Explaining the state of medical science and medicine in the Islamic world of the Abbasid era (132-656 AH) and the ways of transferring it to the West (Europe)
Subject Areas : Epistemological and methodological researcher of historical researchBatool Rabiei 1 , Boshra Delrish 2 , Elham Malekzadeh 3 , Koorosh Fathi 4
1 - Phd student of the History of Islamic Civilization and Nations, Takestan Branch, Islamic Azad University, Takestan, Iran.
2 - Department History and Islamic Civilization, Takestan Branch, Islamic Azad University, Takestan, Iran.
3 - Department History and Islamic Civilization, University and Institute for Humanities and Cultural Studies, Tehran, Iran.
4 - Department History and Islamic Civilization, Pardis Farhangian University Hakim Ferdowsi, Karaj, Iran.
Keywords: Abbasid era, Medicine, the West, Diffusion Theory, Medical knowledge,
Abstract :
As it stands today, medical science did not grow and develop overnight. This science has been formed due to the efforts of millions of people throughout the history of mankind. Meanwhile, the fact is that one of the standard bearers of this sacred responsibility (medical sciences) are Muslims. Muslims, during the Abbasid era, have developed this science more than any other civilization. Therefore, in this article, an attempt has been made to highlight the fact that the Renaissance of Europe is partly indebted to the inventions and discoveries of Islamic medicine of the Abbasid period, and the ways of transferring this science from the East to the West are documentedIn the upcoming research, in order to explain and analyze the progress of medical knowledge in the Abbasid era and the ways of its transfer to the West, the "diffusion theory" is used as the theoretical framework of the work. Based on this, the influential origin in the field of medical knowledge of the Islamic world in the Abbasid era is taken into account, and the influential destination is the Western civilization, and the ways and channels of transmission are mentioned along with its obstacles. The findings of the research show that medical knowledge was one of the first sciences that the Islamic world learned based on the medical data of Iran, India and Greece, and then developed it in the best possible way and spread it to other societies.
_||_
فصلنامه علمی پژوهشی تاریخ
تبیین وضعیت علم پزشکی و طب در جهان اسلام عصر عباسی (132-656 ه.ق) و راههای انتقال آن به غرب (اروپا)
چکیده:
همانطور که امروزه مطرح است، علم پزشکی یک شبه رشد و توسعه پیدا نکرده است. این علم به علت تلاش میلیون ها نفر در طول تاریخ بشریت شکل گرفته است. در این بین واقعیت این است که یکی از پرچم داران این مسئولیت مقدس (علوم پزشکی) مسلمانان هستند. مسلمانان در فرازهای از عصر عباسی این علم را بیش از هر تمدن دیگری توسعه داده اند. بنابراین در این مقاله تلاش شده است به برجسته کردن این واقعیت که رنسانس اروپا تا حدی مدیون اختراعات و اکتشافات طب اسلامی دوره عباسیان است پرداخته شود و راه های انتقال این علم از شرق به غرب مورد مطالعه اسنادی قرار گیرد.
در پژوهش پیش رو جهت تبیین و تحلیل پیشرفت های دانش پزشکی در عصر عباسی و راه های انتقال آن به مغرب زمین "نظریه پخش" به عنوان چهارچوب نظری کار مبنا قرار گرفته است. بر این اساس مبدأ تأثیر گذار در عرصه دانش طب جهان اسلام در عصر عباسی لحاظ شده و مقصد تأثیر پذیر، تمدن مغرب زمین در نظر گرفته شده و راه ها و کانال های انتقال در کنار موانع آن ذکر شده است. یافته های پژوهش نشان می دهد، دانش پزشکی جز اولین علومی بود که جهان اسلام بر اساس داده های پزشکی ایران، هند و یونان آن را فرا گرفت و سپس به بهترین نحو ممکن آن را توسعه و به جوامع دیگر سرایت داد.
واژگان کلیدی: طب، دانش پزشکی، عصر عباسی، غرب، نظریه پخش
مقدمه:
پزشكى از جمله علومى است كه مسلمانان همواره به آن توجه خاصى داشتند. پزشكان از احترام ويژهاى در جوامع اسلامى برخوردار بوده و کارکردهای سیاسی و اجتماعی مهمی داشتند. از همین روی دانش پزشکی و طبابت در جهان اسلام رونق و اعتبار زیادی یافت و آثار علمی در زمینه دانش و اخلاق پزشکی، شرح شیوههای درمانی، داروشناسی و انواع بیماریها و حتی شیوه سرایت برخی امراض و دائرةالمعارفهاي متعددی در شرححال اطباء مشهور، تأليف شد؛ عیون الانباء فی طبقات الاطباء ابن ابی اصيبعه (668 هجری / 1269 میلادی)، فردوس الحکمه علی بن سهل بن ربی طبری (247 هجری / 861 میلادی) و العین نوشته حنین بن اسحاق (264 هجری / 877 میلادی) از آن جمله است. مسلمانان از آثار پزشكى ايرانى كه در دانشگاه جندیشاپور رايج بود و ترجمه آثار پزشكى هندى و يونانى به عربى و تعاليم بهداشتى اسلام استفاده كردند و مکتب پزشکی جديدى را به وجود آوردند و این علم را به مطلوبترین شرایط رونق و گسترش رساندند. علاوه بر ایرانیان یکی دیگر از منابع تکوین طب در جهان اسلام، سریانیها بودند که در طب پیشرفتهای مهمی به دست آورده بودند، لذا وقتی طب از دست سریانیها به دست مسلمین افتاد تحقیق و مطالعه در آن جنبه جدیتر و دقیقتر گرفت. بهجای رسالههای کوتاه علمی که معمول سریانیها بود، دائرةالمعارف های جامع طبی بهوسیله مسلمین تألیف شد. تحقیقات تجربی و مطالعات بالینی هم البته از نظر دور نماند و مخصوصاً در بیماریهای منطقهای و محلی تحقیقات مسلمین ـ و علماء قلمرو اسلام ـ اهمیت یافت. در واقع، تحقیقات علماء یهود و مسیحی و حتی صائبین هم که در دارالاسلام انجام مییافت و به تشویق و هدایت مسلمین بود. در مجموع علم طب و پزشکی از علوم شگرفی بود که در جهان اسلام بهویژه در دوران عباسیان از رشد و گسترش چشمگیری برخوردار شد؛ بنابراین میتوان گفت؛ علم طب يكي از علومي است كه مسلمين در تكوين و اعتلاي آن نقش به سزايي داشتند و پس از چند قرن آن را در روند انتقال علوم اسلامي به غرب به دست علماء مسيحي سپردند.
از پزشكان برجستة مسلمان میتوان محمد بن زكريا رازي (۲۵۱-۳۱۳ هجری / ۸۶۵ -۹۲۵ میلادی)، علي بن عباس مجوسي اهوازي (318-384 هجری/ 930-994 میلادی)، ابن رشد صاحب كتاب «الكليات في الطب» (516-578 هجری / 1122-1182 میلادی) ، زهراوی (281-357 هجری / 936-1013 میلادی) و ابوعلي سينا (370-428 هجری /980-1037 میلادی) را میتوان نام برد كه كتاب قانون او، تا سالها در دانشگاههای اروپا مورد استفاده بود.
مسئله اصلی مقاله پیشرو نقش و جایگاه علم پزشکی و کارکردهای آن در جهان اسلام عصر عباسی و راههای انتقال آن به غرب با تاکید بر نظریه پخش است. البته لازم به ذکر است که بدانیم در این مقاله منظور از طب اسلامی به شکل تخصصی نیست بلکه پرداخت به جایگاه کلی طب و دانش پزشکی در عصر عباسی در حیطه دانش پزشکی، مداوا، جراحیها، اعمال یدوی و غیره است؛ لذا انگاره اصلی محقق مبتنی بر اهمیت و اعتبار گسترده پزشکی در جهان اسلام و کارکردهای سیاسی و اجتماعی آن در دوره عباسی است که این کارکردها سبب تنوع و عمق تحقیقات پزشکی و یافت و کاربرد وسیع ابزارهای پزشکی شده و بر اساس قاعده جریان فرهنگی از حوزههای قوی به حوزههای ضعیف، این دستاوردها در فرایندی علمی و جغرافیائی به غرب منتقل و مورد استفاده قرار گرفت. البته برای تبیین بهتر این موضوع در این مقاله از نظریه پخش استفاده میشود. در سال(1331 شمسی / 1953 میلادی) تورستن هاگراسترند1، جغرافیدان سوئدی و استاد دانشگاه لاند2 نظریهای موسوم به نظريۀ پخش جهت پیبردن به نحوۀ گسترش و انتشار پدیدهای نو، مطرح کرد. از منظر هاگراستراند شش اصل بهعنوان مؤلفههای اساسی نظریه پخش قابل طرح است: «مبدأ پخش»، «مقصد پخش»، «موضوع پخش»، «زمان پخش»، «مسیر حرکت پدیده» و «موانع پخش».
پیشینه تحقیق:
کتاب « تاریخ پزشكی ایران » اثر سیریل الگود. ترجمه محسن جاویدان در سال (1352) انتشار یافت و در این کتاب به طب عرب از لحاظ نظری و عملی، مقام چشم پزشکی در طب عرب و ورود طب اروپایی به ایران و تشکیلات بهداشتی، سازمان قرنطینه و ملی شدن سازمان های پزشکی اشاره شده است.
محمود نجم آبادی در کتاب «تاریخ طب در ایران» که در سال (1371) به چاپ رسید به قدمت تاریخ طب و طبابت و آیین پزشکی، قسم نامه بقراط، حرفه پزشکی و پرستاری و قانون نظام پزشکی و سوگند ها و راز پوش در حرفه طبابت اشاره کرده است.
قره داغی (1397) در مقاله ای با عنوان «نقش خلفای عباسی در انتقال پزشکان خاندان بختیشوع به بغداد» اخلاق و تاریخ پزشکی ایران. شماره: ۱۱ (۱) : بیان نموده است این پژوهش نشان میدهد که دانشگاه جندیشاپور میزبان بسیاری از علما و دانشمندان یونانی و هندی و نسطوری بوده که در این مرکز کار میکردهاند و ریاست دانشکدهی طب بر عهدهی خاندان بختیشوع بوده است.
پریسا غفارزاده (1395) «نقش اندلس در انتقال علومِ جهان اسلام به غرب (اروپا) (تا قرن هفتم هجری / سیزدهم میلادی)»، کارشناسی ارشد، دانشگاه زنجان، دانشکده علوم انسانی. غفارزاده معتقد است: آشنایی غرب با علوم اسلامی و یونانی از طریق اندلس به آغاز ورود مسلمانان به این سرزمین بازمیگردد اما از سده (6 هجری / 12 میلادی) نهضت ترجمه در اندلس و با مرکزیت طلیطله آغاز شد.
وجه تمایز این مقاله با سایر مقالات در بررسی موضوع تحقیق و بازه زمانی است که به بررسی وضعیت علم پزشکی در جهان اسلام عصر عباسی و راههای انتقال آن به غرب اشاره نموده است و با توجه به بررسی منابع می توان بیان نمود که این موضوع دارای نوآوری است.
ادبیات تحقیق:
طب:
طب در لغت عربى به معناى مداوا و درمان بيمارى، معالجه (جسم و روح) و نيز سحر و افسون آمده (ابن منظور، 14: 43) و چنان كه بوعلى در آغاز قانون گفته است: شاخهاى از معرفت است كه در حالتهاى تندرستى و بيمارى در تن آدمى نظر مىكند و غرض از آن اين است كه با استفاده از وسايل شايسته سلامتى را نگاه دارد يا آن را بازگرداند. بنابراين، وظیفة طبابت بازگرداندن يا نگاهداشتن در اصطلاح حالت تعادلى است كه تندرستى ناميده مىشود؛ همچنین در معناى اصطلاحى آن گفته شده كه عبارت است از: علم به قوانينى كه به سبب آن، احوال بدن انسان از حيث صحت و عدم صحت شناخته مىشود و صاحب اين علم را طبيب مىگويند (نصر، 1359: 20).
در تقسيمبندى علوم، پزشكان مسلمان، علم طب را در زمرة علوم طبيعى دانستهاند (خوارزمى، بی تا: 147-173) علم طب از نخستين علومى بود كه مسلمانان به وسیلة ترجمه، از ملل متمدن اخذ كردند. احاديث منقول از پیامبر (ص) نشاندهندة اهميت اين علم است كه بعدها در قالب كتابهاى متعددى از قبيل الطب النبوى از ابن قيم جوزيه، الطب فى الكتاب و السنه از عبداللطيف بغدادى و نيز در ميان شيعه بهصورت طب الباقر، طب الصادق و طبالرضا (رسالة الذهبيه) تأليف شد. با استفاده و اقتباس مسلمانان از طب ساير ملل و افزودن بر آن، طب موسوم به «طب اسلامى» پديد آمد. همان گونه كه در شرق عالم اسلام با پيشرفت علم و تمدن، پزشكان بزرگى چون طبرى، رازى، مجوسى و بوعلى ظهور كردند، در غرب (اندلس) نيز همين اتفاق افتاد.
طب ایرانی:
طب سنتی در هر کشوری تعریف مخصوص به خود را دارد و مجموعه گستردهای از شیوهها و مراقبتهای بهداشتی را شامل میشود که بخشی از سنت یا طب رایج آن کشور است و به طور کامل با سیستم بهداشت و درمان غالب و نوین مطابق نیست.
طب ایرانی یکی از تأثیرگذارترین مکاتب طبی دیرپا و کلنگر است که از روزگاران کهن در پیشگیری و معالجه بیماریهای گوناگون نقشی اساسی ایفا کرده است. طب ایرانی مجموعاً به دو بخش نظری و عملی تقسیم میگردد که هر یک دربردارنده برخی مبانی نظری است.
در ایران باستان قبل از حضور اسلام، دانش پزشکی و طب از رشد و گسترش بالایی برخوردار بوده است. بهگونهای که در ایران باستان ۵ دسته «گیتی پزشک» یا «تن پزشک» بوده است: آتش پزشک، گیاه پزشک، کارد پزشک، داغ پزشک و افسون پزشک که برترین گونۀ تن پزشکی، افسون پزشکی است که هدف آن «بیریش و بیدرد و بی رنج گردانیدن تن است و با افسون و نیرنگ مَهری، تیزبیرون بردن بیماری از تن» (اوستا، 1370، ج۲: ۷۳۶-۷۳۷)
طب و دانش پزشکی پیش از عباسیان:
تمدن اسلامی در پزشکی از اقوام و تمدنهای مختلفی تأثیر گرفته و در تکامل این دانش بکار گرفته است. اما از مهمترین تمدنهای تأثیرگذار در پزشکی اسلامی میبایست به تمدنهای هند، یونان و ایران باستان اشاره کنیم که بیشترین تأثیرات را ایجاد کردهاند؛ درمان در هند به شيوههاي مختلفي صورت ميگرفت؛ استفاده از گياهان دارويي، سحر و جادو، افسونگري، عمل جراحي و نيز كاربرد مواد معدني و اجزاي حيواني در درمان بیماریها رايج بود (رنان، 1366: 279). هندیها در تهية پادزهرها سهم مهمي داشتهاند. بگونه ای که از پادزهر در درمان مارگزيدگي استفاده میکردند (يعقوبي، 1356: 115).
اولینبار از پزشكان يوناني در نوشتههای هومر نام برده شده است. پزشكان زمان هومر، كه با سمت جراح نظامي دستبهکار شدند، وظيفة مراقبت از مجروحان جنگي را برعهده داشتند. به دنبال جنگ، زخم بود و جراحت و جراحت نياز به التيام پزشك داشت (رنان، 1366: 89 -90).
كسي كه در تاريخ، طب را از خرافات جدا كرد بقراط بود. در زمان او رساله مدون گیاهشناسی بنام تئوفر مربوط به (285-370 ق.م) وجود داشته است. معروف است كه بقراط در زير درختي در ايالت آيسا در شمال يونان مينشست و طبابت ميكرد خود یونانیها طبايع اربعه طب را بيگانه میدانستند و احتمالاً آن را از ايرانيان گرفته بودند. جالينوس بعد از بقراط در يونان معروف شد. او از اهالي پرگاموس يونان بود و تأليفي در 16 جلد با موضوع طب نگاشت كه حاوي 473 دارو بود.
در دوره ساسانیان نیز پزشکی از گسترش و رشد بالایی برخوردار بوده است که مهمترین نماد آن را میتوان بیمارستان و دانشگاه معروف جندیشاپور نام برد. دانشگاه جندیشاپور، تنها دانشگاه آن زمان كه در اهواز قرار داشت، تا قرن سوم هجري قمري، مركز پژوهشهای علمي، بهویژه دانش پزشكي و محل گرد هم آيي دانشمندان يوناني، عرب، هندي، سرياني، ايراني و... بود. طب ايراني در اين دانشگاه، جذابيت و شهرت بيشتري داشت.
تنها پزشك ساساني كه در روایتها نام او باقیمانده «برزويه» است كه برخي بزرگمهر را همان شخص میدانند. او سالها وزير انوشيروان بود و به درخواست انوشيروان به هند رفت. باب برزويه طبيب ضمن شرح مسافرتهای بزرگمهر نوشته شد و از زبان برزويه سعي كرد حكمت و حرفه پزشكي را بر مبناي علومتجربی قرار دهد و از شيوه مذهبي زمان جدا كند (الگود، 1352: 88-90)
پزشکی در دوران بنی امیـه:
در طی دوران حكومت امویان، ایران دچار حوادث و آشوب های بسیاری بودو در نتیجه دانشمندان و پزشکان به جای توجه علم به فكر جان و مال خود بودند.
از پزشکان نامدار دورۀ امویان؛ میتوان به «اهرم القس» (اهرون) الاسكندری اشاره کرد كه اسقف اسكندریه و معاصر با حكومت عمروعاص در مصر بوده است. از دیگر اطبا اموی، «ابوالحسن عیسی بن حكم» در دربار معاویه بود، كه به مقام پزشك مخصوص معاویه رسید. همچنین می توان به «تئودوسیوس» یا «تیادوروس»، طبیب خاص حجاج بن یوسف ثقفی اشاره کرد. به نظر میرسد او یونانی بود و بسیار مورد احترام و اكرام حجاج قرار داشت، از چهار كتابی كه به وی نسبت میدهند، هیچ یك باقی نمانده است. پزشك دیگری كه به امویان بیش از همه به حجاج بن یوسف خدمت نمود، «تیاذق» است. ابن آبی اصیبعه او را طبیبی فاضل و از نوادر زمان شمرده است. آثاری از او نام برده شده كه عبارتند از: «1.الكناش، 2.قصیده فی حفظ الصحه 3.كتاب ابدال الادویه و کیفیت دقها و ایقاعها و اذابتهاو شیء من تفسیر اسماء الادویه 4.الفصول فی الطب» میباشد (عقلانی، 1423ق: 1/ 291-۲۸۸).
یک پزشک یهودی ایرانی نژاد به نام (ماسرجویه) که در زمان عبدالملک بن مروان بن حکم در بصره زندگی میکرد یک مجموعۀ پزشکی را از زبان سریانی به عربی در سال (64 هجری / 683 میلادی) ترجمه کرد. اصل این رساله پزشکی از یک کشیش مسیحی به نام «اهرون» از اسکندریه بود که به زبان یونانی تألیف کرده بود (ابن العبری، 1364: 192) عمر دوم یا عمر بن عبدالعزیز مدارس طب اسکندریه را که فرهنگ یونانی در آنجا رواج داشت به انطاکیه و حران انتقال داد. نکته حائز اهمیت در عصر اموی تاسیس نخستین بیمارستان اسلامی در سال (88 هجری) در زمان ولید بن عبدالملک بود. وی برای اداره این بیمارستان بودجه ای تعیین نمود و فعالیت آن تا انقراض دولت امویان ادامه داشت. بر اساس نگاشته های یعقوبی «ولید بن عبدالملك» نخستین كسی بود كه بیمارستان برای بیماران و مهمانخانه ساخت و نخستین كسی بود كه برای كوران و بینوایان و جذامیان مقرری خوار و بار برقرار كرد (یعقوبی1371: ۲۳۴).
با وجود اینكه خلفای اموی اكثراً دانش پزشكی اطرافیان خود را برای استفادۀ شخصی خویش و نه برای گسترش این دانش در بین مردمان سرزمین اسلامی میخواستند و از آن سود میبردند، اما در این میان افرادی نیز بودند كه رفتاری دیگرگونه داشتند. به گفتهی ابن ندیم در بین خلفا و امرای اموی دو تن به علت علاقه و پایبندی به علم و دین استثنا شدهاند؛ نخست «خالد بن یزید بن معاویه» است كه مدتی حاكم مصر بود. او به علم نجوم علاقه مند بود و برخی از كتب و وسایل نجومی را گرد آورده بود. ترجمۀ اولین كتابها در زمینۀ نجوم و طب به عربی به فرمان او صورت پذیرفت. ابن ندیم میافزاید كه خالد بن یزید به سبب توجه به علوم به «حكیم آل مروان» ملقب شد. علاقه خالدبن یزید (متوفی 85 هجری) به علم طب و نجوم او را بر آن داشت تا به مریانوس نصرانی فرمان دهد تا كتابهایی از زبان یونانی در زمینههای كیمیا و نجوم به زبان عربی ترجمه كند و گویا این نخستین ترجمه در جهان اسلام بوده است. عمربن عبدالعزیز خلیفۀ اموی نیز از دیگر خلفای است كه در منابع فرمان ترجمۀ كتبی در طب عربی را به وی نسبت دادهاند. (ابن ندیم، ۱۳۹۴: ۲۳۸-۲۳۹).
در مجموع می توان گفت مهمترین منبع طبابت و دانش پزشکی در عصر امویان، جندی شاپور می باشد که در قرن اول و دوم هجری موفق به حفظ جایگاه و اقتدار پزشکی خود شده بود. در این مرکز با ترجمۀ كتب پهلوی، سریانی، یونانی و حتی هندی به عربی در شكوفایی و بلوغ علم پزشكی دنیای اسلام سهم بسیار برجسته و بسزایی را از آن خود نمودند و در این میان از نخستین افراد «سرجیوس ماسرجویه» بود كه قدیمیترین ترجمههای معروف كه یكی از آنها کنار هارون بوده و از یونانی به عربی ترجمه گردید و به سرعت در میان اعراب استفاده از آن شیوع و رواج گستردهای داشت (الگود، 1352: 123).
پزشکی در دورۀ فاطمیون:
دورۀ فاطمیان (297-567 هجری) از دورههای مهم در زمینۀ شکوفایی طب و تمدن اسلامی است که تاکنون کمتر اندیشمندان و صاحبنظران مسلمان و غیر مسلمان به واکاوی آن پرداختهاند.
از همان آغاز پزشکی برای فاطمیان اهمیت سرنوشتسازی داشت و پزشکان برجستهای در خدمت خلفا حضور داشتند که دارای آثاری نیز بودند. ازجمله این افراد میتوان به ابنهیثم، ابنخلفون، اسحاق بن سلیمان اسرائیلی، ابنرضوان و عمار بن علی موصلی اشاره نمود. ابن خلفون، از خود اثری برجای نگذاشت، اما اسرائیلی، فیلسوف و طبیب یهودی علاوه بر چند رسالۀ فلسفی، آثاری دربارۀ پزشکی نیز نوشت که بسیاری از آنها به زبان لاتین ترجمه شد. وی نه تنها به جلب توجه دقیقتر یهودیان به علوم پزشکی کمک کرده است، بلکه ترجمۀ برخی تحقیقات وی در انتقال علوم پزشکی اعراب به مکتب سالرنو نقش مهمی بر عهده داشته است. عماربن علی موصلی که به گفتۀ گاستون از بزرگترین و مبتکرترین چشمپزشکان دنیای عرب است، در دورۀ الحاکم به اوج شهرت رسید و کتابی در باب بیماریهای چشم به نام وی تألیف کرد. وی ابتکاراتی در روش جذب مجدد آب مروارید داشته است (گاستون: 59؛ بورلو، 1386: 154). وی در کتاب المنتخب فی علاج العین خود دقت و ابتکاری بیش از معاصر خود ابنعیسی مؤلف التذکره به کار برده بود، اما کتاب التذکره که کاملتر بود در زمینة بیماری چشم به کتاب اصلی تبدبل شد (حتی، 1366: 800). ابنرضوان، از دیگر دانشمندانی است که توسط المستنصر به ریاست پزشکان مصر منصوب شده بود. علاوه بر رسالههای معروف او علیه ابن بطلان و کتاب دفع مضار الابدان فی مصر، باید از کتاب النافع او به علاوه بیش از صد رسالۀ دیگر نام برد که بسیاری از آنها اکنون ناپدید شده است. وی دارای آثاری از جمله تفسیر بر مقالات اربعۀ بطلمیوس و شرح هنر جالینوس و اثر کوچک دیگری به نام کتاب النافع فی تعلیم صناعه الطب در زمینه طب بوده است (میه لی، 1371: 266و 275). علاوه بر این دانشمندان، افراد دیگری نیز وجود داشتند که دارای آثاری در این زمینه بودهاند که اکنون وجود ندارد (همان: 265).
طب از صدر اسلام تا پایان امویان:
در تأسیس و پیشرفت دانش پزشکی و طبی جهان اسلام مکاتب مختلفی اعم از ایرانی، یونانی، هندی، مصری تأثیرگذار بودهاند. باتوجه به مبتدی بودن عرب در دانش پزشکی، بیشتر دانشمندان و اطبای غیرعرب در پایهگذاری و گسترش دانش پزشکی حضور داشتهاند. «از شگفتیهایی که واقعیت دارد این است که بیشتر دانشوران ملت اسلام، خواه در علوم شرعی و چه در دانشهای عقلی، به جز در موارد نادری، غیرعرباند و اگر کسانی از آنان هم یافت شوند که از حیث نژاد، عرباند از لحاظ زبان و مهد تربیت و مشایخ و استادان، عجمی هستند با اینکه ملت و صاحب شریعت، عربی است؛ و سبب آن، این است که در آغاز ظهور این مذهب، به مقتضای احوال و سادگی و بادیهنشینی در میان ملت اسلام، دانش و صناعتی وجود نداشت، بلکه احکام شریعت را که عبارت از اوامر و نواهی خدا هستند، رجال در سینة خود حفظ و از آن، نقل میکردند؛ و میدانستند مأخذ آن احکامِ کتاب و سنت است، چه آنها را از صاحب شرع و اصحاب وی فراگرفته بودند، ولی در آن روزگار، آن قوم (صحابه) بادیهنشین بودند و به امر تعلیم و تألیف و تدوین آشنایی نداشتند و بدان رانده نشده بودند و هیچ نیازی ایجاب نکرده بود که بدان دست یازند» (ابن خلدون، 1382: ج 2: 1148–1149).
تحولات طب و دانش پزشکی در عصر عباسی:
از دیدگاه هاگراستراند جغرافیدان سوئدی واستاد دانشگاه لاند نظریه موسوم به نظریه پخش مطرح کرد که حوزه و محیط اولیه پدیده؛ اولین عامل، حوزه و محیطی است که در آن پدیده پخش ایجاد میشود. این محیط به لحاظ طبیعی یا محیطی، انسانی یا اجتماعی دارای خصوصیات خاصی است که در این مقاله بر اساس موضوع انتخاب شده جهان اسلام در عصر عباسی مبدأ پخش است.
تأثیر نهضت ترجمه بر دانش پزشکی:
افزون بر حضور پزشکانی که از مناطق مختلف در دربار عباسیان حضور مییافتند میبایست به نقش و جایگاه نهضت ترجمه و حمایتهایی که برخی خلفا همانند مأمون از مترجمین داشتند نیز در شکوفایی دانش پزشکی عصر عباسی غافل نباشیم. نهضت ترجمه اشتياق فراواني بين مترجمين که اکثر آنها اطباي دربار بودند، براي ترجمه آثار طبي فراهم آورد و حمايت خلفا از اين حرکت علمي و دقت مترجمين براي ترجمه اين آثار همه از جمله عواملي بود که دوران عباسیان را به دورهاي طلايي در شکوفايي علمي بخصوص علم طبابت تبديل کرد. اهميت اين حرکت علمي، از نظر ترجمه آثار و پيشرفتهاي علوم در حدي است که برخي نويسندگان اين دوران را معادل دوره تجديد حيات علمي در غرب ميدانند و معتقدند که مترجمان اروپايي از نظر سبک ترجمه و دقت لازم بهمراتب از همکاران عرب خود عقبتر بودند. (الگود، 1352: ۱۳۷)
اکثر اين مترجمان اطباي مسيحي بوده و در دربار زندگي میکردند. در کتاب “طبقات الطباء” اسم تعدادي از اين پزشکان آمده است که از بارزترين آنها ميتوان به اسرائيل بن ذکريا، ثابت بن قره، يوسف الساهر، سنان بن ثابت، هلال بن ابراهيم و ... اشاره کرد.
با وجود ناآرامیهایی که بر وضعیت سیاسی قلمرو حکومت عباسیان حاکم بود، ولی مسلمانان به علم و دانش توجه داشتند بهویژه در پزشکی و داروسازی از یونانیان، ایرانیان، رومیان، و هندیان بهره بردند (مکی، 1378: 352). یکی از نمونههایی که میتوان به آن اشاره کرد عصر منصور عباسی است. در زمان او، چنان که گفتیم، نخستین خلیفهای بود که به نجوم و پزشکی توجه نشان داد و بزرگ خاندان ایرانی نوبختی را به دربار خود خواند. در منابع کهن، آمده که گامهای نخستین در ترجمة های متون یونانی، هندی، ایرانی، و سریانی در زمان منصور و به فرمان او برداشته شده است (کرامتی، 1380: ۲۳). بدين ترتيب نهتنها آثار طبي يوناني بهصورت ترجمه در عالم اسلام جريان يافت بلكه پيكره عظيمي از نوشتههای طبي رومي نيز كه به دست پزشكان اسلامي نوشته شده بود، به جريان افتاد. بیماریهایی که رازی در بخشهای گوناگون کتاب الحاوی بررسی کرده، بسیار بیشتر از آن چیزی است که در آثار جالینوس، بقراط و دیگر پزشکان یونانی آمده بود (همان: ۲۴).
دانش پزشکی در عصر عباسی:
با روي کار آمدن عباسيان، نگرش طبقاتي و برتري عرب بر عجم کم شده و در نتيجه خلفا تمايل بيشتري نسبت به حضور ايرانيها پيدا کردند. از جمله نمونههاي بارز اين مسئله حضور اطباي ايراني در دستگاه خلافت از زمان حکومت منصور به بعد بود. طبق شواهد تاريخي اين حضور به حدي پررنگ بوده که برخي نويسندگان بيان کردهاند که منصب وزارت که در ابتداي دوران عباسي شکل گرفت اغلب در اختيار پزشکان قرار ميگرفت. (الگود، 1352: 92)
ماسويه به همراه دو پسرش ميکائيل و يوحنا وارد دستگاه خلافت هارونالرشید شده و به دليل آوازه علمي به رقابت با خاندان بختيشوع پرداختند. گفته ميشود که يوحنا از شهرت علمي و طبي بيشتري برخوردار بود و در دوران چهار خليفه عباسي يعني مأمون، معتصم، واثق و متوکل به امر طبابت و ترجمه آثار يوناني اشتغال داشت. الگود در مورد او ميگويد: «يوحنا فرزندي نداشت که نام او را زنده نگه دارد ولي در عوض کتب و آثار فراواني از خود به يادگار گذاشت. اين نوشتهها تقریباً تمامي رشتههاي طب از جمله طب باليني، زنان، داروسازي و تشريح را حتي به صورتی سادهتر شامل ميشوند.» (الگود، ۱۳۵۲: ۱۱۴)
دانش طب در عصر عباسی، بیش از آنکه خود را وامدارِ طب یونانی بداند، از طب ایرانی و سُریانی عهد ساسانی به مرکزیت دانشگاه جندیشاپور، بهره برده است؛ پزشکان ایرانی در دوران عباسی، در تلفیق چهار شاخة طبی جهان باستان (ایران، چین، هند و یونان) نهایت کوشش و پژوهش را به کار بردند و تلاش کردند ساختار و چارچوب طب اسلامی را به نحوی سامان دهند که امروزه حتی نشاندادن تمایز میان این شاخهها، امری مشکل به نظر میرسد؛ شاخة ایرانی طب، هم در تمدن اسلامی و هم در تمدن جهانی، بهصورت جریانی پویا، در کنار آنچه که رویکرد طب یونانی داشت و آن هم از طریق ایران به اسلام منتقل شد، زمینههای خاص و فردی خود را نیز حفظ کرد و پس از ظهور اسلام، این شاخه علمی در شرق به حیات خود ادامه داده است و از راه نوشتههای دانشمندان بزرگی همچون؛ «ابن ربّن طبری»، «مجوسی اهوازی»، «رازی»، «ابنسینا»، «میسری»، «هِروی»، «اَخوینی»، «جرجانی» و... در تمام گستره جهان اسلام، نشر یافت که حتی امروزه، در بسیاری از زمینههای طبی، موردمطالعه جدی پژوهشگران معاصر قرار گرفته است. (خلیلی و همکاران،1390: 59).
كنكه، سنگ هال و شاناك از پزشكان بنام هندي بودند كه روشهای درمان آنها در دربار خلفاي عباسي بسيار در خور توجه بود. آنان، علاوه بر درمان بيماران، به تدوين آثار علمي در طب اقدام نمودند و برخي از آثار هندي را به عربي ترجمه كردند (زیدان، ۱۳۷۲: ۵۴۹)
پزشكان مسلمان، آثار و ترجمههاي طب هندي، بهویژه كتابهايي كه در باب گیاهشناسی، داروهاي گياهي، داروشناسي و بيماريهاي مختلف بود، مطالعه ميكردند. گیاهشناسان بزرگ مسلمان، نظير ابن جلجل، با آثار داروشناسي هنديان آشنا بودهاند و طبيبان مسلمان، اغلب از طريق هنديان اين دانش را به كار بستند و از انواع گياهان براي درمان بیماریهاي مختلف استفاده كردند. اكثر گياهاني كه كاربرد درماني داشت، از هندوستان وارد میشد و طبيباني كه داروهاي گياهي تجويز ميكردند به گیاهشناسی و داروسازي گياهي پرداختند و دستور ميدادند تا اين گياهان از هند جمعآوري شود تا با آنها داروهاي موردنیاز بيماران خود را بسازند (همان: ۶۰۶-۶۰۷). مهمترین نقد آرای پزشکی جالینوس را در جهان اسلامی که مایه شهرت و افتخار برای پزشکی اسلامی به شمار میرود، ابن نفیس دمشقی (687 هجری / 1288 میلادی) مطرح کرد. وی پزشکی تجربهگرا و اهل نظر بود و همانطور که بیان شد یکی از بزرگترین کشفیات پزشکی را صورت داد. ازاینرو او را در قرون گذشته جالینوس عرب (اسلامی) لقب دادند، همان لقبی که در مراجع مختلف به رازی نیز دادهاند، ابن نفیس در دو اثرش، «شرح تشریح قانون»، شرحی که بر کتابهای اول تا سوم قانون ابنسینا نوشته شده است، و «شرح قانون»، شرحی که بهطورکلی بر موضوعات طرح شده در قانون نوشته شده است. تنها در سده بیستم بود که دانش جدید با این کشف مهم ابن نفیس آشنا شد. بر اساس نظر جالینوس درباره گردش خون، خون از راه شریان وارد بطن راست قلب شده و از راه منافذی که بین بطنهای راست و چپ قلب وجود دارد به بطن چپ وارد میشود و در بدن میچرخد. اما ابن نفیس نوشت که خون از بطن راست و از راه ورید به ریه رفته و پس از آنکه در ورید با هوا آمیخته شد از راه وریدی دیگر به بطن چپ رفته و از آنجا در سراسر بدن پخش میشود.
در این مقاله دانش پزشکی به عنوان موضوع و قرون سوم تا ششم هجری به عنوان زمان پخش است.
راههای انتقال طب و دانش پزشکی به اروپا:
از مهمترین راههای انتقال علوم جهان اسلامی به اروپا میبایست قبل از هر چیز به اسپانیا اشاره کنیم. «بخشي اعظم از آثار اطباي مسلمان، ابتدا، از طريق اندلس و سپس، بهواسطة مدارس علمي در سيسيل، وارد حوزه اروپا شد. آشکار است که نفوذ طب اسلامي در اروپا، از طريق اين دو کانون علمي و سپس، در اثناي جنگهای صليبي، صورت گرفت و در طب اروپايي، آثاري شگرف به جا گذاشت؛ آثاري که در اشکال مختلف، ازجمله دانش پزشکي، مهندسي و اخلاق پزشکي، نمايان شد؛ اين در حالي بود که طب عمومي، در اروپاي قرونوسطی، باقدرت و جهانبینی کليسا عجين شده بود و گاه، بيماري را مجازات الهي میدانستند و اسقفها پزشکان را بهخاطر درمان بيماران، سرزنش میکردند؛ ازجمله، اسقف شهر «تور» در قرن ششم ميلادي، درمانگري اطبا را تنها، سبب بیشتر شدن درد بيماران برميشمرد. با وجود اين باورهاي غلط، تعدادي مراکز درماني در اروپا وجود داشت که در مداواي بيماران فعال بودند» (اکبری، سلیم، ۱۴۰۰: 221).
نقش و جایگاه اندلس و طلیطلیه:
آندلس (اسپانياي امروز): شهر قرطبه مركز مهم خلافت اسلامي بهگونهای پيشرفته بود كه قابل مقایسه با بغداد آن روز بود و از سراسر جهان اسلام دانش و كتاب جذب ميكرد و مورخان ميگويند در كتابخانه قرطبه هشتاد هزار نسخه ارزشمند وجود داشت. مسيحيها و مسلمانان معاشرت همهجانبه داشتند و چيزهاي زيادي از مسلمين آموختند. 3 و نيز شهرهاي ديگر مانند طليطله و ... (اکبری، سلیم، ۱۴۰۰: 221).
علوم پزشكى در اندلس ريشه در تحقيقات و كشفيات علماى مشرقزمین دارد. اغلب فلاسفه و دانشمندان اندلس طب را كار فرعى خود مىشمردند و به مشغلههاى ديگر نيز مىپرداختند. البته در كنار آنها كم نبودند اطباى حرفهاى كه آوازة كار و تحقيقات آنان به اروپا و مشرق رسيده بود (حتى، 1366: 737). دانشمندانى چون ابن طفيل، ابن رشد، ابن ميمون و ابن باجه، با وجود آنکه در علوم پزشكى استاد بودند و آثار ارزندهاى از خود به جا گذاشتند، بيشتر بهعنوان فيلسوف شهرت دارند تا طبيب. همچنین ابن خطيب اندلسى كه زمانى وزير و طبيب دارالخلافه بود، بيشتر بهعنوان مورخ شهرت دارد تا پزشك. سرزمين اندلس را میتوان مهمترین چهارراه انتقال علوم طب عربي و اسلامي به اروپا دانست و در اين زمينه به نظر بسياري از تاریخشناسان، شهر طليطله مهمترین مركز فرهنگي اندلس بوده كه علوم از طريق اين دروازه وارد اروپا شده است. چون شهر طليطله در ابتداي قرن يازدهم ميلادي، مركز مهم فرهنگ عربي و اسلامي گشت و تا زمان اشغال توسط «الفونسوي ششم» در سال 1085 میلادی؛ بهخوبی از موقعيت مهم خود محافظت كرد (كعدان و عنجريني، 1389: 59).
در این مقاله مسیر حرکت پدیده، از ایران و بغداد تا شمال آفریقا، شهرهای اندلس در اسپانیای امروزی است.
حوزة اسپانيا:
اشبیلیه که در جنوب غرب شبهجزیره اندلس و در کرانههای سواحل اقیانوس اطلس قرار داشت در دوران خلافت امویان یکی از مهمترین مراکز تجاری و اقتصادی نیز بوده است. در این شهر تجارت با شرق و آفریقا رواج گستردهای داشت. مرکز کشتیسازی بزرگی نیز توسط عبدالرحمان حکم یکی از بزرگترین خلفای اموی تأسیس شد. علاوه بر این اشبیلیه بهخاطر آبوهوای مدیترانهای و مناسبی که داشت از مهمترین مراکز کشاورزی و زراعت نیز به شمار میرفته است و باغات زیتون و موز در آنجا شهرت بسیاری داشتهاند (قره چانلو، ۱۳۸۷: ۲۷).
همانطور که عنوان شد که اشبیلیه بعد از قرطبه مهمترین شهر اندلس به شمار میرفت که به لحاظ اجتماعی نیز از ظرفیت بالایی برخوردار بود. مسلمانان عرب، بربرها و مسیحیان اندلسی همراه با بسیاری از اقوام و اقلیتهای دیگر در اشبیلیه و در سایه تساهل و تسامح مسلمانان گرده آمده بودند و هر گروهی از امتیازات و حقوقی انسانی بسیار مناسبی برخوردار بودند و با آرامش همزیستی به سر میبردند.
علاوه بر این اشبیلیه از غنای فرهنگی بالایی برخوردار بود، شعر و ادب در دوران خلافت امویان در این شهر از گسترده گی و شکوفایی بالایی بهرهمند شده و ادیبان و دانشوران کثیری از این شهر برخاستند (همان: ۳۳).
شامات: شام یا شامات منطقه وسیعی كه شامل سوریه، لبنان، اردن و بخشى از فلسطین مىشده است. در اين منطقه در اثر سفرهاي زيارتي غربيها و جنگهای صليبي، تماس مسلمانان و مسيحيان و يا شرق و غرب در طول تقریباً دو قرن باعث شد كه غرب به عظمت تمدن اسلامي پي ببرد و با همه خسارات و تلفاتي كه داشتند، سرانجام با پيروزي مسلمين، باقيمانده آنها سرافكنده برگشتند، ولي ارزيابيهاي محققان ميگويد: «ارزش آنچه غربيها از مباني و دست آورد تمدن اسلام ياد گرفتند و به غرب بردند، از خاك فلسطين كه هدف مهم جنگهای صليبي بود، بيشتر است.» (اکبری، سلیم، ۱۴۰۰: 221).
در این مقاله اروپای قرون وسطی، مقصد پخش است.
جنگهای صلیبی:
هرچند مسلمانان در جنگهای صلیبی توانستند سرزمینهای خود را حفظ کنند، اما ازآنجاییکه میدانهای جنگ، در بخشی از قلمرو اسلامی یعنی فلسطین، شام و مصر واقع بود، آسیب و خسارتهای جانی و مالی فراوانی برای ساکنان این مناطق به بار آورد. «در هنگامه يورش صليبيان به سرزمينهاي مقدس، ضرورت درمان بیماری و نيز، تدارکات بهداشتي براي زائراني که از سراسر جهان مسيحيت براي زيارت اماکن مقدس مسيحي به فلسطين ميآمدند، احساس شد. مسيحيان، از ابتدايي بودن فنون و ابزار پزشکي رنج ميبردند؛ درحاليکه طب اسلامي، پيشرفتهتر بود و پزشکان مسلمان، از لحاظ شیوة تجربي و نظري، در امر طبابت، زبانزد بودند؛ ازاینرو، صليبيها تلاش خود را به کار بستند تا از دستاوردهاي پزشکي اسلامي استفاده کنند و طب اسلامي را سرمشق خود قرار دهند» (اکبری، سلیمی، ۱۴۰۰:221) بهواقع میتوان گفت جنگ صلیبی از مهمترین موجبات آشنایی جهان مسیحیت و اروپا با دانش و علوم اسلامی بهویژه طب و دانش پزشکی به شمار میرود. زیرا قبل از آن اروپا در دورهای به نام قرونوسطی به سر میبرد که از چندان از دانش و علوم پزشکی در آن خبری نبود.
«در حدود قرون 10 و 11 میلادی اروپا در شرائطی از بحران چالشهای سیاسی - منطقهای به سر میبرد که از آن بهعنوان نقاط تاریک قرون وسطی یاد میشود. درحالیکه در شرق و بهویژه جهان اسلام، شکوفایی فرهنگی، درخشش علمی و تسامح مذهبی به اعتلای تمدن اسلام منجر شده بود. در همین زمان بود که ترکمانان سلجوقی به جهان اسلام وارد شدند و به سمت غرب و حدود مرزهای سنتی اروپا یا همان ثغور امپراتوری روم شرقی پیش رفتند. این رخداد، بهمثابه زنگ خطری برای کیان تمدن غرب و موجودیت کلیسا محسوب شده و در نتیجه، پاپهای واتیکان را برانگیخت تا باهدف اتحاد اروپائیان به تحریک مسیحیان برای حمله به جهان اسلام دست زنند» (اکبری، اشرفی، سلیم، ۱۴۰۰: ۶۱).
در حالی که جنگهای صلیبی یکی از راههای انتقال دانش و علوم اسلامی به اروپا شد، همین امر خود یکی از موانع پخش نیز به شمار میرود. یعنی حدوداً از شروع جنگهای صلیبی اختلاف مسلمانان و غربیان شروع شد. در واقع باید بدانیم که جنگ همواره در طول تاریخ یکی از مهمترین عوامل مؤثر در رکود و کاهش ارتباطات بوده است. جنگهای صلیبی موجب تیره شدن روابط مسیحیان و مسلمانان شد؛ این تیرگی بهقدری شدید و گسترده بود که تا قرنها پابرجا ماند. حتی امروز هم نشانههایی از آن را میتوان مشاهده کرد.
لذا دشمنی و کینهتوزی اروپاییان متعصب در قبال مسلمین را به دنبال داشته است که این مهم در دانش پزشکی نیز میتوان مشاهده کرد. در دوره رنسانس، واکنش وسیعی بر ضد این نفوذ پدید آمد و همه میخواستند مستقیماً به آثار حکمای یونانی و بدون مراجعه به مفسران عرب آنان رجوع کنند. لئوناردو وینجی اطلاعات تشریحی را که ابنسینا تعلیم داده بود رد میکرد. اما چون به اصطلاحات مناسبی احتیاج داشت ناگزیر شد اصطلاحات و اسامی عربی را بپذیرد. پاراسلسوس برای آنکه احساسات طردآمیز خود نسبت به نفوذ ابنسینا را درملأعام نشان دهد، کتاب قانون را در شهر بال سوزانید. ویلیام هاروی طبیب انگلیسی عصر ژاک اول و چارلز اول در سال 1628 میلادی با انتشار آنچه را که کشف بزرگ خود میشمرد یعنی مکانیسم جریان بزرگ خون که بر ابنسینا مجهول بود، ضربه سهمگینی به وجهه او وارد کرد. اما آنچه هاروی از آن بیخبر بود این است که این کشف چهار قرن پیش از او و حتی پیش از میشل سروه بهوسیله ابن نفیس (1288-1210 میلادی) انجامگرفته بود. ابن نفیس در تفسیر خود از کتاب قانون درست با استفاده از همان استدلالی که هاروی درباره ضخامت جداری که بطون قلب را از یکدیگر جدا میکند بکار میبرد، از نظریه ابنسینا انتقاد کرد (گومز نوگالوس، ۱۳۵۹: ۳۵).
غرب به دلیل همان بینشی که داشته، در طول تاریخ و در تعامل با جامعۀ اسلامی دست به گزینش زده و هر چیزی را بهآسانی از ما نپذیرفته است. در قرون اولیه، بخصوص تا شروع جنگهای صلیبی به دلیل حاکمیت کلیسا و فشار پلیسی آن روی جامعۀ غربی، آزاداندیشان و اهل علم و معرفت از جهان مسیحیت فرار کردند و به دلیل آزاداندیشی موجود در جهان اسلام به این جا روی میآوردند. پادشاهان عباسی و حکام مسلمان هم در جستجوی این بودند که اهل علم غرب را شناسایی بکنند و آنها را با هدایایی بخرند و دعوت بکنند و بیاورند در مدارس و حوزههایی که وجود داشته تا از آنها استفاده بکنند؛ لذا میل به سمت حرکت به جهان اسلام شدید بوده است.
در این مقاله ترجمه متون و برخی تعصبات مذهبی و جنگ های صلیبی و فروپاشی حکومت های اسلامی در آندلس از موانع پخش است.
نتیجهگیری و یافتههای تحقیق
طب اسلامی و ملحقات آن همچون داروسازی و جراحی، از پیامهای بهداشتی اسلام تا نحوة خوردن و آشامیدن مدد گرفته و نیز از زمینههای پزشکی یونانی، هندی و ایرانی بهره برده است؛ در نتیجه گرچه مبادی آن برگرفته از میراث پزشکی تمدنهای باستانی بوده، ولی ارتباط نزدیکی نیز با آموزههای دینی درباره سلامتی داشته است. همین تأثیر تعالیم اسلامی موجب شد تا پزشکان مسلمان در عصر عباسی در زمینه توسعه علم پزشکی گامهای بزرگی بردارند.
همانطور که اشاره شد این مقاله بر اساس نظریه هاگراستراند تحت عنوان «نظریه پخش» به رشته تحریر در آمد که در این نظریه شش اصل بهعنوان مؤلفههای اساسی قابل طرح است: «مبدأ پخش»، «مقصد پخش»، «موضوع پخش»، «زمان پخش»، «مسیر حرکت پدیده» و «موانع پخش».
برایناساس در بیان نتیجهگیری این مقاله میبایست به مؤلفههای نظریه پخش و انتقال دانش پزشکی از جهان اسلام به غرب به شرح ذیل اشاره کنیم:
مبدأ پخش: جهان اسلام. طب اسلامی از سده سوم و چهارم هجری شکوفا شد و به حق میتوان گفت که دانشمندان ایرانی در پرورش و رشد پزشکی این دوران نقش مؤثر داشتهاند و در تمام قلمرو ممالک اسلامی در پیشبرد این دانش درخشش ویژهای داشتهاند.
مقصد پخش: اروپا و جهان غرب. همزمان با خلافت عباسی در جهان اسلامی، در اروپا دوران قرونوسطی حاکم است که از سیاهترین ادوار تاریخی غرب به شمار میرود.
موضوع پخش: طب و دانش پزشکی مسلمانان. طب و دانش پزشکی موضوع موردبحث در این مقاله است که از رشد و گسترش بالایی برخوردار بوده است و پزشکان نامداری در عرصه خلافت عباسی در جهان اسلام ظهور کردند. به طور مثال آثار و نظرات ابنسینا (370 تا428 هجری) درمورد دانش تشریح و وظایف الاعضا، جنینشناسی، داروشناسی، دارودرمانی، بیماریهای عفونی و بهداشت تغذیه، زالو درمانی، روشهای نوین جراحی، بررسی علمی بیماریها مانند مننژیت، سل، طاعون و بررسی بیماریهای روانی، عرصه را بر عقاید خرافی، توأم با سحر و جادو بست. ترجمة آراء و نظرات طبی ابنسینا جایگاه و اعتبار ویژهای برای وی در طب غرب به ارمغان آورد. کتاب سترگ «الحاوی» زکریای رازی در سال 1279 میلادی به لاتین ترجمه و چاپ شد. ترجمة این آثار ارزشمند علمی به لاتین عقاید ناپخته طب غرب را متحول نمود و سرآغازی بر نوزایی و تحول علمی در جهان غرب شد.
زمان پخش: قرون چهارم تا ششم هجری. همزمان با قرون چهارم تا ششم هجری و در پایان جنگهای صلیــــبــی (1095 تا1291میلادی) سرآغاز آشنایی غرب با علوم و طب اسلامی بود. مهاجمان صلیبی به این نکته پی بردند که در عرصة علم و فن آوری از مسلمانان بسیار عقبتر هستند. برای جبران این فاصله، دست به جمعآوری، انتقال و ترجمة کتب معتبر علمی جهان اسلام زدند و آراء و نظریات علمی دانشمندان مسلمان را به نام خود ثبت نمودند.
مسیر حرکت پدیده: از ایران و بغداد تا شمال آفریقا، شهرهای اندلس در اسپانیای امروزی. مهمترین مسیر در انتقال پزشکی اسلامی به غرب کشورهای شمال آفریقا و اندلس (اسپانیای امروزی) هستند. بهویژه اندلس از نقش و جایگاه بسزایی در این زمینه برخوردار است.
موانع پخش: ترجمه متون و برخی تعصبات مذهبی (البته این موانع چندان اثرگذار نبوده است). این مورد چندان در این زمینه اثرگذار نبوده است، بلکه ترجمه یکی از مهمترین ابزار غربیها در انتقال دانش پزشکی به شمار میرود.
بنابراین باتوجهبه مباحث تحلیل شده پیشنهاد میشود که: انجام پژوهشهای بیشتر در نظام سلامت و بهداشت اسلامی از صدر اسلام تا دوران معاصر، بررسی تأثیرات تمدن اسلامی در نظام بهداشت و درمان، بررسی تحقیقات علمی در زمینههای دانش پزشکی و زیرمجموعههای تخصصی آن نزد اطبا اسلامی، بررسی نقش و جایگاه احادیث و روایات اسلامی در رشد و گسترش طب و دانش پزشکی، بررسی تطبیقی بهداشت محیط در تمدن اسلامی و اروپای قرونوسطی، مدیران جامعه در ترسیم چشمانداز نظام سلامت و بهداشت و درمان ضروری است به پیشینه تاریخی تمدن اسلامی بیشازپیش توجه داشته و با الهام از تجارب طلایی تاریخی به ترسیم و اجرای نظام سلامت جامعه اقدام کنند، توجه بیشتر اطبا و پزشکان مسلمان در درمان بیماران به معنویت دینی، توجه بیشتر به روایات و احادیث پیامبر (ص) و ائمه اطهار (ع) در درمان بیماریها، شکلگیری مراودات علمی در زمینههای مختلف با سایر کشورهای جهان و بهرهگیری از تجارب و اندوختههای علمی جهانی. گسترش تأمین اجتماعی و درمان رایگان برای اقشار آسیبپذیر و ضعیف جامعه
فهرست منابع:
ابن العبری، گریگوریوس ابوالفرج ملاطی. (1364). تاریخ مختصر الدول. ترجمه محمدعلی تاجپور و حشمتالله ریاضی.تهران: انتشارات اطلاعات.
ابن خلدون، عبدالرحمنبنمحمد. (1345). مقدمه. ترجمه محمد پروینگنابادی. تهران: بنگاه ترجمه و نشر كتاب.
ابن سینا. (1377). قانون در طب. ترجمه عبدالرحمن شرفكندی. معاونت پژوهشی وزارت بهداشت.
ابن منظور، محمد بن مکرم بن علی. (1405). معجم لسان العرب. قم: ادب الحوزه.
ابن ندیم، محمد بن اسحاق. (1394). الفهرست. ترجمه محمدرضا تجدد. تهران،: انتشارات دنیای کتاب.
اکبری، محمود، اشرفی، احمد، سلیم، محمد نبی. (1400). تعامل و تقابل شرق و غرب و بازنمود آن در انتقال دانش پزشکی از تمدن اسلامی به اروپا. فصلنامه علمی پژوهشی تاریخ، دوره 16 (شماره 6).
اکبری. محمود. سلیم. محمدنبی. (1400). نقش جنگهای صلیبی در انتقال طب اسلامی ایرانی به اروپا. اخلاق و تاریخ پزشکی ، دوره 1.
الگود، سيريل. (1352). تاريخ پزشكي ايران. ترجمه محسن جاويدان. تهران: چاپ اقبال.
بورلو، ژوزف. (1386). تمدن اسلامی. ترجمه اسدلله علوی. مشهد: بنیاد پژوهش های اسلامیرضوی.
بهرامی، روح الله. (1385). انتقال دانش پزشكی هندیان به عالم اسلام. فصلنامه تاریخ اسلام، دوره 7، بهار، شماره مسلسل 25.
جمالزاده، محمدعلی. (1342). فرهنگ لعتنامه عامیانه. تهران: نشر علم.
حتی، فیلیپ. ( 1366). تاریخ عرب. ترجمه ابوالقاسم پاینده. تهران: آگاه.
خلیلی، مجید، فرشته خداییفر، فریبا خداییفر. (1390). تاریخ مختصر طب نظامی در گسترهی تاریخ طب سنتی ایران. نشر شروین.
خوارزمی، ابوعبداللَّه محمد بن احمد بن یوسف. (بی تا). مفاتیح العلوم. ترجمهی خدیو جم.
دهخدا، علی اکبر. (1372). لغت نامه دهخدا. تهران: انتشارات دانشگاه تهران.
رنان، كالين. (1366). تاريخ علم كمبريج، ترجمة حسن افشار. تهران: نشر مركز.
زیدان، جرجی. (1352). تاریخ تمدن اسلام. ترجمه علی جواهر كلام. تهران: انتشارات امیركبیر.
عقلانی، ابن حجر. (1423). الاصابه فی تمییز الصحابه. نشر دارالکتب العلمیه.
كعدان، عبدالناصر و محمود عنجرینی. (1389). نقش شهر طلیطلة اندلس در انتقال طب اسلامی به اروپا. ترجمه فرزانه غفاری و هانیه مرتضی. فصلنامه تاریخ پزشكی سال 2، (شماره 2)، بهار.
گاستون، ویت. (1365). قاهره؛ مدینه للفن و التجاره. ترجمه محمود محمودی. تهران: انتشارات علمیو فرهنگی.
گومز نوگالوس، سالوادور. (1359). چگونه ابن سینا در غرب مشهور شد؟. مجله پیام یونسکو، (شماره ۱۲۸) آبان.
مکی، محمود. (1378). تاریخ سیاسی اندلس. ترجمه عبدالله عظیمایی. در میراث اندلس. مرکز.
ممتحن، حسین علی. (1355). راز بقای تمدن و فرهنگ ایران. تهران: دانشگاه ملی ایران.
میهلی، آلدو. (1371). علوماسلامی و نقش آن در تحول علمی جهان. ترجمۀ محمدرضا شجاع رضوی و اسدالله علوی. مشهد: بنیاد پژوهش های اسلامی.
نصر، سید حسین. (1359). علم و تمدن در اسلام، انتشارات خوارزمی، چاپ دوم، ترجمه فارسی.
نورمحمدی، غلامرضا. (1388). متون اسلامی؛ ویژه رشته های علوم پزشکی،قم: دفتر نشر معارف.
یعقوبی، احمد بن آبی یعقوب. (1371). تاریخ یعقوبی. ترجمه محمد ابراهیم آیتی. چاپ ششم. تهران: انتشارات علمی و فرهنگی.
Title: Explaining the state of medical science and medicine in the Islamic world of the Abbasid era (132-656 AH) and the ways of transferring it to the West (Europe)
Abstract:
As it stands today, medical science did not grow and develop overnight. This science has been formed due to the efforts of millions of people throughout the history of mankind. Meanwhile, the fact is that one of the standard bearers of this sacred responsibility (medical sciences) are Muslims. Muslims, during the Abbasid era, have developed this science more than any other civilization. Therefore, in this article, an attempt has been made to highlight the fact that the Renaissance of Europe is partly indebted to the inventions and discoveries of Islamic medicine of the Abbasid period, and the ways of transferring this science from the East to the West are documented
In the upcoming research, in order to explain and analyze the progress of medical knowledge in the Abbasid era and the ways of its transfer to the West, the "diffusion theory" is used as the theoretical framework of the work. Based on this, the influential origin in the field of medical knowledge of the Islamic world in the Abbasid era is taken into account, and the influential destination is the Western civilization, and the ways and channels of transmission are mentioned along with its obstacles. The findings of the research show that medical knowledge was one of the first sciences that the Islamic world learned based on the medical data of Iran, India and Greece, and then developed it in the best possible way and spread it to other societies.
Keywords: medicine, Medical knowledge, Abbasid era, the West, Diffusion theory
[1] - Torsten Hagerstrand
[2] - Lund
[3] 3- دومنيگو گونديسالوو، يوضا اشبيلي، پلاتو تيولي، رابرت چستري، ژرارد كريمونايي از مهمترين مترجمان متون عربي به زبان اسپانيايي در اين دوره بودند كه بسياري از آثار اسلامي را ترجمه كردند.