Validation of Huzaifa's longest report about hypocrites and their role at the primary of Islam
Subject Areas : The Journal of Islamic History and Civilisationsayyed ali reza mosavi athar 1
1 - Master's degree, Hadith center, Qom hawzah
Keywords: منافقین, صحیفهی ملعونه, ترور پیامبر, عقبه هرشی,
Abstract :
یکی از نقل هایی که به تفصیل به پیرامون منافقین و عملکرد آنان در صدر اسلام پرداخته، گزارش طولانی حذیفه است. در این گزارش که نوع داستان و بازگو کردن انحصاری بعضی وقایع به ویژه توجه به رخدادهای مشهور تاریخی در آن نمود دارد، اهمیت و ضرورت بررسی این گزارش را بیشتر عیان میسازد. با بررسی های صورت گرفته، علاوه بر مشکلات سندی و قدمت منابع به قرن هفتم، شواهدی بر ساختگی بودن قالب و ساختار آن وجود دارد که نشان میدهد این گزارش بر اساس تصویر سازی کاتب نوشته شده و حتی با چندین گزارش دیگر مخالفت دارد. از این رو، دو احتمال برای گزارش مذکور در نظر گرفته میشود. نخست آنکه کلیت گزارش برگرفته از متون دیگر برجامانده و ناموجود میباشد و کاتب دست به سند سازی زده یا آنکه بخشی از آن دارای اصالت بوده و توسط افرادی پرورانده شده که در فرض هر صورت، متن برجامانده قابل اعتماد نیست.
تاريخ و تمدّن اسلامى Islamic History and Civilization
سال 19، شماره 45، زمستان 1402 Vol.19, No.45, Winter 2024
صص 3-28 (مقاله پژوهشی)
«توطئه قتل پیامبر» و «صَحیفه مَلعونه»: بررسی و اعتبار سنجی روایتی در منابع متأخر شیعی1
سید علیرضا موسوی اطهر2
کارشناس ارشد مرکز علوم حدیث، قم، ایران
چکیده
روایتی بلند مشتمل بر ذکر ماجرای توطئه برای قتل پیامبر و پیمانی با عنوان «صَحیفه مَلعونه» منسوب به حذیفه یمانی، یکی از صحابه پیامبر، در منابع متاخر شیعی موجود است. منابعی که این روایت در آنها آمده: نزهة الکرام و بستان العوام، إرشاد القلوب دیلمی، التهاب نیران الاحزان و الیقین سید بن طاووس است به قرن هفتم و پس از آن برمیگردند. در این مقاله این روایت از جنبههای سندی و محتوایی بررسی شده تا میزان اعتبار آن سنجیده شود. بنابر ارزیابی صورت گرفته، افزون بر متأخر بودن منابع، در اسناد این روایت کاستیهایی از جمله برهمریختگی، ناشناختگی و ضعف راویان نمایان است. در محتوای آن نیز، شواهدی بر ساختگی بودن قالب و ساختار آن وجود دارد که نشان میدهد این گزارش احتمالا بر اساس تصویرسازی کاتب یا کاتبان نوشته شدهاست. کاتب اگرچه از منابع متقدم بهره برده، اما روایت او با چندین گزارش دیگر پیرامون زمان ترور پیامبر و مکان نگارش پیمانه نامه بدست منافقین مخالفت دارد. از این رو، دو احتمال برای گزارش مذکور در نظر گرفته میشود. نخست آنکه کلیت گزارش برگرفته از متون دیگر برجامانده و ناموجود میباشد و کاتب دست به سندسازی زده یا آنکه بخشی از آن دارای اصالت بوده و توسط افرادی پرورانده شده که در فرض هر صورت، متن برجامانده قابل اعتماد نیست.
کلیدواژها: صَحیفه مَلعونه، توطئۀ قتل پیامبر، عَقبه هَرشی، منافقین.
مقدمه
در برخی منابع، روایتی نقل شده که در آن از توطئهای برای قتل پیامبر و طرح و پیمانی به نام «صحیفه ملعونه» از سوی منافقان سخن رفته است. شماری از منابع متأخر شیعی نسخهای از این روایت منسوب به یکی از صحابه پیامبر، حذیفه یمانی، بهدست دادهاند که بسیار طولانی و مفصل است. محمد انصاری در کتاب بلندترین داستان غدیر به روایت حذیفه یمانی برای یک جوان ایرانی در مدائن این روایت را به فارسی برگردانده و به ذکر بعضی شواهد و مؤیدات آن بسنده کرده، اما به مشکلات سندی و محتوایی آن نپرداختهاست. این مقاله ضمن بررسی سندی و محتوایی این روایت، به سنجش اعتبار آن میپردازد.
بررسی سندی
روایت حذیفه در هیچ یک از مصادر نخستین یافت نمیشود. نزهة الکرام و بستانالعوام3، ارشاد القلوب دیلمی4، التهاب نیران الاحزان5و الیقین سید بن طاووس که به صورت مختصر و کوتاه بخشی از روایت حذیفه را نقل کرده، از نخستین منابعی هستند که به گزارش حذیفه پرداختهاند. طرق نقل این روایت، جز إرشاد القلوب دیلمی که به صورت مرسل نقل کرده (دیلمی، 1412: 2/321) و تنها در میانه حدیث در چندجا به فردی به نام عبدالله بن سلمه اشاره میکند و تمام داستان را از جانب او به تصویر میکشد (دیلمی، 1412: 2/327، 343)، به ترتیب اینگونه است:
1. طریق نزهة الکرام و التهاب نیران الاحزان
«ابو محمد حامد بن محمد بن المسعود روایت از حسن بن محمد السیرافى كند از ولید بن عباس المنصورى از حسن بن محمد یزدجردى از محمد بن احمد، از پدرش، از جدش، از عثمان بن سعید الاشج، از عبد اللّه بن حارث الاسلمى، از اعمش، از شقیق بن عبداللّه الانصارى...» (رازی، بی تا: 1/201).
در این سلسله سند به جز سلیمان بن مهران معروف به اعمش (148ھ) که از راویان شناخته شده در مصادر رجالی و روایی است و علمای عامه او را ستودهاند (ابن حجر، 1325: 4/222)، باقی افراد با مشکلات قابل توجهای روبرو هستند. در این طریق همه راویان بعد از اعمش ناشناس هستند و در مصادر رجالی اطلاعی از آنان وجود ندارد. ضمن آنکه در ذکر نام شقیق بن عبدالله الانصاری نیز تصحیف رخ داده که درست آن شقیق عن عبدالله بن سلمه انصاری میباشد. زیرا با همین ترکیب بندی در کتاب التهاب نیران الاحزانبا اختلافی سند روایت به حذیفه رسیدهاست. سندی که این کتاب آورده چنین است: حدثنا الشیخ الفقیه ابو محمد حامد بن محمد المسعودی عن عبدالله بن الحارث السلمی، عن الأعمش عن شقیق البلخی عن عبدالله بن سلمه الأنصاری عن حذیفه... (التهاب نیران الاحزان، 1428: 4). با مقایسه طریق دو کتاب مذکور، به وضوح پیداست علاوه بر ناشناخته بودن راویان، در سند یک آشفتگی به چشم میآید. در سند نزهة الکرام بین راوی نخست و عبدالله بن الحارث چند راوی واسطه قرار گرفته که فاصله زمانی بین دو راوی را تلقی مینماید؛ درحالیکه در سند إلتهاب نیران الأحزان، راوی نخست بدون ذکر واسطه به طور مستقیم از او نقل روایت میکند.
به هر روی جز أعمش، دو راوی دیگر یعنی شقیق و عبدالله بن سلمه نیز از راویان شناخته شده در مصادر رجالی و روایی هستند. شقیق بن سلمه معروف به أبی وائل از نخستینهای تابعین، در زمره کسانی واقع میشود که پیامبر را درک کرد، اما مصاحبتی با او نداشتهاست (خطیب بغدادى، 1417: 9/269). مصادر رجالی عامه همگی به وثاقت او اتفاق نظر دارند (مزی، 1400: 12/548) و با توجه به گزارشها، با وجود مبادرت به دوستی امیرالمؤمنین در گذر زمان گرایش به عثمانیه پیدا کرد (ثقفى، 1410: 2/385: خطیب بغدادى، 1417: 9/271؛ طبرى آملى، 1415: 207).
فارغ از این، در سند التهاب نیران الاحزاناز فردی به نام شقیق بلخی نامبرده که تنها به ابوعلی، شقیق بن ابراهیم أزدی بلخی مطابقت میکند (153/174/194ﮬ) که از صوفیان بنام سده دوم است و بنا بر برخی شواهد گویا نزد امام صادق(ع) و امام کاظم(ع) شرفیاب شده بود (قشیری، بی تا: 2/384؛ صدر، 1429: 3/161). این فرد هرچند از معاصرین اعمش به حساب میآید اما به دلائلی نمیتوان انتساب خبر حذیفه به وی را درست دانست و به نظر باید وصف «البلخی» در سند افزوده باشد. چرا که ازجمله مشایخی که برای شقیق بلخی نام برده اند، ابراهیم بن أدهم ( 161ﮬ) و إسرائیل بن یونس السبیعی (162ﮬ) است (ابن عساكر، 1415: 23/131؛ صفدى، 1401: 16/173) که از جمله شاگردان اعمش به حساب میآیند (ابن ابی حاتم، 1271: 2/87؛ خطیب بغدادى، 1417: 21/31، 7/23). برهمین اساس، نه تنها نقل مستقیم اعمش از بلخی بخاطر فاصله طبقاتی که با یکدیگر دارند نادرست است، که نقل مستقیم از عبدالله بن سلمه نیز بسیار بعید شمرده میشود؛ درحالیکه از طرف مقابل، شقیق بن سلمه روایت فراوانی از حذیفه دارد و اعمش نیز بسیار از وی نقل روایت کردهاست (بخاری، 1422: 1/54). بنا بر این، گویی سهوی در نسخ کتاب التهاب نیران الاحزان صورت گرفته و احتمال آنکه نساخ یا مؤلف به صورت اجتهادی وصف «بلخی» را آورده باشند بعید نیست.
اما راوی مهم و اصلی سند، عبدالله بن سلمه مرادی کوفی است که از اصحاب امیرالمؤمنین شمرده شده (طوسى، رجال، 1373: 78) و از برخی صحابه مانند حذیفه بن یمان نقل روایت دارد (خطیب بغدادى، 1417: 9/467). برخلاف چندین روایت از او که در تمجید خلفاء در کتب عامه آورده شد (ابن عساكر، 1415: 30/371، 39/108)، در کتاب المسترشد به وی نسبت رفض دادهاند (طبرى آملى، 1415: 191) که به نظر جزو شیعیان امامی قلمداد میشود. مصادر رجالی عامه در توصیف او اختلاف نظر دارند. بعضی او را ثقه و صدوق دانسته و بعضی تبعیت از احادیث وی را ناصواب و روایاتش را ضعیف شمردهاند (ابن حجر، 1325: 5/241). گفتنی است بعضی تنها شاگرد او را عمرو بن مره جملی که عمده روایات از طریق همین راوی انتقال پیدا کرده، دانستهاند که شاید سند گزارش حذیفه را پر مخاطره گرداند (ابن حجر، 1325: 5/241) اما با إخبار افرادی از او، این گفته مردود شمرده میشود (مدینی، 1420 : 63؛ شافعی بزاز، 1417: 1/113؛ ابویعلی، 1404: 2/37). این هم ناگفته نماند که عبدالله بن سلمه توصیف به «أنصاری» شده درحالیکه در هیچ یک از منابع بر جامانده چنین توصیفی برای او مشاهده نشدهاست. از این رو، به نظر میرسد این انتساب برای حذیفه بوده و در نسخ خطی جا به جایی صورت گرفتهاست.6
2. طریق کتاب الیقین سید بن طاووس
مهمترین سند این روایت در کتاب الیقین سید بن طاووس آمدهاست (إبن طاووس، 1413: 386). وی که نخست گستردگی و طولانی بودن روایت را متذکر میشود، سپس به صورت مختصر به بخشی از روایت که در خبر طولانی حذیفه قابل پیگیری است (دیلمی، 1412: 2/327) اشاره کرده، سند را به صورت مجزا اینگونه میآورد:
حدثنی عمی السعید الموفق أبو طالب حمزة بن محمد بن أحمد بن شهریار الخازن رحمه الله- بمشهد مولانا أمیر المؤمنین علی بن أبی طالب ص فی شهر الله الأصم رجب من سنة أربع و خمسین و خمسمائة قال حدثنی خالی السعید- أبو علی الحسن بن محمد بن علی عن والده السعید أبی جعفر محمد بن الحسن الطوسی المصنف رضی الله عنهما عن الحسین بن عبید الله و أحمد بن عبدون و أبی طالب بن عزور و أبی الحسن الصقال عن أبی المفضل محمد بن عبد الله بن محمد بن عبد الله بن عبد المطلب الشیبانی - قال حدثنا أبو عبد الله محمد بن زكریا المحاربی قال حدثنا أبو طاهر محمد بن تسنیم الحضرمی قال حدثنا علی بن أسباط عن إبراهیم بن أبی البلاد عن فرات بن أحنف عن عبد الله بن هند الجملی عن عبید الله بن سلمة.7
ناگفته پیداست که سند این روایت نیز به عبدالله بن سلمه مرادی منتهی میگردد که وصف آن در گذشته بیان شد. ولی در این مجال به راویان دیگر خواهیم پرداخت.
حمزه بن شهریار خازن نخستین راوی این سند که از جهت مادری نوه شیخ طوسی محسوب میشود، به بزرگان و أجلاء شیعه یاد میشود (أفندی، 1431: 2/201). استاد و دایی او ابوعلی حسن بن محمد طوسی نیز دارای وثاقت و از بزرگان شیعه نامیدهاند (منتجبالدین، 1366: 46). و او نیز گزارش را از پدرش شیخ طوسی که از بزرگان شیعه به حساب میآید دریافتهاست. شیخ طوسی این روایت را از چهار نفر از مشایخ خود که در أمالی بسیار از آنان نقل کرده، روایت میکند (طوسى، 1414: 445) که بسی جای تعجب دارد که چرا با وجود اهمیت گزارش حذیفه، این مهم را در کتاب أمالی خود جای ندادهاست. دو تن از آنان، ابوطالب بن أبی عزور و إبن صقال در مصادر رجالی ترجمه ای برای آنان یافت نمیشود. دوتن دیگر، غضائری و ابن عبدون نیز هرچند در مصادر رجالی شناخته شده هستند اما توثیقی برای آنان وجود ندارد و مرحوم خویی در معجم رجال درصدد آن برآمد تا ناظر به شاگردی نجاشی نزد این افراد، آنان را توثیق نماید (خویى، 1410: 6/19، 2/143).
أبو المفضل محمد بن عبدالله شیبانی کوفی از راویان معروف و شناخته شده دیگری است که در آثار امامیه روایات وی به ویژه در کتاب أمالی شیخ طوسی به طور گسترده بازتاب پیدا کرده است. با این حال، مصادر رجالی در صدد تضعیف او برآمده و برخی او را متهم به جعل کرده (خویی، 1410: 16/244) و حتی بعضی، شواهدی دال بر سند سازی او پیدا کردهاند (ذاکری، اکبری،1400: 43). اما مشایخ واسطه و بی واسطه او تا فرات بن أحنف همگی در کتب رجال دارای وثاقت هستند (خویی، 1410: 17/159، 14/299، 11/260، 1/189).
فرات در کتاب رجال طوسی متهم به غلو شده و ابن غضائری رجالی سرشناس افزون براین، کذاب نیز خواندهاست (خویی، 1410: 13/253). در رجال عامه هم با وجود صالح الحدیث خواندن بعضی او را از غلات شیعه دانستهاند (ابن حجر، 1390: 4/429).
در وصف آخرین راوی یعنی عبدالله بن عمرو بن هند الجملی کوفی از قبیله مراد که هم طایفه با عبدالله بن سلمه است، نیز اختلاف نظر وجود دارد. ابن حبان او را در الثقات آورده (إبن حبان، 1431: 5/21) و ابن حجر توصیف به صدوق کرده (ابن حجر، 1406: 316)، اما دارقطنی او را ضعیف دانستهاست (ذهبی، 1382: 2/469). نکته حائز اهمیت اینکه تنها راوی و مروی عنه او در مصادر رجالی عوف بن ابی جمیله أعرابی و امیرالمؤمنین ذکر شده (ابن حجر ، 1325: 5/340)، اما با این وجود، بنا بر گزارشی از امام باقر نیز روایت کردهاست (طوسى، 1414: 636).
به هر روی، اسناد گزارش حذیفه بدلائلی از جمله ناشناختگی و ضعف راویان ضعیف به حساب میآیند و در انتساب این گزارش به حذیفه خدشه وارد است. حتی با توجه به نقل معتبری که از طریق اعمش به عبد الله بن سلمه میرسد و به صورت کوتاه شب ترور را از زبان حذیفه بازگو مینماید نیز در اثبات انتساب گزارش طولانی به حذیفه نارساست. زیرا نقل پیش رو، هرچند میتواند یک عقبه تاریخی برای بخشی از گزارش حذیفه شکل دهد اما بی شک ملحقات و زیادات در متن را تأیید نمیکند و همواره نگرانی در اعتبار کلیت گزارش منسوب به حذیفه وجود دارد.
این نقل که طبرانی در کتاب خود آورده بدین گونه است:
حَدَّثَنَا مُوسَى بْنُ هَارُونَ، ثَنَا إِسْحَاقُ بْنُ رَاهَوَیهِ، نا یحْیى بْنُ آدَمَ، ثَنَا أَبُو بَكْرِ بْنُ عَیاشٍ، عَنِ الْأَعْمَشِ، عَنْ عَمْرِو بْنِ مُرَّةَ، عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سَلَمَةَ، عَنْ حُذَیفَةَ بْنِ الْیمَانِ قَالَ: إِنِّی لَآخِذٌ بِزِمَامِ نَاقَةِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیهِ وَسَلَّمَ أَقُودُهُ، وَعَمَّارٌ یسُوقُ بِهِ، أَوْ عَمَّارٌ یقُودَهُ، وَأَنَا أَسُوقُ بِهِ، إِذِ اسْتَقْبَلَنَا اثْنَا عَشَرَ رَجُلًا مُتَلَثِّمِینَ قَالَ: «هَؤُلَاءِ الْمُنَافِقُونَ إِلَى یوْمِ الْقِیامَةِ». قُلْنَا: یا رَسُولَ اللَّهِ، أَلَا تَبْعَثُ إِلَى كُلِّ رَجُلٍ مِنْهُمْ فَتَقْتُلَهُ، فَقَالَ: «أَكْرَهُ أَنْ یتَحَدَّثَ النَّاسُ أَنَّ مُحَمَّدًا یقْتُلُ أَصْحَابَهُ، وَعَسَى اللَّهُ أَنْ یكْفِینهُمْ بِالدُّبَیلَةِ»، قُلْنَا: وَمَا الدُّبَیلَةُ؟ قَالَ: «شِهَابٌ مِنْ نَارٍ یوضَعُ عَلَى نِیاطِ قَلْبِ أَحَدِهِمْ فَیقْتُلُه.8 (طبرانی، 1415: 8/102)
بررسی دلالی
گزارش حذیفه وقائع و اتفاقات تاریخی را به سبک متفاوتی نقل کرده و برخلاف ضعف سندی، از حیث مضمونی بخشهایی از آن در منابع و گزارشهای متعددی قابل پیگیری است. اما بیتردید این مؤیدات زمانی ارزش چندانی دارد که مشکلات عمیق و گستردهای عارض آن نگردد. چرا که با بررسیهای انجام گرفته شده، دریافتیم این گزارش افزون بر ناسازگاری با دیگر منابع، نمیتواند گزارشی واحد از سوی حذیفه باشد، بلکه بخشی از آن تجمیع از چند گزارش است که کاتب/کاتبان آن را در قالب یک داستان جامع درباره نقش منافقین در صدر اسلام درآوردهاند. از این رو، نیاز است نخست به گزارشهای تجمیعی و سپس به تعارض این گزارش بپردازیم.
1. گزارشهای تجمیعی
با توجه به اشتراک الفاظ و مضمون بخشی از گزارش حذیفه با دیگر گزارشهای موجود، به تجمیعی بودن این گزارش پی برده میشود و درمییابیم کاتب گاهی از یک گزارش بهره برده و گاهی نیز چند گزارش را تلفیق نموده تا هم گزارش بدیع و بی سابقهای پیرامون منافقین به وجود آورد و هم یک جذابیتی به داستان بیفزاید. گفتنی است بعضی فزونی و کاستیها و حتی تصحیف، تغییر و جابهجایی الفاظ در مقایسههای تطبیقی پیش رو، شاید بخاطر اختلاف نسخه نزد کاتب و نسخه اصلی در دسترس باشد اما هسته اصلی همه یکی است و نمونه این اختلاف نسخ در کتابهای کهن بسیار مشهود است. از این رو، صرف وجود ملحقات در گزارش حذیفه دلیلی بر ساختگی بودن آن نیست.
نمونه 1) شباهت با متن الغارات
در گزارش حذیفه حضرت علی(ع) سعی میکند با بیان اندرزها و پندهایی که به حذیفه میدهد، روش برخورد با مردم را بدو گوشزد نماید. اما با فحصی که انجام گرفت این متن برای محمد بن ابی بکر نوشته شده و کاتب بخاطر هماهنگی عبارات مجبور به تغییر ضمائر در متن میشود. در جدولهای زیر سعی شده شباهتها به صورت برجسته و پر رنگ نشان داده شود.
الغارات | ارشاد القلوب و نزهه الکرام |
كُنْتُ مَعَ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی بَكْرٍ حَیثُ قَدِمَ مِصْرَ فَلَمَّا أَتَاهَا قَرَأَ عَلَیهِمْ عَهْدَهُ «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ هَذَا مَا عَهِدَ عَبْدُ اللَّهِ عَلِی أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ إِلَى مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی بَكْرٍ حِینَ وَلَّاهُ مِصْرَ أَمَرَهُ بِتَقْوَى اللَّهِ فِی السِّرِّ وَ الْعَلَانِیةِ وَ خَوْفِ اللَّهِ فِی الْمَغِیبِ وَ الْمَشْهَدِ وَ بِاللِّینِ لِلْمُسْلِمِ وَ بِالْغِلْظَةِ عَلَى الْفَاجِرِ وَ بِالْعَدْلِ عَلَى أ َهْلِ الذِّمَّةِ وَ بِالْإِنْصَافِ لِلْمَظْلُومِ وَ بِالشِّدَّةِ عَلَى الظَّالِمِ وَ بِالْعَفْوِ عَنِ النَّاسِ وَ بِالْإِحْسَانِ مَا اسْتَطَاعَ وَ اللَّهُ یجْزِی الْمُحْسِنِینَ وَ أَمَرَهُ أَنْ یدْعُوَ مَنْ قِبَلَهُ إِلَى الطَّاعَةِ وَ الْجَمَاعَةِ فَإِنَّ لَهُمْ فِی ذَلِكَ مِنَ الْعَاقِبَةِ وَ عَظِیمِ الْمَثُوبَةِ مَا لَا یقْدِرُونَ قَدْرَهُ وَ لَا یعْرِفُونَ كُنْهَهُ وَ أَمَرَهُ أَنْ یجْبِی خَرَاجَ الْأَرْضِ عَلَى مَا كَانَتْ تُجْبَىعَلَیهِ مِنْ قَبْلُ وَ لَا ینْتَقِصَ وَ لَا یبْتَدِعَ ثُمَّ یقْسِمَهُ بَینَ أَهْلِهِ كَمَا كَانُوا یقْسِمُونَهُ عَلَیهِ مِنْ قَبْلُ وَ أَمَرَهُ أَنْ یلِینَ لَهُمْ جَنَاحَهُ وَ أَنْ یسَاوِی بَینَهُمْ فِی مَجْلِسِهِ وَ وَجْهِهِ وَ لْیكُنِ الْقَرِیبُ وَ الْبَعِیدُ عِنْدَهُ فِی الْحَقِّ سَوَاءً وَ أَمَرَهُ أَنْ یحْكُمَ بَینَ النَّاسِ بِالْحَقِّ وَ أَنْ یقُومَ بِالْقِسْطِ وَ لَا یتَّبِعَ الْهَوَى وَ لَا یخَافَ فِی اللَّهِ لَوْمَةَ لَائِمٍ فَإِنَّ اللَّهَ مَعَ مَنِ اتَّقَاهُ (ثقفی،1410: 1/ 141) | فَأَقَامَ حُذَیفَةَ عَلَیهَا وَ كَتَبَ إِلَیهِ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ مِنْ عَبْدِ اللَّهِ عَلِی أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ ع إِلَى حُذَیفَةَ بْنِ الْیمَانِ سَلَامٌ عَلَیكَ أَمَّا بَعْدُ فَإِنِّی قَدْ و َلَّیتُكَ مَا كُنْتَ تَلِیهِ لِمَنْ كَانَ قَبْلِی مِنْ حَرْفِ الْمَدَائِنِ وَ قَدْ جَعَلْتُ إِلَیكَ إِعْمَالَ الْخَرَاجِ وَ الرُّسْتَاقِ وَ جِبَایةَ أَهْلِ الذِّمَّةِ فَاجْمَعْ إِلَیكَ ثِقَاتِكَ وَ مَنْ أَحْبَبْتَ مِمَّنْ تَرْضَى دِینَهُ وَ أَمَانَتَهُ وَ اسْتَعِنْ بِهِمْ عَلَى أَعْمَالِكَ فَإِنَّ ذَلِكَ أَعَزُّ لَكَ وَ لِوَلِیكَ وَ أَكْبَتُ لِعَدُوِّكَ وَ إِنِّی آمُرُكَ بِتَقْوَى اللَّهِ وَ طَاعَتِهِ فِی السِّرِّ وَ الْعَلَانِیةِ وَ أُحَذِّرُكَ عِقَابَهُ فِی الْمَغِیبِ وَ الْمَشْهَدِ وَ أَتَقَدَّمُ إِلَیكَ بِالْإِحْسَانِ إِلَى الْمُحْسِنِ وَ الشِّدَّةِ عَلَى الْمُعَانِدِ وَ آمُرُكَ بِالرِّفْقِ فِی أُمُورِكَ وَ اللِّینِ وَ الْعَدْلِ عَلَى رَعِیتِكَ فَإِنَّكَ مَسْئُولٌ عَنْ ذَلِكَ وَ إِنْصَافِ الْمَظْلُومِ وَ الْعَفْوِ عَنِ النَّاسِ وَ حُسْنِ السِّیرَةِ مَا اسْتَطَعْتَ فَاللَّهُ یجْزِی الْمُحْسِنِینَ وَ آمُرُكَ أَنْ تَجْبِی خَرَاجَ الْأَرَضِینَ عَلَى الْحَقِّ وَ النَّصَفَةِ وَ لَا تَتَجَاوَزْ مَا قَدِمْتُ بِهِ إِلَیكَ وَ لَا تَدَعْ مِنْهُ شَیئاً وَ لَا تَبْتَدِعْ فِیهِ أَمْراً ثُمَّ اقْسِمْهُ بَینَ أَهْلِهِ بِالسَّوِیةِ وَ الْعَدْلِ وَ اخْفِضْ لِرَعِیتِكَ جَنَاحَكَ وَ وَاسِ بَینَهُمْ فِی مَجْلِسِكَ وَ لْیكُنِ الْقَرِیبُ وَ الْبَعِیدُ عِنْدَكَ فِی الْحَقِّ سَوَاءً وَ احْكُمْ بَینَ النَّاسِ بِالْحَقِ وَ أَقِمْ فِیهِمْ بِالْقِسْطِ وَ لا تَتَّبِعِ الْهَوى وَ لَا تَخَفْ فِی اللَّهِ لَوْمَةَ لَائِمٍ فَإِنَّ اللَّهَ مَعَ الَّذِینَ اتَّقَوْا (دیلمى، 1412: 2/ 321؛ رازی، بی تا: 201) |
نمونه 2) شباهت با متن دیگر الغارات
در گزارش الغارات امیرالمؤمنین به قیس بن سعد دستور میدهد نامهای که از طرف او به مصر آورده را برای مردم قرائت نماید و به عنوان والی مصر به مردم معرفی گردد که در پایان با سخنان قیس گزارش تمام میشود. اما در گزارش طولانی، همه خطاب و سخنان مربوط به حذیفه است و قرابت زیادی با متن الغارات دارد.
| گزارش الغارات | ارشاد القلوب و نزهه الکرام |
کلام امیرالمؤمنین | فَأَمَرَ بِكِتَابٍ مَعَهُ فَقُرِئَ عَلَى النَّاسِ فِیهِ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ مِنْ عَبْدِ اللَّهِ عَلِی أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ إِلَى مَنْ بَلَغَهُ كِتَابِی هَذَا مِنَ الْمُسْلِمِینَ سَلَامٌ عَلَیكُمْ فَإِنِّی أَحْمَدُ اللَّهَ إِلَیكُمُ الَّذِی لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ أَمَّا بَعْدُ فَإِنَّ اللَّهَ بِحُسْنِ صُنْعِهِ وَ تَقْدِیرِهِ وَ تَدْبِیرِهِ اخْتَارَ الْإِسْلَامَ دِیناً لِنَفْسِهِ وَ مَلَائِكَتِهِ وَ رُسُلِهِ وَ بَعَثَ بِهِ الرُّسُلَ إِلَى عِبَادِهِ وَ خَصَّ مَنِ انْتَجَبَ مِنْ خَلْقِهِ فَكَانَ مِمَّا أَكْرَمَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِهِ الْأُمَّةَ وَ خَصَّهُمْ بِهِ مِنَ الْفَضِیلَةِ أَنْ بَعَثَ مُحَمَّداً ص إِلَیهِمْ فَعَلَّمَهُمُ الْكِتَابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ السُّنَّةَ وَ الْفَرَائِضَ وَ أَدَّبَهُمْ لِكَیمَا یهْتَدُوا وَ جَمَعَهُمْ لِكَیمَا لَا یتَفَرَّقُوا وَ زَكَّاهُمْ لِكَیمَا یتَطَهَّرُوا فَلَمَّا قَضَى مِنْ ذَلِكَ مَا عَلَیهِ قَبَضَهُ اللَّهُ إِلَیهِ فَعَلَیهِ صَلَوَاتُ اللَّهِ وَ سَلَامُهُ وَ رَحْمَتُهُ وَ رِضْوَانُهُ إِنَّهُ حَمِیدٌ مَجِید ثُمَّ إِنَّ الْمُسْلِمِینَ مِنْ بَعْدِهِ اسْتَخْلَفُوا امْرَءَینِ مِنْهُمْ صَالِحَینِ عَمِلَا بِالْكِتَابِ وَ أَحْسَنَا السِّیرَةَ وَ لَمْ یتَعَدَّیا السُّنَّةَ ثُمَّ تَوَفَّاهُمَا اللَّهُ فَرَحِمَهُمَا اللَّهُ ثُمَّ وَلِی مِنْ بَعْدِهِمَا وَالٍ أَحْدَثَ أَحْدَاثاً فَوَجَدَتِ الْأُمَّةُ عَلَیهِ مَقَالًا فَقَالُوا ثُمَّ نَقَمُوا عَلَیهِ فَغَیرُوا ثُمَّ جَاءُونِی فَبَایعُونِی فَأَسْتَهْدِى اللَّهَ الْهُدَى وَ أَسْتَعِینُهُ عَلَى التَّقْوَى أَلَا وَ إِنَّ لَكُمْ عَلَینَا الْعَمَلَ بِكِتَابِ اللَّهِ وَ سُنَّةِ رَسُولِهِ وَ الْقِیامَ بِحَقِّهِ وَ النُّصْحَ لَكُمْ بِالْغَیبِ وَ اللَّهُ الْمُسْتَعانُ وَ حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَكِیلُ َ قَدْ بَعَثْتُ إِلَیكُمْ قَیسَ بْنَ سَعْدٍ الْأَنْصَارِی أَمِیراً فَوَازِرُوهُ وَ أَعِینُوهُ عَلَى الْحَقِّ وَ قَدْ أَمَرْتُهُ بِالْإِحْسَانِ إِلَى مُحْسِنِكُمْ وَ الشِّدَّةِ عَلَى مُرِیبِكُمْ وَ الرِّفْقِ بِعَوَامِّكُمْ وَ خَوَاصِّكُمْ وَ هُوَ مِمَّنْ أَرْضَى هَدْیهُ وَ أَرْجُو صَلَاحَهُ وَ نَصِیحَتَهُ نَسْأَلُ اللَّهَ لَنَا وَ لَكُمْ عَمَلًا زَاكِیاً وَ ثَوَاباً جَزِیلًا وَ رَحْمَةً وَاسِعَةً وَ السَّلَامُ عَلَیكُمْ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكَاتُه | أَمَرَ بِالْكِتَابِ فَقَرَأَهُ عَلَیهِمْ وَ هُوَ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ* مِنْ عَبْدِ اللَّهِ عَلِی بْنِ أَبِی طَالِبٍ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ إِلَى مَنْ بَلَغَهُ كِتَابِی هَذَا مِنَ الْمُسْلِمِینَ سَلَامٌ عَلَیكُمْ أَمَّا بَعْدُ فَإِنِّی أَحْمَدُ اللَّهَ الَّذِی لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ وَ أَسْأَلُهُ أَنْ یصَلِّی عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ بَعْدُ فَإِنَّ اللَّهَ تَعَالَى اخْتَارَ الْإِسْلَامَ دِیناً لِنَفْسِهِ وَ مَلَائِكَتَهُ وَ رُسُلَهُ حُكَّاماً لِصُنْعِهِ وَ حُسْنِ تَدْبِیرِهِ وَ نَظَراً مِنْهُ لِعِبَادِهِ وَ اخْتَصَّ بِهِ مَنْ أَحَبَّ مِنْ خَلْقِهِ فَبَعَثَ إِلَیهِمْ مُحَمَّداً ص فَعَلَّمَهُمُ الْكِتَابَ وَ الْحِكْمَةَ إِكْرَاماً وَ تَفَضُّلًا لِهَذِهِ الْأُمَّةِ وَ أَدَّبَهُمْ لِكَی یهْتَدُوا وَ جَمَعَهُمْ لِئَلَّا یتَفَرَّقُوا وَ وَفَّقَهُمْ لِئَلَّا یجُورُوا فَلَمَّا قَضَى مَا كَانَ عَلَیهِ مِنْ ذَلِكَ مَضَى إِلَى رَحْمَةِ اللَّهِ حَمِیداً مَحْمُودا ثُمَّ إِنَّ بَعْضَ الْمُسْلِمِینَ أَقَامُوا بَعْدَهُ رَجُلَینِ رَضُوا بِهُدَاهُمَا وَ سِیرَتِهِمَا قَامَا مَا شَاءَ اللَّهُ ثُمَّ تَوَفَّاهُمَا اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ ثُمَّ وَلَّوْا بَعْدَهُمَا الثَّالِثَ فَأَحْدَثَ أَحْدَاثاً وَ وَجَدَتِ الْأُمَّةُ عَلَیهِ فِعَالًا فَاتَّفَقُوا عَلَیهِ ثُمَّ نَقَمُوا مِنْهُ فَغَیرُوا ثُمَّ جَاءُونِی كَتَتَابُعِ الْخَیلِ فَبَایعُونِی فَأَنَا أَسْتَهْدِی اللَّهَ بِهُدَاهُ وَ أَسْتَعِینُهُ عَلَى التَّقْوَى أَلَا وَ إِنَّ لَكُمْ عَلَینَا الْعَمَلَ بِكِتَابِ اللَّهِ وَ سُنَّةِ نَبِیهِ ص وَ الْقِیامَ عَلَیكُمْ بِحَقِّهِ وَ إِحْیاءَ سُنَّتِهِ وَ النُّصْحَ لَكُمْ بِالْمَغِیبِ وَ الْمَشْهَدِ وَ بِاللَّهِ نَسْتَعِینُ عَلَى ذَلِكَ وَ هُوَ حَسْبُنَا وَ نِعْمَ الْوَكِیلُ وَ قَدْ تَوَلَّیتُ أُمُورَكُمْ حُذَیفَةَ بْنَ الْیمَانِ وَ هُوَ مِمَّنْ أَرْتَضِی بِهُدَاهُ وَ أَرْجُو صَلَاحَهُ وَ قَدْ أَمَرْتُهُ بِالْإِحْسَانِ إِلَى مُحْسِنِكُمْ وَ الشِّدَّةِ عَلَى مُرِیبِكُمْ وَ الرِّفْقِ بِجَمِیلِكُمْ أَسْأَلُ اللَّهَ لَنَا وَ لَكُمْ حُسْنَ الْخِیرَةِ وَ الْإِحْسَانَ وَ رَحْمَتَهُ الْوَاسِعَةَ فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ وَ السَّلَامُ عَلَیكُمْ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكَاتُه |
کلام قیس بن سعد | ... قَامَ قَیسُ بْنُ سَعْدٍ خَطِیباً فَحَمِدَ اللَّهَ وَ أَثْنَى عَلَیهِ و قَالَ: الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی أَمَاتَ الْبَاطِلَ وَ أَحْیا الْحَقَّ وَ كَبَتَ الظَّالِمِینَ. أَیهَا النَّاسُ إِنَّا بَایعْنَا خَیرَ مَنْ نَعْلَمُ بَعْدَ نَبِینَا ص فَقُومُوا فَبَایعُوا عَلَى كِتَابِ اللَّهِ وَ سُنَّةِ نَبِیهِ فَإِنْ نَحْنُ لَمْ نَعْمَلْ فِیكُم بِكِتَابِ اللَّهِ وَ سُنَّةِ رَسُولِهِ فَلَا بَیعَةَ لَنَا عَلَیكُم فَقَامَ النَّاسُ فَبَایعُوا (ثقفی، 1410: 1/127) | قَالَ ثُمَّ إِنَّ حُذَیفَةَ صَعِدَ الْمِنْبَرَ فَحَمِدَ اللَّهَ وَ أَثْنَى عَلَیهِ وَ صَلَّى عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ ثُمَّ قَالَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی أَحْیا الْحَقَّ وَ أَمَاتَ الْبَاطِلَ وَ جَاءَ بِالْعَدْلِ وَ دَحَضَ الْجَوْرَ وَ ركبت [كَبَتَ] الظَّالِمِینَ أَیهَا النَّاسُ إِنَّما وَلِیكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ حَقّاً حَقّاً وَ خَیرُ مَنْ نَعْلَمُهُ بَعْدَ نَبِینَا رَسُولِ اللَّهِ ص وَ أَوْلَى النَّاسِ بِالنَّاسِ وَ أَحَقُّهُمْ بِالْأَمْرِ وَ أَقْرَبُهُمْ إِلَى الصِّدْقِ وَ أَرْشَدُهُمْ إِلَى الْعَدْلِ وَ أَهْدَاهُمْ سَبِیلًا ... فَقُومُوا أَیهَا النَّاسُ فَبَایعُوا عَلَى كِتَابِ اللَّهِ وَ سُنَّةِ نَبِیهِ فَإِنَّ لِلَّهِ فِی ذَلِكَ رِضًى وَ لَكُمْ مَقْنَعٌ وَ صَلَاحٌ وَ السَّلَامُ فَقَامَ النَّاسُ بِأَجْمَعِهِمْ فَبَایعُوا (دیلمى، 1412: 2/322؛ رازی، بی تا: 202) |
نمونه 3) شباهت با متن قرب الإسناد و تفسیر عیاشی
در متن پیش رو، حذیفه به ماجرای روز غدیر و معرفی حضرت علی(ع) به عنوان پیشوای مسلمین و رهبری جامعه پرداخته که در قرب الاسناد و تفسیر عیاشی با همین الفاظ به امام صادق نسبت داده شده و گزارش حذیفه کمی از افزوده بیشتری برخودار است. البته امکان دارد نسخه در دست کاتب فزونی بیشتری نسبت به دو منبع مذکور داشته باشد همان گونه که فزونی در نسخه تفسیر عیاشی بیش از نسخه قرب الإسناد است.
قرب الإسناد | ارشاد القلوب |
«لَمَّا نَزَلَتْ هَذِهِ الْآیةُ فِی الْوَلَایةِ، أَمَرَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ بِالدَّوْحَاتِ فِی غَدِیرِ خُمٍ فَقُمِمْنَ، ثُمَّ نُودِی: الصَّلَاةَ جَامِعَةً، ثُمَّ قَالَ. أَیهَا النَّاسُ، مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِی مَوْلَاهُ أَ لَسْتُ أَوْلَى بِكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ؟ قَالُوا: بَلَى، قَالَ: مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِی مَوْلَاهُ رَبِّ وَالِ مَنْ وَالاهُ، وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ. ثُمَّ أَمَرَ النَّاسَ یبَایعُونَ عَلِیاً، فَبَایعَهُ لَا یجِیئُ أَحَدٌ إِلَّا بَایعَهُ، لَا یتَكَلَّمُ مِنْهُمْ أَحَدٌ. ثُمَّ جَاءَ زُفَرُ وَ حَبْتَرُ، فَقَالَ لَهُ: یا زُفَرُ، بَایعْ عَلِیاً بِالْوَلَایةِ. فَقَالَ: مِنَ اللَّهِ، أَوْ مِنْ رَسُولِهِ؟ فَقَالَ: مِنَ اللَّهِ وَ مِنْ رَسُولِهِ؟. ثُمَّ جَاءَ حَبْتَرُ فَقَالَ: بَایعْ عَلِیاً بِالْوَلَایةِ. فَقَالَ: مِنَ اللَّهِ أَوْ مِنْ رَسُولِهِ؟ فَقَالَ مِنَ اللَّهِ وَ مِنْ رَسُولِهِ.(حمیری، 1413: 57؛ عیاشی، 1380: 1/329) | أَمَرَ رَسُولُ اللَّهِ بِالرَّحِیلِ مِنْ وَقْتِهِ وَ سَارَ النَّاسُ مَعَهُ حَتَّى نَزَلَ بِغَدِیرِ خُمٍّ وَ صَلَّى بِالنَّاسِ وَ أَمَرَهُمْ أَنْ یجْتَمِعُوا إِلَیهِ وَ دَعَا عَلِیاً ع وَ رَفَعَ رَسُولُ اللَّهِ ص یدَ عَلِی الْیسْرَى بِیدِهِ الْیمْنَى وَ رَفَعَ صَوْتَهُ بِالْوَلَاءِ لِعَلِی عَلَى النَّاسِ أَجْمَعِینَ وَ فَرَضَ طَاعَتَهُ عَلَیهِمْ وَ أَمَرَهُمْ أَنْ لَا یخْتَلِفُوا عَلَیهِ بَعْدَهُ وَ خَبَّرَهُمْ أَنَّ ذَلِكَ عَنِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ قَالَ لَهُمْ أَ لَسْتُ أَوْلى بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ قَالُوا بَلَى یا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ فَمَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِی مَوْلَاهُ اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ و انْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ وَ اخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ ثُمَّ أَمَرَ النَّاسَ أَنْ یبَایعُوهُ فَبَایعَهُ النَّاسُ جَمِیعاً وَ لَمْ یتَكَلَّمْ مِنْهُمْ أَحَدٌ وَ قَدْ كَانَ أَبُو بَكْرٍ وَ عُمَرُ تَقَدَّمَا إِلَى الْجُحْفَةِ فَبَعَثَ وَ رَدَّهُمَا ثُمَّ قَالَ لَهُمَا النَّبِی ص مُتَهَجِّماً یا ابْنَ أَبِی قُحَافَةَ وَ یا عُمَرُ بَایعَا عَلِیاً بِالْوَلَایةِ مِنْ بَعْدِی فَقَالا أَمْرٌ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ فَقَالَ وَ هَلْ یكُونُ مِثْلُ هَذَا مِنْ غَیرِ أَمْرِ اللَّهِ وَ مِنْ رَسُولِهِ نَعَمْ أَمْرٌ مِنَ اللَّهِ وَ مِنْ رَسُولِهِ فَبَایعَا ثُمَّ انْصَرَفَا (دیلمی، 1412: 2/331) |
این شباهت بی تردید نمیتواند عادی باشد. زیرا در سده نخست هجری روایات و گزارشها عمدتا به صورت شفاهی انتقال پیدا کرده و ناگزیر متون به جز احادیث مشهور و متواتر نیز باید دستخوش تغییرات شوند. از این رو، شباهت متنی سده نخست با قرون پسین اصالت متون را به چالش میکشاند و نشان میدهد یکی از دو متن وام گرفته از یکدیگر هستند که با توجه به مستندات، متن گزارش حذیفه نمیتواند اصیل باشد.
نمونه 4) شباهت متن با تلفیقی از گزارشهای المسترشد و اصول سته عشر
در گزارش حذیفه به نقل از بریده الأسلمی که یکی از صحابه جلیلالقدر پیامبر است حذیفه سعی دارد حوادث و اتفاقاتی که توسط صحابه در نامیدن حضرت علی(ع) به «امیرالمؤمنین» رخ داده را تعریف نماید. این واقعه که قبل از غدیر واقعه شده و حذیفه نیز در آن ماجرا حاضر نیست، به چند گزارش از غیر بریده شباهت دارد و به نظر میرسد کاتب این قسمت از گزارش را پروراندهاست. زیرا طبق گزارشهای اصیل، علاوه بر آنکه حذیفه حضور داشته و بی اطلاع از ماجرا نبوده، مجموع افراد معترف به نامیدن امیرالمؤمنین در بعضی از این گزارشها نه نفر نام برده شدند (جمعی از محققین، 1423: 90؛ مفید، 1413: 18) درحالیکه بنا بر گزارش حذیفه حضور گستردهای از صحابه را خبر میدهد.
| المسترشد | کتاب التهاب نیران الأحزان | ارشاد القلوب، نزهه الکرام |
«هر دو گزارش قبل از واقعه غدیر» | حَدَّثَنِی عِمْرَانُ، قَالَ كُنْتُ أَنَا وَ أَخِی بُرَیدَةُ عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ (ص)، فَدَخَلَ أَبُو بَكْرٍ، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ (ص): یا أَبَا بَكْرٍ سَلِّمْ عَلَى عَلِی (ع) بِإِمْرَةِ الْمُؤْمِنِینَ، فَقَالَ أَبُو بَكْرٍ: أَمْرٌ مِنَ اللَّهِ أَمْ مِنْ رَسُولِهِ؟! فَقَالَ (ص): مِنَ اللَّهِ وَ مِنْ رَسُولِهِ ثُمَّ جَاءَ عُمَرُ، فَقَالَ (ص) لَهُ سَلِّمْ عَلَى عَلِی بِإِمْرَةِ الْمُؤْمِنِینَ فَقَالَ عُمَرُ: أَمْرٌ مِنَ اللَّهِ أَمْ مِنْ رَسُولِهِ؟ فَقَالَ النَّبِی (ص) مِنَ اللَّهِ وَ مِنْ رَسُولِهِ ثُمَّ جَاءَ سَلْمَانُ، فَقَالَ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ (ص): سَلِّمْ عَلَى عَلِی بِإِمْرَةِ الْمُؤْمِنِینَ، فَسَلَّمَ، فَسَلِمَ، ثُمَّ جَاءَ عَمَّارٌ، فَقَالَ لَهُ سَلِّمْ عَلَى عَلِی بِإِمْرَةِ الْمُؤْمِنِینَ فَسَلَّمَ ثُمَّ جَلَسَ، فَأَقْبَلَ عَلَینَا رَسُولُ اللَّهِ (ص) بِوَجْهِهِ فَقَالَ: إِنَّنِی قَدْ أَخَذْتُ مِیثَاقَكُمْ عَلَى ذَلِكَ كَمَا أَخَذَ اللَّهُ مِیثَاقَ بَنِی إِسْرَائِیلَ حَیثُ قَالَ لَهُمْ: أَ لَسْتُ بِرَبِّكُمْ قالُوا بَلى َ سَأَلْتُمُونِی أَنْتُمْ، أَ مِنَ اللَّهِ أَمْ مِنْ رَسُولِهِ، فَقُلْتُ: مِنَ اللَّهِ وَ مِنْ رَسُولِهِ!. أَمَا وَ اللَّهِ لَئِنْ أَبْغَضْتُمُوهُ لَتَكْفُرُنَّ، أَمَا وَ اللَّهِ لَئِنْ أَبْغَضْتُمُوهُ لَتَكْفُرُنَّ مَرَّتَینِ (طبرى آملى، 1415: 584) |
| قَالَ بُرَیدَةُ كُنْتُ أَنَا وَ عَمَّارٌ أَخِی مَعَ رَسُولِ اللَّهِ ص فِی نَخِیلِ بَنِی النَّجَّارِ فَدَخَلَ عَلَینَا عَلِی بْنُ أَبِی طَالِبٍ ع فَسَلَّمَ فَرَدَّ عَلَیهِ رَسُولُ اللَّهِ وَ رَدَدْنَا ثُمَّ قَالَ یا عَلِی اجْلِسْ هُنَا فَدَخَلَ رِجَالٌ فَأَمَرَهُمْ رَسُولُ اللَّهِ بِالسَّلَامِ عَلَى عَلِی بِإِمْرَةِ الْمُؤْمِنِینَ فَسَلَّمُوا وَ مَا كَادُوا. ثُمَّ دَخَلَ أَبُو بَكْرٍ وَ عُمَرُ فَسَلَّمَا فَقَالَ لَهُمَا رَسُولُ اللَّهِ سَلِّمَا عَلَى عَلِی بِإِمْرَةِ الْمُؤْمِنِینَ فَقَالا الْإِمْرَةُ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ فَقَالَ نَعَمْ ثُمَّ دَخَلَ طَلْحَةُ وَ سَعْدُ بْنُ مَالِكٍ فَسَلَّمَا فَقَالَ لَهُمَا النَّبِی سَلِّمَا عَلَى عَلِی بِإِمْرَةِ الْمُؤْمِنِینَ فَقَالا عَنِ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ فَقَالَ نَعَمْ قَالا سَمِعْنَا وَ أَطَعْنَا ثُمَّ دَخَلَ سَلْمَانُ الْفَارِسِی وَ أَبُو ذَرٍّ الْغِفَارِی رَضِی اللَّهُ عَنْهُمَا فَسَلَّمَا فَرَدَّ عَلَیهِمَا السَّلَامَ ... فَجَلَسْنَا قَالَ ثُمَّ أَقْبَلَ رَسُولُ اللَّهِ ص وَ قَالَ اسْمَعُوا وَ عُوا إِنِّی أَمَرْتُكُمْ أَنْ تُسَلِّمُوا عَلَى عَلِی بِإِمْرَةِ الْمُؤْمِنِینَ وَ إِنَّ رِجَالًا سَأَلُونِی ذَلِكَ عَنْ أَمْرِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ أَوْ أَمْرِ رَسُولِ اللَّهِ مَا كَانَ لِمُحَمَّدٍ أَنْ یأْتِی أَمْراً مِنْ تِلْقَاءِ نَفْسِهِ بَلْ بِوَحْی رَبِّهِ وَ أَمْرِهِ أَ فَرَأَیتُمْ وَ الَّذِی نَفْسِی بِیدِهِ لَئِنْ أَبَیتُمْ وَ نَقَضْتُمُوهُ لَتَكْفُرُنَّ وَ لَتُفَارِقُنَّ مَا بَعَثَنِی بِهِ رَبِّی فَمَنْ شاءَ فَلْیؤْمِنْ وَ مَنْ شاءَ فَلْیكْفُرْ... (دیلمى، 1412: 2/ 325؛ رازی، بی تا: 2/205) |
| گزارش اصول سته عشر |
|
|
کلام امام باقر
«گزارش اصول سته عشر مربوط به روز غدیر و گزارش حذیفه قبل واقعه غدیر» | عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ عَلَیهِ السَّلَامُ، قَالَ: لَمَّا أَنْ نَصَبَ رَسُولُ اللَّهِ ... قَالَ أَبُو فُلَانٍ، وَ فُلَانٌ كَلِمَةً خَفِیةً: ما یأْلُوا مَا رَفَعَ خَسِیسَةَ ابْنِ عَمِّهِ، لَوْ یسْتَطِیعُ أَنْ یجْعَلَهُ نَبِیاً لَفَعَلَ، وَ ایمُ اللَّهِ لَئِنْ هَلَكَ لَنُزِیلَنَّهُ عَمَّا یرِیدُ، قَالَ: فَسَمِعَهَا شَابٌّ مِنَ الْأَنْصَارِ، فَقَالَ: أَمَا وَ اللَّهِ لَقَدْ سَمِعْتُ مَقَالَتَكُمَا، وَ ایمُ اللَّهِ لَأُبَلِّغَنَّ رَسُولَ اللَّهِ مَا قُلْتُمَا، فَنَاشَدَاهُ اللَّهَ أَنْ لَا یفْعَلَ، فَأَبَى إِلَّا أَنْ یبَلِّغَ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ مَا قَالا، فَقَالا لَهُ: اجْهَدْ جُهْدَكَ. (جمعی از محققین،1423: 118) | حدثنی بریده قال: والله ما قمنا من مکاننا نرید مضاربنا حتی سمعنا رجلاً یقول لصاحبه: ما رأیت الیوم ما فعل محمد بابن عمه؟ لو قدر أن یصیر نبیاً لفعل؟ قال صاحبه: اسکت إن فقدنا محمدً لم نر من هذا شیئاً | قَالَ بُرَیدَةُ فَلَمَّا خَرَجْنَا سَمِعْتُ بَعْضَ أُولَئِكَ الَّذِینَ أُمِرُوا بِالسَّلَامِ عَلَى عَلِی ع بِإِمْرَةِ الْمُؤْمِنِینَ مِنْ قُرَیشٍ یقُولُ لِصَاحِبِهِ وَ قَدِ الْتَفَّتْ بِهِمَا طَائِفَةٌ مِنَ الجفاء [الْجُفَاةِ] الْبِطَاءِ عَنِ الْإِسْلَامِ مِنْ قُرَیشٍ أَ مَا رَأَیتَ مَا صَنَعَ مُحَمَّدٌ بِابْنِ عَمِّهِ مِنْ عُلُوِّ الْمَنْزِلَةِ وَ الْمَكَانَةِ وَ لَوْ یسْتَطِیعُ وَ اللَّهِ لَجَعَلَهُ نَبِیاً فَقَالَ لَهُ صَاحِبُهُ أَمْسِكْ وَ لَا یكْبُرَنَّ عَلَیكَ هَذَا الْأَمْرُ فَإِنَّا لَوْ فَقَدْنَا مُحَمَّداً لَكَانَ فِعْلُهُ هَذَا تَحْتَ أَقْدَامِنَا |
| اصول سته عشر |
|
|
«هر دو گزارش بعد از واقعه غدیر» | ذریح عن ابی عبدالله ... فامر ابو بكر على الناس و بریدة غایب بالشام فلما قدم بریدة اتى ابا بكر و هو فى مجلسه فقال یا ابا بكر هل نسیت تسلیمنا على على بامرة المؤمنین نسمیه بها واجبا من اللّه و رسوله قال یا بریدة انك غبت و شهدنا و ان اللّه یحدث الامر بعد الامر و لم یكن اللّه لیجمع لاهل هذا البیت النبوة و الملك (جمعی از محققین، 1423: 90)
| قال حذیفه: ثم إن بریده خرج إلی الشام تاجراً فی حیاه النبی فرجع بعد ما قبض النبی فدخل بریده المسجد فرأی الأول علی المنبر و الثانی دونه بمرقاه فدنا منهما و قال یا أول أین سلامکما علی علی بإمره المؤمنین ؟ قالا یا بریده أجننت؟ قال: والله ما بی جنون ولکن أین سلامکما علی علی بإمره المؤمنین یوم الغدیر؟ قالا یا بریده الأمر یحدث بعده امر و أنت غبت و شهدنا الشاهد یری ما لا براه الغائب. قال والله ما لم یر الله و رسوله. (التهاب نیران الأحزان، 1428: 36) | متن ارشاد القلوب: قَالَ حُذَیفَةُ ثُمَّ خَرَجَ بُرَیدَةُ إِلَى بَعْضِ طُرُقِ الشَّامِ وَ رَجَعَ وَ قَدْ قُبِضَ رَسُولُ اللَّهِ وَ بَایعَ النَّاسُ أَبَا بَكْرٍ فَأَقْبَلَ بُرَیدَةُ وَ دَخَلَ الْمَسْجِدَ وَ أَبُو بَكْرٍ عَلَى الْمِنْبَرِ وَ عُمَرُ دُونَهُ بِمِرْقَاةٍ فَنَادَاهُمَا مِنْ نَاحِیةِ الْمَسْجِدِ یا أَبَا بَكْر وَ یا عُمَرُ فقال [فَقَالا] مَا لَكَ یا بُرَیدَةُ أَ جُنِنْتَ فَقَالَ لَهُمَا وَ اللَّهِ مَا جُنِنْتُ وَ لَكِنْ أَینَ سَلَامُكُمَا بِالْأَمْسِ عَلَى عَلِی بِإِمْرَةِ الْمُؤْمِنِینَ فَقَالَ لَهُ أَبُو بَكْرٍ یا بُرَیدَةُ الْأَمْرُ یحْدُثُ بَعْدَهُ الْأَمْرُ فَإِنَّكَ غِبْتَ وَ شَهِدْنَا الشَّاهِدُ یرَى مَا لَا یرَى الْغَائِب فَقَالَ لَهُمَا رَأَیتُمَا مَا لَمْ یرَهُ اللَّهُ وَ لَا رَسُولُهُ. (دیلمى، 1412: 2/ 326؛ رازی، بی تا: 2/207) |
با بررسی تطبیقی، پرواضح است قالب گزارش حذیفه ساختگی است و متن آن اصالتی ندارد و برگرفته از دیگر منابع است. بخشی دیگر نیز به نظر باید اقتباس و برگرفته از بعضی گزارشها و وقائع مختلف صدر اسلام باشد تا همه گزارشهای مهم تاریخی بهنوعی مورد توجه قرار گرفته باشد.9
2. ناسازگاری با دیگر گزارشها
چنانکه ذکر شد، یکی دیگر از مشکلات گزارش حذیفه ناسازگاری با دیگر گزارشها معتبر تاریخی و حدیثی است که در این قسمت به این موضوع میپردازیم.
الف) زمان قتل نافرجام پیامبر
در منابع کهن، گزارشیهایی دال بر برنامهریزی منافقان برای قتل پیامبر(ص) که نافرجام ماند، سخن رفتهاست. این واقعه بنا بر گزارش طولانی حذیفه، در سال دهم هجری و پس از واقعه غدیر، در گردنهای به نام هرشی که ما بین أبواء و جحفه قرار گرفته (إبن حزم، بی تا: 5/179) رخ میدهد. هدف از آن، ناکام گذاشتن پیامبر در اعلام جانشینی علی بن ابیطالب(ع) در مدینه بودهاست. گفته شده این رویداد در پاسی از شب واقع شد و عمار و حذیفه نیز پیامبر را همراهی میکردند. منافقین سعی کرده در یک عملیات تهاجمی که تعداد آنان چهارده نفر شمردهاند، پیامبر را به صورت غافلگیرانه از گردنه به زیر بیافکنند که با اقدام به موقع عمار و حذیفه این ترور ناموفق ماند. در ادامه گفته شده پیامبر نام همه آنان را به حذیفه و عمار اعلام کرد. در همین جریان بود که از پیامبر درخواست شد تا آنان را به قتل برساند که با جمله معروف پیامبر روبهرو شدند که فرمود «من خوش ندارم مردم بگويند، او مردمی از قوم و اصحاب خود را به دين خود فرا خواند و پس از اينكه مسلمان شدند، و به او كمک كردند، آنها را به قتل رساندهاست» (دیلمى، 1412: 2/331 ؛ کلینی، 1407: 8/345).
این بازه زمانی منحصر به گزارش حذیفه نیست بلکه در راستای آن گزارشی از کتاب سلیم بن قیس (سلیم، 1405: 2/730) ، تفسیر قمی (قمی، 1404: 1/174، 301) و غیره10 نشان میدهد حادثه ترور چندان در این بازه زمانی بعید نبوده و برپایه استواری تکیه دارد. ولی در مقابل، گزارشهای متعددی در منابع فریقین ذکر شده که این حادثه را در سال نهم هجری در قضیه تبوک دانسته و شهرت فراوانی نزد مورخین پیدا کردهاست (بیهقی، 1408: 5/256؛ إبن حنبل، 1421: 39/210؛ بزار، ١٩٨٨: 7/227؛ إبن کثیر،1424: 7/183؛ امام حسن عسکری، 1409: 387). البته امکان آنکه منافقین در دو بازه زمانی مختلف قصد ترور پیامبر را دارا بودند وجود دارد. اما با این وجود، هسته بعضی از گزارشهای تبوک (همراهی حذیفه و عمار، نامیدن اسماء منافقین و گفتار معروف پیامبر) با خبر طولانی حذیفه کم و بیش مشترک است و اختلاف چندانی با یکدیگر ندارند. بی تردید وجود حلقههای مشترک در دو بازه زمانی تاریخی که عینا اتفاق افتد، قبول آن امکانپذیر نیست و ناگزیر باید یکی را درست دانست که با توجه به مشترک بودن حلقههای دو گزارش (تبوک و حجه الوداع)، قبول هردو ماجرا بعید به نظر میرسد. از طرفی عمده اسناد و منابع ماجرای تبوک از قوت بیشتری برخوردارند و مورخین هم تنها به همین گزارشها توجه کرده و تأثیر پذیرفتهاند، به طوری که نویسنده نزهة الکرام در خبر طولانی حذیفه، فراز مرتبط با ترور پیامبر را حذف کرد و بدون آنکه ارتباطی به ماجرای تبوک داشته باشد گفتهاست «بدان كه این قصه دراز است (و آن را) ترک كردیم از بهر آنكه حكایت غزاى تبوک از پیش یاد كردیم» (رازی، بی تا: 1/211) که نشان میدهد نزد وی کفه ترازوی ارتباط این واقعه به تبوک سنگینی میکند. اما با این وجود وجهی که سبب رویگردانی از گزارش های مقابل یعنی ترور پیامبر در بازگشت از حجة الوداع کند وجود ندارد و دارای اعتبار قابل توجهای هستند. به خصوص که احتمال خلط و سهو بین دو ماجرا و حتی دگرگونی وقایع به صورت عمدی از طرف راویان وجود دارد تا داستان حجه الوداع را به حاشیه بکشانند. به هر طریق نیاز است این بحث در قالب یک مقاله مجزایی به بحث و گفتگو گذاشته شود.
ب) مکان نگارش پیماننامه: مکه یا مدینه؟
در روایت بلند حذیفه آمده بعضی از منافقین پیمان نامهای نوشتند که یکی از مهمترین مفاد آن جلوگیری از جانشینی علی بن ابیطالب(ع) پس از پیامبر(ص) است. با توجه به گزارش طولانی حذیفه، این اتفاق پس از بازگشت پیامبر از حجة الوداع در مدینه و در خانه ابوبکر انجام گرفت و بزرگانی نیز در آنجا حضور داشتهاند. پس از آنکه صحیفه توسط سعید بن عاص نوشته شد، آن را بدست ابی عبیده جراح سپردند تا به مکه برده و در خانه کعبه دفن نماید (دیلمی، 1412: 2/334). این در حالی است که غالب نقلها مکان نگارش پیماننامه را در مکه دانستهاند (هلالی،1405: 2/589، 725، 820؛ قمی، 1404: 1/173، 2/356؛ کلینی، 1407: 4/545، 8/179).11 یکی از این گزارشها، روایت مرحوم صدوق از امام صادق(ع) است که فرمود:
عَنْ مُفَضَّلِ بْنِ عُمَرَ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ مَعْنَى قَوْلِ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ ص لَمَّا نَظَرَ إِلَى الثَّانِی وَ هُوَ مُسَجًّى بِثَوْبِهِ مَا أَحَدٌ أَحَبَّ إِلَی أَنْ أَلْقَى اللَّهَ بِصَحِیفَةٍ مِنْ هَذَا الْمُسَجَّى فَقَالَ عَنَى بِهَا الصَّحِیفَةَ الَّتِی كُتِبَتْ فِی الْكَعْبَةِ (صدوق، 1403: 412؛ هلالی، 1405: 2/650).
ناگفته نماند، ابو القاسم کوفی در الإستغاثه مشابه گزارش حذیفه را به نقل از روایتی از جانب اهل بیت حکایت میکند اما در نقل او این ماجرا در مکه رخ داده و نوشتن صحیفه نیز بهدست عمر انجام گرفتهاست (ابو القاسم كوفى، 1373: 212).
افزون بر این، نقد دیگر آنکه سالم مولی ابی حذیفه که بنا بر غالب گزارشها از ارکان مهم پیماننامه و نفاق در کعبه بود و بر مبنای گزارشی منافقین را در روز غدیر همیاری میکرد (کلینی، 1407: 4/566: قمی، 1404: 1/301)،12 گویا در خبر حذیفه اطلّاعی از جریان نفاق نداشته و زمانی خبر دار میشود که غدیر و اتفاقات گردنه هرشی به انجام رسیدهاست (دیلمی، 1412: 2/332). بدون شک نبود سالم در حلقه نفاق، چالش جدیدی برای گزارش حذیفه به همراه میآورد مگر بدین سان توجیه شود که سالم با وجود لبریز شدن حقد و کینه او نسبت به امیرالمؤمنین، از براندازی و جریان عقبه خبر نداشت و هنگامی مطلّع میشود که منافقین بعضی از اقدامات هنجار شکنانه خود را به انجام رسانیدند. در کنار این، این نکته را نیز باید در نظر داشت که جز تک گزارش تفسیر قمی (قمی، 1404: 1/173) ، دلیل روشنی که پیمانه در کعبه را به قبل از عقبه هرشی سوق دهد وجود ندارد و صرفا به مکان آن اشاره گردیدهاست. به هر روی، حتی وجه مذکور را بپذیریم صرفا متن گزارش با وجود قالب ساختگی، مضامین منفرد و همه مشکلات عدیدهای که بر آن وارد است از جعلی بودن خارج میشود. وگرنه در بی اعتمادی به این متن منحصر برجامانده تردیدی وارد نیست.
نتیجه
بنابر بررسی و اعتبارسنجی صورت گرفته، گزارش حذیفه ساختگی است. روشن شد که منابع این روایت همه متأخرند؛ نزهة الکرام و بستان العوام، إرشاد القلوب دیلمی، التهاب نیران الاحزان و الیقین سید بن طاووس است که به قرن هفتم برمیگردند. همچنین از نظر سندی، طریق ارشاد القلوب به صورت مرسل ذکر شده؛ و راویان التهاب نیران الاحزان و نزهه الکرام، افزون بر برهمریختگی اسناد، مجهول هستند. در روایت الیقین سید بن طاووس نیز بعضی از راویان ضعیف و حتی کذاب خوانده شدهاند. از نظر محتوایی نیز اگرچه گزارش حذیفه در برخی از جاها با دیگر گزارشها همخوانی دارد، اما قالب آن ساختگی است. در واقع کاتب برای آنکه شکل داستانی و جذاب به گزارش دهد در بخشیهایی گزارش را پروراندهاست. بهطور کلی درباره این روایت دو گمانه میتوان زد: گزارش برگرفته از متون دیگر برجامانده و ناموجود است و کاتب دست به سندسازی زده یا آنکه بخشی از آن دارای اصالت بوده و توسط افرادی فربه و پرورانده شده که در هر دو فرض صورت، متن برجامانده قابل اعتماد نیست.
کتابنامه
قرآن.
التهاب نیران الأحزان ومثیر الاكتئاب والأشجان (1428). بیروت: موسسه البلاغ.
إبن أبی حاتم، أبو محمد عبد الرحمن بن محمد (١٢٧١). الجرح والتعدیل. بیروت: دارإحیاء التراث العربی.
إبن حبان، محمد بن حبان (1431). الثقات. حیدرآباد: دائرة المعارف العثمانیة بحیدر آباد الدكن الهند.
إبن حجر عسقلانى، أحمد بن علی (1390). لسان المیزان. بیروت: مؤسسة الأعلمی للمطبوعات.
همو (1415). الإصابة فی تمییز الصحابة. بیروت: دار الكتب العلمیة.
همو (1406). تقریب التهذیب. دمشق: دار الرشید.
همو (1325). تهذیب التهذیب. بیروت: دار صادر.
إبن حزم اندلسی، أبو محمد علی بن أحمد (بی تا). المحلى بالآثار. بیروت: دار الفكر.
إبن حنبل، احمد بن محمد (1421). مسند، بیروت: مؤسسة الرسالة.
همو (١٤٠٣). فضائل الصحابة. بیروت: مؤسسة الرسالة.
إبن طاووس، علی بن موسی (1413). الیقین باختصاص مولانا علی علیه السلام بإمرة المؤمنین. قم: دار الكتاب.
إبن عساکر، على بن حسن (1415). تاریخ دمشق. بیروت: دار الفكر.
ابن قتیبه دینوری، عبد الله بن مسلم (1992). المعارف. قاهره: بینا.
إبن کثیر، أبو الفداء إسماعیل بن عمر (١٤٢٤). البدایة والنهایة، بی جا: دار هجر للطباعة والنشر والتوزیع والإعلان.
ابوالقاسم کوفی، علی بن احمد (1373). الاستغاثة فی بدع الثلاثة. تهران: مؤسسة الأعلمی.
أبویعلی، أحمد بن علی (1404). مسند أبی یعلى. دمشق: دار المأمون للتراث.
أفندی، عبدالله بن عیسىبیگ (1431). ریاض العلماء و حیاض الفضلاء. بیروت: مؤسسة التاریخ العربی.
امام حسن عسکری (1409). التفسیر المنسوب إلى الإمام الحسن العسكری. قم: مدرسة الإمام المهدی.
أنصاری، محمد باقر (1381). بلندترین داستان غدیر. قم: إعجاز.
آقا بزرگ تهرانی. محمد محسن (1403). الذریعة إلى تصانیف الشیعة. بیروت: دار الأضواء.
بخاری، محمد بن اسماعیل (١٤٢٢). صحیح بخاری. بیروت: دار طوق النجاة.
بزار، أبو بكر أحمد بن عمرو (١٩٨٨). مسند البزار. مدینه: مكتبة العلوم والحكم.
بزاز، محمد بن عبد الله (1417). الفوائد الشهیر بالغیلانیات. عربستان: دار ابن الجوزی.
بیهقی، أحمد بن الحسین (1408). دلائل النبوة. بی جا: دار الكتب العلمیة.
ثقفی، ابراهیم بن محمد (1410). الغارات. قم: دار الكتاب الإسلامی.
جمعی از محققین (1423). الأصول الستة عشر. قم: مؤسسة دار الحدیث الثقافیة.
حر عاملى، محمد بن حسن (بی تا). أمل الآمل فی علماء جبل عامل. بغداد: مكتبة الأندلس.
حمیری، عبدالله بن جعفر (1413). قرب الإسناد. قم: مؤسسة آل البیت.
خدایارى، علی نقى، پور اكبر، الیاس (1390). تاریخ حدیث شیعه در سده هاى هشتم تا یازدهم هجرى، قم: موسسه علمى فرهنگى دار الحدیث.
خصیبى، حسین بن حمدان (1419). الهدایة الكبرى. بیروت: البلاغ.
خطیب بغدادی، احمد بن على (1417). تاریخ بغداد. بیروت: دار الكتب العلمیة.
خوئی، سید أبوالقاسم (1410). معجم رجال الحدیث. قم: مركز نشر آثار شیعه.
دیلمی، حسن بن محمد (1412). إرشاد القلوب إلى الصواب. قم: الشریف الرضی.
ذاکری، محمد تقی ، و اکبری، عمیدرضا ( 1400). بررسی تضعیف ابوالمفضل شیبانی در تحریف و جعل اسناد. پژوهشنامه علوم حدیث تطبیقی، 8 (14)، 136- 167.
ذهبی، شمس الدین أبو عبد الله محمد بن أحمد (١٣٨٢). میزان الاعتدال. بیروت: دار المعرفة للطباعة والنشر.
رازی، جمال الدین محمد حسین (بی تا). نزهة الكرام و بستان العوام. تهران: كتابخانه مركزى و ادبیات دانشگاه تهران.
صدر، حسن (1429). تكملة أمل الآمل. بیروت: دار المؤرخ العربی.
صدوق، محمد بن علی (1362). خصال. قم: جامعه مدرسین.
همو (1403). معانی الأخبار. قم: دفتر انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم.
صفدی، خلیل بن ایبک (1401). الوافی بالوفیات. بیروت: دار النشر فرانز شتاینر.
طبرانی، سلیمان بن أحمد (١٤١٥). المعجم الأوسط. قاهره: دار الحرمین.
طبرى آملى، محمد بن جریر بن رستم (1415). المسترشد فی إمامة علی بن أبی طالب. قم: كوشانپور.
طلایی، حمیده، اسد بیگی، اردشیر (1399). «واکاوی انتساب جلد دوم ارشاد القلوب به حسن بن محمد دیلمی»، تاریخ فرهنگ و تمدن اسلامی، 11 (41)، 95- 116.
طوسی، محمد بن حسن (1414). أمالی. قم: دار الثقافة.
همو (1373). رجال طوسی. قم: مؤسسة النشر الاسلامی التابعة لجامعة المدرسین بقم المقدسه.
عیاشی، محمد بن مسعود (1380). تفسیر العیاشی. تهران: المطبعة العلمیة.
فیض کاشانی، محمد محسن بن شاه مرتضى (1371). نوادر الأخبار فیما یتعلق بأصول الدین. تهران: مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگى.
قشیری، عبد الكریم بن هوازن (بی تا). الرسالة القشیریة. قاهره: دار المعارف.
قمی، علی بن ابراهیم (1404). تفسیر القمی. قم: دار الكتاب
کلینی، محمد بن یعقوب (1407). الکافی. تهران: دار الكتب الإسلامیة.
مدینی، محمد بن عمر (١٤٢٠). اللطائف من دقائق المعارف فی علوم الحفاظ الأعارف. بیجا: دار الكتب العلمیة.
مزی، یوسف بن عبد الرحمن (١٤٠٠). تهذیب الكمال فی أسماء الرجال. بیروت: مؤسسة الرسالة.
مفید، محمد بن محمد (1413). أمالی. قم: كنگره شیخ مفید.
منتجبالدین، على بن عبیدالله (1366). الفهرست. قم: كتابخانه عمومى حضرت آیت الله العظمى مرعشى نجفى.
هلالی، سلیم بن قیس (1405). كتاب سلیم بن قیس الهلالی. قم: الهادى.
[1] . تاریخ دریافت: 18/4/1402؛ تاریخ پذیرش: 15/9/1402
[2] . رایانامه: alirezamosaviathar71@gmail.com
[3] . کتابی فارسی نوشته جمال الدين محمد بن حسین بن حسن الرازى (سده 7ق)، درباره زندگى پيامبر، ائمه است و نیز به احتجاجات و معجزات آنان و برخى حوادث دوران ایشان میپردازد.
[4] . در انتساب بخش دوم کتاب به دیلمی که گزارش حذیفه نیز در این بخش جای گرفته، اختلاف بین اهل علم وجود دارد که بعضی انتساب را قبول کرده و بعضی رد نمودهاند (حر عاملى، بی تا: 2/77؛ آقا بزرگ تهرانی، 1403: 1/517؛ أفندی، 1431: 1/340؛ طلایی و اسد بیگی، 1399: 41/105). ناگفته نماند، متن ارشاد القلوب نیز شامل افزودههایی است که در دو منبع دیگر یعنی نزهةالکرام و التهاب نیران الاحزانوجود ندارد و حتی برای رفع مشکلات نیز در برخی مواقع در متن گزارش دخل و تصرف کردهاست. برای نمونه در نزهة الکرام و التهاب نیران الاحزان چنین آمده که بریده صحابی پیامبر پس از ماجرای سقیفه به شام بازگشت و در آن جا از دنیا رفت، اما در ارشاد القلوب گفتهشده او به خراسان کوچ میکند و به دیار باقی میشتابد. این با گزارش تراجمنویسان که آوردهاند بریده در دوران خلافت یزید در مرو از دنیا میرود، مطابقت دارد و به نظر میرسد نویسنده برای هماهنگی بین گزارشها متن را تغیر دادهاست ( رازی، بی تا: 1/207؛ التهاب نیران الاحزان، 1428: 37؛ دیلمی، 1412: 2/327؛ ابن حجر، 1415: 1/ 418). نمونه دیگر، آنکه تنها نوشتهای که بر دوبار ترور پیامبر در زمانهای مختلف تصریح دارد در ارشاد القلوب آمده در حالیکه در منابع موجود گزارش حذیفه چنین متنی وجود ندارد (دیلمی، 1412: 2/330).
[5] 5. نویسنده این کتاب که در زمینه مناقب و تاریخ معصومان است، ناشناخته است (خدايارى و پور اكبر، 1390: 145؛ فبض کاشانی، 1371: 57). از قرائن درونی و بیرونی کتاب پیداست مؤلف بین قرن هفتم و یازدهم هجری میزیسته و سعی کرده با محور قرار دادن گزارش حذیفه و ادغام آن با گزارشهای مرتبط تاریخی و حدیثی، شکل داستانی به اواخر عمر پیامبر بدهد تا داستانی مأنوس و کامل از أواخر عمر پیامبر(ص) به مخاطب ارائه کند، چنانکه در مقدمه کتاب بر همین قصد اذعان کردهاست. از این رو، گزارش حذیفه به صورت یکپارچه در التهاب نیران الاحزان گنجانده نشده بلکه با درآمیختن با گزارشهای دیگر، بر همریخته شده و حتی بخشهایی از آن که همسو با هدف اصلی کتاب نیست حذف گردیدهاست.
[6] . اگرچه حذیفه از مهاجرینی بود که از مکه به مدینه آمد ولی پیامبر او را بین مهاجر و انصار مخیر نمود و او نیز نصرت را انتخاب کرد (ابن قتيبة دينوری، 1992: 1/263).
[7] . تذکر: عبیدالله بن سلمه تصحیف شده عبدالله بن سلمه است.
[8] . ناگفته نماند، عمرو بن مره روایت مذکور را از طریق أبی البختری سعید بن فیروز از حذیفه نیز نقل کردهاست. (بيهقی، 1408: 5/260). دو احتمال وجود دارد. نخست أنکه حذیفه این روایت را به ابوالبختری نیز انتقال داده یا آنکه بنا بر قرائنی أعمش گاهاً با شک و تردید به هردو راوی نسبت میداده و راویان بعد گویا بدون هیچ گونه تذکری به هردو منتسب میکردند (احمد بن حنبل، 1403: 2/565). از جهتی نیز هردوی آنان راویان واسطه بین عمرو بن مره و حذیفه هستند که ترجیح هرکدام بلامرجح است.
[9] . مانند ناراحتی پیامبر از عائشه و حفصه از افشای سری که پیرامون ولایت امیرالمؤمنین در میان گذاشت با روایات ذیل آیات تحریم که پیرامون افشای سر در باره ماریه قبطیه یا عسل نازل شد (ديلمى، 1412: 2/336؛ سوره تحریم آیه 1-12). همچنین آوردن روایات مشهور مخالفین به عنوان یک دسیسه از پیش برنامه ریزی شده نیز در خور توجه است. به ویژه که بعضی از این روایات هدف از بیان آن با آنچه که در گزارش حذیفه آمده متفاوت است. مثلا هدف از گفتار انا معاشر الانبیاء لا نورث از سوی جریان سقیفه، محروم کردن اهل بیت از مال پیامبر است در حالیکه در گزارش حذیفه منظور عدم میراثی بودن خلافت عنوان شدهاست (ديلمى، 1412: 2/334-335؛ رازی، بی تا: 1/212- 214). یا ماجرای پیرامون لشکر اسامه و نماز خواندن ابوبکر که از مشهورات تاریخی اسلام است. جالب آنکه شکل داستان شباهت زیادی به گزارش الیقین سید به طاووس پیرامون دحیه کلبی و جوان ماجراجو دارد (إبن طاووس، 1413: 384).
[10] . در کتاب هدایة الکبری، گزارشی نقل شده که گویا این اتفاق در بازگشت حجه الوداع رخ دادهاست. زیرا در این ماجرا امیرالمؤمنین حضور داشته درحالیکه در غزوه تبوک او پیامبر را همراهی نکرده بودهاست (خصيبى، 1419: 77). همچنین در در المسترشد آمده که حذیفه بین حاجیان باخبر از دسیسه منافقین میشود (طبرى آملى، 1415: 591).
[11] . برداشت از بعضی گزارشها به نظر میآید این توافق در زمانی که پیامبر ابوبکر را مامور ابلاغ آیاتی از سوره برائت برای اهل مکه کرد و در نیمه راه عزل نمود انجام گرفت. رک. (جمعی از محققین، 1423: 143). اما این برداشت درست نیست. زیرا بنا به گزارشهای دیگر ابوبکر و عمر از نیمه راه به مدینه بازگشتند و قصد پیامبر از برکناری آنان را جویا شدند (إبن حنبل، 1403: 2/703).
[12] . حتی بنابر گزارشی در ترور پیامبر در تبوک شرکت داشت (صدوق، 1363: 2/499).