Stylistic Analysis of Interrogative Sentences in the First Juz’ of the Holy Quran
Subject Areas : Nameh ElahiyatMohammad Bayat 1 , Farahnaz Rafatjoo 2 , alireza hosseyni 3
1 -
2 - Islamic Azad University North Tehran Branch
3 - teacher of ksar bojnord
Keywords: Quran, stylistics, imagery, rhetoric, syntax, questioning.,
Abstract :
The Holy Quran, as a divine book and the ultimate miracle, bears the responsibility of guiding and directing humanity. This literary miracle, which is unparalleled, employs various wise and intelligent methods to achieve its crucial mission. Among these stylistic approaches, the use of interrogative style stands out. Remarkably, out of the 114 chapters in the Holy Quran, only 18 chapters lack interrogative sentences. Recognizing the significance and role of questioning in discovering truth, the author has chosen to explore the interrogative sentences in the first Juz' (section) of the Quran for research purposes. This study employs a descriptive-analytical method and examines the literary beauty of these interrogative sentences at three levels: grammatical, rhetorical, and visual imagery. The findings of this research can contribute to updating the Quranic messages in a more practical and relevant manner, enhancing the sublime content and themes of the Quran in today's world. Additionally, by utilizing the radiant messages within the Quranic interrogative sentences, the value of questioning and seeking answers becomes evident across various dimensions: belief, knowledge, education, and culture.
فهرست منابع و مآخذ
قرآن کریم
1-ابن اثیر، ضیاء الدین(بی تا): «المثل السائرفی الادب والشاعر»، قاهره: دارنهضه مصر.
2-ابن کثیر، ابی الفداءاسماعیل(1384): «تفسیرالقرآن العظیم»، تحقیق، محمدبن ابراهیم البناء، لبنان: دار ابن حزم.
3-ابن عاشور، محمدبن طاهر( 1984م): «التحریر والتنویر»، تونس، الدارالتونسیه للنشر
4-ابن منظور، محمدبن مکرم(1414ق): «لسان العرب»، چاپ سوم، بیروت: دارصادر.
5-ابن هشام، محمدبن عبدالله بن یوسف(1985م): «مغنی اللبیب عن کتب الأعاریب»، بیروت: تحقیق مازن المبارک ومحمدعلی حمدالله، دارالفکر.
6-ابوحیان اندلسی، محمدبن یوسف (1420ق): «البحرالمحیط فی التفسیر»، بیروت: دارالفکر، بی چا.
7-ابوسعود، محمدبن محمدعمادی(1419ق): «ارشاد العقل السلیم الی مزایا القرآن الکریم»، بیروت: دارالاحیاءالتراث العربی.
8-الدرویش، محی الدین( 1999م): «اعراب القرآن الکریم وبیانه»، بیروت: دارابن کثیر، الطبعه السابعه.
9-ابوعبیده، معمربن المثنی(1381ش): «مجازالقرآن»، القاهره: مکتبه الخانجی.
10-امين پور، قيصر (1384ش): «سنت و نوآوري در شعر معاصر»، تهران: علمي و فرهنگي، چاپ دوم.
11- امین، سیده نصرت، (1361ش): «مخزن العرفان فی تفسیر قرآن»، تهران: نهضت زنان مسلمان.
12-باقلانی، ابوبکرمحمدبن الطیب( 1963م): «اعجازالقرآن»، تحقیق سیداحمدصقر، قاهره: دارالمعارف.
13-بلاغی، سیدعبدالحجت(1386 ش): «حجه التفاسیروبلاغ الاکسیر»، قم: انتشارات حکمت.
14-الحسینی، السیدجعفرالسیدباقر(1427ش): «اسالیب المعانی فی القرآن»، قم: بوستان کتاب.
15-حسینی همدانی، سیدمحمدحسین(1404ق): «انواردرخشان»، تهران: تحقیق، محمدباقربهبودی، کتابفروشی لطفی، چاپ اول.
16-جعفری، یعقوب(1376ش): «تفسیرکوثر»، قم: موسسه انتشارات هجرت.
17- خانی، رضا، ریاضی، حشمت الله (1372ش): «ترجمه بیان السعاده فی مقامات العباده»، تهران: مرکزچاپ وانتشارات دانشگاه پیام نور، چاپ اول.
18-رشیدرضا، محمد(1963م): «تفسیرالقرآن الکریم مشهوربه المنار»، بیروت: دارالمعرفه، بی تا.
19-زرکشی، بدرالدین( 2006م): «البرهان فی علوم القرآن»، تحقیق محمدابوالفضل ابراهیم، بیروت: دارالمعرفه.
20-زمخشری، ابوالقاسم محمودبن عمر(2001م): «الکشاف عن حقایق التنزیل وعیون الاقاویل فی وجوه التاویل»، بیروت: دارإحیاءالتراث.
21-سکاکی، یوسف بن ابی بکر(1937م): «مفتاح العلوم»، مصر: مطبعه البابی.
22-سیوطی، جلال الدین عبذالرحمن(1411ه ق): «الاتقان فی علوم القرآن»، انتشارات زاهدی.
23-شمیسا، سیروس(1372ش): «کلیات سبک شناسی»، تهران: انتشارات فردوس.
24-طباطبایی، سیدمحمدحسین(1417ق): «المیزان فی تفسیرالقرآن»، ترجمه سیدمحمدباقرموسوی، قم: دفترانتشارات اسلامی جامعه¬ی مدرسین حوزه¬ی اسلامی قم، چاپ پنجم.
25-عبدالرؤوف، حسین (1390): «سبک¬شناسی قرآن»، ترجمه پرویزآزادی، قم: دانشگاه امام صادق(ع).
26-عزام، محمد(1989م): «الاسلوبیه منهجاطویلا»، دمشق: وزاره الثقافه.
27-عکاشه، محمود(2005م): «التحلیل اللغوی فی ضوء علم الدلاله»، مصر، دارالنشر للجامعات.
28-طبرسی، فضل بن حسن( 2006م): «مجمع البیان فی تفسیرالقرآن»، بیروت: دارالمرتضی.
29- المسدی، عبدالسلام (1982م): «النقدوالحداثه»، بیروت.
30-المصری، ابن¬ابی¬الاصبع (1198م): «بدیع القرآن»، ترجمه¬ی سیدعلی میرلوحی، مشهدانتشارات آستان قدس.
31-مترجمان(1360ش): «ترجمه مجمع البیان فی تفسیرالقرآن»، تهران: انتشارات فراهانی.
32-محبتی، مهدی(1376ش): «بدیع نوع»، تهران: سخن، چاپ اول.
33-مطعنی، عبدالعظیم ابراهیم(1999م): «التفسیرالبلاغی للاستفهام فی القرآن الکریم»، مصر: مکتبه وهبه.
34-مکارم شیرازی، ناصر(1387ش): «تفسیرنمونه»، تهران: دارالکتب الاسلامی.
35-هاشمی خراسانی، حجت (1392ش): «شرح مطول»، تهران: سیمای دوست.
36-الهاشمی، احمد (1385ش): «جواهرالبلاغه»، قم: مرکز مدیریت حوزه علمیه قم.
سبک شناسی جملات پرسشی در جزء اول قرآن کریم
محمد بیات1
فرحناز رفعتجو2
علیرضا حسینی3
چکیده
قرآن کریم به عنوان کتابی الهی و معجزهی ختمی مرتبت، رسالت هدایت و راهنمایی ابنای بشر را بر عهده دارد. این معجزهی ادبی و شاهکار مقابله ناپذیر، جهت نیل و رسیدن به این رسالت مهم، اسلوبهای حکیمانه و روشهای خردمندانهی فراوانی بکار برده است. ازجمله روشهای زیبایی شناختی که در کلام خداوند مورد استفاده زیاد قرارگرفته، اسلوب استفهام میباشد. در اهمیت این اسلوب همین بس که از (114) سورهی قرآن کریم، تنها (18) سوره، استفهام ندارند. بدلیل اهمیت و نقش پرسش در کشف حقیقت، نگارنده جملات پرسشی جزء اول قرآن کریم را جهت پژوهش خود انتخاب نموده است.
این پژوهش با روش توصیفی - تحلیلی و جامعهی آماری جملات پرسشی جزء اول قرآن کریم، در سه سطح نحوی، بلاغی و تصویرپردازی به بررسی زیباییهای ادبی این جملات پرداخته و سعی نموده جلوههایی از زیباییهای این جملات پرسشی را نمایان سازد.
یافته های پژوهش میتواند در بهروزرسانی پیامهای قرآنی در زندگی و کاربردیتر ساختن محتوا و مضامین عالی قرآن در دنیای امروز بهکار آید. همچنین با استفاده از پیامهای سراسر نور جملات پرسشی قرآن کریم، جایگاه ارزشی سوال وجواب در ابعاد مختلف اعتقادی، معرفتی، تربیتی و فرهنگی نمایان میگردد.
واژگان کلیدی:
قرآن، سبکشناسی، تصویرپردازی، بلاغت، نحو، استفهام.
1. مقدمه
قرآن کریم متن منحصر بهفردی است که هیچ بشری از مسلمان و غیرمسلمان، دانشمند و غیردانشمند از آغاز اسلام تاکنون نتوانسته و نخواهد توانست سبک و شیوهای مانند سبک و شیوهی قرآن پدید آورد.﴿قُلْ لَئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنْسُ وَالْجِنُّ عَلَى أَنْ يَأْتُوا بِمِثْلِ هَذَا الْقُرْآنِ لَا يَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَلَوْ كَانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِيرًا﴾ (قرآن17/88) بگو اگر انس و جن گرد هم آيند تا نظير اين قرآن را بياورند مانند آن را نخواهند آورد هر چند برخى از آنها پشتيبان برخى [ديگر] باشند. این مبارزه طلبی وتحدی قرآن در تمام ابعاد مختلف این کتاب آسمانی صدق مینماید و همهی انسانها را در همهی زمانها و در همهی جنبههای قرآن بهمبارزه میطلبد و بر همین اساس است که در آیهی(24) سورهی بقره میفرماید «لَن تَفعَلوا » هرگز نخواهند توانست سورهای یا آیهای مثل قرآن بیاورند. بنابراین جنبههای اعجاز قرآن کریم بسیار فراوان است که از برجسته ترین این جنبهها، ویژگی اعجازادبی قرآن میباشد.
امروزه باتوجه به ظهور دانشهای جدیدی مانند دانش سبکشناسی، بررسی وتتبع ویژگیهای اعجازادبی کلام خداوند هم، به راه و مسیری جدید وارد شده است در این راستا، سبکشناسی بهعنوان علمی جدید وارد عرصه شده و قرآنپژوهان فراوانی از این علم بهره برده و میبرند. براین اساس، این پژوهش هم درصدد آن است که سبکشناسی جملات پرسشی جزء اول قرآن کریم را در سه سطح، نحوی، بلاغی و تصویرپردازی به روش توصیفی-تحلیلی بررسی نماید با این رویکرد که، سوال و جواب نمونهای از روشهای تربیتی قرآن در رشد و تعالی وتربیت انسانها میباشد چرا که سوال نقش و سهم زیادی در تعاملهای انسانی بهخود اختصاص داده است. در واقع برخی اوقات، سوال پرسیدن پایهی اصلی ارتباط موفق وموثر است و در اهمیت این اسلوب همین بس که از (114) سورهی قرآن کریم، تنها (18) سورهی قرآن، استفهام ندارند. بدلیل اهمیت و نقش پرسش در کشف حقیقت، نگارنده، جملات پرسشی جزء اول قرآن کریم را جهت پژوهش خود انتخاب نموده است و درصدد پاسخ به این سوالها میباشد که، بارزترین شاخصههای سبکی این جملاتپرسشی کدام هستند؟ سطوح سبکی (نحوی، بلاغی و تصویرپردازی ) آیات مورد مطالعه، چه ویژگیهایی دارند؟ چه هنجارگریزیهای سبکی دراستفهام های این جزء بهکار رفته است؟ و این هنجارگریزیها چه دلالتهای معنایی دارند؟
2.1. پیشینه تحقیق
قرآن کریم بهعنوان کلامی بلیغ و رسا از گذشته تاکنون همواره از سوی پژوهشگران مورد توجه قرار گرفته است بنابراین پژوهشهای زیادی در رابطه با این کتاب انسانساز از جنبههای مختلف صورت گرفته و از لحاظ سبکشناســی ودیگر حوزهها، آیات آن مورد تحلیل و بررسی واقع شده است که در ذیل به برخی از این پژوهشها اشاره میشود اما با توجه به بررسیهای نویسندگان این مقاله، تحقیق مستقلی که سطوح سهگانه (نحوی، بلاغی و تصویرپردازی) را باهم بررسی نماید، صورت نگرفته است.
1-سبکشناسی سورهی مبارکهی حج، اثر آیت الله مرادی کتولا سال (1394) در دانشگاه ایلام بهچاپ رسیده است. در این پایاننامه، سورهی حج از نظر سبکشناسی ازسه منظر (ادبی، زبانی و فکری) مورد بررسی قرار گرفته است که در بخش آوایی، بهکارگیری عناصری مانند: وزن عروضی، تکرار، جناس، تضاد و...باعث بوجودآمدن موسیقی و آهنگ کلام خداوند شده است. و در لایهی نحوی که زیر مجموعه سطح زبانی میباشد، به جنبههای مختلف زبانی وساختار جملههای انشایی وخبری پرداخته شده است. همچنین در سطح ادبی به انواع فنون ادبی همچون، تشبیه، استعاره...پرداخته است و در نهایت، در سطح فکری به مسائل اعتقادی توجه نموده است. و به این نتیجه رسیده است که همهی انسانها در هر سطحی و از هر قوم، نژاد، رنگ و جغرافیایی به میزان معرفت خود می توانند از قرآن کریم استفاده نمایند.
2- سوسن طباطبایی در رسالهی دکترای خود با نام «تحقیق و تحلیل پیرامون استتفهامات قرآنی از نظر ادبی و بلاغی» که در سال (1377) در دانشگاه تربیت مدرس بهچاپ رسیده است اظهار میدارد که درحدود (1200) استفهام در قرآن وجود دارد، که سوال کننده پروردگارحکیم و دانا، بهدلایل و اغراض خاصی این سوالها را بیان نموده است و یادآوری مینماید که استفهامهای قرآنی راز و حکمتی دارند که فهم دقیق آنها نیاز به غور و بررسی فراوان دارد.
3-محمد پهلوان درپایان نامه کارشناسی ارشد خود با عنوان «جایگاه و نقش استفهام در قرآن» به بررسی مقام استفهام درقرآن پرداخته است. در این پژوهش هدف نویسنده کشف نشانههای بلاغی در پژوهش مذکور می باشد.
4-التفسیر البلاغی للاستفهام فی القرآن الکریم اثر عبد العظیم المطعنی از علمای اهل سنت که اقدام به جمع آوری و تحلیل استفهامهای قرآن در برخی کتب اهل سنت پرداخته است و فقط نظرات مفسرین سنی را تجزیه و تحلیل نموده است. نقطهی قوت این تفسیر آن است که تمامی استفهامهای بهکار رفته در قرآن را مورد بررسی قرار داده است.
5-اسلوب الاستفهام فی القرآن الکریم غرضه و اعرابه اثرعبد الکریم محمود یوسف که نویسنده بعضی از آیات قرآن را از نظر اعراب و اغراض ثانوی استفهام مورد بررسی قرار داده است.
2. مباحث نظری پژوهش
1.2. سبکشناسی
یکی از فنون ادبی که هم مربوط به حوزهی زبانشناسی و هم مربوط به حوزه نقد است، سبکشناسی میباشد که در سالهای اخیر مورد توجه قرآن پژوهان بسیاری قرار گرفته و جایگاه اول را بین پژوهشهای زبانشناسی کسب کرده است.
سبکشناسی دانشی است که به خصوصیات یک اثر درسطوح یا لایههای مختلف و گوناگون ادبی، زبانی و... میپردازد و پیچیدگیهای موجود در اثر را بررسی میکند و در این راه، علاوه بر واضحتر نمودن منظور خلق کننده اثر، نمایشی از توانایی او را دراستفاده این روشها به تصویر میکشد.
سبکشناسی شیوهی جدید نقدی، ادبی و زبانی است که ویژگیهای بارز یک اثر هنری را مورد بررسی قرار میدهد بهعبارتی دیگر میتوان گفت "سبکشناسی، توصیفی از یک متن ادبی با توجه به شیوههای برگزیدهی زبانشناسی میباشد".(المسدی، 1983: 58)
«شیوه و روش نویسنده در بیان نمودن نظرات خود و روشن کردن شخصیت ادبی او در مقایسه با سایرین از نظر گزینش واژهها، ساخت عبارتها و تشبیههای بلاغی را سبکشناسی گویند».(عزّام، 1989: 10باتصرف)
ازجدیدترین تعریفهای سبکشناسی این است که «سبک وحدتی است که در آثار شخصی وجود دارد، یک روح یا ویژگی مشترک در آثار کسی که توجه خواننده را بهخود جلب میکند و عوامل و مختصات سبک ساز معمولا و اکثرا پنهان و پوشیده میباشد»(عبدالرؤوف، 1390: 17)
بنابراین میتوان گفت سبکشناسی علمی است که گوینده با کلماتی که در متن میآورد به کمک شیوههایی که مالامال از احساسات درونی خود میباشد، در صدد فهماندن نوع تفکر خود به مخاطبین است تا متکلم از این رهگذر به جانمایهی کلام و جنبههای زیبایی متون دست یابد.
«استعمال اصطلاح سبک در عصر جدید در غرب، به قرن پانزدهم باز میگردد. علم سبکشناسی در اروپا گسترش يافت و با توجه به پدیدههای زبانشناسی، شارل بانی و فردينانددوسوسور( Charles Bally and f d Saussure) جان تازهای به کالبد سبکشناسی دميدند و سبک را ابزار بيان دانستند و تلاش کردند، که سبکشناسی را شاخهای از زبانشناسی محسوب کنند و به آن اعتبارعلمی ببخشند.»(شميسا، 1381: 115)
3. استفهام
استفهام در لغت از ماده «فَهِمَ یَفهمُ» از باب استفعال میباشد و به معنی طلب فهم کردن از دیگری است تا او را بفهماند. (راغب، 1412: 2) «فهمتُ الشیء» یعنی آن را شناختم، «استفهمه» یعنی از او خواست تا به او بفهماند. (ابن منظور، 1413: 10/ 343) نزد علمای علم بلاغت، استفهام به معنی طلب حاصل شدن صورت چیزی در ذهن است و لازمهی آن هم عدم آگاهی است به گونهای که فرد سوال کننده نسبت به موردی که از او سوال میشود، جاهل باشد و یا آن را فراموش کرده باشد.(عکاوی، 1413: 122)
1.3. ادات استفهام
ادوات استفهام عبارت هستند از ابزاری که برای آگاهی و فهم در جمله استفاده میشوند و جمله به وسیلهی آنها بهصورت استفهامی در میآید. ادوات استفهام عبارتند از: همزهء، أم، ما، ماذا، من، من ذا، أی، کم، کیف، أین، أنی، متی، ایان، و...(ابن هشام، 1985: ج1/ 396)
2.3. استفهام حقیقی و استفهام مجازی
استفهام حقیقی، استفهامی است که سؤالکننده حقیقتا نسبت به مطلبی آگاه نباشد و برای آگاه شدن سؤال مینماید بهعبارت دیگر متکلم در صدد یافتن پاسخی برای مجهول خود است. مانند( يَسئئَلونَكَ ماذا يُنفِقونَؗ قُل مآ اَنفَقتُم مِن خَيرٍ فَلِلوالِدَينِ وَ الاَقرَبينَ وَ اليَتٰميٰ وَ المَسٰكينِ وَ ابنِ السَّبيلِؕ وَ ما تَفعَلوا مِن خَيرٍ فَاِنَّ اللهَ بِهٖ عَليمٌ)( قرآن 2/215)
قسم دیگر، استفهام مجازی است، استفهامی که سؤال کننده دربارهی آنچه سؤال میکند، جاهل نبوده ولکن برای هدفهای دیگری درباره شیء معلوم سوال میکند. اکثر سوالهای قرآن کریم از نوع مجازی میباشد که جهت اغراض خاصی آمدهاند.(قالَ يٰٓئئادَمُ اَنبِئهُم بِاَسمآئِهِم ؗ فَلَمّآ اَنبَاَهُم بِاَسمآئِهِم قالَ اَلَم اَقُل لَكُم اِنّيٓ اَعلَمُ غَيبَ السَّمٰوٰتِ وَ الاَرضِ وَ اَعلَمُ ما تُبدونَ وَ ما كُنتُم تَكتُمونَ)( قرآن 2/33)
3.3. نگاهی اجمالی به جملات پرسشی جزء اول قرآن کریم
قرآن کریم بهعنوان کتاب هدایت وتربیت انسانها، در بیان دیدگاها و هدفهای خود از اسلوبهای متعدد و متنوعی استفاده نموده است. از جملهی این روشها، استفاده از پرسش میباشد که از مهمترین روشهای بدست آوردن معرفت و شناخت میباشد بهگونهای که در بیش از (1000آیه) پرسش آمده است که این خود دلیل بر اهمیت و کارکرد تربیتی پرسش در زندگی روزانه میباشد. از مجموع این پرسشها، تعداد (27) پرسش در جزء اول قرآن کریم واقع شده است که گاهی در معنای حقیقی و اغلب در معنای غیرحقیقی بهکار رفتهاند ناگفته نماند که معمولا هرپرسش شامل چند معنی بلاغی میشود.
4. سطوح سبکشناسی جملات پرسشی جزء اول قرآن کریم
ازجمله مواردی که سبک یک اثر ادبی را نمایان میکند، ساختار نحوی جملهها یا عبارتهایی است که در آن اثرادبی، بهکار رفته است. ارتباط بین عبارتها و نوع عبارتهایی که درجمله بهکار رفته است همچنین کاربرد انواع فعلها و... در تعیین سبک موثر هستند. لذا مجموعه اصول و قواعدی که براساس آن واژهها، به صورت جمله نظم مییابند و ساختمان جمله را شکل میدهند نحو نامیده میشود. بنابراین در سطح نحوی به دقت در نحوهی همنشینی کلمهها، تقدیم و تأخیر، دقت در ساختهای غیر متعارف، حذف و ذکر، استفهام، زمان افعال و...پرداخته میشود.
در این قسمت برخی از مؤلفههای سبکی آیات مورد بحث در سطح نحوي مورد تحلیل و بررسی قرار میگیرد.
1.1.4. تقدیم و تأخیر
اصل در جمله این است که به ترتیب قواعد نحوی یعنی(فعل، فاعل، مفعول) باشد.گاهی اوقات بهخاطر اغراضی که متعلق به معناست، این ترتیب بههم میخورد. (عکاشه، 2005: 145) برای نمونه در آیه «87» سوره بقره صنعت تقدیم و تأخیر بهکار رفته است: ﴿...اَفَكُلَّما جاءَكُم رَسولٌ بِما لا تَهوی اَنفُسُكُمُ استَکبَرتُم فَفَريقًا کَذَّبتُم وَ فَریقًا تَقتُلونَ﴾ (قرآن 2/87)
قرآن کریم در آیات بسیاری از اعمال شیطانی قوم بنی اسرائیل سخن گفته است از جمله لجاجت قوم منحرف یهود را در برابر تعالیم حیاتبخش پیامبران الهی به وضوح و بیش از حد آشکار میسازد. در این تصویر می بینیم که آنها به جای بندگی خدا و گوش دادن به سخنان پیامبران، خدمت به خود را برگزیدند. همانطور که فرمود: وقتی پیامبری چیزی را برای شما میآورد که که خوشایند شما نیست، مغرور میشوید، وگروهی را دروغگو میخوانید و گروهی را میکشید.
در این تابلوی زیبا، مقدم شدن «فریقا» هماهنگی ساختار فواصل بریک ترتیب یا هماهنگی انتهای آیات را میرساند که از زیبایی های بیانی قرآن است.
نمونهی دیگر از تقدیم در آیه شریفه ذیل می باشد:
﴿اَم کُنتُم شُهَداءَ اِذ حَضَرَ یَعقوبَ المَوتُ اِذ قالَ لِبَنيهِ ما تَعبُدونَ مِن بَعدی ؗ قالوا نَعبُدُ اِلهَكَ وَ اِلهَ ءابائِكَ اِبراهیمَ وَ اِسماعیلَ وَ اِسحاقَ اِلهًا واحِدًا وَ نَحنُ لَهۥ مُسلِمونَ﴾ (قرآن 2/133)
گروهی از یهود اعتقاد داشتند که یعقوب زمان مرگ، فرزندان خود را به دینی که هماکنون یهود به آن معتقدند، دعوت کرده است. خداوند در رد ادعای آنها این آیه را نازل کرد که: «آیا وقتی که یعقوب را مرگ فرا رسید، حاضر بودید؟ هنگامی که به پسران خود گفت: پس از من، چه را خواهید پرستید؟ گفتند معبود تو، و معبود پدرانت، ابراهیم و اسماعیل و اسحاق - معبودی یگانه - را میپرستیم؛ و در برابر او تسلیم هستیم.»
در این تابلو که خداوند به تصویر کشیده است، مقدم شدن مفعول «یعقوب» بر فاعل «الموت» بهخاطر جایگاه یعقوب میباشد و این نشان دهندهی آن است که یعقوب در زمان سوال از فرزندان خود در سلامت و اهلیت وصیت بوده است؛ چرا که اگر مفعول (یعقوب) بر فاعل «الموت) مقدم نمیشد، معنا این بود که او در سکرات موت این سوال را نموده است و در حال طبیعی خود نبوده و مانند شبههای که ملعونین زمان پیامبر به سخنان آن حضرت(ص) در لحظات آخر عمر رسول الله وارد ساختند که نعوذ بالله پیامبر، هذیان میگوید، این چنین باشد، اما تقدیم مفعول نشان از این است که حضرت یعقوب(ع) در سلامت کامل این سوال را از فرزندان پرسیده است.
نکتهی قابل توجه در آیه فوق اینکه چرا حضرت یعقوب(ع) (ما تعبدون) گفته است یعنی (چه را میپرستید؟) و نگفته است (من تعبدون) یعنی (که را میپرستید؟) علامه طباطبایی میفرماید: «چون مردم درآن زمان بت میپرستیدند لذا یعقوب گفت: چه چیز را میپرستید؟ و نگفت که را میپرستید؟» (طباطبایی، 1367: ج2/ 68)
2.1.4. تکرار
تکرار یکی از عناصر نحوی است که نقش مهمی در تاکید معنا دارد.«تکرار در حقیقت پا فشاری و تأکید بر قسمت مهم عبارت میباشد که متکلم بیشتر از بقیهی قسمتهای کلام به آن اهمیت میدهد.»(ابن اثیر، بی تا: ج3/ 3)
﴿وَ اِذ قالَ رَبُّكَ لِلمَلئِكَةِ اِنّي جاعِلٌ فِي الاَرضِ خَليفَةً قالوا اَتَجعَلُ فيها مَن يُفسِدُ فيها وَ يَسفِكُ الدِّماءَ وَ نَحنُ نُسَبِّحُ بِحَمدِكَ وَ نُقَدِّسُ لَكَ ؗ قالَ اِنّي اَعلَمُ ما لا تَعلَمونَ ﴾ (قرآن 2/30)
در این آیه جار و مجرور «فيها» تکرار شده است چرا که از نظر بلاغت، تأکید و پا فشاری بر قسمت مهم آیه میباشد چون اگر جار و مجرور اول حذف شود، (جاعِلٌ فِي الاَرضِ خَليفَةً) قرار دادن خلیفه درزمین، معین نمیشود و تأکید این جار و مجروردر (جاعِلٌ فِي الاَرضِ خَليفَةً) از بین خواهد رفت و اگر (فيها) دوم حذف شود، معلوم نمیشود که در زمین ایجاد فساد و خونریزی میشود، به این دلیل تکرار جارومجرور در بلاغت این آیهی شریفه واجب و ضروری میباشد.
3.1.4. قصر
از روشهایی که در قرآن کریم برای تأکید بهکار رفته است، اسلوب «قصر» میباشد. «قصر در لغت به معنی حبس کردن وچیزی را در حصار نگهداشتن است» (ابن منظور، 1414: مادهی قصر)
در اصطلاح اهل بلاغت، قصر عبارت است از اختصاص دادن یک چیز به چیز دیگر به شیوهی مخصوص، که به اولی مقصور و به دومی مقصور علیه گفته میشود.(الهاشمی، 1416: 165)
در قرآن کاربرد قصر به اشکال گوناگونی بهکار رفته است؛ همچون: نفی و استثناء، إنّما، تقدیم ما حقه التأخیر و... .
﴿اَم کُنتُم شُهَداءَ اِذ حَضَرَ یَعقوبَ المَوتُ اِذ قالَ لِبَنيهِ ما تَعبُدونَ مِن بَعدی ؗ قالوا نَعبُدُ اِلهَكَ وَ اِلهَ ءابائِكَ اِبراهیمَ وَ اِسماعیلَ وَ اِسحاقَ اِلهًا واحِدًا وَ نَحنُ لَهۥ مُسلِمونَ﴾ (قرآن 2/133)
خداوند آیه را با استفهام شروع نموده چون بیان خبر بهشکل استفهام بلیغتر از آن است که خبر بطور مستقیم و در سیاق کلام خبری بیاید زیرا سوال باعث ایجاد انگیزه در مخاطب میگردد تا به کلام توجه بیشتر شود در پایان آیه روش قصر بهکار رفته است و آن تقدیم چیزی است که باید مؤخر بیاید و آن کلمه «له» میباشد اما بدلیل مختص شدن عبادت برای خداوند تبارکوتعالی، این کلمه مقدم شده است. بنابراین قصر در (وَ نَحنُ لَهۥمُسلِمونَ) تقدیم جار و مجرور «له» برای مختص شدن عبادت و بندگی برای خداوند میباشد نه دیگران، یعنی او را عبادت میکنیم نه کسدیگری را. حق این بود که (مسلمون) قبل از (له) بیاید اما برای تاکید این مسئله که ما فقط خدا را میپرستیم این ترتیب بهم خورده است. و آمدن (اله واحد) قبل از قصر، احتراسی است که بعضی از توهمها مانند این که آنها دو خدا را عبادت خواهند نمود، از بین میبرد.
4.1.4. جملات انشایی وکاربرد آنها در پرسشهای قرآن
جمله، یا خبری است و یا انشایی، و جملهی انشایی خود بر دو قسم، انشاء طلبی و غیرطلبی تقسیم میگردد. ازجمله اسلوبهای جملهی انشای طلبی، استفهام میباشد که به معنی طلب حاصل شدن صورت چیزی در ذهن است و لازمهی آن هم عدم اطلاع وآگاهی میباشد اما در مورد سوالهای خداوند حکیم و عالم به همه امور، هدف خداوند اطلاع یافتن نسبت به مجهول نمیباشد بلکه همانگونه که قبلا اشاره شد، در این سوالها راز و رمز و حکمتهایی وجود دارد که مفسران را برآن داشته که در جستجوی کشف هدفهای نهفته در ورای سوالهای قرآن کریم باشند تا به زیباییهای آن پی ببرند در ذیل به چند مورد اشاره میگردد.
(وَ اِذ قالَ رَبُّكَ لِلمَلٰٓئِكَةِ اِنّي جاعِلٌ فِي الاَرضِ خَليفَةً قالوٓا اَتَجعَلُ فيها مَن يُفسِدُ فيها وَ يَسفِكُ الدِّمآءَ وَ نَحنُ نُسَبِّحُ بِحَمدِكَ وَ نُقَدِّسُ لَكَ ؗ قالَ ا ِنّيٓ اَعلَمُ ما لا تَعلَمونَ )( قرآن 2/30)
این آیه از زبان فرشتگان میگوید بعد از آنکه خداوند فرمود: من در زمین خلیفهای قرار میدهم، فرشتگان بهصورت سوال گفتند: آیا کسی را در زمین میگماری که فساد و خونریزی کند در حالی که ما تو را تسبیح میکنیم.
در مورد استفهام این آیه نظرات مختلفی ذکر شده است از جمله، نویسنده کنزالدقائق معتقداست استفهام جهت تعجب فرشتگان از جانشینی کسی است که در زمین خونریزی میکند(مشهدی، 1424: ج1/308)
درتفسیرتبیان آمده است که این استفهام علاوه بر تعجب فرشتگان دارای معنی تألم وتفجّع ازطرف فرشتگان است(طوسی، بی تا: ج1/133)
زمخشری نیز به استفهام تعجبی اشاره نموده وبیان میدارد «در ظاهر بهنظر میآید پرسشی اعتراضی است اما اعتراض گونهای از نافرمانی میباشد که بدلیل عدم نافرمانی و معصیت فرشتگان، این تفسیر از سوی بعضی از مفسرین صحیح نیست» (کشاف، 2001: ج1/271)
میتوان گفت که این استفهام علاوه بر تعجب فرشتگان از خلیفه قرار دادن آدم در زمین، بهنوعی استعظام نیز میباشد یعنی عظیم دانستن جانشینی میباشد که فرشتگان از حکمت خدا دربارهی این خلیفه قرار دادن که ملائکه آنرا نفهمیدند، سوال کردند.
(وَ مَن اَظلَمُ مِمَّن مَنَعَ مَسجِدَ اللهِ اَن يُذكَرَ فيهَا اسمُهۥ وَ سَعي في خَرابِها اُولئِكَ ما كانَ لَهُم اَن يَدخُلوها اِلّا خائِفينَ لَهُم فِي الدُّنيا خِزيٌ وَ لَهُم فِي الأخِرَةِ عَذابٌ عَظيمٌ ) (قرآن 2/114)
این آیهی شریفه درمورد مشرکان نازل شد که چه شخصی ستمکارتر از کسانی است که از یاد و ذکر خدا در مسجدها جلوگیری میکنند؟ این آیه با استفهام شروع شده که خداوند اعلام مینماید بعید است کسی ستمکارتر از چنین افرادی پیدا شود که مانع ذکر خدا در مساجد گردند.
ابوسعود این استفهام را برای انکار دانسته است (ابوسعود، 1419: ج1/149) اما ابن عاشور این استفهام را انکاری در معنای نفی بحساب میآورد (ابن عاشور، 1984: ج1/ 679) وطبرسی نیز این استفهام را در معنای نفی بهکار برده است (طبرسی، 1426: ج1/478)
میتوان گفت که این استفهام مجازی میباشد و معنای آن نفی محض است زیرا که انکار برای مخاطب میباشد نه غائب.
2.4.سطح بلاغی
در سطح بلاغی، که نگاهی احساسی و خیالانگیز به جهان درون وبیرون دارد، زبان ادبی آیات و در واقع ادبیّت و شیوهی بیان جملات پرسشی و استفاده از تمام قابلیتهای بلاغی زبانعربی با استفاده از ابزارهای بلاغی مانند استعاره، مجاز، تشبیه، کنایه، اطناب و...مورد تحلیل و بررسی قرار میگیرد. در سایهی این علم است که تفاوت سخن خداوند با سخن بشر مشخص میگردد. آنچه مسلم است این که در آیات مورد بحث، نمونههای فراوانی از نکتههای بلاغی و ادبی وجود دارد، که در این جستار به چند نمونه از عناصر برجستهی سطح بلاغی در این جملات پرسشی اشاره میکنیم.
1.2.4. کنایه
کنایه در لغت به معنی (پوشیده سخن گفتن) و در اصطلاح عبارت است از آوردن لفظ و ارادهی معنی غیرحقیقی از آن، بهطوری که بتوان معنی حقیقی آن را نیز اراده کرد. (ابوعبیده، 1995: 12)
نمونهای از اسلوب کنایه در آیه مبارکهی ذیل وجود دارد:
﴿وَ اِذ قالَ رَبُّكَ لِلمَلئِكَةِ اِنّي جاعِلٌ فِي الاَرضِ خَليفَةً قالوا اَتَجعَلُ فيها مَن يُفسِدُ فيها وَ يَسفِكُ الدِّماءَ وَ نَحنُ نُسَبِّحُ بِحَمدِكَ وَ نُقَدِّسُ لَكَ ؗ قالَ اِنّي اَعلَمُ ما لا تَعلَمونَ ﴾ (قرآن 2/30)
در این آیه «يَسفِكُ الدِّماءَ» یعنی ریختن خون، کنایه از قتل کسی است که خداوند قتل آن شخص را در شرایط خاص اجازه داده است و در غیر آن شرایط، ریختن خون دیگران حرام است بنابراین بهجای تصریح که همان (قتل) است کنایه آورده چرا که در (سفکدماء) که همان جاری کردن خون در زمین میباشد نوعی رسوایی و زشتی، وجود دارد.
2.2.4. استعاره
استعاره، درلغت به معنای «عاریه گرفتن» و دراصطلاح، مجازی است لغوی، که میان معنی حقیقی و معنی
مجازی، علاقهی مشابهتی وجود داشته باشد همراه با قرینهی باز دارنده از معنای اصلی. (الهاشمی، 1389: 324) استعاره به اعتبارات گوناگون انواع مختلفی دارد مانند: مصرحه، مکنیه، وفاقیه، عنادیه، مجرده، مطلقه و... .
﴿... اَفَتُؤمِنونَ بِبَعضِ الكتبِ وَ تَکفُرونَ بِبَعضٍ فَما جَزاءُ مَن یَفعَلُ ذلِکَ مِنكُم اِلّا خِزیٌ فِی الحَیوةِ الدُّنيا وَ يَومَ القِيمَةِ يُرَدّونَ اِلي اَشَدِّ العَذابِ وَ مَا اللهُ بِغافِلٍ عَمّا تَعمَلونَ﴾ (قرآن 2/85)
در این آیهی شریفه، استعاره تصریحیه وجود دارد که در آن فقط لفظ مشبه آمده است. چیزیکه به قوم بنیاسرائیل نسبت داده شده، هم اطاعت و هم معصیت است چون دو فعل (تؤمِنونَ – تَکفُرونَ) بهکار برده شده است. قرآنکریم از جهت استعاره تصریحیه تبعیه، اطاعتکردن را ایمان و معصیتنمودن را کفر نامیده است؛ چون استعاره در فعلهای (تؤمِنونَ – تَکفُرونَ) واقع شده و قصد بلاغی آن در فعل(تؤمِنونَ)ترغیب و درفعل (تَکفُرونَ) متنفر ساختن میباشد.
3.2.4. اطناب
اطناب، افزونی لفظ نسبت به معناست به جهت فایدهای و این افزودن، جهت تقویت معنا و تأکید آن
است.
برخی ازموارد اطناب عبارتند از، ذکرخاص بعد از عام، ذکرعام بعداز خاص، تکرار، توضیح بعداز ایهام، تذییل(الهاشمی، 1389: 407)
﴿قالُوا ادعُ لَنا رَبَّكَ يُبَيِّن لَنا ما لَونُها قالَ اِنَّهۥ يَقولُ اِنَّها بَقَرَةٌ صَفراءُ فاقِعٌ لَونُها تَسُرُّ النّظِرينَ ﴾ (قرآن 2/69)
در این آیه ضمیر(ها) سه مرتبه برای (بَقَرَةٌ) که مرجع آن میباشد تکرار شده است این درصورتی است که می توانست بگوید (انّها) و اسم ظاهر (بقره) را ذکر نکند اما این تکرار و اطناب، مقتضای حال قوم یهود میباشد زیرا که خود را به حماقت زده بودند و میبایست کلام به این صورت ذکر میشد.
4.2.4. لف ونشر
لف در لغت به معنی (پیچیدن) و نشر به معنی «پراکندن» است. در لسان العرب، لف الشی را در معنای جمع کردن چیزی آورده و نشر را به معنای گسترشدادن و (نَشَرالمتاع) یعنی گستراندن چیزی است (ابن منظور، 1955: ج14/144)
لفونشر در اصطلاح عبارت از این است که نخست چندچیز در کلام ذکر شود بعدا چندچیز مربوط به آن آورده شود.
شاهد مثال لفونشر در آیه (77) سوره بقره وجود دارد﴿اَوَ لا یَعلَمونَ اَنَّ اللهَ یَعلَمُ ما یُسِرّونَ وَ ما یُعلِنونَ﴾(قرآن 2/77)
خداوند در آیه (76) بقره فرموده است: یهودیان چون با کسانی که ایمان آوردهاند برخورد کنند، میگویند: ما ایمان آوردهایم و وقتی با همدیگر خلوت میکنند، میگویند: چرا از آنچه خداوند بر شما گشوده است، برای آنان حکایت میکنید تا آنان به استناد آن، پیش پروردگارتان بر ضد شما استدلال کنند؟ آیا فکر نمیکنید؟
در این آیه میفرماید: آیا نمیدانند که خداوند آنچه را پوشیده میدارند، و آنچه را آشکار میکنند، میداند. این آیه ادامهی سخن خداوند است که با مقدمداشتن (اسرار) بر (اعلان) در (ما یُسِرّونَ وَ ما یُعلِنونَ) لف و نشر مرتب وجود دارد زیرا آنها در برابر مسلمانان کفر خود را میپوشیدند، اما در بین خودشان آن را علنی و آشکار میکردند.
﴿اِنَّ اللهَ لایَستَحي اَن یَضرِبَ مَثَلًا ما بَعوضَةً فَما فَوقَها فَاَمَّا الَّذينَ ءامَنوا فَيَعلَمونَ اَنَّهُ الحَقُّ مِن رَبِّهِم وَ اَمَّا الَّذينَ كَفَروا فَيَقولونَ ماذا اَرادَ اللهُ بِه ذا مَثَلًا يُضِلُّ بِه كَثيرًا وَ يَهدي بِه كَثيرًا وَما يُضِلُّ بِه اِلَّا الفسِقينَ﴾ (قرآن 2/26)
در این آیهی شریفه «لف و نشر» غیر مرتب وجود دارد چنانکه اول (يُضِلُّ بِه كَثيرًا) را آورده، سپس (يَهدي بِه كَثيرًا) را آورده است.
5.2.4. ایجاز
ایجاز، درلغت به معنای کوتاه کردن و دراصطلاح قرار دادن معانی بسیار در الفاظ اندک میباشد.(المصری، 1368: 259)
﴿وَ اِذا لَقُوا الَّذينَ ءامَنوا قالوا ءامَنّا وَ اِذا خَلا بَعضُهُم اِلی بَعضٍ قالوا اَتُحَدِّثونَهُم بِما فَتَحَ اللهُ عَلَيكُم لِیُحاجّوكُم بِه عِندَ رَبِّكُم اَفَلا تَعقِلونَ اَوَ لا یَعلَمونَ اَنَّ اللهَ یَعلَمُ ما یُسِرّونَ وَ ما یُعلِنونَ﴾ (قرآن 2/76)
در فعل (لَقُوا) مرجع ضمیرمتصل جمع، منافقان هستند و همچنین در فعل ماضی (قالوا) مرجع ضمیر به یهودیان برمیگردد و در فعل مضارع (أتُحَدِّثونَهُم) ضمیرمتصل «هم» به مومنان برمیگردد که در همهی این ضمایر، ایجاز قصرصورت گرفته که این نوع ایجاز، عالیترین مرحلهی بلاغت کلام است.
﴿قُل اَتُحاجّونَنا فِي اللهِ وَ هُوَ رَبُّنا وَ رَبُّكُم وَ لَنا اَعمالُنا وَ لَكُم اَعمالُكُم وَ نَحنُ لَهۥ مُخلِصونَ﴾ (قرآن 2/139)
در این آیهی شریفه درجارومجرور (فِي اللهِ) ایجاز بهحذف صورت گرفته است به تقدیر (فِي دین اللهِ) یعنی در دینخدا یا در امر خداوند گفتگو میکنید که کلمهی (دین اللهِ) (مضاف) به قرینه، از آیه حذف شده است. نکتهی زیبای این حذف که خداوند آنرا به تصویر میکشاند اینکه یهودیان به دلیل جهلشان در ذات خود خدا محاجه میکنند؛ چرا که خدا را آن طور که شایسته است نشناختند.
مقدم شدن ضمیرمتصل (نا) که نقش مفعول دارد درفعل (تُحاجّونَنا) جهت نشان دادن زشتی وپلیدی، محاجه میباشد. چرا که اگر ضمیر (نا) حذف میشد و فعل مضارع بهصورت (تُحاجّونَ) میآمد در آن حال جایز بود که محاجه وجدال آنها شکل مورد پسند داشته باشد یعنی واقعا نسبت به خدا اطلاع وآگاهی کافی نداشتند.
6.2.4. طباق
جمع کردن میان دو لفظی که دارای دو معنی متضاد هستند. طباق چنین است که گوینده در سخنش دو لفظی را گرد آورد که معنای آندو با هم در یکچیز و در یکزمان تنافی داشته باشد، بدینسان که گوینده دو معنی متقابل را در سخن بیاورد (الهاشمی، 1416: 366)
﴿... اَفَتُؤمِنونَ بِبَعضِ الكتبِ وَ تَکفُرونَ بِبَعضٍ فَما جَزاءُ مَن یَفعَلُ ذلِکَ مِنكُم اِلّا خِزیٌ فِی الحَیوةِ الدُّنيا وَ يَومَ القِيمَةِ يُرَدّونَ اِلي اَشَدِّ العَذابِ وَ مَا اللهُ بِغافِلٍ عَمّا تَعمَلونَ﴾ (قرآن 2/85)
این آیه خطاب به یهود میباشد ومعنای آیه این است که چرا یهودیان پس از آن که به عهد و پیمانی که از آنها گرفته شد، رضایت دادند، و به عهد خود ایمان نیاوردند و به کشتن یکدیگر، خون ریختن و بیرون راندن یکدیگر از سرزمین خود ادامه دادند؟ خداوند به یهودیان میفرماید: آیا به قسمتی از کتاب یعنی فدیه دادن ایمان دارید؟ و به قسمت دیگر، یعنی ریختن خون و بیرون راندن یکدیگر از خانههایتان ایمان نمیآورید؟ در این آیه بین (تومنون و تکفرون) وهمچنین (الحیاه الدنیا و یوم القیامه) طباق وجود دارد.
5.تصويرپردازی هنری در قرآن کريم
بدونشک، بیان هدفها و مقاصد قرآنکریم از طریق تصاویر بیانی و هنری، یکی از جلوههای اعجاز قرآن و نمونهای از مبارزهطلبی (تحدی) است که خداوند بلندمرتبه بهواسطهی آن، عربها را به مبارزه طلبید و آنها را ناتوان ساخت.
«قرآن کریم در زمینهی تصویر بیانی در ارائهی موضوعات و مناظر مختلف، روش مخصوص بهخود را دارد. قرآن در این راه به برانگیختن افکار برای اقناع بسنده نمیکند، بلکه با استفاده از تمام تواناییهای لفظی و بهرهگیری از همهی شیوهها، وجدان خواننده و شنونده را تا سطح بالایی بر میانگیزند و او را کاملاً تحت تأثیر آیات قرار میدهد.» (درّاز، 1891: 118)
سید قطب، در مورد امتیاز قرآن در استفاده از این تصاویر میگوید: «تصویرسازی، ابزار اصلی اسلوب قرآن کریم است. قرآن با تصاویر حسی و تخیلی، معانی ذهنی و حالت درونی و اتفاقات محسوس و مناظر قابل رؤیت و نمونههای انسانی، سرشت آدمی را بیان میکند، سپس تصاویر را به درجهی بالاتر میرساند و بدان حرکت و حیات میبخشد؛ در نتیجه، معانی ذهنی به هیئت و حرکت مبدل میگردند. حالات درونی بهشکل تابلو و مناظر در میآیند. نمونههای انسانی، شاخصی پویا و زنده میشوند و سرشت آدمی، همچون مجسمهای قابل رؤیت میگردد و در اتفاقات و داستانها و منظرهها، روح حیات و حرکت دمیده میشود و آنگاه که گفتگو و کلام بدانها اضافه شود، تمام عناصرخیال در آن گردهم میآید.» (قطب، 1412: 36)
نمونههایی از تصاویر زیبای قرآنی
1.5. بلندپروازی و ادعاهای واهی یهود
﴿وَ قالوا لَن تَمَسَّنَا النّارُ اِلّا اَیّامًا مَعدودَةً قُل اَتَّخَذتُم عِندَ اللهِ عَهدًا فَلَن يُخلِفَ اللهُ عَهدَه اَم تَقولونَ عَلَي اللهِ ما لا تَعلَمونَ﴾ (قرآن 2/80)
یهودیان مردمی نژادپرستند؛ از این رو خود را برتر از دیگران میدانند و امتیازات ویژهای برای خود قائل هستند. یکی از ادعاهای غلط و بیهوده و بیاساس آنها این بود که میگفتند هرگز آتش دوزخ جز چند روزی به ما نخواهد رسید.(7) روز یا (40) روز. استدلال خود را اینگونه مطرح میکردند که مسیر جهنم از ابتدا تا انتها (40) روز است و ما به مدت (40) روز در جهنم هستیم، بعد از آن در بهشت جاودانه خواهیم بود یا مطلبی که جناب طبرسی نقل میکند که: یهودیان مدینه معتقد بودند عمر دنیا مجموعاً هفت هزار سال است و آنان در ازای هر هزار سال، یک روز عذاب خواهند شد. (طبرسی، 1377: ج1/ 58) قرآن در جواب آنها میگوید: آیا به این گفته، از خدا پیمانی گرفتهاید که ما ایام معدودی در عذاب خواهیم بود؟ یا چیزی را که نمیدانید به خدا نسبت میدهید؟ این برتری نژادی تهمتی است که به خدا میزنید « اَم تَقولونَ عَلَي اللهِ ما لا تَعلَمونَ» خداوند بابت این سخن متذکر میشود که شما چنین شرطی نگرفتید، پس آن چیزی غیر از کذب و افتراء نیست و به رسولش امر میکند که آن را رد کند و این استفهامی است که دلالت میکند بر انکار آنچه گفتهاند. و عبارت (فَلَنْ یُخْلِفَ اللَّهُ عَهْدَهُ أَمْ تَقُولُونَ عَلَى اللَّهِ ما لا تَعْلَمُونَ) جواب و دلیلی بر استفهام و انکار را میرساند.(ابوحیان، 1428: ج1/448)
آمدن حرف نصب (لن) بر فعل مضارع، دلالت بر نفی مؤکد مستقبل دارد و زمانهای طولانی آینده را در بر میگیرد. در (لَن تَمَسَّنَا) مجاز عقلی در نسبت دادن (مسّ) به آتش وجود دارد و این در حالی است که فاعل حقیقی، خداوند بلند مرتبه است و تبدیل اسناد از خداوند به آتش برای پایین آوردن موقعیت عذاب و این مطلب است که خداوند هرگز در مورد آنها بدی اراده نکرده است و یهود، تافتهی جدابافتهای نبودند که خداوند تبصرهای به سود آنها بر قانون کلی مجازات بزند.
2.5. شریک درجرم گذشتگان
﴿وَ لَقَد ءاتَینا موسَی الكتبَ وَ قَفَّينا مِن بَعدِه بِالرُّسُلِ وَ ءاتَینا عیسَی ابنَ مَریَمَ البَيِّناتِ وَ اَيَّدنهُ بِروحِ القُدُسِ اَفَـكُلَّما جاءَكُم رَسولٌ بِما لا تَهوی اَنفُسُكُمُ استَکبَرتُم فَفَريقًا کَذَّبتُم وَ فَریقًا تَقتُلونَ﴾ (قرآن 2/87)
این آیه بیشرمیهای یهود و عناد آنها نسبت به پیامبران از آزار و اذیت گرفته تا اسارت و زندانی کردن و حتی کشتن رسولان خدا را میرساند. نکتهی ظریف در این آیهی شریفه این است که خطاب متوجه تمام یهودیان میباشد. با این که آنها در قتل مباشرت نداشتند وقتل در زمانهای گذشته اتفاق افتاده است، امّا یهودیان به آن خشنود بوده و رضایت داشتند. بنابراین شریک جرم آنها هستند؛ چرا که بنابر حدیث شریف «الراضی بفعل قوم کالداخل فیه معهم»، (هر کس به عمل ستمگری خشنود باشد، در ستم او شریک است). (طبرسی، 1377: ج1/26)
تعبیر فعل (کذبتم) برای به تصویر کشیدن زشتی گناه قتل است وعلت اینکه به جای فعل ماضی (قتلتم) که در گذشته انجام شده است، فعل مضارع (تقتلون) آورده است، بهاین دلیل میباشد که بهقتل رساندن پیامبران در زمانهای گذشته توسط آباء واجدادشان، عملی بسیار زشت بود و خداوند حکیم میخواهد زشتی و شناعت این کار را پیش چشم آنها با آوردن فعل مضارع مجسم کند که شما هم بدلیل راضی بودن به اینعمل، درجرم گذشتگان شریک و سهیم میباشید.
3.5. تعصبهای نژادی یهود
﴿وَ اِذا قیلَ لَهُم ءامِنوا بِما اَنزَلَ اللهُ قالوا نُؤمِنُ بِما اُنزِلَ عَلَينا وَ یَکفُرونَ بِما وَراءَهۥ وَ هُوَالحَقُّ مُصَدِّقًا لِما مَعَهُم قُل فَلِمَ تَقتُلونَ اَنبِياءَ اللهِ مِن قَبلُ اِن کُنتُم مُؤمِنينَ﴾ (قرآن 2/91)
این آیه در مورد گروهی از یهودیان نازل شدهاست که به کردار زشت و حرام خود، ازجمله کشتن انبیای الهی عادت کرده بودند و بهطور مستمر آن کار را انجام میدادند که خداوند برای توبیخ آنان این آیه را نازل فرمود.
علامه طباطبایی میفرماید: «استفهام در این آیه به معنی تکذیب ادعای یهودیان در ایمانشان به تورات است و (فا) برای تفریع است؛ یعنی اینجمله فرع ادعایی است که آنها میکردند و میگفتند: نسبت به آنچه بر خود ما نازل شده، ایمان بیاوریم. خداوند میگوید: اگر در این سخن راستگو هستید، پس چرا پیغمبران خدا را کشتید؟» (طباطبایی، 1372: ج1/ 225) و اینچنین خداوند در این کلمات کوتاه که نمایانگرصدای حق میباشد، آواز باطل را ساکت میکند که این گفتهی شما فقط ادعا میباشد اما در عمل خلاف آنرا انجام میدهید.
در این آیه لفظ (تقتلون) به معنی «قتلتم» به کار برده شده و زمانی لفظ مستقبل در معنی ماضی بهکار میرود که آن عمل از ویژگیهای لازم و خلقوخوی همیشگی شخصی باشد و به این جهت تصویر زشت قتل را میرساند که گویا خون الان ریخته شده و جاری میباشد. فعل (یکفرون) این مفهوم را در بردارد که کفر یهودیان مختص به یک زمان نیست و هر زمان که انگیزهی آن پیدا شود وشرایط مهیا باشد، آن هم موجود میگردد.
4.5. عامل سقوط ملتها
﴿... اَفَتُؤمِنونَ بِبَعضِ الكتبِ وَ تَکفُرونَ بِبَعضٍ فَما جَزاءُ مَن یَفعَلُ ذلِکَ مِنكُم اِلّا خِزیٌ فِی الحَیوةِ الدُّنيا وَ يَومَ القِيمَةِ يُرَدّونَ اِلي اَشَدِّ العَذابِ وَ مَا اللهُ بِغافِلٍ عَمّا تَعمَلونَ﴾ (قرآن 2/85)
آیهی شریفه به یک سنت و قانون الهی اشاره دارد که در مورد قوم یهود و همهی ملتها اجرا میشود؛ و آن ایناست که هر ملتی که تنها به سود و منافع خویش فکر کند و قانونگریزی نماید و نسبت به همکیشان خود گناه و تجاوز روا دارد، اندکی بعد در چنگال ملتی قویتر اسیر میگردد و در دنیا از قلههای عزت به درههای خواری و ذلت سقوط مینماید و در رستاخیز نیز گرفتار عذاب سخت خداوند میگردد. لذا ملتی که از قانون حق و دستور خداوند سر پیچی کند، سنت جاری خداوند این است که باید منتظر خواری وسقوط باشند. بنابراین از آیهی مذکور این استفاده میشود که از عوامل سقوط ملتها، تبعیض در اجرای قوانین است که هر قانونی که حافظ منافع شخصیشان باشد آنرا اجرا کنند و آنچه به سود جامعه است، فراموش کنند. همان چیزی که در این آیهی شریفه به بنی اسرائیل نسبت داده شده است، که دستوری را میپذیرند که منافع شخصی آنهارا تامین نماید درغیر اینصورت، هیچ اطاعتی از آنها دیده نمیشود. چنانکه صاحب تفسیر کوثر میفرماید« آنها هر حکمی را که مطابق میل و بابطبع آنها بود به آن عمل میکردند و هر حکمی را که مخالف با هوسهایشان بود کنار میگذاشتند قرآن کریم این عمل زشت را محکوم میکند و نتیجه و بازتاب آن را در دنیا و آخرت گوشزد میکند عاقبت زشت این کار ناپسند در دنیا خواری و رسوایی و خذلان است و در قیامت، سختترین مجازاتهاست و یهود همواره چنین سرنوشتی داشته است» ( جعفری، 1376: ج1/278)
6.5. پنج مرحله سیر تکاملی بشر
﴿کَیفَ تَکفُرونَ بِاللهِ وَ کُنتُم اَمواتًا فَاَحياكُم ثُمَّ یُمیتُكُم ثُمَّ یُحییکُم ثُمَّ اِلَيهِ تُرجَعونَ﴾ (قرآن 2/28)
قرآن در مسألهی اثبات وجود خدا و بازگشت به سوی او، بر طبق قاعدهی تجسیم، از تعابیر زیبای هنری محسوس بهره برده است تا راه را بر فهم آن حقیقت هموار سازد. چنان که این آیه استدلالی است برای اثبات وجود خدا، آن هم به صورت پرسش که مخاطب را به تفکر بیشتر وادار میسازد و در او انگیزهای برای دریافت مطلب به وجود میآورد. آنچه کافران و فاسقان انجام میدهند، نتیجهی کفر به خدا و نادیده گرفتن نظامات زندگی است، و اگر کسی به مراحل پنجگانهای که خداوند در این آیه به زیبایی به تصویر کشیده است، که سه مرحلهی آن، حسی و دوتای آن، یقینی است، توجه کند، از کافران نخواهد بود. «مرحلهی اول (کُنتُم اَمواتًا) همهی انسانها از خاک و از مواد بیجان تشکیل یافتهاند، خواه انسان اولی باشد، یا انسانهای کنونی. یک فرد پیش از آنکه از مادر متولد گردد، به صورت مواد بیجان در جهان وجود داشته و این همان مرحلهی (کُنتُم اَمواتًا) است. مرحلهی دوم (فَاَحياكُم) که بهصورت سلول زنده وارد رحم مادر گردیده و متولد شده و حیات خود را ادامه میدهد. مرحله سوم (ثُمَّ یُمیتُكُم) که وفات یافته وارد قبر میگردد و خاک گردیده و به اصل خود مبدل میگردد. این سه مرحلهی حسی و غیر قابل انکار است. مرحلهی چهارم (ثُمَّ یُحییکُم) که زندگی آخرت است، و مرحلهی پنجم (ثُمَّ اِلَيهِ تُرجَعونَ) که ورود به زندگی بهشتی یا جهنمی است. در چهار مرحلهی اول انسان مسلوبالاختیار است و باید به نظام جهان که همان مشیت الهی است، تن در دهد و احدی را از آن گریزی نیست، ولی مرحلهی پنجم در اختیار اوست، میتواند رجوع به الله به سوی بهشت یا جهنم باشد.»(جعفری، 1376: ج1/ 112)
نتیجهگیری
در این جستار، جلوههای سبک شناسی جملات پرسشی جزء اول قرآن کریم در سه سطح نحوی، بلاغی و تصویرپردازی مورد بررسی و تحلیل قرارگرفت که نتایج حاصله به شرح ذیل است:
1- در سطح نحوی، دقت در نحوهی همنشینی کلمهها وترکیبهای آنها و به طورکلی، اصول و قواعد علم نحو: تقدیم وتاخیر،تکرار، التفات، حذف و ذکر و... ازخصوصیات و ویژگیهای نمایان این جملاتپرسشی میباشد که گاهی جهت فهم صحیح مفهوم آیه، مسندالیه برمسند با هدف تاکید مقدم میگردد که درنتیجه منجر به نمایان شدن زیباییهای بینظیر آیات قرآن در ذهن مخاطب میگردد. همچنین در لایهی نحوی، اسلوب انشایی در مقایسه با اسلوب خبری نمود بیشتری دارد و در اسلوب انشایی غالبا استفهام از معنی اصلی خود خارج شده و بر معنی مجازی دلالت مینماید.
2-درلایهی بلاغی، جهت نمایان شدن زیباییهای کلام و تقریب معانی به اندیشهی شنونده، از استعاره، تشبیه، کنایه، مجاز، و سایر صنایع بیانی استفاده شده است. با دقت و تأمل در جملات پرسشی و درک نکتههای ظریف بلاغی، متوجه میشویم که ذکر بسیاری از نکتههای آموزنده و حقایق این جملات پرسشی درقالبی نو و زیبا بر میزان اثرگذاری مفاهیم این آیات نورانی افزوده و آنها را قابل فهم بیشتر قرارداده است.
3-در سطح تصویرپردازی، خداوند تبارک وتعالی از این شیوه جهت ملموس نشان دادن امور معنوی و خلق آثار بدیع و به یاد ماندنی، استفاده نموده و معارف بلند خود را در سطح درک و فهم مخاطبین، پایین آورده است بنابراین زمانی بهصورت تجسیم و نشان دادن امور مجرده بهصورت محسوس و مادی و ملموس نشان دادن و گاهی در قالب تشخیص و زنده نشان دادن مظاهر هستی و زمانی دیگر در قالب تخییل، از معارف و حقایق بلند و ژرف خود در قرآن پردهبرداری نموده است که گویی اشیاء دارای روح و پویا هستند. بنابراین تصویر هنری در کتاب خداوند، اسلوبی تفننی نیست که فقط محدود به فنون بلاغی، مانند استعاره، تشبیه، مجاز و مانند آن خلاصه شود، که ما خود را در برابر کلماتی خشک و بدون روح مشاهده کنیم بلکه تصویرهای قرآنی از عناصری گوناگون ترکیب یافتهاند که لطایف و ظرایف کلام خداوند را برای انسانها بهصورت کارآمد وکاربردی ارائه مینماید.
فهرست منابع و مآخذ
قرآن کریم
1-ابن اثیر، ضیاء الدین(بی تا): «المثل السائرفی الادب والشاعر»، قاهره: دارنهضه مصر.
2-ابن کثیر، ابی الفداءاسماعیل(1384): «تفسیرالقرآن العظیم»، تحقیق، محمدبن ابراهیم البناء، لبنان: دار ابن حزم.
3-ابن عاشور، محمدبن طاهر( 1984م): «التحریر والتنویر»، تونس، الدارالتونسیه للنشر
4-ابن منظور، محمدبن مکرم(1414ق): «لسان العرب»، چاپ سوم، بیروت: دارصادر.
5-ابن هشام، محمدبن عبدالله بن یوسف(1985م): «مغنی اللبیب عن کتب الأعاریب»، بیروت: تحقیق مازن المبارک ومحمدعلی حمدالله، دارالفکر.
6-ابوحیان اندلسی، محمدبن یوسف (1420ق): «البحرالمحیط فی التفسیر»، بیروت: دارالفکر، بی چا.
7-ابوسعود، محمدبن محمدعمادی(1419ق): «ارشاد العقل السلیم الی مزایا القرآن الکریم»، بیروت: دارالاحیاءالتراث العربی.
8-الدرویش، محی الدین( 1999م): «اعراب القرآن الکریم وبیانه»، بیروت: دارابن کثیر، الطبعه السابعه.
9-ابوعبیده، معمربن المثنی(1381ش): «مجازالقرآن»، القاهره: مکتبه الخانجی.
10-امين پور، قيصر (1384ش): «سنت و نوآوري در شعر معاصر»، تهران: علمي و فرهنگي، چاپ دوم.
11- امین، سیده نصرت، (1361ش): «مخزن العرفان فی تفسیر قرآن»، تهران: نهضت زنان مسلمان.
12-باقلانی، ابوبکرمحمدبن الطیب( 1963م): «اعجازالقرآن»، تحقیق سیداحمدصقر، قاهره: دارالمعارف.
13-بلاغی، سیدعبدالحجت(1386 ش): «حجه التفاسیروبلاغ الاکسیر»، قم: انتشارات حکمت.
14-الحسینی، السیدجعفرالسیدباقر(1427ش): «اسالیب المعانی فی القرآن»، قم: بوستان کتاب.
15-حسینی همدانی، سیدمحمدحسین(1404ق): «انواردرخشان»، تهران: تحقیق، محمدباقربهبودی، کتابفروشی لطفی، چاپ اول.
16-جعفری، یعقوب(1376ش): «تفسیرکوثر»، قم: موسسه انتشارات هجرت.
17- خانی، رضا، ریاضی، حشمت الله (1372ش): «ترجمه بیان السعاده فی مقامات العباده»، تهران: مرکزچاپ وانتشارات دانشگاه پیام نور، چاپ اول.
18-رشیدرضا، محمد(1963م): «تفسیرالقرآن الکریم مشهوربه المنار»، بیروت: دارالمعرفه، بی تا.
19-زرکشی، بدرالدین( 2006م): «البرهان فی علوم القرآن»، تحقیق محمدابوالفضل ابراهیم، بیروت: دارالمعرفه.
20-زمخشری، ابوالقاسم محمودبن عمر(2001م): «الکشاف عن حقایق التنزیل وعیون الاقاویل فی وجوه التاویل»، بیروت: دارإحیاءالتراث.
21-سکاکی، یوسف بن ابی بکر(1937م): «مفتاح العلوم»، مصر: مطبعه البابی.
22-سیوطی، جلال الدین عبذالرحمن(1411ه ق): «الاتقان فی علوم القرآن»، انتشارات زاهدی.
23-شمیسا، سیروس(1372ش): «کلیات سبک شناسی»، تهران: انتشارات فردوس.
24-طباطبایی، سیدمحمدحسین(1417ق): «المیزان فی تفسیرالقرآن»، ترجمه سیدمحمدباقرموسوی، قم: دفترانتشارات اسلامی جامعهی مدرسین حوزهی اسلامی قم، چاپ پنجم.
25-عبدالرؤوف، حسین (1390): «سبکشناسی قرآن»، ترجمه پرویزآزادی، قم: دانشگاه امام صادق(ع).
26-عزام، محمد(1989م): «الاسلوبیه منهجاطویلا»، دمشق: وزاره الثقافه.
27-عکاشه، محمود(2005م): «التحلیل اللغوی فی ضوء علم الدلاله»، مصر، دارالنشر للجامعات.
28-طبرسی، فضل بن حسن( 2006م): «مجمع البیان فی تفسیرالقرآن»، بیروت: دارالمرتضی.
29- المسدی، عبدالسلام (1982م): «النقدوالحداثه»، بیروت.
30-المصری، ابنابیالاصبع (1198م): «بدیع القرآن»، ترجمهی سیدعلی میرلوحی، مشهدانتشارات آستان قدس.
31-مترجمان(1360ش): «ترجمه مجمع البیان فی تفسیرالقرآن»، تهران: انتشارات فراهانی.
32-محبتی، مهدی(1376ش): «بدیع نوع»، تهران: سخن، چاپ اول.
33-مطعنی، عبدالعظیم ابراهیم(1999م): «التفسیرالبلاغی للاستفهام فی القرآن الکریم»، مصر: مکتبه وهبه.
34-مکارم شیرازی، ناصر(1387ش): «تفسیرنمونه»، تهران: دارالکتب الاسلامی.
35-هاشمی خراسانی، حجت (1392ش): «شرح مطول»، تهران: سیمای دوست.
36-الهاشمی، احمد (1385ش): «جواهرالبلاغه»، قم: مرکز مدیریت حوزه علمیه قم.
[1] - دانشجوی دکتری گروه ادبیات عربی، واحد تهران شمال، دانشگاه آزاد اسلامی، تهران، ایران. m.bayat3804@gmail.com
[2] - استادیار زبان و ادبیات عربی دانشگاه آزاد واحد تهران شمال.(نویسنده مسئول) dr.rafatjoo@gmail.com
[3] - استادیار زبان و ادبیات عربی دانشگاه بین المللی امام خمینی قزوین(ره). Alirhosseyni@yahoo.com