یکی از مهمترین و پیچیدهترین حواس باطنی انسان، حس مشترک است. حس مشترک اطلاعاتی مانند تصویر، طعم، صدا و امثال آن را در اشیا بهوسیلهی حواس پنجگانه درمییابد و این اطلاعات را با یکدیگر ترکیب میکند. تعریف این حس در فلسفه اسلامی و علوم اعصاب تعریف مشترکی است. لکن علوم اع أکثر
یکی از مهمترین و پیچیدهترین حواس باطنی انسان، حس مشترک است. حس مشترک اطلاعاتی مانند تصویر، طعم، صدا و امثال آن را در اشیا بهوسیلهی حواس پنجگانه درمییابد و این اطلاعات را با یکدیگر ترکیب میکند. تعریف این حس در فلسفه اسلامی و علوم اعصاب تعریف مشترکی است. لکن علوم اعصاب از این حس با عنوان نواحی همگرایی یاد میکند. تخصص نواحی همگرایی در این است که میان اطلاعاتی که از طریق حواس پنجگانه در مورد یک شیء به دست میآید پیوند برقرار میکند. بنابراین گرچه نامی متفاوت برای ترکیب اطلاعات حواس در علوم اعصاب و فلسفه اسلامی وجود دارد اما تعریف و کارکرد آن مشترک است. البته جهت اشتراک صرفاً به تعریف محدود نمیشود، و ادلهی اثبات وجود حس مشترک در فلسفه نیز مورد تأیید علوم اعصاب میباشد. اما در فلسفه اسلامی یافتههای علوم اعصاب صرفا بعد مادی ادراکات حس مشترک را تبیین میکند. بر این اساس سوالی که در این پژوهش مطرح است این است که با توجه به یافته های علوم اعصاب آیا میتوان از نظریات فلسفه اسلامی در مورد ادراکات حس مشترک استفاده کرد. بنابراین در این نوشتار سعی بر این است با روش توصیفی تحلیلی استحکام نظریات فلسفه اسلامی در مورد حس مشترک با یافتههای علوم اعصاب مقایسه و بررسی شود.
تفاصيل المقالة
این نوشتار تلاشی است برای نشان دادن این امر که چگونه نقد سوم کانت مستعد پاسخگویی به پرسشی است که میتوان آن را مسئلۀ اساسی فیلسوف استعلایی نامید: چطور میتوان قواعدی داشت که از یک سو دارای اعتبار کلی و ضروری باشد و از سوی دیگر با واقعیتهای عملی زندگی انسانی سازگار باش أکثر
این نوشتار تلاشی است برای نشان دادن این امر که چگونه نقد سوم کانت مستعد پاسخگویی به پرسشی است که میتوان آن را مسئلۀ اساسی فیلسوف استعلایی نامید: چطور میتوان قواعدی داشت که از یک سو دارای اعتبار کلی و ضروری باشد و از سوی دیگر با واقعیتهای عملی زندگی انسانی سازگار باشد؟ میتوان گفت کانت در نقد قوۀ داوری این مسئله را به این صورت مطرح میکند که چگونه میتوان برای احکام زیباییشناختی به کلیت و ضرورتی دست یافت که با کلیت و ضرورتِ عینیِ احکام طبیعی و اخلاقی متفاوت باشد. توانایی نقد سوم در حل این مسئله به استفادۀ کانت از مفهوم حس مشترک بازمیگردد. بنابراین در این نوشتار با تمرکز بر مفهوم حس مشترک نشان داده میشود که چگونه نقد سومِ کانت میتواند بستری مناسب برای حل مسئلۀ یادشده فراهم کند، به طوری که پیامدهای آن در فلسفۀ هگل و رویکردهای ویتگنشتاین، به ویژه ویتگنشتاین متأخر نیز دنبال شود.
تفاصيل المقالة
مبحث خیال که از مباحث مهم و اساسی در فلسفه و عرفان اسلامی است، بعد جهانشناختی و معرفتشناختی عظیمی دارد. ابنسینا از نخستین کسانی است که در این باب سخن گفته است. او خیال را در حوزه جهانشناسی واسطه عالم مادی و عقلی دانسته و در حوزه معرفتشناسی، با ایجاد تفاوت میان دو ق أکثر
مبحث خیال که از مباحث مهم و اساسی در فلسفه و عرفان اسلامی است، بعد جهانشناختی و معرفتشناختی عظیمی دارد. ابنسینا از نخستین کسانی است که در این باب سخن گفته است. او خیال را در حوزه جهانشناسی واسطه عالم مادی و عقلی دانسته و در حوزه معرفتشناسی، با ایجاد تفاوت میان دو قوه ادراکی خیال و متخیله، با دو رویکرد متفاوت خیال معطوف به حس و خیال معطوف به عالم عقول را مورد توجه قرار داده است. ویژگی اتصاف به اوصاف و عوارض مادی، متعلق به خیال متصل معطوف به حس است و خیال متصل معطوف به عالم متعالی از ویژگیهای متعالی، از جمله قدرت خلاقیت، تصرف در نفس و تصرف در عالم طبیعت برخوردار است. در این مقاله با روش اسنادیـتحلیلی تلاش کردهایم منزلت معرفتشناختی و وجودشناختی خیال را در اندیشه ابنسینا به تصویر کشیده و اثبات کنیم که تمام آنچه در عرفان و فلسفههای پس از وی در این باب گفته شده بهنحوی متأثر از اندیشههای این بزرگ فیلسوف بوده است.
تفاصيل المقالة
سند
Sanad is a platform for managing Azad University publications