Studying the quality and manner of applying rhetorical techniques in the maxims of the Islamic period (based on Siasatnameh, Qaboosnameh, Golestan)
Sajjad Rahmatian
1
(
PhD graduate in Persian language and literature ,, Kharazmi University of Tehran
)
Keywords: advice, Islamic period, rhetoric, Siasatnameh, Qaboosnameh, Golestan,
Abstract :
Advice and counsels are reminders of the very old and long ages in the land of Iran. From the time when books were not popular in today's sense, we have received significant advice and counsels, And the savor of antiquity and oldness is evident in their words and sentences. Iranian advice has never belonged to one or more historical periods, but has continued its life in all historical periods and according to the requirements of the time. Since it is more difficult to create a theme and new meanings in the literary genre of advice and didactic literature than in other literary genres, the advisers, and especially the advisers of the Islamic era, have tried to use the tools and facilities provided by the spirit of language to recreate different and more artistic moral themes of their predecessors. In this regard, this research tries to study and investigate the rhetorical techniques and methods used in the maxims of the Islamic period with the descriptive-analytical method and library studies. In other words, which rhetorical methods are used the most in expressing the advices of the Islamic period, and which of the literary arrays are used the least? Among the main findings, we can mention the significant frequency of rhetorical figures and methods such as proverb writing, repetition, allegory and opposition, as well as the low use of arrays such as similarity of sides and poetic aetiology.
- آذرباد مهرسپندان (1379). اندرزهای آذرباد مهرسپندان. گردآوردی و ترجمه رهام اشه و شهین سراج. تهران: فروهر.
- آسانا، جاماسب (1391). متنهای پهلوی. ترجمه سعید عریان. تهران: علمی.
- بزرگمهر بختگان (1338). «یادگار بزرگمهر». ترجمه یحیی ماهیار نوابی. مجله دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تبریز. سال یازدهم. شماره 50. 302- 333.
- تجلیل، جلیل (1390). معانی و بیان. تهران: نشر دانشگاهی.
- خطیبی، احمد (1396). درآمدی بر تمثیل در ادبیات فارسی. تهران: زوار.
- رادویانی، محمدبن عمر (1362). ترجمانالبلاغه. تصحیح احمد آتش. تهران: اساطیر.
- رجائی، محمد خلیل (1353). معالمالبلاغه: در علم معانی و بیان و بدیع. شیراز: دانشگاه پهلوی.
- زبور مانوی (1375). ترجمه سی. آر. سی، آلبری، با همکاری هوگو ایبشر. ترجمه ابوالقاسم اسماعیلپور. تهران: فکر روز.
- زرشناس، زهره (1384). میراث ادبی و روایی در ایران باستان. تهران: دفتر پژوهشهای فرهنگی.
- سعدی، مصلح الدین (1387). گلستان، تصحیح و توضیح دکتر غلامحسین یوسفی. تهران: خوارزمی.
- شمس قیس، محمدبن قیس (1387). المعجم فی معاییر اشعار العجم. تصحیح محمد قزوینی - محمدتقی مدرس رضوی. تهران: زوار.
- شمیسا، سیروس (الف1386). معانی. تهران: میترا.
- ----------- (ب1386). نگاهی تازه به بدیع. تهران: میترا.
- عنصرالمعالی، کیکاوس بن اسکندر (1390). قابوسنامه. تصحیح دکتر غلامحسین یوسفی. تهران: علمی فرهنگی.
- کریستنسن، آرتور (1384). ایران در زمان ساسانیان. ترجمه غلامرضا رشید یاسمی. ویراستار حسن رضایی باغبیدی. تهران: صدای معاصر.
- ماهیار نوابی، یحیی (1339). «اندرز دانایان به مزدیسنان و اندرز خسرو قبادان». مجله دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تبریز. سال دوازدهم. شماره 52. 127- 144.
- ------------- (1340). «واژهای چند از آذربد مارسپندان». مجله دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تبریز. شماره 56. 11- 30.
- مجد، امید؛ غلامی شعبانی، شفق (1398). «روشهای اقناع مخاطب در گلستان سعدی». زبان و ادبیات فارسی، سال بیست و هفتم. شماره 86. 179- 193.
- میرصادقی، جمال (1394). عناصر داستان. تهران: سخن.
- مینوی خرد (1391). تصحیح احمد تفضلی. به کوشش ژاله آموزگار. تهران: توس.
- نظامالملک، حسن بن علی (1394). سیاستنامه. تصحیح عباس اقبال آشتیانی. تهران: اساطیر.
- همایی، جلالالدین (1389). فنون بلاعت و صناعات ادبی. تهران: اهورا.
نشريه علمي پژوهشنامه ادبيات تعليمي سال شانزدهم، شمارۀ شصت و چهارم، زمستان 1403
|
بررسی چگونگی و نحوۀ بهکارگیری فنون بلاغت در اندرزنامههای دورۀ اسلامی (با تکیه بر سیاستنامه، قابوسنامه، گلستان)
سجاد رحمتیان1
چکیده
اندرز و پند، یادآورِ روزگاران و اعصاری بس کهن و طولانی در سرزمین ایران است. از دورانی که کتابت بهمعنای امروزی رواج نداشته، پندها و اندرزهای قابل توجهی به دست ما رسیده است و رنگوبوی قدمت و دیرینگی از لابهلای واژگان و جملاتشان آشکار است. اندرز ایرانی، هیچگاه تعلق به یک و یا چند دورۀ تاریخی نداشته، بلکه در تمامی ادوار تاریخی و متناسب با مقتضیات زمان، به حیات خود تداوم بخشیده است. ازآنجاکه در نوعِ ادبی اندرز و ادبیات تعلیمی، مضمونآفرینی و خلق معانی تازه ـ به نسبت دیگر گونههای ادبی ـ با دشواری بیشتری همراه است، اندرزگویان و بهویژه اندرزگویان دوران اسلامی کوشیدهاند تا از ابزارها و امکاناتی که روح زبان در اختیارشان نهاده است، در جهت بازآفرینیِ متفاوت و هنریتر مضامین اخلاقی پیشینیان بهره گیرند. در همین راستا، این پژوهش میکوشد تا با روش توصیفیتحلیلی و مطالعات کتابخانهای به مطالعه و بررسیِ فنون بلاغی و شیوههای بهکاررفته در اندرزنامههای دورۀ اسلامی بپردازد؛ بدین معنا که در بیانِ اندرزهای دورۀ اسلامی، از کدام شیوههای بلاغی بیشتر استفاده شده و میزان کاربرد و بهکارگیری کدامیک از آرایههای ادبی کمتر است؟ از مهمترین یافتههای آن نیز میتوان به بسامد چشمگیر صناعات ادبی و شیوههایی همچون ارسالالمثل، تکرار، تمثیل و تضاد و نیز کاربردِ اندک آرایههایی مانندِ تشابهالاطراف و حُسن تعلیل اشاره کرد.
واژههای کلیدی: اندرز، دورۀ اسلامی، بلاغت، سیاستنامه، قابوسنامه، گلستان.
1. مقدمه
هر ملت و سرزمینی، وجوهِ متمایز و سمبُلهایی دارد که در سطح جهانی و در ادوار مختلف، بدانها شناخته شده و میشود. کشور ایران نیز از این قاعدۀ کلّی مستثنا نیست و دارندۀ نشانههایی است که بیانگر روح خاصّ ایرانی و معرّف آن هستند و مردم دیگر سرزمینها، ساکنان این پهنۀ جغرافیایی را بدانها میشناسند. این نمادها میتواند بهمانندِ بنای تختجمشید، ملموس و عینی و یا همچون اندرز و پند، معنوی باشد.
قدمتِ بیش از دوهزارسالۀ اندرزهای زردشت در سرودهای گاثهها، بازگوکنندۀ این حقیقت است که مردمان این دیار، از همان نخستین روزهایی که تاریخ و مدنیّت آغاز شده است، متوجه اینگونه سخنان بودهاند و همواره صلاح و درستی یکدیگر را خواستار بوده و کوشیدهاند تا اطرافیان و زیردستان، همکیشان و همتبارانشان در مسیر درستِ زیستن قرار گیرند و گفتار و کردارشان، نیک و مینوی باشد. در این زمینه باید با خاورشناس برجستۀ دانمارکی، آرتور کریستنسن همصدا شویم، آنجا که میگوید: «ایرانیان زمان زردشت مردم بدوی و بیتمدنی نبودند، بلکه بالعکس پس از ورود به این آب و خاک وارث تمدن کهنی شدند، که اکتشافات آثار پیش از تاریخ گواه آن است. من گمان میکنم که سخنان معنوی و روحانی نزد ایرانیان آن زمان، با وسعت اجتماعی خود دارای ارزش اخلاقی و معنوی و فردی بوده است» (کریستنسن، 1384: 15-16). از همان نخستین ادوارِ پیدایش در فرهنگ جمعیِ ایرانیان تا واپسین سدهها و حتی دهههای کنونی، اندرز همواره مورد توجه گروههای مختلف جامعه بوده است و بهحق باید آن را ویژگی سرشتینِ فرهنگ و یکی از کهنترین آیین و سنتهای ایرانیان دانست؛ بهطوریکه حتی پس از شکست ساسانیان از تازیان و ورود اسلام به ایران و رنگ باختنِ بسیاری از سنتهای ایرانی، مقولۀ اندرزگویی و اندرزنامهنویسی فراموش نشد، بلکه به موجودیت خود ـ البته با پذیرش تغییراتی ـ تا روزگار ما نیز ادامه داده است. «اندرزنامههای اخلاقی و ادبیات حکیمانۀ زردشتی توسط موبدان منتقل و حفظ گردید و اندرزهایی که رنگ دینی آنها کمتر بوده است، در ادب اسلامی ادغام شده و با ظرافت جدیدی به حیات خود ادامه داده است» (زرشناس، 1384: 83). گستردگی و دایرۀ شمول اندرزها در فرهنگ و ادب جامعۀ ایرانی بهاندازهای است که کمتر اثری از ادبیات فارسی و حتی پهلوی را میتوان یافت که در آن بهنحوی به موضوعات تعلیمی و آموزههای اخلاقی پرداخته نشده باشد. ازاینرو، حوزۀ وسیعی از مطالعات را پیش روی پژوهشگران، برای کندوکاو و بررسی جنبههای مختلف آن قرار میدهد؛ ازجمله اینکه اندرزگویان ایرانی در هر دوره، از کدامین ابزارها و شیوههای خاصّ هنری، برای ماندگاری بخشیدن و غنای ادبی اندرزهایشان بهره بردهاند.
1ـ1. پیشینۀ پژوهش
براساس جستوجوهای صورتگرفته، مشخص شد که مشابه این موضوع و بررسی جامعِ روشها و فنون بلاغی بهکاررفته در کتابهای سیاستنامه، قابوسنامه و گلستان و نقش و کارکردشان بر اندرزهای این کُتُب، پژوهش مشابهی انجام نشده است؛ اما در برخی موارد و بهصورت موردی، پژوهشهای چندی صورت گرفته است؛ ازجمله موارد زیر:
- مجد، امید، و احمدی، فاطمه. (1402). «نگاهی تازه به سجع در گلستان سعدی با بررسی انواع سجع و تحلیل آنها بهقصد شناختن نوع نثر سعدی». پژوهشنامۀ متون ادبی دورۀ عراقی. ۴(4)، 165-179. همانگونه که از عنوان آن پیداست، تحقیقی است دربارۀ چگونگی بهرهگیری سعدی از صنعت تسجیع در گلستان و بالطبع اندرزهای مندرج در آن.
- رفایی قدیمی مشهد، رضا، و مهدوی، محمدجواد. (1398). «ساختارهای شرطی گلستان سعدی و کارکردهای بلاغی- معنایی آنها». کهننامۀ ادب پارسی، ۱۰(2، پیاپی 29). 1-23.
- خوئینی، عصمت، و عیسیزاده، مهدی. (1394). «اعجاز ایجاز با حذف اجزای مختلف کلام در گلستان سعدی». مطالعات و تحقیقات ادبی، شمارۀ 18، 81-97.
- مشتاقمهر، رحمان، و بافکر، سردار (1394). «شاخصهای محتوایی و صوری ادبیات تعلیمی». پژوهشنامۀ ادبیات تعلیمی، ۷(26)، 1-28. در این پژوهش به چند موضوع و مبحث کلّی دربارۀ صورت و معنای آثار اندرزی و تعلیمی پرداخته و سعی شده است تا ارتباط میان محتوای اینگونه آثار و صور خیال، زبان، موسیقی شعر، مباحث دستوری و... کشف شود.
- چیتساز، امیررضا. (1393). «ادبیّت در نصیحةالملوکهای فارسی با تکیه بر سیاستنامه، قابوسنامه و نصیحةالملوک». پایاننامۀ کارشناسی ارشد. دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه خوارزمی.
- وفایی، عباسعلی، و آقابابایی، سمیه. (1392). «بررسی کارکرد تمثیل در آثار ادبی تعلیمی». پژوهشنامۀ ادبیات تعلیمی، ۵(18)، 23-46؛ که در آن به بررسی استفاده از چند شگرد بلاغی و بهویژه گونههای مختلف تمثیل، در بیان اندرزهای شاعران و نویسندگانی همچون سعدی، مولوی، نصرالله منشی و پروین اعتصامی پرداخته شده است.
- عشیری کردشامی، حسین. (1390). «مقایسۀ پند و اندرزهای سعدی و ناصرخسرو از حیث بلاغت (معانی)». پایاننامۀ کارشناسی ارشد. دانشکده ادبیات و زبانهای خارجی دانشگاه علامه طباطبایی. همانطور که از عنوان آن نیز پیداست، در این پژوهش، نویسنده کوشیده است تا اندرزهای سعدی و ناصرخسرو را از حیث کاربست اصولِ علم معانی مورد بررسی و سنجش قرار دهد.
1ـ2. اهداف و روش پژوهش
این پژوهش، بیش از هر موضوع دیگری در پی آن است تا به مطالعه و بررسی چگونگی و نحوۀ کاربستِ فنون بلاغی و شیوههای خاصِّ بهکاررفته در نگارش اندرزنامههای ایرانی (دورۀ اسلامی) بپردازد. برای این منظور، سه اندرزنامۀ برجسته و مهمّ این دوره، سیاستنامه، قابوسنامه و گلستان، بهعنوان جامعۀ آماری تحقیق انتخاب شد. سپس، اندرزهایی که در گزارش آنان، دقیقهای از دقایق ادبی به کار رفته بود، استخراج گردید. پس از استخراج مواردِ فوق و دستهبندی آنها ذیل عناوین مختلف، نسبت به تعیینِ فراوانی و میزان کاربرد هریک از آن صناعات ادبی اقدام گردید و با توجه به بسامد استفاده از هریک، از پُرکاربردترین تا کمکاربردترین آنها معرفی شدند. هنگام معرفی هر صنعت ادبی و ذکر نخستین شاهد مثال، دربارۀ چگونگی و تأثیر آن آرایۀ ادبی بر اندرز مذکور، مطالبی نیز به قید اختصار ذکر گردید.
2. بلاغت در اندرزنامههای دورۀ اسلامی
در ادامه، به معرفی شماری از صناعات ادبیِ بهکاررفته در بیان اندرزنامههای دورۀ اسلامی با تکیه بر سیاستنامۀ خواجه نظامالملک طوسی، قابوسنامۀ عنصرالمعالی کیکاووس و گلستانِ سعدی میپردازیم و سعی میشود تا بیشترین فنون و شگردهای بلاغی بهکاررفته در بیان اندرزهای این سه کتاب، معرفی و شناسانده شوند.1 مقصود از صناعت و شگرد بلاغی در اینجا نیز همان شیوههایی است که در کُتُب بلاغت بهعنوانِ ابزارهای مؤثر بیانِ هنری و ادبی معرفی شده و تحت سه عنوان اصلیِ بدیع، بیان و معانی تقسیمبندی شدهاند.
2ـ1. آرایههای بدیعی
آنچه در ادامه میآید، ذکر شماری از اندرزهای دورۀ اسلامی است که در گزارش آنها، آرایهای از آرایههای بدیعی (لفظی و معنوی) به کار گرفته شده است.
2ـ1ـ1. ارسالالمثل
برخی اندرزهای دورۀ اسلامی یا بهصورت ضربالمثل درآمدهاند و یا قابلیت آن را دارند که بهصورت ضربالمثل بر زبان مردمان جاری شوند. اصولاً اندرزی که بهصورت ضربالمثل درآمده باشد و یا قابلیت تبدیل شدن به آن را داشته باشد، از ماندگاری بیشتری برخوردار است. به همین دلیل، این امر ازسوی اندرزگویان دورۀ اسلامی با جدّیت دنبال شده است؛ نظیر اندرزهای زیر:
- «خانه به دو کدبانو نارُفته بود و از دو کدخدا ویران» (نظامالملک، 1394: 198).
اندرز فوق که بهصورت ضربالمثل نیز درآمده، این امکان را داشته است که حتی پس از حدود هزار سال، همچنان بر زبان مردمان این دیار جاری شود، و برای یک اندرزگو چه موضوعی میتواند خوشحالکنندهتر از این باشد که پس از قرنها، اندرزش همچنان بر افواه مردمان جاری باشد و انسانهای بیشتری را تحتتأثیر قرار دهد! و البته واضح است که اگر این اندرز به بیانِ عادی ادا میشد، همان قرنها پیش از یادها فراموش میشد.
- «با ناسپاسان نیکی کردن از خیرگی بود» (عنصرالمعالی، 1390: 25).
- «زهر خوردن به گمان نه از دانایی بود» (همان: 33).
- «آن را که حساب پاک است از محاسبه چه باک است؟» (سعدی، 1387: 70).
- «خانۀ دوستان بروب و درِ دشمنان مکوب» (همان: 92).
2ـ1ـ2. تضاد
تضاد نیز ازجمله شگردهای ادبی است که از دیرباز ازسوی اندرزگویان ایرانی (پیش و پس از اسلام) همواره مورد توجه بوده و آن عبارت است از اینکه «دو چیز را در مقابل یکدیگر انداختن و در اصطلاح آن است که کلمات ضدّ یکدیگر بیاورند» (همایی، 1389: 177). ازآنجاکه امور مختلف بهوسیلۀ اضدادشان خوبتر و بهتر نمایانده میشوند، اندرزگویان دورۀ اسلامی نیز در بیان پندهایشان بدان توجه ویژهای داشتهاند؛ ازجمله:
- «اگر کسی از خیل بر مقدّم خویش دراززبانی کند یا حرمت او نه نگاه دارد و از حدّ خویش بگذرد، او را مالش باید داد تا مهتر از کهتر پدید شود» (نظامالملک، 1394: 152).
در این اندرز، نویسنده با استفاده از تقابل میان کهتر و مهتر ـ که ازنظر معنایی در تقابل با یکدیگر قرار دارند ـ به بازشناسی هرچه بهتر این دو گروه و نیز فهم درستتر و درک بهتر اندرز کمک کرده است.
- «با خصمان جنگ چنان کند که آشتی را جای باشد و با دوست و دشمن چنان پیوندد که تواند گسست و چنان بگسلد که تواند پیوست» (همان: 298).
- «چون در خاصِ خدای تقصیر کنی از عام همچنان بازمانی» (عنصرالمعالی، 1390: 17).
- «و بسیاردان و کمگوی باش نه کمدان بسیارگوی» (همان: 47).
- «خشم بیحد گرفتن وحشت آرد و لطفِ بیوقت هیبت ببرد؛ نه چندان درشتی کن که از تو سیر گردند و نه چندان نرمی که بر تو دلیر شوند» (سعدی، 1387: 173).
- «چو بینی که در سپاه دشمن تفرقه افتاد تو جمع باش، و اگر جمع شوند از پریشانی اندیشه کن» (همان: 174).
2ـ1ـ3. تضمین
ازجملۀ صناعات ادبی پرکاربرد در بیانِ اندرزهای دورۀ اسلامی، میتوان از «تضمین» نام برد که در بیشتر متون تعلیمی این دوره بهمنظور تأثیرگذاری بیشتر بر مخاطب و بهعنوان سند تأییدی بر سخنانشان استفاده شده است. هرگاه شاعر و نویسنده، آیه، حدیث، بیت شعر و سخن مشهوری از دیگری را در ضمن نوشتهها و اشعار خویش نقل کند، در اصطلاح بلاغیون بدان تضمین گفته میشود؛ البته این نقل باید بهگونهای باشد که رنگوبوی سرقت و انتحال نداشته باشد. در زیر به برخی نمونههایی ازایندست اشاره شده است:
- «هیچ کاری به از جوانمردی و نیکوکاری و نان دادن نیست و نان دادن سرِ همۀ مردمیهاست و مایۀ همۀ جوانمردیها، چنانکه شاعر گوید:
جـوانمردی از کـارها بهـتر اسـت |
| جـوانمردی از خـوی پیغمبر است |
دو گیتـی بـود بر جـوانمرد راست |
| جـوانمرد باشی دو گیـتی تـراست |
|
| (نظامالملک، 1394: 159) |
در اندرز فوق، خواجه نظامالملک، اندرز و نصیحت خویش را به دو بیت از شاعری که نامش را ذکر نکرده، مزیّن نموده است. درحقیقت از صنعتِ تضمین، بهعنوان دلیل و سندی در جهت تأیید و تأکید نوشتۀ خویش بهره برده است؛ بدین معنا که به مخاطب خویش گوشزد مینماید که تنها من این عقیده را ندارم و این فقط نصیحت و سفارشِ من نیست و افراد دیگری نیز همین باور را داشته و دارند و گواه آن نیز همین سخنانی است که از دیگری نقل میکنم.
- «مادام به درگاه حاضر باشی... به کارهای بزرگ بر تو اعتماد کند؛ چنانکه قمری گرگانی گوید:
پیشِ تو ما را سخن گفتن خطر کردن بود |
| به خطر کـردن بـرآرنـد از بُن دریا گـهر |
|
| (عنصرالمعالی، 1390: 202) |
- «چون دعای خلق به نیکویی پیوسته گردد، آن مُلک پایدار بود و هر روز به زیادت باشد، و آن مَلک از دولت و روزگار خود برخوردار بود و بدین جهان نام نیکو و بدان جهان رستگاری یابد و حسابش آسانتر بود که بزرگان گفتهاند: المُلکُ یَبقی مَعَ الکُفرِ و لا یَبقی مَعَ الظُلمِ» (نظامالملک، 1394: 6).
- «اما جهد باید کرد تا اگرچه اصلی و گهری باشی تنگهر باشی که گوهرِ تن از گوهر اصل بهتر است؛ چنانکه گفتهاند: الشرف بالعقل و الادب لا بالأصل و النسب» (عنصرالمعالی، 1390: 27).
- «نبینی که حق، عزَّ و عَلا، در محکم تنزیل از نعیم اهل بهشت خبر میدهد که: اُولئکَ لَهُم رِزقٌ مَعلُومٌ، تا بدانی که مشغول کفاف از دولت عفاف محروم است و مُلکِ فراغت زیر نگینِ رزق معلوم» (سعدی، 1387: 164).
همچنین در اندرزهای دورۀ اسلامی به موارد فراوانی برمیخوریم که در آنها اندرزها به افراد شناختهشده و همچنین افراد و عناوین کلّی و مبهمی نسبت داده شدهاند. شاید دلیل این امر در این باشد که آدمی ـ در بیشتر مواقع ـ از پذیرشِ نصیحت و اندرزِ مستقیم رویگردان است و اندرزگویان نیز با توجه به این موضوع و بهمنظور تأثیرگذاری و گرایش بیشتر از جانب مخاطبان، گاهی اندرزها را به منابعِ دیگری نسبت میدهند. البته گاهی نیز ممکن است که گویندۀ یک اندرز مشخص نباشد. در زیر به چند نمونه از اینگونه اندرزها که میتوانند از فروع صنعت ادبیِ تضمین شمرده شوند، اشاره شده است:
- «سقراط گوید: هیچ گنجی بهتر از هنر نیست و هیچ دشمن بتر از خوی بد نیست» (عنصرالمعالی، 1390: 34).
- «حکما گفتهاند: نانِ خود خوردن و نشستن به از کمرِ زرّین به خدمت نشستن» (سعدی، 1387: 83).
- «یکی را شنیدم از پیرانِ مربّی که مریدی را همی گفت: چندان که تعلّقِ خاطر آدمیزادست به روزی اگر به روزیدِه بودی به مقام از ملائکه درگذشتی» (همان: 157).
2ـ1ـ4. تکرار
تکرار نیز ازجمله مواردی است که برای افزایش موسیقی کلام ـ در اینجا اندرز ـ به کار گرفته شده تا بدین وسیله زودتر بر حافظهها جایگیر افتد. مقصود از تکرار این است که واج، واژه، عبارت و دیگر اجزای زبانی، در متنِ یک نوشته، دو بار و یا چند بار ذکر شود؛ البته بهشرطی که سبب تأکید هرچه بیشتر در نوشته شود و توجه مخاطب را برانگیزد. «تکرار در زیباشناسی هنر از مسائل اساسی است. کورسوی ستارهها، بال زدن پرندگان بهسبب تکرار و تناوب است» (شمیسا، 1386ب: 83)؛ مانند آنچه در زیر آمده است:- «لقمان حکیم گفت هیچ یاری مردم را در جهان به از علم نیست و علم بهتر است که گنج از بهر آنکه گنج ترا نگاه باید داشت و علم ترا نگاه دارد» (نظامالملک، 1394: 71-72).
در مثال فوق، چندین واژه تکرار شدهاند و بهویژه کلمۀ «علم»؛ گویندۀ اندرز با تکرار این کلمات، سعی در تشخّص بخشیدن و نیز تأکید بیشتر بر آنها را داشته است تا مخاطب اندرز دراینباره درنگ نموده و ارزش و جایگاه آنها را از این طریق دریابد. علاوهبر این، بر ارزش موسیقاییِ اندرز خویش نیز افزوده است.
- «کمال خرد مرد آنچنان بود که خشم نگیرد، پس اگر گیرد باید که عقل او بر خشم چیره بود نه خشم بر عقل» (همان: 155)؛ که در اینجا ازطریق تقابلی که میان عقل و خشم صورت گرفته و تکرار این دو، خواهناخواه مخاطب را تحتتأثیر قرار داده است.
- «پیغامبر راهنمای را بر روزیخوار خدای تعالی فضل آنست که روزیخوار را بر روزی» (عنصرالمعالی، 1390: 15).
- «اگر غم و شادیت بود غم و شادیت با آنکس گوی که او را تیمار و غم تو بود» (همان: 32).
آنکس که به دینار و درم خیر نیندوخت |
| سر عاقبـت انـدر سـر دینار و درم کرد |
|
| (سعدی، 1387: 169) |
- «پادشاهان به نصیحتِ خردمندان از آن محتاجترند که خردمندان به قربت پادشاهان» (همان: 170).
2ـ1ـ5. تلمیح
یکی دیگر از صناعات ادبی که در نگارشِ متون اندرزی دورۀ اسلامی به کار رفته، «تلمیح» است و آن «یعنی به گوشۀ چشم اشاره کردن و در اصطلاح بدیع آن است که گوینده در ضمن کلام به داستانی یا مثلی یا آیه و حدیثی اشاره کند» (همایی، 1389: 206). بهوسیلۀ تلمیح، بدون آنکه یک داستان و ماجرا و یا سخن را بهمنظور تأکید بیشتر بهتمامی نقل کنند، به بخشی از آن اشاره میکنند و مخاطب بهسبب آشنایی، بدان معنا منتقل میگردد و اگر با اصل سخن آشنایی نداشته باشد، بهدلیل کنجکاوی به تکاپوی خواندن و شنیدن اصل مطلب میافتد و همۀ اینها سبب درگیر شدن هرچه بیشتر مخاطب با سخنِ فردِ اندرزگو میشود. نظیر آنچه در زیر آمده است:
- «پادشاهانی که دانا بودند بنگر که نام ایشان در جهان چگونه بزرگ است و کارهای بزرگ کردند که به قیامت نام ایشان به نیکی میبرند چون افریدون و اسکندر و اردشیر و نوشروان عادل...» (نظامالملک، 1394: 72).
استفاده از نام شخصیتهایی تاریخی همچون فریدون و اسکندر و اردشیر و انوشیروان در اندرز فوق دو مزیت را برای نویسندۀ اندرز داشته است: نخست اینکه با اکتفا به همین اسامی، بهگونهای بسیار موجز به چندین داستان و سرگذشت تاریخی اشاره کرده است که اگر میخواست برای تأکید بیشتر، همۀ آنها را نقل کند، از حوصلۀ نوشتهاش خارج بود و این البته در مورد مخاطبانی است که از آن داستانها مطلع باشند؛ دیگر اینکه اگر مخاطب با حوادث و ماجراهای این افراد، آشنایی نداشته باشد، تلنگر و نیروی محرکهای محسوب میشود برای مراجعه به برخی منابع و درنتیجه خواندن آن داستانها و سرگذشتها و پند گرفتن از آنها.
- «اوّل مردی که فرمان زن کرد و او را زیان داشت و در رنج و محنت افتاد، آدم علیهالسّلم بود که فرمان حوّا کرد و گندم خورد تا از بهشتش بیرون کردند» (همان: 225).
- «اگر کسی را دوست داری، باری کسی را دوست دار که به دوستی ارزد. معشوق خود بطلمیوس و افلاطون نباشد ولکن باید که اندک مایه خردی دارد. و نیز دانم که یوسفِ یعقوب نباشد اما چُنان باید که حلاوتی و ملاحتی باشد وی را، تا زبانِ مردم بسته باشد و عذر مقبول دارند» (عنصرالمعالی، 1390: 85).
قارون هلاک شد که چهل خانه گنج داشت |
| نـوشیـروان نمـرد کـه نامِ نکو گذاشت |
|
| (سعدی، 1387: 74) |
کـسی بـه دیـدۀ انـکار اگـر نگـاه کـنـد |
| نشان صورتِ یوسف دهـد به ناخوبی |
|
| (همان: 133) |
2ـ1ـ6. سؤال و جواب
گاهی نیز از شخص اندرزگو سؤال و یا سؤالاتی پرسیده میشود و پاسخهای دادهشده از جانب وی، حاوی نکتههای اخلاقی و پند و اندرز است. در این حالت، و بهواسطۀ حضور دو نفر، سؤال پرسنده و شخص اندرزگر و پرسش و پاسخهایی که میان آن دو مطرح میگردد، گونهای حالتِ روایتگونه نیز شکل میگیرد. اما چرا از پرسش و پاسخ استفاده میشود؟ در جواب این سؤال میتوان گفت: نخست اینکه ممکن است شخص سؤالپرسنده نیز بهمانند مخاطبِ نوشته، دربارۀ آن موضوع، اطلاع و آگاهی کامل نداشته باشد؛ دلیل دیگر را باید در ماهیت جملات پرسشی و تأثیرگذاری بیشتر آنها جستوجو کرد. به دیگر سخن، «خود نویسنده نسبت به ماهیت اصلی موضوع و مسئله، علم و اطلاع کافی ندارد و ثانیاً جملات پرسشی توجه خواننده را به ماهیت موضوع جلب میکند و او را ازسوی گوینده به تفکر و تعمق دعوت مینماید» (شمیسا، 1386الف: 146).
در بیشتر اندرزنامههای پیش از اسلام، از سؤال و جواب، استفادۀ فراوانی شده است؛ درحالیکه این شیوه در دورۀ اسلامی، کمتر مورد توجه قرار گرفته و درنتیجه بسامد کمتری دارد. آنچه در ادامه میآید، چند اندرز از دورۀ اسلامی است که در نقل آنان، شیوۀ سؤال و جواب به کار گرفته شده است:
- «حکیمی [را] پرسیدند که از سخاوت و شجاعت کدام بهتر است؟ گفت: آنکه را سخاوت است به شجاعت حاجت نیست» (سعدی، 1387: 108).
استفاده از شیوۀ سؤال و جواب در اندرز فوق، این نکته را بهصورت غیرمستقیم به مخاطب القا میکند که آدمی را از پرسیدن عار نیست، و هرکسی ممکن است در طول زندگی پُرفرازونشیبش بارها نیازمند هدایت و راهنمایی افراد، و بهویژه افراد دانا و راهبر قرار گیرد، و این جدای از خاصیت رواییِ خاصی است که اینگونه اندرزها پیدا میکنند و به ارتباط برقرار کردن هرچه بهترِ مخاطب با اندرز نیز کمک میکنند.
- «عاقلی را پرسیدند: نیکبخت کیست و بدبخت چیست؟ گفت: نیکبخت آنکه خورد و کِشت و بدبخت آنکه مُرد و هِشت» (همان: 169).
2ـ1ـ7. مذهب کلامی
اندرزگویان دورۀ اسلامی، همچنین با استفاده از شیوۀ مذهب کلامی، کوشیدهاند تا اندرزهایشان را به پسند مخاطب و پذیرش از جانب وی نزدیکتر کنند؛ بدین معنا که «سخن را با دلیل و برهان عقلی یا خطابی و ذکر امور مسلّم غیرقابل انکار، چنان اثبات کنند که موجب تصدیق شنونده باشد» (همایی، 1389: 95)؛ نظیر این اندرزها:
- «و در مهمّات مملکت در هر دو سه سال عمّال را و مقطعان را بَدَل باید کرد تا پای سخت نکنند و حصنی نسازند و دلمشغولی ندهند و با رعایا نیکو روند و ولایت آبادان ماند» (نظامالملک، 1394: 47).
اگر در اندرز فوق، نویسنده به همین نکتۀ اندرزی اکتفا مینمود که: هر دو سه سال عمّال و مُقطعانِ خویش را جایگزین کن، مطمئناً نمیتوانست از اقناع مخاطب خویش مطمئن باشد؛ چراکه ممکن بود مخاطب با خود چنین بیندیشد که مثلاً فلان عامل و مُقطع را که من انتخاب کردهام، مدتهاست که بهخوبی از عهدۀ کار برآمده است پس چرا باید وی را معزول نمایم، امّا گویندۀ اندرز با زیرکی، دلایلی را برای این موضوع مطرح کرده است که بتواند با عقل و منطق سازگار باشد و به رضایتِ مخاطب نزدیکتر.
- «خویشتن را به راستگویی معروف کن تا اگر وقتی بهضرورت دروغ گویی، از تو بپذیرند» (عنصرالمعالی، 1390: 41).
- «از تلوّنِ طبع پادشاهان برحذر باید بود که [وقتی] به سلامی برنجند و [وقتی] به دشنامی خلعت دهند» (سعدی، 1387: 69).
2ـ1ـ8. لف و نشر
کاربرد و بهرهگیری از صنعت ادبیِ لف و نشر نیز در میان متون تعلیمی دورۀ اسلامی دیده میشود؛ یعنی اینکه در اندرزهایشان «ابتدا چند چیز را در کلام بیاورند، آنگاه چند امر دیگر از قبیل صفات یا افعال بیاورند که هرکدام از آنها به یکی از آن چیزها که اول گفتهاند، راجع و مربوط باشد» (همایی، 1389: 180)؛ البته نسبت به صناعاتی نظیر تمثیل، کنایه و... دارای بسامد کمتری است. در زیر به چند نمونۀ اندرزی که در بیان آنها از آرایۀ ادبی لف و نشر استفاده شده، اشاره شده است:
- «بعضی نخست کاسۀ خویش فرمایند نهادن آنوقت از آنِ قوم، و بعضی نخست آنِ قوم فرمایند نهادن آنگه آنِ خویش را و این نیکوتر که این طریقِ کرمست و آن طریقِ سیاست» (عنصرالمعالی، 1390: 65-66).در اینجا گویندۀ اندرز، ذهن مخاطب را به چالش کشیده است؛ بدین معنا که در انتهای پند، مخاطب را کنجکاو میکند که یک بار دیگر و از آغاز، اندرز را بخواند تا مرجع ضمایر «این» و «آن» را که در پایان آمده است، بشناسد و مخاطب از این طریق، به یک نوع رمزگشایی ـ البته در سطحی تقریباً نازل ـ بپردازد. و برای نویسنده چه چیزی میتواند مهمتر از این باشد که اندرز وی، یک بار دیگر و یا حتی دفعات بیشتری خوانده شود!
- «اگر طریق جوانمردی خواهی سپردن، باحفاظ باش و سه چیز مادام بسته دار: چشم و دست و زبان، از نادیدنی، و ناکردنی و ناگفتنی و سه بر دوست و دشمن گشاده دار: درِ سرای و سرِ سفره و بند کیسه بدان قدر که ترا طاقت بود» (همان: 260)؛
- «ای برادر، شکرِ نعمت باری، عزّاسمُهُ، مرا بیش میباید کرد که میراثِ پیغمبران یافتم یعنی علم، و تو میراث فرعون و هامان یعنی مُلکِ مصر» (سعدی، 1387: 109)؛
درِ مـیـر و وزیر و سـلـطان را |
| بیوسـیلـت مـگـرد پـیـرامن |
سـگ و دربـان چـو یافتند غریـب |
| ایـن گـریبـانـش گـیرد، آن دامـن |
|
| (همان: 72) |
نکتۀ قابل ذکر در اینجا این است که گویندگانِ اندرز از لف و نشر مرتب، به نسبت لف و نشر مشوش بیشتر استفاده کردهاند؛ بدین معنا که گوینده خود تصریح کرده که کدام قسمت اندرز با کدام پاره که در ادامه آمده است، مرتبط است.
2ـ1ـ9. تسجیع
ازجمله ابزارهای موسیقایی که ادبیات در اختیار نویسنده، در اینجا شخصِ اندرزگو، قرار داده است، آوردن کلمات مسجع در کلام منثور است و آن «یکی از روشهایی است که با اعمال آن، در سطح دو یا چند کلمه (یک جمله) یا در سطح دو یا چند جمله (کلام) موسیقی و هماهنگی به وجود میآید و یا موسیقی کلام افزونی مییابد» (شمیسا، 1386ب: 33). در میان برخی آثار تعلیمیِ دورۀ اسلامی (بهویژه گلستان سعدی) نمونههایی از سجع در بیان پندها دیده میشود که سبب گوشنواز شدنِ اندرز و درنتیجه یادسپاری بهتر آن شده است؛ مانند آنچه در زیر آمده است:
- «مودّتِ اهل صفا، چه در روی و چه در قفا؛ نه چنانکه از پسَت عیب گیرند و پیشت بیش میرند» (سعدی، 1387: 87).
بالطبع هارمونی و نوع آهنگی که ازطریق آوردنِ کلمات مسجع در نمونۀ اندرزی فوق دیده میشود، ارزش هنری و ادبی آن را بهمراتب بالاتر از نمونۀ عادی آن قرار داده است و همین موضوع به مقبولیت و ماندگاری بیشتر اندرز ـ به نسبتِ نمونههای ساده و بیپیرایه ـ کمک شایانی میکند.
- «نه هرکه در مجادله چُست، در معامله دُرُست» (همان: 177).
- «شیطان با مُخلصان برنمیآید و سلطان با مُفلسان» (همان: 181).
- «و جهد کن تا ستودۀ خلقان باشی و نگر تا ستودۀ جاهلان نباشی که ستودۀ عام نکوهیدۀ خاص بود» (عنصرالمعالی، 1390: 36).
- «تا رنج کهتری بر خویشتن ننهی به آسایش مهتری نرسی» (همان: 202).
- «غفلت امیر و خیانت وزیر پادشاهی ببرد» (نظامالملک، 1394: 34).
نمونههای سجع در میان اندرزهای کتاب گلستان سعدی بهمراتب بیشتر از کتابهای قابوسنامه و سیاستنامه است و درحقیقت، سجعهای موجود در این دو کتاب اخیر، بسیار اندک و آنهم بیشتر از نوع سجع متوازن است.
2ـ1ـ10. مراعات نظیر
هرگاه در بیان امری، از اعضای یک مجموعه نام بُرده شود، در اصطلاح بلاغتشناسان به آن «مراعات نظیر» گفته میشود. به بیان دیگر، «گوینده جمع کند سخن اندر میان چیزهایی که نظایر یکدیگر باشند» (رادویانی، 1362: 75). در زیر به نمونههایی از استفاده از صنعت ادبیِ مراعات نظیر در گزارشِ پندهای دورۀ اسلامی اشاره شده است:
- «بندگان و چاکران و کهتران به وقت خدمت باید که پدیدار باشند و هریک را جایی معلوم بود که ایستادن و نشستن در پیش ملوک هر دو یکسان باشد» (نظامالملک، 1394: 151).
در این اندرز و بهواسطۀ آوردن کلماتی از یک مجموعه (بندگان و چاکران و کهتران و خدمت)، نوعی موسیقی معنوی در اندرز ایجاد شده و همچنین، شخص اندرزگر از این طریق مفهوم و مقصود مورد نظرش را بهتر نمایانده است؛ چراکه هریک از کلماتِ متناسب، باعث تقویت بار معناییِ مورد نظر میشوند.
- «نباید که اندر بهار خزانی و اندر خزان بهاری گویی و اندر تابستان زمستانی و اندر زمستان تابستانی نگویی» (عنصرالمعالی، 1390: 195).
- «بهتر متاعی آنکه به من و رطل خرند و به درمسنگ فروشند و بترین متاعی برخلاف اینست» (همان: 167).
گرچـه سیم و زر ز سنگ آید همی |
| در هـمه سنگـی نباشـد زرّ و سیم |
بر همه عـالَم همـی تـابـد سـهیل |
| جایـی انبـان میکـند جـایی ادیـم |
|
| (سعدی، 1387: 157) |
ای سلیـم، آب ز سـرچشـمه ببنـد |
| کـه چـو پُـر شد نتوان بستن جوی |
|
| (همان: 171) |
2ـ1ـ11. تنسیقالصفات
از دیگر آرایههای ادبیِ بهکاررفته در اندرزهای دورۀ اسلامی، میتوان از «تنسیقالصفات» نام برد؛ یعنی اینکه «برای یک اسم، صفات متوالی بیاورند یا برای یک فعل قیود مختلف ذکر کنند» (شمیسا، 1386ب: 160). در زیر به چند نمونۀ اندرزی که در بیان آنها از این آرایۀ ادبی استفاده شده، اشاره شده است:
- «پس باید که داماد پاکروی و پاکدین و باصلاح و با بسیار کدخدایی باشد» (عنصرالمعالی، 1390: 138).
در این اندرز، نویسنده برای یک دامادِ خوب و شایسته چندین صفت را ضروری دانسته است، آوردن این صفات علاوهبر افزایش موسیقی لفظی (= تکرارِ مصوت سکوت یا مکث)، سبب تجسم هرچه دقیقتر و بهترِ ویژگیهای یک داماد خوب شده است. همچنـین سبب ایجاز هـرچه بیشتر انـدرز شـده است، زیـرا گویندۀ اندرز بهجای اینکه بگوید داماد بایستی پاکدین باشد و داماد با صلاح باشد و...، با ذکر چند صفت متوالی، از ذکر همۀ اینها بینیاز شده است.
- «پس اگر چُنانکه از پیشها چنین که فرمودم طالبِ علم باشی پرهیزگار باش و قانع باش و علمدوست و دنیادشمن و بردبار و خفیفروح و دیرخواب و زودخیز و حریص به کتابت و درس و متواضع و آگاه از کار...» (همان: 158).
- «گفتم: دون است و بیسپاس و سفله و ناحقشناس که به اندک تغیّر حال از مخدوم قدیم برگردد و حقوق نعمت سالیان درنوردد» (سعدی، 1387: 68).
2ـ1ـ12. تشابهالاطراف
در کتب بدیعی از آرایهای ادبی با عنوان «تشابهالاطراف» نام برده شده که بیشتر نیز مختص شعر است و آن «وقتی است که یکی از کلمات اواخر مصراع اول، در اوایل مصراع دوم و یکی از کلمات اواخر مصراع دوم در اوایل مصراع سوم و یکی از کلمات اواخر مصراع سوم در اوایل مصراع چهارم و قس هذا تکرار شود» (شمیسا، 1386ب: 77). چهار نمونۀ استفاده از این صنعتِ بدیعی در بیانِ اندرزهای قابوسنامه به چشم میخورد که در زیر به دو مورد از آنها اشاره شده است:
- «و بیسپاس و زیانکار مباش که ثمرۀ زیانکاری، رنجمندی بود و ثمرۀ رنج، نیازمندی بود و ثمرۀ نیازمندی، فرومایگی» (عنصرالمعالی، 1390: 36).
- «و بدان که جهانداری به لشکر تُوان کردن و لشکر به زر تُوان داشت و زر به عمارت کردن به دست تُوان آوردن و عمارت به داد و انصاف تُوان کرد، از عدل و انصاف غافل مباش» (همان: 218).
استفاده از این شیوۀ بدیعی، بیش از هرچیز دیگری بر ارزش موسیقایی اندرز میافزاید، چه از طریق این صنعت، نویسنده یا گوینده برخی کلمات را تکرار میکند و این تکرار خود بر ارزش موسیقی متن خواهد افزود.
2ـ1ـ13. حسن تعلیل
از آرایۀ «حسن تعلیل» نیز بهصورت اندک در برخی اندرزنامههای دورۀ اسلامی (گلستان سعدی) استفاده شده است؛ بدین معنا که «برای صفتی یا مطلبی که در سخن آوردهاند، علّتی ذکر کنند که با آن مطلب مناسبت لطیف داشته باشد و بیشتر ادبا شرط کردهاند که این علت ادعایی باشد نه حقیقی» (همایی، 1389: 170). در زیر به چگونگی و نحوۀ استفاده از آن در بیان اندرزها اشاره شده است:
- «بزرگی را پرسیدند: با چندین فضیلت که دستِ راست راست خاتم در انگشت چپ چرا میکنند؟ گفت: ندانی که اهل فضیلت همیشه محروم باشند؟
آنکه حظ آفـریـد و روزی سخت |
| یا فضـیلت همـی دهـد یا بـخـت» |
|
| (سعدی، 1387: 189) |
در این مثال، برای پوشیدن انگشتر در انگشتِ چپ، دلیلی ذکر شده که ادعایی است امّا نویسنده آن را چنان با ظرافت به کار برده که ذهن مخاطب نتواند از پذیرش آن سر باز زند و بالعکس آن را بپذیرد و درنتیجه نویسنده، از این دلیلِ ادعایی به نتیجۀ دلخواهش که نصیحتی به انسانهای فاضل اما محروم است، سود جسته و بهشیوهای غیرمستقیم آنها را به شکیبایی بر این وضعیت، دعوت نموده است.
- «حکیمی را پرسیدند: چندین درخت نامور که خدای عزَّوجلَّ آفریده است و برومند، هیچیکی [را] آزاد نخوانند مگر سرو را که ثمرهای ندارد، گویی در این چه حکمت است؟ گفت: هریکی را دخلی معیّن است به وقتی معلوم، گاهی به وجودِ آن تازهاند و گاهی به عدمِ آن پژمریده و سرو را هیچ از این نیست و همه وقتی خوش است [و] این است صفتِ آزادگان» (سعدی، 1387: 190).
2ـ1ـ14. جمع
یک مورد استفاده از صنعت بدیعیِ جمع نیز در میان اندرزهای بیشمارِ کتاب قابوسنامه به چشم میخورد. جمع در اصطلاح ادبی، یعنی آنکه دو یا چند چیز را در امری مشترک بدانند. به دیگر سخن «آن است که چند چیز را در یک صفت جمع کنند که آن را جامع گویند» (همایی، 1389: 181). آن اندرز چنین است:
- «مال همۀ عالم، امینان و راستگویان راست» (عنصرالمعالی، 1390: 110).
2ـ2. آرایههای بیانی
در زیر به ذکر چند آرایه و صنعتِ بیانی که در گزارش اندرزهای دورۀ اسلامی (سیاستنامه، قابوسنامه، گلستان)، مورد استفاده قرار گرفته، اشاره شده است.
2ـ2ـ1. تمثیل
بدون شک یکی از پرکاربردترین شیوههای بلاغیِ بهکاررفته در بیانِ اندرزهای دورۀ اسلامی را باید «تمثیل» دانست؛ بهطوریکه کمترین کتاب تعلیمی و اندرزی در این دوره را میتوان یافت که در آن بهشیوۀ تمثیل به اندرز و پند مخاطبان نپرداخته باشد. «در تمثیل (پرابل parable) موضوع سخن افراد انسانی هستند و گوینده از عالم انسانی مثالی میآورد و از آن درسی معنوی یا تعلیمی- روحانی استخراج میکند. پس تمثیل حکایتی است حقیقی و قابل وقوع که فرض حدوث آن ممکن است» (خطیبی، 1396: 29). همچنین، هرگاه شعر یا نثر را به عبارتی حکیمانه، یا مَثَل و مانند آن بیارایند به آن تمثیل گفته میشود. در این دوره، از هر دو روش تمثیل (= نقل حکایت و نیز استفاده از مَثَل در آرایش کلام) استفاده شده و سبب تأثیرگذاری و ماندگاری بیشتر اندرزها شده است؛ از آن جمله است:
- «و هم این اسمعیل بن احمد را عادت چنان بودی که آن روز که سرما سختتر بودی و برف بیشتر آمدی تنها برنشستی و به میدان آمدی و تا نماز پیشین بر پشت اسب بودی و گفتی باشد که متظلّمی به درگاه آید و حاجتی دارد و او را نفقاتی و مسکنی نبود و چون به عذر سرما و برف ما را نبیند و به ما رسیدن بر وی دشوار باشد چون ببیند که ما ایستادهایم بیاید و کار خود بگزارد و به سلامت بازگردد، و مانند این حکایت بسیار است که گفتهاند، و اینهمه احتیاط از بهر آن جهان کردهاند» (نظامالملک، 1394: 21).
در اینجا، خواجه نظامالملک بهشیوۀ تمثیل و بهصورت غیرمستقیم، اندرز و نصیحتِ مورد نظر خویش را خطاب به شخصِ نخست جامعه، سلطان، ابراز نموده است. استفاده از این شیوه، علاوهبر اینکه سبب هنریتر شدن هرچه بیشتر اندرز شده است، یک ویژگی دیگر نیز دارد و آن اینکه ازآنجاکه شخص سلطان و پادشاه ـ هرچقدر هم که منطقی و دانا باشد ـ از غرور و نخوت پادشاهی، خالی نیست و چهبسا اگر با اندرزهای آمرانه و با افعال امر و نهی با وی صحبت شود، تاب نیاورد و نهتنها اندرز را نپذیرد و بدان عمل نکند، بلکه نسبت به شخص اندرزگو نیز واکنش نشان دهد. بنابراین شیوۀ تمثیل و بهویژه نوع حکایتنگاری آن، این امکان را به گویندۀ اندرز میدهد تا با خیالی آسودهتر به نصیحت وی بپردازد و بهگونهای ناخودآگاه، وی را تحتتأثیر قرار دهد.
- «چنین شنیدم که محمد بن زکریای رازی رحمه الله میآمد با قومی از شاگردان خویش. دیوانهای پیش ایشان افتاد؛ در هیچکس ننگریست مگر در محمد بن زکریا و نیک درو نگاه کرد و در روی او بخندید. محمد بن زکریا بازِ خانه آمد و مطبوخ افتیمون بفرمود پختن و بخورد. شاگردان گفتند که چرا مطبوخ خوردی؟ گفت: از بهر آن خندۀ دیوانه که تا وی از جملۀ سودای خویش جزوی با من ندید با من نخندید چه گفتهاند: کل طایر یطیر مع شکله» (عنصرالمعالی، 1390: 37).
- «لقمان را گفتند: ادب از که آموختی؟ گفت: از بیادبان؛ هرچه از ایشان در نظرم ناپسند آمدی، از فعل آن احتراز کردمی».
نگـویـند از سـرِ بـازیـچه حـرفـی |
| کزان پنـدی نگیرد صاحـب هوش |
و گر صد باب حکـمت پیشِ نادان |
| بخوانی آیدش بازیچـه در گـوش |
|
| (سعدی، 1387: 95) |
- «از جهت شومی این گنهکاران بیگناهان نیز در فتنهها هلاک شوند و مثال این چنانست که آتش اندر نیستانی افتد، هرچه خشک باشد بسوزد و از جهت مجاورت خشک بسیار تر نیز بسوزد» (نظامالملک، 1394: 2).
- «هرکه با خداوند خویش لجاج کند، پیش از اجل بمیرد که با درفش مشت زدن از احمقی بود» (عنصرالمعالی، 1390: 198).
کس نتواند گـرفت دامـنِ دولـت بهزور |
| کوششِ بیفایدهست وَسمه بر ابروی کـور |
|
| (سعدی، 1387: 120) |
2ـ2ـ2. تشبیه
تشبیه نیز ازجمله فنون بلاغی است که در متون اندرزی دورۀ اسلامی بهمیزان قابل توجهی مورد استفاده قرار گرفته است و ازنظر بسامد، در حدّ وسط آنها قرار میگیرد. «کم نیستند شاعران و نویسندگانی که در ادب پارسی تشبیه را در استخدام تربیت و ارشاد و تنبیه و آگاهسازی به کار گرفته و از این رهگذر به پرورش نسل آینده همت گماشتهاند» (تجلیل، 1390: 56). در ادامه و با ذکر نمونههایی، به نحوۀ استخدام صنعت تشبیه در اندرزگویی، اشاره شده است:
- «مثل آدمی چون میوه است و پدر و مادر چون درخت، هرچند درخت را تعهد بیش کنی میوۀ او نیکوتر و بهتر باشد» (عنصرالمعالی، 1390: 25).
اگر نویسنده در اندرز فوق، به این نکتۀ اندرزی اکتفا مینمود که از پدر و مادر خود مراقبت کنید، مسلماً تأثیر و گیراییِ سخن کنونی را نداشت و چهبسا چندان مورد توجه قرار نمیگرفت و درنتیجه در حدّ یک اندرز سرد و بیروح باقی میماند؛ اما گویندۀ اندرز از قابلیتی که ادبیات در اختیارش نهاده بهخوبی بهره جسته است و با تشبیه پدر و مادر به درخت و فرزندان به میوه، به دلنشین شدن این پند کمک شایانی نموده است.
- «بدان ای پسر که مردم بیهنر دائم بیسود بود چون مغیلان که تن دارد و سایه ندارد، نه خود را سود کند و نه غیر را» (همان: 27).
- «عمل پادشاه چون سفرِ دریاست خطرناک و سودمند یا گنج برگیری یا در طلسم بمیری» (سعدی، 1387: 72).
- «مجلس واعظ چون کلبۀ بزّازست؛ آنجا تا نقدی ندهی بِضاعتی نستانی» (همان: 104).
2ـ2ـ3. تشخیص
هرگاه در شعر یا نوشته، برای امور بیجان، شخصیت انسانی و جاندار انگاشته شود، در اصطلاحِ بلاغتشناسان بدان «تشخیص» یا «جانبخشی به اشیا» گفته میشود. در بیان اندرزهای دورۀ اسلامی، از تشخیص نیز استفاده شده است؛ البته بسیار محدودتر از سایر شگردهای بلاغی که پیشتر بدانها اشاره شد. در زیر به دو مورد از این اندرزها اشاره شده است:
- «وز کاهلی ننگ دار که کاهلی شاگرد بدبختی است» (عنصرالمعالی، 1390: 104).
در این مثال، «کاهلی» بهسانِ انسانی انگاشته شده است که شاگردیِ انساننمایِ دیگری به نام «بدبختی» را میکند و درنتیجه نوعی تشخص و برجستگی در اندرز فوق رقم خورده است؛ چه اگر فرد ناصح، اندرز فوق را اینگونه ادا میکرد: از کاهلی ننگ دار که کاهلی مایۀ بدبختی است، بهیقین این ادبیّت و گیرایی کنونی را برای ذهن و طبعِ بسیاری از مخاطبان نداشت.
ای قـناعـت، تـوانـگـرم گـردان |
| کـه ورای تـو هیـچ نعـمت نیست |
|
| (سعدی، 1387: 109) |
2ـ2ـ4. کنایه
از دیگر صُور بلاغی مورد استفاده در اندرزهای دورۀ اسلامی، باید از «کنایه» نام برد. «کنایه در لغت بهمعنی پوشیده سخن گفتن است و در اصطلاح، سخنی است که دارای دو معنی قریب و بعید باشد و این دو معنی لازم و ملزوم یکدیگر باشند. پس گوینده آن جمله را چنان ترکیب کند و به کار بَرد که ذهن شنونده از معنی نزدیک به معنی دور منتقل گردد» (همایی، 1389: 167). در ادامه و با ذکر نمونههایی، چگونگی استفاده از این صنعت در اندرزگوییِ دورۀ اسلامی نشان داده شده است:
- «مُقطعان که اِقطاع دارند باید بدانند که ایشان را بر رعایا جز آن فرمان نیست که مال حقّ که بدیشان حوالت کردهاند از ایشان بستانند به وجهی نیکو... و هر مقطع که جز این کند دستش کوتاه کنند و اقطاع او بازستانند» (نظامالملک، 1394: 35).
در این اندرز، نویسنده از صنعت ادبی کنایه بهره برده است، زیرا جملۀ «دستش کوتاه کنند» را بهشیوهای کنایی به کار برده و میزان ادبیّت اندرز را دوچندان کرده است؛ چه اگر از آن استفاده نمیکرد و آن را به زبان عادی بیان میکرد (وی را معزول کنند)، مطمئناً این شیوایی و بلاغت کنونی را نداشت و درحقیقت، همین یک کنایۀ بهکاررفته در اندرز فوق، همچون زینتی است که بر آن پوشانده شده و سبب شده است تا بیشتر بر دل بنشیند.
- «و گماشتگان باید که دست قاضی قوی دارند و رونق کار او نگاه دارند و اگر کسی تعذّری کند و به حکم حاضر نشود، و اگر محتشم بود، او را به عنف و کُره حاضر کنند» (همان: 48).
- «چون گفتی که من بندهام در بندِ بندگی باید بود و چون گفتی که او خداوندست در زیر حکم خداوند باید بود» (عنصرالمعالی، 1390: 16).
- «و پاکشلوار باش که پاکشلواری از پاکدینی است» (همان: 227).
زر بـده مـرد سپاهـی [را] تا سـر بنهد |
| وگـرش زر ندهـی سـر بنهـد در عالَـم |
|
| (سعدی، 1387: 90) |
گرت از دست برآید، دهنی شیرین کن |
| مردی آن نیست که مشتی بزنی بر دهنی |
|
| (همان: 106) |
2ـ3. علم معانی و اندرزنامههای دورۀ اسلامی
آنچه در زیر میآید، ذکر پارهای شیوهها و ابزارهای هنری علمِ معانی در بلاغت است که بهمنظور تأثیرگذاری بهتر و بیشتر بر مخاطبان، در گزارش اندرزهای سیاستنامه، قابوسنامه و گلستان به کار گرفته شده است.
2ـ3ـ1. ایضاح پس از ابهام
ایضاح پس از ابهام، شگرد بلاغی دیگری است که در بیان اندرزهای دورۀ اسلامی بهمیزان قابل توجهی مورد استفاده قرار گرفته و آن «عبارت است از ایراد معنی به دو صورت ابهام و اجمال و دوم بهصورت توضیح و تفصیل و فایدۀ آن شدت استقرار و تمکن معنی است در ذهن سامع، زیرا این مطلب فطری و جبلی است که هرگاه معنایی را ابتدا به طریقی مبهم ایراد کرده سپس به ایضاح آن پردازند، اوقع در نفس است یعنی تأثیرش در ذهن شنونده بیشتر است از اینکه همان اول به تعبیری واضح و مبیّن ادا کنند» (رجائی، 1353: 210). در زیر به چند نمونه استفاده از این صنعت ادبی اشاره شده است:
- «پرویز ملک گفت که مَلک نشاید که گناه چهار گروه مردم را درگذارد یکی آنکه آهنگ مملکت او کند، دیگر آنکه آهنگ حرم او کند، سهدیگر آنکه راز او نگاه ندارد، چهارم آنکه به زبان با مَلک باشد و به دل با مخالفان و در سرّ تدبیر ایشان کند» (نظامالملک، 1394: 34).
نویسنده در این اندرز، از دو روش و شیوه برای گیرایی اندرز استفاده کرده است: نخست اینکه از صنعتِ تمثیل بهره برده و سخن خود را به بیان حکایتی از پادشاهی صاحبنام مزیّن نموده و دیگر اینکه با استفاده از شگردِ ایضاح پس از ابهام، توجه مخاطبان را به محتوای اندرز جلب کرده است؛ چه آنکه از همان آغاز که اندرز را میخوانند، کنجکاوی ایشان برانگیخته میشود تا بدانند که از گناهِ چه افرادی نباید چشمپوشی کرد.
- «و در ندیم چند فایده بود: یکی آنکه پادشاه را مونس بود و دیگر آنکه چون شب و روز با او باشد به محلّ جانداران بود و دیگر آنکه العیاذ بالله اگر خطری پیش آید، تن خود فدا کند» (همان: 109).
- «اندازۀ طاعت در دین اسلام پنج است: دو ازو خاص منعمان است و سه ازو عموم خلایق را، یکی ازو اقرار به زبان و تصدیق به دل و دیگر نماز پنجگانه و سوم روزۀ سی روز» (عنصرالمعالی، 1390: 16).
- «فایدۀ نماز چند چیز است: اول آنست که هرکه نماز فریضه بهجای آرد مادام تن و جامۀ او پاک بود و به همهحال پاکی به که پلیدی؛ دیگر فایدۀ نماز گزاردن آنست که از متکبری خالی باشی زیرا که اصل نماز به تواضع نهادهاند» (همان: 17).
- «و حکما گفتهاند: چهار کس از چهار کس به جان [به]رنجند: حرامی از سلطان، و دزد از پاسبان، و فاسق از غَمّاز، و روسپی از مُحتَسب» (سعدی، 1387: 70).
- «دو کس رنجِ بیهوده بردند و سعیِ بیفایده کردند: یکی آنکه اندوخت و نخورد و دیگر آنکه آموخت و نکرد» (همان: 170).
2ـ3ـ2. ایجاز
در کُتُب بلاغی در تعریف «ایجاز» چنین آمده است «آن است که لفظ اندک بود و معنی "آن" بسیار» (شمس قیس، 1387: 377). باآنکه شیوۀ مسلط بر اندرزهای دورۀ اسلامی، اطناب و توضیح بیشتر، در کنار آرایههای ادبی مختلف است، به مواردی قابل اعتنایی نیز برمیخوریم که در آنها، اندرزها در گزارشی موجز و مختصر بیان شدهاند. نظیر اندرزهای زیر:
- «پادشاهان را رأی قوی به از لشکر قوی» (نظامالملک، 1394: 105).
در این اندرز که بر سبیل ایجاز ایراد شده و در آن، حذفِ واژه نیز مشهود است (حذف واژۀ «است» به قرینۀ معنوی)، یک توصیه و سفارش ِ کوتاه ولی پُرمعنی خطاب به پادشاه بیان شده است تا هم زودتر و بهتر در ذهنِ وی جایگیر افتد و هم مدتزمانِ ماندگاری بیشتری داشته باشد.
- «جواب احمقان خاموشی دان» (عنصرالمعالی، 1390: 33).
- «آفت از تنهایی خیزد» (همان: 254).
- «هرچه زود برآید دیر نپاید» (سعدی، 1387: 176).
- «کارها به صبر برآید و مُستعجل به سر درآید» (همان).
2ـ3ـ3. استفهام انکاری
هرگاه گوینده از مخاطب خویش سؤالی بپرسد که پاسخ آن متضمن انکار و تکذیب باشد، بدان استفهام انکاری گفته میشود که یکی از اغراض ثانویۀ جملات پرسشی نیز همین است. یعنی سؤالی را بپرسند که پاسخ آن مشخصاً نفی و انکار است و خود گوینده نیز از این موضوع آگاه است، اما بهمنظور تعمق بیشتر مخاطب در موضوع مورد نظرش، سخنش را اینگونه مطرح میکند. از استفهام انکاری، به نسبت سایر فنون و صناعاتی که پیش از این معرفی گردید، کمتر در بیان اندرزهای دورۀ اسلامی استفاده شده است، که آنهم بیشتر در کتاب گلستان سعدی به چشم میخورد. مانند نمونههای زیر:
- «... پس چون به سزایی او را نتوانی ستودن، شناختن چون توانی؟» (عنصرالمعالی، 1390: 11).
ای زبردستِ زیردسـت آزار |
| گـرم تـا کـی بمـانـد ایـن بـازار؟ |
بـه چـه کـار آیدت جـهـانداری؟ |
| مـردنت بِـه که مردمآزاری |
|
| (سعدی، 1387: 67) |
به سیـهدل چـه سود گفـتنِ وعظ؟ |
| نرود مـیـخِ آهـنـیـن در سنگ |
|
| (همان: 93) |
بوسه دادن به روی دوست چه سود؟ |
| هـم در آن لحـظه کـردنش بـدرود |
|
| (همان: 142) |
در همۀ سؤالهایی که در بالا نقل شده، پاسخ نیز نهفته است؛ یعنی شخصِ ناصح سؤالهایی را از مخاطب خویش پرسیده که جواب آنها روشن است و با قدری درنگ میتوان به آن پی برد، اما با همۀ این اوصاف، باز سؤال پرسیده میشود؛ چه سؤال خودبهخود و در ذاتِ خود تلنگر است و توجهبرانگیز.
2ـ3ـ4. تنوع لحن
ازجمله تفاوتهای اساسی میان اندرزنامههای پیش از اسلام و آثار تعلیمیِ دورۀ اسلامی میتوان به این موضوع اشاره کرد که در بیان اندرزهای پیش از اسلام، مخاطب با یکنواختی لحنِ گوینده مواجه است؛ بدین معنا که در این اندرزنامهها، در تمام اندرزهای یک متن، عموماً لحن، یکسان و یکنواخت است اما در اندرزنامههای دورۀ اسلامی به موارد فراوانی برمیخوریم که در آنها، گوینده با لحنهای متنوعی به اندرزگویی پرداخته است. اما لحن چیست؟ لحن به نحوه و چگونگی خواندن و طرز بیان جملات، با توجه به شرایط و موقعیتهای مختلف و فضای حاکم بر کُلّ متن گفته میشود. «کلماتی که نویسنده انتخاب میکند، به همان اندازه که بیانگر جنبههای تصویری و استدلالی هستند، ممکن است بازگوکنندۀ حسی یا حالتی یا حال و هوایی خاص باشند که بر طبق آن باید قطعه یا جملهای خوانده شود، یعنی حالت خشمآلود، التماسآلود، ملالآور، شبههانگیز، تکبرآمیز، بذلهگویانه و دیگر جنبههای رفتار» (میرصادقی، 1394: 674). هرچند از لحن در کتب بلاغت بهشیوۀ مستقیم، سخن به میان نیامده و بیشتر در دوران معاصر و بهویژه در بررسی روایی متون، بدان پرداخته شده است، ولی در کتابهای معانی، هنگام برشمردن اغراض ثانویه جملات، بدان اشاره شده و از لحنهای متفاوت در شرایط و موقعیتهای مختلف، سخن به میان آمده است. (شمیسا، 1386الف: 149-162). آنچه در زیر میآید، چند نمونۀ اندرزی است که در بیان آنها، لحنهای مختلفی به کار گرفته شده است.
لحن تحذیر و هشدار:
- «و زنهار باد بر تو که در نهادِ حج و زکات دل با شک نداری، و کار بیهوده نسگالی، و نگویی که دویدن و برهنه کردن خویشتن را و ناخن و موی ناچیدن چراست؟» (عنصرالمعالی، 1390: 23).
- «و اما ای پسر بدان و آگاه باش که اگر ضیعت و خانه خواهی خریدن و هرچه خواهی خرید و فروخت، حدِّ شرا و بیع نگه دار» (همان: 120).
هان تا سپر نیفگنی از حملۀ فصیح |
| کو را جز این مبالغۀ مستعار نیست |
|
| (سعدی، 1387: 166) |
لحن امیدوارانه:
امید هسـت پرستندگانِ مخلص را |
| کـه ناامـید نگـردنـد از آستـانِ الـه |
|
| (همان: 78) |
لحن تشویق و ترغیب:
مـهـتـری در قبـول فـرمـان اسـت |
| تـرکِ فـرمـان دلیـلِ حـرمان است |
هـرکه سـیـمـای راسـتان دارد |
| سرِ خدمـت بر آسـتـان دارد |
|
| (همان) |
لحن دریغ و حسرت:
چـه سـالهـای فـراوان و عمـرهـای دراز |
| کـه خـلق بر سرِ ما بر زمین بخواهد رفت |
چنانکه دست به دست آمدهست مُلک به ما |
| به دستها[ی] دگر همچنین بخواهد رفت |
|
| (همان: 79) |
لحن آمرانه:
چون پیر شدی ز کودکی دست بدار |
| بازی و ظرافـت به جـوانان بـگذار |
|
| (همان: 152) |
برای مخاطبان، اگر اندرز و پندها تنها به یک شیوۀ خشک و آنهم آمرانه و پُر از افعال امر و نهی بیان شده باشد، چندان نمیتواند جذابیتی داشته باشد، حتی اگر به آرایههای مختلفِ ادبی و هنری نیز آراسته شده باشد. بنابراین، اندرزگوی هوشیار آن است که در بیان اندرزهایش لحنهای متفاوتی را به کار گیرد؛ گاهی با لحن تند و پرخاشگرانه سخن بگوید و گاهی نیز با لحن آرام و مشفقانه، گاهی با لحنی مشوقانه و گاهی نیز با لحن حسرت و اندوه و لحنهای دیگر، بهمقتضای احوال مختلف.
در میان اندرزگویان دورۀ اسلامی، بهویژه نویسندگانِ سیاستنامه، قابوسنامه و گلستان، بسامد تنوع و گوناگونی لحنِ اندرز در کتابِ گلستان سعدی بهمراتب بیشتر از دو کتاب دیگر است و با وجود آنکه یکنواختی لحن بر تاروپود اندرزهای زبان پهلوی سایه افکنده است و بیشتر آنها با لحن خشک و آمرانه بیان شدهاند، نظیر موارد زیر:
- «به آز متمایل مباش تا دیو آز تو را نفریبد» (مینوی خرد، 1391: 21)؛
- «با مردِ خدای و سالار بستار و گستاخ مباش» (آذربادِ مهرسپندان، 1379: 77)؛
- با خویشاوندان، دوستان (و حتی) مردم خارج از دین مهر دروجی مکنید» (آسانا، 1391: 71).
ولی در میان همین اندرزنامهها نیز استثناهایی دیده میشود؛ ازجمله قطعۀ اندرزی زیر که با عنوان اندرز دانایان به مزدیسنان ترجمه شده و اتفاقاً حالت شعری نیز دارد و در آن لحنهای متفاوتی همچون تحذیر و تشویق و حسرت به کار رفته است:
دارم اندرزی از دانایان |
| از گفت پیشینیان... |
به گیتی گستاخ (مغرور) نباشید |
| بس آرزو اندر جهان |
چه گیتی به کس بنهشتند |
| نه کـوشک و [نه] خانمان |
با دلشادی چه خندید |
| و بچه نازید (در) جهان |
مردمی چند دیدم |
| بس [ آرزو؟] اندر جهان |
خدایانی چند دیدم |
| سردار بزرگ بر مردمان |
ایـشان با اندیشههای گران |
| برفـتـند اندر جهان |
ایشان بیراه شدند |
| و با درد برفتند بیسامان |
هرکه چنین دید چرا |
| دل بـندد (؟) اندر جهان |
وگیتی را به سپنج ندارد |
| و تن را به آسان |
|
| (ماهیار نوابی، 1339: 139-140) |
و یا این اندرز از کتاب زبور مانوی که در بیانِ آن لحن تحذیر و تشویق به کار رفته است:
- «آگاه شوید ای نیوشندگان!
... از شهادتِ... او!
... <نسبت به آنان> که او را کشتند!
پس امروز فراز آیید، بدو بنگریم و استغاثه بریم
و روز مقدسش را گرامی داریم...
آزیگری (شهوات) را منکوب کنیم
بود که دَهِش <ایزدی> از آنِ ما گردد!» (زبور مانوی، 1375: 94).
* اینکه کدام شیوۀ اندرزگویی از مقبولیت بیشتری در جامعۀ مخاطبان ایرانی برخوردار است، به عوامل مختلفی و بهویژه با سلیقه و ذائقۀ شخصی و نیز بینش ادبی مخاطبان در هر دوره، ارتباط تنگاتنگی دارد. آنگونه که از قراین و مستندات پیداست و در نمونههای بهجامانده نیز قابل مشاهده است، اندرزگویان ایرانی در دورۀ پیش از اسلام، اندرز ساده و بیپیرایه و بهویژه موجزنویسی اندرزها را به استفاده و کاربست صُور بلاغی ترجیح میدادهاند و مدعای آن، فراوانی اندرزهای ساده و موجز نسبت به اندرزهایی است که در بیان آنها آرایهای از آرایههای ادبی به کار گرفته شده است و این امر خود میتواند ریشه در ذائقۀ ادبیِ مردمان آن زمان داشته باشد. اما در دورۀ اسلامی و در پرتو گرایش شاعران و نویسندگان این عصر به اندرزگویی و پندنامهنویسی و سیر تکاملی و بهبود سواد عامه، سادگی و ایجاز جای خود را به بهرهگیری از صناعات ادبی گوناگون در گزارش اندرزها داده است و از این میان، بهکارگیری صنایع بدیعی و بهویژه ارسالالمثل به نسبت سایر فنون بلاغی (شگردهای بیانی و معانی) از بسامد بیشتری برخوردار بوده است. در همین راستا، اخذ و اقتباس مضامین اخلاقی دورۀ پیش از اسلام (آنهایی که با دین و فرهنگ جدید در تعارض نبودند) و ریختن آن پندهای ساده در ظرف و قالبی جدید و بهشیوهای ادبی، وجهۀ همّت بسیاری از اُدبای این عصر بوده است؛ بهطوریکه اگر مضامین تعلیمیِ دورۀ اسلامی از منظر بینامتنیت مورد بررسی و کندوکاو قرار گیرند، سرچشمۀ بسیاری از آنها را میتوان در میراث ادب پهلوی و اندرزنامههای آن بازجست. در زیر به دو نمونه از این موارد اشاره شده است.
در اندرزنامهای که از آذرباد مارسپندان، روحانی زردشتی دورۀ ساسانیان به جا مانده است، دربارۀ دشمنی نکردن با انسانهای بدمنش چنین آمده است: «به بدان بدی مکنید چه بدی او، خود، از کردار خویش (بدو) رسد» (ماهیار نوابی، 1340: 26).
همین اندرز در کارگاه ذهن سعدی با کمترین تغییر و بهشیوهای ادبی، اینچنین بیان شده است:
الا تـا نـخـواهـی بـلا بـر حسـود |
| که آن بختبرگشته خود در بلاست |
چه حاجت که با وی دشمنی کنی |
| که وی را چنان دشمن اندر قفاست |
|
| (سعدی، 1387: 95) |
یا اندرز زیر از بزرگمهر بختگان، وزیر دانای خسرو انوشیروان که توسط عنصرالمعالی کیکاووس اخذ و بهشیوۀ هنرمندانهای در کتاب قابوسنامه ایراد شده است:
«چه بیبرتر؟ دهش به ناسپاسان» (بزرگمهر بختگان، 1338: 319).
«با مردمان ناسپاس مردمی کردن چون تخم بود که به شورستان افگنی» (عنصرالمعالی، 1390: 29).
همچنین، برخی از آرایههای ادبی که در گزارش آموزههای تعلیمی به کار گرفته میشوند، علاوهبر اینکه بر میزان ادبیّت و ارزش هنری آن اندرز میافزایند، در ایجاد حس اقناع و پذیرندگی از جانب مخاطب نیز سهم ویژهای دارند. برای مثال هنگامی که نویسنده در بیانِ فضیلت اخلاقی مد نظر خویش از استدلال و برهان عقلی (= مذهب کلامی) و یا حُسن تعلیل ـ که با ظرافت ادبی همراه است ـ بهره میگیرد، به نسبت مواردی همچون تنسیقالصفات و لف و نشر که صرفاً بر میزان خلاقیت هنری اندرز میافزایند، از درجۀ تأثیر بیشتری بر مخاطبان برخوردارند.3
3. بسامد شیوههای بلاغی
در این پژوهش، بهمنظور بررسی نحوه و میزان بهکارگیری صنایع ادبی در متون تعلیمی عصر اسلامی، سه کتاب مهم و برجسته در این دوره، یعنی سیاستنامه، قابوسنامه و گلستان بهعنوان جامعۀ آماری انتخاب شد که نتایج آن به قرار زیر است:
در کتابهای مذکور، درمجموع 2915 اندرزِ کوتاه و بلند نقل شده است که از این میان، در بیان 542 اندرز از شیوۀ ارسالالمثل یعنی حدود 5/18 درصد آن، در بیان 381 اندرز از آرایۀ تمثیل یعنی حدود 13 درصد، در گزارش 352 اندرز از صنعت ادبی تضاد یعنی حدود 12 درصد آن و در گزارش 290 اندرز از شیوۀ تضمین یعنی حدود 10 درصد آن استفاده شده است که بیشترین میزان بهکارگیری آرایههای ادبی در این متون هستند. در ادامه، نمودارِ بیشترین میزان استفاده و کمکاربردترین صنایع ادبی در هریک از سه کتاب نامبرده بهتفکیک آمده است.2
3ـ1. سیاستنامه
در سیاستنامه درمجموع 335 اندرز آمده که از این میان، در گزارش 69 اندرز از شیوۀ تمثیل استفاده شده که بیشترین میزان کاربرد صور بلاغی در این کتاب است؛ همچنین، آرایههای ادبیای همچون مذهب کلامی و ارسالالمثل هریک با 4 نمونه دارای کمترین میزان استفاده هستند. در نمودارهای 1 و 2، بیشترین و کمترین میزان استفاده از فنون بلاغت در اندرزهای سیاستنامه نشان داده شده است.
نمودار 1: بیشترین بسامد کاربرد شیوههای بلاغی در سیاستنامه
نمودار 2: کمترین بسامد کاربرد شیوههای بلاغی در سیاستنامه
3ـ2. قابوسنامه
در قابوسنامه درمجموع 1659 اندرز آمده است که از این میان، در بیان 279 اندرز از ایضاح پس از ابهام استفاده شده که بیشترین میزان بهرهگیری از صناعات ادبی است؛ همچنین شیوههایی نظیر استفهام انکاری و جمع، هریک با یک بار استعمال، کمترین میزان استفاده را دارند. در نمودارهای 3 و 4، بیشترین و کمترین بسامد شگردهای ادبی در کتاب قابوسنامه نشان داده شده است.
نمودار 3: بالاترین بسامد کاربرد شیوههای بلاغی در قابوسنامه
نمودار 4: کمترین بسامد کاربرد شیوههای بلاغی در قابوسنامه
3ـ3. گلستان
در گلستان سعدی، درمجموع 921 اندرز آمده که از این میان، در بیانِ 298 اندرز از شیوۀ ارسالالمثلنویسی برای تأثیرگذاری بیشتر اندرزها استفاده شده که بیشترین میزان بهرهگیری از یک شیوۀ ادبی در این کتاب است؛ همچنین در بیانِ دو اندرز از صنعت ادبی حُسن تعلیل استفاده شده که پایینترین میزان استفاده از آرایههای ادبی است. نمودارهای 5 و 6، بالاترین و پایینترین میزان بهرهگیری از فنون بلاغت در اندرزهای گلستان سعدی را نشان میدهند.
نمودار 5: بالاترین بسامد کاربرد شیوههای بلاغی در گلستان
نمودار 6: کمترین بسامد کاربرد شیوههای بلاغی در گلستان
4. نتیجهگیری
در نوشتهها و سرودههای تعلیمی، نسبت به سایر حوزههای ادبی، معنیآفرینی و ایجاد مضامین بدیع به حداقل میرسد و معانی و مضامین همانهایی است که قبلاً گفته شدهاند. بنابراین شاعران و نویسندگانی که در این مقولۀ ادبی- فرهنگی طبعآزمایی میکنند، با آفرینش تصاویر تازه و پوشاندن جامهای نو بر مضامین پیشین، میکوشند تا آنها را بر نمطی دیگر و شیوهای متفاوتتر نقل کنند و در این میان، مهارت و استادیِ نویسندگان این دسته از آثار در نحوۀ استفاده و چگونگی بهرهگیری از فنون و شیوههای ادبی- هنری جایگاه ویژهای مییابد، زیرا با بهکارگیری درست و بجا از آرایههای ادبی مختلف، میتوانند بر میزان تأثیرگذاری و همچنین ماندگاری بیشترِ اندرزهایشان بیفزایند.
در دورۀ اسلامی، اندرزگویان از آرایههای ادبی گوناگونی در جهتِ غنا بخشیدن به اندرزهایشان بهره جستهاند. همچنین، کاربرد صناعات ادبی در نوشتههای اندرزیِ ادیبان دورۀ اسلامی بهمراتب از اندرزگویانِ سیاستپیشه بیشتر است. برای مثال، در کتاب گلستان سعدی، کمتر اندرزی را میتوان یافت که به یک و یا حتی چند آرایۀ ادبی، مزیّن نشده باشد و از این حیث نسبت به کتابهای سیاستنامه و تا حدودی قابوسنامه برتری دارد.
در این دوره، همچنان که در صفحات پیشین دیدیم، بهرهگیری از آرایههای بدیعی به نسبت شیوههای بیانی و همچنین ابزارهای معانی، بهمراتب بیشتر است و از این میان، کارکرد شیوۀ «ارسالالمثل» بیشترین بسامد را در میان نوشتههای تعلیمی دارد و اندرزگویان این دوره بهمنظور تفهیم و به یادسپاریِ بهتر مضامین اندرزی، کوشیدهاند تا پندها و آموزههای اخلاقیشان حالتی مثلگونه داشته باشند تا ماندگاری بیشتری نیز بر اذهان مخاطبان داشته باشند. پس از ارسالالمثل، فنون بلاغی همچون تمثیل، تضاد و تضمین دیگر صناعات پُرکاربرد در بیان اندرزهای دورۀ اسلامی هستند و درمقابل، آرایههایی نظیر تشابهالاطراف، حُسن تعلیل و جمع، کمترین میزان بهکارگیری را دارند. اینکه کدامیک از صنایع ادبی از تأثیرگذاری بیشتری بر مخاطبانِ اندرزها برخوردارند، با نوع نگاه مخاطب، سلیقۀ شخصی و ذائقۀ ادبی وی رابطۀ مستقیم دارد؛ همانطور که برای یک مخاطب ممکن است اندرزهای ساده و موجز از میزان تأثیرگذاری بیشتری برخوردار باشند و برای مخاطب دیگر، آن اندرزی گیراتر و مؤثرتر باشد که به یک یا چند شگرد بلاغی آراسته باشد. اما آنچه از روی مستندات دراینباره میتوان گفت اینکه در دورۀ اسلامی و در پرتوِ توجه ویژۀ جامعۀ ادیبان ایرانی به پند و اندرز، میزان بهکارگیری فنون بلاغیِ متنوع در بیان اندرزها به نسبت دورۀ پیشین (= پیش از اسلام) فزونی مییابد و این خود میتواند مبیّن این نکته باشد که مخاطبان در دورۀ اسلامی، تزیین اندرزها به صنایع ادبی مختلف را بر شیوۀ ساده و بیپیرایۀ گزارشِ آنها ترجیح میدهند. در این دوره، بهمانند آنچه در اندرزنامههای پیش از اسلام قابل مشاهده است، بهرهگیری از شیوۀ تضمین و بیان اندرز از زبان دیگری، همچنان جایگاه ویژهای را دارد که نشاندهندۀ استمرار و تداوم اهمیت شأن و جایگاه شخص اندرزگو در کنار استفاده از فنون بلاغی مختلف است.
پینوشتها
1. برای برخی شیوههای بلاغی بهکاررفته در اندرزهای این سه کتاب، نمونههای فراوانی به چشم میخورد؛ اما برای پرهیز از اطناب، در هر مورد به ذکر چند مورد محدود بسنده شده است.
2. تکرار، یکی دیگر از مواردی بود که در گزارش اندرزهای دورۀ اسلامی (در اینجا سیاستنامه، قابوسنامه و گلستان) بهمیزان قابل توجهی به کار رفته بود، ولی ازآنجاکه در بیشتر آنها، جنبۀ تأکیدی و بلاغی نداشت، از ذکر آن در میانِ آرایههای ادبی پُرکاربرد خودداری شد.
3. برای اطلاعات بیشتر دربارۀ این موضوع و تأثیر برخی صنایع ادبی در ایجاد حس اقناع در مخاطب، نک: مجد و غلامی شعبانی، 1398: 185-192.
منابع
1. آذرباد مهرسپندان. (1379). اندرزهای آذرباد مهرسپندان. گردآوردی و ترجمۀ رهام اشه و شهین سراج. تهران: فروهر.
2. آسانا، جاماسب. (1391). متنهای پهلوی. ترجمۀ سعید عریان. تهران: علمی.
3. بزرگمهر بختگان. (1338). «یادگار بزرگمهر». ترجمۀ یحیی ماهیار نوابی. مجلۀ دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تبریز، ۱۱(50)، 302-333.
4. تجلیل، جلیل. (1390). معانی و بیان. تهران: نشر دانشگاهی.
5. خطیبی، احمد. (1396). درآمدی بر تمثیل در ادبیات فارسی. تهران: زوار.
6. رادویانی، محمد بن عمر. (1362). ترجمان البلاغه. تصحیح احمد آتش. تهران: اساطیر.
7. رجائی، محمدخلیل. (1353). معالم البلاغه: در علم معانی و بیان و بدیع. شیراز: دانشگاه پهلوی.
8. زبور مانوی. (1375). ترجمۀ سی. آر. سی، آلبری با همکاری هوگو ایبشر. ترجمۀ ابوالقاسم اسماعیلپور. تهران: فکر روز.
9. زرشناس، زهره. (1384). میراث ادبی و روایی در ایران باستان. تهران: دفتر پژوهشهای فرهنگی.
10. سعدی، مصلحالدین. (1387). گلستان. تصحیح و توضیح غلامحسین یوسفی. تهران: خوارزمی.
11. شمس قیس، محمد بن قیس. (1387). المعجم فی معاییر اشعار العجم. تصحیح محمد قزوینی و محمدتقی مدرس رضوی. تهران: زوار.
12. شمیسا، سیروس. (1386الف). معانی. تهران: میترا.
13. شمیسا، سیروس. (1386ب). نگاهی تازه به بدیع. تهران: میترا.
14. عنصرالمعالی، کیکاوس بن اسکندر (1390). قابوسنامه. تصحیح غلامحسین یوسفی. تهران: علمی و فرهنگی.
15. کریستنسن، آرتور. (1384). ایران در زمان ساسانیان. ترجمۀ غلامرضا رشید یاسمی. ویراستار حسن رضایی باغبیدی. تهران: صدای معاصر.
16. ماهیار نوابی، یحیی. (1339). اندرز دانایان به مزدیسنان و اندرز خسرو قبادان. مجلۀ دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تبریز. ۱۲(52)، 127-144.
17. ماهیار نوابی، یحیی. (1340). واژهای چند از آذربد مارسپندان. مجلۀ دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تبریز، شمارۀ 56، 11-30.
18. مجد، امید، و غلامی شعبانی، شفق (1398). روشهای اقناع مخاطب در گلستان سعدی. زبان و ادبیات فارسی، ۲۷(86)، 179-193.
19. میرصادقی، جمال. (1394). عناصر داستان. تهران: سخن.
20. مینوی خرد. (1391). تصحیح احمد تفضلی. به کوشش ژاله آموزگار. تهران: توس.
21. نظامالملک، حسن بن علی. (1394). سیاستنامه. تصحیح عباس اقبال آشتیانی. تهران: اساطیر.
22. همایی، جلالالدین. (1389). فنون بلاعت و صناعات ادبی. تهران: اهورا.
[1] * دکتری زبان و ادبیات فارسی، دانشگاه خوارزمی تهران، تهران، ایران