Investigating the influencing factors on the closeness of Qavam and Mossadegh policies
Subject Areas : Journal of History (Tarikh)hojat alah karami 1 , mehdi khoshkhati 2 * , malek zolghadr 3
1 - PhD student in political science/public policy, Zanjan Branch, Islamic Azad University, Zanjan, Iran
2 - Assistant Professor, Political Science Department, Zanjan Branch, Islamic Azad University, Zanjan, Iran
3 - Assistant Professor, Political Science Department, Zanjan Branch, Islamic Azad University, Zanjan, Iran
Keywords: Politics, consistency, Mossadegh, influential factors,
Abstract :
The purpose of the current research is to investigate the factors influencing the closeness of the policies of Qavam and Mossadegh. The method of research was library research and we analyzed them by extracting the available information. It was about maintaining the existing political order along with political reforms and conditioning the institution of the monarchy. In the field of foreign policy, they had the same goals but different methods. Both of them were trained in the Iranian balance school and attached to the balance between the two powers with the goal of independence and national authority. If for the consistency of the balancing presence of the two powers, it could justify the compromise and sometimes deal with the embassies, but Mossadegh had a more ambitious reception. The country's independence and clearing its lap from foreign influence had a value and quasi-religious aspect for him, his passionate and uncompromising nationalism was not the same as Qawam's pragmatic balancing act.
بررسی عوامل تاثیرگذار بر نزدیکی سیاست های قوام و مصدق
چکیده
هدف از پژوهش حاضر بررسی عوامل تاثیرگذار بر نزدیکی سیاست های قوام و مصدق می باشد.روش تحقیق کتابخانه ای بوده و با فیش برداری از اطلاعات موجود به نقد و بررسی آنها پرداختیم.یافته ها نشان می دهد ، برداشت مطلوب مصدق و قوام از مشروطه برآیندی از حفظ نظم سیاسی موجود در کنار اصلاحات سیاسی و مشروط کردن نهاد سلطنت بود. در حوزه سیاست خارجی نیز اهداف یکسان اما روشهای متفاوتی داشتند. هر دو تربیت شده مکتب موازنه ایرانی و دلبسته تعادلی میان دو قدرت با هدف استقلال و اقتدار ملی. اگر برای قوام حضور توازنبخش دو قدرت میتوانست توجیهکننده مصالحه و گاه معامله با سفارتخانهها باشد اما مصدق دریافتی تنزهطلبانهتر داشت. استقلال کشور و پاک کردن دامان آن از نفوذ بیگانه برای او وجهی ارزشی و بلکه شبه مذهبی داشت، ناسیونالیسم پرشور و سازشناپذیر او با موازنهگرایی عملگرای قوام یکسان نبود .
کلمات کلیدی:سیاست،قوام،مصدق،عوامل تاثیرگذار
مقدمه:
صرفنظر از سرنوشتی که چه «قوام» و چه «مصدق» دچارش شدند و نویسندگانی که هریک به فراخور گرایشهای فکری و سیاسی خود، از یکی «فرشته» و از آن دیگری «دیو» ساختند تا به گمان خود به نسلهای بعدی درس تاریخ بیاموزند؛ این نکته شایان توجه است که بهرغم برخی دستاوردهای قابل تحسین، نه سرسختی و سازشناپذیری مصدق مساله نفت و تجاوز بیگانه به استقلال و حقوق ملت ایران را حل کرد و نه سیاست اعطای امتیازات توسط قوام. با این حال عملگرایی و واقعبینی سیاسی قوام برخلاف آنچه تاکنون نمایانده شده الزاما مخالف سیاستورزی ایدهآلیستی مصدق نبود بلکه با کمی دوراندیشی و همراهی، چه بسا هرکدام از این دو میتوانست مکمل آن دیگری باشد تا ضمن کسب و حفظ امتیازات، احتمال شکست و به هدر رفتن فرصتها در بزنگاههای مهم تاریخی کاهش یابد. درسی که برای امروز و فردای ایرانیان بسیار بهکار خواهد آمد.
وقتي قوام از طرف مردم در معرض اعتراض و خطر جدي قرار ميگيرد، مصدق با تمام قدرتش از او حمايت ميكند و حتي بر سر اين مسئله دوستانش در جبهه ملي را هم كنار ميگذارد! سالها قبل هم موقعي كه دكتر مصدق در معرض خطر قرار ميگيرد، قوام او را به كابينهاش دعوت و وزير ميكند! خود مصدق ميگويد: «در شيراز بودم و قرار بود رژيم عوض شود و در نتيجه به خطر افتادم. مدتي مخفي شدم، ولي قوام كه وقتي بعد از سيد ضيا نخستوزير شد، از من خواست وزير ماليه او شوم» آنها هم قوم و خويش بودند و هم هدفشان يكي بود، فقط شيوههايشان فرق ميكرد. مصدق دوست داشت وجيهالمله باشد، اما براي قوام فقط قدرت مطرح بود و خود را سياستمدار و زمامداري بلامنازع ميدانست. به طور مشخص اين حالت ازدورهاي در قوام تقويت شد كه ماجراي حزب دموكرات در آذربايجان پيش آمد و به تفصيلي كه در تواريخ آمده، او خود را فاتح آذربايجان ميدانست، در حالي كه درآن ماجرا، در واقع انگليس و امريكا براي مقابله با شوروي تلاش و قواي روس را از آذربايجان بيرون كردند، يعني در واقع آذربايجان به خاطر جنگ قدرت بين روسيه از يك طرف و انگلستان و امريكا از طرف ديگر آزاد شد و قوام اين را به حساب خودش گذاشت!
نگاه قوام و مصدق به دين و روحانيون هم يكسان بود و هر دو بهشدت به جدايي سياست از ديانت اعتقاد داشتند و در عمل هم بسيار جدي اين نگاه را دنبال ميكردند. جالب اينجاست كه اسم قوام به ضد دين بودن در رفته بود، ولي مصدق در عمل تندتر از او رفتار ميكرد. قابل ذكر است كه آيتالله كاشاني بعد از 30 تير، ميخواست به شكل جدي پيامهاي اسلامي را به ساير كشورها، از جمله هند، پاكستان، كشمير، تونس، لبنان و. . . هم برساند و در همين راستا تصميم داشت مركزي را در ايران ايجاد كند، كما اينكه قبلاً تشكل مبارزين يا مجاهدين يا علماي بزرگ اسلامي مطرح شده بود كه بيايند و براي كشورهاي اسلامي و حكومت اسلامي تكليف تعيين كنند، اما با كارشكنيهاي دولت و مسائلي كه بعدها پيش آمد، عملاً اين طرح منتفي گرديد.
از خلال خاطرات زيادي كه باقي ماندهاند، مخصوصاً نوشتههاي ارسنجاني، كاملاً روشن ميشود كه مصدق تصميم داشت نخستوزيري را به قوام يا زاهدي تحويل بدهد! پس از استعفاي مصدق، وقتي در مجلس هفدهم براي نخستوزيري رأيگيري ميشود، باز همين دو نفر مطرح ميشوند. در مجلس چهاردهم كه نخستوزيري مصدق مطرح شد، در ابتدا كساني به مصدق رأي دادند كه هويت سياسيشان مشكوك است، از جمله جمال امامي كه اولين كسي بود كه به مصدق رأي داد! جالب اينجاست كه مصدق دقيقاً برخلاف نص صريح قانون اساسي اعلام كرد: به شرطي نخستوزيري را ميپذيرم كه نمايندگيام سر جايش باقي بماند كه اگر روزي از نخستوزيري كنار رفتم، به شغل نمايندگي خودم برگردم!
در خصوص مصدق به نظر ميرسد از قبل قرار بود نهضت ملي نفت به بحران كشيده شود، و الا درخواست وزارت دفاع از شاه، آن هم وقتي كه اصولاً گرفتن اين پست معمول نبود و كاملاً مشخص بود شاه مخالفت ميكند، چه معنايي غير از اين ميتوانست داشته باشد؟ از اين گذشته مصدق قبل از اينكه وزرايش را معين كند، از مجلس شش ماه اختيارات كامل ميخواهد و در واقع جلوي پاي زمامداري خودش سنگ مياندازد! مجلس ميگويد كابينهات را معرفي كن تا اختيارات بدهيم، در حالي كه مصدق در واقع ميخواست ادعا كند كه ميخواستم كار كنم، ولي مجلس اختيارات نداد و مانع شد.
30 تیر تقاطع دوباره مصدق و قوام در بزرگراه تاریخ بود؛ انقطاع دوباره محبوبان و مطلوبان قدرت و تقطیع دوباره عاقبتاندیشی و عافیتطلبی. محمد مصدق و قوامالسلطنه پیشتر و بیشتر از آن چند دوره شانه به شانه هم دویده بودند. هر دو اشرافزادهای بودند منتسب به درباره قاجار؛ ناصرالدین شاه وقتی محمد 10 ساله بود پسر کوچک میرزا هدایتالله وزیر دفتر را «مصدقالسلطنه» خواند و احمد وقتی با مظفرالدین شاه از سفر سوم فرنگ بازگشت «قوامالسلطنه» شد. مصدق پس از مستوفیگری خراسان، دکترای حقوقش را از دانشگاه نوشاتل سوئیس گرفته بود و قوام قبل از فرمانروایی خراسان، عازم اروپا شد تا حقوق بخواند.
مصدق در اروپا بود که خبر رسید وثوقالدوله قرارداد 1919 را امضا کرده است؛ همان عاملی شد برای انتشار نامهها و مقالههایی علیه برادر بزرگتر قوام. کودتای سوم اسفند 1299 برای مصدق و قوام به یک اندازه گران آمد؛ مصدق والی فارس بود و چون دولت کودتایی رضاخان و سید ضیاءالدین طباطبایی را به رسمیت نشناخت از مقامش استعفا داد؛ قوام والی خراسان بود و در برابر کودتا موضع منفی اتخاذ کرد، اما آنقدر در مسندش ماند و مخالفت کرد که سید ضیاء، کلنل پسیان را کفیل استانداری فارس کرد و جزای سرپیچی قوام شد بازداشت در زندان عشرتآباد در روز سیزدهبدر سال 1300 یکه تازی سید ضیاء نه برای احمدشاه قاجار خوشایند بود و نه برای رضاخان؛ شاه سیدضیاء را وادار به استعفا کرد و تظاهرات گسترده مردمی در مسجدشاه تهران و میدان بهارستان هم مددرسان شد.
همای صدارت بر فراز محبوس بند به پرواز درآمد؛ زمانی که حکم رئیس الوزرائی قوامالسلطنه از سوی احمدشاه صادر شد، وی 55 روز بود که در زندان عشرتآباد به سر میبرد. حکم در داخل زندان به وی ابلاغ شد و قوام در بعدازظهر هشتم خرداد 1300 مستقیما از زندان راهی قصر فرحآباد شد ؛ 4 ساعت با احمدشاه مذاکره کرد و نخستوزیر شد. قوام وزارت مالیه را به مصدق سپرد؛ کسی که پیشتر سابقه 14 ماه خدمت در پست معاونت وزارت مالیه تا دوره صمصامالدوله را داشت. مصدق هم همچون اغلب اعضای کابینه قوام از محبوسان و مطرودان دوره سهماهه سیدضیاء بود و در دولت 8 ماهه قوام که تا 29 دی 1300 به طول انجامید برای ایجاد اصلاحات مالی اختیار تام گرفت. کنارهگیری قوام از نخستوزیری بر سر حمایت از مصدق بود؛ مهلت اختیارات تام تمام شده و مصدق درصدد تمدید آن برآمده بود، اما نمایندگان مخالف مانع شدند، قوام هم که دخالتش در حمایت از مصدق سودی نبخشید، پس از 230 روز صدارت پردردسر و پرمشغله استعفا داد.
دوری قوام از قدرت دیری نپایید و در خرداد 1301 برای دومین بار در مسند نخستوزیری نشست. قوام در کسوت صدارت و مصدق در مسند نمایندگی مجلس چهارم شورای ملی هر دو نالان از خودسریهای رضاخان بودند که در کابینه همچنان وزارت جنگ را عهدهدار بود. قوام از یکسو مخالفت مجلس بالاخص مصدق و آیتالله سیدحسن مدرس با رضاخان را میدید و از سوی دیگر حمایت انگلیسیها از وزیر جنگ و ناتوانی احمد شاه در عزلش را؛ رضاخان مطبوعات حامی خود را وادار کرد علیه قوام جوسازی کنند؛ برخی نمایندگان مجلس چهارم هم بر طبل استیضاح نخستوزیر کوبیدند که قوام خود استعفا داد و عمر دولت دومش که این بار هم هشت ماهه بود به سر آمد.(ابراهیمان،1382)
مجلس پنجم شورای ملی دیدارگاه دیگر مصدق و قوام بود؛ هر دو وکالت مردم تهران را بر عهده داشتند؛ اما قوام با توطئهچینی رضاخان که نخستوزیر شده بود روبهرو و به اتهام توطئه برای قتل رضاخان بازداشت شد، اما احمدشاه شفاعت کرد و قوام با وجودی که از مصونیت پارلمانی برخوردار بود به اروپا تبعید شد. پس از سقوط قاجار و جلوس رضاخان بر تخت سلطنت، قوام و برادرش وثوقالدوله راهی موطن خود شدند؛ وثوق به وزارت و وکالت رسید اما قوام به لاهیجان رفت و به کشاورزی و برنجکاری و چایکاری مشغول شد. در همان ایام مصدق هم که خانهنشین شده بود، در اواخر سلطنت رضاشاه به زندان افتاد و پس از چند ماه آزاد شد و به احمدآباد رفت.
در شهریور 1320 و با تبعید رضاشاه، مصدق و قوام از کنج عزلت بیرون خزیدند و راه سیاست گزیدند؛ اما در دو راه مختلف. مصدق در مجلس چهاردهم وکیل اول تهران شد و اولین کاری که کرد تصویب قانونی برای منع دولت از مذاکره در مورد امتیاز نفت تا زمان حضور نیروهای خارجی در ایران بود. قوام یکسال پس از سلطنت محمدرضاشاه جوان، سومین دوره نخستوزیریاش را آغاز کرد وهمکاری نزدیک با آمریکا را جزو اصول اساسی سیاستش قرار داد. اولین دسته از نیروهای نظامی آمریکا تحت عنوان «میسیون نظامی ایران» در آذر 1321 وارد ایران شدند و «میلسپو» برای دومین بار راهی ایران شد و امور خزانهداری را برعهده گرفت. مقارن سفر میلسپو، دو هیات مستشاری دیگر نیز به تهران آمدند. یکی به ریاست «سرلشکر جان گریلی» برای تجدید سازمان ارتش و دیگری به ریاست «سرهنگ نورمن شوارتسکف» برای نوسازی ژاندارمری.
شاه نگران از تضعیف موقعیتش، نارضایتیها از مشکل کمبود نان را بهانه کرد؛ تظاهرات خشونت بار در میدان بهارستان و مقابل مجلس شورای ملی که دامنه آن به خانه خود قوام هم کشیده و پس از غارت آتش زده شد، فضا را ملتهب کرد. در نهایت اختلاف دولت و دربار شیشه عمر دولت سوم قوام را هم به سنگ زد. قوام سه سال بعد چهارمین کابینهاش را تشکیل داد و با تردستی به استالین قول داد با خروج نیروهای شوروی، قرارداد واگذاری نفت شمال را امضا میکند. شورویها به وعده خود عمل کردند اما مجلس پانزدهم این قرارداد را تصویب نکرد؛ مجلسی که مصدق در آن غایب بود و گفته میشود دخالتهای دربار و ارتش در ممانعت از ورود وی به پارلمان مورد تائید قوام هم بود. قوام سرانجام در 18 آذر 1326 به دلیل اختلاف با مجلس و ضعف فراکسیون دولتی و تشدید اختلاف خود با شاه، استعفا داد و راهی اروپا شد.(ترکمان،1374)
دکتر مصدق در دور دوم انتخابات مجلس شانزدهم، بار دیگر جامه وکالت پوشید و در اسفند 1329 طرح ملی شدن صنعت نفت را به تصویب رساند؛ پس از استعفای حسین علاء بر تن مصدق ردای صدارت انداختند و وی با دو برنامه راهی دفتر نخستوزیری شد؛ اصلاح قانون انتخابات و اجرای قانون ملی شدن صنعت نفت. انتخابات مجلس هفدهم آوردگاه مصدق و دربار شد. کار به جایی رسید که پس از انتخاب ۸۰ نماینده، مصدق دستور توقف انتخابات حوزههای باقیمانده را صادر کرد. بالاخره مجلس تشکیل شد اما با مخالفت اقلیت مجلس تحت رهبری سیدحسن امامی و عدم ابراز تمایل مجلس سنا به بقای مصدق در مسند، وی در 16 تیر اعلام کرد که قصد کناره گیری از نخستوزیری را دارد. آیتالله کاشانی در واکنش به مخالفت مجلس سنا در تائید ادامه زمامداری مصدق، اعلامیه شدیداللحنی صادر کرد. از طرف احزاب، گروهها، اصناف و بازاریان نیز تلگرافها و نامههای فراوانی در حمایت از مصدق به مرکز ارسال شد.
تحت فشار گروههای سیاسی و درخواستهای مکرر مردم و اظهار تمایل مجلس شورای ملی، شاه بهرغم مخالفت مجلس سنا، فرمان نخستوزیری مصدق را صادر کرد. مصدق این بار اعطای اختیارات ششماهه و درخواست مقام وزارت جنگ را پیش شرط پذیرش مقام نخستوزیری قرار داد. شاه از دادن مقام وزارت جنگ به نخستوزیر امتناع کرد و مصدق استعفا داد. مصدق در متن استعفانامهاش در 25 تیر 1331 خطاب به شاه نوشت: «بهتر آن است که دولت آینده را کسی تشکیل دهد که کاملا مورد اعتماد باشد و بتواند منویات شاهانه را اجرا کند. »استعفانامه مصدق که به دست شاه رسید، گروهی 40 نفره از نمایندگان مجلس تشکیل جلسه دادند و قرعه فال به نام احمد قوام زدند. 27 نفر دیگر در همان نزدیکی گردهم آمدند تا وفاداری جاودانه خود را نسبت به مصدق اعلام کنند. مصدق و قوام در تقاطع تاریخ روبهروی هم ایستادند. پیری 70 ساله رخت قدرت از تن به در کرده بود تا تردامن نشود از بازی قدرت، پیری 79 ساله ننگ بدنامی جانشینی نیکنامان به جان خریده بود تا طریق مصلحت پیگیرد.
انتخاب قوام برای شاه گران بود؛ تجربهاش با مصدق حاکی از شکست وی در برابر نخستوزیران قدرتمند بود و از این رو در پی فردی ضعیف و انعطافپذیر بود که قوام هیچ یک از این دو ویژگی را نداشت اما بر مرکب حمایت خارجی سوار بود. انگلیسیها قوام را نخستوزیری میدانستند که می تواند مشکل شان را حل کند. یکی از معاونان وزارت خارجه بریتانیا گفته بود اگر قوامالسلطنه نخستوزیر نشود و نظام حکومتی ایران از هم بپاشد و روسها در شمال مداخله کنند، ما هم در صورت نیاز میتوانیم در جنوب بر اساس توافقهای گذشته، یک منطقه نفوذ برای انگلستان ترتیب دهیم. حسین مکی در کتاب وقایع 30 تیر 1331 در اینباره مینویسد: « با ملاحظه مکاتبات و اسنادی که حاکی از روابط تیره دربار و قوام میباشد ، پرواضح است که اگر از یک طرف فشار سیاست خارجی و از طرف دیگر ناراحتی دربار از حکومت دکتر مصدق نبود ، شاید غیرممکن بود که شاه به حکومت قوام تن بدهد.» بازگشت قوام بوی مصلحتاندیشی داشت؛ انتخابی طبیعی در غیرطبیعیترین شرایط. سرانجام با 42 رای نمایندگان مجلس به نخستوزیری قوام ابراز تمایل کرد و بر اساس همین رای، شاه فرمان نخستوزیری قوام را با لقب «جناب اشرف»صادر کرد.(اخوان کاظمی،1386)
دوگانگی جمهوریخواهی و مشروطهخواهی
دوگانه قوام و مصدق، سرفصل دوگانگی جمهوریخواهی و مشروطه خواهی بود. یکی را چون قوام هوای جمهوریخواهی در سر بود؛ چنانکه در اعلامیه روز 27 تیر تحت عنوان «کشتیبان را سیاستی دگر آمد» سوگند خورد مردم را خوشبخت کند؛ ولو با زور:«وای به حال کسانی که در اقدامات مصلحانه من اخلال کنند و در راهی که در پیش دارم مانع بتراشند یا نظم عمومی را به هم بزنند. اینگونه آشوبگران با شدیدترین عکسالعمل از طرف من روبهرو خواهند شد و چنانکه درگذشته نشان دادهام بدون ملاحظه از احدی و بدون توجه به مقام و موقعیت مخالفان، کیفر اعمالشان را در کنارشان میگذارم. حتی ممکن است تا جایی بروم که با تصویب اکثریت پارلمان دست به تشکیل محاکم انقلابی زده، روزی صدها تبهکار را از هر طبقه به موجب حکم خشک و بیشفقت قانون قرین تیرهروزی سازم. به عموم اخطار میکنم که دوره عصیان سپری شده و روز اطاعت از اوامر و نواهی حکومت فرا رسیده است. »
مصدق ملزومات جمهوریخواهی را فراهم نمیدید و بر تبار مشروطهخواهی استوارتر بود؛ چنانکه پیغام دوستانهای برای شاه فرستاد، قرآنی همراه با یک دستنوشته: «مرا، دشمن قرآن بدانید اگر اقدامی برخلاف قانون اساسی انجام دهم یا در شرایطی که دیگران درصدد لغو قانون اساسی یا تغییر شکل حکومت کشورمان هستند، ریاستجمهوری را بپذیرم.» قوام که در اوان جوانی به واسطه خط زیبایی که داشت، فرمان مشروطیت به قلم وی نوشته شد و حتی رابط مظفرالدین شاه و مشروطه خواهان بود، حال برای مخالفان خط و نشان میکشید و مصدق که جوانه مشروطیت را زیر خار دخالتهای دربار و ارتش محصور میدید، در پی التزام شاه به سلطنت بود، نه حکومت و برای آن بود که درخواست واگذاری وزارت جنگ را کرد.
دوگانه قوام و مصدق، دوپارگی منفعت خارجیها و دربار و مصلحت عموم و احزاب بود. مصدق از پشتیبانی سه پایگاه روحانیت، بازار و احزاب و مردم برخوردار بود و قوام از پشتیبانی شاه و بریتانیا از مصدق. آنچه در روز 30 تیر 1331 رخ داد و پس از تظاهراتی خونین، شاه را سراسیمه در ساعت چهار بعدازظهر وادار به پذیرش استعفای قوام و پس از آن تمکین به خواستههای مصدق کرد، برآیند پیوند سه پایگاه نهادگرای حامی مصدق بود. یکی روحانیت به رهبری آیتالله کاشانی که با شنیدن نام قوام نهیب زد:« احمد قوام باید بداند در سرزمینی که مردم رنجدیده آن پس از سالها رنج و تعب شانه از زیر بار دیکتاتوری بیرون کشیدهاند، نباید اختناق افکار عقاید را اعلام و مردم را به اعدام دستهجمعی تهدید نماید... اگر قوام ظرف 48 ساعت نرود اعلام جهاد خواهم کرد و شخصا کفنپوشیده پیشاپیش مردم به مبارزه خواهم پرداخت... احمد قوام از حیث روح و جسم و اخلاق لایق زمامداری نیست به زور انگلیسها برگزیده شده است.»
دیگری بازار و اصناف که حامی مصدق در مجلس چهاردهم بودند و پس از استعفای وی به اعتصاب و اعتراض روی آوردند و دیگری جبهه ملی و احزاب سیاسی، حتی حزب توده که در جریان خروج نیروهای شوروی از شمال ایران، از قوام زخم خورده بود و با فریاد « مرگ بر شاه، ما یک جمهوری خلقی می خواهیم» مشتاقانه به صحنه آمد.
شاه در30 تیر قوام را عزل کرد و وی در منزل برادرش معتمدالسلطنه در امامزاده قاسم تهران مخفی شد. از جمله اقدامات مصدق که پس از او به قدرت رسید، تصویب لایحه مصادره اموال قوام در 12 مرداد 1331 بود. البته این مصوبه پس از کودتای 28 مرداد 1332 لغو شد. قوام پس از مدتی به اروپا رفت و در پی کودتای 28 مرداد، در روز 6 فروردین 1333 به ایران بازگشت و سرانجام در 31 تیر 1334 در اثر بیماری قلبی درگذشت و در قم دفن شد.(فیوضات،1375)
پری شاکرین: نیم قرن و 5سال از آن روز گذشته است. روزی که ملت به تمامی به صحنه آمد، شاه وحشت زده در دربار نشست و خیابانها از فریاد «یامرگ یا مصدق» لبریز شد.
30تیر 1331 در تاریخ معاصر ایران از فرازهای به یادماندنی شده است آنجا که مصدق به تازگی و با دستی پر در دفاع حقوق ازمنافع ایران از دادگاه لاهه بازگشته بود و در انتظار رای اعتماد مجلس برای نخستوزیریاش و ترغیب بیشتر دیوان لاهه جهت صدور حکم به سر میبرد. از اینرو بود که ملت به خیابان ریختند و مجلس به رای اعتماد نخستوزیر تن داد، هر چند که سنا در ابتدا مته به خشخاش گذاشت تا نشود آنچه که باید، اما نشد و در نهایت مرد صادق به شماره 109 خیابان کاخ رفت.
از آن پس نخستوزیر در پی اینکه دخالت دربار را در امور کم کند و کارها در جهت صلاح کشور پیش رود خواست تا اختیار وزیر جنگ را از شاه بگیرد و اینچنین بود که خاطر ملوکانه شاه برآشفت و معنای درخواست مصدق را بستن چمدان و رفتن از مملکت خواند. به این ترتیب مصدق مغضوب شد و قوام محبوب و 4روز پیش از آنکه مردم با خون خود بنویسند یا مرگ یا مصدق،قوامالسلطنه برجای او تکیه زد. اما تکیه بر جای او زدن کار گزافی بود که قوام با اعلام توقیف کاشانی و حمایت لندن اشتباه استراتژیکی مرتکب شد و کاشانی که بعدها راهش از مصدق جدا شد در اعلامیهاش خطاب به وزیر دربار تهدید کرد که اگر مصدق سرکار بازنگردد و لبه تیغ تیز انقلاب به سوی دربار نشانه خواهد رفت و اینگونه مردم برای دفاع از مصدق بار دیگر به خیابانها ریختند. اینچنین شد که دکتر مصدق وزارت دفاع را در دست گرفت، در لاهه پیروز شد خاتونهای فتنهگر دربار را راند، امیران دسیسهباز را باز نشسته کرد و ستون استعمار داخل را شکست، هرچند که دسیسهگران و فتنهپردازان جوجهای شوم را به تولد نشسته بودند که 28مرداد 32 سر از تخم به درآورد و با دولت مصدق آن کرد که چون لکهای سیاه بر پیشانی تاریخ همیشه ایران نشست.
«احمد قوام» (قوامالسلطنه) از جمله شخصیتهایی است که کارنامه سیاسیاش در طی سالیانی طولانی از سوی جریانهای مختلف، نقد و به بیانی بهتر «سیاهنمایی» شده است. هواداران پهلوی، از او چهرهای دشمن نظام پادشاهی و وابسته به شوروی ترسیم کردند! چپها او را سیاستمداری مرتجع، عامل امپریالیسم جهانی و پادوی آمریکاییها برای نفوذ و تسلط بر ایران و سپس منطقه معرفی میکردند و گروه موسوم به «ملیون» بابت عرض اندامش در «مقابل مصدق» در اوج مبارزات برای ملی کردن صنعت نفت، وی را عنصر انگلستان برای به شکست کشاندن جنبش میدانستند. اما به راستی قوام که بود و بازخوانی نقش او در جریانات تاریخ معاصر بهویژه نهضت ملی کردن صنعت نفت به چه کار ایرانی امروز میآید؟
نام «قوام» با رویدادهای مهمی در تاریخ ایران پیوند خورده است که از آن میان، دو رویداد پایان دادن به غائله «پیشهوری» در آذربایجان و حوادث تیرماه ۱۳۳۰ مهمترین آنهاست. اولی او را در جایگاه سیاستمداری بزرگ و کممانند نشاند که هنر دیپلماسی را به بهترین وجه برای نجات کشور از اشغال و خطر تجزیه قریبالوقوع به کار گرفت و دومی چنان او را بدنام و بدعاقبت ساخت که سالهای پایانی عمر را در تنهایی و انزوا به سر برد و تا سالها بعد از آن هم آماج حملات، کنایهها و توهینهای مخالفان از همه جناحها قرار گرفت. البته خودش امیدوار بود روزی کارنامهاش فارغ از زنده باد-مرده بادهای معمول، مورد ارزیابی دگرباره قرار گیرد و آیندگان بیش از پرداختن به شعارزدگی ناشی از کشیده شدن سیاست به کف خیابان، منصفانه به حوزه امکانها و دستاوردهای سیاسی او بپردازند: «بالاخره روزی خواهد رسید که مردم بیغرضی در این مملکت اوراق تاریخ را ورق بزنند و از میان سطور آن، حقایق مربوط به زمان ما را بخوانند... من میروم و تاریخ ایران قضاوت خواهد کرد که به روزگار این ملت چه آمده است.»
قوام دو بار در دوره احمدشاه و سه بار در دوره محمدرضاشاه به مقام نخستوزیری رسید و طرفه آنکه همواره حضورش در این منصب، کوتاه و در دورانی پرآشوب بود. وی از جمله سیاستمداران آگاه از مناسبات و توازن قوای داخلی و بینالمللی بود که به صرافت دریافته بودند، کشور امکان و توانایی هماوردی و تنشآفرینی همزمان با دو قدرت حریص و پرقدرت زمان (روسیه و انگلستان) را ندارد و چاره را پیش کشیدن پای نیروی سومی میدانستند که علاوه بر تغییر در مناسبات و برهم زدن توازن میان قوای موجود، همانند آن دو، ایران را تنها به چشم «سرزمینی حائل» جهت جلوگیری از تصادم میان نیروهای خود نبینند.
در مقابل این نگرش، جریانی بود که «محمد مصدق» را میتوان نماد و رهبر آن دانست. دستهای از سیاستمداران و روزنامهنگاران که چاره را در مبارزات استقلالطلبانه و درپیش گرفتن سیاستهایی مثل «موازنه منفی» میدانستند. راهکاری که براساس آن بنا نبود بیش از آنچه در گذشته به ثمن بخس به روسیه و انگلستان واگذار شده بود، امتیاز جدیدی به آنها اعطا شود.
سیاستورزی قوام و راهحلی که به استالین پیشنهاد کرد، در مدیریت بحران آذربایجان و پایان دادن به حمایت از حکومت خودخوانده «پیشهوری» مورد تحسین بسیاری از مورخان قرار گرفته است و این مربوط به زمانی بود که وی برای بار چهارم و بازهم در شرایطی به غایت بحرانی، منصب نخستوزیری را برعهده گرفته بود. وی در نخستین اقدام به بهبود روابط با شوروی پرداخت و با ارسال تلگراف دوستانهای به استالین، ابراز تمایل کرد که برای حل مسائل میان دو کشور شخصا به مسکو مسافرت کند.
در پی چندین جلسه چانهزنی با استالین و سایر مقامات شوروی که اصرار زیادی بر حضور نیروهای خود در آذربایجان و حفظ نفوذشان در نواحی شمالی ایران داشتند، سرانجام استالین پذیرفت که نیروهایش خاک ایران را تخلیه کنند. پژوهشگران بر سر اینکه اولتیماتوم شفاهی رئیسجمهور وقت آمریکا (ترومن) بر تصمیم استالین برای خروج از ایران بیشتر تاثیر داشت یا سیاستورزی قوام، اختلاف نظر دارند اما این نکته قابل تامل است که شوروی از هیچ یک از سرزمینهای اشغال شده بعد از جنگ جهانی دوم خارج نشد مگر اینکه حکومتی دستنشانده را در آنجا بر سرکار آورد و اگر به یاد آوریم آمریکا و دولتهای متحدش حاضر نشدند برای بیرون راندن شوروی از آلمان و اروپای شرقی، خطر جنگ با آن کشور را به جان بخرند، پذیرش این احتمال که برای خارج کردنشان از شمال ایران، به نیروهای نظامی متوسل میشدند بسیار دشوار به نظر میرسد.
به هر روی «استالین» مجاب شد که بهتر است از اشغال ایران دست بردارد اما برای آبرومندانه جلوه دادن این موضوع، بهتر دید امتیاز اقتصادی مهمی را به چنگ آورد. هنر دیپلماسی قوام در اینجا خود را نشان داد که توانست با فریب دادن استالین او را قانع کند، تا زمان اشغال بخشی از خاک کشور، امکان برگزاری انتخابات مجلس و تایید امتیاز مورد درخواست او وجود ندارد. از این رو لازم است نیروهای شوروی از ایران خارج شوند تا او انتخابات مجلس را برگزار کند و ضمنا تضمین داد اکثریت نمایندگان مجلس آینده، نیروهای وفادار به دولت او خواهند بود که در بررسی و تصویب «امتیاز نفت شمال» کارشکنی نخواهند کرد. در مجلس بعدی طرح قوام به دیوار سخت سیاست موازنه منفی دکتر مصدق برخورد کرد و شوروی این ماجرا را به رودست خوردن از قوام تعبیر کرد.
خارج کردن ارتش شوروی از ایران و در پی آن سرکوب حرکت جداییطلبانه «حزب دموکرات» در آذربایجان، برای قوام اعتبار زیادی در فضای سیاسی آن روز ایران به وجود آورد و این چیزی نبود که به مذاق شاه جوان خوش آید. «محمدرضا شاه» همواره از قوام اعلام انزجار میکرد و از قدرت گرفتن او واهمه داشت. از این رو تمام تلاشش را میکرد که تا حد ممکن او را از مناصب مهم قدرت و اثرگذاری بر فضای سیاسی کشور دور نگه دارد. در مقابل قوام نیز بنا داشت با کسب حمایت انگلستان و آمریکا، جای خود را در مناسبات جاری قدرت بیشتر باز کند. با این حال برآمدن چهره دولتمردی دیگر که به سرعت به قهرمان اول ایرانیان تبدیل میشد باعث شد تا این دو دشمن دیرین، بار دیگر به هم نزدیک شوند و شاه با بیمیلی تمام دست یاری به سوی قوام دراز کند.(ازغندی،1388)
«مصدق» سیاستمدار سرسخت و سازشناپذیری بود که نه تنها حاضر به دادن امتیاز بیشتری به انگلستان و شوروی نبود، بلکه با پی گرفتن طرح ملی کردن صنعت نفت، پایههای قدرت شاه را که مبتنی بر حمایت خارجی بود هم به شدت متزلزل میکرد. شاه در هراس از اوج گرفتن قدرت مصدق و قوام از ترس ناکام ماندن سیاستهای رویاپردازانه مصدق و پیامدهایش، بار دیگر در برشی حساس از تاریخ معاصر ایران به یکدیگر رسیدند. مقطعی که «قوام» هرآنچه اندوخته بود تنها در پنج روز سراسر توفانی یکسره به باد رفت و وی را بهصورت ناخواسته در مقابل شخصیت و راه مصدق قرار داد! تقابلی نابهنگام که برنده بیچون و چرای آن، دربار و شخص محمدرضا شاه بود.
اشتباه دیگر قوام در این مقطع انتشار بیانیه مشهور «کشتیبان را سیاستی دیگر آمد» بود که تعابیر تند، گزنده و تهدیدهای آن سبب القای این مطلب میشد که قوام اصرار مصدق به دخالت دادن مردم در سرنوشت خود را «عوامفریبی» میداند و نسبت به حضور و نقشآفرینی مقامات مذهبی از جمله آیتالله کاشانی در وقایع خشمگین و نگران است. تهدید مردم به اینکه «دوره عصیان به سر آمده» و بعدها نقل این مطلب از او که اگر لازم شود «دست به تشکیل محاکم انقلابی زده روزانه صدها تبهکار از هر طبقه را به حکم بیشفقت قانون قرین تیرهروزی خواهم کرد» باعث شد تا نتایج فجایع انجام شده توسط نیروهای نظامی در ۳۰ تیر به پای او نوشته شود.
اشتباه دیگر او این بود که گمان کرد دربار و انگلستانی که تا دیروز تا آن اندازه نسبت به او بیاعتماد و بیاعتنا بودند، اکنون دچار چنان استیصالی شدهاند که به ناچار اوضاع را به کف باکفایت او سپردهاند تا آنها را از بحران عبور دهد. غافل از آنکه در همان مدت اندک، شاه با افراد دیگری برای جانشینی او درحال مذاکره است و یکی از نفوذیهای اصلی انگلستان در جبهه ملی (مظفر بقایی) در کار تغییر هدف اعتراضات از دربار و شخص محمدرضاشاه به سمت اوست. همو که بعد از برکناری قوام نیز صحنهگردان اصلی در مجلس برای سیاهنمایی هرچه بیشتر چهرهاش نزد مردم بود و تلاش داشت با گرفتن مصوبه مجلس اموال او را هم مصادره کند. موضوعی که تنها با جوانمردی و مقاومت شخص مصدق به نتیجه نرسید.
نتیجه گیری
قوام السلطنه در اولین قدم ، زندانیان سیاسی را آزاد کرد. و کمر همت به بازسازی و سازندگی بست . و باید با حکمت خاصی ، عصیان ها ، آشوبها و شورشهاى سراسر کشور را آرام می کرد. ( مانند قيام ضد امنیتی و کودتای سرهنگ پسيان در خراسان که از ۱۲ فروردین ۱۳۰۰ شروع شده بود ؛.و یک حرکت یاغی گری و خودسرانه علیه دولت مرکزی بود و عاقبت غائله بنابه دوستی ها و روابط قوام با عشایر و خوانين خراسان در نهم مهر همان سال پایان گرفت و کردهای قوچان پس از نبرد سرش را از تن جدا کردند و به قوچان بردند .
البته نقش قوام را در " به امضاء رساندن فرمان مشروطيت و نظامنامهی انتخابات" مشهور است. اما مخالفت بیشتر قوام با با نفوذ زیاد انگلستان بود و می خواست که امریکا توازن حضور روس و انگلیس در ایران را برعهده داشته باشد و نه روس و نه انگلیس به تاراج ملک و مملکت نپردازند و دراین باره هم اقدام کرد (مانند : واگذارى امتياز استخراج نفت شمال به مدت 50 سال به شرکت امريکايى «استاندارد اويل» با امضا قرارداد در واشنگتن توسط حسين علاء و تائید مجلس در 30 آبان 1300 اما بعدها شکست خورد). گرچه امريکا هم در آن زمان چندان قدرتی در قیاس با انگلستان نداشت. بعدها واگذارى امتياز نفت شمال به شرکت «سينکلر» را به تصويب رساند و هم - در آذر 1301- هيأتى از مستشاران مالى امريکايى ( به رياست آرتور ميلسپو ) را هم به تهران دعوت کرد. تا به مدت 5 سال امور مالى ايران را نظم و سامان بدهد.
قوام به خاطر حفظ دوستی با همسایه شمالی ؛ پيمان دوستی ايران و شوروى را ، نهايى کرد(با تائید در مجلس چهارم ؛ ر 23 آذر 1300). و عملا زمينه مداخله امنیتی روس ها در شمال ایران را فراهم کرد تا حمايت مالی- نظامی روسيه از شورش مسلحانه کمونيستهاى گيلان قطع شود. هرچند روس ها برای خود و منافع خودشان، حق دخالت را محفوظ می دانستند. قوام درسیاست خارجی درست و منطقی، پیش آهنگ بود. فردی دارای اصول و اخلاق؛ عملگرا و طرفدار دیپلماسی آرام و بازی پیچیده در تعامل با قدرت های بزرگ. قوام السلطنه در دوران اول صدرات خود که 8 ماه به طول انجاميد، مصدق ( فاقد تحصیلات حقوقی و مالی را) داخل کابینه کرد وزير ماليه اش نامید. بهرحال نسبت فامیلی داشتند. براى مصدق السلطنه هم ( برای مهلتی مشخص)در زمینه اصلاحات مالى اختيارات کامل گرفته بود. اما مصدق خواهان تمديد بود و با برخی از نمايندگان مخالف تمديد اختيارات وزير ماليه ( و آشنا به ذات مصدق) ، درگير شد و قوام هم بنا به رسم جوانمردی و اصالت، تمام قد از مصدق حمایت کرد اما وقتی دید که فایده ای ندارد ، در 29 دى 1300 پس از 230 روز، عطای صدارت را به لقایش بخشید و استعفا کرد.
قوام معتقد بود که شوروی در ایران مطامع ارضی دارد و خطری برای استقلال کشور است اما آمریکا چنین نیست و چه بسا می تواند خنثی کننده توطئه انگلیس و روس در ایران باشد . اما حزب کمونیست در ایران تاخت و تاز داشت. به دستور شوروی کردها حرکتی جدایی طلبی - تحت نام خودمختاری کردها در جمهوری مهاباد (سه شنبه، ۲ بهمن ۱۳۲۴)- را سامان داده بودند و در تبریز هم جمهوری تبریز(۲۱ آذر ۱۳۲۴)
قوام و مصدق كه شيوه اي متناقض داشتنداما قوام در اواخر خرداد 1331 دچار اشتباه محاسباتی شد و خواست در برابر عوامفریبی مصدق قد علم کند و وجاهت و آبرو واندوخته سیاسی خود را در ترازو بگذارد. با استعفاى مصدق (در 25 تير 1330)، از فرانسه به ایران آمد و برای پنجمین بار نخست وزیر شد اما پنج روز بیشتر نبود (تا وقایع 30 تیر 1331 ) .(اشتریان ،1387)
شرایط دوران مصدق
دکتر مصدق در آغاز دوران نخست وزیریاش گمان میبرد میتواند با درآمد نفت، تمام نیازهای بودجه را تأمین کند و به مبارزه با فقر، بیماری و عقب ماندگی کشور در همه ابعاد همت گمارد. اما بزودی با شرایط کاملا متفاوتی روبهرو شد و نه به عنوان یک انتخاب، بلکه با قرار گرفتن در عمل انجام شده، به اقتصاد بدون نفت روی آورد. دولت ابتدا کوشید تا با گرفتن وام 25 میلیون دلاری با نرخ بهره سه و نیم درصد از بانک صادرات و واردات آمریکا، تنگناهای مالی خود را پشت سر گذارد. اما آمریکاییها اعطای هرگونه وام را به حل مناقشه نفت موکول ساختند و علاوه بر قرار دادن دولت مصدق در تنگنای اقتصادی، موضع سیاسی این دولت در برابر مخالفانش را تضعیف کردند. در این میان اتحاد جماهیر شوروی نیز از پرداخت بدهی باقی مانده از جنگ جهانی دوم سرباز زد و دولت مصدق بیش از پیش تحت فشار قرار گرفت.دولت که ابتدا تصور میکرد قطع صدور نفت موقتی خواهد بود، با مشاهده بن بست در مذاکرات مربوط به حل مناقشه نفتی، دریافت که دورهای طولانی از بحران اقتصادی پیشرو است. بنابراین برنامههای بلندمدتتری را برای اداره اقتصاد کشور تدارک دید که در ذیل به مهمترین آنها اشاره میشود:
1 صرفه جویی مالی
از آنجا که ریخت و پاش مالی همواره در سازمانهای دولتی ایران وجود داشته و این موضوع با توجه به گستره و عمق نفوذ دولت در اقتصاد کشور، کلیت اقتصاد را تحت تأثیر قرار داده است، دولت مصدق پیش از هر اقدامی حذف هزینههای غیر ضروری، اصلاح سیستم مالیاتی و بازنگری در اداره دولت به منظور کاستن از هزینهها و افزایش بازده را در دستور کار قرار داد و هزینههای خود در بودجه سال 1329 را از 2/11 میلیارد ریال به 7/9 میلیارد ریال در بودجه سال 1330 رساند.
2 افزایش درآمدهای مستقیم دولت
راهکار دیگر دولت برای افزایش درآمد عمومی، بالابردن قیمت کالاهایی بود که تولیدشان در انحصار دولت قرار داشت. از همه مهم تر سیگار، چای، قند و شکر و تریاک بودند که مصرف بالایی داشتند و هرگونه افزایش در بهایشان، درآمد هنگفتی را عاید دولت میکرد. همچنین عوارض و حقوق گمرکی به میزان قابل توجهی افزایش یافت. اما همین موضوع میتوانست تبدیل به پاشنه آشیل دولت شود و نارضایتی مردم را افزایش دهد.
3 جلب مشارکت مردم در سرمایهگذاری
روش دیگر دولت برای رفع تنگناهای مالی، جلب مشارکت عموم مردم در اداره اقتصاد بود که با انتشار اوراق قرضه در نیمه دوم سال 1330 صورت پذیرفت. اما این سیاست توفیق چندانی نداشت و فقط یک چهارم اوراق منتشر شد. فقر نسبی که بر اثر شرایط نامساعد اقتصادی دامنگیر بخش عمدهای از مردم شده بود، آنها را از خرید اوراق قرضه بازمی داشت. ثروتمندان نیز به دلیل خصلت محافظه کارانه خود تمایلی به خرید اوراق نداشتند و چنین به نظر میرسید که عمده خریداران، گروهی از بازاریان پرشور طرفدار دولت بودند.
4 بازنگری در بازرگانی خارجی کشور
از پیش از دوران زمامداری دکتر مصدق، تراز بازرگانی خارجی کشور منفی بود و بخش قابلتوجهی از وارادات را کالاهای تجملی و غیرضروری تشکیل میدادند. این موضوع به نوبه خود دولت را با کمبود ارز مواجه میساخت. بنابراین کارشناسان اقتصادی دولت مصدق، واردات را به دو گروه کالاهای ضروری و تجملی تقسیم کردند و صادرات نیز در دو گروه کالاهای کمتر و بیشتر قابل فروش جای گرفت. بر این اساس کالاهای تجملی را بازرگانانی میتوانستند وارد کنند که موفق به صدور کالاهای کمتر قابل فروش شده باشند و کالاهای ضروری را میشد در ازای صدور کالاهای بیشتر قابل فروش وارد کرد.
دوران مصدق از نظر سیاسی نیز دورانی پرتلاطم و طوفانی بود و بحران سیاسی که هر روز گسترده میشد و از هم پاشیدن اتحاد اولیه نیروهای سیاسی اعم از ملی و مذهبی حول محور ملی شدن صنعت نفت، به نوبه خود محدودیتهایی را در بخش اقتصاد سبب شد و تأثیران ناخوشایندی را در این حوزه برجای نهاد. (بشریه،1390)
شرایط دوران قوام
30 تیر تقاطع دوباره مصدق و قوام در بزرگراه تاریخ بود؛ انقطاع دوباره محبوبان و مطلوبان قدرت و تقطیع دوباره عاقبتاندیشی و عافیتطلبی. محمد مصدق و قوامالسلطنه پیشتر و بیشتر از آن چند دوره شانه به شانه هم دویده بودند. هر دو اشرافزادهای بودند منتسب به درباره قاجار؛ ناصرالدین شاه وقتی محمد 10 ساله بود پسر کوچک میرزا هدایتالله وزیر دفتر را «مصدقالسلطنه» خواند و احمد وقتی با مظفرالدین شاه از سفر سوم فرنگ بازگشت «قوامالسلطنه» شد. مصدق پس از مستوفیگری خراسان، دکترای حقوقش را از دانشگاه نوشاتل سوئیس گرفته بود و قوام قبل از فرمانروایی خراسان، عازم اروپا شد تا حقوق بخواند.
مصدق در اروپا بود که خبر رسید وثوقالدوله قرارداد 1919 را امضا کرده است؛ همان عاملی شد برای انتشار نامهها و مقالههایی علیه برادر بزرگتر قوام. کودتای سوم اسفند 1299 برای مصدق و قوام به یک اندازه گران آمد؛ مصدق والی فارس بود و چون دولت کودتایی رضاخان و سید ضیاءالدین طباطبایی را به رسمیت نشناخت از مقامش استعفا داد؛ قوام والی خراسان بود و در برابر کودتا موضع منفی اتخاذ کرد، اما آنقدر در مسندش ماند و مخالفت کرد که سید ضیاء، کلنل پسیان را کفیل استانداری فارس کرد و جزای سرپیچی قوام شد بازداشت در زندان عشرتآباد در روز سیزدهبدر سال 1300 یکه تازی سید ضیاء نه برای احمدشاه قاجار خوشایند بود و نه برای رضاخان؛ شاه سیدضیاء را وادار به استعفا کرد و تظاهرات گسترده مردمی در مسجدشاه تهران و میدان بهارستان هم مددرسان شد.
دوری قوام از قدرت دیری نپایید و در خرداد 1301 برای دومین بار در مسند نخستوزیری نشست. در شهریور 1320 و با تبعید رضاشاه، مصدق و قوام از کنج عزلت بیرون خزیدند و راه سیاست گزیدند؛ اما در دو راه مختلف. مصدق در مجلس چهاردهم وکیل اول تهران شد و اولین کاری که کرد تصویب قانونی برای منع دولت از مذاکره در مورد امتیاز نفت تا زمان حضور نیروهای خارجی در ایران بود. قوام یکسال پس از سلطنت محمدرضاشاه جوان، سومین دوره نخستوزیریاش را آغاز کرد وهمکاری نزدیک با آمریکا را جزو اصول اساسی سیاستش قرار داد. اولین دسته از نیروهای نظامی آمریکا تحت عنوان «میسیون نظامی ایران» در آذر 1321 وارد ایران شدند و «میلسپو» برای دومین بار راهی ایران شد و امور خزانهداری را برعهده گرفت. مقارن سفر میلسپو، دو هیات مستشاری دیگر نیز به تهران آمدند. یکی به ریاست «سرلشکر جان گریلی» برای تجدید سازمان ارتش و دیگری به ریاست «سرهنگ نورمن شوارتسکف» برای نوسازی ژاندارمری.(ارفع،1377)
نتیجه گیری
شباهتها و تفاوتها هم کمابیش همینطور و موکول به امور مختلف و متفاوت است. ما با خطکشیهای سیاسی و ارزشی امروز نگاه میکنیم و ناگزیر چهرهها در دو طرف خطوطی قرار میگیرند که چه بسا محصول ذهن و تفاسیر تاریخی ما باشند. نمونهاش همین دوگانه معروف مصدق/ قوام که امروز به موضوعی برای مواجهه دو گرایش رقیب تبدیل شده است.
در واقع میل طبیعی این دو گرایش برای نمادسازی، هویتیابی و هژمونی سیاسی، این چهرهها را از بافت تاریخیشان خارج کرده و شکافی میان آنها پدید میآورد که گویی از دو منظومه کاملاً متباین میآیند.
موضوع دیگری هم در میان است، گره خوردن شخصیتها به رخدادهای خاص، تفاوت و تقابل آنها را بیش از حد واقعی به نمایش میگذارد. اگر قوام در تیر ۳۱، در روزی که روزش نبود به صحنه نمیآمد شاید دوگانه مصدق/ قوام وجود خارجی پیدا نمیکرد.
معنی این حرف، نبود تفاوت نیست بلکه از شکل واقعی خود خارج شدن است و البته فکر میکنم در مورد این دو چهره سیاسی، شباهتها بیش از تفاوتهاست، به ویژه تا قبل از دهه ۱۳۲۰ که اساساً آنها را میتوان در طبقهبندی سیاسی واحدی قرار داد. خاستگاه و نقطه عزیمت مشابهی دارند، بخشی از طبقه دبیران و حکومتگران قاجاری و متعلق به مستوفیان آشتیانی.
برداشت مطلوب مصدق و قوام از مشروطه برآیندی از حفظ نظم سیاسی موجود در کنار اصلاحات سیاسی و مشروط کردن نهاد سلطنت بود. چیزی که آن را مشروطه معتدله یا حکومت ملی مینامیدند. همان محورهایی که در مرامنامه انجمنی چون جامع آدمیت که مکانی برای گردآمدن مشروطه خواهان اشرافی مثل مصدق محسوب میشد، آمده بود.
اتفاقی نیست که هم مصدق و هم قوام در دوران مسوولیتهای اجرایی، همواره خواهان کسب اختیارات ویژه (و گاه اختیار تقنین) بودند. مصدق در زمان تصدی وزارت مالیه در ۱۳۰۰ و در دوره نخستوزیری در سال ۳۱ و قوام نیز در دو دوره ریاست دولت در ۱۳۲۲ و ۱۳۲۴، چنین اختیاراتی را درخواست کردند..
قوام در عین نخبهگرایی، ضرورت ایجاد تشکیلات سیاسی و حزبی را درک کرده بود، میگفت نظام مشروطه بدون حزبی منضبط مثل خانه بدون سقف است. البته او نه اعتقاد چندانی به رقابتهای حزبی داشت و نه خود را مقید به انضباط سازمانی میدانست. حزب برای او به معنای سازماندهی شبکهای از حامیان و سیاسیون برای افزایش قدرت چانهزنی در حلقههای قدرت و صعود سیاسی بود، عملگرایی و انعطافپذیری او البته اجازه میداد که تاکتیکهای سیاسی متنوعی را اتخاذ کند که گاه به اشکالی از فرصتطلبی پهلو میزد. وارد بدهبستانهای سیاسی و ائتلافهای پیاپی و زود گذری میشد و ایدهها، شعارها و گاه متحدینش را قربانی تاکتیکها و سیاستهای تازه میکرد. با همه بصیرت سیاسیاش، عجیب بود که به یک واقعیت ملموس دهه ۲۰ ایران یعنی ظهور سیاست تودهای و افکار عمومی توجهی نشان نمیداد. مصدق اما در مواجهه با مقتضیات جدید سیاست ایران، روش دیگری داشت. از اساس به سیاست حزبی و نهادی معتقد نبود و آن را مناسب ایران نمیدانست. خلقیاتش هم با انضباط سازمانی و تن دادن به رأی هممسلکان سیاسی جور درنمیآمد.
تفاوتهای مصدق و قوام را نمیشود انکار کرد اما شباهتهایشان به ویژه در اهداف و باورهای سیاسی پایه مثل مشروطهخواهی و دولت ملی و برداشت غیرنهادی از سیاست و سیاستورزی هم کم نیست. دست کم تفاوتها آنقدر نیست که بشود به راحتی آن را به موضوعی برای مرزبندیهای سیاسی تبدیل کرد. شاید اگر سایه سنگین ۳۰ تیر بر سر قوام نبود و نقشآفرینی او در بحران آذربایجان ونیز مشروطهخواهی دیرینهاش برجستهتر میشد، امروز این دو چهره سیاسی اینقدر متفاوت و دور از هم به نظر نمیرسیدند.
منابع فارسی
1. ابراهامیان، پرواند (1382) ایران بین دو انقلاب،ترجمه احمد گل محمدی و محمد ابراهیم فتاحی(تهران، نشر نی).
2. ابراهيم فيوضات، دولت در عصر پهلوي، تهران، آگه، 1375، ص53
3. اخوان کاظمی، بهرام (اسفند 1386)، علل ناکارامدی احزاب سیاسی در ایران، زمانه سال ششم شماره 66.
4. ارفع، حسن، در خدمت پنج سلطان، ترجمه سيد احمدنواب، تهران، نشر مهر آئين، 1377.
5. ازغندی، علیرضا (1388) روابط خارجی ایران 1357-1320 (تهران، قومس)
6. اشتریان،کیومرث،آسیب شناسی فرایند سیاست گذاری در ایران،وب سایت دانشجویان دکتر کیومرث اشتریان،دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران،1387.
7. بشیریه، حسین (1390) جامعه شناسی سیاسی نقش نیروهای اجتماعی در زندگی سیاسی (تهران، نشر نی).
8. تركمان،محمد، نامه هاي دكتر مصدق، دو جلد، تهران، نشر هزاران، 1374.