سخن سردبیر
محورهای موضوعی : اندیشه و رفتار در روان شناسی بالینی
کلید واژه:
چکیده مقاله :
ﺣــﺎش لِله اﯾــﻦ ﺣﮑﺎﯾــﺖ ﻧﯿﺴــﺖ، ﻫــﯿﻦ ﻧﻘﺪ ﺣﺎل ﻣﺎ و ﺗﻮﺳـﺖ اﯾـﻦ، ﺧـﻮش ﺑﺒـﯿﻦ برای ادامه ی می خواستم برای توضیح ویژگی های شخصیت سالم و سلامت روان، یادداشتی از اشعار روان شناسانه ی مولانا فراهم کنم. ابیاتی که قسمت های مختلف جمع کرده بودم تبدیل شد به یک مثنوی! که نیاز چندانی به توضیح اضافی ندارد. آدمی فربه شود از راه گوش جانور فربه شود از حلق و نوش آدمی مخفی است در زیر زبان این زبان پردهاست بر درگاه جان آفت ادراک آن حال است و قال خون به خون شستن محال است و محال موی بشکافی به عیب دیگران چو بهعیب خود رسی کوری از آن پیش چشمت داشتی شیشه کبود زان جهت عالم کبودت مینمود ای که تو از ظلـم چاهی میکنی از برای خـویش دامی میتنی ظالم آن قومی که چشمان دوختند وز سخنها عالمی را سوختند زآنهمه بانگ و علا لای سگان هیچ واماند ز راهی کاروان؟ پا تهی گشتن بهاست از کفش تنگ رنج قربت به که اندر خانه جنگ این جهان کوه است و فعل ما ندا باز گردد این نداها را صدا از محبت، نار نوری میشود وز محبت، دیو حوری میشود نردبان آسمان است این کلام هر که ز این برمی رود آید به بام در وجود ما هزاران گرگ و خوک صالح و ناصالح وخوب و خشوک پختـه گرد و از تغیـّر دور شو رو چو برهـان محقق نور شو
ﺣــﺎش لِله اﯾــﻦ ﺣﮑﺎﯾــﺖ ﻧﯿﺴــﺖ، ﻫــﯿﻦ ﻧﻘﺪ ﺣﺎل ﻣﺎ و ﺗﻮﺳـﺖ اﯾـﻦ، ﺧـﻮش ﺑﺒـﯿﻦ برای ادامه ی می خواستم برای توضیح ویژگی های شخصیت سالم و سلامت روان، یادداشتی از اشعار روان شناسانه ی مولانا فراهم کنم. ابیاتی که قسمت های مختلف جمع کرده بودم تبدیل شد به یک مثنوی! که نیاز چندانی به توضیح اضافی ندارد. آدمی فربه شود از راه گوش جانور فربه شود از حلق و نوش آدمی مخفی است در زیر زبان این زبان پردهاست بر درگاه جان آفت ادراک آن حال است و قال خون به خون شستن محال است و محال موی بشکافی به عیب دیگران چو بهعیب خود رسی کوری از آن پیش چشمت داشتی شیشه کبود زان جهت عالم کبودت مینمود ای که تو از ظلـم چاهی میکنی از برای خـویش دامی میتنی ظالم آن قومی که چشمان دوختند وز سخنها عالمی را سوختند زآنهمه بانگ و علا لای سگان هیچ واماند ز راهی کاروان؟ پا تهی گشتن بهاست از کفش تنگ رنج قربت به که اندر خانه جنگ این جهان کوه است و فعل ما ندا باز گردد این نداها را صدا از محبت، نار نوری میشود وز محبت، دیو حوری میشود نردبان آسمان است این کلام هر که ز این برمی رود آید به بام در وجود ما هزاران گرگ و خوک صالح و ناصالح وخوب و خشوک پختـه گرد و از تغیـّر دور شو رو چو برهـان محقق نور شو
_||_