز، مردْ خویشتن را بندة چون خویشتنی کند.»(عنصرالمعالی 1380: 261)
بنانِ بغدادی: «الحُرُّ عَبدٌ مَا طَمِعَ والعَبدُ حُرٌّ مَا قَنِعَ.»(ابونعیمالإصفهانی 1423 : 10/ 346؛ کاشانی 1381: 351)
نوع تعامل: اخذ؛ نوع بینامتنیّت: ضمنی(سخن عنصرالمعالی به حکمتِ بنان بغدادی تلمیح دارد.)
* «دو کودک نزدیک شبلی رَحِمَهُ الله نشسته بودند: یکی پسر مُنعِمی بود و دیگرْ پسرِ درویشی و در زنبیلِ این پسرِ منعم مگر پارهای حلوا بود و در زنبیل این پسرِ درویش نانِ خشک بود. پارهای این پسرِ منعم حلوا همیخورد و این پسرکِ درویش از او همیخواست، آن کودک این را همیگفت که: اگر خواهی که پارهای به تو دَهَم، تو سگِ من باش و او گفتی: من سگِ توَم. پسرِ منعم گفت: پس بانگِ سگ کن، آن بیچاره بانگِ سگ بکردی، وی پارهای حلوا بدو دادی... شبلی در ایشان همینگریست و میگریست. مریدان پرسیدند که: ای شیخ چه رسیدت که گریان شدی؟ گفت: نگهکنید که قانعی و طامعی به مردم چه رسانَد! اگر چنان بودی که آن کودک بدان نانِ تهی قناعتکردی و طمع از حلوایِ او برداشتی، وی را سگِ همچون خویشتنی نهبایستی بود.»(عنصرالمعالی 1380: 261 و 262)
«بَینَما فَتحُ المَوصِلی فِی اَصحابِهِ اِذا بالصبیَینِ مَعَهُما رَغیفانِ: عَلی رَغیفِ اَحَدِهِمَا کامِخٌ وَ عَلی رَغیفِ الآخَرِ عَسَلٌ. فَقالَ صاحبُ الکامِخِ لِصاحبِ العَسَلِ: اَطْعِمْنی مِن عَسَلِکَ. فقالَ: اَطعَمُکَ عَلی اَنتکونَ لِی کَلباً. فَقَالَ: اَنا کَلبُکَ. فَجَعَلَ فِی فَمِهِ خِرقَهٌ یَجُرُّهُ بِها، فَالتَفَتَ فتحُ اِلی اَصحابِهِ وَ قالَ: لَو قَنِعَ هذا بِکامِخِهِ لَم یَصِرْ کلباً لِصاحبِ العَسَلِ.»(الراغبالإصفهانی 1416: 2/520؛ ابونعیمالإصفهانی 1423: 8 /325 ؛ ابنالجوزی 2005: 795)
نوع تعامل: اخذ؛ نوع بینامتنیّت: ضمنی(عنصرالمعالی حکایت شبلی را ترجمةهنری کردهاست.)
جدول شمارة 1: بسامد انواع رابطة بینامتنی قابوسنامه و اقوال پیران صوفیّه
رابطة کلان | نوع بینامتنیّت | ترفند بینامتنی | تعداد | جمع |
اخذ |
صریح | نقل قول با نام گوینده 1 مورد |
7 مورد |
27 مورد |
اقتباس 4 مورد | ||||
ارسالالمثل 2 مورد | ||||
ضمنی | ترجمة هنری 12 مورد |
15 مورد | ||
تلمیح 3 مورد | ||||
حلّ 1 مورد | ||||
پنهان
| نقل قول بدون اشاره به گوینده 3 مورد | 4 مورد | ||
ترجمة عینی بدون اشاره به گوینده 1 مورد | ||||
انتقال | صریح | اقتباس 5 مورد | 8 مورد |
14 مورد |
ارسال المثل 3 مورد | ||||
ضمنی | ترجمة هنری 3 مورد | 5 مورد | ||
تلمیح 2 مورد | ||||
پنهان | نقل قول بدون اشاره به گوینده 1 مورد | 1 مورد | ||
تداوم | صریح | نقل قول با نام گوینده 1 مورد | 1 مورد | 1 مورد |
جمع کل | 41 مورد |
|
جدول شمارة 2: موضوعات تعامل بینامتنی قابوسنامه و اقوال پیران صوفیّه
موضوع کلان | موضوع خُرد | جمع |
اعتقادی و باورشناختی | وجوب شکر |
10 مورد |
فلسفة شهوت در وجود آدمی | ||
مقسوم بودن روزی | ||
مکافات عمل | ||
ارزشمندی دوام وصال | ||
ملزومات ناگزیر حیات آدمی | ||
تشابه خواب و مرگ | ||
پرهیز از سوگند | ||
نقصان بعد از کمال پدیدهها | ||
نقش چشم و نگاه در ابتلای دل | ||
اجتماعی | اطاعت از مافوق |
15 مورد |
ارزش شرم | ||
همدلی و دوستی | ||
پرهیز از دروغ | ||
نکوهش طمع 5 مورد | ||
ارزش و جایگاه تواضع 2 مورد | ||
احترام به بزرگزادگان | ||
اهمیّت مشورت با خرد | ||
رعیّتنوازی | ||
پرهیز از دشمنتراشی و لزوم دوستیابی | ||
ادب گفتاری و رفتاری | اهمیّت خوش زبانی |
8 مورد |
پاسخ تنها در صورت سؤال | ||
راستی در گفتار و رفتار 2 مورد | ||
پرهیز از سخن راست دروغنمای | ||
لزوم تقدّم اندیشه بر گفتار | ||
ارزش خاموشی | ||
جمع | 31 |
جدول شمارة 3: بسامد اخذ، تداوم و انتقال اقوال پیران صوفیّه در قابوسنامه
نوع رابطه | نام صوفی | تعداد شواهد |
| نوع رابطه | نام صوفی | تعداد شواهد |
اخذ | حسن بصری | 4 مورد | اخذ | ابن خبیق انطاکی | 1 مورد | |
ابوسعید ابوالخیر | 3 مورد |
انتقال | ابوالفضل میبدی | 3 مورد | ||
سریّ سقطی | 2 مورد | شهابالدین عمر سهروردی | 1 مورد | |||
یحیی بن معاذ | 3 مورد | عینالقضات همدانی | 1 مورد | |||
حارث محاسبی | 2 مورد | محمد غزالی | 1 مورد | |||
عبدالله انصاری | 2 مورد | علی بن عثمان هجویری | 1 مورد | |||
مستملی بخاری | 2 مورد | عزیزالدین نسفی | 1 مورد | |||
ابوالقاسم قشیری | 2 مورد | احمد جام(ژنده پیل) | 1 مورد | |||
بایزیر بسطامی | 1 مورد | نجمالدین رازی | 1 مورد | |||
عبدالله بن مبارک | 1 مورد | اسحاق سجاسی | 1 مورد | |||
بشر حافی | 1 مورد | عزالدین کاشانی | 1 مورد | |||
ابوعلی دقّاق | 1 مورد | جلالالدین مولوی | 1 مورد | |||
بنان بغدادی | 1 مورد | فریدالدین عطار نیشابوری | 1مورد | |||
فتح موصلی | 1 مورد | تداوم | فریدالدین عطار نیشابوری | 1 مورد |
نتیجهگیری
متونِ پدید آمده در بافتِ فرهنگی و زبانیِ ایرانِ اسلامی و در بسترِ زبان فارسی، همچون رسانهای، زبان، فرم و اندیشة عرفانی را برگرفته، پرورش داده، در ساختارِ خود بهکاربرده، به متون بعدی منتقلکردهاند و از این راه بر زبان، فکر، اعتقاد و رفتار ایرانیان تأثیرگذاشته، شخصیّتی نوین برای آنان پدیدآوردهاند.
وجودِ اصطلاحات و مفردات ویژة صوفیان از قبیل تصوّف، صوفی، زهد، خرقه، خوف، رجاء، سماع، طامات، ورع، تجرید، صدق و ...، و گسترة چشمگیر زهد، اخلاق و حکمت در متن این کتاب نشاندهندة گفت و گوی بینامتنی آن با متون نثر صوفیانة اسلامی پیش از خود، و کارکرد تعلیمی-تربیتی و ادبی و هنری آنها در متن کتاب است که باعث جذّابیّت و مقبولیّت آن بین فارسیزبانان شده است؛ بدین ترتیب این کتاب نقش رسانهای کارآمد را در اخذ و انتقال مفاهیم تربیتی و عرفانی اسلامی-ایرانی در تاریخ ادب و فرهنگ ایران ایفاکردهاست.
قابوسنامه به دلیل زبان، تمثیلات، تشبیهات و استعارههای ساده و بیتکلّف، و متناسب با سطحِ فهم و ادراکِ عامّه مورد توجّه و استفادة صوفیّه بودهاست؛ زیرا مخاطبان اصلی تصوّف تودههای مختلفِ مردمِ جامعه بودهاست.
تساهل و تسامح فکری وعملی عنصرالمعالی که در تمام ابواب کتاب مشهود است، نتیجة برخورداری او از مشرب عرفانی است. این تساهل و تسامح در متون عرفانی متأثّر از این کتاب رشد و تکامل بیشتری یافته است.
در قابوسنامه بابی مستقل با عنوان «درآیین جوانمردپیشگی» به عرفان و تصوّف و تبیینِ حقیقت، اصول، مبانی و شرایط آن اختصاص یافتهاست. در این کتاب، حکایاتی درباب احوالِ مشایخ برجستة اسلام و ایران از قبیلِ ابوسعید ابالخیر، ابوالقاسم قشیری و... آمده و اقوال آنها به مناسبتِ باب و موضوعِ مطلب نقل شدهاست.
امثال و حکم و متن تعلیمی-خطابی قابوسنامه به دلیل شهرت، مقبولیّت و پشتوانة تجربی نسلهای گذشته، از کارکرد اقناعی و ترغیبی بالایی برخودار بودهاست؛ از این روی متون صوفیّة بعد از عنصرالمعالی در ابعادِ تربیت عرفانیِ آثار خویش به طریق بینامتنی از آنها سود بردهاند.
روابط بینامتنیِ گسترده قابوسنامه به عنوان متنی کانونی در کهکشانی از متون ادب تعلیمی فارسی با منابعِ عرفانی، حکمی و ادبی، پیش از خود، مایة پریشانی و از هم گسیختگی آن نشده، بلکه به دلیل تسلّط و تبحّر بالای علمی و بیانیِ مؤلّف، انسجام فرمی، محتوایی و فرهنگی را برای آن به ارمغان آوردهاست.
از لحاظ اخذ، انتقال و تداوم، کارکرد اخذ و انتقال، به ترتیب بیشترین بسامد را دارند که این امر نشانگر اهمیّت قابوسنامه در تطوّر ادب تعلیمی فارسی است.
کتابنامه
الآبي، ابوسعد. 1424. َنثرُ الدُّر فِيالمُحاضرات. تحقيق خالد عبدالغني محفوظ. ط1. بيروت: دارُالكُتُبِ العِلمِيّة.
آلن، گراهام. 1397. بینامتنیّت. ترجمة پیام یزدانجو. چ6. تهران: مرکز.
ابنُالمُلَقِّن، سِراجُالدّین. 1406. طَبَقاتُالأولیاء. حَقَّقَهُ وَ خَرَّجَهُ نورُالدّین شُرَیبَة. ط1. بیروت: دارالمعرفة.
ابنالجوزی، ابوالفرج. 2005. صفةالصفوة. تحقیق خالد مصطفی طرطوسی. ط1. بیروت: دارالکتاب العربی.
ابنحمدون، محمد. 1996. َالتَّذکِرَةِالحَمدونِیّة. تحقیق احسان عباس و بکر عباس. ط1. بیروت: دارصادر.
ابنمنوّر، محمّد. 1381. اسرارُالتوحيد فِي مقاماتِ الشّيخ أبيسعید. تصحيح محمدرضا شفيعي كدكني. چ5. تهران: آگاه.
ابوالفتوح رازی، جمال الدین. 1334. تفسير(رَوضُالجنان و روحالجنان)، تصحيح مهدي الهي قمشهاي. چ3. تهران: علمي.
ابونُعَيْمالإصفهاني، اَحمد. 1423. حِليَةالأولياء وَ طَبَقاتُالأصفِياء. تحقيق مصطفي عبدالقادر عطا. ط2. بيروت: دارالكتبالعِلميّة.
اعوانی، غلامرضا و همکاران. 1387. «تصوّف» مندرج در دائرةالمعارف بزرگ اسلامی. ج15. صص395-549. تهران: مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی.
انصاري، عبدالله. 1372. رسائل انصاری. تصحيح محمّدسرور مولايي. چ1. تهران: توس.
بدوی مصری، عبدالمجید. 1377. «قابوسنامه»، مجلّة سیاست خارجی. ش47، صص 106-118.
پورنامداریان، تقی. 1380. در سایة آفتاب. چ1. تهران: سخن.
الثعالبي، ابومنصور. 2003. اَلتّمثيل وَ المُحاضَرة. تحقيق قُصَي الحُسَين، ط1. بيروت: دار و مكتبةالهلال.
الجرجانی، علی. (1424). کتابالتعریفات. ط1. بیروت: دار إحیاءالتراث العربی.
جلالت، فرامرز و دانش، ابراهیم. (1402). «همزیستی ادب غنایی و تعلیمی در آینة تحلیل بینامتنی آثار نظامی و قابوسنامه بر اساس نظریّة ژرار ژنت». دوفصلنامة زبان و ادب فارسی. دانشگاه تبریز. س79. ش247. صص 151-176.
الحصري القيرواني، ابواسحاق. 1424. زَهرُالآداب وَ ثَمَرُالألباب. تحقیق صلاحالدّين الهواري. ط1. بيروت: المكتبة العصريّة.
داد، سیما. 1382. فرهنگ اصطلاحات ادبی. تهران: مروارید.
الرّاغبالإصفهاني، حسين. 1416. مُحاضراتُالأدباء وَ مُحاوراتُالشّعراء وَ البُلَغاء. ط1. قم: مكتبة الحيدريّة.
رضازادة شفق، صادق. 1369. تاریخ ادبیّات ایران. چ1. تهران: آهنگ.
زرینکوب، عبدالحسین. 1380. نه شرقی، نه غربی، انسانی. چ4، تهران: امیرکبیر.
ــــــــــــــــــــــ. 1381. ارزش میراث صوفیه، چ2، تهران: امیرکبیر.
الزمخشري، ابوالقاسم. 1410. رَبيعُالأبرار وَ نُصوصُالأخبار. تحقيق سليم النعيمي.ط1. قم: دارالذّخائر للمطبوعات.
ژندهپیل، احمدِ جام. 1350. ُانسالتّائبین وَ صِراطُاللهِالمُبین. تصحیح و توضیح علی فاضل. چ1. تهران: توس.
ساسانی، فرهاد. 1383. «بینامتنیّت: پیشینه و پسینه نقد بینامتنی» مجلّة بیناب. ش5 و 6، صص 172-185.
ساسانی، فرهاد، 1384، «تأثیر روابط بینامتنی در خوانش متن»، مجلّة زبان و زبانشناسی. س1، ش2، صص39-54.
سجاسی، اسحاق. 1368. فَرائِدُالسُّلوک. تصحیح نورانی وصال و غلامرضا افراسیابی. چ1. تهران: پاژنگ.
السُّلمی، ابوعبدالرحمن. 1424. طَبَقاتُالصّوفِيّة. تحقیق مصطفي عبدالقادر عطا. ط1. بيروت: دارالكتب العلميّة.
سهروردي، شهابالدين عمر. 1384. عَوارفُالمَعارِف. ترجمة ابومنصور بن عبدالمؤمن اصفهاني. به اهتمام قاسم انصاري. چ3. تهران: علمي و فرهنگي.
سهلگي ، محمّد. 1384. دفتر روشنايي. ترجمة محمّدرضا شفيعي كدكني. چ2. تهران: سخن.
الشعرانی، ابوالمواهب. 1426. َالطّبقاتُالکُبری. تحقیق سلیمان الصّالح. ط1. بیروت: دارالمعرفة.
شفیعی کدکنی، محمدرضا. 1386. قلندریّه در تاریخ. چ1. تهران: سخن.
شیمل، آن ماری. 1381. ابعاد عرفانی اسلام، ترجمة عبدالرحیم گواهی. چ4. تهران: فرهنگ اسلامی.
صادقی، اسماعیل و رئیسی نافچی، راضیه. 1399. «بررسی تصویر شاه-انسان کامل در متون نثر تعلیمی(قابوسنامه، سیاستنامه، اخلاق ناصری، گلستان سعدی و سلوک الملوک)». پژوهشنامة ادبیات تعلیمی. س12، ش48، صص1-36.
عطّار نيشابوري، فريدالدّين. 1383. َتذكِرةالأولياء. تصحيح محمّد استعلامي. چ14. تهران: زوّار.
ـــــــــــــــــــــ..1386. اسرارنامه. مقدّمه، تصحيح و تعليقات محمّدرضا شفيعي كدكني. چ2. تهران: سخن.
عنصرالمعالي، كيكاوس. 1312. نصیحتنامه معروف به قابوسنامه. تصحیح سعید نفیسی. چ1. تهران: مجلس.
ــــــــــــــــــــــ. 1380. قابوسنامه. تصحيح غلامحسين يوسفي. چ11. تهران: علمي و فرهنگي.
عينالقضات همداني، عبدالله. 1377. نامههای عینالقضات. به اهتمام علینقی منزوی و عفيف عُسيران. چ1. تهران: اساطیر.
الغزّالي، محمّد. 1419. احياء علومالدّين. ط1. حلب: دارالوعي العربي.
القشيري، ابوالقاسم. 2000. الرّسالةالقشیریة. تحقيق عبدالكريم العطا. دمشق: مكتبة أبيحنيفة.
کاشانی، عزالدین. 1381. مصباحالهدایة و مفتاحالکفایة. مقدّمه و تصحیح جلالالدین همایی، چ6. تهران: هما.
الماوردي، ابوالحسن. 1425. أدبالدّنيا والدّين. تحقیق محمّد ابوالخيرالسيد و محمّد الشّرفاوي. ط1. بيروت: مؤسّسةالرسالة ناشرون.
محبّتی، مهدی. 1382. سیمرغ در جستجوی قاف. چ2، تهران: سخن.
ـــــــــــــ. 1388. از معنا تا صورت. ج1. چ1. تهران: سخن.
مستملي بخاري، ابوابراهيم. 1373. شرحالتّعرّف لمذهبالتصوّف. تصحيح محمّد روشن. چ2. تهران: اساطير.
مستوفی، حمدالله. 1362. تاریخ گزیده. به اهتمام عبدالحسین نوائی. چ2. تهران: امیرکبیر.
المكّي، ابوطالب. 1417. قوتالقلوب في معاملةالمحبوب. تحقیق باسل عيونالسّود. ط1. بيروت: دارالكتب العلميّة.
مولوي ، جلال الدّين. 1381. فيه ما فيه. تصحيح بديعالزّمان فروزانفر. چ9. تهران: اميركبير.
ميبدي، رشيدالدّين. 1382. كشفالأسرار و عدةالأبرار. به اهتمام علياصغر حكمت. چ7. تهران: اميركبير.
نامور مطلق، بهمن. 1394. درآمدی بر بینامتنیّت. چ2. تهران: سخن.
ـــــــــــــــــ. 1395. بینامتنیّت از ساختارگرایی تا پسامدرنیسم. چ1. تهران: سخن.
نجمالدین رازي، عبدالله. 1380. مرصادالعباد. به اهتمام محمّد امين رياحي. چ9. تهران: علمي و فرهنگي.
نسفی، عزیزالدین. 1381. الإنسانالکامل. تصحیح ماریژان موله. پیشگفتار هانری کُربن. چ6. تهران:طهوری.
الهامی، فاطمه. 1391. «جایگاه قابوسنامه در قلمرو ادبیات تعلیمی». پژوهشنامة ادبیات تعلیمی. س4، ش16، صص131-158.
هجویری،علی. 1383. کشفالمحجوب. تصحیح و تعلیقات محمود عابدی. چ1. تهران: سروش
References
Ab ol-Fotooh al-Razi, H. (1955). Tafsir. Edited by Mahdi Elahi Ghomshe’i. 3rd Edition. Tehran: Elmi. [In Persian].
Abu No’aim al-Isfahani, A. (2002). Helyat ol-Awliya’ va Tabaghat ol-Asfiya’. By Mostafa Abd ol-Ghader Ata. 2nd Edition. Beirut: Dar-ol-Kotob el-Elmiyyah. [In Arabic].
Al’abi, M. (2003). Nathr-ol-dorr fi el-Mohazarat. By Khaled Abd-ol-Ghani Mahfooz. 1st Edition. Beirut: Dar-ol-Kotob el-Elmiyyah. [In Arabic].
Al-Ghazzali, M. (1998). Ehyae Oloom el-Din. 1st Edition. Halab: Dar ol-Va’y ol-Arabi. [In Arabic].
Al-Goshairi, A. (2000). A-Rresalat ol-Goshairiyya. By Abd ol-Karim ol-Al’Ata. 1st Edition. Demashg: Maktabato Abi Hanifa. [In Arabic].
Al-Hosri Al-Ghairawani, A. (2003). Zahr ol-Adab va Thamar ol-Albab. By Salah ol-din al-hawwari. 1st Edidtin. Beirut: Al-Maktabat ol-Asriyyah. [In Arabic].
Al-Jorjani, A. (2003). Ketab ol-Ta’rifat. 1st edition. Beirut: Daro Ehya ol-Torath ol-Arabi. [In Arabic].
Allen, G. (2018). Intertextuality. Translated by Payam Yazdanjoo. 6th Edition. Tehran: Markaz. [In Persian].
AL-Makki, A. (1997). Goot ol-Gloob fi Mo’amalat el-Mahboob. Edited by Basel Oyoon ol-Sood. 1st Edition. Beirut: Dar ol-Kotob el-Elmiyyah. [In Arabic].
Al-Mavardi, A. (2004). Adab o-Ddonya va-Ddin. By Mohammad Ab ol-Khair and Mohammad al- Sharfavi. 1st Edition. Beirut: Mo’assesat o-Rresalato Nasheroon. [In Arabic].
Al-Ragheb ol-Isfahani, H. (1995). Mohazarat ol-odaba va Mohawarat ol-Shoara va al-Bolagha. 1st Edidtin: Ghom: Maktabat ol-Haidariyyah. [In Arabic].
Al-Sha’rani A. (2005). Al-Tabaghat ol-Kobra. By Solayman al-Saleh. 1st Edidtin. Beirut: Dar ol-Ma’refat. [In Arabic].
Al-Solami, A. (2003). Tabagat o-Ssufiyya. By Mostafa Abd ol-Gadre Ata. 1st Edidtin. Beirut: Dar ol-Elmiyya. [In Arabic].
Al-tha’alebi, A. (2003). Al-Tamthil va al-Mohazara. By Ghosay Al-Hosain. 1st Edition. Beirut: Daro va Maktabat ol-Helal. [In Arabic].
Al-Zamakhshari, M. (1989). Rabi’ ol-Abrar va Nosoos ol-Akhbar. By Salim al-Na’imi. 1st Edidtin: Ghom: Dar ol-Zakha’er. [In Arabic].
Ansari. A. (1993). Rasa’el. Edited by Mohammadsarvar Molayi. 1st Edition. Tehran: Toos. [In Persian].
Attare Neishaburi, F. (2004). Tazkirat ol-Avlia’. Edited by Mohammad Este’lami. 14th Edition. Tehran: Zavvar. [In Persian].
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ. (2007). Asrar Nameh. Edited by Mohammadreza Shafi’I Kadkani. 2nd Edition. Tehran: Sokhan. [In Persian].
A’vani, G. Et al. (2008). “Tasavvof”. Printed in Islamic Great Encyclopedia. V15. Pp. 395-549. Tehran: Islamic Great Encyclopedia Center. [In Persian].
Badavie Mesri, A. (1998). “Qaboosnameh”. Jornal of Foreign Politics. No. 47. Pp. 106-118. [In Persian].
Baldick. C. (2001). The Concise Oxford Dictionary of Literary Terms. New York: Oxford University Press.
Dad, S. (2003). A Dictionary of Literary Terms. 1st Edition. Tehran: Morvarid. [In Persian].
Ein ol-Gozate Hamadani, A. (1998). Ein ol-Gozat’s Letter. By Alinaghi Monzavi and Afif Osairan. 1st Edition. Tehran: Asatir. [In Persian].
Elhami, F. (2012). “Qaboos Nameh’s Position in the Realm of Didactic Literature”. Journal of Didactic Literature Review. Issue. 4. No. 16. Pp. 131-158. [In Persian]
Hojwiri, A. (2004). Kashf-ol Mahjoob. Edited by Mahmood Abedi. 1st edition. Tehran: Soroosh. [In Persian].
Ibne Hamdoon, M. (1996). Al-Tazkirat ol-Hamdooniyyah. By Ehsan Abbas & Bakr Abbas. 1st Edition. Beirut: Daro Sader. [In Arabic].
Ibne Monavvar, M. (2002). Asrarottohid. Edited by Mohammadreza Shafi’ie Kadkani. 5th Edition. Tehran: Agah. [In Persian].
Ibn ol-Jawzi. A. (2005). Sefat ol-Safvat. By Khaled Mostafa Tortoosi. 1st Edition. Beirut: Dar ol-Ketab el-Arabi. [In Arabic].
Ibn ol-Molaggen. S. (1985). Tabagat ol-Awlia’. By Noroddin Shoraiba. 1st Edition. Beirut: Dar ol-Ma’refat. [In Arabic].
Jalalat, F. & Danesh, E. (2023). “Presence of Educational Teachings of Islam’s Prophet in the Educational system of Qaboosnameh based on Gerard Genette’s Theory”. Biannal Journal of Persian Language and Literature. Tabriz University. Issue 79. No 247. Pp 151-176. [In Persian].
Kashani, E. (2002). Mesbah ol-Hedayat va Meftah ol-Kefayat. Edited by Jalal ol-Din Homayi. 6th Edidtin. Tehran: Homa. [In Persian].
Mahabbati, M. (2003). Simorgh in the Quest of Ghaf. 2nd Edition. Tehran: Sokhan. [In Persian].
ــــــــــــــــــــــــــــ (2009). From Meaning to Form. V1. 1st Edition. Tehran: Sokhan. [In Persian].
Mawlawi, J. (2002). Fihe Ma Fih. Edited by Badi-ol-Zaman Froozanfar. 9th Edidtin. Tehran: Amirkabir. [In Persian].
Meibodi, A. (2003). Kashf ol-Asrar va Oddat ol-Abrar. By Aliasghar Hekmat. 7th Edidtin. Tehran: Amirkabir. [In Persian].
Mostamlie Bokhari, A. (1994). Sharh o-Tta’arrof Le Mazhab e-Ttasavvof. Edited by Mohammad Roshan. 2nd Edition. Tehran: Asatir [In Persian].
Mostofi, H. (1983). Tarikhe Gozide. By Abd ol-Hosein Navayi. 2nd Edition. Tehran: Amirkabir. [In Persian].
Najmoddin Razi, A. (2002). Mersad ol-Ebad. by Mohammad Amin Riahi. 9th Edidtin. Tehran: Elmi va Farhangi. [In Persian].
Namvare Motlagh, B. (2015). An Introduction to Intertextuality. 2nd Edition. Tehran: Sokhan. [In Persian].
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ (2016). Intertextuality from Structuralism to Postmodernism. 1st Edition. Tehran: Sokhan. [In Persian].
Nasafi, E. (2002). AlEnsan-ol Kamel. Edited by Marijan Mole. 4th edition. Tehran: Tahoori. [In Persian].
Onsorolma?ali, K. (1933). Nasihatnameh well known as Qaboosnameh. By Sa’eed Nafisi. 1st Edition. Tehran: Majles. [In Persian].
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ (2001). Qaboosnameh. Edited by Gholamhosein Yusofi. 11th Edition. Tehran: Elmi & Farhangi. [In Persian].
Peck, J. & Coyle M. (2002). Literary Terms and Criticism. New York: Palgrave Macmillan.
Poornamdarian. T. (2001). In the Shadow of the Sun. 1th Edition. Tehran: Sokhan. [In Persian].
Rezazadeye Shafagh, S. (1990). A Literary History of Iran. 1st Edition. Tehran: Ahang. [In Persian].
Sadegi, E. & Ra’isie Nafchi, R. (2020). “A Study of the Image of the Perfect King-Human in Didactic Prose Text”. Journal of Didactic Literature Review. Issue. 12. No. 48. Pp. 1-36. [In Persian].
Sahlegi, M. (2005). The Book of Light, Translated by Mohammadreza Shafi’ie Kadkani. 2nd Edition. Tehran: Sokhan. [In Persian].
Sasani, F. (2004). “Intertextuality: Foresight and Pessimism of Intertextual Criticism” Jornal of Binab, NO. 5 & 6. Pp. 172-185. . [In Persian].
ــــــــــــــــــ (2005). “The Influence of Intertextual relations in the Reading of a Text” Journal of Language and Linguistics. Issue 1. No. 3. Pp 39-54. [In Persian].
Schimmel, A. (2002). Mystical Dimensions of Islam. Translated by Abd ol-Rahim Govahi, 4th Edition: Tehran: Islamic Culture. [In Persian].
Sejasi, E. (1989). Fara’ed ossoluk. Edited by Noorani Vesal & Golamreza Afrasiabi. 1st Edition. Tehran: Pazhang. [In Persian].
Shafi’ie Kadkani, M. (2007). Galandariyye in History. 1st Edition. Tehran: Sokhan. [In Persian].
Sohrevardi. Sh. (2005). Avaref ol-Ma’aref. Translated by Abu Mansoor ibne Abd ol-Mo’mene Esfahani. By. Gasem Ansari. 3rd Edition. Tehran: Elmi va Farhangi. [In Persian].
Zarrinkoob, A. (2001). Neither Eastern nor Western, but Human. 4th Edition. Tehran: Amirkabir. [In Persian].
ـــــــــــــــــــــــــــــــ (2002). The merit of Souism Heritage. 2nd Edition. Tehran: Amirkabir. [In Persian].
Zhendepil, A. (1971). Ons otta’ebin va Serat Ollah el- Mobin. Edited by Ali Fazel. 1st Edition. Tehran: Toos. [In Persian].
[1] - Peck & Coyle
[2] - Baldick
[3] - Traces
[4] - Viktor Shkolovsky
[5] - Mikhail Bakhtin
[6] - Julia Kristeva
[7] - Intertextuality
[8] - Intertext
[9] - Gerard Genette
[10] - Transtextuality
[11] - Paratextuality
[12] - Metatextuality
[13] - Architextuality
[14] - Hypertextuality
[15] - Intertextuality
[16] - Gaps