nvestigating the components of the political legitimacy of the Garakhtai people in Transoxiana
fardin yavari
1
(
PhD student, History Department, Najaf Abad Branch, Islamic Azad University, Najaf Abad, Iran
)
Feizollah Boushasb Gousheh
2
(
Assistant Professor, History Department, Najaf Abad Branch, Islamic Azad University, Najaf Abad, Iran
)
farinaz hooshyar
3
(
Assistant Professor, History Department, Najaf Abad Branch, Islamic Azad University, Najaf Abad, Iran
)
Keywords: Transoxiana, , ", , ", Karakhtas", political legitimacy", Muslims", religious politics",
Abstract :
The appearance of the Qarakhtais and their invasion of Trans-Nahr in the beginning of the 6th century AH can be considered as the first major invasion by the non-Muslims of the Central Asian plains towards the Islamic world The present research aims to answer this basic question by using the descriptive and analytical method, what were the most important approaches of the Qarakhatians in gaining political legitimacy in Transoxiana among Muslims? The findings of the research indicate that religious tolerance and resilience, giving freedom of worship to subordinate nations, paying attention to justice in dealing with the nations living in the region, not destroying and destroying the conquered territories and establishing a government based on partnership with the defeated people, maintaining the former rulers The components of gaining political legitimacy of the non-Muslim Garakhtais were among the Muslims across the Transoxiana. Key words: Karakhtas, political legitimacy, Muslims, religious politics, Transoxiana
بررسی مؤلفههای مشروعیت سیاسی قراختاییان در ماوراءالنهر
ظهور قراختاییان و تهاجم آنها به ماوراءالنهر در آغاز سدۀ ششم هجری را میتوان نخستین تهاجم بزرگ از سوی غیرمسلمانان دشتهای آسیای مرکزی به سوی عالم اسلام قلمداد کرد.گرچه این قوم در ابتدا و در مواجهه با حکومتهای اسلامی رویکرد تقابل اتخاذ کرد، با این وجود با ماندگاری و زیست در بین اقوام و حکومتهای مسلمان در ماوراءالنهر ناچار به اتخاذ رویکردهای مشروعیت بخش سیاسی جهت بقا شد. تحقیق حاضر با استفاده از شیوه توصیفی و تحلیلی در صدد است به این پرسش اساسی پاسخ دهد که مهمترین رویکردهای قراختاییان در کسب مشروعیت سیاسی در ماوراء النهر در بین مسلمانان چه بوده است؟
یافتههای تحقیق حاکی از آن است که تساهل و تابآوری مذهبی،اعطای آزادی در عبادات به اقوام تابعه، توجه به عدالت در برخورد با ملل ساکن منطقه ، عدم تخریب و ویرانگری عظیم قلمروهای تسخیرشده و تأسیس حکومت بر پایۀ مشارکت با مردمان مغلوب، ابقای حاکمان سابق و رهبران قلمروهای تحت حکومت خود، برقراری روابط دوستانه با عناصر و اقوام مسلمان و متنفذ ماوراءالنهر از جمله صدور آل برهان و سادات علویان ، رویکرد انفعال جهان اسلام و اندیشۀ مسلمانان مبنی بر اهمیت وجود قراختاییان به عنوان سدی در مقابل هجوم خیتانها و مغولان، مهمترین مؤلفههای کسب مشروعیت سیاسی قراختاییان غیرمسلمان در بین مسلمانان ماوراءالنهر بوده است.
کلیدواژهها: قراختاییان، مشروعیت سیاسی، مسلمانان، سیاست مذهبی، ماوراءالنهر.
مقدمه
گرچه قراختاییان از سال 528 تا 607 هجری ، یعنی در حدود 80 سال در ماوراءالنهر، حکومت داشتند. اما اوج کنشگری آنها در این منطقه بعد از غلبه بر سلطان سنجر سلجوقی در سال 536 هجری اتفاق افتاد. از آن جا که قراختاییان برجمعیت غالباً مسلمان ماوراء النهر حکومت میکردند، بررسی تاریخ سلسله آنها میتواند پنجره جدیدی به روابط بین حاکمان این سلسله و ساکنان آسیای میانه و جهان اسلام بگشاید. بهعلاوه، با توجه به آنکه قراختاییان در دوران قبل از ظهور چنگیزخان در ماوراء النهر و آسیای مرکزی حکمرانی میکردند، واکاوی تاریخ سیاسی آنها امکان شناخت بیشتر ماهیت امپراتوری آنها را فراهم میسازد؛
در اینکه قراختاییان از لحاظ نژادی ترک نژاد یا مغولی هستند بین محققین اختلاف نظر وجود دارد (برتشنایدر،1381 : 236).بنابر متون تاریخی، قراختاییان یا کیتانها موفق شدند در دهههای آغازین قرن چهارم هجری قمری، نخستین حکومت خود را با عنوان امپراتوری «لیائو» در چین شمالی تأسیس نمایند(Biran,2017:13).در واقع این قوم صحراگرد در این مقطع تاریخی موفق شد از تحولات داخلی چین بزرگ بهترین استفاده را کرده و نام خود را بهعنوان مؤلفهای تأثیرگذار، حداقل برای چندین دهۀ آینده در آن محدوده جغرافیایی مطرح نماید. این امپراتوری در سالیان اوج، ضمن حفظ مرکزیت چین شمالی؛ قلمرو پهناوری در حد فاصل آلتایی تا اقیانوس آرام در اختیار داشت. اما در سالهای پایانی حکمرانی خود بر مناطق پیشگفته در چین با بحران تهاجم قوای صحراگرد نورسیدهای به نام «جوچن ها» مواجه شدند. کیتانها که پس از گذشت بیش از دو قرن حکمرانی بهتدریج با مؤلفههای مدنیت و حکومتهای مناطق یکجانشین و شهری آشنا شده بودند؛ خود با تهاجم اقوام صحراگرد جوچن مواجه شدند(برتشنایدر،1381: 237).
با ورود قراختاییان به ماوراءالنهر و تسلط آنها بر این منطقه که به دنبال نبرد قطوان اتفاق افتاد، آنها وارد مناسبات چندجانبهای شدند که سلجوقیان، خوارزمشاهیان، قراخانیان و غوریان را شامل میشد، از این جهت ناگزیر بودند برای بقای خود به اتخاذ رویکردهای مشروعیت بخش سیاسی روی بیاورند. مجموع این رخدادها بررسی سیاست دینی و روابط قراختاییان با مردم و ملوک مسلمان ماوراءالنهر را حائز اهمیت میکند. بنابراین ضرورت و هدف انجام تحقیق حاضر ناشی از پاسخ به این پرسش اصلی می باشد که قراختاییان به عنوان اقوامی مهاجم در بین مسلمانان ماوراء النهر چگونه توانستند در این منطقه بقا و دوام بیاورند ؟ فرضیۀ تحقیق حاکی از آن است که تساهل و تابآوری مذهبی قراختاییان در مواجهه با مسلمانان، ایجاد روابط دوستانه با گروهها و فرقههای متنفذ و صاحب نفوذ مسلمان در ماوراء النهر و انفعال خلافت عباسی باعث کسب مشروعیت سیاسی و بقای قراختاییان در ماوراءالنهر بوده است.
پیشینۀ پژوهش
بهطورکلّی دو دسته از محققین راجع به تاریخ قراختاییان به تحقیق پرداختهاند؛ محققان خارجی و داخلی: در بین محققان خارجی، بارتولد (1900م) در «ترکستاننامه» و بیران (2017م) در «تاریخ امپراتوری قراختاییان در اوراسیا» اطلاعات مفیدی راجع به شیوۀ زیست قراختایان در فرارود و چین به دست دادهاند. در داخل ایران نیز ابوالقاسم فروزانی، جمشید روستا و محسن رحمتی تحقیقات مهمی در مورد تاریخ قراختاییان انجام دادهاند. از جمله فروزاني و روستا (1387)، در کتاب «قراختاييان و روابط آنان با دولتهاي همجوار (قراختانيان، سلجوقيان، خوارزمشاهيان و غوريان)»،عمدتا"به رویکرد ستیز و تقابل طرفین پرداخته اند. رحمتی(1397) در مقالۀ «پیامدهای جنگ قطوان در ماوراءالنهر» تمرکز خود را به تقابل قراختاییان با مسلمانان ماوراءالنهر بعد از نبرد قطوان معطوف کرده است و دیبا و کرمانی (۱۳۹۹)در مقاله «زمینههای تشکیل حکومت قراختاییان در شرق ایران و ماوراءالنهر و روند سقوط آنها» به بعضی از تکاپوهای قراختاییان برای بقا در ماوراء النهر اشاره کرده اند و سرانجام روستا و پورمهدیزاده (1400) در کتاب «قراختاییان از آغاز تا فرجام» به بررسی تاریخ تحولات سیاسی و اجتماعی قراختاییان در ماوراء النهر پرداخته اند.
بهطورکلّی یک اشکال اساسی متوجه مطالعات پیشین است: اینکه اکثر تحقیقاتی که تاکنون انجام شده، رویکرد تقابل قراختاییان و جهان اسلام برجسته سازی شده است و هرگز به رویکردهای ثانویه و مشروعیت زای قراختاییان در ماوراء النهر عنایت نشده است. از این لحاظ رویکرد مقالۀ حاضر نو خواهد بود.
مواضع جهان اسلام در برابر هجوم قراختاییان به ماوراءالنهر
در جهان اسلام بر سر تقابل با قراختاییان انسجام عقیدتی وجود نداشت. زیرا برخلاف طرفداران رویکرد تقابل یعنی سلطان سنجر ، دیدگاه دیگری در جهان اسلام وجود داشت که در برابر هجوم قراختاییان بهعنوان مهاجمانی غیرمسلمان موضع انفعالی در پیش گرفت. این دیدگاه عمدتاً مبتنی بر فقه سیاسی اهل سنّت و مادیگرایی بعضی از غازیان ثغور بود. زیرا از زمان فتح کامل فرارود به وسیلۀ اعراب مسلمان تا روزگار استیلای قراختاییان؛ مرزهای این منطقه به عنوان «ثغور اسلامی»،محل حضور غازیان و مجاهدانی بود که با انگیزههای متفاوت اعتقادی، مالاندوزی و نام جویی به این منطقه آمده بودند. حضور قراختاییان در بین قدرتهای مسلمان منطقه و خشونت های اولیه از سوی این قوم، عملاً امکان جنگهای جهادی را به حداقل کاهش میداد.حتی بسیاری از ترکمانان نو مسلمان غز نیز در نهایت ماوراء النهر را ترک گفته و ترجیح دادند در آذربایجان و آسیای صغیر به دنبال آمال و آرزوهای خود باشند(ابن اثیر،1353: 14/ 403).
نکته مهم دیگری که در جریان استیلای قراختاییان بهعنوان مهاجمانی بیگانه و ناسازگار با بنیانهای اجتماعی و زیستی منطقه در ماوراء النهر به چشم میآید، موضع متضاد خلفای عباسی بود. زیرا خلفای عباسی بخصوص بعد از اینکه اقتدار نظامی خود را از دست دادند، کوشیدند بیشتر از طریق اتخاذ سیاست ایجاد تفرقه، عناصر مختلف در ماوراء النهر را به جان همدیگر اندازند و از طریق مشروعیت بخشی متوالی به این عناصر، قدرت خود را حفظ کنند (ابن فندق، 1354 : 69 ؛ نرشخی،1351: 107). به عنوان مثال ابن اثیر(،3/ 330،361) به تحریک و تشویق غوریان برعلیه خوارزمشاهیان و مغولان بر ضد خوارزمشاهیان توسط ناصرخلیفه عباسی اشاره کرده است.از طرف دیگر علیرغم وجود قاعده فقهی و قرآنی نفی سبیل، فقه سیاسی اهل سنت موضعی انفعالی در تقابل با قراختاییان در پی گرفت،زیرا با کاهش قدرت مسلمانان در برابر قدرتهای نظامی زمان، فقهای اهل سنت به صورت توجیه گران عناصر متغلب در ماوراء النهر برآمدند(شهابی،1368: 3 /90). در حقیقت به دلیل از بین رفتن قدرت مسلمانان، فقهای اهل سنت جبراً دچار «قبض و بسط اندیشه» شدند،زیرا با مشاهده ضعف جهان اسلام در مواجهه با حکومتهای دنیوی مجبور به سازش با این عناصر شدند (شهابی،1368 : 3/90).
شافعی (204-146ق) یکی از فقهای اهل سنت، در زمان آغازین شکلگیری قدرت عباسی بر مبنای دریافت خود از نص قرآن طرحی ارائه کرد که مطابق آن در صدد توجیه قدرت اشراف عرب و خلافت عباسی برآمد(ابوزید،1995: 66). بدیهی بود این رویکرد فقهی میتوانست سبب مشروعیت هرگونه عنصر متغلبی شود. از این جهت امام محمد غزالی(505-450ق) بهعنوان فقیه و نظریهپرداز عصر سلجوقیان همسو با دیگر فقهای هم روزگار در بدعتی جدید، التزام و تقلید حاکم از علما را جایگزین لزوم اجتهاد و علم حاکمان نمود(غزالی، 1367: 191). سیر صعودی، زورمداری و تغلب عناصر در جهان اسلامی به حدی رسید که فقیه سختگیری همانند غزالی، جایگاهی برای مقبولیت مردمی در فرایند بیعت با خلیفه متصور نبود(غزالی،1367: 177-176). غزالی جهت توجیه رأی فقهیش به ضرورت حفظ نظم و امنیت متوسل شد(غزالی،1361: 2 / 124). خواجه نظامالملک طوسی وزیر نامدار آلب ارسلان و ملکشاه سلجوقی نیز با تکیه بر مفاد آیۀ 26 سورۀ آلعمران و در توجیه مخدومان ترکمان خویش مینویسد:
«ایزد تعالی در هر عصری و روزگاری یکی را از میان خلق برگزیند و او را به هنرهای پادشاهانه و سیرتهای ستوده آراسته گرداند و مصالح و آرام بندگان را بدو بازبندد و در فساد و آشوب را بدو بسته گرداند»(نظامالملک،1378: 1).
درواقع فقهای سیاسی اهل سنت با تأسی از آموزههای اشعری، شافعی به این نتیجه رسیدند که «هرکس قدرت و زورش بیشتر باشد اطاعتش واجبتر است». (جابری،1993: 362) اهل سنت در باب شرط عدالت نیز با این تفسیر که ممکن است تلاش برای یافتن سلطان و امام عادل به تعطیل حکومت و هرجومرج ناشی شود، به حذف شرط عدالت از مجموعه شرایط حاکم اسلامی رضایت دادند. ابن ازرق (896- 832 هق)، فقیه مشهور مالکی مذهب، در تشریح این موضوع مینویسد:
«عدالت سلطان از اوصاف مکمل اوست و اخلال و تزاحم حفظ آن با حکمت و ضرورت وجودی نصب سلطان، موجب سقوط اعتبار عدالت در سلطان میشود. این امر در علم و اجتهاد سلطان نیز جاری است. زیرا چنانکه در قاعدۀ ما ضاق شیء گفته میشود، شأن اوصاف تکمیلکنندۀ این است که در تعارض با اصل وجود شیء حدف شده و موجب توسعه در وجود آن چیز میگردد». (ابن ازرق،1977: 1/ 74)
بنابراین شرایط تنازلی خلیفه و سلطان و انبساط اندیشه در بین فقهای اهل سنت که براساس آن هر عنصر زورمداری میتوانست مشروعیت پیدا کند و همچنین رواج اندیشه تقدیر گرایانه در بین بسیاری از مسلمین ماوراء النهر باعث اتخاذ موضع انفعالی در مواجهه با قراختاییان شد. یکی از دلایل رواج اندیشه تقدیر گرایانه در ماوراء النهر این بود که تعدد کانونهای قدرت و اضمحلال امنیت و ثبات اجتماعی در زمان آغازین هجوم قراختاییان به این منطقه، منجر به رواج اندیشه قضا و قدر شد(الهیاری،1388: 3). ظهیری سمرقندی در جایجای سندبادنامه علل آشفتگی در فرارود را به اراده و مشیت الهی و اندیشه لامرد لقضائه منتسب کرده است(ظهیری سمرقندی، 1348: 24). اندیشه تقدیرگرایی، روحیه انتقامجویی را از خیلی از مسلمانان سلب کرد و بیتعهدی و سلطهپذیری در اندیشه مردم یکجانشین را افزایش داد. طرطوشی (510-451هق) نیز از جمله فقهایی است که در بحبوحۀ حضور و ظهور قراختاییان؛ ظلم سلطانِ ظالم را بهتر از هرجومرج دانسته و نوشته است:
«اگر ظلم یکسالۀ سلطان را در کفهای بگذارند و فساد رعیت را و هرجومرج یک ساعت را که از اختلال امر سلطنت ناشی شده در کفه دیگر نهند؛ البته کفه هرجومرج یک ساعت سنگینتر از ظلم یک سال سلطان خواهد بود... به همین لحاظ است که سلطان بهرغم زیانهای شدیدی که دارد، ناگزیر است... و مورد تعزیز و تکریم خداوند».(طرشوشی،1990: 156)
از طرفی تصویر رایج قراختاییان در اندیشۀ مسلمانان در قالب دیوار یا سد محکمی بود که اسلام را از دشمنان شرقی آن از جمله مغولان در امان نگه میداشت(جوینی،1382: 2 / 89 ؛ شبانکارهای،1363: 139،230). این مفهوم در شرح و توصیف جوینی از یکی از دانشمندان مسلمان که برخلاف سرور و شادمانی عمومی در خوارزم پس از پیروزی عظیم مسلمانان بر قراختاییان در سال 605 هق،در گوشهای از خانهاش محزون و خاموش نشست، بهخوبی نشان داده شده است، هنگامیکه پسرعموی جوینی (بهعنوان منبع این حکایت) از وی دلیل ناراحتیاش را پرسید، چنین پاسخ داد که: «آن سوی همین ترکها مردمانی وجود دارند که بر انتقامجویی و خشم بیش از یأجوج و مأجوج پافشاری میورزند و در حقیقت مردمان خیتان دیوار ذوالقرنین میان ما و آنها بودند»(جوینی،1382: 2 / 79، 80 ). تکش خوارزمشاه به فرزندان خود توصیه نمود که با گورخان مکاوحت نکنند و خراج لازم را به او پرداخت نمایند، زیرا او همچون سد بزرگی است که «ماورای او خصمان درشتاند»(جوینی،1382 : 2 / 89). بنابراین رواج این دیدگاه در بین مسلمانان که قراختاییان همچون سدی در برابر هجوم دیگر اقوام به ماوراء النهر عمل میکنند مانع شکلگیری خشونت در رابطه مسلمانان با آنها میشد. تجربه آینده نشان داد که تصور تکش اشتباه نبوده است. زیرا بهمحض نابودی قراختاییان، مسلمانان ماوراء النهر شاهد هجوم ویرانگر عنصر نابودگر و مخرب مغولان شدند. بنابراین جدای از این حقیقت که قراختاییان اسلام را نپذیرفتند، همچنین سنت امپراتوری چینی برخوردار از ابعاد کنفسیوسی و بودایی را هم حفظ کردهاند. (Biran,2107: 291)
مؤلفههای کسب مشروعیت سیاسی قراختاییان
از آنجا که محصول غلبه و استیلای آغازین قراختایان ، ویرانی زیرساختها و مهاجرت تعداد کثیری از مردم ماوراء النهر به سایر مناطق بود، طبیعی بود که ادامه این روند میتوانست در میانمدت و بلندمدت اساس حاکمیت قراختاییان را با مشکل مواجه سازد. زیرا هر عنصر مهاجمی بعد از تهاجم اولیه نیاز به مؤلفههای باثبات و مشروعیت بخش خواهد داشت. از این جهت قراختاییان از رویکردهای خشونت زای خود در زمان آغازین غلبه بر ماوراء النهر تا حدی عدول کرده و به اتخاذ رویکردهای ثانویه و مشروعیت بخش دست یازیدند. در حقیقت قراختاییان با آگاهی از ضعف و فتور جهان اسلام به اتخاذ رویکردهایی پرداختند که برای بیش از یک قرن، مشروعیت سیاسی آن ها را در ماوراءالنهر فراهم ساخت؛
تساهل و تابآوری مذهبی
قراختاییان ممارست بر حفظ ویژگیهای تابآوری مذهبی را در آسیای میانه داشتند(جوزجانی،1363: 2 / 95). بازتاب این اعتقاد که هر مذهبی میتواند ابزار کارآمدی در برقراری ارتباط میان خداوند و انسان باشد، مطمئناً مناسب موقعیتی است که در آن فاتحان (حکومت) تنها اقلیت کوچکی در یک امپراتوری چند مذهبی هستند(Roux.1986: 140).
به تعبیر گروسه مهاجران ختایی اگرچه برای مدتی نسبتاً طولانی در کنار مسلمانان زیسته بودند؛ با این همه تمایلی به اسلام، فرهنگ عرب و رسوم ایرانی نشان نمیدادند. آنها به سبب آنکه از طرف شرق هم چنان به عالم چینی اتصال داشتند؛ علیرغم استیلا بر بخشی از قلمرو اسلامی، هنوز نگاهشان به شرق و آیینها و رسوم و فرهنگ چینیان بود. آنها ظاهراً از شمنیسم، بودایی گری و یا باورهای کنفسیوسی تأثیر پذیرفته و در جهان این مذاهب زندگی میکردند. بهعنوان مثال شیوۀ اخذ و محاسبه مالیات قراختاییان کاملاً بر الگوی چینی انطباق داشت(گروسه،1379: 277).
یکی از شواهد مشخص سیاست تساهل و تابآوری مذهبی گورخانی، نامهای است که او در حدود سال 538 هجری به فرماندار خود در بخارا نوشته است، که در «چهارمقاله» هم ذکر شده است. یلوداشی قبل از ترک ماوراءالنهر و بعد از پیروزی خود در قطوان (536 هجری)، بخارا را به نماینده خود، اتمتکین که مسلمان و ترک بود سپرد و به او دستور داد تا همکاری نزدیکی با صدرعلی یعنی احمد پسر عبدالعزیز از خاندان آل برهان داشته باشد. احمد سرپرست محلی مدرسه حنفی بود و خانوادهاش که به نام آل برهان (خانواده برهان) شناخته میشد، از اوایل قرن ششم، شهر را در حوزههای مذهب و حکومت هدایت کرده بود. با این حال، اتمتکین، که زمینه را مساعد دید شروع به سرکوب جمعیت محلی کرد. از این رو یک قاصد بخارایی به دنبال جبران خسارت و شکایت به گورخان در«سمیرچیه» متوسل شد. گورخان نامهای به اتمتکین نوشت:
«بسم الله الرّحمنِ الرّحیم. اتمتکین بداند که میان ما اگرچه مسافت دور است، رضا و سخط ما بدو نزدیک است. اتمتکین آن کند که احمد فرماید، و احمد آن فرماید که محمّد فرموده است. والسّلام» (نظامی عروضی،1368: 38).
در پرتو سیاست درهای باز قراختایی، اسلام برای نخستین بار در مناطق قایالیق و آلمالیق غالب شد، جایی که حاکمان قرلق اسلام را قبل از اوایل قرن هفتم هجری پذیرفته بودند (جوینی،1382 : 1 /67 ؛ بارتولد،1353: 13).
بسیاری از منابع تاریخی به استمرار بیوقفه زندگی مذهبی مسلمانان تحت حکومت قراختاییان اشاره می کنند. سمعانی که بین سالهای 547 تا اواخر 548 هجری در ماوراءالنهر بهسر میبرد، شواهد دست اولی مبنی بر زندگی بسیاری از دانشمندان مسلمان در آنجا نشان میدهد. محققانی که او در بخارا، سمرقند و شهرهای کوچک و روستاهای کوچکتر ماوراءالنهر ملاقات کرد در زمینههای فقه و حدیث (سنت مسلمان) تخصص داشتند، اما كتابها و تفسیرهای قرآنی را با خط عربی می نگاشتند و موعظههایی در چارچوب فقه اسلامی را نیز از خود بر جای میگذاشتند. سمعانی خود نیز در جلسات مطالعاتی (مجالس)، نقل احادیث در مسجد، حلقههای شیوخ و نیز در خانههای علمای برجسته شرکت میکرد (سمعانی، الانساب،1419: 1 / 145؛ 2 / 95). وی همچنین به حضور عرفای مسلمان که بسیار قابلاحترام بودند، اشاره میکند و تصویر یکسانی از پژوهشهای علمی توسعهیافته و سنگنوشتههای قبرستانهای سمرقندی که به دوران قراختاییان مربوط میشود، بهدست می دهد(سمعانی، 1419: 2 / 95). بخارا حتی در دوره بعد از فروپاشی قراختاییان همچنان یک مرکز مهم اسلامی باقی ماند(نسوی ،1344: 68 ؛ قزوینی ، 1387: 510). ماوراءالنهر در دوره قراختاییان همچنان ارتباط نزدیک با مراکز اسلامی از طریق زیارت (یا حج) و نیز در خلال سفرهای تحقیقاتی برای کسب علم و دانش (فی طلب العلم) را حفظ کرد. این ارتباط بهویژه میان جوامع فکری خراسان و ماوراءالنهر برقرار بود(فروزانی و روستا، 1387 :121).
اسلام همچنین بهطور آزادانه در بخشهای شرقی امپراتوری (حداقل تا زمان ظهور کوچولوگ) آموزش داده می شد. در اوایل قرن هفتم هجری، بسیاری از مدارس مسلمان و بیش از سه هزار امام (رهبران مذهبی)و صوفی در آلمالیق فعال بودند(جوینی،1382: 1 / 58). گورنوشتههای بلاساغون در دوره قراختاییان، حضور بسیاری از گروه های مسلمان ، مفتی، فقیه و شیخالاسلام را در شهر ثبت کرده است. یکی از آنها نشان میدهد که بلاساغون خود را به عنوان یک مرکز برای جامعه مسلمانان شرق معرفی کرده است.به گفته ابن فندق در بسیاری از موارد حاکمان مسلمان نیز به بازدید از مراکز فرهنگی و مذهبی بلاساغون می رفتند.(ابن فندق، 1354: 2/ 58) مركز مسلمان فرغانه در دوران قراختاییان نیز محققان برجسته حقوقی و حنفی نظیر قاضیخان و المرغینانی را پرورش داد(قرشی،1398: ۲۵۹).
از طرف دیگر قراختاییان با وقوف به نقش گروه های مختلف مذهبی متنفذ و مسلمان تا حد زیادی تلاش نمودند که روابط خود را با آنها بهبود بخشند. یکی از این گروه ها ، صدور آل برهان در بخارا بودند که تا سالهای پایانی حکومت قراختاییان، در کنف حمایت قراختاییان قرار گرفتند. صدور آل برهان سلسلههای مذهبی از فقها و علمای اهل سنت بودند که یکی از آنان به نام حسامالدین در نبرد قطوان به شهادت رسید و به امام شهید ملقب شد. گورخان قراختایی بعد از پیروزی در نبرد قطوان چون از جایگاه و اهمیت معنوی و سیاسی این گروه آگاه بود، خواجه تاجالاسلام احمد بن عبدالعزیز، برادر حسامالدین مقتول را بهعنوان مستشار و ناظر بر امور بخارا منصوب کرد و حتی به « اتمتگین» حاکم بخارا دستور داد که احترام او را ملحوظ دارد(نظامی عروضی،1378: 38). از جمله صدور بخارا، فقیه محمد بن عمر بن عبدالعزیز بود که نقش میانجی بین قرلقها و قراختاییان ایفا کرد و خطاب به قرلقها گفت:«کافران قراختایی وقتی به شهری پا گذاشتند از کشتار و چپاول خودداری کردند. از شما که مسلمان هستید زشت است که به مال و جان مسلمانان دستدرازی کنید»(ابن اثیر،1353 : 13/578).
یکی دیگر از گروههای مذهبی در ماوراء النهر، متصوفه بودند. از آنجا که متصوفه در بعضی آموزهها از جمله خلسه با آیین شمنیسم اشتراکاتی داشته و اینکه فاقد ادعای سیاسی و کسب قدرت بودند و آموزههای تقدیرگرایانه آنها باعث تسلیم بسیاری از پیروان آنها در برابر قراختاییان میشد، برای قراختاییان بهعنوان عنصر مزاحم تلقی نمیشدند(منز،1393: 23). از این جهت قراختاییان در اکثر موارد با آنها روابط حسنه برقرار کردند. ضمن آنکه فراوانی طریقتهای صوفیه ازجمله یسویه، نقشبندیه، کبرویه و خواجگان(پارسا،1354: 25) و افراد سرشناس صوفی و عارف در ماوراء النهر و بخارا همانند ابوتراب نخشبی، ابوبکر کلاباذی، عزیزالدین نسفی، برهانالدین ترمذی و برهانالدین محقق (جامی،1386 : 123، 460، 556، 673)، مسئله سادهای نبود که قراختایان به سادگی از کنار آن عبور کنند.
قراختاییان با سادات علوی فرارود نیز روابط معقولی برقرار کردند. در واقع علویان یکی از گروهها و عناصر مهم مذهبی در ماوراء النهر بودند که به دلیل تلاش برای بقا با عناصر مختلف به اتحاد میپرداخته و سالها با کافران مناطق شمال و شرق ماوراءالنهر مانند قپچاقها، ایغورها، باسمیلها و یبغوها جنگیده و از غازیان و مجاهدان با سابقه به شمار میآمدند(کاشغری،1335 : 1 / 337). این گروه از ترس خلفای متعصب عباسی از قرن دوم هجری به دورترین نقطه عالم اسلامی یعنی ماوراءالنهر مهاجرت کرده بودند (ابن اسفندیار،1320 : 1/194). به دلیل نسب شریفشان مورد عنایت ملوک ماوراءالنهر از جمله قراختاییان قرار گرفتند(سمعانی، 1419: 1/249). این گروه در بسیاری از مواقع به عنوان سفیران حل اختلاف در قلمرو قراختاییان عمل میکردند(جرفادقانی،1357 :170). سادات علوی نیمنگاهی هم به کسب قدرت سیاسی و تشکیل حکومت داشتند و اتحاد با قراختاییان را فرصت مناسبی برای این منظور میدانستند(حسینی،1380: 95).
ابقای حکام مسلمان
قراختاییان به این باور رسیده بودند که حفظ حکام قبلی جهت تعادل میان اشکال مختلف مشروعیت و عقاید مختلف مذهبی ضروری خواهد بود. آنها فتح و تسخیر را آغاز کردند اما توسعه و جهانیسازی را بدون توجه به مؤلفههای باثبات ناممکن میدانستند. به نظر گروسه، قراختاییان علیرغم زندگی در بین مسلمانان هنوز نگاه خود را به شرق و عالم چینی دوخته بودند. زیرا آنها از مذاهب و اندیشههای بودایی و شمنیسم تأثیر پذیرفته بودند و حتی مالیات را براساس شیوههای چینی اخذ میکردند(گروسه،1379: 277). از این جهت حکام محلی مسلمان اغلب بر مناصب خود ابقا شده و القاب و عناوین خود را حفظ کردند. از طرف دیگر قراختاییان ارتش دائمی در ولایات مختلف مستقر نکردند و در هر شهری یکی از افراد برجسته و مسلمان را به عنوان میانجی انتخاب کردند. همچنین قراختاییان از نشانه ها و نماد مسلمانان مانند خطبه و سکه استفاده نمی کردند (اصفهانی،1318: 255). که این کار دو نتیجه را در پی داشت، نخست آنکه حساسیت مسلمانان برانگیخته نمی شد و دوم حاکی از آن بود که قراختاییان علاقه ای به کسب قدرت به شیوه مسلمانان ندارند. از این جهت عثمان الغ سلطان (608-600هق) آخرین حاکم قراخان غربی که نه تنها به گورخان احترام می گذاشت بلکه عاجزانه از وی تقاضا کرد که با دختر بزرگش ازدواج کند، لقب خود سلطان السلاطین را حفظ نمود و نامش بر روی سکه نیز منقوش می شد( کاتب سمرقندی،1987: 234). کاتب سمرقندی در سال 557 هق، کتاب «أغراض السیاسه فی أعراض الریاسه» را به حاکم قراخانی غربی، مسعود، پسر حسن، تقدیم کرد که در این کتاب بهشدت به ستایش گورخان پرداخته و به او القابی چون «بزرگترین و عادلترین خاقان»، «سلطنتی اشرافزاده»، «تاج پادشاهان ترک»، «حامی اسلام و مسلمانان» و «سایه خدا بر زمین» نسبت داده است(همان). به این معنی است که حس حضور حاکمیت اسلامی و متعلق به جهان اسلام، حتی در ماوراءالنهر و فرغانه نیز حفظ شده است. یکی دیگر از نمودهای قدرت اسلام در قلمرو قراختاییان، اقتدار کامل محققان مسلمان یا علما بود،به صورتی که ابن جوزی به خاطر این حسن سلوک قراختاییان، از آنها به نیکی یاد کرده است(جوزجانی، 1363: ۹۲).
«یلوچوکای» که ماوراءالنهر را در اوایل دهه 615 هق مشاهده کرد، بیان داشت که گمرکات نواحی غربی از گرفتن مالیات از محققین تمام مذاهب معاف بودند. تنها موردی که از خشونت قراختاییان نسبت به علمای مذهبی در ماوراء النهر اشاره شده، در فضایل بلخ اتفاق افتاده است. بدین صورت که پس از تسخیر بلخ، یکی از رهبران کافر1 به نام «تریمیدی» ، گروهی از افراد مورد توجه حاکم بلخ را دستگیر کرد که شامل بسیاری از کارگزاران مذهبی (شیخها، قضات، فرزندان حضرت محمد (سادات) از جمله ابوبکر محمد فرزند احمد بلخی میشد و در حالیکه همگی در زنجیر بوده و لباسهای پاره شده برتن داشتند، به تریمیدی تحویل داده شدند. اگرچه تریمیدی همه آنها را سالم و صحیح آزاد کرد که به بلخ برگردند. در بین این گروه نسبت به شیخالاسلام با احترام بیشتری برخورد شد. تریمیدی به او توضیح داد که دلیل این طرز برخورد آن است که «در زیر آسمان آبی» هیچکس بزرگتر از او نیست(بلخی،1350 :372). علیرغم تحقیر موقتی برخی مسلمانان بلند مرتبه در زمان آغازین هجوم قراختاییان به ماوراء النهر، شواهد نشان میدهد که فعالیت مذهبی دانشمندان مسلمان آسیب ندیده است، همچنین روشن است که حداقل در دفاتر مذهبی ماوراءالنهر (مفتی، وکلای ارشد، قاضی، شیخالإسلام) همچنان به مأموریت خود ادامه داده و نیز قدرت سیاسی و اعتبار اجتماعی خود را حفظ کردهاند (سمعانی،الانساب،1419: 1 / ۴۹۲).
در حالیکه موقعیت بالای برهانیان استثنایی بود، دیگر علما نیز «تحت اقتدار قراختاییان قدرت سیاسی خود را نگه داشتند. حتی بسیاری از علما عملکرد واسطهای و میانجی میان حاکمان را بر عهده داشتند. زمانی که نیروهای ارتشی قراختاییان برای کمک به حاکم قراخانی سمرقند در سال 553 هق گسیل شدند و تصمیم گرفتند به نیروهای خوارزم شاه حمله کنند، امامان و علمای ماوراء النهر بر سر آتشبس میان قراخانیهای غربی و خوارزم شاه مذاكره کردند(جوینی، 1382 : 2 / 15). علما همچنین میتوانستند حکام محلی را به چالش بكشند. این امتیازات اغلب در رابطۀ میان صدرهای قراخانی و برهانی وجود داشت(عوفی،1335: 146- 149).حتی موردی که بیشتر نشاندهندۀ این موضوع است، مربوط به نجیب، رئیس سادات، نوادگان حضرت محمد است، منصبی که در اکثر شهرهای آسیای مرکزی تحت امر قراختاییان وجود داشت(ابن فندق،1354 : 1 /618 ).
بناهای یادبود راه دیگری بود که اسلام از طریق آن توانست هویت خود را در ماوراء النهر در قلمرو قراختاییان حفظ کند. برخلاف دیگر فاتحان در آن زمان، قراختاییان هرگز بناهای مقدس مسلمانان را نابود نمیکردند(کاتب سمرقندی،1987: 214). آنها منارههای بخارا، اوزگند و بلاساغون را دستنخورده بهجا گذاشتند و به فعالیتهای عمرانی در قلمرو خود، از جمله احداث یادبودهای عظیم مانند مناره وابکنت2 در واحه بخارا، اعتراض نکردند. منار باستانی برهانیها نیز در 593هق آغاز و در سال 594هق تکمیل شده است.این مناره تقریباً دارای 39 متر ارتفاع با قطر پایه 6.2 متر و به زیبایی طراحی شده است(معین الفقرا،1339 :46 ). تحت حکومت قراختاییان، صدرهای برهانی مساجدی در بخارا ساختند؛ مسجد جمعه در سمرقند بازسازی و مقبرههای بزرگی برای حاکمان قراخانی در سمرقند و اوزگند نیز ساخته شد(معین الفقرا،1339: 46، 47). گواهی سمعانی از قبر «شیخ احمد صورماری» که مشهور به کشتن کافران بود و از مکانهای زیارتی در اواسط قرن ششم هجری بود، نشان میدهد که مفهوم جهاد در ماوراءالنهر در این سده از بین نرفته بود. با اینحال، تا سالهای آخر قراختاییان، این موضوع علیه آنها به کار گرفته نشد(سمعانی، 1419: 3 / 248-247).
شواهدی در دست است که در دولت مرکزی قراختاییان مسلمانان میتوانستهاند به مناصب مهم و معتبر دسترسی پیدا کنند. بهعنوان مثال، آخرین وزیر گورخانی، یک بازرگان مسلمان به نام محمود تای بود(جوینی،1382: 2 /89 )و نیز پزشک دادگاه گورخان شخصی مسلمان به نام شمسالدین منصور پسر محمود اوزگندی بود که در بین مسلمانان نه تنها از آمادگی این پزشک برای خدمت به کافران به بدی یاد نمیشود، بلکه به عنوان مدرکی از حکمت سیاسی قراختاییان به شمار میآید(عوفی،1335 : 166،165).
توجه به عدالت
اختیارات مذهبی و استقلال سیاسی که قراختاییان به متصرفات خود اختصاص میدادند، همراه با تصرف نسبتاً خوشایند و تقاضاهای مالی منطقی، باعث حسن شهرت قراختاییان شده بود (جوزجانی ،1363 :2 / 96 ؛ جوینی،1382 : 2/90). این امر نه تنها در جذب حمایت افراد مفید بود بلکه کاربرد مذهبی و سیاسی نیز داشت و میتوانست حکومت قراختاییان را مشروعیت بخشد.
در سنت اندرزنامه نویسی و سیاست نامه نویسی مسلمانان، عدالت پایه و اساس حکومت عادلانه بود و تأکید بر عدالت در عناوین و خطمشیهای قراخانیهای غربی تحت امر قراختاییان، حاکی از رویکردهای عدالت جویانه و مشروعیت بخش قراختاییان بود.آن چنان که عوفی می گوید: «پادشاهی با کافران باقی میماند اما نه با بیعدالتی»(عوفی،1335: 147-149). در یک نوشتۀ دیگر نیز آمده است: «یک حاکم کافر عادل به یک حاکم مسلمان غیرعادل ترجیح داده میشود». به صورتی که خوارزم شاه در سال 557 هق خطاب به مردم بخارا گله کرد که جمعیت به قول او بیدین، «شبکه بیاعتقادان» را به نیروهای شایستهاش ترجیح میدهند(ابن اثیر،1353 : 13 / ۱۳۷).
نشانههای نارضایتی مذهبی در ماوراءالنهر تنها در سالهای آخر قراختاییان پساز آن که مقامات محلی آنها با سوءاستفاده از کاهش قدرت گورخان، تقاضاهای مالی خود را افزایش دادند و رفتار تندی پیشه کردند، ظاهر شد(جوینی،1382 : 2/123). واکنش مشابه در بلاساغون نیز شکل گرفت. بدین صورت که در سال 607 هق ساکنین این شهر که انتظار ورود رسمی خوارزمشاه را داشتند، دروازه های شهر را قبل از بازگشت ارتش قراختاییان بر روی آنها بستند (جوینی،1382 : 2/92).
نتیجه
قراختاییان یکی از اقوام شرقی بودند که بعد از نبرد قطوان در سال 536ق بر ماوراء النهر تسلط پیدا کردند.در حقیقت عوامل و مؤلفه هایی که باعث مشروعیت سیاسی قراختاییان در ماورا النهر شد را می توان به دو رویکرد مهم منتسب کرد. یکی از این رویکردها به نوع مواجهه قراختاییان با جهان اسلام و گروه های مختلف ساکن ماوراء النهر مربوط می شد و دیگری هم به ناهمگونی و ناسازواری در سیاست خارجی قدرتهای جهان اسلام در تقابل با قراختاییان ارتباط پیدا می کرد. در مورد رویکردهای مشروعیت بخش سیاسی قراختاییان در ماوراء النهر می توان گفت عوامل اصلی مقبولیت و مشروعیت آنها ، به اتخاذ سیاستهای مختلف از سوی حاکمان این سلسله در منطقه ماوراء النهر بر می گشت. زیرا آنها در نتیجه زیست بلند مدت در این منطقه، ادامه سیاست دینی خشونتآمیز را متوقف کرده و به اتخاذ رویکرد ثانویه و مشروعیت بخش روی آوردند. در این رویکرد تا حد زیادی به سیاست های مهمی همچون تساهل و تابآوری مذهبی،اعطای آزادی در عبادات به اقوام تابعه، توجه به عدالت در برخورد با ملل ساکن منطقه،عدم تخریب و ویرانگری عظیم قلمروهای تسخیرشده و تأسیس حکومت بر پایۀ مشارکت با مردمان مغلوب، ابقای حاکمان سابق و رهبران قلمروهای تحت حکومت خود و برقراری روابط دوستانه با عناصر و اقوام مسلمان و متنفذ ماوراءالنهر از جمله صدور آل برهان، سادات علویان و متصوفه روی آورده و بدین طریق بقای خود را به مدت حدود هشتاد سال تضمین نمودند.
در مورد رویکردهای رایج در جهان اسلام نیز می توان چنین نتیجه گرفت که متأسفانه در عالم اسلام بر سر نوع مواجهه با قراختایان انسجام وجود نداشت. از این جهت اکثریت مسلمانان اهل سنت به پیروی از فقهای اهل مذهب که به بسط و قبض اندیشه دینی و به توجیه عنصر زورمداری، تغلب و استیلا پرداختند، در برابر هجوم قراختاییان به جهان اسلام رویکرد انفعال، سرخوردگی و تقدیرگرایی در پیش گرفتند.
منابع و مأخذ
ابن اسفندیار، محمد بن حسن(1320)، تاریخ طبرستان، تصحیح عباس اقبال آشتیانی، تهران: اساطیر.
ابن اثیر، عزالدین علی(1353)، الکامل فی التاریخ، ترجمۀ ابوالقاسم حالت، تهران: علمی.
ابن ازرق، ابی عبدالله(1977م)، بدایع السلک فی طبایع الملک، تحقیق علی سامی النشارف بغداد: دارالحریه.
ابن فندق، علی بن زید(1354)، تاریخ بیهق، تصحیح احمد بهمن یار، تهران: کتابفروشی فروغی.
ابوزید، نصر حامد(1995م)، النص، السلطه، الحقیقه، بیروت: مرکز الثقافی العربی.
اصفهانی، عمادالدین(1318)، زبده النصره و نخبه العصره، ترجمۀ محمدحسین جلیلی کرمانشاهی، تهران: بنیاد فرهنگ ایران.
الهیاری، فریدون(1388)،«بررسی و تحلیل روند و راهبرد تکاپوهای قراختاییان کرمان در دوران فترت اولیه مغول در ایران»، نشریه پژوهشهای تاریخی، دوره جدید، ش1، بهار صص16-1.
بارتولد، و. و(1353)، ترکستان نامه، ترکستان در عهد هجوم مغول، ترجمۀ کریم کشاورز، تهران: بنیاد فرهنگ ایران.
برتشنایدر، امیلی(1381)،ایران و ماوراءالنهر در نوشتههای چینی و مغولی سدههای میانه، ترجمه و تحقیق هاشم رجب زاده، تهران: بنیاد موقوفات محمود افشار.
بلخی، عبدالله بن عمر واعظ(1350) ، فضایل بلخ، به تصحیح عبدالحی حبیبی، تهران: امیر کبیر.
پارسا، محمد(1354)، قدسیه (کلمات بهاءالدین نقشبند)، تصحیح احمد طاهری عراقی، تهران: طهوری.
الجابری، محمد عابد(1993)، نحن و التّراث، بیروت: المرکز الثقافی العربی.
جامی، عبدالرحمن(1386)، نفحات الأنس، تصحیح محمود عابدی، تهران: اطلاعات.
جرفادقانی، ابوالشرف ناصح(1357)، ترجمۀ تاریخ یمینی، به اهتمام جعفر شعار، تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب.
جوزجانی، منهاج السراج(1363)، طبقات ناصری، مصحح عبدالحی حبیبی، تهران:انتشارات دنیای کتاب.
جوینی، عطاملک(1382)،تاریخ جهانگشای جوینی، مصحح محمد قزوینی، تهران: انتشارات دنیای کتاب،3 جلد.
حسینی، صدرالدین(1380)، زبده التواریخ؛ اخبار امراء و پادشاهان سلجوقی، ترجمۀ رمضان علی نوراللهی، تهران: ایل شاهسون بغدادی.
رحمتی، محسن(1397)،«پیامدهای جنگ قطوان در ماوراء النهر»،نشریه مطالعات تاریخی جنگ،ش3، بهارصص74-53.
سمعانی، عبدالکریم(1419ق)، الأنساب، محقق عبدالله بارودی، بیروت: دارالاحیاء التراث العربی.
سمعانی، عبدالکریم(1975م)،التحبیر فی المعجم الکبیر، محقق منیره السالم،بغداد: مطبه الارشاد.
سوزنی سمرقندی، محمد بن مسعود،(1338)، دیوان اشعار، مصحح نورالدین حسینی، تهران: امیر کبیر.
شبانکاره ای محمدبن علی(1363)، مجمع الأنساب، مصحح میرهاشم محدث، تهران: امیر کبیر.
شهابی، محمود(1368)، ادوار فقه، تهران: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی.
ظهیری سمرقندی،محمدبن علی(1348)،سندبادنامه، مصحح احمد آتش،استانبول:وزارت فرهنگ.
طرطوشی، محمد بن ولید(1990)، سراج الملوک، تحقیق جعفر البیاتی، لندن: بینا.
عوفی، محمد بن محمد (1335)، لباب الألباب، تصحیح سعید نفیسی، تهران: علمی.
غزالی، ابوحامد محمد(1361)، احیاء علومالدین، تهران: انتشارات علمی و فرهنگی.
غزالی، ابوحامد محمد(1367)، نصیحه الملوک، تصحیح جلالالدین همایی، تهران: هما.
قرشی، جمال الدین(1398)،کتاب الصراح من الصحاح، مصحح محمد حسین حیدریان،تهران:ابن سینا.
قزوینی،زکریا بن محمد(1387)،آثار البلاد و اخبار البلاد،ترجمه جهانگیر میرزا قاجار،تهران : امیر کبیر.
فروزاني ابوالقاسم، روستا جمشيد (1387)، قراختاييان و روابط آنان با دولتهاي همجوار (قراختانيان، سلجوقيان، خوارزمشاهيان و غوريان)، شیراز، انتشارات دانشگاه شیراز.
کاتب سمرقندی، محمد بن علی(1987م)، أغراض السیاسه فی أعراض الریاسه، هلند: انتشارات لیدن،.
کاشغری، محمود بن محمد حسین(1335)،دیوان لغات ترک،تحقیق محمد محیالدین عبدالحمید، بیروت: الشرکه العالمیه للکتب.
گروسه، رنه(1379)، امپراتوری صحراگردان، ترجمۀ ابوالحسن میکده، تهران: علمی و فرهنگی.
منز، بیاتریس فوربز(1393)، ایران عصر تیموری؛ قدرت سیاست مذهب، ترجمۀ اکبر صبوری، تهران: پژوهشهای نوین تاریخی.
معین الفقرا، احمد بن محمود (1339)،تاریخ ملازاده در ذکر مزارات بخارا، تصحیح احمد گلچین معانی، تهران: ابن سینا.
نرشخی، محمد(1351)، تاریخ بخارا، ترجمۀ ابونصر قباوی، مصحح محمد تقی رضوی، تهران: بنیاد فرهنگ.
نسوی، شهاب الدین(1344)، سیرت جلال الدین منکبرنی، تصحیح مجتبی مینوی، تهران: علمی و فرهنگی.
نظامالملک، حسن بن علی(1378)،سیرالملوک (سیاستنامه)، تصحیح هیوبرت دارک، تهران: علمی و فرهنگی.
نظامی عروضی، احمد(1368)، چهارمقاله، به کوشش محمد معین، تهران، امیر کبیر.
Biran, michal(2107). The empire if the qara khitai Eurasian history, Cambridge.
J.p.Roux(1986). »latolerance religieusedans lmpires Turco-Mngols« Revue de I historie des religiions.n203.
[1] - او بهعنوان یک کافر و نه الزاماً یک قراختایی تعریف شده است. این قسمت احتمالاً با غلبه بر قراختاییان بر بلخ در سال 1165م در ارتباط است.
[2] -Vabkent