The origins of archaism in contemporary poetry (considering the poetry of Mohammadreza Torki, Simin Behbahani, and Fazel Nazari)
Subject Areas :hosein karimi sabet 1 , seif addin abbarin 2 , forugh jalili 3
1 - phd student in persian language and literature, is;amic azad university, urmia branch, urmia, iran
2 - assistant professor in persian language and literature, islamic aza d uiversity, urmia branch, urmia, iran
3 - assistant professor in persian language and litarature, islamic azad university, urmia ranch, urmia, iran
Keywords: contemporary sonnet, archaism .rhetoric , figure of speech, music,
Abstract :
Abstract Archaism or linguistic archaism is one of the most widely used types of deviance in contemporary poetry; most of the poets have included old and archaic words in their poems for language highlighting and making differentiation and difference in their poetic language and by this they have avoided automation of language. Meanwhile, in addition to the desire to highlighting language, archaism has other causes and origins in contemporary sonnet; necessity of rhythm and music, rhyming, internal rhymes, exquisite verbal and spiritual figures of speech, semantics and Semantic perfection of some ancient vocabulary, and some other reasons have caused the appearance of outstanding aspects of archaism in contemporary poetry. The present research reviews the causes and origins of linguistic obsolescence in the poetry of Mohammadreza Torki, Simin Behbahani, and Fazel Nazari with a descriptive-analytical method. The results of the present study have cleared that the aforementioned reasons have extensive involvement in linguistic obsolescence of these poets
خاستگاههای آرکائیسم زبانی در غزل معاصر
(با نظری به شعر محمدرضا ترکی، سیمین بهبهانی و فاضل نظری)
چکیده
آرکائیسم یا باستانگرایی زبانی یکی از گونههای پرکاربرد هنجارگریزی در شعر معاصر است؛ غالب شاعران برای برجستهسازی زبان، واژگانی کهنه و آرکائیک را در اشعار خود وارد کردهاند و عامل تمایز و تفاوت زبان شعری خود شده و زبان را از حالت خودکارشدگی خارج کردهاند. در این میان آرکائیسم علاوهبر تمایل به برجستهسازی کلام، خاستگاهها و علل دیگری نیز در غزل معاصر دارد؛ مجموعۀ عوامل بلاغی و بدیعی در شعر معاصر عامل گرایش به آرکائیسم بوده است. ضرورت وزن و موسیقی، قافیهبندی، قافیههای درونی، صنعتورزی و بدیع لفظی و معنوی، عامل معنا و کمال معنایی برخی واژگان کهن و برخی عوامل دیگر سبب ظهور جلوههای پررنگ آرکائیسم در شعر معاصر شده است. صنعتورزی شاعران معاصر و گرایش به خلق صنایع بدیعی، عامل موسیقی و ضرورت موسیقیایی بهعنوان نمود بلاغت در شعر، قافیه و موسیقی کناری، ویژگی آوایی و لفظی واژگان کهن، همه و همه عواملی بودند که سبب شده اند تا شاعران به آرکائیسم زبانی بگرایند. در واقع عامل کهنهگرایی زبانی، در پارهای موارد عوامل بلاغی و بدیعی و موسیقیایی است. پژوهش حاضر با روشی توصیفی-تحلیلی، به نقد و بررسی خاستگاهها و علل کهنهگرایی زبانی در غزلیات محمدرضا ترکی، سیمین بهبهانی و فاضل نظری پرداخته است. نتیجۀ پژوهش حاضر نشان از دخالت گستردۀ عوامل فوقالذکر در کهنهگرایی زبانی این شاعران دارد.
کلیدواژهها: غزل معاصر، باستانگرایی زبانی، بلاغت، صنایع بدیعی، موسیقی.
مقدمه
واژۀ «آرکائیسم» در لغت به معنی«قدیم، گذشته، دیرین و دیرینه میباشد.» (معین، 1375: 20) در حوزۀ ادبیات و زبانشناسی، آرکائیسم کاربرد واژگان کهن و واژگانی که امروزه در زبان کاربرد ندارند و منسوخ و نارایجاند میباشد.
«آرکائیسم» یا «کهنهگرایی زبانی» یا «باستانگرایی زبانی» یکی از انواع مؤثر هنجارگریزی در شعر است که عامل آشناییزدایی از کلام و برجستهسازی است. آرکائیسم را «هنجارگریزی زمانی» نیز میخوانند؛ چراکه «باستانگرایی در شعر امروز، نوعی هنجارگریزی از نرم عادی زبان به شمار میآید، به این دلیل آن را هنجارگریزی زمانی مینامند.» (صفوی، 1373: 15)
آرکائیسم «ادامۀ حیات زبان گذشته در خلال زبان امروز است.» (شفیعیکدکنی، 1370: 24) میرصادقی در تعریف آرکائیسم مینویسد: «کهنگرایی یا آرکائیسم یعنی به کار بردن کلمات منسوخ یا شیوۀ نحوی مهجور و غیرمتداول در زبان امروز است.» (میرصادقی، 1376: 46) سیما داد نیز آرکائیسم را چنین تعریف میکند: «بهکارگیری لغتها و عباراتی که در زبان رسمی و متداول، کهنه و غیرمستعمل و منسوخ شده باشد، آمده است.» (داد، 1387: 10)
با نظر به اینکه زبان پدیدهای پویاست و همواره دستخوش تغییر، هر زبانی مجموعۀ واژگان و ترکیبات و همچنین ساختارهای نحوی کهنه را داراست و هیچ زبانی را در گسترۀ عالم نمیتوان یافت که در طول تاریخ، تغییر و تحولی در آن به وقوع نپیوسته باشد. باقری از زبانشناسان معاصر دراینباره مینویسد: « ازآنجاکه زبان نمیتواند صورت واحد و یگانهای داشته باشد و همواره به تبع دگرگونیها و تحولات جامعه، دستخوش تغییرات میگردد، در هر دورهای از تاریخ، ویژگیها و مشخصاتی پیدا میکند که شکل آن را از زبان دوره، متمایز میسازد؛ لذا میتوان در بررسی تاریخ یک زبان، سیر تحولات آن را از قدیمیترین صورت دنبال کرد و تغییرات و تحولات و قوانین حاکم برآن تحولات را در طول تاریخ آن زبان تعیین نمود.» (باقری، 1376: 37)
این ویژگی زبان است که آرکائیسم در زبان را بهعنوان عاملی در هنجارگریزی آشکار میکند. کاربرد این واژگان کهن، عامل تشخّص زبان میشود و شاعران به کمک این واژگان میتوانند زبان خود را برجسته کرده و به آن غرابت بخشند. شفیعیکدکنی از منتقدان معاصر به این ویژگی آرکائیسم و اهمیت آن در آشناییزدایی، چنین اشاره میکند: «شاید پساز وزن و قافیه، معروفترین و پرتأثیرترین راههای تشخّص دادن به زبان، کاربرد آرکائیسم زبان باشد؛ یعنی استعمال الفاظی که در زبان روزمره و عادی به کار نمیروند. اینکه زبان شعر همیشه زبان ممتاز از زبان کوچه و بازار بوده است یکی از علل آن همین اصل باستانگرایی است.» (شفیعیکدکنی، 1370: 24) برایناساس «یکی از معروفترین و اثربخشترین راههای تشخّص و برجستگی زبان و جنبۀ شعری دادن به کلام، کاربرد باستانگرایانه است.» (احمدپور، 1374: 83)
آرکائیسم و استفاده بجا از زبان کهن میتواند شعر را هرچه بیشتر ادبی کند. کاربرد این واژگان عامل غنای زبان بوده و در کنار تشخّص زبانی دایرۀ واژگان را نیز گسترش داده و عامل زیباییشناسی نیز هست و « قابلِذکر است که باستانگرایی یکی از شیوههایی است که موجب نوآوری و کاربرد زیباییشناختی میشود.» (کشتگر و همکاران، 1396: 37)
البته ذکر این نکته نیز لازم است که حضور واژگان کهن بهخودیِخود عامل برجستگی اثر ادبی نیست و چه بسا این کاربرد اگر عالمانه، زیبا و هنجارمند نباشد، عامل آشفتگی و نابسامانی متن شود و بهجای اینکه بر تأثیر و گیرایی اثر بیفزاید این ویژگی را از آن سلبکند و نوعی از همگسیختگی زبانی نیز با آمدن کلمات روزمره و آرکائیک در زبان شعر به وقوع پیوندد و همانطور که گفتهاند: «استفاده نابجا از آن، نه تنها باعث افزایش شکوه و صلابت شعر نمیشود، بلکه شکاف عمیقی میان مخاطب و شعر، ایجاد میکند که جز سردرگمی و هاجوواج شدن در میان خیل عظیم واژگان مهجور و مطرود، ارمغانی برای مخاطب ندارد.» (پهلواننژاد، 1388: 118)
کهنهگرایی زبانی در شعر معاصر فارسی، خاستگاهها و علل متفاوتی دارد که مهمترین آن را میتوان علل بلاغی، موسیقیایی و صنعتورزی و آرایهبندی دانست؛ بارزترین ابعاد هنری شاعرانی را که از کهنهگرایی زبانی بهره میبرند دو عامل دانسته و نوشتهاند:
«الف) هنر (کشف موسیقی کلام و ارزشهای صوتی کلمه)؛ ب) زیباییشناسی واژه در شعر» (سنگری، 1382: 5)
و برایناساس، موسیقی و ارزش موسیقیایی این واژگان کهن و ویژگیهای زیباییشناسی آنان را عوامل مؤثر و دخیل در کاربرد این واژگان میدانند. در کنار این موارد، عاملی که شاعران را به کاربرد واژگان کهن برمیانگیزاند، صلابت و شکوه این واژگان است؛ چراکه همانطور که ساموئل جانسون از منتقدان انگلیسی نیز گفته است: « واژههای کهن به سبک، شکوه و عظمت میبخشد.» (فتوحی، 1390: 54)
برایناساس علل و عوامل مختلفی را میتوان در ظهور و حضور واژگان آرکائیک و کهنه در شعر برشمرد که عواملی چون قافیهسازی، آرایهبندی، بلاغت و کمال معنایی واژه ازجملۀ مهمترین این عوامل است. پژوهش حاضر قصد دارد خاستگاههای کهنهگرایی زبانی در غزل معاصر را با تکیه بر اشعار محمدرضا ترکی، سیمین بهبهانی و فاضل نظری مورد بررسی و تحلیل قرار دهد.
پیشینۀ پژوهش
در مورد آرکائیسم و کهنهگرایی زبانی و جلوههای آن در اشعار شاعران معاصر، پژوهشهای بسیاری صورت گرفته است و وجوه آرکائیک غالب شاعران معاصر بررسی شده است. مبحث آرکائیسم و کهنهگرایی زبانی نیز بهشکلی مفصّل در کتابهای «از زبانشناسی به ادبیات » از کورش صفوی، «موسیقی شعر» محمدرضا شفیعی کدکنی، «ساختار زبان شعر امروز» از مصطفی علیپور و برخی کتب دیگر پرداخته شده است؛ اما خاستگاه و علل و اسباب آرکائیسم در پژوهشها مغفول مانده است. در پژوهش حاضر تلاش کردیم خاستگاهها و علل آرکائیسم زبانی در غزل معاصر را با تکیه بر اشعار ترکی، بهبهانی و نظری مورد تحلیل و بررسی قرار دهیم.
خاستگاهها و علل آرکائیسم زبانی
قافیهسازی
قافیه همواره یکی از عوامل محدودیتزا در شعر بوده است؛ شاعران همواره از تنگنای قافیه نالیدهاند و یافتن قافیه، انرژی بسیاری از شاعران مصروف داشته است. قافیه و جستجو برای یافتن واژگان همقافیه چه بسا ناخواسته شاعر را در وادی برجستهسازی زبان نیز انداخته است. یکی از این ابعاد را در شعر معاصر میتوان در «آرکائیسم زبانی» دید؛ به این نحو که شاعر برای قافیهسازی مجبور به گزینش واژگان کهنه و آرکائیک شده و زبان شعر خویش را از این رهگذر تشخّص میبخشد. اجبار قافیه، عامل این تشخّص و هنجارگریزی زبانی میشود؛ بنابراین «قافیهسازی» را میتوان یکی از اصلیترین علل حضور واژگان آرکائیک از اسم و فعل و... در شعر معاصر و آرکائیسم زبانی دانست. در ابیات زیر از ترکی و بهبهانی این ضرورت دیده میشود.
ترکی برای قافیهسازی، واژۀ کهنۀ «فراق»، را در بیت زیر آورده و به آرکائیسم زبانی دست زده است:
اگر به شوق تو این اشتیاق شکل گرفت
چه شد، چگونه، چرا این فراق شکل گرفت؟!
(ترکی، 1389: 146)
همچنین واژۀ آرکائیک«غضنفر» در معنای «شیر»، که الزام قافیه سبب حضور آن در بیت زیر شده است. این واژه با واژگان «کمتر»، «اختر»، »دلاور» و...همقافیه شده است:
پیچیده بود بوی خیانت در آن فضا ورنه شغال را چه مشام غضنفر است
(ترکی، 1391: 51)
«تاختن و آختن» نیز که فعلهایی منسوخ و آرکائیکاند در بند زیر با هم، همقافیه شدهاند و قافیۀ کناری عاملی برای حضورشان در زبان شعر معاصر است:
شمر باز هم به خیمهگاه تاخته/ در کفش/ تیغ واژههای آخته (ترکی، 1397: 74)
واژۀ «یافه» نیز شکل قدیمی و آرکائیک واژۀ «یاوه» است که ترکی بهسبب قافیهسازی آن با واژۀ «خرافه» آن را به شکل آرکائیک در شعر خود وارد کرده است:
او اگرچه مجمع الجزایر بزرگ یافههاست/ جیغ و دادش از خرافههاست (همان: 74)
«پگاه» به معنی «صبح زود و بامداد» نیز حضور خود در بیت زیر را مرهون قافیهبندی است. شاعر در جستجوی قافیه این واژۀ کهن را به کار برده و آن را با «ماه» همقافیه کرده است:
در آسمان شبزده ماهی نمانده بود دیگر امید هیچ پگاهی نمانده بود
(ترکی، 1397: 8)
نمود آرکائیسم زبانی به ضرورت قافیهبندی در شعر بهبهانی نیز آشکار است و یکی از عوامل آرکائیسم زبانی در شعر این شاعر نیز الزام قافیه بوده است. نمونههای متفاوتی از این تنگنای قافیه را که سبب کهنهگرایی زبانی شده در شعر او میتوان یافت.
واژۀ «عدو» واژه نارایج در زبان معاصر است؛ اما الزام قافیه در بیت زیر سبب حضور این واژۀ کهن و آرکائیسم زبانی بوده است:
آن آشنا که رفت و به بیگانه خو گرفت
از دوستان چه دید که دست عدو گرفت؟
(بهبهانی، 1385: 211)
«پرویزن» نیز واژهای منسوخ و در معنای: « آلتی بود که بدان بیختنیها چون شکر و آرد و امثال آن بیزند، آردبیز» (دهخدا: ذیل واژۀ پرویزن) میباشد. از واژگان پرکاربرد در نظم و نثر فارسی بوده است. این واژه در بیتی از حافظ چنین آمده است:
سپهر بر شده پرویزنی است خونافشان که ریزه اش سر کسری و تاج پرویز است
(حافظ، 1366: 60)
در شعر بهبهانی این واژه با واژگانی مثل«تن»، «روشن»، «خرمن» و... همقافیه شده است و الزام کاربرد این واژه ناشی از قافیهسازی بوده است:
آه، سیمین گوهری گمگشته در خاکسترم
من بمانم او فرو ریزد زمان پرویزن است
(بهبهانی، 1385: 320)
حضور صفت آرکائیک «گران» در بیت زیر نیز بهسبب قافیهآرایی بوده است. این واژه با کلمات«دگران/ نگران/ گذران/ سفران و...» همقافیه شده و ضرورت قافیه عامل رستاخیز این واژه بوده است که سبب تشخّص و برجستهسازی زبانی نیز شده است:
بشکست مرا پشت ز سردی که به من کرد
من شاخه گل بودم و او برف گران بود
(بهبهانی، 1385: 321)
فعل «سودم» نیز در بیت زیر بهخاطر همقافیگی با «غنودم/ وجودم/ نبودم/ شنودم و...» انتخاب شده است و قافیه عامل کهنهگرایی زبانی و برجستهسازی بوده است:
سیمین شده دشت سخن از پرتو شعرم
رشک مه گردونم از این نقره که سودم
(همان: 329)
در بیت زیر نیز شاعر بهایندلیل واژۀ آرکائیک «چنگ» را جایگزین «دست» کرده که نیاز قافیه بوده است و این واژه با «درنگ» در بیت بعدی قافیه ساخته است:
مزد کار سخت طاقت سوز را از پی یک ماه آوردم به چنگ
(همان: 273)
قافیۀ درونی (داخلی)
بههمراه قافیۀ بیرونی، قافیه درونی در شعر را نیز میتوان یکی دیگر از خاستگاههای آرکائیسم دانست. در مورد قافیۀ داخلی در شعر آمده است: «تکرار کلمات همقافیه در داخل ابیات (عموماً در میان مصراعها) قافیۀ داخلی نامیده میشود. این قافیهها اغلب با یکدیگر هماهنگ و با قافیۀ پایانی متفاوت است؛ البته کاربرد قافیۀ داخلی به میانۀ مصراعها اختصاص ندارد و تکرار کلمات در جایجای مصراعها نیز، قافیۀ داخلی محسوب میشود.» (میرصادقی، 1376: 203) خصلت زیباییشناسی شعر سبب میشود شاعر همواره برای گوشنوازی و لذت سمع از رهگذر قافیههای درونی نیز تناسب ایجاد کند؛ چراکه آنطور که گفتهاند شعر و در کل هنر «تلاش برای یافتن هماهنگی است.» (احمدی، 1380: 213) و هماهنگی آوایی این قافیههای درونی، مُوجد لذت و زیبایی است.
واژۀ آرکائیک«دروا» در بیت زیر از ترکی با واژگان«دنیا، تنها، رها» قافیۀ درونی خلق کرده و عامل حضور این واژۀ آرکائیک همانا موسیقی درونی حاصل از هماهنگی این واژگان بوده است:
در جنگلی به وسعت دنیا، یک روح زخم خورده دروا
انسان بیهویت تنها، بیخویش و بیخدا و رها، گم
(ترکی، 1388: 40)
رویید جنگل رود خشکید رود مسدود جان داد نقش و فرسود بر دارهای قالی
(ترکی، 1397: 40)
آرایههای بدیعی
همانطور که میدانیم زبان شعر، زبانی آراسته است؛ آراسته به انواع صنایع بدیعی؛ بدیع لفظی و بدیع معنوی. بدیع را علم آرایش سخن گفتهاند و « اموری را که موجب زینت و آرایش کلام بلیغ میشود، مُحسنات یا صنایع بدیع مینامند.» (همایی، 1363: 9 ـ 8)
در تعریف بدیع لفظی و معنوی نیز آمده است: «1. صنعت لفظی یا بدیع لفظی آن است که زینت و زیبایی کلام وابسته به الفاظ باشد، چنانکه اگر الفاظ را با حفظ معنی تغییر بدهیم آن حسن زایل گردد. صنعت معنوی یا بدیع معنوی آن است که حسن و تزیین کلام مربوط به معنی باشد نه به لفظ، چنانکه اگر الفاظ را با حفظ معنی تغییر بدهیم باز آن حسن باقی میماند». (همایی، 1363: 38 ـ37) شاعران همواره برای غرابت کلام و آشناییزدایی و همچنین با تأکید بر «چگونه گفتن» از این آرایهها بهره میبرند؛ چراکه در زبان شعر، زبان بهخودیخود در کانون توجه قرار میگیرد و زیباییآفرینی با زبان اهمیت مییابد و زبان ادبی آنچنانکه فرمالیستها گفتهاند: «تهاجم سازمانیافته بر ضدِزبان است که زبان عادی و تکراری را برجسته میکند.» (علوی مقدم، 1377: 25)
بدیع لفظی و معنوی نیز گامی در جهت برجستهسازی از کلام است و تهاجمی است به زبان خودکارشده و اتوماتیزهشده.
بدیع لفظی
بدیع لفظی یکی از عوامل و خاستگاههای آرکائیسم زبانی در شعر معاصر است؛ بدیع لفظی را همایی چنین تعریف میکند: «صنعت لفظی یا بدیع لفظی آن است که زینت و زیبایی کلام وابسته به الفاظ باشد، چنانکه اگر الفاظ را با حفظ معنی تغییر بدهیم آن حسن زایل گردد.» (همایی، 1363: 37)
شاعران معاصر نیز برای ایجاد حسن در لفظ و زیبایی لفظی، واژگان آرکائیک را در شعر احیا کردهاند و غرض این بوده است تا صنعت بدیعی خلق کنند و عامل کهنهگرایی زبانی، صنعتورزی بوده است. بدیع لفظی شامل انواع جناس و... در شعر میشود.
انواع جناس
جناس تام
«جناس تام» بهعنوان یکی از هنریترین انواع جناس، از مُحسنات کلام و عامل زیبایی در شعر است. شاعران برای صنعتورزی همواره به خلق جناسهای تام دست زدهاند. جناس تام آن است که«شاعر دو کلمۀ متّفقاللّفظ مختلفالمعنی به کار دارد.» (رازی، 1360: 338) در شعر معاصر کاربرد این جناس در پارهای موارد عامل کهنهگرایی زبانی بوده است. شاعران لفظگرا و آرایهبند برای خلق جناس، واژگان آرکائیک و کهنه را جانی دوباره بخشیدهاند و ازاینرهگذر عامل آشناییزدایی و هنجارگریزی در شعر شدهاند. اگر این صنعتورزی موردِتوجه شاعر نبود، چه بسا واژهای معاصر را جایگزین واژۀ کهنه و منسوخ میکرد؛ ولی ارزش زیباییشناسی این صنعت سبب شده شاعر به کهنهگرایی زبانی متمایل شود و صنعت را بر زبان زندۀ روز، ارجحیت نهد و عامل ادبیت و هنجارگریزی در زبان شاعرانه شود.
در بیت زیر از ترکی:
چقدر حادثه رخ داد تا رخ تو شکفت و این قشنگترین اتفاق شکل گرفت
(ترکی، 1389: 146)
لفظگرایی ترکی و توجه به خلق«جناس تام»، عامل احیای واژۀ «رخ» بوده است؛«رخ» به معنی «چهره» و «صورت»، امروزه کاربرد ندارد و واژهای برگرفتهشده از سنّت شعری و زبان کهن است.
«پیر»در معنای عرفانی آن و به معنای«رهبر و رهنما و مرشد» نیز واژهای برگرفته از فرهنگ عرفانی است و ترکی بهسبب خلق«جناس» تام و آرایهبندی و تکرار، این کلمه را آورده است:
پیر شد این دل که به دنبال تو راهی این جاده بی پیر شد
(ترکی، 1397: 12)
در بیت زیر نیز جناس تام بین«چنگ» اول که به معنای «دست» است و «چنگ» دوم که به معنای «آلت موسیقیایی» است، سبب حضور واژۀ آرکائیک «چنگ» در معنای«دست» در بیت شده است:
چنگ در پرده عشاق زن ای چنگی عشق که درین پرده عجب پنجه شیرین داری
(بهبهانی، 1385: 244)
جناس ناقص اختلافی
جناس ناقص اختلافی زمانی است که اختلاف دو کلمه در حرف اول، وسط یا آخر است. جناس میان دو واژه آنگاه جناس ناقص خوانده میشوند که اختلاف آنها بیشاز یک حرف نباشد.
جناس ناقص اختلافی از دیگر خاستگاههای آرکائیسم در زبان شعر بوده است؛ بااینکه شعر معاصر کمتر در قید و بند آرایهبندی است؛ ولی شاعران از سر تفنّن و آراستن سخن، گاه دستبهدامن این صنعتهای لفظی شده و کلام خویش را به آن آراستهاند. در بیت زیر از ترکی:
بی اعتنا به اینکه در آن سوی شط و خط
از دشمنان صف زده دریای لشگر است
(ترکی، 1397: 50)
«شط» در معنای«رود» نیز واژهای منسوخ است که آرایهبندی عامل حضور آن بوده است. ترکی با «شط» و «خط»جناس متوازی خلق کرده است؛ البته شط در بیت زیر اگر در معنای عام که به معنی «رود» است گرفته شود، نمود آرکائیسم و کهنهگرایی زبانی و اگر در معنای خاصّ و « شطالعرب» گرفته شود، نمود آرکائیسم زبانی شاعر نیست.
انگار که از مشت قفس رستی و رفتی
یکباره بهر وی همه در بستی و رفتی
(نظری، 1398: 31)
آوردن واژگان «دون/ زبون» نیز نتیجۀ توجه به این نوع جناس است:
ای کاش مرد آتش و خون بودند، افراسیاب جنگ و جنون بودند
گرسیوَزان دون و زبون اینجا پیران این جماعت بی پیرند
(ترکی، 1388: 55)
در بیت:
آنجا که باطل است زبان آورید و گُرد
آنجا که حق، زبون و زبانها به الکنی
(ترکی، 1391: 42)
شاعر بین«زبون» و «زبان» جناس خلق کرده و عاملی که سبب رستاخیز این واژه بوده است، عامل بدیعی و آرایهبندی بوده است.
واژۀ منسوخ «مهرگان» نیز بهخاطر هماوایی و جناس با مهربان وارد شده است.
خزان چه میکند آنجا که از در آید یار؟
تو مهــــربان منی بیم مهرگانم نیست
(بهبهانی، 1385: 398)
حضور واژۀ «مهر» نیز نتیجۀ جناس بین این کلمه و قهر است:
همــــــه پروردۀ مهرند و من آزردۀ قهر
خیر در کار جهان نیست تو هم شر برسان
(نظری، 1392: 41)
جناس افزایشی
در جناس افزایشی، دو واژه در تعداد حروف یا صامت با یکدیگر متفاوت هستند. حرفی به آغاز یا پایان یا میانه یکی از واژگان افزوده میشود و یکی از ارکان، حرف یا حروفی بیشتر از رکن دیگر دارد. واژگان منسوخ«خاره»، «پیمان و پیمانه»، «سودا»، بهاینسبب در بیت زیر آمده است:
بر خار و خاره نالهکنان میدود بهدرد هیهای بادهای پریشان عوض شده ست
(ترکی، 1397: 42)
گر دو تن پیمان خود بگسسته اند دیگران پیمانه را نشکستهاند
(بهبهانی، 1385: 279)
گر کهکشان را چو ارزن مزد خموشی دهندش
یک دانه زو برنچیند بیسود و سودا بمیرد
(همان، 406)
ننگ و نیرنگ
خیانت غیرت عشق است وقتی وصل ممکن نیست
چه آسان ننگ میخوانند نیرنگ زلیخا را
(نظری، 1393: 25)
التزام جناس افزایشی در بیت:
هرچه سیمرغ، نه صدمرغ بگیری بیشک
پیش یک قطره خون شهدا چون بوم است
(ترکی، 1397: 59)
نیز عامل آرکائیسم زبانی بوده است؛ «مرغ» در دورۀ معاصر دچار محدودیت معنایی شده و در گذشته مطلق در معنای «پرنده» بوده است؛ این کلمه با این معنای کهنه در بیت فوق از ترکی وارد شده است. تناسب آوایی بین«سیمرغ» و «صد مرغ» عاملی بوده تا ترکی این واژۀ کهن را حیاتی دوباره بخشد و عامل آشناییزدایی و برجستهسازی زبانی شود.
جناس محرّف
وقتی اختلاف بین دو واژه در مصوتهای کوتاه باشد، جناس محرّف شکل میگیرد و جناس محرّف: «اختلاف در مصوت کوتاه است و اختلاف در مصوت بلند تحتِعنوان «جناس اشتقاق» از این مقوله خارج شده است.» (شمیسا، 1386: 56)
شاعر واژگان کهن«رُستن» و «رَستن» را بهخاطر جناس محرّفی که بین این دو هست به کار گرفته است:
از رستنی بهر رستن با کولیان بس دوا هست/ کولی، دوایی نداری شاید گشاید طلسمی (بهبهانی، 1385: 639)
«رُفته» نیز در نتیجه جناس محرّف با «نرَفته» در بیت آمده است:
طفل مکتب نرفته رُفته خاک از دکانها
(همان: 721)
جناس لفظ
جناس لفظ یا تصحیف: «آن است که دو رکن جناس در نوشتار یکسان، اما در نقطههایشان متفاوت باشند، مانند بوسه و توشه در این بیت سعدی: مرا بوسه گفتا به تصحیف ده/ که درویش را توشه از بوسه به» که خود سعدی آن را «تصحیف» نامیده است. » (رادویانی، 89: 1381)
در ابیات زیر «ترّهات» و «طرّه» حضور خود را نتیجه همآوایی و جناس لفظاند:
از این کلام مختصــر مرا قضا شد این قدر
که ترّهات خویش را نثار طرّهها کـــــنم
(بهبهانی، 1385: 550)
واجآرایی (توزیع حروف)
واجآرایی یا آلیتراسیون (به فرانسوی: Allitération) (به انگلیسی: Alliteration) در ادبیات به تکرار یک حرف یا صدا (صامت، مصوت) در یک بیت یا متن واجآرایی یا نغمۀ حروف گفته میشود. (ر.ک: همایی، 1363: 87)توزیع حروف و واجآرایی نیز از آرایههایی است که شاعران گذشته به آن توجه داشتند و به این شکل در غنای موسیقی و تداعی معنی میکوشیدند. در شعر معاصر نیز توجه به این آرایه در پارهای موارد آرکائیسم زبانی و تشخّص زبان ازاینرهگذر را رقم زده است. در شعر ترکی یکی از خاستگاههای آرکائیسم زبانی، این صنعت لفظی بوده است.
همآوایی و واجآرایی بین «رخ» و «دختر» و «خرد» در بیت زیر عامل حضور واژۀ «رخ» است که واژهای آرکائیک میباشد. شاعر از رهگذر موسیقی سبب، غرابت و آشناییزدایی شده است.
بر رخ دختر معنی که عروس خرد است
جــــــــابهجا آبلۀ لفظ چه معنی دارد
(ترکی، 1397: 32)
ویژگی آوایی و واجآرایی در بیت زیر نیز عامل حضور واژگان کهن و آرکائیک همچون«بحر»، «حباب» و «حبیب» شده است:
این جام واژگونه در این بحر، چون حباب
بــاری اگر تهی ست، گناه از حبیب نیست
(همان: 58)
در بیت زیر از بهبهانی نیز عامل حضور واژۀ کهنۀ «خصم»، همآوایی و تکرار واج «خ» در بیت بوده است. نغمۀ حروف شاعر را بر آن داشته تا این واژۀ کهنه را جایگزین معادل امروزین آن کند:
خنجرم خنجرم که تیزی خویش بــــــر دل خصم خیره بنشانم
(بهبهانی، 1385: 32)
واجآرایی و تکرار حرف«ز» در واژگان زورق، زر، زنگاری سبب حضور این واژگان آرکائیک و کهنه در شعر بهبهانی بوده است. صنعتورزی اصلیترین عامل کهنهگرایی در این بیت از بهبهانی است.
طلوع مهر تو در من طلیعه سحر است عبور زورق زر از کران زنگاری است
(همان: 420)
در ابیات زیر نیز تکرار واج«ش»، عامل حضور واژگان و تلفظهای کهن بوده است. تلفظ کهن «دشخویی» و همچنین حضور این واژۀ کهن و واژۀ کهنۀ «دشنه» نتیجۀ این صنعتورزی است:
زمان زمان ز دشخویی نصیب ماست دشنامی
(همان: 1036)
دل گواهنامه ناکامان زخمگاه دشنه دشنامان
(همان: 1106)
واجآرایی و تناسب آوایی بین«نبرد» و «نابرابر» نیز در بیت زیر عاملی شده تا فاضل نظری واژۀ کهنه و آرکائیک«نبرد» را استفاده کند و عامل تشخّص زبانی گردد:
تقدیر با من در نبردی نابرابر سربازهای آخرین شطرنج را چید
(نظری، 1393: 69)
اعنات یا لزوم ما لا یلزم
اعنات یا التزام (لزوم ما لا یلزم) نیز از آرایههای بدیع لفظی است؛ در مورد این صنعت میآید: « اعنات که آن را لزوم ما لا یلزم و التزام نیز میگویند آن است که شاعر یا نویسنده بهقصدِ آرایش کلام و هنرنمایی، آوردن حرفی یا کلمهای را ملتزم شود که در اصل لازم نباشد.» (همایی، 1363: 74) تکرار واژۀ «سپید» که تلفظ قدیمی واژۀ «سفید» است بهسبب اعنات و لزوم ما لا یلزم توسط فاضل نظری بوده است:
گل سپیده به دشت سپید میروید سپید بختی این روزگار کافی نیست
(نظری، 1393: 79)
عامل وزنی و موسیقیایی
عامل موسیقیایی از دیگر عوامل اصلی آرکائیسم زبانی است؛ بیشتر در افعال آرکائیک دیده میشود. فعلهای کهن بیشتر بهسبب موسیقی در متن میگنجند. همچنین تخفیف، اشباع، اضافه، اشکال قدیمی کلمات و ... بیشتر بهسبب توازن و موسیقیایی بودن و ضرورت موسیقی کاربرد مییابند.
واژۀ «اندوه» و مشتقات آن همچون «اندوهگین» نیز کلماتی پرکاربرد در متون گذشتهاند و امروزه در زبان، کاربرد ندارند. حضور این واژۀ آرکائیک در بیت زیر به علل موسیقیایی و همآوایی«کوچه، اندوه، نوحه» و واجآرایی آوای«ه» در بیت است. همچنین «اندوه» بهنظر کلمه رساتری نسبت به غم است و آوای آن«آه کشیدن» و حسرت را میرساند.
کسی در کوچههای آشنایی نوحه میخواند صدایش میبرد از یادها اندوه آدم را
(ترکی، 1397: 19)
عامل موسیقیایی در حضور افعال کهن نیز اصلیترین نقش را بازی میکند. شاعر فعل کهن«پنداشتن» را بهخاطر ضرورت وزنی در بیت زیر آورده است:
سنگ در برکه میاندازم و میپندارم با همین سنگ زدن، ماه به هم میریزد
(نظری، 1388: 17)
همچنین فعل آرکائیک«شتافتن» حضور خود را مدیون کهنهگرایی زبانی است:
اگر خیال تماشاست در سرت بشتاب که آبشارم و افتادنم تماشایی است
(نظری، 1395: 9)
عامل حضور واژۀ کهن «مهر» بهجای «خورشید» نیز ضرورت موسیقیایی و وزنی بوده است.
مهر بر سر چار ماتم کشید آسمان شد ابری و غمگین و تار
(بهبهانی، 1385: 259)
بدیع معنوی
بدیع معنوی: «فنونی هستند که با ارتباط بین کلمات و اجزای کلام ازطریق معنی، باعث زیبایی و افزایش موسیقی کلام میشوند. در این نوع، زیبایی کلام به معنی بستگی دارد و الفاظ نقشی ندارند.» (اسفندیار، 1388: 19) برایناساس میتوان گفت که: «هر شگردی که معنی و مضمون سخن را پرورده و پرداخته سازد، تا ذهن و ذوق آن را بیشتر و بهتر بپسندد و بپذیرد، آرایۀ درونی و معنوی خواهد بود.» (راستگو، 1382: 8)
در شعر معاصر در کنار بدیع لفظی، بدیع معنوی نیز خاستگاه انواع آرکائیسم بوده است. از آرایههای بدیع معنوی که سبب آرکائیسم زبانی بوده میتوان به انواع ایهام، تناسب و... اشاره کرد.
ایهام
ایهام از شگفتانگیزترین و پرکاربردترین آرایههای معنوی است که شاعران برای هنرنمایی آن را به کار بردهاند و در طول تاریخ ادب فارسی، با این آرایه به هنرورزی پرداختهاند. شمس قیس رازی در تعریف ایهام مینویسد: « لفظی ذومعنین را به کار دارد، یکی قریب و یکی بعید، خاطر سامع نخست به معنی قریب رود و مراد قایل معنی غریب باشد.» (قیس رازی، 1373: 311) در دورۀ معاصر نیز «ایهام»، ابزار هنرورزی و صنعتگرایی بوده است؛ اگرچه شعر امروز مانند شعر سنّتی صنعتزده نیست، بااینهمه تمایلاتی را در شاعران به کاربرد این آرایه میتوان دید. کاربرد این آرایه در پارهای موارد عامل آرکائیسم زبانی شده است. ترکی، بهبهانی و نظری از این آرایه استفاده کردهاند و این آرایه یکی از وجوه و نمودهای آرکائیسم در شعر این شاعران بوده است.
در بیت زیر از ترکی ایهام با واژۀ «سودا» خلق شده است. واژۀ «سودا» واژهای کهنه است؛ «سودا» در نظم و نثر سنّتی در چندین معنا کاربرد داشته است؛ 1-خیال باطل و مجازاً به معنی دیوانگی 2- غم و اندوه، 3-خرید و فروخت (ر.ک دهخدا: ذیل واژۀ سودا) ترکی نیز با این واژه تلاش کرده است تا «ایهام» خلق کند؛ همچنین با آوردن واژۀ «شادی» در کنار آن، «ایهام تناسب» آفریده است. آرایهبندی عامل اصلی حضور این واژۀ کهن و منسوخ در شعر ترکی در این بیت بوده است:
دلت از هرچه غم یکباره خالی میشود، ای دوست
اگـــــر لایق شوی سودای شادیبخش این غم را
(ترکی، 1397: 19)
واژۀ «بو» نیز از واژگانی است که دستمایۀ ترکی برای خلق صنعت بدیعی شده است. «بو» در شعر حافظ واژهای است که با ایهام آمده است:
به بوی نافهای کآخر صبا زان طـــــره بگشاید
زتاب جعد مشکینش چه خون افتاد در دلها
(حافظ، 1366: 1)
ترکی نیز این واژه را در هر دو معنا به کار برده و آرایۀ «ایهام» خلق کرده است. «بو» در معنای امید و آرزو امروزه کاربرد ندارد و آرایۀ ایهام سبب جلبِتوجه شاعر به معنای آرکائیک واژه بوده است:
شکوفه کرد جهان، عطر سیب پیدا شد به بوی سیب دل بینصیب پیدا شد
(ترکی، 1397: 19)
در خلق این آرایهها، شاعران معاصر به شاعران سنّتی توجه داشتهاند. واژۀ «بو» همانطور که اشاره رفت در شعر حافظ با ایهام به کار رفته است. همچنین واژگان «قلب» و «صبر» در ابیات زیر که در شعر سنّتی بسیار با این واژگان، ایهام خلق کردهاند.
کاربرد واژۀ «قلب» در معنای«سکۀ تقلبی/پول ناسره» نیز کاربردی کهنه و آرکائیک است. عامل حضور این واژه نیز در دایرۀ واژگان آرکائیک ترکی در نتیجۀ صنعتورزی و آرایهبندی است؛ ترکی با این کلمه «ایهام» خلق کرده و همچنین با کاربرد آن در کنار واژگانی چون «من یزید» و «سودا»، با آن «ایهام تناسب» نیز خلق میکند:
این افتخار نیست که قلبی سیاه را در من یزید وهم به سودا نهادهای
(ترکی، 1391: 21)
واژۀ «قلب» با دو معنای قریب و غریب، در شعر بهبهانی نیز در خلق ایهام مورد استفاده قرار گرفته و عامل کهنهگرایی زبانی بوده است. همچنین او با آوردن«سکه» در کنار «قلب»، ایهام تناسب نیز آفریده است:
آه یا دل تهیدستم مهمان که میرسد از راه
با سکه کدامین قلب نقل و شراب خواهی کرد؟
(بهبهانی، 1385: 824)
در بیت زیر از فاضل نظری نیز«قلب» با ایهامی در دو معنای 1. قلب و دل 2. سکه تقلبی به
کار رفته است که در معنای دوم واژهای آرکائیک و کهنه است. نظری در این آرایهبندی توجه به شعر حافظ داشته است؛ چراکه حافظ بسیار «قلب» را در این دو معنا به کار برده و آرایه خلق کرده است.
روسیاه محک عشق شدن نزدیک است
سکه «قلب» زیانی است که نفروختهام
(نظری، 1398: 21)
«صبر» نیز از واژگانی است که در شعر سنّتی همواره شاعران از آن ایهام ساختهاند. این واژه در معنای 1. صبر و استقامت 2. گیاهی تلخ و دارویی (صبر از دستۀ سوسنها است و در نقاط گرم روئیده (میشود) برگهای بسیار ضخیم دارد و برگهای آن دارای صمغی به نام صبر زرد است که مسهلی بسیار قوی و تلخ است.» (نقل از دهخدا: ذیل واژۀ صبر) این واژه در معنای دوم امروزه کاربرد ندارد. نظری با الهام از شعر سنّتی توجهی به معنای آرکائیک این واژه یعنی«تلخ» داشته و ایهام خلق کرده است. اگر «صبر» را در معنای دوم در نظر بگیریم با «تلخ» و «درمان» ایهام تناسب میسازد و شاعر با این معنای آرکائیک و کهنۀ کلمه در جهت خلق آرایه بدیعی کوشیده است:
صبر درمان من است از تلخ و شیرینش چه باک؟
هــــــر چه باشد ناگزیرم هر چه باشد حاضرم
(نظری، 1393: 65)
«راه» نیز در گذشته در دو معنای «1. طریق 2. نغمه و آهنگ» به کار رفته است و حافظ ایهامها با آن پرداخته است. ابیات زیر از حافظ نمونههایی از هنرنماییهای این شاعر با این واژۀ ایهامدار است:
مطربا پرده بگردان و بزن راه عراق
که بدین راه بشد یار و ز ما یاد نکرد
(حافظ، 1366: 187)
مطرب عشق عجب ساز و نوایی دارد
نقش هر پرده که زد راه به جایی دارد
(همان: 166)
بهبهانی نیز بهسبب خلق ایهام دست به آرکائیسم زبانی زده است و راه را در معنای آرکائیک آن یعنی نغمه و موسیقی و پردۀ موسیقیایی، به کار برده است:
ای چنـگی دلنواز من در مایه راهی دگــــر بزن
راه وطـــن راه آمدن این است این حرف آخرم
(بهبهانی، 1385: 922)
تناسب و مراعاتالنظیر
تناسب، توجه به ارتباطات معنایی بین اجزای کلام است و «آوردن کلماتی است که از جهت معنی با هم همخوان و هماهنگ باشند و نوعی ارتباط زبانی یا رابطۀ معنایی با یکدیگر داشته باشند.» (محبتی، 1386: 103)
تناسب و مراعاتالنظیر نیز از جلوههای بدیع معنوی است که در شعر شاعران سنّتی بسیار به آن برمیخوریم. در شعر معاصر نیز در پارهای موارد این تناسباندیشی، سبب آرکائیسم زبانی میشود و واژگان کهن بهخاطر خلق تناسب با واژگان موجود در متن، در زبان شاعر وارد میشوند. یکی از انواع تناسب«تضاد» است؛ تضاد نیز در معنای: «آوردن دو کلمه است که از نظر معنا یا کاربرد ضدّ هم یا برخلاف هم باشند یا به کار برده شوند مانند شب و روز، رنج و شادی، وصل و هجران و...» (محبتی، 1386: 102) در بیت زیر عاملی که سبب حضور واژۀ کهن «سودا» در بیت شده، تناسب و تضادی است که بین یکی از معناهای این کلمه در معنای «غم و اندوه» با کلمۀ «شادی» که در متن حضور دارد میباشد.
دلت از هرچه غم یکباره خالی میشود، ای دوست
اگر لایق شوی سودای شادیبخش این غم را
(ترکی، 1397: 19)
عامل حضور واژۀ کهن «شهروا» در معنای « درم و دینار ناسره که خصوصاً در یک شهر رایج باشد.» (دهخدا: ذیل واژۀ شهروا) تناسبی است که بین این واژه و «قلب» در معنای«سکۀ تقلبی و پول ناسره»، وجود دارد.
قلب کودکانۀ ما را کس به «شهروا» نستاند
(بهبهانی، 1385: 890)
حضور واژۀ «مهر» در معنای محبت نیز در بیت زیر بهسبب حضور واژۀ «خورشید» در متن است؛ شاعر با آوردن این کلمه بین «مهر» و «خورشید» تلاش کرده هنرآفرینی کند و معنای دوم این واژه را که به معنای «خورشید» نیز هست به ذهن متبادر کند.
ز مهر آفتاب است این که ساقه وار میرویم
(همان: 416)
کمال معنا
عامل «کمال معنا»، عاملی دیگر در آرکائیسم زبانی بوده است. علاوهبر آرایهبندی و عامل موسیقیایی، غالب شاعران معاصر در گزینش واژگان کهن و آرکائیک به این نکته اعتقاد دارند که برخی کلمات معاصر معنای تمام و کمال برخی واژگان آرکائیک را تداعی نمیکنند و در رساندن معنا نقصان دارند. فاضل نظری که متهم به کهنهگرایی در زبان است و خود دراینباره میسراید:
مرا به لفظ کهن عیب میکنند و رواست
که سینه سوخته از می حذر نخواهد کرد
(نظری، 1398: 101)
به این اصل که واژگان معاصر بار معنایی واژگان کهن را ندارند، اعتقاد دارد. او در این مورد مثالهایی نیز در شعر خود میآورد؛ دو واژۀ «جدایی» و «فراق» را که بهظاهر مترادف مینمایند و یکی آرکائیک و کهنه و دیگری امروزین است، مترادف نمیداند و از مخاطب خود نیز میخواهد این دو را مترادف تلقی نکند:
هـــــــرگز دو لفظ را مترادف گمان مــــکن
جایی که عشق نیست، «جدایی»، «فراق» نیست
(نظری، 1395: 65)
همچنین «هجر» نیز از نگاه او مترادف با «جدایی» نیست و برایناساس جایگزینی «جدایی» با «هجر» معنای کاملی را ایفاد نمیکند:
در پیچ و تاب عشق، به معنای هجر نیست
رودی ز رود دیــــــگر اگر میشود جدا
(همان: 59)
برایناساس است که در شعر نظری واژگانی چون هجر، فراق، گیسو و... که واژگان کهناند، انتخاب شده و جایگزین واژگان معاصر و امروزین میشوند.
واژۀ «صعب» نیز بهنظر بهسبب کمال معنایی که در این واژه نهفته است، جایگزین«سخت» معاصر شده است:
زندگی برای ما همیشه صعب بود و سهمگین
مثل رقص مــــــرگ در میان تیغهای آخته
(ترکی، 1388: 37)
واژۀ متروک و منسوخ «سترون» نیز به معنی «نازا، عقیم» است که در نظم و نثر کهن بسیار آمده و ترکی و بهبهانی در شعر خود دوباره این واژه را احیا کرده و عامل رستاخیز زبان و جلب توجه شدهاند که فرمالیستها به آن تأکید داشتند. واژۀ «سترون» واژۀ زیبایی است که معادل مناسبی در زبان امروز ندارد و قوّت معنایی این واژه و نداشتن معادل معنایی مناسب، سبب احیای دوبارۀ این واژه بوده است. احیای این واژه بر دامنۀ واژگان زبان افزوده و عامل گسترش زبانی شده است:
بر بامتان نشسته همه بوم شوم وهم
بـــــر سقف عنکبوه سیاه سترونی
(ترکی، 1391: 42)
بوی مرداب میدهد تشنه لب جویبارتان
دیولاخ سترونی ست آتشین سایه سارتان
(ترکی، 1388: 54)
ای دشت موجخیز طلا - با خوشهها و سنبلهها-
ماندی سترون از برکت اینک دریغ باروری
(بهبهانی، 1385: 532)
دردا که مانده سترون زهدان خاک خزانی
(همان: 554)
خشک هم نخواهد زاد زین سترون و زان خشک
(همان: 609)
«نبرد» نیز واژهای منسوخ و معادل واژۀ «جنگ» است که در زبان معاصر کاربرد دارد. البته ذکر این نکته نیز لازم است که شاعر این واژۀ کهنه را بهسبب «قوّت معنایی» که دارد استخدام کرده است؛ چراکه واژۀ «نبرد» یا «ناورد» غالباً جنگ بین دو نفر و کشمکش بین دو نفر بوده است. ذکر این نکته نیز لازم است که این دو واژه تفاوت معنایی با هم داشتند؛ چراکه دو واژۀ جنگ و نبرد را در شاهنامه میبینیم و ترادف کامل با هم ندارند:
عشق میبازم که غیر از باختن در عشق نیست
در نبردی این چنین هر کس به خاک افتاد برد
(نظری، 1395: 63)
واژۀ کهن «مهجور» نیز در بیت زیر از ترکی بهاینسبب انتخاب شده که دارای کمال معنایی است و تقدّس را تداعی میکند؛ همانطور که شاملو واژه و اصطلاح «متبرک باد» را در بند:
«نامت سپیدهدمی است که بر پیشانی آسمان میگذرد/ متبرّک باد نام تو» (شاملو، 1385: 649) جایگزین واژۀ «فرخنده» یا دیگر معادلها میکند و سپهری واژۀ«هجرت» را در بند «چه کسی بود صدا زد: سهراب؟/.../ بوی هجرت میآید: بالش من پر آواز پر چلچلههاست» (سپهری، 1379: 91-390) جایگزین واژۀ «کوچ» میکند؛ چراکه واژۀ «هجرت» معنویت و تقدّس بیشتری دارد و شاعر بُعد بلاغی واژه را در نظر میگیرد، ترکی نیز برایناساس و با توجه به معنویت و تقدّس واژۀ هجرت و مهجور، و بلاغت معنا، این واژه را جایگزین معادلهای امروزین میکند:
عشق یعنی که در آغوش وصالش حتی
باز احساس کنی تشنهلبی مهجوری
(ترکی، 1397: 10)
همچنین حضور واژگان « دینار و درهم» نیز حاصل قوّت معنایی این واژگان است؛ شاعر با این کلمه رجوعی داشته به یزیدیان که با درهم و دیناری امام حسین (ع) را شهید کردند. این واژه، واژۀ رساتری از پول و ثروت در دورۀ معاصر است و فضای سنّتی را تداعی میکند.
صدای حق- اگر مظلوم- رسوا میکند آرام
هیاهوهای مشتی بنـــــدۀ دینار و درهم را
(همان: 19)
معنایی ـ آوایی
پارهای از کلمات آرکائیک را نیز در اشعار شاعران میتوان یافت که علت رستاخیزشان معنایی ـ آوایی است؛ این واژگان، هم کمال معنا را دارند و هم موسیقیاییترند و شاعر در گزینش این واژگان، هماهنگی موسیقی و مفهوم واژه را در نظر دارد، به این شکل که کلمه با آهنگ خود تداعیگر مفهوم خود نیز هست و این ویژگی برجسته سبب گزینش این واژه میشود. برای مثال واژۀ «خصم» که مترادف«دشمن»در زبان فارسی معاصر است و واژهای عربی است کاربردی گسترده در شعر ترکی و بهبهانی دارد. انطباق موسیقیایی این واژه در قالب ابیات با وزن کلام، هماوایی با واژگانی در محور همنشینی ابیات و همچنین ارتباط آوایی این کلمه با «خس»، عاملی شده تا ترکی این کلمه را جایگزین «دشمن» کند و در شعر بیاورد. خصمان ازمنظر شاعر«خسی» بیش نیستند:
شمشیر خصم خنجر ما را نشانه رفت
اما نه مثل خنجر این نانجیبها
(ترکی، 1391: 17)
ای کاهنان معبد آلودهدامنی
وی یاوران ظلمت و خصمان روشنی
(همان: 42)
سردار پر صلابت میدان هنوز خصم
بر عزم و رزم تو به عجب بوسه میزند
(همان: 55)
با دستهای بسته شما را شهید کرد
خصمی که در کمین شما صید لاغر است
(همان: 51)
بهبهانی نیز این واژه را با رویکرد معنایی ـ آوایی آورده است:
به تیشه میزندم خصم و خم نمیآرم
بلوط پیر چنین ریشه استوار نکرد
(بهبهانی، 1385: 414)
خصم چون ساز کجمداری کرد
کی دگر فرصت مدارا هست؟
(همان: 613)
واژۀ «مغموم»، در بیت زیر از ترکی نیز، از لحاظ معنا رساتر است و این رسایی را نتیجۀ همآوایی این کلمه با مفهوم «غم» میتوان دانست؛ حروف غنّهای «م»و «غ» در این کلمه حس غم و اندوه را بیشتر تداعی میکند و شاعر از این خاصیت کلمه در انتقال مفهوم بیشترین بهره را برده است:
خانه دوست کجا بود؟ همانجا که در آن
مادری پیر به سوگ پسری مغموم است
(ترکی، 1397: 59)
واژۀ «اندوه» نیز در مقایسه با غم کاربرد کهنهتری دارد.
شکل آوایی واژه که همنوا با معنای واژه است در گزینش این کلمه نقشی اصلی
دارد:
کسی در کوچههای آشنایی نوحه میخواند
صدایش میبرد از یادها اندوه آدم را
(همان: 19)
نتیجه
مطالعهای در علل و خاستگاههای کهنهگرایی زبانی در غزل معاصر در اشعار ترکی، بهبهانی و نظری نشان از این دارد که ضرورتهای وزنی، موسیقیایی، قافیۀ بیرونی و درونی، مظاهر بدیع لفظی و معنوی چون انواع جناس و ایهام و تناسب اصلیترین عوامل در کهنهگرایی زبانی غزل معاصر بودهاند. درصد قابلِتوجهی از حضور واژگان آرکائیک در غزل معاصر، نتیجۀ این عوامل چندگانه است. در واقع میتوان گفت که شاعران معاصر برای افزایش توان موسیقیایی کلام خود از این واژگان بهره بردهاند. در کنار این، کمال معنایی برخی از واژگان کهن عامل دیگر در حضور این واژگان بوده است؛ چراکه در بسیاری موارد معادل معنایی که تمام و کمال معنای واژۀ آرکائیک را تداعی کند، یافت نمیشود. علاوهبراین عامل معنایی ـ آوایی نیز از عوامل تأثیرگذار در انتخاب واژگان آرکائیک در شعر معاصر بوده است. همانطور که در متن نیز اشاره رفت برخی از واژگان خصلتی دارند که تداعیگر مفهوم خود نیز هستند و آوای کلمه و معنایش در هارمونی و هماهنگی با هم است. این خصلت برخی واژگان کهن، عامل حضور این واژگان در غزل معاصر بوده است. درنهایت خاستگاههای آرکائیسم زبانی در غزل معاصر و شاعرانی چون ترکی، بهبهانی و نظری را میتوان ضرورت وزن، موسیقی، قافیه، آرایهبندی و صنعتورزی و توجه به بدیع لفظی و معنوی، کمال معنایی واژگان آرکائیک و نداشتن معادل در زبان معاصر، خاصیت معنایی ـ آوایی برخی واژگان آرکائیک دانست.
منابع و مآخذ
الف) کتابها
احمدپور، علی، رمز و رمزگرایی در اشعار مهدی اخوانثالث، چاپ اول، مشهد: نشر ترنج، 1374.
احمدی، بابک، حقیقت و زیبایی، چاپ پنجم، تهران: نشر مرکز، 1380.
اسفندیار، هوشمند، عروسان سخن، چاپ سوم، تهران: انتشارات فردوس، 1389.
باقری، مهری، تاریخ زبان فارسی، چاپ سوم، تهران: نشر قطره، 1376.
بهبهانی، سیمین، مجموعه اشعار، چاپ سوم، تهران: انتشارات نگاه، 1385.
ترکی، محمدرضا، بغض در نواحی لبخند، چاپ اول، تهران: انتشارات هنر رسانه، 1391.
ــــــــــــــــــــ، خاکستر آیینه، چاپ اول، تهران: انجمن شاعران ایران، 1389.
ــــــــــــــــــــــــ، سالهای بیترانگی، چاپ اول، تهران: انتشارات شهرستان ادبی، 1397.
ـــــــــــــــــــــ، هنوز اول عشق است، چاپ سوم، تهران: انتشارات تکا (وابسته به نمایشگاههای فرهنگی ایران، 1388.
حافظ شیرازی، شمسالدین، دیوان غزلیات، به کوشش خلیل خطیب رهبر، چاپ چهارم، تهران: انتشارات صفیعلیشاه، 1366.
داد، سیما، فرهنگ اصطلاحات ادبی، چاپ چهارم، تهران: انتشارات مروارید، 1387.
دهخدا، علی اکبر، دیوان، به کوشش محمد دبیر سیاقی، چاپ دوم، تهران: انتشارات تیراژه، 1361.
رادویانی، محمد بن عمر، ترجمان البلاغه، چاپ اول، تهران: انجمن آثار و مفاخر فرهنگی، 1381.
رازی، شمسالدین محمدبن قیس، المعجم فی معاییر اشعار العجم، تصحیح علامه قزوینی، چاپ اول، تهران: انتشارات زوار، 1360.
راستگو، سید محمد، هنر سخن آرایی (فنّ بدیع)، چاپ اول، تهران: انتشارات سمت، 1382.
سپهری، سهراب، هشت کتاب، چاپ بیست و پنجم، تهران: کتابخانۀ طهوری، 1379.
شاملو، احمد، مجموعه آثار؛ دفتر یکم: شعرها، چاپ هفتم، تهران: انتشارات نگاه، 1385.
شفیعی کدکنی، محمدرضا، موسیقی شعر، چاپ سوم، تهران: انتشارات آگاه، 1370.
شمیسا، سیروس، نگاهی تازه به بدیع، تهران: نشر میترا، 1386.
صفوی، کوروش، از زبانشناسی به ادبیات، تهران: نشر چشمه، 1373.
علوی مقدم، مهیار، نظریههای نقد ادبی معاصر (صورتگرایی و ساختارگرایی). تهران: انتشارات سمت، 1377.
فتوحی، محمود، بلاغت تصویر، چاپ سوم، تهران: انتشارات سخن، 1390.
قیس رازی، شمس الدین محمد بن قیس، المعجم فی معاییر اشعار العجم، به کوشش سیروس شمیسا، تهران: انتشارات فردوس، 1373.
محبتی، مهدی، بدیع نو (هنر ساخت و آرایش سخن)، چاپ دوم، تهران: انتشارات سخن، 1386.
معین، محمد، فرهنگ فارسی (دورۀ شش جلدی)، چاپ نهم، تهران: انتشارات امیرکبیر، 1375.
میرصادقی، میمنت، واژهنامۀ هنر شاعری، چاپ اول، تهران: کتاب ممتاز، 1376.
نظری، فاضل، آنها، چاپ بیست و چهارم، تهران: انتشارات سورۀ مهر، 1388.
ــــــــــــــــ ، اقلیّت، چاپ بیست و هفتم، تهران: انتشارات سورۀ مهر، 1393.
ـــــــــــــــــــ، ضد، چاپ چهل و دوم، تهران: انتشارات سورۀ مهر، 1398.
ـــــــــــــــــ، کتاب، چاپ هشتم، تهران: انتشارات سورۀ مهر، 1395.
ــــــــــــــــــ، گریههای امپراتور، چاپ پنجم، تهران: انتشارات سورۀ مهر، 1392.
همایی، جلالالدین، فنون بلاغت و صناعات ادبی، چاپ دوم، تهران: انتشارات توس، 1363.
ب) مقالات
پهلوان نژاد، محمدرضا؛ ظاهری بیرگانی، نسرین، بررسی هنجارگریزی در شعر شفیعیکدکنی بر مبنای الگوی لیچ، نشریۀ پژوهش علوم انسانی، دورۀ دهم. شمارۀ 25، 1388، صص: 128-113
سنگری، محمدرضا، هنجارگریزی و فراهنجاری در شعر (باستانگرایی). رشد آموزش زبان و ادب فارسی. شمارۀ 64، 1381، صص: 9 ـ 4.
کشتگر، رضا ؛ حسینی کازرونی، سیداحمد ؛ حمیدی، سید جعفر، (1396). باستانگرایی (آرکائیسم) در اشعار نصرت رحمانی و علی موسوی گرمارودی. فصلنامۀ تخصصی تفسیر و تحلیل متون زبان و ادبیات فارسی (دهخدا). دورۀ 10، شمارۀ 35، 1397، صص: 50-35 .
The origins of archaism in contemporary, poetry
(Considering the poetry of Mohammadreza Torki,
Simin Behbahani, and Fazel Nazari)
Hossein Karimi Sabet4, Seifodin Abbarin Ph.D5*, Forogh Jalili Ph.D6
Abstract
Archaism or linguistic archaism is one of the most widely used types of deviance in contemporary poetry; most of the poets have included old and archaic words in their poems for language highlighting and making differentiation and difference in their poetic language and by this they have avoided automation of language. Meanwhile, in addition to the desire to highlighting language, archaism has other causes and origins in contemporary sonnet; necessity of rhythm and music, rhyming, internal rhymes, exquisite verbal and spiritual figures of speech, semantics and Semantic perfection of some ancient vocabulary, and some other reasons have caused the appearance of outstanding aspects of archaism in contemporary poetry. The present research reviews the causes and origins of linguistic obsolescence in the poetry of Mohammadreza Torki, Simin Behbahani, and Fazel Nazari with a descriptive-analytical method. The results of the present study have cleared that the aforementioned reasons have extensive involvement in linguistic obsolescence of these poets.
Key words: contemporary sonnet, linguistic obsolescence, origins.
[1] . دانشجوی دکتری گروه زبان و ادبیات فارسی، واحد ارومیه، دانشگاه آزاد اسلامی، ارومیه، ایران.
Email: hoseinkarimisabet@gmail.com
[2] . استادیار گروه زبان و ادبیات فارسی، واحد ارومیه، دانشگاه آزاد اسلامی، ارومیه، ایران. (نویسنده مسؤول)
Email: dr.abbarin@yahoo.com
[3] . استادیار گروه زبان و ادبیات فارسی، واحد ارومیه، دانشگاه آزاد اسلامی، ارومیه، ایران.
Email: foroughjalili@yahoo.com
تاریخ ارسال: 16/03/1403 | تاریخ پذیرش: 29/08/1403 |
[4] . Ph.D. student, Department of Persian Language and Literature, Urmia Branch, Islamic Azad University, Urmia, Iran.
Email: hoseinkarimisabet@gmail.com
[5] . Assistant Professor, Department of Persian Language and Literature, Urmia Branch, Islamic Azad University, Urmia, Iran. (Author)
Email: dr.abbarin@yahoo.com
[6] . Assistant Professor, Department of Persian Language and Literature, Urmia Branch, Islamic Azad University, Urmia, Iran
Email: foroughjalili@yahoo.com