The role of the king in the structure of the Achaemenid court
Subject Areas : Journal of History (Tarikh)zhamak khademi 1 , naser jadidi 2 , ahmad kamranifar 3
1 - PhD Student in History, Department of History, Najafabad Branch, Islamic Azad University, Najafabad, Iran
2 - Associate Professor, Department of History, Najafabad Branch, Islamic Azad University, Najafabad, Iran
3 - Assistant Professor, Department of History, Najafabad Branch, Islamic Azad University, Najafabad, Iran
Keywords: Shah, Cyrus, court, Achaemenids, pyramid of political power,
Abstract :
The structure of the court and the political organization that ruled the vast territory under Achaemenid rule were of great importance in the continuation of this rule. The Achaemenid court with a structure including: mother king, queen and crown prince, princes, heads of families, eunuchs, a position similar to the great minister - the spy system (known as the corners and eyes of the king) and ... in all political developments of this dynasty Was involved. One of the important issues in examining this structure is the role of the king in this organization. It seems that the Achaemenids in influencing the organization and structure of the court in their Achaemenid Empire were influenced by the ancient civilizations of Mesopotamia, especially Assyria and Babylon. In addition to the Assyrian civilization, the ancient Median and Elamite governments also provided suitable models for the rulers of this dynasty. It was and the power of the Shah was absolute and unlimited and the Shah was a symbol of the full ownership of the Iranian society and the owner of all the property and wealth of the people. What is certain is that the study of this structure will provide valuable information about the role of the Shah in the pyramid of political power of the Achaemenid court to historians.
نقش شاه در ساختار دربار هخامنشیان
ژامک خادمی دانشجوی دکتری، گروه تاریخ، دانشگاه آزاد اسلامی، نجف آباد، ایران
ناصر جدیدی1
دانشیار گروه تاریخ، دانشگاه آزاد اسلامی، نجف آباد، ایران
احمد کامرانی فر
استادیار گروه تاریخ، دانشگاه آزاد اسلامی، نجف آباد، ایران
چکیده:
ساختار دربار و تشکیلات سیاسی حاکم بر قلمرو گسترده تحت سلطه هخامنشیان اهمیت بسیار زیادی در تداوم این حکومت داشت. دربار هخامنشیان با ساختاری شامل: مادرشاه، ملکه و ولیعهد، شاهزادگان، سران خاندانها، خواجه سرایان، مقامی شبیه به وزیر بزرگ – نظام جاسوسی( معروف به گوشها و چشمهای شاه ) و ... در تمامی تحولات سیاسی این سلسله نقش داشت. یکی از مباحث مهم در بررسی این ساختار نقش شاه در این تشکیلات است. بنظر میرسد هخامنشیان در ایجاد تشکیلات و ساختار دربار در شاهنشاهی هخامنشی خود از تمدنهای کهن بین النهرین خصوصا تمدن آشور و تمدن بابل تاثیر پذیرفتهاند. علاوه بر تمدن آشور، حکومتهای ماد و ایلام باستان نیز الگوهای مناسبی در اختیار حکمرانان این سلسله قرار دادند، روش پژوهش حاضر از جنبه توصیفی- تحلیلی بوده و نتایج بدست آمده حاکی از آن است که هسته اصلی قدرت در دربار هخامنشی در دستان شاه بوده است و قدرت شاه مطلقه و نامحدود بود و شاه نمادی از مالکیت تمام عیار جامعه ایرانی و صاحب اختیار تمام داراییها و ثروتهای مردم بوده است. آنچه مسلم است مطالعه این ساختار اطلاعات ارزشمندی درباره نقش شاه در هرم قدرت سیاسی دربار هخامنشی در اختیار پژوهشگران تاریخ قرارخواهد دهد.
کلید واژه: شاه، هخامنشیان، دربار، هرم قدرت سیاسی، کوروش
1- مقدمه
مطابق دادههای تاریخی نظام هخامنشی از یک نظام کاملاً منسجم پیروی میکرده است که در رأس تمام امور شاه قرار داشت(کوک،1382: 41- ). برخی از مورخان معتقدند این ساختار منظم و دقیق گویا برگرفته از مستندات اوستایی است، چراکه از دادههای اوستایی چنین برمیآید خانواده در اوستا به عنوان «نافه»2 آمده است که اصطلاحاً به آن «خانه» یا همان «مان»3 میگفتند. به نظر میرسد این اساس از بابلیان اقتباس شده باشد. کریستن سن در این باره مینویسد، در تمدنهای غرب فلات ایران اساس و قاعده دودمانی جامعه تا حدی از ساختار بابلی اخذ شده؛ ولی خیلی به صورت آشکار نیست و شاهنشاهی هخامنشی دنباله حکومتهای بابل- ایلام- و آشور بوده است(کریستن سن، 1385: 2). به طوری که در این ساختار فرضی ریاست خانه را پدر بر عهده داشت و زن کدبانوی آن محسوب میشد. از چند خانواده تیره که به «تئوما» و محل استقرار آنها در یک مجموعه با نام «ده» بوده است که اصطلاحاً با آن «ویس»4 میگفتند(مشکور، 1343: 71- ). از چند تیره عشیره تشکیل میشد که آن را «زنتو»5 و محل استقرار آنان «بلوک» نام داشت که آن را «گیو» میگفتند. از هر چند عشیره یا قوم افراد یا مجموعهای از افراد تشکیل میداد که محل استقرار یا نشیمنگاه آنان «دهیو»6 یا «دهئو» یا «ولایت» نام داشت.( گرانتوسکی،1359: 66-67). رؤسای هر یک از این مجموعهها یا خانوادهها رئیس تیره یا «ویس پت» و «ویس پتها» رئیس عشیره را انتخاب میکردند.( پیگولوسکایا،ن.و.، و دیگران، 1353: 7). اساساً دهئوپت یا رئیس ولایت هم انتخابی بود و چون چند قوم زیر نظر یک شخص قرار داشت که او را «شاه بزرگ» میخواندند. دهیوپتها در اصل امرای و شاهکان محلی بودند که از شاه پیروی میکردند و قدرت و اقتدار شاه در این زمان بسیار محدود بود و بعدها بهواسطه جنگها و درگیریها و همچنین هدایت و رهبری سپاه در دفع حملات دشمنان بر عهده گرفت و به تدریج دامنه قدرت شاه افزایش یافت. اما ریاست دربار هخامنشی را شاه بر عهده داشت .
2- قدرت و فرمان های شاهی
قدرت شاه در عصر هخامنشی مطلقه و نامحدود بود. ولی شاه در برخی از موارد بایستی محدودیتهایی را در نظر میگرفت که یکی از این محدودیتها احترام قائل شدن به عادات ایرانیها و سایر ملل و همچنین احترام کردن و مدارا نمودن با مقدسات ملل همجوار و ممالک تحت تابعیت آنان بوده است (پیرنیا، 1373/ 2 :1197). التزام عملی و نظری به فرمانها و قوانین وضعشده توسط شاه در عصر هخامنشی اینقدر ثابتقدم و محکم بوده است که احدی یارای شکستن آن را نداشت. بهطوری که در دنیای باستان برای همگان ضربالمثل شده بود که این حرف یا دستور مگر قانون پارس است که تغییرناپذیر باشد. در کتاب مقدس باب اول (کتاب مقدس باب اول) در شکستن عهد وفا یا قانون آمده است «مگر قانون مال پارس است که تغییرناپذیر باشد» (مشکور، 1347/1: 3). این عبارت به نحوی ثابت بودن و عدمتغییر فرمانهای صادره از طرف شاه هخامنشی و رعایت آن برای تمامی اقشار جامعه هخامنشی یادآور میشود (کوک، 1382: 41). بهطوریکه همگان فرمانهای شاه را جزو فرمانهای خداوند دانسته و رعایت و التزام عملی و نظری به آن از واجبات محسوب میشد و در صورت عدم رعایت افراد از قوانین یا فرمانهای وضعشده به عنوان یک فرد مجرم تلقی شده و قائل به تنبیه است. در ایران عصر هخامنشی اگر حکمی از طرف شاه صادر میشد، حکم و فرمان او غیرقابل تغییر و شکستن بود و در هر شرایطی بایستی آن احکام صادره از طرف اطرافیانش اجرا میشد. در صورتی که اگر شاه حکم خود را تغییر میداد اعتبار او در دربار زیر سؤال میرفت و خود به عنوان فردی عهدشکن بهطور رسمی از قابلیت و شایستگی پست و مقام شاهی برکنار میشد و فره ایزدی از او جدا میگردید. به سبب این شرایط شاه در این میان حق نداشت از اختیارات وسیع خود سوءاستفاده کند و اگر در مواقعی شاهان هخامنشی به این امر اقدام میکردند، این رفتارشان از منظر اشراف و بزرگان دربار هخامنشی زشت شناختهشده و به زندگی سیاسی و حیاتی او پایان میداد و جز مرگ و سلب صلاحیت از حاکمیت چیز دیگری برای او به همراه نداشت (کوک، 1382: 43-42). بهطوریکه در منابع و مصادر تاریخی آمده است ترقی و پیشرفت و تعالی یک کشور منوط به تصمیمات و فرمانهای شاه بوده است و هر وقت تصمیمات شاه در این خصوص با اقتدار و قوت تمام گرفته میشد، میتوانست موجبات ترقی و پیشرفت کشور را به دنبال داشته باشد و در قبال آن سعادت و خوشبختی مردم فراهم میشد و آن هم بستگی به میزان قدرت و صلابت فرمانهای شاه داشته است. فرضاً تصمیمات داریوش و یا کوروش موجبات سربلندی و ترقی کشور در عصر هخامنشی میشد و در کنار آن تصمیمات شاهان ضعیفی مانند داریوش دوم، اردشیر دوم و داریوش سوم هرچند در دوره پایانی حاکمیت عصر هخامنشی داریوش سوم لیاقتهای زیادی از خود در عرصه سیاسی نشان داد؛ ولی تصمیمات او در این برهه از زمان برای نجات دولت هخامنشی رو به زوال همچنین حملات سپاهیان مقدونی کافی نبوده است (پیرنیا، 1373/ 2: 1197). در پشت شاهان قوی و قدرتمند عصر هخامنشی معمولاً اشراف و بزرگان مقتدری قرار داشتند که شاه و اطرافیانش را از حی مادی و معنوی حمایت و پشتیبانی میکردند. بدون حمایت این افراد با مشکلات عدیدهای در مشروعیت خود و حاکمیتشان مواجه میشدند. با توجه به مستندات تاریخی شاهان هخامنشی هیچگاه در مقایسه با خدا و یا حتی جایگاه خدایان قرار نگرفتهاند. اگر به یکی از مستندترین اسناد تاریخی عصر هخامنشی یعنی کتیبه بیستون است اگر نگاهی گذرا به این ماندگار تاریخی انداخته شود، میتوان دریافت که در جایجای کتیبه بیستون داریوش هخامنشی را مانند فراعنه مصر و فرمانروایان ایلامی- آشوری - بابلی و اکدی - سومری خود را خدا تصور نکرده و حتی خود را همتراز با خدا نیاورده است، بلکه در کتیبههای متعدد به جامانده از او همیشه از اهورامزدا درخواست میکند تا او را در دفع آشوبها- رفع خشکسالیها و رفع دروغ از کشور او را یاری دهد (شارپ، 1343: 80- Kent, 1953: 136-135). اگر کتاب فرمانهای هخامنشی کنت و شارپ مورد بررسی قرار گیرند. میتوان دریافت که تمامی شاهان هخامنشی نه اینکه خود را خدا مصور نکرده بلکه مانند داریوش خود را همتراز خداوند ندانستهاند و همواره از اهورامزدا خواستهاند تا آنان را در رهایی از مشکلات رهایی دهد. مطابق نظر آریستوبولس مورخ اسکندرانی در مورد جایگاه و اهمیت شاهان هخامنشی و تقدس آنان مینویسد هرماه بعد از مرگ کوروش یک اسب توسط مغی که نگهبان و محافظ آرامگاه او بوده است قربانی میشد تا رضایت خداوندان در شفاعت از روح کوروش را جلب کند (گرانتوسکی، 1359: 68-67). در عصر هخامنشی شاه نمادی از مالکیت تمامعیار جامعه ایرانی بوده است. به نظر میرسد او صاحباختیار تمامی داراییها – ثروتهای مردم- بردگان- غلامان و در کل تمامی ساختار سیاسی- اقتصادی- نظامی- اجتماعی- فرهنگی و دینی دخیل بوده و جایگاه ویژهای در ساختار هرم قدرت سیاسی هخامنشی داشته است. مطابق دادههای تاریخی شاه بایستی در خلوت و انزوا زندگی میکرد.(کوک، 1382: 2) دیااُکو پادشاه مادی برای اینکه جایگاه خود را به همگان تفهیم کند و مقام منزلت شاه را به عنوان یگانه فرد تصمیمگیرنده در تمامی امور کشور به رخ همگان بکشد، در قصری هفت دیواره پناه گرفت (گرانتوسکی، 1359: 68-67) و برای حضور و پذیرش اطرافیان خود حصار و سلسلهمراتب اختیار کرد.( گیرشمن، 1350: ۹۴) تا بدون هماهنگی لازم کسی را به جوار او نیاورند.(دیاکونوف، 1371: 20). شاهان هخامنشی با اتخاذ چنین رویهای ضمن محصور شدن در اتاقهای قصرهای زیبا و متعددشان به صورت جداگانه برای خود میزبان غذای جدایی داشتند و این سلوک و رفتار او را کاملاً جدا از سایر افراد دربار میکرد و برای اینکه جایگاه شاه با سایر درباریان درهمآمیخته نشود این اتاق را با پرده ضخیم جدا کرده و شاه بیشتر اوقات خود را در آن اتاق مجزا سپری میکرد و به هنگام ملاقات با افراد عادی جامعه هیچکس حق نداشت در برابر شاه سخنان رک و بیپروا عنوان کند یا اینکه هیچکس حق نداشت در مقابل شاه عرضاندام کند و قدرت و جلال خود را به رخ او بکشد و شاه در جایگاه یک قاضی هر یک از افراد خاطی جامعه را مطابق مقام و مرتبهاش او را مجازات میکرد. شاه زمانی که حکم صادر میکرد هیچگاه این حکم نفی نمیشد و بر همگان لازمالاجرا بوده و شاه در هیچ موقعیتی نمیبایست از وعدههایی که میداد، عدول نماید و تنها کسی که این قوانین و قاعده را اجرا نمیکرد داریوش کبیر بوده چراکه مطابق دادههای تاریخی او اولین فردی بوده است که این قوانین را وضع کرده بود. چنانکه در گزارشهای مورخان آمده است داریوش به سبب شرایط خاص امکان داشت از برخی قوانین و مقررات وضعشده عدول کند یا آنها را لغو نماید. برخی مورخان بر این باورند که دلیل این تعارض رفتار در لغو دستورات یا ملغی کردن یا حذف کردن برخی از وعدهها توسط دربار هخامنشی در دوره داریوش هخامنشی بهواسطه این بوده است که تمامی این ساختارهای عاریتی توسط خود او بنیان نهاده شده بود(کوک، 1382: 2) تا زمانی که شاهان بعدی هخامنشی مانند خشیارشا - اردشیر اول- داریوش دوم- اردشیر دوم- اردشیر سوم- داریوش سوم در رأس کار قرار گرفتند، دقیقاً آنچه را که داریوش در دربار هخامنشی مرسوم داشته، عمل میکردند. اوضاع حاکمیت دربار در دورههای بعد از داریوش کاملاً با دوره حاکمیت او متفاوت بوده است. برخی از مورخان بر این باورند که در دوره حاکمیت خشیارشا مشاوران داخلی - نظامیان- بزرگان و اشراف پارسی و همچنین مغان، شاه را در برخی از تصمیمگیریهای سخت یاری میکردند و حتی در تصمیمات مهم کشوری- لشکری به شاه مشاوره میدادند. هرودوت همین مسئله را در تواریخ خود بهطور کامل انعکاس داده و با انتقادهایی سیاستهای دوره هخامنشی عصر خشیارشا را به چالش میکشد. اینکه شاه پارسی از خود اختیاری ندارد و دربار هخامنشی متشکل از مشاوران داخلی - نظامیان- بزرگان و اشراف پارسی و همچنین مغان هستند که او را برای اجرای فرمانها وادار میکنند. شاه ایران مطابق دادههای تاریخی بیهمتا بوده است و هیچکس نمیتوانست در جایگاه یا مقام او برابری کند و بعد از مرگ شاهان هخامنشی در صورت داشتن پسر، تاجوتخت شاهی از آن پسر ارشد بوده است، ولی با تورقی در اسناد تاریخی دیده میشود که داریوش از جمله اولین افرادی است که از قوانین وضع کرده عدول میکند و بهجای پسر ارشدش به ولیعهدی چون او از خاندان کوروش نبوده از پسری که از دختر کوروش آورده بود یعنی خشیارشا را به جانشینی بعد از خود انتخاب میکند و برای اینکه تغییر رویه خود را به نحوی مدیریت و توجیه نماید اعلام کرد که دلیل انتخاب او یعنی خشیارشا به پادشاهی بعد از خود بهواسطه این است که او اولین فرزند از دختر کوروش بوده که به هنگام انتخاب به پادشاهی نسبت به سایر پسران حتی از لحاظ سنی از او بزرگتر باشد ارجحیت دارد. چنانکه بعدها دوباره همین اتفاق در ماجرای اردشیر دوم و کوروش صغیر اتفاق افتاد. بنا به گزارش پلوتارک در بخش اردشیر دیده میشود که انتخاب درست یا نابجا برخی درگیریها را به دنبال میآورد و کوروش صغیر با اتکا به همین اصل حاکمیت را بعد از پدرش داریوش دوم که از زن دیگری بوده است از آن خود میداند و علیه اردشیر دوم برای دستیابی به تخت شاهی توطئه میکند که این امر موجب میشود تا اردشیر برادر دستگیر و زندانی کند و حتی حکم مرگ او را صادر نماید که با دخالت پاریزاتیس(پلوتارک، 1338/4: 478) مادرش این غائله پایان یافت(کوک، 1382: 2). در این جریان تاریخی چنانکه پلوتارک شرحی کاملی را ارائه میکند و اخباری از سایر متون دیگر چون آناباسیس گزنفون انعکاس یافته در واقع دو نوع عدول از قانون و قاعده صورت گرفته یکی مسئله جانشین و دیگر مسئله عدول از احکام شاهی است که با عدول اردشیر از حکمی در خصوص برادرش داده با دخالت مادرش پاریزاتیس عملاً فرمان شاهی که با قانون خدا برابری میکرد به نحوی در این جریان نقض میشود. (پلوتارک، 1338/4: 478).
3- طبقات دربار شاهی
دربار شاهی از طبقات متعدد تشکیل میشد که رئیس این طبقات دربار شاهی در کنار شاه جای داشت(کوک،1382: 41-42)؛ ولی در واقع هسته اصلی قدرت در دستان شاه بوده است (لولین، 1394: 45). این طبقات را میتوان بعد از شاه به چهار گروه اصلی تقسیم کرد که هر کدام نماینده یا رئیسی داشته که تحت اوامر شاه بوده و در خصوص کارهای آن طبقه یا گروه به شاه مشاوره میداد. گروه اول روحانیون یا همان پاتسیهای معروف و مشهور سومری – اکد- بابل و آشوری بودند؛ ولی در دربار هخامنشی این حوزه فقط به بخش دین و مسائل دینی و علم و دانش محدود میشد و اساساً با شک تردید میتوان گفت که این طبقه همان روحانیون زرتشتی بودند که افرادی چون موبدان - هیربدان - آموزگاران را در برمیگرفت (مشکور، 1343: 71-72-) که حرفه و شغل اصلی آنان آموزش- تعلیم و تربیت مدرس افراد بوده است و همگی آنان اهل هنر و دانش به حساب میآمدند.
شکل شماره(1): طبقات دربار شاهی، منبع: (مشکور، 1343: 71-72-)
بهطوریکه از شواهد تاریخی چنین برمیآید این طبقه پیوسته با شاه در تمامی کارهای دربار حضور داشتند. گروه دوم از طبقات دربار شاهی جنگجویان- اسپهبدان- دلاوران و نظامیان بودند که در طبقه «رته ئشتره» همان ارتش داران جای داشتند. این گروه و رئیس آن ارتش داران وظایف خاص خود را داشت و در تمامی موارد از شاه و قدرت و مرزهای سیاسی کشور حفاظت میکرد. معمولاً این افراد به تمامی سلاحهای روز دنیای باستان دسترسی داشت که متشکل از ارابهرانان سوارکاران پیادهنظام و نیروی دریایی بوده است.
این گروه بهطور کامل در خدمت شاه و دربار بود و در خدمترسانی به شاه و درباریان در حفظ قدرت و منافعشان سر از پا نمیشناختند. این افراد انسانهای مهین پرستی بودند و در حفظ از مرزها و حفاظت از جان شاه و درباریان متعهد بودند. گروه سوم یا طبقه سوم دربار شاهی که رئیس آنان در خدمت شاه و دربار بود «واستر» یا «واستریوشان» نام داشت (گرانتوسکی، 1359: 66-67). عمدهترین وظایف این طبقه پرورش گیاهان و حیوانات اهلی و وحشی و سایر امور مربوط به قضایی و تجاری جامعه بوده است. گروه چهارم یا طبقه چهارم که رئیس آن در دربار شاه حضور داشت هوئیتی یاهو تخشان نام داشت که این گروه متشکل از پیشهوران- صنعتگران- کارگران بودند که رئیس آن در دربار شاهی حضور دارد. این افراد کسانی بودند که در دربار حضورداشته و شاه را پیوسته در تمامی امور راهنمایی میکردند(کوک، 1382: 42-). با توجه به افراد مورد اشاره و مشخص کردن حدود و وظایف آنها شاید بتوان هرم قدرت دوره هخامنشی را چنین تصویر کرد ( گرانتوسکی،1359: 68-67). بر اساس دادههای اوستایی شاه در اصل در هرم قدرت سیاسی ساختار هخامنشی قرار داشت (پیگولوسکایا،ن.و.، و دیگران، 1353: 7-8). از اینرو اولین موضوعی که میتواند یک ساختار سیاسی را مورد اهتمام قرار دهد هرم اصلی آن است که در اصل پایه و اساس یک حاکمیت رهبر و یا شاه است که یکی از نمادهای انسجام و یکپارچگی حکومتهای دنیای باستان محسوب میشود. شاه این نام گویا از سه هزار سال قبل در زبانهای ایرانی میان اقوام متعدد به وجود داشته است (مشکور، 1347/1: 1). این واژه در اوستا به صورت «خشتره»7و یا «خشه اتر»8و به صورت و در زبان پهلوی به صورت «شاه» و «پاتخشاه»9 و در کتیبههای هخامنشی به صورت «خشایه ثیه»10 آمده است (شارپ، 1343: 2- Kent, 1953: 10) و در زبان پارسی به صورت شاه و پادشاه به کار برده میشود. زمانی که دو طایفه مادی و پارسی از شاخه آریایی در سال 550 ق.م. توسط کوروش دوم بعد از شکست آستیاگس مادی پدر بزرگ مادری خود هدایت و رهبری پارسها و مادها را بر عهده میگیرد و همگان را متحد میکند. همگی او را شاهنشاه خطاب میکنند که در پارسی باستان به صورت «خشایه ثیه»11 و یا به صورت «خشایه یه نام»12 یعنی شاه شاهان آمده است (کریستن سن، 1385: 3-). از کتیبههای نوشتهشده شاهان هخامنشی در تخت جمشید، نقش رستم، نقش رجب و سایر کتیبههای دیگر چنین استنباط میشود که این واژه به فردی اطلاق میگردد که در اصل مالکالرقاب یعنی کسی که سرمنشأ قانون و مقررات و منبع اصلی صدور فرمانها و اعطاکننده تمامی افتخارات و امتیازات و در اصل قاضی و داور نهایی تمامی پاداشها مجازات و کیفرها و همچنین فرمانده تمامی نیروهای نظامی چون سوار نظام- پیادهنظام- نیروی دریایی و همچنین رئیس و نواب تمامی تشکیلات کشوری و لشکری است (پیرنیا، 1373/ 2: 1196-). از دیدگاه ایرانیان این نفر تنها کس و یگانه فرد پیونددهنده تمامی اقوام آریایی است و این او است که حاکمیتش بر تمام مردم یک موهبت الهی محسوب میشود و اهورامزدا شاه را با یک نیروی معنوی که آن را «خورونه»13 یا «خورنو»14 (شاهپور شهبازی، 1390: 15-16) یا همان فر شاهی میگفتند . برگزیده تا فرمان ایزدی را بر روی زمین و میان مردم جاری سازد. او نه روحانی و نه چیز دیگر است.
بهطوریکه در کتیبههای هخامنشی علیالخصوص داریوش بزرگ در کتیبه نقش رستم آمده است. چون اهورامزدا دید کار زمین مختل شده است آن را به من سپرد و من آن را به ترتیب صحیح درآوردم (پیرنیا، 1373/ 2: 1196- مشکور، 1347/1: 1).
این اسناد تاریخی نشان میدهند که از نگاه ایرانیان باستان علیالخصوص هخامنشیان شاه مظهر قدرت خداوند است و به دنبال آن مظهر مهر و خشم و غضب محسوب میشود و همچنین شاه اراده ملت است. مردم ایرانزمین این فرد را بهواسطه داشتن فره ایزدی نماینده خدای خدایگان و سایه او بر زمین میدانستند (Kent, 1953: 137-138) . در کتیبههای بیستون – نقش رستم - نقش رجب و تخت جمشید در بالای سر شاهان نامبرده مانند داریوش، تصویر فروهر یا فره ایزدی که در حال پروازاست مصور شده است. اگر با دقت به کتیبه بیستون داریوش شاه هخامنشی در نزدیکی هرسین مورد بررسی قرار گیرد میتوان دریافت که داریوش در این تصویر در حال احترام و تقدس به اوست و دست راست خود را بلند کرده است. داریوش در این کتیبه طرحی از خود در مقابل دیدگان همه مصور کرده است. چنانکه از تصور برمیآید در این تصویر داریوش هخامنشی ضمن شرح فتوحات خود به چند زبان به روشنی تلاش کند که به سایر بینندگان این تصویر بفهماند که پادشاهی با حاکمیت او از طرف اهورامزدا جاریشده و تمامی کارهایش بر وقف و اراده اوست و همچنین در حجاریهای تخت جمشید تصاویر زیادی از درگیری و نبرد شاه با حیوانات عظیمالجثه و ترسبرانگیز مصور شدند که در این حجاری اگر با دقت تمام نگریسته شود، میتوان به انگیزه و رویکرد نگارندگان پی برد که بنا به دستور فردی که قصد دارد شاه یا نماینده خدا بر روی زمین را با موجودات بزرگ اهریمنی در جنگ به تصویر بکشد که در تمامی این نگارگریها همیشه پیروزی از آن شاه یا همان نماینده خداوند مصور شده است( شاهپور شهبازی، 1390: 15-16). فرضاً اگر کتیبههای داریوش و به دنبال آن پسرش خشیارشا مورد بررسی قرار گیرد در آنها عبارت به فضل اهورامزدا ۴۱ بار و برای خشیارشا 6 بار تکرار شده است و یا واژه یا عبارت اهورامزدا شاهی را به من عطا کرد به ترتیب ۱۱ بار در کتیبههای داریوش و برای خشیارشا به شش بار تکرار شده است (Kent, 1953: 137-138). به نظر میرسد شاهان هخامنشی در این نگارگری از خود از آثار شاهان اکدی مانند آنوبانینی15 در سر پل ذهاب (کخ، 1387: 7) و مصور کردن تصویر فروهر بر روی کتیبههای خود از کتیبههای آشوری عاریت گرفتهاند ( نیکنامی و میرقادری، 1397: 127-145).
4- نقش شورای سلطنت در مسئله جانشینی
در ایران عصر هخامنشی تاجوتخت یک قاعده موروثی بوده و بعد از مرگ شاه به هر شکل و طریقی فردی از فرزندان ارشد او بایستی تاجوتخت شاهی را بر عهده میگرفت (کوک، 1382: 43- مشکور، 1347/1: 3). اگر شاه فرزندی نداشت، این مسئولیت به یکی از نزدیکترین خویشاوندان او که معمولاً برادر شاه واگذار میشد (پیرنیا، 1373/ 2: 1197- مشکور، 1347/1: 3). در یکی از ایالتهای هخامنشی مانند کاریه رسم بر این بوده است که هرگاه به هر دلیلی شاه از دنیا میرفت و یا از مسئولیتش خلع شد؛ وظایف کشوری و لشکری و تاجوتختش بعد از او به فرزندش نمیرسید بلکه به همسرش واگذار میشد (پیرنیا، 1373/ 2: 1197- مشکور، 1347/1: 3). علاوه بر موروثی بودن مسند شاهی رأی و نظر شش خاندان مقتدر دربار هخامنشی از اهمیت و جایگاه بسیار بالایی برخوردار بوده است. در صورت حمایت این خاندانها از شاه ایران بر توانایی و قدرت او افزوده میشد؛ چراکه شاهان با انتخاب و انتصاب این شش خاندان قدرتمند بر مسند قدرت قرار میگرفتند و هرقدر قدرت حمایت و پشتیبانی از او بیشتر میشد، طبعاً شاهان قویتر و قدرتمندتر مانند کوروش، داریوش و خشیارشا بر مسند قدرت مینشستند؛ و هرقدر درگیریها و اختلافات بین آنان بیشتر میشد، معمولاً شاهان ضعیف با عدم پشتیبانی مجلس منتخبان در رأس کار قرار میگرفت. برای نمونه میتوان به حاکمیت ضعیف شاهانی چون داریوش دوم، اردشیر دوم و داریوش سوم اشاره داشت. سوای از داریوش سوم در دوران حاکمیت دو نفر اول کشور با حاکمیت سیاسی آنان به سوی تباهی و زوال حرکت و بالطبع مردم آن عصر با مشکلات زیادی مواجه شدند (پیرنیا، 1373/ 2: 1197- مشکور، 1347/1: 4-3). از این رو شاید بتوان گفت وجود شش خاندان و تأیید شاه در مجلس منتخبان هفتگانه دربار در اصل برگ برنده برای یک شاه مقتدر بوده است (پیرنیا، 1373/ 2: 1197- مشکور، 1347/1: 4-3). در اسناد و مصادر تاریخی آمده است که شاهان هخامنشی در موارد خاص و اضطراری از شورای متشکل از خاندان شاهی و شش خاندان مقتدر در مورد مسائل غامض و پیچیده چون لشکرکشی به خارج مرزها چون لشکرکشی داریوش به اروپا و یا لشکرکشی خشیارشا به یونان رایزنی و مشورت به عمل میآوردند و این شورا موظف بود که شاه را در این مورد راهنمایی کند؛( پیرنیا، 1373/ 2: 1197- مشکور، 1347/1: 4-3) و در صورت صلاحدید او را از این کار منصرف سازد (پیرنیا، 1373/ 2: 1197- مشکور، 1347/1: 4-3). حتی در برخی از متون مانند تاریخ هرودوت و کتاب عزرا آمده است (کتاب مقدس، کتاب عزرا، بند 1، 571- گزنفون، 1396: 274)، علاوه بر شش خاندان بزرگ، هر یک از سران قبایل نمایندهای در شورا داشتند که هرودوت از این شورا در نوشتههای خود با عنوان «قضات» از آنها یاد میکند( پیرنیا، 1373/ 2: 1197). در کنار این گزارش در کتاب عزرا از این افراد با عنوان مشیران یا مشاوران شاهی یاد شده است(کتاب مقدس، کتاب عزرا، بند 1 تا 6- هرودوت، 1393/1: بندهای 129 - - کتاب مقدس، کتاب عزرا، بند 1، 571- ). از بررسی اسناد و مدارک موجود در حوزه تشکیلات دربار هخامنشی چنین برمیآید که ساختار هخامنشی شباهت زیادی به ساختار اداری مادها داشته است (پیرنیا، 1373/2: 1198). مطابق دادههای تاریخی مادها گویا این ترتیبات اداری را از آشوریان اقتباس کرده بودند و بعد از توسعه و تحول و بر طرف شدن برخی از موانع و مشکلات و روان شدن و یکدست شدن ساختار از طریق مادها به هخامنشیان رسیده است. شاید بتوان گفت دربار هخامنشی در اصل جنگ تمام نمای از ساختار دربار تمدنهای قبلی چون سومریان- اکدیها- بابلیها- آشوریان- ایلامیها- مادها بوده است که بعد از گذر از پستهای و بلندی و تغییرات و تحولات زمانه به شکل کاملتری به هخامنشیان رسیده است. چنانکه مورخان عهد قدیم ساختار حاکمیت سیاسی هخامنشیان را ادامه همان حاکمیت سیاسی در قالب حکومت مادها بر فلات ایران است (هرودوت، 1393/1: بندهای 133-134، 99-). به نظر میرسد دربار هخامنشی از جلسه شورا با سرپرستی شاه تمامی امور سیاسی- اداری – نظامی- اقتصادی- اجتماعی- دینی- فرهنگی بهره میبرد. این شورا که در رأس آن شاه قرار داشت به همراه سایر افراد دیگر مانند وزیر یا همان هزارپایش- مغان یا روحانیان- شاهزادگان - حرم شاهی - و نجیب زادگان ایرانی علیالخصوص در دوره داریوش و بعد از آن تشکیل میشد. این افراد در تمامی امور کشوری و لشکری شاه را حمایت و پشتیبانی میکردند (کتاب مقدس، کتاب استر، باب اول، آیه ۱۴- کتاب مقدس، کتاب نحمیا، باب هفتم ۱۴). این نجیبزادگان آریایی به هنگام دفع شورش گوماتای مغ(هینتس،1386: 121-122-)16 داریوش را یاری کرده و بعدها در جرگه شرکتکنندگان و تصمیمگیران اصلی این شورا درآمدهاند(پیگولوسکایا،ن.و.، و دیگران، 1353: 10- گرانتوسکی،1359: 79-80). چراکه قبل از داریوش یعنی دوره کمبوجیه و کوروش قاعده شورا سلطنتی به این صورت مطرح نبوده است و این قاعده و قوانین از در دوره داریوش اول در حاکمیت سیاسی هخامنشیان شکل گرفته است بهطوریکه آمده است زمانی که کمبوجیه از دنیا رفت گوماتای مغ در نبود او حاکمیت هخامنشیان را به دست گرفت و زمانی که سایر بزرگان پارسی از رویه و روش گوماتای مغ اطلاع یافتند، درصدد برآمدند او را از حاکمیت سیاسی هخامنشیان برکنار کنند و حکومت را به شاخه اصلی خاندان شاهی بازگردانند و در این میان شش نفر از بزرگان فارسی که هرودوت از آنها به این صورت یاد میکند؛ ویندفرنا پسر ویسپار- هوتانه پسر شوخره- گئوبرووه پسر مردونیه- وی درنه پسر بغا بیغ نه- ۵ بغ بوخش پسر دادوهیه - اردومنیش پسر وهوکه (هینتس، 1386: 135) به همراه داریوش به قصر شاهی حملهور شدند و گوماتای مغ را در حالی که با یک زنان بابلی همبستر بود به قتل رساندند و حاکمیت سیاسی را به خاندان شاهی بازگرداندند بهطوریکه داریوش این واقعه را در کتیبه بیستون به سه زبان متداول دنیای باستان یعنی ایلامی آشوری و میخی باستان به نگارش درآورده است ( داندامایف، 1381: 24 - اومستد، 1380: ۱۴۸).
مطابق داده های تاریخی این افراد بعدها اساس و بنیان هفت خاندان را بنیان نهادند که به نظر می رسد این موضوع خیلی با واقعیت امر سازگاری نداشته باشد. به طوری که این افراد بعد از این واقعه امتیاز نصب نواری را بر روی کلاه خود یافته که آنان را از سایر درباریان جدا و ممتاز جلوه می داد که آنان به راحتی در هر موقع می توانستند در حضور شاه راه یابند(هینتس، 1386: 135-155).
5- پوشش شاهان هخامنشی
شاهان هخامنشی به هنگام حضور افراد معمولاً به لباسهای خاصی ملبس بودند. گزارشهای زیادی در دست نیست که شاهان هخامنشی چه لباسی را به چه شکلی و یا به چه منظوری به تن میکردند. در برخی از گزارشهای مورخان آمده است که پارسها هم مانند مادها لباس میپوشند (هرودوت، 1393/1: بندهای 135، ص100-). یکی از بهترین و مهمترین اسناد در خصوص لباس هخامنشیان حجاریهای تخت جمشید است که میتوان به آنها استناد کرد (رحیمی، 1385: 156). این حجاریهای به نحو شایستهای گزارش مورخان عصر هخامنشی تکمیل میکند و اینکه شاهان و ممالک تحت تابعیت آنها از چه پوشش برای معرفی خود به تن میکردند. بر اساس گزارشهای مورخان قدیم مانند هرودوت شاه لباس از پارچه گرانبها به رنگ ارغوانی به تن میکرده است (هنیتس، 1386: 267). دلیل انتخاب رنگ ارغوانی برای پوشش شاهان هخامنشی بهطور قطع برای کسی مشخص نیست و هیچ گزارشی از مورخان مبنی بر اینکه نشان دهد شاهان هخامنشی برای این منظور لباسی به رنگ ارغوانی را تن میکردند، وجود ندارد. مطابق گزارش مورخانی چون هرودوت و همچنین مستندات حجاریهای تخت جمشید شاهان هخامنشی تاجی بلند مانند «تیار»17- «طیار»- «کیداریس»18 بر سر میگذاشتند. چنانکه در برخی از گزارشهای مورخان آمده است، اردشیر دوم و داریوش پسر ولیعهد بههیچوجه از این قاعده پیروی نمیکردند. حجاریهای تخت جمشید نمایی کاملی از شکل پوشش شاهان هخامنشی را به تصویر میکشد. در این تصاویر سرد و در عین حال بی روح و ساکت بر روی تختهسنگهای بزرگ عکس شاه با لباس کاملاً مجلل مصور شده است که در آن شاه را با یاره و زنجیر و کمربند طلا دیده میشود (ضیاپور، 1350: 6-7-8-9). در این میان حجاران تخت جمشید شاه هخامنشی فرضاً داریوش را با ریشی بلند و موهای فرفری نشان میدهند. در تصویر حجاری شاهان در تخت جمشید شاه هخامنشی در حالی که بر روی تخت نشسته و عصایی به دست دارند مصور میشود و در پشت سر شاه صاحبمنصبان اداری که مانند رجال و مردان درباره قرار گرفتهاند، دیده میشوند (پیرنیا، 1373/ 2: 1197- مشکور، 1347/ 1: 3-4).شاه در عصر هخامنشی مانند طاووس با لباسهای رنگارنگ در میان درباریان جایگاه مهم و بالایی داشته است. بهطوری که شاه ردایی بلند به رنگ ارغوانی با آستینهای کامل سوزندوزی شده با طرحهای زرین زربافت به تن و ریشبلند در حالی فرنجی راهراه بر دوش و شلوار زرشکی رنگی به تن داشته دیده میشود. معمولاً شاهان هخامنشی به هنگام فصول سرد سال لباسی از این دست به تن میکنند. علاوه بر آن شاه کلاهی متفاوتتر از کلاه سایر درباریان بر سر میگذشت تا شأن و جایگاه او در مجلس انظار مشخص باشد. کلاهی بزرگ (هنیتس، 1386: 263) به نام کیدارس19 که احتمالاً جنس این کلاه از نمد با نوار آبی و سفید اطراف آن بر سر داشته است و در دست شاه دبوس زرین (هنیتس، 1386: 271-)20 دار قرار دارد و چتری هم در بالای سرش قرار میگرفت (هنیتس، 1386: 271- کخ، 1387: 25-26). تختش بلند بوده و چتر ارغوانی بر روی چهارپایه کوتاه در جای آن بود(هنیتس، 1386: 269- کخ، 1387: 25-26). آرایشگران دربار، شاه را با پودرها و روغنهای آرایشی به بهترین نحو و آرایشکرده تا او را در نزد همگان بهتر از سایرین نشان دهند(کوک، 1382: 46- رحیمی، 1385: 156).
شکل شماره(2): طرح بازسازی شده از نگاره مسطح توسط کرفتر
این نگاره امروزه در موزه ایران باستان در تهران نگه داری می شود و در اصل در طرف شمال آپادانای جا داشته است. جلوی سکو بر روی آن داریوش بر تخت نشسته است و خشیارشا ولیعهد در کنار پدرش قرار گرفته و در روبروی فرنکه21 حضور دارد و پشت سکوی خواجه حرمسرای داریوش با باشلق و اسپچناه مادی جامه دار ایستاده که سلاح های شاه را حمل می کند ( هنیتس، 1386: 280- 301- کخ، 1386: 25-26).
پلوتارک در گزارش درباره آرایش شاهان هخامنشی مخصوصاً اردشیر دوم اشاره میکند، اینکه اردشیر بر خود جواهراتی بالغ بر ۱۲ هزار تالان آویخته بود (پلوتارک، 1338/ 4: 511-512.). برخی از مورخان معتقدند که شیوه دربار ایران اساساً از مادها الهام گرفتهشده بهطوریکه کاربرد کلمات و اشکال مادی در امور تشریفاتی و ساختار حکومت هخامنشی این مسئله را تأیید مینماید. فرضاً مضامین و درونمایههای هنری و ادبی در استوانه کوروش به نظر میرسد بیشتر جنبه آشوری دارد و ساختارِ استوانه کوروش چنانکه قبلاً هم اشاره شد نماد بابلی و عاریه گرفتهشده از قانون حمورابی است.
دلیل این امر نشانگر آن است که شاه هخامنشی کورش با آنشان ایلام و بابل ارتباط داشته و یا به نحوی متصدیان دربار هخامنشی با این رویهها کاملاً آشنایی داشتهاند و بر اساس نمادهای سایر تمدنهایی چون بابل- ایلام- آشور- ماد از آن گرتهبرداری کرده و آنچه را که از این دربار به چشم میآید نوع کاملتر از دربار شاهان بابل- ایلام- آشور و ماد است(کوک، 1382: 47). وجود حجاریهای تخت جمشید به همراه کتیبههایی به زبانهای بابلی- ایلامی - آشوری – در کنار آنها به نحوی این ادعاهای موجود را ثابت میکند. اشخاصی که به حضور شاه میرسیدند به رسم ادب و احترام بر روی زمین افتادند و در مقابل شاه خمشده و زمین را میبوسیدند این رسم زمین بوسی یا افتادن در خاک22 در مقابل شاه، بهطوری کلی او را در مقام و جایگاه بالاتر از همگان قرار میداد و به رسم ادب و احترام افراد بایستی در مقابل شاه رسم زمین بوسی23 را اجرا میکردند. بهطوریکه در یونان این رسم وجود نداشته و افراد دقیقاً از لحاظ مقام و جایگاه با یکدیگر یکسان بودند. یا اینکه افرادی که به حضور شاه میرسیدند بعد از اجرای زمین بوسی24 در مقابل شاه موظف بودند و دستان خود را در داخل آستین فروبرده و کاملاً خاموش باشند و هیچگونه حرکتی نکنند. در کنار آن خدمتکاران هم با همین وضعیت در حضور شاه آماده میشدند و حتی طوری نفس میکشیدند اینکه نفس کشیدنشان موجبات آزار و اذیت شاه را فراهم نکند(کوک، 1382: 47). نقشبرجسته خدمتگزاران شاهی نشان میدهد که آنان برای آسایش شاه علاوه بر چتری را و مگسپرانی با خود حمل میکردند و به دنبال آن دستمالسفره و بطری عطرشان را با خود داشتند که در صورت نیاز شاه از آن استفاده کنند. علاوه بر آن سایر خدمتکاران دیگر برای انجام خدمات در مقابل شاه در حالی که گلهایی در دست به همراه بخوردانها و مجمرهای با خود داشتند و وقتیکه شاه در حیاط قدم میزد خدمتکاران فرشهای لیدیایی در زیر پای او پهن میکردند و هیچکس بهجز شاه کسی دیگری حق پا زدن با آن را نداشت و یا هنگامیکه شاه میخواست سوار کالسکه شود، چهارپایی زرین زیر پای او میگذاشتند تا او با کمک آن بتواند سوار کالسکه شاهی شود و شاه بههیچوجه اجازه نداشت پیاده به درون کاخ برود(هینتس، 1386: 281). مطابق اسناد دادههای تاریخی شاه و پانزده هزار نفر مهمان همراهش از گوشت حیوانات اهلی از جمله شتر- شترمرغ تغذیه میشد. ساتراپها و فرمانداران هخامنشی مطابق همین شیوه از مهمانان خود پذیرایی میکردند. نحیما از جمله فرمانداران اورشلیم در یکی از مسافرتهای دربار ایران عصر هخامنشی به این شهر بالغ بر 150 نفر از ایشان پذیرایی کرد. چنانکه او در گزارش خود مینویسد هیأت همراه دربار شاهی 150 نفر بوده است. به نظر میرسد این تعداد از افراد ازجمله هیأت رسمی دربار ایران بوده است در حالی تعداد همراهان این هیأت به 1500 نفر میرسیده است که اسباب و وسایل سفر این هیأت شاهی را حمل میکردند(کوک، 1382: 48- هنیتس، 1386: 280). هرودوت در گزارش از اسارت مردونیه در نبرد پلاته داریوش سوم با اسکندر مینویسد زمانی که مردونیه فرمانده ارشد سپاه عصر هخامنشی ایران اسیر شد یونانیان تمامی اردوگاه او را محاصره کردند. آنان به هنگام ورود به اردوگاه مردونیه و با ورود به چادر شخصی او به تعدادی از ظرفهای گرانبهای زرین و سیمین و لباسهای گرانبها و فاخر و همچنین به انواع خوراکیها و میزهای ناهارخوری زیبا و آخورهای اسبان برخوردند که ظرفهای غذاخوری اسبش از جنس مفرغ بوده است. (Herodotus, , 1938: 241-243-253-255-257-259). این اسناد به نحوی میزان رفاه و سطح زندگی شاهان و کارگزارانی که به او خدمت میکردند را نشان میدهد. افزون بر این افراد در حضور شاه افراد دیگری بودند که به مجموعه دربار شاهی در تهیه مایحتاج شاه کمک میکردند که میتوان از فراشان – نانوایان- شیرینی پزان- عطر سازان بافندگان- خیاطان- مخلوط کنندگان شراب- متخصصان انواع غذا- شرابها داران- پیشکاران- خدمتکاران- کاتبان- انبارداران- نگهبانان حریم شاهی اشاره داشت. همچنین رجالی چون خوانسالار - رئیس خدمات قصر- خواجهباشی- مفتشان تراز اول- حضور داشتند که به شاه و درباریان خدمترسانی میکردند. هرودوت در کنار این افراد به رجال دیگری اشاره میکند که با عنوان چشم و گوشهای شاه از آنها یاد میشود. بعد از این افراد پیشخدمتان – شراب داران- قرار داشتند و در کنار آنان میرشکاران- چاپارهای مخصوص- شاهی - ناظر دربار و در کنار آن نوازندگان و رقاصان قرار میگرفتند. بنا بر روایت مورخان یونانی پارسی شاه در حد پرستش مورد ستایش قرار میگرفت و از محتوای گزارش مورخان یونانی چنین برمیآید که منظور از پرسش شاهان پارسی به خاک افتادن در مقابل آنان است(Hallock, 1969: 2). این افراد بعد از افتادن جلوی شاه پای او را میبوسیدند. چنانکه اشاره شد شاهان هخامنشی به سبب همین ویژگیهایی که اطرافیان شاه برای آنان قائل شده بودند اینکه شاه بهمنزله نمادی از خدا و سایه او در روی زمین است، رسم به خاک افتادن و بوسیدن پای شاه اجرا میکردند و شاه در نظر آنان تجلی از خداوند بوده که نور ایزدی یا اهورامزدایی در آن ساطعشده و آنان با این دیدگاه و باور شاهان هخامنشی را میپرستیدند (پیرنیا، 1373/2: 1198- مشکور، 1347/1: 3). از روایات تاریخی چنین برمیآید که شاهان هخامنشی علاقه بسیار زیادی به جامهای زرین داشتند. بهطوریکه آریان در زمان نبرد ایسوس و شکست داریوش سوم از اسکندر به وجود این اقلام در گنجینه او اشاره میکند (آریان، 1388: 13-131-).25 شاهان هخامنشی به تقلید از شاهان بابلی چون بختالنصر و شاهان آشوری به ایادی خود در دشتها و باغات انگور دمشق سوریه سفارش میدادند تا برایشان شراب مخصوص هلبون26 و همچنین نان گندم آسوس27 واقع در منطقه تروآد28 افزون بر این نمک از واحه آمون29 و روغن خار معطر از دشتهای کرمان برای آنان تهیه و راهی دربار هخامنشی کنند. چنانکه در گزارش مورخان آمده است، اسکندر در یکی از نبردهای خود به صندوقهای (هنیتس، 1382: 255-256- آریان، 1388: 13-131)30 قابلحمل مرهم داریوش سوم هخامنشی دستیافت و در آن به ضمادهای سلطنتی که پزشکان دربار هخامنشی ساختهشده بود رسید. چنانکه حکایت میکند این کرم یا ضماد یک نوع کرم پوست بوده است که از صمغ لادانوم درست شده بود. به نظر میرسد که این ضماد یا کرم پوست از صمغ گیاه لادانوم که در چربی شیر جنگلی که توسط صیادان تهیه میشد جوشانده و بعد از آماده شدن به آن زعفران و شراب میافزودند تا برای مصارف موضعی به کار گرفته شود (کوک،1382 :48-49). آب شرب مصرفی شاهان هخامنشی را از مناطق تحت تابعیت یعنی از رود نیل و رود دانوب تهیه میکردند. این آبها بعد از ریخته شدن در کوزهها یا مشکهای قابلحمل از طریق مسیرهای مخصوص به دربار شاه ارسال میشد. زمانی که شاه به مسافرتهای داخلی میرفت، دوست داشت از آبهای محلی استفاده کند. از اینرو تعدادی از افراد مخصوص این کار با گاریهای قاطر کش، آب جوشانده رودخانه شوش را که به آن «آب طلایی» میگفتند، برای مصرف شاه به همراه باروبنه او حمل میکردند (کوک،1382 :48-49). شاهزادگان پارسی به شرابخواری افراط میکردند؛ ولی در مهمانیها و مجالس مخصوص سعی میکردند اعتدال را رعایت کنند. شاهان هخامنشی هنگام مصرف غذا علاقه زیادی به موسیقی داشتند و معمولاً سعی میکردند غذایشان را با آن به پایان ببرند و در آن کنار مجالس رقص و پایکوبی دایر بود. در سر میز غذا هیچکس حق نشستن را نداشت یا شاه به دوراز چشم همگان در اتاقی جداگانه غذا صرف می کرد و یا اینکه در صورت حضور در سالن غذاخوری معمولاً با زن و ملکه غذا را میل می نمود (پلوتارک، 1337/4: 483- هنیتس، 1386: 279). شاهان هخامنشی در سال جشن مهر یا میترا (خدای خورشید) را برگزار میکردند و در این مجلس جشن پایکوبی به شدت در خوردن شراب افراط میکردند. در این مجلس بزم شاهانه برخی از اطرافیان شاه به رقص سپر31 روی آوردند. شاهان هخامنشی مانند داریوش و جانشینان او چنانکه از کتیبههای آنان در تخت جمشید برمیآید فقط یک خدای واقعی یعنی اهورامزدا خدای نور و روشنایی را میپرستیدند و این پرستش و اعتقادات مذهبی همان اصلی بود و برای این منظور از نماد شمش خدای خورشید سومریان- آشوریان گرتِ برداری کرده و بر روی کتیبههای خود درج نمودهاند.
وجود نقشبرجسته سرشار و همراه حلقه در بالا و همچنین دو بار در طرفین دوم در پایین در حجاریهای تخت جمشید با منشی آن و همچنین کتیبه بیستون شاه تصور کردند که در اصل هخامنشیان خدای واحد به نام اهورامزدا را با همین نماد که زرتشت با یک نماد انسانی حلقه به دست و با دو بار در چپ و راست با محوریت سهگانه یعنی گفتار نیک کردار نیک پندار نیک میپرستیدند (شاهپور شهبازی، 1390: 15-16).
6- نتیجه گیری
در عصر هخامنشی شاه نمادی از مالکیت تمام عیار جامعه ایرانی بوده است. به نظر می رسد او صاحب اختیار تمامی دارایی ها – ثروت های مردم – بردگان – غلامان و در کل تمامی ساختار سیاسی – اقتصادی – اجتماعی و فرهنگی و دینی دخیل بوده و جایگاه ویژه ای در ساختار هرم قدرت سیاسی هخامنشی داشته است . در عصر هخامنشی اگر حکمی از طرف شاه صادر می شد حکم و فرمان او غیرقابل تغییر و شکستن بود و در هر شرایطی بایستی آن احکام صادره از طرف اطرافیانش اجرا می شد .شاهان هخامنشی به هنگام حضور افراد معمولا به لباس های خاص ملبس بودند . گزارش های زیادی در دست نیست که شاهان هخامنشی چه لباسی را به چه شکل و پارچه متصوری به تن می کردند . اما در برخی از گزارش ها آمده است که پارسها نیز مانند مادها لباس می پوشیدند. این اسناد تاریخی نشان میدهند که از نگاه ایرانیان باستان علیالخصوص هخامنشیان شاه مظهر قدرت خداوند است و به دنبال آن مظهر مهر و خشم و غضب محسوب میشود و همچنین شاه اراده ملت است. مردم ایرانزمین این فرد را بهواسطه داشتن فره ایزدی نماینده خدای خدایگان و سایه او بر زمین میدانستند. در ایران عصر هخامنشی تاجوتخت یک قاعده موروثی بوده و بعد از مرگ شاه به هر شکل و طریقی فردی از فرزندان ارشد او بایستی تاجوتخت شاهی را بر عهده میگرفت . اگر شاه فرزندی نداشت، این مسئولیت به یکی از نزدیکترین خویشاوندان او که معمولاً برادر شاه واگذار میشد. در یکی از ایالتهای هخامنشی مانند کاریه رسم بر این بوده است که هرگاه به هر دلیلی شاه از دنیا میرفت و یا از مسئولیتش خلع شد؛ وظایف کشوری و لشکری و تاجوتختش بعد از او به فرزندش نمیرسید بلکه به همسرش واگذار میشد. در هر حال شاه در هرم قدرت سیاسی ساختار هخامنشی قرار داشت و قدرت او مطلقه و نامحدود بود.
7- فهرست منابع و ماخذ:
1. آریان، لشکرکشی اسکندر، ترجمۀ انگلیسی اوبری دو سلینکورت، بازنگری مقدمه و حواشی جی آر همیلتون، ترجمۀ محسن خادم، تهران، مرکز نشر دانشگاهی، 1388 .
2. اومستد، آلبرت تن ایک، تاریخ شاهنشاهی هخامنشی، ترجمۀ محمد مقدم، تهران، امیرکبیر، 1380.
3. بريان، پي ير، تاريخ هخامنشيان، ترجمة مرتضي ثاقب فر، تهران: توس، 1391 .
4. بیوار،آ.د.ه، سکههای هخامنشی، وزن، و اندازه آنها، به سرپرستی ایلیاد گرشویچ، ترجمۀ مرتضی ثاقبفر، تهران، جامی، 1382.
5. پلوتارک، حیان مردان نامی، ترجمۀ رضا مشایخی، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1338.
6. پیرنیا، حسن، ایران باستان، تهران، نشر نگاه، 1391.
پیرنیا، حسن، تاریخ ایران، تهران، دنیا کتاب، 1373.
7. پیگولوسکایا،ن.و.، و دیگران، تاریخ ایران (از دوران باستان تا پایان سده هجدهم میلادی)، ترجمۀ کریم کشاورز، تهران، پیام، 1353.
8. داندامایف، محمد، ایران در نخستین پادشاهان هخامنشی، ترجمۀ روحی ارباب، تهران، علمی و فرهنگی، 1381.
9. دیاکونوف، ایگور، میخائیلویچ، تاریخ ماد، ترجمۀ کریم کشاورز، تهران، علمی و فرهنگی،1371.
10. رحیمی، پریچهر، تاریخ پوشاک ایران – نگرشی بر پوشاک ایرانیان از هزاره پنجم پیش از میلاد تا اواخر دورۀ هخامنشیان، تهران، دانشگاه هنر، 1385.
11. شاهپور شهبازی، علیرضا، اسلامی، جستاری درباره یک نماد هخامنشی فروهر- اهورمزدا یا خورنه، ترجمۀ شهرام جلیلیان، تهران، نشر و پژوهش شیرازه، 1390.
12. شارپ، نارمن، فرمانهای شاهنشاهان هخامنشی، شیراز، دانشگاه شیراز، 1343.
13. ضیاپور، جلیل، پوشاک هخامنشیها و مادها در تخت جمشید، تهران، وزارت فرهنگ و هنر، ۱۳۵۰.
14. كريستين سن، آرتور، ايران در زمان ساسانيان، ترجمۀ رشيد ياسمي، انتشارات صداي معاصر، تهران، 1385.
15. کوک، جان مانوئل، ظهور هخامنشیان و بنیانگذاری امپراتوری هخامنشی، به سرپرستی، ایلیاد گرشویچ، تاریخ ایران در دوره هخامنشی، ترجمۀ مرتضی ثاقب فر، تهران، جامی، 1382.
16. کتاب مقدس، کتاب عزرا، بند 1 تا 6.
17. کخ، هاید ماری، از زبان داریوش، ترجمۀ پرویز رجبی، تهران، کارنگ، 1387.
18. گرانتوسکی،ا.آ.، تاریخ ایران از زمان باستان تا امروز، ترجمۀ کیخسرو کشاورزی، تهران، مروارید، 1359.
19. گیرشمن، رومن، ایران از آغاز تا اسلام، ترجمۀ محمد معین، تهران، علمی فرهنگی، ۱۳۵۰.
20. گزنفون، کورش¬نامه، ترجمۀ رضا مشایخی، تهران، علمی و فرهنگی، 1396.
21. لولین، جونز لوید، شاه و دربار در ایران باستان (559-تا 351 قبل از میلاد)، ترجمۀ فریدون مجلسی، تهران، نیلوفر، 1394.
22. مشکور، محمدجواد، ایران در عهد باستان، تهران، سازمان تربیت معلم و تحقیقات تربیتی، ۱۳۴۳.
23. مشکور، محمدجواد، تاریخ اجتماعی ایران در عهد باستان، تهران، دانشسرایعالی، ۱۳۴7.
24.نیکنامی، کمالالدین و میرقادری، محمد امین سرنخهای جدیدی از رویدادهای تاریخی در سرپل ذهاب در اواخر هزارۀ سوم ق.م با نگاهی به نقش برجستة آنوبانینی،پژوهشهای ایرانشناسی، سال 8، شمارۀ 2 ،پاییز و زمستان 1397.
25. ویلکن، اولریش؛ برزا، یوجین، اسکندر مقدونی، ترجمۀ حسن افشار، تهران، نشر مرکز، 1376.
26. هرودوت، تاریخ هرودوت، ترجمۀ اسماعیل سنگاری، تهران، نشر پارسه، 1393.
27. هینتس، والتر، داریوش و ایرانیان (تاریخ فرهنگ و تمدن هخامنشی، ترجمۀ پرویز رجبی، تهران، ماهی، 1386.
28. Hallock Retard,T, Perth police fortification tablets she cargo 1969.
29. Herodotus, History, translated By A. D. Godley, Harvard, University Harvard, Loeb Classical Library, By William Heinemann Ltd, Vol. III, Book VII, 1938.
30. Kent, R. . G., Old Persian Gramar- Txts- Lexicon, New Haven, Amrican Orintal Socity, 1953..
31. Quintus, Curtius, Histrory of Alexander, Johan,Yardley, London, NewYork, Panguin Books, 2004.
[1] نویسنده مسئول: Email: jadidin.1347@gmail.com
[2] .Nafa
[3] .Nmana
[4] .Vis
[5] .Zantu
[6] .Dahy.
[7] . Xashathra
[8] . Xshaeetar - Xshathrita
[9] . Pataxshah
[10] . Xshayathiya
[11] . Xshayathia
[12] . Xshayathiyanam
[13] . Xvarenah
[14] . Xvareno
[15] . جهت اطلاع بیشتر رجوع کنید به:
Ahmed, K.M, 2012, The Beginnings of Ancient Kurdistan (c. 2500-1500 BC): a Historical and Cultural Synthesis, PhD Dissertation, Leiden University-Edzard, D.O, 1973, “Zwei Inschriften am Felsen von Sar-i-Pūl-i-Zohāb: Anubanini 1 und 2,” AfO 24, 79-77-Frayne, D.R., 1992, The Early Dynastic List of Geographical Names, AOS 74, New Haven-Herzfeld, E., 1920, Am Tor von Asien. Felsdenkmale aus Irans Heldenzeit, Berlin, Dietrich Reimer-Hrouda, B., 1976, Iranische Denkmäler: Lieferung 7 enthaltend Reihe II: Iranische Felsreliefs C: Sarpol-i Zohab, Berlin, Dietrich Reimer Verlag.
[16] . به نظر می رسد که کورش حاکمیت سیاسی خود را بین فرزندان خود بردیا یا سمردیس و کمبوجیه تقسیم کرده بود. مطابق داده های تاریخی او ایالاتی چون پارت- خوارزم- بلخ- کرمان را به سمردیس واگذار کرده بود به سبب رقابت سیاسی بین دو برادر درگیریها بین این دو آغاز شد و با کشیده شدن کمان اهدایی توموریس ملکه سکاهاتوسط سمردیس این اختلافات و کینه ورزیها بیشتر شد به طوری که کمبوجیه مجبور برادرش را از میان بردارد و چون سفر جنگی مصر را در سرلوحه کارش داشت از این گوماتامغ را که خیلی به برادرش سمردیس شبیه بود در پاسارگاد گماشت و خود به سوی مصر شتافت.
[17] . Tiar
[18] . Kydaris
[19] . Kidars
[20] . دبوس زرین یکی از وسایلی بوده است که دردربار هخامنشی به عنوان یک نماد کاربرد داشته است. مطابق دادههای تاریخی هیچکس چه زن و چه مرد حق نداشت بیاذن شاه وارد حرمسرای او شود. ورود این افراد برابر با مرگ آنان بوده است مگر اینکه این افراد تسوط شاه اجازه داده شود. مجوز عبور یا ورود این افراد دراز کردن دبوس زرین شاه به او بوده است. این ماجرا دقیقاً برای استر که بدون اجازه شاه وارد حرمسرای او شده بود اتفاق افتاد که شاه با دراز کردن دبوس زرین به سوی او و لمس نوک دبوس توسط استر او را از مرگ رهایی داد.
[21] . وزیر مقتدر تشریفات و دربار (۵۰۵ـ۴۹۷پم) داریوش بزرگ. پس از داریوش همۀ قدرت شاهنشاهی بزرگ هخامنشیان، بهویژه امور مالی و ساختمانی، در اختیار او بود. نگارۀ فَرنَکَه با لباس مادی، در حالی که دستش را جلو دهان نگه داشته به داریوش کرنش میکند در وسط پلکان آپادانا در تخت جمشید موجود است. نسخهای از این نگاره در موزۀ ايران باستان در تهران قرار دارد (کخ، 1387: 27-26) فرنکه مسئول ذخیرۀ مایحتاج شاه، مانند انبار کردن جو در تخت جمشید و یا نظارت بر پرورش ویژۀ ماکیان و یا پرواربندي حیوانات دیگر نیز بود. هنگامی که شاه و یا زنان او به مناسبتی به میزان بیشتري گوشت و شراب نیاز داشتند، صدور دستور مقتضی با فرنکه بود. اصطبل شاهی نیز با همۀ مهترها، شترها، اسبها و قاطرها، زیر نظر رییس تشریفات اداره میشد. تدارك جانوران لازم براي آیینهاي قربانی با وي بود و در جشنهاي مذهبی، ترتیبی میداد تا کارگران شرکت کننده در مراسم سهم ویژه اي از گوشت دریافت کنند (کخ، 1387: 27-26). یکی دیگر از وظایف فرنکه در مقام رییس تشریفات نظارت عالی بر مالیات ها و دریافت اجاره ها بود. او هر آن چه را که تحویل انبارهاي می شد و نحوه صحیح انبار کردن غله و میوه را با دقت زیر نظر داشت. ثبت میزان برداشت غله و دریافت اسناد مربوط به تیول حیوانات نیز با او بود.
[22] . Proskynsis
[23] . Proskynsis
[24] . Proskynsis
[25] .بنگرید به
Neujahr, M., When Darius Defeated Alexander: Composition and Redaction in the Dynastic Prophecy, p103- Donnelly Carney, E., Alexander and Persian Women, The Johns Hopkins University Press, The American Journal of Philology, Vol. 117, No. 4 (Winter, 1996), p564- Lonsdal, David.J., Alxander The Geeart, Routldg London and New York, 2007, p 60.
[26] . Heelbon
[27] . Assos
[28] . Ttroad
[29] . Ammon
[30] . به نظر میرسد که در نبرد ایسوس به حرمسرای داریوش دست یافته است. او با ورد به حرمسرای داریوش به مقدار قابل توجهی از عطریات، روغندان ها، تخت خواب زرین و سایر ملزومات از فلزات قیمتی چون طلا و نقره رسید که تعجب او را از این همهم وسایل و تجهیزات گرانبها برانگیخت.
[31] . Persikon