بررسی سبکی نظم و نثر زنوزیی خویی در دیوان شعر و بحر چهارم بحرالعلوم
محورهای موضوعی : فصلنامه تخصصی زبان و ادبیات فارسیمعصومه رحمانی فر 1 , نجیبه هنرور 2 , مجتبی صفر علیزاده 3
1 - آموزش و پرورش
2 - گروه زبان و ادبیات فارسی، دانشگاه آزاد اسلامی واحد خوی، ایران
3 - عضو هیأت علمی دانشگاه آزاد اسلامی، واحدخوی،گروه زبان و ادبیات فارسی،خوی،ایران
کلید واژه: زنوزی, فانی, سبک, صنایع بدیع لفظی و معنوی, بحر چهارم بحر العلوم,
چکیده مقاله :
میرزا محمّد حسـن زنوزی خویی، عالم، شـاعر و متکلم برجسـته از سادات و فضلای زنوز و خوی می¬باشد؛ ظهور قاجار و حاکمیت دنبلیها در آذربایجان، دوره¬ای پر رونق برای تاریخ نگاری و تذکره¬نویسی و خلق آثاری کشکول¬وار چون بحرالعلوم بوده که زنوزی هم این اثر را به زبان فارسی و عربی با درون مایة دینی، اخلاقی و عرفانی نگاشته است. دیوان شعرش، با تخلّص فانی، به زبانهای فارسی و ترکی و عربی میباشد، که حاوی: علوم اسلامی، مباحث فلسـفی، عرفانـی، منطـق و حکمـت است. او طرحی نو در قالب مسمط و چارپاره با رنگ عرفانی در وزن دوری آورده که در بحر رجز ملایم است، که این زیبایی در آثار سایر شعرا نادر بوده و باید آن را چهارپارة نوع اول گفت. او از اشعار شعرای بزرگی چون خاقانی، عطار، سنایی، مولوی، حافظ، و فخرالدین عراقی، اوحدی مراغی تاثیر گرفته است. شعرش را با صنایع لفظی و معنوی، به شیوایی هرچه تمام بیان کرده و در بخش لفظی بسامد جناس، و در بخش معنوی بسامد تشبیهات عقلی به حسی بالاتر است و از لحاظ فکری، با بیان مفاهیم عرفانی، حکمی، اجتماعی و اخلاقی، کلام خود را پر محتوا کرده که بسامد مضامین عرفانی بسیار بالاست .هدف این مقاله بررسی سـبک نگارش دو اثر زنوزیی با عناوین بحر چهارم بحر العلوم و دیوان فانی خویی (موسوم به گنج الله) است.
Mirza Mohammad Hasan Zanouzi Khoi, scholar, poet and theologian is a prominent Sadat and Fazla of Zanouz and Khoi. The rise of the Qajar and the rule of the Danbalis in Azerbaijan was a prosperous period for historiography and tazkreh writing and the creation of fascinating works such as Bahr al-Uloom, which Zanouzi also wrote in Persian and Arabic with religious, moral and mystical content. His poetry is written in Persian, Turkish and Arabic languages, which contains: Islamic sciences, philosophical, mystic, logic and wisdom topics. He brought a new design in the form of Masmat and Charpara with a mystical color in a distant weight, which is gentle in Bahr Rajs, which is a rare beauty in the works of other poets, and it should be called Charpara of the first type. He was influenced by the poems of great poets such as Khaqani, Attar, Sanai, Maulvi, Hafez, and Fakhreddin Iraqi, Ohadi Maraghi. He has expressed his poetry with verbal and spiritual techniques, as eloquently as possible, and in the verbal part, he often uses puns, and in the spiritual part, he often uses intellectual similes to a higher sense, and intellectually, by expressing mystical, judgmental, social and moral concepts, his words the frequency of mystical themes is very high. The purpose of this article is to examine the writing style of two works of Zenozu with the titles Bahr 4 Bahrul Uloom and Diwan Fani Khoi (known as Ganj Allah).
1. انصاری خواجه عبدالله، (1375)، مناجات نامه، تهران: انتشارات فخر رازی.
2. آقاسی، مهدی، (1350)، تاریخ خوی: انتشارات دانشگاه تبریز.
3. بهار، محمدتقی، (1349)، سبکشناسی، ج1و2و3 ، تهران: امیرکبیر.
4. تربیت، محمد علی، (1373)، دانشمندان آذربایجان، تهران: فخر آذر.
5. تهرانی، آقا بزرگ، (1405) ق، الذریعة، بیروت: دار الأضواء.
6. رفیعی، علی، (۱۳۷۰)، ریاض الجنّه، روضۀ چهارم، ج ۱، قم: مکتب، آیه الله مرعشی.
7. ریاحی، محمّد امین، (1372)، تاریخ خوی، تهران: توس.
8. زنوزی خویی، حسن زاده، (1390)، دیوان فانی خویی، تصحیح شهریار حسن زاده، تهران: میراث مکتوب.
9. زنوزی خویی، میرزا حسن عبدالرسول، (۱۲۰۸ه.ق)، نسخه بحر العلوم ج ۲، قم :کتابخانۀ آیت الله مرعشی.
10. ستوده، غلامرضا، (۱۳۸۰)، مرجع شناسی و روش تحقیق در ادبیات فارسی، تهران: نشر سمت.
11. شمیسا، سیروس، ( 1378)، سبکشناسی نثر، تهران: میترا.
12. -----، -------، (1373)، صور خیال در شعر فارسی، تهران: آگاه.
13. قاجار، فتحعلی شاه، (1380)، دیوان اشعار، تصحیح حسن گل محمّدی، تهران: اطلس.
14. قربانیزرین، باقر، (1380)، تذکرهنویسی فارسی، دانشنامه جهان اسلام، جلد ششم، زیر نظر غلامعلی حداد عادل، تهران: بنیاد دایرهالمعارف اسلامی.
15. محجوب، محمدجعفر، (بی¬تا)، تاریخ مقدمه: سبک خراسانی در شعر فارسی، تهران: فردوس
16. نصرالله منشی، ابوالمعالی، (1380)، کلیله و دمنه، تصحیح مینوی، تهران: امیر کبیر.
مجله ادبیات فارسی، دوره 20، شماره 38، تابستان 1403، صفحه 35-22 |
بررسی سبکی نظم و نثر زنوزیی خویی در دیوان شعر و بحر چهارم بحرالعلوم
معصومه رحمانیفر1، نجیبۀ هنرور2*، مجتبی صفرعلیزاده3
1 دانشجوی دکتری گروه زبان و ادبیّات فارسی، واحد خوي، دانشگاه آزاد اسلامي، خوي، ایران.
2* استادیار گروه زبان و ادبیّات فارسی، واحد خوي، دانشگاه آزاد اسلامی، خوي، ایران.
3 استاديار گروه زبان و ادبیّات فارسی، واحد خوي، دانشگاه آزاداسلامی، خوي، ایران.
نویسندة مسئول: Najibeh.honarvar@gmail.com
تاریخ دریافت:31/02/1403 / تاریخ پذیرش: 20/05/1403
چکیده
میرزا محمّد حسـن زنوزی خویی، عالم، شـاعر و متکلم برجسـته از سادات و فضلای زنوز و خوی میباشد؛ ظهور قاجار و حاکمیت دنبلیها در آذربایجان، دورهای پر رونق برای تاریخ نگاری و تذکرهنویسی و خلق آثاری کشکولوار چون بحرالعلوم بوده که زنوزی هم این اثر را به زبان فارسی و عربی با درون مایة دینی، اخلاقی و عرفانی نگاشته است. دیوان شعرش، با تخلّص فانی، به زبانهای فارسی و ترکی و عربی میباشد، که حاوی: علوم اسلامی، مباحث فلسـفی، عرفانـی، منطـق و حکمـت است. او طرحی نو در قالب مسمط و چارپاره با رنگ عرفانی در وزن دوری آورده که در بحر رجز ملایم است، که این زیبایی در آثار سایر شعرا نادر بوده و باید آن را چهارپارة نوع اول گفت. او از اشعار شعرای بزرگی چون خاقانی، عطار، سنایی، مولوی، حافظ، و فخرالدین عراقی، اوحدی مراغی تاثیر گرفته است. شعرش را با صنایع لفظی و معنوی، به شیوایی هرچه تمام بیان کرده و در بخش لفظی بسامد جناس، و در بخش معنوی بسامد تشبیهات عقلی به حسی بالاتر است و از لحاظ فکری، با بیان مفاهیم عرفانی، حکمی، اجتماعی و اخلاقی، کلام خود را پر محتوا کرده که بسامد مضامین عرفانی بسیار بالاست .هدف این مقاله بررسی سـبک نگارش دو اثر زنوزیی با عناوین بحر چهارم بحر العلوم و دیوان فانی خویی (موسوم به گنج الله) است.
کلیدواژه: زنوزی، فانی، سبک، صنایع بدیع لفظی و معنوی، بحر چهارم بحر العلوم
1- مقدمه
در هر عصری نویسندگان و شاعران به فراخور اوضاع سیاسی و اجتماعی زمان خود دست به خلق آثاری میزدند که بتوانند افکار و واقعیات اجتماع خود را در قالب آثار ادبی ذکر و ماندگار کنند؛ در این میان زنوزیی خویی در دورة قاجار با وجود مسؤلیتهایی که انجام میداده است مبادرت به خلق آثاری کرده که در نوع خود بینظیر و در عین حال متفاوت از دیگران هستند و برای این امر نیاز به ارائة روشهایی در قالب خاص بوده که مانند ظرفی برای این مظروف باشد. آنگونه که در اثر عظیم بحرالعلوم مباحث تاریخی، جغرافیایی، اجتماعی و اخلاقی در کنار مباحث دینی و عرفانی با دو زبان عربی و فارسی (و گاهی ترکی و ترکی مغولی) به نظم و نثر با سبکی که منحصر به فرد اوست بیان شده و در دیوان خود نیز با ابداع چهارپارة نوع اول طرحی نو در انداخته است او برای نگارش کل آثارش تقریباً نیاز به زمانی بیش از نیم قرن داشت تا بتواند آنچه در طی سالها مطالعه، تحصیل کرده بود را به ظهور برساند، که حاکی از بار علمی این دانشمند و عالم برجسته میباشد. با بررسی متون و نسخههای خطی گذشته، همراه با نگاه منتقدانة سازنده که مدتهای مدیدی است در کتابخانهها و بعضی اوقات در موزهها مهجور ماندهاند، با آداب و رسوم گذشتگان آشنا شده و نتایج سازندهای در زمینۀ تاریخ، ادب، فرهنگ، و سنن حاصل میکنیم. و در این امر اگر معیارهای علمی در نظر گرفته شوند و شرط امانتداری، مراعات شود و آنچه در نسخ است بدون کم و کاست بیان شوند تا حق مطلب آنگونه که سزاوار است ادا شود بر ارزشمندی آنها افزوده خواهد شد.
در اصطلاح ادبیات، سبک عبارت است از «روش خاص ادراک و بیان افکار از طریق ترتیب کلمات و اتخاذ الفاظ و طرز تعبیر. سبک به یک اثر ادبی از لحاظ صورت و معنی وجهه خاص خود را القا میکند و آن نیز به نوبه خویش وابسته به طرز تفکر گوینده یا نویسنده در باره حقیقت است». سبک در معنی عام خود عبارت است از «تحقق ادبی یک نوع ادراک در جهان که خصایص اصلی محصول خویش را مشخص میسازد (بهار،۱۳4۹:چ-د). سبک در اصطلاح ادبی، به معنای طرز خاصی از نظم و نثر است که معادل style اروپایی می باشد.« Style خود از ستیلوس یونانی گرفته شده است؛ به معنای آلتی فلزی یا چوبین که به وسیلة آن حروف و کلمات را بر روی الواح مومی نقش میکردهاند. امروز هم ایرانیان به «قلم» معنایی شبیه به سبک میدهند و میگویند: «فلان کس خوب قلمی دارد» (همان: مقدمه، ج1)، «از عهد صفویه به بعد در کتب تذکره به معنای سبک بر میخوریم و ظاهراً اولین جایی که لفظ سبک به کار رفته، «مجمع الفصحا»ی رضا قلیخان هدایت است» (همان).
به عبارت بهتر، سبک هر کس، روشی است که برای بیان اندیشه خود برمیگزیند؛ مشروط بر اینکه این روش را خود ابداع کرده باشد یا حداقل با روش دیگران متفاوت باشد (محجوب، بیتا: 51-49).
«در عهد زندیه به سبب رواج سبک متکلف هندی و نکته پردازیها و مضمونسازیها، نهضتی در ادبیات پدید آمد که به نهضت بازگشت به سبک قدیم معروف است» (سبحاني،231:1381). «البتّه هرچند به دلیل استقلال شاعران و نویسندگان، و همچنین مضمونپردازیهای تکراری سبک مستقلی در این دوره پدید نیامد، و به نظر بعضیها دورۀ رکود ادبی به شمار میرود اما نمیتوان انکار کرد که ما در این دوره (زندیه) شاهد نگارش و چاپ آثار بسیار متعدّد سیاسی اجتماعی، ادبی و تاریخی هستیم؛ ولی با این حال چه بسیار آثاری که هنوز به نسخۀ خطی در کتابخانههای داخل و خارج از کشور وجود دارد که نیاز به تحلیل و تصحیح و ارزیابی دارد.» (گلمحمدی، 1370: 25).
«میرزا محمَد حسن زنوزیی خویی، عالم و ادیب و متکلم فرزند حاجی میرزا عبدالرسول، از سادات زنوز است» (ریاحی،۱۳۷۲: ۲۵۲). «در سن 18 سالگی، نزد علمای آن شـهر به کسـب دانش پرداخـت، او حدود پنج سال نـزد عالم فاضل، مولی عبـدالنّبیبن شرف الدّین طسـوجی تبریزی به فراگیـری علومی چـون ادبیّـات، ریاضّیات و فقه و اصول پرداخت و در این علوم مهارت یافت» (همان:17). «میرزا حسن فردی پر کار بود و علاوه بر تألیفات، اشتغالات دیگر اجتماعی از جمله: قضاوت شهر خوی و سلماس را نیز بر عهده داشت. میرزا حسن در شعر و شاعری نیز از قریحهای لطیف و نازک برخوردار بود و به زبانهای ترکی، فارسی و عـربی شعر میسرود، او در شعر به فانی تخلّص داشته است» (رفیعی، 1370:۳۳). با این تعاریف بررسی این آثار از لحاظ سبکی به تقویت فرهنگ و غنای ادبی کمک کرده و میزان دانشی که نویسنده در زمینة خلق آثارش در زمینههای علمی، دینی، تاریخی، ادبی، داشته بر خواننده آشکار میشود. جمعآوری این نوشتههای ارزشمند در نسخ مختلف و آفریدن آثاری چون دیوان اشعار، بحرالعلوم، ریاض الجنة و ... مهارت او در ارائه ویژگیهای سبکی آن هم در دورهای که از انقراض حکومت صفویه تا آغاز سلطنت فتحعلیشاه قاجار که بیش از نیم قرن طول کشیده است خواهان دانشی عظیم و صبری جزیل است که میرزا محمد حسن زنوزیی این قابلیت را در نگارش نسخ به اوج رسانده است.
2- بیان مسأله
با ظهور قاجار و حاکمیت دنبلیها در آذربایجان، دورة هنرنمایی شاعران و نویسندگان در تاریخ نگاری و تذکره نگاری بوده که زنوزی هم از این قافله عقب نمانده است. «از عوامل اصلی رشد تذکرهنویسی در این عصر، علاقة مفرط پادشاهان قاجار به ویژه فتحعلیشاه به مسایل ادبی و توجه به شعر و ادب و تخلید نام خویش به عنوان حامی بلامنازع ادبیات بود» ( قاجار،1380: 32). آنگونه که ذکر شد دورة قاجار یکی از دورههای پر رونق برای خلق آثاری کشکولوار، چون بحرالعلوم فراهم کرده بود و «نکتة بارز در آثار او، تأثیر حـوادث و اتّفاقـات عصـر زندگـی مؤلف در اندیشـه و فضای فکـری او، و موج حکمت، عرفان، در زمینههای اخلاقی و اجتماعی، در آنچه به قلم خود نگاشته یا به آنها استناد کرده، همگی الی الله بوده و دلیلی بر این که دنیای ناپایدار محلی برای جمعآوری توشه برای جهان ابدی است. زنوزیی در بحرالعلوم کلام خود را با کلمات فصحای عرب و عجم آراسته که به صورت کشکول بوده و شامل مطالب تاریخی، ادبی، عرفانی، فلسفی، به زبان فارسی و عربی به صورت نظم و نثر آورده که همراه با شواهد شعری از شعرای مختلف و منابع متون نثر میباشد و از همه مهمتر آراستگی آن به آیات قرآنی و احادیث معتبر شیعی است. «در دیوان او، اشعارش نشانی از آزادگی روح انسانی دارد و همانند قاضی ارّجانی و ابوحنیفة اسکافی اشعارش دارای بُعد روحانی هستند تا به عشق الهی برسد.ذوق سرشار در شعر فانی بیانگر غمها و شادیها و سایر بازتابهای روانی است که آمیزش آن با عرفان از هستی مجازی به هستی جاودانه میرسد او با توانایی خاصی که دارد طرحی نو در قالب مسمط و چارپاره با رنگ عرفانی در وزن دوری و آوردن آن در بحر رجز که ملایم است، خلق کرده که گیرایی خاصی دارد و این زیبایی در آثار سایر شعرا نادر بوده و باید آن را چهارپاره نوع اول گفت. عواطف و احساسات درونی را با زبردستی به رشتة نظم در آورده و با چاشنی عرفان عالمی دگرگونه را آفریده؛ او در حکایتهایش، نگرشی تعلیمی و روایی داشته و مراد وی از بیان حکایات، جنبههای حکمی، عرفانی، اجتماعی و اخلاقی بوده است.در کنار غزلهای عرفانی، در دیوان فانی یازده حکایت با درونمایههای کهن، مثل حکایات حدیقه سنایی، مثنوی مولانا، بوستان سعدی و کلیله و دمنه دیده میشود. که سراینده با بهرهگیری از عرفان شهودی به تقویت اندیشه و بُعد معنوی انسان پرداخته و در جای جای این حکایات بی ارزشی و عدم ثبات دنیا و ناتوانی انسان در برابر عظمت و قدرت مطلق وجود خداوند بیشتر نمود پیدا میکند» (زنوزیی خویی،1390: سی و نه-چهل و دو). در همین راستا در بحر چهارم بحر العلوم نیز داستانهایی با همین مضامین که دلیلی بر فانی بودن دنیاست آورده، تاجایی که آخر این بحر با داستان بلوهر و بوداسف (یوذاسف در نگارش بحرالعوم) روایتی از زندگی بودا به زبان سانسکریت که در آن بلوهرِ زاهد، وی را با حقایق زندگی آشنا میکند که حاوی نکـات دینی و اخلاقی میباشد. هدف این مقاله بررسی سبک نوشتاری زنوزیی در دیوان فانی و بحر چهارم بحر العلوم است.
3- روش تحقیق:
این تحقیق به روش کتابخانهای، تحلیلی و توصیفی جمعبندی شده است. و با مطالعه دقیق، سطح فکری، زبانی، ادبی محتوای کتاب و سپس دیوان اشعار، در فیشهایی طبقه بندی و بعد از بررسی نگاشته شد.
4- پیشینه تحقیق:
«در زمینة شناخت و معرّفی میرزا حسن و آثارش باید از دکتر محمّدامین ریاحی در تاریخ خوی نام برد» (ریاحی،1372: 254) لازم به ذکر است قسمتهایی از روضههای ریاض الجنّه توسط علی صدرایی خویی، علی رفیعی و نجیبه هنرور انجام گردیده و شهریار حسنزاده دیوان فانی را تصحیح کرده است؛ در مورد سبکشناسی آثار این عالم مقالهای با عنوان واکاوی و تحلیل سبک و اندیشة زنوزی در سال 97، توسط شهریار حسن زاده، نجیبه هنرور نوشته شده و همچنین معرفی نسخه خطی بحر چهارم از بحرالعلوم توسط، مجتبی صفرعلیزاده، نجیبه هنرور و معصومه رحمانیفر درسال 1402 نوشته شده است. و بررسی تطبیقی بحر العلوم (بحر چهارم) و دیوان وی به دلیل این که تا به حال نسخة بحرالعلوم تصحیح نشده بود صورت نگرفته است. به هر تقدیر برای شناسایی سبک نگارش، اندیشهها و عقاید هر عالمی نیاز به بررسی تطبیقی آثار آن مؤلف میباشد که بر حسب نیاز این مقاله نوشته شده است.
5- سوالات تحقیق
پرسشهای اصلی که در این مقاله مطرح است عبارتند از:
1. با توجه به یافتهها در تطبیق نظم و نثر حاضر آیا ارائة سبک نگارش زنوزی بر اساس تعاریف اهل فن امکانپذیر است؟
2. آیا نویسندة توانسته در هر دو اثر عواطف و احساسات درونی خود را در نظم و نثر با استفاده از صنایع ادبی خلق کرده و در عین حال با چاشنی عرفان ممزوج کند؟
3. مطالب و نکات ایراد شده در هر دو اثر در چه زمینههایی میتوانند باشند؟
6- فرضیة تحقیق
فرضیات اولیّه مقاله این بوده که در هر مقطعی از زمان با احاطه بر زبان عربی و فارسی و آثار شعراء و نویسندگان به ويژه آیات و احادیث، در صورت امکان میتوان اثری کشکولوار آفرید که حاوی مطالب متنوع و در عین حال آموزندهای باشد.
7- بحث و بررسی
«زنوزی علاوه بر بحرالعلوم، آثار ارزندۀ دیگری نیز دارد که شامل: 1-رسالۀ ادعیة بعضی آفات و بلیّات که نسخـههایی از آن در کتابخـانة آیه الله العظمی مرعشی نجــفی موجود است. 2-زبدة الاعمال به عربی در ادعیه و آداب است. این کتاب را در خوی نوشته و در سال 1213ق به پایان برده است. 3-روضة الآمال ترجمة کتاب زبدة الاعمال. 4-ریاض مصائب الابرار. 5-شرح الاستبصار در چند مجلّد. 6-المحفره فیالفنون المختلفه 7 - وسیله النجاة در سال 1225ق در زمینة اوراد و ادعیه و اخلاق و مواعظ و ذکر مصائب معصومین (ع) که آن را به نام فتحعلیشاه قاجار نوشته و آنرا بر یک مقدّمه و پنج باب و یک خاتمه مرتّب نموده است. 8- ریاض الجنّه، که در حقیقت مکمل بحر العلوم است هر دو به مثابه دایرة المعارفی بزرگ هستند (تربیت،1373: 292)، که به خواهش حسینقلی خان دنبلی -که حاکم خوی بوده - تنظیم نموده است. (آقاسی،1350: 501) و تاریخ آن 1216است. (ریاحی،1372:254) 9. دیوان اشعار وی را که شامل ۵۵۶۴ بیت است، دکتر شهریار حسنزاده، تصحیح کرده و با عنوان «دیوان فانی خویی، موسوم به گنجالله» در سال ۱۳۹۰ به چاپ رسانیده است. او در آثارش، با ایجاد رابطة متعادل بین نظم و نثر و آراستن آن به سجع و جناس، موازنه، اشتقاق، مبالغه، استشهاد به آیات و تشبیهات و سایر آرایههای ادبی توانسته به نثر کتاب شیوایی خاصّی بدهد دلیل متکلّف بودن نثر وی نگارش بیشتر قسمتهای کتاب را به زبان عربی نوشته و چون به این زبان مسلط بوده ابیات بیشماری را به عربی بیان کرده و در سایة همین تسلّط و تبحّر و همچنین آگاهی داشتن از علوم و فنون مختلف، خالق آثار ارزشمندی در زمینههای متفاوت بوده و با داشتن طبع شعری و قریحة لطیف و آگاهی به رموز آن دیوان شعری آفریده است. «مجموع ابیات دیوان او شامل ۲۵۳ غزل و ۳ ترجیع بند و یک قصیده و ۹۱ قطعه و ۵۳ مثنوی و یک مخمّس 96رباعی است این دیوان را گنج الله نام نهادند» (حسنزاده،1390: 36) «در نشر متون خطی و قلمی فارسی فایدۀ بزرگی نهفته است و آن آگاهی از تحول زبان فارسی و اختصاصات سبکی به خصوص فراهم آمدن لغات اصیل است» (ستوده،۱۳۸۰:۴۳۲)، در مقالة حاضر سبک نگارش و سبک شعری زنوزی از لحاظ ادبی و زبانی و محتوای اثر، مورد بررسی قرار گرفته است.
از دیدگاه ادبی«قرن ششم را باید قرن نثر فنی نامید» (بهار، 1349: 244) «در نثر قرن ششم، مانند شعر به استعمال صنایع و تکلّفات صوری و سجعهای مکرر و آوردن جملههای مترادف المعنی و مختلف اللفظ متوسل گردیدهاند و در همان حال برای اظهار فضل و اثبات عربی دانی، الفاظ و کلمات تازی بیشمار به کار برده شد و شواهد شعری از تازی و پارسی بسیار گردید و تلمیحات و استدلالات از قرآن کریم در همه آثار این قرن پدید آمد و حتی بعضی فلاسفه برای احتراز از سوءظن عوام و خواص کتب خود را به آیات و احادیث آراستند» (همان: 248). سیروس شمیسا نیز مینویسد: «قرن ششم دوره نثر فنی است. آغازگر این سبک نصرالله منشی است که در نیمه اول قرن ششم میزیست. کلیله و دمنه به نثر فنی معتدل است و نمونه افراطیتر آن تحت عنوان نثر مصنوع یا صنعتی است. نثر فنی میخواهد تشبه به شعر کند و بدین لحاظ از نظر فکری و هم از نظر مختصات ادبی دیگر نمیتوان آنرا دقیقاً نثر دانست.
نثری است دشوار که مخیل است و زبان تصویری دارد و سرشار از صنایع ادبی است و در یک کلام، نثری است که با شعر یک قدم بیشتر فاصله ندارد» (شمیسا، 76:1378).
نثر شاعرانه، نثري است که سعی دارد با وزن و صنایع ادبی، خودرا به شعر نزدیک کند در ادبیات ما، نثر شاعرانه را میتوان در خلال نثرهای فنی جست (شمیسا،1373: 271).
این نثر در طول تاریخ به سه نوع با ویژگیهای خاص خود تقسیم میشود:
- نثر شاعرانة ساده: در این نوع نثر «سجع» و «تکرار» همراه با احساسات و کلمات و جملات بدون استفاده از کلمات عربی و مهجور است. مانند آنچه در نثر خواجه عبدالله انصای مشاهده میشود. «تو را که داند؟ که تو را تو دانی، تو را نداند کس، تو را تو دانی بس» (انصاری،1375: 36).
-نثر شاعرانة معتدل: شامل آرایههای شعری مانند تشبیه و کنایه و استعاره همراه با خیال پردازی است؛ «و چنانستی که خیرات، مردمان را وداع کردستی، و افعال ستوده و اخلاق پسندیده مدروس گشته و راه راست بسته و طریق ضلالت گشاده و عدل ناپیدا و جور ظاهر و علم متروک و جهل مطلوب و... » (نصرالله منشی، 1380: 56).
-نثر شاعرانة متکلّف: در کاربرد صناعات ادبی افراط و گاهی از هدف دور افتاده است. نثر «دُرّه نادره» از این نوع است.
زنوزی در بحر العلوم با تلفیق نظم و نثر به دو زبان عربی و فارسی و با بهرهگیری از این روش توانسته از آثار اشعار شعرایی معروف با دامنۀ وسیع و نمونههایی از متون تعلیمی، حکمی، عرفانی، تاریخی، ضرب المثلها، حکایات آموزندة بزرگان و استناد به آیات و احادیث که ریشه در اعتقادات ما دارند، را استادانه خلق کند. نیز«سیری در شعر فانی خویی و تتّبع در قالبهای لفظی و معنوی و مفاهیم و اوزان و قوافی آن، تاثیر شاعر را از اشعار و نبوغ عارفانة شعرای بزرگی چون خاقانی شروانی، عطّار نیشابوری، سنایی غزنوی، جلال الدین محمد بلخی، حافظ شیرازی و فخرالدین عراقی به وضوح نشان میدهد» (حسن زاده، ١٣٩٠: پنجاه - چهل و نه) «تاثیر فانی خویی از مولانا به خصوص از غزلیات شمس، بسیار است؛ گاهی معنی را گرفته و از بابی به باب دیگر برده و گاهی لفظ معنی را اخذ کرده و در شکل و صورت زبانی خود و شعرش جای داده است» (همان: پنجاه و یک)، «این کتاب که گاهی دوائر العلوم نیز خوانده شده است، در کتاب الذریعة آقا بزرگ تهرانی جداگانه ذکر شده است» (آقا بزرگ تهرانی،1405ق : 209و42و 8).
زنـوزی بـا استفاده از این مختصات، واژهها را گاهی به صورت مسـجّع متعـادل و گاهی هم، مصنوع به کاربرده است؛
الف مختصات لغوی
-استعمال لغات یونانی
گدایان درش را افسر فقر |
| بسی خوشتر ز دیهیم شهان است |
|
| (غ43 ، ب8) |
ـ بهرهگیری از لغات پهلوی
گه جویمش از صومعه گاه از کلیسا |
| گه سجد[ه] گهی گاه ز زنّار عیان است |
|
| (غ46، ب 4) |
عبارات و ترکیبات عربی، «الرئاسة بالحراسته، الامارة بالعمارة» (ص76، س12)، «و بهی مقشر نمود» (ص57، س9) «از حوادث زمان مأمنی و از طوارق حدثان مسکنی با خود تصور کرد» (ص126، س 13-12)، « به واویلا و وانفسا گفتن مشغول شدند» (ص146، س13)، « باید ملک الموت را از من دفع کنید» (ص145، س50).
مرا خوانده است شاه الحکم لله |
| نمودم عزم راه الحکم لله |
|
| (غ239، ب1) |
_ بهرهگیری از لغات ترکی: «جارچیان به اطراف ممالک رفته» (ص 127، س18)، «چون فاطمه خاتون را هوس دیدن ماست» (ص ۱۳۷س۱1)، «و خواتین در آن طُوی حاظر شدند» (ص ۱۱۳۷، س۸) «در دم جوانی آدینه نام از قشون اصفهانشاه زانو زد» (ص۱۳۷، س۲)، تا دامن سودا رود و یلغوز آغاج که قریب ده فرسنگ بود (ص۱۲۷، س۲۱) « دمار از لشکر شام برآوردند» (ص 124س، 38).
- استعمال لغات ترکی مغولی: «شخصی خسرو شاه نام از خیل امیر علاءالدین ایناق را نیز اراده شد» (ص۱۳۷ ، س۴)، «سروران آفاق را به قورلتای بزرگ حاضر گردانید» (ص127، س18)، «امیر بیمانند امیر تیمور گورکان» (ص127س ۱۸)، « صاحب دیوان از یاسای چنگیز خان انحراف ورزیده» (ص 126، س 8)، « این خبر وحشت اثر به خان رسید»، (ص 126، س 8).
استعمال اصطلاح ترکی: ایشیم اشیدن گچدی
بود امیدم که کار بِه شود از صبر لیک |
| طاقت صبرم نماند کار گذشتم زکار |
|
| (غ 137، ب5)
|
-استفاده از جمع مکسرهای کم استعمال «به عمارات رنگین و قصرهای زرنگار متین و اسواق و دکاکین سنگین رسیده میدیدند» (ص149، س40) بر نواحی غریبه و رساتیق و عمارات و آثار عجیبه (ص147س23).
مرغان هم آواز تو زین گلخن تاریک |
| رفتند بدان گلشن و رستند ز اهلاک |
|
| (غ 56، ب4)
|
_ استفادهی فراوان از جمعهای مکسّر عربی :
«این مگر از صلحاء و زهاد است» (ص52، س25)، «از ظلم و تعدی به رعایا بازگشت» (ص71، س8)، «و هیچ قومی بزرگتر از حکما نبوده» (ص4، س21)، «و فواید بسیار حاصل کرد» (ص4، س10) «گویند در این اوقات هر روزه پسری میآمد» (ص45، س 6)، «دیدم که بعضی از اکابر و معارف میگذرند» (ص45، س19) «با اولیای طاهرین خود در بهشت ساکن گرداند» (ص115، س12).
ای بسته به زندان طبیعت به سلاسل |
| وز حیلت نفس آمده در معرض املاک |
|
| (غ 56، ب5) |
ب. رسم الخطّ نثری
_ به کار بردن «ی» به جای« می» در ماضی استمراری: «که آن را بالای جامۀ دیگر پوشیدندی و در پوشش چندان تکلف نکردندی که در دیباچه میکردندی (ص53، س60-59) «بر بستر فراغت غنودندی» (ص126، س 22).
_به کار بردن صفت مؤنث برای جمع مکسّر و موصوف مؤنث، به شیوهی زبان عربی، «برای دفع اخلاط فاسده» (ص164، س37)، «جواهر نفیسه» (ص151، س2)، «بعد از منازل وسیعه در قبر تنگ ساکن گرداند» (ص177، س 12)، «وعده فرموده است به زبان پیامبرانش از درجات عالیه بهشت» (ص169، س 13).
_ حذف کردن فعل به قرینهی لفظی: «دعوای من چشم اشکبار من است دوم تحوّل سیم هجر وطن و چهارم تغییر دادن اسم از قیس به مجنون» (ص39، س 9)، « گفتم از جوانان چه چیز بهتر است و از پیران چه چیز نیکوتر» (ص4، س3)، «کدام تخم است که یک جا بکارند و در دو جا بدروند گفت نیکی کردن در حق مردم دانا» (ص4، س8).
- استفاده از موصوف و صفت مقلوب: «که خدا را سیمین خدایان میکنند» (ص40، س 44)، «متفق الفظ» (ص153، س 3) « مرا با دنی ثمنی فروختی» (ص44، س 14)، « سلمان از اکابر شعرای اصفهان است» (ص100، س 2)، «از غرایب سوانحی که استماع کرده باشد سئوال میرفت» (ص125، س13).
_ استفاده از الف لام عربی بر سر کلمات فارسی: «که الحال شاه شما معتصم» (ص۵۱، س۹)، «حسب الأمر استدعاي او» (ص 124، س 34)، «آخر الامر گفتم که» (ص 63، س17)، «القصه پیوسته وزیر در این اندیشه بود» (ص168، س18) «مردي طويل القامة و حسن الوجه و مليح المنظر بود» (ص 156، س15)، « همینکه به وسط قصر الاماره رسیدم» (ص 56، س 9).
_آوردن افعال به صورت وجه وصفی:«لاجرم فضل الهی به تقدیم رسانیده ملازمت برامکه را بر خود فرض دانستم» (ص45، س61)، «آیا عتاب تو با من برای گناه است که بر نفس خود ضرر رسانیدهام یا در خدمت تو تقصیری دارم» (ص157، س20)، «گفت جانوران درنده مرا ضرر رسانیدهاند و به این حال افکنده پس وزیر بر او رقّت کرد» (ص159، س 13).
_استفاده از شکل لازم فعل به جای شکل متعدی آن: «در اثنای راه رفتن قطاع طریق به سر حجاج ریخته و هر یک به یکی در آویخته» (ص41، س16)، «آنگاه مجلس از هم ریخته من قصد کردم که بیرون روم» (ص45، س28)، «من در کنارۀ جهنم به مویی آویختهام» (ص123، س54)، «بعد از شنیدن این سخن دلش بدان سنگ سوخت» (ص۲۹، س۲-۱).
_ استفاده از صفت مبهم و صفت اشاره بعد از اسم: «برکاته نقدا چندین و قماش چندین در وجه قیمت عطریات آن مبلغ را که میزان کردم» (آخر ص44 اول ص45)، «امانات چندی از قریش و غیر قریش» (ص153، س37)، «در بعضی از بلاد هند عادت چنان جاری و مستمر بود» (ص90، س14).
ویژگیهای ادبی: «تذکرههای ادبی فارسی از سنت اخبارنگاری و معجمنویسی و نوشتههایی مانند طبقات و انساب در علم و ادب عربی ـ اسلامی ریشه گرفتهاند» (قربانیزرین،1380:778-774)، دورة قاجار اوج تذکرهنویسی است، زنوزی با وجود افراطها و چاپلوسیهای عدیدة تذکرهنویسها، در نظم و نثر خود در این کار افراط نکرده و استادانه از صنایع بدیع در هرچه بهتر شدن آثارش استفاده کرده است که با موارد یادشده میتوان مختصات ادبی زیر را برای شعر و نثر او شمرد.
الف: صنایع لفظی بدیع: زنوزی با تبحّرتمام، و به گونهای متعادل توانسته با صنایع بدیع زیر، لحن شعر و نثر خود را آهنگین کند.
_ سجع مطّرف: «یار باش و اغیار مباش» (ص 28، س 20)، «و از پدر و جد خود احوالات و عجایبات این بلاد را شنیده» (ص ۱۴۳، س۵۴)، «چون عقد منعقد شد» (ص45، س27).
بیار ای ساقی آن ماء معین را |
| بقای جان فنای عقل و دین را |
|
| (غ19، ب1) ) |
_ سجع متوازن: «مرا در این مکان محبوس و معقود» (ص146، س24)، «انصار و اعوان» (پایان ص49)، «اثر قیامت معاین و مشاهد گردید» (ص147، س17)، «صف بسته و اعیان واشراف» (پایان ص 144)، «آنقدر از تصاویر و تماثیل » (ص ۱45، س7).
منکر و تابع به چشم ما یکی است |
| نیست جز مطبوع ما مطرود ما |
|
| (غ13، ب13)
) |
_ سجع متوازی: «متاع احکام رحمانیه را کاسد و فاسد نموده»(ص61، س44)، «در اختلاط و مسامره و به ارتباط و محاوره» (ص57، س6)، «چاهیست تاریک و راهیست باریک ،وای بر کسی که چراغ ایمان را کشت و بار مظالم در پشت» (ص28، س 16)، « به کودکی پستی ،یه جوانی مستی، یه پیری سستی، پس ای ناکس خدا را کی پرستی(ص28، س 21) ، «اگر داری طرب کن، واگر نداری طلب کن» (ص 28، س 20)، «حظ ما از دنیا حرمان است و گوشت ما نصیب کرمان است» (ص28، س4)، «و ارباب دخل و اصحاب حکم» (ص90، س 19)
بودِ ما بی بود تو نابود بود |
| ما همه معدود [و] تو موجود ما |
|
| (غ 13، ب3)
) |
ساقی نکو منظر یار بوستان محضر |
| غیر گویا بیا بنگر میگساری ما را |
|
| (غ6، ب6)
) |
_ اعنات قرینه، تضمین المزدوج، ازدواج: «و قفل سنگین و رنگینی به او زدهاند» (ص144، س22) «و همه خزاین و دفاین» (ص144، س44)، «در معرض عتاب و خطاب آورده» (ص126، س 25)، «اختلاط و ارتباط» (ص41، س28).
شهود غیب بود اعتبار وحدت ذات |
| که او به ذات صفات است شاهد و مشهود |
|
| (غ 102، ب7)
) |
- جناس تام: «صحبت با اهل، تاب جان است. صحبت با نا اهل تاب جان است» (ص28، س15-14)، «چون رشید آن فضل فضل شنید» (ص۴۵، س۴۸).
شوری در افلاک افکنم، مستانه بر خاک افکنم |
| از فرق کیوان تاج را، چنگ زهره چنگ را |
|
| (غ15، ب 4)
) |
- جناس لاحق: «دایر و سایر» (ص90، س20)، «با این خواری و زاری افتاد» (ص90، س28)، «رفیق شفیق این جوان است» (ص129، س19).
بودی تو در قفس آشفته مرغان همگی رفته |
| زان گلشن و بستان ها افتاده به گلخن ها |
|
| (غ 3، ب 4)
) |
- جناس زاید:«در جمیع علوم ماهر و عارف و از بحر معارف» (ص ۱۳۸، س۳۲)، «خوش سلوکی مسلوک داری» (ص113، س31).
افغان ز دل مؤمن و کفار برآمد |
| عالم ز فغان شد پر وحشت و غوغا |
|
| (غ13، ب 16)
) |
- جناس خط:«که در غربت غریب نباشم» (ص3، س13).
دلا از تو نیاز از یار ناز است |
| گرامی دار یار نازنین را |
|
| (غ19، ب5)
) |
جناس مضارع:
«اگر داری طرب کن، واگر نداری طلب کن» (ص 28، س 20)، «سر به سر قیل و قال است» (ص 11، س10)، «و مرا اول ریعان ریحان جوانی بود»(ص54، س 7).
زان می که مستی آورد، از نیست هستی آورد |
| بر عقل پستی آورد، شیدا کند فرهنگ را |
|
| (غ15، ب2)
) |
جناس مرکب
ای جان حزین، تا کی مانی تو در این تَنْها |
| چون شد که شدی، تنها، آوارة موطنها |
|
| (غ3، ب1)
) |
_ اشتقاق: «فی کلام احد المتخاطبین و اسلوب غریب من اسالیب» (ص ۱۴۱، س۲۴)، «هرچند خدام حرم محترم در نصب به منصبه رفیعش کمال اهتمام مبذول میداشتند» (ص26، س2-1) «بیضاء ضیا ازراح مزاح زبان به نوای اللهم ارزقنا صرتهم ساخت» (ص41، س13)
صافی شو و درکش قدحی دردی و درویش |
| کین درد نبخشند جز ارباب صفا را |
|
| (غ 11، ب20)
) |
_ شبه اشتقاق: «رای عصفور غریبا یدور حول عصفورۀ» (ص35، س13)
شد صاف به پیش قدم ما همه اتلال |
| تا پیش گرفتیم ره اهل صفا را |
|
| ( غ8، ب 6)
) |
طرد و عکس در نظم :
یا چو «فانی » نیست گشت او را بقایی نیست،هست |
| یا به هست و نیست او را اختیاری هست، نیست |
|
| (غ55، ب13)
) |
_ رد العجز علی الصّدر در نظم:
نیست ز اهل هنر ستوده کسی نیست |
| که درو عیب خود ستایی نیست |
|
| ( ص212، ب 2)
) |
ب: صنایع معنوی بدیع
- تنسیق الصّفات: «دختر با نهایت حسن و جمال و غنج و دِلال از پرده بیرون خرامید و با آن پسر گفت که آیا کسی مثل من دیده در نیکویی ورویی و بهجت و نظارت و حسن و طراوت و من تو را پسندیدم» (ص180، س 38-37)، «عباس مردي طويل القامة و حسن الوجه و مليح المنظر بود» (ص 156، س15-14)، «از صغیر و کبیر و اناث و ذکور» (ص83، س32)، «حکما و علما و ادبا و شعرا در مجلس او حاضر» (ص142، س19).
مظهر الجامع رب الارباب |
| جامع العالم نور العینین |
|
| (ص 201 ، ب11)
) |
-تضاد: «او را به سمت یمین و شمال حرکت داده» (ص147، س12)، «از حلال و حرام میفرمایی» (ص152، س6)، «ریشههای آن دو شاخ یکی سفید و یکی سیاه» (ص162، س27).
در گوش دلم میرسد از عالم بالا |
| کز غیر تبرّا کن و با عشق تولّی |
|
| (غ2، ب1)
) |
تجاهل العارف
کی تخم امل کارد در مزرعهای دانا |
| کش برق اجل سوزد یک دم همه خرمنها |
|
| (غ3، ب7)
) |
- توصیف: «مردی از اهل گیلان نقل کرده است که روزی در ایام بهار که خطه گیلان رشک سر بوستان جنانی و مرا اول ریعان ریحان جوانی بود تفنن کنان داخل بوستان شدم» (ص54، س7)، «نقل کردهاند که مردی را سه رفیق بود که آن مرد یکی از ایشان برگزیده بود» (ص163، س12)، «نقل کردهاند که جوانی بود از فرزندان اغیار و دختر عمی داشت صاحب ثروت» (ص169، س7).
فانی در مورد معراج پیامبر(ص) می نویسد:
دو عالم پردة پندار دید او |
| درون پرده در دیدار دید او
|
درون پرده را هرکس که ره شد |
| دو عالم پیش چشم او سیه شد
) |
مراعات النظیر: «الدنیا اشیاء مطعوم و مشروب و ملبوس و مركوب و منكوح و مشموم» (ص104، س7)، «و از همه عساکر و خزاین و جواهر مایوس شدم» (ص146، س7)، «پس دو تابوت قیر را از طلا و یاقوت و زبرجد مملو ساخت و دو تابوت طلا را از مردار و خون و فضله و مو پر کردند» (ص162، س17-16)، «تیر و تیغ و سپر و نیزه و شمشیر و خنجر در آنجا موجود است» (ص150، س1).
جانها به هوای منزل جانان |
| بستند به ناقهها چو محملها |
|
| (غ9، ب 4)
) |
- نقّاشی زبان یا تصویر سازی: که به وسیلة کنایه با کلمات، تصویر معنی را نشان میدهند؛ شعر یا نثر ادبی با ترفند کنایه، وارد حوزة نقّاشی میشود که هنری است دیداری مانند «جمع کثیری را دیدند همه عریان و سیاه و مانند وحوش در مغارات و اطراف آن کوه میگردند همین که اینها را دیدند همه مانند وحوش گریخته به مغارات و منازل خود داخل شدند» (ص151، س 11) «هشام را در روی نطع نشانیدند که گردنش را بزنند هرچه الحاح کرد رشید دیگر ملتفت نشد چون یافت که قتلش یقینی شد فریاد کشید» (ص153، س6)».
در مورد معراج می نویسد: