طبق برخی احادیث منسوب به پیامبر(ص)، نهی از بنای بر قبور، با عملکرد یهودیان و مسیحیان ارتباط یافته است. بررسی تطبیقیِ صورت کلّیتر این مسأله یعنی نحوۀ تعامل پیروان هر دین با جسدوقبرمردگان همکیش خود و نیز ساخت هرگونه سازه بر مقابر آنان در ادیان ابراهیمی، میتواند به تبیی أکثر
طبق برخی احادیث منسوب به پیامبر(ص)، نهی از بنای بر قبور، با عملکرد یهودیان و مسیحیان ارتباط یافته است. بررسی تطبیقیِ صورت کلّیتر این مسأله یعنی نحوۀ تعامل پیروان هر دین با جسدوقبرمردگان همکیش خود و نیز ساخت هرگونه سازه بر مقابر آنان در ادیان ابراهیمی، میتواند به تبیین بهتری از این اخبار بیانجامد. درنتیجۀ این بررسی میتوان گفت در عین شباهت زیاد این ادیان در این مسأله، تفاوتهایی نیز وجود دارد؛ در یهودیّت و مسیحیّت، بین ظهور دین و روی آوردن پیروان آن به زیارتگاه ساختن از مقبرۀ رجال دینی فاصلۀ قابلتوجّهی وجود دارد؛ یهودیان زمانی بدان روی آوردند که از اقامتگاه اصلی خود کوچ کرده و با دیگر فرهنگها ارتباط یافتند. در مسیحیّت نیز انگیزههای متعدّدی وجود داشته که به نظر میرسد کوشش تدریجی برای کاستن از اهمیّت معبد اورشلیم از مهمترینِ آنها بوده است. امّا در دین اسلام، شواهد زیارت قبور و بنای سازههای عبادی در اطراف آنها به دوران پیامبر(ص) باز میگردد. حتی طبق اخبار، فرمان نهی از زیارت قبور که به پیامبر(ص) منسوب است، از سوی خود ایشان لغو شده است. گویی دلیل نهی پیشین، چیزی جز مبارزه با زمینۀ فکری موجود در رفتارهای پیشااسلامی ازجمله برخی جلوههای فرهنگی یهودیّت، مسیحیّت و جاهلیّت نبوده است.
تفاصيل المقالة
مذاهب مختلف اسلامی به ویژه شیعیان در قرون مختلف، مقبره سازی و زیارت قبر اولیای الهی را یکی از سنتهای شرعی خود دانسته و آن را مورد توجه قرار میدادند. در سده های اخیر برخی مذاهب اسلامی این عادت دیرینه مسلمانان را بر خلاف آموزههای دین و کلام پیامبر دانسته و در یک قرن اخ أکثر
مذاهب مختلف اسلامی به ویژه شیعیان در قرون مختلف، مقبره سازی و زیارت قبر اولیای الهی را یکی از سنتهای شرعی خود دانسته و آن را مورد توجه قرار میدادند. در سده های اخیر برخی مذاهب اسلامی این عادت دیرینه مسلمانان را بر خلاف آموزههای دین و کلام پیامبر دانسته و در یک قرن اخیر برخی مستشرقان آن را مخالف با اندیشه اسلامی بیان کرده اند. رابرت هیلن براند از مستشرقانی است که در حوزه معماری اسلامی صاحب نظر بوده و در کتاب "معماری اسلامی"، به دفعات ساخت مقبره را مخالف با آموزه های اسلامی معرفی می کند و در نوشته های خود آورده است که طبق قوانین اسلامی قبر نباید هیچگونه برآمدگی نسبت به زمین داشته باشد و حضرت محمد (صلی الله علیه و آله) از هر کوششی برای علامتگذاری قبر به ویژه قبر خودش جلوگیری کرده است. ایشان معتقد است روایات متعدد نشان دهنده این نهی می باشد و در انتها نتیجهگیری کرده که بسیاری از مسلمانان پس از درگذشت پیامبر از سنت ایشان و دستورات اولیه اسلام تخطی کرده و به این عمل غیر دینی خود رنگ و بویی مذهبی داده اند. پژوهش حاضر بر آن است تا اشکالات آرای هیلن براند در خصوص مقبره سازی بر قبور اولیای الهی را بیان نماید و از آن جایی که آثار او از منابع مهم معماری اسلامی محسوب میشود و بر دیدگاه پژوهشگران معماری اسلامی تاثیر به سزایی دارد به تحلیل و بررسی و نقد آرای ایشان پرداخته تا درستی یا نادرستی دیدگاه های او نمایان شود. این مقاله از نظر نوع رویکرد جز پژوهشهای کیفی قرار میگیرد و با استفاده از روش کتابخانهای مقبره سازی از سه منظر آیات قران کریم، روایات اولیای الهی و سیره مسلمانان در ادوار اولیه اسلام مورد بررسی قرار گرفت و در نهایت نتیجه گرفته شد که ساخت مقبره بر مزار اولیای الهی نه تنها هیچگونه تعارضی با اصول آیین اسلام ندارد بلکه مورد تاکید قران و روایات بوده است.
تفاصيل المقالة
در زمینه گرایی به ارزیابی و مطالعه نظام شکلگیری اثر در قالب کل (بافت پیرامونی) توجه میگردد. زیرا پیوند میان معماری و بافت پیرامونی آن همواره در زمینهی قابل تطبیق با اثر تفحص میگردد، به قسمی که از نظر مفهومی به کوبیسم و از نظر ادراکی و روششناسی به اصل شکل و زمینه استوار أکثر
در زمینه گرایی به ارزیابی و مطالعه نظام شکلگیری اثر در قالب کل (بافت پیرامونی) توجه میگردد. زیرا پیوند میان معماری و بافت پیرامونی آن همواره در زمینهی قابل تطبیق با اثر تفحص میگردد، به قسمی که از نظر مفهومی به کوبیسم و از نظر ادراکی و روششناسی به اصل شکل و زمینه استوار است. همچنین ارتباط بین اثر و اجزای پیرامونی آن بهواسطه کلیتی پیوسته و در عین حال حفظ خصوصیات شخصی خود در نظام جزء به کل قابل تعریف میباشد. همچنین روششناسی زمینهای در قالب آمیختگی میان اثر و زمینه و همچنین پیادهسازی اثر در ساختار مولد و حلشدگی در آن از منظر ارتباط عناصر سازنده اثر با کلیت آن قابل تعریف میباشد؛ زیرا ارزیابی و بکارگیری آن در واژهای چون گشتالت ملهم گشته است که عاملی است بین عناصر در حال تغییر و ثابت که جایگاه ویژهای در خلق اثر معمارانه دارد. بر این اساس با توجه به طرح آرامگاه فردوسی که با اقتباس از نمونههای باستانی بر رویداد روحیه ناسیونالیسم ملی آن زمان طراحی گشته است، میتوان عناصری را شناسایی کرد که مبنای الگووارگی طرح چلیپا در چگونگی شکلگیری اثر میباشند. لذا در این جستار تلاش شده است بابهره از مدارک مکتوبی چون مقالات، کتب و... و استنتاج اولیه از آنها و سپس به تحلیل و توصیف مدارک ارزشمدار پرداخته و در قالب تحلیل و توصیف مدارک مزبور به نوعی استدلال قیاسی از منظر الگوی شکلگیری چلیپا در کلیت این مجموعه توجه شود که در این راستا با طرح پرسشی چون: چگونه میتوان به واسطه روششناسی زمینهای به رمزگشایی الگوی شکل چلیپا در مقابر ایرانی_ اسلامی اعم از؛ آرامگاه فردوسی پاسخ داد؟، بتوان از طریق عناصر سازنده پایهای چون نقطه تا حجم و شناسایی پیکرهبندی این الگواره در کلیت شکلگیری مقبره فردوسی از منظر روششناسی عناصر پایهای به زمینهگرایی کالبدی مجموعه پاسخ داد.
تفاصيل المقالة
مدفن امام هشتم شیعیان علی بن موسیالرضا (ع) در دیار خراسان موجب گردید تا شیعیان و محبین خاندان اهلبیت(ع) در این ناحیه مسکن گزینند و خراسان مرکزی برای گسترش تشیع امامیه و نشر عقاید شیعیان در ایران گردد. حضور آنان در کنار بقعه متبرکه علی بن موسیالرضا (ع) موجب شد تا این أکثر
مدفن امام هشتم شیعیان علی بن موسیالرضا (ع) در دیار خراسان موجب گردید تا شیعیان و محبین خاندان اهلبیت(ع) در این ناحیه مسکن گزینند و خراسان مرکزی برای گسترش تشیع امامیه و نشر عقاید شیعیان در ایران گردد. حضور آنان در کنار بقعه متبرکه علی بن موسیالرضا (ع) موجب شد تا این بقعه شریفه در طول دورههای زمانی دستخوش تغییر و تحول در بنا و تزئینات گردد. روش این جستار بهصورت توصیفی- تحلیلی هست. پرسش اصلی این تحقیق مبنی بر این مطلب است که گسترش تشیع امامیه چه تأثیری بر بقعه متبرکه علی بن موسیالرضا (ع) گذاشته است و این تأثیر در کتب جغرافینگاران و مورخین چگونه بازتاب یافته است. نتایج این بررسی نشان میدهد که در دورههای اولیه مورخین و جغرافیدانان تنها به ذکر محل دفن پرداختهاند اما در ادوار بعد با حضور شیعیان و اقدامات آنان در جهت گسترش بقعه این امر مورد توجه جغرافیدانان و مورخین قرار گرفت و در باب تزئینات و ساختار بنای بقعه سخنانی ذکر شده است، برخی حتی پا را فراتر نهاده و با جزئیات به ذکر نام بانیان و اقدامات آنان در جهت تغییر در تزئینات و ساختار بنا پرداختهاند.
تفاصيل المقالة
گذر از پدیدار رنگ به معنا، فرایندی است که از دیرباز تاکنون نزد متفکران متعدد با سویههای فکری متفاوت مطرح بوده است. این مقاله در پی پاسخ به این پرسش شکل گرفت که صرفنظر از قصد مؤلف و وجه بیانگری اثر، اگر مخاطبی به آراء علاءالدوله سمنانی در مورد تجلیات انوار رنگی آگاه با أکثر
گذر از پدیدار رنگ به معنا، فرایندی است که از دیرباز تاکنون نزد متفکران متعدد با سویههای فکری متفاوت مطرح بوده است. این مقاله در پی پاسخ به این پرسش شکل گرفت که صرفنظر از قصد مؤلف و وجه بیانگری اثر، اگر مخاطبی به آراء علاءالدوله سمنانی در مورد تجلیات انوار رنگی آگاه باشد، در مواجهه با یک اثر هنری چگونه آن اثر را خوانش میکند؟ از این رو با بهرهگیری از روش پدیدارشناسی هرمنوتیک هانری کربن به تحلیل آراء علاءالدوله سمنانی در این باره میپردازد و با ماحصل این بررسی و با روش توصیفی ـ تحلیلی،رنگهای یک اثر هنری را مورد نقد یا خوانش مخاطبمحور قرار میدهد و در نهایت به این نتیجه رهنمون میشود که هنگامیکه یک اثر هنری بر مبنای آراء سمنانی مورد قضاوت قرار میگیرد، میتوان از مشاهدة محض گذشت و به نوعی شهود شخصی دست یافت که در مورد نمونة مطالعاتی این نوشتار، نتیجة شهود بدین قرار است که مقبرهپوشی که با این نظام و رنگها طراحی و تولید شده، به طور تمثیلی نمایانگر بخشی از سفر روحانی انسان به سوی پروردگار است که از پیش در جریان بوده و گویی مدتی با حیات جسمانی انسان به وقفه افتاده و با گذشتن از جسم دوباره آغاز میشود.
تفاصيل المقالة
سند
Sanad is a platform for managing Azad University publications