Developing a System of Mystical Education and Training in the Thought of Ma'sum Ali Shah Based on the Teachings of the Ahl al-Bayt (AS)
Subject Areas : تعلیمی
Azadeh Shadpoor
1
,
Naser Mohseni nia
2
,
Bahjat Sadat Hejazi
3
1 - PhD student in Persian Language and Literature, Shahid Bahonar University of Kerman, Kerman, Iran
2 - Professor, Department of Persian Language and Literature, Shahid Bahonar University of Kerman, Kerman, Iran (Corresponding author)
3 - Professor, Department of Persian Language and Literature, Shahid Bahonar University of Kerman, Kerman, Iran
Keywords: Mystical education and training, Divinely bestowed knowledge (luminous knowledge), Ma'sum Ali Shah, Ahl al-Bayt education, Tara'iq al-Haqa'iq,
Abstract :
In the Shi'i mystical tradition, education and training are not merely a cognitive process but an existential, experiential, and inward journey based on spiritual wayfaring. Ma'sum Ali Shah, a prominent figure in Imami gnosis during the Qajar period, establishes an ethical educational system drawing upon the epistemological foundations of the Ahl al-Bayt (AS). Its main elements include luminous knowledge , humility, forbearance, silence, and self-purification. From his perspective, a true scholar is not merely someone possessing formal and exoteric knowledge, but an individual who, through spiritual striving, divine awe, and humility, cultivates the capacity to receive divinely bestowed knowledge and becomes a channel for divine grace.
Ma'sum Ali Shah categorizes people into three groups: scholars (of whom the infallible Imams) are the ultimate examples), Shi'ite learners (the followers of the Ahl al-Bayt), and other people, who are described in the narrations of the Ahl al-Bayt as "common rabble." His educational teachings can be analyzed in two domains: belief and ethics. In the doctrinal dimension, faith in the succession of the Ahl al-Bayt (AS) in an unbroken chain and with divine designation is paramount. In the ethical dimension, adherence to virtues such as patience, forbearance, humility, detachment from the world, and silence are considered pillars of the spiritual journey. From his viewpoint, it is only through the realization of these characteristics that the seeker can, according to their capacity, become a bearer of the knowledge of the Ahl al-Bayt and an heir to their spiritual .character
منابع - قرآن کریم
- ابنهشام، ابومحمد عبدالملک(1363). السیره النبویه. ج4، ترجمۀ مصطفی البانی و اولاده بمصر، قم: انتشارات ایران.
- اکبری، محمود(1386). مهارتهای آموزش اخلاق. قم: فتیان.
- امین، سيده نصرت (بانوى اصفهانى) (1361). مخزنالعرفان در تفسير قرآن. ج8، چاپ اول، تهران: نهضت زنان مسلمان.
- حسنزادۀ آملی، حسن(1386). مآثر آثار. گردآورنده داوود صمدیآملی، قم: الفلاممیم.
- حکیمی، محمدرضا (1395). الحیاه. ترجمۀ احمد آرام، قم: دلیل ما.
- ------------- (1401). ادبیات و تعهد در اسلام. قم: دلیل ما.
- رکنزاده آدمیت ، محمدحسین(1340). دانشمندان و سخنسرایان فارس. تهران: کتابفروشیهای خیام و اسلامیه.
- زرینکوب،عبدالحسین(1356). ارزش میراث صوفیه. چاپ چهارم. تهران: امیرکبیر.
- سبحانی، جعفر(1376). فرازهایی از تاریخ اسلام. چاپ هشتم، قم: نشر مشعر.
- شرفالدین، عبدالحسین (1383).المراجعات، ترجمۀ علی دوانی، قم: انتشارات اسلامی.
- شمیسا، سیروس(1376). انواع ادبی. چاپ پنجم، تهران: فردوسی.
- شیرازی، میزرا محمدمعصوم(معصومعلیشاه)(1382). طرائقالحقائق. تصحیح محمدجعفر محجوب، تهران: انتشارات سنایی
. - صدوق، محمد بن علی بن بابویه (۱۳۷۵). التوحید. ترجمۀ سید هاشم رسولی محلاتی. قم: انتشارات علمیه اسلامیه.
- طباطبایی، محمدحسین(1378). الـمیزان فی تفسیر القرآن. ج1، ترجمۀ محمدباقر موسوی، قم: انتشارات اسلامی.
- علیبنابیطالب (1337). غرر الحکم و درر الکلم(مجموعه کلمات قصار حضرت مولی الموالی الامام ابوالحسن امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب). ترجمۀ محمدعلی انصاری (قمی)، گردآورنده عبدالواحدبن محمد آمدی، تهران: محمد علي الانصاري القمي.
- ---------- (1379). نهجالبلاغه. گردآورنده محمد بن حسین شریف رضی، ترجمۀ محمد دشتی، قم: مشهور.
- عمید، حسن (1364). فرهنگ فارسی عمید. ج1، تهران: امیرکبیر.
- عينالقضات همدانى، عبدالله بن محمد(1385). دفاعيات عينالقضات همدانى(شكوى الغريب).مترجم قاسم انصاری، چاپ دوم، تهران: منوچهری.
- قمی، عباس(1376). کلیات مفاتیح الجنان. تهران: اسوه.
- کفافی، محمدعبدالسلام(1382). پژوهشی در باب نظریه ادبیات و شعر روایی. ترجمۀ حسین سیدی، تهران: آستان قدس رضوی.
- کلینی، مصطفی (1407ق.). اصول کافی. ج1 و 2، محقق/ مصحح: غفاري، على اكبر؛ آخوندي، محمد، تهران: دارالکتب الاسلامیه.
- مجلسی، محمدباقر(1386). بحارالانوار. ج 22، تهران: انتشارات اسلامیه.
- مدرس تبریزی، میرزا محمدعلی(1374). ریحانه الادب (فی تراجم المعروفین بالکنیه و اللقب). ج5، چاپ چهارم، تهران: کتابفروشی خیام.
- مستملى بخارى، اسماعیل(1363). شرح التعرف لمذهب التصوف. ج3، چاپ اول، تهران: انتشارات اساطير.
- مهری، محمدجواد(1374). در پیشگاه قرآن (برگزیده دانستنیهایی از قرآن). قم: حضور.
فهرست مقالات: - مدنی، امیرحسین (1393). بازتاب مضامین تعلیمی اخلاقی در آثار و اندیشههای نظاموفا. پژوهشنامۀ کاشان، شمارۀ 1، صص 130 – 153.
- یلمهها، احمدرضا(1395). بررسی خاستگاه ادبیات تعلیمی منظوم و سیر تطور و تحول آن در ایران. پژوهشنامۀ ادبیات تعلیمی، شماره 29، صص 61 – 90.
نشریه علمی پژوهشنامه ادبیات تعلیمی سال شانزدهم، شمارۀ شصتوچهارم، زمستان ۱۴۰۳، ص111-78
|
تدوین نظام تعلیم و تربیت عرفانی در اندیشۀ معصومعلیشاه
بر مبنای آموزههای اهلبیت(ع)
آزاده شادپور،1 ناصر محسنینیا2*، بهجتالسادات حجازی3
چکیده
در سنت عرفانی شیعی، تعلیم و تربیت نه صرفاً فرایندی معرفتی، بلکه امری وجودی، شهودی و مبتنیبر سلوک باطنی است که سالک را به مقام قرب الهی رهنمون میکند. پژوهش پیش رو با هدف بررسی نظام تربیتی ـ اخلاقی معصومعلیشاه از روش کتابخانهای و تحلیلیتوصیفی استفاده کرده است. اطلاعات از کتاب طرائق الحقائق، منابع حدیثی و عرفانی مرتبط استخراج شده است. معصومعلیشاه، از چهرههای شاخص عرفان امامیه در دورۀ قاجار، با اتکا به مبانی معرفتی اهلبیت(ع)، نظامی تربیتی ـ اخلاقی بنیان مینهد که عناصر اصلی آن علم، تواضع، حلم، سکوت و تهذیب نفس است. از منظر وی، عالم حقیقی نه صرفاً دارندۀ علوم رسمی و ظاهری، بلکه فردی است که با مجاهدت نفسانی، خشیت الهی و فروتنی، قابلیت دریافت علم لدنی را در خود پرورش داده و واسطۀ فیض الهی شده است. معصومعلیشاه در تقسیمبندی انسانها با استناد به احادیث ائمه(ع)، سه گروه را برمیشمارد: عالمان (که امامان معصوم(ع) نمونۀ اعلای آناند)، متعلمان (شیعیان اهلبیت) و سایر مردم که با عنوان «همج رعاع» توصیف شدهاند. آموزههای تربیتی او در دو ساحت عقیده و اخلاق قابل تحلیلاند: در بُعد اعتقادی، ایمان به وصایت اهلبیت(ع) بهصورت متسلسل و با وجود نص الهی، و در بُعد اخلاقی، التزام به فضایلی چون صبر، حلم، تواضع، وارستگی و سکوت، تقوا و ورع ازجمله ارکان سلوک به شمار میروند. از دیدگاه او، تنها با تحقق این ویژگیهاست که سالک میتواند به تناسب ظرفیت خویش، حامل علم اهلبیت(ع) و وارث سیرت معنوی ایشان شود.
کلیدواژهها: تعلیم و تربیت عرفانی، علم لدنی (نوری)، معصومعلیشاه، سلوک اخلاقی شیعه، تربیت اهلبیت(ع)، طرائق الحقائق.
1. مقدمه
مرحوم حاج میرزا معصومعلی نایبالصدر فرزند حاج زینالعابدین رحمتعلیشاه از دانشمندان و عرفا و شعرای معاصر است. حسب و نسب صوری و معنوی را دارا بود و به فضایل و کمالات آراسته. بیشتر ممالک اسلامی و کشور هندوستان و ترکستان را گردش کرد. در روز شنبه چهاردهم ربیعالاول 1270ق در شیراز متولد شد و هشتساله بود که پدرش رحلت کرد و تحت سرپرستی برادرش میرزا محمدحسین قرار گرفت. پس از فوت پدر قرب یازده سال در شیراز متوقف بود و به تحصیل علم و کمال اشتغال داشت و در سال (1288ق) عازم عراق عرب شد و چهار سال در کربلا به تکمیل تحصیلاتش پرداخت. آنگاه بهعلت تنگدستی ناچار در سال 1293ق به شیراز برگشت و در خدمت عمّ پدرش حاج آقا محمد منوّرعلیشاه به مشهد رفت. در مراجعت چندی در تهران به تحصیل مشغول شد و چون برادرش در سال 1293ق وفات یافت، لقب نایبالصدر به او داده شد و به شیراز آمد و قریب دو سال در آنجا بود و از شیراز به هندوستان شتافت و دو سال در هندوستان مشغول سیاحت بود و از آنجا بار دیگر به عتبات عالیات رفت و به شیراز مراجعت کرد (رکنزاده آدمیت، 1340، ج4: 489-490). تألیفات وی تحفة الحرمین و سعادة الدارین (که به زبان فارسی حاوی گزارشهای مسافرت او به عتبات و زیارت بیتالله است)، جنگل مولا و طرائق الحقائق که شرححال اکثر مشایخ عرفا را حاوی و سه مجلّد بوده و در تهران چاپ سنگی شده است (مدرس تبریزی، 1374، ج5: 344). از میان آثار معصومعلیشاه طرائق الحقائق مهمترین اثر وی، در معرفی سلسلههای صوفیه و رجال و مشایخ آنهاست که میتوان نوعی دایرةالمعارف صوفیه در زبان فارسی به شمار آورد. زرینکوب دراینباره میگوید: «یکی از مهمترین کتابهای عرفانی، طرائق الحقائق حاج نایبالصدر است که آن را میتوان نوعی دایرةالمعارف صوفیه در زبان فارسی به شمار آورد؛ مخصوصاً بهسبب کوششی که مؤلف در جمع اطلاعات مختلف راجع به احوال مشایخ و سلاسل دارد» (زرینکوب، 1356: 134). ازنظر رکنزاده طرائق الحقائق کتابی است مبسوط و مفید و میزان معلومات و تبحر مؤلف را در علوم ظاهری و باطنی عرفان میرساند (ر.ک: رکنزاده آدمیت، 1340). محمدجعفر محجوب در خصوص کتاب طرائق بر این عقیده است که کمتر کتابی از آثار دورۀ قاجار هست که در آن این اندازه اطلاعات جامع و موثق در باب موضوعات مختلف بتوان به دست آورد، باآنکه در این دوران کتابهای بسیار مفیدی مانند نامۀ دانشوران و تذکرۀ بزرگ مجمع الفصحا و المآثر و الآثار و... تألیف شده است. ویژگی عمدۀ معصومعلیشاه کوششی است «که در جمع میان تشیع و تصوف و تلفیق تعالیم صوفیه با مبادی شیعه کرده است» (زرینکوب، 1356: 128). او صریحاً ائمۀ شیعه را «صوفی حقیقی» میخواند و میگوید: «تمام سلاسل متصل است به سرور اولیا و ائمۀ هدی و صوفی حقیقی ایشاناند» (معصومعلیشاه، 1382، ج1: 195). «و صوفیۀ حقه قولاً و فعلاً و حالاً پیروان نبی و ائمهاند» (همان: 464) و شیعیان متعلمان ایشان خوانده است که بایسته است به صفاتی پرورش یابند تا زینت اهلبیت(ع) باشند. او بر این باور است که در وجود شیعیان نيروها و استعدادهايى بالقوه تعبيه است كه در سايۀ تعليم و تربيت صحيح به مرحلۀ فعليت میرسد و رشد میکند. اما این رشد منوط به رعایت شرایط و زیبنده شدن به صفات و ویژگیهایی است که در ذیل بدان پرداخته میشود. پژوهش پیش رو به روش کتابخانهای و بهصورت توصیفی تحلیلی موارد تعلیمی ـ اخلاقی را از مطاوی کتاب استخراج کرده است. و با غور و بررسی در کتاب طرائق الحقائق که حدود 2000 صفحه و در سه جلد که هر جلد 600-700 صفحه دارد، به سؤالات پژوهش پاسخ داده میشود:
1. معصومعلیشاه اندیشههای تعلیمی خود را چگونه دستهبندی کرده است؟
2. منابع و آبشخورهای اندیشههای تعلیمی و اخلاقی معصومعلیشاه کداماند؟
2. پیشینۀ پژوهش
عمر ادبیات تعلیمی بسیار کهن و مختص یک تمدن یا فرهنگ نیست. ازجمله اینکه یونانیان باستان با نوع دیگری از ادبیات به غیر از هنر حماسی هومر آشنا بودند، که به آن داستان تعلیمی میگویند و در حماسه اعمال و ایام هزیود نمایان است. در شعر «هزیود توجه به ارزشهای اخلاقی مثل، راستی، پرهیز از دروغ، پایبندی به عهد و وفا، اطاعت از قانون، دوری از ظلم و گناه نمایان است» (کفافی، 1382: 139). بنابراین اندیشۀ انتشار مضامین تعلیمی در شعر و نثر قدمت بسیار دارد و در ادبیات فارسی نیز در آثار تعلیمی شاخص ما، ازجمله شاهنامه، بوستان و گلستان و... بازتاب گسترده دارد. در مقالات پژوهشی بسیاری نیز دربارۀ مضامین تعلیمی و ادبیات تعلیمی شاعران و نویسندگان بحث و پژوهش شده است، ازجمله: احمدرضا یلمهها (1395) مقالۀ «بررسی خاستگاه ادبیات تعلیمی منظوم و سیر تطور و تحول آن در ایران» را نگارش کرده که به شاخصههای محتوایی آثار تعلیمی پرداخته است. در این پژوهش به خاستگاه ادب تعلیمی پرداخته شده است که خاستگاهی دوگانه دارد؛ مهمتر از همه منِ فردی شاعر است و دیگر گفتمانهای غالب جامعه که بر شعر شاعر تأثیر میگذارد.
پژوهشهای بسیاری دربارۀ ادبیات تعلیمی و مصادیق آن در ادب فارسی و... نوشته شده است، اما دربارۀ معصومعلیشاه هیچ پژوهش مستقل علمی در این موضوع وجود ندارد و پژوهش حاضر بهلحاظ قلمرو و نوع مباحث تعلیمی عارفانه که ممزوجی از عرفان و مذهب تشیع است، اولین در نوع خود است.
3. سیر ادبیات متعهد
پیدایش علوم و معارف اسلامی را نمیتوان از زمینۀ تعهد دینی و مسئولیت اجتماعی عالمان جدا دانست. اندیشمندان مسلمان، علم را نه صرفاً برای ارضای کنجکاوی یا بهرهمندی شخصی، بلکه برای پاسداری از دین، فهم عمیقتر متون مقدس و هدایت جامعه دنبال میکردند. از همین روست که هر شاخۀ علمی، خواه فلسفه و کلام و خواه بلاغت و نحو، درنهایت به خدمت صیانت از قرآن و فرهنگ اسلامی درآمد. بدینترتیب، میتوان گفت که بنیان معرفتی علوم اسلامی بر دو پایه استوار است: نخست، آگاهی دینی و معرفتی عالمان و دوم، احساس تکلیف و تعهدی که آنها را به تدوین و گسترش دانش واداشته است: «بسيارى از رشتههاى علمى و ادبى، بلكه همۀ آنها، در رابطه با تكليف و تعهد پديد آمده است، و اين امر حاكى است از آگاهى دينى و زمانى عالمان پيشين. فلسفۀ تطبيقى، علم كلام، علم بلاغت و نقد سخن، علم نحو، ادبیات و صرف، همه و همه، در رابطه با حفظ و صيانت فرهنگ اسلامى و انتقال آن پيدا شده» (حکیمی، 1401: 13) و تدوين يافته است. «بخش عمدهاى از علم بلاغت، در خدمت بحث دربارۀ قرآن و اعجاز قرآن شكل يافته است. عالمان آگاه آن روزگاران، همواره، در رابطه با آگاهى و تعهد به تدوين و تأليف و تحصيل و تدريس دست مىبردهاند. علم براى علم، و روشنفكرى براى روشنفكرى، و شعر براى دل، و اطلاع براى لذت عقل يا تفاخر و تفاضل مطرح نبوده است. پس ادبيات اسلامى ادبياتى است كاملاً متعهد و جهتدار» (همان: 14). ادبیات تعلیمی که یکی از مهمترین و باسابقهترین انواع ادبی است، بهنوعی از اثر ادبی اطلاق میشود که «دانشی را برای خواننده تشریح میکند، یا مسائل اخلاقی، مذهبی و فلسفی را به شکل ادبی عرضه میکند» (شمیسا، 1376: 247). ادبیات تعلیمی بهنوعی نشاندهندۀ آگاهیهای لاحق و سابق نویسنده و شاعر است؛ یعنی نویسنده علاوه بر اینکه به حقایقی دست و بینش یافته است، درصدد است تا آن را به دیگران منتقل کند: «اگر تعهد و تكليف مطرح شد، و نشر و انتقال فرهنگ منظور بود، اين كار بهصورت ديمى و خودرو انجام نمىپذيرد. تعهد امرى است كه در ميان دو آگاهى جاى دارد: «آگاهى سابق و آگاهى لاحق. آگاهى سابق، علم و اطلاعى است كه انسان را متعهد مىكند. آگاهى لاحق، علم و اطلاعى است كه انسان بايد براى اداى تعهد خويش از آن برخوردار باشد. مثلاً ما نخست علم پيدا مىكنيم كه انسانى در فلانجا بيمار است. اين علم سابق، ما را متعهد مىسازد كه درصدد درمان كردن او برآييم» (حکیمی، 1401: 14). همچنین «از شاخصههاي برجستۀ ادبیات تعلیمی آموزش نکات اخلاقی و تربیتی بـهشـیوۀ پند و اندرز است که در دایرۀ اهداف رشد و تعـالی انـسان، خـود یکـی از حـوزههـاي اخلاقی و تربیتی مهم و وسیع به شمار میآید» (یلمهها، 1395: 61) که هر دوی این شاخصهها را در طرائق الحقائق شاهدیم. این کتاب پر از توصیههای اخلاقی و تربیتی است و هدف نویسنده که در آغاز آن را برشمرده است؛ علاوهبر اینکه صالحات و باقیاتی بر خود فرض کرده، نرم کردن دلها و راهنمایی مردمان را غرض داشته است: «بحمدالله والمنة به کام و آرزوی دل، چو در گلزار اقبالش تو داری خلوتی حاصل خوشتر آنکه به حكم وَأَمَّا بِنِعْمَةِ رَبِّكَ فَحَدِّثْ؛ [و اما نعمت پروردگارت را سپاسگزار باش و از آن سخن بگو] در معرفت احوال اقطاب رجال طریقت و منزلت مشایخ ارباب حقیقت قدس اسرار هم به انتظام و اتصال سلاسل تذکرهای تألیف نماید که بهترین خدمتی است به عالم انسانیت و نیکو هدیتی است به پاداش عطیت این دولت» (معصومعلیشاه، 1382: 13).
4. بازتاب مضامین تعلیمی در طرائق الحقائق
معصومعلیشاه کتاب طرائق الحقائق را وجهۀ تعلیمی نهاده و خط و مشی زندگی را برای سالکان راه بیان میکند. او دارندۀ دانستنیهایی است که لاحق و سابق است. او در سابق و در محضر پدر و همچنین با خواندن کتب حدیثی و عرفانی آگاهیهایی به دست آورده است و این دانش را از طریق طرائق الحقائق به دیگران ابلاغ میکند. مضامین اخلاقی در دو دستۀ بزرگ جای میگیرد: عقاید و اخلاق. منبع و آبشخور مباحث تعلیمی وی اعم از عقاید و اخلاق از کتب حدیثی بهخصوص اصول کافی است که از امهات و اربعۀ کتب شیعیان است. از ویژگىهاى مهم این کتاب، همعصر بودن مؤلف آن با سفراى امام زمان(عج) و دسترسى داشتن وى به آنهاست. معصومعلیشاه با توجه به کتاب اصول کافی و احادیث ارزشمند این کتاب سعی در تبیین مسائل مهمی دارد تا چراغی فرا روی سالکان روشن کند و سهمی در نشر معارف اهلبیت(ع) داشته باشد. «در این کتاب احادیث و اخبار فراوان و متعدد، بهکرات از کتابهای بزرگ شیعه مانند اصول و فروع کافی و من لايحضره الفقيه و تهذيب و استبصار به شهادت آورده شده و ازاینروی در باب مسائل تصوف بهصورت يك مأخذ دستاول درآمده است» (معصومعلیشاه، 1382، ج1: 4-5 مقدمه). معصومعلیشاه آموختههای خود را از جنس نص، اخبار و آثار مشایخ خوانده است؛ بنابراین منابع او نص، خبر و کتابهای بزرگان است. در میان این منابع اصطلاح نص از مهمترین اصطلاح در اعتقاد شیعیان است.
آنچه نص است و آنچه اخبار است |
| وز مشایخ هرآنچه آثار است |
اندرین نامه جملگی جمع اســت |
| مجلس انس را یکی شمع است |
گرچه بسیار دیده شد تألیف |
| کس ندیده بر این صفت تصنیف |
|
| (معصومعلیشاه، 1382، ج1: 4)
|
4-1. عقاید
4-1-1. ایمان، تعلیم و اطاعت از انسان کامل
در ساختار تربیتی معصومعلیشاه انسان کامل، مظهر علم ربانی و ایمان و اطاعت از وی واجب است. در عرفان اسلامی بهویژه سنت معرفتی شیعی، انسان کامل نهتنها حلقۀ وصل میان خلق و خالق، بلکه مجرای علم الهی دانسته شده است. حدیث مشهور نبوی «أنَا مَدینَةُ العِلمِ و عَلیٌّ بابُها: من شهر دانشم و علی دروازۀ آن است» که در طرائق الحقائق نقل شده (معصومعلیشاه، 1382)، بر این جایگاه تأکید میورزد. این آموزه در متون شیعی دیگر نیز با احادیثی چون «مَنْ عَرَفَكُمْ فَقَدْ عَرَفَ اللَّهَ: هرکس شما را شناخت، خدا را شناخته است» تقویت میشود که بر لزوم معرفت اهلبیت بهمنزلۀ شناخت خداوند تأکید دارد و عبارت «مَنْ عَرَفَكُمْ فَقَدْ عَرَفَ اللَّهَ» در منابع متعددی از اهلبیت(ع). «وَ بِنَا عُرِفَ اللَّهُ وَ بِنَا عُبِدَ اللَّهُ» که بهمعنای آن است که بهوسیلۀ ما خداوند شناخته میشود و عبادت میشود» (صدوق، 1375: 152). در این دستگاه معرفتی، تعلیم صرفاً انتقال اطلاعات نیست، بلکه فرایندی شهودی، نوری و ولایی است که ازطریق انسان کامل ـ امام معصوم ـ تحقق مییابد. چنانکه در الکافی آمده است: «طَلَبُ العِلم فَریضَةٌ عَلَی کُلِّ مُسلِمٍ: دانش جستن بر هر مسلمانی واجب است» (کلینی، 1407ق، ج1: 62). ازاینرو، تعلیم نه یک امر اختیاری، بلکه فریضهای شرعی و هستیشناختی است.
از منظر طرائق، ولایت امامان معصوم و اطاعت از ایشان، پیششرط ورود به حوزۀ تعلیم حقیقی است. در عبارتی آمده است: «عقیدۀ حق آن است که سالک بهدنبال جانشینان رسول خدا(ص) باشد و علم را از ایشان اخذ کند» (معصومعلیشاه، 1382: 25). این رویکرد «مبتنیبر مفهوم "نص" است که امامت اهلبیت را نه یک گزینش عقلایی، بلکه یک تعیین الهی میداند» (شرفالدین، 1383: 9)؛ ازاینرو، تعلیم نزد معصومعلیشاه، رسالتی تربیتی ـ معنوی دارد که تنها در سایۀ معرفت امام و اطاعت از او حاصل میشود. به همین دلیل، او «فقیه واقعی» را کسی میداند که «امام زمان خویش را بشناسد و تحت ولایت او به سر برد؛ این فقه را "فقه الله الاکبر" مینامد، نه فقه اصطلاحی رایج میان مردم» (معصومعلیشاه، 1382: 56).
در بخشهای بنیادین طرائق الحقائق، سهگانۀ «علم، نور، وجود» بهمثابۀ اضلاع مثلث هستیشناختی تعلیم ترسیم میشوند: «چنانچه منبع تمام شرافتها وجود است، مرجع تمام شرفها علم است» (همان: 14). در این دستگاه فکری، تعلیم بهمعنای افزایش وجودی انسان است، نه صرفاً ارتقای دانش و انسان کامل در این میان، واسطۀ این نور است. چنانکه پیامبر اکرم(ص) فرمودهاند: «اَللَّهُمَّ اِرْحَمْ خُلَفَائِی. قِيلَ لَهُ يَا رَسُولَ اللَّهِ وَ مَنْ خُلَفَاؤُكَ؟ قَالَ(ص) اَلَّذِينَ يَأْتُونَ مِنْ بَعْدِي يَرْوُونَ حَدِيثِي وَ سُنَّتِی وَ یُعَلِّموُنَها النّاسَ؛ خدایا جانشینان مرا بیامرز. گفته شد یا رسولالله جانشینان شما چه کسانی هستند؟ ایشان فرمودند: جانشینان من کسانیاند که حدیث و سنت مرا حفظ نموده و تعلیم میدهند» (کلینی، 1407ق، ج1: 62). این آموزه نشاندهندۀ پیوستگی تعلیم و ولایت است. از نگاه معصومعلیشاه، اهل علم واقعی کسانیاند که از مشرب وحیانی اهلبیت(ع) سیراب شدهاند و اخلاق الهی را در خود متحقق ساختهاند. او معتقد است که نقل اقوال و رد و قبول مشائیان... کافی نیست، بلکه باید آنچه موافق کلام امنای رحمان باشد ذکر شود (معصومعلیشاه: 1382). ازاینرو، تعلیم اصیل در دستگاه عرفانی طرائق، امری مسئولانه، نوری، سلوکی، اخلاقی و مبتنیبر هدایت است.
4-1-2. علم لدنی؛ علم نوری
در جهانبینی طرائق الحقائق، علم حقیقی، علمی است که از «نور الهی» سرچشمه میگیرد: «اَلْعِلْمُ نُورٌ یقْذِفُهُ اللّه فِی قَلْبِ مَنْ یشآء: علم نوری است که خداوند به قلب هرکس میخواهد، میافکند» (معصومعلیشاه، 1382: 14). این علم، همان علم لدنی است که در آیۀ «وَعَلَّمْنَاهُ مِنْ لَدُنَّا عِلْمًا: و علم فراوانی از نزد خود به او آموخته بودیم» (کهف: 65) به آن اشاره شده و حاصل تزکیۀ باطن، مجاهدۀ نفسانی و اتصال به امام زمان خویش است. به تعبیر معصومعلیشاه از سخن امام صادق(ع) که «مَنْ تَعَلَّمَ الْعِلْمَ وَ عَمِلَ بِهِ وَ عَلَّمَ لِلَّهِ دُعِيَ فِي مَلَكُوتِ السَّمَاوَاتِ عَظِيماً...؛ هركه دانش آموزد و به كار بندد و آن را براى خداى تعالى تعليم دهد، در ملكوت آسمانها بزرگش خوانند»؛ «تَعَلَّمَ الْعِلْمَ» به اهمیت جستوجوی علم تأکید دارد. «وَ عَمِلَ بِهِ» بیانگر اهمیت عمل به علم است. یکی از ویژگیهای بزرگ علم در اسلام این است که فرد باید علاوهبر آموختن علم، آن را در زندگی خود پیاده کند و در عمل از آن استفاده نماید. بدون عمل علم تنها بار گران و بیفایدهای خواهد بود. «وَ عَلَّمَ لِلَّهِ» به نیت و قصد در تدریس علم اشاره دارد. فرد باید علم را تنها بهخاطر رضای خداوند و خیرخواهی برای دیگران آموزش دهد، نه برای شهرت یا سود شخصی. «دُعِيَ فِي مَلَكُوتِ السَّمَاوَاتِ عَظِيماً» به جایگاه ویژه و عظیم فرد عالم در آسمانها اشاره دارد. هنگامی که کسی علم را بهگونهای شایسته یاد میگیرد، به آن عمل میکند و آن را به دیگران منتقل میسازد، ملائکه او را در آسمانها مورد احترام قرار میدهند و به او جایگاه بزرگی عطا میشود، این تعبیر نشاندهندۀ آن است که علمِ آمیخته با نیت الهی و نشر آن، انسان را در زمرۀ مقربان درگاه الهی قرار میدهد. همچنین در تفسیر آیۀ «أَنِ اشْكُرْ لِي وَلِوَالِدَيْكَ إِلَيَّ الْمَصِيرُ: برای من و برای پدر و مادرت شکر به جا آور که بازگشت (همۀ شما) بهسوی من است» (لقمان: 14)، امیرالمؤمنین(ع) میفرماید: والدینی که خداوند امر به شکر آنها کرده، همان کسانیاند که تعلیم علم و حکمت را به عهده دارند، یعنی انبیا و اوصیا؛ و اطاعت از آنان، اطاعت از مسیر ولایت است (معصومعلیشاه، 1382: 44). این آموزهها همگی در جهت تقویت تعلیم ولایی، پیوند آن با نبوت و هدایت الهی، و مسئولیت اخلاقی انتقال علم جای میگیرند.
4-1-3. ظرفیتشناسی در تعلیم
در سخن اهلبیت(ع) آمده است: «وَ اللَّهِ لَوْ عَلِمَ أَبُو ذَرٍّ مَا فِي قَلْبِ سَلْمَانَ لَقَتَلَهُ وَ لَقَدْ آخَى رَسُولُ اللَّهِ ص بَيْنَهُمَا فَمَا ظَنُّكُمْ بِسَائِرِ الْخَلْقِ إِنَّ عِلْمَ الْعُلَمَاءِ صَعْبٌ مُسْتَصْعَبٌ لَا يَحْتَمِلُهُ إِلَّا نَبِيٌّ مُرْسَلٌ1 أَوْ مَلَكٌ مُقَرَّبٌ أَوْ عَبْدٌ مُؤْمِنٌ امْتَحَنَ اللَّهُ قَلْبَهُ لِلْإِيمَانِ فَقَالَ وَ إِنَّمَا صَارَ سَلْمَانُ مِنَ الْعُلَمَاءِ لِأَنَّهُ امْرُؤٌ مِنَّا أَهْلَ الْبَيْتِ فَلِذَلِكَ نَسَبْتُهُ إِلَى الْعُلَمَاءِ؛ به خدا سوگند، اگر ابوذر از آنچه در دل سلمان بود آگاهى داشت، او را مىكشت، درصورتىكه پيامبر خدا(ص) ميان آن دو برادرى برقرار كرد، بنابراين دربارۀ مردم ديگر چه مىپنداريد؟ بهراستى علم عالم مشكل و بسى دشوار است، جز پيامبر مرسل يا فرشتۀ مقرّب يا بندۀ مؤمنى كه خدا دلش را به ايمان آزموده توان تحمل آن را ندارد و سلمان از علماست، چون او مردى از ما خاندان است. ازاينرو او را در رديف علما آوردم» (کلینی، 1407ق، ج1: 399). این بدان معناست که درک و فهم کامل معارف و علوم اهلبیت(ع) برای بسیاری از افراد دشوار و مشکل است. در واقع، این علم فراتر از درک ظاهری و سطحی است و نیازمند ژرفنگری، تعمق و آمادگی روحی و معنوی دارد. تعلیم نهتنها تابع قاعدۀ «اِفهَم» بلکه تابع قاعدۀ «اِحتَمِل» است. کسی که فاقد ظرفیت باشد، یا دچار انکار میشود یا غلو. چنانکه آمده: «لو علم ابوذر ما فی قلب سلمان لقتله» (مجلسی، 1386، ج22: 312)؛ لذا تعلیم نیازمند سنجش ظرف مخاطب است. گسترۀ تعلیمی در روایات شیعی و مضمون آیات و روایات نقلشده نمایانگر دامنۀ وسیع آموزههای تعلیمی در سنت شیعی است. برای نمونه، امیرالمؤمنین(ع) میفرماید: «کمال دین، طلب علم و عمل به آن است» و نیز «طلب علم بر شما از طلب مال لازمتر است» (کلینی، 1407ق، ج1: 87). این آموزه با آیۀ «فَاسْألُوا أهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ؛ اگر نمیدانید، از آگاهان بپرسید» (نحل: 43) همخوانی دارد که بر مرجعیت اهل علم تأکید میکند. برخی روایات نیز «آموزش علم» را نهتنها وظیفه، بلکه «زکات» علم میدانند: «زَكَاةُ الْعِلْمِ أنْ تُعَلِّمَهُ عِبَادَ اللَّهِ: زكات علم اين است كه آن را به بندگان خدا بياموزی» (معصومعلیشاه، 1382: 29). تعلیم وابسته به تهذیب، تواضع و اجتناب از تکبر است و الا باعث خسران خواهد شد: «الْعِلْمُ إِذَا لَمْ يُعْمَلْ بِهِ لَمْ يَزْدَدْ صَاحِبَهُ إِلَّا كُفْراً: همانا علمى كه به آن عمل نشود جز كفر (ناسپاسی) براى عالم خود و جز دورى از خدا نيفزايد» (همان: 30). این طلب علم به این معنا نیست که تمامی افراد دارای یک ظرفیت وجودی یکسان هستند؛ همانگونه که پیشتر از قول اهلبیت(ع) بیان شد، مراتب و تواناییهای روحی و عقلی افراد در پذیرش علوم اهلبیت متفاوت است، همانند نمونه ابوذر و سلمان فارسی که ظرفیت و آمادگی آنان برای درک معارف الهی متفاوت بوده است.
4-2. اخلاق
اخلاق جمع «خُلق» بهمعناى خُلقوخوى است. همچنين بهمعناى عادت، رويه و سجيه آمده است (عمید، 1364، ج1: 98). دو كلمۀ خَلق و خُلق از يك مادهاند، خَلق شكل ظاهرى و ساختمان طبيعى انسان است و مراد از خُلق شكل نفسانى و صفات معنوى انسان. «راغب در كتاب مفردات مىگويد: واژۀ خَلق و خُلق در اصل به يك ريشه بازمىگردد. خَلق بهمعناى هيئت و شكل و صورتى است كه انسان با چشم مىبيند و خُلق بهمعناى قوا و سجايا و صفات درونى است كه با چشم دل ديده مىشود. خُلق چهرۀ زيبا يا زشت نفس است. حضرت على(ع) فرمود: «حُسنُ الخُلقِ لِلنَّفس وَ حُسنُ الخَلقِ لِلبَدَن؛ خُلق نيكو براى نفس است و خَلق نيكو براى بدن» (اکبری، 1386: 13-14) و نيز در جايى ديگر به شخصی خوشسيما فرمود: «اِنَّكَ اِمرء قد اَحسَن اللّه خَلقك فَاَحسِن خُلقک؛ تو مردى هستى كه خداوند آفرينش تو را زيبا قرار داد، پس اخلاقت را نيز زيبا گردان» (همانجا).
در تعريف علم اخلاق آمده است كه این علم «از ملكات و فضایل و رذايل اخلاقى و ريشهها و آثار آن سخن مىگويد» (همانجا). به عبارت ديگر، علم اخلاق آگاهى به عوامل تهذيب است؛ به اين معنا كه انسان بهوسيلۀ علم اخلاق فضايل و رذايل را مىشناسد و با به كار بستن اين علم، نفس خود را پاك كرده و كمكم بر محاسن و مكارم اخلاق دست مىيابد. «علم اخلاق علمى است كه از ملكات انسان كه مربوط به قواى نباتى و حيوانى و انسانى است صحبت مىكند و او را به فضايل و رذايل اخلاقى آشنا مىکند تا بتواند صفات فاضله را كسب كند و از رذايل اخلاقى بپرهيزد» (طباطبایی، 1378، ج1: 253 و 368). توجه به این صفات ویژگیها «انسان را به مرز بايدها و نبايدها سوق مىدهد و راه روشنى از خردورزى و انديشمندى برابر ديدگان درسآموز آدمى مىنماياند تا با چراغ عقل و مشعل بينش آگاهانه به گزينش بپردازد و راه صواب را از ناصواب تشخيص دهد» (اکبری، 1393: 84). بر این اساس، بایدها و نبایدهای اخلاقی، همانگونه که در کتاب طرائق الحقائق ارائه شدهاند، قابل شناسایی و طبقهبندی هستند.
4-2-1. بایدها
4-2-1-1. دانش و بردباری و خموشى
معصومعلیشاه در راستای سنت عرفان شیعی، با استناد به روایات معصومان، سه ویژگی علم، حلم و صمت را بنیاد شخصیت عالم حقیقی میداند. درمقابل، «عالِمنما» کسی است که فاقد تهذیب نفس، تواضع و معرفت شهودی است، و بیشتر در پی قدرت، ریاست و خودنمایی است. حلم در این منظومه، نهتنها یک صفت اخلاقی، بلکه خاستگاه عقل است؛ به این معنا که عقل در پرتو حلم فعال و متبلور میشود.
صمت نیز، نه بهمعنای انزوا یا ناتوانی در سخن، بلکه بهمعنای پرهیز از شتابزدگی در داوری و سخن گفتن بدون علم است؛ صفتی که در سنت نبوی، پیشنیاز تلقی حکمت شمرده میشود. درمجموع، متخلق شدن به اخلاق پسندیده، نگرشی معرفتشناسانه، اخلاقمدار و عرفانی به مفهوم «عالم» در سنت شیعه است که در آن، کسب نور علم و رسیدن به حکمت، تنها از مسیر تهذیب نفس، حلم و سکوت حاصل میشود، نه صرف تحصیل رسمی. معصومعلیشاه با تأسی به آموزههای اهلبیت(ع)، عالم حقیقی را نه صرفاً آموختۀ علوم دینی، بلکه برخوردار از سه ویژگی بنیادین معرفی میکند: «علم، حلم و صمت». این سه ویژگی، که در سخنان امام علی(ع) و امام صادق(ع) نقل شدهاند، نشانۀ اتصال درونی عالم به منبع نور الهیاند:
«وَ فِیهِ عَنْ أبِي عَبْدِاللَّهِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ قَالَ كَانَ أمِيرُالْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ يَقُولُ: يَا طَالِبَ الْعِلْمِ! إِنَّ لِلْعَالِمِ ثَلاَثَ عَلاَمَاتٍ: اَلْعِلْمَ وَ الْحِلْمَ وَ الصَّمْتَ. وَ لِلْمُتَكَلِّفِ ثَلاَثَ عَلاَمَاتٍ: يُنَازِعُ مَنْ فَوْقَهُ بِالْمَعْصِيَةِ وَ يَظْلِمُ مَنْ دُونَهُ بِالْغَلَبَةِ وَ يُظَاهِرُ اَلظَّلَمَةَ؛ و در آن (کافی) از امام صادق(ع) [آمده است که] امیرمؤمنان(ع) فرمود: اى طالب علم، بهراستى عالِم سه نشانه دارد: دانش و بردباری و خموشى. و عالِمنما هم سه علامت دارد: نسبت به بالادست نافرمان است و به زيردست ستم میكند بهوسيلۀ غلبه بر او، و از ستمكاران پشتيبانى مینمايد (معصومعلیشاه، 1382: 30). از امام صادق(ع) نیز آمده است: «أنهَاكَ [عَن خَصلَتَينِ فيهِمَا هَلَكَ الرِّجَالُ]: أن تَدينَ اللّه َ بِالبَاطِلِ، وَ تُفتِيَ النَّاسَ بِمَا لا تَعلَمُ؛ امام صادق(ع) [به مفضّل بن مزيد] فرمود: تو را از دو كار نهى مىكنم كه براثر آنها مردان به هلاكت درافتادند: اينكه خدا را به باطل اطاعت كنى و ندانسته براى مردم فتوا دهى» (همان: 34). در این نگرش، علم، نوری است الهی که بر قلب انسان فرومیتابد، حلم بازتاب عقلانیتی الهی و صمت بستری برای دریافت حکمت است. عالمنمایان، درمقابل، با نافرمانی از حق، ظلم به خلق و همراهی با ستمکاران، از این مسیر الهی منحرف میشوند.
در سنت عرفانی شیعه، همانگونه که معصومعلیشاه نیز تأکید میورزد، تنها با تزکیه، فروتنی و سکوت در برابر نادانستهها میتوان راه وصول به علم حقیقی را پیمود؛ وگرنه قیاسات ذهنی و رأی نفسانی، انسان را از حقیقت علم دور میسازد. علم و حلم و خاموشی از ویژگیهایی است که شیعیان حقیقی دارندۀ آن هستند یا در کسب آن کوشش و اجتهاد میکنند تا خداوند علم و آگاهی آن را بر قلبهایشان قرار دهد: «اَلعِلمُ نوُرٌ يَقْذفهُ الله فِي قَلبِ مَن يَشاءُ؛ علم نوری است که خداوند به قلب هرکس که بخواهد میافکند» (حسنزاده آملی، 1386: 299) و معصومعلیشاه گوید باید سالک بهدنبال کسب علم باشد: «از صغرای ظلمانی و کبرای نفسانی نتیجه جز قیاس و رأی شیطانی صورت نمیگیرد، زیرا که نگزیده است بر علم و دانش به دندان برّنده یعنی دندان بر هیچ علمی ننهاده و این کنایه است از عدم اتقان او مر قوانین شرعیه را و عدم وقوف او بر مسائل دینیه» (معصومعلیشاه، 1382: 39-40). در احادیث، بردباری و حلیم بودن نشان از قدرت عقل است. امام علی(ع) دربارۀ حقیقت حلـم میفرماید: الحِلمُ نورٌ جَوهَرُهُ الْعَقْلُ؛ بردباری نوری است که جوهرۀ آن عقل است» (علیبن ابیطالب، 1337، ج1: 311). پس حلم نورانیتی الهی در انسان است که بازتاب آن گوهر عقل است. به سخن دیگر، نهتنها حلم به یک معنا عقل است بلکه به یک معنا ریشه و خاستگاه عقل است؛ زیرا نوری است که گوهرش عقلانیت است و عقل و عقلانیت از آنجا برخاسته است. بر همین اساس، حلم را سراج الهی و چراغ خدایی دانسته است؛ زیرا از آن چراغ الهی نوری ساطع می شود و به بیرون میدرخشد که خروجی و بازتاب آن نور عقل است؛ پس حلم است که عقل را تحقق میبخشد. پس اگر حلم را به عقل و حلیم را به عقلانیت تغییر میکنند به اعتبار همان منشئیت آن است؛ زیرا خاستگاه عقل همان حلم نورانی از سراج الهی است. از دیگر ویژگیهای مهم اخلاقی سکوت و خاموشی است. در کتابهای اخلاقی و عرفانی به سکوت توصیه شده است و ثمرۀ سکوت و خاموشی را حکمت خواندهاند: «و حكمت، از قيلوقال به دست نمىآيد، بلكه ميراث صمت و سكوت است، چنانكه رسول خدا(ص) فرمود: "إذا رَأيتُمُ الرَّجلَ صَموُتاً وَقوُراً فَاقتَرِبوُا مِنهُ فَإنَّهُ يُلَقّنُ الحِكمَةَ أو يُلقّى" [هرگاه شخصى را خاموش و موقّر ديديد، بدو نزديك شويد، که به او حكمت القا میشود] (بنا بر اختلاف دو روايت)، و «رَأسُ الحِكمَة مَخَافَة اللّه» [سرّ دانشها، ترس از خداوند است]، همانگونه كه نصّ زبور، گواه آن است. در اسلام، هيچ قرنى از قرون، از گروهى كه دربارۀ اين علوم سخن گفته باشند، خالى نبوده است: بعضى در علم سلوك و برخى در علم وصول و جمعى براى همۀ مردم و گروهى براى ياران خاصّ خود تكلم كردهاند» (عینالقضات همدانی، 1385: 37).
4-2-1-2. تقوا
توصیف تقوا در خطبۀ امیرالمؤمنین علی(ع) معروف به خطبۀ همام آمده است. در این خطبه، امام(ع) بیش از چهل صفت برای متقین برشمردهاند؛ ازجمله: دین استوار، نرمخویی همراه با قاطعیت، ایمان آمیخته با یقین، حرص بر دانش، بردباری در علم، میانهروی در ثروت، زیبایی در فقر، صبر در سختی، دوری از طمع، طلب روزی حلال، نشاط در هدایت، پیوند علم با حلم، هماهنگی گفتار با کردار، کملغزش بودن، کوتاهی آرزو، پاکدلی و سادهزیستی. معصومعلیشاه به تأسی از امیرالمؤمنین در بخشهای مختلف طرائق بارها بر داشتن صفت تقوا برای طالبان و سالکان تأکید میکند و صفاتی چون خشوع و فروتنی و ورع را نیز بهصورت برجسته و پرتکرار یاد کرده است. دلیل این امر آن است که متقین درحقیقت جامع همۀ صفاتی هستند که در خطبۀ همام گرد آمده است. در جدول زیر، ویژگیهای اهل تقوا بهصورت دستهبندی گردآوری شده است.
جدول 1: ویژگی اهل تقوا
ظاهر و رفتار | نگرش و بینش | رابطه با خدا (عبادت و معنویت) | حالات روحی و اخلاق فردی | رابطه با مردم
| پایداری و صبر
|
گفتارشان درست | خدا در دلشان عظیم و غیر او کوچک | شبها برپا، تلاوت قرآن با تدبر | در خوف و رجا میان غم و شادی | مردم از دستشان در امان | در سختیها استوار |
لباسشان میانه | دنیا به سراغشان آمد، اما آنان نخواستند. | اندوه جان با قرآن و درمان دردها از قرآن | لغزش اندک | به کسی که ظلم کرده میبخشند. | در مصیبتها صبور |
راه رفتنشان همراه با تواضع | بهشت و دوزخ را گویا با چشم دیدهاند | در آیات بشارت، امیدوار و مشتاق | قلب خاشع | به محروم عطا میکنند. | در نعمتها شاکر |
چشمشان بسته از حرام | دلهایشان اندوهگین | در آیات انذار، هراسناک | نفس قانع | با قطعکنندۀ پیوند، صلۀ رحم میکنند. | در دشمنی ستم نمیکنند. |
گوششان وقف دانش سودمند | در بلا همانند رفاه آرام و استوار | در رکوع و سجود | خود را متهم به کوتاهی | از سخن زشت به دور | در دوستی به گناه نمیافتند. |
اندامشان لاغر | به زودگذر دنیا بیاعتنا | دعا برای رهایی از آتش و آزادی از نفس | از عملشان بیمناک | به همسایه زیان نمیرسانند. | در زلزلهها و حوادث بزرگ باوقار |
نیازهایشان اندک، | به باقیات صالحات دلبسته | روزها: بردبار و پرهیزکار | ستایش که شنوند هراسان شوند | در مصیبت دیگران شماتت نمیکنند. | خود را برای آخرت به تعب میافکنند. |
نفسشان عفیف. | مردم از شرّشان در امان | عبادتشان با خشوع | به حق معترفاند پیش از شاهد | خیرشان پیوسته حاضر | مردم را آسوده میگذارند. |
لباس ساده | - | ذکرشان مداوم | نرمگو | در میان غافلان ذاکرند. | - |
خوراک اندک | - | سپاسشان پیوسته | کمگو | شرّشان دور | - |
شهوت مرده | - | عالم | آرامخنده | اخود در زحمت | - |
خشم فروخورده | - | نیکوکار | همواره میان شکر، ذکر و خوف از غفلت در نوسان | - | - |
4-2-1-3. تواضع و خشوع
در منظومۀ معرفتی معصومعلیشاه، تواضع نهتنها یک فضیلت اخلاقی، بلکه برایند مستقیم خشوع قلبی در برابر عظمت الهی است. او معتقد است که عالم حقیقی بهاندازۀ معرفت خود نسبت به خداوند، تواضع در گفتار، رفتار و تعاملات اجتماعی نشان میدهد. ازآنجاکه خشوع، وصفی باطنی و درونی است، تجلی آن در بیرون، همان تواضع است. از این منظر، تواضع نهفقط اخلاق، بلکه بیانگر سطح اتصال انسان به حقیقت قدسی است. عالم کسی است که خشیت از خدا داشته باشد... و آثار آن در اعضا و جوارحش دیده میشود (معصومعلیشاه: 1382: 30). بنابراین تواضع پلی است میان خشوع قلبی و رفتار عینی.
تواضع مصدر باب تفاعل از ريشۀ «و ض ع» است. وضع بهمعناى نهادن و پايين آوردن چيزى است. تواضع در لغت بهمعناى فرونهادن خويش، تذلّل، فروتنى و شكستهنفسى است (ر.ک: عمید: 1364). معصوم علیشاه شیعیان را به تواضع توصیه کرده و از قول امام صادق(ع) شاهد آورده است: «وَ لاَ تَكُونُوا عُلَمَاءَ جَبَّارِينَ فَيَذْهَبَ بَاطِلُكُمْ بِحَقِّكُمْ؛ و از عالمان متكبّر نباشيد كه رفتار باطلتان حق شما را ضايع كند و از بین ببرد» (معصومعلیشاه، 1382: 30) و اين چنان است كه «پيغامبر را چون سر بشكستند به خصومت مشغول نگشت لكن به دعا مشغول گشت و گفت: اَللَّهُمَّ اِهْدِ قَوْمِي فَإِنَّهُمْ لاَ يَعْلَمُونَ؛ [خداوندا قوم مرا هدایت فرما، همانا ایشان ناآگاهاند] تا شفقت و تواضع به حدى رسيد كه امر آمد كه درشتى كن، چنانكه خدا گفت: وَ اغْلُظْ عَلَيْهِمْ» (مستملی بخاری، 1363، ج3: 1259). «سُئِلَ جُنيَدُ رَحِمَهُ الله عَن التَّوَاضُع فَقَالَ هُوَ خَفضُ الْجَنَاحِ و كَسرُ الجَانِبِ؛ [از جنید رحمهالله در مورد تواضع پرسیده شد. پس گفت: آن فروافتادن بال و شکست پهلوست]. و اين لفظ بر طريق مثل است، و معناى اين سخن آن است كه نرم باشد و فرمانبردار و مهربان و باركش. و اين چنان است كه خداى تعالى مصطفى را گفت عليهالسلام: وَاخْفِضْ جَنَاحَكَ لِمَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ أی كُن حنيناً رَءوُفاً مُتواضِعاً؛ [و پر و بال خود را برای مؤمنانی که از تو پیروی میکنند بگستر یعنی مهربان و دلسوز و فروتن باش]. و اين از بهر آن است كه چون مرغى را پر بركنند اسير و فرومانده گردد، و هرچه با او كنند دفع نتواند كردن و از آنچه به وى رسد نتواند گريختن.» (همانجا). بنابراین تواضع با خودشناسی و علم حضوری پیوند دارد. در متون عرفانی اسلامی، بهویژه در روایت معروف نبوی «مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ فَقَدْ عَرَفَ رَبَّهُ» خودشناسی مقدمۀ خداشناسی معرفی شده است. تواضع، پیششرط این خودشناسی است؛ زیرا کسی که دچار عجب، کبر یا خودبینی باشد، هرگز به درک حقیقت وجودی خویش نمیرسد. معصومعلیشاه در پیروی از این نگاه، تواضع را یکی از ابزارهای اساسی سلوک میداند که زمینهساز حصول معرفت نوری و علم لدنی میگردد. در این مسیر، سالک باید از طریق ریاضت، قوای وهمیه و حیوانیه را تضعیف کند تا جوهر عقل فعال شود و معارف حق در آن تجلی یابد. نفس بهعنوان آینهای از هستی توصیف میشود که همۀ مراتب وجود در آن منعکساند. این نگاه انسان را نهفقط به مطالعۀ بیرونی، بلکه به تأمل درونی و تهذیب نفس فرامیخواند که از ستونهای اصلی تربیت و تعلیم عرفانی است. «آدمی بهواسطۀ ریاضات و مجاهدات، قوای خیالیه و وهمیه و حسیۀ حیوانیه را ضعیف نماید... حصول معارف به غیر واسطۀ سعی و طلب در جوهر عقل کامل هویدا گردد» (همان: 18). در اینجا، راه رسیدن به علم ناب (= علم لدنی) ازطریق تزکیۀ نفس و ریاضت معرفی میشود. این نوع علم، نه با درس و بحث، بلکه با نورانیت باطن حاصل میشود و در تربیت معنوی شاگرد اصل اساسی است. این نوع از تعلیم، مبتنیبر سلوک است و معلم حقیقی، خودِ حق تعالی یا نمایندگان او هستند.
4-2-1-4. ورع
ویژگی شیعۀ حقیقی داشتن ورع است. نص حدیث بهروشنی بیان میکند که به ولایت ما نمیرسید، مگر با ورع و عمل. با توجه به احادیث، ورع در کلام اهلبیت(ع) جایگاه ویژهای دارد و معصومعلیشاه در طرائق به احادیث اهلبیت(ع) دربارۀ ورع اشاره کرده است: ازجمله: «وَ فِیهِ بِإسْنَادِهِ عَنْ جَابِرِ عَنْ أَبِیجَعْفَرٍ قَالَ قَالَ لِی: يَا جَابِرُ أَ يَكْتَفِي مَن یَنْتَحَلَ [اِنْتَحَلَ] اَلتَّشَيُّعَ أَنْ یَتَوَلَّی [يَقُولَ] بِحُبِّنَا أَهْلَ الْبَيْتِ فَوَاللَّهِ مَا شِيعَتُنَا إِلاَّ مَنِ اِتَّقَى اللَّهَ وَ أَطَاعَهُ وَ مَا كَانُوا يُعْرَفُونَ يَا جَابِرُ إِلاَّ بِالتَّوَاضُعِ وَ التَّخَشُّعِ وَ الأمَانةِ وَ كَثْرَةِ ذِكْرِ اللَّهِ وَ الصَّوْمِ وَ الصَّلاَةِ وَ [الْبِرّ بِالْوَالِدَیْنِ] وَ التَّعَهُّدِ لِلْجِيرَانِ مِنَ الْفُقَرَاءِ وَ أَهْلِ الْمَسْكَنَةِ وَ الْغَارِمِينَ وَ الْأَيْتَامِ وَ صِدْقِ َلْحَدِيثِ وَ تِلاَوَةِ الْقُرْآنِ وَ كَفِّ الْأَلْسُنِ عَنِ النَّاسِ إِلاَّ مِنْ خَيْرٍ وَ كَانُوا أُمَنَاءَ عَشَائِرِهِمْ فِی الْأَشْيَاءِ [فـَ]قَالَ جَابِرٌ قُلْتُ يَا اِبْنَ رَسُولِ اللَّهِ مَا نَعْرِفُ الْیَوْم [لَسْتُ أَعْرِفُ] أَحَداً بِهَذِهِ الصِّفَةِ. فَقَالَ يَا جَابِرُ لاَيَذْهَبَنَّ بِكَ الْمَذَاهِبُ [أَ] حَسْبُ الرَّجُلِ أَنْ يَقُولَ أُحِبُّ عَلِيّاً وَ أَتَوَلاَّهُ ثُمَّ لایَکوُنُ مَعَ ذَلِکَ فَعّالاً فَلَوْ قَالَ إِنِّی أُحِبُّ رَسُولَ اللَّهِ وَ رَسُولُ اللَّهِ خَيْرٌ مِنْ عَلِیٍّ ثُمَّ لاَ يَتَّبِعُ سیرَتَهُ وَ لاَ يَعْمَلُ بِسُنَّتِهِ [وَ لاَ يَعْمَلُ بِعَمَلِهِ وَ لاَ يَتَّبِعُ سُنَّتَهُ] مَا نَفَعَهُ حُبُّهُ إِيَّاهُ شَيْئاً فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ اِعْمَلُوا لِمَا عِنْدَ اللَّهِ لَيْسَ بَيْنَ اللَّهِ وَ بَيْنَ أَحَدٍ قُربَهٌ [قَرَابَةٌ] أَحَبُّ الْعِبَادِ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ [وَ أَكْرَمُهُمْ عَلَيْهِ] أَتْقَاهُمْ [لَهُ] وَ أَعْمَلُهُمْ بِطَاعَتِهِ یَا جَابِرُ وَ اللَّهِ مَا يُتَقَرَّبُ إِلَى اللَّهِ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی [جَلَّ ثَنَاؤُهُ] إِلاَّ بِالطَّاعَةِ وَ مَا مَعَنَا بَرَاءَةٌ مِنَ النَّارِ وَ لاَ عَلَى اللَّهِ لِأَحَدٍ مِنْ حُجَّةٍ مَنْ كَانَ لِلَّهِ مُطِيعاً فَهُوَ لَنَا وَلِیٌّ وَ مَنْ كَانَ لِلَّهِ عَاصِياً فَهُوَ لَنَا عَدُوٌّ وَ لاَ تُنَالُ وَلاَيَتُنَا إِلاَّ بِالْوَرَعِ وَ الْعَمَلِ؛ و در آن (کافی) با سلسلۀ سندش از جابر آمده است که گفت: امام باقر(ع) به من فرمود: اى جابر كسى كه خود را به تشيع ميبندد به همين اكتفا ميكند كه خود را دوست ما داند؟! به خدا شيعۀ ما نيست مگر كسى كه تقواى از خدا دارد و فرمان او برد و ای جابر، (شیعیان ما) شناخته نشوند جز به تواضع و خشوع و كثرت ذكر خدا و روزه و نماز و احوالپرسى همسايگان فقير و مستمند و قرضداران و يتيمان و راستگویى و خواندن قرآن و نگهدارى زبان از مردم جز به خير و آنها امينان عشيرههای خود باشند در هرچيز. جابر گفت عرض كردم: ای پسر رسول خدا، من كسى را به اين اوصاف نميشناسم. فرمود: اى جابر، به خود راه مده كه براى مردى همين بس است كه بگويد من رسول خدا را دوست دارم؛ رسول خدا به از على است (عليه السلام) و كردار او را نداشته باشد و پيرو روشش نگردد كه محبت او برايش سودى ندارد. از خدا بترسيد و براى آنچه نزد خداست عمل كنيد. ميان خدا و احدى خويشى نيست دوستترين مردم نزد خدا و گراميترين آنها به درگاهش باتقواتر و فرمانبرترِ آنهاست. به خدا كه تقرب به خداى تبارکوتعالی ميسر نشود مگر به طاعت. ما برات آزادى از دوزخ همراه نداريم و احدى بر خدا حجتى ندارد؛ هركه مطيع خداست دوست ماست و هركه نافرمان خداست، دشمن ماست به دوستى ما نتوان رسيد جز به ورع و كردار» (معصومعلیشاه، 1382: 137). بنابراین شیعیان حقیقی متخلق به اخلاق و متحلی به ویژگیهایی هستند که در مجموعۀ ورع گرد میآید. ورع از تقوا مرحلۀ بالاتری است. سالک بعد از تقوا به ورع میرسد بنابراین ورع در سیر سالک بر تقوا ارجح است. «عالمى را پرسيدند كه فرق ميان ورع و تقوا چيست؟ گفت: ماند حرام و شبهات است. و ورع، ترك زوايد از ما لا بد [است]؛ اگرچه حال بود. و بعضى گفتهاند كه ورع آن است كه كسى را فريب ندهى و تقوا آن است كه فريب نخورى» (نسفی، 1378: 139). بنابراین، ورع را میتوان مرتبهای تشدیدشده از تقوا دانست؛ بدین معنا که انسانِ باورع، افزون بر رعایت حلال و حرام الهی، در موارد مشکوک نیز توقف میکند و از ورود به شبهات پرهیز دارد. بنابراین، هنگامیکه معصومعلیشاه شیعیان حقیقی را اهل ورع میخواند، درحقیقت بیانگر آن است که تمامی اوصاف و ویژگیهای متقین در آنان تحقق دارد؛ چراکه ورع مرتبهای جامع و فراگیر از تقواست، و چنانکه گفتهاند: چون صد حاصل شود، نود نیز در ضمن آن خواهد بود.
4-2-2-1. دورویی و دورنگی
در عرفان اسلامی با رویکرد شیعی، علمِ بدون عمل نهتنها راهگشا نیست، بلکه میتواند منشأ ضلالت شود. در واقع حقیقت تشیع علم بههمراه عمل است. مؤمنِ واقعی و شیعۀ راستین، کسی است که دانستههایش را در زندگی فردی و اجتماعی تحقق بخشد. این معنا در روایات اهلبیت(ع) و در طرائق الحقائق مورد تأکید قرار گرفته است. در روایت مشهور امام صادق(ع) که در تفسیر آیۀ 28 سورۀ فاطر آمده، معیار علم حقیقی، هماهنگی گفتار و کردار بیان شده است؛ یعنی بهوسیلۀ علما، کسانی اراده شدهاند که عملشان گفتارشان را تصدیق میکند، و هرکه عملش تأییدکنندۀ سخنش نباشد، عالم نیست: «فِی الکَافِی بِاسْنَادِهِ عَنْ أبِي عَبْدِاللَّهِ(ع) فِی هَذِهِ الآیة [فِي قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ: «إِنَّما يَخْشَى اللّهَ مِنْ عِبادِهِ اَلْعُلَماءُ» قَالَ] يَعْنِي بِالْعُلَمَاءِ مَنْ صَدَّقَ فِعْلُهُ قَوْلَهُ وَ مَنْ لَمْ يُصَدِّقْ فِعْلُهُ قَوْلَهُ فَلَيْسَ بِعَالِمٍ: و در کافی با سلسلۀ سندش از امام صادق(ع) آمده است که در تفسير آیۀ 28 سورۀ فاطر «همانا مردمان عالم و دانا، مطیع و خداترس هستند» فرمود: مقصود او از علما كسانى است كه كردارشان، گفتارشان را تصديق كند و هركه كردارش مصدق گفتهاش نباشد، عالم نيست» (کلینی، 1407ق، ج1: 67؛ معصومعلیشاه، 1382: 29-30). معصومعلیشاه نیز در شرح این روایت، عالم را کسی میداند که گفتارش با کردارش یکی باشد. وی عامل بودن را شرط تحقق علم میداند و بیعملی را مصداق «عالم بیثمر» میخواند: «تبیانی برای معرفت عالم واضحتر از این نیست که مطابقه کند قول او با فعل او... اگر عالم عامل نباشد و عمل نکند، مصداق این آیه میشود: (أَتَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبِرِ وَتَنْسَوْنَ أَنفُسَكُمْ: آیا مردم را به نیکی فرمان میدهید و خود را [در ارتباط با نیکی] فراموش میکنید؟)» (همان: 30، به استناد بقره: 44). وی عالم بیعمل را همچون «زنبور بیعسل» معرفی میکند؛ کنایهای گویای بیثمر بودن علمی که در وجود و رفتار صاحب آن نُمود نیابد. تفاوت عالمان حقیقی و دورویان منافق به کار بستن علم و عمل کردن به آن است. در سنت روایی و عرفانی، منافقان کسانیاند که گفتار و رفتارشان دوگانه است. امام صادق(ع) چهار نشانه برای نفاق بیان میفرماید: «اَربعٌ مِن عَلامَاتِ النِّفاقِ: قَسَاوَةُ القَلبِ، وَجُموُدُ العَينِ، وَ الاِصرارُ عَلىَ الذَّنبِ، وَ الحِرصُ عَلىَ الدُّنيَا؛ چهار چيز از نشانههاى دورويى و نفاق است: سنگدلى، خشكچشمى (و گريه نكردن، كه حاكى از سنگدلى و تيرهدرونى است)، پياپى گناه كردن، و حرص به دنيا» (حکیمی، 1395: 763). این خصال، در نقطۀ مقابل صفات شیعیان حقیقی قرار دارد که اهل خشوع، زهد، گریه، و طهارت قلباند. ازاینرو، یکی از ویژگیهای اساسی شیعیان راستین، عدم بهرهبرداری دنیوی از علم است. معصومعلیشاه به نقل از سعدی مینویسد: «علم از بهر دین پروردن است نه از بهر دنیا خوردن» (معصومعلیشاه، 1382: 50).
علم همواره باید توأم با عمل باشد و عالم و دانشمند که خود به علمش، عمل نکند و نیکو هم عمل نکند، در خسران و زیان است. در روایت از رسول اکرم(ص) نقل شده که فرمود: «همانا اهل جهنم اذیت میشوند از بوی بد عالمی که خود به علمش عمل نمیکند و بهتحقیق پشیمانترین اهل جهنم کسی است که بندهای را بهسوی خدا دعوت کند و آن بندۀ خدا، دعوتش را بپذیرد و بهسوی خدا روی آورد و اطاعت پروردگار کند، پس خداوند او را به بهشت ببرد ولی دعوتکننده را به جهنم ببرد؛ زیرا خود به علمش عمل نکرده و پیروی از هوای نفس نموده باشد» (مهری، 1374: 125). براساس حدیث علوی خطاب به کمیل «النَّاسُ ثَلَاثَةٌ: فَعَالِمٌ رَبَّانِيٌّ وَ مُتَعَلِّمٌ عَلَى سَبِيلِ نَجَاةٍ وَ هَمَجٌ رَعَاعٌ»؛ مردم به سه دسته تقسیم میشوند: 1. عالم ربانی (اهلبیت ع)؛ 2. متعلّم در راه نجات (شیعیان راستین)؛ 3. همج رعاع (تودههای بیبصیرت) (علیبن ابیطالب، 1379: 147) و حضرت صادق(ع) مىفرمايد: «فَنَحْنُ الْعُلَمَاءُ وَ شِيعَتُنَا الْمُتَعَلِّمُونَ: علما، ما اهلبيت هستيم، متعلّم شيعيان ما میباشند» (معصومعلیشاه، 1382: 25).
در توضیح همج آمده است که الهمج «جمع مگسهاى كوچكى را گويند كه بر روى حيوانات مىنشينند و (همج رعاع) مردم فرومايه و عوام و سفله و امثال آنها ميباشند. بنابراین همج رعاع به تعبیر لغوی، "مگسان بیهویت و پیرو هر صدایی" هستند که فاقد تشخیص، بصیرت، و ثباتاند. خلاصه در اين روايت على(ع) مردم را سه قسمت نموده (عالم ربّانى) آنهايى كه علومشان را از طرف حقتعالى اخذ نمودهاند. و متعلّم بر راه نجات، كسانى ميباشند كه تابع چنين علمايى شدهاند. و غير از اين دو دسته، باقى مردم را تشبيه ميفرمايد به مگسهايى كه بر روى حيوانات مىنشينند و آنان چنيناند كه از هر راهى كه باد بوزد به آن طرف ميروند» (امین، 1361، ج8: 337). امام على(ع) دربارۀ آنان فرمود: «هَمَجٌ رَعاعٌ أتباعُ كُلّ ناعِقٍ يَمِيلُونَ مَعَ كُلّ رِيحٍ: فرومايگانى رونده به چپ و راست كه در هم آميزند و پى هر بانگى را گيرند و با هر باد به سويى خيزند» (علیبن ابیطالب، 1379: 147). ازاینرو عالمان در معنای اخص کلمه، اهلبیت نبی هستند که علم را از منبع حقیقی دریافت میکنند و متعلمان که شاگردان و پیروان ایشان هستند، شیعیاناند.
علم مادام که به آن عمل نشود، بر کفر فرد عالم میافزاید و منشأ شر و بدی خواهد بود: «وَ جَاءَ رَجُلٌ إِلَى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ عَلَيْهِمَا السَّلاَمُ فَسَألَهُ عَنْ مَسَائِلَ فَأجَابَ ثُمَّ عَادَ لِيَسْألَ عَنْ مِثْلَهَا فَقَالَ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ عَلَيْهِمَا السَّلاَمُ مَكْتُوبٌ فِي الْإِنْجِيلِ لاَتَطْلُبُوا عِلْمَ مَا لاَ تَعْلَمُونَ وَ لَمَّا تَعْمَلُوا بِمَا عَلِمْتُمْ فَإِنَّ الْعِلْمَ إِذَا لَمْ يُعْمَلْ بِهِ لَمْ يَزِدْ صَاحِبَهُ إِلاَّ كُفْراً وَ لَمْ يَزْدَدْ مِنَ اللَّهِ إِلاَّ بُعْداً؛ مردي خدمت امام چهارم(ع) آمد و از او مسائلي پرسيد و آن حضرت جواب داد. سپس بازگشت و از چیزی مانند آن سؤال کرد، حضرت(ع) فرمود: در انجيل نوشته است كه: تا [زمانی که] به آنچه دانستهايد، عمل نكردهايد از آنچه نميدانيد نپرسيد. همانا علمي كه به آن عمل نشود، جز كفر و ناسپاسي داننده و دوري او از خدا نيفزايد» (امین، 1361، ج8: 45).
4-2-2-2. غفلت و سبکسری
یکی از آموزههای محوری در سنت عرفان اسلامی، بهویژه در مکتب اهلبیت(ع)، آن است که علم حقیقی نه بهمعنای انباشتی از اطلاعات ذهنی، بلکه بهمثابۀ حالتی وجودی و تحولی درونی تلقی میشود. در این رویکرد، «علم» بدون «خشیت» و «عمل» نهتنها فاقد ارزش تربیتی است، بلکه منشأ غفلت و سقوط نیز میگردد. معصومعلیشاه تأکید میکند که عالمِ راستین کسی است که دلبستگی به دنیا را از دل زدوده و از رفتار اهل دنیا برکنار است: «عالم آن است که دنیاپرست و از ابنای دنیا نباشد» (معصومعلیشاه، 1382: 31).
در نظام انسانشناختی عرفان اسلامی، انسان موجودی دوساحتی است: جسمانی و روحانی، طبیعتمدار و ملکوتمدار. قلب در این میان، مرکز ثقل تحولات معنوی به شمار میآید. چنانچه قلب بهسوی حقتعالی گرایش یابد، جنبۀ ملکوتی انسان فزونی میگیرد و در غیر این صورت، میل به دنیا موجب تیرگی قلب و غفلت از یاد خداوند میشود. قرآن کریم نیز در خطاب توبیخی خود به مؤمنانی که از همراهی با پیامبر اکراه داشتند، چنین میفرماید: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا مَا لَكُمْ إِذَا قِيلَ لَكُمُ انْفِرُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ اثَّاقَلْتُمْ إِلَى الْأَرْضِ، أَرَضِيتُمْ بِالْحَيَاةِ الدُّنْيَا مِنَ الْآخِرَةِ؟ فَمَا مَتَاعُ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا فِي الْآخِرَةِ إِلَّا قَلِيلٌ»؛ شما را چه شده است كه چون به شما گفته مىشود: «در راه خدا بسيج شويد»، كندى مىكنيد؟ آيا بهجاى آخرت، به زندگى دنيا دل خوش كردهايد؟ (بدانيد) كالاى زندگى دنيا در برابر آخرت، جز اندكى نيست (توبه: 38). اين آيه پس از جريان فتح مكه و نبرد طائف نازل شد كه امپراتور روم از پيروزى در نبرد با ايرانيان نااميد شد و گزارشهايى از پيشروى اسلام به او رسيد و سخت به هراس افتاد. ازاينرو، برای مقابله با پیشروی اسلام بخشی از لشکریان خود را در مناطق مرزی شام مستقر کرد. وقتی این خبر به پیامبر رسید، آن حضرت تصميم گرفت با لشكرى انبوه پاسخ تجاوزگران را بدهد» (سبحانی، 1376: 475). «اين خبر وقتى منتشر شد كه مردم مدينه و پيرامون آن، هنوز محصول خود را گرد نياورده بودند. كمكم خرماها مىرسيد و نوعى قحطى نيز بر مدينه و شهرهاى اطراف سايه افكنده بود. ازاينرو، مردم در اين اوضاع، خوش نداشتند كه از شهر بيرون روند و بيشتر دوست داشتند بمانند و به باغهاى خود رسيدگى كنند. درعينحال، نزديك به سى هزار تن براى نبرد اعلام آمادگى كردند، ولى شمارى اندك عذر آوردند و ماندن در مدينه را بر همراهى با پيامبر ترجيح دادند» (ابنهشام، 1363، ج4: 159). در این موقعیت، دلبستگی به زندگی دنیوی موجب سستی در وظیفۀ دینی و اجتماعی شد.
در اندیشۀ اهلبیت(ع)، دلبستگی به دنیا منشأ همۀ خطاها و گناهان است. امام صادق(ع) میفرماید: «رَأْسُ كُلِّ خَطِيئَةٍ حُبُّ الدُّنْيَا: ریشۀ هر خطایی دنیادوستی است» (کلینی، 1407ق، ج2: 315). این دلبستگی، قوای طبیعی مانند شهوت و غضب را در خدمت خود میگیرد و بهتدریج تمام ابعاد وجود انسان را در سلطۀ غریزه درمیآورد. معصومعلیشاه با استناد به آیات و اقوال عرفانی، تفکیکی جدی میان «علم نافع» و «علم غیرنافع» قائل میشود. او تصریح میکند که دانشی که در انسان خشیت، فروتنی و اطاعت از خداوند ایجاد نکند، نهتنها علم نیست بلکه جهل مضاعف است: «قَالَ بَعض أهل الْبَصِیرَة فَجَمیِع مَا ارْتَسَم فِی ذِهْنکَ مِنَ الصّورَاتِ وَ التَّصْدیقَاتِ الَّتی لا توُجبُ لَکَ الْخَشیَة وَ الْخَوْف وَ ان کَانَتْ فِی کَمَالِ الدِّقَّة وَ الْغموُضة فَلَیْسَتْ مِنَ الْعِلْم فِی شَیء بِمُقتَضِی الآیَة الشَّریفَة بَلْ هِیَ جَهْل مَحْض بَل الْجَهل خَیْر مِنْهَا؛ برخی از اهل بصیرت گفتند: تمام تصاویر و تصدیقاتی که در ذهن شما ترسیم شده و موجب ترس [از خدا] و خضوع و فروتنی شما نیست، هرچند کاملاً دقیق و پیچیده باشد، برطبق این آیۀ شریفه، علم نیست؛ بلکه جهل محض است و حتّی جهل بهتر از آن است» (معصومعلیشاه، 1382: 30). بر این اساس، علم اصیل باید قلب را خاشع و منقاد کند، نه اینکه مایۀ تفاخر و تکاثر گردد؛ علم اگر موجب کبر، غرور یا سرگرمی ذهنی شود، بهزعم عرفا، خطری بزرگتر از جهل در خود دارد.
4-2-2-3. دنیاپرستی
دنیاپرستی از اصلیترین موانع سلوک سالک و رسیدن وی به نقطۀ امن رضا و تسلیم است. معصومعلیشاه وارستگی از دنیا را همچون گنجی ارزشمند میشمارد که سالکان باید از آن مراقبت کنند. او برای روشنتر کردن این موضوع به ماجرای خضر(ع) و موسی(ع) اشاره میکند؛ بهویژه به بخشی از این داستان که خضر دیواری را برای حفظ گنجی پنهان بازسازی میکند: «وَ فِي مَعَانِي الْأَخْبَارِ رُوِيَ أَنَّ ذَلِكَ الْكَنْزَ لَوْحٌ مِنْ ذَهَبٍ فِيهِ مَكْتُوبٌ: "بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ، لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ" عَجِبْتُ لِمَنْ يَعْلَمُ أَنَّ الْمَوْتَ حَقٌّ كَيْفَ يَفْرَحُ. عَجِبْتُ لِمَنْ يُؤْمِنُ بِالْقَدَرِ كَيْفَ يَحْزَنُ عَجِبْتُ لِمَنْ يَذْكُرُ النَّارَ كَيْفَ يَضْحَكُ. عَجِبْتُ لِمَنْ يَرَى الدُّنْيَا وَتَصَرُّفَ أَهْلِهَا حَالًا بَعْدَ حَالٍ كَيْفَ يَطْمَئِنُّ إِلَيْهَا؛ و در معانی الاخبار روایت شده که آن گنج، لوحی از طلا بود که در آن نوشته شده بود: "بسم الله الرّحمن الرّحیم، لا اله الا الله، محمّد رسول الله." در شگفتم از کسی که میداند مرگ حق است چگونه شادی میکند، در شگفتم از کسی که به تقدیر ایمان دارد چگونه اندوهگین میشود، در شگفتم از کسی که آتش را یاد میکند چگونه میخندد، در شگفتم از کسی که دنیا و دگرگونی اهل آن را لحظهبهلحظه میبیند چگونه به آن اطمینان میکند» (همان: 145). بنابراین، دنیاگرایی از اصلیترین موانع سلوک سالک و رسیدن وی به نقطۀ امن رضا و تسلیم است. معصومعلیشاه قناعتورزی را تمرین عملیِ بریدن از دنیا میداند. از دیدگاه وی، یکی از راهکارهای سلوکی برای رهایی از تعلقات دنیوی، قناعت است. معصومعلیشاه برای تبیین این معنا از سخن سعدی بهره میگیرد: «شیخ سعدی قدّس سرّه فرموده: خلعت سلطان اگرچه عزیز است، جامۀ خلقان خود از آن به عزّتتر و خوان بزرگان اگرچه لذیذ است، خوردۀ انبان خود بالذتتر» (همان: 44). همچنین هشدار میدهد: «هرکس امروز از دنیا نمیتواند برید، فردا از او نیز نخواهد برید و با او به دوزخ خواهد رفت» (همان: 62). این سخن بازتابدهندۀ فلسفۀ عملی عرفان است که بریدن از دنیا را نه بهمثابۀ شعار، بلکه تمرینی روزمره در سبک زندگی مینگرد. البته این بدان معنی نیست که دنیا منفور است و هیچ نوری در آن نیست، بلکه برعکس دنیا میتواند وسیلهای برای ارتقا و کمال انسانی و ذخیرۀ یومالمعاد باشد. یکی از اعمالی که معصومعلیشاه برای دنیاگریزی مفید میداند توجه به ذکر است تا جایی که آن را ریاض بهشتی خوانده است:
وَ روى الشيخ ابوجعفر محمد بن علی بن بابويه القمى فِى مَن لا يحضرُه ُالفَقيه قَال النبی صلىاللهعليهوآله بَادِرُوا إِلَى رِيَاضِ الْجَنَّةِ فِی دارِ الدُّنیَا. فَقَالُوا يَا رَسُولَ اللَّهِ وَ مَا رِيَاضُ الْجَنَّةِ؟ قَالَ: حَلَقُ اَلذِّكْرِ؛ شیخ ابوجعفر محمد بن علی بن بابویه قمی در کتاب من لا یحضره الفقیه روایت کرده است: پیامبر اکرم(ص) فرمودند: «بهسوی باغهای بهشت در سرای دنیا بشتابید.» اصحاب پرسیدند: یا رسولالله، ریاض الجنة (باغهای بهشت) در دنیا چیست؟ فرمودند: «مجالس ذکر». همچنین «عَن أبِیذَرٍّ عَن رَسُولاللهِ(ص) قَالَ حُضُور مَجلِسِ الذِّكرِ أفضَلُ مِن صَلوةِ أَلْف ركْعَةٍ وَ حُضوُر مَجلِسِ الْعِلم أفضَلُ مِن شُهُود ألف جِنَازَةٍ. قِیلَ وَ مَا يَقْرَءُ القُرآنَ فَقَاَل هَلْ يَنفَعُ القُرآن إلا بِالعِلمِ وَ فِی كِتَابِ مِصبَاحِالكَبيرِ عِندَ دُعَاءِ يَوم الاثنَينِ عَنْ موُسَى الكَاظِمِ(ع) وَ اخْتِلافِی إلَى الْمَسَاجِدِ وَ مَجَالِسِ الذِّكْر؛ از ابوذر به نقل از رسول خدا(ص) آمده است که فرمودند: «حضور در مجلس ذکر، از هزار رکعت نماز بافضیلتتر است، و حضور در مجلس علم، از حضور در هزار تشییعجنازه برتر است.» پرسیده شد: پس فضیلت قرائت قرآن چطور؟ فرمود: «آیا قرآن جز با علم سود میبخشد؟» و در کتاب مصباح الکبیر در دعای روز دوشنبه، از موسی کاظم(ع) آمده است: «و رفتوآمد من به مساجد و مجالس ذکر» (همان: 472).
4-2-2-4. دوری از غیبت
معصومعلیشاه در جلد اول طرائق آورده است: «غیبت کسی را در حضرت عالم ننمایی یعنی سخنی در پشتسر کسی نگویی که اگر بشنود، خوش نداشته باشد. و مخفی نماناد مطلقاً غیبت کردن برادران جایز نیست و اینکه در آداب حضور معلم نهی فرموده خصوصاً یا منباب تأکید در حرمت است بااینکه مقصود نهی از غیبت نمودن باشد خوان اخوان یا غیر اخوان» (معصومعلیشاه، 46). این نقلقول نشان میدهد که غیبت کردن، حتی به قصد اظهارنظر در جمع یا در حضور دیگران، ازنظر آموزههای عرفانی بهشدت نهی شده و حرمت آن مطلق است. نکتۀ مهم در سخن معصومعلیشاه، تأکید بر غیبت نکردن؛ بهگونهای که غیبت حتی در جمع اخوان یا غیراخوان، مشروعیت ندارد. در همین راستا، کتب تعلیمی عرفانی نیز به ذم غیبت پرداختهاند: «ازجمله صفات ذميمه كه از خود دفع بايد كرد، حبّ غيبت است، زبان از بد مردمان گفتن در بايد بست و موضع (بستگى) آفريده با آفريدگار فراموش نبايد كرد. اگر خطى كه يكى از شما نوشته باشد كسى آن را مذمت كند، شما را چگونه ناخوش آيد! اشيا سراسر حروفى است كه از كلك قدرت ازلى فروچكيده، هان بيدار باشيد، شنيدهايد كه عايشه حفصه را به كوتاهى قد ذكر كرد، رسول(ص) فرمود: كلمهاى گفتى كه اگر با دريا آميزند، دريا را متغيّر سازد» (قطب بن یحیی، 1384: 256).
جدول 2: بازتاب مصادیق تعلیمی در طرائق الحقائق
اصطلاحات | مصادیق و توضیحات |
---|---|
انسان کامل | امام معصوم؛ واسطۀ علم لدنی |
علم حقیقی | علم لدنی، شهودی، غیراکتسابی |
تعلیم حقیقی | تعلیم همراه با ولایت و شهود؛ سلوکی و معنوی |
ریاضت و تهذیب | شرط دریافت نور علم لدنی |
علم - نور - وجود | سهگانۀ هستیشناسی تعلیم در طرائق |
عالم حقیقی | گفتار مؤید کردار. کسی به دور از سبکسری، دلبستگی به دنیا و تفاخر علمی است. |
تشبیه عالم غیرحقیقی | زنبور بیعسل/ منبع بوی بد در جهنم/ عامل خسران شدید |
شیعیان راستین | متعلّمِ تابع اهلبیت، زاهد، اهل عمل و خاشع |
همج رعاع | عوامالناس بیبصیرت، تابع هر فریاد، بیثبات در ایمان |
علم سودمند | علمی که به عمل منتهی میشود و در خدمت دین است. دانشی که قلب را به خشیت، عمل و اطاعت سوق دهد. |
علم خطرناک | دانشی که به آن عمل نشود؛ منشأ کفر و دوری از حق |
قلب مؤمن | محل تجلی علم |
راهکار سلوکی | قناعتورزی، بهره بردن از ذکر و مجالس ذکر، دوری از غیبت و دنیاپرستی و غفلت |
جایگاه علما | بعد از رسول خدا(ص) و اهلبیت(ع) عالمان حقیقی اعم از انبیا و اولیا قرار دارند. |
متعلمان | شیعیان (اعم از انبیا و اولیا) |
طیف بودن مقام علم | طیفگونه بودن تقرب اولیا و انبیا به امامان معصوم که براساس تحمل و ظرفیت وجودی آنان سنجیده میشود. |
شیعیان حقیقی | اهل ورع و تقوا |
تواضع | زمینۀ خودشناسی و در پی آن خداشناسی |
5. نتیجه
در گفتمان معرفتشناسی عرفانی ـ شیعی، عالم حقیقی نه صرفاً کسی است که اطلاعات دینی دارد، بلکه کسی است که قلب او محل تابش نور علم الهی است. این علم نه صرفاً اکتسابی، بلکه نوری الهی است که بر دلهای پاک افاضه میشود. و مهم آنکه یکی از ارکان اساسی در تعلیم و تربیت بهویژه در سنت شیعی، تأکید بر مطابقت میان «علم» و «عمل» است. معصومعلیشاه نیز، همچون دیگر عرفای تربیتی مکتب اهلبیت(ع)، شیعۀ حقیقی را کسی میداند که علم را نه برای تفاخر، بلکه برای اصلاح خویش و تقرب به خداوند به کار گیرد؛ و علم اگر از عمل جدا شود، نهتنها سبب هدایت نمیشود، بلکه خود منشأ خسران و دوری از حق است و معصومعلیشاه ، با زبان دقیق و متأثر از احادیث اهلبیت(ع)، تعلیم را مسیری سلوکی ـ شهودی میداند که از تزکیه آغاز میشود، به اشراق میرسد و با انسان کامل ختم میشود. معصومعلیشاه مسیر آموزش و تحلیل مسائل را از سنت مشائی (فلسفی صرف) دور میداند و آن را ناکافی و گاه گمراهکننده میداند. او پیشنهاد میدهد که آموزش و تحلیل مسائل علمی باید بر پایۀ کلام امامان معصوم(ع) و علوم وحیانی باشد تا از افراط و انحراف مصون بماند. در منظومۀ فکری طرائق الحقائق و میراث روایی شیعه، علم نه یک مزیت مستقل، بلکه مسئولیتی الهی است که تنها با عمل، ارزشمند و مؤثر میشود. شیعیان حقیقی کسانیاند که:
· علم را با عمل همراه میکنند؛
· از دنیاطلبی پرهیز میکنند؛
· تابع اهلبیتاند نه همج رعاع؛
· اهل تقوا و ورع هستند؛
· و درنهایت، خود را در مسیر تربیت نوری، اخلاقی و ولایی انسان کامل قرار میدهند.
معصوم علیشاه انسانها را در سه طبقه قرار داده است که در صف اول عالمان قرار دارند و منظور وی از عالمان رسول خدا(ص) و اهلبیت نبی(ع) است و بر سخن خود از احادیث که بیشتر آنها از کتاب اصول کافی است، شاهد میآورد. در صف دوم پیروان ایشان هستند که موظفاند دانش را از اهلش فرابگیرند، زیرا این دانش به پاكسازى دل و تهذيب باطن رهبرى میکند و تباهى و فساد دل را از ایشان برطرف میکند. این جایگاه متعلمان یا شیعیان است که از انبیا و اولیا و شاگردان خاص اهلبیت(ع) گرفته تا شیعیان پایینتر طیفگونه در این مقام قرار دارند و باقی مردم را خاشاک خوانده است. او از شیعیان میخواهد خود را به ویژگیهایی آراسته کنند تا در جرگۀ شیعیان حقیقی قرار گیرند. این ویژگیها در دو بعد عقیده و اخلاق تقسیم میشود؛ در بخش عقیده، ایمان و اعتقاد راستین به اهلبیت(ع) و اطاعت از ایشان و در بخش اخلاق متخلق شدن به ویژگیهایی ازجمله کسب علم، حلمورزی و بردباری، خاموشی، عدم غفلت و دلبستگی نداشتن به دنیا و ماده است. منابع و آبشخورهای اندیشههای تعلیمی و اخلاقی معصومعلیشاه از احادیث شیعه و توصیههای اهلبیت که آنان را جانشینان بهحق رسول خدا خوانده، اخذ شده است. او امامان معصوم را عالم ربانی، ولی، و امام و واسطۀ انتقال علم حقیقی معرفی کرده است.
پینوشت
1. «فَالْمُتَّقُونَ فِیهَا هُمْ أَهْلُ الْفَضَائِلِ؛ (ولى) پرهیزکاران در این دنیا صاحب فضایلى هستند: مَنْطِقُهُمُ الصَّوَابُ: گفتارشان راست؛ وَ مَلْبَسُهُمُ الاِقْتِصَادُ: لباسشان میانهروى؛ وَ مَشْیُهُمُ التَّوَاضُعُ: و راه رفتنشان تواضع و فروتنى است؛ غَضُّوا أَبْصَارَهُمْ عَمَّا حَرَّمَ اللّهُ عَلَیْهِمْ: چشمان خویش را از آنچه خداوند بر آنان حرام کرده فرونهادهاند؛ وَ وَقَفَوا أَسْمَاعَهُمْ عَلَى الْعِلْمِ النَّافِعِ لَهُمْ: و گوشهاى خود را وقف شنیدن علم و دانشى کردهاند که براى آنان سودمند است؛ نُزِّلَتْ أَنْفُسُهُمْ مِنْهُمْ فِی الْبَلاَءِ کَالَّتِی نُزِّلَتْ فِی الرَّخَاءِ؛ حال آنان در بلا همچون حالشان در آسایش و رفاه است؛ وَ لَوْلاَ الاَْجَلُ الَّذِی کَتَبَ اللّهُ عَلَیْهِمْ: و اگر سرآمد معیّنى که خداوند براى (زندگى) آنها مقرّر داشته نبود لَمْ تَسْتَقِرَّ أَرْوَاحُهُمْ فِی أَجْسَادِهِمْ طَرْفَةَ عَیْن؛ یک چشم بر هم زدن، ارواحشان شَوْقاً إِلَى الثَّوَابِ؛ از شوق پاداش الهى؛ وَ خَوْفاً مِنَ الْعِقَابِ: و ترس از کیفر او در جسمشان قرار نمىگرفت؛ عَظُمَ الْخَالِقُ فِی أَنْفُسِهِمْ: آفریدگار در روح و جانشان بزرگ جلوه کرده؛ فَصَغُرَ مَادُونَهُ فِی أَعْیُنِهِمْ: به همین دلیل غیر او در چشمانشان کوچک است؛ فَهُمْ وَ الْجَنَّةُ کَمَنْ قَدْ رَآهَا فَهُمْ فِیهَا مُنَعَّمُونَ؛ آنها به کسانى مىمانند که بهشت را با چشم خود دیده و در آن متنعماند؛ وَ هُمْ وَ النَّارُ کَمَنْ قَدْ رَآهَا: و همچون کسانى هستند که آتش دوزخ را مشاهده کرده؛ فَهُمْ فِیهَا مُعَذَّبُونَ: و در آن معذّباند؛ قُلُوبُهُمْ مَحْزُونَةٌ: قلبهاى آنها اندوهگین؛ وَ شُرُورُهُمْ مَأْمُونَةٌ: و مردم از شرّشان در اماناند؛ وَ أَجْسَادُهُمْ نَحِیفَةٌ: اندامشان لاغر؛ وَ حَاجَاتُهُمْ خَفِیفَةٌ: و نیازهایشان اندک؛ وَ أَنْفُسُهُمْ عَفِیفَةٌ: و نفوسشان عفیف و پاک است؛ صَبَرُوا أَیَّاماً قَصِیرَةً: آنها براى مدتى کوتاهى در این جهان صبر و شکیبایى پیشه کردند؛ أَعْقَبَتْهُمْ رَاحَةً طَوِیلَةً: و به دنبال آن آسایشى طولانى نصیبشان شد؛ تِجَارَةٌ مُرْبِحَةٌ یَسَّرَهَا لَهُمْ رَبُّهُمْ: این تجارتى پرسود است که پروردگارشان براى آنها فراهم ساخته است: أَرَادَتْهُمُ الدُّنْیَا فَلَمْ یُرِیدُوهَا: دنیا (با جلوهگریهایش) به سراغ آنها آمد ولى آنها فریبش را نخوردند و آن را نخواستند؛ وَ أَسَرَتْهُمْ فَفَدَوْا أَنْفُسَهُمْ مِنْهَا؛ دنیا مىرفت که آنها را اسیر خود سازد ولى آنان به بهاى جان، خویش را از اسارتش آزاد ساختند؛ أَمَّا اللَّیْلُ فَصَافُّونَ أَقْدَامَهُمْ: اما شبهنگام بر پاى خود (به نماز) مىایستند؛ تَالِینَ لاَِجْزَاءِ الْقُرْآنِ یُرَتِّلُونَهَا تَرْتِیلاً؛ و آیات قرآن را شمرده و با تدبر مىخوانند؛ یُحَزِّنُونَ بِهِ أَنْفُسَهُمْ: بهوسیلۀ آن، جان خویش را محزون مىکنند؛ وَ یَسْتَثِیرُونَ بِهِ دَوَاءَ دَائِهِمْ: و داروى درد خود را از آن مىطلبند؛ فَإِذَا مَرُّوا بِآیَة فِیهَا تَشْوِیقٌ: هنگامى که به آیهاى مىرسند که در آن، تشویق است (تشویق به پاداشهاى بزرگ الهى در برابر ایمان و عمل صالح)؛ رَکَنُوا إِلَیْهَا طَمَعاً: با اشتیاق فراوان بر آن تکیه مىکنند؛ وَ تَطَلَّعَتْ نُفُوسُهُمْ إِلَیْهَا شَوْقاً: و چشم جانشان با علاقۀ بسیار در آن خیره مىشود؛ وَ ظَنُّوا أَنَّها نُصْبَ أَعْیُنِهِمْ: و گویى آن بشارت را در برابر چشم خود مىبینند؛ وَ إِذَا مَرُّوا بِآیَة فِیهَا تَخْوِیفٌ: و هنگامى که به آیهاى مىرسند که بیم و انذار در آن است (انذار در برابر گناهان)؛ أَصْغَوْا إِلَیْهَا مَسَامِعَ قُلُوبِهِمْ؛ گوشهاى دل خویش را براى شنیدن آن باز مىکنند؛ وَ ظَنُّوا أَنَّ زَفِیرَ جَهَنَّمَ وَ شَهِیقَهَا فِی أُصُولِ آذَانِهِمْ: و گویى فریادها و نالههاى زبانههاى آتش دوزخ در درون گوششان طنینانداز است؛ فَهُمْ حَانُونَ عَلَى أَوْسَاطِهِمْ: آنها قامت خود را در پیشگاه خدا خم مىکنند (و به رکوع مىروند)؛ مُفْتَرِشُونَ لِجِبَاهِهِمْ وَ أَکُفِّهِمْ وَ رُکَبِهِمْ وَ أَطْرَافِ أَقْدَامِهِمْ: و پیشانى و کف دستها و سر زانوها و نوک انگشتان پا را (به هنگام سجده) بر زمین مىگسترانند؛ یَطْلُبُونَ إِلَى اللّهِ تَعَالَى فِی فَکَاکِ رِقَابِهِمْ: و آزادى خویش را از پیشگاه خداوند متعال درخواست مىکنند؛ وَ أَمَّا النَّهَارَ فَحُلَمَاءُ عُلَمَاءُ أَبْرَارٌ أَتْقِیَاءُ: پرهیزکاران به هنگام روز، دانشمندانى بردبار و نیکوکارانى باتقوا هستند؛ قَدْ بَرَاهُمُ الْخَوْفُ بَرْیَ الْقِدَاحِ: ترس و خوف (در برابر مسئولیتهاى الهى) بدنهاى آنها را همچون چوبههاى تیر، تراشیده و لاغر ساخته است؛ یَنْظُرُ إِلَیْهِمُ النَّاظِرُ فَیَحْسَبُهُمْ مَرْضَى: آنگونه که بینندگان (ناآگاه) آنها را بیمار مىپندارند؛ وَ مَا بِالْقَوْمِ مِنْ مَرَض: درحالىکه هیچ بیمارىای در وجودشان نیست؛ وَ یَقُولُ: لَقَدْ خُولِطُوا!: و گوینده (بىخبر وغافل) مىگوید: افکارشان به هم ریخته و بیماردلاند؛ وَ لَقَدْ خَالَطَهُمْ أَمْرٌ عَظِیمٌ!: درحالىکه اندیشهاى بس بزرگ با فکر آنان آمیخته است؛ لاَ یَرْضَوْنَ مِنْ أَعْمَالِهِمُ الْقَلِیلَ: از اعمال اندک، خشنود نمىشوند؛ وَ لاَ یَسْتَکْثِرُونَ الْکَثِیرَ: و اعمال فراوان خود را زیاد نمىشمارند؛ فَهُمْ لاَِنْفُسِهِمْ مُتَّهِمُونَ وَ مِنْ أَعْمَالِهِمْ مُشْفِقُونَ: بلکه پیوسته خود را (به کوتاهى و قصور) متّهم مىسازند و از اعمال خود نگراناند؛ إِذَا زُکِّیَ أَحَدٌ مِنْهُمْ: هرگاه یکى از آنها را مدح و ستایش کنند؛ خَافَ مِمَّا یُقَالُ لَهُ: از آنچه دربارۀ او گفته شده به هراس مىافتد؛ فَیَقُولُ: أَنَا أَعْلَمُ بِنَفْسِی منْ غَیْرِی: و مىگوید: من از دیگران نسبت به خود آگاهترم؛ وَ رَبِّی أَعْلَمُ بِی مِنِّی بِنَفْسِی: و پروردگارم به اعمال من از من آگاهتر است؛ اللَّهُمَّ لاَ تُؤَاخِذْنِی بِما یَقُولُونَ: بارالها، مرا به جهت نیکیهایى که به من نسبت مىدهند مؤاخذه مفرما؛ وَ اجْعَلْنِی أَفْضَلَ مِمَّا یَظُنُّونَ: و مرا برتر از آنچه آنها گمان مىکنند قرار ده وَ اغْفِرْ لی مَا لاَ یَعْلَمُونَ؛ و گناهانى را که من دارم و آنها نمىدانند ببخش؛ فَمِنْ عَلاَمَةِ أَحَدِهِمْ: از نشانههاى هریک از آنها این است؛ أَنَّکَ تَرَى لَهُ قُوَّةً فِی دِین: که او را در دین خود قوى مىبینى؛ وَ حَزْماً فِی لِین: و در عین قاطعیت، نرمخوست؛ وَ إِیماناً فِی یَقِین: داراى ایمانى مملو از یقین؛ وَ حِرْصاً فِی عِلْم: و حرص در کسب دانش؛ وَ عِلْماً فِی حِلْم: و آگاهى در عین بردبارى؛ وَ قَصْداً فی غِنىً: و میانهروى در حال غنا و ثروت؛ وَ خُشُوعاً فِی عِبَادَة: و خشوع در عبادت؛ وَ تَجَمُّلاً فِی فَاقَة: و آراستگى در عین تهیدستى؛ وَ صَبْراً فِی شِدَّة: و شکیبایى در شدائد؛ وَ طَلَباً فِی حَلاَل: و طلب روزى حلال؛ وَ نَشَاطاً فِی هُدًى: و نشاط در راه هدایت؛ وَ تَحَرُّجاً عَنْ طَمَع: و دورى از طمع است؛ یَعْمَلُ الاَْعْمَالَ الصَّالِحَةَ: پیوسته عمل صالح انجام مىدهد؛ وَ هُوَ عَلَى وَجَل: و بااینحال ترسان است (که از او پذیرفته نشود)؛ یُمْسِی وَ هَمُّهُ الشُّکْرُ: روز را به پایان مىبرند درحالىکه همّ او سپاسگزارى و شکر (خداوند) است؛ وَ یُصْبِحُ وَ هَمُّهُ الذِّکْر: و صبح مىکند درحالىکه همۀ همّش یاد خداست؛ یَبِیتُ حَذِراً: شب را سپرى مىکند درحالىکه ترسان است؛ وَ یُصْبِحُ فَرِحاً: و صبح برمىخیزد درحالىکه شادمان است؛ حَذِراً لَمَّا حُذِّرَ مِنَ الْغَفْلَةِ: ترسان از غفلتهایى است که از آن برحذر داشته شده؛ وَ فَرِحاً بِمَا أَصَابَ مِنَ الْفَضْلِ وَ الرَّحْمَةِ: و شادمان براى فضل و رحمتى است که به او رسیده (زیرا روز دیگرى از خدا عمر گرفته و درهاى سعى و تلاش را به روى او گشوده است)؛ إِنِ اسْتَصْعَبَتْ عَلَیْهِ نَفْسُهُ فِیما تَکْرَهُ: هرگاه نفس او در انجام وظایفى که از آن ناخشنود است سرکشى کند: لَمْ یُعْطِهَا سُؤْلَهَا فِیمَا تُحِبُّ؛ او نیز نفس خود را از آنچه دوست دارد محروم مىسازد؛ قُرَّةُ عَیْنِهِ فِیمَا لاَ یَزُولُ: چشم روشنى او در چیزى است که زوال در آن راه ندارد؛ وَ زَهَادَتُهُ فِیمَا لاَ یَبْقَى؛ و زهد و بىاعتنایىاش نسبت به چیزى است که بقا و دوامى در آن نیست: یَمْزُجُ الْحِلْمَ بِالْعِلْمِ، وَ الْقَوْلَ بِالْعَمَلِ؛ علم را با حلم مىآمیزد و گفتار را با کردار؛ تَرَاهُ قَرِیباً أَمَلُهُ: او (پرهیزکار) را مىبینى که آرزویش نزدیک؛ قَلِیلاً زَلَلُهُ؛ لغزشش کم؛ خَاشِعاً قَلْبُهُ: قلبش خاشع؛ قَانِعَةً نَفْسُهُ: نفسش قانع؛ مَنْزُوراً أَکْلُهُ: خوراکش اندک؛ سَهْلاً أَمْرُهُ؛ امورش آسان: حَرِیزاً دِینُهُ؛ دینش محفوظ: مَیِّتَةً شَهْوَتُهُ؛ شهوت سرکشش مرده؛ مَکْظُوماً غَیْظُهُ: و خشمش فرو خورده شده است؛ اَلْخَیرُ مِنْهُ مَأْمُولٌ: (مردم) به خیر او امیدوار؛ وَ الشَّرُّ مِنْهُ مَأْمُونٌ؛ و از شرّش در اماناند؛ إِنْ کَانَ فِی الْغَافِلِینَ کُتِبَ فِی الذَّاکِرِینَ: اگر در میان غافلان باشد جزو ذاکران محسوب مىشود؛ وَ إِنْ کانَ فی الذَّاکِرِینَ لَمْ یُکْتَبْ مِنَ الْغَافِلِینَ: و اگر در میان ذاکران باشد در زمرۀ غافلان نوشته نمىشود؛ یَعْفُو عَمَّنْ ظَلَمَهُ: کسى را که به او ستم کرده (و پشیمان است) مىبخشد؛ وَ یُعْطِی مَنْ حَرَمَهُ: و به آنکس که محرومش ساخته عطا مىکند؛ وَ یَصِلُ مَنْ قَطَعَهُ: و به کسى که پیوندش را با وى قطع کرده است، مىپیوندد؛ بَعِیداً فُحْشُهُ: سخن زشت و خشونتآمیز از او دور است؛ لَیِّناً قَوْلُهُ: گفتارش نرم و ملایم؛ غَائِباً مُنْکَرُهُ: منکرات از او غایب؛ حَاضِراً مَعْرُوفُهُ: و معروف و کارهاى شایسته او حاضر؛ مُقْبِلاً خَیْرُهُ؛ نیکى اش روى آورده؛ مُدْبِراً شَرُّهُ؛ و شرّش پشت کرده است؛ فِی الزَّلاَزِلِ وَ قُورٌ: در برابر حوادث سخت استوار؛ وَ فِی الْمَکَارِهِ صَبُورٌ: و در حوادث ناگوار، شکیبا؛ وَ فِی الرَّخَاءِ شَکُورٌ: و به هنگام فزونى نعمت شکرگزار است؛ لاَ یَحِیفُ عَلَى مَنْ یُبْغِضُ: به کسى که با او دشمنى دارد ستم نمىکند؛ وَ لاَ یَأْثَمُ فِیمَنْ یُحِبُّ: و بهسبب دوستى با کسى مرتکب گناه نمىشود؛ یَعْتَرِفُ بِالْحَقِّ قَبْلَ أَنْ یُشْهَدَ عَلَیْهِ: و پیش از آنکه شاهدى بر ضدّش اقامه شود اعتراف به حق مىکند؛ لاَ یُضِیعُ مَا اسْتُحْفِظَ: آنچه حفظش را به او سپردهاند تباه نمىسازد؛ وَ لاَ یَنْسَى مَا ذُکِّرَ: و آنچه را به او تذکر دادهاند فراموش نمىکند؛ وَ لاَ یُنَابِزُ بِالاَْلْقَابِ: مردم را با نامهاى زشت نمىخواند؛ وَ لاَ یُضَارُّ بِالْجَارِ: و به همسایگان زیان نمىرساند؛ وَ لاَ یَشْمَتُ بِالْمَصَائِبِ: مصیبت زده را شماتت نمىکند؛ وَ لاَ یَدْخُلُ فِی الْبَاطِلِ: در امور باطل وارد نمىشود؛ وَ لاَ یَخْرُجُ مِنَ الْحَقِّ: و از دایرۀ حق بیرون نمىرود؛ إِنْ صَمَتَ لَمْ یَغُمَّهُ صَمْتُهُ: هرگاه سکوت کند سکوتش وى را غمگین نمىسازد؛ وَ إِنْ ضَحِکَ لَمْ یَعْلُ صَوْتُهُ: و اگر بخندد صدایش به قهقهه بلند نمىشود؛ وَ إِنْ بُغِیَ عَلَیْهِ صَبَرَ حَتَّى یَکُونَ اللّهُ هُوَ الَّذِی یَنْتَقِمُ لَهُ: و هرگاه به او ستمى شود (حتىالامکان) صبر مىکند تا خدا انتقامش را بگیرد؛ نَفْسُهُ مِنْهُ فِی عَنَاء: نفس خود را به زحمت مىافکند؛ وَ النَّاسُ مِنْهُ فِی رَاحَة: ولى مردم از دست او راحتاند؛ أَتْعَبَ نَفْسَهُ لاِخِرَتِهِ: خویشتن را براى آخرت به تعب مىاندازند؛ وَ أَرَاحَ النَّاسَ مِنْ نَفْسِهِ: و مردم را از ناحیۀ خود آسوده مىسازد؛ بُعْدُهُ عَمَّنْ تَبَاعَدَ عَنْهُ زُهْدٌ وَ نَزَاهَةٌ: دورىاش از کسانى که دورى مىکند، بهسبب زهد و حفظ پاکى است؛ وَ دُنُوُّهُ مِمَّنْ دَنَا مِنْهُ لِینٌ وَ رَحْمَةٌ: و نزدیکىاش به کسانى که نزدیک مىشود، مهربانى و رحمت است؛ لَیْسَ تَبَاعُدُهُ بِکِبْر وَ عَظَمَة: نه اینکه دورىاش از روى تکبر و خودبزرگبینى؛ وَ لاَ دُنُوُّهُ بِمَکْر وَ خَدِیعَة: و نزدیکىاش براى مکر و خدعه (و بهرهگیرى مادى) باشد» (علیبنابیطالب، 1379: خطبۀ 184).
منابع
1. قرآن کریم.
2. ابنهشام، ابومحمد عبدالملک. (1363). السیرة النبویه. ترجمۀ مصطفی البانی و اولاده بمصر. قم: انتشارات ایران.
3. اکبری، محمود. (1386). مهارتهای آموزش اخلاق. قم: فتیان.
4. اکبری، محمود. (1393). غم و شادی در سیرۀ معصومین(ع). قم: فتیان.
5. امین، سيده نصرت (بانوى اصفهانى). (1361). مخزن العرفان در تفسير قرآن. چ1. تهران: نهضت زنان مسلمان.
6. حسنزاده آملی، حسن. (1386). مآثر آثار. گردآورنده: داوود صمدیآملی. قم: الفلاممیم.
7. حکیمی، محمدرضا. (1395). الحیاة. ترجمۀ احمد آرام. قم: دلیل ما.
8. حکیمی، محمدرضا. (1401). ادبیات و تعهد در اسلام. قم: دلیل ما.
9. رکنزاده آدمیت، محمدحسین. (1340). دانشمندان و سخنسرایان فارس. تهران: کتابفروشیهای خیام و اسلامیه.
10. زرینکوب، عبدالحسین. (1356). ارزش میراث صوفیه. چ4. تهران: امیرکبیر.
11. سبحانی، جعفر. (1376). فرازهایی از تاریخ اسلام. چ8. قم: نشر مشعر.
12. شرفالدین، عبدالحسین. (1383). المراجعات. ترجمۀ علی دوانی. قم: انتشارات اسلامی.
13. شمیسا، سیروس. (1376). انواع ادبی. چ5. تهران: فردوسی.
14. صدوق، محمد بن علی بن بابویه. (۱۳۷۵). التوحید. ترجمۀ سید هاشم رسولی محلاتی. قم: انتشارات علمیۀ اسلامیه.
15. طباطبایی، محمدحسین. (1378). الـمیزان فی تفسیر القرآن. ترجمۀ محمدباقر موسوی. قم: انتشارات اسلامی.
16. علیبنابیطالب. (1337). غرر الحکم و درر الکلم (مجموعه کلمات قصار حضرت مولی الموالی الامام ابوالحسن امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب). ترجمۀ محمدعلی انصاری (قمی). گردآورنده: عبدالواحد بن محمد آمدی. تهران: محمدعلي الانصاري القمي.
17. علیبنابیطالب. (1379). نهج البلاغه. گردآورنده: محمد بن حسین شریف رضی. ترجمۀ محمد دشتی. قم: مشهور.
18. عمید، حسن. (1364). فرهنگ فارسی عمید. تهران: امیرکبیر.
19. عينالقضات همدانى، عبدالله بن محمد. (1385). دفاعيات عينالقضات همدانى (شكوى الغريب). ترجمۀ قاسم انصاری. چ2. تهران: منوچهری.
20. قطب بن یحیی، عبدالله. (1384). مكاتيب عبدالله قطب. چ1. قم: انتشارات قائم آل محمد(ص).
21. قمی، عباس. (1376). کلیات مفاتیح الجنان. تهران: اسوه.
22. کفافی، محمدعبدالسلام. (1382). پژوهشی در باب نظریۀ ادبیات و شعر روایی. ترجمۀ حسین سیدی. تهران: آستان قدس رضوی.
23. کلینی، مصطفی. (1407ق). اصول کافی. ج1 و 2، محقق/ مصحح: علىاكبر غفاري و محمد آخوندي، تهران: دارالکتب الاسلامیه.
24. مجلسی، محمدباقر. (1386). بحار الانوار. تهران: انتشارات اسلامیه.
25. مدرس تبریزی، میرزا محمدعلی. (1374). ریحانة الادب (فی تراجم المعروفین بالکنیة و اللقب). چ4. تهران: کتابفروشی خیام.
26. مستملى بخارى، اسماعیل. (1363). شرح التعرف لمذهب التصوف. چ1. تهران: انتشارات اساطير.
27. معصومعلیشاه شیرازی (میزرا محمدمعصوم). (1382). طرائق الحقائق. مقدمه و تصحیح محمدجعفر محجوب، تهران: انتشارات سنایی.
28. مهری، محمدجواد. (1374). در پیشگاه قرآن (برگزیدۀ دانستنیهایی از قرآن). قم: حضور.
29. نسفی، عزیزالدین یا همدانی، سید علی. (1378). راز ربانى (اسرار الوحى سبحانى). چ1. تهران: امیرکبیر.
30. یلمهها، احمدرضا. (1395). بررسی خاستگاه ادبیات تعلیمی منظوم و سیر تطور و تحول آن در ایران. پژوهشنامۀ ادبیات تعلیمی، شمارۀ 29، 61-90.
[1] 1. دانشجوی دکترای زبان و ادبیات فارسی، دانشگاه شهید باهنر کرمان، کرمان، ایران
[2] 2. استاد گروه زبان و ادبیات فارسی، دانشگاه شهید باهنر کرمان، کرمان، ایران (نویسنده مسئول)
[3] 3. استاد گروه زبان و ادبیات فارسی، دانشگاه شهید باهنر کرمان، کرمان، ایران
تاریخ وصول: 11/4/1404 تاریخ پذیرش: 18/06/1404