تاریخنگاری ایرانی، به مثابه بخشی از سنت تاریخنگاری اسلامی، در قرون نخستین به ثمر نشستن دین مبین اسلام از دل مکتب تاریخنگارانه عراق برآمد و برخی از بزرگترین مورخان مسلمان را در دل خود پروراند. هرچند تاریخنگاری اسلامی ، هم زمان با تکوین تمدن اسلامی به سرعت رو به رشد أکثر
تاریخنگاری ایرانی، به مثابه بخشی از سنت تاریخنگاری اسلامی، در قرون نخستین به ثمر نشستن دین مبین اسلام از دل مکتب تاریخنگارانه عراق برآمد و برخی از بزرگترین مورخان مسلمان را در دل خود پروراند. هرچند تاریخنگاری اسلامی ، هم زمان با تکوین تمدن اسلامی به سرعت رو به رشد نهاد، اما پویایی و رشد فلسفی چندانی نداشت. در بهترین حالت با رویکردی کلامی و با روشی متأثر از قاعده علوم حدیث و رجال بررسی میشد. البته چهرههایی استثنایی همانند طبری و مسعودی تا حدودی متفاوتتر از دیگران عمل کرده و نگاه مشخصتری به موضوع داشتهاند . یکی از دلایل معروف بودن طبری را در طی قرون متوالی، می توان ثمره روش تاریخ نگاری او دانست؛ روشی که به شدت متاثیر از روش محدثان است؛ هم در جمع آوری داده های تاریخی و هم در نگارش آنها. از طرف دیگر مسعودی مورخ برجسته سده های سوم و چهارم هجری،یکی از بنیان گذاران تاریخ نگاری تحلیلی و عقلی به شمار می رود که با تالیف آثار خود، نگرش خاصی در تاریخ نگاری تحلیلی بر پایه عقل اعمال نمود. بر این مبنا در این پژوهش سعی خواهیم کرد با بهرهگیری از روش تحلیلی- توصیفی به مقایسه سبک تاریخ نگاری طبری و مسعودی بپردازیم.
تفاصيل المقالة
چکیده عارف در جریان سلوک و دستیابی به کشف و شهود، میان خود، طبیعت و خدا، رابطه و پیوند برقرار میکند و امری ماورای استدلال و عقل، بر او منکشف میشود. حصول چنین امری را تجربة عرفانی مینامند. این تجارب زمانی که در قالب زبان درمیآیند، پوششی از ابهام به خود میگیرند و باع أکثر
چکیده عارف در جریان سلوک و دستیابی به کشف و شهود، میان خود، طبیعت و خدا، رابطه و پیوند برقرار میکند و امری ماورای استدلال و عقل، بر او منکشف میشود. حصول چنین امری را تجربة عرفانی مینامند. این تجارب زمانی که در قالب زبان درمیآیند، پوششی از ابهام به خود میگیرند و باعث ایجاد شیوههای متفاوت روایتِ راویان، از تجربهای واحد، میشوند. در متون رمزی صوفیه، مؤلف نه تنها برای ابلاغ اندیشة خود تلاش میکند، بلکه قصد وی بیشتر معطوف به پنهانکردن اسرار از نااهلان میشود. این پژوهش با روش توصیفی ـ تحلیلی به مطالعة جایگاه تجربه گر در نظام فکری اشراقی، بر مبنای فرانقش اندیشگانی میپردازد. گرفتاری و غربت نفس، برداشتن موانع سلوک و دیدار با پیر مهمترین درونمایههای رسائل سهروردی هستند و او بر سلوک به عوالم نوری بالاتر و رهایی از زندان مادی متمرکز شده است. یافتهها نشان می دهد که غلبة جهانبینی اشراقی، باعث شکلگیری سیر مشخصی از تغییر فرایندهای زبانی از رابطهای به ذهنی شده است. نویسنده ابتدا با هدف ایجاد فضایی ملموس، به توصیف مفاهیم رمزی پرداخته، سپس از طریق گفتوگوی مشارکان، آنها را تفسیر میکند و در نهایت در جایگاهِ پیر، به بیان مفاهیم انتزاعی میپردازد.
تفاصيل المقالة
مسئله منشأ تصورات و مفاهیم یکی از مهمترین و اصلیترین مسائل مطرح در دوره جدید فلسفه غرب به شمار میرود. من در مقاله پیش رو تلاش کردهام تحلیلی از روند شکلگیری و اهمیت یافتن این مسئله در این دوره ارائه کنم. در این تحلیل نشان دادهام: گام اول در شکلگیری این مسئله طرح ا أکثر
مسئله منشأ تصورات و مفاهیم یکی از مهمترین و اصلیترین مسائل مطرح در دوره جدید فلسفه غرب به شمار میرود. من در مقاله پیش رو تلاش کردهام تحلیلی از روند شکلگیری و اهمیت یافتن این مسئله در این دوره ارائه کنم. در این تحلیل نشان دادهام: گام اول در شکلگیری این مسئله طرح ایده تصورات فطری از سوی عقلگرایان دوره جدید بوده است که بیشتر به اقتضاء برخی از مبانی و دیدگاههای مابعدالطبیعی ایشان و نه لزوماً در پاسخ به پرسش صریح و مستقلی به نام منشأ تصورات و مفاهیم، صورت پذیرفته است. در این مرحله، هرچند پرسش از منشأ تصورات و مفاهیم بهنوعی مطرحشده است، اما هنوز بهعنوان یک مسئله جدی و مستقل ظهور و بروز نیافته است. در گام دوم، جان لاک باهدف رد و انکار ایده تصورات فطری اولین بار بهطور صریح و مستقیم پرسش از منشأ تصورات و مفاهیم را مطرح میکند و بهطورجدی و مفصّل به بحث درباره آن میپردازد. دفاع دوباره لایبنیتس از ایده تصورات فطری در مقابل حملات لاک، برای اولین بار موجب شکلگیری صریح دوگانه عقلگرایی (فطری گرایی) و تجربهگرایی میشود و بدین ترتیب این بحث اهمیت ویژهای مییابد. در گام سوم و نهایی، هیوم خواسته یا ناخواسته با گره زدن سرنوشت مسائل بسیار مهمی همچون امکان علم و امکان مابعدالطبیعه به تبیین منشأ تصورات و مفاهیم، موجب میشود این مسئله ارزش و اهمیت فوقالعادهای پیدا کند؛ ارزش و اهمیتی که پیشازآن هرگز نداشته است.
تفاصيل المقالة
استدلال دیویدسن علیه اعتبار تمایزِ طرح مفهومی و محتوای تجربی، یا بهاصطلاح جزم سوم تجربهگرایی بحثهای فراوانی را برانگیخته است. دو ایراد کلی به دیدگاه دیویدسن از این قرار است: ۱. بر خلاف ادعای دیویدسن، استدلالهای او اصل ایدۀ یک طرح مفهومی را مردود نمیشمارد، بلکه انتق أکثر
استدلال دیویدسن علیه اعتبار تمایزِ طرح مفهومی و محتوای تجربی، یا بهاصطلاح جزم سوم تجربهگرایی بحثهای فراوانی را برانگیخته است. دو ایراد کلی به دیدگاه دیویدسن از این قرار است: ۱. بر خلاف ادعای دیویدسن، استدلالهای او اصل ایدۀ یک طرح مفهومی را مردود نمیشمارد، بلکه انتقادهای او صرفاً به برداشت خاص کواین از طرح مفهومی وارد است. ۲. کل استدلالهای دیویدسن مبتنی بر آموزههای معناشناختی او است و پذیرش و رد آنها اساساً وابسته به موضعی است که در برابر نظریۀ معنای او اتخاذ میکنیم. در این مقاله پس از بیانِ مختصر استدلال دیویدسن و دو ایراد یادشده، انتقاد تازهای به استدلال دیویدسن مطرح میکنیم به این مضمون که استدلال دیویدسن علیه تجربهگرایی حتی در صورت موفقیت نتیجهای ضعیفتر از آنچه خود او ادعا میکند بهدست میدهد. حتی اگر فرض کنیم استدلال دیویدسن صحیح است، او فقط نشان داده نظریههایی که تجربهگرایان تا به حال عرضه کردهاند نمیتواند نقش توجیهیِ تجربۀ حسی را تبیین کند. از اینجا، بر خلاف ادعای دیویدسن، نمیتوان نتیجه گرفت که ارائۀ چنین تبیینی علیالاصول ممکن نیست. به طور خاص به یکی از پاسخهایی که تجربهگرایان در سالهای اخیر ارائه کردهاند اشاره میکنیم، که دست کم از گزند انتقادات ضدمبناگرایانۀ دیویدسن در امان است.
تفاصيل المقالة
سند
Sanad is a platform for managing Azad University publications