بررسی و تحلیل تلفیق زبان تغزل در شعر متعهد اجتماعی با تکیه بر اشعار نیما یوشیج و احمد شاملو
محورهای موضوعی : ادبیات فارسی
چکیده مقاله :
چکیده شعر نو تغزلی و حماسی دو گرایش عمدة شعر معاصر فارسی است که به تبعیت از زبان و محتوای منظومة افسانة نیما و اشعار آزاد او شکلگرفتهاند. غالب اشعار نیما و نوآوری¬های او در «شعر آزاد» یا «نیمایی» است که وجهة اجتماعی دارند و در ذیل «شعر متعهد اجتماعی» جای می¬گیرند. در برخی از این اشعار «زبان شعر نو تغزلی» با زبان «شعر نو حماسی» به دلایلی تلفیق یافته¬اند. در پژوهش حاضر با تکیهبر اشعار نیما و احمد شاملو به چرایی و چگونگی تلفیق زبان تغزل در اشعاری که وجهة اجتماعی دارند
Abstract New lyric and epic poetry are the two main trends of contemporary Persian poetry, which have been formed following the language and content of Nima's classic poems and his free poems. Most of Nima's poems and his innovations are in "free poetry" or "Nima" which have a social aspect and are placed under "socially committed poetry". In some of these poems, "the language of new lyric poetry" has been combined with the language of "new epic poetry" for some reason. In the present study, relying on the poems of Nima and Ahmad Shamloo, the why and how to combine the lyrical language in poems that have a social aspect has been discussed. The results show that Nima and Shamloo use lyric language in social poetry for two very important reasons. Creating artistic ambiguity and creating "symbol" or "symbolism" is the main reason for this combination. The lyric poems in such poems make the audience doubt the interpretation of the poem in a social or romantic way, and this method makes their social poems can be censored by an authoritarian government. The lyric poems in such poems make the audience doubt the interpretation of the poem in a social or romantic way, and this method makes their social poems can be censored by an authoritarian government.
آجودانی، ماشالله. (1382). یا مرگ با تجدد، تهران: اختران.
آژند، يعقوب. (1384). تجدد ادبي در دورة مشروطه، تهران: مؤسسة تحقيقات و توسعة علوم انساني.
مک¬لی، ایان. (1381). فرهنگ علوم سیاسی، ترجمة حمید احمدی، تهران: میزان.
اسلامی ندوشن، محمدعلی.. (1374). از رودكي تا بهار، تهران، نگاه.
بهرام¬پور عمران، احمدرضا. (1389). در تمام طول شب (بررسی آراء نیما یوشیج)، تهران: مروارید.
پاشایی، ع. (1378). زندگی و شعر احمد شاملو، تهران: ثالث.
پورنامداریان، تقی. (1381). سفر در مه، تهران: نگاه.
ثروت، منصور. (1397). نیما و نظریة ادبی، تهران: علمی.
پورنامداریان، تقی (1383). خانه¬ام ابری است «شعر نیما از سنت تا تجدد»، تهران: سروش.
تلطّف، كامران. (1392). سیاست نوشتار: پژوهشي در شعر و داستان معاصر، ترجمة مهرك كمالي، تهران، نامك.
حسن¬لی، کاووس (1391). گونه¬های نوآوری در شعر معاصر ایران، تهران: ثالث.
حسین¬پور چافی، علی. (1391). جریان¬های شعری معاصر فارسی، تهران: امیرکبیر.
دهخدا، علی¬اکبر. (1375). لغت¬نامة دهخدا، تهران: دانشگاه تهران.
روزبه، محمدرضا (1381). ادبیات معاصر «شعر»، تهران: روزگار.
زرقانی، مهدی. (1384). چشم¬انداز شعر معاصر ایران، تهران: ثالث.
زمانی، محمدرضا. (1352). بررسي روابط اگزيستانسياليست با جامعه، تهران، گلشايي.
سلاجقه، پروین (1387). امیرزادة کاشی¬ها «نقد شعر معاصر، احمد شاملو»، تهران: مرواید.
شاملو، احمد. (1386). آهنگهای فراموش شده، تهران: مروارید.
ــــــــــ (1384). مجموعه آثار، ج1، تهران: آگه.
شفیعی¬کدکنی، محمدرضا. (1384). ادوار شعر فارسی، تهران: سخن.
ــــــــــ (1387). تازیانه¬های سلوک، تهران: آگه.
ــــــــــ (1370). صور خیال در شعر فارسی. تهران: آگاه.
شمیسا، سیروس. (1388). راهنمای ادبیات معاصر، تهران: میترا.
صفا، ذبیح¬الله. (1378). حماسهسرایی در ایران، تهران: فردوسی.
طاهباز، سیروس. (1380). كماندار بزرگ كوهستان (زندگی و شعر نیما یوشیج)، تهران: نشر ثالث.
گلبن، محمد. (1351). بهار و ادب فارسي، تهران: فرانكلين.
لنگرودی، شمس. (1370). تاریخ تحلیلی شعر نو، تهران: مرکز.
مختاری، محمد. (1392). انسان در شعر معاصر، تهران: توس.
نیکبخت، محمود. (1375). از اندیشه تا شعر، مشکل شاملو در شعر، اصفهان: هشت بهشت.
نیما یوشیج. (1385). دربارة شعر و شاعری، به كوشش سیروس طاهباز، تهران: نگاه.
ـــــ (1397). نوای کاروان «دفتر دوم از اشعار منتشر نشدة نیما»، به تصحیح سعید رضوانی، تهران: فرهنگستان زبان و ادبیات فارسی.
ــــــ (1376). نامه¬ها، تدوین سیروس طاهباز، تهران: علمی.
ــــــ (1370). مجموعة کامل اشعار نیمایوشیج، تدوین سیروس طاهباز، تهران: نگاه.
مقالات:
تلخابی، مهری. (1399). بررسی لایة ایدئولوژیک سبک شعر حافظ با تأمل بر طنز (از منظر تحلیل گفتمان انتقادی)، فصل¬نامه علمی تفسیر و تحلیل متون زبان و ادبیات فارسی (دهخدا)، 12(46)، 293-324. 0.30495/dk.2020.679784 doi:
جبری، سوسن. (1391). حماسة نو در شعر شاملو، جستارهای نوین ادبی، 45(1)، 121-142. 10.22067/jls.v45i1.13459 doi:
شفیعی¬کدکنی، محمدرضا. (1352). انواع ادبي و شعر فارسي، رشد آموزش ادب فارسي، 8 (32 و 33).
ملک¬پایین، مصطفی و همکاران. (1395). جستار برون متنی و درون متنی اشعار متعهد نیما یوشیج در دهه¬های بیست و سی، پژوهش-های ادبی، 13(53)، 123-150. https://www.sid.ir/fa/journal/ViewPaper.aspx?id=322803
مهری، فریبا و همکاران. (1397). کارکرد لایة ایدئولوژیک در برجسته¬سازی سبکی غزل اجتماعی معاصر، ادبیات پارسی معاصر، 8(2)، 217-244. https://www.sid.ir/fa/journal/ViewPaper.aspx?id=322803
References:
Agend, Jacob. (2014). Literary Modernity in the Constitutional Period, Tehran: Institute for Research and Development of Humanities
Ajodani, Mashallah. (2012). Death or Modernity, Tehran: Akhtaran.
Bahrampour Imran, Ahmad Reza. (2010). Throughout the Night "Study of Nima Yoshij's Opinions", Tehran, Morvarid, 2010
Islami Nodoshan, Mohammad Ali. (1994). From Roudaki to Bahar, Tehran, Negah.
McLee, Ian. (1381). Culture of Political Science, translated by Hamid Ahmadi, Tehran: Mizan.
Mehri, Fariba et al. (2019). "The function of the ideological layer in highlighting the stylistic style of contemporary social lyric", Contemporary Persian Literature, 8 (2), 217-244.
Mokhtari, Mohammad (2012). Man in Contemporary Poetry, Tehran: Toos.
Nikbakht, Mahmoud (1996). From thought to poetry, the problem of inclusion in poetry, Isfahan: Hasht Behesht.
Nima Youshij. (2007). About Poetry and Poetry, by Sirus Tahabaz, Tehran: Negah.
ـــــــــــ (1997). Letters, edited by Sirus Tahabaz, Tehran: Elmi.
ــــــــــــ(1992). Complete collection of Nimayoshij poems, edited by Sirus Tahabaz, Tehran: Negah.
Pashaei, A. (1378). Life and Poetry of Ahmad Shamloo, Tehran: Sales.
Pournamdarian, Taghi (1383). My house is cloudy "Nima poetry from tradition to modernity", Tehran: Soroush.
ــــــــــــــــ (2000). Travel in May, Tehran: Negah.
Selajgeh, Parvin (1387). Critique of Contemporary Poetry, Ahmad Shamloo, Tehran: Morvaid.
Shafi'i Kadkani, Mohammad Reza. (2001). Persian poetry periods from constitutionalism to the fall of the monarchy, Tehran: Sokhan.
ـــــــــ (2012). With lights and mirrors in search of the roots talattof, Kamran. (1392). Writing Politics: A Research in Contemporary Poetry and Story, translated by Mehrak Kamali, Tehran, Namak.
Talkhabi, Mehri. (1399). "Study of the ideological layer of Hafez's poetry style with reflection on humor (from the perspective of critical discourse analysis)", Dehkhoda, 12 (46), 293-324.
Zamani, Mohammad Reza (1972). Examining Existentialist Relations with Society, Tehran, Golshaei.
of contemporary Persian poetry, Tehran: Sokhan.
ــــــــــــــ (2012). Taziyanehaye solook, Tehran: agah.
ــــــــــــــ (1990). Imaginary images in Persian poetry. Tehran: Agah.
Shamisa, Sirus. (2013). Guide to Contemporary Literature, Tehran: Mitra.
Shamloo, Ahmad. (2007). Forgotten Songs, Tehran: Morvarid.
Tahabaz, Sirus. (2002). the Great Mountain Archer (Life and Poetry of Nima Yoshij), Tehran: sales.
بررسی و تحلیل تلفیق زبان تغزل در شعر متعهد اجتماعی
با تکیه بر اشعار نیما یوشیج و احمد شاملو
آزیتا مرادی1
دکتر منصوره تدینی2*
دکتر مسعود پاکدل3
دکتر سیما منصوری4
چکیده
شعر نو تغزلی و حماسی دو گرایش عمدة شعر معاصر فارسی است که به تبعیت از زبان و محتوای منظومة افسانة نیما و اشعار آزاد او شکلگرفتهاند. غالب اشعار نیما و نوآوریهای او در «شعر آزاد» یا «نیمایی» است که وجهة اجتماعی دارند و در ذیل «شعر متعهد اجتماعی» جای میگیرند. در برخی از این اشعار «زبان شعر نو تغزلی» با زبان «شعر نو حماسی» به دلایلی تلفیق یافتهاند. در پژوهش حاضر با تکیهبر اشعار نیما و احمد شاملو به چرایی و چگونگی تلفیق زبان تغزل در اشعاری که وجهة اجتماعی دارند، پرداختهشده است. نتایج نشان میدهد که نیما و شاملو به دو دلیل بسیار مهم از زبان تغزل در شعر اجتماعی بهره میگیرند. ایجاد ابهام هنری و آفرینش «سمبل» یا «نمادپردازی» علت اصلی این تلفیق است. تغزلاتی که در اینگونه اشعار وجود دارد مخاطب شعر را در تفسیر شعر بر وجه اجتماعی یا عاشقانه دچار تردید میکند و همین روش باعث میشود که اشعار اجتماعی آنها بتواند از سدّ سانسور حکومت استبدادی بگذرد. در واقع این تلفیق، مضامین اجتماعی را در لایهای از زبان عاشقانه پنهان میکند و شعر را تفسیرپذیر مینماید. دلیل دیگر این تلفیق آن است که خشونت، صراحت و شعارزدگی در زبان تغزل کمرنگ میشود و عاطفة شعر تلطیف مییابد. پناه بردن به عشق خصوصی در نتیجة شکست اجتماعی عامل دیگر این تلفیق است.
کلیدواژهها: تلفیق زبان شعر، تغزل، شعر متعهد، نیما یوشیج، احمد شاملو.
مقدمه
شعر معاصر ایران (از نیما به بعد) به دو گروه «شعر نو تغزلی» و «شعر نو حماسی (اجتماعی)» تقسیمبندی شده است که به لحاظ زبانی و محتوایی در مقابل هم قرار میگیرند. اشعار آزاد نیمایی به دلیل تحولات روحی و اندیشگی نیما گرایش اجتماعی دارند و برخلاف برخی از اشعار رمانتیک او از جمله «ای شب»، «قصة رنگپریده، خون سرد»، «افسانه» و ... که از «من فردی و شخصی» شاعر سخن میگویند، «من اجتماعی» را در محوریت سخن قرار میدهد. همین موضوع در شعر شاملو نیز وجود دارد و اغلب اشعار او بعد از مجموعة «آهنگهای فراموششده»، گرایش اجتماعی دارند. نکتهای که در این میان حائز اهمیت است این است که زبان «تغزل» با شعر «اجتماعی و متعهد» بیگانه است و خشونت و مبارزه و سیاست تناسبی با زبان «عاشقانه» ندارد. باوجوداین، به دلایلی همچون ذهنیت غنائی شاعران، ایجاد ابهام، ارتقاء سطح عاطفی کلام، نمادسازی (سمبلیسم) و ... برخی از ویژگیهای زبان شعر تغزلی در شعر متعهد اجتماعی به کار میرود که این نوع شعر را از «سیاستزدگی» و «شعار» و «ایدئولوژیزدگی» به سمتوسوی «احساس و عاطفة اجتماعی» پیش میبرد و موجب تفسیرپذیری شعر میشود. در پژوهش حاضر بر آنیم تا چرایی و چگونگی تلفیق زبان شعر تغزلی را در شعر متعهد اجتماعی بررسی نماییم. تکیة ما در این پژوهش بر اشعار نیما و شاملو خواهد بود.
پیشینة تحقیق
مهری، فریبا و همکاران. (1397) در پژوهشی با عنوان «کارکرد لایة ایدئولوژیک در برجستهسازی سبکی غزل اجتماعی معاصر» نشان دادهاند که «ایدئولوژی» شاعران بر انتخاب دایرة واژگان و نحو جملات تأثیرگذار است و غزل اجتماعی از واژگان سیاسی و اجتماعی بیشتری نسبت به دیگر انواع غزل بهره میگیرد. تلخابی (1399) در «بررسی لایة ایدئولوژیک سبک شعر حافظ با تأمل بر طنز» به این نتیجه رسیده است که ساختار بلاغی طنز در شعر حافظ با گفتمان حاکم روزگار، رابطة مستقیمی وجود دارد. ملکپایین و همکاران. (1395) در «جستار برونمتنی و درونمتنی اشعار متعهد نیما یوشیج در دهههای بیست و سی» به این نتیجه رسیده است که تعهد نيما به اجتماع و بهطورکلی چپگرايي بود و نه به حزب توده؛ از ديدگاه درونمتنی و زبانشناسانه نيز نيما در اشعار متعهدش هرگز «ادبيت» کلام خود را قرباني صراحت و شعارهاي متعهدانه با زبان ارجاعي و ترغيبي نکرده است. جبری (1391) در «حماسة نو در شعر شاملو» از دو دیدگاه محتوایی و زبانی برخی از ویژگیهای شعر متعهد اجتماعی شاملو را بررسی کرده است. نیکبخت در کتاب از اندیشه تا شعر مشکل شامل در شعر به این نکته اشاره میکند که شاملو در بسیاری از اشعار ابتدایی خود یک اندیشه یا «ایدئولوژی» را بیان میکند و زبان شعر او به دلیل توجه بیشازحد به «اندیشه» نتوانسته است «بیان شاعرانه» داشته باشد. نیکبخت اشعار موفق شاملو را در تلفیق برخی از عناصر عاطفی از جمع تغزل دانسته است. در کتابهایی چون گونههای نوآوری در شعر معاصر فارسی نوشتة حسنلی(1391)، چشمانداز شعر معاصر فارسی نوشتة زرقانی(1384)، جریانهای شعر معاصر فارسی نوشتة حسینپور چافی(1391)، گزارههایی در ادبیات معاصر ایران نوشتة تسلیمی(1393)، در تمام طول شب (بررسی آراء نیما یوشیج) نوشتة بهرامپور(1389) و نیما و نظریة ادبی نوشتة ثروت (1397) دربارة اشعار اجتماعی نیما و شاگردان او مطالب زیادی نوشتهشده است لیکن دربارة چرایی و چگونگی کاربرد زبان تغزلی در شعر متعهد (اجتماعی) سخن چندانی گفته نشده است.
روش تحقیق
روش تحقیق در پژوهش حاضر تحلیلی-توصیفیاست و مطالعة منابع و گردآوری اطلاعات به روش معمول کتابخانهای است.
مبانی نظری
شعر متعهد: در لغت تعهد به معنی «تضمین عهد و میثاق و ملزم شدن به عمل با پرداخت بهاء است»(دهخدا، 1377: ج5/ 6824). در مفهوم عرفی نیز به انجام گرفتن کاری یا مقید کردن خود به انجام دادن آن است؛ بنابراین «تعهد اقدامی داوطلبانه است»(مکلین، 1378: 678). اگزیستانسیالیستها به دلیل باورمندی به «اصالت وجود»، انسان را مسئول وجود خویش و تعهد را ناشی از کنش اجتماعی میدانند (زمانی، 1352: 70) کنشی خردگرایانه که «در تقابل با دیدگاه خودگرایانه، غریزی است» (غفوری، ۱۳۵۶: ۱۵- ۱۶). بنابر چنین تبیینی از مفهوم تعهد، شاعری متعهد خواهد بود که نهتنها میان آرمانها و عملکردهای سیاسی و اجتماعی وی همسانی وجود داشته باشد، بلکه میبایست تا نیل به این مقصود در صحنههای سیاسی و اجتماعی مشارکت تام داشته باشد.
ادبیات غنائی (شعر تغزّلی): بنا به تعریف، انواع ادبی عبارتاند از مجموعه خصایص فنّی عامی که هرکدام دارای مشخصات و قوانین ویژه خود هستند. «هر یک از انواع شعر حماسی، غنائی، نمایشی و تعلیمی ساختمان و هندسة خاص خود را داراست. ناقدان فرنگی که از میراث تفکر یونانی بهرهمندند، آثار ادبی را دور از توجه به شکل ظاهری و چندوچون وزن و قافیه، فقط از دیدگاه زمینة معنوی و بار عاطفی و وجدانی تقسیمبندی میکنند؛ بهگونهای که این تقسیمبندی مرز زبانی خاصی نمیشناسد»(شفیعیکدکنی، 1352: ۹۹). درهرصورت، شعر غنائی «سخن گفتن از احساس شخصی است به شرط اینکه از دو کلمه «احساس» و «شخصی» وسیعترین مفاهیم آنها را در نظر بگیریم؛ یعنی تمام انواع احساسات: از نرمترین احساسات تا درشتترین آنها با همه واقعیاتی که وجود دارد. احساس شخصی بدان معنی که خواه از روح شاعر مایه گرفته باشد و خواه از احساس او، به اعتبار اینکه شاعر فردی است از اجتماع، روح او نیز در برابر بسیاری از مسائل با تمام جامعه اشتراک موضع دارد»(شفیعیکدکنی، ۱۳۵۲: ۱۱۲؛ نیز: نک. به: صفا، ۱۳۷۸: ۲۳؛ گلبن، ۱۳۵۱: ج ۱/ ۱۳۹).
بحث و بررسی
زمینههای شکلگیری تعهد اجتماعی در شعر معاصر
تحولات شعر فارسی منبعث از تحولات سیاسی، اجتماعی و فرهنگی اروپا است(آژند، ۱۳۸۴: ۵۱- ۵۲) و «هرچه زیبایی و لطف در شعر معاصر دیده میشد حاصل پیوند درخت فرهنگ ایرانی و درخت فرهنگ اروپایی است»(شفیعیکدکنی، 1390: 319). جنبههای اجتماعی شعر در عصر مشروطه بشدت و حدّت عجیبی شکل گرفت(نک. به: آرینپور، 1357: 2/ 29) بهطوریکه در تمام عرصههای ادبی و فرهنگی شعرای نوظهور نوگرا در برابر ادبای واپسگرا بپا خاستند. شعرای نوگرا معتقد بودند که «اقتضای دنیای نو، نو شدن در همة شئون ازجمله در ادبیات است»(اسلامی ندوشن، ۱۳۷۴: ۲/۳۵۳). ازاینرو، همانگونه که انقلاب مشروطه پاسخی به نیازهای اجتماعی بود، شعر مشروطه نیز صمیمانهترین پاسخ به این ضرورت تاریخی محسوب میشد(نک. به: آجودانی، ۱۷۰:۱۳۸۲)، پاسخی که مفاهیم جدید همچون وطن، آزادی و تجدد را تقدیم ادبیات سیاسی مشروطه نمود. این روند تا آغاز حکومت پهلوی همچنان غالب بود تا اینکه در عصر رضاشاهی به دلیل خفقان و سانسور کمرنگتر میشود و به قول شفیعیکدکنی، حالتی «کاریکاتوروار» به خود میگیرد(شفیعیکدکنی، 1384: 46).
نکتة مهمی که در دورة رضاشاهی نضج میگیرد پیدایش شاخهای از رمانتیسم، است که سبب تلطیف زبان شعر و بسامدیافتن عاشقانهها میگردد. پس از شهریور 1320 و برچیده شدن خفقان اجتماعی، مضامین و زبان شعر دوباره دچار تحولات میشود. پرداختن به مسائل رئالیسم سوسیالیستی و توجه به امپریالیسم جهانی، ستایش صلح و دشمنی با جنگ مضمون عمدة این دهه (1320) است(همان: 56). در اواخر این دهه نیز ترجمة اشعار شاعرانی چون ناظم حکمت و مایاکوفسکی و دیگران تأثیر بسیار زیادی بر محتوای شعر ایجاد میکند و شاعران را به سمتوسوی ایدئولوژی «چپگرا» و «حزب توده» سوق میدهد چراکه «در آن سالها جاذبة شوروی در همهجا برای روشنفکران اهل درد بینظیر بود و حزب توده هم شکفتهترین و سرشارترین دورة فعالیتش را میگذراند»(مسکوب، 1368: 556). نخستین کنگرة نویسندگان ایران نیز گامی دیگر در متعهد ساختن شعر معاصر بود. قطعنامهای که در پایان کنگره اعلام شد شامل «آزادی و عدل و دانش و دفع خرافات»، «مبارزه با فاشیسم»، حمایت از «صلح جهانی»، «افکار بشردوستانه و دموکراسی حقیقی»، «روی آوردن به خلق» و «استواری با دموکراسیهای ترقّیخواه و بالاخص اتحاد جماهیر شوروی است»(نک. به: تلطف، 1393: 138).
در دهة سی و با ظهور کودتای 1332، زبان و محتوای اشعار دوباره تحولاتی پیدا میکند. کودتای 28 مرداد سرآغاز جریانی تازه در شعر معاصر است که شاعران متجدّد نتوانستند خارج از سایة تأثیرات منفی در آن زندگی و شاعری کنند. هر دو گروه، هم شاعرانی که ذاتاً سیاسی بودند و به شعر سیاست معروفیت دارند و هم شعرایی که اصولاً سیاسی نبودهاند، بازتابهای ناخوشایند استبداد و استبدادزدگی ناشی از کودتا را در شعر خویش نشان دادند. شعر مسلّط نیمة اول دهة سی شعری عصیانی، خودشکنانه، شهوتآلود، رمانتیک و عموماً سیاه شد؛ البته در کنار این اشعار، «خط باریکی از شعر احساساتی جامعهگرا هنوز وجود داشت که رو در روی شعر مسلط روزگار قرار داشت. در نظر این شاعران (از قبیل کسرایی، ابتهاج و ...) شعر سلاح مبارزة طبقاتی است. پناه بردن به افیون و هروئین و ستایش میخانه و می یکی دیگر از مضامین رایج در این دوره است»(شفیعیکدکنی، 1380: 61).
با نگاهی مختصر در تحولات اجتماعی، سیاسی و فرهنگی این چند دهه (1300 تا 1340) میتوان فراز و نشیبهای محتوایی و زبانی پیدرپی آن را مشاهده کرد. زبان شعری این چند دهه از صراحت به نمادگرایی میگراید و خفقان اجتماعی(عصر رضاشاهی) به آزادی بیان (دهة 20) و دوبارة به خفقان اجتماعی (دهة 30) میرسد. نیما و شاگردان او هرکدام بهنوعی راه و سبک خود را پیدا میکنند و زبان صریح و خشن اجتماعی در شعر آنها با تلفیق و ترکیب زبان تغزل همراه میشود. بهرهگیری از زبان تغزل بنا به دلایلی است که در ادامه بدانها اشاره میکنیم:
ایجاد ابهام هنری و سمبولیسم(نمادپردازی)
نیما در نامهای مینویسد: «من بزرگتر و منزهتر از آن هستم كه تودهای باشم»(طاهباز، 1369: 68) و از اینکه وی را به فلان حزب و گروه نسبت دهند، انتقاد كرده است(همان: 261). باوجوداین نیما در اشعاری چون محبس، خانوادة سرباز، خارکن، شهید گمنام، نامزد سونیا و برخی دیگر از اشعار اغلب از قشر و طبقة «کارگر» سخن گفته است و مترقیترین «صدای» دهة 20 شمردهشده است(نک. به: شفیعیکدکنی، 1384: 55-56). برخی از این اشعار، بخصوص نامزد سونیا که در مجموعة تازه منتشر شدة او وجود دارد، تلاشی است برای تلفیق زبان و محتوای عاشقانه در رئالیسم اجتماعی. آنچه این شعر را به درام و داستان عاشقانه تبدیل میکند دربه دری شخصیتی با نام سونیا در بحبوحة جنگ است. در واقع نیما در این منظومه توانسته است درحوزة ادبیات کارگری چاشنی عشق و تغزل را بیفزاید:
«سونیا کو کجاست دیوانه
پنج ماه است دور از خانه
بر سر راه گنجه میگویند
به گدایی فتاده بد یکچند
بعدازآن کس نشان نداد از او» (نیما یوشیج، 1397: 67).
نخستین تحول زبان شعر نیما به زبان تغزل از ادبیات «رئالیسم سوسیالیستی» است به سمتوسوی «رمانتیسم جامعهگرا». یعنی ویژگیهایی چون «تخیل و احساس اجتماعی، ایدئالیسم و آرمانگرایی، توجه به سیاست و داشتن رویة انقلابی، تصویرسازیهای اجتماعی، توجه به نابرابریهای اجتماعی، عشق و دردهای شخصی، دردها و رنجهای اجتماعی، زنان و اوضاعواحوال آنان»(حسینپور چافی، 1384: 162) در این قبیل اشعار وجود دارد. این اشعار به دلیل «صراحتی» که دارند چندان موردپسند نیما نیستند، بنابراین مرحلة دوم و نهایی تحولات شعری او گرایش به «سمبلیسم اجتماعی» است. نیما میگوید: «سمبلها شعر را عمیق میکنند، دامنه میدهند، اعتبار میدهند و خواننده خود را در برابر عظمتی مییابد»(نیما یوشیج، 1375: 133). آنچه نیما را بر آن داشته تا سخن از «سمبولیسم» را مطرح نماید چیزی جز «ابهامآفرینی» نیست. این ابهام، ابهامی شاعرانه است و به گفتة شفیعیکدکنی «راز این دستنخوردگی و طراوت شعر نیما بیش از همه آن کلیت و ابهامی است که در جایجای شعر او جلوه میکند و از این رهگذر نیما بیشباهت به حافظ نیست»(1391: 452). اغلب منتقدان شعر نیما او را نخستین شاعری میدانند که «جدای از غزل عارفانه، ابهام شعری را در شعر فارسی به وجود آورد»(پورنامداریان، 1383: 229).
یکی از ویژگیهای برخی از این اشعار سمبلیک در آن است که از زبان تغزل و عاشقانه برای بیان مضامین اجتماعی استفادهشده است، بهگونهای که این اشعار هم در سطح عاشقانه و هم در سطح اجتماعی و سیاسی تفسیرپذیر هستند. مختاری، هرچند مختصر، اما بهدرستی به این ویژگی شعر نیما اشاره کرده و نوشته است: «در شعر عاشقانة نیما عاشق، معشوق، طبیعت بههمپیوستهاند و وجه چهارم، یعنی جامعه، در تعبیر نمادها نهفته است»(مختاری، 1392: 265). شعر «تو را من چشم در راهم» از موفقترین این اشعار است:
تو را من چشم در راهم شباهنگام
که میگیرند در شاخ تلاجن سایهها رنگ سیاهی
وزان دلخستگانت راست اندوهی فراهم
تو را من چشم در راهم.
شباهنگام، در آن دم که بر جا درهها چون مردهماران خفتگانند
در آن نوبت که بندد دست نیلوفر به پای سروِ کوهی دام
گرم یادآوری یا نه، من از یادت نمیکاهم
تو را من چشم در راهم(نیما یوشیج، 1370: 517).
ابهام در ضمیر «تو» و فضای عاشقانهای که نیما در این شعر ترسیم کرده است سبب میشود که مصادیق متعددی برای این شخص در نظر بگیریم. آیا این شخصی برادر مبارز و انقلابی نیما نیست که نامههای متعددی برای یکدیگر فرستادهاند و از عاقبت کار او در روسیة کمونیستی آن زمان خبری نیست؟ آیا این خطاب میتواند به «آزادی» و «امید به رستگاری از استبداد» باشد که نیما در طول سالیان متعدد خواستار او بوده است؟ آنچه در این قبیل اشعار بسامد بیشتری دارد ابهام در مرجع «ضمایر» است. فضای عاشقانه و مخاطب قرارگرفتن ضمایری چون «تو» و «او» که در زبان و شعر تغزلی فراوان وجود دارد، سبب تفسیرپذیری شعر به هر دو وجه عاشقانه و اجتماعی میشود. گاه بیان عشق چنان کلی و تعمیمپذیر میشود که گویی بهجای همة آرمانها و آرزوها نشسته است. برای نمونه در بند ذیل:
«در بستهام شب است
با من، شب من، تاریک همچو گور،
با آنکه دور از او نه چنانم
او از من است دور ...
و هر جدار خاموش،
زین حرف کاو چه وقت میآید
دارد به ما نگران گوش»(همان: 484).
بنابراین، عشق در تلفیق با شعر اجتماعی سبب تفسیرپذیری شعر و ایجاد ابهام و آفرینش «سمبل»ها میشود. نمونة دیگر این روش ابهامآفرینی در شعر «همهشب» است. شعر مذکور بدینصورت است:
«همهشب زن هرجائی/ به سراغم میآمد./ چو میآمد او به سراغ من خسته/ بود بر سر پنجرهام/ یاسمین کبود فقط/ همچنان او که میآمد به سراغم پیچان./ در یکی از شبها/ یک شب وحشتزا/ که درآن هرتلخی/ بود پا برجا/ وآن زن هرجایی/ کرده بود از من دیدار/ گیسوان درازش، همچو خزه که برآب/ دور زد به سرم/ فکنید مرا/ به زبونی و در تک و تاب/ هم از آن شبم آمد هر چه به چَشم/ همچنان سخنانم از او/ همچنان شمع که میسوزد با من به وثاقم، پیچان»(نیما یوشیج، 1370: 506)
نیما در این شعر نیز فضا و زبانی تغزلی را به کار بسته است و با ایجاد ابهام در شخصیت زنی که از او سخن میگوید، مسائل اجتماعی را نیز بیان میکند. دربارة این شعر تفاسیر متعددی نوشتهاند؛ از جمله پورنامداریان که نوشته است: «این عشق، عشق به معشوق زن نیست و مفاهیمی مثل حق و حقیقت و عدالت است که معشوق شاعر است و از زمانی که این معشوق را میشناسد نگاهش به جهان تغییر میکند و دیگرگون میشود. همین معشوق است که در شعر «افسانه» نیز در چهرة افسانه از آن یاد میشود. «زن هرجایی» نیز همین معشوق است که چون فکر و خیال آن در ذهن همه خطور میکند، «هرجایی» است، اما تنها معدودی هستند که مثل نیما سرانجام عاشق او میشوند»(پورنامداریان، 1383: 358). باوجوداین تفسیر، نباید از توصیفاتی که از «شب وحشتزا» و «شب» و «تلخی» که شاعر بدانها اشارهکرده است، غافل شد. این ترکیبات و این کلمات در اغلب اشعار اجتماعی نیما وجود دارند و به همین دلیل شعر را تفسیرپذیر کرده است.
در میان شاگردان و پیروان شعر نیما، احمد شاملو یکی از موفقترین شاعرانی است که «تغزل» و «تعهد اجتماعی» را پیوند داده است. شاملو در گفتگویی بدین موضوع اشارهکرده است: ««من اگر انسان باشم نمیتوانم از درد شما غافل باشم. نمیتونم. توی عاشقونهترین شعرای من یه عقیدة اجتماعی پیدا میکنین»(پاشایی، 1378: ج2/662). برخلاف نیما، شاملو در آغاز شاعریاش و با اشعار «آهنگهای فراموششده»، شاعری است در حوزة شعر رمانتیک و در آغاز راه؛ بهگونهای که حتی خود او از چاپ این اشعار سر باز زده است(نک. به: شاملو، 1386: 216). شامو در سه مجموعة بعد از آهنگهای فراموششده که عبارت از «قطعنامه»، «آهنها و احساس» و «23» است؛ شاعری است در خدمت مرامهای حزبی(حزب توده) که خود او نیز اغلب این اشعار را به اصرار همقطاران خود سروده است و به گفتة او جنبة تمرینی داشته است(نک. به: پاشایی، 1378: ج2/ 613).
اغلب منتقدین شعر شاملو سیاستزدگی و صراحت کلام را نقطة ضعف او دانستهاند. محمود نیکبخت مینویسد: «دو گونه اندیشه، و به تبع آن، دوگونه بیان نیز وجود دارد: اندیشه و بیان شعری، و اندیشه و بیان غیرشعری. اندیشه غير شعری برخوردار از انتظام و پیوندی متعارف است ولی اندیشه شعری بهرهمند از پیوندهای شهودی و مکشوف و انتظامی تازه و نامتعارف است. شاید سادهترین راه برای تشخیص این دو گونه اندیشه، تمایز بیانی آنهاست. اندیشهای که جز با شیوه بیانی شعر تبیینپذیر نیست اندیشه شعری است و اندیشهای که با نثر میتواند بیان شود اندیشه منطقی و غیر شعری است»(نیکبخت، 1375: 91).
اشعار تکاملیافتة شاملو از «هوای تازه» آغاز میشود و از قضا بهترین اشعار این مجموعه آنهایی هستند که شاملو توانستهاست زبان تغزل را در خدمت مسائل اجتماعی قرار بدهد و با ایجاد ابهام هنری و آفرینش «سمبل»ها گامی بسیار بزرگ در تفسیرپذیری شعر بردارد. در واقع، به اتفاق اغلب منتقدین، شاملو و اخوانثالث که شاگردان بیواسطة نیما بودهاند از تلفیقات زبانی بهرة فراوانی بردهاند(بهرامپور، 1389: 231) که تلفیق «تغزل» با «شعر حماسی»(اجتماعی) در اشعار شاملو مشخصتر و موفقتر بوده است. مختاری میگوید: «شاملو شاعری است که پس از بازیافت خویش، انسان و خویشتن و معشوق را در مبارزه و عشق ستوده است. شاملو، ترکیب انسان، مبارزه، شاعر و عشق را، بهرغم نمودهای چندگانهاش، واحدی تجزیهناپذیر شناخته است، که هویتی اساساً حماسی - غنائی را در شعر پدید میآورد»(مختاری، 1392: 271).
نگاه عاشقانه و زبان تغزل در اشعاری که سخن از مبارزان اجتماعی است، نمونهای از این تلفیقات است. در شعر «مرگ نازلی» نمونة بسیار موفق تلفیق زبان حماسی و تغزل را میبینیم. این شعر از بهترین نمونههای شعر شاملوست که عشق اجتماعی و اسطورهپردازی در آن وجود دارد. شاملو با تغییر بسیار جزئی در عنوان شعر (نازلی بهجای وارتان)(پاشایی، 1378: ج2/ 610) توانست در مصداق عینی این شعر که یک مبارز اجتماعی بود «ابهام هنری» ایجاد کند و از سدّ سانسور بگذرد. عنوان «نازلی» و شروع شعر با این کلمه مخاطب را به سمتوسوی تفسیری عاشقانه سوق میدهد. مشخصترین اشعاری که شاملو هنرمندانه توانسته است حماسه و غزل را با یکدیگر پیوند دهد در اشعاری است با عنوان «شبانه» که عنوان این اشعار نیز برگرفته از ترجمههای ادبیات غرب است(نک. به: شفیعیکدکنی، 1391: 515). تفاوتی که شاملو توانسته است در این نوع عاشقانهها ایجاد بکند در تلفیق زبان غزل و حماسه است. اولین «شبانة» او نوعی بیانیه دربارة این نوع از اشعار است:
شبانه شعري چگونه توان نوشت/ تا هم از قلب ِمن سخن بگوید، هم از بازويم؟/ شبانه/ شعري چنین/ چگونه توان نوشت؟( شاملو، 1384: 174).
شاملو میپرسد که سخن گفتن از قلب (عشق و تغزل) و بازو (حماسه) چگونه در یک شعری که عنوانی عاشقانه دارد ممکن است؟ او این شیوه را با ترکیبی از عشق و حماسه صورت داده است تا همچنان که از عشق میگوید، از «حماسههای پرطنین» نیز سخن گفته است. در واقع، شاملو یک شاعر سیاسی و اجتماعی است اما مانند حافظ زمینة بسیاری از اشعار او جنبة غنائی و تغزلی دارد. شعر «شبانه» ذیل به دلیل ابهام هنری و زبان تغزلیاش مورد توجه اغلب منتقدین شاملو بوده است: مرا / تو / بیسببی/ نیستی./ بهراستی / صلت ِ کدام قصیدهای / ای غزل؟/ ستارهباران ِ جواب ِ کدام سلامی / به آفتاب / از دریچة تاریک؟ / کلام از نگاه ِ تو شکل میبندد./ خوشا نظر بازیا که تو آغاز میکنی!/ پس پشت مردمکانت/ فریاد کدام زندانی ست/ که آزادی را/ به لبان ِ بر آماسیده/ گل سرخی پرتاب میکند؟ ــ/ ورنه/ این ستارهبازی/ حاشا/ چیزی بدهکار ِ آفتاب نیست ... (شاملو، 1384: 722-723).
شمیسا در تفسیر این شعر نوشته است: «شعر خطاب به معشوق شاعر است که او را به استعاره غزل (شعر عاشقانه) نامیده است. قصیده به مجاز ستایشهای شاعر (از محبوب خود، یا آزادی که برای آن جنگیده است و به زندان رفته است) است»(شمیسا، 1388: 682). سلاجقه در چندین صفحه به ساختار و تفسیر عاشقانة این شعر پرداخته و در نهایت مینویسد: «در شرح و تفسیر چگونگی ساختار هنری این شعر، جای بحث فراوان است و از زوایای متعددی میتوان به آن نگریست»(سلاجقه، 1387: 380). پورنامداریان دلیل دشواری تفسیر این شعر را «ایهام و ابهام» در شخصیت و هویت کسی دانسته است که مورد خطاب شاملو بوده است(نک. به: پورنامداریان، 1382: 490-491). چنانکه در اشعار نیما نیز گفته شد، این ابهام در «ضمایر خطابی» در شعر تغزلی بسیار فراوان است و سبب میشود شعر در وجوه مختلفی تفسیرپذیر باشد. در شعر ذیل (ابراهیم در آتش) استفاده از زبان تغزلی و ابهام در شخصیت مورد نظر فضای شعر را سمبلیک ساخته و به اسطوره گراییده است. شخصیتی که ترکیبی از حماسه (آشیل) و عشق است:
در آوار خونین گرگومیش، / دیگرگونه مردی آنک/ که خاک را سبز میخواست/ و عشق را شایستة زیباترین زنان/ که اینش/ به نظر / هدیتی نه چنان کمبها بود / که خاک و سنگ را بشاید/ چه مردی! چه مردی! / که میگفت/ قلب را شایستهتر آن که به هفت شمشیر عشق/ در خون نشیند/ و گلو را بایستهتر آن که زیباترین نامها را/ بگوید/ و شیرآهنکوهمردی ازینگونه عاشق/ میدان خونین سرنوشت، / به پاشنة آشیل / در نوشت/ روئینهتنی / که راز مرگش/ اندوه عشق و / غم تنهایی بود (شاملو، 1384: 726)
در همین شعر که جزء بهترین اشعار شاملوست، کلماتی چون گرگومیش، شمشیر، خون و آوار در یک طیف و کلماتی چون سبز، زیباترین زنان، قلب، عشق و زیباترین نام در طیفی دیگر قرار دارند. ترکیب این کلمات همراه با تصاویری چون آوار خونین گرگومیش (حماسی)، و به هفت شمشیر عشق در خون نشستن (تغزل)، مضمون و فضایی متناسب و متعادلی ایجاد کرده است که در کمتر شاعری به چشم میخورد. در شعر حماسی «میلاد آنکه عاشقانه بر خاک مرد» که چنین تلفیقی وجود دارد:
نگاه کن چه فروتنانه بر خاک میگسترد/ آنکه نهال نازک دستانش/ از عشق/ خداست/ و پیش عصیانش/ بالای جهنم/ پست است./ آنکو به یکی «آری» میمیرد/ نه به زخم صد خنجر/ و مرگش در نمیرسد/ مگر آنکه از تب وهن/ دق کند./ قلعهای عظیم/ که طلسم دروازهاش/ کلام کوچک دوستی است(شاملو، 1384: 750).
این لحن حماسی و ترکیب کلماتی چون نهال نازک دستان، عشق، عصیان، جهنم، خنجر، مرگ، تب وهن، قلعه، طلسم و دوستی با یکدیگر توانسته است شعر شاملو را از گزارش سادة یک واقعیت به هنر تبدیل کند. عاطفة شعر ناظر به هر دو وجه حماسی و تغزلی است. عاشقانی که شاملو از آنها سخن میگوید «عاشق-قهرمان، عاشق-مبار» هستند. ترکیبات شعر او نیز حاصل همین تلفیق است که «شیرآهن کوهمردِ عاشق» نمونهای بسیار درخشان از این ترکیبات است. در واقع، تفاوت اندیشة شعری با اندیشة غیرشعری و بیان شعری با بیان غیرشعری است در همین تلفیق هنرمندانه است. «شاملو در آنجا که شعرش حالت توضیحی پیدا میکند ناموفق است اما در آنجا که بیان شعری و تلفیقات زبانی او هنرمندانه است، موفق بوده است»(نیکبخت، 1374: 91)
توجه به عاطفة شعر
در اغلب تعاریفی که از «شعر» ارائهشده است به مفهوم «عاطفه» توجه شده است. شفیعیکدکنی در تعریف گفته است: «شعر گرهخوردگی عاطفه و تخیل است که در زبانی آهنگین شکلگرفته است»(شفیعیکدکنی، 1370: 86). ازنظر او، «مهمترین عنصر شعر که باید دیگر عناصر در خدمت آن باشند، همین عنصر عاطفه است که زندگی و حیات انسانی را در صور مختلف خود ترسیم میکند»(همو، 1384: ۸۸-۸۹). اگر در اشعار اجتماعی و سیاسی تکامل نیافته و ابتدایی شاعران دورة مشروطه و یا خود نیما و شاملو بنگریم خواهیم دید که اغلب این اشعار بهنوعی «شعار» هستند و سرشار از اعتراض و خشم و فریاد. توجه به همین عنصر «عاطفه» است که شعر اجتماعی موفق را از شعارزدگی متمایز میسازد. یکی از روشهای غنایِ عاطفی در اشعار اجتماعی بهرهگیری از زبان تغزل است.
نیما را آغازگر تغزّل نو میدانند؛ عشق در شعر او، عشقی متفاوت با گذشته است. نیما توجه بیشازاندازه به غزل و عشق را «تلف کردن عمر» میداند و توجه به طبیعت و انسان و اجتماع را مهمتر از آن میداند. با وجود این، علاوه بر اشعار پیشین که نقل کردیم، چند سرودة دیگر از او تلفیقی از زبان تغزل و حماسة نو (شعر اجتماعی) است که عاطفة شعر را تقویت میکند. در اشعار تازه منتشر شدة نیما نیز برخی از اشعار را میتوان نشان داد که نیما تلاش میکند تغزل و لحن حماسی را تلفیق کند. برای نمونه در شعر «چشم در راه» که به نظر نگارنده نمونة نخستین شعر «تو را چشم در راهم» است:
چشم در راه کسی مانند خود هستم ولیکن
میگریزد او در این وحشت بدل افزا همانا [؟] چون ز بسمالله غولی
بر سر من گرد خلوت طرح میبندد برای عنکبوتان
او نمیکوبد درم را همچو من
من ز خانه میروم بیرون
سوی کوچههای تنگ و تیره
چشم من بر هر کجایی مانده خیره
زیرورو میدارم این مشت به هم چسبیده جاها را
بازمیگردم بهسوی خانه
آه از این خاطر شوریدۀ من
آن زمان که تکه افیون خود را پاره میدارم
و بدین شیوة دل شوریدهام را چاره میدارم
زیر گوشم این صدا میآید از نزدیک
چشم در راه کسی مانند خود هستم
و همه این چیزها که گفتهام میگویدم در گوش
از من آنگه میگریزد
هر زمانی اینچنین با من
میستیزد
بر من این روشن بمانده است
کان وجودی کم
در غم خود زار و افسرده نشانده است
در نهان با من در این ویرانه جا مأوا گزیده
من عبث میپایمش کآید ز در روزی»(نیمایوشیج، 1306: 199-200).
انتظار عاشقانه و توأم با اشتیاق شاعر شعر را در فضای تغزل قرار میدهد در صورتی که میتواند این شخص یک «منجی اجتماعی» یا یک «انقلابی» باشد که بر سیطرة شب استبداد پایان بدهد. علاوه بر ایجاد ابهام و تفسیرپذیری شعر، فضای تغزلی این شعر یک نوآوری در حوزة زبان شعری است. در شعر «من تنها» نیز همین تلفیق وجود دارد. نیما در بند نخستین شعر به نگار سیمینتن اشاره میکند اما در بندهای بعد سخن از «شب» و «اژدهایی» است که بر جامعه سیطره دارد. کافی است که به مفردات و ترکیبات بندهای ذیل توجه داشته باشیم تا دو زبان کاملاً متفاوت را در یک شعر دارای «ساختار» و «منسجم» ببینیم:
در خلال کاجهای وحشی تکرسته بر کهسار رودررو
گم شده است از من نگار من چه سیمینتن
من عبث در این شب تاریک میگردم به صحرا
او مرا از دور میپاید به چشم تر
موی غولی را سوارم همچو پندارم که راهی جستهام اما
دست میمالم چو در این تیرگی بر راه
منجلابی هست و شمعی و چو خنجر سنگهای تیز
در دهان غول میافتم بن دندان او هر دم
مینشینم چون به تن خسته
راهها بر من ببسته
من عبث در این شب تیره بر این راهم نشسته
زیر بیدستان پیاده گشت ز اسبش تا بنوشد آب
چون مرا دید از لبش لبخند بشکفت
من در آن دم بس سخن با او بگفتم
گرچه آن مهرو
حرفی افزونتر نه با من گفت ... (نیما یوشیج، 1396: 206).
در شعر «سوار صبح» نیز این نگاه عاشقانه و تغزلی به «سوار صبح» وجود دارد، لیکن لحن حماسی شعر و زبان حماسی آن نیز مشهود است: «اسب میتازد وی صحرا سوار صبح/ موی بر گردن به دستش تازیانه چون شکنج ماه دارد. آه. / دل ببرد از من / کیست از من سوی آن فتنه پیام من رساند. / اسب میتازد سوار صبح اما سرخوش و سرمست/ سوی خلوتهای آنجایی/ ارغوان گلهای خود را بر سر مرداب غمگین همچو آتش باز میدارد ...» (همان: 211)
تصویری چون «موی پیچیده» داشتن و استفاده از «فتنه» که بار تغزلی دارد، در کنار ترکیبات و مفرداتی چون «اسب تاختن» و «تازیانه» و «باریدن آتش» چنان تلفیق یافته است که هیچ بیگانگی در زبان شعر احساس نمیشود.
در شعر شاملو به وفور میتوان از اشعار نام برد که زبان تغزل نقش بسیار مهمی در عاطفة شعر دارند. در این گونه اشعار است که باید به جای «شعر اجتماعی» که بیشتر ناظر بر «صراحت شعر» هستیم، باید «عاطفة اجتماعی» به کار ببریم که ناظر بر «عاطفه و تخیل» است. حمیدیان دراینباره نوشته است: «آنچه شعر اجتماعی نامیده میشود تعبیری است نادرست به جای «عاطفة اجتماعی»، و این نگارنده [حمیدیان] آن را بدینگونه تکمیل میکند: برگردان عاطفی- تخيلي پدیدارها و رویدادهای اجتماعی. شاید عنوان «شعر اجتماعی» بهصورت بسیط را بتوان بر شعر دورة مشروطیت گذارد ولی قابل اطلاق بر شعر نیما و پروردگان مکتب او نیست»(حمیدیان، 1393: 47).
هرچند محمود نیکبخت بهعنوان جدیترین منتقد اشعار عاشقانة نیما چندان به عاشقانههای شاملو توجهی ندارد و زبان این اشعار را ضعیف میپندارد(نیکبخت، 1378: 98) اما عدهای دیگر تلفیق و آمیختگی سبکها و ساختارهای ادبیات غرب با فرهنگ و ادبیات بومی را موجب اعتلای فرم و محتوا در آثار ادبی و هنری شاملو و دیگر شاعران دانستهاند(روزبه، 1381: 407). نمونة این تلفیق در شعر «طرح» وجود دارد که از اولین تلاشهای شاملو برای این منظور است. بند نخست شعر فضایی رمانتیک و عاشقانه و آرام دارد و بخش دوم شعر، سخن از «گیوتین» و «گردن ستبر» و «بوسة سرخ و خونین» است:
بر سکوتی که با تن مرداب
بوسه خیسانده، گشته دست آغوش
وز عمیق عبوس میگوید
راز با او، نغمهای خاموش
رقص مهتاب مهرگان زیباست
با دمش سرد و سرسنگین
همچو بر گردن ستبر «کاپه»
بوسة سرخ تیغة گیوتین (شاملو، 1384: 149).
شکستهای سیاسی و اجتماعی برای شاعری چون شاملو که ذهنیتی غنائی دارد چنین تلفیقی را رقمزده است. علاوه بر عشق خصوصی شاملو به آیدا که نقش عمدهای در شعر شاملو دارد، عشق او به نوع «انسان» نیز زبان او را تلطیف میکند. برای نمونه:
با تو/ آفتاب / در واپسین لحظات روز یگانه/ به ابدیت/ لبخند میزند/ دستان من از نگاه تو سرشار است/ چراغ راهگذری/ شب تنبل را/ از خواب غلیظ سیاهش بیدار میکند/ و باران/ جوبار خشکیده را/ در چمن سبز سفر میدهد ... (شاملو، 1384: 236)
تصویر عاشقانة دو بند نخست که در فضایی رمانتیک است به ناگهان با تصویری سمبلیک به «شب تنبل» و «جوبار خشک» میرسد که فضای خشن و تاریک جامعه است. نظیر چنین اشعاری که شاملو از تغزل به حماسه و از حماسه به عشق میرسد فراوان است. به بند آخر شعر «شبانه» اشاره میکنیم:
نخستین بوسههای ما، بگذار/ یادبودِ آن بوسهها باد / که یاران/ با دهان سرخ زخمهای خویش/ بر زمین ناسپاس نهادند/ عشق تو مرا تسلّا میدهد/ نیز وحشتی/ از آنکه این رمه آن ارج نمیداشت که من/ تو را ناشناخته بمیرم (همان: 530)
دلیل چنین تغییراتی در زبان شعر جز این نیست که شاملو از عشق اجتماعی و حماسههای اجتماعی به آغوش عشق شخصی پناه میبرد. دهان سرخ معشوق برای او یادآور زخمهای حماسی است و نخستین بوسهها نیز یادآور بوسههای قهرمانان به خاک افتاده است. بدین ترتیب، شاملو بنا به گفتة خود «بیشترین عشق خود را از معبر حماسهها و فریادها به سوی او (آیدا، عشق شخصی) میآورد»(همان: 540). شاملو به دلیل گرایشهای سیاسی خود هرگز فرصت عشق زمینی و خصوصی خود را نداشت اما با «آیدا» این اتفاق افتاد. شاعری که وجودش سرشار از دو جنس متضاد تغزل و حماسه است، آنچه ارائه میدهد نیز چنین خواهد بود:
نمیخواستم نام چنگیز را بدانم/ نمیخواستم نام نادر را بدانم/ نام شاهان را محمد خواجه و تیمور لنگ/ نام خفت دهندگان را نمیخواستم و / خفت شدگان را/ میخواستم نام تو را بدانم/ و تنها نامی را که میخواستم / ندانستم (همان: 871)
شاملو در تلفیق این دو موضوع ناهمگون بسیار ماهر است. او در این روش بهمانند یک داستانسرا که زاویة دید را تغییر میدهد، به ناگهان از عشقی خصوصی به عشقی عمومی گریز میزند و همین نکته شعر او را بسیار برجسته و متناقض نشان میدهد. در مجموعة «دشنه در دیس» شاملو وقتی از قهرمانان حماسی سخن میگوید آنها را آمیزهای از عشق و نفرت میبیند و از همین روی این تلفیق زبانی صورت میگیرد. تقریباً همة قهرمانان و اسطورههای اشعار شاملو آمیزهای از عشق و حماسه هستند:
مردان که از کورهراههای سبز/ به زیر میآیند/ عشق را چونان خزهای/ که بر صخره/ ناگزیر است/ بر پیکرههای خویش میآرند/ و زخم را بر سینههایشان/ چشمانشان عاطفه و نفرت است/ و دندانهای ارادة خندانشان/ دشنة معلق ماه است در شب راهزن (شاملو، 1384: 758)
نگارنده بر آن است که همین دو موضوع متناقض(تغزل شخصی و لحن حماسی در اشعار اجتماعی) در اشعار درخشان شاملو بیشتر دیده میشود. شفیعیکدکنی در مباحث حافظ به گرهخوردگی امور متناقض در شعر حافظ اشاره میکند و دامنة بحث را به شعر شاملو میکشاند و مینویسد: «شاملو نیز میکوشد متنافرات را چنان استادانه گره زند که خواننده متوجه نشود و گاه بهراستی موفق است»(شفیعیکدکنی، 1396: 96). نکتة آخر اینکه علاوه بر شاملو شاعرانی چون ابتهاج و سیاوش کسرایی و برخی دیگر از شاعران ذهنیتی غنائی دارند و ازآنجاکه مبارزه و شرکت در جنبشهای سیاسی از ویژگیهای شخصیتی آنهاست، اشعار آنها نیز تلفیقی از زبان حماسی و تغزل است.
پناهندگی به عشق
با کودتای مرداد 1332 آرمانهای شاعران متعهد بر باد رفت و «نتیجهاش نوعی احساس ترسناک بیپناهی و سرگشتگی و خودکشی بود. لذتخواهی به طور عموم نزدیکترین محمل آرام کردن عصیانها و خیامانهترین پاسخ به بیانگیزگیشان بود»(لنگرودی، ج2، 1370: 20). عدة کثیری از شاعران همچون توللی و اقران او دیگر به سیاست و اجتماع بازنگشتند. هرچند نیما در این دوره بهتر توانست از زبان سمبلیک بهره ببرد، لیکن فراز و نشیب حوادث اجتماعی سبب شد تا شاعرانی چون شاملو هر از گاهی به عشق خصوصیتری پناه ببرند.
از همین روی است که میبینیم در برخی از اشعار اجتماعی به صراحت به این نکته اشاره کرده است:
همه لرزش ِ دست و دلم / از آن بود/ عشق که/ پناهی گردد/ پروازی نه/ گریزگاهی گردد(شاملو، 1384: 704)
در اغلب اشعار شاملو این بی پناهی و گریز را به سمت و سوی عشق خصوصی میبینیم:
« حضورت بهشتیاست/ که که گریز از جهنم را توجیه میکند/ دریایی که مرا در خود غرق میکند/ تا از همه گناهان و دروغ/ شسته شوم» (همان: 563)
همچنبن در شعر «سرود آنکس که از کوچه به خانه باز میگردد»، که عنوان گویایی از این پناهندگی است، زبان تغزل با شعر متعهد اجتماعی تلفیق شده است. در این شعر «تو» همان تغزل و «آنان» مجاز از جامعه است:
«تو را و مرا/ بی من و تو/ بن بست خلوتی بس/ که حکایت من و آنان غمنامة درد مکرر است/ که چون با خون خویش پروردمشان/ باری چه کنند/ گر از نوشیدن خون من شان/ گزیر نیست»(همان: 469).
نتیجه
شعر نو تغزلی و شعر نو حماسی دو گرایش اصلی و عمده در شعر معاصر فارسی است. شعر نو تغزلی متأثر از افسانة نیما و شعر نو حماسی متاثر از اشعار آزاد نیما هستند. نیما یوشیج به عنوان تئوریپرداز تأثیرگذار شعر معاصر، در برخی از اشعارش همچون «تو را چشم در راهم»، «در فرویند» و «هنگام که گریه میدهد ساز» و ... زبان تغزل را به مسائل اجتماعی و با بیانی حماسی پیوند زده است. زبان تغزل و فضای عاشقانهای که در این اشعار وجود دارد ناشی از دو دلیل عمده است. دلیل اول ایجاد ابهام هنری و نمادپردازی یا سمبلیسم است. مخاطب این اشعار به دلیل تغزلی که در سطح کلمه و ترکیبات و نیز فضای شعری وجود دارد، میتواند این اشعار را هم در وجه اجتماعی و هم در وجه عاشقانه تفسیر کند. دلیل دوم استفاده از زبان تغزل پرهیز از صراحت، تلطیف اعتراضات و گاه خشونتی است که در اشعار وجود دارد. این موضوع در اشعار شاملو با شدت بیشتری به چشم میخورد. نگاه عاشقانة شاملو به قهرمانان اجتماعی و همچنین مبهم بودن مخاطب شعر او (به دلیل استفاده از ضمیر تو یا او) این امکان را فراهم میکند که شعر او در هر دو وجه عاشقانه و اجتماعی تفسیرپذیر باشد. اشعار شبانة شاملو مهمترین مواردی است که به قول خود او «حماسه با غرل» ترکیب میشود. شاملو گاه با تغییر نام یک شعر (برای نمونه در شعر «نازلی» که نخست نام «وارتان» داست)، فضای شعر را به گونهای تغییر داد که توانست علیرغم سیاسی و اجتماعی بودن آن از سدّ سانسور بگذرد. اشعاری چون «ابراهیم در آتش»، ««میلاد آنکه عاشفانه بر خاک مرد»، «طرح»، «شعر ناتمام» و برخی دیگر از اشعار او از زبان تغزل برای اهداف مذکور مورد استفاده قرار گرفته است.
کتابنامه
کتاب:
آجودانی، ماشالله. (1382). یا مرگ با تجدد، تهران: اختران.
آژند، يعقوب. (1384). تجدد ادبي در دورة مشروطه، تهران: مؤسسة تحقيقات و توسعة علوم انساني.
مکلی، ایان. (1381). فرهنگ علوم سیاسی، ترجمة حمید احمدی، تهران: میزان.
اسلامی ندوشن، محمدعلی.. (1374). از رودكي تا بهار، تهران، نگاه.
بهرامپور عمران، احمدرضا. (1389). در تمام طول شب (بررسی آراء نیما یوشیج)، تهران: مروارید.
پاشایی، ع. (1378). زندگی و شعر احمد شاملو، تهران: ثالث.
پورنامداریان، تقی. (1381). سفر در مه، تهران: نگاه.
ثروت، منصور. (1397). نیما و نظریة ادبی، تهران: علمی.
پورنامداریان، تقی (1383). خانهام ابری است «شعر نیما از سنت تا تجدد»، تهران: سروش.
تلطّف، كامران. (1392). سیاست نوشتار: پژوهشي در شعر و داستان معاصر، ترجمة مهرك كمالي، تهران، نامك.
حسنلی، کاووس (1391). گونههای نوآوری در شعر معاصر ایران، تهران: ثالث.
حسینپور چافی، علی. (1391). جریانهای شعری معاصر فارسی، تهران: امیرکبیر.
دهخدا، علیاکبر. (1375). لغتنامة دهخدا، تهران: دانشگاه تهران.
روزبه، محمدرضا (1381). ادبیات معاصر «شعر»، تهران: روزگار.
زرقانی، مهدی. (1384). چشمانداز شعر معاصر ایران، تهران: ثالث.
زمانی، محمدرضا. (1352). بررسي روابط اگزيستانسياليست با جامعه، تهران، گلشايي.
سلاجقه، پروین (1387). امیرزادة کاشیها «نقد شعر معاصر، احمد شاملو»، تهران: مرواید.
شاملو، احمد. (1386). آهنگهای فراموش شده، تهران: مروارید.
ــــــــــ (1384). مجموعه آثار، ج1، تهران: آگه.
شفیعیکدکنی، محمدرضا. (1384). ادوار شعر فارسی، تهران: سخن.
ــــــــــ (1387). تازیانههای سلوک، تهران: آگه.
ــــــــــ (1370). صور خیال در شعر فارسی. تهران: آگاه.
شمیسا، سیروس. (1388). راهنمای ادبیات معاصر، تهران: میترا.
صفا، ذبیحالله. (1378). حماسهسرایی در ایران، تهران: فردوسی.
طاهباز، سیروس. (1380). كماندار بزرگ كوهستان (زندگی و شعر نیما یوشیج)، تهران: نشر ثالث.
گلبن، محمد. (1351). بهار و ادب فارسي، تهران: فرانكلين.
لنگرودی، شمس. (1370). تاریخ تحلیلی شعر نو، تهران: مرکز.
مختاری، محمد. (1392). انسان در شعر معاصر، تهران: توس.
نیکبخت، محمود. (1375). از اندیشه تا شعر، مشکل شاملو در شعر، اصفهان: هشت بهشت.
نیما یوشیج. (1385). دربارة شعر و شاعری، به كوشش سیروس طاهباز، تهران: نگاه.
ـــــ (1397). نوای کاروان «دفتر دوم از اشعار منتشر نشدة نیما»، به تصحیح سعید رضوانی، تهران: فرهنگستان زبان و ادبیات فارسی.
ــــــ (1376). نامهها، تدوین سیروس طاهباز، تهران: علمی.
ــــــ (1370). مجموعة کامل اشعار نیمایوشیج، تدوین سیروس طاهباز، تهران: نگاه.
مقالات:
تلخابی، مهری. (1399). بررسی لایة ایدئولوژیک سبک شعر حافظ با تأمل بر طنز (از منظر تحلیل گفتمان انتقادی)، فصلنامه علمی تفسیر و تحلیل متون زبان و ادبیات فارسی (دهخدا)، 12(46)، 293-324. 0.30495/dk.2020.679784 doi:
جبری، سوسن. (1391). حماسة نو در شعر شاملو، جستارهای نوین ادبی، 45(1)، 121-142. 10.22067/jls.v45i1.13459 doi:
شفیعیکدکنی، محمدرضا. (1352). انواع ادبي و شعر فارسي، رشد آموزش ادب فارسي، 8 (32 و 33).
ملکپایین، مصطفی و همکاران. (1395). جستار برون متنی و درون متنی اشعار متعهد نیما یوشیج در دهههای بیست و سی، پژوهشهای ادبی، 13(53)، 123-150. https://www.sid.ir/fa/journal/ViewPaper.aspx?id=322803
مهری، فریبا و همکاران. (1397). کارکرد لایة ایدئولوژیک در برجستهسازی سبکی غزل اجتماعی معاصر، ادبیات پارسی معاصر، 8(2)، 217-244. https://www.sid.ir/fa/journal/ViewPaper.aspx?id=322803
References:
Agend, Jacob. (2014). Literary Modernity in the Constitutional Period, Tehran: Institute for Research and Development of Humanities
Ajodani, Mashallah. (2012). Death or Modernity, Tehran: Akhtaran.
Bahrampour Imran, Ahmad Reza. (2010). Throughout the Night "Study of Nima Yoshij's Opinions", Tehran, Morvarid, 2010
Islami Nodoshan, Mohammad Ali. (1994). From Roudaki to Bahar, Tehran, Negah.
McLee, Ian. (1381). Culture of Political Science, translated by Hamid Ahmadi, Tehran: Mizan.
Mehri, Fariba et al. (2019). "The function of the ideological layer in highlighting the stylistic style of contemporary social lyric", Contemporary Persian Literature, 8 (2), 217-244.
Mokhtari, Mohammad (2012). Man in Contemporary Poetry, Tehran: Toos.
Nikbakht, Mahmoud (1996). From thought to poetry, the problem of inclusion in poetry, Isfahan: Hasht Behesht.
Nima Youshij. (2007). About Poetry and Poetry, by Sirus Tahabaz, Tehran: Negah.
ـــــــــــ (1997). Letters, edited by Sirus Tahabaz, Tehran: Elmi.
ــــــــــــ(1992). Complete collection of Nimayoshij poems, edited by Sirus Tahabaz, Tehran: Negah.
Pashaei, A. (1378). Life and Poetry of Ahmad Shamloo, Tehran: Sales.
Pournamdarian, Taghi (1383). My house is cloudy "Nima poetry from tradition to modernity", Tehran: Soroush.
ــــــــــــــــ (2000). Travel in May, Tehran: Negah.
Selajgeh, Parvin (1387). Critique of Contemporary Poetry, Ahmad Shamloo, Tehran: Morvaid.
Shafi'i Kadkani, Mohammad Reza. (2001). Persian poetry periods from constitutionalism to the fall of the monarchy, Tehran: Sokhan.
ـــــــــ (2012). With lights and mirrors in search of the roots of contemporary Persian poetry, Tehran: Sokhan.
ــــــــــــــ (2012). Taziyanehaye solook, Tehran: agah.
ــــــــــــــ (1990). Imaginary images in Persian poetry. Tehran: Agah.
Shamisa, Sirus. (2013). Guide to Contemporary Literature, Tehran: Mitra.
Shamloo, Ahmad. (2007). Forgotten Songs, Tehran: Morvarid.
Tahabaz, Sirus. (2002). the Great Mountain Archer (Life and Poetry of Nima Yoshij), Tehran: sales.
talattof, Kamran. (1392). Writing Politics: A Research in Contemporary Poetry and Story, translated by Mehrak Kamali, Tehran, Namak.
Talkhabi, Mehri. (1399). "Study of the ideological layer of Hafez's poetry style with reflection on humor (from the perspective of critical discourse analysis)", Dehkhoda, 12 (46), 293-324.
Zamani, Mohammad Reza (1972). Examining Existentialist Relations with Society, Tehran, Golshaei.
The reason for using and how to combine the language
of lyric poetry in socially poetry based on the poems
of Nima Yoshij and Ahmad Shamloo
Azita Moradi5, Mansoureh Tadayoni Ph.D6*, Masoud Pakdel Ph.D7
Sima Mansouri Ph.D8
Abstract
New lyric and epic poetry are the two main trends of contemporary Persian poetry, which have been formed following the language and content of Nima's classic poems and his free poems. Most of Nima's poems and his innovations are in "free poetry" or "Nima" which have a social aspect and are placed under "socially committed poetry". In some of these poems, "the language of new lyric poetry" has been combined with the language of "new epic poetry" for some reason. In the present study, relying on the poems of Nima and Ahmad Shamloo, the why and how to combine the lyrical language in poems that have a social aspect has been discussed. The results show that Nima and Shamloo use lyric language in social poetry for two very important reasons. Creating artistic ambiguity and creating "symbol" or "symbolism" is the main reason for this combination. The lyric poems in such poems make the audience doubt the interpretation of the poem in a social or romantic way, and this method makes their social poems can be censored by an authoritarian government. The lyric poems in such poems make the audience doubt the interpretation of the poem in a social or romantic way, and this method makes their social poems can be censored by an authoritarian government.
Keywords: Poetry language combination, lyric, committed poetry, Nima Yoshij, Ahmad Shamloo.
[1] 1. دانشجوی دکترای زبان و ادبیات فارسی، واحد رامهرمز، دانشگاه آزاد اسلامی، رامهرمز، ایران
Email: azitamoradi2020@email.com
[2] 2. استادیار گروه زبان ادبیات فارسی، واحد رامهرمز، دانشگاه آزاد اسلامی، رامهرمز، ایران (نویسنده مسئول)
Email: ms.tadayoni@yahoo.com
[3] 3. استادیار گروه زبان ادبیات فارسی، واحد رامهرمز، دانشگاه آزاد اسلامی، رامهرمز، ایران
Email: maoudpakdel@yahoo.com
[4] 4. استادیار گروه زبان ادبیات فارسی، واحد رامهرمز، دانشگاه آزاد اسلامی، رامهرمز، ایران
Email: simamansoori91@gmail.com
تاریخ ارسال: 22/02/1403 | تاریخ پذیرش: 16/03/1403 |
[5] . Ph.D student of Persian Language and Literature, Ramhormoz Branch, Department of Persian Language and Literature, Ramhormoz, Iran.
Email: azitamoradi2020@email.com
[6] . Assistant Professor, Islamic Azad University, Ramhormoz Branch, Department of Persian Language and Literature, Ramhormoz, Iran. (Author)
Email: ms.tadayoni@yahoo.com
[7] . Assistant Professor, Islamic Azad University, Ramhormoz Branch, Department of Persian Language and Literature, Ramhormoz, Iran.
Email: maoudpakdel@yahoo.com
[8] . Assistant Professor, Islamic Azad University, Ramhormoz Branch, Department of Persian Language and Literature, Ramhormoz, Iran.
Email: simamansoori91@gmail.com